۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تارنگار عشق×عاشقانه×اس ام اس - عشق........

عشق....

عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد . مادر ترزا

عشق نخستین سبب وجود انسانیست . وونارگ

عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . ارد بزرگ

عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد . شکسپیر

عشق مانند بیماری مسری است که هر چه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا میشوی . شانفور

عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست . کوستین

عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . جبران خلیل جبران

عشق برای مرد از احساسات عمیق و غیر ارادی نیست ، بلکه قصد و عقیده است . مادام دوژیرادرن

عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است . زابوتن

عشق نخستین بخش از کتاب مفصل بیوفائی است . ژرژسان

عشق معجزه ایست . امیل زولا

عشق شیرینی زندگیست . مارسل تینر

عشق مزیت دو فردیست که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند . سنت بوو

عشق یکنوع تب و حرارت شدید است . استاندال

عشق گل کمیابی است . آندره توریه

عشق حادثه ایست . کولارن

عشق چیزیست که به هیچ چیز دیگر شباهت ندارد . ریشله

عشق ما را میکشد تا دوباره حیاتمان ببخشد . بوبن

عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید . ایوانز

عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم . کن بلانچارد

عشق یعنی ترس از دست دادن تو . مثل ایتالیائی

عشق تاریخچه زندگی است.... اما در زندگی مرد واقعه ای بیش نیست . مادام دواستال

عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند . لئوبوسکالیا

عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد. عاملیست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند . ویکتور هوگو

عشق رمز بزرگیست . افلاطون

عشق تجارت خطرناکیست که همواره به ورشکستگی می انجامد . شانفور

عشق نبوغ عقل است. توسنل

عشق دردیست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار . کراتس

عشق نمی دانم چیست و نمی دانم چگونه سپری می شود . مادموازل دوسگوری

عشق دردیست شدیدتر از تمام دردهای دیگر ، زیرا در عین حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد . ولت

عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . آلفونس کار

عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند . کرنی

عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است . برنارد شاو

عشق چیزیست که بیعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نماید و آن ها را که بیش از اندازه عاقلند را کمی بی قید می سازد .؟

عشق چیزیست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بیندازد . د. اسمیت

عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل

عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ایجاد می کنند . ژرژسان


ماخذ : http://ilnaz92.blogfa.com/post-16.aspx

تارنگار رنگارنگ - جملات زیبا از بزرگان

جملات زیبا از بزرگان

۱- پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد ( ارد بزرگ )

۲- قبول حقیقت از بیان حقیقت سخت‌تر است . ( هیچکاک )

۳- تمام روز را کار کنید و هر دقیقه را هم به حساب بیاورید . ( برایان ترسی )

۴- تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. ( لورنس دورل)

۵- فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاریخ. ( یونگ )

۶- تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .( نادر شاه افشار )

۷- انسان آن قدر وقت ندارد که نیمی از عمرش را صرف نزاع و ستیزه کند .( لرد آوی یوری)

داستانى عبرت آموز از طمع كار

صيادى گنجشكى گرفت، گنجشک گفت: مرا چکار خواهى كرد؟ گفت بكشم و بخورم. گفت: از خوردن من چيزى حاصل تو نخواهد شد ولي اگر مرا رها كنى سه سخن به تو مي‌آموزم كه براي تو بهتر از خوردن من است. صياد گفت بگو. گنجشک گفت يك سخن در دست تو بگويم، و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه نشينم.

گفت: اوّلي را بگو. گفت: هر چه از دست تو رفت براي آن حسرت مخور. پس صياد او را رها كرد و بر درخت نشست و گفت: محال را هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت: اى بدبخت اگر مرا مي‌كشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال، که توانگر مى‌شدى و هرگز درويشى به تو نمي‌رسيد .

مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت خورد و گفت باز از سومي بگو. گنجشک گفت: تو آن دو سخن را فراموش كردى سومي را مي‌خواهي چکار؟ به تو گفتم براي گذشته اندوه مخور و محال را باور مكن. بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نيست آن وقت چگونه در شكم من دو مرواريد چهل مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته، غم خوردن چه فايده؟ گنجشک اين سخن گفت و پريد و اين مَثَل براى آن گفته مي‌شود كه چون طمع پديد آيد؛ همه محالات باور كند .

درگذر جاده زندگي آموختم:

كه : مي توان در يك لحظه تصميم گرفت و يك عمر رنج كشيد!

مي توان به رفتن ادامه داد ،خيلي بعد از آنكه تصور مي كني ديگر نمي تواني!

مي توان افكار را كنترل كرد و يا آنها تو را كنترل مي كنند!

بلوغ به تجربه هاي تو و درسهايي كه از آنها گرفتي مربوط است نه به سالهاي زندگيت!

قهرمان كسي است ، كاري را که لازم است انجام شود ، بي توجه به عواقب آن انجام دهد!

گاهي حق داري عصباني باشي ، اما حق نداري ظالم باشي!

مجبور نيستی دوستت را عوض كني ، اگر بداني دوستت عوض خواهد شد!

زندگيت مي تواند در يك لحظه توسط مردمي كه تو حتي نمي شناسي تغيير كند!

حتي زماني كه تصور مي كني چيزي براي بخشيدن نداري مي تواني به كسي كه كمك مي طلبد ببخشي!


اگر كسي آنگونه كه تو مي خواهي دوستت ندارد به اين معني نيست كه در عشق او نقصي هست!

با دوست مي توان در سكوت و بدون انجام هيچ كار مشخصي بهترين اوقات را داشت!

كساني را كه بيشتر دوست داري زودتر از دست مي دهي!

هنگامی که چیزی را از دست می دهی،سعی کنید آن درس را به یاد داشته باشیی!

اگر با کسانی که دوستشان دارید جر و بحث میکنید سعی کنید از منطق گذشتهاستفاده کنید ،نه گذشته را به میان بیارید!

یاد بگیریم که آهسته و شمرده صحبت کنیم ولی سریع فکر کنیم!

يک داستان بسيارعجيب

اتومبيل مردي که به تنهايي سفر مي کرد در نزديکي صومعه اي خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئيس صومعه گفت: «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟»
رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير کردند. شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي که تا قبل از آن هرگز نشنيده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد که صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند: «ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم. چون تو يک راهب نيستي»
مرد با نا اميدي از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشين همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.


ماخذ : http://sheytoonak8.blogfa.com/post-7.aspx

تارنگار رنگارنگ - جملات زیبا از بزرگان

جملات زیبا از بزرگان

۱- پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد ( ارد بزرگ )

۲- قبول حقیقت از بیان حقیقت سخت‌تر است . ( هیچکاک )

۳- تمام روز را کار کنید و هر دقیقه را هم به حساب بیاورید . ( برایان ترسی )

۴- تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. ( لورنس دورل)

۵- فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاریخ. ( یونگ )

۶- تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .( نادر شاه افشار )

۷- انسان آن قدر وقت ندارد که نیمی از عمرش را صرف نزاع و ستیزه کند .( لرد آوی یوری)

داستانى عبرت آموز از طمع كار

صيادى گنجشكى گرفت، گنجشک گفت: مرا چکار خواهى كرد؟ گفت بكشم و بخورم. گفت: از خوردن من چيزى حاصل تو نخواهد شد ولي اگر مرا رها كنى سه سخن به تو مي‌آموزم كه براي تو بهتر از خوردن من است. صياد گفت بگو. گنجشک گفت يك سخن در دست تو بگويم، و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه نشينم.

گفت: اوّلي را بگو. گفت: هر چه از دست تو رفت براي آن حسرت مخور. پس صياد او را رها كرد و بر درخت نشست و گفت: محال را هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت: اى بدبخت اگر مرا مي‌كشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال، که توانگر مى‌شدى و هرگز درويشى به تو نمي‌رسيد .

مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت خورد و گفت باز از سومي بگو. گنجشک گفت: تو آن دو سخن را فراموش كردى سومي را مي‌خواهي چکار؟ به تو گفتم براي گذشته اندوه مخور و محال را باور مكن. بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نيست آن وقت چگونه در شكم من دو مرواريد چهل مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته، غم خوردن چه فايده؟ گنجشک اين سخن گفت و پريد و اين مَثَل براى آن گفته مي‌شود كه چون طمع پديد آيد؛ همه محالات باور كند .

درگذر جاده زندگي آموختم:

كه : مي توان در يك لحظه تصميم گرفت و يك عمر رنج كشيد!

مي توان به رفتن ادامه داد ،خيلي بعد از آنكه تصور مي كني ديگر نمي تواني!

مي توان افكار را كنترل كرد و يا آنها تو را كنترل مي كنند!

بلوغ به تجربه هاي تو و درسهايي كه از آنها گرفتي مربوط است نه به سالهاي زندگيت!

قهرمان كسي است ، كاري را که لازم است انجام شود ، بي توجه به عواقب آن انجام دهد!

گاهي حق داري عصباني باشي ، اما حق نداري ظالم باشي!

مجبور نيستی دوستت را عوض كني ، اگر بداني دوستت عوض خواهد شد!

زندگيت مي تواند در يك لحظه توسط مردمي كه تو حتي نمي شناسي تغيير كند!

حتي زماني كه تصور مي كني چيزي براي بخشيدن نداري مي تواني به كسي كه كمك مي طلبد ببخشي!


اگر كسي آنگونه كه تو مي خواهي دوستت ندارد به اين معني نيست كه در عشق او نقصي هست!

با دوست مي توان در سكوت و بدون انجام هيچ كار مشخصي بهترين اوقات را داشت!

كساني را كه بيشتر دوست داري زودتر از دست مي دهي!

هنگامی که چیزی را از دست می دهی،سعی کنید آن درس را به یاد داشته باشیی!

اگر با کسانی که دوستشان دارید جر و بحث میکنید سعی کنید از منطق گذشتهاستفاده کنید ،نه گذشته را به میان بیارید!

یاد بگیریم که آهسته و شمرده صحبت کنیم ولی سریع فکر کنیم!

يک داستان بسيارعجيب

اتومبيل مردي که به تنهايي سفر مي کرد در نزديکي صومعه اي خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئيس صومعه گفت: «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟»
رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير کردند. شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي که تا قبل از آن هرگز نشنيده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد که صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند: «ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم. چون تو يک راهب نيستي»
مرد با نا اميدي از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشين همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.


ماخذ : http://sheytoonak8.blogfa.com/post-7.aspx

فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم): زندگی از بودن آغاز و تا شدن، پی گرفته می شود.


آغازها را باید جشن گرفت، چرا که شیره جهان در بالندگی و زایندگیست.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

از پایان ها نهراسید، چرا که هر پایانی را آغازیست.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

زندگی از بودن آغاز و تا شدن، پی گرفته می شود.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

جهان به تندی در حال پیشرفت و رشد است. برای رسیدن به زندگی بهتر، باید به آخرین دانش های روز دنیا دست یافت و از آنها بهره گرفت، برخی پیوسته با یادآوری نام دانشمندان مرده هزار سال پیش، کاستی ها و جاماندگی های سرزمین امروز خویش را پنهان می کنند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

هولناک و نفرت انگیز است در برخی از سرزمین ها، جنگ بر سر نامداران درگذشته، بسیار بیشتر از شناخت و بزرگداشت برجستگان زنده است.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

مبادا به نام بزرگان تاریخ خود، مشاهیر زنده مان را به گوشه برانیم که این رسم مردم نادان و بی خرد است.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

زیاده روی در ستایش تاریخ گذشتگان و اساطیر مرده، نفرت همگانی زندگان از یکدیگر و خودخوری و ناامیدی دودمان امروز را به همراه دارد. جوانان در رویای خود، گذشته ای دست نیافتنی خواهند ساخت، آنگاه می گویند ما در گذشته چه بودیم و حال چه هستیم !، بدینگونه آرام آرام از خود و توان خویش، ناامید شده و به اندک میدان کاری دلخوش می شوند. وارون بر این نگرش، جوانان سرزمین هایی که اساطیرشان زنده و بزرگانشان دوشادوش آنها کار می کنند، هر روز به میدان بزرگتری از رشد و پیشرفت دست می یابند. پس نگوییم گذشتگان ما چه بودند، باید گفت اکنون چه هستیم و اساطیر زنده ما چه درسهایی برای رشد و پیشرفت به ما می دهند تا بدان راه، کار و کوشش کنیم و سرزمینمان برای آیندگان شایسته ستایش باشد.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

آدمهای بزرگ، بسیار بوده اند و پس از این هم، هزار بار بزرگتر از آنها خواهند آمد. جهان رو به پویش است و آدمها پیوسته از راه رفته گذشتگان، پندها گرفته و آموزش ها دیده اند، پس بی شک در هر زمان و دوره ای آدمهایی بزرگتر از گذشته پا به میدان می گذارند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

اُرد بارها گفته است دل خوش نمودن به اساطیر و دانشمندان مرده به معنای نادیده گرفتن دانشمندان زنده است. هنگامی که می بینم برخی با آب و تاب، کوشش می کنند از مردگان برای زندگان الگوی علمی بسازند، تمام وجودم فرو می ریزد. تنها راه توسعه روزافزون آن است که فرهنگ بزرگداشت از زندگان را جایگزین تجلیل از مردگان کنیم.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

بیچاره سرزمینی که اساطیرش مرده اند، و مردمش آنقدر واپسگرا شده اند که اساطیر زنده خود را، قربانی نام مردگان می کنند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

مرده پرستی، سیمای مردمی است که به توان و گوهر درون خویش باور ندارند.   فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

از استخوان های مشاهیر مرده چه می خواهید؟ براستی اگر زمان خود را برای بزرگداشت زندگان بگذارید، کشوری بسیار بسیار آبادتر و رو به رشد خواهید داشت.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

کشورهای پیشرفته و یا در حال پیشرفت اساطیرشان زنده اند و کشورهای عقب افتاده، اساطیرشان مرده و یا افسانه اند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)


برای ربودن دل آدمیان، بر هم پیشی گیریم که این زیباترین آورد زندگیست.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

برای مهر ورزیدن در زندگی، به دنبال بهترین زمان مباش، خود باش و روانت را جاری کن.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

بزرگترین چاله زندگی زیاده خواه، پذیرفتن کاریست که در توانش نیست.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

بزرگترین گمشده های ما در زندگی، نزدیکترین ها به ما هستند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

زیباترین خوی زن، آزرم و شرم اوست.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

زیبارویان، با ادب و منش نیکو، فرشته و پریزاد می گردند.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

زیبارویی که می داند، زیبایی ماندنی نیست، پرستیدنی است.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

آدم نیکخو، هیچ گاه برای رسیدن به پول، ارزش های انسانی را زیر پا نمی گذارد.  فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم)

برگزیده ای ازاشعار شاعران فرانسوی زبان

مترجم شکوه عمرانی




بیوگرافی پاتریسیا گونو

پاتریسیا گونوشاعر فرانسوی در حادثه ای در جاده جان خود را از دست داد.
افسوس که استعداد نویسندگی او از زمان مرگش کشف شد.وی هر کاری را شروع میکرد در ان موفق بود ولی خیلی زود از ان خسته میشد و همیشه بدنبال چیزهای تازه میگشت.
ولی نمیدانیم چرا از شرکت در کارگاههای شعر در انترنت خودداری میکرد.
نبوغ ادبی او جزو اسرار است. خوشبختانه شعر های ممتاز او را در دست داریم













مروارید طبیعی


می خواهم ستاره ها را
از آسمان بچینم
و انها را درراهی جمع کنم
که تو فردا کشف خواهی کرد

دلم میخواهد دانه ی شنی باشم
و لانه ام در میان بیابان
تا کنسرت خستگی ناپذیر
باد را بشنوم

دلم میخواهد امواج را
بیکدیگر پیوند دهم
ماهیگیران را همراهی کنم
شناگران را نوازش کنم


ابر سپیدی خواهم شد
در آسمان سنگین پرندگان دریایی
من به آرامی خواهم رفت
مروارید باران بر روی بال وپر


از پاتریسیا گونو

________________________________________




شادی های مفرد

بلبلیست در لباس نور
که آواز دل انگیزش
لبریز از شادیست
بالهای باد است
که غبار را میزداید
از دل لبریز از آرزوهای نارسم
برای ترسیم راهی
غرق در هوس های پر شور
همانجایی که میدرخشد
الماس جشمان آتش انگیزش
دسته گل تازه ی
اولین روز تابستان است
پیامبر لذت، جادوگر غیوراست
تا از عفت مغرورانه ی خود
چشم بپوشم
پروانه ی باغهای شاد است
که شبانگاه کنار پلکهایم میرقصد
باله ای ابتدایی بر شادیهای مفردمان



پاتریسیا گونو


________________________________________


رویا


احساس گم گشتگی
بهمراه هجوم سردرد
در ساحل نا امیدی
و قلبی در قفس

امروز، طعم بهبودی را
خواهم چشید
به روی آینه ی آینده
لبخند میزنم
به شادیها که از
هر سو مرا بسوی خود میخوانند

با شگفتی، جشن بازار
دوره گردان شهر را
کشف میکنم
همسایه های مهربان، گلهای میان چمنزاران
هوایی فرحبخش از دور
همانند حوری دریایی

چیزی را باز نمی شناسم
پنداری دنیا عوض شده
کبوترها جای خود را
به دو مرغ ماهی خوار داده اند
آن شعبده باز با قدرت کیست؟
بتن ها جای خود را
به سبزه زاران سپرده اند
افسوس که رویایی بیش نیست
باران شروع به باریدن کرده است

پاتریسیا گونو


________________________________________

رنگین کمان لذت



آهنگ صدايت در گوشهايم

بوی خوش تو در خاطراتم

همه ی خاطراتی كه

فضارا می آرایند

مرواريدهای شادی

كه بسوی تو روانند

در انتظار ورودت

هر نشانی از تو

ذخیره ای از انرژیست

برای هماغوشی


خود را رها میسازم

تا میل تو مرا در خود غرق سازد

در موجی از لطافت

و در اقيانوسی از احساس

با گذشت هر ثانیه

بتو نزدیك تر میشوم

فرداهای روشن را كشف میكنم

از لرزشهای رها شده در بازوانم

زیباترین سمفونی هارا میسازم

و تو خواهی رقصید

در رنگین كمان لذتهای بی پایان


پاتریسیا گونو

________________________________________

خوشبختی

دوستان خوبی دارم
گاه به گاه
انها را می بينم
اما گاهی
چنان ازرده دل میگردم
که بایستی فاصله بگیرم
طبیعت مرا صدا میزند
تنها سگم همراه من است
باهم به جنگل میرویم
دوست دارم به صدای باد
گوش فرا دهم
علفهای خیس را
زیر پا له کنم
قارچهای وحشی را بچینم
پرندگان و قمریان را
به تماشا نشینم
و ستایش کنم
شکوه دنیایی جذاب و گیرنده را

هر صدایی مرا به خود می اورد
برگی که بر زمین می ریزد
صدای زمزمه ی آب
آواز یک کبوتر
تمام صداهای جنگل
از هماهنگی مطبوعی بر خوردارند

صدای ضربان قلبم را می شنوم
که همآهنگ با طبیعت میزند
احساس ارامش می کنم
در جسم و در روحم
به خانه باز میگردم
در میان اتومبیلها



پاتریسیا گونو




الهام



شاعر
سعی تو
تیره میسازد
اثرت را
بجای محصور ساختن خود
از آغاز روز
برای سرودن شعری
با قافیه ی مخملی
نورانی گردان زندگیت را
بیشتر و بیشتر لبخند بزن

گلهای سپید یاس را تنفس کن
با پرندگان وحشی هم آواز شو
کودکیت را بیاد آور
همراه با نوای دهل
ترس را خفه کن
و بذله گویی را زنده ساز
روی شاخ و برگ خاک
انجایی که روح میخشکد
روی درهای دلتنگی
شاعرمینویسد
در سایه ی شکست هایی که در سکوت میزیند
بین خنده و خواهش
کلمات، طعام نویسنده است
برای بیان خاطرات انبوهی که
عطراگین میسازد
روحش را
و شورانگیز
شعرش را

پاتریسیا گونو





شادی ناگهانی

امروز صبح خورشید
روی غم هایم نورهای شگفت انگیز شادی میپاشد
هدیه ای به اوازهای بهاری پرندگان
که خوشبختیشان را زمزمه میسازند

فرشته ی ناامیدی درقلبم فرو میریزد
دریایی از دردهای اشنا
ناگهان ناپدید میگردد
انهنگام که قهوه جوش
با بوی بخار جادوییش
مرا می خواند

رایانه در لحظه ی عبور
انبوهی از پیام های سری پرشور را می نمایاند
قلم من شعر میشود
ترانه ای پر شورو سرشار از لذت
اینده ای با شکوه را نوید میدهد
پاتریسیا گونو
ترجمه شکوه






دندانهای زیبا

دندان، می نمایاند خود را
با لبخندی شیرین

همانند الماس مشرق زمین
دندانی که طبیعت
چه زیبا بهم پیوسته
دندان سپید همانند
برف و بلور
همانند عاج
خوش عطر
همانند صمغ معطر
دندانی که
که زیباییش سلطنتی است
و
همانند مروارید
دهانی زیبا میافریند
دندانی که
پنهان و نمایان میشود
زمانی که نمایان میشوی
ذره ای از وجود الهی هستی
اما زمانیکه پنهان میگردی
زیبایی رنگ میبازد
زیرا این افتخار تست
که همچون مرواریدی ناب بدرخشی
همچون سیارگان اسمان
و تابنده تر از ماه تابان
که در دنیا بی همتاست
و به زیبایی و کمال تست
از همان لحظات نخستین که تورا نگریستم
از شادی در پوست نمی گنجیدم

و اما
مواظب باش تو را نکشند
زیرا با کشیدن تو زیبایی را
در همه ی ابعادش خواهند کشید.

ترجمه از فرانسه
اثری از میشل دامبواز













موریس کارم در خانواده ای کم بضاعت بزرگ شد.زندگی سا ده ای که داشت الهام بخش اشعارش شد.از سال 1914 شروع به نوشتن کرد.زبان آهنگین او بسییاری از طبقات مردم را به خود جلب نمود.یکی از شاهکارهای هنری او مادر نام دارد .آثار موریس فرم شعری رها شده از قراردادهاو بیان شادی زندگی است.




آزادی

خورشيد را در گودی دستانت بگیر

کمی خورشید

و به دورها و دورها سفر کن

بسوی نوازش نسیم

بسوی رویاهای شیرین

بسوی همین لحظه ، همین ثانیه

جوانی کوتاه است


راههاییست که نمی شناسی

خیلی خیلی هواییست


هرگز افسوس مخور

برای انچیزی که دیگر

در دستان پر بارت نیست

نگاه کن ،نگاه کن

انجا افق میدرخشد

دورتر،همیشه دورتر قدم بردار

درحالیکه آوازی زیبا را

زیر لب زمزمه میکنی

دنیا متعلق به آنهاییست که

دستانی تهی دارند


ترجمه از فرانسه اثری از موریس کارم








همسر

خدای من
او چه مهربون بود
انهنگام که معشوقم بود
ولی اکنون همسر منه
اکنون مهربونی چه کمرنگ شده
انهنگام که معشوقم بود
بوسه های آتشین داشت
بوسه های لبریز از کاسه های احساس
که نفس را در قفس سینه ام حبس میکرد
بوسه هایی که دستهایم را سست و لرزان میکرد
اکنون اگر بیگناه ترین بوسه را بر لبانش بنشانم
با پشت دست خشک میکنه
و می گه:
< منو قرمز کردی شیطون>
آه
از وقتی همسر منه
مهربونی چه کمرنگ شده
انهنگام که معشوقم بود
با نرمش منو صدا میزد
کبوتر صورتی من، مرغابی ابی من
ولی اکنون
نه صورتیم، نه آبیم
نامم هم دیگه تو صندوق خاطراتش نیست
و مرا <ا> صدا میکنه
خدای من انهنگام که معشوقم بود
چه مهربون بود
فکر میکردم
این مهربونی پایان نداره
باهاش پیوند بستم
ولی اگه میدونستم حتما.........
افسوس
از قبل نمیدونیم
اگه مطمئن نبودم که اون خودشه
امروز دیگه نمی شناختمش
دلم میخواد دوباره همه ی این نوازش ها و این لطافت هارا باز یابم.
و من انها را باز یافته ام! بدون شوخی !واقعا؟
من از دیروز یک معشوق دارم!


ترجمه از فرانسه اثری از یک ناشناس






بودلر شاعر فرانسوی درسال 1821 متولد شدو در سال 1867 وفات کرد.بودلر در اشعارش سعی کرده ارتباط بین بدی وخوبی را نشان دهد.خوشبختی و ایده ال دست نیافتنی - خشونت و لذت و همین طور دلتنگی و تمایل به مکانی دیگردر کتاب دعوت به سفر.



ارتفاع


بالای برکه ها، بالای دره ها

کوهها ، جنگلها، دریاها ،ابرها

بالای خورشید

بالای مرزها، ستاره ها،



ای روح من با چابکی عبور کن

و همانند شناگری ماهر

که امواج را نمی فهمد

شادی کنان عبور کن

از عظمتی عمیق

با لذتی وسیع



پرواز کن

دوراز بخارهای بیمارگون

و خود را در هوایی زیبا زلال ساز

و بنوش همانند شرابی ناب و الهی

آتش روشنی را که میدرخشد

در فضاهای صاف و پاک



در ورای همه ی دردها و غمها

خوشبخت آنیست که بتواند

با بالهایی قوی بسوی

دشتهای روشن و آرام پرواز کند



خوشبخت آنیست که افکارش همانند غزلاغ

بطرف آسمانها ازادانه پروازکند

بالهایش را بروی زندگی بگستراند

وبی درنگ بفهمد

زبان گلها و اشیا صامت را


بودلر



________________________________________

شامگاه

شب دل انگیز
دوست مجرم
ره می گشاید
اسمان همانند شریک جرم
به تیرگی میگراید
و انسان با بی صبری
خودرا به لباس حیوانی درنده میاراید
ای شب دوست داشتنی
دوست داشتنی برای آنی که
بازوانش بدون نیرنگ می گوید
امروزکار کردیم
شب چه آرامش بزرگیست
برای روحی که از دردی جانکاه در عذاب است
برای دانشمندی که پیشانیش پر بار است
و کارگر خمیده ای که بسوی خوابگاهش رهسپار است
اما اهریمنان بیدارند
از میان نوری که باد به ارمغان می آورد
روسپیگری در کوچه ها نمایان است
و در همه جا پنهانی راه می گشاید
همچون لانه ها ی مورچگان
دشمن هم در دل شهر در حرکت است
همانند کرمی که پنهان می دارد
غذایش را از انسان
صدای صوت مطبخ ها از گوشه و کنار
بگوش میرسد
ارکسترها مینوازند
میزهای میزبان
با بازی های لذت بخش تزیین میشوند
و دزدان بیرحم بزودی
کارشان را آغاز می کنند
و میگشایند به آرامی درها را
و می ربایند صندوق هارا
برای چند روز آذوقه
و هدیه ای ازبرای معشوقه
تفکر کن ای روح من
و ببند گوشهایت را بروی این صداها
اکنون زمانیست که درد بیماران بی حداست
شب تاریک گلویشان را میفشارد
و سرنوشتشان پایان می پذیرد
مریضخانه ها لبریز است
از آه و درد عطراگینشان
انها هرگز شیرینی کانونی گرم را نچشیدند
و هرگز هم فرصت زیستن نیافتند

ترجمه از فرانسه اثری از بودلر

________________________________________

ترانه ها

ریموند لوک در سال 1928 در مونترال متولد شد.و در 15 سالگی اولین ترانه هایش را نوشت و در سال 1956 با ترانه ی وقتیکه انسانها با عشق زندگی کنند شهرت زیادی کسب کرد



وقتی انسانها با عشق زندگی کنند


زمانیکه بشر شراب هستی بخش عشق را بنوشد

بینوایی بی معنا میشود

وسر اغاز روزهای زیبا

اما

ما پرواز خواهیم کرد

زمانیکه بشر شراب هستی بخش عشق را بنوشد

صلح زمین را بوسه میزند

سربازان نوازندگان گیتار میشوند

اما

ما پرواز خواهیم کرد

و از درخت پر بار زندگی

سهم ناچیزی خواهیم داشت

زمانیکه بشر شراب هستی بخش عشق را بنوشد

بینوایی بی معنا میشود

و اغاز روزهای زیبا



ریموند لوک

________________________________________



انریکو ماسیاس در سال 1938 در الجزاير متولد شد . از زمان تولدش متن ترانه هاي اينده اش را در
شکاف بین فرهنگ عرب و یهود موزیکی که پدرش او را با ان اشنا کرد. خورشید و کودکان الجزایر..... : خود حمل ميکرد
از زمان جوانی گیتار میزد و بلاخره به ارکستر ریموند لریس پیوست.با این وجود بخاطر تامین معاش شغل معلمی را انتخاب کردولی به کار یاد گیری موزیک ادامه داد.





کودکان همه ی کشورها


ای کودکان همه ی کشورها
دستان ستم دیده ی خود را بگشایید
بیافشانید بذر عشق را
و بیافرینید زندگی را
ای کودکان همه ی کشورها، از همه ی رنگها
در دلهای شماست کلید خوشبختی

در دستان شما خواهد بود
فردازمین ما
برای خروج از تاریکی ها
و آرزو برای دیدار روشنایی درچشمان شماست
که زنده است به زندگانی
بخشکانید اشکهایتان را
زمین بگذارید سلاح را
و بسازید بهشت جاودان را

بیاندیشیم به گذشته ی اجدادمان
و به عهدهایی که هرگز به ان وفا نکردند
حقیقت، دوست داشتن بدون مرز است
و هر روز بیشتر از دیروز
زیرا که خرد و پرمایگی را
یک آدرس بیش نیست: بهشت


انریکو ماسیاس

________________________________________

هانری سالوادر در سال 1917 در کاین متولد شد. پش اسپانیایی و مادرش اهل کراییب بود. در سن هفت سالگی به اتفاق پدر و مادرش به مترو پل میرود.در انجا موزیک را کشف میکند و تصمیم میگیرد
موزیسین بشود. در طول تمام فعالیت هنریش موزیک جاز جای مهمی را در اثار وی دارد.




گل کوچک عشق

اگر گلها همه میمیرند
در دلم خواهم کاشت
گلهایی را
که در چشمان تو روشن میشود

وقتی تو را عاشق بودم
در سرزمین شگفتی ها
از۱۶ بهار مان
ای گل کوچک عشق
تو همیشه شکوفایی

در پیچ و تاب هستی
تو ستاره ی سپید منی
ای گل کوچک عشق

در بیست سالگیم
لحظه ای می ایستم
برای بوییدن عطری
که عاشقش بودم

در دلم گل خواهی داد
در باغ بزرگ عشق
ای گل کوچک عشق

هانری سالوادر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان