۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

تارنگار میهن پرستان - صدای جاودانه ی دختر ایرانی

سواره نظام مهرداد نخست ، خسته از جنگهای طولانی وارد شهر هیرکانی (گرگان) شد .

آنها در شرق نیروهای متجاوز بدوی و در غرب دمتریوس را شکست سختی داده بودند .

مهرداد پادشاه اشکانی با لباسی ساده در شهر می چرخید و به گفتگوهای مردم گوش می داد نیم روزی که گذشت به گوشه دیواری تکیه داد تا خستگی از تن بدر کند از پنجره کوچک بالای سرش سخنان دخترانی را می شنید حرف های آنها با صدای فرش بافیشان به هم آمیخته بود .

یکی از آنها می گفت مهرداد اگر سخت است فرزندی دارد دلنرم . مهرداد با شمشیر پیمان بسته پس فرزند نرم خوی او با خرد و هوش دوستی کند .

دختر دیگر گفت : آنکه پایه دستگاه دودمان را می ریزد نمی تواند نرم خو باشد او باید همانند پی ساختمان سخت و آهنین باشد پس جبر بر سختی اوست .

و دختر کوچکتری که صدایش بسیار ضعیف می نمود ادامه داد : آنکه بر این زمین سخت ساختمان می سازد و خود نمایی می کند از جنس زیبایی است و زمین سخت را به آسمان می برد .

مهرداد تکانی خورد با خود گفت چطور چنین دختران دانایی در این مرز و بوم زندگی می کنند و او خود نمی داند .

آن شب تا به پگاه خورشید مهرداد اشکانی ، نخستن پادشاه دودمان اشکانیان در تمام مدت به حرفهای آنها اندیشید .

در وجود خود سختی و قدرت پی ساختمان دودمان را می دید و در وجود فرهاد دوم (فرزندش) دانایی و هوش بنای ساختمان را .

آن سه دختر به ریشه ها پرداخته بودند و مهرداد از این بابت در شگفت بود . به گفته ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانی : پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است . فردای آن روز پادشاه ایران با تنی چند از نزدیکان به خانه ایی که روز پیش ندا از آن شنیده بود رفت و با شگفتی دید آن خانه متروکه است از همسایگان پرسیدند و آنها گفتند سال ها پیش در این خانه مرد و زنی بودند با سه دختر که فرش می بافتند هر سه دانا و از شاگردان ورتا ( حکیم و دانشمند زن ابتدای دودمان اشکانیان ) . بدست مزدوران آندراگوراس یونانی به خاطر آنکه مدام از بازگشت ایران و نجات از دست خارجیان یونانی سخن می گفتند هر پنج نفر آنها را زنده زنده در کف همان خانه در گودالی کشتند .

مهرداد با شنیدن این سخنان ، بر آبادی آن خانه همت گمارد و آن خانه را مدرسه نمود در حالی که موبدان زرتشی اصرار بر آن داشتند که آن خانه آتشکده گردد و مهرداد نپذیرفت و گفت جای آتشکده در کوهستان است نه میان مردم .

از آن زمان بزرگترین دانشمندان را برای تربیت و افزودن دانش فرهاد دوم بکار گرفت .

برای همین فرهاد دوم در بسیاری از نبردها قبل از جنگ پیروز شده بود چون با دانش پشت سر دشمن خویش را خالی و سپس با تکانی آن را فرو می ریخت .
فرهاد دوم برای ایجاد جنگ خانگی در سوریه ( قسمت باقی مانده سلوکیان متجاوز )دمتریوس را که توسط پدرش مهرداد اسیر شده و در زندان بود را رها کرد تا میان دو برادر نبردی درگیرد. گفتنی است که ظلم و ستم سلوکیان بر مردمان تحت انقیادشان موجب شد که مردم تحت ستم سلوکیان به فرهاد گرویدند. آنتیخوس برای گرفتن انتقام شکستها و اسارت خود با سپاهی گران به ایران آمد، ولی فرهاد به او فرصت نداد ناگهان بر او تاخت و در هنگام جنگ پادشاه سلوکی کشته شد. از این پس سلوکیان یونان دیگر به خود اجازه تجاوز به حریم ایران را ندادند. انحطاط کامل دولت سلوکی از همین زمان آغاز گردید.

با سپاس فراوان از استاد گرانمایه جعفر معروفی



ماخذ : http://1421348.blogfa.com/post-43.aspx

تارنگار لحظه ای برای خنده ... - جملات قصار از بزرگان جهان

منتظرنمانید عشق شما را پیدا کند زمین حاصلخیزی بیافرینید تا بذر عشق به سادگی در آن جوانه زند و رشد کندخود را تمام و کمال و تا آن جا که در توان دارید با صداقت تمام به رابطه تان متعهد و پای بند کنید قدرت تعهد بذر عشق میان شما و معشوق را آبیاری خواهد کرد و به آن این امکان را خواهد داد تا در قلب شما به بار بنشیند . باربارا دی آنجلیس

سعادتمند کسی است که بر مشکلات و مصائب زندگی لبخند بزند. مارلو

دنیا سراسر زیبائی و کمال است ، و ما کمتر متوجه می شویم. پاسکال

سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و شکوهمند تر از جهان پیرامون مان است . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

سعی کن آنچه مقدر است ، آرام تحمل کنی . سقراط

دیدار کسانی که دوستشان داری همیشه شادی آور است حتی درخواب . موتزارت

اگر در زندگی شما چیزی هست که از آن ناراضی هستید، ( مثلاٌ در زمینه روابط، سلامت جسمی ویا شغل ) هم اکنون تصمیم بگیرید که بلافاصله تغییری در آن به وجود آورید. آنتونی رابینز

هنگامی که برای احساس کردن متکی بر تحریکات خارجی می شوید کنترل زندگی و نیز سرزندگی خود را به دست آن ها می سپارید . باربارا دی آنجلیس

خوشبختی شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام داد . هلن کلر

آنکه هدفش را ساده و باز نموده کمتر دچار سر در گمی می گردد . ارد بزرگ

کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند . سقراط

یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . ژاک دوال

مردی که فکر نو دارد مادام که فکرش به ثمر نرسیده است آرام و قرار ندارد. هربرت اسپنسر

فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند. کارلایل

دنيا فقط به عشق نياز دارد به عشق شيرين اين را وقتي غمگينم مي فهمم بهتر است عاشق باشيم و ببازيم تا اين که هرگز عاشق نباشيم (آلفرد تنيسون)

عشق تمامي احساسات را بر مي انگيزد احساساتي که بدون عشق چيزي جز پوچي نيستند (رابرت ساواتي)

بهترين شكل حكمراني، سلطنت بر قلبهاست « ناپلئون »

مشكلات خود را بر ماسه ها بنويسيدو موفقيت هايتان را بر سنگ مرمر « پرمودا باترا »

انسان باید در دنیا مانند مهمانی باشد که او را به ضیافت دعوت کرده اند آن چه را پیش روی او آورند بخورد و انچه ندهند مطالبه نکند . بقراط

پذیرفتن اشتباهات خود و اقرار به اینکه تغییر عقیده داده اید نیاز به شهامت و شخصیت قوی دارد . اما فراموش نکنید که این امر یکی از عوامل اصلی صرفه جویی در وقت است . برایان تریسی

انسان نه آن طور است که می پندارد نه چنان است که او را می شناسد و نه آن است که می نماید . وایلز

عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . ارد بزرگ

ازدواج مثل شهر محاصره شده است. كساني كه داخل شهرند سعي مي كنند از آن خارج وآنها كه خارج [ آن ] هستند، تلاش مي كنند تا به آن داخل شوند.(بنجامين فرانكلين)

هزاربار آزمايشي كه در ساختن لامپ نتيجه نداد، هرگز برايم شكست به شمار نرفت. سرانجام، هزار و يكمين آزمايش، در ِكاميابي و روشنايي را به روي من گشود.(توماس اديسون)

مشکلات ما را متوقف نمي کنند، بلکه به ما آموزش مي دهند.(برايان تريسي)

آدم پرحرف تخم مي كند و آدم خاموش درو مي كند.(اقليدس)

هنگامي كه با خودباوري كم، كارتان را آغاز كنيد، امكان اينكه چيزهاي تازه اي را بيازماييد، كمتر است.(گريس ولد)

چون دانستي كه خدا از خاكت آفريده، گردنكشي و خودرايي مكن.(بزرگمهر)

انتقام، دليل سبكي عقل و پستي روح است.(سقراط)

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران

هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . اُرد بزرگ

مرد و زن هر دو خود را در مورد یکدیگر فریب می دهند، زیرا آنچه برای آنان گرامی و قابل احترام است، تنها آرمان های خودشان است. فریدریش نیچه

سنجیدگی و هنر زن در دلربایی، شوخ وشنگی، و سبکسری است؟ چرا آنان باید به دنبال کشف حقیقت زن باشند ، در حالیکه هنر بزرگ او دروغگویی و مهم ترین مساله مورد علاقه اش سرو وضع و زیبایی است؟ فریدریش نیچه

برخلاف ‹‹اندیشه های مدرن›› درباره ی زن و مرد، آموزش واقعی در مورد رابطه ی جنس ها را باید در فرهنگ های شرقی یافت. فریدریش نیچه

زن بازیچه ای باد پاک و ظریف، همچون گوهری، رخشان از فضیلت های جهانی که هنوز در کار نیست.در عشق تان فروز ستاره فروزان باد! وامیدتان این باد: بادا که ابر انسان را بزایم!. فریدریش نیچه

آنکه نمی تواند از خواب خویش برای قراگیری دانش و آگاهی کم کند توانایی برتری و بزرگی ندارد . اُرد بزرگ

بسیاری از دین ها به شیشه پنجره می مانند.راستی را از پس آنها می بینیم، اما خود، ما را از راستی جدا می کنند . جبران خلیل جبران

کسی که آرمان نداشته باشد کمتر لاابالی ست تا کسی که راه رسیدن به آرمانش را نمی داند.. فریدریش نیچه

حقیقت چیزی نیست که باید یافته یا کشف شود، بلکه چیزی است که باید آفریده شود و فرایندی را نامگذاری کند ؛ شناساندن حقیقت نوعی تعیین فعالانه است و نه آگاه شدن از چیزی که به خودی خود قطعی و تعیین شده است.که آن واژه دیگری است برای خواست قدرت . فریدریش نیچه

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم كه كامروا شوی.

- اول این كه سعی كن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

- دوم این كه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.

- و سوم این كه در بهترین كاخها و خانه های جهان زندگی كنی.

پسر لقمان گفت ای پدر ما یك خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این كارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

- اگر كمی دیرتر و كمتر غذا بخوری هر غذایی كه می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

- اگر بیشتر كار كنی و كمی دیرتر بخوابی در هر جا كه خوابیده ای احساس می كنی بهنرین خوابگاه جهان است.

- و اگر با مردم دوستی كنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

ماخذ : http://avabetodarsokoot2.blogfa.com/post-66.aspx

تارنگار EvenFall Hunter - جائی برای سکوت

از خصوصيات زمان ما اين است که متأسفانه فقط افراد پست و پليد ، صاحب اراده و پشتکار مي باشند . آلفرد کاپو

دانش به تنهائي يك قدرت است. فرانسيس بيكن

تجربه نامی است که همه افراد برروی اشتباهات خود می گذارند. اسکاروايلد

دوست بداريد كساني را كه به شما پند مي دهند نه مردمي كه شما را ستايش مي كنند. دور وبلدوست بداريد كساني را كه به شما پند مي دهند نه مردمي كه شما را ستايش مي كنند. دور وبل

هر جدايي يک نوع مرگ است و هر ملاقات يک نوع رستاخيز . شوپنهاور

طبيعت درمقابل عهد وپيمان بشري بي اعتناست. جورج نيکولا

دانستن كافي نيست، بايد به دانسته خود عمل كنيد. ناپلئون هيل

آدمي ساخته افكار خويش است، فردا همان خواهد شد كه امروز مي انديشيده است. موريس مترلينگ

بهترين و حقيقي ترين دوستانم از تهي دستانند . توانگران از دوستي چيزي نمي دانند . موزارت

از دست دادن دوستان غربت و تنهايي است. امام علی (ع)

دانايان با عمل زندگي مي كنند , نه با انديشه عمل . کارلوس کاستاندا

بالاترین پرهیزگاری، مخالفت با خواهش های نفس است. حضرت علی(ع)

تا چيزي را نپذيريم نمي توانيم تغييرش دهيم . كارل يونگ

اگر مي خواهي کسي را بزرگ کني ، پيوسته از او به دشمني ياد کن . ارد بزرگ

تنها زندگي ارزشمند است که صرف ديگران شود . آلبرت انيشتن

در دردها دوست را خبر نکردن خود يک عشق ورزيدن است. علي شريعتي

کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. فردریش نیچه

آرزومند آن مباش که چيزي غير از آنچه هستي باشي، بکوش که کمال آنچه هستي باشي . دي سلز

راهي جز نرمش و بازي با هستي نيست . ارد بزرگ

دوست واقعي کسي است که دستهاي تو را بگيرد ولي قلب ترا لمس کند . مارکز

آن چه انسان هرگز نخواهد فهميد اين است که چگونه در مقابل کسي که ما را آفريده و همه چيز ما از اوست مسوول خواهيم شد و او از ما بازخواست خواهد کرد ؟!؟!؟ . موريس مترلينگ

ما نبايد از حرکات و گفتار يک ديوانه حيرت کنيم . زيرا بيست و چهار ساعت شب و روز مشغول تماشاي ديوانگي و حرکات بي رويه طبيعت هستيم و انگار که ما بر طبيعت برتري داريم زيرا خود را در قبال او عاقل مي بينيم.اما اول بايد منتظر بود که بفهميم اساس دنيا بر عقل استوار است يا جنون ؟؟؟ و به عبارت ديگر آيا عقل هم يکي از نواقص زندگي ماست که با توسل بدان مي خواهيم کشتي زندگي حقير و ناچيز خود را به ساحل نجات برسانيم و يا برعکس ,عقل يكي از امتيازات ماست ؟!؟!؟!زيرا ممکن است عقل هم يکي از نواقص زندگي ما باشد و براي موجودات عالي تر هيچ معني نداشته باشد.مثلا عقل شما مي گويد که وسط کوره کارخانه آهن گدازي نرويد زيرا خاکستر خواهيد شد.ولي موجود عالي تري که بيم از آتش ندارد و حتي چندين ميليون درجه گرماي کره خورشيد را تحمل مي کند به استدلال عقلاني شما مي خندد و با چشم حقارت به شما مي نگرد و تفرج کنان از وسط کوره آهن گدازي عبور مي نمايد . موريس مترلينگ

از تصاوير و اشکال مختلف خداوند يگانه شکلي که تا اندازه اي به فهم ما نزديک مي باشد بي پايان بودن اوست و ما از صفات خداوند فقط همين يکي را تا اندازه اي مي فهميم و باقي صفات و اشکال او براي ما مجهول مي باشد !!! . موريس مترلينگ

من بعضي از اشعار شعراي ايراني را در ترجمه هاي فرانسوي خوانده ام و بعضي از ابيات فريدالدين عطار نيشاپوري تاثير زيادي در من کرده است. فريدالدين در يکي از اشعار خود مي گويد :”خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات مي بينم. ليکن از درگاه تو نااميد نيستم براي اينکه مي دانم که اگر من در اين جهان بر طبق پيروي از طبيعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبيعت خود رفتار خواهي نمود.”انصاف بدهيد که آيا از آغاز زندگي بشر تاکنون در جهان چيزي گفته شده است که از حيث عمق معني بالاتر از اين گفته عطار نيشاپوري باشد و به اين اندازه اميدبخش باشد ؟؟؟ . موريس مترلينگ

اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد، سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ

معلم نفس خود و شاگرد وجدان خويش باش. پور سينا

داناي بي وجدان هيچ گاه صاحب روحي پاک نخواهد بود . رابله

اغلب آنهائي پيروز و موفق مي شوند که کمتر تعريف و تمجيد شنيده باشند. زولا

معاشرت بر دانائي مي افزايد ولي تنهائي مکتب نبوغ است. گيبون

هر که بر حسدش غالب نشود ، بدنش گور جانش خواهد شد. امام علی (ع)

با بی توجهی به امور پست ، بر ارزش خود بیفزایید. امام علی (ع)

فكر نو بسيار ظريف و حساس است ،با يك ريشخند كوچك مي ميرد و كنايه اي كوچك آن را بسختي مجروح مي كند. كارلايل

«تجربه» يك معلم سخت‌گير است: اول امتحان مي‌كند، بعد درس مي‌دهد. ورنون لاو

تواضع بيجا ، آخرين حد تکبر است. لابروير

هرکسی چیزی را می بیند که آن را در قلب خود حمل می کند.( گوته)

شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.( زرتشت)

:دکتر علی شریعتی

خدايا به هر كه دوست ميداري بياموز كه عشق از زندگي كردن برتر است

وبه هر كس دوست تر ميداري بياموزكه دوست داشتن از عشق برتر است

خواجه عبد الله انصاری

الهي / دانايي ده كه از راه نيفتيم و بينايي ده كه در چاه نيفتيم

الهي / افريدي رايگان و روزي دادي رايگان / بيامرز رايگان كه تو خدا يي نه بازرگان.

شنا کردن در جهت جریان آب از عهده ماهی مرده هم بر می آید(اسمانیر)

کسی که کلمه نمی دانم را کنار بگذارد به قتل گاه ش رسیده است(حضرت علی ع)

هستند کسانی که در مردابشان نشسته اند و از میان نیزار می گویند : فضیلت همان خاموش در مرداب نشستن است(فردریش نیچه)

راهها بسیار و مقصد ها یکی است(صفایی نراقی)

آندره ژيد : بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان می نگری .

اینشتين: كسی كه احساس مذهبی ندارد ، نمی تواند شناخت علمی داشته باشد .

اینشتين: كسی كه در برابر عظمت خداوند به حيرت دچار نمی شود ، هرگز نمی تواند

روح علم فيزيك را درك كند .

شوپنهاور: انسان فردا اگر به مذهبی نيازمند است ، آن مذهب اسلام است ، ‌چرا كه مذهب يك قوم و يك دوره نيست ،‌مذهب قلم است ، مذهب انسان است .

آندره ژيد : فضا نيمه تاريك و نيمه روشن است . نمی دانم اين طليعه ی سپيده دم است يا آغاز شبی دراز .

هه وال : در هرآنچه اختیار نیست ، افتخار نیست .

غرور بزرگترين نعمتي است ، که خداوند ، به مردم ضعيف هديه کرد . (شکسپير)

تمام شأن و عظمت انسان در فكر است. (پاسكال)

اگر سخن چون نقره است خاموشي چون زر پر بهاست. (لقمان حكيم)

خاموشى هم پرده عورت جهل است و هم شكوه عظمت دانايى (مرزبان نامه)

خموشى دري از درهاى حكمت است(امام رضا ع)

براي ازدواج کردن لحظه‌اي درنگ نکنيد. اگر زن خوبي نصيبتان شود، خوشبخت

مي‌گرديد و اگر زن بدي گيرتان آمد فيلسوف مي‌شويد( سقراط)

کنفوسيوس: اينقدر به تاريکي لعنت نفرست شمعي روشن کن

زندگي بدون عشق چون زيستن در تاريكي مطلق است.(موريس مترلينگ)

سودمندترين داروها، رها کردن آرزوهاست. حضرت علی (ع)

با رنج عمیق درونی آدمی از دیگران جدا می شود و والا می شود. فردریش نیچه

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند. فردریش نیچه

پاکی نفس جدایی می آورد. فردریش نیچه

ماخذ : http://e1400.blogfa.com/post-17.aspx

تارنگار EvenFall Hunter - جائی برای سکوت

از خصوصيات زمان ما اين است که متأسفانه فقط افراد پست و پليد ، صاحب اراده و پشتکار مي باشند . آلفرد کاپو

دانش به تنهائي يك قدرت است. فرانسيس بيكن

تجربه نامی است که همه افراد برروی اشتباهات خود می گذارند. اسکاروايلد

دوست بداريد كساني را كه به شما پند مي دهند نه مردمي كه شما را ستايش مي كنند. دور وبلدوست بداريد كساني را كه به شما پند مي دهند نه مردمي كه شما را ستايش مي كنند. دور وبل

هر جدايي يک نوع مرگ است و هر ملاقات يک نوع رستاخيز . شوپنهاور

طبيعت درمقابل عهد وپيمان بشري بي اعتناست. جورج نيکولا

دانستن كافي نيست، بايد به دانسته خود عمل كنيد. ناپلئون هيل

آدمي ساخته افكار خويش است، فردا همان خواهد شد كه امروز مي انديشيده است. موريس مترلينگ

بهترين و حقيقي ترين دوستانم از تهي دستانند . توانگران از دوستي چيزي نمي دانند . موزارت

از دست دادن دوستان غربت و تنهايي است. امام علی (ع)

دانايان با عمل زندگي مي كنند , نه با انديشه عمل . کارلوس کاستاندا

بالاترین پرهیزگاری، مخالفت با خواهش های نفس است. حضرت علی(ع)

تا چيزي را نپذيريم نمي توانيم تغييرش دهيم . كارل يونگ

اگر مي خواهي کسي را بزرگ کني ، پيوسته از او به دشمني ياد کن . ارد بزرگ

تنها زندگي ارزشمند است که صرف ديگران شود . آلبرت انيشتن

در دردها دوست را خبر نکردن خود يک عشق ورزيدن است. علي شريعتي

کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. فردریش نیچه

آرزومند آن مباش که چيزي غير از آنچه هستي باشي، بکوش که کمال آنچه هستي باشي . دي سلز

راهي جز نرمش و بازي با هستي نيست . ارد بزرگ

دوست واقعي کسي است که دستهاي تو را بگيرد ولي قلب ترا لمس کند . مارکز

آن چه انسان هرگز نخواهد فهميد اين است که چگونه در مقابل کسي که ما را آفريده و همه چيز ما از اوست مسوول خواهيم شد و او از ما بازخواست خواهد کرد ؟!؟!؟ . موريس مترلينگ

ما نبايد از حرکات و گفتار يک ديوانه حيرت کنيم . زيرا بيست و چهار ساعت شب و روز مشغول تماشاي ديوانگي و حرکات بي رويه طبيعت هستيم و انگار که ما بر طبيعت برتري داريم زيرا خود را در قبال او عاقل مي بينيم.اما اول بايد منتظر بود که بفهميم اساس دنيا بر عقل استوار است يا جنون ؟؟؟ و به عبارت ديگر آيا عقل هم يکي از نواقص زندگي ماست که با توسل بدان مي خواهيم کشتي زندگي حقير و ناچيز خود را به ساحل نجات برسانيم و يا برعکس ,عقل يكي از امتيازات ماست ؟!؟!؟!زيرا ممکن است عقل هم يکي از نواقص زندگي ما باشد و براي موجودات عالي تر هيچ معني نداشته باشد.مثلا عقل شما مي گويد که وسط کوره کارخانه آهن گدازي نرويد زيرا خاکستر خواهيد شد.ولي موجود عالي تري که بيم از آتش ندارد و حتي چندين ميليون درجه گرماي کره خورشيد را تحمل مي کند به استدلال عقلاني شما مي خندد و با چشم حقارت به شما مي نگرد و تفرج کنان از وسط کوره آهن گدازي عبور مي نمايد . موريس مترلينگ

از تصاوير و اشکال مختلف خداوند يگانه شکلي که تا اندازه اي به فهم ما نزديک مي باشد بي پايان بودن اوست و ما از صفات خداوند فقط همين يکي را تا اندازه اي مي فهميم و باقي صفات و اشکال او براي ما مجهول مي باشد !!! . موريس مترلينگ

من بعضي از اشعار شعراي ايراني را در ترجمه هاي فرانسوي خوانده ام و بعضي از ابيات فريدالدين عطار نيشاپوري تاثير زيادي در من کرده است. فريدالدين در يکي از اشعار خود مي گويد :”خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات مي بينم. ليکن از درگاه تو نااميد نيستم براي اينکه مي دانم که اگر من در اين جهان بر طبق پيروي از طبيعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبيعت خود رفتار خواهي نمود.”انصاف بدهيد که آيا از آغاز زندگي بشر تاکنون در جهان چيزي گفته شده است که از حيث عمق معني بالاتر از اين گفته عطار نيشاپوري باشد و به اين اندازه اميدبخش باشد ؟؟؟ . موريس مترلينگ

اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد، سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ

معلم نفس خود و شاگرد وجدان خويش باش. پور سينا

داناي بي وجدان هيچ گاه صاحب روحي پاک نخواهد بود . رابله

اغلب آنهائي پيروز و موفق مي شوند که کمتر تعريف و تمجيد شنيده باشند. زولا

معاشرت بر دانائي مي افزايد ولي تنهائي مکتب نبوغ است. گيبون

هر که بر حسدش غالب نشود ، بدنش گور جانش خواهد شد. امام علی (ع)

با بی توجهی به امور پست ، بر ارزش خود بیفزایید. امام علی (ع)

فكر نو بسيار ظريف و حساس است ،با يك ريشخند كوچك مي ميرد و كنايه اي كوچك آن را بسختي مجروح مي كند. كارلايل

«تجربه» يك معلم سخت‌گير است: اول امتحان مي‌كند، بعد درس مي‌دهد. ورنون لاو

تواضع بيجا ، آخرين حد تکبر است. لابروير

هرکسی چیزی را می بیند که آن را در قلب خود حمل می کند.( گوته)

شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.( زرتشت)

:دکتر علی شریعتی

خدايا به هر كه دوست ميداري بياموز كه عشق از زندگي كردن برتر است

وبه هر كس دوست تر ميداري بياموزكه دوست داشتن از عشق برتر است

خواجه عبد الله انصاری

الهي / دانايي ده كه از راه نيفتيم و بينايي ده كه در چاه نيفتيم

الهي / افريدي رايگان و روزي دادي رايگان / بيامرز رايگان كه تو خدا يي نه بازرگان.

شنا کردن در جهت جریان آب از عهده ماهی مرده هم بر می آید(اسمانیر)

کسی که کلمه نمی دانم را کنار بگذارد به قتل گاه ش رسیده است(حضرت علی ع)

هستند کسانی که در مردابشان نشسته اند و از میان نیزار می گویند : فضیلت همان خاموش در مرداب نشستن است(فردریش نیچه)

راهها بسیار و مقصد ها یکی است(صفایی نراقی)

آندره ژيد : بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان می نگری .

اینشتين: كسی كه احساس مذهبی ندارد ، نمی تواند شناخت علمی داشته باشد .

اینشتين: كسی كه در برابر عظمت خداوند به حيرت دچار نمی شود ، هرگز نمی تواند

روح علم فيزيك را درك كند .

شوپنهاور: انسان فردا اگر به مذهبی نيازمند است ، آن مذهب اسلام است ، ‌چرا كه مذهب يك قوم و يك دوره نيست ،‌مذهب قلم است ، مذهب انسان است .

آندره ژيد : فضا نيمه تاريك و نيمه روشن است . نمی دانم اين طليعه ی سپيده دم است يا آغاز شبی دراز .

هه وال : در هرآنچه اختیار نیست ، افتخار نیست .

غرور بزرگترين نعمتي است ، که خداوند ، به مردم ضعيف هديه کرد . (شکسپير)

تمام شأن و عظمت انسان در فكر است. (پاسكال)

اگر سخن چون نقره است خاموشي چون زر پر بهاست. (لقمان حكيم)

خاموشى هم پرده عورت جهل است و هم شكوه عظمت دانايى (مرزبان نامه)

خموشى دري از درهاى حكمت است(امام رضا ع)

براي ازدواج کردن لحظه‌اي درنگ نکنيد. اگر زن خوبي نصيبتان شود، خوشبخت

مي‌گرديد و اگر زن بدي گيرتان آمد فيلسوف مي‌شويد( سقراط)

کنفوسيوس: اينقدر به تاريکي لعنت نفرست شمعي روشن کن

زندگي بدون عشق چون زيستن در تاريكي مطلق است.(موريس مترلينگ)

سودمندترين داروها، رها کردن آرزوهاست. حضرت علی (ع)

با رنج عمیق درونی آدمی از دیگران جدا می شود و والا می شود. فردریش نیچه

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند. فردریش نیچه

پاکی نفس جدایی می آورد. فردریش نیچه

ماخذ : http://e1400.blogfa.com/post-17.aspx

تارنگار گلایل سرخ - سخنان پندآمیز


ارد بزرگ : گیتی ، برای آدم ، آن اندازه کوچک است ، که دمی برای کژی و ناراستی برجای نمی گذارد .


ساموئل آدامز: روي زمين خانه موقتي است و زير زمين جايگاه ابدي.


بزرگمهر :آن که در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید .


شوپنهاور : اراده از آن مرد کور نیرومندی است که بر دوش خود مرد شل بینایی را می برد تا او را رهبری کند.


لویی پاستور: در كارهاي دشوار نشاط بسيار وجود دارد


فردریش نیچه :پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم.


ارد بزرگ : گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است .


سوفوکل : پسرها ، لنگرهای زندگی مادرانند .


ماخذ : http://www.gelayolw.blogfa.com


انجمن فرهيختگان ايران - امید ، خود زندگیست

امید ، خود زندگیست
گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد و مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .
یکی گفت براستی چنین است من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .

می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ایی آب از لب جوی برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . ودر کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .
صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخواست . پیرمرد خنده ایی کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید زندگی ست .
می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…

ماخذ : http://www.iran-far.com/showthread.php?p=185772

انجمن فرهيختگان ايران - امید ، خود زندگیست

امید ، خود زندگیست
گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد و مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .
یکی گفت براستی چنین است من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .

می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ایی آب از لب جوی برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . ودر کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .
صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخواست . پیرمرد خنده ایی کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید زندگی ست .
می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…

ماخذ : http://www.iran-far.com/showthread.php?p=185772

سایت مجتمع تجاری و فروشگاه آنلاین آساپست - سورنا سردار بزرگ ايراني




سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان از سوی اشک سیزدهم ( ارد orod * ) پادشاه دلاور اشکانی فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره می‌کردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد ارد پادشاه ایران که خود در شرق ایران در حال جنگ با مهاجمین بود ، یکی از فرماندهان بسیار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومیها فرستاد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت . در جنگی که در جلگه‌های میان رودان ( بین‌النهرین ) و در نزدیکی شهر کاره Carrhae «حران» روی داد. در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.،دولت روم در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.

مرگ سورنا ، باعث شد اروپائیان مرگ او را برگردن اشک سیزدهم بیافکنند تا بدین گونه انتقام از پادشاه مقتدر امپراتوری ایران بگیرند .
و متاسفانه این دسیسه کارگر افتاد بگونه ای که زخم این نیرنگ سپاه ایران را ضعیف و ضعیف تر نمود .
و تا پایان دوره سلسله اشکانی دیگر سپاهی به اقتدار و بزرگی دوران اشک سیزدهم پدید نیامد .
اروپائیان هر گاه در صحنه قدرت نتوانسته اند پیش روند ، دست به حیله گری و دروغ گویی زده اند و فاحش ترین نمونه آن دسایس آنها در طی سلسله اشکانی است...


(*) ارد سیزدهمین پادشاه سلسله اشکانی بود او مقتدرترین حکمران آن سلسله است . فرماندهان بسیار شجاعی همچون سورنا را در اختیار داشت . در ضمن ارد نام اندیشمند و مصلح کشورمان ارد بزرگ هم هست او دارای درسهای زیادی در حوزه اخلاق و حکمت است و صاحب نظریاتی همچون قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه و ...

ماخذ : http://panda.asapost.com/article_details.php?id=3869

دکتر شهناز خاتمی Dr Shahnaz Khatami - كلمنت استون

http://cornerstone.wwwhubs.com/CS.JPG
Clement Stone

شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد . كلمنت استون


نگاه ما به خود تابع چه عوامل و شرایطی است . اگر تابع شرایط خارجی همانند دید مردم باشد ما هموراه در یک بدهکاری شوم بسر می بریم . چون همیشه می پنداریم کمبودی در ما هست و آن را باید از چشم مردم بدور نگاه داریم .
هر روز بیشتر ظاهر سازی می کنیم و بدینسان رشد و باروری را در درون خویش بمرور می کشیم .
اما عده ایی هستند که نگاه به خود را از درون خویش آغاز می کنند . آنها سیر تکاملی خویش را می بینند و همواره سعی می کنند مسیر بالندگی و رشد خویش را بسنجند . این گونه افراد دارای رشدی تدریجی اما پایدار هستند شاید آنها در جوانی همانند گروه اول ( که خیلی زود موقعیت اجتماعی مناسبی بدست می آورند ) رشدی نکنند اما بمرور از گروه اول پیشی گرفته و مسیر ترقی خویش را طی می کنند . گروه سومی هم هستند که رشد آنها بسیار نازل است آنها در جوانی به سبب همراهی دوستان جوان خود در یک مسیر خوب قرار می گیرند اما بمرور بجای آنکه درون خویش را بپرورند تا رشد بیرونی داشته باشند از زمین و زمان کمک می گیرند تا درون خویش را نابود سازند !
این گونه افراد همواره به آدمهای گروه اول نزدیک می شوند تا در رشد آنها سهیم شوند !
آنها پیش از شروع هر کار آیه یاس می خوانند نگاه آنها از محافظه کاری شروع شده تا حرکت های شوم خود آزاری پیش می رود . جمله بسیار زیبایی متفکر کشورمان ارد بزرگ (Orod Bozorg) دارد که مصداق حال گروه سوم است او می گوید : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند .

گروه اول رشد خویش را در دورویی و خوب نشان دادن سیمایشان به دیگران می بینند .
گروه دوم مسیر رشد خود را از درون همواره مدیریت می کنند .
گروه سوم رشد خویش را انکار نموده و بدنبال دوستانی هستند که خلع رشد آنها را پر کنند .

کلمنت استون(Clement Stone) می گوید : شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد .
این سخن را هر سه گروه خیلی خوب درک می کنند همه ما رشد و پایداری خویش را می توانیم حدس بزنیم .
نکته آخر آنکه باید به توانایی های خویش ایمان بیاوریم و بر این اساس آینده را بسازیم .

ماخذ : http://drshahnazkhatami.blogspot.com/2009/08/blog-post_17.html

مرکز انجمنهاي تخصصي - داستانهایی از تاریخ ایران!

بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ایران :smile:

اونتاش گال پادشاه سرزمین ایلام ( نام قدیم سرزمین ایران ) در 1265 سال پیش از میلاد ، دو فرزند داشت به نامهای تیس و کوپان این دختر و پسر که دو قلو بودند همواره بر سر تواناییهای خویش جنگ و ستیز داشتند .
پدر یک دوره مسابقات ورزشی بین این دو برگزار نمود . پس از آن مسابقه پادشاه اونتاش گال بر آن شد این کار را به شکل بسیار گسترده تری انجام دهد و از این رو در همان محل که امروزه به نام تیس کوپان ( در نزدیکی بندر چابهار ) شهرت دارد مسابقات جهانی تیس کوپان را هر ساله برگزار می نمود یعنی 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان .
نکته مهم این است که این مسابقات ۷۱۵ سال یعنی تا پایان دودمان مادها در ایران ادامه یافت .


مسابقات تیس کوپان ( 1265 تا 550 پیش از میلاد مسیح )
اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (در افغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان به تیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .
مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار می‌شد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .
آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیس کوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .
جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند .
* تیس کوپان را به این شکل هم می نویسند طیس کوپان

http://irantarikh.mihanblog.com/post/42


نخستین پادشاه ایران
نخستین پادشاه ایران دیاکو : ایران را پرورانده و ساختم تا پناهگاه آزادگان باشد .


بهار سال 728 پیش از میلاد بود جهان در تب و تاب ایجاد و زایش بزرگترین تمدن تاریخ خویش قرار داشت . سواران بسیاری به سوی هگمتانه روان بودند همه بر این باور که باید دست در دست یکدیگر کشوری یگانه را بنا نهند . در این بین جوانی خوش سیما و بلند نظر نگاه همه ریش سفیدان را شیفته خود ساخته بود همه ایمان داشتن او می تواند چنین کار بزرگی را به سامان برساند .

دیاکو از تیره ماد ( یکی از سه تیره ایرانی پارت ، ماد و پارس )بود مردم او را به خردمندی و دادگستری می شناختند و برای بر طرف شدن دعاوی بزرگ خویش از او کمک می خواستند . ریش سفیدان سه تیره آریایی در فصل رویش شقایق های سرخ ، دیاکو نخستین فرمانروای ایران را برگزیدند . در آن مجلس دو زن هم در میان ریش سفیدان و بزرگان بودند که هر دو از تیره پارت و پهلوی بودند سه روز پس از انتخاب دیاکو به فرمانروایی از نزدیک با او دیدار کردند و به او گفتند در آشور زنان تحت فشار سارگون (سارگن) هستند و هیچ حقی ندارند آیا تو هم به آن راه خواهی رفت که اگر اینطور باشد دوستی میان ما نیست دیاکو با وجود جوانی گفت ایران سرزمین آزادگان خواهد بود در آزادگی و وارستگی هر که بلندتر باشد میدان بزرگتری در اختیار خواهد داشت .

دیاکو 53 سال پادشاهی کرد و همه در او دادگستری و گذشت را به نیکی دیدند چنانچه ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای کشورمان می گوید : خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند . دیاکو توانست با پادشاهی شایسته خویش پایه اتحاد جاودانه سه تیره بزرگ آریایی ایران را بریزد که امروز همه ما به این همبستگی افتخار می کنیم .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/37



ما همه نادریم :-o

خورشید در میانه آسمان بود که سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند به پادشاه ایران زمین گفتند اجازه می دهید وارد قصر پادشاه هند محمد گورکانی شویم ؟

نادرشاه گفت اینجا نیامده ایم پی تخت و تاخ ، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید .

هشتصد مزدور اشرف ، که بیست سال ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند . نادر رو به آنها کرد و گفت : چگونه بیست سال در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید ؟ ! آیا فکر نمی کردید روزی به این درد گرفتار آیید ؟

مزدوری گفت می پنداشتیم همه مردان ایران ، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.

از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم ! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند . " ما همه نادریم "


و به سخن ارد بزرگ : کشوری که دارای پیشوایی بی باک است همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند .

اگر خوب گوش هایمان را تیز کنیم فریاد های سربازان ایران را باز هم می شنویم " ما همه نادریم "

http://irantarikh.mihanblog.com/post/29



فرگون زیبا

فرگون زیباترین زن زمانه خویش بود و همسر ملک شاه . در مجلسی زنانه ، زنی از خاندان نزدیک همسرش گفت فرگون خانم ! شنیده ایم هیچ خدمتکار ایرانی به کاخ خویش راه نمی دهی ؟


بانوی اول ایران پاسخ داد : ایرانی خدمتکار نمی شناسم !

آن زن سماجت کرد و گفت : چطور ؟ اعتماد نمی کنید ؟ !

فرگون زیبا گفت : من نیازی به کمک دیگران ندارم هم نژادانم را هم برتر از آن می دانم که آنها را به خدمت بگیرم . زنان رومی و چینی و یونانی را هم که می بینید پیشکش سرزمین های دیگرند به پادشاه ایران و من تنها مواظب آنانم تا آسیب بیشتری به آنها نرسد .

زن دیگری می پرسد : مگر پیشتر چه آسیبی دیده اند ؟

فرگون زیبا می گوید دوری ! دوری از شهر و دیار شان ! این بزرگترین آسیب است .

آن زن دست به گیسوی فرگون می کشد و می گوید حالا می فهمم برای چه همه تو را دوست دارند . به گفته دانای ایرانی (( ارد بزرگ )) : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/31



خورشید سربازان اشک نهم


مهرداد دوم اشکانی با سپاهش از کنار باغ سبزی می گذشت سایه درختان باغ مکان خوبی بود برای استراحت .
فرمانروا دستور داد در کنار دیوار بزرگ باغ لشکریان کمی استراحت کنند . باغبان نزدیک پادشاه ایران زمین آمده و از او و سربازان دعوت کرد که به باغ وارد شوند . مهرداد گفت ما باید خیلی زود اینجا را ترک کنیم و همین جا مناسب است . باغبان گفت دیشب خواب می دیدم خورشید ایران در پشت دیوار باغم است و امروز پادشاه کشورم را اینجا می بینم . مهرداد گفت اشتباه نکن آن خورشید من نیستم آن خورشید سربازان ایران هستند که در کنار دیوار باغت نشسته اند .
از این همه فروتنی و بزرگی پادشاه ایران زمین اشک در چشمان باغبان گرد آمد .
مهرداد دوم ( اشک نهم ) بسیار فروتن بود و همواره در کنار سربازان خویش و بدور از تجملات بود . اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : فرمانروای شایسته ارزش سربازان را کمتر از خود نمی داند .

اشک نهم به ما آموخت ارتش ایران یگانه و یکتاست .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/22



تنها برای نگهبانی از ایران و مردم :-o

بر روی شمشیر فرهاد دوم ( پادشاه ایران از دودمان اشکانیان ) این جمله از بانو ورتا بود : تنها برای نگهبانی از ایران و مردم سرزمین بجنگ . یکی از مغ های پیر زرتشتی به پادشاه ایران گفت چرا این سخن بر روی شمشیر است ؟ پند بزرگان باید در اندیشه و دل ما باشد نه بر دست ساخته های ما . فرهاد دوم نگاهی به شمشیر نمود و گفت این جمله را هر بار می بینم به من می گوید راه درست چه و کجاست و بدین گونه در بیداد زمانه گم نمی شوم . در این باره ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانی می گوید : یادآوری آرمانها ، از بیراهه روی بازمان می دارد .


آن مغ خود از یاد برده بود که چرا آتش در آتشکده همیشه روشن است . آیا جز برای یادآوری اندیشه های آنان است ؟! .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/15



نجابت آزرمیدخت :smile:

در پگاه نخستین روز بهمن ماه آزرمیدخت ، سی و دومین پادشاه ساسانی پس از چهار ماه پادشاهی تنها بخاطر نجابتش و این که تن به خواسته های زیرکانه و پیاپی فرخ هرمز فرمانروای خراسان نداد و همسر او نشد بدست رستم پسر فرخ هرمز کور شده و از کاخ رانده شد رستم می پنداشت پدر پیرش را ملکه ایران از پای درآورده است حال آنکه آزرمیدخت پاکتر از گلهای لاله بامدادان بود .

نجابت او بر کسی پوشیده نبود و به گفته ارد بزرگ اندیشمند فرهیخته ایران زمین : زیباترین خوی زن ، نجابت اوست . اما این زیبایی را کسی بر پادشاه ایران برنتافت و او با چند نفر از نزدیکان خویش به کاروانسرایی بین شاهرود و سبزوار رفته و تا آخر زندگی همانجا ماند .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/25



همراهی با مردم

شبی بازرگانان شیراز میهمان یعقوب لیث صفار پادشاه ایران بودند . بازرگانی با نیش خند گفت مردم بدنبال بیچارگی هستند آن ها نام شما را هر روز هزار بار بر زبان می آورند چون می پندارند شما دشمن خلیفه هستید . حال آنکه ما از داد و ستد با دربار خلیفه سود کلانی می بریم . یعقوب بدو گفت مردم نیک می گویند من هم همان می کنم که می گویند . بازرگان به آرامی گفت ولی قربان مردم سود و زیان خویش را نمی دانند . یعقوب گفت مردم به من می گویند چه کنم نه سود و زیان آنها . من سرباز مردم هستم و دست خلیفه را از ایران کوتاه کرده و می کنم . همراه بودن نظر یعقوب با دیدگاه مردم مرا به یاد این جمله اندیشمندانه ارد بزرگ می اندازد که : خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد پیشداری او به نابودی اش می انجامد .


یعقوب لیث صفار آزاد مردی بود که به ندای مردمش گوش فرا داد و آنها را در راه آزادی از چنگال خلیفه بغداد رهبری کرد . برای همین در تمام زمان ها محبوب ایرانیان است .

http://irantarikh.mihanblog.com/post/12


ماخذ : http://www.centralclubs.com/forum-f139/topic-t58645-24.html

كلمنت استون

http://cornerstone.wwwhubs.com/CS.JPG
Clement Stone

شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد . كلمنت استون


نگاه ما به خود تابع چه عوامل و شرایطی است . اگر تابع شرایط خارجی همانند دید مردم باشد ما هموراه در یک بدهکاری شوم بسر می بریم . چون همیشه می پنداریم کمبودی در ما هست و آن را باید از چشم مردم بدور نگاه داریم .
هر روز بیشتر ظاهر سازی می کنیم و بدینسان رشد و باروری را در درون خویش بمرور می کشیم .
اما عده ایی هستند که نگاه به خود را از درون خویش آغاز می کنند . آنها سیر تکاملی خویش را می بینند و همواره سعی می کنند مسیر بالندگی و رشد خویش را بسنجند . این گونه افراد دارای رشدی تدریجی اما پایدار هستند شاید آنها در جوانی همانند گروه اول ( که خیلی زود موقعیت اجتماعی مناسبی بدست می آورند ) رشدی نکنند اما بمرور از گروه اول پیشی گرفته و مسیر ترقی خویش را طی می کنند . گروه سومی هم هستند که رشد آنها بسیار نازل است آنها در جوانی به سبب همراهی دوستان جوان خود در یک مسیر خوب قرار می گیرند اما بمرور بجای آنکه درون خویش را بپرورند تا رشد بیرونی داشته باشند از زمین و زمان کمک می گیرند تا درون خویش را نابود سازند !
این گونه افراد همواره به آدمهای گروه اول نزدیک می شوند تا در رشد آنها سهیم شوند !
آنها پیش از شروع هر کار آیه یاس می خوانند نگاه آنها از محافظه کاری شروع شده تا حرکت های شوم خود آزاری پیش می رود . جمله بسیار زیبایی متفکر کشورمان ارد بزرگ (Orod Bozorg) دارد که مصداق حال گروه سوم است او می گوید : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند .

گروه اول رشد خویش را در دورویی و خوب نشان دادن سیمایشان به دیگران می بینند .
گروه دوم مسیر رشد خود را از درون همواره مدیریت می کنند .
گروه سوم رشد خویش را انکار نموده و بدنبال دوستانی هستند که خلع رشد آنها را پر کنند .

کلمنت استون(Clement Stone) می گوید : شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد .
این سخن را هر سه گروه خیلی خوب درک می کنند همه ما رشد و پایداری خویش را می توانیم حدس بزنیم .
نکته آخر آنکه باید به توانایی های خویش ایمان بیاوریم و بر این اساس آینده را بسازیم .


9نکته از حال وروز داستان نویسی وادبیات ما/ به قلم جناب آقای محمد محمد علی- تهیه وتنظیم فرزانه شیدا


*۹نکته از حال و روز داستان نویسی ما*ـ:


پاسخ به چند پرسش خطيب بی مخاطب به قلم جناب آقای( محمد محمدعلی)

یک— در یک کلام کیفیت و کمیت داستان نویسی ایران

رو به دگرگونی است. حوادث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری

دو سه دهه اخیر از جمله حوادث انقلاب، جنگ و سپس در دهه ۷۰ باز شدن روزنه یی هر چند اندک،

رو به توسعه سیاسی به غنای شکلی و تنوع مضمونی در داستان نویسی ایران مدد رسانده است.

ترجمه تعداد قابل توجهی از آثار مهم نقد ادبی و طرح پرسش ها و پاسخ های گوناگون ساختار شناسانه و

بافتارشناسانه(بافت *) در رونق بخشیدن به جلسات نقد و بررسی کتاب
و میدان دادن به علاقه مندان نقد ادبی در حوزه های مختلف پیرامونی موثر بوده است.

برخی نقطه اوج این تحول را در دهه۷۰ و زمینه ساز خیزش آن را دهه ۶۰ می دانند،

اما در خصوص ادبیات داستانی و به طور کلی علوم انسانی هیچ چیز در قطعیت و یقین نیست.

چه بسا حوادث ناگوار دودهه پیش، زمینه ساز لطمات جبران ناپذیر آثاری باشد

یا بشود که از پی می آید.

دو— به رغم عقب ماندگی ها و کاستی های مشهود، روند داستان نویسی

ایران با دودهه تاخیر چندان جدا از داستان نویسی جهان نیست.

به عبارت دیگر این خلأ در سیاست، اقتصاد و دیگر زمینه ها از جمله مباحث فرهنگی و هنری
نیز مشهود است.
اگر بگوییم عصر خلاء در مکاتب را پشت سر می گذاریم یا در اوج بلاتکلیفی و اندروای
دوزخی قرار گرفته ایم پر بیراه نگفته ایم.

با طرح مساله مدرنیته و جلوه های رنگارنگ پست مدرن، جهان ادبیات،
نگویم به مقابله با مکاتب مالوف برخاسته بلکه به نوعی آن را پس زده یا
بخشی از آن را به بوته فراموشی سپرده است.
آثار منتشرشده از نویسندگان روز اروپایی امریکایی و آسیایی حاکی
از آن خلاء جدی ست که با سرانجام خود پس از رفع بحران به مکتب جدیدی می انجامد،
یا بر بحث مکاتب شناخته شده پیشین صفحاتی می افزاید و به دایره المعارف ها انتقال می دهد.
اکنون نویسندگان سعی می کنند با برداشت های جدید خود از زندگی و سازوکار نو،
همراه رایانه و اینترنت بنویسند.

در ایران هم قضایا کم و بیش به همین شکل هاست که سرفصل هایش را می دانید و
از آن گریزی نیست. عقب مانده ها بیخ دیوار می مانند و محکوم به شکست اند.

سه— اخیراً خبرنگاری از من پرسید چرا زمان بیشتر داستان هایی که چاپ می شود
مربوط به سال های قبل است؟ این پرسش به رغم نقطه روشن درون خود
مثل این می ماند که از نویسنده یی بپرسند تو چرا از رویدادهای روز می نویسی،
مگر گذشته یی نداری که از امروز می نویسی؟ یا چرا از گذشته بریده یی؟
مگر تو در کودکی رنج فقر و فاقه را نچشیده یی؟
مگر تو از زیر بته به عمل آمده یی که آثارت پشت و پناه ندار
د و معطوف به گذشته خودت و دیگران نیست و…
به یقین و اعتماد من این چیزها مربوط به نوع اثر (درخواست اثر) و سلیقه و پسند و اندیشه
نویسنده است.
هر کدام از نویسندگان مطرح و استخوا ن خرد کرده، یکی چند اثر دوباره گذشته
و چند اثر از حوادث اخیر و روز دارند.
نگاه کنید به آثار برگزیدگان داستان نویسی چند سال اخیر در ایران و جهان.
اکثر آنها در حال و هوای معاصر و امروز معاصرنوشته اند و گوشه چشمی هم به گذشته داشته اند.
البته جاده دوطرفه است.
در ایران از استاد احمد محمود گرفته تا خود بنده، اکثر رمان ها
و داستان های کوتاهم در حوالی انقلاب و پس از انقلاب پرسه می زند.
فقط داستان بلند «رعد و برق بی باران» است که سراسر در عصر احمدشاه و رضاشاه می گذرد.
بحث اصلی نحوه به کارگیری گذشته در امروز است یا چگونگی ربط امروز به گذشته یا آینده.
نگاه کنید به آثار کونترکراس، ایزابل آلنده، میلان کوندرا و دیگران و دیگران.
اگر نویسنده بتواند از گذشته تقویمی و تاریخی در ارائه بهتر و هنری تر آثارش سود ببرد
روند طبیعی تکامل را پیموده است
* گاهی لازم است گذشته را ثبت کرد*.
نحوه زندگی و مناسبات بین شخصیت ها و تیپ هایی که در این کشور می زیسته ان
د خود مقایسه ارزشمندی است با نتایجی که گاه ممکن است تاثیرگذاری اش به مراتب عمیق ت
ر از وصف حال و پرداختن به مسائل حاد روز باشد که بعضاً اندکی بعد، از درجه اعتبار ساقط
می شود،
یا رنگ عوض می کند و هنرمند می بیند چنانچه زود قضاوت نمی کرد رودست نمی خورد.
در خصوص ادبیات روز و ادبیات معاصر نیز باید از خود پرسید:
ادبیات معاصر از چه تاریخ شروع و در کجا ختم می شود؟
_______________________________
آیا در عرف بین الملل دوره محمدرضاشاه (شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷)
معاصر است یا مربوط به گذشته های دور؟
آیا از مشروطه به بعد تا عصر رضاشاه را معاصر می دانیم و دهه ۷۰ را امروز تلقی می کنیم؟
چهار— در حوالی پیش و پس از انقلاب، تجربه چاپ آثار سیاسی و شتاب زده باب روز داشتیم.
آن داستان ها خوراک ماکولی بودند، باب دندان سیاسی کاران ادبی که دیگر
هیچ رد و نشانی از آثار آنها نیست.گو که پرداختن به مسائل بنیادین و بیان تضادهای
عمیق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جزء وظایف و تعهدات نویسندگانی است
که نبض شان همراه مردم به تپش درمی آید و…
اما هنرمند واقعی به آثاری ارج می گذارد که واقعیت های تاریخ دار سیاسی - اجتماعی روز را
در درون خود ماندگار می کند و نوشته یی بدون تاریخ روز می آفریند.
چنانچه ما نتوانیم از جزء امروز به کل فرداهابرسیم از مقوله هنری تا حدود زیادی عقب می مانیم.
پنج— نویسندگان ۲۰ساله ما نه انقلاب را دیده اند و نه جنگ را تجربه کرده اند.
پس با نویسندگان ۲۰ساله، ۲۰ سال پیش ما تفاوت چندانی ندارند.
هر دو از بی تجربگی در خصوص این دو پدیده بی بهره اند.
ما نیز در ۲۰ سال گذشته، نویسندگان ۲۰ساله خود را نویسندگان موفق و الگوهای خوبی
نمی دانستیم.
نه ما بلکه پسند جهان نیز از نویسندگان ۲۰ساله انتظار بیش از حد ندارد.
مگر به استثنا که به هر حال استثناها قاعده نیستند.
آنها عمدتاً باید به زیاد نوشتن و زیاد خواندن تشویق شوند.
زیاد خواندن و کم نوشتن تعادل بین مهارت دست و خلاقیت ذهن را بر هم می زند.
این یک بحث تجربی است. من بارها در کارگاه به آن اشاره کرده ام.
وقتی خیلی خوب می خوانی و کم می نویسی مهارت و هماهنگی دست را از دست
می دهی و می روی طرف نقد و تئوری های ادبی که اگر باز هم زیاد بنویسی
می شوی منتقد داستان و در روزنامه ها و مجله ها آثارت را چاپ می کنند و
اگر خوب بخوانی و کم بنویسی می شوی منتقد شفاهی که عمدتاً باید در محافل خانوادگی
یا پشت میز کافه تریا برای دوستانت از فلان کتاب حرف بزنی.
جوان ها باید تعادلی بین مهارت دست و مهارت ذهن خود ایجاد کنند.
کسی که زیاد می نویسد همیشه با دست پر می آید جلو و امکان حذف و اضافه برایش فراهم است،
اما کسی که کم گو و گزیده گو است
امکان دارد بر اثر یک حادثه آن گزیده ها را بگذارد کنار. از نظر من نویسندگی و نوشته
مثل سرمایه دار و پول است.
کسی که سرمایه دارد، سود بیشتری می برد تا کسی که سرمایه ندارد.
حالا می ماند اینکه سرمایه را در چه بخشی به کار اندازی.

شش — یک بحث تازه، آیا تا به حال صادق هدایت را
با جواد فاضل مقایسه کرده اید؟ اگر نکرده اید بدانید
جواد فاضل (۱۳۴۰-۱۲۹۳) ۴۷ سالعمر کرده است
و صادق هدایت (۱۳۳۰-۱۲۸۱) ۴۹ سال.
هر دو بیش از چهل اثر کوتاه و بلند نوشته اند.
هر دو در زمان خود مشهور شده اند. بحث ما بر سر سرمایه دار و سرمایه است
هر دو سرمایه دار بوده اند.
هر دو در عصر خود تا سر حد جان کار کرده اند،

یکی با فروش کتاب هایش پول فراوان به دست آورده است و دیگری با چاپ آثارش اعتبار
اندیشگی کسب کرده است و…
اشاره من این است که زیاد نوشتن لزوماً به بیراهه رفتن نیست.

نمونه های خارجی فراوان است که نویسندگان هم به کمیت فکر کرده اند هم به کیفیت
.
آن که نویسنده است به یکی دو کتاب راضی نمی شود، چون نویسنده است و چاره یی ندارد جز نوشتن
و در معرض قضاوت قرار گرفتن.

هفت— برگردیم بر سر بحث قبلی، جوانان ۲۰ ساله یا تازه از دبیرستان
فارغ التحصیل شده اند یا در دوران سربازی به سر می برند یا در دانشکده یی دانشجویند
و احیاناً یکی دو داستان کوتاه چاپ کرده اند یا در حال آماده شدن برای مجموعه یی هستند.
علی القاعده همان قدر که کتاب ها را توانسته اند بخوانند، توانسته اند بر دانش
داستان نویسی خود (تجربی و تئوری) بیفزایند.

از بین جوان ها، آنهایی موفق بوده اند که زندگی را بیشتر از هم نسلان

خود تجربه کرده اند و به قول معروف بیشتر از بهاران یا پاییزان عمرشان زندگی کرده اند.
حادثه بر آنها حادث شده و غم و اندوهان بیرونی، خشم و دردی درونی
در آنها پدید آورده است که ما اسمش را می گذاریم دستیابی به عتیقه های بیرونی یا درونی.

البته چنین کسانی اندک بوده اند و البته همان ها هستند

که پس از پشت سر گذاشتن ناملایمات و درونی کردن دردهای شخصی

به دردهای عمومی، در برابر ناملایمات بزرگ تر آینده دوام می آورند و

البته اگر حادثه ناگواری بر آنها حادث نشود، توشه راه (سرمایه) برمی دارند
برای روز مبادا، تا کی و کجا آن سرمایه به کار آید. این گونه افراد بسیار مقتصد
می شوند.
هیچ برگی از آثار خود را دور نمی ریزند.

با ظاهری آرام و درونی پریشان در بین مردم می چرخند و در تکمیل شخصیت خود و
داستان هایشان می کوشند.
همان ها هستند که عتیقه یی از وجودشان را زودهنگام یا نابهنگام کشف می کنند.

حالا این عتیقه ها یا در محیط خانوادگی و اجتماعات کوچک پیرامونی در وجودشان شکل می گیرد
و عتیقه می شود یا…

به هر حال آن درونی کردن دردهای اجتماعی که جدا از دردهای بزرگ بشری نیست
دستمایه تخیلات شان می شود.
آنها حسی غریب از پیرامون خود دارند. با تمام وجود به میان مردم می روند.
برخی به تجربه های زودرس دست می یابند و در این رهگذر طعم شکست ها یا پیروزی ها را
تا آخر عمر حفظ می کنند، و با همین طعم های گس یا ترش و شیرین است

که وجود خود را سرشار از محبت یا نفرت می کنند. سرگشتگی ها و جست وجوها خاص
دوره جوانی نیست.

هر کس آن عتیقه و تجربه خاص خود را زمانی می یابد که لیاقت آن را دارد.
هر نسل بر پایه تجربیات شخصی و حوادث روزگار خویش آثار خود را پدید می آورد،

و مفاهیم و ارزش های خاص خود را عرضه می کند .

که برخی از آنها به نسل بعد منتقل می شود و برخی در همان نسل باقی می ماند.
رابطه نسل جدید ۲۰ساله فعلی هم جدا از این مناسبات نیست.
حالا گاه بر اثر ورود و گسترش کامپیوتر این جدایی ها یکباره عمیق می شو
د یا بر اثر پسرفت هایی این رابطه ها نزدیک تر می شود.
هشت — در گذشته در دوره دانشجویی و هنرآموزی ما هنوز ته رنگی از رابطه
مرید و مرادی با نوع تدریس حضوری در بین نویسندگان جوان و پیر برقرار بود.

یعنی ما تا چیزی را خوب نمی آموختیم به خود جرات اظهارنظر نمی دادیم.

قدیمی ترها نیز تا فراغت تام و تمام نداشتند اجازه ملاقات نمی دادند.

پیش از نسل ما حتی مقدمه نویسی بر کتاب جوان ها معمول بود که

با ورود نسل ما به جرگه ادبیات (نیمه اول و دوم دهه ۱۳۵۰) این رسم
و این نگاه از بالا برچیده شد تا جایی که مثلاً شما امروز به ندرت می بینید
شاعر صاحب نامی بر مجموعه شعری مقدمه بنویسد یا داستان نویسی بر مجموعه و رمانی…

با ورود نسل سوم به عرصه ادبیات ایران این تحولات شتابی چشمگیر پیدا کرد.

به خوب و بدش کاری نداریم ولی این رسم و رسوم ها برچیده شد به طوری که

وقتی به آستانه انقلاب رسیدیم با تغییر برخی از ارزش های اجتماعی و آیینی

به رغم سمت و سوی مخالف رسانه ها این تحولات شتاب غیرقابل کنترل به خود گرفت
و از میان این شتاب غیرقابل کنترل چیزی به دنیا آمد
به نام «نفی گذشته ادبی» که نتایج آن در ۲۰ سالگان امروزبه بار نشسته و مشهود است.
برخی از داستان نویسان بی کتابی و یک کتابی حتی حاضر نیستند آثار
نویسندگان پنجاه ساله اخیر کشور خودشان را بخوانند، چه رسد به آثار متاخرتر که می رسد .

به ادبیات مشروطه یا پیش از آن به داستان های نظم و نثر قرون گذشته.

اغلب بی کتابی ها هر چه خوانده اند از ترجمه های دست و پا شکسته آثاری است که سال ها است
خود اروپآ ئی ها و امریکایی ها فراموشش کرده اند.
حال آنکه به اعتماد و یقین من تحلیل و تجلیل گذشته داستانی ما در نظم و نثر
احتمالاً راه چاره ما برای خروج از بن بست فعلی است.

نه9 — جدا از آنچه گفتم شاید عمده ترین تفاوت های دو نسل را بتوان در
شجاعت نسل جدید برای چاپ اولین اثر خود به صورت کتاب های ناشر مولف دانست.
به نظر می رسد نویسندگان و شاعران نسل جدید هم شجاع تر و هم پولدارتر
از گذشته شده اند که قادرند بی منت خیلی از ناشران تجربه های اولیه خود
را به صورت کتاب منتشر کنند.

این یک تغییر سلیقه عمده است و چه بسا خوب هم باشد
. آنها یکجا و یکسره و بی ارس و پرس
در آزمونی بزرگ تر از چاپ یک داستان کوتاه در مطبوعات شرکت می کنند، که اگر قبول شدند
ادامه می دهند و اگر نه چه بسا به راه دیگری بروند
اسامی مندرج در فرهنگ داستان نویسان *حسن میرعابدینی *گواه بر این مدعا است.
شاید مثال درستی نباشد چون همگان باید مدارج عالی را طی کنند.
همه علاقه مندان باید با توجه به هوش و ذکاوت و کارایی خود به خواسته هایشان برسند.
حالا در مثال دانشگاهی می توان گفت بی پول ها مجبورند در کنکور سراسری شرکت کنند
(با کلاس خصوصی یا بدون کلاس خصوصی) ولی پولدارها که حتی مرحله اول قبول نمی شوند،
کرسی های داخل و خارج می خرند.
یک عده هم دانشگاه آزادی هستند و این میان خوش دست و پایی می زنند تا برسن
د به کتاب دوم که تازه از آنجا کنکور واقعی شروع می شود.

من اما داستان نویس جوان را مرد و زنی ۳۰ ساله می بینم که تازه تازه سیاه

مشق هایش را کنار گذاشته و با مهارت روزی چند ساعت می خواند و می نویسد
و چون مجبور است در یکی از گران ترین شهرها زندگی کند (تهران) یا

برود سرکار و شب ها تا دیروقت کار کند یا از جیب این و آن بخورد و به هر

رو آماده است تا چنانچه شرایط فراهم شد، کتاب دومش را بدهد به بازار.

به عبارت دیگر نگاه حرفه یی به نویسندگی به او آموخته است :

۱- نویسنده کسی است که دائم یا می نویسد یا به نوشتن فکر می کند.
۲- کتاب اول را شناسنامه (کارت ورود به جلسه) تلقی می کند و به این و آن نشان می دهد.
۳- کتاب دوم اگر از فروش معمولی (دو هزار نسخه در یک سال)
برخوردار نبود، بنشیند و فکری اساسی بکند ببیند جزء کدام دسته از نویسندگان است،
هدایتی یا فاضلی. شاید هم بین این دو که امیدوارم روز به روز این فاصله پر شود
و ما طی یکی دو دهه آینده در آستانه فروشگا ه بزرگی باشیم که در آن از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
پیدا می شود.

ادبیات ما تا رنگین نشود تا از همه طیف ها و سلیقه ها در آن نماینده یی
نداشته باشد، به مرحله ابراز وجود نمی رسد.

و این دگرگونی زمانی به دست می آید که نویسنده به تامل و تفکر و گمانه زنی
درباره واقعیت هایی می پردازد که به طرز معنی داری با واقعیت هایی
که ما خوانندگان می شناسیم، تفاوت دارند.
این گمانه زنی ها باید به نحوی انجام گیرد که خواننده مشتاق تعقیب داستان شود
و احساس کند که چیز غریبی در داستان در حال وقوع است و بکوشد آن را بفهمد.
------- پایان ---------

ماخذ:
adambarfiha.com/daily/?p=2201
ماخذ اوليه:

تازه هاى ادبى(به مديرىت جناب آقاى مجتبى .م.)
من ف.شیدا در میانه نوشتار آقای محمد محمد علی نوشتم بااین بخش موافقم
و صرفنظر از سخنان ایشان با این دیدگاه نیز میتوان نگاهی داشت که جدا از
سرمایه های ذهنی وقلبی
ما که تا حد زیادی میتواند در نوشتارادبی وهنری کمک انسان باشد

نوع برخورد جامعه با تلاش یک نویسنده وشاعر نیز میتواند اثر ناخوشایندی

در روحیه ی او بوجود بیاورد

در جامعه کنونی متاسفانه پول بیشتر از هنر قلم ارزش پیدا کرده است

کافیست به چند نشریه سر بزنید تا متوجه شوید چقدر برای قلم ارزش قائلند !

وچقدر برای مبلغی که حاضرید برای چاپ نوشتار خود پرداخت نمائید!!

و
درعین حال اینجا هم سرمایه وسرمایه داری مطرح است کتاب ونوشتار
آماده وتایپ شده ی خود راکه ویراستاری شده وبدون کمترین دردسری دراختیار ناش
ر قرار میدهید میگویند:

بهرحال ویراستاری نیاز داردچیزهائی باید کم وزیاد شود که با سلیقه ما همخوانی داشته باشد
.... ویراستاری که حداقل دویست هزارتومان!!!

فقط هزار نسخه ها!!! بیشتر نه!!!

البته پول کاغذ چاپ یادتان نرود که هرروز ممکن است گرانتر شود
...ودر نهایت این کتاب برای چاپ رویهم میشود... میشود: یک ملیون ودویست و...
اما بفکر تائیدیه وزات ارشاد دیگرنباشید (بااین پول وبا این مبلغ نباید هم بود!!!!)

اینجاست که متوجه می شوید
دیگر ادبیات ،هنر ،شعر وهیچ یک ازآثار هنری در نگاه اینان بیشتر ا
ز رنگی که کاغذ پول دارد نمی ارزد!!
اینکه چقدر نویسنده وشاعر ،در پشت میز کار کمر خم کرده و چندین هزارساعتی
نشسته , نوشته وبادستهایش ساعتها بااین نوشتارکار کرده وویراستاری کرده
...وآنرابا هزار عشق وعلاقه به دست نشر می سپارد نه تنها ارزشی ندارد

بلکه باید یادش بماند که قیمت کاغذ هرروز افزوده میشود
چه به روز ادبیات خواهد آمد وقتی پول ارزشش بیش از همه ی ارزش ها شده است ....افسوس!!!
* ف.شیدا
هرگز هنگام گام برداشتن به سوی آرمان بزرگ ، نگاهت به آنانی که دستمزد خویش
را پیشاپیش می خواهند نباشد ! تنها به توانایی های خود اندیشه کن . ارد بزرگ
من اما همچنان خواهم نوشت * ف.شیدا
تهیه وتنظیم: فرزانه شیدا

سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388
آدمیانی اندک ، تنها به هدف می اندیشند ! و بسیار کسان که هدفشان جز خانه نشین کردن
همان گروه و دسته کوچک نیست . *ارد بزرگ
همیشه به دنبا ل سرنوشتی بهتر برای خود باش واگر کسب دانش آرمان توست
هرانچه دراین مسیر رنج ببری ارزشش را دارد *ارد بزرگ*
خرد واندیشه ابزار پیراستن اشتباهات هستند * ارد بزرگ*

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان