‏نمایش پست‌ها با برچسب فهیمه صفاریه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب فهیمه صفاریه. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

فهيمه صفاريه : مثل هاي بي رحم


آدم شدم !


تا به تو برسم

كوه غرور شدی

تا به من ...

كاش مثل ها خرافاتی بیش نبودند ...

فهیمه صفاريه

پي نوشت :

سفرم به خیر

اما بد نیست اگر خاطرت بماند

به تعداد خط های سپید جاده ای که در آنم

دلت برایم تنگ شود ...


http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

http://javedane-ha.blogspot.com

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

شیرین فرهاد

شیرینی زندگی توام

اگر فرهادوار

بیستون فاصله را بشکافی .

تیشه ات را محکم تر بزن .

فاصله ها بسیارند .

فهیمه صفاریه

http://www.abitarinpanjere.blogfa.com/


۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

فهیمه صفاریه : یوسف من

یعقوب نیستم

اما بوی پیراهن تو

قلبم را بینا می کند .

فهیمه صفاریه


http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

http://javedane-ha.blogspot.com

فهیمه صفاریه : دو عاشقانه آرام

فرهاد وار

تیشه بر دست

کوههای غرورم را

یکی پس از دیگری شکسته ام

برای عشق تو ...

ببخش

این روزها

فرهادترم از تو ....

عشق وقتی بیاید

تفاوتی ندارد

سارا کورو باشی یا دختر کبریت فروش

عاشقم تو را

بابا لنگ دراز من می شوی ؟

فهیمه صفاریه


http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

http://javedane-ha.blogspot.com

فهیمه صفاریه : فاتح خرمشهر

خرمشهر قلب تورا

سردار فاتح

منم ....

فهیمه صفاریه

سوم خرداد 1389


http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

http://javedane-ha.blogspot.com

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

خوشه چندمم ؟؟؟ / فهیمه صفاریه

به هر كس كه رسیده ای

قول عشقت را داده ای

درتقسیم بندی یارانه مهربانیت

من

در كدامین خوشه

جای گرفته ام ...

فهیمه صفاریه

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

یک غزل عاشقانه از فهیمه صفاریه

می خواهم از تو شعر بگویم نمی شود

راهی به سوی قلب تو جویم نمی شود

حوای عشق هستم و تو آدم نمی شوی ... !!

خواهم که سیب عشق نبویم نمی شود

سویت مدام این دل من پرسه می زند

خواهم ز عشق دست بشویم نمی شود

نالم مدام در غم هجرانت ای عزیز...

خواهم که راز دل به تو گویم نمی شود

من مرغ سرکشی که به دام تو بی دانه آمدم

خواهم که باز بال گشایم نمی شود

فهیمه صفاریه
http://yaldayepaeezi.blogfa.com/post-4.aspx

ده عاشقانه آرام و زیبا از فهیمه صفاریه

۱)

امشب

تمام راههاي عاشقي را

براي در آغوش کشيدنت

قرق کرده ام

از بيراهه مرو .



۲)

به همه کس قول عشقت را داده اي .

در تقسيم بندي يارانه مهربانيت

من

در کدامين خوشه

جاي گرفته ام .



۳ )

کوهها به هم نمي رسند ، آدم ها به هم مي رسند

و من

به احترام اين ضرب المثل

تيشه بر دست

کوه غرورم را شکسته هم

تا

به تو برسم .



۴ )

چنديست شعرهايم

آبستن عشق تو شده است .

نگاهم که مي کني

شعري در من جان مي گيرد .



۵ )

سپيد يا سياه

فرقي نمي کند

بي حضور سبزت

سپيدهاي عاشقانه هم را

با خودکار سياه مي نويسم

تا عمري

عزادار

نبودنت باشند .





۶ )

از من مپرس چندمين روز محرم است

وقتي هرروز

در نينواي دلت

قلبم

شهيد عشق مي شود .





۷ )

چنديست

دست به سينه راه مي روم

نمي خواهم کسي

يادگاري تو را

بر روي قلبم ببيند .



۸ )

شير يا خط ؟

تقلب نکن !

به هر حال

من عاشقت هستم .





۹ )



هر روز

مرا

با هجوم خيالت

نبردي دوباره است .

آتش بس را بپذير

نمي خواهم شهيد قلبم شوي .



۱۰ )

چلچراغ يادت

به نور شمعي بدل شده

که همگان سعي در خاموشي آن دارند .

در سال اصلاح الگوي مصرف

من

به يک - دوستت دارم – تو

قانعم ...


فهیمه صفاریه
http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

نگاهی به زندگینامه و اشعار فهیمه صفاریه سراینده خوب کشورمان

به نام یگانه زیبای عاشق زیبایی  

زمستان سال شصت و یک خورشیدی تازه متولد شده بود که آمدنم در هوای سرد دی ماه - درحالی که خداوند نقل های سپید را برای شادباش بر سر مردمان پایتخت می ریخت  - رقم خورد.
نامم را فهیمه نهادند تا با نام خواهر بزرگم قرین باشد و بدین ترتیب بود که ره آور شب یلدا ، یلدا نشد .
آخری بودم از یک جمع سه نفره و به قول قدیمی ها ته تغاری و عزیز دردانه .
شناسنامه هم را روز دوم دی ماه گرفتند تا بدین منوال هرسال بهانه ای برای سه روز پیاپی شادی داشته باشند .
از کودکی ام خاطرات چندانی به یاد ندارم مگر آنکه با خواهرم ساعت ها می نشستیم و شعرهای کودکانه میخواندیم ...
تا آنکه روزهای شاخساران پر از گیلاس به تندی پلک زدن یک کودک گذشت و اولی شدم .
و دبستان نیز مانند هفت سال اول زندگی به سرعت اما پربار سپری شد و به دورانی پای نهادم که راهنمایی می خواندندش .
نخستین نوشته شعر گونه خود را در سیزده سالگی برای درس زبان و معلم مهربان آن سرودم .
آز آن پس هرگاه لطافتی روحم را نوازش می دهد آن را بر روی سپیدی کاغذ با خودکار آبی می نگارم تا دل کاغذ نیز آسمانی گردد.
امید که روزی دل همه ما آدمیان آسمانی شود .
از دلکهاتان غمان تا جاودان مهجور باد .
                                                                   فهیمه صفاریه
                                                                    زمستان 1388


***********

1-

و صداي قدم هاي كسي مي آيد

كه پر از احساس است

نيم نگاهي مي كند و مي گويد

" دوستت مي دارم "


***********
2-

امروز تمام خيالت را در چمدان تنهاييم جاي دادم

و به ميهماني چشم هاي تو آمدم

- ميهماني نا خوانده -

شايد كه ميزباني تو

التيام بخش درد هاي تنهاييم باشد ...



***********
3-

ملخ هاي شوم احساست ،

برگ هاي سبز وجوديم را مي جوند و نابود مي كنند .

به اين هم قانعم

سبزي وجودم ،

آن ها را تا هميشه بي نياز خواهد كرد ...



***********
4-

هيچ مي داني :

كه شكفتن گل لبخند بر روي لب هاي مهربانت

مي تواند باعث سبز شدنم گردد ... ؟

و من وقتي سبز شوم ، پرندگان شادي

بر روي دستانم تخم خواهند گذاشت ؟!

و وقتي سبز شوم

ديگر هيچ طوفان اندوهي نمي تواند سبزي خيالم را از من بربايد ؟!

نه نمي داني

اگر مي دانستي

هيچ گاه ، لبخند مهربانت را از من دريغ نمي كردي

و با لبان خاموش فرياد نمي زدي :

" من بي تو بسيار خوشبختم "



***********
5-

آنقدر عشق را در چشمان زيبايت ريختي كه من از تمام دنيا غافل شدم .

مرا در ضيافت چشمانت پذيرا باش،

مي خواهم عاشق ترين شاعر دلت شوم.


***********
6-

امشب آسمان خيالم سراسر ستاره باران است .

نگاهي به آسمان مي اندازم .

- به اميد تك شهابي -

شايد كه با گذشتنش ، آرزوهاي كوچكم نيز به حقيقت بپيوندند ....



***********
7-

كاش زماني كه دلم براي دلت تنگ مي شد ،

شاپرك چشمانت پروانه وار اطراف شمع تنهاييم مي گشت و

لااقل دلم بيهوده تمام نمي گشت .

ولي افسوس كه همواره لبخند مهربانت بر روي قاب شيشه اي دلم نقش بسته است .

و واي به روزي كه اين شيشه هم به سنگ دل تو شكسته شود .



***********
8-

چندي است كه شادي از من رخت بر بسته است

و من قفس تنهاييم را در دست گرفته ام

و به دنبال

پرنده ي خوشبختي مي گردم .


***********
9-

امشب براي دل خود سياه پوشيدم

و در مرگ احساسم به سوگ نشستم ،

شايد دل بارانيت برايم ببارد .

غافل از اينكه ،

امشب آسمان دلت از هميشه مهتابي تر است .



***********
10-

دوست دارم تو را بسرايم ، اما نه

تو قبلا سروده شده اي

و مانند غزلي در ديوان زندگي ام جاي گرفته اي ،

تا مرا كه شعري ناتمام هستم ، به پايان برساني .

مرا مانند خود غزلي ساز

كه فردا تمام شاعران در سرودن اشعار خود به ما اقتدا كنند.



وب سایت شخصی فهیمه صفاریه
http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان