نگاهی به زندگینامه و اشعار فهیمه صفاریه سراینده خوب کشورمان

به نام یگانه زیبای عاشق زیبایی  

زمستان سال شصت و یک خورشیدی تازه متولد شده بود که آمدنم در هوای سرد دی ماه - درحالی که خداوند نقل های سپید را برای شادباش بر سر مردمان پایتخت می ریخت  - رقم خورد.
نامم را فهیمه نهادند تا با نام خواهر بزرگم قرین باشد و بدین ترتیب بود که ره آور شب یلدا ، یلدا نشد .
آخری بودم از یک جمع سه نفره و به قول قدیمی ها ته تغاری و عزیز دردانه .
شناسنامه هم را روز دوم دی ماه گرفتند تا بدین منوال هرسال بهانه ای برای سه روز پیاپی شادی داشته باشند .
از کودکی ام خاطرات چندانی به یاد ندارم مگر آنکه با خواهرم ساعت ها می نشستیم و شعرهای کودکانه میخواندیم ...
تا آنکه روزهای شاخساران پر از گیلاس به تندی پلک زدن یک کودک گذشت و اولی شدم .
و دبستان نیز مانند هفت سال اول زندگی به سرعت اما پربار سپری شد و به دورانی پای نهادم که راهنمایی می خواندندش .
نخستین نوشته شعر گونه خود را در سیزده سالگی برای درس زبان و معلم مهربان آن سرودم .
آز آن پس هرگاه لطافتی روحم را نوازش می دهد آن را بر روی سپیدی کاغذ با خودکار آبی می نگارم تا دل کاغذ نیز آسمانی گردد.
امید که روزی دل همه ما آدمیان آسمانی شود .
از دلکهاتان غمان تا جاودان مهجور باد .
                                                                   فهیمه صفاریه
                                                                    زمستان 1388


***********

1-

و صداي قدم هاي كسي مي آيد

كه پر از احساس است

نيم نگاهي مي كند و مي گويد

" دوستت مي دارم "


***********
2-

امروز تمام خيالت را در چمدان تنهاييم جاي دادم

و به ميهماني چشم هاي تو آمدم

- ميهماني نا خوانده -

شايد كه ميزباني تو

التيام بخش درد هاي تنهاييم باشد ...



***********
3-

ملخ هاي شوم احساست ،

برگ هاي سبز وجوديم را مي جوند و نابود مي كنند .

به اين هم قانعم

سبزي وجودم ،

آن ها را تا هميشه بي نياز خواهد كرد ...



***********
4-

هيچ مي داني :

كه شكفتن گل لبخند بر روي لب هاي مهربانت

مي تواند باعث سبز شدنم گردد ... ؟

و من وقتي سبز شوم ، پرندگان شادي

بر روي دستانم تخم خواهند گذاشت ؟!

و وقتي سبز شوم

ديگر هيچ طوفان اندوهي نمي تواند سبزي خيالم را از من بربايد ؟!

نه نمي داني

اگر مي دانستي

هيچ گاه ، لبخند مهربانت را از من دريغ نمي كردي

و با لبان خاموش فرياد نمي زدي :

" من بي تو بسيار خوشبختم "



***********
5-

آنقدر عشق را در چشمان زيبايت ريختي كه من از تمام دنيا غافل شدم .

مرا در ضيافت چشمانت پذيرا باش،

مي خواهم عاشق ترين شاعر دلت شوم.


***********
6-

امشب آسمان خيالم سراسر ستاره باران است .

نگاهي به آسمان مي اندازم .

- به اميد تك شهابي -

شايد كه با گذشتنش ، آرزوهاي كوچكم نيز به حقيقت بپيوندند ....



***********
7-

كاش زماني كه دلم براي دلت تنگ مي شد ،

شاپرك چشمانت پروانه وار اطراف شمع تنهاييم مي گشت و

لااقل دلم بيهوده تمام نمي گشت .

ولي افسوس كه همواره لبخند مهربانت بر روي قاب شيشه اي دلم نقش بسته است .

و واي به روزي كه اين شيشه هم به سنگ دل تو شكسته شود .



***********
8-

چندي است كه شادي از من رخت بر بسته است

و من قفس تنهاييم را در دست گرفته ام

و به دنبال

پرنده ي خوشبختي مي گردم .


***********
9-

امشب براي دل خود سياه پوشيدم

و در مرگ احساسم به سوگ نشستم ،

شايد دل بارانيت برايم ببارد .

غافل از اينكه ،

امشب آسمان دلت از هميشه مهتابي تر است .



***********
10-

دوست دارم تو را بسرايم ، اما نه

تو قبلا سروده شده اي

و مانند غزلي در ديوان زندگي ام جاي گرفته اي ،

تا مرا كه شعري ناتمام هستم ، به پايان برساني .

مرا مانند خود غزلي ساز

كه فردا تمام شاعران در سرودن اشعار خود به ما اقتدا كنند.



وب سایت شخصی فهیمه صفاریه
http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

نظرات

‏ناشناس گفت…
زیبا بود شیدای عزیز
م- شوریده

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار