شعر دشوار، شعر قابل فهم /نویسنده: سوری احمدلو/منتخب فرزانه شیدا

شعر دشوار، شعر قابل فهم
نویسنده: سوری احمدلو
منتخب فرزانه شیدا


* آن که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد ؛ خنده می زند
بر همه ی نمایش های غمناک و جدی بودن های غمناک .
* فردریش نیچه *
از آنجا کها نظرات خانم سوری احمد لو ,
رابا بسیار خود را نزدیک دیدم بر آن شدم
این مطلب را برای استفاده دوستان شاعر ونویسنده در سایت بگذارم,
چراکه نمونه این مواردواينگونه تفکرات را همگى بسيار دیده ایم.با امید موفقیت
( فرزانه شیدا*)

سرمقاله‌ی شانزدهمین شماره‌ی مجله ی
** ( وازنا-vazna *)**

شعر دشوار، شعر قابل فهم
نویسنده: سوری احمدلو
مخاطبی که در عمرش چند اثر داستانی مشهور نخوانده، چندین نقاشی معتبر
، نمایش‌هایی از هنرِ دهه‌ها
و صده‌های قبل ندیده یا اصولا‌ً چیزی از آن‌ها نخوانده و نمی‌داند، یا با مقوله‌‌ی تحولات
حداقل یکی دو دهه‌‌ی اخیر آشنا نیست، حق دارد به عنوان مخاطب شعر،
[منظورم شعری که ممکن نیست از کنار هم نشستن اتفاقی کلمات درست شده باشد]
آن را غیر قابل فهم بداند یا بر آن خرده بگیرد؟

با طرح این سؤال در نظر ندارم از موقعیتی پیچیده یا
غیر قابل دسترس بحثی به میان بیاورم،
بلکه می‌خواهم با هم به نظاره‌ی
این مهم که دل‌مشغولی همه‌ی آن‌هایی‌ست
که شعر می‌گویند بنشینیم،
همه‌ی آن‌هایی که همواره واهمه‌ای عظیم در آن‌ها به چشم می‌خورد
و سؤالی شگرف که،
آیا مخاطب من از تب‌وتابی که در شکل‌گیری این کلمات روح‌‌ام را صیقل داده
و ارکان وجودم را واکاویده است،
درکی شایسته خواهد داشت؟
شمه‌‌ای از این ناهمواری و کشمکش بین من و شعرم او را
به فکر فرو خواهد برد؟

اساس شعر بر تفکر است و طبیعی‌ست که مقوله‌ی تفکر،
اساس فلسفه است.
اگر فلسفه دیریاب است، شعر هم گرچه در لباس واژه‌گانی ساده
[و چه بهتر که با زبانی قابل ارتباط و دوست داشتنی] ارائه گردد،

در محتوا چنان نیست که هر مخاطبی را
با اندک توانی در زمینه‌ی درک مسائل مختلف،به خود جذب کند.
در نتیجه از جرگه‌ی مقولات قابل فهم یا آسان‌یاب دور می‌گردد،
و این دیگر مشکل شعر امروز نیست، که مشکل مخاطب است.

از دیگر سو دیده شده، شعری که به مجرد صحبت کردن از موضوعی
به جز مبارزه‌ی طبقاتی،
یا جنگ‌های استعماری، انگ بی‌ارزشی می‌خور
د ,
هرگز نمی‌تواند با مخاطبی با چنین سلیقه‌‌ای، قدمی بردارد
و در نتیجه تلاش پیدا کردن مخاطب،
همواره مهجور باقی می‌ماند.

شعر، خیلی ساده موقعیت انسان و دنیایی که با آن درگیر است
را ارائه می‌دهد و لزومی ندارد
که موضوعات شعر، موضوعاتی نظیر نومیدی و پوچی باشد
تا در نتیجه چیزی بشود که
مخاطب رمانتیک متعصب را راضی کند.

عادت کرده‌ایم پیرامون‌مان را در اندوه و تنهایی
، شبیه خودمان ببینیم و استعاره‌هایی در شعرمان
به کار می‌بریم که دنیا و اشیاء رادر ستم بی‌مهری
که بر ما به عنوان انسان می‌رود شریک کنیم
و در این ذات هم‌ذات‌پندارانه، سنگ و چشمه و رود را مشترک کنیم.

تخیلی که به دنیای استعاری راه نمی‌یابد، ارزش‌های اجرایی‌اش را بلافاصله از دست می‌دهد،
در حالی که ما با دنیای سرراستی روبه‌رو هستیم
با معضلاتی دیگر، که نفس ِ استعاری نوشتن، نه تنها کمکی به حل بحران‌های آن نمی‌کند،
بلکه خوف و اضطرابی جدید را پایه‌ریزی می‌کند.
به قول ارنبورگ نویسنده‌ی سرشناس روسی:
اضطراب، فسادی بورژوایی‌ست.
ما خودمان را بازسازی می‌کنیم.
ما به عنوان علاقمندان شعر و سرایندگان آن،
همواره میان بی‌مفهومی مطلق و مفاهیمی قدیمی‌شده، گیر افتاده‌ایم و شعر
همیشه با متانت این فراز و فرود را نظاره‌گر بوده است.

شاید این خصیصه، تنها خاص جامعه‌ی ما نباشد و به علت گوناگونی و امتزاج
فرهنگ‌های مختلف در بنیاد جامعه‌ی نوین،
شعر پایگاه نظری خود را از زوایای تاریخی و تحولات بشری کسب می‌کند
و طبیعی‌ست که با تعارض همراه شود.

اما یقین دارم این فاصله‌ی نگرشی بخشی از جامعه، با بخشی دیگر، شعر را
به چالش اخیر کشانده و صد البته که گناه به گردن شاعر بی‌نوایی می‌افتد

که عمر خود را مصروف گذر از جامعه‌ی سنتی و پرش‌های تند و تیز خود می‌کند
بی آن‌که جامعه تلاشی برای گذر از این تأخر فرهنگی داشته باشد
و آن وقت شاعر محکوم می‌شود به فضل‌فروشی و شعر گفتن برای مخاطبانی خاص.
(شعر غیر قابل درک بود، تخلیل شعر ضعیف بود،
اصلا‌ً منظور شاعر از آوردن این ارجاعات برون‌متنی چه بود؟)

این‌ها ایراداتی‌ست که متأسفانه نه مخاطب پرت از مرحله،
که مخاطب به قول خودش فرهیخته
، پس از شنیدن یک شعر
به آن وارد می‌کند.
این روش‌های مستبدانه برای نفی شعر امروز،
در تمام نمودهای هنری دیگر، به چشم می‌خورد و تا زمانی ک
ه ما گرفتار تضاد و کشمکش
این دوران گذار هستیم، امید بهبودی نیست.
ما ادعای مدرن بودن داریم
ولی حاضر نیستیم از مقولات خاصی که از آن سر در نمی‌آوریم
حرفی به میان آید،
ما با مقاومت در مقابل تغییر، شانس رو در رو شدن با تغییراتی را
که در جهان هنر و اندیشه
روی داده است
از خود می‌گیریم، به دانسته‌های خودمان می‌چسبیم تا احساس آرامش‌‌مان
خدشه‌دار نشود.

*(الیوت‌ها) در سرزمین ما متولد نمی‌شوند، اگر هم متولد شوند
راه به جایی نخواهند برد، او که
(بی‌شک تأثیرگذارترین شاعر مدرن ) است
، در*( سرزمین هرز )* که اثر بزرگ اوست،
بیانی نمایشی را به کار می‌بندد و از شخصی جلوه داد نشعرش
سر باز می‌زند
تا با نوعی عینی‌گرایی از صداهای مختلف استفاده کند
و شعرش نقبی به نقد دنیای سترون و بی‌حاصل بزند.

ارجاعات بی‌وقفه در سطرسطر شعرش بروز می‌کنند
و این مجال را به خواننده می‌دهند
که با مرور آن‌ها پی به این بیان دراماتیک ببرد،
اگر مخاطب شعر *الیوت *ارجاعات را در نیابد آیا ذره‌ای از ارزش‌های اثر بزرگ
او کم خواهد شد؟ آیا می‌شود
از خواندن سرزمین هرز به جرم نخبه‌گرایی الیوت سرباز زد؟
ما نیما را مجال گل‌کردن ندادیم و بیش‌تر زمانی را که باید به درک مقولات مورد
اشاره‌اش و نحوه‌‌ی سرودن شعرش می‌گذراندیم، صرف تکفیر او کردیم.

* من اعتقاد ندارم که شاعر باید کوشش‌‌اش را صرف توجیه شعرش کند،*

چون معتقدم آن‌چه دردوره‌‌ی خودش مردود می‌شود ارزش‌های جدیدی
به ارمغان می‌آورد که ما بر پایه‌ی آن ارزش‌‌ها زندگی می‌کنیم.
نقدی که بر پایه‌ی قواعدی پیش‌بینی شده اتفاق می‌افتد در هنر نو جایی ندار
د و مشارکت نظری ِ این‌گونه منتقدین نیز، که معرفتی نسبت به آن ندارند
، پژوهشی محسوب نمی‌شود.
نویسنده: سوری احمدلو
منتخب فرزانه شیدا
با تشکر واميد موفقيت وشادى شما دوستان وشاعران عزيز
ف.شیدا-fsheida-Farzaneh Sheida

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار