بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آدمی* به قلم فرزانه شیدا

●_ بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_●

_ فرگردآدمی _●

در دنیائی که خداوند در اختیار بشر وآدمی این اشرف مخلوقات خود قرار داده است همواره براین امر تاکید نموده است که خودسازی «آدمی» امری واجب براوست تا درجلای اندیشه وروح خود توانائی بهتز ساختن دنیائی را داشته باشد که خداوند درحد کمال هر آنچه را که نیاز مموجودات زنده ریوآن بوده است دراختیار همگان قرار داده است حال آنکه آدمی درراه زندگی خود از خوب وبد بودنهای زندگی هریک خصلتی ورفتار وعادتی را برپزیده وبسوی راه وبیراهه روان گشته اند وزحمات بسیاری از بزرگان وعالمین وفیلسوفان واندیشمندان وسرآمدان عالم بشری با یاری وخدمت این بزرگان علوم به منطقه اوجی رسیده است که آدمی میتواند براحتی زندگی خوبی رادارا باشد که در جامعه ای رشد کرده از انواع علوم بوده و با پرورش خود ودرنتیجه ازدیاد افراد تربیت شده وآموزش دیده ورشد کرده در دنیای علمی زندگی کند که در آن همگان در خدمت خود وزندگی ودنیا وبشریت خدمتگزار باشند بارها نوشته ام که رشد فرهنگی واجتماعی وعلمی انسانها در بیشترین جوامع مطرخح وپیشرفته دنیا همواره با اتکا به رشد مردم وملت آن کشور بوده است واین به هیچ وجهی امکان پذیر نیست مگر این که فرد فرد جامعه خواهان چنین رشدی باشد اینکه در کل جامعه چون تمامی جوامع دنیا افراد بیسواد یا کم سوادی نیز زندگی میکنند که کارهای واعمال دیگر آنان در زندگی سود خود را دارد چون روستائیان دامدار وکشاورز که البته نه تمامی آنها اما اکثریت جامعه ی کشاورز ودامدار در کل کشور کنتر بسوی پیشرفت علمی وعلوم وصنایع میروند وجایگزین آن در امر دامداری وکشاورزی صلاحیت کامل انجام این کار را داشته چراکه از اوان کودکی درخانواده ای زندگی میکنند که این تجربه ها را به ایشان منتقل میکند وهمانگونه که جامعه نیازمند کشاورز ودامدار ودیگر شغلهای متنوع در سطح جامعه می باشد که دانش حرفه ای آنان در سطح همان کاری که انجام میدهند کافیست ومیبایست این گروه نیز وجود داشته باشند که چرخه زندگی آن کشور نیز چرخان باشد اما حتی یک کشاورز ودامدار تحصیل کرده در رشته دامداری وکشاورزی کمتر دچار زیانهای اقتصادی میشود چراکه با علوم روز این رشته آشناست وکمتر برایجلوگیری از افات در کشاورزی وبیماریها وباکتری ها در دامداری دچار ازدست دادن محصول یا دام خود میشود وازآنجا که بسیاری از مناطق دورافتاده هستند لزومی داشتن پایگاههای اموزشی درسطح نیاز مردمی درهمه جای یک کشور ضصروری بنظر میرسد من همیشه اینرا گفته ام که در اروپا اگر بخواهی گل هم لگد کنی باید دوره اش را ببینی واب وآهک وسیمان را بدانی در چه پیمانه واندازه ای بریزی که بتون لازمه ی ساختمانی درستی را درددست داشته باشی که پایه های ساختمان خانه مردم وبرج شهری بناگاه درهم نریزد واین دقیقا در کشورهای اروپا امری عادی ست که دوره های ششماه ی فشرده ای برای آنان که وقت کافی برای دوره های بلند دانشگاهی ندارند درهمه رشته ای از ساده ترین تا سخت ترین را میگذارندوب اپایان آن شما میتوانید دبا داشتن این مدرک کار کنید یا به ادامه تحصیل در سطح گسترده تری در دانشگتاهها بپردازید درصورتی که خود شاهدید درایران آنها که گل لگد کرده آجر پرتاب میکنند یا از روستا وآبادی آمده بعلت کمبود مالی درتهران وشهرها کار میکنند تا امورات زندگی خانوادکی خود را درروستا ی خود بگذرانند یا افغانی های مهاجر هستند که هردو هیچگونه دانشی حتی برای اجر پرت کردن هم ندارند ودرکل اصلا هیچ کجای دنیا آجر پرت نمیکنند تنا دیگری بگیرد مبادا برگردد بروی ملاج خود آن شخص یا باعث صدماتی بر گیرنده آجر باشد این کمترین مسائل فرهنگی ماست که از ریشه می بایست تجدید نظرهای بسیاری درامور زندگی آأمی بوجود بیاید واین غیر ممکن است اگر هر شخصی در نوبه خود راضی ومایل نباشد که به رشد خود بپردازد واز دیگر مشکلاتی که باعث این امر میشود نداشتن درامد کافی وپس انداز وپولی ست که برای این دوره های آ»وزشی درایران می بایست بپردازد درصورتی که در اتروپابرای ایندوره که دوره کاراموریست به شما حقوق هم میدهند وسعی میکنند در طی آموزش کار را هم برای آموزشگر پیدا کرده یا لااقل مدرکی را که دریافت میکند بتواند درمحیط کار همان رشته کاری بگیرد حال نه درسطح پشت میز نشینی اما بستگی دارد کدامین رشته را شروع کنی ویا درآن رشته از پیش از شروع وبعد از آن اگاهی وتجربه قبلی وبعدی داشته باشی که تجریبه های عملی هم نیز دراینجا با ایندوره ارزشمند است وبراآن ارج نهاده میشود.من به شخصه هرگز این جمله را قبول نمیکنم که کسی بگوید من استعداد یادگیری ندارم ونمیتوانم در سبخوانم که دبون شک از تنبلی است نه از بیاستعاد بودن ونداشتن هوش چراکه «آدمی : که در بدنی سالم وعقلی سالم بدنیا می آید هریک چون دیگری مغزی همانند را دارا هستند وعلاقه هایت که نوع رشته های آموزشی افراد را تعینن میکند وحتی رای انواع بیماری هائی که در نتیجه ی آن شخص قادر به خواندن ونوشتن نباشد ازجمله معلولیاتهای دهنی وبدنی وحتی فکر ی ومغزی دردینای امکروز درجوامع بزرگ دنیا تدابیری اندیشه شده است اما « آدمی: برای یادگیری بدیهای زندگی هرگز خود را بی استعداد کم هوش یا تنبل نمی یابد وبه سهولت وراحتی در یادگیری هرچه بدی ونامردمی وبدخواهیست چون فیلسوفی متبحر ونجربیه دیده به خود سازی می پردازد ودرمکانده ام که اینگونه اشخاص در علم حیه گری ورباه صفتی وگاه خونخواری وآدمشکی ودزدی وجنایت وخیانت چرا اینهمه وقت وهوش و استعداد بخرج میدهند اما در زمینه های خوب زندگی خود را کودن وبیهوش وبدون استعداد میپندارند که حتی دربسیاری از پروگرامهای تلورزیونی ومقاالت علمی باین مسئله اشاره شده است که بزرگترین دزدان وخطاکاران وجنایتکاران بشری دنیا که نام شناخته شده ای ازخئد درتاریخ کشوری یا جهان برجا گذاشته اند بسیار باهوش بااستعدا وزیرک بوده اند اما گاهی عقل آدمی هیجانات ناشی از کار خطا رو بهتر میپذیرد تا راه صواب ودرستی را به سختی طی کردن والبته سختی کار این افراد برای دزدی بانک مرکزی یا موزه مرکزی جواهرات ونقاشی در امریکا فلان کشور اروپائی کمی از سیاست ودانش فیزیکی وشیمی و ریاضی بزرگان این عمل نبوده است که جهت شکستن بزرگترین وسخت ترین دیوارها وگاوصندوقها وگذر از خطوط لیزری که زنگ پلیس را درموزه ها وبانکها بصدا درمیاورده نیازمند علم آن نیز بوده است ودزدان حرفه ای ازاین بابت هم خود را آزموده میسازند برای ساختن بممبهای کوچک وسایل حل کننده وآب کننده یا ذوب کننده ی دیوار وآهن و ... غیره که هرکدام گاه شاهکاری بوده ست که میتوانست ثبت شود اما در راهی خطا بکار گرفته شده .ودر خطا وخیانتی از آن استفاده شده است واین از ذات آدمی ونهاد «آدمی» نیست که کسی بد باشد و این دنیای پیرامون اوست که بدی را برای اوجز علایق زندگی او میکند وبردن در راه خطار را هیجان زندگی خود میپندارد ودقیقا این خانواده و جامعه ی اسوت که اورا اینگونه بسوی فنا سوق میدهدا چراکه هرچه بیشتر آأمی از آدمی وجهان آدمیان صدمه ببیند بیشتر از عالم پاکی ودرستی دور شده راه دیگران را پیش خواهد گرفت تا درامان بماند ومتاسفانه سود آنچه بدست میآورد نیز معمولا یا بسیار براحتی بدست او میرید که طعم آن باقی بماند یااینکه آنقدر زیاد است که شخص حاضر به تحمل انواع سختی وبرنامه ریزی را بخود بدهد تا به آنچه تاااینحد سودمند دست یابد واگر تنها زمانی باین فکر میکرد که این ساعت ووقت وزمانی را که اینگونه به پشتکار وبا تبحر به یادگیری ونقشه کسی درراه خطا صرف میکند شاید یکسوم آن برای یادگیری علمی دردنیا کافی بود که اورا درجامعه ای محترم کرده ارزش شخصیتی او را بگونه ای وبالا ببرد که حرمت انسانی وشخصی او نیز درخانه وخانواده وجامعه نیز حفظ شود ونیازی به پنهانکاری برای امور خطای امروزی خود نیز نداشت ومیتوانست با سرافرازی ابراز بدارد که چه میخواند وچه می آموزد وعلم خود را نیز احترام شخصیتی واجتماعی خود کرده حتی برای دیگران سودمند نیز باشد وچیزی نیز بدیگری حتی خواهر وبرادر کوچک خود یا دوست همسایه ی صمیمی خود بیاموزدافسوس که «آدمی» راه خطا را بهتر میپسندد وگروهی جز شیاطین انسان نما برروی زمین میشوند گروهی فرشتکان ویاری رسانان که از تک تک آنان« فیلسوف عزیز کشورمان ارد بزرگ »در « آرمان نامه» ی خود نام برده است وگروه سوم دراین میانه همیشه میانگین « بودن» را میپذیرند وتحت تاثیر گروه اول ودوم بطور مداوم تحت تاثیر این دوگروه زندگی متغییری را میگذرانند که گاه بر آن هیچگونه قدرتی نیز ندارند ومیشود گفت افراد وابسته ی جامعه هستند که عین آبی شفاف اما رها هستند که با رنگ سیاه سیاهی میگیرند وبا رنگهای دورنگی, رنگی میشوند وبا چشمه های زلال پاکی وخوبی, پاکی میپذیرند اما همواره دیگرانند که نقش چگونه بودن آنان را تعیین میکنند وخود هیچی تسلطی بر زندگی وچگونگی گذران زندگی خوئد را دارند ودر نهایت گروه چهارمی که از این سه گروه تا جای ممکن بسود مثبت خود استفاده میکنند وبدون اینکه تسلطی از هریک گروه درحد تسخیر شده بودن وخود باختن وخود فراموش کردن برخود داشته باشند به تعالی ورشد شخصیت خویش میپردازند ودنیای خود وپیرامون خود را نیز روشن میکنند بدون آنکه نامی از آنان دردنیا یا تاریخ برجا بماند اما حضور وجود ایشان در جائی که هستند بر اطرافیان ودیگر آدمیان زندگی او ودنیای پیرامون ومنطقه ویا شهر اواثری بسزا دارد که فقدان حضورش با رفتن اوازاین دنیابی فانی همواره برای آنان که اورا بدرستی میشناختند احساس شده ودریاد انها فراموش نمیشوند این گروه آخر شاید هرگز کتابی ودست نوشته ای وهنری ویادگاری ازخود بجا نگذارند اما از روح وشخصیت خود آثاری بر همگان خواهند گذاشت که وقتی حتی به جائی رفته ساعتی در آن بمانند هرگز از یاد آنان که اورا شناختند وبااو اشنا شدند نمیروند واگر خود بخواهند میتوانند یکی از بزرگان عالم یا حداقل کشور خود باشند اما ترجیح میدهند درسکوت معنوئی خود زندگی کرده تنها درخدمت مردم عالم درحد عامی بوده وبه یاری مردمان وعزیزان اطراف خود می پردازند واز این چهار گروه تنها گروهی که حضور وجودش هرکز اثری را برجای نمیگذارد که خوب وبد باشد ویاد وخاطری را زنده نگاهدارد افراد میانگین هستند که از خود هیچی برای دادن به جامعه ندارند ومصرف کننده فکری وذهنی ومادی جهانی هستند وهمینگونه آمده زندگی کرده ومیروند واندیشه ها و.نوع تفکر آنان نیز چون زندگی آنان همیشه متغییر است وهرگز ازخود وشخصیت « آدمی» فراتر از نام او با یک زندگی عادی ومعمولی بیرون نرفته وبالاتر نمیشوند وبه آنچه هست هرگونه هست تابع بوده وبراحتی سشه گروه دیگر میتوانند شخصیت آنان را چون مومی دردست شکل داده براه خود بکشند ودرگروه خود حتی اورا جایگرین کنند چراکه اینگونه افراد لزوم اندیشیدن وخود شناسی را هرگز نمیدانند که بخواهند آنرا یادگرفته ازخودد شخصیتی فردی ومجزا ارائه بدهند وبرای خود فردی مشخص باشند بلکه مثل همگان بودن را راحت تر وساده تر می بینند وبر خلاف آب شنا کردن را دوست ندارند وهمه ی کارهای دیگران را خوب وبد در زندگی تلاش بیهوده ووقت تلف کردن میدانند ومعتقدند هرچه هست باید به همان ساخت وزندگی کرد وباهمان نیز خوش بوده عده ای نیز با این خوشی سر کمیکنند تاما بسیاری دراندوه وافسردگی تا پایان عمر نمیدانند که چه کمبودی دارند که آنان را به افسردگی میکشاند وآین کمبود تنها یک چیز است « شناخت آدمی » یا « شناخت آدمی از خود ودنیای پیرامون خود» درنتیجه اینگونه است که دنیا را چهارگروه میچرخانند ودنیا گاه کفه یترازوی عدلش هرچه کنی اول وآخر به سوی بدی ها بیشتر سنگینی میکند تا برروی رشد وپیشرفت « آدمی» در دنیای معنوی که خود بر دنیای مادی او نیز درجامعه یاو هم بی تاثیر نخواهد بود

¤¤¤¤¤¤« آدمی»¤¤¤¤¤¤

بر نام هستی خویش هزاران آرزوئی را رقم میزدم

آرزوهای دست یافتنی و نیافتنی

ودر حریم ساکت نفس اندیشه ام....

آینه ی محبت را ,غبار آلوده تر از پیش یافتم

« نَفس سرد آدمی با « نفس سرداو

رویاهایم را نیز مه آلوده می نمود

ومیدانستم تا خط آخر رفتن از خط شروع هستی ام

هزار بیراهه ای

در امتداد گذر از « آدمی» دلشکسته ام خواهد نمود

فریاد در سینه چون گردبادی که راه نفس را می بست

بااندیشه هایم درهم می آمیخت

انسان طعم تلخ یاس را چگونه مزه مزه میکند

وقتی میداند « آدمی » در کمین اوست ونه دنیا ونه زندگی

«آدمی» در کمین اوست!

شنبه 12 دی 1388 -دوم ژانویه ۲۰۱۰ اسلو -نروژ

سروده ی فرزانه شیدا

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

نگاهی خواهیم داشت بر نظر بزرگان جهان در باره ی « آدمی»___:

* - شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب

فرزند آدمی بتو اندر بشیب و تیب . * - مولوی

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - چنین گفت هرون مرا روز مرگ

مفرمای هیچ آدمی را مجرگ. *رودکی یا ابوشکور.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - هر آنکو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شمر مشمرش زآدمی .فردوسی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - نه در وی آدمی را راه رفتن

نه در وی آبها را جوی فرکند.

عباس (از فرهنگ اسدی ، خطی ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است . (تاریخ بیهقی ).

* - آدمی را از مرگ چاره نیست . (تاریخ بیهقی ). و این است عاقبت آدمی . (تاریخ بیهقی ).

* - چه از سلطان کریمتر و شرمگین تر آدمی نتواند بود.(تاریخ بیهقی ).

* - آدمی معصوم نتواند بود. (تاریخ بیهقی ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی از چهار چیز ناگزیر بود، اول نانی ، دوم خلقانی ، سوم ویرانی ، چهارم جانانی .

(قابوسنامه )

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - هر آنکس که پیدا شود زآدمی

فراوان نماند بروی زمی .

* - هرگز من و پدران من بمثل مورچه ای را نیازرده ایم تا بهلاکت آدمی چه رسد. (تاریخ برامکه ).

ــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی بعیب خویش نابینا بود. (کیمیای سعادت ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را [ لذات ] بیهوده از کار آخرت بازمیدارد. (کلیله و دمنه ).

* - بشناختم که آدمی شریفتر خلائق و عزیزتر موجودات است . * - (کلیله و دمنه ).

* - و آدمی درکسب آن چون کرم پیله است . (کلیله و دمنه ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - زآدمی ابلیس صورت دید و بس

غافل از معنی شد آن مردود خس .* - مولوی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - قیمت هر آدمی باندازه همت اوست . (تاریخ گزیده ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - امثال :آدمی از زبان خود ببلاست .مکتبی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - سخن نه بجای خویش گوینده را زیان آرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی از سنگ سخت تر و از گل نازکتر است ; مردم گاه تحمل رنجهای گران کند

و گاه از اندک ناملائمی رنجور یا هلاک شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی از سودا خالی نباشد ; هر کسی را هوسی خاص است .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی به امید زنده است ; امید مایه تشویق بکار و تحمل مشقات حیات باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی بی خرد ستور بود .سنائی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - خرد اصل و مایه امتیاز آدمی از دیگر جانوران است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی جائزالخطاست ; همه کس را سهو و خبط و گناه بی اراده تواند بودن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی چون بداشت دست از صیت

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت .سنائی .

* - ای فاصنع ما شئت .آدمیخوارند اغلب مردمان .* - مولوی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - بعض مردم را صفات سَبُعی است .

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست ..* - مولوی

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

آدمی از نو بباید ساخت وز نو عالمی ..* - حافظ.

* - این جهان ومردم او نه نیکو باشند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

آدمی را آدمیت لازم است

چوب صندل بو ندارد هیزم است . .* - ناشناس؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - مردم را صفات آدمی باید .

آدمی را از مرگ چاره نیست . .* -(تاریخ بیهقی );

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - همه کس را مرگ دریابد.

آدمی را بتر از علت نادانی نیست .* - سعدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را به رسن دیو فرا چاه نباید رفت . * - (مرزبان نامه ); از وساوس شیطان حذر باید کردن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را در این کهن برزخ

هم ز مطبخ دری است در دوزخ .* - سنائی .

* - پرخواری منشاء مفاسد و مضار باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را عقل باید در بدن

ورنه جان در کالبد دارد حمار* - سعدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را عقل میباید نه زر . (جامعالتمثیل ).

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی را کس کجا گوید بپر

یا بیا ای کور و در من درنگر؟ * - مولوی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - لایکلف اللّه نفساً الا وسعها.

آدمی را نسبت بهنر باید نه بپدر ; از فضل پدر ترا چه حاصل ؟

آدمی سربسر همه عیب است

پرده عیبهاش برنائی است .* - مسعودسعد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی فربه ز عز است و شرف .* - مولوی .

* - آدمی فربه شود از راه گوش .مولوی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - مرد از مسموعات نیک لذت برَد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدمی گرچه بر زمانه مهست

زآدمی خام دیو پخته بِهَست .* - سنائی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* - آدمی مخفی است در زیر زبان .* - مولوی .

المرء مخبوء تحت لسانه ; مردم را بگفتار شناسند.

آدمی یک بار پایش بچاله میرود ; از تجارب پند و عبرت گیرند.

آن به که خود آدمی نزاید .* - مسعودسعد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی

یک شکم در آدمی نگذاشتی .سعدی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

خدا خر را شناخت که شاخش نداد.

اگر آدمی بچشم است و دهان و گوش و ابرو

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟ سعدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

بشهر خود است آدمی شهریار .نظامی .

ــــــــــــــــــــــــــــــ

به صورت آدمی بودن بی سیرت آدمی بچیزی نیست .

به صورت آدمی کرده ست نقاش

اگر مردی به معنی آدمی باش .پوریای ولی .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی .سعدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

در زمانه ز هرچه جانور است

تا نشد پخته آدمی بتر است .سنائی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*_ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر جیفه ای بسر نبرند . (گلستان ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سر نهد از دامن پر آدمی

پله چو پر گشت ببوسد زمی .*امیرخسرو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سگ بدان آدمی شرف دارد

که دل مردمان بیازارد.* سعدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سگ وفا دارد ندارد آدمی ; بعض مردم دوستی قدیم فراموش کنند.

¤¤¤¤¤¤

* - که رودها را سر چشمه دریاها می نامد ، حال آنکه ابرها از دریاها برمی خیزند و رودها

و چشمه ها را لبریز می کنند . ارد بزرگ

* - آدم مادیگرا ، جاده های احساسش کم رفت و آمد است . ارد بزرگ

* - بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است . ارد بزرگ

برسان زمانیکه رودها را سر چشمه دریاها می نامد ، حال آنکه ابرها از دریاها برمی خیزند و رودها و چشمه ها را لبریز می کنند .. ارد بزرگ

* - خبرچین ، بزودی بی خبرترین آدم خواهد بود . ارد بزرگ

* - آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود . ارد بزرگ

* - آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند . ارد بزرگ

* - نرمدلی و نرمش منش آدمی است و سنگدلی و سختسری منش اهریمن. ارد بزرگ

* - خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است . ارد بزرگ

* - نمی توان امید داشت ، آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند. ارد بزرگ

* - میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر . ارد بزرگ

* - آسودگی آدمی ، به گنج و دینار نیست که به خرد است و دانش . ارد بزرگ

* - با خرد ، به سرچشمه ها بیاندیش . آدمی گاهی سرآغاز را اشتباه می گیرد ،

¤¤¤¤¤¤

پایان فرگرد آدمی

به قلم :فرزانه شیدا



برگرفته از :

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آدمی*


نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار