‏نمایش پست‌ها با برچسب مجتبی شرکاء. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مجتبی شرکاء. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

حکيم ارد بزرگ: آزادیخواهان ، شایسته ترین اساطیر هر سرزمین هستند .






کسانی که نام های : چنگیز ، اسکندر ، تیمور و همانند اینها را بر فرزندان خویش می گذارند ، به میهن خویش پشت کرده اند چرا که اینها به ایران یورش آورده و خون ایرانیان را بر زمین ریخته اند ، حتی برخی از نام ها در شاهنامه وجود دارد که بهتر است بر فرزندان خویش نگذاریم ، نام هایی همانند : گشتاسب، اسفندیار و بهمن که بدترین پادشاهان درون شاهنامه هستند و بانی مرگ رستم پهلوان و نابودی خاندان او شدند. حکیم ارد بزرگ

خوشبخت آدمیست ، که پیمانه زندگی اش ، همواره لبریز از شادیست. حکیم ارد بزرگ

نرمدلی و نرمش از آدمیست و سنگدلی و سختسری ، خوی اهریمن .  حکیم ارد بزرگ

آموزگاری ، دلدادگی است، چنین جایگاهی، هیچگاه به دست بدان مباد .  حکیم ارد بزرگ

فریادهای درونمان، به ما می گویند که تا چه اندازه، از خویشتن خویش دوریم. حکیم ارد بزرگ

آزاده ، آدم گوشه نشین و رها از غم دیگران نیست ، او زندگی اش را به همگان ارزانی داشته ، و برای سرفرازی میهن کوشش می کند . حکیم ارد بزرگ

آزادیخواهان ، شایسته ترین اساطیر هر سرزمین هستند . حکيم ارد بزرگ



پدر فلسفه جدید , پدر فلسفه نوین ,متفکر ایرانی  , پدر فلسفه جدید , اررود بزرگ , متفکرین ایران  , مغز متفکر ایران، مغز متفکر ، مغز متفکر جهان ، مغز متفکر ایرانی ، حکیم ارد بزرگ ، مغز متفکر معاصر ،  مغز متفکر حال حاضر ،  بزرگترین مغز معاصر ، حکیم ارد بزرگ , ارد بزرگ , فیلسوف ایرانی , مغز متفکر معاصر , بزرگترین متفکر ایران , بزرگترین فیلسوف ایرانی , بزرگترین متفکر جهان , بزرگترین متفکر ایرانی ,  فیلسوف جهانی , اردبزرگ , مجتبی شرکا ,  مجتبی شرکاء , حکیم اردبزرگ  , حکیم اورود بزرگ , بزرگترین فیلسوف جهان , بزرگترین فیلسوف دنیا



حکیم فردوسی طوسی :
چنان بد که بی‌ماه روی اردوان
نبودی شب و روز روشن‌روان
ز دیبا نبرداشتی دوش و یال
مگر چهر گلنار دیدی به فال
چو آمدش هنگام برخاستن
به دیبا سر گاهش آراستن
کنیزک نیامد به بالین اوی
برآشفت و پیچان شد از کین اوی
بدربر سپاه ایستاده به پای
بیاراسته تخت و تاج و سرای
ز درگاه برخاست سالار بار
بیامد بر نامور شهریار
بدو گفت گردنکشان بر درند
هر آنکس کجا مهتر کشورند
پرستندگان را چنین گفت شاه
که گلنار چون راه و آیین نگاه
ندارد نیاید به بالین من
که داند بدین داستان دین من
بیامد هم‌انگاه مهتر دبیر
که رفتست بیگاه دوش اردشیر
وز آخر ببردست خنگ و سیاه
که بد بارهٔ نامبردار شاه
هم‌انگاه شد شاه را دلپذیر
که گنجور او رفت با اردشیر
دل مرد جنگی برآمد ز جای
برآشفت و زود اندر آمد به پای
سواران جنگی فراوان ببرد
تو گفتی همی باره آتش سپرد
بره‌بر یکی نامور دید جای
بسی اندرو مردم و چارپای
بپرسید زیشان که شبگیر هور
شنیدی شما بانگ نعل ستور
یکی گفت زیشان که اندر گذشت
دو تن بر دو باره درآمد به دشت
همی برگذشتند پویان به راه
یکی بارهٔ خنگ و دیگر سیاه
به دم سواران یکی غرم پاک
چو اسپی همی بر پراگند خاک
به دستور گفت آن زمان اردوان
که این غرم باری چرا شد دوان
چنین داد پاسخ که آن فر اوست
به شاهی و نیک‌اختری پر اوست
گر این غرم دریابد او را متاز
که این کار گردد بمابر دراز
فرود آمد آن جایگه اردوان
بخورد و برآسود و آمد دوان
همی تاختند از پس اردشیر
به پیش اندرون اردوان و وزیر
جوان با کنیزک چو باد دمان
نپردخت از تاختن یک زمان
کرا یار باشد سپهر بلند
بروبر ز دشمن نیاید گزند
ازان تاختن رنجه شد اردشیر
بدید از بلندی یکی آبگیر
جوانمرد پویان به گلنار گفت
که اکنون که با رنج گشتیم جفت
بباید بدین چشمه آمد فرود
که شد باره و مرد بی‌تار و پود
بباشیم بر آب و چیزی خوریم
ازان پس بر آسودگی بگذریم
چو هر دو رسیدند نزدیک آب
به زردی دو رخساره چون آفتاب
همی خواست کاید فرود اردشیر
دو مرد جوان دید بر آبگیر
جوانان به آواز گفتند زود
عنان و رکیبت بباید بسود
که رستی ز کام و دم اژدها
کنون آب خوردن نیارد بها
نباید که آیی به خوردن فرود
تن خویش را داد باید درود
چو از پندگوی آن شنید اردشیر
به گلنار گفت این سخن یادگیر
رکیبش گران شد سبک شد عنان
به گردن برآورد رخشان سنان
پس‌اندر چو باد دمان اردوان
همی تاخت با رنج و تیره‌روان
بدانگه که بگذشت نیمی ز روز
فلک را بپیمود گیتی فروز
یکی شارستان دید با رنگ و بوی
بسی مردم آمد به نزدیک اوی
چنین گفت با موبدان نامدار
که کی برگذشت آن دلاور سوار
چنین داد پاسخ بدو رهنمای
که ای شاه نیک‌اختر و پاک‌رای
بدانگه که خورشید برگشت زرد
بگسترد شب چادر لاژورد
بدین شهر بگذشت پویان دو تن
پر از گرد وبی‌آب گشته دهن
یکی غرم بود از پس یک سوار
که چون او ندیدم به ایوان نگار
چنین گفت با اردوان کدخدای
کز ایدر مگر بازگردی به جای
سپه سازی و ساز جنگ آوری
که اکنون دگرگونه شد داوری
که بختش پس پشت او برنشست
ازین تاختن باد ماند به دست
یکی نامه بنویس نزد پسر
به نامه بگوی این سخن در به در
نشانی مگر یابد از اردشیر
نباید که او دو شد از غرم شیر
چو بشنید زو اردوان این سخن
بدانست کآواز او شد کهن
بدان شارستان اندر آمد فرود
همی داد نیکی دهش را درود






حکیم ارد بزرگ : رسانه های آزاد ، باید زبان و دهان مردم باشند ...

برآزندگان ، شادی آفرین هستند . حکیم ارد بزرگ

نزدیک شدن به آدمهای بی خرد ، تاوانی دهشتناک دارد .  حکیم ارد بزرگ

نفرین به دلی که آه ستمدیدگان را نمی شنود، و دست گیر آدمیان نمی شود.  حکیم ارد بزرگ

نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد .  حکیم ارد بزرگ

واژگان خویش را آرام و شمرده بیان کنیم . حکیم ارد بزرگ

همواره برای پاسخگویی به یورش دشمنان سرزمین خویش ، آماده باشیم .  حکیم ارد بزرگ

هیچگاه ، از راستی و درستی خویش آزرده مباش ، چرا که در انتهای هر رویداد ، پیروزی از آن توست .  حکیم ارد بزرگ

آدمهای خودخور و ناتوان ، امید دیگران را هم می خورند. حکيم ارد بزرگ

بدترین اندیشه ها ، روان ما را به تنهایی و خلوت فرا می خوانند ، آدمیان باید درکنار هم ، شاد باشند و برای پیشرفت و امنیت سرزمین خویش ، کوشش کنند . حکیم ارد بزرگ

عشق ، همچون توفان ، سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری ، روزافزون می گردد . حکیم ارد بزرگ

تنها مردم سالاری و دموکراسی، دانش اجتماعی توده مردم را بالا خواهد برد . حکیم ارد بزرگ

گسترش آزادی های همگانی زمینه ساز رشد در پهنه فرهنگ و هنر، اقتصاد و صنعت، دانش و آموزش، مراوده ها و گردشگری و ... می گردد . حکیم ارد بزرگ

رسانه های آزاد ، باید زبان و دهان مردم باشند ... حکیم ارد بزرگ


پدر فلسفه جدید , پدر فلسفه نوین ,متفکر ایرانی  , پدر فلسفه جدید , اررود بزرگ , متفکرین ایران  , مغز متفکر ایران، مغز متفکر ، مغز متفکر جهان ، مغز متفکر ایرانی ، حکیم ارد بزرگ ، مغز متفکر معاصر ،  مغز متفکر حال حاضر ،  بزرگترین مغز معاصر ، حکیم ارد بزرگ , ارد بزرگ , فیلسوف ایرانی , مغز متفکر معاصر , بزرگترین متفکر ایران , بزرگترین فیلسوف ایرانی , بزرگترین متفکر جهان , بزرگترین متفکر ایرانی ,  فیلسوف جهانی , اردبزرگ , مجتبی شرکا ,  مجتبی شرکاء , حکیم اردبزرگ  , حکیم اورود بزرگ , بزرگترین فیلسوف جهان , بزرگترین فیلسوف دنیا



حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی :
چو شد روی کشور به کردار قیر
کنیزک بیامد بر اردشیر
چو دریا برآشفت مرد جوان
که یک روز نشکیبی از اردوان
کنیزک بگفت آنچ روشن‌روان
همی گفت با نامدار اردوان
سخن چون ز گلنار زان سان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید
دل مرد برنا شد از ماه تیر
ازان پس همی جست راه گریز
بدو گفت گر من به ایران شوم
ز ری سوی شهر دلیران شوم
تو با من سگالی که آیی به رام
گر ایدر بباشی به نزدیک شاه
اگر با من آیی توانگر شوی
همان بر سر کشور افسر شوی
چنین داد پاسخ که من بنده‌ام
نباشم جدا از تو تا زنده‌ام
همی گفت با لب پر از باد سرد
فرو ریخت از دیدگان آب زرد
چنین گفت با ماه‌روی اردشیر
که فردا بباید شدن ناگزیر
کنیزک بیامد به ایوان خویش
به کف برنهاده تن و جان خویش
چو شد روی گیتی ز خورشید زرد
به خم اندر آمد شب لاژورد
کنیزک در گنجها باز کرد
ز هر گوهری جستن آغاز کرد
ز یاقوت وز گوهر شاهوار
ز دینار چندانک بودش به کار
بیامد به جایی که بودش نشست
بدان خانه بنهاد گوهر ز دست
همی بود تا شب برآمد ز کوه
بخفت اردوان جای شد بی‌گروه
از ایوان بیامد به کردار تیر
بیاورد گوهر بر اردشیر
جهانجوی را دید جامی به دست
نگهبان اسپان همه خفته مست
کجا مستشان کرده بود اردشیر
که وی خواست رفتن همی ناگزیر
دو اسپ گرانمایه کرده گزین
بر آخر چنان بود در زیر زین
جهانجوی چون روی گلنار دید
همان گوهر و سرخ دینار دید
هم‌اندر زمان پیش بنهاد جام
بزد بر سر تازی اسپان لگام
بپوشید خفتان و خود بر نشست
یکی تیغ زهر آب داده به دست
همان ماه‌رخ بر دگر بارگی
نشستند و رفتند یکبارگی
از ایوان سوی پارس بنهاد روی
همی رفت شادان دل و راه‌جوی

حکیم ارد بزرگ : بیش از دشمن، از سربازان ترسو و بی نظم، باید هراسید .

توانایی ، از پس آگاهی و کوشش بسیار ، بدست می آید . حکیم ارد بزرگ

توانایی در کاشانه خاموش نا امیدان ، یافت نمی شود . حکيم ارد بزرگ

بزرگان ، بی باکند ، آنها خوی برتر خویش را ، به آیندگان هدیه می دهند .  حکیم ارد بزرگ

کشتارگاهی خاموش را دیده اید ؟ آری من دیده ام ، کشتارگاه خاموش درختان . حکیم ارد بزرگ

گیاهان ، بهترین و پاکترین زنجیره خوراک آدمیان هستند . حکیم ارد بزرگ

سخن بدون پشتوانه ، گزاف گویی است. حکیم ارد بزرگ

آدمهای آرمانگرا ، هنگامیکه به نادرست بودن آرزویی پی می برند ، همان دم رهایش می کنند . حکیم ارد بزرگ

هیچ اهرمی ، همچون بردباری و امید ، نمی تواند سختی ها را از پیش پایمان بردارد .  حکیم ارد بزرگ

بیش از دشمن، از سربازان ترسو و بی نظم، باید هراسید . حکیم ارد بزرگ

چه خوب و بجاست که هر خانواده ، بین دو تا سه فرزند داشته باشد. حکیم ارد بزرگ

از نامهربانان دوری کنید، تا از آتش خشم و کین آنها در امان مانید. حکیم ارد بزرگ

خوارترین کارفرما ، کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست خویش ،ناراستی پیشه نموده و فرمانروایی می کند .  حکیم ارد بزرگ

برآیند داشتن خرد ، بینایی و پرواز بیشتر فکر و اندیشه است. حکیم ارد بزرگ

بردباری ، بهترین سپر در روزهای سخت و ناپایداریست .  حکيم ارد بزرگ

 شادی را به یکدیگر هدیه دهیم، شادی، برآیند مهر و  دوستی است. حکیم ارد بزرگ


حکیم فردوسی توسی :

چو نه ماه بگذشت بر ماه‌چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
به مانندهٔ نامدار اردشیر
فزاینده و فرخ و دلپذیر
همان اردشیرش پدر کرد نام
نیا شد به دیدار او شادکام
همی پروریدش به بربر به ناز
برآمد برین روزگاری دراز
مر او را کنون مردم تیزویر
همی خواندش بابکان اردشیر
بیاموختندش هنر هرچ بود
هنر نیز بر گوهرش بر فزود
چنان شد به دیدار و فرهنگ و چهر
که گفتی همی زو فروزد سپهر
پس آگاهی آمد سوی اردوان
ز فرهنگ وز دانش آن جوان
که شیر ژیانست هنگام رزم
به ناهید ماند همی روز بزم
یکی نامه بنوشت پس اردوان
سوی بابک نامور پهلوان
که ای مرد بادانش و رهنمای
سخن‌گوی و با نام و پاکیزه‌رای
شنیدم که فرزند تو اردشیر
سواریست گوینده و یادگیر
چو نامه بخوانی هم‌اندر زمان
فرستش به نزدیک ما شادمان
ز بایسته‌ها بی‌نیازش کنم
میان یلان سرفرازش کنم
چو باشد به نزدیک فرزند ما
نگوییم کو نیست پیوند ما
چو آن نامهٔ شاه بابک بخواند
بسی خون مژگان به رخ برفشاند
بفرمود تا پیش او شد دبیر
همان نورسیده جوان اردشیر
بدو گفت کاین نامهٔ اردوان
بخوان و نگه‌کن به روشن روان
من اینک یکی نامه نزدیک شاه
نویسم فرستم یکی نیک‌خواه
بگویم که اینک دل و دیده را
دلاور جوان پسندیده را
فرستادم و دادمش نیز پند
چو آید بدان بارگاه بلند
تو آن کن که از رسم شاهان سزد
نباید که بادی برو بر وزد
در گنج بگشاد بابک چو باد
جوان را ز هرگونه‌ای کرد شاد
ز زرین ستام و ز گوپال و تیغ
ز فرزند چیزش نیامد دریغ
ز دینار و دیبا و اسپ و رهی
ز چینی و زربفت شاهنشهی
بیاورد و بنهاد پیش جوان
جوان شد پرستندهٔ اردوان
بسی هدیه‌ها نیز با اردشیر
ز دیبا و دینار و مشک و عبیر
ز پیش نیا کودک نیک پی
به درگاه شاه اردوان شد بری

پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد . حکیم ارد بزرگ

برای رسیدن به آرمان ، باید از همه نیروهایمان بهره بگیریم ، هر بار که به در بسته ایی رسیدیم ، نباید خویشتن را سرزنش کنیم . حکیم ارد بزرگ

برنامه داشتن ، ویژگی آدمهای کارآمد است . حکیم ارد بزرگ

پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد .  حکیم ارد بزرگ

میهن دوستی و آزادیخواهی ، کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست. حکیم ارد بزرگ

نفرین ابدی بر کسانی که ، تیشه به ریشه همبستگی ایرانیان می زنند.  حکيم ارد بزرگ

هیچ نامی همانند "ایران" ، برآزنده سرزمین ما نیست. حکیم ارد بزرگ

یکی از بهترین شمارگان ، سیزده است که نماد زایش و رشد است و در فرهنگ ایرانی "الهه باران" نامیده می شود. حکیم ارد بزرگ

نخستین گام بهره کشان کشورها ، در آغاز نابودی بزرگان آنهاست و سپس تاراج دارایی شان .  حکیم ارد بزرگ

پدران و مادرانی که فرزندان خود را در کوچه و خیابان رها می کنند ، بزهکار و شایسته سرزنش هستند . حکیم ارد بزرگ



حکیم فردوسی توسی:
کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد
چه گفت اندر آن نامهٔ راستان
که گوینده یاد آرد از باستان
پس از روزگار سکندر جهان
چه گوید کرا بود تخت مهان
چنین گفت داننده دهقان چاچ
کزان پس کسی را نبد تخت عاج
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشه‌ای بر یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همی خواندند
برین گونه بگذشت سالی دویست
تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
نکردند یاد این ازان آن ازین
برآسود یک چند روی زمین
سکندر سگالید زین‌گونه رای
که تا روم آباد ماند به جای
نخست اشک بود از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرو نژاد
ز یک دست گودرز اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامدار سترگ
چو زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و با رای و روشن‌روان
چو بنشست بهرام ز اشکانیان
ببخشید گنجی با رزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز تا اصفهان
که داننده خواندش مرز مهان
به اصطخر بد بابک از دست اوی
که تنین خروشان بد از شست اوی
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان
نگوید جهاندار تاریخشان
کزیشان جز از نام نشنیده‌ام
نه در نامهٔ خسروان دیده‌ام
سکندر چو نومید گشت از جهان
بیفگند رایی میان مهان
بدان تا نگیرد کس از روم یاد
بماند مران کشور آباد و شاد
چو دانا بود بر زمین شهریار
چنین آورد دانش شاه بار



پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان