۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

آلبرت کینگ، گیتاریست چپ‌دست

«آلبرت کینگ» یکی از مهم‌ترین نوازندگان گیتارالکتریک موسیقی بلوز است. او با شیوه‌ی منحصر به فرد نواختن خود، به‌ عنوان الگوی بسیاری از گیتاریست‌های بلوز و راک اند رول شناخته می‌شود. در حقیقت، چپ‌دست بودن آلبرت، مهم‌ترین تفاوت او با سایر نوازندگان بزرگ و مطرح گیتار است.
آلبرت کینگ نه تنها از گیتار افراد راست‌دست استفاده می‌کرد بلکه حتا جای سیم‌های ساز را نیز تغییر نمی‌داد. به این ترتیب تمامی تکنیک‌های نوازندگی وی به صورتی قرینه با سایر نوازندگان قرار می‌گرفت. این مسئله صدای گیتار آلبرت را کاملن منحصر به فرد ساخته بود. آلبرت کینگ گیتار محبوب خود را «لوسی» می‌نامید. البته او در طول مدت فعالیت حرفه‌ای خود، از سازهای مخصوص افراد چپ‌دست نیز استفاده می‌کرد اما آن‌چه که مهم است مهارت این نوازنده در تطبیق با موقعیتی متمایز با گیتارنوازی اکثر نوازندگان گیتارالکتریک است.
کینگ که در سال ۱۹۲۳ زاده شده بود، در مدت ۳ دهه فعالیت موسیقایی با هنرمندان بسیاری هم‌کاری کرد و شاگردان زیادی را نیز تربیت کرد. افرادی مانند «استیوی ری‌وان» که خود از برجسته‌ترین نوازندگان گیتارالکتریک موسیقی بلوز است از آلبرت تاثیر بسیاری پذیرفته‌اند. هم‌چنین «اریک کلپتون»، «جیمی هنریکس» و «گری مور» از جمله نوازندگان صاحب‌نامی هستند که از آلبرت الهام گرفته‌اند.
آلبرت کینگ خواننده و نوازنده‌ی موسیقی بلوز و زیرشاخه‌ی «بلوز راک» صدایی خش‌دار و قدرت‌مند داشت. وی هم‌چنین بسیار بزرگ‌جثه و دارای ۱۹۳ سانتی‌متر قد و ۱۱۸ کیلو وزن بود. این هنرمند در سال ۱۹۹۲ درگذشت. بعد از مرگ وی در حدود ۳۰ آلبوم از آثار کینگ و اجراهای زنده‌ی او در بازارهای موسیقی منتشر شده‌اند. اکثر کارهای آلبرت کینگ بارها توسط هنرمندان مشهور موسیقی، بازنوازی شده و ترانه‌ها و آهنگ‌های او نیز دوباره‌ خوانده شده‌اند.


وبلاگ خصوصیم

http://noshin-kashefi.blogspot.com

سمیرا کشاورز : خاطره هایم

خاطره هایم مچاله شده اند

آهنگ گوش می کنم

گاه

بیرون می روم

گاه

فقط عکس ها را می بینم

گاه

زل می زنم .....

به خاطره هایم که دیگر مچاله شده اند

به عکس هایمان که دیگر خاطره شده اند

مردی دارد می خواند:

"بهت نگفتم تا حالا

اینکه چقدد دوست دارم..."


http://sazidigar.blogfa.com/post-5.aspx

سمیرا کشاورز : خاطره ای در درونم است

خاطره ای در درونم است

چون سنگی سپید درون چاهی

سر ستیز با آن ندارم توانش را نیز:

برایم شادی است و اندوه.

در چشمانم اگر خیره شود کسی

آن را خواهد دید

غمگین تر از آنی خواهد شد

که داستانی اندوه زا شنیده است.

می دانم خدایان انسان را

بدل به شیی ی کنند بی آنکه روح را از او بر گیرند.

تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من

تا اندوه را جاودانه سازی.

آنا آخماتووا

.

.

.

http://sazidigar.blogfa.com/post-6.aspx

سمیرا کشاورز : گاهی آنقدر دلم می گیرد

گاهی آنقدر دلم می گیرد

که دگر یارایم نیست

با تو حرفی باشم

از تو شعری باشم

در تو جاری باشم

ای خدای زیبا

گاهی آنقدر نگاهم خسته است

که دگر حتا تو

که دگر حتا تو

.

.

.

نه نمی گویم بد

خوب می گفت دلی تنگ چو من

"بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم"!!

و من اکنون دلم تب دارد

دلم غمگین است

دلم غم دارد

تب دارد

تب

دارد

.

.

.

!!


http://sazidigar.blogfa.com/post-7.aspx

سمیرا کشاورز : مرگ...

مرگ

این ناباور ناگهان

این آخرین دشنه زمان

این سکوت بی پایان

این راز همیشگی نهان

در بستری از خاک و سنگ و زمین و ابر و آسمان...

مرگ

آغازی شاید و پایانی باید

مرگ

آخرین زمزمه های سرخوش و اشکهای ناخوش...

پیاله ای را ماندکه نوشیدنش با لبانی بسته هم خواهدشدن!

مرگ

سردوخموش وبی نگاه

در واپسین شام و آخرین صباح

مرگ

بیگانه با تن و آشنای روح

بالی به وسعت پروازی بزرگ و دری مفتوح!

مرگ

کلامی سرد،باوری تلخ،اشکی آشکار

دردی در گلو،اخمی در صدا،نفرین روزگار

مرگ

خواهر عشق،مادر زندگی،برادر روح

پدر دنیای مقبوح!

مرگ

.

.

.

برگرفته از :
http://sazidigar.blogfa.com/post-8.aspx

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان