۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

طلب از سر نرود: سرروده ی زیبای اقای محمد رضا حيدري تفرشي شاعر معاصر



طلب از سر نرود: سرروده ی زیبای اقای محمد رضا حيدري تفرشي شاعر معاصر




معرفي محمد رضا حيدري تفرشي

محمد رضا حيدري تفرشي جنسيت: تاريخ تولد: جمعه 11 بهمن 1353
کشور: ايران شهر: تهران

در يكي از سردترين روزهاي بهمن ماه در آغوش گرم مادر مهربانم، شنيدن اولين نغمه و شعر زندگي را تجربه كردم و اكنون سي و پنج سال از آن روز گذشته و شعور من در تفسير اولين شعر وا مانده ....

ليست دفتر شعر ها محمد رضا حيدري تفرشي
نوشته های ادبی محمد رضا حيدري تفرشي


http://www.shereno.com/file.php?id=60465

:________طلب از سر نرود

با خم زلف تو من ، مسجد و مذهب چه كنم
دوش با ناله به سر برده ام ، امشب چه كنم
.....
تبم از سوز فراق است نه از رنجش يار
در غم هجر تو با ، منطق و مكتب چه كنم
.....
شيخ گمراه مرا ، مسجد و محراب برد
با چنين ابله و با جهل مركب چه كنم
.....
چشم شهلاي تو هوش از سر هوشيار كند
من مدهوش بگو ، ساغر و مشرب چه كنم
.....
آتش از خرقه ي پشمينه به جان اندازد
فتنه ي چشم تو با ، عارض در تب چه كنم
.....
چون رسد لب به ضريحت ، طلب از سر نرود
گر نيابم حرمت ، جان رسد ار لب چه كنم
.....
كعبه در منظر من ، منظره ي روي تو شد
در طواف حرمت ، حرمت منصب چه كنم
.....
دام آن سلسله مويت ، غزل ناب من است
قصه ي هجر تو با ، نكته و مطلب چه كنم

محمد رضا حيدري تفرشي شاعر معاصر

فسانه :سروده ی شاعر معاصر آقای حميد رضا دکمه چين



معرفي حميد رضا دکمه چين

حميد رضا دکمه چين جنسيت: تاريخ تولد: پنجشنبه 20 اسفند 1343
کشور: ايران شهر: کرج
ساده بگویم؟
دامپزشکی که شعر هم میگوید
و گاهی چریدن گاوها را میفهمد

ليست دفتر شعر ها حميد رضا دکمه چين
نوشته های ادبی حميد رضا دکمه چين





فسانه_________:

به حضرت حافظ که فرمود:
((جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند))

فسانه

مرا نگاه تو شد آذرخش رخوت هوش
در این ظلام زدم چشم خود به خواب و نشد
هماره در تپش درد بود چشمه دل
بر آنچه بود زدم نقشی از سراب و نشد

کسی نمی شنود زخم های نسل مرا
چرا که درد قدیمی است درد بی درمان
چه بهتر آنکه فراموش بادِ ثانیه ها
بگیردش که بخوابد خمار در زندان

بگو به من که اقاقی کدام سو روید
بگو به من که سپیدار ازچه این سان است
بگو به من که زمین های پر سخاوت سبز
چگونه نیزه نشان از حضور انسان است

چه قرن ها که مرا در فسانه پیچیدند
چه سال ها كه خيالم فسرده، رنجور است
چه روزها به طواف فسانه رقصیدم
چه ثانیه ها ای خدا! که در گور است


فسانه ای که به خورشید ره نَبُردَتمان
خیالمان که فسانه، بلوغ خورشید است
چنان فتاده بسختی به جان یکدیگر
به این بهانه که این! جلوه گاه امّید است

نگاه آینه بستست ، ره نگاه مرا
زبان آینه ها را دگر گریزی نیست
نمی توان که نشستن به کوری آسودن
ولی به شاخه خشکم رمق پشیزی نیست

بگو کدام راه ذهن نسترن است
در این هزار توی خشك بی نشان و ملال
ز پنجه غم مرداب و تشنگی سخت است
به حجم رعد سخن گفتن و زبانی لال

شاعر معاصر آقای حميد رضا دکمه چين

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان