ترجمه ی متن درون عکس:
قلب شیرین من:(عشق من, عزیزم )
و این شعری ست عاشقانه ومختص برای تو:

گاهی اوقات نمیتوانم کلمات کافی را پیدا کنم
تا بگویم تا چه حدِ عمیقی ترا دوست می دارم
اما میخواهم اینرا بدانی که دردرون دل من جائی خاصی را
دارا هستی
وبا هرروزی که میگذرد بیشتر وبیشترعاشق تو میشوم
¤¤¤¤¤
ترجمه ی :
فرزانه شیدا/ ف.شیدا
"""""""""""""""""""
آدرس عکس که شمع ها به شکل زنده میسوزند

نظرات

‏m. sheyda گفت…
درود بانوی گرامی پارسی ..بنده حقیر را شرمنده مهرتان کردید ...اینهمه سزاوار خوبی هایتان نبودم گرامی ...فقط می تونم بگم سپاس . سپاس . سپاس ..
و اما این سروده نا قابلی رو هم که فکر میکنم شاید در جایی از وب یا شعر نو این حقیر خوانده باشید و شاید هم نه ..تقدیم میکنم به شما بانوی بزرگوار و گرانقدر ...مانا و اهورایی باشید ...///
‏m . sheyda گفت…
تقدیم به بانوی گرانقدر پارسی ..شاعر معاصر خانم فرزانه شیدا ...///

بانوی ابريشم پارسی...


الف را ابریشم نوشتم برای تو
و قامت بلند تو

هماره جاودانه ای در پیله تاریخ
ای بانوی پارسی .
باید گفت باید نوشت باید خواند
چشمان توست که زیبایی می آفریند
.زیباتر از هر چه زیباتر - زیباترین - زیباست
هیچ نباشد
هزاران سال از درخشش آن گوهران تابناک میگذرد.
تاب توست
تاب ناب تو که تجربه کرده است
استقامت دیرینه عشق را .
اندک اگر باشد
پنجاه قرن حتی بیشتر تر
از عمر پیراهن پر نقش تو میگذرد .
دستان مهربان توست که می سازد

محکم ترین آشیانه آزادی را
یک چشمه اگر بگویم
در حریق موج سنگین بیکران
هزاره هاست که خم نیاورده است
و همچنان پا برجاست.
گیسوان پریشان توست
که وزیدن باد را دلربا کرده است.
هیچ اگر نگویم
کتابها غزل نتواند تعریف کند ناز این قصه را.
لبخند نجیب توست که زندگی می بخشد
حریم خانه مرد دلیرت را .
فریاد سینه توست چو حماسه آفرید از خشم
گشودند ز پای خویش مردان
بند زنجیر.
الف را ابریشم بافتم


به شرافت محکمترین اتحاد

و اعتبار ديرين نجيبانه تو
به لطافت زالال ترین آینه .
نمی گسلد زهم آبروی ریشه دار تو
همچو امتداد بی نهایت تار ابریشم.
هیچ اگر نگویم
خورشید اگر غروب کند تاریک نمی گردد
مهتاب اگر بمیرد در همیشه
.قحط روشنی نمی شود.
می شود که روی ماه و آفتابت را
جایگزین ماه و خورشید کرد.
زبان گویای توست پارسی دری
مادر واژه های شعر و ادب
قصیده - غزل - مثنوی - رباعی - دوبیتی
همین شد تا پایان الفبا گفتنم .
گواهی میدهند نوشته های ابریشمی من
در متن بی پایان تاریخ.
کم نیست زمانش
دور اگر نرویم
پنج هزار سال است
سرود تو به ظرافت ابریشم میماند
به استقامت ابریشم مانا شدی
به بی نهایت ابریشم جاودانه گشتی
هماره جاودانه ای در پیله تاریخ
ای بانوی پارسی ...
اهورای ایران زمین پناهت باد

اکتبر دوهزار و هفت / مهرداد. شیدا ...///
‏mahenakhshb.blogfa.com گفت…
مـــاه و آب ....





تمام روز را دويدم



ميخواهم به آب برسم



تمام شب را دويدم



ميخواهم به ماه برسم



تمام زمان را دويدم



بدنبال جمعه هايی که



بوی سفر ميدادند



تمام شب را نميخوابم



برای يافتن لحظه هايی که



طعم سيب و زندگی ميدهند



تمام دلم را گشتم و تمام يادت را



برای يافتن تو که دوست داشتن را ميدانی



اينروزها ستاره ها نميخندند



دست هايم را به باد سپردم



تاراج شدم



خوابم را به هيچ دادم



به قيمت از دست دادن رويا هايم



لب اين پوچی غربت فقط ميخواهم



شعر هايم را نجات دهم



تا هميشه حرفی برای



فی البداهه گفتن داشته باشم



به ماه و آب می انديشم



چشمان تو بايد



تا ماه شبانه من باشد



و همراه نقره ای دستانت



که می آيد چو رود از دور



که می ريزد چو دريا در من



ميخواهم به ماه و آب برسم



تمام زمان را باز خواهم دويد ...



اپريل 2006 م. شيدا ...///
فرزانه شیدا گفت…
سلام وممنونم از اشعار بسیار زیبای شما که در دفتر جاودانه ها خود نیز, جاودانه شد در دلواژه های زیبای قلمی که امید همواره سبز باشد وجاوید
آرزومند بهترین ها برای شما هستم
موفق ومانا باشید

با تقدیم احترام فرزانه شیدا

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار