۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

من کيستم؟ به قلم خانم شکوفه جباری از سایت شعرنو

نوشته شده توسط شکوفه جباری
در موضوع ادبی و هنری
به قلم خانم شکوفه جباری از سایت شعرنو
تاريخ تولد: جمعه 12 ارديبهشت 1365
کشور:ايران / شهر: يزد

چاپ رمان همسفر عشق در سال 1383
با همکاري اداره فرهنگ وارشاد اسلامي استان يزد
و کتاب در دست چاپ با عنوان شهاب آسماني وگرافيست
من کيستم؟ توکیستی؟
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

دستگاه هاي عدد نويسي هوشم را محاسبه کردند وبا ضربه ي پتک عدد ها را
توي سرم کوبيدند وحک کردند
ضرب وتقسيم را براي بقاء زيست بياموزم.
نت نويس ها براي سر دردم نسخه کردند
قانون غرق شدن در شور واحساس آهنگ تا مست باده نوشي
از دست ساقي شيپور زن سرمست شوم.
تاريخ نويسان وباستان شناسان آغاز پيدايشم را جستجو مي کنند
تا بفهمند از کدامين نسل هستم سگ ، ميمون ، خوک
،اژدهاي چهار سر، پرندگان بهشتي و...
وبقاياي استخوان اجدادم را از زير خاک ها بيرون مي کشند
تا افتخارات گذشته ي آنها را برايم به ارث بگذارند
وافکار فلاسفه ودانشمندان را
درگير اين مساله کنند که آيا نسل ميمون وقتي پيشرفت کرد
به انسانيت رسيد
وگاهي که بازيگوش مي شوم و از درخت ها بالا وپايين مي پرم
به اجدادم شک مي کنم .
زبانشناسان به دنبال واژه هاي گمنام هستند
تا سرزمين کلماتم را وسعت دهند و زبانم را به سخن بياورند
واگر لال شوم پنجره هاي اشارات را پيش رويم باز مي کنند تا
در چرخش وحرکت افکارم را به بيان قابل فهم برسانم
در حالي که ما فقط درگير اين شده ايم که همه چيز را به هم بفهمانيم
و نمي خواهيم براي فهم کلمات هم در وجودشان غرق شويم ،
همه در تلاشند گره هاي پيش رو بگشايند تا آسوده مسير را طي کنيم
وبه دنبال زنده بودن دل دستگاهاي پول شمار را به دست آوريم
در حالي که پرندگان در دوردست براي ساخت زرهي فولادي
که تير ما بر ان اثر نکند تلاش مي کنند وگوسفندان بع بع کنان
روز به روز که بر وزنشان افزوده مي شود
اين انديشه تمام ذهن آنها را درگير خود مي کند
که آيا فردا زير دندانهاي سخت ومحکم که گاهي با حرص
يا، ملايمت ، خشونت ، آرام ،تند و...
جويده مي شوند
ودر همان وقت است که مورچه اي دور از چشم ما دانه برنجي برمي دارد
وتا زماني که از ديد ذره بيني ما خلاصي نيابد دلش آرام نخواهد شد
و تمام حواسش تنها به نقطه ايست که ما در آن هستيم تا اينکه
به ديد تک بعدي دچار مي شود
وغافل از پيرامونش گنجشکي او را مي بلعد .
ودر ظهر تابستاني کبوتري پشت سرهم ماده اش را همراهي مي کند
تا مبادا نرهاي ديگر او را تصاحب کنند
وبر سرش مکرر نک مي زند که بق بق بقو زن بق بق بقو
برو توي لانه اي که ساختم وتا من نگفتم بيرون نيا ودر دورتر
سگ پاسبان استخواني را زير خاک پنهان مي کند
از ترس اينکه مبادا روزي رسد که از گرسنگي بميرد.
آري گردونه ي زمين پشت سر هم مي چرخد و مي چرخد
و ما همه در پي هم به هم معنا مي دهيم و هر روز موجودات جديدتر
جاي موجودات کهنه را مي گيرد و زندگي همچنان ادامه دارد
وتنها تحولاتش را در گذر زمان طي مي کند تا با معناهاي مختلف
شناخته شود ...
اما تداوم واستمرار وتکرار زمين عوض نشده
و وصل شدن دو جفت نر وماده همچنان بر پاست
و تمامي پيرامون ما از گلها تا آدمها به اين قانون پاي بند شده اند
وحتي اکتشافات واختراعاتي که براي توليد انسان در تلاش وتکاپو هستند
به يک نطفه هنوز وابسته اند
در حالي که من اينجا ايستاده ام و فرياد مي زنم که من کيستم
ونگاه مي کنم به تمامي اندامم تا بودن خود را باور کنم
که در مرز خواب و رويا و واقعيت شناورنشوم
و بتوانم جواب اينکه آيا وجود دارم يا ندارم را به افکارم پاسخ دهم
گاه احساس مي کنم بر هوايي معلق وشناور که دور خودم مي چرخم
در تلاشم که بايستم و فيلم سفر به به مريخ را که نگاه مي کنم
به دنبال اثرات لباسي هستم که مارا بر روي زمين نگه مي دارند
و آن زمان که از بلنداي غرورم پايين مي آيم ، لباسهاي پرزرق وبرق را
بيرون مي آورم ،
چشم هاي ظاهر نگر را دور مي ريزم ،
کمي نان فقيرانه را باشوق مي خورم
و در مرز افکارم دوباره سفر مي کنم
که واقعا من کيستم ؟ !
افتخارات ، خوشي ها ، شکست ها ، گناهانم و...
را پيش رو مي آورم
و به کاوش اطرافم مي پردازم
و من وجود خود را به تمامي زمين مي سپارم
تا شايد بتوانم من وجودم را پرواز دهم
وبه هرکس رسيدم از او سوال کنم: توکيستي ؟!
مي خواهم اي دوست خود را در لابه لاي اطرافم بيشتر بشناسم
پس سفر کن دوست من با منو
بر فراز کوه ها فرياد بزن
رو به خودتودر آينه ي در دست خودت را بنگر
وبا صداي بلند فرياد بزن , رو به من وجودت ..
تو کيستي؟

شاعر ونویسنده : خانم شکوفه جباری

از سایت شعرنو


پندهای زیبا وعمیق از ویکتور هوگو نویسنده ی فرانسوی


ویکتور ماری هوگو
(۲۶ فوریه ، ۱۸۰۲ - ۲۲ مه، ۱۸۸۵)
رمان‌نویس، شاعر، و هنرمند فرانسوی

¤¤¤¤¤¤
آرزو می کنم برایت ....
.قبل از هر چيز برايت آرزو ميكنم كه عاشق شوی

و اگر هستي ، كسي هم به تو عشق بورزد ،و اگر اينگونه نيست ،
تنهاييت كوتاه باشد ،و پس از تنهاييت ،
نفرت از كسي نيابي.
آرزومندم كه اينگونه پيش نيايد .......
اما اگر پيش آمد ، بداني چگونه به دور از نااميدي زندگي كني.
برايت همچنان آرزو دارم دوستاني داشته باشي ،
از جمله دوستان بد و ناپايدار ........
برخي نادوست و برخي دوستدار ...........ك
ه دست كم يكي در ميانشان بي ترديد مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگي بدين گونه است ،
برايت آرزو مندم كه دشمن نيز داشته باشي......نه كم و نه زياد
..... درست به اندازه ،تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قراردهند ،
كه دست كم يكي از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا كه زياده به خود غره نشوي .و نيز آرزو مندم مفيد فايده باشي ،
نه خيلي غير ضروري .....
تا در لحظات سخت ،
وقتي ديگر چيزي باقي نمانده است،
همين مفيد بودن كافي باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنين برايت آرزومندم صبور باشي
،نه با كساني كه اشتباهات كوچك ميكنند ........
چون اين كار ساده اي است ،
بلكه با كساني كه اشتباهات بزرگ و جبران ناپذير ميكنند .....
و با كاربرد درست صبوريت براي ديگران نمونه شوي
.و اميدوارم اگر جوان هستي ،خيلي به تعجيل ، رسيده نشوي......
و اگر رسيده اي ، به جوان نمائي اصرار نورزي ،
و اگر پيري ،تسليم نا اميدي نشوي...........
چرا كه هر سني خوشي و ناخوشي خودش را دارد و لازم است
بگذاريم در ما جريان يابد.
اميدوارم سگي را نوازش كني ، به پرنده اي دانه بدهي
و به آواز يكسهره گوش كني ،
وقتي كه آواي سحرگاهيش را سر ميدهد.....
چراكه به اين طريق ، احساس زيبايي خواهي يافت....به رايگان......
اميدوارم كه دانه اي هم بر خاك بفشاني
.....هر چند خرد بوده باشد .....
و با روييدنش همراه شوي ،تا دريابي چقدر زندگي در يك درخت وجود دارد.
به علاوه اميدوارم پول داشته باشي ، زيرا در عمل به آن نيازمندي.....
و سالي يكبار پولت را جلو رويت بگذاري و بگويي :
" اين مال من است " ،فقط براي اينكه روشن كني كدامتان ارباب ديگري است !

اگر همه اينها كه گفتم برايت فراهم شد ،ديگر چيزي ندارم برايت آرزو كنم ...
ويكتور هوگو
ویکتور ماری هوگو (۲۶ فوریه ، ۱۸۰۲ - ۲۲ مه، ۱۸۸۵) رمان‌نویس، شاعر، و هنرمند فرانسوی.

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان