‏نمایش پست‌ها با برچسب پدر فلسفه نوین. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پدر فلسفه نوین. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۸ اسفند ۱۱, یکشنبه

پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد. فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی



نزدیک شدن به آدمهای بی خرد ، تاوانی دهشتناک دارد. حکیم ارد بزرگ

نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد. حکیم ارد بزرگ

چه کوچک و ناتوان هستند کسانی که هدفشان ، نابود کردن دانش و هنر دیگران است. حکیم ارد بزرگ

نفرین به دلی که آه ستمدیدگان را نمی شنود، و دست گیر آدمیان نمی شود. حکیم ارد بزرگ

ریشه آدم های سست بنیاد ، همانند نی های مرداب ، لرزان است. حکیم ارد بزرگ

زورگو ، خواب پریشان بسیار می بیند. حکیم ارد بزرگ





کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه دیو خواهد شد. حکیم ارد بزرگ

کسانی که احساسات دیگران را به ریشخند می گیرند ، جنایتکارند. حکیم ارد بزرگ

کسانی که سازنده و درمانگر هستند ، کارشان را با فریاد و غوغا پیش نمی برند. حکیم ارد بزرگ

کسی که بدگویی می کند ، خواری را به جان می خرد. حکیم ارد بزرگ

گردن کشان ، خیلی زود ، برده آدمهای بد کردار می گردند. حکیم ارد بزرگ

سازش بر روی داشته های به یغما رفته ما ، به نام آشتی جویی و دوستی ، از نادانی است. حکیم ارد بزرگ

ستیزه جویان ، کشته اندیشه های پلید خویش خواهند شد. حکیم ارد بزرگ

سرچشمه خوار نمودن دیگران ، بی شرمی و بی ادبی است. حکیم ارد بزرگ

کین خواهی از خاندان یک بدکار، تنها نشان ترس است، نه نیروی آدمهای فرهمند. حکیم ارد بزرگ

سرنگونی ، با آدمهای شتابنده و عجول زاده می شود. حکیم ارد بزرگ

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

حکيم ارد بزرگ : تاوان بزرگی ، تنهاییست .

فراموش نشدنی ترین آموخته ها ، آنهایی است ، که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم .  حکیم ارد بزرگ

عشق یگانه است، در درون آدم عاشق، رستاخیز و توفانی بزرگ برپاست. حکیم ارد بزرگ

آدم های خودخور و نالان ، دوستان خوبی برای ما نیستند .  حکیم ارد بزرگ

آدمهای بی نظم، جان خود و دیگران را به خطر می اندازند. حکیم ارد بزرگ

آدمهای کوچک ، رازهایشان هم کوچک است .  حکیم ارد بزرگ

چه بسیار آدمهای مغروری دیدم که فریاد می زدند و می گفتند ما فروتن و خاکی هستیم . حکیم ارد بزرگ

خویش را خوار نکنیم ، ارزش خود را براستی بدانیم . حکيم ارد بزرگ

بردباری در توان هر کسی نیست ، کسانی که بردبارند ، فرمانروایی می کنند .  حکیم ارد بزرگ

بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست .  حکیم ارد بزرگ

بهترین آموزگار، پیوسته با تشویق، شاگردان را به آموختن دلگرم می سازد. حکیم ارد بزرگ

بیداری و خیزش مردمی ، بدون آگاهی ، شدنی نیست .  حکیم ارد بزرگ

پرسشگری ، خصلت نیک کودکی است ، که آن را باید تا پایان زندگی به همراه داشت .  حکیم ارد بزرگ

پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .  حکیم ارد بزرگ

تا اندیشه ایی پاسخگو در بین نباشد ، کجروی ادامه خواهد داشت . حکیم ارد بزرگ

تاوان بزرگی ، تنهاییست . حکيم ارد بزرگ

میهن دوستان ، آبادگرند نه کشتارگر ... حکیم ارد بزرگ


فردوسی حکیم :

چو آمد به نزدیکی بارگاه
بگفتند با شاه زان بارخواه
جوان را به مهر اردوان پیش خواند
ز بابک سخنها فراوان براند
به نزدیکی تخت بنشاختش
به برزن یکی جایگه ساختش
فرستاد هرگونه‌ای خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ابا نامداران بیامد جوان
به جایی که فرموده بود اردوان
چو کرسی نهاد از بر چرخ شید
جهان گشت چون روی رومی سپید
پرستنده‌ای پیش خواند اردشیر
همان هدیه‌هایی که بد ناگزیر
فرستاد نزدیک شاه اردوان
فرستادهٔ بابک پهلوان
بدید اردوان و پسند آمدش
جوانمرد را سودمند آمدش
پسروار خسرو همی داشتش
زمانی به تیمار نگذاشتش
به می خوردن و خوان و نخچیرگاه
به پیش خودش داشتی سال و ماه
همی داشتش همچو فرزند خویش
جدایی ندادش ز پیوند خویش
چنان بد که روزی به نخچیرگاه
پراگنده شد لشکر و پور شاه
همی راند با اردوان اردشیر
جوانمرد را شاه بد دلپذیر
پسر بود شاه اردوان را چهار
ازان هر یکی چون یکی شهریار
به هامون پدید آمد از دور گور
ازان لشکر گشن برخاست شور
همه بادپایان برانگیختند
همی گرد با خوی برآمیختند
همی تاخت پیش اندرون اردشیر
چو نزدیک شد در کمان راند تیر
بزد بر سرون یکی گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر
بیامد هم اندر زمان اردوان
بدید آن گشاد و بر آن جوان
بدید آن یکی گور افگنده گفت
که با دست آنکس هنر باد جفت
چنین داد پاسخ به شاه اردشیر
که این گور را من فگندم به تیر
پسر گفت کین را من افگنده‌ام
همان جفت را نیز جوینده‌ام
چنین داد پاسخ بدو اردشیر
که دشتی فراخست و هم گور و تیر
یکی دیگر افگن برین هم نشان
دروغ از گناهست بر سرکشان
پر از خشم شد زان جوان اردوان
یکی بانگ برزد به مرد جوان
بدو گفت شاه این گناه منست
که پروردن آیین و راه منست
ترا خود به بزم و به نخچیرگاه
چرا برد باید همی با سپاه
بدان تا ز فرزند من بگذری
بلندی گزینی و کنداوری
برو تازی اسپان ما را ببین
هم آن جایگه بر سرایی گزین
بران آخر اسپ سالار باش
به هر کار با هر کسی یار باش
بیامد پر از آب چشم اردشیر
بر آخر اسپ شد ناگزیر
یکی نامه بنوشت پیش نیا
پر از غم دل و سر پر از کیمیا
که ما را چه پیش آمد از اردوان
که درد تنش باد و رنج روان
همه یاد کرد آن کجا رفته بود
کجا اردوان از چه آشفته بود
چو آن نامه نزدیک بابک رسید
نکرد آن سخن نیز بر کس پدید
دلش گشت زان کار پر درد و رنج
بیاورد دینار چندی ز گنج
فرستاد نزدیک او ده هزار
هیونی برافگند گرد و سوار
بفرمود تا پیش او شد دبیر
یکی نامه فرمود زی اردشیر
که این کم خرد نورسیده جوان
چو رفتی به نخچیر با اردوان
چرا تاختی پیش فرزند اوی
پرستنده‌ای تو نه پیوند اوی
نکردی به تو دشمنی ار بدی
که خود کرده‌ای تو به نابخردی
کنون کام و خشنودی او بجوی
مگردان ز فرمان او هیچ روی
ز دینار لختی فرستادمت
به نامه درون پندها دادمت
هرانگه که این مایه بردی بکار
دگر خواه تا بگذرد روزگار
تگاور هیون جهاندیده پیر
بیامد دوان تا بر اردشیر
چو آن نامه برخواند خرسند گشت
دلش سوی نیرنگ و اروند گشت
بگسترد هرگونه گستردنی
ز پوشیدنیها و از خوردنی
به نزدیک اسپان سرایی گزید
نه اندر خور کار جایی گزید
شب و روز خوردن بدی کار اوی
می و جام و رامشگران یار اوی

حکيم ارد بزرگ : آنکه در بیراهه گام بر می دارد ، آرمان خویش را گم کرده است .


بیچاره سرزمینی که فقر و تنگدستی در آن یک ارزش پنداشته می شود ، باید به پا خواست و کار کرد و خود را از تنگدستی رهانید  .   حکیم ارد بزرگ

پس از هر درد و رنجی، در پی زندگی و شادمانی باش، نه درد و رنجی دیگر. حکیم ارد بزرگ

آدمهای فرهمند و خودباور ، بدنبال کف زدن دیگران نیستند ، آنها به شکوه و ارزش کار خود ، باور دارند .  حکیم ارد بزرگ

بیش از شش ماه ، به امید بازگشت همسر جدا شده خویش ، مباش .  حکیم ارد بزرگ

پاسداشت مهر پدر و مادر ، یکی از بزرگترین خوشبختی هاست . حکیم ارد بزرگ

کوشش کنیم نامی بر فرزند خویش بگذاریم که مردانه و زنانه بودن آن روشن باشد، کاری نکنیم که فرزندمان در آینده از گزینش امروز ما ، همه جا شرمنده باشد. حکیم ارد بزرگ

کینه را از خود دور کن، چرا که خرمن مهر و پاکی ات را به آتش می کشد. حکیم ارد بزرگ

آنکه آرمانش را ساده و باز نموده ، کمتر دچار سر در گمی می گردد. حکیم ارد بزرگ

آنکه در بیراهه گام بر می دارد ، آرمان خویش را گم کرده است . حکيم ارد بزرگ



 حکیم فردوسی توسی :
چو دارا به رزم اندرون کشته شد
همه دوده را روز برگشته شد
پسر بد مر او را یکی شادکام
خردمند و جنگی و ساسان به نام
پدر را بران گونه چون کشته دید
سر بخت ایرانیان گشته دید
ازان لشکر روم بگریخت اوی
به دام بلا در نیاویخت اوی
به هندوستان در به زاری بمرد
ز ساسان یکی کودکی ماند خرد
بدین هم‌نشان تا چهارم پسر
همی نام ساسانش کردی پدر
شبانان بدندی و گر ساربان
همه ساله با رنج و کار گران
چو کهتر پسر سوی بابک رسید
به دشت اندرون سر شبان را بدید
بدو گفت مزدورت آید به کار
که ایدر گذارد به بد روزگار
بپذرفت بدبخت را سرشبان
همی داشت با رنج روز و شبان
چو شد کارگر مرد و آمد پسند
شبان سرشبان گشت بر گوسفند
دران روزگاری همی بود مرد
پر از غم دل و تن پر از رنج و درد
شبی خفته بد بابک رود یاب (؟)
چنان دید روشن روانش به خاب
که ساسان به پیل ژیان برنشست
یکی تیغ هندی گرفته به دست
هرانکس که آمد بر او فراز
برو آفرین کرد و بردش نماز
زمین را به خوبی بیاراستی
دل تیره از غم بپیراستی
به دیگر شب‌اندر چو بابک بخفت
همی بود با مغزش اندیشه جفت
چنان دید در خواب کاتش‌پرست
سه آتش ببردی فروزان به دست
چو آذر گشسپ و چو خراد و مهر
فروزان به کردار گردان سپهر
همه پیش ساسان فروزان بدی
به هر آتشی عود سوزان بدی
سر بابک از خواب بیدار شد
روان و دلش پر ز تیمار شد
هرانکس که در خواب دانا بدند
به هر دانشی بر توانا بدند
به ایوان بابک شدند انجمن
بزرگان فرزانه و رای زن
چو بابک سخن برگشاد از نهفت
همه خواب یکسر بدیشان بگفت
پراندیشه شد زان سخن رهنمای
نهاده برو گوش پاسخ‌سرای
سرانجام گفت ای سرافراز شاه
به تأویل این کرد باید نگاه
کسی را که بینند زین سان به خواب
به شاهی برآرد سر از آفتاب
ور ایدونک این خواب زو بگذرد
پسر باشدش کز جهان بر خورد
چو بابک شنید این سخن گشت شاد
براندازه‌شان یک به یک هدیه داد
بفرمود تا سرشبان از رمه
بر بابک آید به روز دمه
بیامد شبان پیش او با گلیم
پر از برف پشمینه دل بدو نیم
بپردخت بابک ز بیگانه جای
بدر شد پرستنده و رهنمای
ز ساسان بپرسید و بنواختش
بر خویش نزدیک بنشاختش
بپرسیدش از گوهر و از نژاد
شبان زو بترسید و پاسخ نداد
ازان پس بدو گفت کای شهریار
شبان را به جان گر دهی زینهار
بگوید ز گوهر همه هرچ هست
چو دستم بگیری به پیمان به دست
که با من نسازی بدی در جهان
نه بر آشکار و نه اندر نهان
چو بشنید بابک زبان برگشاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
که بر تو نسازم به چیزی گزند
بدارمت شادان‌دل و ارجمند
به بابک چنین گفت زان پس جوان
که من پور ساسانم ای پهلوان
نبیرهٔ جهاندار شاه اردشیر
که بهمنش خواندی همی یادگیر
سرافراز پور یل اسفندیار
ز گشتاسپ یل در جهان یادگار
چو بشنید بابک فرو ریخت آب
ازان چشم روشن که او دید خواب
بیاورد پس جامهٔ پهلوی
یکی باره با آلت خسروی
بدو گفت بابک به گرمابه شو
همی باش تا خلعت آرند نو
یکی کاخ پرمایه او را بساخت
ازان سرشبانان سرش برافراخت
چو او را بران کاخ بر جای کرد
غلام و پرستنده بر پای کرد
به هر آلتی سرفرازیش داد
هم از خواسته بی‌نیازیش داد
بدو داد پس دختر خویش را
پسندیده و افسر خویش را

پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد . حکیم ارد بزرگ

برای رسیدن به آرمان ، باید از همه نیروهایمان بهره بگیریم ، هر بار که به در بسته ایی رسیدیم ، نباید خویشتن را سرزنش کنیم . حکیم ارد بزرگ

برنامه داشتن ، ویژگی آدمهای کارآمد است . حکیم ارد بزرگ

پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد .  حکیم ارد بزرگ

میهن دوستی و آزادیخواهی ، کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست. حکیم ارد بزرگ

نفرین ابدی بر کسانی که ، تیشه به ریشه همبستگی ایرانیان می زنند.  حکيم ارد بزرگ

هیچ نامی همانند "ایران" ، برآزنده سرزمین ما نیست. حکیم ارد بزرگ

یکی از بهترین شمارگان ، سیزده است که نماد زایش و رشد است و در فرهنگ ایرانی "الهه باران" نامیده می شود. حکیم ارد بزرگ

نخستین گام بهره کشان کشورها ، در آغاز نابودی بزرگان آنهاست و سپس تاراج دارایی شان .  حکیم ارد بزرگ

پدران و مادرانی که فرزندان خود را در کوچه و خیابان رها می کنند ، بزهکار و شایسته سرزنش هستند . حکیم ارد بزرگ



حکیم فردوسی توسی:
کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد
چه گفت اندر آن نامهٔ راستان
که گوینده یاد آرد از باستان
پس از روزگار سکندر جهان
چه گوید کرا بود تخت مهان
چنین گفت داننده دهقان چاچ
کزان پس کسی را نبد تخت عاج
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشه‌ای بر یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همی خواندند
برین گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
نکردند یاد این ازان آن ازین
برآسود یک چند روی زمین
سکندر سگالید زین‌گونه رای
که تا روم آباد ماند به جای
نخست اشک بود از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرو نژاد
ز یک دست گودرز اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامدار سترگ
چو زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و با رای و روشن‌روان
چو بنشست بهرام ز اشکانیان
ببخشید گنجی با رزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز تا اصفهان
که داننده خواندش مرز مهان
به اصطخر بد بابک از دست اوی
که تنین خروشان بد از شست اوی
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان
نگوید جهاندار تاریخشان
کزیشان جز از نام نشنیده‌ام
نه در نامهٔ خسروان دیده‌ام
سکندر چو نومید گشت از جهان
بیفگند رایی میان مهان
بدان تا نگیرد کس از روم یاد
بماند مران کشور آباد و شاد
چو دانا بود بر زمین شهریار
چنین آورد دانش شاه بار



۱۳۹۳ دی ۱۲, جمعه

برخیز!... راه های تازه ، در آرزوی رسیدن گام های ما هستند. فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی


آرمان آدمهای کارآمد ، پیدا نمودن راهی مناسب ، برای ساختن ایده هاست. حکیم ارد بزرگ

آدم های آرمانگرا، نیکان روزگارند. حکیم ارد بزرگ

آدمهای ماندگار ، تنها به آرمان می اندیشند. حکیم ارد بزرگ

توان آدمیان را ، با آرزوهایشان می شود سنجید. حکیم ارد بزرگ

خوی آدمی ، همواره در پی دگرگونی و آرمانگرایی است. حکیم ارد بزرگ

در دوران زندگی ، تنها زمان هایی برایمان ارزشمند است ، که آرمانی را پیگیری می کنیم. حکیم ارد بزرگ

اگر آرمان برایمان هویدا باشد، ابزارهای رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت. حکیم ارد بزرگ

اگر آرمان زندگی خویش را بدانیم ، هر دم از خانه این و آن ، سر در نمی آوریم. حکیم ارد بزرگ

اگر بر ساماندهی نیروهای خویش، توانا نباشیم، دیگران سرنوشتمان را می سازند. حکیم ارد بزرگ

اندیشه های فراگیر مردمی ، همیشگی نیست ، زیرا همواره دستخوش دگرگونی به دست جوانان پس از خود است ، با آمدن جوانان ، به آرامی آرمان های نو پدید می آید و اگر آرمان گذشتگان نتواند خود را بازسازی کند ، ناگزیر نابود می گردد. حکیم ارد بزرگ





اندیشه های کوچک ، توان رسیدن به آرزوهای بزرگ را ندارند. حکیم ارد بزرگ

آدمهای آرمانگرا ، هنگامیکه به نادرست بودن آرزویی پی می برند ، همان دم رهایش می کنند. حکیم ارد بزرگ

آدمی آنگاه از همه توان و نیروی خویش برای کاری بهره می گیرد که در آن ، آرزو و باورهای درونی خود را ببیند. حکیم ارد بزرگ

آرمان را نباید فراموش ساخت ، اما می توان هر دم ، به روشی بهتر برای رسیدن به آن اندیشید. حکیم ارد بزرگ

آرمان ما ، باید دارای شور و برانگیختگی باشد ، تا آدمی را به جنبش و تکاپو وادارد. حکیم ارد بزرگ

آرمان ما نباید زندگی دیگران را نابود سازد ، آرمانی ارزشمند است که بهروزی همگان را در پی داشته باشد. حکیم ارد بزرگ

آنکه آرمانش را ساده و باز نموده ، کمتر دچار سردرگمی می گردد. حکیم ارد بزرگ

آنکه در بیراهه گام بر می دارد ، آرمان خویش را گم کرده است. حکیم ارد بزرگ

برای رسیدن به آرمان ، باید از همه نیروهایمان بهره بگیریم ، هر بار که به در بسته ایی رسیدیم ، نباید خویشتن را سرزنش کنیم. حکیم ارد بزرگ

برخیز!... راه های تازه ، در آرزوی رسیدن گام های ما هستند. حکیم ارد بزرگ

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان