بوسه ی سلام


بی گمان درپس رفتن ها

" باز گشتی "

نهفته بود ..

تا در حریم میان کلام

ودست وگرمی،

نگاه وآتش وسوزندگی


،سلام را بوسه ای باشد،

میان گنگی احساسی که دورافتاده از نزدیکی ها..

به دگربار شراری می گرفت ،

تا نقش دلواپس دلتنگی ،گم شود ،

در لمس دستها،ودر آغوش نگاه ،

و ختم" بدرود" را ،به انباری ببخشد

که تا دیروز پشت پرچین های سبز،

اما بی روح ،پنهان بود!

اگرچه همیشه وهمواره حس میشد

در میانه ی دل!!!

ورنج می بخشید بر " بدرود" دیروز

و شتابی داشت

بر " سلام" ِ دوباره ی همیشه ماندن،

واز سفر دست کشیدن!!!

و نقش آبی یک عمر

،،دوستت دارم ،، را

بر قاب هستی عشق میکشید ...!!!


اما نه بر دیواراتاق پشتی خانه،

که بر خلوت ِ همیشه ساکت شبانه ای،

که قلم،در بی قلمی ها ،

هزار واژه را نقاشی میکرد !

تا او بداند بی واژه نمانده است

در دوری نگاه

در ندیدن چهره ناشناخته ای

که آشنا میزد و غریبه نبود!!



میدانی آخر، در بین حروف و واژه و قلم

دلبستگی بسیار بود،

با دستهای نوشتن ,مرتبط به رگهای ره کشیده از دل

بر قلمى

که بسیار گفتنى داشت!!

تا " بدورد" را،

به آبی احساسی بسپارد،

که میدانست ،

در عمق آسمان بی انتها ،

جایگاهی دارد،ا

ز تبلور احساسی که ،

اگرچه بی سخن مانده بود...

اما قلم را از،، دستهای گرم قلبی،،

بر خطوط کاغذ میکشید !!!

که تنها واژه سلام ، میدانست وبس !!!...

اینگونه نیز، در رسم باز هم گذشتن از شبی،

میشد باز هم دوباره نوشت

و تکرار مداوم

دوستت دارم را

به واژه سپرد

تا هزار نقش تازه را رنگ زند

بر بوم بودنها...

ویکروز سرانجام

در نگاه تو بگوید:سلام ...

در رسم واژه و شعر تو!!

در رسم هزار بار عاشقى ،

هزار بارتکرار دلواژ ه هاى ناگفته!

گاه دلتنگی غروب میکند

در کنج آسمان دل

و،،سه باره ،،شاعر میشوم !!!

هزار باره عاشق!!!

پنجشنبه 22 آذر۱۳۸۶

فرزانه شیدا

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار