۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

انتقام سخت ابومسلم خراسانی از بنی امیه


آسمان روستای «ماخان» شهر مرو ، شهاب باران بود مردم حیرت زده به آسمان می نگریستند در سیاهی شب شعله های آتشین آسمان را پاره پاره می ساختند . ریش سفیدان در دفتر روزگار سپری شده خویش چنین حالتی را به یاد نداشتند به گیو پیر ( خان و ریش سفید روستا ) خبر دادند فرزندی بدنیا آمده بی مانند .
گیو به آن خانه در آمد و بازوی کودک را دید که سه نگار مادری داشت یکی به شکل ستاره و دیگر دو حلال ماه .
رویش را به آسمان نموده و خداوند را سپاس گفت که چنین کودکی در آن شب زیبا در آن روستا پا به جهان نهاده است گیو پیر با چشمان پر اشک به پدر کودک گفت این شکوفه زیبا دستگاه جور تازیان را به دو نیم نموده و با لشکری سیاه همچون شب قیرگون امشب آسمان تیره ایران را همانند این شهاب سنگها روشن خواهد نمود .
نام آن کودک ابومسلم خراسانی بود .
ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان می گوید : در تاریکترین شب های ستم ، روشنترین ستاره ها زاده می شوند .
ابومسلم خراسانی دودمان ستمگر بنی امیه را از اریکه قدرت به زیر کشید . عظمت کار ابومسلم خراسانی را وقتی بهتر خواهیم فهمید که بدانیم هم او دستور داد صد هزار تن و بقولی دیگر ششصد هزار تن از تازیان بنی امیه گردن زده شوند . و بدینوسیله انتقام ملت ایران را از دستگاه ظلم آنان گرفت .

یاسمین آتشی

ماخذ : تالار گفتگوي پارسی فروم
http://forum.p30parsi.com/showthread.php?p=133190

نگاه فرزانه شیدا پژوهشگر کشورمان به فرگرد ریش سفید ارد بزرگ




ــ*ــــــــ*فرگرد ریش سفید * ـــــــ*ـــ


با سلام

امروز درباره فرگرد ریش سفید به بازگشائی مطالب این فرگرد می پردازیم و امید است تا کنون قادر بوده باشم
که ازدیدگاه شخصی خود آنچه لازمه ی گفتن در باب سخنان این بزرگمرد ایران است را به نحوی درخور وشایسته خدمت شما دوستان ارائه داده باشم واما در فرگرد ریش سفید نکاتی دیده میشود که عامه مردم با آن نیز آشنائی دارند ازجمله " حرمت وارزشی" که می بایست بر مقام بزرگانِ خرد وهمچنین ریش سفیدان جامعه داد واما تفاوتی نیز نمیکند که این گروه از کدامین قشر جامعه باشند

چراکه آنچه مسلم وآشکار است این است که: زمانی عده ای به شخصی بعنوان ریش سفید یک مکان،محل/ منطقه /روستا ، شهرو کشور/ و یا دنیا نگاه می کنند بی شک بی دلیل وبی سبب نیستوآن فرد به نوعی سزاوار این توجه و احترام بوده است و درطی شناخت مردمی خود رانشان داده وحقانیت سخنان واعمال وصداقت رفتاری وفکری ووجدانی او بر همگان باید ثابت شده باشد . می دانید که مردم براحتی حاضر بقول چیزی یا کسی نیستند مگر آنکه توان ثابت کردن این امر را داشته باشد که " شایستگی صفت و نام بزرگ جا معه و ریش سفیدی" را دارد چرا که در دنیای امروزی اعتماد انسانها نسبت به یکدیگر بسیار کم شده است و علت آن چیزی جز این نیست که فشار های زندگی برهمگان آنگونه اثر نامطلوب نهاده است که پیدا کردن انسانهائی که براستی در درون دل خود انسانی ها ئی با صفات تعالی و دلسوز ومهربان وهمنوع پرست باشند به سختی مقدور است و یا اگر هم هست مردم با تردید و سوءظن تا مدتها او را زیر نظر خواهند داشت وچه بسا در این میان انسانهای بدخواهی نیز" شخص بزرگ و ارزشمندی "را نیز از شدت حسادت و تنگ نظری خوار کرده و در اذعان عمومی اورا برخلاف آنچه براستی هست نمایانده باشند

*دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ



معمولا ومیتوان گفت اکثرا ، بزرگان وریش سفیدان هر جامعه ای ، تشکیل شده از افرادی هستند که درامانت داری ، خوبی وصفات حسنه معروف بوده یا تجربیات آنان یاور ویارای مردم در شکلی ارزشمند در زندگی شما ودیگران خواهند بود و چنین انسانهائی نیز در فکر واندیشه خود خدمت به جامعه ومردم را نوعی وظیفه دانسته و بی آنکه حتی مغرور مقام و شهرت خویش ، درنگاه جامعه ای کوچک یا بزرگ، باشند همواره برای یاری بخشیدن بدیگران آماده اند و گاه انسان اینطور احساس میکند که اینگونه افراد نیز فرستاده های خداوند هستند تا در راه زندگی ، یاور و یاری دهنده ی دیگر مردم و بخصوص نیازمندان باشند

هما نگونه که شاعر گرانقدر ایران" استاد شهریار " سروده است :


::::::::::::::::::::::

من نخواهد شد !
*___________________*


رقییت گر هنر هم دزدد ازمن ، من نخواهد شد


به گُلخن گرچه گل هم بشکُفد , گلشن نخواهد شد


مگر با داس سیمین, کشت زرّین بِدروی , ورنه


به مُشتی خوشه در هم گوفتن خرمن نخواهد شد!


حجابی نیست در طور تجلّی , لیکن اینش هست


که محرم جز شبان ِ وادیِ ایمن نخواهد شد


برواز هفت خط نوشان ِ پایِ خّم ِ می , می پرس


که هر دُردی , شراب ناب مرد افکن نخواهد شد!


به سر تاجِ سهیلش , باید وتاراج طوفانها


به این سهلی , که کوه آبستن ِمعدن نخواهد شد!


دمیدن از گلوی شیشه , نای شیشه گر , داند


به باد و دّم کشی ،دانای فوت وفن نخواهد شد!


به آتشگاه حافظ , رونق وسوز وگداز ماست


چراغ جاودان است این و بی روغن نخواهد شد


دریغ از مومیا کرد این طبیب سنگدل باما


مگر دست شکسته بار برگردن نخواهد شد؟!!


شبستانی که طوفانش دمید از رخنه وروزن


دوصد شمعش بر افروزی یکی روشن نخواهد شد!

تو کز گنجینه بیرون تاختی , ترسم خزف باشی

که گوهر شاهد بازار یا برزن نخواهد شد


کسی کو در حریم حرمت الهام افرشته است

خراب خّفت احلام اهریمن نخواهد شد!!

ُفکل گو , نطفه ی مردی , ز زهدان زمین برگیر

که این زال سترون , دیگر آبستن نخواهد شد!

امید زندگی در سینه ها کشتن , فغان دارد

امین باشی که هرگز ,مرگ بی شیون نخواهد شد

تو پنداری که گل بردی و نای بلبلان بستی؟


ندانستی که بی تیغ زبان , سوسن نخواهد شد!

دمی چون کوره ی آتش , چرا چون شمع نگدازم


عزیزمن," دل عاشق "که از آهن نخواهد شد!!!


به تیر طعنه ی یعقوب حزین چاک گریبان دوخت


ولی گر بادش آرد , بوی پیراهن نخواهد شد


گل از دامن فروریزو چو باد از این چمن بگریز


که جز خون دل آخر, نقش این دامن نخواهد شد


دلی کو " شهریارا" دشمن جان دوستتر دارد


دریغ از دوستی باوی که جز دشمن نخواهد شد!!!


شاعر: " شهریار"

»»»«««««««««


وهمانگونه که در شعر بسیارنغز وعمیق وگویا و زیبای


" استاد شهریار" خواندید


نه ریش سفیدی بدین سادگی از حرمت ومقامش


کاسته خواهد شد


نه انسان بدخواه وفرومایه وپست , هرگز در هرآن


جایگاهی هم که باشد توان آنرا دارد


که در نقاب دروغین خویش


همپای بزرگان باقی بماند وبا انان نشست وبرخاستی داشته

ودیگران را نیز تا حد حقارت خود پائین کشد

وسرانجام نیز در پس بدخواهی ها ودون صفتی های خویش ,

همان از دنیا ومردم باز پس خواهد گرفت

که شایسته اوست

آنهم در زمانی که ریش سفید , اگر درکوتاه مدتی نیز

در تردید نگاه نادانان و یا در شک های گاه گاهی انسانی

قرار گرفته آنانان که درست اورا نمیشناسند

تا شناخت واقعی او , باو شک کنند,اما


سرانجام حرمت خویش باز پس خواهند گرفت

که چنین مقام وحرمتی بیهوده بر آنان نمانده است وآنقدر

دانا وهوشمند هستند که حرمت گرفته شده را

با ذکاوت خویش , باز پس بگیرند


*آنانکه تیشه به ریشه بزرگان و ریش سفیدان می زنند خود و فرزندانشان

را بی پناه خواهند ساخت .* ارد بزرگ


* ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند . و خاندان بدون ریش سفید ،

گذشته ای کم رنگ دارد و آیین های به جای مانده ،

به هزار گونه ، تفسیر می شود . ارد بزرگ

* ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند . و خاندان بدون ریش سفید ،

گذشته ای کم رنگ دارد و آیین های به جای مانده ، به هزار گونه ،

تفسیر می شود . ارد بزرگ




بدل آرامشی در خواب می جستم

که انهم در پریشانی مرا بیدار می سازد

و می بینم که خواب دیگران

مانند ظلمت سخت سنگین است

و در آرامشی خفتن

خیالم را تمسخر میکند با نیشخند تلخ تاریکی

شب آرام است و من با واژه هایم مانده ام تنها

خیالم میرود همراه اندیشه

بدنبال شب رویائی شاعر

کمی تاریک میگردد به ابری نور مهتابم... وابر آرام

بیک بوسه جدا میگردد ازآغوش ماه شب

ستاره در نگاهم میزند چشمك ....و بیدارم

سکوتی سخت و سنگین است

کسی شاید به غیر از دیدگانم باز بیدار است

کسی شاید به شب با روح بیداری

درون خلسه ای نجوا به شب دارد

کسی شاید میان انتظار و لحظه دیدار

زمان خواب را رویا کند در شوق بیداری

که فردا را ببیند در نگاه او

میان وعده گاهی روشن از آن دیده آرام

که بر او همچو آغوش است

دلی عاشق بیک رویا

به اوجی همچو پرواز است

واوج عاشقی زیبا

محبت در نگاهش رویش یک عشق

و عاشق زندگی کردن ... چو یک رویاست

و جز او قلب غمگین هم ندارد خواب

و آن بیدار روح غرقه در افکار

که میجوید جواب از هستی و بودن

و چشم شاعری می بیند این شب زنده داری را

که بیداری دلیلش هر چه هم باشد

میان زندگی با عشق و شور وغم

به عرفان میرسد احساس یک بیدار

و شب آرام به راز این سکوت خود

که دل گوید : به آرامش دلت را آشنا گردان

... به آرامش ...

تو معنای سکوت زندگی دریاب

و دل را هم رها کن از اسارتها

مگیر از او نوای عاشقی ها را

مگیر از او طپش های محبت را

خدای عشق بیدار است

و می بیند دل ما را

فــرزانه شـــیدا
16/2/1385شنبه


چراکه معمولا انسانهای فرهیخته ودانا وبا تجربه

هستند که از خیرخواهی و خی اندیشی دروجود خویش

هیچ چیزی را کم نداشته وکمک به دیگران

در ذهن ودرون آنان

صرفنظر از جنبه کمک رسانی ،خود به نوعی

یک وظیفه

ودر عین حال باعث شعف وشادی , در درون آنهاست

و درعین حال مهر ومحبتی عمیق وخالصانه

به اطرافیان وهمچنین همنوعان خود دارند و

درقبال آنچه که برای دیگران انجام میدهند چه در قالب

پندی باشد یا کاری وعملی که بی شک از روی خیرخواهیست

هیچ چشمداشتی نیز ندارند.

واینان خود نور امید نگاه ما هستند که در

واپسین لحظات ناامیدی با یاری وکمک های یفکری وعملی خود

یاور ما خواهند دشد درنتیجه نیاز ما به حضور ایشان

اجتناب ناپذیر است وبمانند نسیمی هستند که امید را به

شاهراه نفس راهی کرده وانسان را در مواقع ناامید سختی و

مشکلات یاری میدهند ودر زمانی که انشان درتصور خویش

تمامی درها را بر خود بسته میبیند او بمانند فرشته نجاتی

همراه وهمدل وهمفکر ما گشته یاور لحظات تلخ زندگی ما میشود

که همین بودن درکنار ما در لحظات سختی

خود به تنهائی کافیست که احساس ترس ودلهره ازاینکه پناهی

در میان دیگران نداریم

از درون ما رخت ببندد وحس کنیم هرچه هم پیش اید

باز لااقل تنها نیستیم!.

نسیم آرزو:

ای نسیم ِ دلنواز ِ آرزو

باز بامن قصه ای دیگر بگو

گو که لبخندی ز خورشید آمده

در طلوعی نور ِامید آمده

تا دهد گرمی به قلب بیقرار

تا نگیرد قلب من از روزگار

گو سرشکی کز جفا زاری شده

پای گلزار وفا جاری شده

گو مشو نومید ازاین شیب وفراز

میرسد شادی به باغ خانه باز

گو نمی میرد گل لبخند عشق

گلشنی خواهد شدن پیوند عشق

گو که ساز ان نگاه دلربا

مینوازد نغمه های خنده را

گو که تا آرام جان گیرم دمی

مانده ام تنها بدون همدمی

ای نسیم ِ دلنواز ِ آرزو

با خدایم قصه ی ما را بگو

گو که چشم انتظار من توئی

در شب راز ونیاز من توئی

از تو میخواهم مرا یاری دهی

تا بیابم پیش پای خود رهی

ازتو نومیدی ندیده این دلم

تا به آرامی رسیده این دلم

چون توئی حامی من در باورم

همرهم باش ای پناه ویاورم

همرهم باش ای پناه ویاورم

۵ آذر ماه ۱۳۸۳

فــرزانه شـــیدا

صرفنظر ازاین موارد که ذکر شد


" مهمترین بخش "که میشود گفت

" مجزا کننده" این افراد از دیگران بوده

ودانایان ریش سفید را ازدیگر مردمان جدا می سازد


این است که :

تجربه ودانائی آنان این را نیز, به ایشان آموخته است

که هیچگاه بدون درخواست , در زندگی وکاردیگران دخالت نکنند

ودرصورت تقاضا ی شما نیز هیچوقت ,

دریغ وچشم داشتی نیز نخواهی کرد


ودرعین حال تجربیات ایشان در آن حد به آنان آموخته است

که بدانند به انسانی که پند نمی پذیرد

اصرار نورزند

وهرگز نیز در آنچه را که در ذهن واندیشه دارند


باوجود اطمینان واعتماد به

آن بازهم هرگز برای انجام آن یا حرف شنوی شما

اصرار نخواهند ورزید


ساده تر اگر بخواهیم بگوئیم دانایان ریش سفید شخص
متقابل خود را نیز به خوبی میشناسند
وهرگز نیز درانجام خواسته ها یا حتی پند خود به اجبار
واصرار دست نمیزنند وآنچه را که در اندیشه دارند
نیز به کسی تحمیل نمی کنند

وحتی این توقع را نیز ندارند
که درصورت دادن پندی دیگران بی چون وچرا ,

آنرا بپذیرند , چرا که

ریش سفید دانا هرگز ازاعتماد وایمان وارج واعتباری

که در نزد دیگران دارد

در هیچ شرایطی سواستفاده نخواهد کرد

و آنچه واضح است این است

افرادی با تجربیات آنان عین اینکه درانسان شناسی

خوب ومجرب هستند


بلکه ارزش واعتبار شخصیتی خود را

هرگز بی دلیل زیر سوال نمی برند

وایمان واعتقاد وباور دیگران را نیز نسبت بخود

بگونه ای پاس میدارند که

براستی آنان را در خور مقامی می کند که

همواره شان وارزش واعتبار خود را

حفظ نمایند


" شخصیت ریش سفیدان"

شخصیتی " آرام، فکور ومهربان " است

که در عین اینکه

" قیافه ای اندیشمندانه وپخته " را دارند , اما در

" متانت طبع وزیبائی کلام در آرامش وبه آرامی "

سخن میگویند

وحتی ( صدای آنان در قلب دیگران)

تولید "آرامش وآ سودگی خاطر" میکند,

واین از محسنات حسّنه وقابل دید

آنان است.

او "هرگز باعث دلشکستگی "اطرافیان خود نمیشود

و تمامی" هم وغّم " او در زندگی این است

که تا آنجا که میتواند درخدمت مردم واطرافیان بوده و با اینکه در دنیائی زندگی می کند که" تنوع آدمیان واخلاقیات بسیار متنوع است"


(( اما همیشه میداند با چه کسی چگونه صحبت کند))

(( یا حتی با کسی اصلا همکلام نشود تا زمانی که شخص مذکور خود بخواهد)) .

یا دقیقا به" زبان همان شخص متقابل "صحبت کند , تا به "نحو وسطح دیدگاه فکری و حد دانش "همان او" نیز " درک شود" یافهمیده شود"

ریش سفیدان با اینکه همیشه میداند تفاوتهائی

دراین میان او ودیگران مشهود وحتی دیدنی ست

که خواه ناخواه مجزا اورا از طیف معمولی جامعه مجزا میکند


اما هرگزنه اجازه اینرا بخود میدهد , که مغرور گردد
نه حتی خود را بالاتر وبهتر از دیگران بپندارد

شاید ازاینرو که میداند هرچه باشد وباشیم


در این راه تا به انتهای درنگاه خداوند یکسانیم


وبااینکه خداوند

انسانهای خوب واندیشمند ودانا را دوست میدارد اما

این نیز ازموهبات خداوندی ست که کسی را
بر می گزیند تا در میان دیگران برتر باشد

در نتبجه ریش سفید نیز با دانش خود چه تجربی-عملی باشد
چه تحصیلی براین امر آگاه است که خودخواهی خود پرستی
به سرمنزل مقصود نمیرسد

نه آنگاه که مهر ومحبت وابراز عشق ومحبت بدیگران
جایگاه اورا ارزشی صدچندان میدهد

وهرگز نیز هیچ از او کم نمیکند بلکه

بر محسنات او می افزاید

این مسلم است که که همگان دوست دارند

مورد علاقه دیگران باشند
اما چگونگی بدست اوردن این توجه وعلاقه ومهر

نیز باز برخواهد گشت باینکه ما خود
چگونه رفتار کنیم وچه چیز را

از احساس درونی خود به بدیگران ببخشیم

که درمقابل همان را نیز دریافت داریم....

* وقتی دری را بروی خود بستی انتظار ورود کسی را
نیز نمیتوان داشت حتی اگر " امید" باشد..
در های امید را گشایشی باید!!!

ف.شیدا جمعه 24 فروردين1386



"" تندی اخلاق یا بدزبانی هرگز در ریش سفیدان
بگونه ای نیست که عمدا راضی به رنجاندن وآزار کسی باشند
وزمانی که در موقعیتی جدی قرار میگیرند
بطور کامل بر اوضاع تسلط دارند

....

وبااینکه خشم وترس وشادی ودیگر احساسات انسانی
درهمگان وجود دارد وخوداین نماینده ی
" انسان بودن "ماست با تمامیت محسنات

وخوبی , بدی های انسانی.

... اما آنچه که باعث میشود ریش سفید جدا از منو شما باشد

صبر عمیق با دور اندیشی وثبات در نوع رفتاری ست

یعنی شما کمتر خواهید دید که اینان افرادی متغیر باشند

که هر لحظه در چهره واحساسی نو تغییر شکل میدهند

ودرست درهمین موارد است که
درزمانی که منو شما ممکن است بدلیلی آشفته وپریشان باشیم
ویا درخشم واندوه فرو رویم

ریش سفیدان قادرند درکمال آرامش با چنین احساساتی
کنار آمده وبر آن قالب شوند وبزرگواری آنان تا بدین حد است که

حتی براحتی خطاهای دیگران را می بخشند

وبه سهولت نیز فراموش کرده
ومجدد نیز حاضرند تمام راه رفته را بیاری شما
باشما همپا وهمراه شوند
تا شما بتوانید به نتیجه ای که در نظر دارید دست یابید

میشود گفت

یاورانی هستند که چون فرشته ای محافظ در کمال ارامش ومهربانی
باشما کنار خواهند آمد

* تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است . ارد بزرگ

درواقع ایشان ،
" استادان ومعلمینی خانگی واجتماعی " شما
در محدوده ی زندگی شماهستند

که شما در هیچ بخش از کلاس بودن وهمنشین شدن با آنان

احساس حقارت نمیکنید ودر مقابل ابهت
جلال وشخصیت محترم او بی انکه
" قدرت کتمان جذبه ی اورا بر خود " داشته باشید
ناخود اگاه در برابر او سر فرو اورده
وخود را موظف باین می بینید که
در مقابل او سر تعظیم از روی احترام پائین اورده
وباو وشخصیت والا ی او ارج بگذارید

وجالبتر وزیباتر از آن
اینکه او برای بدست اوردن چنین مقامی تلاشی نیز نمیکند
بلکه متانت وسنگینی وشخصیت بارز او
آنقدر گیرنده وجاذب است
که شما چون بُراده هائی جذب وجود وحضورآهن ربائی
این افراد میشوید وعاشقانه بر او وحرمت او
عشق میورزید وکلام اورا چون بهترین وآرام بخش ترین
موهبت زندگی با جان ودل میپذیرید


چراکه خیرخواهی ومحبت عاطفی این افراد
انقدر واضح ونمایان است که شما حتی بدون اظهار او میدانید که او
شما را با دیده ی محبت مینگرد
ودرخیرخواهی ومحبت کامل،

حاضر به انجام هرچه که برای صلاح خویش بخواهید برای شما هست

* بزرگواری ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . ارد بزرگ


و درصورتی ,که این خواسته و تقاضا منطقی وجهت سود وخوشبختی

شما باشد انگاه خود نیز حاضرند

جدا از پندهائی که رایگان دراختیار شما قرار میدهند
در راه این رفتن وبه مقصد رسیدن
همراه وهمپای شما باشند .

در واقع ریش سفیدان
از دیدگاه مردمی دراحترامی خاص وباارزش
مورد محبت وعشق ولطف شما قرار گیرند
گوئی که خداوند با افرینش چنین بزرگانی
حرمت ایشان را نیز به همراهی اینان به زمین فرستاده باشد
تا هرگز براحتی دردستان بدخواهی های زمینی
خوار وذلیل نگردند وچونکه چنین شد
وبه ظلمی وبدخواهی وحسادت کسی
اگر حرمت این افراد شکسته گردد نه تنها بزودی
وبراحتی آنرا باز پس خواهند گرفت بلکه آن کسی
که چنین انسانی را خوار نماید

درنگاه تمامی انانی که شاهد بوده اند خوار گشته

وحرمت واعتبار خویش
را زکف خواهند داد چراکه آنچه روشن وآشکار است این است
که هیچ ریش سفید دانائی به بیهودگی وبی سبب
چنین لقبی را بدست نیاورده است که بسهولت
توان گرفتن این مقام در دستان دیگری قرار گیرد
ومسلما آنقدر اعتباررفتاری

و* عمل کرد های مهم وارزشمندی در زندگی خود ودیگران داشته است!.

که کسی قادر براین نباشد که اورا بی حرمت وخوار کند
ویا دراین موقعیت انداخته وهمچنان نگاه دارد
ودرنهایت شخص بدخواه است که
خوار دنیا ومردم میشود

* از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید . ارد بزرگ


ریش سفیدان برخلاف
بیشترین قشر جوامع در هر سرزمینی
به همنوع خود توجه داشته وحتی شاید برای صلاح
وبه نیت کمک رسانی
ضرر وزیان خود را نیز به جان بخرند
اما از یاری رساندن به آنکه نیازمند اوست چه مادی چه معنوی
دریغ نخواهد ورزید وبااینکه روزپار امروز
بسیاری از دلها را سخت ونامهربان نموده است
اما شما کمتر انسان تحصیل کرده بزرگ دانا باتجربه
وخردمندی را می بینید که تنهاوفقط به فقط بخود اندیشه کند
حتی اینرا به جرات میتوانم بگویم
که پیرمرد سالخورده ای در یک روستا
که شاید سواد خواندن ونوشتن او
درحد کتب مکتب خانه ای در کودکی ونوجوانی بوده است
در طی سالهای عمر خواندن ودیدن وشنیدن
وبدست اوردن تجربیات زندگی در طی گذر عمر خود گاه
انقدر عاقل تر ودانا تر ازیک فرد تحصیل کرده ی شهری ست
که تفاوت ایندورا حتی نمیشود باور کرد وعلت را نیز
خدمت شما عرض خواهم کرد
که صدالبته براساس تجارب شخصی خود من بوده است
بااین توصیف که من سفرهای زیادی در کشورهای بزرگ
دنیا داشته ام
واگرچه بیشتر جنبه سفر در تعطیلاتی گاه یکی دوهفته ای
وگاه ماهانه بوده است
اما صرفنظر از مدت وزمان اینکه چقدر فرصت اشنائی با
ایده ها و افکار مردم مختلف جهان را داشته ام
این مطلب نیز صحت دارد که در مکان اقامت خود روزانه
ودرطی سالهاازکشورهای مختلف دنیا
افرادی را در محل زندگی دانشگاه وکار در اطراف
وپیرامون خود داشته ام
که از لحاظ کشور/ دین/ فرهنگ /وسنت
تفاوتی بسزا با یک ایرانی را دارا بوده وهستند
...
لازم به ذکر مواردی ست
که گویائی آن دراین بخش از فرگرد ضروری بنظر میرسد
بدین معنی که شکل عمل ورفتاری دراین بخش از گفته هایم
می بایست مورد توجه قراربگیرد تا نتیجه گیری درستی
آز آنچه پایه ی آن را میریزم
بتوانیم در انتها ودرجمع بندی موضوع
بدست بیآوریم که گویای کامل مطلب باشد:

مثال اینکه در دانشگاهی که تحصیل کرده ام ومتعلق
به فرانسویان بوده وهست و دانشکده ای به نمایندگی
از دانشگاه اصلی ازسوی فرانسه درنروژ میباشد که
مدرک آن مدرکی بین اللملی است،
اما دراین محیط که خود
محیطی خارجی درمحیطی خارجی دیگر است
باز از اکثر نقاط دنیا ، انواع انسانها با فرهنگها ی مختلف را در میان
استادان ودانشجویان واستادان ودانشجویان داشتیم
که عده ای از این دانشجویان از اروپا
برای ادامه تحصیل می آمدند ونیز
( استادان موقتی * که برای دوره ای کوتاه مدت
*مثال دوره ای یک هفته تا یک ماهه *
از کشور دیگری جهت تدریس رشته ای خاص* مانند :
آموزش دروس اقتصاد و
آشنا نمودن دانشجویان با اقتصاد درزمینه رشته ی تحصیلی مذکور*)
واین خود تنوع فرهنگی اجتماعی رفتاری دینی جالبی
را در محدوده دانشکده ایجاد میکرد
ودرپایان هر سال تحصیلی نیز
از دیگر مدارس سراسر اروپا , عده ای برای اجرای
مراسم پایان تحصیلی سال آخر بعنوان
اختتامیه ی دوره تحصیلی
با حضور یک عده (ژوری یا هیئت مدیریه *)
از سراسر امریکا واروپا بود
که می امدند تا با همفکری دسته جمعی
وبا رای همگانی, دانشجوئی پذیرش وقبولی را دریافت کرده
و مدرک آخرین سال تحصیلی خود را طی مراسم ی مربوط به
رشته ی خود،دریافت دارد که مشتمل از یک شو شبانه در سالنی
مخصوص اینکار بود نمایش طرحها ودیزاین های متعدد
که پیش از اجرای این مراسم هیئت مدیریه می بایست این
طرح وکارهای اماده شده توسط دانشجویان را
می پذیرفت تا بتواند مدرک گرفته ودر شو همراه با مانکن های
لباس خود حاضر شود
اما در کل لپ کلام این است که درهمین دانشکده نیز
هماهنگی وهمکاری وهمچنین

ارج نهادن به مقام

ریش سفیدانی
که دراین رشته واین شغل واین مدرک تحصیل کرده
وعمری سر کرده وتجارب بسیار داشته اند وهمچنان یا شاغل بوده
یا از روئسای مهم آن شمرده میشدند

از تمامی کل اروپا وامریکا می امدن تا بطور همگانی
وبادیدگاهی نه تنها ملی بلکه دیدگاهی همه جانبه از همه نوع
تفکر واندیشه, مذهب و دیدگاه احساسی و علاقه های متنوع
از سراسر اروپا رای صادره صادر گردد چون یک دیزاینر
می بایست تواتن ارائه ی دیزاین خود را درتمام کشورها داشته باشد
واینکه مختص بیک یا دوکشور باشد از دیدگاه ملل
درست نبوده وکار نیمه تمام مانده است منظور گفتن این است
که این کمترین بخش
از کارهای ملی آنهم در سطح دانشگاه است

بماند که حتی در سطوح مهدکودک

به بالا نیز بسیاری ازاین
دوراندیشی ها صورت میگیرد

که آنگونه عمل شود که به صلاح شخص وجامعه ی اوست .

در این دانشکده نیز
دانشجوئی که ازاین دانشکده بیرون می اید
می بایست از نظر بین اللملی لیاقت
دریافت آن را داشته باشد ونظر تک تک افراد
هیئت مدیر به نسبت آرا , مد نظر قرار میگرفت

تا کسی با چه نمره وبه چه درجه ای
ازاین دانشکده بیرون امده وحتی بهترین ها توسط همین استادان
در محل کاری استخدام میشدند خواه در داخل کشور
خواه در کشور استاد مذکور
واین مطلب خود نماینده این است که فرد باتجربه
میخواهد این تجربه عملی باشد یا حرفه ای
درنگاه تمام جوامع دنیا ارزش وارجی را داراست که حتی
برای اتخاذ یک مدرک بین اللمللی
از کشورهای دیگر بخاطر دانشجویان آن سال تحصیلی به
موقع وسر زمان معین در دانشکده حاضر میشدند

بودن درمیان مردمی تحصیل کرده واز جوامع مختلف
با طبقات فکری متعدد
برای من باعث شده است که بسیاری چیزها را دریابم که
نمونه ی آن همین مطلب بوده است که
کهولت وزیادی سن دلیل بر ریش سفید بودن شخصی نمیشود
وحتی میزان سنی نیز میتواند درانسانها بعنوان
انسانی تجربه دیده و دانا
بسیار متفاوت باشد

در این هیئت مدیره هم میشد خانم واقائی جوان حدود 4/23
ساله به بالا را در هیئت مدیریه دید که نظر میداد
هم خانم واقائی مسن بالای سنین 50
یعنی همه گروه سنی دراین صنف که خود در این رشته
فعالیتهای گسترده داشته وانسانهائی موفق وبا تجربه بودند حضور داشتند
که نظرداده ورای صادره به تعداد آرا برگزیده میشد.
در نتیجه به هیچ وجه نمیشود گفت که
کسی ریش سفید وباتجربه به شمار میرود
که سنی از او گذشته باشد


... چرا که هستند دیزاینرهای بزرگ دنیا که سن بالائی هم ندارند .
وهمچنین اینگونه تفاوت های سنی در اکثر
رشته های زندگی وکاری نیز وجود داشته
و هریک به درستی نیز به اثبات رسانده اند
که لایق مرتبه ی خود نیز هستند

واگرچه شاید آن جوان در طی راه خطائی را مرتکب شود

اما باید این را نیز مد نظر داشت که حتی

پیرسالان پیرسفید وشناخته شده نیز امکان انجام

خطا یا اشتباه را دارند

چراکه انسان جائز الخطاست

تنها تعداد خطاهای ریش سفید بمراتب کمتر از دیگر مردمان است

زیرا که تجربه وحتی نوع تفکر او, او ومنو شما را از ب


و نمیتوان گفت فردی درهرمقام ومکان وجایگاهی که قرار دارد

هرگز اشتباه نمیکند.


* ریش سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ


و حال اینکه درک انسانها ونتیجه گیری من از آنچه آموخته ام
درست یا غلط بوده است ، آنرا دیگر بعهده ی خود شما میگذارم
وتنها اکتفا میکنم
به اینکه آنچه فکرواحساس کرده ام را در شکلی ساده بیان کنم
میدانید که هرجامعه ای درکنار دین وادیانی که بان
ایمان واعتقاد دارد یک سری سنتهای خاص را نیز دنبال میکند
که اینگونه سنت وفرهنگ تنها رفته شده از
ماهیت دینی وایمانی واعتقادی فرد نیست
بلکه وابسته به نوع نگاه آن جامعه به زندگی
وشکل درک وقبول آن کشور درمیان مردم آن ملت را دارد.

* نخستین گام بهره کشان کشورها ،
ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است
و سپس تاراج دارایی آنها . ارد بزرگ


وبا درنظر گرفتن این جمله باارزش ارد بزرگ
میتوانم ان مثال را بیاورم که بسیاری از موسپیدان جامعه ی ما
که بر اثر کهولت سن وبزرگخانواده بودن
همواره طی سننوفرهنگ ما مورد احترام یکایک افراد خانه وخانواده ومحله و...
هستند بیش ازاینکه از تجارب زندگی خود
وبخصوص تجارب مثبت زندگی خود برای دیگران مدد بگیرند
غرور سنی خود را پیشقدم داشته وگاه حتی بدون
دادن دلیلی منطقی ویا داشتن یک دلیل قانع کننده
تنها براثر نیاز باینکه میخواهند وفکر میکنند که

باید حرمت آنان نگه داشته شود از موقعیت خود سواستفاده کرده و
و اجبار انجام کار وعملی را بر دیگران

تحمیل میکنند

از دیگر کارهای ازار دهنده ما مهمانی های اجباریست وبرای همه نیز این تعارفات اشناست که

...
ما دریابیم چگونه روزانه باعث ازار یکدیگرشویم
اینکه منو شما برای ورود وداخل شدن
بیک در هزاربار بفرما میزنیم ونه خواهش میکنم شما بفرمائید و
اقا نمیشود شما بزرگترید نه بجان خودم تا شما نروی
من ازجایم تکان نمیخورم و.....

ودروغ چرا کلی هم وقت یکدیگر را سر فقط داخل شدن
به محلی که بخواهی نخواهی باید وارد شویم، میگیریم
وچنین رسمی درکمتر جای دنیا وجود دارد
این یکی از آن رسوم وفرهنگهای وقت گیر وبیمورد است
که بیهوده خود رادرگیر آن کرده ایم ونامش را هم احترام
میگذاریم وصد نوع تعارف دیگر
که بهر یک نگاه کنی جز اتلاف وقت ونهادن شخص متقابل
دریک فشار و چهارچوب وقالب بی معنا هیچ نیست
آنهم در زمانی که این وقت وزمان
" حتی کوتاه داخل شدن به دری را "
که میتوان داخل شد نشست حال کسی دیگر را پرسید و
کاری لااقل ارزشمندتر از تعارف بیهوده انجام داد
بی دلیل ازخود دیگری گرفته وچنانچه آدمی بسیار
چهارچوب طلب ومقید اینگونه رفتار ها باشیم بلائی میشویم
به جان اطرافیان که من یکی دونمونه از آنها را درمحدوده ی زندگی
ودرطی زندگیم داشته ام که نه تنها دوستی وآمد وشد
بااینگونه افراد بسیار برای دیگری سخت وطاقت فرسا میشود
بلکه دیگر حتی لطف ومنزلت خود را نیز از دست میدهد
چراکه مقید بودن به یک سری رفتارها وحتی باورهائی که درسنت
ما ادمیان درجامعهی خانه وخانواده شکل میگیرد
وبه جامعه ملت ومردم وکشور منتقل میشود
باید براستی چیزی ضروری باشد که دلیل انجام آن نیز
منطقی وبراساس لااقل چیز ارزشمندی باشد

اینکه من جلوتراز پدربزرگ خدابیامرزم بپرم داخل در
اگر قرار است حرمت اورا کم کند بهتراست چنین حرمتی
اصلا نباشد چراکه حرمت بداخل شدن
"بدری نیست "
که بر ا" حترام واقعی گذاشتن بر سن او تجارب او وعلاقه ایست
که من بدینگونه باو نشان میدهم"
کاریست که من حاضر بودم وهستم وخواهم بود که برای بزرگتر
ازخود در مقام احترام انجام دهم ومسلما آنکه آنقدر شعورو
فهم ودرک وتجربه زندگی را داراست که باو
به چشم بزرگتر و ریش سفید نگاه شود
انقدر نیز درک بالائی دارد که مقید اینگونه رفتارهای بیهوده
ووقتگیر نباشد
وحتی با لبخندی ازآن بگذرد وکمترین اهمیتی نیز به اینکه
من اول داخل شدم یا او ندهد.

منظور از گفتن این تنها " گفتن از( در) نیست"!

منو شما مسلما این بسته به جانمان نخواهد بود
، اگر دودقیقه هم تحمل کنیم ودیرتر وارد آن" در" شویم

اما آنقدر درها برای وارد شدن به زندگی هست که
"اگر براستی وارد شدن بدری"
می بایست اهمیت داشته باشد

("آن در باید دری باشدکه ،دخول به آن برای من تو

- ودیگران ثمری واثری ارزشمند ومهم داشته باشد*")


اینکه نتیجه اش این باشد که پرتغالی پوست بکنم وگپی بزنم و
دت از پا درازتر با مغزی انباشته از هزار سخنی که
همه باهم نیز میگویند واخرهم
معلوم نیست چه کسی با چه کسی حرف میزند
و کلا موضوع صحبتهائی متغیر ومتفاوت باشد
و صحبتی که روبروی توبا بغل دستی دست راست تو میزند
زمین تا آسمان با دست چپی تو فرق میکند...

خدائی شنیدن غرغر های روزانه که آقا زندگی سخت شده
پرتغال کیلوئی ...همسایه بغلی دختر شوهر داد...
شهرداراز در ورودی عمارت چندین طبقه سازمانی
رد شدو نیم نگاهی هم بمن انداخت نمیدانم مرا دید یانه....

خدائی هرچه فکر میکنم درنهایت اینها بازهم نمیدانم نتیجه چیست
ومن به چه رسیده ام جز یک سرسام مغزی
از تنوع صداهای مختلف خروسی و
جیغی وخنده های بلند وکوتاه وریز
که همه را سرگرمی ودور هم بودن نام گذاشته ایم انهم نه
برای یکی دوساعت
بلکه رنامه یک ناهار یا یک شام یا ناهار وشامی
خانه خاله جان وعمو بزرگ
که یعنی ساعتهای متمادی نشستن وشنیدن
یک مشت حرفهای بی نتیجه و...

اما وقتی ازهم جدا میشویم
همه سری بادکرده داریم چشمان سرخ وشکمی انباشته
از: تروخدا ازاینهم بخورید ...نه نمیشود بخدا باید بخورید
من اصلا اینرا فقط برای شما پختم
وترکیدنتان بمن چه.... ،زحمتش را که کشیده ام....
نمیشود باید بخورید این فقط مخصوص شماست اخه !!!
وفردا کلستروی بالا قند فشار خون درد در هزار جای بدن همین اقا وخانم
از راه رسیده میگویند :

از قدیم ندیم گفته اند هرچیزی به اندازه اش خوب است

نه باید خیلی خورد نه کم انسان در زندگی درهمه چیز باید میانه رو باشد

چه شکم باشد چه راه زندگی ...


وحال همین اشخاص انواع تجوریزهای داروئی را

برای شما ردیف خواهند کرد که چه بخور چه بکن که از دست بلائی

که خود من درمهمانیم برسرت اوردم , نمیری !

اینجاست درست که من دلم میخواهد بگویم :


از طلا بودن پشیمان گشته ایم

مرحمت فرموده مارا مس کنید


همینقدر که ازروی احترام به جمع تو امدم ازروی محبت باتو نشستم

واز نشستن باتو تلاش کردم بتو خوش بگذرد

ممنونم کافیست!

دردم اکنون برای خودم وبگذارید اینجا دیگر دکتر شفایمان بدهد

نه باقالی پلو با گوشت شما!!!

یا سوپ پاچه خر وشتر وچه میدانم بزغاله حیوانکی
از شکم مادر درنیامده!!!و....

چه بسا عجب نیست این را هم ببینیم که

باکلسترول بالا فشارخون مرض قند ومربا ی خانم همسایه

وفامیل مهربان , ماه تا ماه سراغی هم نگیرند وکسی نباشد

که لیوان آبی هم در بیماری دستت بگذارد

و همان او که اصرار میگرد:

جان من بخور مخصوص تو پخته ام!! فردا یا اثری ازاون

نیست تا بدادت برسد

یا آنکه می شود دکتر خانگی شما با آنشائی کامل به طب وطبابت

بالینی وخانگی....!

... وچون برگردیم به جمع شلوغ مهمانی اجباری آخر هفته

در نزد آنکه حتما چون گفته بیا باید بروی


حال دراین جمع باور کنید آن ریش سفید هم

اگر باشد بیشتر ازمن سرسام گرفته است!!!

وبدبختی اینجاست که این ریش سفید درجامعه فعلی ما درخانه ها

ومکانی همراه باما ,میتواند حضورش بیشتر از هرچیز ی دردنیا

مثمر ثمر تر باشد

درزمانی که خانم بغل دستی من از آرایشگاه زنانه
و آقای سمت چپی من از اخرین مدل ماشین غربی حرف میزند ومن
درمیان همهمه ی سخن گفتن همه باهمه
یکدفعه باید به دست راستی بگویم بعله حق باشماست عجب ارایشگری
وبدست چپی ا م بگویم

بله اقا دنیا دارد پیشرفت میکند اینکه چیزی نیست بزودی همین ماشین
درعصر جدید جای ایستادن پشت چراغ قرمز در پشت خط کشی،
روی هوا پشت خط کشی خواهد ایستاد
و شما عابر پیاده روی زمین باشی یا هوا
خواستی رد شو نخواستی نشو
اوباید قانون را رعایت کند بعله اقا ...یعنی چه دنیا قانون دارد اقاجان!
وبعد صحبت سیاسی شروع شود

و دروغ چرا آن راهم روی ترازو بگذاریم آنطور که
" باید" به هیچ طرف، سنگینی نمیکند
واین میان بارها دیده م
بارها وبارها که آنکه می بایست
دراین لحظه ، این موقع، همین جا
حرف میزد ارام وساکت به جمع نگاه میکند
وشاید تخمه ای را میشکند ولبخندی نیز بر لب نشانده

ودراین نگاه هزاران حرفی ست که من
ارزو داشتم جای همه ی این حرفها بشنوم ووقتی هم
که بحث را بهر بدبختی وسختی ومشکلی که
امکتان دارد میکشی به سوی او
تا از حضور او وسخنان او بهره مند شوی
دوتا دیگر که حوصله این حرفها را ندارند
با این جمله که ای بابا این حرفها را ول کنید

بگذارید دودقیقه باهم هستیم بگیم وبخندیم
مانع ازاین میشوند که بزرگی از بزرگی خویش از انچه ارزش شنیدنش
را داردما را محروم بدارد چرا که براستی اونیز این جمع را
دراین حد ودراین منطقه از موقعیت فکری نمی بیند که بخواهد
برایشان چیزی گفته وترجیح میدهد شنونده باشد وبس

* اندیشه و سخن ریش سفیدان برآیند بردباری ، مردمداری و سرد
و گرم چشیدگی روزگار است . ارد بزرگ

وهدف ازاینهمه درازگوئی دقیقا این نکته است که:
تفاوت سنتها درهمینجا آنقدر قابل لمس است که باید قبول کرد
سنت بد داریم وسنت خوب
ونمیشود گفت سنت وفرهنگ جامعه ای چونمتعلق به آن کشور است
همیشه خوب وبجاست
کمااینکه در برنامه مدارس امریکا واروپا رفتن ولدین به مدرسه
برای روز خانه ومعلم یا والدین ومدرسه
که درایران چهار میزی وصندلی ست وچند معم ووالدینی
که یا می ایند یا خواهند آمد یا یک روز بالاخره به این
اهمیت میدهند که ببینند درمدرسه چه میگذرد چه باید بگذرد وبرنامه چیست
در کسالت یک مشت حرفهای جاری کتبی خانه میشود وخداحافظ شما....
ودراین سوی ابها من مادر می بایست کیکی یاخود بپزم
یا خریداری کنم همراه با فلاکسی قهوه یا چای هرچه دلم میخواهد یا اب میوه
وبر م به جمعی در سالنی بزرگ تناتر مدرسه با دیگر والدین یا بچه ها
حال یا برای دیدن اینکه فرزندم قرار اینگونه است که
فلان درس را برای کلاس ومدرسه کنفرانس بدهد
یا مدیر ومعلمی قرار است طی دوساعت
برایمان از برنامه آتی مدرسه بگوید
و همچنین روزهای تعطیل وروزهای سفر یا گردش دانش اموزی
یاکمپ وغیره

که معمولا تلاش میشود بیش از یکساعت خیلی باشد
یکساعت ونیم بیشتر وقت مردم ازسر کار امده را درعصر آنروز نگیرند
وپس از پایان بحث وگفتن برنامه های کلاسی والدین بدورهم با معلم ومدیر
دورهمنشسته و پس از اجرای برنامه اصلی همه از چای وقهوه ونوشیدنی
وکیکهای متنوع یکدیگر استفاده کرده وگپی نیز میزنیم
نه مزاحم استراحت منزل دیگری شده وخانه اش را بهم میریزیم
نه وقت بعد از یکروز کار چه در بیرون چه در خانه یکدیگر را تلف میکنیم
نه درنهایت سالن را بحال خود رها کرده میرویم بلکه همگی با کمک یکدیگر
پس از پایان مراسم صندلی ها را جمع کرده
کیک وبشقابهای یکبار مصرف را بدور ریخته
ومابقی انچه اورده ایم را باز میگردانیم هم کاری انجام دادهایم
هم همهی همسایه های ان محل را یکجا دیده ایم
(چون هر منطقهای مانند هرشهرک
برای خود یک دبستان/و یک مدرسه راهنمائی دارد
که شاگردان دوراز محل
سکونت خود نباشند وبراحتی وبدور از خطر و ترافیک
وبعلت گرم وسرد بودن هوا ناچار به طی مسیر طولانی
نباشند وپیاده قادر باشند
به مدرسه برسند و چه کودکان چه والدین
به خانه ومدرسه دسترسی راحت داشته باشند*)
وبا همه ی این تفاضیل دراینروز از بچه خود هم بیخبر نمانده ایم
و همه وهمه
در دوساعت بدون مزاحمت یا ازار برای کسی انجام شد
وحال چرا بحث را باین کشیدم
برای انکه بگویم اینان چه تفاوتی با دیگر ممالک دارند جز اینکه به
نظرات پیشنهادات هم بزرگان وریش سفیدان خود برای برنامه ریزی
درزمینه های کوچک وبزرگ درخانه خانواده جامعه وکشور اهمیت میدهند


* گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای
ریش سفیدی گشاده می گردد . ارد بزرگ

ودرعین حال پیشنهاد تک تک افراد وتو جه به نیاز فردی هرکس را نیز
مد نظر گرفته من بعنوان یک مادر یا کی از والدین میتوانم درجمع
روز مدرسه نظر بدهم که برای مثال بهتر نیست
روز گردش علمی بجای دوشنبه پنجشنبه باشد
وتمامی افراد دراینمورد نظر داده کل ارا مورد قبول جمع قرار میکیرد
وانگاه که هریک از والدین مایل باشد میتواند برای کمک
چه در برنامه های داخل مدرسه چه گردشهای علمی کلاسی
چه حتی پیک نیک های وتفریحاتی که مدرسه برای
بچه ها به نسبت موقعیت اب وهوا میگذارد
شرکت وبا آنان همراهی کرده ونوبتی دربرنامه های

مختلف فعالیتی بعنوان والدین را بعهده بگیرد
که فشار مستقیم بر گرُده
یک مسئول مدرسه مثل مدیر ویا معلم نباشد

با اینوصف متوجه میشویم که چگونه میشود هم اجتماعی بود
وهم بدون اتلاف وقت به انجام کارهائی رسید که انجام آن
ضروری وحائز اهمیت است

کاش یاد میگرفتیم محبتمان
بدیگران اجباری نباشد
زیادی نباشد مزاحمت آور نباشد
وکسی را که دوست میداریم از روی دوست داشتن
ازار ندهیم نه لااقل به این شکل که تمامی مدت

با توقعات خود ازاو که دوستش داریم

منتظر ومتوقع باشیم که همیشه برای ما درهمه وقت حاضر وآماده باشد وهرچه دردست دارند زمین گذاشته به ما بپیوندند چون ما زا آنان درخواست کرده ایم که این نه محبت است نه دوستی بلکه کمال خودخواهی وخود بینی شخص درمقابل آنان است که دوستش دارند!... و...

چون بدلایل متفاوت وغیر عمدی نتوانست ونشد ومقدور نبود , ازاو برنجیم این دقیقا همان احساسی ست که ما درخانه وخانواده وفامیل وهمسایه آنقدر ادامه میدهیم تا روابط محو ومحو وسرانجام قطع میشود. در همینجا فرگرد ریش سفید را نیز بپایان میبرم بااین امید که هریک ازما توان این را داشته باشیم که درجایگاهی که هستیم اگر نه بزرگترین نه بهترین نه خوبترین بلکه فقط خوب باشیم همین کافی ست !!!

وما نیازمند این هستیم که هریک خود برای خود ودیگران حضور داشته باشیم اماده باشیم و بموقع باشیم و لازمه ی این " بودن " آن است که بگونه ای رفتار کنیم و با دیگران رفتاری داشته باشیم که هرگز کسی درحضور ودرکنارما احساس خفقان یا خستگی یا هرنوع احساس کسات و بدی را نداشته باشد بلکه از بودن درکنارما

براستی وبه معنای واقعی کلمه : شاد و در آرامش باشد و از لحظات بودن باما شعف و لذتی احساس کند و براستی دراین ساعات خستگی از تن او به بیرون برود و شادمان ازخانه وازکنارما راهی شود .

بزرگواری ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . ارد بزرگ

ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند . و خاندان بدون ریش سفید ،
گذشته ای کم رنگ دارد و آیین های به جای مانده ، به هزار گونه ، تفسیر می شود . ارد بزرگ

پایان فرگرد ریش سفید

به قلم: فرزانه شیدا
 

آن سوي اكنون

آن سوي اكنون

حکمت و فلسفه - سيد حسن حسيني ( اخلاق) :

مفهوم زمان، از خود بيگانگي و مسأله تشكيك در مراتب انسانيت، از ديدگاه نيچه و سهروردي از محورهايي هستند كه در اين مقاله به آن پرداخته است.

نويسنده در بخش پيشين اين نوشتار، پس از بيان امكان و ضرورت مقايسه ميان سهروردي و نيچه، در محور يكم، به بيان اجمالي اصول فلسفه اين دو فيلسوف پرداخت.سپس با اشاره به مفهوم «رد دوآليسم و توجه به زرتشت» از سوي سهروردي، به يكي از بنيان هاي اساسي در حكمت اشرقي ـ يعني حكمت ايران باستان ـ پرداخت.

3-زماني آن سوتر از پيشرفت

انسان همواره خود را در زمان مي يابد. من امروز آن نيستم كه ديروز بودم و در عين حال مي توانم بگويم كه «من مي شوم» يعني مداوم تغيير مي كنم و در صيرورت هستم. در نگاه نخست توجه ما به زمان، به دو سؤال برمي خوريم! اولاً انسان در تناسب خويش با زمان مي پرسد آيا مي توانم كاري كنم كه گذشته هاي از دست داده ام را بازگردانم؟

به ديگر عبارت بر زمان غالب آيم، ثانياً در تناسب زمان با عالم، مي خواهد دريابد كه سير زمان چگونه است؟ برخي چون اسپنسر، موجودات را در زمان رو به پيشرفت و تطور تكاملي مي ديدند و برخي چون آندره لالاند گرايش موجودات را به سوي انحلال مي دانستند و بالاخره برخي نيز چون هراكليتوس و اشپنگلر و نيچه، قائل به اطوار و ادوار بودند.

دو نگاه نخست، ديد خطي نسبت به زمان و نگاه اخير ديد دايره اي به زمان نام مي گيرد. در خلال فرآيند مدرنيزاسيون و رشد سياره اي علم و تكنولوژي، نگاه نخست به زمان (تطور تكاملي رو به پيشرفت) در انديشه انسانها غالبيت يافت، به طوري كه «ترقي» از اصول مدرنيته محسوب مي گردد.

به طور مثال هگل به صراحت نوشت: «تجلي ذات خدايي در مسيح، آغاز عصر مطلق تاريخ جهاني به شمار مي آيد. عصري كه عقل مطلق در آن، آرام آرام ولي آگاهانه به جلوه آغاز مي كند، به اين گونه زندگي اجتماعي بشر، گام به گام و لحظه به لحظه به سوي عقلاني شدن بيشتر پيش مي رود. تاريخ، داستاني از اين پيشرفت است كه بشر در رهگذر آن از خود آگاه مي شود. و همراه با اين خودآگاهي، آزادي او نيز بيشتر مي شود. پيشرفت خودآگاهي و آزادي، غايت تاريخ است». اكنون و در پسامدرنيته، ديگر آن تصور عمومي از پيشرفت وجود ندارد و پيامبرپست مدرنيستم «نيچه» با آموزه بازگشت جاويدان خود، پايان مدرنيته را اعلام كرد.

شيخ شهيد و فيلسوف مجنون، هر دو در نگاهشان به «زمان» ديدي را پرورانده اند كه به سؤال نخست انسان بيشتر پاسخ مي دهد تا پرسش دوم، شايد از آن جهت كه حكمت آنان، بيش از جهان شناسي به «جان شناسي» معطوف است. سهروردي در رساله «الواح عمادي» مي نويسد: «اما حركات و حوادث را كليت حاضر نيست در وجود، بلكه اول حركت با آخرش جمع نشود چنانكه زمان حاضر را اول آنچه خواهد آمد فراگيرند و آن زمان ابد است و ابد آخر ندارد، همچنانكه زمان آخر ازل است و ازل اول ندارد. و زمان حاضر را آخري نيست كه منقضي شود و بعد از آن حركتي ديگر نباشد، بلكه از پس آن حركات لايتناهي در وجود مي آيند».

به اين گونه، او ازليت و ابديت زماني را در لحظه جلوه گر مي دانسته و «آن» را بي پايان به شمار آورده است. ما همواره در «آن» زندگي مي كنيم و «آن» بي پايان است. زمان حاضر، آخر نداشته و پيوسته دوام خويش را حفظ مي نمايد. زمان داراي وحدتي متصل است و ماضي را از حاضر يا آينده جدايي نيست. «آن» يعني زمان حاضر. وحدتي است متصل به گذشته همچنانكه روي به آينده دارد. پس حركت دائم است و در آن توقفي نيست. سخن از گذشته يا حاضر يا آينده به طور جدا از هم مخالف واقع مي باشد.

نيچه نيز آموزه بازگشت جاودانه خود را بيان مي كند، آموزه اي كه به ديد او، انديشه اي پيامبرانه و جهت غلبه بر تمام تاريخ متافيزيك غرب و آشتي دادن انسان با زمان، ابداع شده است. او مي گويد وقتي ما مي نگريم كه گذشته مان را از دست داده ايم، دچار افسوس و «كين» مي گرديم. او طبق اين آموزه اش چون شيخ اشراق، به لحظه ابديت مي بخشد و سرگرداني صيرورت را به ابديتي مقدر تبديل مي كند. براساس اين نگاه، وجود آن گونه كه هست، همواره و پيوسته، بازمي گردد و آن چيزي كه بازمي گردد نوع انتزاعي يا عمومي چيزي نيست، بلكه هر چيز در همان يكتايي خودش بازمي گردد. لحظه حاضر، نقطه اي ميان دو راه ابديت و ازليت نيست، بلكه اگر انسان در خويشتن به درستي تامل كند، چون خود موجودي زمانمند است، ازل و ابد را در درون خويش در همين لحظه جمع خواهد يافت. خود او به «لحظه» تبديل مي شود.

كنش هايش معطوف به آينده مي گردد و در حالي كه همزمان گذشته را پذيرفته، تصديق كرده و از كين نسبت بدان رهيده است. لحظه، لحظه اي گذرا كه به تندي از مقابل ناظري مي گذرد نيست، بلكه تلقي آينده و گذشته است و به اين گونه حال، «هيبت» مي يابد. هيبت حال از آن است كه حال، دروازه عبور وديعه گذشته به «وظيفه» آينده است. در نگاه سهروردي و نيچه به گونه اي رازآميز فرد با هستي يگانگي مي يابد و لحظه با جاودانگي پيوند مي خورد.

چنين ناظري درمي يابد كه هيچ رويداد و شيئي در هستي، زايد و اضافي نيست و بايد به تمام هستي با تمام رنج ها و شادي ها، فزوني ها و كاهش ها و كوچكترين و بزرگترين چيزهايش «آري» گفت. «اگر ما فقط يك دم آري گوييم، از اين رهگذر نه تنها به خودمان، بلكه به تمامي وجود آري مي گوييم... اگر جان ما با شادماني لرزيده و درست يك بار همچون سيم چنگي به صدا درآمده است، به تمامي ابديت نياز مي باشد تا اين يك پديده را به بار آورد». ثانياً او «لحظه» خود را درخواهد يافت. لحظه و «وقت»ي كه هر كس مخصوص به خود دارد. «وقت»ي كه زندگي او را معنا و خود او را بها مي دهد.

4- دعوت به بازگشت به خدايي در خويشتن

نخستين بار هگل بود كه در فلسفه جديد، مفهوم «از خود بيگانگي» را مطرح ساخت. او اين مفهوم را در رابطه با خدا مطرح كرد؛ اينكه مطلق انديشه اي مي كند كه با آن انديشه، موجودي پديد مي آيد كه طالب وصل است و مي خواهد به اصل خود بازگردد. وي با اين مفهوم، داستان آفرينش را سرهم مي كند. خود هگل در ده سال پاياني عمرش مفهوم از خودبيگانگي را به عالم انساني نيز بسط داد و اين نگرش، در دو نحله پيروان چپ هگل و اگزيستانسياليست ها بسيار تأثير گذاشت.

شيخ اشراق با نگاه عارفانه خويش، قرن ها قبل، انديشه هاي خود را در اين مورد در داستاني با عنوان «قصه الغربه الغربيه» نوشت. اين داستان به جريان دور شدن انسان از خود اصيل خويش مي پردازد و ضمن تشريح مراحل سير صعودي و بازگشت انسان به اصل خويش، تطور درجات وجودي را تبيين مي نمايد. از نظر سهروردي انسان از عالم علوي -كه شرق وجود است- آغاز سفر كرده و در درون عالم سفلي- كه غرب هستي است- به زندان تن گرفتار شده است.

شيخ اشراق بر آن نيست كه صرف بودن انسان در عالم مادي، موجب غربت وي شده است، بلكه آنچه مايه غربت انسان مي گردد اين است كه او عالم امر و يگانگي خويش را فراموش كرده و به عالم ماده و پراكندگي محصور شده است. پس منشأ غربت يا از خودبيگانگي (بيگانه شدن با وحدت و يگانگي خود) او، در فراموشي نسبت به عالم امر و يگانگي نهفته است. خود را فراموش كردن، در اصطلاح شيخ اشراق به معناي «از خود بيگانگي» است.

او راه رهايي از غربت غرب و خودفراموشي را در وصول به حضور و خوديادآوري مي داند. براساس انديشه شيخ اشراق، عدم آگاهي از حضور، موجب غربت و از خودبيگانگي شده است، بنابراين مي توان رساله «غربت غرب» وي را - كه با زباني رمزآلود و براساس فلسفه او نگارش يافته- دعوتي از جانب او براي حضور و خويشتن يابي ديد.

نيچه نيز متأثر از آن بود كه عموم انسان ها در عصر ما «بي خويشتن» شده اند، آنها شادي و درد مخصوص به خود را ندارند و چون به سن مشخصي برسند، ياد مي گيرند كه بايد نقش بازي كنند. او از اين پديده گاهي با عنوان «بي خانماني» ياد مي كرد. او با درد و دريغ مي نويسد: «دردا، زماني فرا رسد كه انسان،ديگر خدنگ اشتياق خود را فراتر از انسان نيفكند و زه كمانش، خروشيدن را از ياد ببرد. با شما مي گويم؛ انسان را در درون خميره اي مي بايد تا اختري رقصان از او بزايد. شما را مي گويم كه هنوز در خود خميره داريد. دردا، زماني فرا مي رسد كه از انسان ديگر اختري نزايد. دردا، زمانه خوار شمردني ترين انسان فرا رسد؛ انساني كه ديگر خوار نتواند شمرد. هان، به شما واپسين انسان را نشان مي دهم. عشق چيست؟ آفريدن چيست؟ اشتياق چيست؟ ستاره چيست؟ واپسين انسان چنين مي پرسد و چشمك مي زند. زمين كوچك شده است و روي آن واپسين انسان در جست وخيز است؛ انساني كه همه چيز را كوچك مي كند. نسل او، همچون پشه، فناناپذير است.

5- تشكيك در انسانيت

امروزه عموماً مي پندارند كه تمامي انسان ها در مراتب هستي يكسانند و اين آموزه دكارت - پدر فلسفه- آويزه گوش همگان است كه «ميان مردم عقل از هر چيز ديگر بهتر تقسيم شده است. چه هر كس بهره خود را از آن، چنان تمام مي داند كه مردماني كه در هر چيز ديگر بسيار ديرپسندند، از عقل بيش از آنكه دارند آرزو نمي كنند و گمان نمي رود كه همه در اين راه كج رفته باشند، بلكه بايد آن را دليل دانست بر اينكه قوه درست حكم كردن و تميز خطا از صواب يعني خرد يا عقل طبعاً در همه يكسان است» حال آنكه دو فيلسوف موردنظر، اينگونه نمي نگرند.

سهروردي اولين كسي بود كه تفاوت به تشكيك را در فلسفه اسلامي، مطرح ساخت؛ اينكه ممكن است دو ماهيت تنها به واسطه كمال و نقص يا شدت و ضعف از هم متمايز باشند. در چنين تمايزي ما به الاختلاف و ما به الامتياز، چيزي واحد مي باشد. پس وي تشكيك در جوهر را مطرح مي سازد و مي گويد به كار بردن عنوان اشد و اضعف اگرچه در برخي از موارد تشكيك، مطابق اصطلاح اهل عرف جايز نمي باشد ولي حقايق عقلي و فلسفي، مبتني و محدود به ادراك عرفي نيست.

به نظر او مثلاً حيوان به عنوان يك موجود جوهري مي تواند از حيوان ديگر شديدتر باشد چنان كه در ميان انسان ها نيز اين مراتب و شدت و قلب در انسانيت معنا دارد. بنابراين در انديشه سهروردي تفاوت نفوس انسان ها و فاصله ميان افراد آدمي در مراحل هستي و كمالات انساني به اندازه اي وسيع و گسترده است كه مانند آن را در ميان افراد ديگر موجودات نمي توان يافت. مراتب هستي نفس (از حيث شدت و ضعف) و تطورات قلب انسان آنچنان متنوع و گوناگون است كه نشيب و فراز آن از فاصله ميان فرشته و شيطان نيز بيشتر مي باشد.

نيچه نيز در آموزه مشهورش مي گويد كه «انسان، طنابي است كشيده ميان حيوان و انسان» و در جايي ديگر آدمي را «آميزه اي دوگانه از گياه و شبح» مي خواند. او با توجه به اين جريان سيال و كشدار مي گويد: «انسان چيزي است كه بايد از آن فرا گذشت»، يعني هيچ حد توقف و نهايي براي آدمي وجود ندارد. هرگاه كه او احساس كند كه به نقطه مطلوب رسيده، او مرده است.

وي در انديشه خود حداقل چهار نوع انسان را از همديگر متمايز مي سازد: انساني بسيار انساني، واپسين انسان، انسان برتر و بالاخره ابر انسان. مقصود و مطلوب نيچه، ابر انسان است كه تا هنوز نيامده و بايد انسان امروز، بدان تبديل گردد. ابر انسان، قلب مسيح و شمشير قيصر را توأماً دارد. گفتني است كه تقسيم مشهور نيچه مبني بر گله و ابر انسان و اخلاق بردگان و اخلاق خدايگان، به زعم برخي از شارحان بزرگ نيچه بيش از آن كه دو طبقه اجتماعي يا تاريخي را بنماياند بيانگر نوعي شخصيت و منش است كه در ميان همه طبقات پراكنده اند.

سخن پاياني

اكنون هنگام آن رسيده است كه پس از ساعتي تأمل در ساحت تفكرات سهروردي شهيد و نيچه مجنون بنگريم كه چه يافته ايم. شايد بتوان اين خواست را دقيق تر مطرح ساخت، شيخ اشراق و فيلسوف فرهنگ برآنند كه هيچ كس به ديگري نمي تواند ايمان ببخشد. آن دو در «عصر عدم يقين» به ما ايماني نمي بخشند، زيرا آن را فرايندي مي دانند كه بايد از درون هر كس بجوشد و او را در برگيرد. ولي به نظر مي رسد كه اگر با آنها همدلي كرده باشيم به مقداري ما را «اعتماد به نفس» بخشيده و به سويي فرا خوانده اند! در روزگاري كه «گادامر» آن را عصر «عدم اعتقاد به نفس» مي خواند.

سروده ای بسیار زیبا از شاعر معاصر:م.نهانی با نام: باران

سروده ای بسیار زیبا از شاعر معاصر : م. نهانی
با نام: باران


شنبه 31 ارديبهشت 1362
کشور:ايران
اشعار ودلنوشته های شاعر : م. نهانی در سایت شعرنو
»«● ● ●« بارانی »● ● ●»«


تا عروسک کوکی

با دست های بهاری

تاب می داد مرا

باران ساده و خسته ای

می شست سردی خوابی را...

¤¤¤

بیا بارانی نباش

که قلب باغچه را بشکافد.

این آه ، با نگاه توخیس می شود.

¤¤¤

از کنار بغض ها که می گذری

بارانی می شوی

برای تن من و شعرم.


شاعرم: نهانى

اشنائی با ستون معاصر نیمائی به قلم خانم:سیما عباسی سایت شعرنو

آشنائی با ستون ( شعر معاصر نیمائی*)
به قلم خانم:سیما عباسی سایت شعرنو
خانم سیما عباسی

تاريخ تولد : شنبه 17 آذر 1358
کشور: هلند
شهر: آمستردام


»»»»»»»»»»»»»»»»«● ● ● »«««««««««««««««««

سایت شعرنو:

آشنایی با ستون شعر معاصر ایران
شعر نیمائی

با شروع جنبش مشروطه خواهی ایرانیان بینشی تازه رواج یافت که
بر طبق آن عصری تازه فرا رسیده بود
که با همه دوره های تاریخ ملی ایران تفاوت داشت.

روشنفکران این دوران معتقد بودند که عصر استبداد سیاسی
به پایان رسیده است
و همه احساس میکردند که باید در عرصه فرهنگ نیز تحولی مشابه
اتفاق بیفتد.

شاعران و نویسندگان این عصر در پی زیباشناسی جدیدی بودند
و میخواستند شعری تازهبسرایند که با شعر گذشته فارسی
فرق داشته باشد.

شاید یکی از عوامل موثر دیگر درتحولات ادبی
این دوران آشنایی روشنفکران ایرانی با ادبیات اروپایی بود.
به باور آنان انقلاب مشروطیت با انقلاب فرانسه مشابهت داشت
و قادر بود فضای تازه ای ایجادکند که در آن چهره های برجسته ای
پرورش یابند
که باشاعران و نویسندگان برجسته اروپا قابل مقایسه باشد.
● ● ●
علاقه و توجه روشنفکران
به ادبیات اروپا و بخصوص ادبیات فرانسه
باعث شد تا برخی آثار نویسندگان بزرگ
آنزمان اروپا مانند:
ویکتور هوگو، لامارتین، ژان ژاک روسو،آلفونس دوده و شاتو بریان
ترجمه شود که بر نوشته های بسیاری از
ادیبان ایرانی تأثیر گذاشت.


اولین بارقه تغییر در نظام سرایش فارسی در شعر نیما یوشیج خود نمایی کرد.

تحولی که نیما انجام داد در دو حوزه فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی بود.
با انتشارشعر افسانه نیما مانیفست شعر نو را مطرح کرد
که تفاوت بزرگ محتوایی با شعر سنتی ایران داشت.

این شیوه سرودن شعر به سرعت جایگزین شعر کلاسیک فارسی گردید

و سپس با ایجاد تفاوت هایی در فرم شعر نو،
آنرا به شیوه های نیمایی ، سپید، حجم ، آزاد و ... دسته بندی کردند.
● ● ●
تلاش نیما یوشیجبرای تغییر دیدگاه سنتی شعر فارسی بود

و این تغییر محتوا را ناگزیر از تغییر فرم وآزادی قالب می دانست.

● آزادی که نیما در فرم و محتوا ایجاد کرد،
در کار شاعران بعد از وی، مانند:
● احمدشاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری

به نقطه های اوج شعر معاصر ایران رسید.

● ● ●
شعر نو به لحاظ محتواوجریانهای اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با
شعرکلاسیک فارسی متفاوت است
و به لحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند
شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل
باشدیا ناقص، استفاده از( قافیه ) در شعر نو آزاداست.

● ● ●
همانطور که اشاره شد شعر نو فارسی را به چند دسته اصلی
تقسیم میکنند که این سه از همه مشهور تراست :


شعر نیمایی و شعر سپید و موج نو.

دردوران ابداع قوالب شعری نو سرودن شعر به سبک و در فرم شعر کهن

هرگز قطع نشد
و شاعران نام آوری چون :
قیصرامین پور و ه.الف. سایه وهمین طور استاد شهریار
کماکان درقوالب قدیم اما با محتوایی متفاوت شعرمیسرودند.
● ● ●
در ستون شعر معاصرایران ما به زمان سرایش اشعار فارسی
توجه داریمیعنی اشعاری که از قرن 14 به بعد سروده شده اند
را به علت تغییر محتوا و فرمو همچنین قرابت زمانی ،
شعر معاصر محسوب میکنیم.


از آنجا که اطلاق شعر نو تنها به اشعاری صحیح است که بعداز
** نیمایوشیج **

و به سبک او سروده شده اند وبنابراین اشعار شاعران زبردستی مثل

ابتهاج ،امین پور وحسینی رادر بر نمی گیرد.
●● شعر سپید یا شعرآزاد:●●

گونه ای از شعر نو فارسی است که در دهه سی شمسی
و با مجموعه هوای تازه از احمدشاملو ظهور پیدا کرد.
تفاوت عمده این آثار با نمونه های قبلی شعر نودر فرم شعر بود.
در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده

ولی آهنگ و موسیقی نمود دارد.
● ● ●
در دسته بندی شعر نو فارسی،
گاهی به هر شعر که در قالب شعر نیمایی
نگنجد شعر سپید میگویند
نمونه:

سلاخی میگریست/ به یکی قناری دلباخته بود!

(احمد شاملو)


دلم گرفته است , دلم گرفته است ,
به ایوان میروم و انگشتانم را ,

بر پوست کشیدهٔ شب میکشم ,
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند ,
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
( فروغ فرخزاد)

●●●

اسامی برخی از شاعران نامی این سبک :


● احمد شاملو/ فروغ فرخزاد/ یدالله رویایی/ سید علی صالحی/

● منوچهر آتشی/ احمد رضا احمدی / رضا براهنی/نادرنادرپور/

● پروين دولت آبادي/ سهراب سپهري/ مهدي اخوان ثالث

● ● ●
●*● ويژگيهای شعر آزاد: ●*●
1) در اين قالب شعری، شاعر از بحر برگزيده خارج نميشود
اما بسته به مضاميني كه به كار ميبرد،
ميتواند وزنهاي مختلفي را به كار برد. چنانچه در به كار بردن قافيه نیز آزاد است.
لذا لازم نيست براي پركردن وزن يا قافيه از كلمات زايد استفاده كند.
شاعر ميتواند به تناسب معني مقصود، وزني را به دلخواه در بحري واحد
اختيار كند پس شعر آزاد نیز لزوما دارای وزن میباشد.
نيما خود ميگويد:

● «وزن است كه شعر را متشكل و مكمل ميكند...

من وزن را چه بر طبق كلاسيك و چه بر طبق قواعدي كه شعر آزاد را

به وجود ميآورد لازم و حتم ميدانم»●



2) تقسيم شدن شعر به بندهايي كه هر كدام ازپاره هايي درست شده است

و اگر وزني در شعر ديده شود، از موزون بودن همين پاره هاست.
به اين پايه ها ميتوان مصرع نام نهاد.

3)قافيه درصورتي تغيير ميكند كه يا مطلب عوض شود يا
ضرورت موسيقيائي آن را ايجاب كند.

4)وحدت قالب وجود ندارد و وحدت انديشه و تصويرگري و نيز مضامين است
كه طول بندها و پاره هاراتعيين ميكند.
5)عدم قيد تساوي وزن در مصرعهاي مختلف،


بدين صورت كه هر پاره وزن خاص خود را دارد.
6) شعر نو در قالب يا وزن هجايي است

بر خلاف شعر قديم كه داراي اوزان و بحر بود.

نیما که گاه شعر نو را منسوب به وی کرده اند

شعر را در يك بحر عروضي ميسرايد و هر مصرع را بسته


به طول مصرع و نياز خود براي اداي مضمون بر يك ركن از آن بحر يا بيشتر


ميسرايد. او گاه با تكرار بخشي از اركان بحر را ميافزايد.
●* ● * پایان* ●* ●
به قلم خانم: سیما عباسی از سایت شعرنو

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان