۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

گزیده ای از بهترینهای سخنان بزرگان


مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم
مهم این است که در چه مسیری گام برمی داریم. ((هولمز))
اعتصام الملک : حقیقت گفت مرا برهنه بگذارید و پیرایه بر من مبندید زیرا من هیچگاه از برهنگی خود شرمسار نیستم.
ژان ژاك روسو : قلب، دانشمندترين فلاسفه و دانايان است, كسي كه صاحب قلب پاك باشد به نصيحت حكما احتياجي ندارد
توماس جفرسون : صداقت نخستين بخش كتاب عشق است
ویلیام تن : عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل قابل اعتماد نیست، آدم کامل آنست که هم عقل دارد و هم عاطفه
باربارا دی آنجلیس : عشق همان چیزی است که به شما امکان می دهد بارها و بارها متولد شوید
وینه : زندگی به وجود آوردن اثری جاودان است .
ولتر : يك قلب پاك از تمام معابد و مساجد زيباي جهان زيباتر است.
سنت بور : تنها به قصد دست یافتن به امور محال است که بشر می تواند به بالاترین حد امور ممکن دست یابد.
چارلي چاپين: در دنيا جاي كافي براي همه هست پس بجاي اينكه جاي كسي را بگيري سعي كن جاي خودت را پيدا كني.
ارنست رنان : سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست
سر والتر اسکات : یک ساعت زندگی با افتخار و شکوه به یک قرن گمنام زیستن می ارزد
مولوی : چون بسی ابلیس آدم روی هست *** پس به هر دستی نباید داد دست
روسکین: سرانجام کشف شد که صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلبها مردانی هستند که زود به زود عاشق می شوند.
مال اشربر: اگر کمتر به غیر ممکن عقیده مند باشیم خیلی کارها خواهیم کرد.
ايوان شفر:هرچه بيشتر انسان ها را مي شناسم، سگ ها را بيشتر ستايش مي کنم .
شکسپیر : عشق ، در واقع عذاب است، ولی محروم بودن از عشق مرگ است.
ویستون چرچیل : ماجرا جو و خطرناک باشید با روزگار به مقابله برخیزید و ترس به خود راه ندهید زیرا هر چه پیش آید خوش آید.
دیسرائیلی : جوانی که به بالا نمی نگرد ، نظرش به پایین می افتد و کسی که به را ه کمال نمی رود ، به پستی می گراید.
وین دایر : بیشتر مردم به پشت شیشه خودروهایشان این برچسب را می زنند:" امروز، اولین روز از بقیه زندگی من است." من ترجیح می دهم اینگونه تصور کنم:" امروز، آخرین روز زندگی من است و می خواهم طوری زندگی کنم که انگار دیگر هیچ فرصتی ندارم."
ژان پل ساتر : نبوغ ، جوهر تفکر است
اگوست کنت : چرا باید در انتظار بهشت موعود احتمالی باشیم ؟ما خود قادریم یک بهشت واقعی در عرصه زمین به وجود آوریم.
شوپنهاور : هوش و استعداد خود را پرورش ده ولی نه از راه مطالعه صرف بلکه به وسیله تفکر توام با عمل ، تمايل اکثر فضلا به مطالعه شبيه تلمبه است ، خالي بودن مغزهاي خودشان موجب می شود که افکار مردم ديگر را به سوي خود بکشند؛ هرکس زياد مطالعه کند به تدريج قدرت تفکر را از دست می دهد.
ویلیام جیمز : سگی که هم خانه من است نمی فهمد من که هستم و چه هستم اما احساس می کند که دوست اویم , مرتب دم خود را می جنباند و در ذهن من چون فرشته ای که در ماورای ابرهاست , تاثیر خوشی به جا می گذارد! او آرزو می کند کارخوبی انجام دهد.
نیچه : شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند.
لوبون : يكي از مهمترين راههاي خوشبختي حقـير شمردن مرگ است

ارد بزرگ : هنر ، ابزار فرهیختگان است
شوپنهاور : به من بگو قبل از آمدن به اين دنيا كجا بودي ، تا بگويم بعد از مرگ كجا ميروي
شاتوبريان : كسانيكه حقيقت را درك كرده اند با افرادي كه حقيقت را دوست دارند برابر نيستند

چارلز مورگان : هيچ چيز در زندگي شيرين تر از اين نيست كه كسي انسان را دوست بدارد. من در زندگاني خود هر وقت فهميده ام كه مورد محبت كسي هستم, مثل اين بوده است كه دست خداوند را بر شانه خويش احساس كرده ام
ضرب المثل هندی : سکوت هرگز اشتباه نمی کند و هر چه طولانی تر باشد ، بهتر قضاوت می کند

زرتشت : زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد که پندارتان , کردارتان وگفتارتان نیک باشد.
گوته : اگر هنري داري بياور و گرنه هنرنمايي مكن كه رسوائي ببارخواهد آورد
اري پيد : تجربه را در روي تختخواب نرم و متكاي پرقو نميتوان بدست آورد
ارد بزرگ : رازت را مگو ، و اگر گفتی با خواهش و التماس ، از شنونده مخواه که رازت را به دیگران باز نگوید
برنارد شاو: انقلاب ستمديدگان را آزاد نمي کند تنها استثمارگران را عوض مي کند.

فردریش نیچه : مردم دنیا دو دسته اند یکی زیر دستان و دیگر بزرگان اصالت ، و شرف متعلق به بزرگان است و آنها غایت وجودند و زیر دستان وسیله اجرای هدفهای ایشان هستند ترقی دنیا و بسط زندگی انسان بوسیله بزرگان و سرداران صورت می پذیرد که معدودند ، نیکی و راستی و زیبایی امور حقیقی و مطلق نیستند ، آنچه حقیقت دارد آن است که همه کس خواهان توانایی است و می خواهد زندگی خود را بالا ببرد ، غایت وجود " پیدایش مرد برتر است " و ترتیب زندگانی و اصول اخلاقی باید چنان باشد که مرد برتر ظهور کند .



هنری ترو : از این نکته مشوق تر نمی توان که بشر دارای قدرت انکار ناپذیری است که می تواند با یک مجاهدت آزادی زندگی خود را اعتلا دهد اگر کسی در جهت رویا و تخیل های خویش راه برود و کوشش کند و آن زندگانی ای را که در عالم خیال برای خود مجسم کرده است فراهم سازد با موفقیتی که در لحظه های عادی غیر منتظره است مواجه خواهد شد.



پاسکال : ما هرگز زندگی نمی کنیم ، بلکه امیدوار به زندگی هستیم .

ژان ژاک روسو : انسان همیشه برای چیزهایی که آرزو می کند قدرت کافی را داراست فقط سستی اراده است که نمی گذارد او در راه رسیدن به آرزوی خود گام بردارد .

سارا برنار : ازدواج چیزی جز یک دوستی که به تصویب پلیس رسیده است نیست .

ارسطو : دو چیز اندوه را از بین می برد یکی دیدار دوستان ، دیگر سخن دانایان و عالمان.

چارلز کیترنیک : مشکلی که خوب تشریح و حلاجی شده باشد نصفش حل شده است.

پنتاگوراس : در میان آتش و زنها افتادن هر دو یکی است.

ارنست رنان : سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست .

کانت : اگر از انسان آرزو و خواب گرفته شود ، بیچاره ترین موجود روی زمین است.

فلورانس نایتینگل : اگر قرار باشد من روزی تجربه شخصی خود ، درباره حس همدردی کتابی بنویسم ، کتاب خود را چنین شروع می کنم : در زنان حس همدردی مطلقا وجود ندارد.

سیسرون : هرگز نمی توان با آدمهای کوچک کارهای بزرگ انجام داد

سر والتر اسکات : یک ساعت زندگی با افتخار و شکوه به یک قرن گمنام زیستن می ارزد

سر والتر اسکات : کسی که شجاعت ندارد ، در او حقیقت نیز موجود نیست و کسی هم که حقیقت ندارد ، صاحب فضیلتی نیست.

ماکسیم گورکی : معنی زندگی را در قدرت باید جستجو کرد ، هرلحظه از زندگی، ما باید هدف عالیتری داشته باشیم.

روسکین : سرانجام کشف شد که صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلبها مردانی هستند که زود به زود عاشق می شوند.

شاتو بریان : یک اراده خم نشونده ، بر همه چیز، حتی بر زمان قالب می آید.

پاتریک هنری : یا به من آزادی بدهید یا مرگ.

کوندیلاک : اگر می خواهید صلح را حفظ کنید با داشتن برتری و مزایا حاضر به پیکار باشید این نکته در کتابهای بسیاری به کار رفته ولی در عمل هنوز ناشناخته و مجهول است.

شوپنهاور : افراد پست و فرو مایه از خطاهای اشخاص بزرگ لذت فراوان می برند.

علی ابن ابی طالب : یک زن چیزی جز شوهر نمی خواهد ، ولی وقتی به او دست یافت همه چیز می خواهد.

امرسان : آنچه هستید شما را بهتر از آنچه می گویید معرفی می کند.

گوته : مرد عمل وجدان ندارد تنها مرد فکر است که با وجدان است.

گوته : اغراق گویی برای زنان خیلی طبیعی تر از راستگویی است.



فردریک شیللر : مافوق همه چیز داشتن، خیالهای بزرگ و قلب پاک است .

فردریک شیللر : در دنیا تنها کسی موفق می شود که به انتظار دیگران ننشیند و همه چیز را از خود بخواهد .

اسکاروایلد : نویسندگی مستلزم داشتن اطلاع و استعداد است ، سیاست نه علم می خواهد و نه استعداد ، کافی است که مرد سیاسی فقط پر رو باشد.

لاروشفوکو : دوری ، عشقهای معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ و جاودانی را شدید می کند مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد

لاروشفوکو : اینکه ما فکر می کنیم بعضی چیزها محال است ، اغلب جهت آن است که برای خودمان عذری آورده باشیم

لاروشفوکو : گاهی از عقل برای گفتن واژه های ابلهانه استفاده می کنیم

لاروشفوکو : فقط یک چیز از رسوایی سیاسی بدتر است ! گمنامی سیاسی

لاروشفوکو : بهترین راه دشمن تراشی ، داشتن و بکار انداختن استعداد و لیاقت است.

لاروشفوکو : هر وقت می بینم مردم در امری با من هم عقیده اند یقین می کنم که در آن خصوص به خطا رفته ام

تی .اس.الیوت : هرکس نبوغی دارد ، اما اغلب فقط برای چند دقیقه

انوره دو بالزاک : استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد

ژان پل سارتر : انسان یک مشت عاطفه بیهوده است ، نفس دائما می خواهد خود را بنا کند ولی پیوسته این بنا فرو می ریزد

گوستاو لوبون : مقام هر فرد در زندگی ، مربوط بدانچه که می داند نیست ، بلکه مربوط است بدانچه که می خواهد و بدانچه که می تواند.

گوستاو لوبون : جریان تاریخ را تعصب ها به وجود می آورد نه منطق و عقل

گوستاو لوبون : تنها خرافات امپراطوریها را واژگون کرد

زرتشت : کار خوبی که برای دیگران انجام می دهید ، وظیفه و تکلیف نیست بلکه نوعی لذت است ، زیرا به سلامت و بشاشیت خاطر شما می افزاید .

زرتشت : صبر و تحمل موقعی خوب است که مبدا و اصل مشروع و منزهی داشته باشد ، و گرنه در مقابل حق کشی و تبعیض و بیدادگری صبر تعبیر می شود به ضعف و ضعف مقدمه فناست .

الین چانک : آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسو هزار بار .

ادوارد فیلیپس : مردی که اشتباه نکند ارزش کارهای بزرگ را نخواهد داشت .

مولیر : هر قدر کسی را بیشتر دوست داشته باشید کمتر مغرورش کنید.

ژرژ هگل : ملت ها احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت می دارند.


پاتریک هنری : مرد بزرگ تنها به خود متکی است و جز از خود از هیچکس چیزی طلب نمی کند ولی مردان کوچک از دیگران توقع دارند .

آناتول فرانس : خنده بهترین اسلحه با زندگی است .

آناتول فرانس : قوه تخیل و خیالبافی مردمان حساس را به هنرپیشگی می کشاند و اشخاص متهور را قهرمان می سازد.

بودا : در تنی نحیف می تواند اندیشه های بزرگ مسکن گیرد.

دیسرائیلی : جوانی که به بالا نمی نگرد ، نظرش به پایین می افتد و کسی که به را ه کمال نمی رود ، به پستی می گراید.

دیسرائیلی : کسانی که دنیا را تکان داده اند در استعدادهای طبیعی نابغه نبوده اند ، بلکه بر عکس قوای عقلی آنان از حد معمول و متوسط تجاوز نمی کرده است ولی به یک صفت ممتاز بوده اند : ثبات و استقامت

نامه معروف چارلی چاپلین به دخترش را یک ایرانی نوشته !!!



نامه معروف چارلی چاپلین به دخترش را یک ایرانی نوشته
!!!

کمتر کسی پیدا میشه که نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش رو نخونده باشه . نامه ای که در کشور ما سی سال دست به دست چرخید . در مراسم رسمی و نیمه رسمی بارها از پشت میکروفن

خونده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خوندن اون به لبخند غمگین چاپلین فکر کردن که جهانی از معنا رو در خود داشت . اگر بعد از این همه سال بهتون بگن این نامه جعلی است چی میگین ؟؟! لابد عصبانی میشید و از سادگی خودتون خنده تون میگیره . حالا اگر بگن نویسنده واقعی این نامه سی ساله که فریاد میزنه این نامه رو من نوشتم نه چاپلین و کسی باور نمیکنه چه حالی بهتون دست میده ؟ فکر میکنید واقعیت داره ؟ خیلی ها مثل شما سی ساله به فرج ا... صبا نویسنده واقعی این نامه همینو میگن : واقعیت نداره !!!!!

فرج ا... صبا نویسنده و روزنامه نگار کهنه کاری است . او سالها در عرصه مطبوعات فعالیت داشته و امروز دیگر از پیشکسوتان این عرصه به شمار میاد .

.......... ماجرا برمیگرده به یه روز غروب در تحریریه مجله روشنفکر .

فرج ا... صبا اینطور میگه : " سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد . به هر حال می خواستیم طبع آزمایی کنیم . این شد که در ستونی ، هر هفته ، نامه هایی فانتزی به چاپ میرسید . آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن میکرد . بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری شده . یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا اینقدر تکراری اند ؟ گفتند : اگر زرنگی خودت بنویس ! خب ، ما هم سردبیر بودیم . به رگ غیرتمان برخورد و قبول کردیم . رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود . همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم . از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار می آورد که زود باش باید صفحه ها را ببندیم . آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه "فانتزی" از بالای ستون افتاد . همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال . "

بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع میشه :" آن را نوار کردند ، در مراسم مختلف دکلمه اش میکردند ، در رادیو و تلویزیون صد بار آن را خواندند ، جلوی دانشگاه آن را میفروختند ، هر چقدر که ما فریاد کشیدیم آقا جان این نامه را چاپلین ننوشته کسی گوش نکرد . بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی ، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد .

حتی در چند جلسه که خودم نیز حضور داشتم باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من ، ریشخندم کردند که چه میگویی ؟ ما نسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم !!!! "

بهرحال فرج الله صبا چوب خلاقیتش را می خورد. چرا که این نامه آنقدر صمیمی و واقعی نوشته شده که حتی یک لحظه هم به فکر کسی نرسیده که ممکن است دروغین باشد.
دروغین؟ اسم این کار را نمی شود جعل نامه گذاشت. مخصوصا آنکه نویسنده خودش هم تابحال صدهزار بار این موضوع را گوشزد کرده است. اما وای از آن روزی که این مردم بخواهند چیزی را باور کنند. این را ، فرج اله صبا می گوید

جرالدین دخترم ، اکنون تو کجا هستی ؟ در پاریس روی صحنه تئاتر ؟ این را میدانم . فقط باید به تو بگویم که در نقش ستاره باش و بدرخش . اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر گل هایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت داد ، بنشین و نامه ام را بخوان . من پدر تو هستم . امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد . به آسمان برو اما گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن . زندگی آنان که با شکم گرسنه و در حالی که پاهایشان از بینوایی میلرزد ، هنرنمایی میکنند . من خود یکی از آنها بوده ام . جرالدین دخترم ، تو مرا درست نمی شناسی . در آن شبهای بس دور ، با تو قصه ها گفتم . آن داستان هم شنیدنی است . داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه میگیرد ، داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام ، من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بالاتر ، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمیکند ، چشیده ام. با این همه زنده ام و از زندگان هستم . جرالدین دخترم ، دنیایی که تو در آن زندگی میکنی ، دنیای هنرپیشگی و موسیقی است . نیمه شب آن هنگام که از تالار پرشکوه تئاتر شانزلیزه بیرون می آیی ، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن . حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل میرساند ، بپرس . حال زنش را بپرس . به نماینده ام در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بدون چون و چرا بپردازد اما برای خرج های دیگرت باید صورتحساب آن را بفرستی .

دخترم جرالدین ، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و به مردم نگاه کن و با فقرا همدردی کن . هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد ، دو پای او را میشکند . وقتی به این مرحله رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی ، همان لحظه تئاتر را ترک کن . حرف بسیار برای تو دارم ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام ، نامه را پایان میبخشم . انسان باش ، پاکدل و یکدل . زیرا گرسنه بودن ، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست بودن و بی عاطفه بودن است .

پدر تو ، چارلی چاپلین
__________________

چاپلين سي سال است وبال گردنم شده
ماجراي نامه چارلی چاپلین به دخترش سی سال است با فرج الله صبا است. این کتاب به سه زبان ترکی استانبولی و آلمانی و انگلیسی ترجمه شده و بارها از روی آن نوار، دکلمه و گزارش های تلویزویونی تهیه شده است.
تهران_ ميراث خبر
سايت کتاب_ الهه خسروي يگانه: کمتر کسي پيدا مي شود که نامه تاريخي چارلي چاپلين به دخترش را نخوانده باشد. « دخترم جرالدين ! اينجا شب است. همه سربازان بي سلاح خفته اند...» نامه اي که حداقل به سه زبان زنده دنيا ترجمه شد و سي سال دست به دست چرخيد. در مراسم رسمي و نيمه رسمي بارها و بارها از پشت ميکروفن خوانده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خواندن آن به لبخند غمناک چاپلين انديشيدند که جهاني از معنا را در خود نهفته داشت. اگر بعد از اين همه سال به شما بگويند اين نامه جعلي است چه مي گوييد؟ لابد عصباني مي شود و از سادگي خودتان خنده تان مي گيرد. حالا اگر بگويند نويسنده واقعي اين نامه سي سال است که فرياد مي زند اين نامه را من نوشتم نه چاپلين و کسي باور نمي کند چه حالي به شما دست مي دهد؟ فکر مي کنيد واقعيت ندارد؟ ديگراني مثل شما هم سي سال است به فرج الله صبا نويسنده واقعي اين نامه همين را مي گويند: واقعيت ندارد. اگر چه سال ها پيش هوشنگ گلمكاني به داد اين همكار قديمي رسيد و در مجله فيلم اشاره كوتاهي به اين موضوع كرد(اين را بعدتر فهميدم)
فرج الله صبا نويسنده و روزنامه نگار کهنه کاري است. او سال ها در عرصه مطبوعات فعاليت داشته و امروز ديگر از پيشکسوتان اين عرصه به شمار مي رود. داستان اين سوءتفاهم که به قول خودش يک نوع خرافه روزنامه نگاري است ، براي نخستين بار نيست که از زبان او روايت مي شود اما اميدوار است که آخرين بار باشد. آخر حالا سي سالي مي شود که چاپلين وبال گردن او شده است.
***
سردبير مي گويد هيچ مي دانستي نامه چارلي چاپلين به دخترش که سال هاست در ايران دست به دست چرخيده جعلي است ؟ » شاخ هايم کم کم در حال سبز شدنند.
ـــ به فرج الله صبا زنگ بزن و ماجرا را زنده کن.
نه فايده اي ندارد. شاخ هايم ديگر درآمدند. فرج الله صبا استاد خيلي از ما روزنامه نگارهاي تازه به دوران رسيده است. چه در قالب تحريريه هاي مختلف و چه در کلاس هاي آموزش روزنامه نگاري مثل مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها. يادم هست در همين کلاس هاي رسانه زماني که هيچ کس زويا پيرزاد و داستان هايش را نمي شناخت کتابش را دست گرفت و خط به خط برايمان خواند تا به ما موجز نويسي را ياد بدهد. بماند که کتاب را هم از او گرفتم و هنوز پس نداده ام. حالا باورم نمي شود دست به جعل چيزي مثل نامه چارلي چاپلين بزند. تلفن را که بر مي دارد تا خودم را معرفي مي کنم مي شناسد: هان! خسروي جان! حالت چطوره؟
من که جرات ندارم بحث جعلي بودن نامه را پيش بکشم. من و من مي کنم و آخر سر مي گويم : استاد! درباره نامه چارلي چاپلين مي خواستم...
با شلوغي و حرارت هميشگي اش حرفم را قطع مي کند تا بگويد: ول کن دختر! اين نامه چارلي چاپلين سي سال است بيخ گريبان ما را گرفته است و ول نمي کند. آن نامه را من نوشتم نه چاپلين خدا بيامرز. چارلي بيچاره روحش هم خبر نداشت. آن نامه فقط زاده تخيل من است.
و ماجرا آغاز مي شود. ماجرايي که باز مي گردد به يک روز غروب در تحريريه مجله روشنفکر: «سي و چند سال پيش در مجله روشنفکر تصميم گرفتيم به تقليد فرنگي ها ما هم ستوني راه بيندازيم که در آن نوشته هاي فانتزي به چاپ برسد. بهرحال مي خواستيم طبع آزمايي کنيم. اين شد که در ستوني هر هفته نامه هايي فانتزي به چاپ مي رسيد. آن بالا هم سرکليشه «فانتزي» تکليف همه چيز را روشن مي کرد. بعد از گذشت يکسال ديدم مطالب ستون تکراري شده. يک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا اينقدر تکراري اند. گفتند: اگر زرنگي خودت بنويس! خب ، ما هم سردبير بوديم. به رگ غيرت مان برخورد و قبول کرديم. رفتم توي اتاق سردبيري و حيران و معطل مانده بودم چه بنويسم که ناگهان چشمم افتاد به گراوري که روي ميزم بود و در آن عکس چارلي چاپلين و دخترش چاپ شده بود. همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه اي از قول چاپلين به دخترش نوشتم. از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار مي آورد زود باش بايد صفحه ها را ببنديم. آخر سر هم اين عجله کار دستش داد و کلمه فانتزي از بالاي ستون افتاد. همين شد باعث گرفتاري من طي اين همه سال».
بعد از چاپ اين نامه است که مصيبت شروع مي شود: «آن را نوار کردند ، در مراسم مختلف دکلمه اش مي کردند ، در راديو و تلويزيون صد بار آن را خواندند ، جلوي دانشگاه آن را مي فروختند ، حتي مرحوم مطهري در مقدمه کتابش «حقوق زن در اسلام» از آن استفاده کرد. هر چقدر که ما فرياد کشيديم آقا جان اين نامه را چاپلين ننوشته کسي گوش نکرد. بدتر آنکه به زبان ترکي استانبولي و آلماني و انگليسي هم منتشر شد. حتي در چند جلسه که خودم نيز حضور داشتم باز اين نامه را خواندند و وقتي گفتم اين نامه جعلي است و زاييده تخيل من ريشخندم کردند که چه مي گويي ما نسخه انگليسي اش را هم ديده ايم!»
صبا ، حالا نمي داند چرا يک ماهي هست که دوباره اين قضيه جان گرفته است. از من که مي پرسد به سردبير نگاه مي کنم و مي فهمم منبع خبرش را لو نخواهد داد. براي همين من هم اظهار بي اطلاعي مي کنم تا اينکه صبا مي گويد: «به گمانم چون در اين انتخابات اخير يکي از کانديداها از اين نامه استفاده تبليغاتي کرد دوباره اين موضوع باب شده و گرنه چند سالي بود که اين موضوع ديگر فراموش شده بود.»
بهرحال فرج الله صبا چوب خلاقيتش را مي خورد. چرا که اين نامه آنقدر صميمي و واقعي نوشته شده که حتي يک لحظه هم به فکر کسي نرسيده که ممکن است دروغين باشد.
دروغين؟ اسم اين کار را نمي شود جعل نامه گذاشت. مخصوصا آنکه نويسنده خودش هم تابحال صدهزار بار اين موضوع را گوشزد کرده است. اما واي از آن روزي که اين مردم بخواهند چيزي را باور کنند. اين را ، فرج اله صبا مي گويد.
ماخذ:
خبر گزاری میراث فرهنگی
http://www.chn.ir/News/?id=1654§ion=4


فرج الله صبا و نامه چارلی چاپلین
در انجمن ایران انگلستان /تبادل نظر پرنیان
http://www.tehranlondon.com/article.php?id=29421

براي امروز - روزنامه ابتکار

- اگر  از ترس هاي دروني خود رها شويم، حضور ما خود به خود موجب رهايي ديگران از چنگال ترس خواهد شد  .  (نلسون ماندلا) 
- ناملايمات  موثرترين آموزگار زندگي هستند. هنگام بروز مشکلات بايد شاد و شکرگزار باشيم. نه از اين جهت که رنج بردن خوب است، بلکه به خاطر پيامدهاي خوبي که دارد  .   (جو آن آندرسن) 
- تعداد  کساني که در کارها شکست مي خورند با تعداد کسانيکه کارها را بطور نيمه تمام رها مي کنند، رابطه مستقيم دارد. (جوزف مک کلندون)
- هرگز  مردي ولو بسيار نادان را نديدم که از وي چيزي نتوانسته ام بياموزم.    (گاليله)
- خواسته  مراد از مريد خاموشي و ژرف نگريست، و خواهش مريد از مراد، نشان دادن مسير پيشرفت.    (ارد بزرگ)
- ما  از جنس روياهايمان هستيم  .  (ويليام شکسپير)
- اگر  قرار باشد بايستي و به طرف هر سگي که پارس مي کند سنگ پرتاب کني، هرگز به مقصد نمي رسي  .  (لارنس استرن)
- هيچ چيز بهتر از کار کردن بجاي غصه خوردن، آدمي را به خوشبختي نزديک نمي سازد.    (موريس مترلينگ)
- چنان  باش که بتواني به هر کس بگويي: «مثل من باش  .  » (امانوئل کانت)
- يا چنان نماي که هستي، يا چنان باش که مي نمايي.    (بايزيد بسطامي) 


روزنامه ابتکار
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=59627

شعری از شاعر معاصر آقای وحيد پورزارع = ما گول خوردیم



معرفي وحيدپورزارع



معرفی آقای وحيدپورزارع
تاريخ تولد: چهار شنبه 1 بهمن 1359
کشور: ايران شهر: tehran

دستای تو دیگه دست یه مهربون نیست .....
حرفای تو دیگه حرف یه همزبون نیست ......

شعراز شاعر معاصر آقای وحيدپورزارع
ما گول خورديم »:
__________________________:
سرت را که بالا بیاوری
چیزی از نجابت ات کم نمی شود ،
خیالت راحت
فرشته های روی شونه هات
پیرتر از آنند ، که حساب و کتاب بیخودی خوبیت را
کف دست بنویسند !...
گناه اگر کنی
از آسمان ستاره می افتد ،
دامنت را بلند کن ،
به چیدن خوشه خوشه آمده ام !
دست پُر اگر از این سیاهی بر نگشتم
دراز می افتم رو به جاده ای که از روم
قطار بهشت بگذرد !
چقدر خندیدیم با دهان پر از زُهل
چقدر مُردیم با دهان پُر از گریه !
تمام آبهای خلیج و خزر
به سمت تو می ریزند
از تو آب می خورد این همه باغهای انگور وسیب
شرابی ام کن
پوست بکن سیب و لعنت به من اگر نخورم !
چرا زمان پرتاب نمی رسد؟
من با هیچ کس شوخی نمی کنم
حتی تو ، قدیسک ساعت دوازده !
روسری ات را بردار
هوای این نقطه از تهران
هوایی ات نمی کند !
به درد هیچ شیطانی نمی خوریم
معادلات جهان بگذار مجهول بماند
در کار ما حتی خدا !
نمی خواهم پاک بمیرم
وقتی خاک ناپاک است ،
برای این همه شرم ،
بی شرمی ام را متاسفم !
در ارتفاع هزار پایی زمین ایستاده ام
میترسم از پاهام
پا بده
این برج هر لحظه میریزد
به فاصله ی پلکی به هم زدن اما
جهان نمی ریزد !
دروغ محض است ،
قدیسک ساعت دوازده !
پرده بردار که دور تو بچرخم
با وضوی شراب از باغهای انگوریت !
سرم را که بالا بیاورم
تیغ و نفرین کتاب نا خوانده
میزد ..میبُرد از ته همه ی رگهای بسته ام را
ما گول خوردیم
باید از راهی که آمده بودیم
بر نمی گشتیم
حتی اگر قطار جهنم از جنازه هامان می گذشت
سرت را که بالا بیاوری
فرشته های جوان جانشین
نجابتت را می دزدند !
ما را به سمت هم پرت نمی کنند ،
و از دست سیب و شراب هم
کاری بر نمی آید
روسری ات را محکم بچسب
ما گول خوردیم !
شاعر معاصر آقای وحيدپورزارع

سایت بررسی سخنان و جملات حکیمانه ارد بزرگ


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان