۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

یک غزل عاشقانه

می خواهم از تو شعر بگویم نمی شود

راهی به سوی قلب تو جویم نمی شود

حوای عشق هستم و تو آدم نمی شوی ... !!

خواهم که سیب عشق نبویم نمی شود

سویت مدام این دل من پرسه می زند

خواهم ز عشق دست بشویم نمی شود

نالم مدام در غم هجرانت ای عزیز...

خواهم که راز دل به تو گویم نمی شود

من مرغ سرکشی که به دام تو بی دانه آمدم

خواهم که باز بال گشایم نمی شود

فهیمه صفاریه

خوشه چندمم ؟؟؟ / فهیمه صفاریه

به هر كس كه رسیده ای

قول عشقت را داده ای

درتقسیم بندی یارانه مهربانیت

من

در كدامین خوشه

جای گرفته ام ...

فهیمه صفاریه

به تو مي رسم .../ فهيمه صفاريه

کوهها به هم نمي رسند ، آدم ها به هم مي رسند

و من

به احترام اين ضرب المثل

تيشه بر دست

کوه غرورم را شکسته هم

تا

به تو برسم ....

فهيمه صفاريه

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان