‏نمایش پست‌ها با برچسب ارد بزرگ و اندیشه هایش در تالارها ، انجمنها ، سایت ها و تارنگارهای اینترنتی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ارد بزرگ و اندیشه هایش در تالارها ، انجمنها ، سایت ها و تارنگارهای اینترنتی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

نوزده سخن زیبا از ارد بزرگ Orod Bozorg


ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست .


ارد بزرگ : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند .


ارد بزرگ : بستر جامعه همچون دریاست هیچ بنایی بر آن پایدار نخواهد بود مگر آنکه خود را با بسامدهای (امواج) آن همراه سازد .


ارد بزرگ : خوی مهربان ، ریشه در طبیعت گل ها دارد .


ارد بزرگ : آواز مهربانی از هر سنگ نگاره ی ماندگار تر است .


ارد بزرگ : کاشانه ایی که جایگاه دوستان کوچه و بازار شد نوای گریه ها در سینه دارد .

ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .


ارد بزرگ : کسی که گذشت و بخشش در درونش نیست تنها نام آدم را بر خود دارد .


ارد بزرگ : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .


ارد بزرگ : آیا همه باید به یک اندازه داشته باشند ؟! پایگاه مردمی همه آدمیان باید برابر باشد ؟! کسانی که اینها را می گویند یا ابلهند و یا گرگانی هستند که پوستین گوسفند به سر کشیده اند . آنگاه که عده ایی شب و روز برای رشد و بالندگی سرزمینشان تلاش می کنند از همه چیزشان می گذرند هزاران هزار نام ناشناخته در وادی های گوناگون از کیان کشور ، آزادی و مردم خویش با سینه ایی ستبر نگهبانی می کنند را چگونه می توان با کسانی یکی نمود که تنها موارد با اهمیت زندگی آنها ; زمان خواب و خوراک ، دیدار دوستان کوچه و بازار ، آخرین فیلمی که بر پرده سینماست و یا چشم و ابروی دیگری ست...


ارد بزرگ : خوشرویی هدیه ای ست ، که کادو ندارد .


ارد بزرگ : آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت .


ارد بزرگ : آدمیان نیرومند در هنگامه آورد و پیکارهای سهمگین ، شادی هدیه می دهند .


ارد بزرگ : آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است .


ارد بزرگ : شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است .


ارد بزرگ : رنگ های روشن به زندگی و شادی نزدیکترند.


ارد بزرگ : بهترین شیوه آموزش به کودک ، همراه شدن با او در درون داستانهای پند آموز است .

ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : پنجره شناخت درست آدمیان ، بازبینی زندگی نیاکان آنهاست .


ارد بزرگ : هنر زمانی ارزش می یابد که سخن ناتوان از گفتن است .

ماخذ : http://www.bi3t.ir/?p=387

سایت جذابترین مطلب - نوزده سخن زیبا از ارد بزرگ Orod Bozorg


ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست .


ارد بزرگ : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند .


ارد بزرگ : بستر جامعه همچون دریاست هیچ بنایی بر آن پایدار نخواهد بود مگر آنکه خود را با بسامدهای (امواج) آن همراه سازد .


ارد بزرگ : خوی مهربان ، ریشه در طبیعت گل ها دارد .


ارد بزرگ : آواز مهربانی از هر سنگ نگاره ی ماندگار تر است .


ارد بزرگ : کاشانه ایی که جایگاه دوستان کوچه و بازار شد نوای گریه ها در سینه دارد .

ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .


ارد بزرگ : کسی که گذشت و بخشش در درونش نیست تنها نام آدم را بر خود دارد .


ارد بزرگ : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .


ارد بزرگ : آیا همه باید به یک اندازه داشته باشند ؟! پایگاه مردمی همه آدمیان باید برابر باشد ؟! کسانی که اینها را می گویند یا ابلهند و یا گرگانی هستند که پوستین گوسفند به سر کشیده اند . آنگاه که عده ایی شب و روز برای رشد و بالندگی سرزمینشان تلاش می کنند از همه چیزشان می گذرند هزاران هزار نام ناشناخته در وادی های گوناگون از کیان کشور ، آزادی و مردم خویش با سینه ایی ستبر نگهبانی می کنند را چگونه می توان با کسانی یکی نمود که تنها موارد با اهمیت زندگی آنها ; زمان خواب و خوراک ، دیدار دوستان کوچه و بازار ، آخرین فیلمی که بر پرده سینماست و یا چشم و ابروی دیگری ست...


ارد بزرگ : خوشرویی هدیه ای ست ، که کادو ندارد .


ارد بزرگ : آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت .


ارد بزرگ : آدمیان نیرومند در هنگامه آورد و پیکارهای سهمگین ، شادی هدیه می دهند .


ارد بزرگ : آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است .


ارد بزرگ : شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است .


ارد بزرگ : رنگ های روشن به زندگی و شادی نزدیکترند.


ارد بزرگ : بهترین شیوه آموزش به کودک ، همراه شدن با او در درون داستانهای پند آموز است .

ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,


ارد بزرگ : پنجره شناخت درست آدمیان ، بازبینی زندگی نیاکان آنهاست .


ارد بزرگ : هنر زمانی ارزش می یابد که سخن ناتوان از گفتن است .

ماخذ : http://www.bi3t.ir/?p=387

تارنگار گروه دوستان - سخن بزرگان

حتی آنگاه که بدون امید زندگی می کنیم هم آرزوهایی داریم . دانته



صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد اما بیشتر بدترین گونه آن ، که همان رو راست پند گفتن است را برمی گزینیم . ارد بزرگ



بهشت نیز در تنهایی دیدنی نیست . دانته



چیزی عوض نمی شود ماییم که دگرگون می شویم . هنری دیوید تورو



اندرز پیران ، بیشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است . ارد بزرگ



مهم نیست اگر زمین بخورید ، مهم دوباره برخاستن است . وینسنت لمباردی



با زبان خوش و ملاطفت ، می توانید فیلی را با یک تار مو به دنبال خود بکشانید . امثال الحکم



هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست . ارد بزرگ



هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید ، زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است . فرانکلین



عشق مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند . باربارا دی آنجلیس



هرچه اکنون هستیم محصول افکاری است که سابقا داشته ایم و حالا داریم .پاستور



تواناترین آدمها ، بیشتر زمانها خود را ناتوان می یابند . ارد بزرگ



جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد . گوته



برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو . یونک



شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم . دوروستان



هرچه بیشتر انسان ها را می شناسم، سگ ها را بیشتر ستایش می کنم . ایوان شفر



تنها راه ماندگاری هر مراوده دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری مشترک است . ارد بزرگ



هیجانات همیشه شادی برانگیز هستند ، اما هیچ شادیی نیست که بدون هیجان باشد . آلان چارمر



آخرین بار که به عشق و شور زندگی نهفته در وجود خود اجازه دادید تا بیرون آید و کمی بازیگوشی کند کی بود؟ آخرین باری که از بازی با بچه هایتان به همان اندازه ی آنها لذت بردید ، کی بود؟ آخرین باری که از زنده بودن خود به هیجان آمدید کی بود؟ نگران نباشید دیگران درباره شما چه فکر می کنند. به این فکر نکنید که آن چه را دوست دارید انجام بدهید چقدر عملی ، مفید ، یا موثر است. مضحک باشید ، عاشق باشید ، با شور و حال زندگی کنید . خودتان باشید . باربارا دی آنجلیس



از گناه تنفر داشته باش نه از گناهکار . گاندی



وقتی ارتباط عاشقانه ات به انتها میرسد ، فقط به سادگی بگو«همه اش تقصیر من بود . جکسون براون



مردمی که نگاه ملی و آرزوهای خویش را به فراموشی سپرده اند ، همچون بیماران آسیب پذیرند . ارد بزرگ



اگر به مهمانی گرگ می روید ، سگ خود را به همراه ببرید . گوته



علت هر شکستی،عمل کردن بدون فکر است. الکس‌مکنزی



من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. سقراط



انقلاب ستمدیدگان را آزاد نمی کند تنها استثمارگران را عوض می کند. برنارد شاو



گزینش امروز ما ، برآیند اندیشه ها و راه بسیار درازیست که تا کنون از آن گذشته ایم . این گزینش می تواند سیمای نوی را از ما به نمایش بگذارد . ارد بزرگ



جامعه مثل آب نمک است شنا کردن در آن بد نیست اما بلعش وحشتناک است . سایمن استرانسکی



جایی که راه نیست خداوند راه می گشاید . اسکاول شین



سنگینی یادهای سیاه را
با تنهایی دو چندان می کنی …
به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو
لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود . ارد بزرگ



تمام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند . اسکاول شین



ماخذ : http://liberal-idea.blogfa.com/post-171.aspx

تارنگار زیبایی و زندگی - جملات کوتاه زیبا

فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند. هربرت اسپنسر
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است .کارلایل

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



رایزنی که کار ، اجرایی می کند ، قابل اعتماد نیست . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



آدم بی مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بی سرمایه است .پاسکال

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند. امرسون



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدمها میوه های درختانی هستند که ریشه ای از دیرینه دارند . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *





تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. لورنس دورل

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



سربر گریبان فرو بر، از دل خویش بپرس آنچه را که مى داند. شکسپیر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه بسیار گردن کشانی که به آنی دچار زبونی شدند . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نشانه مهارت، دانستن بیشترین ها در مورد کوچک ترین ها است . اچ لاسکى

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



اولین گام در راه آگاهى، درک جهل است . بى پیماستر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



رایزن کسی است که می تواند از درون پیچیده ترین مشکلات ، ساده ترین و بهترین راهها را بیابد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداوندا، نمى توانیم از تو چیزى بخواهیم که تو نیازهاى ما را مى دانى، پیش از اینکه در ما پدیدار شود . جبران خلیل جبران

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاریخ. یونگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بی گمان اولین باژ ، آخرین باژ نخواهد بود . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آزادی ابر انسان تنها در صورتی واقعی است که در زمان فراشد و در ساختن آینده یی بر پایه گذشته عملی شود . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خوشبختی میان پرده بدبختی است . دن مارکی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بازده ساختار بیمار ، درد و سیاهی ست . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است . فردوسی خردمند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به خاطر داشته باشید که امروز همان فردایی است که دیروز درباۀ آن نگران بودید . از خود بپرسید اقلاً این چیزی که درباره اش نگرانم به وقوع خواهد پیوست یا خیر ؟ . استرن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هیچ هنجاری نمی تواند فراتر از جان بی گناهی باشد چه باژ باشد و چه غیر آن . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . آلفونس کار

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد . فردوسی خردمند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تجربه را بر روی رختخواب نرم معطر و متکای پر قو نمی توان بدست آورد . اوری پید

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زن همیشه سن خود را از تاریخ ازدواج حساب می کند ، نه تاریخ تولد . ارهارد



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



اگر هنجار ها و کارآگان سست باشند همان بهتر که باژ را بدهی . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدمی شاگردی است که درد و اندوه او را تعلیم می دهد و هیچکس بدون احساس این معلم قادر به شناسایی خود نیست . آلفرد دوموسه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



حیات خوابی است ، و محبت رؤیای آن . آلفرد دوموسه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تا ساختارها سامان نیابد رشدی هویدا نمی گردد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جایگاه پرستش گران کوهستان است . فردوسی خردمند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر چه بیشتر عمر می کنم بیشتر اطمینان پیدا می کنم که تفاوت عمده انسانها ، تفاوت بین انسان ضعیف و قوی ، بین انسان بزرگ و کوچک میزان توانایی یا اراده استوار و خلل نا پذیر آنهاست . به این معنی که انسان قدرتمند هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند دو راه بیشتر پیش رو ندارد : یا مرگ یا پیروزی. توماس فاول باکستون

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر باژ دادی ایمین مباش ! که این درد را درمانی دگر است. ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری، آرزوی دیگران است؟! . جک لندن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قانون اساسی هر کشور نمای ساختار آن سرزمین است و ناراستی آن ، سستی و پلشدی در پی دارد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . جبران خلیل جبران

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باید در محدوده ی امکانات زمینی بیافرینیم، و در آفرینش به زمین وفادار بمانیم . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنکه باژ می گیرد زندگیش بسیار کوتاه است . ارد بزرگ



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن . جان دیوی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای ارواح بشری چه چیزی بالاتر از این است که در هر رنج و محنتی غمخوار یکدیگر و در هر شادی شریک خنده های هم و در خلوت خاطرات یکدیگر تنها تصاویر ماندگار و ابدی وجود هم باشند . جرج الیوت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنگاه که سندانی ، پا برجا باش ، روزی که چکش گشتی محکمتر بکوب . جان قلوریو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یک ساعت زندگی با افتخار و شکوه به یک قرن گمنام زیستن می ارزد . سر والتر اسکات

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اراده زندگی برتر و نیرومند تر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است! . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند . جبران خلیل جبران

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پشیمانی، اولین گام برای پوزش است. ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیهوده گویان پند آموزند ، زیرا هشیاران عیب ایشان را به دیده می نگرند و از بیهوده گویی می پرهیزند . بزرگمهر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زن مانند شیشۀ ظزیف و شکستنی است . هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید . زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند . سروانتس



* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ، از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باری ؛ بدترین چیز خرداندیشی ست. به راستی ؛ شرارت به که خرداندیشی! . فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت می رسد یا زندگی شرافتمندانه ای بدست می آورد. جمال الدین اسدآبادی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت . ارد بزرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم . نادر شاه افشار

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


ماخذ : http://2st-top.blogfa.com/post-90.aspx

وبلاگ شخصی کسری - ادب از دیدگاه بزرگان

کشتن گنجشکها کرکس ها را ادب نمی کند . آبراهام لینکلن

ادب و محبت خرجی ندارد ولی همه چیز را خریداری میکند. متاجیو

بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است . ارد بزرگ

ادب سودمند اینست که پند گیری از دیگری نه آن که دیگری از تو پند گیرد. انوشیروان

تمدن، تنها زاییده اقتصاد برتر نیست، در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت. لویی پاستور


ماخذ : http://kasra00.blogfa.com/post-145.aspx



تارنگار رها - ارد بزرگ






توان آدمیان را با آرزوهایشان میشود سنجید.

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

سایت جذابترین مطلب - بعُد سوم 3(آرمان نامه ارد بزرگ) فرزانه شیدا*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ orod bozorg) فر گرد *آرمان - فرزانه شیدا  *farzaneh sheida

بُعد سوم آ رمان نامه - 3

__________________

فرگرد رنج و سختی

****
مقدمه:

در فرگرد عشق گفتیم که زندگی بدون عشق همانند زندگی بدون هواست که

انسان دچار خفقان روح ودرون میگردد

در فرگرد رنج ومشقت وسختی از * ُارد بزرگ*

زندگی را از دید گاه رنج واندوه آن به سخن می نشینیم:

*****

د رگذرگاه یکباره زندگی که انسان تنها برای یکبار مهلت زیستن را دارد

مسلما این زندگی تنها برای آنکه آفریده شویم , زندگی کنیم واز

دنیا رفته وفراموش شویم , نبوده است

من معتقدم حضور و وجود انسان, دلیلی از جانب خداوندگار دارد که

بر ما واجب است آنرا دریافته وبه آن عمل کنیم

بی شک اینکه در زندگی چگونه آدمی هستیم در راه زندگی

پشتوانه ی زندگی ما خواهد بود .

اینکه در این گذرکاه کدامین راه را برگزینیم نیز

خود بخشی از زندگی ست که پرداختن به آن , خود کتابی قطور خواهد شد

اما این مسلم است که در این گذرگاه هزاران راه برما گشوده میگردد

که رفتن از هریک از آن در هستی ما نقشی ویژه واساسی دارد

مثال های بسیاری از نوع انتخابی که ما ,در زندگی خود کرده ایم را میتوان

در اکثر کتب مربوط به *راه زندکی *یا *راز موفقیت وامثال آن مشاهده نمود

اما بسیاری از مردم نیز اعتقادی به اینگونه کتابها نداشته وخودرا در حد کافی عاقل وبالغ و

باتجربه میدانند که نیازی درخواندن اینگونه آثاردر خود نمی بینند

غافل ازاینکه همه انسان ها توشه ای ا زاین دست از زندگی را باخود میکشند

که بواسطه همان اینگونه کتب تحریر گردیده است حا ل باید دید

که چه رخ میدهد که چنین انسان عاقل وبالغ وباتجربه ای بناگاه در

چاه یأس وناامیدی خودفروافتاده وقادر به بیرون کشیدن خود

ازاین معرکه رنج ومشقت وسختی زندگی نیست

*******

به فرموده ی ارد بزرگ:

گذشتن از سختی های پیش رو ، چندان سخت تر از

آن چه پشت سر گذاشته ایم نخواهد بود . ارد بزرگ

من خود در این مورد بسیار در کتاب واژه های خود سخن گفته ام

اما مروری تعجیلی بر آن میکنم تا برای دوستانی که واژه ها را نخوانده اند مجهول باقی نماند:

ما انسانها در زمینه ی فراموش کردن شادیها و خوشی ها

وحتی پندها واندرزها هریک به نوعی نابغه ایم

اما در یادآوری غم واندوه وآنچه به روزگارمان آمده

میتوانیم برای تمام عمر برای فرزند ونوه واگر زنده بمانیم(برای شما:انشالله)

حتی* نتیجه ی *خود قصه های درد بگوئیم تا درخاطرشان بماند چقدر تجربه آموخته ایم

وموهایمان رنگی از آسیاب ندید که هیچ

چقدردرد ورنج مشقت زندگی بود که موسفید وروسفیدمان کرد!

اما چطور نتوانستیم این غم ورنج را جز به گذر زمان وبه *حکمت دنیا

بر خود آسان کنیم جای سوال دارد

چون اکثر آنهائی که بسیار رنج دیده اند باتمامی تجارب

اگر براستی ایستاده وراهی را برای رهائی یافته اند آنگاه میتوان گفت

که اینان انسانهائی موفق بوده اند

وچنانچه تنها با همان روز وحال گذشته همچنان درغم وفشاروسختی

سخن از این برانیم

که دخترم پسرم من چه ها که نکشیدم تا شدم اینکه شدم ووقتی نگاه می کنی

میبینی تغییر چشمگیری از انروز تا به امروزدر زندگی این فرد

حاصل نگشته است

جز اینکه فلان مشکل بمرورزمان به قدرت دنیا وخداوند حل گردیده است

آنگاه باید پرسید : میشود بفرمائید شما چه شدید؟؟؟

*دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،

باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست . ارد بزرگ

سازش با آنچه بر سرمان می اید جدا از تلاش برای بهتر نمودن آن است

اینکه دست بر دست نهاده انتظار بکشیم که همه چیز حل میگردد

مسلما عاقلانه نیست صرفنظر ازاینکه گاه مشکلی براستی از قدرت ما خارج باشد

بمانند بیماری یا مرگ وامثال اینها

به گفته یکی از بزرگان:

*من زمانی که میبینم دیگر قادر به حل کردن مشکلم نیستم آنرا بدست

زمان رها میکنم تا کائنات خود به حل آن بپردازد*

اما این به معنای اینکه تسلیم زندگی گردیم نیست

چراکه پیش ازآنکه بدانیم براستی راه حلی برای آن پیدا میشود یا خیر

اگر تنها بگوئیم خودش درست میشودیا بالاخره یکطوری میشود ,کافی نیست

انسان میبایست گامی بردارد تا خدواند وکائنات نیز گامی برای او بردارند

*ازتو همت* ازخدا برکت*

واین

جمله ایست کوتاه وبسیار اما جامع وگویا برای آنکه بدانیم زندگی نشستن

ودست روی دست نهادن نیست

واین کلامی ست که از کودکی توسط والدین خود,دین خود, اجتماع

خودباآن بزرگ گشته ایم وبه کرّرات آنرا شنیده ایم

وقتی به افرادی که به نشستن وامید بستن باینکه بالاخره درست خواهد شد نگاه میکنیم

بسیار میبینیم که تغییری آنچنان دیدنی در هستی وزندگی آنان رخ نداده

اما در مقام سخن نظر ایشان این است که همینقدر که اینهمه سال زنده مانده ام

باید کافی باشد !

که حقیقتا چنین نیست

زنده بودن درمقام زنده بودن بیش ازاینها می بایست ارزش داشته باشد

وتلاش برای بهبود اوضاع نیز تنها باین ختم نمیشود که بگوئیم من طاقت میآوردم

خیر! ...بایستی گفت: حق من اینگونه بودن نیست!

ودرتلاش بود که راهی گشود برای آنکه اینگونه نباشم

بگذارید مثالهائی بیاورم از ترجمه ی کتاب ذرات طلائی دو:

ما باندازه کافی انسانهائی داریم که بگویند :همین است که هست

اما ما نیاز به به کسانی داریم که بگویند :میتواند اینگونه باشد!!!

*روبرت أوربین*

******

پر کردن زمان هرروز, بتو جوانی, سلامتی, استعداد, وامید خواهد داد

بدانگونه که همه زندگی تو چون اعجازی خواهد بود با دنیائی خاطرات خوب!

* پم برآ وُن*

***************

و براستی نیز اینکه همواره در جای همیشگی خود کارهای

روزانه ومتدوال خود را انجام دهیم بامید آنکه سرانجام یکطوری میشود !

بمانند این است که

درسر زیر برف فرو برده از خود واطراف ومشکلات خود غافل شده

وگول زدن خود نیست

وازدقیقا از دست دادن لحظات وفرصتیهائی ست که برای بهتر زندگی کردن

وانجام دادن کاری مفید چه برای خود چه دیگری

میشد از آن استفاده کرد

چون براستی هر انسانی حق خوب زندگی کردن را دارد

اما زمانی که خود به خویش دل نمیسوزانی

چگونه انتظار خواهی داشت دیگری برتودل بسوزاند

یا خانواده وجامعه دستگیر تو باشند؟

حقی که من وشما از زندگی بما داده شده است زمانی

کاربرد دارد که در درجه ی اول خود خود را باورکنی وبرای بهزیستی خود ودیگران

تلاش نمائی

انچه مسلم است حق را به انسان نمیدهند

حق را باید گرفت

حق را باید بدست اورد

وتنها زمانی به چنین چیزی خواهی رسید که منطق واعمال تو

آنقدر قوی باشد که دیگران ناگزیر به این باشند که حق ترا قبول کرده

وبه آن تن در دهند درغیر اینصورت

هرچقدر در زندگی تلاش کنی تا اجازه میدهی

که برتو بد بگذرد

برتو بدنیز خواهد گذشت این قانون زندگیست.

وآنکه :

آنکه سختی نکشیده ، نرمی و بهکامی نخواهد داشت . ارد بزرگ

نیازی نیست که در هر قدم از زندگی بطور مدوامباخود بگوئیم

که من انسان بدشانسی هستم ویا غم همواره بدنبال من خواهد آمد

چراکه باور آن بیشتر اندوه وسختی انسان را افزون نموده وبر ما زندگی را دشوار میکند

برای یکبار نیز شده صبح که از خواب چشم میگشائید درزمان

ایستادن روبروی آینه برای آنکه آبی بر صورت زدن

بخود بگوئید: امروز روز خوبی ست ومن شاد خواهم بود

وهیچ جیز هیچ کس در هیچ موقعیتی قادر نخواهد بود باعث اندوه من شود

من اجازه نخواهم داد که اندوه گریبان مرا گرفته در رنج ومصیبت روزگار

مرا مچاله ی زندگی کند

که من چون بخواهم شادی از آن من است

باور کنید خرجی ندارد تنها امتحان کنید برای چندروز ونتیجه را

خود شاهد باشیدورضا نباشید که هرچه دنیا وزندگی میخواهد بر سر شما بیاورد

چرا که قدرت اولیه پس از خدا

دردستهای خود شماست:

اینگونه بودن!

_________________

صدایی خسته در صد واژه ی مبهم

وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک

میان خیسی هرخط دفتر . . .

در تب فریاد و چون سرخی غمبار شقایق ها

نگاهی غمزده خونین

درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه

و تکرار خطوط اشک

میان خط به خط دفتری خاموش

و اما بازهم خاموشی و اندوه

ودر صدها سوال مانده در تردید

به سرگردان سکوتی باز پیچیدن بخود . . .

در یاس نا سامان یک "بودن"

نیازی سخت درمانده به فریادی ز قعر سینه ای همواره در خاموشی مطلق

ویک نومیدی سخت وسیاه

از هرچه بودن در میان اوج نامردی

به قعر نامرادی ها اگر حق هم چنین باشد

چنین حق دل من نیست

نه حتی حق تو در بودنی تنها برای زنده بودن ها . . . فقط یکبار !

نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن . . .

( فقط یکبار ! )

ولیکن زندگانی ، زنده بودن نیست !

بسی بالاتر از این ، حق ِ بودن هاست !

و اما عشق . . .

گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما . . .

رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها !

ز دنیا حق من " اینگونه بودن "

باز هم ، حق دل من نیست . . . نه حتی تو !

خداوندی که جان بخشیده قلبی را

به هر تن در جهان خویش

تنی آزاده را روی زمین همواره می جوید

واما آدمی درحد جای خود گرفته حق بودن را ،

میان این زمینِ ِ تا ابد درگیر ناحقی !

نه دیگر ! حق تو یا حق من

"اینگونه بودن "نیست !

1388 فرزانه شیدا

دقیقا همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند:

آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود . ارد بزرگ

آنهائی که قادر بدوست داشتن نیستن از مهمترین بخش زندگی

محروم میمانند

چراکه بسیاری از آنچه در دورادور ما وجود دار د

تنها زمانی دیده میشه که شخص قادر به احساس آن باشد

وانسانی که ازمحبت وعشق بهره ای نبرده است

از دیدن واحساس اینگونه چیزها نیز محرومند

انسانهائی ازاین دست همیشه دچار مشکلات بیشتری هستند

چرا که دنیای آنان قانون دودوتا چهارتا را دنبال میکند

وهرگز نخواهد آمدکه دودوتای آنان بشود سه یا پنج !

اما دنیای عاشقان در بسیار اوقات پنج هم میشود!

واگه بزبانه عامیانه برایش سه هم شده حسابی سه میشود!

وشاید به سختی نیز صدمه ببیند!

اما در یه چیز میتواند مطمئن باشهد که

پای دل خود را خورده است

اینگونه بسادگی این مطلب را بیان کردم چراکه

دردنیای عامه معمولا همینگونه است که گفته شد

د ر رابطه با چنین اشخاصی میتوان گفت

لااقل اینگونه انسانها برای اینکه ادم بدی بوده اند صدمه ندیده اند

بلکه از آن جهت که احساس دل را مقدم تر از عقل خویش قرار داده است

شاید به ضربه ای دچار شود که باید گفت چنین انسانهائی حتی درقبال اینگونه

صدمات نیز نخواهند شکست چراکه در

باور خود براین عقیده اند

که من از سر خوبی دل وبه نیتی پاک چنین کردم

اما اگر قدر دانسته نشد خداوندی هست که خواهد دید

وباز مرا درمانده نخواهد گذاشت وبدینگونه به حسرت وتاسف

نخواهند نشست

اگرچه دنیای فعلی هرگز بادنیای انسانهای رومانتیک پابپا نمیرود

اما یک چیز درهمه اوقات صادقاست

انسان بااحساس لااقل دلش شادتر از دیگران است

چراکه تنها نمیاند وهمیشه وقتی محبتی دردرون اوهست

دور واطرافش پر مخواهد شد از انسانهائی که به این نوع افراد علاقمندند

چون یه به زبانی ساده بمانند همان یکی یکدانه های مادرهستند

وته تغاری های خدا .

به این معنی که چوننیتی پاک وقلبی صاف ومهربان را دارا هستند

مورد مهر ومحبت خداوند واطرافیان نیز واقع میگردند.

چنین افرادی هرگز قلب خویش را از تنفر آکنده نمی کنند

وهمواره با تمامی مصائبی که بر آنان میگذردسرشار از عشقی هستند

که میشود گفت بگونه ای عشقی خداوندیست.

* که خوش به سعادتشان باشد .*

و از این دست آدمهاهم در این دنیا بسیار نادر بوده وکم پیدا میشوند.

* دیروز ...امروز ...فردا*
_________

دیروز فردایم را بی ثمر خواندم

امروز دریافتم که بی ثمر نبود

گریز از دیروزی که زندگیم را...

عبث کرده بود،بی آنکه عبث باشد!..

رنگ تیره ای، از گذشته را ، ثمره ی فردایم کرد!

چه با اشتیاق از میله های زندان ِگذشته گریخته بودم!

و چه تلخ دریافتم که هنوز ،در حصار گذشته ها،

درزنجیر مانده ام!

با عشق... بی عشق ,به جرم گناه آلوده ی!

دوست داشتن!!!

در اسارت بودم!هر چند که عشق ،

روزگاری معنای زیبای محبت بود...

بر هر چه در دنیاست!

و امروز ....دوست داشتن ، سمبل قلبی ...که هنوز

...بی مهری ندیده است!...

هر چند بسیار دیده بودم بی مهری را....اما دوست میداشتم!

آری دوست میداشتم ،لطف دوست داشتن را

آنهم درکدامین دنیا،در کدامین دنیا!!؟

دیروز, فردایم را بی ثمر خواندنم

امروز دریافتم, که بی ثمر نبود

امروز نیز، لبهای ِخاموش پر فریادم

در بیصدائی ها ،بر هم فشرده میشود

با پرده ی سکوتی که رو یاروی من...

و بر لبهای خموش من... فرمان خموشی صادر نموده است!

و رویایم را درهم می شکند...

رویای دوست داشتن را !

دیروز رنج می کشیدم،چرا که دوست می داشتم

امروز رنج می کشم.... زیرا می پرسند:

چرا دوست میدارم ؟!و من خاموشم! چرا که نمیدانم

دوست داشتن چه معنائی جز ؛دوست داشتن؛

میتواند داشته باشد!

و آنکه دوست میداشت...دیروز چرا،

مرغِ شکستهِ بال ِقفس دردانگیز ِعشق بود

و امروز چرا... بستهِ پر ِقفسِ ناباوری های،

دنیای بی محبت!

با من بگو.... چرا نا آشناست

دلهای امروز با محبت و عشق چرا تردید هاست

در معنای عشق؟! ...

لیک بر من شرمی نیست

اگردر دنیای.. خالی ازعشق "توانم" بود ...عاشقانه...

قلب ِ محبت باشم و ...دوست بدارم عاشقی را!

دنیای من آخر، دنیای محبت بود!

هرچند در نگاهها، ناشناس!

در باور ها ، پر تردید!!!

اما ...عشق را "توان"ِ آن است که،

بر گلبرگ گلی ...دلبسته باشد!...

اگر قلبی را... توان بخششی

از محبت و دوست داشتن باشد!

این نیز.. شاید...ساده نیست !!!

بر آنکه مهربانی را نمی شناسد

دیروز فردایم را بی ثمر خواندم

امروز دریافتم که بی ثمر نبود

قلبم ثمره ی دوست داشتن خویش را

دریافته بود،در تعلیم عاشقی !

دل ،خدای عشق خویش ... جُسته بود!

و او را،که خود بردل، عشقی بخشیده بود!

....

دیگر میدانستم... ازشهر ِ"بیهوده گی "گریخته ام

حتی اگر از دید دیگران ،راهی نپیموده باشم!

دیروز فردایم را بی ثمر خواندم

امروز دریافتم که بی ثمر نبود

عشق, گناه بی گناهیم بود

واگر از زندان ناباوری خویش،آزادم کرده اند،

یا بنام دیوانگی،میخواهند زندانی را ببخشند!

که گناهی نکرده بود!

من اما ...به سر بلندی....

از کنار اینان، خواهم گذشت

گناه من اگر گناهی باشد ،

جز دوست داشتن ،نبوده است

آری... امروز یا فردایم ....از اثر دیروز

از احساس عشق در درونم،

در امروزمیتواند...

دردستهای دیگران، به ظلمت باشد


اما برای آنکه.... سراپا سوخته بود

ودیگر ،آتش نمی گرفت....مگر چه فرقی داشت؟!؟

من اماهرگز....

به ظلمت خوُ نخواهم کرد... که دوست داشتنم

هر گونه بود ،هر گونه هست

به هر چه خواهد بود....به هر که خواهد بود

روشنائی روح است و نورِ درون من !

ثروت من است ،در اوج تنگدستی

در دنیای مردمانِ خودباخته ای که

از عشق بی نصیب مانده اند

از بخشش ...بی خبر ...ا

ز خودِ خویش، لبریز...

از باور عشق ناکام!

مرا چه باک... مرا چه غم

آنگاه که خداوندم با من است

دیروز فردایم را بی ثمر خواندم ... امروز دریافتم که بی ثمر نبود

*1364____* فرزانه شیدا‌*

رنج آدمی را نیرومند می سازد برسان کوهستان سخت . ارد بزرگ

اینچنین پابندم:

____________________

دیده ام خیره بر این کاغذ هاست
بر خطوطی که قلم بر آن زد
بر حروفی که گهی خط خورده
و به آشفتگی صدها حرف
که اگر باز نویسم آنرا
بازهم دل به پریشانی وغم
در پی حرف دگر میگردد
آن الفبائی را
که دبستان وکلاس
بمن آموخته بود
گوئیا گم کردم
دفتر وکیف و کتابم را هم
ودلم را پس از آن
خیره ام بر همه ء کاغذها
که من آخر ز چه رو
اینهمه کاغذ سرگردان را
اینچنین سال به سال
یک بیک می گردم
وتوان در من نیست
بگذرم از ورقی تا خورده
که درونش یکروز
در میان شعری
چشم گریانی را
کرده ترسیم تب احساسم
یا که در یک شب دیگر خطی
روی یک برگ تهی
با ز ترسیم شدو شعری شد
مانده در دفتر شعرم برجا
قدرتم نیست سپارم بر باد
چک نویسی حتی
که بر آن قطره اشکی افتاد
قدرتم نیست فراموش کنم
که به هر بیت وبه هر تک غزلی
که به هر نثر وبه هرواژه عشق
اینچنین پابندم
وتمامیت این برگ به برگ
از درخت دل پر باری بود
که به هر فصل که از راه رسید
از خود وبودن خویش
نقش خود ایفا کرد
لحظه ای سبز بهارانی بود
لحظه ای میوه به تابستان داد
در خزان
برگ وجودش خشکید
وتن لرزانی
در زمستانی شد
و هر آن دانه ءبرف
نزد او حرمت داشت
بر تنش جائی داشت
زندگی بود تمامیت این بودن ها
لیک من حیرانم
که کجاشد همه آن روز وشبی
که کنون در تقویم
بدلم میگوید
اینهمه سال گذشت
آه ای برگ سفید
که کنون منتظری
تا دگر باره به احساسی سبز
سردی بودن را
از تو واز دلها
بزدایم با شعر
از دل خود هم نیز
لیک ای برگ سفید
گوئیا هیزم تن میسوزد
شعله اش پیدا نیست
در دلم
روح الفبا هم نیز
خود شراری دارد
زندگی قصه یک پرواز است
لیک بر روی زمین
روح همواره ز جسم ,آسمان میخواهد
آسمانی که درآن
دل اگر بارانی
یا که در پائیز است
یا زمستان بدلش سردی داد
باز هم هیزم یک بودن بود
در درون آتش
بازهم هیزم یک بودن بود
گرچه تن سوخته اما سرشار
از همه احساسی
که بدل ره میداد
وبه آن دل می بست
اینچنین پابندم
اینچنین پابندم به هر آن لحظه خویش
اینچنین پابند است
دل به رویائی چند
که به عمرش همه روز
زندگانی بخشید
اینچنین پابندم ...اینچنین پابندم

9 آذر 1385 فرزانه شیدا

_________________________

● دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ،

ارزش فزونتر . ارد بزرگ

بیدار باشیم !

همیشه رنج وسختی درکمین آدمیست اما

چگونه با آن برخورد کنیم دقیقا همان راه حلی ست

که در مطب دکتران روانشناس بدنبال آن میگردیم یا

باداروهای پزشک اعصاب

به آرام بخشیدن آن می پردازیم

اما ما نیازی به هیچیک از این ها نخواهیم داشت

زمانی که بدانیم چگونه مغلوب غم واندوه خویش نگردیم

وآنکه قادر باشد دراوج غم خنده ای بر لب بگذارد ولبخندی نه

در قالب نقابی بر صورت

بلکه به قدرت ایمان درونی خویش

که براو میگوید: بازنده کسی است که قادر به تحمل اندوه ودرد خود نباشد و

تسلیم غم گردد

وهمواره برخود وزندگی واحساسات خویش تسلطی مثبت داشته

باشد بازنده نیست بلکه فردی ست که سرانجام به جائی خواهد رسید حتی اگر

درتمامی گامهای زندگی سختی بسیار دیده باشد.

وبزرگان نیزبه تکرار گفته اند:

* عاقل غم نمیخورد*

ارزش سختی های روزگار را باید دانست ، آنها آمده اند

تا ما را نیرومندتر سازند . ارد بزرگ

* بنویس*:

_______________________

قلمت را بردار

وبرای دل شب بازنویس

که اگر خسته نوشتم در شب

از سر غصه ی تاریکی نیست

روزگارم لبریز ...از تمامیت نور...

دیدگانم بیدار

دل من بس غمگین... دل من غمناک است....

واگر بیدارم

درگذر از همه شبها... هرشب....

کوچه ها خسته و بیدار زده

همدمم خواهد بود...

ماه ومهتاب کنار دل من

و به همپائی هر نقطه ز نور

در دل شب زده ی غمناکم

هم سخن گشته دلم...

با گل و کوکب و مهتاب و نسیم

آه افسوس ولی...

کس دراین خلوت تنهای سکوت

همصدا بامن وبا قلبم نیست

کوچه هم بس تنها...و دلم بس غمگین

آسمان گاه بگاه ،ابری وتیره و بارانی وتلخ

با دل من هم پاست .

لیک افسوس دلم...

همچنان غمزده در کوچه ی تنهائی ها

رهگذار شب غمناک ِدل است!

تو ولی ازدل من بازنویس :

آسمان تنها نیست ...

گل ز هر شبنم شب ،بوسه بخود میگیرد...

آسمان بوسه زنان دل اوست !

من ولی ...من ولی باز همان سرگردان...

من همان بیدارم!

با دلی بس تنها...رهروی تیره رهِ راهِ سحر

در هرآن ساعت غمناک ِگذر!

دل من همدم ِ تنهائی هاست

دل من بس تنهاست !

شنبه 19 آبانماه 1386

فرزانه شیدا

ولی در اوج تنهائی نیز انسان میتواند برخود خویش تکیه زند

وبرخدای خویش که در راه زندگی

نیز همواره یده ایم هیچکس به اندازه خود ما به یاری خداوندگار

قادر نخواهد بود

اندوه درونی ما را بشناسد وبه چاره

ی آن بپردازد چراکه هیچکسی بدرستی نمیتواند آنگونه که باید

ازدرون تو باخبر باشد

وباز این خود توهستی که میدانی چگونه و

باکدامین راه میتوانی به آرامش دل خودبرسی

وآنچه دکتر روانشناس واعصاب تو نیز

برای تو انجام میدهند چیزی نیست جز اینکه بتو یادآور شوند

که تا زمانی که خود از درون غمگین باشی

هرگز دنیای اطراف توزیبا نخواهد بود وهرگز حتی بهاران نیز گلی برای تو

نخواهد داشت زمانی که به اندوه چشم بر زمین غم خویش دوخته

از نگاه به اطراف از فرط افسردگی چشم پوشیده ای

مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ

_____________________

زندگی سخت است و دراین حرفی نیست

اما سخت تر میگردد اگر سخت نیز بگیری

دنیا را می بایست آسان گرفت لااقل بخاطر خود برخود.

*و کسی نیز بما گوش نکرد ....!*

______________

گفتی وباز شنیدم که دلت سخن از دلتنگی ست ..

سخن اینکه سکوت در دلت باز شکست

وتو گفتی با دل

هرچه در قلبت بود... لیک گوش همه این مردم دهر

خالی از گفت وشنودخالی از باورهاست

ودلی چون دل ماهرچه مینالد ومیگوید باز

کس به یک چشم ونگاه

به رخ خسته ما نیز نگاهی زسر شوق نکرد

من که فریاد زدم با دل خویش

منکه گفتم همه اندوه دلم

منکه هر روز و هرآ ن شب به غمی

واژه در واژه به تکرار امید

درقلم مُردم وبا اشک

به صبح دگری...

پای اندوه دلم باز کشید

وهنوزم که هنوزبیصدا مانده دلم

باهمه گفتن هاباهمه شعر وسخن

باهمه دفتر و گفتار وکتاب

هیچکس گوش شنیدن که نداشت

هیچکس غصه عالم که نداشت

همه کس غرقه به خویش

غرقه در دنیائیست

که در آن یاد دگر مردم دهر...

رفته دیگر ازیادومن افسوس ...

خدا

ازچه رو اینهمه غم را بدلم باز کشم

من که هر فریادم .... میخورد بردیوار!!!

منکه حتی به قلم ,اشک و به دل خون دادم

ما چه گفتیم مگرجز حقیقت جز عشق

جز محبت.... خوبی ...

ما فقط قصه تکرار همان دیروزیم

شنوائی به جهان نیست که نیست

رمز ویران سکوت ... عاقبت بر لب من نیز نشست ...

وسکوتم پس ازاین ...نه به فریاد و قلم

نه به اشک ونه به آه

با کسی هیچ نخواهد گفتن

من فقط تکرارم ...تو فقط تکراری

و کسی نیز بما گوش نکرد

و کسی نیز بما گوش نکرد!!!

،، دل من پرشده از گفتنها،، ،،

دل من پرشده از گفتنها،،

از: فــرزانه شــیدا

یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۸۶

________________

نه اور کنید که این دنیا نیست که سرد شده است

این ما آدمها هستیم که قلبهایمان از هم دور گردیده است

وموضوع زندگی تنها دارائی وفقر وثروت وپول نیست

که انسانها را ازهم دور کردهاست

این فقدان عاطفه هاست

که نمیگذارد نه نتها کسی به کسی نزدیک شود

بلکه حتی

از ترس صدمه دیدن میل کمک کردن رانیز درخویش نمی بیند

حتی بااینکه شاید قدرت انجام آنرا نیز داشته باشد ودردرون مایل به انجام آن باشد

در دنیای ساعتی امروزمانند این است که انسانها

به مانند "تیک تاک ساعت " قدم بقدم جلو میروند

وحاضر نیستند و نمیتوانند انحرافی بسوی چپ یا راست داشته باشند

ودایره وار زندگی را دور زده ودور میزنند

واینگونه میشود که هرکدام تبدیل میشویم

به ساعت هائی می که فقط وظیفه گذران شب وروز را

بخوبی از عهده برمیائیم

وحتی نیاز نداریم جر صدای قدمهای خود

در سکوت زندگی

چیز دیگری را بهم گفته یا اعطا نمائیم

متاسفانه این هدیه ی عصر جدید ماست

اما آیا می بایست فراموش کنیم

که دردرون ما احساس عطوفت ومهربانی وعشق نیز

از دردگاه تعالی خداوند بخشیده شده است!؟

برگ افتاد

___________

برگ افتاد ز آغوش درخت
مرغکي پر زد و بر شاخه نشست
باد در برگ درختان پيچيد ..
سيب سرخي در آب ...
در دل حوض سفيد ... همچنان ميرقصيد
عکس خورشيد چه لغزنده بر آب..
در گذر بود و... کنارش ابري
من ولی ... غرقه به يک برگ سفيد
بر دل و دامن دفتر...تنها....
غرقه در صحبت دائم با دل
منو خودکار سياه...
منو اين برگ سفيد ...
منو دنيائي حرف...
بارش اشک مداوم بر آن...
لحظه ای خيره به پائيزی سرد...
لحظه ای غرقه به خویش!
...
روز پائيز به همراهي باد
...در شتابي جدّي ...
در جدا کردن هر برگ ... پس از برگ دگر
گوئيا قصد سفر داشت که زود ...
تا زماني باقی ست
فصل پائيزي خود را اينجا
به هر آنکس که نگاهش ميکرد ...
باز پس داده و اثبات کند...
که دگر پائيز است.!
و منو دفتر من... بي هرآن پائيزي
فصل در فصل همه ؛بودن؛ را ...
در هرآن برگ... پس از برگ دگر
قصه گفتيم و کسي گوش نکرد!!
و کسي نيز نديد...که جهان‌ ِ دل ما
در کجا برفـی بود....
در کجا بارانی...
کي به پائيز رسيد
يا بهارانش را...در کجا سر ميکرد؟
...چه زمان طي ميکرد؟
...
مرحبا بر دل هر فصل جهان...
که اگر آمد و رفت ...لااقل در نگه مردم دهر
همه جا ديده شد و نقشي داشت....
در دل يک يک افراد جهان!
......آه و افسوس بما..
که بدون اثري...
آمده ... مانده و... آخر رفتيم

ف.شيدا 1383 مهرماه

____________________

دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،

باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست . ارد بزرگ

________________________

* همه جا بودم وهرجا به یه حالی*

همه جا بودم وُ , هر جا به یه حالی . . .!

از دل جنگل سبزی, تا رسیدنی به دریا

از بیابون تا به صـحرا

تا رسیدن ,توی کوچه های شهری ...تک و تنها

!همه جا بودم وُ . . . هر جا به یه حالی . . . !

از دل جنگل سبزی تا رسیدنی به دریا

از بیابون تا به صـحراتا رسیدن ,

توی کوچه های شهری تک و تنها !

در گذر از همه جایی

هـمه ی جاهای دنیازیر سایه ی درختی

بی هدف نشسته بر جا !

گاهی هم بالای ابرا !

گاهی توی جنگلایی . . . روی کوهها

گاهی روی دوش خورشیددر غروبی توی رویا!

گاهی رو بال پرنده... گاهی توُ صدای ِپرواز

گاهی بر دامن رودی که کشیده شد ,

روی خاکای نمناک

بعضی وقتا روی ساقه ی چمن ها

گاهی وقتا ,مثه سنگهای روی خاک

همه جا بودم وُ . . . هر لحظه تُو حالی !

...

گاهی خندون , گاهی گریون

گاهی مثل ِ قطره های ریز بارون

گاهی مثل َپر , روُ گودال ِ ,پُر از آب.

گاهی مثل دل گنجیشک

که پریده از صدایی ! . . .

یا مثه یه بچه ای که , با صدا پریده از خواب !

همه جا بودم و هر لحظه به حالی!

گاهی شبها روی انگشتای پَردار ِ

ستاره یا مثه "مِه" توی اَبرایی که , خالی از غباره

گاهی توی ذره های ,نقره ای دل ِ مهتاب

یا به همراهی شبنم, روی گُلهاکه هنوز ندیده آفتاب

گاهی مثل, دل ِ آهو که یه پاش اسیر دامه!

گاهی هم مثه یه لرزش... که توُ گریه ی صدامه

همه جا بودم و هر جا به یه حالی . . . !

گاهی دیدم توی دُنیام ... نه یه جنگل ، نه یه دریاست

نه یه کوهه . . .نه یه خورشید

نه یه آسمون که حتی , بشه از میون ابراش

یه شب مهتابی رو دید !

نه درختی ,واسه رفع خستگی هام , میشه پیـدا . . .

نه پرنده ای که با پرهای رویابشه

هـمراهش سـفر کرد وُ , رسید بالای ابرا !

آره دیدم گاهی دنیام, توی رویا هم

زمین و آسمونش, پُر ِ ابره

یا مثه بارون ِ پاییز ,

که میباره پشت هـم , قطره های ریز

مثه چـشم من, فقط ,خیسه و نمناک

بوی پاییزه وُ , بوی خیسی خاک!

دل منهم مثه اون ,آهو که افتاده به دامه

با همون لرزش تلخی , که با گریه توُ صدامه

مثـه قلب ِ بچه گنجیشک

که پریده روی شاخه, از صدایی

یا مثه بچه ای که, پریده از خواب

یه دل طپندس وُ , یک دل بی تاب !

یه دل طپندس وُ , یک دل بی تاب !!

نمیدونم! دل ِ شاعرم گرفته

یا که از دست دلم ، صبره که رفته ولی دنیام ,

با هر اون چیزی که داره

یا هر اون چیز که نداره ! . . .

مثه دنیای همه یه روز بهاره

گاهی پاییزه و بارونی میباره.

گاهی دل , یک دل آروم و صبوره

گاهی هم , یه خسته دل ، یه بیقراره !

ولی اما , توی دنیا م ,من به هر حالی که بودم

یا بهر جایی که رفتم , یا به هرجایی که بودم

همه چی دیدم و هر چی بود کشیدم . . .

همه جور آدمو دیدم !و به هر جا که رسیدم

همه جور بودم و . . .

هر لحظه به حالی

همه جا بودم و . . . هر جا به یه حالی

همه جا رفتم و . . . هر لحظه به حالی !

26/مهر 1383 فرزانه شیدا

آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود . ارد بزرگ

گذر های زمان

______________


این گذر های زمان

انقدر ها که گمان میکردیم

تازه وبکر نبود

قصه تکرا ر همان

قصه دیروز وکسان دگر است

ما فقط بار دگر

روی سن رفته

چو آن بازیگرزندگی را

همه بازی کردیم

تا بدانیم همه , دنیا نیز

گذری بیش نبود

گذری بی برگشت

گه به لبخند وگهی در گریه

گاه افسرده دل وآزرده

گذری بیش نبود

گذری بی برگشت

نه بدان گونه که می باید بود

و گر امروز بپرسند مرا

ثروت و علم کدامین خواهی

خواهمت گفت: بدون تردید

که بدون دل و عشق

زندگی بی معناست

چه به ثروت باشد

چه بدانستن علم

گذر زندگی ماست که بی برگشتی

گر بدون دل عاشق باشد

بس تهی بس خالیست

و به ثروت و علوم

در تهی بودن قلبی خالی

انتهایش به خراب آباد است

ثمری نیست که نیست

گر که بی عشق دلی

در خرابات جهان راه برد

جسم خالی زهمه ایمان را

جسم خالی ز خدای دل ودهر

جسم خالی ز خدای دل را .

ف . شیدا

۱۷ /اردیبهشت/ ۱۳۸۴

دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،

_______________________

مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ

یادبگیریم شکر گذار خداوندگار خویش باشیمدر شادی وغم ورنج ومشقت

در رهر روزه ی زندگی خویش که به سلامت از خانه بیرون رفته به سلامت باز میگردیم

که پدر ومادری داریم یا حتی یکی از ایندورا که شاید فرزندانی که بامید خدا به بیراهه نرفته اند

وبالاتر ازهمه خداوندی که همواره پناه ماست اینها تماما معجزات زندگیست

پس یادبگیریم بگوئیم خدواندا شکر تو

احساس

_____________

اگر توانست فر یاد زند فر یاد زد

اگر چشمانش خواست بگرید، گر یست

در آینه چو خود را دید

گر لب تمایل به لبخند داشت لبخندی زد

چو خواست دیده از خویش بر گیرد برگرفت

اما نمی توان گفت اسیر نفس خویش بود

که اسیران نفس بازیگران شیطانند و شادمان

او اما اسیر احساس بود و غمگین

گویند فرمان اشک و خنده ز

ادراک ذهنی ست

و دل بازیگر نقشی

باور ندارم اینرا

که دلشکستگی را

دل بود که احساس کرد

ذهن باور کرد

و چشم گریست

آندم که دل گفت : بمان ...مرو

ذهن گفت : برو گر بروی غنگین نخواهی شد

و رفتی و دریافتی که غمگین تری

آندم دل بود که گفت : غمگینم

نمیدانم ساید باید شاعر بود

یا در احسـاس آزاده

تا فرمان دل

فرمان تو باشد

اما میدانم آنجا که ذهن

فرمان دهد

احسـاس زنـدانی ست

و زندانی در همه جا زندانی ست

چه در اسارت عقل

چه در میان دیواری

من این میدانم

که با دل از ورای دیوار

از مرز آسمان

ار لابلای ابـر

و حتی ار آتش خورشید

میتوان گذشت

آنگاه که عقل میگوید ترا

راه گذری از دیوار نیست

به خورشید نمی توان نزدیک شد

بی پرو بال نمی توان پریــد

اسیــر نفــس نبوده ام هـرگـز

اسیــراحسـاسـم که مرا همه جا بـرد

گریانـم کـرد خنـدانم کـرد

ایــمانم داد

مهـر خـداونـد را بر من بخشیـد

خـوارم کـرد بلنــدم کـرد

هـر چـه بود

هـرگز ازا حســاسـم

نرنجیــدم

هـرگـز بر او نخنـدیدم

و هـرگـز از او

جــدا نگـردیـدم

چــرا کـه خــدایـم را

بــر مــن بخشیــد

کـه بیـــش از تمـامـی

آنان کـه بایــد یـارم بـــود!

فرزانه شید ا 25 مهر1383

____________

فرگرد رنج وسختی را بپایان میبریم باامید آنکه نوانسته باش

د نیروی دوباره بودن را از کلام بزرگان وسخنان ارد بزرگ بر م

ا دوباره باز گرداند چراکه انسانها گاه نیاز به یادآوری همه ی اموخته های خویش را دارن

د تا با نیرو وانرزی دوباره ای قادر به ادامه روزانه زندگی خویش باشند

باامید موفقیت برای یکایک شما عزیزان

وتا دیداری دوباره بدرود

به قلم فرزانه شیدا

منبع بعد سوم آرمان نامه

ماخذ : http://www.bi3t.ir/?p=368

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان