نگاهی به زیبائی شناسی ادبیات از دید هانری برگشن بنوشته آقای مهدی عاطف راد/منخب فرزانه شیدا
نگاهی به زیبایی شناسی ادبیات از دید هانری برگسن
__________________________________
__________________________________
هانری لویی برگسن فیلسوف شهود گرای فرانسوی در اواخر سده نوزدهم
و نیمه نخست سده بیستم، در اثر مشهورش "پژوهش در باره بخشندگان مستقیم
خودآگاهی" که در ایران با عنوان "زمان و اراده آزاد" ترجمه شده، و
در فصل نخست آن، با عنوان "شدت حالات نفسانی"،
به موضوع های گوناگونی از قبیل احساسات، عاطفه ها، هیجانات و مراتب آن ها
و کمی بودن یا کیفی بودن مفهوم شدت و ضعف
در آن ها و دلایل این شدت و ضعف پرداخته، و در میان بحث هایی که مطرح کرده
به موضوع احساسات هنری و درک زیباییدر هنر و ادبیات و تفاوتش با زیبایی طبیعی
نیز توجه کرده است.
متن زیر نگاهی ست به زیبایی شناسی ادبیات از دیدگاه فلسفه برگسن
و بر مبنای تعمیم ایده های پردازش یافته او در این کتاب از هنر به طور عام، بر ادبیات به طور خاص.
سرچشمه زیبایی در ادبیات رام ساختن است
و مهار کردن جنبش های بیرونی و درونی جهان و انسان،
این رام ساختن و مهار کردن جنبش های سرکش،
ایجاد نوعی آرامش روانی می کند که لذت بخش و مطلوب است،
و همین لذت بخشی و مطلوبیت یک متن ادبی است که آن را در نظر ما زیبا و دلارا
جلوه می دهد و ما با خوانش آن احساس زیبایی می کنیم.
در هر متن ادبی جنبش هایی احساس زیبایی می آفرینند که نرم پو هستند
و راه را برای جنبش های دیگر هموار می کنند و ما را به یافتن مرتبه ای بالاتر
از روانی در حرکت و نرمش در پویش رهنمون می شوند.
این روانی و نرمش در پویایی یک متن ادبی به ما این امکان را می دهد که با مشاهده
وضعیت حال جنبش های درون متنی، وضعیت حرکت آتی آن را پیش بینی و از پیش مجسم کنیم.
اگر جهش های ناگهانی در متن ادبی و حرکات ناهنجار بی قاعده، نه تنها ایجاد احساس زیبایی نمی کنند،
بلکه، بر عکس، زشت و زمخت به نظر می رسند، از این روست که مستقل و خودبسنده هستند،
و از جنبش هایی که در پی آن ها خواهند آمد خبر نمی دهند، به همین دلیل ایجاد حالت انتظار و کشش
نمی کنند.
این حرکت های سترون درون متنی آثار ادبی که نه گذشته ای دارند، نه تاریخچه ای و نه آینده ای،
نه معلوم است از کجا و چرا پدید آمده اند، نه روشن است که به کجا می روند و چه می شوند،
نه از چیزی زاده می شوند، یا معلوم است که از چه چیزی زاده شده اند، نه چیزی را بار می آورند
و می زایند، همانند شهابی ثاقب، به طرزی ناگهانی حادث می شوند و به طور ناگهانی می میرند،
نمی توانند ایجاد احساس زیبایی ماندگار و اصیل کنند.
اگر مسیر های خمیده و کمانی شکل در پویش ادبی زیبا تر و شکیل تر از مسیر های تشکیل یافته
از خطوط شکسته با زیگزاگ ها و گوشه های تند ناگهانی هستند، از این روست که امتداد خمیده
در هر لحظه به طور پیوسته و تدریجی مسیر خود را تغییر می دهد و هر مسیر تازه از دل مسیر
پیشین زاده می شود و فرزند اوست. به همین دلیل مخاطبی که در این مسیر پیش می رود،
در هر لحظه کم و بیش آگاه است که انتظار چه چیز را دارد می کشد، یا باید بکشد،
و منتظر تولد چه موجودی باید باشد. این انتظار و آگاهی، که به یک بازی "پنهانش و پیدایش
"- قایم موشک بازی- شبیه است، به شرکت کننده در بازی احساس لذت و رضایت خاطر می بخشد،
چه موفق به پیدا کردن آنچه در دل متن ادبی نهان شده، بشود- یعنی پیش بینی اش از مسیر آینده
درست در آید و انتظارش به ثمر برسد- چه موفق نشود، در هر دو حالت، نوعی حالت هول و ولا
در او ایجاد می شود که هم کشش زاست و هم تنش زا، و ترکیب این دو فرایند متضاد است که به
او لذت می بخشد و همین لذت سرچشمه احساس زیبایی در اوست. بنابراین ادراک روانی و نرمش
جنبش و سیالیت حرکت در متن ادبی، لذت رام کردن گردش زمان و به چنگ آوردن آینده در حال
را ایجاد می کند.
هنگامی که حرکت های متن ادبی موزون می شوند و بر مبنای آهنگی خاص و روندی موج وار
و موزون پیش می روند، در ما انتظاری خاص پدید می آورند که تشویش آفرین و تنش زاست،
و به ما قدرت پیش بینی و تجسم پیش از وقوع رویدادها را می بخشند که جذاب و کشش زاست ،
و ما را به این باور می رسانند که حرکت ها و جنبش های متن ادبی را مهار و رام کرده ایم و دهانه ی
این توسن سرکش و نافرمان را در دست نیروی تخیل و تصور خویش،
و در نتیجه در دست نیروی اراده و قدرت خویش داریم.
این احساس توانمندی از اینجا حاصل می شود که چون امتداد و جهت حرکت آتی متن ادبی
و مسیر پیشرفت آن را حدس می زنیم و پیش بینی می کنیم، هنگامی که به آن مسیر می رود
و پیش بینی ما به حقیقت می پیوندد، گویی متن از ما فرمان برده است و مقهور قدرت اراده
ما بوده است، و این احساس قهاریت و قدرتمندی ما را ارضا می کند و در ما ایجاد رضایت خاطر
و لذت می کند و از این لذت است که احساس زیبایی می کنیم.
توازن و تناسب بین انتظارات و پیش بین های ما و متن ادبی نوعی رابطه برقرار می کند
که خوشایند و لذت بخش است. این ارتباط از طریق ریسمان های بسیار زیاد و نازک نامشهود
پدید می آید، که با آن متن ادبی را، همچون عروسکی تخیلی، تابع اراده و اختیار ما می کند،
و اگر به دلیلی، در لحظه ای، متن از حرکت بایستد، دست ما نمی تواند از حرکت خودداری کند،
و بی صبرانه تلاش می کند که عروسک تخیلی خویش را به حرکت در آورد و آن را به پیروی
از حرکات خود وادار کند، و دگر باره آن را به جای حقیقی خود باز گرداند و در قلب این جنبشی
که سرچشمه آن در تصرف کامل فکر و اراده ماست، جای دهد. و اگر تمام تلاش های ما ناکام بماند
و عروسک تخیلی متن ادبی، لجوجانه و سرسختانه، از حرکات دست ما سر پیچی کند،
یا حرکتش سمت و سویی مخالف و متنافر با حرکت دست ما پیدا کند، در دست ما سکته ای ایجاد می کند
که موجد احساس آشفتگی، اغتشاش و پریشانی است، و این آشفتگی بدآیند ما را منزجر می کند.
بدین سان حرکت منظم هدفمند قابل پیش بینی، و جنبش موزون در متن ادبی موجد حس همنوایی
بین ما و متن است، و از این حس همنوایی احساس زیبایی آفریده می شود.
این همنوایی افسونگر از طریق وابستگی اش با همدلی اخلاقی، که تصور آن را زیرکانه القا می کند،
به ما لذتی می بخشد که آن را لذت ادبی می نامیم. این عنصر که عناصر دیگر، پس از این که آن را
تا حدی به خود راه دادند، در درونش مستهلک می شوند، جاذبه مقاومت ناپذیر زیبایی را تبیین می کند.
سخت است فهم این موضوع که چرا این عنصر که چیزی نیست جز صرفه جویی در کوشش و کشش،
آن گونه که اسپنسر معتقد است، قادر به آفریدن چنین لذتی است. برای فهم این موضوع باید بپذیریم که در
هر متن ادبی که آن را زیبا می یابیم، می توانیم، افزون بر سبکی که نشانه حرکت متن، و راستا و جهت
پویش آن، و روانی و سیالیت هدفمندش است، اشاراتی از یک جنبش به سوی خود، از یک همنوایی توان مند و
درشرف تکوین، از یک سرچشمه درونی پویش که با سرچشمه جنبش در متن ادبی پیوندی نادیدنی
و ناگسستنی دارد، کشف کنیم. این همنوایی سیال که پیوسته آماده برای عرضه خویشتن است،
عین ماهیت زیبایی ادبی در عالی ترین شکل تجلی آن است
-آدمی آن است که خود باور دارد و آن کسی میشود که خود میخواهد بشود .
-آدمی آن است که خود باور دارد و آن کسی میشود که خود میخواهد بشود .
-درباور خویش هرگونه خود را ببینی همان نیز خواهی بود
-تا خود را باور نکنی کسی به باور تو برنخواهد خواست
-تا گامی برنداری قدمی بجلو نخواهی رفت!!!
- زمانی که خود را دوست بداری وبخوداحترام بگذاری دیگران نیز ترا دوست داشته
بتو احترام خواهند گذاشت.
پیشرفت خود بخواه و باور کن میتوانی پیشرفت کنی وچنین نیز خواهد شد.
ایا به معنای واقعی دعا فکر کرده اید دعا در درجه اول تخلیه روحی آدمی ست
از غم در درجه دوم تقاضائی ست که بسوی کائنات فرستاده میشود وکائنات موظف به
انجام آن میگردند
وخداوند نیز میگوید هرچه میخواهی زمن طلب کن وبر زبان بیاور
وزمانی که چنین کنی نیز درون ناخود اگاه تو انرا باور کرده
امید ی که بر شنیدن خداوند میبندی خود راهگشای راه تو خواهد بود
پس بخواه بگو دعا کن ودرباور خویش باور کن که
هرچه هست بدست خواهی اوردهرچه!و....
بسیارند کلمات وجملاتی از بزرگان که درتعریف معنائی جز این ندارد
که خود را خوشبختی خود را وموفقیت خود را درهرکجا که ایستاده ای
باور کن
ومطمئن باش فردا از امروز نیز بهتر خواهی بودموفق وشادمان باشید
منتخب : فرزانه شیدا
نظرات