فصل اول غفلت ( برای همه ) شاعر: ایمان رضائی




ای مردم
ای مردم نام وطن را فریاد کنید
شهیدان راه آزادی را یاد کنید
بنای ابراهیم دلست آباد کنید
کعبه اینجاست دل مردمان شاد کنید
رسم ایران باستان ز نو بنیاد کنید
درفش کیانی را ز نو مراد کنید . سال ۱۳۷۹
توحید ۲۰۹
صخره های بزرگ شمال پایتخت
عمقی سیاه
سرخ و سیاه می شود
اینجا چراغی دارد که هرگز سبز نمی شود
کسی در پستوی کوه داد می زند
سیب می افتد
بر سر مار
لخته های خون در شکم
جدایی ناخن از گوشت
گوش از شنوایی ساقط می شود
جریان سیال صدا
به سنگ بر می خورد
باز تاب می شود
و ایزدان قربانی دیگر می خواهند . ۲۲/۷/۱۳۷۹
پرنده آزادی
پرنده ایی که فریاد می زد
از عمق حنجره و از نگاه پنجره
داد می کرد
منادی پرواز بود
برای نور
آتشی که از حنجره
نه از درون بر می خواست
ابری سیاه بر فرق آزادی
چمپاتمه زده بود
و اینک پرنده خیس می شود
پرنده افتاد
در مردابی که
بوی تعفن انحصار طلب را می داد
پرنده رهایی بود
دیوار چین جلو دارش نیست
بر فراز بام پرشیا
فرودی زیبا
صیاد دموکراسی
پرنده ما در قفس
شکنجه ایی جان کاه
عالم همه داد کردند
آزادی او را فریاد کردند
پرنده شجاع
سیزده سال باید سکوت کند
و آواز سر ندهد
پرنده باز می خواهد
نام آزادی را فریاد کند
او اگر زمانی از قفس
بال بسوی حرف بگشاید
کوچی دوباره و دائمی خواهد کرد
و فریادی رسا خواهد کشید . سال ۱۳۷۹
جنگل
دلی در دامن دریایی دودمانم دارم
سخافت سَر ساهی سَر ساحل سامانم دارم
ای کشتی زمانم
تو به ایست من ایمانم
در این برکه خاموش قَلَم
چه جای بر افراشتن عَلَم
لنگ لنگان لنگر انداز این پیمانم
داعی درویش دور اندیش این دامانم
صدف بر کنار ساحل آبرو دارد
حتی قایق جدا از باد هم پارو دارد
این سیاهی چیست عوام بر سر و رو دارد
سرو هم شده ابرو خمیده
شیر به سوراخی خزیده
دشت سکونتم سیاه تاریک
کوچه های مهرش تنگ و باریک
به امید یومی که نور در جنگل بتابد
سر آرامشم بر روی بالین بخوابد ۱۷/۹/۱۳۷۹
آینه
آن شب عبوس و تلخ
عریانی آینه
و قرص کامل بود
هجوم سطر ستبر و سیاه
به اندیشه ویرایش آن
به هر گوشه ارغوانی رویید
قطره بود و دریا می جویید
آینه
به جرم
انعکاس تصویر زنگار
به حکم شرعی
می میرد
همه جا خاموش
گویی که بی صدا می شکند
هزار تکه های عریان و به خون غلتیده
یکی بود و هزار شد . ۴/۱۰/۱۳۷۹
هبوط سیب
تنها سیب روی درخت
درخت بوتیمار نشین
هبوط سیب
از دار به دار می افتد
بر ورطه خاک
وصال خاک و سیب
وصول مار پیسه
هلاهل
تریاق بی اثر
عصمت حوا شکست
وصمت مار فزون
غم خورک
تشنه تر از دیروز
پرید
هرگز هرگز
با هزار نرفت
های های
هایا های ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
قیام
آی مردم
بر خیزید
شر بریزید
خواب کهف سر آمد
مکر از فیدلفیا بر آمد
از آب حیوان بنوشید
رخت قیام بپوشید
بر دشمن بخروشید
از برای میهن بکوشید
باشد اصل این سرود
بر شما درود ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
حرفم اینست
حرفم اينست
زمين
زمان
دامان
پيمان
چركين است
حرفم اينست
جسم عفونت زده زمين
نابود بايد شود
حرفم اينست
نقطه سياه پرشيا
نقطه فال نابودي زمين است
حرف من حرف زمان است
حرف من از آغاز مي آيد
حرف من افسانه نيست
درد و فسانه نيست
گرچه عنقا مي پراند
حرف من اينست
جسم بي روح زمين
دفن بايد شود
سلسله ابيات زمان
محو از پند بي جاي واعظان
سوخته دلان رنج كشيده را به كنجي كشانده
سيه دلان را بر گنجي نشانده
بيزارم از اين مردم دورو
زشت كردار و بد خو
بيزارم از اين
زمين
زمان
دامان
پيمان
كه آلوده است
بيزارم از روز كلك
روشنايي جهد
نفرت از هر چه سپيدي
آه از اين كتمان
من از شر كردار و روشنايي روز به سياهي شب پناه برده ام
اي شب كه در سياهيت پناهي است براي بي پناهان
تو پناهم ده
وصلت خوش من با مرگ
هم آغوشي با خاك
در بسترزيرين زمين
آه آنجا هم راحتم نمي گذارند
در اين پهنه سرزمين
آرامش مطلق يعني مرگ
تقلا مكن از مردن كه كشتي نجات توست
بشريت آلوده به تخم نفاق
كه از درخت سياه واعظان پراكنده مي شود
خلق نفرين شده ايي از زمان است
كين از اين موعظه گران بد طينت
عقده از تخم چركينشان
چه خوش كيشم من
كه سراپا زخم و ريشم من
بيزارم از اين
زمين
زمان
دامان
پيمان
من از تخم چركين زمين بيزارم ۱۷/۱۲/۱۳۷۹
دستان پنهاني
حتي
به دستانم
كه بالاي پلكهايم
را مي خارند شك دارم
شايد كه
دستان پنهاني ديگري در كار باشد ۲۳/۹/۱۳۷۹
ايران من
همه ايران خاك من است
وصله دل پاك من است
هر نقطه از اين ، تيري خورد
اين نقطه دل چاك من است . ۴/۱۰/۱۳۷۹
قفس
هوا چركين
ظلم تمكين
پنجره بسته
حنجره خسته
حبس نفس
كبوتر در قفس ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
كعبه دل
به دور كعبه چرا طواف كنيد كه دستهاي ابراهيم بنا كرد
به دور كعبه دل طواف كنيد كه خداي ابراهيم بنا كرد
اگر كعبه دل بنا كنيد ،
همه ايران را منا كنيد . ۲۲/۱۰/۱۳۷۹
پرچم ايران
اي پرچم سه رنگ ، اي صلابت ايران ما
در پناه سبزيت ، خفته اند دليران ما
از روشنايي و تلالو رنگ سپيدت
داستانها به زنجيرها گفته اند اسيران ما
ما رنگ سرخت را سرمه چشمانمان كنيم
رنگ سرخت اجين شده با خون شهيدان ما ۲۲/۱۰/۱۳۷۹
سياست
اُردك هم سياست مي خواند
با آن پرهاي چربش
كه آب رستاخيز را هم جذب نمي كرد. ۱۱/۱۲/۱۳۷۸

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار