۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

سخنان بزرگان جهان

اسرار شخص ، مانند زندانياني است که چون رها شوند تسلط بر آنها غير ممکن است . شوپنهاور



اگر توانايي عالمان ايران را از جهان علم گرفته شود چيزي جز سياهي باقي نمي ماند . پور سينا



آنکه دم خور آدمي است که بدگويي همواره با او پيوسته است ، خيلي زود اسير وهم و سياهي دل مي گردد . ارد بزرگ



وجود موانع ، تنهابه اين معني است كه بايد عزم خود را براي رسيدن به هدفهاي ارزشمند، جزمتر كنيد . آنتوني رابينز



به دنبال نکات مثبت و نقاط قوت ديگران باشيد تا آن ها را پيدا کنيد. آن گاه ديگر بيست دقيقه با او باشيد يا بيست سال تفاوتي نخواهد داشت زماني را که در اين حال سپري کنيد ، با عشق سپري مي شود زيرا در تمام طول اين مدت شما در جست و جوي همين عشق بوديد و همين عشق بود که بدان دست مي يافتيد . باربارا دي آنجليس



ميدان پيمان هاي گسسته ، همچون مردابي دهشتناک است که بايد از آن گريخت . ارد بزرگ



تنها علاج‌ عشق‌، ازدواج‌ است‌. بوخوالد



انسان همان چيزي است که باور دارد . آنتوان چخوف

كليد

هنر كليد فهم زندگي است. اسكار وايله



تغيير دهنرگان اثر گذار در جهان كساني هستند كه بر خلاف جريان شنا مي‌كنند. والترنيس



خوشبختي توپي است که وقتي مي غلتد به دنبالش مي رويم و وقتي توقف مي کند به آن لگد مي زنيم . شاتو بريان



هرگز نمى خواهم به واسطه محدوديت هايم، محدود شوم . باربارا استراسيند



خنده طبيعي زيباست و نواي زندگيست . ارد بزرگ



اگر کسي نه در وقت ضرورت سخن گفت قدرش شکسته مي شود . بزرگمهر



خوشبختي وجود ندارد و ما خوشبخت نيستيم ، اما مي توانيم اين حق را به خود بدهيم که در آرزوي آن باشيم . آنتوان چخوف



هنگامه رهايي اهريمن ، هنگام دربند شدن توست . ارد بزرگ

زينت انسان

زينت انسان در سه چيز است ؛ علم، محبت، آزادي. افلاطون



چهره و کردارمان مي تواند نماي بخت مان نيز باشد . ارد بزرگ



آنان كه به علم خود عمل نكنند مريض را مانند كه دوا دارد و به كار نبرد. ديمقراطيس



دانشگاه تمام استعدادهاي افراد ، از جمله بي استعدادي آنها را آشکار مي کند . آنتوان چخوف



فروتني ما را خواستني مي کند و دوست داشتني . ارد بزرگ



خوشبختي وجود ندارد و ما خوشبخت نيستيم ، اما مي توانيم اين حق را به خود دهيم که در آرزوي آن باشيم . آنتوان چخوف



با مصلحت ديگران ازدواج كردن در جهنم زيستن است . شوپنهاور



هيچ فرازي در برابر آدم هاي پاکباخته توان ايستادگي ندارد . ارد بزرگ



افراطي ترين صورت هيچ انگاري مي تواند اين ديدگاه باشد که همه باورها ؛ همهء چيزي را حقيقي انگاشتن ها لزوما” به خطا مي روند ؛ به اين علت ساده که هيچ دنياي واقعي در کار نيست . چنين است يک ظاهر دورنمايي که از درون ما سرچشمه گرفته است . فردريش نيچه

هر انتخابي که مي کنيد به آن پايبند باشيد

هر انتخابي که مي کنيد به آن پايبند باشيد . باربارا دي آنجليس



آن نعمت نصيب ماست که قدرش را مي دانيم وگرنه از صورت زيبا براي کور چه حاصل ؟. ويليام تن



آناني که چيزي براي گفتن ندارند با لودگي و ريشخند تلاش مي کنند خودي نشان دهند . ارد بزرگ



اگر روزي به چيزي نيازمند شدي به ملک و مال و ديگر اسباب حشمت و بزرگي خويش مناز . به کار و پيشه اي بپرداز که نامت سبک و ننگين نشود .بزرگمهر



انسان بايد والاترين آرمانهايش را دنبال کرده و هرلحظه به آنها عمل کند، چرا که آنچه شخص اينک انجام مي دهد بازگشتي مکرر در سراسر ابديت خواهد داشت. فردريش نيچه



ترس مي تواند پيشرفت و رشد به همراه آورد اما اين پيشرفت هم در نهايت توان آرام سازي روان آدمي را ندارد ، سخن دلنشين خردمندان دل ها را آرام مي کند . ارد بزرگ



اگر تا کنون به نصف آرزوهايتان رسيده ايد ، بدون ترديد زحمت شما دو برابر شده است . ايبسن



خوش بين باشيد اما خوش بين دير باور. ساموئل اسمايلز



ناداني و پستي يک نفر در گذشته ، نمي تواند ميدان انتقام از خاندان او باشد . ارد بزرگ



كسي كه از مرگ مي ترسد از زندگي لذت نتواند برد. اسپانيولي

ريشه نژادي و خانوادگي

بخش بزرگي از ادب آدمي برآيند ريشه نژادي و خانوادگي است .  ارد بزرگ



ميراثي گران بهاتر از راستي و درستي نيست. شكسپير



اشخاصي را كه از فرصت هاي مناسب زندگي خود كمال استفاده را مي برند خود ساخته مي گويند. توتل



آگاهي هدف را نزديک مي کند و از دوباره روي بازمان مي دارد . ارد بزرگ



ثروت و افتخاري كه از راه نامشروع به دست آمده مانند ابري زودگذر است. كنفوسيوس



احساس عشق و صميميت رادر خود تقويت كنيد. اين عقيده جالب رادر كتابي خوانده ام كه ( هر گفتگو يا ارتباط، پاسخي است به محبت و يا فريادي است براي كمك). آنتوني رابينز



فريبکاران همه کسان و خويشان خود را از دست مي دهند . ارد بزرگ



مثبت باشيم گرايش به افراد مثبت گرايشات منفي باشد گرايش به افراد منفي و شرايط منفي خواهيم داشت چيري بهسوي خودتان جدب مي كنيد آگاهانه باشد چه ناخودآگاه . جان هگلين



پيش از آن كه كاري بكني ، بايد كسي باشي . گوته

چنان باش كه بتواني به هر كس بگوئي مثل من رفتار كن. كانت

چنان باش كه بتواني به هر كس بگوئي مثل من رفتار كن. كانت



براي پيشرفت و پيروزي سه چيز لازم است اول پشتكار دوم پشتكار، سوم پشتكار. لردآديبوري



مردمان توانمند  در خواب نيز ، رهسپار جاده پيشرفتند .  ارد بزرگ



كسي كه به جلوي رويش نگاه نمي كند عقب مي ماند. مثل اسپانيولي



كسي كه فقط به كمك چشم ديگران مي بيند گول مي خورد. مثل فرانسوي



آناني که به ناگهان رشد کرده اند همچون کسي اند که بر تنابي باريک در حال گذرند . ارد بزرگ



تو از جسم و فکر تشکيل شده اي. قوانين مربوط به جسم وضع مي شوند، اجرا مي شوند، پايان مي پذيرند، اما فکر ما مرز نمي شناسد. وين داير



همه كساني كه با تو مي خندند دوستان تو نيستند. مثل آلماني

چند جمله زیبا

انسان نمي تواند به همه نيكي كند، ولي مي تواند نيكي را به همه نشان دهد. رولن



كلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا . ضرب المثل شرقي



آه و بردباري ، ريشه هر ديوزاد ، و بد خويي را ، خواهد کَند . ارد بزرگ



كار ريشه هاي تلخ و ميوه شيرين دارد. ضرب المثل آلماني



نگارش انديشه ها، سرمايه آينده است. ضرب المثل اسپانيائي



جشن هاي بزرگ انگيزه افزايش باروري و پويايي آدميان مي گردد . ارد بزرگ



به همه عشق بورز، به تعداد كمي اعتماد كن، و به هيچكس بدي نكن. شكسپير



عجله مباح نيست مگر در سه کار : يکي آنکه دختر به شوهر رود ، دوم آنکه ميت را زود دفن کنند ، و سوم آنکه طعام زود پيش مهمان برند .ويليام تن

بودا

هيچ کس جز خود ما مسوول بدبختي ها و يا خوشبختي هاي ما نيست . بودا



بهترين وسيله دفع دشمنان ، ازدياد دوستان است . بيسمارک



از آن جا که جهان حقيقي وجود ندارد, به ضرورت هر باور و هر فرضي بر درستي نادرست است. فردريش نيچه



آنکه از دست روزگار به خشم مي آيد ، هر آنچه آموخته بيهوده بوده است .گريستن



در دنيا جاي كافي براي همه هست پس بجاي اينكه جاي كسي را بگيري سعي كن جاي خودت را پيدا كني.چارلي چاپلين



براي آنکه پرواز کني ، پيکر خويش را به حال خود رها مکن . ارد بزرگ



اين كه چقدر زمان داري مهم نيست چگونه مي گذراني مهم است. لينكلن



انسان هرگز حتي به مرگ هم تسليم نمي شود مگر زماني كه اراده اش ضعيف باشد. ادكارآلن پو



آنکه پي به نيروي سترگ درون خود برد ، راه آزاد سازي آن را نيز خواهد يافت . ارد بزرگ

آلکس مک کنزي


وارد عمل شدن بدون برنامه ريزي علت همه شکست هاست . آلکس مک کنزي


شوپنهاور


جمع مال ، تحصيل کاميابي ، کسب دانش و شهرت ، هيچکدام با تندرستي برابري نمي کند . براي حفظ تندرستي بايد از هر چيز که براي تندرستي مضر است پرهيز کرد . مخصوصاً از شهوت رواني . شوپنهاور

 

طلوع و غروب عشق ، خود را به وسيله درد تنهايي و جدايي محسوس مي سازد . لابروير

 

همیشه بدنبال سرنوشتی بهتر برای خود باش ، و اگر کسب دانش  آرمانت است هر آنچه در این مسیر رنج ببری ارزشش را دارد . ارد بزرگ

 

در زندگي ثروت حقيقي مهرباني است ، و بينوايي حقيقي خودخواهي . وينه

 

موسيقي؛ صداي خداست. پور سينا

 

میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم  اندازه نیروی کنونی ماست . ارد بزرگ

 

براي پيشرفت سه چيز لازم است: اول پشتکار، دوم پشت کار، سوم پشت کار. لرد آويبوري



کيم وو چونگ



شما بدون تسلط بر خود نمي توانيد فاتح ديگران باشيد. کيم وو چونگ

 

در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام . ارد بزرگ

 

انسان اگر ناخوش باشد و كار كند بهتر از اين است كه سلامت باشد و بيكار بنشيند . كازوبون

 

انسان با استقامت قدرت و نفوذ تعقل واستدلال ميتواند حتي بر وبا و طاعون غلبه كند . ناپلئون بناپارت

 

واژه ها سرشار از پندارهاست ارزش آنها همپای زندگی است . ارد بزرگ

 

به گرسنگي مردن بهتر که نان فرو مايگان خوردن . سعدي

 

ما در رويدادهاي زندگي خود نقشي نداريم، اما در اينکه چگونه آنها را تعبير کنيم، مؤثر هستيم . نيچه

 

با ، رفته گان به جهان دیگر، نتوان همراه شد ، که  این کوشش و همراهی عمر را  بباد می دهد . ارد بزرگ

 
http://tabaharidigar.wordpress.com

اديسون



نبوغ يعني يك درصد الهام گرفتن و نودونه درصد عرق ريختن . اديسون

 

آنکه مدام  به کار دیگران سرک می کشد و کنجکاو است تا ببیند آنها چه می کنند مانند سایه ایی بر دیوار است که مدام بدنبال ما می دود بدون آنکه از خود اختیاری داشته باشد . ارد بزرگ

 

دانش پزشکي در عرض چند سال گذشته چنان پيشرفت حيرت انگيزي کرده است که امروز براي يک پزشک غير ممکن است در بيمار خود عضو سالم پيدا کند . اريل وينسون

 

خدايا ! مرا از دوستانم محافظت بفرما . چون مي دانم چكونه خويشتن را در مقابل دشمنانم حفظ كنم ! . ولتر

 

برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو . ارد بزرگ

 

مأيوس مباش زيرا ممكن است آخرين كليدي كه در جيب داري ، قفل را بگشايد. تروتي ويك

 

خيلي وقت شناس بود . تو مي توانستي آفتاب را با او تنظيم كني ! . كريستوفر فري

 

پندار و دیدمان بر روشنایی باشد و راستی ، بدینگونه راه های آینده ، روشن است و هموار . ارد بزرگ

 

من جز يك چيز نمي دانم و آن اين است كه هيچ چيز نمي دانم . سقراط

 

در جواني آنگاه که رؤياهايمان با تمام قدرت درما شعله ورند خيلي شجاعيم ولي هنوز راه مبارزه را نمي دانيم، وقتي پس از زحمات فراوان مبارزه را مي آموزيم ديگر شجاعت آن را نداريم. پائولو کوئيلو

 

آنکه با آدمهای گستاخ گفتگو می کند ، دیر و یا زود به شر آنها گرفتار آید . ارد بزرگ

 

هر آنچه را که مي توانيد انجام دهيد ، و يا در رؤياي خود مي بينيد که قادر به انجام آن هستيد شروع کنيد ، جسارت در بطن خود، نبوغ و قدرت جاودانه اي را نهفته دارد . گوته

 

اين ذهن است که ذهن را جلب مي کند، فقط درست ها مي آيند و ما به وسيله ناخودآگاهي هدايت مي شويم زيرا ناخودآگاه مي داند . ک.گ.يونگ

http://mahman.wordpress.com/

برای امروز

1) هرگاه مهر به شما اشاره کند دنبالش برويد.حتي اگر گذرگاهش سخت و ناهموار است. و وقتي بال هايش شما را در برمي گيرد اطاعت کنيد. حتي اگر شمشيري که در ميان پرهايش پنهان است شما را زخمي کند. و اگر با شما سخن گفت او را باور کنيد. گرچه صدايش روياهاي شما را بر آشوبد چون باد شمال که باغ را ويران مي کند. (جبران خليل جبران)
2) هزار تلاش انسان به اندازه يک تقدير کارساز نيست. (نيچه)
3) طبيعت با آغوشي باز و دستاني گرم، از ما استقبال کرده و مي خواهد که از زيبايي اش لذت بريم. چرا انسان بايد آنچه در طبيعت ساخته شده است را از بين برد؟ (جبران خليل جبران)
4) سربازي که مي ترسد، جان خود و ديگر سربازان را به خطر مي افکند. (ارد بزرگ)
5) فرد مقتدر کسي است که قادر به کسب تعهد است، زيرا حق چنين کاري را بدست آورده و يا کسب کرده است.(نيچه)


روزنامه ابتکار
http://ebtekarnews.com/Ebtekar/Article.aspx?AID=7414

کنکاش در اندیشه ارد بزرگ


زهرا کاتب در سایت تک برگ در مورد ارد بزرگ می گوید :

آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست »
این سخن از آن مردیست که برای بسیاری از جوانان نسل امروز الگو بوده و سخنانش حامل بغضها و درد های آنهاست .
ارد بزرگ در کتاب «آرمان نامه» مو به مو پرسش ها ، مشکلات و مصیبتهای نسل امروز را پاسخ می گوید .
از ریش سفیدانی می گوید که همانند « سقفی بر خانه نسل امروز » هستند و اینکه « زنجیره نسلهایند »و وظایف بسیاری بر دوش دارند .

و از آزادی
که نهایت آرزوی بشر است می گوید : «رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی »
از آزادیخواهان تجلیل می کند و می گوید :« پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است » آزادی و پرستش میهن را راهی برای پیشرفت ما می داند و می گوید :« میهن پرستی و آزادیخواهی کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست »
و هشدار می دهد که :« آنگاه که آزادی فدای میهن پرستی می شود و وارون بر این میهن پرستی فدای چیزهای دیگر ، کشور رو به پلشدی می گرایید و درد »

ارد بزرگ شجاعانه یک به یک عقایدش را می شکافد و نکته به نکته با مخاطب در میان می گذارد و در مورد میهن اینچنین می گوید :« میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است » او کار را در همین جا رها نمی کند و ختم کلامش بسیار محکم است و می گوید :« آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد »

آزادیخواهی و میهن پرستی دو رکن و ستون اندیشه او محسوب می شود اینچنین فکری بر سراسر کتاب آرمان نامه سایه افکنده است .

به خود بر می گردم به گذشته می نگرم به راهی که آمده ایم و آینده که چگونه مسیری خواهد بود و به آرمانهای ملت خویش ، آرمانهایی که برای غرب بسیار سنگین است و از هم اکنون با جعل اسامی ایرانی و ساختن فیلمهای 300 و اسکندر مقدونی و مواضع ضد ایرانی هویت تاریخی و فرهنگی ما را هدف قرار داده اند .
دشمنی آنان بیش از آنکه با نظام حاکمیتی ایران باشد دشمنی با هویت ملی و تاریخی ماست . آنها همواره از خروشیدن و برآمدن دوباره این ملت ترس و واهمه داشته اند . ارد بزرگ مستقیما به ما همان سو را نشان می دهد همان جایی که باعث سربلندی کشور ما در طول تاریخ بوده است . او از آرمان خواهی می گوید :« به جای خود کم بینی و آرمان گریزی ، پای در راه نهیم که این تنها درمانگر دردهای زندگی ست »
و از شرایط امروز و فاصله تا هدف می گوید :« میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم اندازه نیروی کنونی ماست » و نهیب می زند :« کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست » او می داند جوان و دودمان آهنین ایرانی می تواند و در نهاد خود چنین قدرتی دارد که می گوید :« مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند »
آزادی و عشق به میهن را نهایت این راه می داند و آرمانی والا . آرمانی که نباید گم شود ، آرمانی که وظیفه همه است و می گوید :« مهم نیست تا چه میزان رشد کرده ایم ، مهم این است که از آرمان هایمان دور نشده باشیم »

ارد بزرگ تجلی تاریخی پر شکوه است در فرگرد سرآمدان کتاب آرمان نامه می گوید :« کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند » اندیشه او همراز داستانهای شاهنامه است و خرد برایش شرط اول است همان خردی که در فرگرد آرمان به آن اشاره می کند و می گوید :« آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویی پی می برند بر ادامه آن پافشاری نمی کنند » او فردوسی را راوی یک داستان ساده نمی داند و شاهنامه را بسیار فراتر از حماسه ایی ادبی می داند و می گوید :« ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود »

براستی کدام یک از روشنفکران این سرزمین تا این حد حساب خود را با تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین روشن کرده اند بسیاری از آنها یا دچار تجدد شدند و یا گرفتار سحر کلام و آنچه پنهان ماند مظاهر بسیار روشن و آشکار ملت سرافراز ایران بود .
تنها نام انسان غیر ایرانی آرمان نامه نام مهاتما گاندیست :« بارزترین و گرامی ترین گرایش گاندی ، میهن پرستی او بود »
در عرصه سیاست جهانی هزاران نام برای گفتن وجود دارد اما ارد از گاندی سخن می گوید و کنش اجتماعی و سیاسی او را یادآور می شود . آرمانی که توانست کشور هفتاد و دو ملت را از دست استعمار پیر نجات بخشد .

ارد بزرگ اهل فریاد و جدل نیست او می گوید :« پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است » و براستی او یک شکافنده و اندیشمند است کسی که بدنبال خرد است و نه بلواهای سیاسی و ...

او به تاریخ گره خورده است و خود چه جالب می گوید :« آدمها میوه های درختانی هستند که ریشه ای از دیرینه دارند »
در طی سالهای گذشته کمترین گفتگو و صحبتی از او با رسانه ها دیده و یا شنیده ایم . شاید اصلا او به رسانه ها آنگونه که عده ایی برایش سینه چاک می دهند نمی نگرد و می گوید :« رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد »
پژواک مردم برای او بسیار مهمتر از آنچه وجود دارد می باشد .
و این همان آزادی است که ارد بزرگ از آن یادها کرده است . آنگاه که توده مردم به شکل های مختلف حرفهای خودشان را بزنند موجب گسترش و رشد آگاهی های یکدیگر در هر زمینه ایی می گردند . پس باید ندای مردم را شنید و مسیر را برای کاستن دردها و مشکلات فراهم نمود . برای این بزرگمرد ایرانی آرزوی طول عمر و سعادت بیشتر می کنیم .



منابع به ترتیبی که در متن بود :

* فرگرد آزادی - فرمان نخست
* فرگرد ریش سفید - فرمان هشتم
* فرگرد ریش سفید - فرمان ششم
* فرگرد آزادی - فرمان دوم
* فرگرد برآزندگان - فرمان سیزدهم
* فرگرد میهن - فرمان سیزدهم
* فرگرد میهن - فرمان دوازدهم
* فرگرد برآزندگان - قرمان هفدهم
* فرگرد میهن - فرمان نهم
* فرگرد آرمان - فرمان دهم
* فرگرد آرمان - فرمان شانزدهم
* فرگرد آرمان - فرمان هفدهم
* فرگرد آرمان - فرمان دوم
* فرگرد آرمان - فرمان ششم
* فرگرد سرآمدان - فرمان دوم
* فرگرد آرمان - فرمان هیجدهم
* فرگرد سرآمدان - فرمان نخست
* فرگرد سرآمدان - فرمان چهارم
* فرگرد ریشه ها - فرمان دوم
* فرگرد ریشه ها - فرمان پنجم
* فرگرد رسانه - فرمان دوم


نكته ها

 - آنها  که به عهد خود وفا می کنند برگزیده ترین مردم هستند. (حضرت علی«ع»)
- دانش  پزشکی در عرض چند سال گذشته چنان پیشرفت حیرت انگیزی کرده، که امروز برای یک پزشک غیرممکن است در بیمار خود عضو سالم پیدا کند. (اریل وینسون)
- مایوس  مباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری، قفل را بگشاید. (تروتی ویک)
- من  جز یک چیز نمی دانم و آن اینست که هیچ چیز نمی دانم. (سقراط)
- آدمی  با کینه، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند. (ارد بزرگ)



ماخذ : http://omomi.mihanblog.com/post/32110

مهدی اخوان ثالث(م.امید)


چون پرده حرير بلندي
خوابيده مخمل شب تاريك مقل شب
آيينه سياهش چون آينه عميق
سقف رفيع گنبد بشكوهش
لبريز از خموشي و ز خويش لب به لب
امشب به ياد مخمل زلف نجيب تو
شب را چو گربه اي كه بخوابد به دامنم من ناز ميكنم
چون مشتري درخشان چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا ميزنم تو را
نام تو را به هر كه رسد مي دهم نشان
آنجا نگاه كن
نام تو را به شادي آواز ميكنم
امشب به سوي قدس اهورايي پرواز ميكنم



مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث،از برجسته ترین شاعران معاصر ایران، متخلص به م امید، در سال 1307 در توسنو ( مشهد) به دنیا آمد و چهارم شهریور سال 1369 در تهران درگذشت.
وی در سال 1326از هنرستان صنعتی دیپلم آهنگری گرفت و در سال 1327 به تهران آمد و معلمشد. در دهه سی شمسی وارد مبارزات سیاسی شد و به زندان افتاد.
مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال 1330 منتشر کرد.

من نه سبک شناس هستم نه ناقد .... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...

مهدی اخوان ثالث

اگرچه اخوان دردهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار سومین دفترشعرش، زمستان، در سال 1336، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.
مهارت اخوان درشعر حماسی است. او درونمایه های حماسی را در شعرش به کار می گیرد و جنبه هایی از این درونمایه ها را به استعاره و نماد مزین می کند.
به گفته برخی ازمنتقدان، تصویری که از م . امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که اواز نظر شعری به نوعی نبوت و پیام آوری روی آورده و از نظر عقیدتی آمیزه ایاز تاریخ ایران باستان و آراء عدالت خواهانه پدید آورده است و در این راهگاه ایران دوستی او جنبه نژاد پرستانه پیدا کرده است.
اما اخوان این موضوع را قبول نداشت و در این باره گفته است: "من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می شناسد، عقده عدالت دارد،قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیزداشته ام."

اخوان از نگاه دیگران
جمال میرصادقی،داستان نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته است: من اخوان را از آخرشاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شدکه نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی ودرونی من بود.

هنر اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آوردکه خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل های بعد گذاشت
نادر نادرپور

نادر نادر پور،شاعر معاصر ایران که در سال های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعراو آشنا شد معتقد است که هنر م . امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی وسوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در همنسلان او و نسل های بعد گذاشت.
نادرپور گفته است: "شعر او یکی ازسرچشمه های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهماست. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه ای ایجادکرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامینخاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن بر می گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشاراز سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیلدر او هم تاثیری از گذشته می توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگرانیعنی در نسل بعدی می توان مشاهده کرد."
اما خود اخوان زمانی گفت نه درصدد خلق سبک تازه ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اشپیروی کرده : "من نه سبک شناس هستم نه ناقد ... من هم از کار نیما الهامگرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته ام که می کوشم اعصابو رگ و ریشه های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچهمربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهمیا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...."

ارد بزرگ متفکر واندیشمند برجسته کشورمان می گوید: مهدی اخوان ثالث سراینده میهن پرستی بودکه در دل ایرانیان آشیانه داشت روانش شاد .
هوشنگ گلشیری،نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می داند از تبار خیام بازبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می گوید تعلق خاطراخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع وتکرار می توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعاتالنظیر و جناس و غیره.
اسماعیل خویی :اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته است وآشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبانرا به راستی از آن خود کرده است.
تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم درالتزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می توان دید و هم درتبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره
هوشنگ گلشیری





غلامحسین یوسفیدر کتاب چشمه روشن می گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصرخود را از خلال اسطوره ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده است.
شعر زمستان در دیماه 1334 سروده شده است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی وتاریکی فضای پس از 28 مرداد 1332 است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی رااحساس می کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز درجان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز می کند:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است.

علاوه بر زمستانو ارغنون، از آخر شاهنامه، از این اوستا و در حیاط کوچک پاییز در زندان میتوان به عنوان دیگر آثار مهدی اخوان ثالث یاد کرد.
م . امید پس ازانقلاب مجموعه تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم را منتشر کرد. آرامگاه م .امید در توس، در کنار آرامگاه فردوسی است، شاعری که به او ارادت خاصی میورزید


سال هایی چند پساز کودتای 28 مرداد سال 1332 هجری ی شمسی ، مهدی اخوان ثالث ، شاعر روزهایخسته گی و درد ، خود را مزدشتی خواند . او اعلام کرد زردشت و مزدک را دردل و دنیای خویش آشتی داده و بر حاصل این آشتی پیام های بودا و مانی رانیز افزوده است
پناه به مزدشت واکنش مردی تنها به زمانهای پر جور وزخم بود؛ واکنش مردی که مزدکهای زمانهاش را عارف میخواست؛ مانیهایزمانهاش را عادل. پیامبرانی که پیشازآنکه شمشیر در راه عشق کشند،آنچه در سر دارند بنهند، آنچه در کف دارند بدهند و آنچه بر آنها آیدنجهند. مهدی اخوانثالث نیکپنداریی زردشت، عدالت­جوییی مزدک وبینیازیی مانی را یکجا می خواست. بازگشت او به سوی شرفِ طبیعی و خانهیپدری نشان نیاز به جهانی دیگر بود؛ نیاز به سروریی نیکانی رسته از بندِهرچه هست. افلاطون گفته بود مدینهی فاضله آن جا است که مردان خوب حکممیرانند و مهدی اخوان ثالث همهی خوب­ها را گردآورده بود تا مدینهیفاضلهای در دل برپا کند که جهان را امید رستگاری نبود.
واکنش مهدیاخوان ثالث به جهان، واکنش انسانی بود که از بدعهدیی رؤیافروشان زخمهابه دل و شانه داشت؛ از بدعهدیی رؤیافروشانی که رؤیاهای بزرگ را به برگِامانی فروخته بودند و از صدایشان هیچ نمانده بود، مگر آه حسرتی که از گلویدرراهماندهگان برمیخواست. مهدی اخوانثالث طراوت مدینهی فاضلهیدلاش را پادزهر اندوه بدعهدیها میخواست. تاریخ اما در بدهیبتترینلحظههایش، چنان در شعر او نشسته بود، که از حاکمان مدینهی فاضلهیدلاش نیز کاری برنیامد.

2
بخش عمدهی شعرفارسی در سالهای 1320تا 1357هجریی شمسی را میتوان واقعیتِ مستحیل درترفندهای شاعرانه خواند؛ تصویرکنندهی مراحل گوناگون یک نبرد در مقابلقدرت حاکم. در این دوران همهی تشبیهها، استعارهها، نمادها، تغییراتدستوری، همهی هنجارشکنیها و قاعدهافزاییها (2) در خدمت شعر بیانبهکار گرفته شد؛ بیان چهگونهگی، چرایی و چهبایدیی جهانی که حضورقدرتمندان را خوش نمیداشت. شعر بیان در تقابل با قدرت و بر مبنای باوربه ارزشی همهگانی سروده میشد. در این نوع شعر، حسرت، ستایش و یا مرثیهتنها موقعیت اردوی خیر در مقابل قدرت را استعاری میکرد؛ موقعیت آرزو درمقابل نظم سیاسی را.
فضای حاکم بر شعرفارسی در فاصلهی سالهای 1320 تا 1357 را در قامتِ چهار واژه یا عبارت میتوان بازخواند: بشارت، یأس، سرگردانی و ستایش قهرمانان. سقوط رضاخان واطمینان به توان انسان برای برپاییی جهانی دیگر در فاصلهی سالها 1320تا1332 شعر بشارت را ساخته است؛ کودتای 28مرداد ماه سال 1332 و باور به مرگهمیشه ی حماسه سازان در فاصله ی سال های 1332 تا 1341 شعر یأس را آفریدهاست ؛ ظهور دوباره ی مبارزان در صحنه و باور به کورسویی دیگر ، در فاصله یسال های 1341 تا 1349 شعر سرگردانی را ساخته است ؛ نبرد سیاهکل و شگفتی ازتوان ایثار انسان در فاصله ی سال های 1349 تا 1357 شعر حماسی را آفریدهاست . دمی به صدای مهدی اخوان ثالث در همه ی این سال ها گوش فرا دهیم ؛ بهصدای یأس و خسته گی .
3
سال های 1320 تا1332 ، سالهای گریز رضاخان، پایان جنگ جهانیی دوم، ورود و خروجبیگانهگان، فرارروییی احزاب سیاسی و نبرد مستمر برای کسب قدرت بود. امابیش از همهی اینها، سالهای تولد رؤیاهای مردمی بود که پس از خوابیشانزده ساله چشم میمالیدند و در جستوجوی غبار سمضربههای مرکب سواررهایی به هر سو نظر میکردند. بقایای گروه پنجاهوسه نفر خاک زندان را ازشانه های خود تکانده و حزب توده را بنیان گذاشته بودند. محمد مصدق خشممردم از جور تاریخیی بیگانهگان را نمادین میکرد. افسران خراسان شتاببرای پیروزی را تجسم میبخشیدند. جنبشهای کارگری رؤیای جهانی خالی ازطبقات را در سر میپروردند. و هیچکس جز به رؤیاها نمیاندیشید.
در آن سال­هاباور به تولد روزی دیگر، ایمان به توان خویش و حس بهبازیگرفته شدن درصحنهی سیاسی، همهی ذهنیت مردمی را میساخت که به تغییر تقدیر خویش چشمامید داشتند. آن سالها، روزگار شوق و خیال معصومانه بود و جهان شعر فارسیهرگز نتوانست از خضوع در مقابل وسعت این شوق و خیال شانه خالی کند.
در آن سال­هاهوشنگ ابتهاج با نگاه به همسایهی شمالی که تبلور همهی نیکبختیهایسترگ شمرده می شد، چنین سرود: "در نهفت پردة شب دختر خورشیدنرم میبافددامن رقاصة صبح طلایی را". سیاوش کسرایی جان شاعر فردا را تصویر کرد؛شاعری که اندوه را خاطرهای دور میانگارد. یقین او به تولد سرایندهای کهبر شعرهایش عطر گل نارنج مینشیند، بی خدشه بود: "پس از من شاعری آیدکهمی خندند اشعارشکه می بویند آواهای خودرویش چون عطر سایه دار و دیرمانیک گل نارنج".
مهدی اخوانثالث نیز محوِ روزگارش بود. او در سال 1328امید پیروزیی رنجبران را پای کوبید: "عاقبت حال جهان طور دگر خواهدشدزبر و زیر یقین زیر و زبر خواهد شد... گوید امید سر از بادة پیروزیگرمرنجبر مظهر آمال بشر خواهد شد". در آن سالها، مهدی اخوانثالث طراحطرحی دیگر بود؛ مایل به برافکندن بنیان جهان: "برخیزم و طرح دیگر اندازمبنیاد سپهر را براندازم...هر جا که روم، سرود آزادیچون قافیه مکرراندازم". جان پراندوه و دیرباور او اما بسیار پیش از دیگران به استقبالروزهای بد رفت. در پشت همهی فریادها و شعارها مردمی ایستاده بودند کهرخوتشان دیرپا بود و آرزوهایشان به لقمه نانی خریدنی: "ملت گاهی بخواب،گاهی بیدارو آبروی خود نهاده در گرو نان...گاه گرفتار جلوه های دروغینگاهبکف، پتک و داس، سرکش و غصبان". تردید در دل مهدی اخوان ثالث جوانه زدهبود؛ تردید به معبر آرزوها:"دیگر بگو کدام خدا را کنم سجود؟یا شیوة کدامپیمبر برم بکار". مهر زردشت و مزدک و مانی و بودا باید همان روزها به دلاو نشسته باشد.

4
سرانجام آنروزفرا رسید. 28 مرداد ماه سال 1332 تنها روز سقوط حکومت محمدمصدق و پیروزیییاران شعبان جعفری نبود. تنها روز به بارنشستن"خیانتها" یا خطاهای حزبتوده، تنها حاصل محافظهکاری یا ناتوانیی"حکومت ملی" در شناخت تضادهایجهانی، تنها روز بازگشت محمدرضاشاه به تخت سلطنت، تنها روز سخنرانییفلسفی در فواید وجود شاهان نبود. 28 مرداد ماه روز پایان یک باور بود. روزتجسم بدعهدیی مردم، روز در نور آمدن تزلزل رهبران، روز از سکه افتادناطمینان به خویش و به دیگری بود. آخرین فریادهای کسانی که فاصلهی هستی ونیستیشان آبی بود که خونها را از سنگ فرشها می شست، دیگر آبستن هیچرؤیایی نبود. گویی آنها تنها به خاک می افتادند تا کسب مخفیانهیقاریهای مسلول را رونق ببخشند.
هیچ کس نمی دانددر آن روز نخست چه کسی تنهایی و ترس را احساس کرد؛ نخست چه کسی یاردیروزی را به انگشت به گزمهها نشان داد یا زیر مشت گرفت؛ اما چهرهیرنجور مصدق در آستانهی دادگاه، دستی که کاشانی به مهربانی به پشت زاهدیزد، هجوم شرکتهای نفتیی انگلیسی- آمریکایی به ایران، کشف محل اختفایفاطمی، لورفتن سازمان افسریی حزب توده، درج تنفرنامههای رنگارنگ درروزنامهها و حتا تصویر چهرههای پرخشم آنان که تا دم مرگ بر اعتقاد خودپایفشردند، تجلیی خود را در ناباوری و حیرت همهگانی یافت؛ ناباوری وحیرت مردمی که ناگهان خود را هیچ یافتند و تکیهگاههای خود را فروریخته.28 مردادماه سال 1332 روز آغاز یک سقوط بود؛ روز ترس و آه؛ روز کوچک شدنِآدمی.
اوج شعر مهدیاخوان ثالث در چنین روزگاری نطفه بست؛ شعر او تبلور فریاد کسانی بود که باکوچکی پیوند نمیتوانستند و بزرگیی دوبارهی کوچکشدهگان را نیز باورنداشتند؛ تبلور فریاد کسانی که عقربههای آرزوهایشان با چنین جهانیهمخوانی نشان نمیداد. شعر مهدی اخوان ثالث اندوه همهی جانها وهرزهگیی خاک جهان را پشتوانه داشت. او به هیچ چراغی دل نبست؛ نه چراغی ونه سواری. پهنهی برآمده از خیال او دورتر از آن بود که دست یافتنیبنماید. مهدی اخوان ثالث از پرنده سوختهگیی بالها را باور داشت و ازانسان بیسرانجامی را. چنین بود که روزگار پس از کودتا را هیچ کس چون اونسرود.
بعد از کودتای 28مردادماه سال 1332 واژهی شب، به مثابه نماد اختناق، در شعر بسیاری نشست.نیما یوشیج به حضور شب چون کوچهگردی بیطرف شهادت داد؛ بیآنکه آن رامیرا یا مانا بینگارد: "هست شب یک شبِِ دم کرده و خاکرنگ رخ باخته است".نادر نادرپور به زردیی دلفریب نور دل بست؛ هر چند که به ناتوانیی خویشدر ستیز با حریف اعتراف کرد: "اندام من اندام شمعی واژگون استکز جنگ با شبپای تا سر غرق خون است... هر چندکه می داند که این نوراز مرگ با او دورترنیستاما در این غم نیز می سوزد که افسوساز آن آتش دیرین که در او شعلهمی زد دیگر خبر نیستدیگر اثر نیست".
اسماعیلشاهرودی در هنگامهی حضور یأسها و شکستها چشم آرزو فرو نبست: "تنها منمانده امو چله نشینی یأسها و شکستها...خرابه این تنهایی را امّابه جایخواهم گذارد...و خواهم پیمودتنگه وحشتزایی راکه در فاصله اکنونو دنیایفرداست". محمد زهری از مرگ امیدها خبر داد؛ از مرگ مردی که تاواندلبستگیهای بیسرانجاماش را پرداخته بود: "آن مرد خوش باور که با هرگریه، می گریید و با هر خنده، می­خندید... نومیدواری دشنه در قلبشفروبرده استاینک به زیر سایة غم، مرده است". مهدی اخوانثالث امّا، نهروز دیگری را انتظار میکشید و نه چون یک شاهد بیطرف به شب مینگریست. اوفتوا می داد که خاک جهان را جز سیاهی رنگ دیگری بر پیشانی نیست؛ هر چند کهگاه عاصی از ستمِ کمرشکن، اسکندری طلب میکرد و گاه خستهخاطردوست را بهسفری بیفرجام فرا میخواند.

5
نخستینمجموعهشعرِ مهدی اخوانثالث بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ،مجموعه شعر زمستان است . بگذشته از اشعاری که پیش از روزهای کودتا سرودهشدهاند، فضای حاکم بر این مجموعه، آمیختهای است از حس تنهایی و حسرتِروزگاران شیرین بر باد. زمستان فریادکنندهی زخمهای تازه است. رنج مهدیاخوان ثالث در این مجموعه اما، نه برخاسته از تقدیر نوع انسان، که برخاستهاز سرگذشت انسانی است که راه به خطایی معصومانه برگزیده و چون چشم گشوده،جز رهزنانی که به تاخت دور می شوند، هیچ ندیده است: "هر که آمد بار خودرا بست و رفت،ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب". زمستان روایت تقدیر انسانعصری ویژه در سرزمینی ویژه است؛ روایتِ تقدیرِ انسانی که گذشتهیبهیغمارفتهی خود را هنوز پرمعنا می­یابد. و

یأس مهدیاخوانثالث در زمستان با حیرت آمیخته است؛ یأس مردی که سوزِ زخمهایشفرصت اندیشیدن به چراییها را از او گرفته است: "هر چه بود و هر چه هست وهر چه خواهد بود،من نخواهم برد این از یاد :کآتشی بودیم که بر ما آبپاشیدند". انطباق جان و جهانِ انسانِ مجموعه شعر زمستان هنوز به فرجامنرسیده است. زمستان چشم جستوجو نبسته است: "در میکدهام؛ دگر کسی اینجانیستواندر جامم دگر نمی صهبا نیستمجروحم و مستم و عسس می­بردممردی، مددی،اهل دلی، آیا نیست"؟ پاسخ انسانِ زمستان اما، ناشنیده روشن است: مددینیست. نه مددی، نه دستی، نه کلامی: "سلامت را نمیخواهند پاسخ گفتسرها درگریبان است.... و گر دست محبت سوی کس یازی؛به اکراه آورد دست از بغلبیرون؛که سرما سخت سوزان است".

تردیدها اما هنوز به جای خویشباقی است؛ در دیار دیگری شاید برسر خستهگان سقف دیگری باشد : « بیا ایخسته خاطر دوست / ای مانند من دلکنده و غمگین !/ من اینجا بس دلم تنگ است./ بیا ره توشه برداریم ، / قدم در راه بی فرجام بگذاریم » زیر هیچ سقفیاما ، صدایی دیگر نیست ؛ ثالث پیام کرک ها را لبیک می گوید:"بده... بدبد.چه امیدی؟ چه ایمانی؟ کرک جان خوب می خوانی". مجموعه شعر زمستان تردیدیاست که به یقین میگراید، زخمی است که کهنه میشود، حیرتی است که عادتمیشود؛ زمزمهای که در غار تنهاییی انسان مکرر میشود: "چه امیدی؟ چهایمانی"؟

دومین مجموعه شعر مهدی اخوان ثالث در سالهای بعد ازکودتای 28 مرداد ماه سال 1332، آخر شاهنامه است. ثالث که در مجموعه شعرِزمستان با کرکها هم آواز شده بود، در آخر شاهنامه به جهانِ پرتناقضِخویش باز میگردد؛ به جهانی که آدمی در آن از وحشتِ سترونیی زمانه،نخبخیههای رستگاری را در روزگاران کهن میجوید:"سالها زین پیشتر مننیزخواستم کین پوستین را نو کنم بنیاد.با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدماز جگر فریاد:این مباد! آن باد!ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست". شاعر آخرشاهنامه هنوز دست به سوی یاری خیالی دراز می کند، هرچند نیک می داند که درزمانهاش شیفتهجانی نیست: "شب خامش است و خفته در انبان تنگ ویشهرپلیدِ کودنِ دون، شهر روسپی،ناشسته دست و رو.برف غبار بر همه نقش و نگاراو". و

شهرِ مهدی اخوان ثالث چونان دهشتناک است که او راهی ندارد،جز اینکه اندکاندک از زمانهی خود برگذرد و در تلخفرجامیی انسان عصرِخود، تلخفرجامیی نوعِ انسان را دریابد. هنگام که زخمها از ماندهگیسیاه میشوند، ثالث سیاهیی روزگارش را با سرنوشت ازلیی انسان پیوندمیزند. خوف حضور دقیانوس ماندهگار است: "چشم میمالیم و میگوییم: آنک،طرفه قصر زرنگارِ صبح شیرینکارهلیک بی مرگ است دقیانوس. وای، وای،افسوس". آخر شاهنامه به زخم فاجعه ناامیدانهتر مینگرد، به سرنوشتمجروحان زمانه رنگی ازلی می زند و همهی اندوه زمانه را در دل مردانی کهدرمانی نمی جویند، انبوه میکند:"قاصدک ابرهای همه عالم شب و روزدر دلممیگریند".

از این اوستا، سومین مجموعه شعرِ مهدی اخوانثالث بعد ازکودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ، آخر شاهنامهای است که قد کشیده است.نگاهی از دور تا فاجعه پُررنگتر بهچشم بیاید. اینک اگرچه ابری چون آواربر نطع شطرنجِ رؤیایی فرودآمده است، اینک اگر چه دیری است نعش شهیدان بردست و دل مانده است، اینک اگر چه هنوز باید پرسید: "نفرین و خشم کدامین سگصرعی مستاین ظلمت غرق خون و لجن راچونین پر از هول و تشویش کرده است"؟اما چه پاسخ این سئوال، چه چراییی گستردهگیی آن ابر و چه عمق اندوهبرخاسته از حضور نعش شهیدان را باید در سرنوشت نوعِ انسان جست؛ چه اینهاهمه نمودهایی است از آن تقدیرِ ازلی که بر لوحی محفوظ نوشته شده است؛ خطیبر کتیبهای:"و رفتیم و خزان رفتیم، تا جایی که تخته سنگ آنجا بودیکی ازما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند: کسی راز مرا داندکه ازاینرو به آنرویم بگرداند." و چون کتیبه به جهد و شوق بگردد، نوشته استهمان: "کسی راز مرا داند،که از اینرو به آنرویم بگرداند".

درازاین اوستا، مهدی اخوانثالث از زمانهی خویش فاصله میگیرد تا آنراآیینهی بیفرجامیهای نوعِ انسان بینگارد. اگر زمستان از سرمایناجوانمردانه مینالد، ازاین اوستا تعبیر سرما است. اگر زمستان مرثیهایبر مرگ یاران است، از این اوستا نوحهای در سوکِ پیشانیی سیاه انسان است.اگر زمستان اندوه برخاسته از پیروزیی تن بهقدرت سپردهگان است، ازایناوستا افسوس بیمرگیی دقیانوس است؛ پژواک صدای همهی رهجویان در همهیروزها؛ صدایی در غارِ بیرستگاری: "غم دل با تو گویم، غار!بگو آیا مرادیگر امید رستگاری نیست؟صدا نالنده پاسخ داد: آری نیست".


6
سالهامی گذرند. فاصلهی سالهای 1341 تا 1349 سالهای دیگری است. محمدرضا شاهپهلوی پرچمدار انقلاب سفید میشود. سرمایهداری به روستاها سر میزند.طبقهی متوسط سر بر میآورد؛ کالاهای غربی بازار ایران را تصرف میکنند.جبههی ملی و نهضت آزادی به میدان می آیند، جلال آل احمد غرب­زدگی رامینویسد؛ جنبش اسلامی روح الله خمینی را مییابد. حسنعلی منصور ترور میشود. طیب حاج رضایی شورش پانزدهم خرداد ماه سال 1342را علمداری میکند.خلیل ملکی و یاراناش محاکمه می شوند. محمدرضاشاه در کاخ خود مورد سوءقصد قرار میگیرد. تشییع جنازهی غلامرضا تختی، صحنهی اعتراض به رژیمشاهنشاهی میشود. کانون نویسندهگان ایران پا میگیرد و اگرچه محمدرضا شاهتاج میگذارد، شاعران نیم­خیز میشوند و غبار جامه می تکانند؛ در برزخیمیان جستوجوی چشم انداز و دلی پر از اندوههای پایا. و

در آنسالها اسماعیل خویی بر خیزش خشمی گواهی می دهد که دوزخ را ویران خواهدکرد: "دیر یا زودخشمی از دوزخ خواهد گفت:"آتش". نادر نادر پور اما، ازآوازهای کهنه دلزده است: "در زیر آفتاب، صدایی نیست... غیر از صدایرهگذرانی که گاهگاه،تصنیف کهنهای را در کوچههای شهربا این دو بیت ناقصآغاز می کنند:آه ای امید غایب!آیا زمان آمدنت نیست"؟ محمود مشرف آزادتهرانی به تداوم سیاهیها شهادت می دهد؛ به بیپناهیی کودکانی کهخوابهایشان خالی است: "عروسکها را در شب تاراج کردهاند... در شهرچهرهها را در خواب کردهاند". حمید مصدق به محمود مشرف آزاد تهرانی اززبان قطرههای باران پاسخ میدهد: "و گوش کن که دیگر در شبدیگرسکوتنیستاین صدای باران است". محمدرضا شفیعیکدکنی در کنار حمید مصدقمیایستد: "امروزاز کدورت تاریک ابرها در چشم بامدادانفالی گرفتهامپیغامروشنایی باران". فریدون مشیری به پیشبینیی کدکنی اعتقادی ندارد: "کاشمیشد از میان این ستارگان کورسوی کهکشان دیگری فرار کرد". فروغ فرخزاد درطالع جهان نقش برابری میبیند: "کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازیمیآیدو سفره میاندازدونان را قسمت میکند". خسرو گلسرخی طراوت جنگل رادست نیاز دراز میکند: "جنگلای کتاب شعر درختیبا آن حروف سبز مخملیتبنویسبر چشمهای ابر بر فراز،مزارع متروک:بارانباران". منصور اوجی از اینهمهتناقض خسته است:"در دیاری کهیکی از شور میگوید، یکی از پردةبیداد...میشود آیا کسانی یافتراهشان یکراهفکرشان یکجورجادههای دوستیشاناز کجی بس دور"؟

در روزگاری چنین آشفته، مهدی اخوانثالث که ساززمانه را با آوای جان خویش همخوان نمییابد، با زبانی که در آن سماجت وپَرخاش به جای آرامش مأیوسانه و اتکاءبهنفس نشسته است، دلخوشیهایخامسرانه را هشدار میدهد. اکنون تناقضهای او تناقضهای خسته مردی استکه گاه سر در گریبان دارد و گاه میاندیشد همدلی با رهروان را باید شعریسرود؛ سرگردانی که گاه فالی میگیرد: "ز قانون عرب درمان مجو، دریاباشاراتمنجات قوم خود را من شعاری دیگر دارم...بهین آزادگر مزدشت، میوهیمزدک و زردشتکه عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم". او نوید میدهد که ازتنهایی و اندوه دل خواهد کند اگر یاران شهری در خور بیارایند: "دلم خواهدکه دیگر چون شما و با شما باشم ... طلسم این جنون غربتی را بشکنم شاید،ودر شهر شما از چنگ دلتنگیها رها باشم ...که تا من نیز،به دنیای شما عادتکنم، یکچندهوای شهر را با صافی پاکیزه و پاکی بپالایید".

شهرِمهدی اخوان ثالث اما، سر بلند نخواهد کرد: "چه امیدی؟ چه ایمانی؟نمیدانیمگر؟ کی کار شیطان استبرادر! دست بردار از دلم، برخیزچه امروزی؟ چهفردایی"؟ پاسخی نیست؛ تنها باد زمانه به سویی دیگر میوزد؛ چنان به شتابکه مهدی اخوان ثالث دست به تسلیم بلند میکند: "اینک بهار دیگر، شاید خبرنداری؟یا رفتن زمستان، باور دگر نداری"؟ تسلیم مهدی اخوان ثالث در مقابلمنادیان بهار اما، چندان نمیپاید. سرمازدهگان مرگ زمستان را باورندارند.

7
حملهبه پاسگاهی متروک در جنگل های انبوه سیاهکل ، تنها آزمون یک روش مبارزاتیبود . 19 بهمن ماه 1349 پایانی بود بر سال ناباوری ؛ آغازی برای آنان کهظهور " منجیان " را در طالع جهان دیده بودند . چه حضور تصویرتیربارانشدهگانِ نبرد سیاهکل بر صفحههای اول روزنامهها و چه حضورتصویر گریختهگان بر پهنهی دیوارها، جز نمادهای پایان یک دوران نبود. بهچشم آرزومندان کسانی به میدان آمده بودند که چشمهایشان پُر از"باغهایبیدار" بود. جنبش روشنفکری ـ سیاسیی ایران که سالها از ناهمخوانییسخن و عمل مدعیان رنج بُرده بود، ناگاه قهرمانانی مییافت که پریزادانیبیعیب را میمانستند؛ قهرمانانی که محک صداقتشان خاک جهان را رنگینمیکرد. حمله به پاسگاه سیاهکل کسان دیگری را به سوی جهان شعر خواند.شاعران قهرمانان خویش را یافته بودند. و
زمانهیشوقزده و حماسهساز اما در شعر مهدی اخوان ثالث پژواکی نیافت. او خستهتراز آن بود که صدایی دلمشغولاش کند؛ کوچهگردی بود که در خویش سفرمیکرد: "سحرگاهان که خاک از ماه و از مِهنم نِزم و دَمِ مهتاب میخورددلمگهوارة غمهای عالم از مشرق تا به مغرب تاب میخورد".
8
روززخم و تلخی و تنهایی گذشت و جهان به هزار راه رفت. مهدی اخوان ثالث اما،به یاد ساعتِ سقوط در میخانهی پُردود و هقهق ماند؛ که جهان به چشمگریان او جز هیچ نبود: "هیچیم و چیزی کمما نیستیم از اهل این عالم کهمیبینیداز اهل عالمهای دیگر همیعنی چه پس اهل کجا هستیماز عالم هیچیم وچیزی کم".


ماخذ : http://forum.downloadworld.ir/showthread.php?t=1421

داستانهای خیلی جالب از تاریخ ایران

شاپور ساسانی
و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس




پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند .
پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست .
می گویند شاپور برافروخت و رو به سرداران کشور نموده و گفت تا جزایر ایران امن نشده کسی حق استراحت ندارد . همان شب شاپور و لشکریان بر اسب رزم نشسته و به سوی جنوب ایران تاختند . آنها جنوب خلیج فارس را که پس از دودمان اشکانیان رها شده بود را بار دیگر به ایران افزودند و دزدان تبهکار را به زنجیر عدالت کشیده و به ایران آوردند .
به گفته ارد بزرگ اندیشمند ایرانی : فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد .
گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده و پوزش خواست .


شکوه ایران در کجاست؟



پادشاه ایران کریمخان زند
کریمخان زند پادشاه ایران پس از شکار در نزدیکی تخت جمشید اردو زد .
از دور عظمت تخت جمشید دیده می شد یکی از فرماندهان گفت آیا شکوه ایران زمین در تخت جمشید پایان می یابد ؟
کریم خان پرسید : در زمان پادشاهی نادرشاه افشار کجا بودی ؟
گفت در تمام آن دوران در روستایمان به پدرم در کشاورزی کمک می کردم .
کریمخان خندید و گفت آن زمان همانند امروز تو از دور به پادشاه ایران زمین نادرشاه افشار نگاه می کردم و می گفتم آیا تمام شکوه ایران زمین در نادر شاه افشار پایان می یابد !؟ و امروز به تو می گویم دیگر آن بزرگی و عظمت را من در کسی و جایی ندیدم .
این سخن وکیل الرعایا کریم خان زند که از سرداران نادرشاه افشار بود خود گویای عظمت و جوهر آن یگانه دوران ها را دارد . ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : نادرشاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .
نادر شاه افشار در جمع ارتشیان ایران می گوید : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند. پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند. و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.



تیس کوپان





مسابقات تیس کوپان (1265 تا 550 پیش از میلاد مسیح)
اونتاش گال پادشاه سرزمین ایلام ( نام قدیم سرزمین ایران ) در 1265 سال پیش از میلاد ، دو فرزند داشت به نامهای تیس و کوپان این دختر و پسر که دو قلو بودند همواره بر سر تواناییهای خویش جنگ و ستیز داشتند .
پدر یک دوره مسابقات ورزشی بین این دو برگزار نمود . پس از آن مسابقه پادشاه اونتاش گال بر آن شد این کار را به شکل بسیار گسترده تری انجام دهد و از این رو در همان محل که امروزه به نام تیس کوپان ( در نزدیکی بندر چابهار ) شهرت دارد مسابقات جهانی تیس کوپان را هر ساله برگزار می نمود یعنی 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان .
نکته مهم این است که این مسابقات ۷۱۵ سال یعنی تا پایان دودمان مادها در ایران ادامه یافت .
اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (در افغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان به تیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .
مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار می‌شد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .
آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیس کوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .
جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند .



آیوت ها


آیوت ها ثروتمندترین خاندان بازرگان دودمان اشکانیان بودند آنها در مدت 470سال کالاهای مورد نیاز مردم خاور و باختر جهان را فراهم و برایشان می فرستادند . آیوت یکم در جوانی پس از کمی تجارت برای بازرگانان خورده پا تصمیم گرفت خود این راه را ادامه دهد و تبدیل به بزرگترین بازرگان ایران گردد روزی که نخستین سفر بازرگانی خویش را در پیش داشت مردی میانسال پیش او آمد و گفت من بازرگانم همان جایی می روم که شما در پی آنید . آیا می خواهید همراه با هم این راه را برویم ؟
آیوت گفت هدف شما از سفر چیست ؟
آن مرد گفت : هم اکنون می خواهم بازرگانی کنم . شاید در بین راه و یا در آن شهر که می رویم کار پر درآمدتری یافتم . هدف من این است هر کاری که بهتر بود به آن بپردازیم .
آیوت جوان به او خندید و گفت من با آدمی که برنامه مشخصی برای زندگی خویش ندارد همراه نخواهم شد و از او جدا شد . اندیشمند ایرانی ارد بزرگ می گوید : برنامه داشتن ویژگی آدمهای کارآمد است .
اگر آیوت با آن مرد همراه می شد شاید هیچ وقت نمی توانست امپراتوری بازرگانی آیوت ها را ایجاد کند . چون برای آیوت تنها یک هدف مهم وجود داشت و آن تبدیل شدن به بزرگترین بازرگانی ایران بود .



ماخذ :
http://ciirang.com/showthread.php?t=34075

دانلود چند کتاب ارزشمند

دانلود کتاب : تاریخ تمدن ویل دورانت
دانلود مجموعه مقالات از دکتر عبدالکریم سروش، پیرامون دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب های دکتر محمد مصدق
دانلود کتاب : آرمان نامه ، امیرهمدانی که دربرگیرنده سخنان ارد بزرگ است
دانلود کتاب : بسط تجربه نبوی ، دکتر عبدالکریم سروش
دانلود کتاب : مولوی و جهان‏بینی‏ها ، علامه محمد تقی جعفری
دانلود کتاب : تهوع ، ژان پل سارتر
دانلود کتاب : کتاب خاطرات (مخصوص موبایل) محسن قرائتی
دانلود کتاب : فاطمه فاطمه است ، دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب : سلمان فارسی استاندار مدائن
دانلود کتاب : راز (Secret)
دانلود کتاب های دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب : جهانی که من می شناسم ، ژان برتراند راسل
دانلود کتاب : تاریخ تمدن ، ویل دورانت - دورۀ کامل
دانلود کتاب : تاریخ جامع طبری تالیف محمد جریر طبری
دانلود کتاب : اخلاق خدایان
دانلود کتاب : مظلومی گمشده درسقیفه
دانلود کتاب : دیدگاههاى دو خلیفه
دانلود کتاب : شرح داستانهای مثنوی معنوی مولانا 6
دانلود کتاب : اسلام در یک نگاه
دانلود کتاب : دعا معراج مؤمنین و راه زندگى
دانلود کتاب : قیام قیامت (موبایل)
دانلود کتاب : اصول حكمت اسلامى و دیدگاههاى فلسفه بشر
دانلود کتاب : روحانیت ستیزی در تاریخ معاصر ایران
دانلود کتاب : احكام خانواده و آداب ازدواج
دانلود کتاب : خواص انواع نگین انگشتر - موبایل
دانلود کتاب : مبانی فلسفه علمی
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : تاریخ آنگلوساکسون و واقعه کربلا
دانلود کتاب : صحیفه سجادیه - ویژه موبایل
دانلود کتاب : ایمان و آزادی
دانلود کتاب : مفاهیم یجب أن تصحح
دانلود کتاب : معجزات علمی قرآن کریم (3)
دانلود کتاب : اسلام و مقتضیات زمان جلد 1و 2(موبایل)
دانلود کتاب : مذهب علیه مذهب
دانلود کتاب : مبانی فلسفه علمی
دانلود کتاب : مقدمه‌ای بر جامعه شناسی و فلسفه
دانلود کتاب : شیعه وتصحیح
دانلود کتاب : رساله آیت الله بهجت(موبایل)
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : sahifeh 4 mobile صحیفه سجادیه
دانلود کتاب : منتخب احادیث(موبایل)
دانلود کتاب : امامت و سیاست تاریخ خلفا بن قتیبه
دانلود کتاب : مجموعه کتابهای احمد کسروی
دانلود کتاب : مجموعه مقالات مرتضی آوینی (قسمت سوم)
دانلود کتاب : مجموعه مقالات مرتضی آوینی




مطلبی زیبا در مورد ارد بزرگ و بزرگمهر

سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران



اگر به تاریخ ایران خوب بنگریم تنها به دو اندیشمند برخورد می کنیم که جملات قصارشان بر سر زبانها افتاده و امروز در جهان مجازی به وفور از سخنان آنها بهره گرفته می شود ابتدا بزرگمهر وزیر انوشیروان عادل پادشاه ساسانی  و دیگری ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای حال حاضر کشورمان .
نکته مهم در مورد این دو متفکر کشورمان آنست که هر دوی آنها پرورش یافته یک ناحیه از خراسان بزرگ هستند یکی در مرو و دیگری در شیروان که فاصله این دو شهر بسیار اندک است هر چند مرو از کشور ما جدا شده و امروزه بخشی از استان ماری ترکمنستان می باشد .

در این مجموعه مختصر سعی کرده ام جملاتی از این دو اندیشمند برتر ایرانی را در کنار یکدیگر قرار دهم . با دقت بر روی هر جمله می توان به غنای دانش و خرد ایرانی پی برد .

ادامه در یادداشتهای دو دانشجو


سایت شیران شیروان


رنج از دیدگاه بزرگان ایران

آرشیت : کدام رنج بی ثمر بوده است ؟


امیر کبیر : رنج بردن برای آبادی ایران بزرگترین جایگاه برای من است


بانو ورتا : رنج بال پرواز است اگر نباشد پروازی نیست


بزرگمهر :رنج را نمی شود خرید بلکه باید کشید و کسی که رنج نکشیده باشد فرمانروای دیگران نمی شود


دیاکو : آخرین یاور من در تمام آوردهای زندگیم رنجی بوده است که پیشتر کشیده بودم


ارد بزرگ : در هنگامه رنج و سختی می توانی آهنگ پیروزی های آینده خویش را بشنوی


خواجه نصیرالدین توسی : رنج اگر نبود شکوه کار خود را هیچگاه باور نمی کردیم



ماخذ : http://regak.blogfa.com/post-64.aspx


نظریه "قاره کهن" ارد بزرگ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


قارهٔ کهن نظریه‌ای از ارد بزرگ است مبنی بر اتحاد کشورهای با فرهنگ مشترک ساکن غرب آسیا.

اصول نظریه قاره کهن

در این نظریه ارد بزرگ دنیا را از نگاه منش و خوی مردمانش به چند بخش تقسیم می‌کند. خاور (شامل نواحی شرق آسیا)، باختر (اروپا)، قارهٔ کهن (آسیای میانه و غرب آن، مصر)و بومیان (ساکنان آفریقا بجز کشور مصر).

در این نظریه او سرزمین‌های کوچ نشینی نظیر آمریکا تقسیم بندی نشده‌اند زیرا به عقیده او دارای ترکیبی از فرهنگ‌های دیگر هستند اما با این وجود آنان را به علت تسلط باختری‌ها بر ان تا حدودی باختری می‌داند.

ارد بزرگ معتقد است که مردم قارهٔ کهن باید با هم متحد شوند.

مختصات جغرافیایی قارهٔ کهن

قارهٔ کهن سرزمین‌هایی از کشمیر تا مدیترانه را در بر می‌گیرد.سرزمین‌هایی که در این جغرافیا می‌گنجند شامل قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، افغانستان، کشمیر، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، سوریه، لبنان، قبرس، ، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان سایر بخش‌های جنوبی ترین بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا جنوب اکراین می‌شوند.

جدول زیر نام این مناطق به ترتیب الفبا است.


سرزمین  ↓ پرچم  ↓ زبان ها  ↓ اقوام عمده  ↓
آدیغیه

آبخاز زبان آبخازی
آذربایجان ترکی آذربایجانی
آستراخان

ارمنستان ارمنی ارمنی
ازبکستان ازبکی، فارسی ازبک
افغانستان فارسی، پشتو، ازبکی، ترکمنی پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، ایماق، بلوچ، پشه‌ای، نورستانی، اسماری (گجر)، قزلباش و...
ایرستون (اوستیا) اوستیایی ایرن
ایران فارسی، ترکی آذربایجانی، کردی، بلوچی، ترکمنی، لری، گیلکی فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر، گیلک
اینگوشتیا زبان اینگوشی، روسی قفقازی
پاکستان اردو، پشتو، بلوچی
تاجیکستان فارسی، ازبکی
تاشکورگان
اویغوری ، فارسی اویغور ،تاجیک
ترکمنستان ترکمنی
ترکیه ترکی، کردی
چچن چچنی، روسی
داغستان
نژاد متحد داغستان، روس
سوریه عربی، کردی
عراق عربی، کردی
قبرس ترکی، یونانی
قزاقستان

قرقیزستان

کاباردینو-بالکاریا زبان کاباردینی , روسی , زبان بالکاری کاباردین، روسی، بالکاریا
کاراچای-چرکسیا روسی و ترکی , چرکسی ,کاراچایی , نوگایی , آبازایی کاراچای، چرکس، آبخاز، روسی
کشمیر کشمیری، بالکارها
گرجستان

لبنان عربی


ماخذ : دانشنامه آزاد ویکی پدیا

در مورد کورش پادشاه هخامنشی

درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار میباشد. در اینجا فهرست‌وار به نکته‌هایی اشاره میکنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
۱. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه میباشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یادشده را «فرشته بالدار!!» میخوانند.

مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی میکند.
افسر کورش هخامنشی برگرفته از آیینی مغانه میباشد که در مصر نیز راه یافته بود و نمونه‌ای از آن به جای مانده است. (بنگرید به کتاب: سکندر و دارا/ استاد بهروز). گیسوان شقیقه را بلند میکردند و پس از بافتن، به گونه‌ای در پشت گوش می‌پیچاندند که بسان شاخ قوچ میشد. آن ستاره‌ای که شما می‌بینید در واقع موهای بافته شده بود! این رسم مغانه را امروزه در میان خاخامهای یهودی میتوان دید که موهای شقیقه را میبافند و البته نمیپیچند.
۲. در دست راست شاهنشاه چوبدست شاهی (اشترای جمشید) به چشم میخورد که امروزه محو شده است. همانند آن در نگاره‌های زرتشت میباشد و شاید هم بَرسَم (شاخه مقدس) بوده است.
۳. بر فراز افسر شاه، سه گوی را نهاده بودند. تاکنون کسی به چیستی این گویها پی نبرده است. من گمان میکنم که اینها مروارید هستند؛ یکی از نمادهای آیین مهر که در نوشتارهای رمزآمیز عیسوی نیز یاد شده است. در سروده‌ای به زبان سریانی خطاب به عیسا، او را به مروارید همانند کرده و گفته است: بزرگ است شکوه تو؛ در آن تاجی که تو را نشانده‌اند، همانند نداری.
در «تاق بستان» نیز فرشته‌ای دارای دیهیم مروارید نشان بوده و فرشته دیگر، پیاله‌ای پر از مروارید دارد. (بنگرید به: جستار درباره مهر و ناهید/ م. مغدم). نگاره‌ای از یک شاهین هخامنشی نیز سه مروارید (یکی روی سر و دو تای دیگر در چنگالها) را نشان میدهد. آیا این عقاب همان لقب کورش بزرگ در تورات، یعنی«شاهین شرق» میباشد؟
۴. مرواریدها بر روی گل نیلوفر جای دارند که این گیاه نیز از ارجمندترین نمادهای میتراییسم به شمار میرود. در تندیسکی از آلمان می‌بینیم که ایزد میترا از میان نیلوفر زاده میشود. در جشن مهرگان، موبدموبدان در خوانچه‌ای که نزد شاه میبرد، گل نیلوفر مینهاد.
۵. زیرسازه افسر شاهنشاه کورش، شاخهای قوچ است که هرکدام به سوی مخالف دیگری کشیده شده و همسو نیستند. در انجیل، قوچ نشانه خدایی، و بز نشانه اهریمنی است. در تورات (پیشگوییهای دانیال) پادشاهی کورش به گونه قوچ، و الکساندر مقدونی به چهره بز نموده شده‌اند. در بنایی ویران، نزدیک به آرامگاه کورش بزرگ، که آن را آتشکده میدانند، روی برخی سنگها نقش شاخ قوچ دیده میشود.
۶. چهار بالی که پیکر کورش را پوشانده، نشانه سروری بر چهار گوشه جهان میباشد و نیز سخن از آن دارد که خدایگان کورش هخامنشی به درجه ایزدان رسیده است. در تورات (کتاب اشعیای نبی) میخوانیم که خداوند کورش را مسح کرده و روح ایزدی در اوست. کورش پرتو و فروغی برای انسانهاست و خدا او را بسیار دوست دارد. یادآور میگردم که نام کورش همریشه با «خور» و به معنای روشنی‌بخش است.
۷. پایه آرامگاه کورش بسان زیگورات، و آن تابوت بزرگ سنگی با تاق شیب‌دارش، نمایه‌ای از مهرازی (معماری) ناهیدپرستی میباشد. آناهیتا و میترا از ایزدانی بوده‌اند که در کنار اهورامزدا در سنگنبشته‌های هخامنشی، یاد گردیده‌اند. آرامگاه دارای هفت (عدد مقدس و نشانه هفت ایزد ـ سیاره) پله میباشد.


[برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: منم کورش شاه جهان/ انتشارات آشیانه کتاب]

روزهای سخت :

بانو کاساندان نزد فرزند خویش کمبوجیه آمد و گفت : پدرت مدتهاست تا دیر وقت درگیر رایزنی با رایزنان دربار است و من از این همه کار او نگرانم . تن درستی پادشاه فراتر از هر چیز دیگریست . کمبوجیه نزد پدر خویش ، فرمانروای ایران کوروش آمد و دید سخت در اندیشه است و رایزنان از آنچه رخ می دهد می گفتند . پس از پایان کار فرزند رو به پدر کرد و گفت مادر از این همه کار شما نگران است پدر گفت : روزهای سخت امروز ، فر بسیاری برای بهروزی میهنمان در پی دارد و این ارزشی بیش از تن درستی دارد .

تلاش ها و از خودگذشتگی کورش بزرگ باعث شد امروز اینگونه شیفته او باشیم . همانگونه که ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : روزهای سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت .


ماخذ : http://koroushkabir.blogfa.com


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان