۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

رودکی » قصاید و قطعات

بسا که مست در این خانه بودم وشادان

چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک

کنون همانم و خانه همان و شهر همان

مرا نگویی کز چه شده‌ست شادی سوک؟

رودکی » قصاید و قطعات

ای لک، ار ناز خواهی و نعمت

گرد درگاه او کنی لک و پک

یخچه بارید و پای من بفسرد

ورغ بر بند یخچه را ز فلک

رودکی » قصاید و قطعات

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

رودکی » قصاید و قطعات

کاروان شهید رفت از پیش

وآن ما رفته گیر و می‌اندیش

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

توشهٔ جان خویش ازو بربای

پیش کایدت مرگ پای آگیش

آن چه با رنج یافتیش و به ذل

تو به آسانی از گزافه مدیش

خویش بیگانه گردد از پی سود

خواهی آن روز؟ مزد کمتر دیش

گرگ را کی رسد ملامت شاة

باز را کی رسد نهیب شخیش

رودکی » قصاید و قطعات

گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی

تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش

کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک

بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش

رودکی » قصاید و قطعات

گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

به یکی جاف جاف زود غرس

او مرا پیش شیر بپسندد

من نتاوم برو نشسته مگس

گرچه نامردم است، مهر و وفاش

نشود هیچ از این دلم یرگس

گیردی آب جوی رز پندام

چون بود بسته بنک راه ز خس

رودکی » قصاید و قطعات

چون سپرم نه میان بزم به نوروز

درمه بهمن بتاز و جان عدو سوز

باز تو بی رنج باش وجان تو خرم

بانی و با رود و با نبیذ فنا روز

رودکی » قصاید و قطعات

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان