۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

بی تو (ترانه) سروده ی فرزانه شیدا

رفتمو توُِ شهر عشقم دلمو تنها گذاشتم
ديگه حتي واسه موندن يه بهانه هم نداشتم
با همه روح و وجودم, يه دله شکسته بودم
آره دل شکسته بودم باتمامي وجودم
ميگن اين دوروز دنيا ,جاي غم خوردن ندار
چه جوري آروم بگيره اون دلي که بيقراره ؟!
شايد اين تاوون عشقه, که کنار تو نموندم
رفتم و با نااميدي ,دلو دنبالم کشوندم
گرچه شايد ديگه امروز , توي خاطرت نباشم
رفتم ..اما نتونستم خودم از فکرت جدا شم
بعد ِتو دنيا با قلبم ، سرياري هم نداشته
هرکي از پيشم گذشته , پا روي دلم گذاشته
بسکه قلب من شکسته , ديگه خردو خاکشيره
توي دستاي زمونه , بي تو قلب من اسيره
از خدا خواستم که قلبم , يکمي آروم بگيره
آخه قلب من ميدونه , آخر از غمت ميميره
يادته هميشه بامن , نغمه عشقو ميخوندي
کاش توهم بپاي حرفات , مثه قلب من ميموندي
من هميشه بيقرارم , خودتم اينو ميدوني
منو باش که فکر ميکردم تو پاي عشقت ميموني
هفتم بهمن از: ف.شيدا 1383

پس کوچه ها /ترانه

پس کوچه ها :

توی این پس کوچه ها در میون آدما
دنبال اون کسی ام که شده از من جدا
با صدای بیصدا می پرسم از آدما
پس کجا رفته کجا یار من اون بیوفا
میخونم زمزمه وار با دلی خسته و زار
آخه اون رفته کجا ، مردم از این انتظار
میگیرم سراغ یار از همه اهل دیار
تا که پیداش نکنم ندارم صبر و قرار
تو خزون و تو بهار میون هر رهگذار
میگیرم سراغشو از پیاده از سوار
باصدای خسته ای مثه مرغ بسته ای
گاهی آواز میخونم با دلشکسته ای:
عاشقی ویلــونیــه غـم و سرگردونیه
دل عاشق بــخدا هـــمیشه زندونیه
وقتی دل بستی به یار دیگه اسمشو نیار
چون جدائی برسه توئی اون عاشق زار
بایه قلب بیقرار
یه موقع میشی بیدار که شدی تنها و خوار
مـــیشی آواره شــهر ، دربـــدر دنـبال یـار
دیـگه رفـته یار تو ، دیـــگه بـــردار بارتو
برو تنهائی بمیر... نمیاد دلدار تو
نمیاد غمخوار تو
عاشقی و یلونیه غم و سرگردونیه
دل عاشق بخدا همیشه زندونیه
وقتی دل دادی بیار دیگه اسمشو نیار
چون جدائی برسه توئی قلبی بیقرار
توئی یک عاشق زار
۱۳۵۹فرزانه شیدا

من نفهمیدم چرا؟؟

من نفهمیدم چرا؟؟
عشق خودرا پس گرفتی... من نفهمیدم چرا؟؟
ترک ما کردی ورفتی...من نفهمیدم چرا؟؟
از دلم آسان گذشتی...من نفهمیدم چرا؟؟
چونکه رفتی برنگشتی...من نفهمیدم چرا؟؟
با دلم هرگز نگفتی...من چه کردم بی وفاااا‌
رو گرفتی وتو رفتی...همچو یک ناآشنا
عشق تو اما بدل ... هرگز نشد از من جدا
تا ابد تا زنده هستم.. .دوست میدارم ترا
یکشنبه۲۶بهمن ۱۳۵۹
سروده فرزانه شیدا

ترانه ی شب بارونی

قصه یک دل تنهاست ، قصه های منو بارون
هر دو دلگرفته از غم ، با چشائی زارو گریون

هر دو سینه ای پراز حرف هر دو در سکوت شبها
هر دو بیدارِ شبونه ، توی کوچه های تنها

اشکای من ، روی گونه ، هق هق تلخ خیابون
آخر عاشقی اینه ... گریه کردن زیر بارون

این منم که زیر بارون ، خاطراتُو مینویسم
منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم

این منم که زیر بارون ..همه اشکام روونه
اما هیچکس زیر بارون راز اشکو نمیدونه

واسه این غریبه گشتن دیگه چتری هم نمیخوام
پا بپای سرنوشتم ، دیگه یکقدم ، نمیام

آره باورم نداری ، تو که ا شکامو ندیدی
تو که هر شب زیر بارون غم ِ عشقو نکشیدی

این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم
منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم

کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم
تا ببینی مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم

ولی تو یک شب آروم ، زندگیمو ابری کردی
تو خودت گفتی که هرگز ، بدلم برنمیگردی

من از ا ونروز تا بامروز ، دلِِِیِ بارون زده هستم
تو منو تنها گذاشتی ، من زدم دلو شکستم

حالا خاطرات بارون ، شاید از یادِ تو رفته
دل منهم ، واسه هیچکس ، راز اون شبو نگفته !!

تو میدونی و دل من ، که برات شعری رو خوندم
شعر کوچه از ُمشیری تا بدونی چرا موندم!


با تو گفتم.... حذر از عشق... ندانم !
سفر از پیش تو هرگز ، نتوانم نتوانم !!!


آخه دل کجارو داره وقتی یک دله اسیره
دله من اسیر دامه ، خودشم بخواد نمیره

تو با عشقتم ، یه روزی ، هر دو پای منو بستی
فردا با، سنگ جدائی ، پر و بالمو شکستی

آره باورم نداری.... تو که اشکامو ندیدی
تو که هر شب زیر بارون غم عشقو نکشیدی

این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم
منکه با قطره اشکم ، رهگذار شبِ خیسم

کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم
تا ببینی ، مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم

من هنوز یکدل داغم .

ف . شیدااا-fsheida

بتو نامه مینویسم /ترانه

بتو نامه مینویسم از همه حرف نگفته
ازتموم لحظه هائی، که دل از جدائی گفته

بتو نامه مینویسم ، با یه بغض ِغم نشسته
با حریر آبی اشک ، با دلی که بد شکسته

بتو نامه مینویسم ، که بگم یدنیا اشکم
پای عاشقی همیشه ،دلی گریون ِ سرشکم

بتو نامه مینویسم : که دیگه خم شده پشتم
اما اشکامو واسه تو، پای هر شعری نوشتم

بتو نامه مینویسم ؛ که بدونی بیقرارم
توی زندگی وبودن ،چیزی جز تو کم ندارم

بتو نامه مینویسم که منو دوسم نداشتی
رفتی و رو قلب زارم ، داغ عشقتو گذاشتی

بتو نامه مینویسم ، که بیاد من نموندی
توی خاکسترِ غمها ، هیزم دلو سوزوندی

بتو نامه مینویسم ، که منو تنها گذاشتی
رفتی وُواسه دل من ، حتی فردائی نزاشتی

بتو نامه مینویسم ، که بدونِ تو هلاکم
اگه اینجوری بمونه، ‌باهمین دل زیرخاکم

بتو نامه مینویسم که زدل صبوری رفته
منکه صادقانه گفتم (واسه من جدائی سخته!)!


بتو نامه مینویسم ، تا بگم نرفته برگرد!
که دلم نمونه تنها ، غمزده با اینهمه درد

بتو نامه مینویسم تا اگه راهت جدا شد
تو بدونی تا همیشه ، روزگار من سیا شد

بتو نامه مینویسم ، که دل از توگرچه دوره
اما از درد جدائی، بی تو پاهام لب گوره

بتو نامه مینویسم : که* دوست دارم* همیشه
گرچه زندگی واسه من، بی تو زندگی نمیشه

بتو نامه مینویسم چون میدونم دیگه رفتی!
با نیومدن سراغم ! همه ی حرفاتو گفتی

گرچه بی توروزگارم مثه شبهام سوت وکوره
اما قلبت اگه شاده ! باشه ! اینجوری قبوله

بتو نامه مینویسم : پس بگم...خدا به همرات
مرگ من شاید بمونه ، توی خاطرات فردات

بتو نامه مینویسم با یه عشقی توُ دعاهام
ای خدا باشی کنارش‌گرچه من همیشه تنهام.

جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ ف. شیدا

پروانه ی تو/ ترانه

تویه شعری یه سرودی تو تمامی وجودی
بی تو دنیائی نداشتم اگه تو با هام نبودی
تو تـمام آرزوئی ته خط جستجوئی
باتوشیرین میشه دنیام بسکه شادوخنده روئی

تو برام عشق ونیازی گرچه قلبی پرّه رازی
میدونستی که با حرفات همه دنیامو میسازی؟!
دل یه پروانه ای شاده که بتو قلبشو داده
میدونی توُ باغ ٍٍ" یکدل" دو تا پروانه زیاده ؟

میدونی اشکا میریزه واسه عشقت که عزیزه
میدونی دلش گرفته بسکه با دل تـوُ ستیزه؟
اما توّ باغ محبت غرقه درغصه وحیرت
مّرده پروانه ی شادی وقتی شد یکدل حسرت

دیگه فردا رو نمیخواد روزو شبها رونمیخواد
تو اگه بادل نباشی دیگه دنیا رو نمیخواد
حالادنیام سوت وکوره شادیام از سینه دوره
بی تو آروم نمیگیرم گرچه دل خیلی صبوره

بی توهیچم ؛بی توپوچم دیگه سرگردون وتنهام
یه امــید نابسامون توی سرزمین غمهام
دیگه فردا رونمیخوام روزو شبها رونمیخوام
تو اگه با من نباشی دیگه دنیا رو نمیخوام
۱۳۸۷ ( فرزانه شیدا)

تارنگار Niloofaraneh - سخنان کوتاه و خواندنی بزرگان

هر افتادنی همان برخاستن است. آن کس که به این حقیقت ایمان دارد به راستی خردمند است. ولسوانی

وقتی انسان آنقدر ثروتمند شد که بتواند هر چه دلش می خواهد بخرد ، می بیند معده اش بیمار است و همه چیز را هضم نمی کند . شاتو بریان

آدمهای فرهمند و خودباور بدنبال کف زدن دیگران نیستند آنها به شکوه و ارزش کار خود باور دارند . ارد بزرگ

برتری همیشه منفور بوده است ، و هنگامیکه برتر از همه ای بیشتر منفوری .گراسیان

تکبر زائیده قدرت مادی است و تواضع زاییده ضعف معنوی . فردریش نیچه

پیمان با دستها و کاغذها بسته نمی شود پیمانها را با چشم ها هک می کنند . ارد بزرگ

مهم نیست کجا متولّد شدم و چگونه و کجا زندگی کرده ام. مهم این است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام . جوجیا اوکیف

بدگویی ، رسوایی در پی دارد . ارد بزرگ

در عالم چیزی بالاتر از محبت نمی بینم. بتهون

توانگر کسی است که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد . زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست . بزرگمهر


ماخذ : http://rangeniloofari.blogfa.com/post-65.aspx

سایت تبیان - ارد بزرگ می گه



همواره آدمیان محیط و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و
اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند .

اُرد بزرگ



سخنان حکیمانه فردوسی خردمند



دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد . فردوسی خردمند

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است . فردوسی خردمند

خرد برترین هدیه الهی است . فردوسی خردمند

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست . فردوسی خردمند

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی خردمند

بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است . فردوسی خردمند

خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند . فردوسی خردمند

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد .و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد . فردوسی خردمند

خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است . فردوسی خردمند

کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد . فردوسی خردمند

دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی خردمند

به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی خردمند

روح و روان و دل جهان روشن است و زمین را بی دریغ روشن می سازد خورشید از خاور برخاسته بسوی باختر که مسیری درست و بی نظیر است ای آنکه همچون آفتاب لبریز از نور و خردی تو را چه شده است که بر من نمی تابی ؟!! . فردوسی خردمند

چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست . فردوسی خردمند

بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد . فردوسی خردمند

رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی خردمند

اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری . فردوسی خردمند

کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد . فردوسی خردمند

این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست . فردوسی خردمند

فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است . فردوسی خردمند

کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند . فردوسی خردمند

آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی خردمند

از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی خردمند

جایگاه پرستش گران کوهستان است . فردوسی خردمند

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد . فردوسی خردمند

فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید . فردوسی خردمند

کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت . فردوسی خردمند

خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد . فردوسی خردمند

ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید . فردوسی خردمند

آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود . فردوسی خردمند

دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت . فردوسی خردمند

جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد . فردوسی خردمند


سخنان به یاد ماندنی نادر شاه افشار

http://forum.iranblog.com/attachments/16508d1246901285-nadershah.jpg

میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند . نادر شاه افشار

سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام . نادر شاه افشار

تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم . نادر شاه افشار

باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ . نادر شاه افشار

از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است . نادر شاه افشار

اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید . نادر شاه افشار

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار

هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند … نادر شاه افشار

شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است . نادر شاه افشار

فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود . نادر شاه افشار

کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است . نادر شاه افشار

هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است . نادر شاه افشار

لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم . نادر شاه افشار

برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم . نادر شاه افشار

گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند . نادر شاه افشار

کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم . نادر شاه افشار

سخنان زیبای جبران خلیل جبران


جبران خلیل جبران شاعر ، نقاش، نویسنده و متفکر لبنانی که در عمر کوتاه 48 ساله ( 1883 تا 1931 ) خویش راز های بسیاری را با آینده گان در میان گذاشت باز گویم و بدین شکل یادش را گرامی دارم.

زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران

هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند . جبران خلیل جبران

و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان. جبران خلیل جبران

چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران

این کودکان فرزندان شما نی اند ، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند. جبران خلیل جبران

اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را اظهار کنی ، برای همیشه برتری کسی نسبت به کس دیگر نخواهی یافت . برای تو کافی است که گام در معبدی نهی ، بی آنکه کسی تو را ببیند . جبران خلیل جبران

دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است. جبران خلیل جبران

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران

پند آموز است ماجرای مردی که زمین را می کاوید تا ریشه های بی ثمر را از اعماق زمین بیرون کشد ، اما ناگاه گنجی بزرگ یافت ؟! . جبران خلیل جبران

مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اکنون از ثروت خویش ببخش و بگذار فصل عطا یکی از فصلهای درخشان زندگی تو باشد . جبران خلیل جبران

ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی . جبران خلیل جبران

وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است. جبران خلیل جبران

مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” .
زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟! ” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟! ” . جبران خلیل جبران

تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند . جبران خلیل جبران

شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تلاش کنند صدقه بستانید.زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند ، و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ، و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد. جبران خلیل جبران

کار تجسم عشق است. جبران خلیل جبران

به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود . جبران خلیل جبران

اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط . جبران خلیل جبران

مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید . جبران خلیل جبران

شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ . جبران خلیل جبران

از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نيك رای نداشته باش . جبران خلیل جبران

زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست . جبران خلیل جبران

برادرم تو را دوست دارم ، هر كه می خواهی باش ، خواه در كليسايت نيايش كنی ، خواه در معبد، و يا در مسجد . من و تو فرزندان يك آيين هستيم ، زيرا راههای گوناگون دين انگشتان دست دوست داشتنی “يگانه برتر ” هستند ، همان دستی كه سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست يافتن به همه چيز را رسايی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران

در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید . جبران خلیل جبران

چه ناچيز است زندگی كسی كه با دست هايش چهره خويش را از جهان جدا ساخته و چيزی نمی بيند، جز خطوط باريك انگشتانش را . جبران خلیل جبران

حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . جبران خلیل جبران

بسياری از دين ها به شيشه پنجره می مانند.راستی را از پس آنها می بينيم، اما خود، ما را از راستی جدا می كنند . جبران خلیل جبران

ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار . جبران خلیل جبران

زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دين شماست .آنگاه كه به درون آن پای می نهيد، همه هستی خويش را همراه داشته باشيد . جبران خلیل جبران

گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند
به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند . جبران خلیل جبران

انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پيش رفته و راه بشريت را روشن می سازد . جبران خلیل جبران

اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا . جبران خلیل جبران

اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد . جبران خلیل جبران

به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند . جبران خلیل جبران

براستی آيا اين خداوند است که انسان را آفريده است يا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقيقت گشوده می شوند و آنها را برای تمام کسانی که با دست ايمان به آن می کوبند ، باز می کند.
نيکی در انسان بايد آزادانه جريان و تسرِی يابد . جبران خلیل جبران

همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است. جبران خلیل جبران

شايد بتوانيد دست و پای مرا به غل و زنجير کشيد و يا مرا به زندانی تاريک بيافکنيد ولی افکار مرا که آزاد است نمی توانید به اسارت در آوريد. جبران خلیل جبران

آنگاه مردم را درست می ببینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و نیز در منزلگاههای دور . جبران خلیل جبران


سخنان فیلسوفانه فردریش نیچه


سياستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند: ابزار و دشمن. يعني فقط يك طبقه را مي‌شناسند و آن هم دشمن است. فردریش نیچه

بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید . فردریش نیچه

با دیگران بودن آلودگی می آورد. فریدریش نیچه

باید در تضادهای دوگانه شک کرد. از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. فردریش نیچه

نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم ، احکام نادرست برای زندگی بشری ضروری است و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی است. فردریش نیچه

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است. فردریش نیچه

آنچه برای یک نفر سزاوار است نمی توان گفت برای فرد دیگر هم سزاوار است. به عنوان مثال انکار نفس و افتادگی سزاوار یک فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حکم یکسان صادر کردن برای همه غیر اخلاقی ست. فردریش نیچه

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند . فردریش نیچه

فرد خلوت نشین می گوید که واقعیت در کتاب های نیست و فیلسوف آن را پنهان می کند. فرد والا از فهمیده شدن توسط دیگران در هراس است نه از بد فهمیده شدن چون می داند که کسانی که او را بفهمند به سرنوشت او یعنی رنج کشیدن در دنیا دچار خواهند شد. فردریش نیچه

همه به چیزی دلبستگی دارند و افراد والاتر به چیزهای والاتر اما افراد فرومایه فکر می کنند که افراد والاتر به چیزی دلبستگی ندارند و ظاهربینی افراد فرومایه از سطحی نگری و ریاکاری آنهاست و برپایه هیچ شناخت اخلاقی نیست. فردریش نیچه

با رنج عمیق درونی آدمی از دیگران جدا می شود و والا می شود. فردریش نیچه

انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند. فردریش نیچه

کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند.کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است. فردریش نیچه

لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است اما فردی که بیرحم است این بیرحمی گریبانگیر خودش هم می شود و به ایشان نیز آزار خواهد رسید. فردریش نیچه

کسانی که مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می کنند اگر ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند کرد حتی اگر دوست ما باشند. فردریش نیچه

اختلاف طبقاتی از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های والاتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود. فردریش نیچه

هر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را پرورش می دهد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند. فردریش نیچه

یک دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست.سرآغاز هم نیست. او فردی بی خویشتن است. فردریش نیچه

کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است. فردریش نیچه

دانستن و از مسئولیت فروگذار نکردن و آن را به دیگران محول نکردن از نشانه های والا بودن است. فردریش نیچه

آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلف دارند بلکه ایمان اوست. فردریش نیچه

مرد خواهان حقیقت است اما زن موجودی سحطی نگر می باشد. فردریش نیچه

پاکی نفس جدایی می آورد. فردریش نیچه

انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد. فردریش نیچه

نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بهتر از خود. فردریش نیچه

کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. فردریش نیچه

اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری اصل بنیادی جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند. فردریش نیچه

آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند. فردریش نیچه

پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم. فردریش نیچه

از فلاسفه می خواهم که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد. فردریش نیچه

هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم. فردریش نیچه

فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان روا داشتن استبداد بر دیگران است. فردریش نیچه

حقیقت مانند دریا است که چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد. فردریش نیچه

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز. فردریش نیچه

خیر نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند. فردریش نیچه

نمی توان از همساز با طبیعت بودن یک اصل اخلاقی برای خود ساخت. زیرا طبیعت بی رحم است و اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد . فردریش نیچه

فلسفه همان خواست قدرت است همان خواست علت نخستین. فردریش نیچه

کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد!. فردریش نیچه

استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود. فردریش نیچه

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم . فردریش نیچه


سخنان ناپلئون بناپارت


ناپلئون بناپارت : در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است .

ناپلئون بناپارت : اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است .

ناپلئون بناپارت : نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .

ناپلئون بناپارت : دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد

ناپلئون بناپارت : کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند.

ناپلئون بناپارت : کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.

ناپلئون بناپارت : یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.

ناپلئون بناپارت : پیروزی یعنی خواستن .

ناپلئون بناپارت : عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.

ناپلئون بناپارت : عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب

ناپلئون بناپارت : فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است.

سخنان بودا


آزادي در بي آرزوئي است. بودا

زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد. بودا

اشكهاي ديگران را مبدل به نگاههاي پر از شادي نمودن بهترين خوشبختي هاست . بودا

کسی که از ابتدا نا بینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است. خردمند بودایی

هستي ما به ناپايداري ابرهاي پاييز تماشاي تولد و مرگ موجودات همچون نظاره شعله‌‌هاي آتش يك عمر مانند جرقه رعدي در

آسمان چون سيلابي پر شتاب و روان از سراشيبي كوهي . گواتما بودا

اشكهاي ديگران را مبدل به نگاههاي پر از شادي نمودن بهترين خوشبختي هاست . بودا

سخنان فیلسوفانه شوپنهاور



وقایع خوش زندگي مثل درختان سبز و خرمي است که وقتيکه از دور نظاره شان می کنيم خيلي زيبا به نظر می رسند ولي به

مجرد آنکه نزديکشان شده و در داخلشان می رويم زيبائيشان هم از بين می رود ، شما در اين موقع نمی توانيد بفهميد زيبائیش به کجا رفته ، آنچه می بينيد چند درخت خواهد بود و بس. شوپنهاور

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور

جمال اگرچه مایۀ شرافت است ولی مقرون به هزاران شر و آفت است . شوپنهاور

ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم . شوپنهاور

اگر با خونسردی گناهان کوچک را مرتکب شدیم ، روزی می رسد که بدترین گناهان را هم بدون خجالت و پشیمانی مرتکب می شوبم . شوپنهاور

هنرها تنها تقلید محض واقعیت خارجی نیستند و اگر برخی آثار هنری چنین بودند در حقیقت در برابر رسالت عالی خود کاذب می نمودند. شوپنهاور

مفاهیم سازه های مغزی اند حال آنکه ایده ها مقدم بر فکر بشری هستند . در حقیقت درک مغزی ما از ایده ها مفهوم را می سازند لذا مفاهیم را راهی به قلمرو ذاتها نیست . شوپنهاور

وظیفه هنر تجلی ایده هاست. شوپنهاور

به من بگو قبل از آمدن به این دنیا کجا بودی؟ تا بگویم بعد از مرگ کجا می‌روی . شوپنهاور

ایده ها الگوهای ازلی ای هستند که در قلمرو ذاتها یا هستی های حقیقی وجود دارند که آدمیان تنها هنگامی که خود را از توجه به جزئیات ، در اینجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند وارد آن قلمرو می شوند . شوپنهاور

آنگاه كه آدمي (( چرايي / غايت چيست )) زندگي خويش را مي شناسد ؛ آنگاه است كه او از هر (( چگونه ؟ )) آسوده خاطر مي شود. آدمي مشتاق نيكبختي نيست ؛ تنها انگليسي چنين است . فردریش نیچه

وظیفه هنرها توصیف موارد خاصی از واقعیت نیست بلکه نشان دادن امور مطلق و کلی ای است که در پشت این موارد خاص و جزئی قرار دارند . به عنوان مثال یک نقاشی زنی خاص و فرزندش را به عنوان شمایل حضرت مریم و عیسی مسیح نشان می

دهد اما برای اینکه این تصویر به مثابه هنری والا تلقی شود باید نشان دهنده چیزی از جوهر عشق مادری باشد . تابلوهای نقاشی بسیاری از حضرت مریم و کودک وجود دارد اما تنها هنرمندان بزرگ تصویری می آفرینند که به نظر می رسد عامل ملکوتی موجود در عطوفت مادرانه را ترسیم می کنند. به عبارتی آنچه در یک پرده نقاشی عالی مطرح است ایده یا تصوری است که تنها در یک مورد به خصوص (در اینجا عشق مادرانه) تجلی می یابد و این مورد خاص را تعالی می بخشد و از حد صرفا بازنمود آن فراتر می رود. شوپنهاور

نگهداری دم ماهی و دل زن از مشکلات است . آرتور شوپنهاور

جمع مال ، تحصیل کامیابی ، کسب دانش و شهرت ، هیچکدام با تندرستی برابری نمی کند . برای حفظ تندرستی باید از هر چیز که برای تندرستی مضر است پرهیز کرد . مخصوصاً از شهوت روانی . شوپنهاور

اگر ما چیزی را می خواهیم برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم بلکه چون آن را می خواهیم برایش دلیل پیدا می کنیم. شوپنهاور

ایده های ازلی دریافته از تامل ناب هستند و مایه اساسی و ابدی تمام پدیده های جهان را بازگو می کنند. این ایده ها متناسب با ماده ای که واسطه بازگویی آنها هستند ، جامه نقاشی ، شعر، مجسمه سازی یا موسیقی می پوشند . تنها سرچشمه هنر معرفت بر ایده هاست و تنها هدف آن انتقال این معرفت است. شوپنهاور

اراده از آن مرد کور نیرومندی است که بر دوش خود مرد شل بینایی را می برد تا او را رهبری کند. شوپنهاور

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور

سخنان جالب موريس مترلينگ



آن چه انسان هرگز نخواهد فهمید این است که چگونه در مقابل کسی که ما را آفریده و همه چیز ما از اوست مسوول خواهیم شد و او از ما بازخواستخواهد کرد ؟!؟!؟ . موريس مترلينگ

این همه پیغمبرها گفته اند که روح باقی می ماند و چنین و چنان می شود. اما هیچکس توجه نکرده که آیا روح ما قابل بقا هست یا نه ؟؟؟
شما را بخدا روح ما با این افکار پست و اندیشه هایی که از حدود معده و شهوت تجاوز نمی نماید آیا اگر از بین برود بهتر نیست ؟!؟ . موريس مترلينگ

چیزی را که ما نمی توانیم بفهمیم ضد و نقیض زندگی انسان است.
زیرا از یک طرف طبیعت یا خدا انسان را آفریده که حتما مرتکب گناه می شود و از طرف دیگر به ما می گویند که هر کسی که مرتکب گناه گردید در جهان مجازات خواهد دید !!!
بهتر این بود که از روز نخست ما را طوری می آفریدند که قدرت ارتکاب گناه را نداشته باشیم . نه آنکه ما را بیافرینند و بعد کیفر بدهند !!! . موريس مترلينگ

تا وقتی که من و شما دارای مغز هستیم محال است که بتوانیم دانائی خداوند را با اختیار خودمان در زندگی وفق بدهیم!
یعنی همینکه ما گفتیم خداوند دانا و تواناست و همه کار را می توانست و می تواند بکند و قادر به پیش بینی همه چیز بوده و هست دیگر نمی توانیم بگوئیم که ما در کار خود اختیار داریم و هر چه دلمان بخواهد خواهیم کرد!
زیرا هر فکری که شما برای امروز و یا آینده بکنید و هر کاری را که امروز و یا در آتیه انجام بدهید قبلا از طرف خدا پیش بینی شده و اگر پیش بینی نمی شد و او قادر نبود که وقایع آینده را ادراک نماید خدا نبود و همین که پیش بینی کرد ناچار آن کار اتفاق خواهد افتاد ودیگر اختیار از دست شما خارج است!
تمام وسائل و کتابهائی که علمای مذهبی در این خصوص نوشته اند و خواسته اند که موضوع آزادی انسان را با علم وتوانائی خداوند وفق بدهند جز یک سلسله کلمات پوچ و میان تهی چیزی نیست و فاقد معنی می باشد!
انسان در یک صورت می تواند در این جهان اختیار داشته و هر چه دلش می خواهد بکند و آن در صورتی است که خداوند یعنی کسیکه دانا و توانای مطلق است وجود نداشته باشد! و همین که این دانا و توانای مطلق وجود داشت دیگر من و شما اختیار نداریم و تمام کارها بدست او انجام می گیرد!
کسانیکه بین خدا و جهان فرق میگذارند و عقیده دارند که این دو باهم متفاوت هستند می گویند این جهان است که نادان و ناتوان می باشد و در نتیجه نمی تواند وقایع آینده ما را پیش بینی نماید بنابراین ما در جهان آزاد هستیم وهرچه دلمان بخواهد می کنیم !
ولی این اشخاص خود بخویشتن جواب رد می دهند زیرا همین که بین جهان و خداوند فرق گذاشتند لازمه اش این است که خداوند آفریننده جهان باشد و اگر جهان چیزی نمی داند خدا ناچار باید همه چیز را بداند وگرنه خدا نیست!
پس ما فرضا جهان را نادان بدانیم نمی توانیم خداوند را نادان بدانیم و او حتما دانای مطلق است و با این سمت و توانائی خویش تمام اعمال ما را برای همیشه مشاهده و پیش بینی نموده و چیزی را هم که او دید و پیش بینی کرد حتما اتفاق خواهد افتاد اعم از اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم و به عبارت صریح ما در کارهای خود اختیار نداریم بلکه مجبور می باشیم! . موريس مترلينگ

یکی از صحبت هایی که مرا سرگرم می نماید اظهارات دانشمندان مذهبی و دینی است که بطرزی موثر در خصوص اراده و پیش بینی و مقصد و نقشه های خدا صحبت می کنند و چنان به گفته خود اعتقاد دارند که گویی ظهر آن روز با خدا ناهار خورده اند!!! . موريس مترلينگ

اگر ما صد مرتبه باهوش تر و چیز فهم تر از این بودیم دنیایی که به نظر ما می رسد چندان شباهتی به دنیای کنونی نداشت و اگر هزار مرتبه از این چیز فهم تر بودیم تفاوت دنیایی که به نظرمان می رسید با این دنیا زیاد تر می شد.
زیرا دنیا جز خود ما و جز آنچه در خود می بینیم و از خود می فهمیم چیز دیگری است!!!
برای چه می بایستی در آتش جهنم بسوزم و دچار عذاب باشم ؟؟؟ گناه من چیست و چه کرده ام ؟؟؟
خواهید گفت که گناه تو این است که خدا را نشناخته ای !!! ولی نشناختن خداوند گناه من نیست زیرا خود او نخواست که من او را بشناسم و گرنه من را طوری می آفرید که قادر به شناسایی او باشم.
تمام افکار و نظریاتی که من درباره خدا دارم او در وجود من قرار داده.زیرا بالاخره باید این حقیقت را قبول کرد که همه چیز را خود او آفریده است و اگر گاهی هم از خداوند سوال کنم که ” تو کیستی و چیستی؟؟؟ ” باز این پرسش را او در وجود من گذاشته است.
بنابراین من چه گناهی دارم ؟؟؟ . موريس مترلينگ

من نمیدانم که به چه مناسبت اموات باید دارای مقام و احترام خاصی باشند.
برای چه وقتی یکنفر مرد تمام خطاها و اشتباهات او را فراموش کرده و در عوض درباره محاسن و مزایای او صحبت میکنند ؟!؟!؟!
حتی اگر بعد از مرگ او خیانت ها و گناهان جدیدی از مرده کشف شود او را می بخشند.
پس از این قرار تا وقتی که شخص فوت ننماید ما آنطور که شاید و باید او را دوست نداریم.
حال خیلی غریب است که ما درباره آنهایی که زنده هستند اینطور رفتار نمی کنیم و اگر درباره آنها اینطور رفتار می کردیم زندگی ما در این جهان خیلی لذت بخش می شد و بسیاری از مصائب و بدبختی ها از بین می رفت !!! . موريس مترلينگ

اگر از شما بپرسند که در این جهان در انتظار چه هستید چه پاسخ خواهید داد؟ اگر از اشخاص عادی باشید “که نود و نه درصد مردم از اشخاص عادی هستند” خواهید گفت که من دراین دنیا انتظار دارم که پس از مرگ مستقیما وارد بهشت شده ودر حالی که عمر جاویدان خواهم داشت تا پایان عالم اغذیه لذیذ بخورم و از لذت عشق و شهوت برخوردار شوم و آهنگ های طرب انگیز بشنوم و … ولی غافل از این هستید که پس از رفتن در بهشت و داشتن عمر و جوانی همیشگی که هرگز دچار خزان پیری و بیماری نخواهید گردید دیگر از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و شهوترانی لذت نخواهید برد و بزودی زندگی یک نواخت بهشت شما را خسته و کسل خواهد کرد زیرا چیزی که در این دنیا خوردن و خوابیدن و غیره را برای شما لذت بخش کرده ترس از مرگ و از دست دادن این لذات است و روزی که این لذات جاوید شد یعنی مرگ برای شما وجود نداشت همه چیز عادی خواهد گردید! در جای دیگر گفته ام که اگر شما را به بهشت ببرند پس از یکسال اقامت کسل شده و از در بهشت خارج گردیده و در جستجوی نقطه دیگری هستید که تغییری در زندگی شما بدهد!!! . موريس مترلينگ

ما انسانها اینطور آفریده شده ایم که اگر بدانیم میلیونها سال در جهان باقی خواهیم ماند ولی قرین اندوه و بدبختی خواهیم بود راضی می شویم و حتی خوشحال می گردیم لیکن اگر بفهمیم که از بین می رویم و در عوض هیچ شکنجه و رنج نخواهیم کشید اندوهگین و مایوس می شویم !!! . موريس مترلينگ

ما نباید از حرکات و گفتار یک دیوانه حیرت کنیم . زیرا بیست و چهار ساعت شب و روز مشغول تماشای دیوانگی و حرکات بی رویه طبیعت هستیم و انگار که ما بر طبیعت برتری داریم زیرا خود را در قبال او عاقل می بینیم.
اما اول باید منتظر بود که بفهمیم اساس دنیا بر عقل استوار است یا جنون ؟؟؟ و به عبارت دیگر آیا عقل هم یکی از نواقص زندگی ماست که با توسل بدان می خواهیم کشتی زندگی حقیر و ناچیز خود را به ساحل نجات برسانیم و یا برعکس ,عقل يكی از امتیازات ماست ؟!؟!؟!
زیرا ممکن است عقل هم یکی از نواقص زندگی ما باشد و برای موجودات عالی تر هیچ معنی نداشته باشد.
مثلا عقل شما می گوید که وسط کوره کارخانه آهن گدازی نروید زیرا خاکستر خواهید شد.ولی موجود عالی تری که بیم از آتش ندارد و حتی چندین میلیون درجه گرمای کره خورشید را تحمل می کند به استدلال عقلانی شما می خندد و با چشم حقارت به شما می نگرد و تفرج کنان از وسط کوره آهن گدازی عبور می نماید . موريس مترلينگ

از تصاویر و اشکال مختلف خداوند یگانه شکلی که تا اندازه ای به فهم ما نزدیک می باشد بی پایان بودن اوست و ما از صفات خداوند فقط همین یکی را تا اندازه ای می فهمیم و باقی صفات و اشکال او برای ما مجهول می باشد !!! . موريس مترلينگ

گاهی اوقات مرگ بازی غایم موشک دارد. به این طریق که ناگهان از گوشه ای به در آمده گریبان شخصی را که هیچ به مرگ فکر نمی کرد می گیرد و او را با خود می برد. این است یکی از تفریحات او !!! . موريس مترلينگ

من بعضی از اشعار شعرای ایرانی را در ترجمه های فرانسوی خوانده ام و بعضی از ابیات فریدالدین عطار نیشاپوری تاثیر زیادی در من کرده است. فریدالدین در یکی از اشعار خود می گوید :
“خداوندا اگر چه گناهکار هستم و خود را درخور مجازات می بینم. لیکن از درگاه تو ناامید نیستم برای اینکه می دانم که اگر من در این جهان بر طبق پیروی از طبیعت خود رفتار کرده ام تو در آن جهان نسبت به من بر طبق طبیعت خود رفتار خواهی نمود.”
انصاف بدهید که آیا از آغاز زندگی بشر تاکنون در جهان چیزی گفته شده است که از حیث عمق معنی بالاتر از این گفته عطار نیشاپوری باشد و به این اندازه امیدبخش باشد ؟؟؟ . موريس مترلينگ

اگر ما صد مرتبه باهوش تر و چیز فهم تر از این بودیم دنیایی که به نظر ما می رسد چندان شباهتی به دنیای کنونی نداشت و اگر هزار مرتبه از این چیز فهم تر بودیم تفاوت دنیایی که به نظرمان می رسید با این دنیا زیادتر می شد . زیرا دنیا جز خود ما و جز آنچه در خود می بینیم و از خود می فهمیم چیز دیگری است!!!
حتی خدا هم که عین هستی است نمی تواند نیستی را به وجود بیاورد . همانگونه که آفریننده قادر نیست پایان خود را ببیند زیرا اگر پایان خود را می دید آنوقت بی پایان نبود . موريس مترلينگ

ما هیچ دلیلی در دست نداریم که بتوانیم وجود فهم و شعور را در سنگ و درخت و غیره منکر بشویم و در این صورت بعید نیست دنیاهائی وجود داشته باشد که در آنها سنگ ها و سایر جمادات مثل ما زندگی کنند و بلکه زندگی فکری آنها از ما بالاتر باشد . موريس مترلينگ

از خود می پرسیم که اگر مرگ تغییرات کنونی را به ما نمی داد یعنی جسم ما را فاسد و متلاشی نمی کرد و در پایان مبدل به یک اسکلت زشت و وحشت آور نمی شدیم و در عوض بعد از مردن جسم ما مبدل به یک گل سرخ زیبا میشد آیا این همه که امروز برای روح خود مشوش هستیم آن موقع هم مشوش میشدیم؟؟؟
هر کس که این پرسش را از خود بنماید پاسخ منفی خواهد داد و خواهد گفت که چون مبدل به گل سرخ خواهم شد برای روح خود بیمناک نیستم.
پس معلوم میشود قسمت اعظم وحشت ما ناشی از ملاحظات جسمانی است . موريس مترلينگ

اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد، سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ

انسان خوشبخت آن كسي است كه حوادث را با تبسم و اندكي دقت بعلت وقوع آن تلقي وقبول نمايد . مترلينگ

آدمي ساخته ي افكار خويش است فردا همان خواهد شد كه امروز مي انديشيده است . موريس مترلينگ

روح کندوست که به زنبور عسل وحی می کند . موريس مترلينگ


سحنان رابيندرانات تاگور






عشقت را بر پرتگاه منشان چرا که بلند است آن! . رابيندرانات تاگور



من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . رابيندرانات تاگور



آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد،آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند . رابيندرانات تاگور



اگر انتظار و توقع نداشته باشی همه دوست تو اند . رابيندرانات تاگور



خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند . رابيندرانات تاگور



اميد، نان روزانه آدمي است . رابيندرانات تاگور



رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
دامان خدا را می جويد .
خورشيد هنوز طلوع ميكند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
امواج دريا، آواز می خوانند،
بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
نيستی نيست .
هستی هست .
پايان نيست.
راه هست.
تولد هر كودك، نشان آن است كه :
خدا هنوز از انسان نااميد نشده است . رابنيندرانات تاگور



بیا…
همان گونه كه هستي بيا دير مكن…
گيسوان مواجت آشفته
فرق مويت پاشيده.
بيا دلگير مشو
بيا همان گونه كه هستی
بيا دير مكن
چمن ها را پايمال كرده به سرعت بيا.
اگر چه مرواريد هاي گردنبندت بيفتد و گم شود.
باز بيا و دلگير مشو
از كشتزارها بيا،
تندتر بيا…
ابرهايي كه آسمان را پوشيده است مي بيني
در طول رود كه در آن ديده مي شود.
دسته پرندگان وحشي در پروازند.
بادي كه از روي چمن ها مي گذرد و هر آن شدت مي گيرد باد آن را خاموش خواهد كرد
چه كسي مي تواند ترديد داشته باشد كه به ابروان و مژگانت سرمه نپاشيده اي
زيرا ديدگان طوفانيت از ابرهاي باراني هم سياه ترند
اگر هنوز حلقه ي گل بافته نشده، چه مانعي دارد؟
اگر زنجير طلايت هم بسته نشده آن هم بماند
آسمان از ابر آكنده است دير شده همان گونه كه هستي بيا…
بيا فقط بيا…(بخشي از نامه ي رابيندرانات تاگور به همسرش)



زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور

سخنان آلبرت انیشتن






* «اگر انسان‌ها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معده‌شان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.»
* «اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیت‌ها را تغییر بده.»
* «تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد، هیچ کشف و پیشرفت جدی برای بشر وجود نخواهد داشت.»
* «تخیل مهمتر از دانش است.علم محدود است اما تخیل دنیا را دربر می‌گیرد.»
* «سعی نکن انسان موفقی باشی، بلکه سعی کن انسان ارزشمندی باشی.»
* «سخت‌ترین کار در دنیا درک [فلسفهٔ] مالیات بر درآمد است.»
* «سه قدرت بر جهان حکومت می‌کند:۱-ترس ۲-حرص ۳-حماقت.»
* «علم زیباست وقتی هزینهٔ گذران زندگی از آن تامین نشود.»
* «متوجه هستید که تلگراف سیمی به‌نوعی یک گربهٔ بسیار بسیار درازی است که وقتی دم‌اش را در نیویورک می‌کشید، سرش در لوس‌آنجلس میومیو می‌کند. این را می‌فهمید؟ و رادیو هم دقیقاً به همین شکل کار می‌کند؛ شما پیام‌هایی را از اینجا می‌فرستید و آنها در جایی دیگر دریافتشان می‌کنند. تنها تفاوت در این است که دیگر گربه‌ای وجود ندارد.»
* «مسائلی که بدلیل سطح فعلی تفکر ما بوجود می‌آیند، نمی‌توانند با همان سطح تفکر حل گردند.»
* «من با شهرت بیشتر و بیشتر احمق شدم.البته این یک پدیدهٔ نسبی است.»
* «مهم آن است که هرگز از پرسش باز نه‌ایستیم.»
* «هیچ کاری برای انسان سخت‌تر از فکرکردن نیست.»
* «دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.»
* «در دنیا خط مستقیم وجود ندارد و تمام خطوط بدون استثنا منحنی و دایره وار است و اگر این خط کوچکی که در نظرما مستقیم جلوه میکند در فضا امتداد یابد خواهیم دید که منحنی است.»
* «به آینده نمی‌اندیشم چون به زودی فرا خواهد رسید.»
* «به‌سختی میتوان در بین مغزهای متفکر جهان کسی را یافت که دارای یک‌نوع احساس مذهبی مخصوص به‌خود نباشد، این مذهب با مذهب یک شخص عادی فرق دارد.»
* «خدا، شیر یا خط؟ نمی‌کند»
* «خداوند زیرک است اما بدخواه نیست.»
* «نگران مشکلاتی که در ریاضی دارید نباشید. به شما اطمینان می‌دهم که مشکلات من در این زمینه عظیم‌تر است.»
* «همزمان با گسترش دایرهٔ دانش ما، تاریکی‌ای که این دایره را احاطه می‌کند نیز گسترده می‌شود.»
* «یک فرد باهوش یک مسئله را حل می‌کند اما یک فرد خردمند از رودررو شدن با آن دوری می‌کند.»
* «اگه نمرهٔ تستت تک شد ناراحت نشو!»
* «در دنیایی که دیوارها و دروازه‌ها وجود ندارند چه احتیاجی به پنجره و نرده است؟»
* «از وقتی که ریاضی‌دانان از سرو کول «نظریه نسبیت» بالارفته‌اند، دیگر خودم هم از آن سر در نمی‌آورم.»
* «دوچیز بی‌پایان هستند: اول «منظومه شمسی»، دوم «نادانی بشر»، در مورد اول زیاد مطمئن نیستم.»
* «من نمیدانم انسان‌ها با چه اسلحه‌ای در جنگ جهانی سوم با یک‌دیگر خواهند جنگید، اما در جنگ جهانی چهارم، سلاح آنها سنگ و چوب و چماق خواهد بود.»

آلبرت انیشتن

سخنان دالاي لاما



Take into account that great love and great achievements involve great risk

۱- بر اين باور باش كه عشق و دستاوردهاي عظيم، در برگيرنده مخاطرات بزرگ است.

When you lose, don’t lose the lesson

2- آنگاه كه مي بازي، از باختت درس بگير.

Follow the three R’s: Respect for self, Respect for others and Responsibility for all your actions

3- سه اصل را دنبال كن: محترم داشتن خود، محترم داشتن ديگران ،جوابگو بودن در قبال تمام كنش هاي خود

Remember that not getting what you want is sometimes a wonderful stroke of luck

4- به ياد داشته باش، دست نيافتن به آنچه مي خواهي، گاهي از اقبال بيدار تو سرچشمه مي گيرد.

Learn the rules so you know how to break them properly

5- قواعد را فرا گير تا به چگونگي شكستن آن ها به گونه اي شايسته، آگاه باشي.

Don’t let a little dispute injure a great relationship

6- نگذار ستيزه اي خُرد بر ارتباطي پر قدر، خللي وارد سازد.

When you realize you’ve made a mistake, take immediate steps to correct it

7- هرگاه به اشتباه خويش پي بردي، بي درنگ گامهايي براي اصلاح آن بردار.

Spend some time alone every day

8- هر روز مجالي را صرف خلوت كردن كن.

Open your arms to change, but don’t let go of your values

9- آغوشت را به سوي دگرگوني بگشاي، امّا از ارزش هاي خود دست بر ندار.

Remember that silence is sometimes the best answer

10- به ياد داشته باش، خاموشي گاهي بهترين پاسخ است.

Live a good, honorable life. Then when you get older and think back, you’ll be able to enjoy it a second time

11- نيكو و آبرومند زندگي كن، آنگاه، به وقت سالخوردگي، هنگامي كه به گذشته بيانديشي، از زندگي ات ديگر بار لذت خواهي برد.

A loving atmosphere in your home is the foundation for your life

12- فضاي عشق در خانه تو شالوده اي است براي زندگي ات .

In disagreements with loved ones, deal only with the current situation. Don’t bring up the past

13- در ناسازگاري ها با افراد مورد علاقه ات، تنها به وضعيت فعلي بپرداز. گذشته را بزرگ نكن.

Share your knowledge. It is a way to achieve immortality

14- دانش خود را تسهيم كن، كه طريقي براي دستيابي به جاودانگي است.

Be gentle with the earth

15- با زمين مهربان باش.

Once a year, go someplace you’ve never been before

16- سالي يكبار به جايي برو كه پيش تر هرگز در آن جا نبوده اي.

Remember that the best relationship is one in which your love for each other exceeds your need for each other

17- به ياد داشته باش، بهترين رابطه، رابطه اي است كه عشقتان به يكديگر بر نيازتان به يكديگر فزوني يابد.

Judge your success by what you had to give up in order to get it

18- كاميابي خود را به داوري بنشين، از آن طريق كه بداني چه واگذارده اي تا كاميابي را بدست آوري



سخنان اندیشمندانه مهاتما گاندی




پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. مهاتما گاندی

تمامی گناهان ، نهانی صورت می گیرد. آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است ، شاید رها و آزاد شویم. مهاتما گاندی

هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود که به همسایگان خویش در ماورای مرزهای خود نیز خدمت کنیم . ماهاتما گاندی

خود را قربانی کنیم بهتر است تا دیگران را. گاندی

این مرزها را هرگزخداوند به وجود نیاورده است . ماهاتما گاندی

من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن می گویند و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود . ماهاتما گاندی

این کتاب به توصیه سازمان تربیتی و علمی فرهنگی ملل متحد (یونسکو) و برای تجلیل از گاندی گرد آوری شده است. متن اصلی آن در سال 1958 به زبان انگلیسی انتشار یافت. این کتاب منتخبی است از کتابها، مقالات، مصاحبه ها و نطقهای گاندی . ماهاتما گاندی

من از محدودیتها و نارساییهای خود آگاهم و این آگاهی تنها مایه قدرتم می باشد. آنچه در زندگی خود انجام داده ام بیش از هر چیز دیگر در نتیجه اطلاع و قبول محدودیتها و نارساییها بوده است . ماهاتما گاندی

تنها از طریق عشق است که می توانیم به حقیقت برسیم، زیرا خداوند، نه تنها حقیقت است، بلکه عشق نیز هست. در نتیجه، بدون عشق به حقیقت، هیچ تجربه ای از حقیقت وجود نخواهد داشت، به بیانی دیگر ” اگر می خواهیم روزی شاهد نفوذ حقیقت در تمامی جهان باشیم، باید به جایی برسیم که کم اهمیت ترین موجود جهان خلقت را به اندازه خود دوست بداریم و برای رسیدن به چنین جایی، نباید از هیچ یک از ابعاد زندگی بگذریم”. ماهاتما گاندی

انسان نمی تواند در حوزه ای از زندگی خود با درستی و صداقت عمل کند در حالی که در سایر حوزه های زندگیش آلوده نادرستی هاست . زندگی ، واحدی تجزیه ناپذیر است . ماهاتما گاندی

لحظاتی در زندگی پیش می آید که باید به اقدام پرداخت و جلو رفت، حتی اگر نتوان بهترین دوستان را با خود برد. همیشه به هنگامی که چند وظیفه با هم تصادم پیدا می کنند باید ” صدای ضعیف و آرام” درونی داور نهایی باشد . ماهاتما گاندی

در مورد خدا این اشکال هست که نمی توان او را توصیف و بیان کرد. اما توصیف حقیقت در قلب هر بشری نهفته است. حقیقت همان چیزی است که شما در این لحظه، حق می شمارید و همان خداست. اگر کسی همین حقیقت نسبی را بپرستد و پیروی کند می تواند مطمئن باشد که به مرور زمان به حقیقت مطلق یعنی خدا هم نایل خواهد شد . ماهاتما گاندی

هدف ، همـواره از ما دور می شـود ، هر چه به پیشــرفتهای بزرگـتری نائل آییــم، بیش تر به بی ارزشی خود پی می بریم. شادمانی در تلاش نهفته اسـت نه در دستیابی به هدف. تلاشٍ تمام و کمال، عین پیروزی است . ماهاتما گاندی

برای کسی که اندیشه عدم خشونت را در خود پرورده است تمام عالم یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می ترسد . ماهاتما گاندی

نباید دانه ای برنج یا تکه ای کاغذ را به هدر دهید وقتتان را نیز. وقت ما به خود ما تعلق ندارد بلکه متعلق به ملت است و ما امانتدارانی هستیم که باید به بهترین نحو از آن بهره بگیریم . ماهاتما گاندی

جنگنده عاشق مرگ است. نه مرگ در بستر بیماری بلکه مرگی که در میدان نبرد سر می رسد… مرگ در هر زمانی خجسته و مبارک است ولی برای جنگنده ای که برای آرمان خود -حقیقت- می میرد خجستگی آن دو چندان است . ماهاتما گاندی

چیزی در درونم مرا وا می دارد رنج خود را با صدای بلند فریاد کنم. من نیک دانسته ام که چه باید بکنم. آنچه در درونم هست و هرگز فریبم نمی دهد اکنون به من می گوید:(باید در مقابل تمام دنیا بایستی حتی اگر تنها بمانی. باید چشم در چشم تمام دنیا بدوزی حتی اگر دنیا با چشمان خون گرفته به تو بنگرد. ترس به دل راه نده. به سخن آن موجود کوچکی که در قلبت خانه دارد اطمینان کن که می گوید: “دوستان همسر و همه چیز و همه کس را رها کن و فقط به آنچه برایش زیسته ای و به خاطرش باید بمیری شهادت بده”). ماهاتما گاندی

دانش الهی از راه کتابها کسب نمی شود. بلکه باید آن را در وجود خود درک کرد . ماهاتما گاندی

کتابها در بهترین صورت خود می توانند فقط وسیله کمک باشند و اغلب هم موجب مزاحمت می شوند . ماهاتما گاندی

عدم خشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. می دانیم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟ . ماهاتما گاندی

محبت نیرومندترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیرویی است که بتوان تصور کرد . ماهاتما گاندی

وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم . ماهاتما گاندی

من از گناه بدم می آید نه از گناهکار . ماهاتما گاندی


کتاب سخنان بزرگمهر - تینا حقوقی



پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند . بزرگمهر بختگان



مال هم مایه سربلندی و آسایش است ، و هم سبب خواری و پریشانی . اگر به آیین خرد صرف شود آفریننده شادی و برآورنده نام نیک است ، اما اگر بنهند و نخورند یا چنانکه باید بکار نبرند بهای سنگ و گوهر شاهوار یکی است . بزرگمهر بختگان



اگر امیدواری که رنجت بار نیکو دهد هرگز گفتار آموزگاران را خوار مدار و از فرمانشان سر مپیچ . بزرگمهر بختگان



توانگر کسی است که به آنچه خداوند توانا نصیبش کرده خرسند باشد . زیرا شوریده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسی نیست . بزرگمهر بختگان



بیدارترین ، هشیارترین ، و پسندیده ترین کسان ، دانای سالخورده ای باشد که دانش به تجربت آموخته است . بزرگمهر بختگان



آنکه در طلب کمال است باید خرد ور و با دانش باشد . بزرگمهر بختگان



به بسیار گفتن آبروی خود مبر . بزرگمهر بختگان



خوشا به حال پیمان منشانی که وجودشان به پیرایه پاکی و شرم آراسته شده . بزرگمهر بختگان



اگر پرسند کیستی باید هنرهای خویش را بشماری . بزرگمهر بختگان



باید پیوسته به پروردگار بی همتا رو آوریم ، در هر کاری او را بینا دانیم و باور کنیم که روزی ده مختار اوست . بزرگمهر بختگان



آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است . بزرگمهر بختگان



در حق کسی که قدر نیکمردی نشناسد نیکی نشاید . بزرگمهر بختگان



گشاده دلان بختیارانند . بزرگمهر بختگان



آسوده حال کسی است که بردبار است . بزرگمهر بختگان



آن که آرزوی سروری دارد باید هنر بسیار داشته باشد. بزرگمهر بختگان



هرگز در کژی و کاستی نمی کوبد و جز ره رادی و راستی نمی پوید . بزرگمهر بختگان



هفت چیز نشان بی خردی است : خشم آوردن بر بی گناه ، بخشش به ناسزاوار ، ناسپاسی به یزدان ، پراکندن راز ، دست زدن به کار ناسودمند ، اعتماد به مردمان نا استوار ، لجاج و ستیهندگی در درغگویی . بزرگمهر بختگان



کسی که در انجمن خاموش بماند دل آسوده است . هوش و دل و جان از شنیدن و به خاطر سپردن سخن دانندگان توشه می یابد . بزرگمهر بختگان



هنر خردمند در این است که عیب خویش را دریابد و به رفع آن بکوشد . بزرگمهر بختگان



چون به کسی اجازه دادی که در حضورتو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد . بزرگمهر بختگان



چون دل راست اندیش و زبان راستگو باشد در کاستی و نادرستی بسته می شود . بزرگمهر بختگان



از دانش آموختن هیچ زمان ناآگاه ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد . بزرگمهر بختگان



خرد ، آدمی را گرانبهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بی بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست ، و بهتر است که مرگ وی را دریابد . بزرگمهر بختگان



آنکه در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید . بزرگمهر بختگان



دوستان برای نخجیر دشمنان چون تیر و پیکان اند . بزرگمهر بختگان



در نظر خردمند شادیی که غم به دنبال دارد بی ارزش است . بزرگمهر بختگان



تن به تن آسانی و کاهلی نباید سپرد . کاری باش و از این راه شادی و آسایش فراهم کن . بزرگمهر بختگان



چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد . اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک گل نمی روید ، ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس گوید . بزرگمهر بختگان



بد نژادان و بدگوهران اشتباه کار را باید از درگاه خویش براند تا نیکان از گزندشان در امان بمانند . بزرگمهر بختگان



شهریاری در خور آفرین است که مردمان راستگو و پرهیزگار از او گزند نیابند . و شراندیشان و بدان از بیمش اشتباه و گناه نکنند . بزرگمهر بختگان



رشک بردن زهر جان است ، و همنشینی و همزبانی با مردمان سخن چین و دو روی پر گزند . بزرگمهر بختگان



اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت قدرش شکسته می شود . بزرگمهر بختگان



خردمند به چیزی که اگر به دستش نیاید غمگین و دلازرده می شود ، هرگز دل نمی بندد . بزرگمهر بختگان



گرانبهاترین خلعت ایزدی خرد است . اگر زورمندی بی خرد باشد در حقیقت ناتوان و خوار و بی خریدار است . بزرگمهر بختگان



مرگ نادان به از زندگی اوست . بزرگمهر بختگان



اگر روزی به چیزی نیازمند شدی به ملک و مال و دیگر اسباب حشمت و بزرگی خویش مناز . به کار و پیشه ای بپرداز که نامت سبک و ننگین نشود . بزرگمهر بختگان



دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد. بزرگمهر بختگان



در نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است . بزرگمهر بختگان



کوشیدن به کار ناشدنی خلاف خرد است که در آهن به آب رخنه نتوان کرد . بزرگمهر بختگان



مبادا که از دشمن همزور بیم کنی ، اما اگر در نبرد سستی نمایی نگون بخت و شکسته می شوی . بزرگمهر بختگان



بیهوده گوی در نظر هیچ کس قدر ندارد . بزرگمهر بختگان



ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد . بزرگمهر بختگان



آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد . بزرگمهر بختگان



فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد ، و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالایم . بزرگمهر بختگان



برترین دانش ها یزدان پرستی است . بزرگمهر بختگان



دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر . بزرگمهر بختگان



دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است . بزرگمهر بختگان



کسی در شمار دانایان است که بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد ، از نایافته به رنج نباشد ، چون در طلب مرادی با سختی رویا رو شود سست نگردد و دل به ناامیدی نسپارد . بزرگمهر بختگان



خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد . بزرگمهر بختگان



اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه می سپاری . بزرگمهر بختگان



در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید . بزرگمهر بختگان



برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است . بزرگمهر بختگان



دیو کین و دیو سخن چینی گزنده است . سخن چین هرگز جز به دروغ لب نمی گشاید . گفتارش همیشه بی فروغ است .دو روی و سخن چین از مهر یزدان بی بهره اند و از او در هراسند . بزرگمهر بختگان



هرکس گوش نصیحت نیوش داشته باشد ، و دل به آموختن بسپارد ، بسا سخنان سودمند که از دانایان بشنود . بزرگمهر بختگان



کسی که زبانش را از بد گفتن باز دارد ، و دل هیچ کس را به گفتن سخنان زشت نیازارد . بزرگمهر بختگان



به نزدیک خردمندان چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار داشتن رای خردمندان ، شتابزدگی و نا آرامی و بیقراری در کارها . بزرگمهر بختگان



سخنی که سودی در آن نیست نگفتن بهتر ، چه سخن بی سود در مثل مانند، آتشی است که دودش بسیار و گرمی و فروغش سخت اندک باشد . بزرگمهر بختگان



برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست . بزرگمهر بختگان



فرخنده روزگار کسی است که اهرمن او را از راه راست بیرون نبرد و همواره بی گناه زندگی کند . بزرگمهر بختگان



کسی که به حکمت پروردگار معتقد و خستو باشد به بد ونیک روزگار نمی پردازد چنین بنده ای در پرستیدن یزدان بیشتر می کوشد و از بد سکالی و پیروی دیوان می پرهیزد ، ناکردنی نمی کند و از رنجه کردن بی گناهان بیزاری می جوید . بزرگمهر بختگان


نام جستن بی دلیری میسر نمی گردد ، و زمانه از بددلان بیزار است . بزرگمهر بختگان



اگر شاه به تو مهربان باشد دلیر و گستاخ مشو ، از آنکه طبع شاه چون آتش است و دل شیر از آن می هراسد . بزرگمهر بختگان



اگر کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست . بزرگمهر بختگان



به هنگام نبرد هوشیار و نگهدار تن خویش باش . چون دشمن در برابر تو ایستاد بر آشفته مشو و تدبیر نیکو کن . بزرگمهر بختگان



دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است . بزرگمهر بختگان



هر کس را سرنوشتی مقدر است . یکی روز و شب در طلب سربلندی و سروری به جان می کوشد و بهر ه اش جز خستگی و فرسودگی و نامرادی چیزی نیست . به تعبیر دیگر در کنار چشمه روشن و گوارا تشنه می ماند. از سوی دیگر بی هنری بختیار ، بی آنکه تن به کار و کوشش بسپارد ، روزگار بر او می خندد و از همه گونه آسایش و آرامش برخوردار می گردد . پروردگار چنین خواسته و تدبیر بر تقدیر کارگر نمی افتد . بزرگمهر بختگان



دانش برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است ، بزرگمهر بختگان



هر که تن درست و نیرو دارد هرگز سخن نادرست نمی گوید . دروغگویان همه بیمار و ناتوان و زبون اند . بزرگمهر بختگان



آنکه طالب آسایش جان و تن است باید شکیبا و بردبار باشد ، در دوستی و داد و ستد با مردم کژی و کاستی و فریبکاری نکند . چون گناهی از کسی بیند و بر او دست یابد ببخشد ، و کینه خواه و تیز خشم و دشمن سوز و نا بردبار نباشد . بزرگمهر بختگان



آنکس بر خویشتن نگهبان دارد که برای رسیدن به هوس و آرزوهای کوچک قدر نیکخویی و جوانمردی را نشکند ، و اگر فزونی و کامیابی بد روزگار را دید تن به پستی و زبونی نسپارد . بزرگمهر بختگان



بخشنده نیکخوی آن کس است که به بخشش جانش را آراسته گرداند . دور از جوانمردی است که بخشنده بر آن کسی که چیزی به او داده یا خیری رسانده منت نهد . بزرگمهر بختگان



ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی سترگ را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر بختگان



آدمی باید از گناه بپرهیزد ، هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد . بزرگمهر بختگان



خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است . بزرگمهر بختگان



آنکه به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است ، بیش از همه در خور ستایش است . بزرگمهر بختگان



روشندل و نکته دان کسی است که سخنان کوتاه و پر معنی بگوید . بزرگمهر بختگان



دل اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند . بزرگمهر بختگان



زورمندترین و پر گزنده ترین اهرمن آز است ، که دیوی است ستمکار و دیر ساز . بزرگمهر بختگان



خردمند هرگز غم آنچه را از دستش رفته نمی خورد ، حتی اگر عزیز ترین کسش مرد و وی را به خاک سپرد ، شکسته غم و درد نمی گردد ، دیگر آنکه مرد خردور از نادیدنیها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد . بزرگمهر بختگان



همرزمان هوشیار اختیار کن ، و اگر خصم بر تو تیز گردیداز او برمتاب . اما چون یقین کردی که در برابر او تاب پایداری نداری به جنگ مکوش و با خصم پر توان میاشوب . بزرگمهر بختگان



در خوردن اندازه نگهدار که پر خوردن مایه زورمندی نیست . بزرگمهر بختگان



چون دانستی که خدا از خاکت آفریده کردنکشی و خود رایی مکن . بزرگمهر بختگان



اگر بخردی هرگز گرد بدی مگرد ، که نیکوترین کسان آن بود که بیرون و دترونش پاکیزه و نیک باشد . بزرگمهر بختگان



دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است . بزرگمهر بختگان



خرد در نظر گاه مردمان آزاده و نیکخو جهان پر از شادی و شکوه می نماید . بهره خردمندان و امید واران همیشه شادکامی است . بزرگمهر بختگان



دبیر اگر رایمند و هوشمند باشد ، خط نیکو بنویسد ، کم گو ، پارسا، شکیبا ، با دانش ، راستگوی، وفادار ، و تازه روی باشد شرف همصحبتی فرمانروا را می یابد . بزرگمهر بختگان



هر که را زر و سیم و خواسته است باید در خرج کردن اندازه نگهدارد ، نه چندان گشاده دست باشد که مدتی کوتاه بی چیز و بینوا گردد ، و نه چندان در نگهداری آن بکوشد و برخود سخت بگیرد که به مال اندوختن و خست طبع منسوب و معروف شود . بزرگمهر بختگان



هرگز سخنی که خرد نپسندد بر زبان میاور . بزرگمهر بختگان



دانا هرگز برده و زبون خواسته نمی شود ، و در راه اندوختن مال ، خویش را در تنگی و رنج نمی افگند .اما خصم خرد و روان روشن ، کردار بد است . بزرگمهر بختگان



شتاب زدگی از سبکساری باشد ، و هر که شتابزده باشد و آهستگی ندارد همواره پشیمان و غمناک باشد ، و مردم سبکسار در چشم مردمان حقیر باشد . بزرگمهر بختگان



فرو ریزی سلسله های بزرگ از آن جهت است که بر کارهای بزرگ کاردان خُرد و نادان گماشتند ، و دیگر آن که دانش را و اهل دانش را دشمن داشتندی . بزرگمهر بختگان



خردوران همیشه به راه آزادگان و راستان می روند . بزرگمهر بختگان



خود رایی و خودبینی ، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن ، راه اهرمن ، و دل به بهی و نیکی سپردن راه یزدان است . بزرگمهر بختگان



آنکه پیروی خرد است دل به هوس نمی سپارد . بزرگمهر بختگان



هر که را جان نگهبان تن باشد و خرد به او فرمانروایی کند زندگیش سراسر آسایش و روشنی است. بزرگمهر بختگان



توانگر راستین کسی است که آز در دلش راه نیافته است . بزرگمهر بختگان



شاه به دانایی و خاطر نگهداشتن مردمان نامبردار است نه به خودستایی و کبر و خودبینی و بیدادگری . بزرگمهر بختگان



پرحرف را که دشمن راستی و خصم روان پاک است هرگز نپذیر . بزرگمهر بختگان



بیزاری بجوی از کسی که دریغش می آید که کسی از نیکی و یاری کس دیگر بهره یابد ، نه دانشور است و نه می خواهد که از دانش دیگران سود جوید . بزرگمهر بختگان



دانای روشندل کسی است که به فرمان دیو از راه یزدان پاک جهان آفرین برنگردد. بزرگمهر بختگان



آنکه خشم بر او چیره نشود و بر گنهکار سخت نگیرد از گزند در امان است . بزرگمهر بختگان



دیو خشم چنان پر جوش و خروش است که هوش و خرد را زبون خویش می کند . دیوی پر آژنگ چهر که به هیچ مهربانی آرام نگیرد . بزرگمهر بختگان



هر کس از بند آز برهد ، و پیوسته بی نیاز بماند براستی نیکبخت است . بزرگمهر بختگان



ناسپاس رای و شرم ندارد . بزرگمهر بختگان



خرد در پیکار با دیوان برنده ترین سلاح ها ااست در برابر شمشیر تیز دیو ، خرد جوش است و جان بدان روشن . بزرگمهر بختگان



درگاه فرمانروا بسان دریاست ، جوینده ای از دریا ریگ به کف می آورد و دیگری دُر شاهوار . بزرگمهر بختگان



کسی که بنده گنج و درم نباشد هرگز پراگنده خاطر و دژم نمی گردد . بزرگمهر بختگان



هیچکس پر آوازه و به نیکی سمر نمی گردد مگر آنکه از بدیها بپرهیزد . بزرگمهر بختگان



برای رسیدن به هدف و مقصود بهترین راه آن است که از راه راست رو نگر داند و از گناه بپرهیزد ، بی گمان آرام ، و کام و نام نصیبش می شود . بزرگمهر بختگان



کسی که به آنچه دارد رضا و خرسند است هرگز رنج و تیمار و بدی در دلش راه نمی یابد . بزرگمهر بختگان



ارزش هر کس به قدر خرد اوست . بزرگمهر بختگان



مردم خوش منش خویشتن دار همیشه در نظر همگان گرامی اند . بزرگمهر بختگان



خردمندی که بخشنده و دانشور و دادگر و نژاده باشد هرگز بد خو نمی شود . بزرگمهر بختگان



گیتی همه فسانه و باد است ، و آنچه بر آدمی می گذرد سراسر خواب و خیال را ماند ، آنچنانکه آدم وقتی از خواب بیدار می شود از آنچه به خواب دیده اثر نمی یابد ، تلخیهای و شیرینی های زندگی نیز پایدار نمی ماند . بزرگمهر بختگان



سخنهای بلند و نیکو را فراموش مکن که سخن بر تخت شاهی تاج است . بزرگمهر بختگان



خرسندترین آدم کسی است که دل از مهر و موافقت گردان سپهر برگیرد . بزرگمهر بختگان



امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر بختگان



آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است ، امیدوارترین کسان است . بزرگمهر بختگان



کسی لیاقت سرفرازی و سروری را دارد که فروتن ، بخشنده باشد ، بکوشد ، بجوید ، با همراهان همدل در طلب دانش و تجربه سفر کند ، و همیشه با همه کس به مدارا و آهستگی رفتار نماید . بزرگمهر بختگان



کسی که دلش از بیم نداری و بینوایی نلرزد وجودش همیشه لبریز شادی است . بزرگمهر بختگان



بد خو چنان به رنج اندر است که از زندگانی و تندرستی و خواسته لذت نمی برد . بزرگمهر بختگان



سنگین ترین چیزها برای آدم بار گناه است . بزرگمهر بختگان



بهترین خو سازش و آشتی خواهی است . بزرگمهر بختگان



هر که نیک نهاد و پاک منش و کوشا باشد ، به آنچه سزاوار است می رسد . بزرگمهر بختگان



بیهوده گویان پند آموزند ، زیرا هشیاران عیب ایشان را به دیده می نگرند و از بیهوده گویی می پرهیزند . بزرگمهر بختگان

تارنگار سیما زند - کتاب رازهای ارد بزرگ و پائولو کوئلیو

sima zand : orod bozorg - paulo coelho  ارد بزردگ ، پائولو کوئلیو

رازهای ارد بـــــــــزرگ و پائولو کوئلیو

گردآورنده : سیما زند

کتاب حاضر مجموعه ایی از سخنان و اندرزهای ارد بزرگ و پائولو کوئلیو می باشد که تقدیمتان می گردد . هر دوی این متفکرین در حال حاضر بین نسل جوان بسیار مورد احترام و علاقه هستند . در پایان کتاب هم بیوگرافی و چند مقاله در مورد ارد بزرگ و پائولو کوئلیو قرار دادم .

امیدوارم این کتاب مورد پسندتان قرار بگیرد .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد پیشرفت

پیشرفت آدمی زمانی بدست می آید که بر کردار و رفتار خود فرمانروا باشد .

خواسته مراد از مرید خاموشی و ژرف نگریست ، و خواهش مرید از مراد ، نشان دادن راه پیشرفت .

پیشرفت تنها در سایه آمادگی همیشگی ما بدست می آید .

مردمان توانمند در خواب نیز ، رهسپار جاده پیشرفتند .

برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

دیوانه بمانید ،اما مانند عاقلان رفتار کنید.خطر متفاوت بودن را بپذیرید.اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید.

چه حقیر است این عشق

گر بماند به میان من و تو

خود بمیرد در خود

گر ببندد در خود

و بماند ... به میان من و تو

عشق دربسته

ناسزایی است به عشق همگان

او که سیبی را دوست می دارد ،

به همه مهر می ورزد

که همه از گوهر یکتایند .

من به خوبی میدانم

که ورای من و تو

هستی هست ،

عشق ما می میرد ، مگر آزاد شود

رفتنت رنج من است ،

رنج من ، عشق من است ،

پس رهایت خواهم کرد

چون تو را آزاد دوست دارم ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد آدمیان

آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن .

پیش نیاز دلیر بودن بدنی ورزیده نیست ، گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند .

قهرمان های آدمهای کوچک ، همانند آنها زود گذرند .

کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی آدمهای فرهمند .

آنکه با آدمهای گستاخ گفتگو می کند ، دیر و یا زود به شر آنها گرفتار آید .

برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو .

گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد.

همه آدمیان به شیوه های گوناگون سختی های روزگار را می چشند .

جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می گردد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

قلبی که به جستجوی رویاهایش برود هرگز رنج نخواهد کشید زیرا هر لحظه از این جستجو یک قدم نزدیک شدن به خدا و ابدیت است.

پولس قدیس در رساله خود به قرنتیان می گوید : نرمی ، یکی از مهمترین ویژگیهای عشق است .

بیایید هرگز از یاد نبریم : عشق لطافت است . یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دستان خداوند آن را مطابق میل خود شکل ببخشد .

سرگردان در جاده باریکی در شمال اسپانیا سفر می کرد ، که مردی را دراز کشیده در بستری از گل دید .

سرگردان پرسید : اینطوری گلها را له نمی کنی ؟

مرد پاسخ داد : نه ! سعی دارم اندکی از لطافت گلها را جذب کنم .

آری ، عشق لطافت است ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد بردباری

خردمندان همچون عقاب ها دیدی گسترده دارند و بردبارند .

بردباری در توان هر کسی نیست کسانی که بردبارند فرمانروایی می کنند .

بردباری بهترین سپر در روزهای سخت و ناپایداریست .

با بردباری همه چیز در چنگ توست .

آه و بردباری ، ریشه هر دیوزاد ، و بد خویی را ، خواهد کَند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

اگر چهره ات نقص دارد گناه آینه نیست

استاد می گوید : اگر باید بگریید ، همچون کودکان بگریید .

زمانی کودک بودید و یکی از نخستین چیزهایی که در زندگی آموختید گریستن بود ، چون گریستن بخشی از زندگی است .

هرگز از یاد مبرید که آزادید و نشان دادن احساساتتان شرم آور نیست .

فریاد بزنید ، با صدای بلند هق هق کنید ، هر چقدر که مایلید سر و صدا کنید ، چون کدکان اینگونه می گریند و آنان سریعترین راه آرامش بخشیدن به قلبشان را می شناسند .

هرگز متوجه شده اید که کودکان چطور دست از گریستن می کشند ؟ از گریستن دست می کشند چون چیزی حواسشان را منحرف می کند . چیزی آنها را بسوی ماجرای بعدی فرا می خواند .

کودکان خیلی سریع دست از گریستن می کشند و برای شما نیز اینگونه خواهد بود اگر و تنها اگر همچون کودکان بگریید ... !

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد راه

در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .

اگر شما به مشکلات پشت کنید سختی ها هیچگاه به شما پشت نخواهند نمود بهترین راه ، مبارزه پیگیر و همیشگی با سختی هاست .

گاهی برای رسیدن به پیشرفت می بایست راه سخت کوهستان را برگزینیم .

راه آشتی را کسی باید بیابد که خود سبب جدایی شده است .

آنکه بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی گمان آموزگار آیندگان خواهد شد .

آنکه پی به نیروی سترگ درون خود برد ، راه آزاد سازی آن را نیز خواهد یافت .

راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

چگونه جهنم را پر نگه می دارند ؟

در قصه ای قدیمی آمده است که وقتی حضرت عیسی روی صلیب درگذشت بی درنگ به دوزخ رفت تا گناه کاران را نجات دهد.

شیطان بسیار ناراحت شد و گفت :

- دیگر در این دنیا کاری ندارم . از حالا به بعد ، همه تبه کارها و خلاف کارها و گناه کارها و بی ایمان ها ، همه یکراست به بهشت می روند !

عیسی به شیطان بیچاره نگاه کرد و خندید :

- ناراحت نباش . تمام آنهائی که خودشان را بسیار با تقوا می دانند و تمام عمرشان کسانی را که به حرف های من عمل نمی کنند محکوم می کنند ، به این جا می آیند .چند قرن صبر کن تا ببینی که دوزخ پُرتر از همیشه می شود !

قلب من ، هرگز تو را محکوم و نقد نمی کنم . و نیز هرگز از آنچه می گویی شرمنده نمی شوم . میدانم تو کودک محبوب خداوندی و او در تابشی شکوهمند و عاشقانه از تو حفاظت می کند .

قلب من ، به تو ایمان دارم . طرفدارت هستم ، و در نیایش هایم ، همواره برایت درخواست برکت می کنم . همواره دعا می کنم یاری و پشتیبانی مورد نظرت را دریافت کنی .

قلب من ، به تو ایمان دارم . ایمان دارم که تو عشقت را با هر آنکس که نیازمند یا سزاوارش باشد ، سهیم می شوی . که راه من راه توست و همراه با هم به سوی روح القدس می رویم .

از تو می خواهم به من اعتماد کنی . بدان که دوستت دارم و می کوشم تمام آزادی مورد نیازت را برای ادامه دادن به تپش شادمانه ات در سینه ام ، در اختیارت بگذارم و برای آنکه هرگز از حضور من در گرداگردت احساس ناآسودگی نکنی ، هر کاری می کنم ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد خویش

اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی .

با گفتن واژه هایی همانند نمی توانم ! و یا نمی شود ! هر روز پس تر می روید .

نخستین کسی که در برابرش باید کُرنش کنی خویشتن خویش است .

خویش را خوار نکنیم و اگر ارزشش را بدانیم هیچگاه در برابر یاوه گویان آسیب پذیر نخواهیم بود . ارد بزرگ

آدمهای بی مایه ، همگان را ابزار رسیدن به خواسته های خویش می سازند .

بسیاری از آرزوهایمان را می توانیم با نشان دادن توانمندی خویش به آسانی بدست آوریم .

آنگاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنید نباید امید داشته باشید همگان فرمانبردار شما باشند .

تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد و این بسیار درد آور است چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است .

هنگامی که می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر .

آنکه می دزدد ، جز حق خویش چیزی نمی ستاند . اما این ستاندن نفرین و خواری ابدی در پی دارد .

بسیاری در پیچ وخم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند : ما چرا ناتوان از ادامه راهیم . بدانها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟ همانجای که خود را پرمایه دانسته ای.

کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی .

برای آنکه پرواز کنی ، پیکر خویش را به حال خود رها مکن .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی

لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد؛ می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند؛ دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: " من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!"

داوینچی با تعجب پرسید: "کی؟"

- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد سکوت و خموشی

آتش خشم را با آب سکوت خاموش کن .

برای کسب گنج سکوت ، بارگاه دانش ات را بزرگتر بساز .

رویش باغ سکوت ، در هنگامه خروش و همهمه ارزشش را نشان می دهد .

خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است .

اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم

ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم.

اغلب دوست داشتن آسانتر از دوست داشته شدن است .

پذیرفتن کمک و پشتیبانی دیگران را دشوار می یابیم . تلاشهای ما برای مستقل جلوه کردن ، دیگران را از فرصت تجلی بخشیدن به عشق شان محروم می کند .

---------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد نگاه

نگاه خردمندان به ریشه ها می رسد و دیگران گرفتار نمای بیرونی آن می شوند .

نگاه درون و برون ما ، از خویشتن خویش آغاز و بدان خواهد انجامید .

درون ما با تمام جزئیات ، از نگاه تیزبین اهل خرد پنهان نیست .

نگاه زمینیان ، تهی است از انوار آسمانیان .

نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

از هر فرصتی که زندگی در اختیارت می گذارد استفاده کن چون اگر از دست بروند مدت ها طول می کشد تا دوباره به دست ایند.

جمعه می رسد . به خانه میروی . روزنامه ای را که در طول هفته نتوانسته ای بخوانی ، برمی داری . دکمه تلویزیون را می زنی و صدایش را قطع می کنی . یک نوار کاست را پخش می کنی . با دستگاه کنترل از راه دور کانالهای تلویزیون را عوض می کنی و سعی می کنی روزنامه را ورق بزنی و به موسیقی گوش دهی .

روزنامه خبر تازه ای ندارد . برنامه های تلویزیون تکراری است و این نوار موسیقی را بارها شنیده ای . همسرت دارد بچه ها را نگه میدارد و سالهای جوانی اش را قربانی می کند بی آنکه به راستی بفهمد چرا چنین می کند . بهانه ای به ذهنت می رسد : خوب ، زندگی کردن همین است .

نه ، زندگی این نیست ! زندگی شیفتگی است ! سعی کن به یاد بیاوری چه زمانی شور زندگیت را پنهان کردی . خانواده ات را با خود همراه کن و سعی کن پیش از آنکه دیر بشود شیفتگی ات را باز یابی !

عشق هرگز مانع پیروی کسی از رویاهایش نشده !

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد اندیشه

پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم بر اندیشه های ما اثر خواهند گذاشت .

وارونگی آدمیان و جانوران در پویایی اندیشه و دانش است ولی آدمی هر دم می تواند به رفتار و خوی بسیار بربرگونه دست یابد و دست به هر بزهی بزند که پلیدترین جانوران هم در بایسته ترین هنگامه از انجام آن می پرهیزند .

همواره آدمیان دایره و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند .

خرد ابتدا به اندیشه پناه می برد .

چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند .

با کسی گفتگو کن که رسیدن به خرد و آگاهی اندیشه اوست نه خویشتن خویش .

اندیشه و انگاره بیمار ، آینده را تیره و تار می بیند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

اگر ما عاشق باشیم دنیا تغییر می کند.

نور عشق ظلمت گناه را از بین می برد.

باید که جویای عشق دیگران باشیم ، حتی با وجود ترس از

این که دست رد به سینه ما بزنند.

با ترس از نگاه های تند ، با ترس از سنگدلی دیگران.

هرگز نباید اجازه دهیم که از جست و جوی عشق دست

بکشیم.

اغلب به ندرت در می یابیم که پدیده های خارق العاده گرداگردمان را فرا گرفته اند .

معجزه ها پیرامون ما رخ می دهند ، نشانه های خدا راه را به ما نشان می دهند ، فرشتگان تمنا می کنند صدایشان را بشنویم ، اما از آنجا که آموخته ایم که قواعد و فرمولهایی برای رسیدن به خدا وجود دارد به هیچ یک از این پدیده ها توجه نمی کنیم .

نمی فهمیم که خداوند در جایی وجود دارد که به او اجازه ورود داده باشند !

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد سامان

سامان از پس ساختار درست هویدا می گردد .

سامانه همه گیر هستی با آنکه یکنواخت پنداشته می شود ولی رو به پویش و پیشرفت است . گردش آرام هستی نباید ما را فریب دهد ، ما بخشی از یک برنامه بزرگ و پیشخواسته در کیهان هستیم که پیشرفت را در نهاد خود دارد .

مهمتر از امنیت بیرونی ما ، امنیت درونی ماست . هیچ ارتشی نمی تواند نا امنی درون فرو ریخته مان را بهبود بخشد . تنها خود ما هستیم که می توانیم آن را سامان بخشیم .

شورشهای آدمیان ، با بسامدهای پر توان کیهانی خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد .

برآیند سامان یافتگی رفاه است پس : نخست باید به ساختار درست رسید سپس بر اساس آن ساماندهی کرد آنگاه رفاه همگانی بوجود می آید .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

هر قدر هم که پیش رفته باشی مهم است که هرگز نیاسایی.

در عشق قانونی نیست .

شاید سعی کنیم از قواعدی پیروی کنیم ، دلمان را مهار کنیم ، برای رفتارمان تدبیری در نظر بگیریم ، اما تمام اینها بیهوده است .

در عشق ، دل است که تصمیم می گیرد و تصمیم دل است که مهم است .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد برآزندگان

برآزندگان خواهند ساخت سرآیندگان از پس آن خواهند سرود و زمین آیندگان را بارور می سازند . ارد بزرگ

برآزندگان سپاه یاران خویش را تنها در آمدگان و زندگان نمی بینند .

برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است .

برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش را تباه نمی سازند .

برآزندگان چشم در دست پر از بذر خویش دارند و آسمانی که مهربان است صدای غرش باد هرزه گرد آنها را از راه خویش برنمی گرداند .

برآزندگان مست شرآب هزاران ساله تاریخ کشورخویشند سخن آنان جز آهنگ خیزش و رشد نیست .

برآزنده نمی گوید کیست ! او می گوید چیستی ؟ و از چیستت تو را به آسمانها می کشاند .

برآزندگان بدنبال دگرگونی و رستاخیزند ، رشد در کمینگاه راه های نارفته است .

برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید .

دارایی برآزندگان ، دلی سرشار از امید است به پهنه و گستره آسمانها .

کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست .

برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.

پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است.

کجاست سینه کش کوهستان سرد و بلندی که گامهای برآزندگان را بر تن خویش به یادگار نداشته باشد ؟ .

برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟...

ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد .

میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .

چه فریست زندگی را آنگاه که : برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

در زندگی ما فقط یک کار مهم وجود دارد:زیستن

سرنوشت شخصی مان-رسالتی که برای ما رقم خورده.اما همیشه بارمان را با دغدغه های بی فایده ای سنگین می کنیم و این بار سنگین رویاهای ما را نابود می کند .

آنانی که به راه نوینی گام می گذارند و می خواهند اندکی از زندگی پیشین خود را نگه دارند،سرانجام مجروح گذشته خود خواهند شد .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد زیبایی

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است .

تن پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو سراغ ندارم .

زیبارویی که می داند زیبایی ماندنی نیست پرستیدنی ست.

آنکه زیبایی خرد را ندید ، گرفتار زیبایی آدمیان شد و بدین گونه از هر چه داشت تهی گشت .

زمین هر روز هزاران هزار گل زیبا به ما ارزانی می دارد اما کمتر کسی زمین را می بیند .

زیباترین خوی زن ، نجابت اوست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

هیچ مذهبی قادر به رساندن تمامی ستاره ها به یکدیگر نیست ، چون اگر چنین شود جهان به خلاء عظیمی تبدیل می شود و دلیل هستی اش را از دست می دهد . هر ستاره و هر انسان ویژگی های خاص خودش را دارد . ستاره های سبز ، ستاره های زرد ، ستاره های آبی و ستاره های سفید داریم ، ستاره های دنباله دار داریم ، شهاب ثاقب و شهاب سنگ داریم ، سحابی و منظومه داریم . آنچه از این پائین به تعداد عظیمی از نقاط شبیه به هم می ماند ، در حقیقت میلیونها چیز متفاوت است که در فضائی فراتر از درک انسانی گسترده اند .

والدین بسیاری به هنگام پیری ، فرزندانشان را از ارزانی کردن همان عاطفه و حمایتی که در کودکی به آنها می کردند ، محروم می کنند . بسیاری از همسران ، به هنگام بلا ، خجالت می کشند از همسر خود کمک بخواهند . بدین ترتیب آبهای عشق نمی گسترند .

حرکت محبت آمیز دیگران را بپذیرید . بگذارید دیگران به شما کمک کنند و به شما نیروی حرکت بدهند .

اگر این عشق را با خلوص و فروتنی بپذیرید ، می فهمید که عشق نه دادن است و نه گرفتن . عشق شراکت است .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد دیگران

آدمهای فرهمند و خودباور بدنبال کف زدن دیگران نیستند آنها به شکوه و ارزش کار خود باور دارند .

مردانی که بیشتر از جایگاه و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند .

آدمیانی که با دیگران روراست نیستند با خود نیز بدین گونه اند .

اگر دیگران را با زیباترین منشها و صفات بخوانیم چیزی از ارزش ما نمی کاهد بلکه او را دلگرم ساخته ایم آنگونه باشد که ما می گویم .

پشتیبانی از داشته دیگران ، پشتیبانی از داشته خود ماست .

آدمها را آنگونه بخواهیم که هستند نه آنگونه که می خواهیم .

کسی که آدم پیش رویش را آنگونه که هست نمی بیند خیلی زود به مرز جدایی می رسد .

هر قدر به دیگران احترام بگذاریم ، به ما احترام خواهند گذاشت .

آنکه مدام به کار دیگران سرک می کشد و کنجکاو است تا ببیند آنها چه می کنند مانند سایه ایی بر دیوار است که مدام بدنبال ما می دود بدون آنکه از خود اختیاری داشته باشد .

آنکه دیگران را ابزار پرش خویش می سازد ، خیلی زود تنها خواهد ماند .

امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش .

پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .

تنها با از خودگذشتگی برای دیگران می توان جاودانه شد .

نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد .

ناتوان ترین آدمیان، آنانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند .

اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

همواره تاریک ترین لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشید است.

استاد می گوید : باید مراقب جسم مان باشیم . جسم معبد روح است و سزاوار احترام و ارزش ما .

باید از زمان خود بهترین استفاده را ببریم . باید برای رویاهایمان بجنگیم و تلاشهای خود را براین هدف معطوف کنیم .

اما نباید از یاد ببریم که زندگی از لذتهای کوچک ساخته شده . این لذتها در کنار ما گذاشته شده اند تا ما را تشویق کنند ، ما را در جستجومان همراهی کنند و لحظه های استراحتی در نبردهای روزانه مان تامین کنند .

شاد بودن گناه نیست . در اینکه گاهی قواعد و قوانین خاصی را در مورد غذا ، خواب و نحوه شادی کردنمان بشکنیم ، هیچ گناه نیست .

اگر گاهی وقت خود را بر بازیچه های بی ارزش تلف می کنید از خود دلگیر نشوید . همین لذتهای کوچک است که ما را بر می انگیزند .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد تجربه

تجربه ها درسهای خویش را به هزار رنگ و گونه پدیدار ساخته و یاور ما می گردند .

کاش گوش به تجربه ها بسپاریم آموختن تجربه ها مانع از رسیدن به خواری و زبونی است.

کسی که درد روشنگری و بازگویی تجربه را ندارد خود نیز زمانی برای بهره از آن را نخواهد یافت .

خودخواه ، تجربه سخت تنهایی را ، پیش رو دارد .

آزمودگی آدمها ، از زر هم با ارزشتر است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد .

اگر در جاده روئیاهایتان سفر می کنید به آن متعهد باشید . هیچ دری را باز نگذارید تا بهانه شود . بهانه هایی مثل این که بگویید : خوب، این دقیقا همان چیزی نیست که من می خواستم . بذر شکست در همینجا نهفته است .

مسیر خود را بپیمایید حتی اگر گامهای شما نامطمئن است . حتی اگر می دانید می توانستید این مسیر را بهتر بپیمایید .

اگر امکانات خود را در لحظه اکنون بپذیرید ، بی تردید در آینده پیشرفت خواهید کرد . اما اگر محدودیتهای خود را انکار کنید ، هرگز از آنها رها نمی شوید .

شجاعانه با مسیر خود روبرو شوید و از انتقاد دیگران نهراسید و مهمتر از همه نگذارید با خود انتقادی فلج شوید .

خداوند در شبهای بی خوابی همراه شما خواهد بود و با عشق خویش اشکهای شما را خواهد زدود . خداوند یار شجاعان است .


--------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد ارزیابی و نقد

ارزیابی و پژوهش ما بر کار دیگران دو درس در پی دارد : نخست اینکه با دانش او آشنا می شویم و دوم آنکه ما راه های تازه و درست را به او هدیه خواهیم نمود .

بزرگترین دام نقادان ، خودستایی است .

نقادی که در انتهای ارزیابی خویش ، راه و شیوه درست را نشان نمی دهد یاوه گویی بیش نیست .

نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .

جایگاه ارزیابی و نقد شما بر کارکرد دیگران ، می تواند آغازگاه نخستین گام شما برای سازندگی باشد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

در دنیا هیچ چیز کاملا خطایی وجود ندارد. حتی یک ساعت از کار افتاده هم می‌تواند دو بار در روز وقت دقیق را نشان دهد.

سعدی شیراز و دعا و نیایش

داستان زیر از سعدی نقل شده است:

"بهنگامی که من کودکی بیش نبودم عادت داشتم با پدرم و عموها وعموزاده هایم نماز خوانده و به دعا و نیایش بپردازم.ما هر شب نیز گرد هم جمع می شدیم و به قرائت بخشی از قرآن گوش می دادیم.

در یکی از این شبها هنگامی که عمویم در حال قرائت قرآن بود متوجه شدم که اکثر افراد حاضر در آن جلسه به خواب رفته اند. در آنجا بود که رو به پدرم کردم و گفتم:

هیچکدام از این خوهب آلوده ها هرگز به خدا نخواهند رسید.

پدرم در جواب گفت:

پسر عزیزم راهت را با ایمان ادامه بده و اجازه بده تا هر کسی به مراقبت از خویش بپردازد. چه کسی می داند شاید ایشان در خواب و رویاهایشان در حال گفت و گو با خدا باشند. من نیز ترجیح می دهم که تو هم مانند آنها در خواب باشی تا اینکه اینچنین به سختی به قضاوت درباره ایشان پرداخته و بدین نحو محکومشان کنی.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد کشور

گفتاری که موجب گسستن همبستگی کشور گردد ، ریشه در سخیفی اندیشه گوینده آن دارد .

کارمندان نابکار ، از دزدان و آشوبگران بیشتر به کشور آسیب می رسانند.

با احساس می شود پند و اندرز داد اما سامان دهی به کشور نیاز به هنجار و چهارچوبی توانمند دارد .

سربازان تنها نگاهبان مردم امروز کشور خویش نیستند آنها دستاوردهای پیشینیان و سرمایه آیندگان را نیز پاس می دارند .

سرفرازی کشور بزرگترین خواست همگانی ست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند به بهشت رفته است .آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فرا گیر نرسیده بود.استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد.دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی پطرس قدیس را گرفت:

این کار شما تروریسم خالص است!

پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده؟ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.

از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می کند...به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند...هم را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این کارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!!

وقتی رامش قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:

"با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند"

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد بد اندیش

چه نشانی از بد اندیش بجاست ؟ هیچ .

بد اندیشان و بد کرداران خیلی زود در آتش افکار و کردار اشتباهشان خواهند سوخت .

روز های خوش برای کژاندیش بسیار کوتاه و روز کیفر بسیار دراز .

بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد .

بداندیش نخستین و آخرین مردار کردار خویش است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تنها راه برای یافتن تصمیم درست ان است که بفهمیم تصمیم غلط کدام است راه دیگر را هم بدون ترس بیازماییم و ان وقت تصمیم بگیریم.

چگونه همسطح کردن دنیا

کنفسیوس در حال سفر کردن با شاگردانش بود که متوجه شد که در دهکدهای پسر بچه بسیا ر باهوشی زندگی می کند. لذا تصمیم گرفت که به آن دهکده رفته و با او که در حال بازی کردن بود به صحبت بنشیند. پس از پسربچه پرسید:

چطور است که شما به من کمک کنید تا به این نابرابریها در این دنیا خاتمه بخشم؟

پسرک پرسید:

برای چه بایستی به نابرابریها پایان بخشید؟اگر کوهها را صاف و مسطح کنیم پرنده ها جان پناه و محافظی نخواهند داشت. اگر به اعماق و ژرفای رودخانه ها و دریاهاایان بخشیده و صافشان کنیم تمام ماهیها خواهند مرد. اگر کد خدا و رئیس یک دهکده همانند یک دیوانه رفتار کرده و خودکامه باشد هیکس در آن ده معنای حق و عدالت را نخواهد فهمید.

شاگردان در حالی که از علم و و معرفت آن کودک شگفت زده شده بودند آنجا را ترک کردند. زمانی که در راه شهر دیگری بودند یکی از آنان اظهار داشت که همه کودکان بایستی اینچنین باشند.

کنفوسیوس نیز در اینباره گفت:

من با بچه های بسیاری آشنا شده ام که بجای بازی کردن و انجام کارهایی که در اقتضای سنشان میباشد در پی درک دنیا بوده اند اما هیچیک از ایشان بعدا" موفق به انجام کارهای مهمی نشدند برای اینکه هرگز معنای معصومیت و شیرینی بی مسولیتی دوران کودکی را درک و تجربه نکردند.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد نادان

چه بسیار آدمیان نادانی که مهربانی شایستگان را بر نمی تابند آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایی را آشکارا ببینند .

ره آورد گفتگو با نادان دو چیز است : نخست از دست دادن بخشی از عمر و دیگری گرفتار شدن ، به افکار پوچ و بی ارزش .

نادانی ، خودخواهی به بار می آورد .

نادان همیشه از آز و فزون خواهی خویش خسته است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم ، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم .

عشق یا شادی

مومنی از دکو برین روحانی پرسید" چه کنم تا خداوند از اعمال من راضی باشد؟"

روحانی گفت:" تنها یک راه وجود دارد:زندگی با عشق"

چند دقیقه بعد شخص دیگری از روحانی همین سوال را پرسید روحانی گفت:" تنها یک راه وجود دارد زندگی با شادی"

شخص اول تعجب کرد و گفت:" اما به من نصیحت دیگری کردید استاد"

روحانی گفت:" نه دقیقا همین توصیه را کردم"

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد آرامش

آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند .

آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد .

جایی که شمشیر است آرامش نیست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزاردهنده بود . گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالک کسی نیست . این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی.

روسپی و راهب

راهبی در نزدیکی معبد زندگی می کرد . در خانه روبرویش , یک روسپی اقامت داشت !

راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند ,تصمیم گرفت با او صحبت کند . زن را سرزنش کرد : تو بسیار گناهکاری . روز وشب به خدا بی احترامی می کنی . چرا دست از این کار نمی کشی ؟ چرا کمی به زندگی بعد از مرگت فکر نمی کنی ?؟!

زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست و همچنین از خدا خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد.اما راه دیگری برای امرار معاش پیدا نکرد ...

بعد از یک هفته گرسنگی , دوباره به روسپی گری پرداخت .اما هر بار که خود را به بیگانه ای تسلیم می کرد از درگاه خدا آمرزش می خواست ...

راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد : از حالا تا روز مرگ این گناهکار , می شمرم که چند مرد وارد آن خانه شده اند !!!

و از آن روز کار دیگری نکرد جز این که زندگی آن روسپی را زیر نظر بگیرد , هر مردی که وارد خانه می شد , راهب ریگی بر ریگ های دیگر می گذاشت .مدتی گذشت ...

راهب دوباره روسپی را صدا زد و گفت : این کوه سنگ را می بینی ؟ هر کدام از این سنگها نماینده یکی از گناهان کبیره ای است که انجام داده ای , آن هم بعد از هشدار من . دوباره می گویم : مراقب اعمالت باش !

زن به لرزه افتاد , فهمید گناهانش چقدر انباشته شده است . به خانه برگشت , اشک پشیمانی ریخت و دعا کرد : پروردگارا, کی رحمت تو مرا از این زندگی مشقت بار آزاد می کند ؟

خداوند دعایش را پذیرفت . همان روز , فرشته ی مرگ ظاهر شد و جان او را گرفت . فرشته به دستور خدا , از خیابان عبور کرد و جان راهب را هم گرفت و با خود برد ...

روح روسپی , بی درنگ به بهشت رفت . اما شیاطین , روح راهب را به دوزخ بردند !

در راه , راهب دید که بر روسپی چه گذشته و شِکوه کرد : خدایا , این عدالت توست ؟ من که تمام زندگی ام را در فقر و اخلاص گذرانده ام , به دوزخ می روم و آن روسپی که فقط گناه کرده , به بهشت می رود ؟!

یکی از فرشته ها پاسخ داد : " تصمیمات خداوند همواره عادلانه است . تو فکر می کردی که عشق خدا فقط یعنی فضولی در رفتار دیگران . هنگامی که تو قلبت را سرشار از گناه فضولی می کردی , این زن روز وشب دعا می کرد . روح او , پس از گریستن , چنان سبک می شد که توانستیم او را تا بهشت بالا ببریم . اما آن ریگ ها چنان روح تو را سنگین کرده بودند که نتوانستیم تو را بالا ببریم !!! "

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد کار

کار ما برآیند خواست و برنامه ماست آنکه خواست و برنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد .

آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند .

خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست ، فرمانروایی می کند .

فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن کار های خویش دارند .

اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری .

کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تحقق بخشیدن به افسانه ی شخصی، یگانه وظیفه ی آدمیان است و همه چیز تنها یک چیز است ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد تنهایی

تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش .

خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی .

تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

جاده ها برای سفر ساخته شده اند.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد راستی و ناراستی

پیش از آنکه ناراستی ها ، در درون ما دره ایی مهیب پدید آورند به راستی ها باندیشیم .

ارزش گذاردن به خویشتن خویش نباید سدی در برابر زدودن ناراستی هایمان باشد .

رَد راستی ، رَد خویشتن است .

نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران .

آنکه راستی نپوید گرفتار آمیزش با اهریمن است ، فرزند این آمیزش فتنه است و شورش .

تنها مبارزه با ناراستی ها به ما ارزش داده و هم زیستی با تباهی سرافکندگی به دنبال دارد .

ناراستی هایمان را بپذیریم چرا که بهانه آوردن ، دو چندان آنها را سنگین می کند .

هیچ گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده ایی ! .

آنکه برنامه ها را از پایان به آغاز ، مورد ارزیابی قرار می دهد به راستی در حال سرپوش گذاری بر روی چیزی است .

آنگاه که نمی دانم چه می گویم ، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست .

برای نوشیدن شهد بهشت ، هموار نگاهت به راستی باشد و درستی .

کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

عشق معرفتی ملکوتی است که به انسان توانائی دیدن آنچه خدایان می بینند را می دهد...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد اندیشه همگانی

افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان .

دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است .

خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تاریک ترین لحظه ، لحظه پیش از طلوع خورشید است

---------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد رسانه

وقتی ناگهان رخداد مهمی از درون دیوان سالاری کشور به رسانه ها کشیده می شود ، نکته بسیار مهم تری از دید همگان پنهان می گردد .

رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد .

رسانه می تواند

1- رسانه می تواند در کوتاه مدت موجب شجاعت و یا ترس همگانی گردد .

2- رسانه می تواند نشان دهنده فر و یا بیچاره گی یک کشور در گستره جهانی باشد .

3- رسانه می تواند ذهن مردم را آرام و یا دگرگون و در هم بریزد .

4- رسانه می تواند گزارش های دروغ و رویدادهای غیر مستند را هم در میان اخبار درست به خورد آدمیان دهد .

5- رسانه می تواند با بستر سازی سیاه ، موج های همگانی ایجاد نموده و برای کسانی اسباب رشد یک شبه را فراهم سازد .

6- رسانه می تواند اموری همانند مراسم های سنتی و یا بزم های همگانی را کاهش و یا گسترش دهد .

7- رسانه می تواند در کوتاه مدت ابله ترین آدمیان را روشنفکر و روشنفکران را خانه نشین بنماید .

8- رسانه می تواند ابزاری باشد برای همبستگی و یا جدایی طلبی در یک کشور .

9- رسانه می تواند موجب افزایش آگاهی های شهروندی گردد .

رسانه نمی تواند

1- رسانه نمی تواند عشق و خواست های میهنی مردم را نابود و یا حتی سبک بشمارد .

2- رسانه نمی تواند برای همیشه اسطوره ها و بزرگان یک کشور را نادیده بگیرد .

3- رسانه نمی تواند در بلند مدت ، راستی حقیقتی را پنهان و دروغی را راست جلوه دهد .

4- رسانه نمی تواند برای همیشه آدمهای ناشایست را شایسته جلوه دهد.

5- رسانه نمی تواند یک خواست همگانی را برای همیشه کم اهمیت جلوه دهد .

6- رسانه نمی تواند خواهان پس رفت خواسته های مردمی باشد .

7- رسانه نمی تواند گریزگاهی برای سردمداران یک کشور به خاطر انجام ندادن درست کارهای آنان باشد .

8- رسانه نمی تواند خشونت و بخشش بی اندازه از خزانه کشور را توجیه کند .

9- رسانه نمی تواند خودکامگی و پستی هیچ گروه و دسته ایی را پنهان سازد و سعی برای انجام آن رسوایی به بار می آورد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

اسب سواری که از اسب می افتد اگر بلافاصله سوار اسبش نشود دیگر هیچگاه شهامت سوار شدن را پیدا نخواهد کرد .....

برخی از بدترین جنایتهای بشر با نام حقیقت انجام شده است . مردان و زنان بسیاری بر سر تیرک ها سوختند . فرهنگ تمدنهای بسیاری نابود شدند . آنانکه که راههای متفاوتی را برگزیدند ، از جامعه طرد شدند .

یک نفر به نام حقیقت به صلیب کشیده شد . اما پیش از مرگ برای ما تعریف ژرفی از حقیقت به جای گذاشت :

حقیقت چیزی نیست که به ما اطمینان و یقین می بخشد .

حقیقت چیزی نیست که ما را از دیگران بهتر می کند .

حقیقت چیزی نیست که در زندان عقاید از پیش تعین شده خود حبس کرده ایم .

حقیقت چیزی است که ما را آزاد می کند .

آن مرد گفت : حقیقت را بدان و حقیقت تو را آزاد خواهد کرد .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد امید

امید در درون کسی که هنوز راهی را برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد .

هیچ اهرمی همچون بردباری و امید نمی تواند مشکلات را از پیش پایت بر دارد .

آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود ، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد .

با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار.

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

زمانی که عاشق می شویم، می کوشیم تا انسان بهتری بشویم، دنیای اطرافمان هم بهتر می شود.

در سکوت ماندن فقط حرف نزدن نیست .

باید گوش را برای شنیدن تمام صداهای اطراف تعمیم داد . همانطور که رهبر ارکستر می تواند در میان موسیقی ارکستر ، فلوتی را که خارج می نوازد تشخیص بدهد ، به همین شیوه ، باید شنوایی خود را تربیت کنیم ، تا بتوانیم صدای خدا را در میان این بازار مکاره بشنویم .

انسان مدرن سکوت را بسیار آزار دهنده می داند . ساکت ماندن را دشوار می یابد ، همیشه بیقرار است و می خواهد کاری بکند ، توصیه ای بکند ، وظیفه ای پیش پای خودش بگذارد ، و در آخر برده اجبار خودش برای عمل می شود .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد سخن

آنکه درست سخن نمی گوید داناترین هم که باشد همگان بی سوادش می پندارند .

همیشه آن که با شما هم آوا می شود و سخن شما را بازگو می کند نمی تواند هم اندیش شما نیز باشد .

منتقدین پر حرف بجای عملگرایان کم حرف هم سخن می گویند .

دیگران خیلی زود بازخورد رفتار ما را نشان می دهند . درستی و نادرستی کردارمان را در نگاه و سخن دیگران خواهیم یافت .

آنکه پیاپی سخنتان را می برد ، دلخوش به شنیدن سخن شما نیست .

اگر به سخنی که گفته اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید .

دل کیهان را اگر بگشاییم این سخن را خواهیم شنید ” هر کنشی واکنشی را در پی دارد ” پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود .

سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

درجوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم ، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم .

زندگی به یک مسابقه عظیم دوچرخه سواری می ماند که هدف اش ، زیستن سرنوشت شخصی هر کس است .

در خط آغاز ، همه در کنار هم و در شور و رفاقت شریک هستیم . اما هر چه مسابقه ادامه می یابد ، شعف اولیه جایش را به مبارزه می دهد : خستگی ، یکنواختی ، تردید در توانایی خویشتن .

متوجه می شویم که برخی از دوستانمان حاضر نیستند به مبارزه تن بدهند : هنوز در مسابقه حضور دارند اما تنها بخاطر آنکه نمی توانند وسط یک جاده بمانند . این افراد بسیارند . در کنار اتومبیل راهنما حرکت می کنند ، با هم صحبت می کنند و وظیفه شان را انجام می دهند .

می بینیم که مدام از آنها دور می شویم ، و بعد ناچار می شویم با تنهایی ، با غافلگیریهای پشت هر پیچ و مشکلات دوچرخه روبرو شویم . سرانجام از خود می پرسیم : آیا ارزشش را دارد ؟

بله ، ارزشش را دارد . تسلیم نشوید ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد تلاش

پایداری و تلاش کلید هر بند بسته ای است .

نو آوری نتیجه خواست و تلاش ماست نه رخدادهای ناگهانی .

سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است .

آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کند و راه درست را نشان می دهد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاریست او زاده می شود و باز هم .

آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

انتظار این نخستین درسی بود که درباره ی عشق آموختم .

زندگی ، توصیه کردن یا توصیه گرفتن نیست

اگر به کمک احتیاج داریم ، بهتر است ببینیم دیگران چطور مشکلاتشان را حل می کنند یا چگونه از حل کردن آنها عاجز می مانند .

فرشته ما همواره حاضر است و اغلب از دهان شخص دیگری برای گفتن یا فهماندن چیزی به ما استفاده می کند . اما این توصیه اغلب به صورت تصادفی و معمولا در لحظه ای به ما می رسد که با وجود حضور ذهن ، دل نگرانیهای ما ، مانع از دیدن معجزات زندگی می شود .

باید به فرشته امان اجازه بدهیم که وقتی لازم می داند ، به روشی که بهتر می داند با ما سخن بگوید

استاد می گوید :

توصیه ها ، تنها فرضیه هایی درباره زندگی هستند و عمل زندگی کردن معمولا کاملا متفاوت است .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد فرهنگ

اهل بازار بر این باور اشتباهند که فرهنگ را هم می شود با زمان بندی دگرگون ساخت !.

افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد .

فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد .

شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است .

اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

به خود تلقین کن که ترس از شکست از خود شکست بدتر است .

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم

لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است

کسی که چنین می کند

به گامهای خود اطمینان ندارد

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد اندیشه

اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد .

آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

به کرم ابریشم فکر کن .

او تمام عمرش را روز زمین می گذراند ، به پرندگان غبطه می خورد و از آنچه سرنوشت برایش مقدر کرده است ازرده خاطر است .

فکر می کند : من منفورترین مخلوق عالم هستم ، زشت ، چندش آور و محکوم به خزیدن روی زمین .

روزی مادر طبیعت از کرم می خواهد که پیله ای بتند . کرم وحشت زده می شود . او تا آن روز هیچ پیله ای نتنیده است . خیال می کند که با این کار ، مقبره اش را می سازد و خود را برای مردن آماده می کند .

با وجود همه ناخرسندی اش از زندگی ، به خداوند گله می کند : خدایا ، حالا که به این زندگی پست عادت کرده ام ، می خواهی تمام چیزهای اندکی را که دارم از من بگیری !

با نومیدی خود را در پیله محبوس می کند و در انتظار سرانجام کار می ماند .

بعد از چند روز متوجه می شود که به پروانه ای زیبا بدل شده است . می تواند به آسمان پر بکشد و همگان او را تحسین می کنند .

کرم ابریشم از معنای حیات و کارهای خداوند حیران می شود .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد شکست

گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد .

فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

رضایت خدا

نواموزی از پدر نیستروس،کشیش اعظم صومعه اسکتا پرسید:برای رضایت خدا چه باید بکنم؟

پدر نیستروس پاسخ داد:ابراهیم غریبان را پذیرفت،خدا خشنود بود،الیاس از بیگانگان خوشش نمی امد،خدا خشنود بود.داوود به انچه که کرد مغرور بود،خدا خشنودبود،باجگیر رومی در برابر محراب از انچه می کرد شرمنده بود.یحیی تعمید دهنده به بیابان رفت،و خدا خشنود بود،یونس به شهر نینوا رفت ،و خدا خشنود بود.

از روح خودت بپرس که چه کار دوست دارد بکند.وقتی روحت با رویاهایت در توافق باشد،خدا خشنود است.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد جهان

غروب جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است .

آنکه همه چیزش را به جهان می سپارد و خود سخن تازه ایی ندارد نباید مدعی داشتن خرد باشد و دانش .

زاد روز ما با تاری نادیدنی به هزاران زاد روز دیگر گره خورده است ، مرگ هم زاد روزیست همانند زاده شدن که بدرودی است به جهانی دیگر

جهان همواره در حال دگرگونی و رشد است نباید این پویندگی را زشت دانست ، باید همراه بود و سهمی از این رشد را بر عهده داشت .

آب و هوا ، بر جهان بینی ، پبوندهای مردمی و اندیشه ما تاثیرگذار است .

با ، رفته گان به جهان دیگر، نتوان همراه شد ، که این کوشش و همراهی عمر را بباد می دهد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

عشق معرفتی ملکوتی است که به انسان توانائی دیدن آنچه خدایان می بینند را می دهد...

فردریش نیچه فیلسوف آلمانی گفته است :

نمی ارزد که آدم وقتش را به بررسی مکرر اشتباهاتش بگذراند . اشتباهات مکرر جزئی از ذات انسان است .

استاد می گوید :

برخی از مردم اصرار دارند ثابت کنند در مورد مسایل جزئی درست عمل می کنند . اغلب به خودشان اجازه نمی دهند اشتباه کنند . و از این رفتار چیزی نصیب شان نمی شود جز ترس از پیشروی !

ترس از اشتباه دری است که ما را در قلعه " میانه روی " حبس می کند . اگر بتوانیم بر این ترس غلبه کنیم گام بزرگی به سوی آزادیمان برداشته ایم .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد اشک

آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند .

میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است .

یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تمام راه ها به یک جا ختم میشوند ؛ اما تو راه خود را انتخاب کن و آن را تا آخر طی کن. سعی نکن که در همه راهها قدم بگذاری.

فرزانه واقعی آن است که فروتن باشد.

هرگز به عادت اجازه مده که بر حرکاتت فرمانروایی کند.

مرد احمق همواره می پندارد که برتر از دیگران است.

پیروزی و شکست بخشی از زندگی هر کسی است.

فقط یک راه برای مواجه شدن با یک مشکل وجود دارد ؛ حمله مستقیم به آن.

شما همانگونه و با همان معیارهایی محاکمه می شوید که دیگران را محاکمه می کنید.

هرکس احساس ماجراجویی را از دست بدهد، به گونه ای احساس زنده بودن را هم از دست می دهد.

کسی که با اراده ی آزاد خود توقف نکند؛ سرانجام توسط زندگی فلج خواهد شد.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد سفر

ره آورد سفر در درون آدمی ، به جز خرد و پیشرفت نیست .

در کنارمان دلبر هست و اگر نیست ، در سفر رسیدن به اویم . پس تنهای وجود ندارد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

خداوند، خدای شجاعان است

در روم باستان، عده ای غیبگو با عنوان سیبیل ها جمع شدند و آینده امپراتوری روم را در نه کتاب نوشتند.سپس کتابها را به تیبریوی عرضه کردند . امپراطور رومی پرسید : بهایشان چقدر است؟

سیبیل ها گفتند: یکصد سکه طلا

تیبریوس آنها را با خشم از خود راند سیبیل ها سه جلد از کتابها را سوزاندند و بازگشتند و گفتند:قیمت همان صد سکه است . تیبریوس خندید و گفت:چرا باید برای چیزی که شش تا و نه تایش یک قیمت دارد بهایی بپردازم؟

سیبیل ها سه جلد دیگر را نیز سوزاندند و با سه کتاب باقی مانده برگشتند و گفتند:قیمت هنوز همان صد سکه است .

تیبریوس با کنجکاوی تسلیم شد و تصمیم گرفت که صد سکه را بپردازد . اما اکنون او می توانست فقط قسمتی از آینده امپراطوریش را بخواند .

مرشد می گوید: قسمت مهمی از درس زندگی این است که با موقعیتها چانه نزنیم .

----------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد پندار

واژه ها سرشار از پندارهاست ارزش آنها همپای زندگی است .

پندار و دیدمان بر روشنایی باشد و راستی ، بدینگونه راه های آینده ، روشن است و هموار .

آنکه می گوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد با کسی که همه چیز را اهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد . برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتار آمدن است تنها کسانی خوبی را خوب می بینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند .

آنکه برای وجود خویش ارزشی نمی پندارد ، شان و فر کسی را نگه نمی دارد .

بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم .

ریگهای ساحل خرد ، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست .

رویا پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد .

پندار های خواب و بیداری ما اگر ادامه یابند کم کم ساخته خواهند شد .

پندارهای پلید چاه های ژرفی ست که تشنه خردمندان است .

پندار های پاک در دل و روان آزادگان آشیانه دارد .

اگر پنداری توان پیش بردن ما را نداشته باشد همان به که زودتر رهایش کنیم .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

راه زندگی همیشه راه اسرار بوده و هست ...

یادگیری یک چیز به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم .

برای یاد گرفتن فروتنی لازم است

مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد . بعضی ها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظریفی داشتند .زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه آنها یکی است .او پرسید:چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند ؟چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است همان پول گلدان ساده را میگیری؟

فروشنده گفت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم. زیبایی رایگان است .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد استاد

شاگردانی که بدون نوآوری ! همواره سخن استاد خویش را تکرار می کنند هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی ، ارمغان نمی آورند .

ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است .

بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست .

دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

سایــــــــــــــــــــهء اُمیـــــــــــــــــــــد

*عشق زبان پاک دنیاست...

زبانی بدون واژه ها...

تنها زبان حقیقی کائنات.

زبانی که به توضیح نیازی ندارد، درست همان گونه که دلیلی برای این که چرا کائنات، جاودانه در گردشند وجود ندارد.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد هنر

هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست .

اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند .

در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .

شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .

آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای طبیعت است.

هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

سایــــــــــــــــــــهء اُمیـــــــــــــــــــــد

عشق نیرویی است که روح این دنیا را دگرگون می نماید و آن ررا به جلو هدایت میکند.

عشق مانند یک دام است. وقتی که سر راه مان قرار می گیرد، تنها خوبی آن را می بینیم و نه دشواری ها پنهانِ در پسِ آن را.

شجاع باش، توان عشق ورزیدن داشته باش...

و از عاشق بودنت شاد باش.

از پیروزی لذت ببر.

به ندای قلبت گوش کن.

عشق همواره یکسان باقی می ماند. این انسان هایند که تغییر می کنند.

عاشق نبودن از هر گناهی بزرگتر است.

تمام لحظات شاد زندگانی ام در آن بوسه خلاسه شد.

عمر بهای سنگینی است که برای بلوغ پرداخت می شود.

خداوند دعای آنانی را می شنود که می خواهند نفرت از آنان گرفته شود.

اما به دعای کسانی که می خواهند از عشق بگریزند ، ناشنواست.

پنجمین کوهستان

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد روان

سوار بر روان خویشتن خویش باشید ، پادشاهی بر سپاهی بی گزند ، اگر نگاهتان بر بوسه گاه زمین آسمان گره خورده باشد هیچ فراز و فرودی دلتان را نمی لرزاند .

ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !.

سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند .

روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است .

بدن ایستگاه روان نیست. بدن هدیه و ابزار روان است .

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است.

پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد .

برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش .

نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی .

هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز .

در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری .

خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست .

برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو .

روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند .

اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

مهمترین درسی که از زندگی آموخته ام این است:

منحصر بفرد بودن حقی نیست که برای تعدادی محدود از زمان تولدشان در نظر گرفته شده باشد بلکه تمامی مردم، حتی فروتن ترینشان هم منحصر بفردند.

من از این مطمئنم که: همه ما جلوه گاه شکوه خداوندیم.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد ستیز

ستیزه جویان ، کشته اندیشه های پلید خویش خواهند شد .

بسیاری از ستیز ها ، برآیند دردها و گریه های دوران خردسالی ست .

برای نزدیکی و همگرایی خاندان خویش ، باید دستگیر یکدیگر شویم .

مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد .

آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست” را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت .

بدخو ، عمرش کم است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

هر جنگجوی نور معشوقش را آزرده است، به همین دلیل او را جنگجوی نور مینامند، چون که تمامی اینها را پشت سر گذاشته و هرگز امیدش را برای اینکه انسان بهتری باشد از دست نداده است.

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود .مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم .

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید : خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد آزادی

آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست.

رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

سایــــــــــــــــــــهء اُمیـــــــــــــــــــــد

عمر بهای سنگینی است که برای بلوغ پرداخت می شود.

زمانی که انسان مستقیما" در چشمان کسی نگاه می کند نمی تواند دروغ بگوید یا چیزی را پنهان کند.

به نظرم اگر شجاعانه به دنبال عشق باشیم، عشق چهره اش را آشکار می نماید و ما حتی عاشق تر می شویم. اگر کسی ما را دوست بدارد، دیگران هم ما را دوست خواهند داشت. ولی اگر تنها بمانیم ، تنها تر هم می شویم.

زندگی چیز عجیبی است.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد همسر

جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .

همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی .

گسستن دو همسر می تواند خاندانی را از هم بپاشد .

مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

به خاطر بسپار شخصیت هر فردی حاصل انتخاب و تصمیم های خود اوست

سرور رویاهای خود باش و خودت را با مهربانی دوست بدار

انتخاب ما را از قدرتمان اگاه میکند قدرتی که نشان میدهد ما میتوانیم خودمان باشیم و زندگی داشته باشیم که ارزویش را داریم

خداوند ما را خلق کرده که در خوشبختی و آرامش زندگی کنیم

هیچ راهی به خوشبختی نمیرسد زیرا که خوشبختی خود راه است

اینده هرگز نمیاید زیرا که اینده یک سفر است

و اخر اینکه آیا خداوند برای انسان کافی نیست!

رام کنندگان حیوانات سیرک برای مطیع کردن فیلها از ترفند ساده ای استفاده می کنند.زمانی که حیوان هنوز بچه است، یکی از پاهای او را به تنه درختی می بندند. حیوان جوان هر چه تلاش می کند نمی تواند خود را از بند خلاص کند اندک اندک ای عقیده که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست در فکرش شکل می گیرد.وقتی حیوان بالغ و نیرومند شد ،کافی است شخصی نخی را به دور پای فیل ببندد و سر دیگرش را به شاخه ای گره بزند. فیل برای رها کردن خود تلاشی نخواهد کرد .پای ما نیز ، همچون فیلها،اغلب با رشته های ضعیف و شکننده ای بسته شده است ، اما از آنجا که از بچگی قدرت تنه درخت را باور کرده ایم، به خود جرات تلاش کردن نمی دهیم، غافل از اینکه برای به دست آوردن آزادی ، یک عمل جسورانه کافیست .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد گذشت و بخشش

با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید .

بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .

راز اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

عاقل به آن دلیل عاقل است که عاشق است. احمق به آن دلیل احمق است که فکر می کند می تواند عشق را درک کند.

شهسواری به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند.

دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم .

وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید وآنها را پایین ببرید

شهسوار اولی گفت:می بینی؟بعداز چنین صعودی ،از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم.محال است که اطاعت کنم .

دیگری به دستور عمل کرد. وقتی به دامنه کوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن کرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند.

مرشد می گوید:تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند .

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد خودبینی و غرور

اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای او را خوار مساز ، بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی .

خودبینی ، خواستگاهش درون است و آدمی را شیفته خویش می سازد ، وارون بر این خواستگاه افتادگی پیرامون ماست ، که همگان را به سوی ما می کشاند .

آدم خودبین ، چاره ای جز فرود آمدن ، ندارد .

اگر غرورت را گم کرده ایی به کوهستان رو ، و اگر از جنگ خسته ایی به دریا .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

این که می گویند انسان ها در زمان پیری دیگر به دنبال رؤیاهایشان نمی روند درست نیست، انسان ها آن زمان که به دنبال رؤیاهای شان نمیروند پیر میشوند.

استاد می گوید:وقتی به طریق روح خویش می رسی , دری را میابی که عبارتی بر ان مکتوب است .به نزد من برگرد و ان عبارت را یا من بگو

مرید جسم و روحش را وقف جستجو می کند , و یک روز به ان در می رسد و به نزد استادش باز می گردد.

می گوید :نوشته شده بود غیر ممکن است.

استاد می پرسد این نوشته روی دیوار بود یا روی در؟

مرید پاسخ میدهد:روی در

_خوب پس دستگیره را بگیر و در را باز کن .

مرید اطاعت کرد . از انجا که جمله روی در نقش شده بود , وقتی در کنار رفت, ان جمله هم کنار رفت .در کاملا گشوده بود , مرید دیگر ان عبارت را نمی دید... و به راه خود ادامه داد.


------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد سرنوشت

کسی که عاشق خود و سرنوشت خویش نیست هیچ کاری از او بعید نیست .

اگر دست تقدیر و سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد .

در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است .

باور بدبختی از خود بدبختی دردناکتر است .

بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .

سرآمد این جهانی شما هر چه بزرگتر باشد سرنوشت زیباتری در برابر شماست .

اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

و هیچ قلبی تا زمانی که در جست و جوی رویاهایش باشد، هرگز رنج نخواهد برد.

مرید به استادش کفت :تمام روز به چیز هایی اندیشیده ام که نباید بیندیشم, به تمنای چیز هایی گذرنده ام که نباید تمناشان می داشتو به کشیدن نقشه هایی که نباید می کشیدم .استاد, مرید را برد تا در جنگل قدم بزنند.در میان راه , به گیاهی اشاره کرد و از مریدش پرسید نام ان را می داند یا نه.

مرید گفت :بلادونا هر کس از برگ هایش بخورد از پا در می اید .

استاد گفت اما نمیتواند کسی را بکشد که فقط تماشایش می کند .

به همین ترتیب , تمناهای منفی نمی تواند هیچ اسیبی به تو برسانند , اگر به خودت اجازه ندهی فریفته شان شوی.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد شادی

رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است . نکته فراموش شده جهان اندیشه ، تعریف درست این حالت هاست .

شادی و امید روان آدمی را می پرورد گر چه تن رنجور و زخمی باشد .

شادی و بهروزیمان را با ارزش بدانیم ، تن رنجور نیرویی برای ادب و برخورد درست برجایی نمی گذارد .

زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .

آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد .

ابله ترین آدمیان آنانیند که با مسخره نمودن شایسته گان شاد می گردند .

سنگینی یادهای سیاه را

با تنهایی دو چندان می کنی

به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو

لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود .

هنگامه شادمانه سرودن و بنواختن ، چه زود گذر و کوتاه ست .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

مسخره عمیق تر و پر معنا تر از عشق هیچ پدیده ای در دنیا نیست...در افسانه های کودکان پرنسس ها وزغ ها را می بوسند و او بدل به پرنس نیکو منظر می شود ...

اما در زندگی واقعی پرنسس ها پرنس ها را در آغوش می گیرند و از انها وزغ می سازند

مریدی نزد استادش رفت و گفت:سالها در جستجوی روشنیدگی بوده ام .احساس می کنم به ان نزدیک شده ام .باید گام بعدی را بدانم .

استاد گفت زندگی ات را چگونه می گذرانی؟

_هنوز گذران زندگی را نیامو خته ام ; والدینم کمکم می کنند .اما این یک موضوع فرعی است فقط.

استاد گفت:قدم بعدی تو این است که نیم دقیقه راست به خورشید بنگری .و مرید اطاعت کرد.

پس از نیم دقیقه , استاد از او خواست منظره ی پیرامونش را توصیف کند .

نمی بینم افتاب چشمانم را خیره کرده است .

_انسانی که تنها نور را می جوید و در این راه مسئولیت هایش را وا می گذارد , هر گز به روشنیدگی نمی رسد .و کسی که چشمان خود را خیره به خورشید نگه دارد, سر انجان کور می شود.

و این توضیح استاد بود ...

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد شناخت

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند .

بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است .

برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید ، شناخت موشکافانه آنها ، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت .

شناخت ما از درون خویش آن اندازه هست که بتوانیم انتخابی درست در بدترین زمانها داشته باشیم باید به نتیجه گیری خود احترام بگذاریم .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

11 دقیقه ..........

............ او می خواهد که شاد باشد. من هم می خوام ، هر کسی می خواهد ، اما هیچ کس شاد نیست.......................... من به خواسته خود به دنیا نیامدم ، من هیچ وقت هیچ کس را نداشتم که دوستم داشته باشد ، من همیشه تصمیم اشتباه گرفته ام ، حالا به زندگی اجازه می دهم برای من تصمیم بگیرد.

استاد می گوید اگر قرار است تصمیمی بگیریم , بهتر است این تصمیم را بگیریم و با عواقبش هم روبه رو شویم .پیشاپیش نمی توان عواقب تصمیم را دانست .هنر های غیب گویی برای مشاوره با مردم پدید امدند , نه برای پیش بینی اینده. این غیب گوها اندرز های نیک ولی پیشگویی های ضعیفی ارائه می کنند .در یکی از نیایش ها که عیسا به ما اموخته , می گوید :اراده ی خداوند انجام میگیرد . وقتی خداوند مشکلی را پدید می اورد , راه حلی را هم ارائه می کند .

اگر غیب گویی قادر به پیش گویی اینده بود , هر طالع بینی, ثروتمند, خوشبخت و خوشنود بود.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد گزینش

سکوی پرش و گزینش بهتر می تواند در هر گاه و جایی یافت شود ، مهم آنست که تا آن زمان ، پاکی و شادابی خویش را نگاه داریم .

گزینش می تواند درست و یا نادرست باشد ، گزینش گری یک هنر است . بهره بردن از تجربه های دیگران می تواند به گزینش راه درست کمک کند .

گزینش امروز ما ، برآیند اندیشه ها و راه بسیار درازیست که تا کنون از آن گذشته ایم . این گزینش می تواند سیمای نوی را از ما به نمایش بگذارد .

آنکس ، رستاخیز و دگرگونی بزرگی را فراهم می آورد که پیشتر بارها و بارها با تصمیم گیری های بسیار ، خود ساخته شده است.

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

قدرت آب در این نهفته است که هرگز چکش نمی تواند آن را بشکافدو چاقو نمی تواند آن را بدرد

به کرم سبز بیندیش بیشتر زندگی اش را روی زمین می گذراند , به پرندگان حسد می ورزد و از سرنوشت و شکل و کالبدش خشمگین است .

می اندیشد :من منفورترین موجوداتم; زشت, کریه و محکوم به خزیدن بر روی زمین.

اما یک روز , مادر طبیعت از او می خواهد پیله ای بتند.کرم یکه می خورد ...پیش از ان هرگز پیله نساخته.گمان میکند باید گور خود را بسازد, و اماده ی مرگ شود.هر چند از زندگی خود تا ان لحظه ناخشنود است , به خدا شکوه می برد :خدایا, درست زمانی که سر انجام به همه چیز عادت کرده ام , اندک چیزی را که هم دارم, از من می گیری؟

خود را نومیدانه در پیله حبس می کند و منتظر پایان می ماند.چند روز بعد به پروانه ای زیبا تبدیل شده.می تواند به اسمان پرواز کند و بسیار تحسین اش کنند .از معنای زندگی و برنامه های خدا شگفت زده است.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد آرزو

هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش ، به سرانجام نخواهد رسید .

اگر برای رسیدن به آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم ، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان به آنها نمی رسد .

کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ کدام از آنها نمی رسد مگر آنکه با ارزشترین آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهایی خویش سازد .

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد . نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات ، دلیلی بر پیروزی و یا شکست آنهاست ، مهم خواسته و آرزوی آنهاست .

به آرزوهایی خویش ایمان بیاورید و آنگونه نسبت به آنها باندیشید که گویی بزودی رخ می دهند .

توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تصمیم خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد .

با استادم در دشتی نزدیک به دماغه ی سرد قدم میزدیم .گفت:"ان گل برولمیا را در انجا ببین."و اندکی بعد گفت :"ان ارکیده را ببین."چشم های من به تماشای معجزه موجودات کوچک عادت نداشتند.تنها چیزی که پیش رویم بود , مجموعه ی اشفته ای از گیاهان سبز بود و نه بیشتر.کم کم, در کنار او توانستم چشم هایم را اموزش بدهم تا در ان مجموعه , گیاهانی را که میخواستم بیابند .

خود گذراندن به تماشای ایات الهی به شیوه ی او , ما را در ادامه ی زندگی کمک میکند .فقط یک چشم تعلیم دیده میتواند ان ها را ببیند .امروز-هر چند هنوز مرتکب اشتباه هایی میشوم-بیشتر عادت کرده ام که در سناریو پیش رویم, دست خط خداوند را تشخیص بدهم.همانطور برای کسی که می داند ارکیده وجود دارد , زیبایی ارکیده قابل تشخیص است , ایات الهی نیز برای کسی تجلی می یابند که شهامت تشخیص ان هارا داشته باشد.ویلیام بلیک میگوید :"احمق نمی تواند همان درختی را ببیند که خردمند می بیند ."

برای فهمیدن این موضوع بهاب گزافی پرداختم , اما سر انجام اموختم.

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد توانایی

آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است .

همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد .

در هنگام توانایی اگر بستانکاری دیگران را ندهی ، بویژه هنگامی که او درمانده باشد ، فر و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی .

سپاسگذاری و ارج نهادن به دیگران ، نشان بزرگی و توانایی ست .

اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد.

پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید ، دمی درباره توانایی خود در اجرای آن بیندیشید و سپس پاسخ گویید .

آنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟

آنکه نمی تواند از خواب خویش برای فراگیری دانش و آگاهی کم کند ارزش برتری و بزرگی ندارد .

رشد آدمیان تنها زمانی پایدار خواهد بود که بر اساس شایستگی ها و توانایی آنها باشد .

آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستند هیچ گاه نمی توانند ناتوانی را نجات بخشند ! با اشک ریختن ما ، آنها توانا نمی شوند باید توانا شد و آنگاه آستین همت بالا زد .

تواناترین آدمها ، بیشتر زمانها خود را ناتوان می یابند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

تنها چیزی که انسان را از رسیدن به آرزوهایش دور می کند ترس از شکست است

دو استاد هندی عشق را چنین تعریف میکنند :

اوشو:عشق ورزیدن, به معنای واقعی کلمه , تجربه ای شاهانه است , چون همچون یک امپراتور رفتار میکنید .تمنا ی عش تجربه ای گدایانه است .هرگز همچون یک گدا نباشید همواره یک امپراتور باشید

نیاسارگاداتا مهاراجه :رنج از ارزو می اید . و احساس یگانگی هر گز نمی تواند سر کوب شود –انچه سرکوب میشود,ارزوی باز شناختن است .این ارزو همانند هر چیز کاملا ذهنی , یک نیرنگ است.

متن زیر بر دیواری در شهر بوئنس ایرس نوشته شده و توسط فابیانا ریبولدی تفسیر شده است :اگر کسی را دوست دارید , ازادش بگذارید .اگر به سوی شما باز گشت , به خاطر ان است که چنین بایسته بوده است و اگر بازنگشت, به خاطر ان است که چنین بایسته بوده است

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد صوفی گری

آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند .

سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

عشق نیرویی وحشی است. اگر بکوشیم مهارش کنیم ،نابودمان می کند. اگر بخواهیم اسیرش کنیم ، ما را به بردگی می کشاند . اگر سعی کنیم آن را بفهمیم ، در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد.

روبرت میگوید:ببین چه اثر تاریخی جالبی است!افتاب پایان پاییز اغاز به غروب میکند.در شهر سابسروخ المان هستیم.

روبرت اصرار میکند :اثر تاریخی زیر پاهایت است.

نگاهی به زمین انداختم: قطعات سنگ فرش همه به یک اندازه هستند .نمی خواهم دوستم را مایوس کنم, اما نمی توانم در ان میدان چیز دیگری ببینم .

روبرت توضیح میدهد:

-اینجا را اثر تاریخی نامرئی می خوانیم.در هر بخش از این سنگ فرش , در زیر هر یک از این سنگ ها , نام مکانی نوشته شده که تعدادی از یهودیان در انجا کشته شده اند . هنر مندان گم نام , این میدان را در طول جنگ جهانی دوم ساختند , و به ازای کشف شدن هر قتل گاه جدید , سنگی به سنگ فرشه این میدان افزوده می شده است.هر چند هیچکس نمی بیند ولی اینجا یک گواه خواهد ماند

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد دوستی

آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد .

تنها راه ماندگاری هر مراوده دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری مشترک است .

دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی ست .

دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است .

هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست .

برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان فاصله ایی باشد .

اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو .

به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمنان و بدسگالان باشی .

دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ارد بزرگ

هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش است .

خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

چهار نیرو

آلن جونز کشیش می گوید برای ساختن روح به چهار نیروی نامرئی نیاز داریم : عشق ، مرگ ،قدرت ، زمان .

عشق لازم است زیرا خدا ما را دوست دارد .

آگاهی از مرگ لازم است تا زندگی را بهتر بفهمیم .

مبارزه برای رشد لازم است ، اما نباید در دام قدرتی که در این مبارزه به دست می آید بیفتیم زیرا می دانیم که این قدرت هیچ ارزشی ندارد.

سرانجام باید بپذیریم که روح ما هر چند ابدی است اما در این لحظه گرفتار دام زمان است ، با فرصتها و محدودیتهایش .بدین ترتیب باید طوری عمل کنیم که در زمان بگنجد، کاری کنیم تا به هر لحظه ارزش بگذاریم .نباید این چهار نیرو را مشکلاتی بدانیم که باید حل کنیم ، زیرا خارج از اختیار ماست . باید آنها را بپذیریم و بگذاریم آن چه را که باید به ما بیاموزند .

نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده ی"زور بای یو نانی")تعریف می کند که در کودکی, پیله ی کرم ابریشمی را روی درختی میابد , درست زمانی که پروانه خود را اماده می کند تا از پیله خارج بشود.کمی منتظر می ماند, اما سرانجام –جون خروج پروانه طول میکشد-تصمیم می گیرد به این فرایند شتاب ببخشد.با حرارت دهانش پیله را گرم میکند , تا اینکه پروانه خروج خود را اغاز میکند .اما بالهایش هنوز بسته اند کمی بعد, می میرد .

کازانتزاکیس میگوید:بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود, اما من انتظار کشیدن نمیدانستم. ان جنازه ی کوچک,تا به امروز, یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدانم بوده.اما همان جنازه باعث شد بفهمم که یک گناه کبیره ی حقیقی وجود دارد:فشار اوردن بر قوانین بزرگ کیهان.بردباری لازم است, نیز انتظار زمان موعود را کشیدن, و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خداوند برای زندگی ما برگزیده است

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

فرگرد اندرز

پر حرفی در هنگام اندرز ، از اثر آن می کاهد .

اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد .

فراموش نشدنی ترین اندرزها آنهایست که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم .

اندرز پیران ، بیشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است .

صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد اما بیشتر بدترین گونه آن ، که همان رو راست پند گفتن است را برمی گزینیم .

آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

مرغ توکا تصمیم می گیرد

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .

وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:

- ((وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.

فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.))

وقتی کار بر روی چیزی را اغاز میکنید همواره جریان مخالفی در برابرشما وجود خواهد داشت.اگر بتوانید از دشواری های نخستین عبور کنید, ان جریان مخالف تقویت خواهد شد.

باید از این امر بهره بگیرید.میل به جلب رضایت تمام مردم دنیا باعث پیشرفت شما نمیشود.تنها میان حالان در این امر موفق میشوند,و حتا همین هم مشروط به قربانی های شخصی بسیار است.نیز نفرت یا بیزاری از کسی که شمارا دوست ندارد,شما را پیش نخواهد برد.مطمئن باشید که این بخشی از کار است.از انرژی جریان مخالف برای پرورش خود استفاده کنید,تا در انچه میکنید,عمیق تر و جدی تر باشید.ان را بپذیرید.

در همین حال,اگر این جریان شمارا از ره خود جدا کرد,به خاطر ان است که این راه مناسب شما نیست.در این صورت,تنها دست خود خداوند می توانسته این جریان مخالف را خلق کرده باشد

------------------------------------------------------

« ارد بزرگ Orod Bozorg »

فرگرد زندگی

آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه را روی نداده ، می توان به میل خویش بنا نمود .

بزرگترین گمشده های ما در زندگی ، نزدیکترین ها به ما هستند ! .

آنکه مدام از کمبودها و ناراستی های زندگی خویش سخن می گوید دوست خوبی برای تو نخواهد بود .

می گویند رسیدن به آرامش هدف است باید گفت آرامش تختگاه نوک کوه است آیا کوهنورد همیشه بر آن خواهد ماند ؟ بیشتر زمان زندگی او در کوهپایه و دامنه می گذرد به امید رسیدن به آرامشی اندک و دوباره نهیب دل و دلدادگی به فرازی دیگر .

بزرگترین اشتباه و چاله زندگی یک زیاده خواه ، در آنست که پیش از کسب آمادگی لازم پشت میز مدیریت بنشیند .

جریان های آلوده به مرداب خواهند رسید سخن گفتن از آنها، زندگیمان را تباه می سازد .

نگاه ما به سختی های زندگی باید همانند نگاه به انبار پر از مهمات باشد . این انبار هر چه بزرگتر و افزونتر باشد پادشاهی باشکوه تری در راه است .

جز نامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست .

برای ربودن دل آدمیان باید بر هم پیشی گرفت و این زیباترین آورد زندگی است .

شکست های زندگی ، درهای پیروزی را می گشاید و خودپسندی درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد .

اگر هدف زندگی هویدا باشد ده ها راه بن بست نیز نمی تواند ما را از پیش رفتن به سوی آن باز دارد .

آنکه فکر می کند با گذشتن از زندگی خویش می تواند همه را دلشاد دارد و مخالفی هم نداشته باشد ! سخت در اشتباه است .

آنانی که در کنار ما زندگی می کنند اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد .

پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند .

بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است .

آنانیکه سامان و پویندگی در کیهان را دروغ می پندارند ، همواره در اندیشه کین خواهی و حمله به جهان پیرامون خویش هستند . زندگی خود و نزدیکانشان را تباه می سازند و سرانجام در برآیندی بزرگتر از هستی ناپدید می شوند .

نتیجه گیری زود پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است .

ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .

اگر در بند زندگی روزمره تان شوید نمی توانید گامی بسوی بهروزی بردارد .

در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام .

هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود ، دارایی حرام در زندگی آدمی نیست .

آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است .

زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم ، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآیند آن ، از دست دادن همه عمر است .

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است.

اگر آغاز زندگی ات با سپیده دم و روز همزاد گشت همواره در جست و جوی چراغ و پناهگاهی برای شبانگاهان باش ، و اگر درشب و سیاهی آغاز شد از امید در خود چراغی بیافروز که پگاه خوشبختی نزدیک است.

صدا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره ای زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند و رخت چطور؟ !!!

اگر کسی در این پرسش ها خوب بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک آوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند ، رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا به خشم در آورد و یا پدیده های بی جانی همچون نامه و جامه و … به صد زبان با شما گفتگو می کنند ، همه آنها در حال سرودن آواز خوش دمادم زندگی اند

در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است .

تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی .

سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد .

آدمیانی مانند گل های لاله ، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند .

آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند .

این سخن پذیرفته نیست که : “پیکر بزرگترین زندان روان آدمی است” باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد .

در پایان کوچه بن بست زندگی ، بارها و بارها ابله هان را دیدار خواهی کرد .

اگر شور زندگی و امید را ، در پیکره خاکستری یاران خویش بارور کنیم تنهایی هیچ گاه به سراغ مان نخواهد آمد .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

انسان می تواند آینده خودش را بسازد مشروط بر انکه تصمیم به ادامه راهش بگیرد. برای این، نیازمند آن است که از گذشته رها شود و از میان راه هایی که به او ارائه میشود ، بهترین را برگزیند.

انا سینترا تعریف میکند پسر کوچکش با کنجکاوی کسی که واژه ی جدیدی میشنود,اما هنوز معنای ان را نمیفهمد-از او پرسید:

-مامان پیری یعنی چه؟

انا پیش از انکه پاسخ بدهد,در کمتر از یک ثانیه به گذشته سفر کرد و لحظات مبارزه,دشواری ها و نومیدی های خودش را به یاد اورد و تمام بار پیری و مسئولیت را بر شانه هایش احساس کرد.چشمانش را به سوی پسرش گرداند که خندان منتظر پاسخی بود.انا گفت:پسرم,به صورت من نگاه کن .این پیری است.وپسر چروک های ان صورت و اندوه ان چشم ها را تماشا کرد.چه باعث شد که پسر تعجب نکند و پس از چند لحظه پاسخ بدهد:مامان!پیری چقدر قشنگ است؟

------------------------------------------------------

« ارد بزرگ Orod Bozorg »

فرگرد پرسش

پرسشگری حس کودکانه ایی است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت .

پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است .

آنکه پرسشهای پراکنده در وادی های گوناگون را همزمان می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

خاطرات یک مغ:

انسان هرگز نمی تواند از رویاها دست بکشد. رویا خوراک روح است، همانطور که غذا خوراک تن است. در زندگی بارها رویاهامان را فرو ریخته و تمناهامان را ناکام می بینیم، اما باید به دیدن رویا ادامه بدهیم . اگر نه روح مان می میرد و آگاپه نمی تواند به آن دست یابد ....

نخستین نشانه کشتن رویاهامان کمبود وقت است. پرکارترین آدمهایی که در زندگی دیده ام همیشه وقت کافی برای انجام هر کاری داشته اند. کسانی که هیچ کاری نمی کنند، اغلب خسته اند و هیچ توجهی به اندک کاری که لازم است ندارند. مدام شکایت می کنند که روز بسیار کوتاه است . حقیقت این است که از جنگیدن می ترسند

.

دومین نشانه مرگ رویاهامان در قطعیت های ما نهفته است . از آنجا که نمی خواهیم زندگی را ماجرایی عظیم ببینیم ، کم کم خودمان را در کم خواستن از زندگی، خردمند و منصف و محق می بینیم. به آن سوی دیوارهای هستی روزانه مان می نگریم و صدای شکسته شدن نیزه ها را می شنویم و بوی غبار و عرق را استشمام می کنیم و آتش های عظیم و چشمهای تشنه پیروزی جنگ جویان را می بینیم اما هرگز لذت، آن لذت شگرف درون قلبهای رزم آوران را نمی بینیم. برای آنان نه پیروزی مهم است نه شکست . تنها جنگیدن مهم است

.

سومین نشانه مرگ رویاهامان آرامش است. زندگی به غروب یک شنبه تبدیل می شود؛ هیچ چیز بزرگی نمی خواهیم. بیشتر از آن چه خود مایلیم ببخشیم، نمی خواهیم . خود را بالغ می پنداریم رویاهای جوانی مان را کنار می گذاریم و موفقیت شخصی و حرفه ای خود را می جوییم . شگفت زده می شویم که افرادی به سن و سال ما هنوز از زندگی، فلان چیز یا بهمان چیز را می خواهند. اما در حقیقت در ژرفای قلبمان می دانیم آن چه رخ داده است این است که ما از نبرد برای رویاهامان از جنگیدن دست کشیده ایم

.

با انکار رویاهامان و رسیدن به آرامش، وارد دوره کوتاهی از آسودگی می شویم اما کم کم رویاهای مرده در درون ما می پوسند و سراسر زندگی مان را متعفن می کنند . با افراد پیرامون بی رحم می شویم و بعدها این بی رحمی را به خود معطوف می کنیم و این جاست که بیماری ها و روان پریشی ها سر بر می آورند. آن چه می کوشیدیم در نبرد از آن بگریزیم – نومیدی و شکست – در نتیجه جبن بر سر ما می آید. و دریک روز زیبا، رویاهای مرده و فاسد، تنفس را برای ما دشوار می کنند و آرزوی مرگ می کنیم، مرگی که ما را از قطعیت کارها و آن آرامش وحشتناک غروب یک شنبه آزاد می کند

....

تنها راه نجات رویاهامان مهربانی با خویش است . باید مقتدرانه با هر تلاشی برای خود تنبیهی -هر چه هم که نا آشکار باشد- برخورد کرد برای دانستن اینکه چه زمانی با خود بی رحمیم باید هر درد روحانی – گناه، پشیمانی، بی تصمیمی، و جبن – را به درد جسمانی تبدیل کنیم. با تبدیل درد روحانی به یک درد جسمانی، می فهمیم این درد چه آسیبی به ما می رساند

------------------------------------------------------

« ارد بزرگ Orod Bozorg »

فرگرد خردمند

اهل خرد ، پیشتاز روزگار خویش اند .

آدم خردمند ، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد .

شب زندگی برای خردمند ، همچون روز روشن است .

سخن های پست ، آدمهای حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد .

بازده خرد برای اهل معنا ، کلام سکرآور است .

هر آنکه خردمندتر است اهریمن بیشتر به او حمله می کند . در میدان جنگ و آورد او هزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید .

دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد .

گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است .

رایزنی با خردمندان ، پیروزی در پی دارد .

دانش امروز فر بسیاری در پی داشته ، اما نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را بزرگان خردمند به ما می بخشند .

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

در یکی از تلخ ترین لحظه های تصلیب دزدی می فهمد کسی که کنارش میمیرد پسر خداست.می گوید:مولا آنگاه که به ملکوت خود درآیی مرا به یاد آور.عیسی پاسخ میدهد:هرآنینه امروز با من در فردوس خواهی بود .و یک راهزن به نخستین قدیس کلیسای کاتولیک تبدیل شد.دیماس قدیس .هنوز نمیدانیم دیماس برای چه به مرگ محکوم شد.در کتاب مقدس چنان آمده که او به گناهانش اعتراف کرده و گفته به خاطر جنایاتی که انجام داده محکوم به مرگ شده است.فرض کنیم که چنین اعمال شریرانه ای انجام داده باشد که برای مصلوب کردنش کافی باشد؛با این وجود در واپسین دقائق زندگیش حرکتی حاصل از ایمان سعادتمندش می کند.هر گاه به هر دلیلی خود را از داشتن یک زندگی روحانی عاجز یابیم میتوانیم این مثال را به یاد آوریم.

-----------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

خلاصه زندگی نامه ارد بزرگ :

- بی شک ارد بزرگ برجسته ترین اندیشمند حال حاضر ایران است .

- اندیشه های او در کتابی با عنوان آرمان نامه گرد آوری شده است .

- روح میهن پرستی و توجه ویژه اش به انسانیت بر سراسر نوشته هایش حاکم است .

- تا کنون در دهها کتاب به اشکال گوناگون به طرح نظریات و افکار او پرداخته اند .

- دو نظریه مشهور دارد به نام های قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه .

- دارای هواخواهان بسیار در رده های مختلف کشورهای آسیای میانه است .

- از دوستانش می توان به احمد شاه مسعود اشاره کرد و بسیاری معتقدند احمد شاه مسعود در پنج سال پایانی زندگی خود به خاطر ارتباط با او از یک چریک صرفا مذهبی تبدیل به یک مبارز ملی شد.

- داده های موتور جستجوگر گوگل نشان می دهد او پر طرفدارترین نخبه زنده ایرانیست .

- ریشه خانواده گی او را در تبار سلجوقیان می دانند همانهایی که شاهنامه را تکثیر کردند و تاریخ خورشیدی را در مقابل تاریخ قمری به ایرانیان عرضه نمودند .

- پارسی زبانان از پند های اخلاقی و اجتماعی او بیشترین استقبال را نموده اند .

زندگی نامه و بیوگرافی ارد بزرگ :

بی شک ارد بزرگ یکی از برجسته ترین اندیشمندان حال حاضر ایران است نگاهی سطحی به زندگی و آثارش ما را چنان شیفته خود می سازد که می توان با نوای صدایش رقصید و پیش رفت اندیشه های او وجوه مختلفی دارند که قوی ترین وجه آن توجه ویژه اش به اخلاقیات و پاک زیستی انسان است . توجه ویژه ارد به اخلاقیات باعث نمی شود رازهای زندگی مدرن امروز را در نظر نگیرد ، فرآیند و بازده اندیشه خردگرایانه او موجب پیراستن ناراستی هاست .

حوزه فلسفه اجتماعی اش ریشه در سنت ایران باستان دارد می توان او را میهن پرست ترین اندیشمند صد ساله اخیر ایران دانست جایی که می گوید :

ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .

و یا :

میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر .

بجز ایران بسیاری در کشورهای فارسی زبان حوزه فرهنگی ایران از مریدان ارد محسوب می شوند . این مسئله به جوانان و محیط های دانشگاهی ختم نمی شود گاهی در بین سیاستمداران و افراد نام آشنای کشورهای آنها هم می توان کسانی را دید که به جهات مختلف به او دل بسته اند بمانند این مطلب که از سایت موسسه مطالعاتی فرهنگی روسیه, آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس) برداشت نموده ام :

خاطره ای از احمد شاه مسعود و ارد بزرگ :

این خاطره حکایت از روابط نزدیک این دو تن دارد که در طی سالهای تنهایی احمد شاه مسعود و ظهور و قدرت دو چندان طالبان ، که کابل ، هرات و مزار در اختیار طالبان و نیروهای متجاوز پاکستان بود . هر روز دهها بار مناطق اندک باقی مانده بمباران می شدند و در آن هنگامه ، که افکار عمومی می پنداشت شیر تنگه پنجشیر ( مسعود ) به زانو در خواهد آمد، و اندک نیروی مردم افغانستان هم قربانی سیاستهای آمریکایی دولت پاکستان و عربهای متجاوز امارات واقع شود .ارد بزرگ ، احمد شاه مسعود را مورد حمایت خویش قرار می دهد و چنانچه در آن خاطره می خوانیم احمد شاه به شدت تحت تاثیر روح بزرگ او قرار می گیرد. در این خاطره زیبا می خوانیم ارد بزرگ هدیه ای برای احمد شاه مسعود می فرستد .آن هدیه در واقع یکی از آثار هنرمندانه اوست. تابلویی فوق العاده زیبا ، با تمی شگفت انگیز ...در آنجا شیر سنگی است که پایش زخم برداشته و آهوی ظریف و کوچک ، گونه خویش را بر زخم گذاشته تا خون بیرون نزند ... این تشبیه و استعاره زیبا گویای درک عمیق ارد بزرگ از شرایط نه چندان مناسب احمد شاه مسعود را داشت . و در ادامه آن خاطره می خوانیم وقتی احمد شاه آن اثر را از پیک ارد بزرگ ، در طی مجلسی دریافت می کند شدیدا منقلب و دگرگون می شود و چهره آرام و متین او به هم می ریزد او در آن جا از خواب شب قبل خود به نزدیکانش سخن می گوید بله خوابی که از ارد بزرگ ، یک اسطوره می سازد و برای قوم افغان آشنایی دیرین می شود ...

احمد شاه می گوید "خواب می دیدم پایم در نبرد زخمی شده و در آن هنگامه تنهایی مردی با لهجه ایرانی می گفت احمد شاه ناراحت نباش ، تو فرزند ایرانی !! . و در ادامه می گوید آن مرد بزرگ بسرعت پایم را می بست تا جراحتم التیام یابد"

این خاطره زیبا از جهات گوناگون قابل ارز یابیست نگاه عمیق و مسئولیت شناس یک هنرمند را نشان می دهد.او خود می اندیشد ، احساس مسئولیت می کند و بدون آن که منتظر این و آن باشد دست به عمل می زند شاید امروز این خاطره با همان آدمهای اندکی که از آن خبر داشتند هیچ گاه گفته نمی شد و این راز همچون راز مرگ احمد شاه در دل تاریخ مدفون می شد ، اما! اما ارد مسئولیت خویش را پیش وجدان و آرمانهای خویش به انجام رسانیده است.او به هنر ایرانی به عنوان ابزاری می پردازد که می تواند قسمتی از خلقت انسانی که نیروی ست آسمانی ، را برای رهایی و کمال بشر بکار گیرد آثار او مادی نیستند و با نگاه مادی هم غیر قابل تفسیراند ، بقول دکتر مهرانفر برای شناخت ارد لازم است .

تائو ، فردوسی بزرگ و خیام فیلسوف را بشناسیم او از تائو لطافت و گذرایی و از فردوسی بزرگ هدف و آرمان مقدس و از خیام فیلسوف جهان فانی و بی ارزش را آموخته است.

احمد شاه مسعود به گفته یارانش در سفرها و منزلش در کنار قرآن دیوان حضرت حافظ را هرگز از خود جدای نمی کرد و ارادت خواصی به حافظ گرانمایه داشت .

آری داستان ارد داستان مردیست که عاشقانه سرزمین اجدادیش را ، فرزندان و تاریخش را دوست دارد اما این عشق موجب ستایشگری دائم و بی نتیجه گذشته نشده است . درسها و سخنان حکیمانه او این روزها از همه جا شنیده می شود صد ها هزار سایت و صدها نشریه روزانه کلام دلنشین او را تکرار می کنند و نسلی را با خود همراه نموده اند .

تصور این بود که جوانان ایران با اندیشمندان خویش قهر نموده اند اما امروز به خوبی شاهد موجی هستیم که همراه با اندیشمند معاصر آنهاست . ایرانیان هیچ وقت روشن اندیشان خویش را رها ننموده اند آنان بدنبال ندای حقیقی انسانهای آزاده اند . و او می گوید :

رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی .

و این ندا را امروز در گلوی خسته و غمگین ارد یافته اند اشک ها و غمگنانه های او نوای دل انگیز هزاران هزار مشتاق رشد و آرمانخواهی ایرانیان گشته است آن گاه که می گوید :

یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست .

سخن گفتن از ارد OROD کار ساده ای نیست او و خواست هایش را نمی توان در یک مجموعه کوچک و یا حتی دریک کتاب تعریف نمود آنچه من از این نابغه معاصر کشورمان می دانم آنست که زاده شهر توس نو (مشهد )است اما پدرش و اصلیتش از دیار شیروان یکی از شمالی ترین شهرهای خراسان بزرگ است به لحاظ نژادی به سلاجقه متصل می شوند چنانچه می دانیم هزار سال قبل سلجوقیان ایل بزرگی در ناحیه آمودریا و فرارود بودند (ناحیه ای که همکنون کشورهای تاجیکستان ، جنوب شرقی ازبکستان ، شرق ترکمنستان و قسمت شمالی افغانستان است ) سلجوقیان مسعود جانشین محمود غزنوی را از سلطنت به زیر کشیدند و رفته رفته گستره ایران را تا مدیترانه پیش بردند سلجوقیان گسترده ترین حکومت ایرانی را پس از اسلام بر سراسر منطقه گسترانیدن بازماندگان آنان در نواحی از مناطق شمال خراسان و منطقه بختیاری ایران ساکن شدند . بله خواجه نظام الملک توسی صدر اعظم دولت سلجوقی در سایه قدرتی که از علم و اندیشه های فردوسی بدست آورده بود ، توانست از خرابه غزنویان ، نظام اداری و اجتماعی درخشانی همچون تاسیس مدارس نظامیه و بفرمان ملک شاه سلجوقی که عاشق فرهنگ نیاکان و فردوسی بود تقویم خورشیدی ( جلالی ، شمسی ) را با کمک خیام و گروهی دیگر از نخبگان سرزمینمان ایران در مقابل هجری قمری تازیان ایجاد نمود .

مهمترین رکن اداره کشور در این دوره در اختیار مجلس ریش سفیدان بود آنان امرا و پادشاهان دودمان سلجوقی را بر می گزیدند و از قدرتی نظارتی و گاها تنبیهی برخوردار بودند ( شبیه سلسله اشکانیان )آنان معتقد به اصل فکر برتر بودند شاهنامه فردوسی و صدها اثر تاریخی دیگر را احیا کردند آنان حاکمیت تازیان (اعراب) را بطور کلی در خاورمیانه محدود به منطقه شبه جزیره عربستان نمودند نکته جالب در مورد گسترش حاکمیت این قوم بزرگ وجود داشت و آن مطلب این است که آنها هیچ گاه به شهرهای بین راه وارد نمی شدند تنها سفیری را به داخل شهر مربوطه می فرستادند و اولین خواستشان آن بود که دیگر خطبه ای به نام خلیفه بغداد خوانده نشود و رسما حکومت سلجوقی را بپذیرند .ذکر این حوادث تاریخی باعث می شود بهتر با اندیشمندی آشنا شویم که بر پیرامون خود دارای شناخت و ریشه است بقول حکیم فردوسی:

پدر چون به فرزند ماند جهان ........کند آشکارا برو بر نهان

گر او بفگند فر و نام پدر ...............تو بیگانه خوانش مخوانش پسر

کرا گم شود راه آموزگار ...............سزد گر جفا بیند از روزگار

به نظر من ما با شخصیتی روبرو هستیم که در این پیشینه کهن شناور است اهل خرد همواره در دوران زندگی این جهانی خویش در چنین وضعیتی قرار دارند . شما به زندگی سراسر رنج و اندوه فردوسی بزرگ نظری بیفکنید و سپس هزار سال بعد در همان شهر و همان خاک اخوان ثالث متولد می شود رشد می کند برگ می دهد و شاخسارش پر میوه می شود با همان غمها و همان محنت ها با همان آواز با همان آثار تراژیک ...

هر چند خود اخوان داشتن ریشه باستانی خویش را در قالب شعری رد می کند

اما اگر این ریشه نبود سفارش نمی کرد در کنار فردوسی بزرگ دفنش کنند ...

آری اُرد نیز با آثارش از ریشه های مشترکی سخن می گوید که شاید امروز در مرزهای کنونی ایران نباشد اما روان او همچنان در دره های شگفت انگیز بدخشان و کوههای مرتفع پامیر و رود بزرگ جیهون پرواز می کند

وقتی او را در حال صحبت با تاجیکان و یا اهالی شمال افغانستان و یا جنوب ازبکستان که گاها برای دیدنش می آیند می بینید متوجه می شوید که پرواز روح در دل تاریخ یعنی چه ، آنوقت که چشمان متعجب و مبهوت میهمانان را می بینید با آهنگ صدای او همراه می شوید و به ژرفای روان او فرو می روید .

اندیشمند و متفکر ایرانی که نظریات شگفت انگیز او موجب جلب و گرایش بسیاری از علاقمندان به علوم انسانی و بعضا علوم سیاسی شده است . ارد بزرگ به نوعی معمار است ، او از آینده ایی سخن می گوید که می تواند ایران را به جایگاه اصلی خود باز گرداند . شاید مهمترین نظریه او یعنی قاره کهن خود به تنهایی بتواند بیشترین تغییرات را در سطح روابط خارجی ایران و 19 کشور اطراف آن بوجود آورد . او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان ( که ایران در قلب آنست) یاد کرده است نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که می گوید سلم و تور دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت می نمودند برای تصاحب سرزمین ایرج حاکم منطقه قاره کهن (نامیست که ارد بزرگ بر منطقه ای از کشمیر تا مدیترانه نهاده است ) را می کشند . و او می گوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شده است . و چین با شروع بحث جاده ابریشم بدنبال افکار استعماری است حال آنکه این جاده ، راه انتشار فرهنگ غنی ایران به شرق و غرب بوده است و نمونه آن افکار میترایزم و شاهنامه فردوسی ماست که هر دو را با جعل اسامی چینی ها از آن خود می دانند .

او به ساختارهای سیاسی کشورهای محدوده قاره کهن نظری ندارد او همه را دعوت به همگرایی می کند او با دلایل بسیار ثابت می کند اگر این 20 کشور دست در دست یکدیگر بگذارند ساختاری بسیار قدرتمندتر از اتحادیه اروپا خواهند یافت .

نظریه قاره کهن . ایده ارد بزرگ

رنگ صورتی محدوده قاره کهن را به نمایش می گذارد

نقشی که ارد بزرگ برای ایران در قاره کهن قائل است نقشی فرهنگی و تاریخی نظیر یونان در اروپاست .

قاره کهن امروز اسیر آسیا و اروپاست .

تاریخ و فرهنگ در شرق به چین ختم می شود و در غرب به یونان .

یکی از وجوه جالب و بارز این نظریه ایجاد همگرایی بیشتر منطقه ایی است که خود موجب خلع سلاح تجزیه طلبان در سطح کشورهای منطقه می گردد .

ارد بزرگ با نظریه قاره کهن خود پرده از حقیقتی برداشته که تا کنون هیچ اندیشمندی به آن توجه نکرده بود .

یکی دیگر از ایده های او نظریه کهکشان بزرگ اندیشه است. که دقیقا نقطه عکس نظریه دهکده کوچک جهانی است او با دلایل مستدل ثابت می کند جهان رو به انفجار اندیشه های گوناگون است و پیش بینی می نماید بزودی تعداد سایت های اینترنتی به چندین برابر جمعیت کره زمین برسند . او ثابت می کند جهان غرب با ابزار رسانه و اینترنت نمی تواند با تزریق فرهنگش یکپارچگی مورد نظر خویش را فراهم سازد .

ارد بزرگ GREAT OROD

با اینکه ایده های ارد بسیار جذاب است اما آنچه موجب شهرت روزافزون او گشته نصایح و پندهای حکیمانه اوست . پندهای او شامل تاکیدات مستمرش بر راستی ، احترام به ریش سفیدان ، پاسداشت اسطوره ها و میهن دوستی می گردد .

دهها مقاله و کتاب در مورد اندیشه های ارد بزرگ نگاشته شده است . بعضی او را علامه اقبال لاهوری عصر حاضر می دانند و عده ایی همپای فردریش نیچه در فلسفه و کسانی معتقدند جبران خلیل جبران امروز است . و البته جالب خواهد بود که بدانیم ارد و جبران خلیل جبران هر دو در 17 دی ماه زاده شده اند .

دکتر شهناز خاتمی هم مقالات بسیاری در مورد ارد بزرگ نگاشته که یک نمونه از آنان را که احتمالا برای شما نیز جالب و خواندنیست تقدیم می کنم

رابطه کار با خواست در نگاه ارد بزرگ

کار ما برآیند خواست و برنامه ماست آنکه خواست و برنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ

چرا بعضی از آدمها برای خود آینده ایی نمی بینند ؟ دلسرد و نامیدند ؟ همواره آیه یاس می خوانند و ناخودآگاه بذر افسردگی می پاشند ؟

پاسخ به این سئوالات را می توان در یک کلمه خلاصه نمود و آن نداشتن (( امید )) است

از سخن ابتدایی بحث مان می شود نتیجه گرفت (( کار نتیجه داشتن خواست است )) و خواست بدون امید و هدف بوجود نمی آید .

شاید بگویید کار ما لزوما می تواند خواست ما نباشد و نتیجه نیاز و اجبار باشد ،

بله تمام افکار و کنش های ما پاسخی ست به نیازهایی که جسم و روان از ما انتظار دارند اما بطن نیاز های ما و حتی نوع نگاه ما ریشه در هدفمندی زندگی و خواستی عقلانی دارد ، امید و آرزو شکل ظاهری و بیرونی آن می باشد .

اعتیاد ، فحشا و بزهکاری در جوامعی رواج دارد که بذر نامیدی و یاس در آنها پاشیده شده باشد

سستی اجتماعی و عدم تحرک نسل نو نتیجه سرکوفتگی آرزوهای آنان است .

این نسل شاید نتواند ابتدا موجب ترقی و رشد خود شود اما انباشتن خواسته ها به ایجاد رستاخیزی بزرگ منتهی می گردد .

مهمترین اتفاقی که رخ می دهد ظهور رهبرانی است که گویی هیچ چیز نمی تواند آنها را از پای بیندازد

واقع امر آنست که جوامع قابلیتی را در اندرون خویش دارند که می توانند در آخرین لحظه انسانها را از بدترین کابوسها نجات بخشند .

در این جوامع مردان برتر و بقول فردریش نیچه (( ابر انسان )) متجلی می گردند و سخنانش درمانگر درد ها و رنج های نسل شان می گردد .

ابر انسان نسل خویش را دعوت به عملگرایی می کند . او می خواهد ضعفها را با کار و قیامی همگانی از بین ببرد .

ارد بزرگ جمله زیبایی در این زمینه دارد : " آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه روی نداده را می توان به میل خویش ساخت " .

" به میل خویش " یعنی آنکه باید ادامه را با خواست خویش پیش برد نه خاموشی .

ارد بزرگ حدس می زند که نسل افسرده پیشاپیش برای سستی خویش هم دلایل بیاورد و بدین خاطر می گوید : " رویا پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد ".

او تلویحا می گوید حتی می توان برای باروری و کار بیشتر به رویاها پناه برد و عقل محوری را که تابع واقعیتهای زمان حال خود می باشد را به کنار گذشت و آینده را به شکلی رویایی و دست یافتنی دید .

این خود باعث حرکت و جوشش می شود رویاها قابلیتی است که به انسان این نیرو را می بخشد که هر چیز به ظاهر غیر ممکن را نیز به دست آورد .

سخنان و کلمات بزرگان چنان انرژی در درون خود دارند که می توانند نسل های خاموش را از خواب های سنگین بیدار کنند .

شاید یکی از زیباترین جملات ارد بزرگ این جمله باشد که : آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد .

رسیدن به آرامش دائمی ! شعار تبلیغاتی بسیاری از خماران و اهل تصوف است فرقه های مختلفی از هندویان و بودایی ها هدف و خواست خویش را برای رسیدن به آرامش مطلق می دانند شاید معنای جمله ارد بزرگ را آن زمان بتوان خوب درک کرد که بدانیم این آرامش و خلسه وحشتناک موجب گشت قرنها شبه قاره هند تن به استعمار بسپارد .

اهل تصوف سعی می کنند به خود بقبولانند که اگر ما خوب باشیم ! به جهان از دریچه خوبی خواهیم نگرست پس در این حالت بدی وجود ندارد در حالیکه در هر ثانیه هزاران نفر در سرتاسر دنیا گرفتار رفتارهای خشنونت آمیز و تجاوز قرار می گیرند ارد بزرگ به این گوشه نشینان می گوید :

آنکه می گوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد با کسی که همه چیز را اهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد . برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتار آمدن است تنها کسانی خوبی را خوب می بینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند .

نگاه سخت ارد بزرگ به اهل تصوف و ریاضت کشان بدین خاطر است که او حرکت و جوشش نسل نوی سرزمینش را می خواهد و نه فسردگی و انجماد را...

باز در جایی دیگر می گوید : " آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است" .

ارد بزرگ در جایی سخت ترین حمله را به اهل تصوف و صوفی گری می کند که بسیار جالب و خواندنی است : " آنانی که در کنار ما زندگی می کنند اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد " .

نتیجه این بحث را می توان اینگونه دانست که :

برای باروری و ایجاد تحرک و روحیه لازم در افراد باید ریشه های آرمانی و هدف آنها را تقویت نمود

باید روحیه بخشید

باید صوفی منشی را کالبدشکافی کرد و آثار وحشتناکش را معرفی نمود .

و در نهایت نباید انتظار داشت در جامعه ایی که شادی و امید وجود ندارد نوآوری رخ نماید...

********************************************************

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

پانزده سالم بود که به مادرم گفتم :

«فهمیدم می خواهم چه کاره بشوم : نویسنده می شوم

مادرم با ناراحتی گفت : « پسرم٬ پدرت مهندس است٬ آدم منطقی و معقولی است و تصور مشخص و دقیقی از دنیا دارد. می دانی نویسنده یعنی چی؟»

« یعنی کسی که کتاب می نویسد »

« عمویت هارلدو پزشک است٬ اما کتاب هم می نویسد و چند تایی هم چاپ کرده. اگر به دانشکده ی مهندسی بروی٬ در وقت آزادت هم می توانی بنویسی. »

« نه مامان. می خواهم فقط نویسنده باشم. نمی خواهم مهندسی بشوم که کتاب هم مو نویسد

« تو اصلا یک نویسنده را هم از نزدیک می شناسی که یکدفعه فکر کرده ای نویسنده ای؟! »

نویسنده ای را نمی شناختم. فقط عکسهایشان را دیده بودم.

« پس تو که درست نمی دانی نویسندگی چی است٬ چطور می خواهی نویسنده بشوی؟ »

برای آنکه جواب مادرم را بدهم٬ تصمیم گرفتم تحقیقی بکنم. در آغاز شصت سالگی٬ این است آنچه در مورد نویسنده بودن دریافته ام.

الف) نویسنده همیشه عینک می زند٬ سرش را هم درست شانه نمی کند. نصف اوقات از همه چیز عصبانی است و نصف دیگر اوقات افسرده است. مرتب به قهوه خانه ها می رود و با نویسنده های عینکی و ‍ژولیده ی دیگر بحث می کند. حرف های قلمبه سلمبه می زند. همیشه تصورات خارق العاده ای درباره رمان بعدی اش دارد و از آنهایی که منتشر کرده٬ بدش می آید.

ب) نویسنده وظیفه دارد و مجبور است طوری بنویسد که مردم هم عصرش هرگز نفهمند٬ و گرنه نمی گویند نابغه است اما مطمئن است در دوره ای به دنیا آمده که میانحالی حاکم است و او بسیار جلوتر از عصر خودش است.نویسنده همیشه هر جمله اش را بارها مرور و بازنویسی می کند. دایره ی لغت یک فرد عادی٬ حدود 3000 کلمه است. اما یک نویسنده واقعی٬ هرگز از این کلمات استفاده نمی کند٬ چرا که 189000 وا ژه ی دیگر در فرهنگ لغت وجود دارد و او یک آدم عادی نیست که از کلمات مردم عادی استفاده کند.

پ) فقط نویسندگان دیگر منظور و حرف او را می فهمند. اما اودر دلش از نویسندگان دیگر متنفر است ... ٬ چرا که همه شان دنبال آنند که با یک کلکی٬ جاهایی را که تاریخ ادبیات در طول قرن ها خالی گذاشته٬ پر کنند. پس نویسنده و همتاهایش با هم مسابقه می دهند تا جایزه نوشتن «پیچیده ترین کتاب» را بگیرند : در این میان٬ بهترین کتاب٬ آنی است که سخت خوان تر باشد.

ت) نویسنده از چیزهایی سر در می آورد که اسم ترسناکی دارند٬ مثلا نشانه شناسی٬ معرفت شناسی٬ نوعینیت گرایی. وقتی بخواهد کسی را از جا بپراند٬ می گوید : «انیشتن خر است!» یا «تولستوی دلقک بورژوازی است!» . اصلا همه بی آبرو هستند٬ اما با این حال٬ نویسنده مدام به دیگران می گوید نظریه ی نسبیت غلط است و تولستوی از اشرافیت روس دفاع می کند.

ث) نویسنده برای اینکه زنی را اغوا کند٬ می گوید : « من نویسنده ام.» و روی دستمال کاغذی برایش شعری می نویسد. این روش همیشه موثر است.

ج) نویسنده که بسیار با فرهنگ است٬ همیشه می تواند به جای منتقد ادبی هم کار کند. و در این لحظه است که فرصت می کند درباره کتابهای دوستانش مطلبی بنویسد و اوج سخاوتش را نشان بدهد. نصف نقدش را پر می کند از نقل قولهایی از نویسندگان خارجی و نصف دیگرش را هم به این جور تجزیه تحلیلها از جملات کتاب اختصاص می دهد: «برش معرفت شناسانه» یا « پنداره ای دو بعدی و یکپارچه از زندگی.» کسی که این نقد را بخواند٬ می گوید: « چه موضوع برجسته ای!» و کتاب را نمی خرد٬ چرا که نمی داند وقتی « برش معرفت شناسانه» از راه برسد٬ چکار باید بکند.

چ) وقتی از نویسنده بپرسند دارد چه کتابی را می خواند٬ همیشه کتابی را اسم می برد که هیچ کس تا حالا اسمش را نشنیده!

ح) فقط یک کتاب وجود دارد که سزاوار تحسین همه ی نویسنده هاست: اولیس، اثر جیمز جویس، نویسنده هرگز چیز بدی درباره این کتاب نمی گوید، اما وقتی کسی از او بپرسد موضوع کتاب چیست، نمی تواند درست جواب بدهد و آدم به شدت شک می کند واقعا کتاب را خوانده باشد. عجیب این است که اولیس به ندرت تجدید چاپ می شود، هر چند تمام نویسنده ها آن را شاهکاری ادبی می دانند؛ شاید به خاطر حماقت ناشرهاست که فرصت به این خوبی را برای پول در آوردن از راه کتابی که همه دوستش دارند، از دست می دهند.

همه ی این اطلاعات را که به دست اوردم، دوباره رفتم سراغ مادرم و دقیقا برایش توضیح دادم که نویسنده یعنی چه. او هم کمی تعجب کرد و گفت : « مهندس شدن که آسانتر است. تازه، تو که هینکی نیستی

اما همان موقع بعضی از صفات نویسنده را داشتم : موهایم را شانه نمی زدم، یک پاکت سیگار گلواز در جیبم داشتم، یک نمایشنامه به نام مرزهای مقاومت زیر بغلم بود که در کمال خوشبختی ام، منتقدی درباره اش نوشته بود : « جنون آمیز ترین نمایشی که تا حالا دیده ام!»، مشغول خواندن آثار هگل بودم و تصمیم داشتم هر طور شده اولیس جیمز جویس را تمام کنم. تا روزی که خواننده ای راکی از راه رسید و از من خواست ترانه هایش را بنویسم و به این ترتیب، مرا از راه نامیرایی دور کرد و دوباره گذاشت در مسیر آدم های عادی!

این باعث شد به خیلی جاها سفر کنم و قول برتولت برشت کفش های زیادی را برای دیدن کشورهای دنیا پاره کنم. صفحات این کتاب، شامل حکایاتی است از لحظاتی که پشت سر گذاشته ام، داستان هایی که برایم گفته اند و افکارم در مراحل مختلف رودخانه ی زندگی ام.

این متون بیش تر در مطبوعات مختلف دنیا منتشر شده و حالا به خواسته ی خوانندگانم آن ها را جمع کرده ام.

مقدمه کتاب چون رود جاری باش

********************************************************

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg » « ارد بـــــــــزرگ Orod Bozorg »

کنکاشی در افکار و آرمانهای ارد بزرگ

زهرا کاتب :

« آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست »

این سخن از آن مردیست که برای بسیاری از جوانان نسل امروز الگو بوده و سخنانش حامل بغضها و درد های آنهاست .

ارد بزرگ در کتاب «آرمان نامه» مو به مو پرسش ها ، مشکلات و مصیبتهای نسل امروز را پاسخ می گوید .

از ریش سفیدانی می گوید که همانند « سقفی بر خانه نسل امروز » هستند و اینکه « زنجیره نسلهایند »و وظایف بسیاری بر دوش دارند .

و از آزادی

که نهایت آرزوی بشر است می گوید : «رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی »

از آزادیخواهان تجلیل می کند و می گوید :« پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است » آزادی و پرستش میهن را راهی برای پیشرفت ما می داند و می گوید :« میهن پرستی و آزادیخواهی کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست »

و هشدار می دهد که :« آنگاه که آزادی فدای میهن پرستی می شود و وارون بر این میهن پرستی فدای چیزهای دیگر ، کشور رو به پلشدی می گرایید و درد »

ارد بزرگ شجاعانه یک به یک عقایدش را می شکافد و نکته به نکته با مخاطب در میان می گذارد و در مورد میهن اینچنین می گوید :« میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است » او کار را در همین جا رها نمی کند و ختم کلامش بسیار محکم است و می گوید :« آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد »

آزادیخواهی و میهن پرستی دو رکن و ستون اندیشه او محسوب می شود اینچنین فکری بر سراسر کتاب آرمان نامه سایه افکنده است .

به خود بر می گردم به گذشته می نگرم به راهی که آمده ایم و آینده که چگونه مسیری خواهد بود و به آرمانهای ملت خویش ، آرمانهایی که برای غرب بسیار سنگین است و از هم اکنون با جعل اسامی ایرانی و ساختن فیلمهای 300 و اسکندر مقدونی و مواضع ضد ایرانی هویت تاریخی و فرهنگی ما را هدف قرار داده اند .

دشمنی آنان بیش از آنکه با نظام حاکمیتی ایران باشد دشمنی با هویت ملی و تاریخی ماست . آنها همواره از خروشیدن و برآمدن دوباره این ملت ترس و واهمه داشته اند . ارد بزرگ مستقیما به ما همان سو را نشان می دهد همان جایی که باعث سربلندی کشور ما در طول تاریخ بوده است . او از آرمان خواهی می گوید :« به جای خود کم بینی و آرمان گریزی ، پای در راه نهیم که این تنها درمانگر دردهای زندگی ست »

و از شرایط امروز و فاصله تا هدف می گوید :« میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم اندازه نیروی کنونی ماست » و نهیب می زند :« کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست » او می داند جوان و دودمان آهنین ایرانی می تواند و در نهاد خود چنین قدرتی دارد که می گوید :« مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند »

آزادی و عشق به میهن را نهایت این راه می داند و آرمانی والا . آرمانی که نباید گم شود ، آرمانی که وظیفه همه است و می گوید :« مهم نیست تا چه میزان رشد کرده ایم ، مهم این است که از آرمان هایمان دور نشده باشیم »

ارد بزرگ تجلی تاریخی پر شکوه است در فرگرد سرآمدان کتاب آرمان نامه می گوید :« کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند » اندیشه او همراز داستانهای شاهنامه است و خرد برایش شرط اول است همان خردی که در فرگرد آرمان به آن اشاره می کند و می گوید :« آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویی پی می برند بر ادامه آن پافشاری نمی کنند » او فردوسی را راوی یک داستان ساده نمی داند و شاهنامه را بسیار فراتر از حماسه ایی ادبی می داند و می گوید :« ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود »

براستی کدام یک از روشنفکران این سرزمین تا این حد حساب خود را با تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین روشن کرده اند بسیاری از آنها یا دچار تجدد شدند و یا گرفتار سحر کلام و آنچه پنهان ماند مظاهر بسیار روشن و آشکار ملت سرافراز ایران بود .

تنها نام انسان غیر ایرانی آرمان نامه نام مهاتما گاندیست :« بارزترین و گرامی ترین گرایش گاندی ، میهن پرستی او بود »

در عرصه سیاست جهانی هزاران نام برای گفتن وجود دارد اما ارد از گاندی سخن می گوید و کنش اجتماعی و سیاسی او را یادآور می شود . آرمانی که توانست کشور هفتاد و دو ملت را از دست استعمار پیر نجات بخشد .

ارد بزرگ اهل فریاد و جدل نیست او می گوید :« پرداختن به ریشه ها ، کار ریش سفیدان و اهل دانش است » و براستی او یک شکافنده و اندیشمند است کسی که بدنبال خرد است و نه بلواهای سیاسی و ...

او به تاریخ گره خورده است و خود چه جالب می گوید :« آدمها میوه های درختانی هستند که ریشه ای از دیرینه دارند »

در طی سالهای گذشته کمترین گفتگو و صحبتی از او با رسانه ها دیده و یا شنیده ایم . شاید اصلا او به رسانه ها آنگونه که عده ایی برایش سینه چاک می دهند نمی نگرد و می گوید :« رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد »

پژواک مردم برای او بسیار مهمتر از آنچه وجود دارد می باشد .

و این همان آزادی است که ارد بزرگ از آن یادها کرده است . آنگاه که توده مردم به شکل های مختلف حرفهای خودشان را بزنند موجب گسترش و رشد آگاهی های یکدیگر در هر زمینه ایی می گردند . پس باید ندای مردم را شنید و مسیر را برای کاستن دردها و مشکلات فراهم نمود . برای این بزرگمرد ایرانی آرزوی طول عمر و سعادت بیشتر می کنیم .

منابع به ترتیبی که در متن بود :

* فرگرد آزادی - فرمان نخست

* فرگرد ریش سفید - فرمان هشتم

* فرگرد ریش سفید - فرمان ششم

* فرگرد آزادی - فرمان دوم

* فرگرد برآزندگان - فرمان سیزدهم

* فرگرد میهن - فرمان سیزدهم

* فرگرد میهن - فرمان دوازدهم

* فرگرد برآزندگان - قرمان هفدهم

* فرگرد میهن - فرمان نهم

* فرگرد آرمان - فرمان دهم

* فرگرد آرمان - فرمان شانزدهم

* فرگرد آرمان - فرمان هفدهم

* فرگرد آرمان - فرمان دوم

* فرگرد آرمان - فرمان ششم

* فرگرد سرآمدان - فرمان دوم

* فرگرد آرمان - فرمان هیجدهم

* فرگرد سرآمدان - فرمان نخست

* فرگرد سرآمدان - فرمان چهارم

* فرگرد ریشه ها - فرمان دوم

* فرگرد ریشه ها - فرمان پنجم

* فرگرد رسانه - فرمان دوم

********************************************************

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho » « پائولو کوئلیو Paulo Coelho »

زندگی‌نامه‌

پائولو کوئلیو در سال‌ 1947، درخانواده‌ای‌ متوسط‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ پدرو، مهندس‌ بود و مادرش‌، لیژیا، خانه‌دار. درهفت‌ سالگی‌، به‌ مدرسه‌ی‌ عیسوی‌های‌ سن‌ ایگناسیو درریودوژانیرو رفت‌ و تعلیمات‌ سخت‌ و خشک‌ مذهبی‌، تاثیر بدی‌ بر او گذاشت‌. اما این‌ دوران‌ تاثیر مثبتی‌ هم‌ براو داشت‌.

در راهروهای‌ خشک‌ مدرسه‌ی‌ مذهبی‌، آرزوی‌ زندگی‌اش‌ را یافت‌: می‌خواست‌ نویسنده‌ شود. درمسابقه‌ی‌ شعر مدرسه‌، اولین‌ جایزه‌ی‌ ادبی‌ خود را به‌ دست‌ آورد. مدتی‌ بعد، برای‌ روزنامه‌ی‌ دیواری‌ مدرسه‌ی‌ خواهرش‌ سونیا، مقاله‌ای‌ نوشت‌ که‌ آن‌ مقاله‌ هم‌ جایزه‌ گرفت‌.

اما والدین‌ پائولو برای‌ آینده‌ی‌ پسرشان‌ نقشه‌های‌ دیگری‌ داشتند. می‌خواستند مهندس‌ شود. پس‌، سعی‌ کردند شوق‌ نویسندگی‌ را در اواز بین‌ ببرند. اما فشار آن‌ها، و بعد آشنایی‌ پائولو باکتاب‌ مدار راس‌السرط‌ان‌ اثر هنری‌ میلر، روح‌ ط‌غیان‌ را در اوبرانگیخت‌ و باعث‌ روی‌ آوردن‌ او به‌ شکستن‌ قواعد خانوادگی‌ شد. پدرش‌ رفتار اورا ناشی‌ ازبحران‌ روانی‌ دانست‌. همین‌ شد که‌ پائولو تا هفده‌ سالگی‌، دوبار دربیمارستان‌ روانی‌ بستری‌ شد و بارها تحت‌ درمان‌ الکتروشوک‌ قرار گرفت‌.

کمی‌ بعد، پائولو با گروه‌ تاتری‌ آشنا شد و همزمان‌، به‌ روزنامه‌نگاری‌ روی‌ آورد. ازنظ‌ر ط‌بقه‌ی‌ متوسط‌ راحت‌ط‌لب‌ آن‌ دوران‌، تاتر سرچشمه‌ی‌ فساد اخلاقی‌ بود. پدر و مادرش‌ که‌ ترسیده‌ بودند، قول‌ خود را شکستند. گفته‌ بودند که‌ دیگر پائولو رابه‌ بیمارستان‌ روانی‌ نمی‌فرستند، اما برای‌ بار سوم‌ هم‌ او رادر بیمارستان‌ بستری‌ کردند. پائولو، سرگشته‌ترو آشفته‌تراز قبل‌، از بیمارستان‌ مرخص‌ شد و عمیقا در دنیای‌ درونی‌ خود فرو رفت‌. خانواده‌ی‌ نومیدش‌، نظ‌ر روان‌پزشک‌ دیگری‌ را خواستند. روان‌پزشک‌ به‌ آن‌هاگفت‌ که‌ پائولو دیوانه‌ نیست‌ و نباید دربیمارستان‌ روانی‌ بماند. فقط‌ باید یاد بگیرد که‌ چه‌گونه‌ با زندگی‌ روبه‌رو شود. پائولو کوئلیو، سی‌ سال‌ پس‌ ازاین‌ تجربه‌، کتاب‌ ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد رانوشت‌.

پائولو خود می‌گوید : ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد، درسال‌ 1998 در برزیل‌ منتشر شد. تا ماه‌ سپتامبر، بیش‌تر 1200 نامه‌ی‌ الکترونیکی‌ و پستی‌ دریافت‌ کردم‌ که‌ تجربه‌های‌ مشابهی‌ را بیان‌ می‌کردند. در اکتبر، بعضی‌ از مسایل‌ مورد بحث‌ دراین‌ کتاب‌ ــ افسردگی‌، حملات‌ هراس‌، خودکشی‌ ــ در کنفرانسی‌ ملی‌ مورد بحث‌ قرار گرفت‌. در 22 ژانویه‌ی‌ سال‌ بعد، سناتور ادواردو سوپلیسی‌، قط‌عاتی‌ ازکتاب‌ مرا درکنگره‌ خواند و توانست‌ قانونی‌ را به‌ تصویب‌ برساند که‌ ده‌ سال‌ تمام‌، درکنگره‌ مانده‌ بود: ممنوعیت‌ پذیرش‌ بی‌رویه‌ی‌ بیماران‌ روانی‌ در بیمارستان‌ها.

پائولو پس‌ ازاین‌ دوران‌، دوباره‌ به‌ تحصیل‌ روی‌ آورد و به‌ نظ‌ر می‌رسید می‌خواهد راهی‌ راادامه‌ دهد که‌ پدر و مادرش‌ برایش‌ درنظ‌ر گرفته‌اند. اما خیلی‌ زود، دانشگاه‌ را رها کرد و دوباره‌ به‌ تاتر روی‌ آورد. این‌ اتفاق‌ در دهه‌ی‌ 1960 روی‌ داد، درست‌ زمانی‌ که‌ جنبش‌ هیپی‌، درسراسر جهان‌ گسترده‌ بود. این‌ موج‌ جدید، در برزیل‌ نیز ریشه‌ دواند و رژیم‌ نظ‌امی‌ برزیل‌، آن‌ را به‌ شدت‌ سرکوب‌ کرد. پائولو موهایش‌ را بلند می‌کرد و برای‌ اعلام‌ اعتراض‌، هرگز کارت‌ شناسایی‌ به‌ همراه‌ خود حمل‌ نمی‌کرد. شوق‌ نوشتن‌، اورا به‌ انتشار نشریه‌ای‌ واداشت‌ که‌ تنها دو شماره‌ منتشر شد. در همین‌ هنگام‌، رائول‌ سی‌شاس‌ آهنگساز، ازپائولو دعوت‌ کرد تا شعر ترانه‌های‌ او را بنویسد. اولین‌ صفحه‌ی‌ موسیقی‌ آن‌هابا موفقیت‌ چشمگیری‌ روبه‌رو شد و 500000 نسخه‌ از آن‌ به‌ فروش‌ رفت‌. اولین‌ بار بود که‌ پائولو پول‌ زیادی‌ به‌ دست‌ می‌آورد. این‌ همکاری‌ تا سال‌ 1976، تا مرگ‌ رائول‌ ادامه‌ یافت‌. پائولو بیش‌ ازشصت‌ ترانه‌ نوشت‌ و با هم‌ توانستند صحنه‌ی‌ موسیقی‌ راک‌ برزیل‌ را تکان‌ بدهند.

در سال‌ 1973، پائولو و رائول‌، عضو انجمن‌ دگراندیشی‌ شدند که‌ بر علیه‌ ایدئولوژی‌ سرمایه‌داری‌ تاسیس‌ شده‌ بود. به‌ دفاع‌ ازحقوق‌ فردی‌ هر شخص‌ پرداختند و حتا برای‌ مدتی‌، به‌ جادوی‌ سیاه‌ روی‌ آوردند. پائولو تجربه‌ی‌ این‌ دوران‌ رادر کتاب‌ والکیری‌ها به‌ روی‌ کاغذ آورده‌ است‌.

در این‌ دوران‌، انتشار «کرینگ‌ ـ ها» راشروع‌ کردند. «کرینگ‌ ـ ها»، مجموعه‌ای‌ از داستان‌های‌ مصور آزادی‌خواهانه‌ بود. دیکتاتوری‌ برزیل‌، این‌ مجموعه‌ را خرابکارانه‌ دانست‌ و پائولو و رائول‌ را به‌ زندان‌ انداخت‌. رائول‌ خیلی‌ زود آزاد شد، اما پائولو مدت‌ بیش‌تری‌ درزندان‌ ماند، زیرا او را مغز متفکر این‌ اعمال‌ آزادی‌خواهانه‌ می‌دانستند. مشکلات‌ او به‌ همان‌ جا ختم‌ نشد; دوروز پس‌ ازآزادی‌اش‌، دوباره‌ در خیابان‌ بازداشت‌ شد و اورا به‌ شکنجه‌گاه‌ نظ‌امی‌ بردند. خود پائولو معتقد است‌ که‌ باتظ‌اهر به‌ جنون‌ و اشاره‌ به‌ سابقه‌ی‌ سه‌ بار بستری‌اش‌ در بیمارستان‌ روانی‌، ازمرگ‌ نجات‌ یافته‌ است‌. وقتی‌ شکنجه‌گران‌ در اتاقش‌ بودند، شروع‌ کرد به‌ خودش‌ را زدن‌، و سرانجام‌ از شکنجه‌ی‌ اودست‌ کشیدند و آزادش‌ کردند.

این‌ تجربه‌، اثر عمیقی‌ بر او گذاشت‌. پائولو دربیست‌ و شش‌ سالگی‌ به‌ این نتیجه‌ رسید که‌ به‌ اندازه‌ی‌ کافی‌ "زندگی‌" کرده‌ و دیگر می‌خواهد "ط‌بیعی‌" باشد. شغلی‌ دریک‌ شرکت‌ تولید موسیقی‌ به‌ نام‌ پلی‌گرام‌ یافت‌ و همان‌ جا با زنی‌ آشنا شدکه‌ بعد بااو ازدواج‌ کرد.

در سال‌ 1977 به‌ لندن‌ رفتند. پائولو ماشین‌ تایپی‌ خرید و شروع‌ به‌ نوشتن‌ کرد. اما موفقیت‌ چندانی‌ به‌ دست‌ نیاورد. سال‌ بعد به‌ برزیل‌ برگشت‌ و مدیر اجرایی‌ شرکت‌ تولید موسیقی‌ دیگری‌ به‌ نام‌ سی‌بی‌سی‌ شد. اما این‌ شغل‌ فقط‌ سه‌ ماه‌ ط‌ول‌ کشید. سه‌ ماه‌ بعد، همسرش‌ ازاو جدا شد و از کارش‌ هم‌ اخراجش‌ کردند.

بعد بادوستی‌ قدیمی‌ به‌ نام‌ کریستینا اویتیسیکا آشنا شد. این‌ آشنایی‌ منجر به‌ ازدواج‌ آن‌هاشد و هنوز باهم‌ زندگی‌ می‌کنند. این‌ زوج‌ برای‌ ماه‌ عسل‌ به‌ اروپا رفتند و درهمین‌ سفر، ازاردوگاه‌ مرگ‌ داخائو هم‌ بازدید کردند. در داخائو، اشراقی‌ به‌ پائولو دست‌ داد و در حالت‌ اشراق‌، مردی‌ رادید. دوماه‌ بعد، درکافه‌ای‌ در آمستردام‌، باهمان‌ مرد ملاقات‌ کرد و زمان‌ درازی‌ با او صحبت‌ کرد. این‌ مرد که‌ پائولو هرگز نامش‌ را نفهمید، به‌ اوگفت‌ دوباره‌ به‌ مذهب‌ خویش‌ برگردد و اگر هم‌ به‌ جادو علاقه‌مند است‌، به‌ جادوی‌ سفید روی‌ بیاورد. همچنین‌ به‌ پائولو توصیه‌ کرد جاده‌ی‌ سانتیاگو (یک‌ جاده‌ی‌ زیارتی‌ دوران‌ قرون‌ وسطی‌) را طی کند.

پائولو، یک‌ سال‌ بعد از این‌ سفر زیارتی‌، درسال‌ 1987، اولین‌ کتابش‌ خاط‌رات‌ یک‌ مغ‌ رانوشت‌. این‌ کتاب‌ به‌ تجربیات‌ پائولو درط‌ول‌ این‌ سفر می‌پردازد و به‌ اتفاقات‌ خارق‌العاده‌ی‌ زیادی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در زندگی‌ انسان‌های‌ عادی‌ رخ‌ می‌دهد. یک‌ ناشر کوچک‌ برزیلی‌ این‌ کتاب‌ راچاپ کرد و فروش‌ نسبتا خوبی‌ داشت‌، اما با اقبال‌ کمی‌ ازسوی‌ منتقدان‌ روبه‌رو شد.

پائولو درسال‌ 1988، کتاب‌ کاملا متفاوتی‌ نوشت‌: کیمیاگر. این‌ کتاب‌ کاملاً نمادین‌ بود و کلیه‌ی‌ مط‌العات‌ یازده‌ ساله‌ی‌ پائولو را درباره‌ی‌ کیمیاگری‌، در قالب‌ داستانی‌ استعاری‌ خلاصه‌ می‌کرد. اول‌ فقط‌ 900 نسخه‌ از این‌ کتاب‌ فروش‌ رفت‌ و ناشر، امتیاز کتاب‌ را به‌ پائولو برگرداند.

پائولو دست‌ ازتعقیب‌ رویایش‌ نکشید. فرصت‌ دوباره‌ای‌ دست‌ داد: با ناشر بزرگ‌تری‌ به‌ نام‌ روکو آشنا شدکه‌ از کار اوخوشش‌ آمده‌ بود. درسال1990، کتاب‌ بریدا رامنتشر کرد که‌ در آن‌، درباره‌ی‌ عط‌ایای‌ هر انسان‌

صحبت‌ می‌کرد. این‌ کتاب‌ با استقبال‌ زیادی‌ مواجه‌ شد و باعث‌ شد کیمیاگر و خاط‌رات‌ یک‌ مغ‌ نیز دوباره‌ مورد توجه‌ قرار بگیرند. درمدت‌ کوتاهی‌، هرسه‌ کتاب‌ در صدر فهرست‌ کتاب‌های‌ پرفروش‌ برزیل‌ قرار گرفت‌. کیمیاگر، رکورد فروش‌ تمام‌ کتاب‌های‌ تاریخ‌ نشر برزیل‌ راشکست‌ و حتا نامش‌ درکتاب‌ رکوردهای‌ گینس‌ نیز ثبت‌ شد. در سال‌ 2002، معتبرترین‌ نشریه‌ی‌ ادبی‌ پرتغالی‌ به‌ نام‌ ژورنال‌ د لتراس‌، اعلام‌ کرد که‌ فروش‌ کیمیاگر، ازهر کتاب‌ دیگری‌ در تاریخ‌ زبان‌ پرتغالی‌ بیش‌تر بوده‌ است‌.

در ماه‌ مه‌ 1993، انتشارات‌ هارپر کالینز، کیمیاگر رابا تیراژ اولیه‌ی‌50000 نسخه‌ منتشر کرد. در روز افتتاح‌ این‌ کتاب‌، مدیر اجرایی‌ انتشارات‌ هارپر کالینز گفت‌: «پیدا کردن‌ این‌ کتاب‌، مثل‌ آن‌ بود که‌ آدم‌ صبح‌ زود، وقتی‌ همه‌ خوابند، برخیزد و ط‌لوع‌ خورشید رانگاه‌ کند. کمی‌ دیگر، دیگران‌ هم‌ خورشید راخواهند دید

ده‌ سال‌ بعد، درسال‌ 2002، مدیر اجرایی‌ هارپرکالینز به‌ پائولو نوشت‌: «کیمیاگر به‌ یکی‌ ازمهم‌ترین‌ کتاب‌های‌ تاریخ‌ نشر ما تبدیل‌ شده‌ است‌

موفقیت‌ کیمیاگر درایالات‌ متحده‌، آغاز فعالیت‌ بین‌المللی‌ پائولو بود. تهیه‌کنندگان‌ متعددی‌ از هالیوود، علاقه‌ی‌ زیادی‌ به‌ خرید امتیاز ساخت‌ فیلم‌ از روی‌ این‌ کتاب‌ نشان‌ دادند و سرانجام‌، شرکت‌ برادران‌ وارنر درسال‌1993، این‌ امتیاز راخرید.

پیش‌ از انتشار کیمیاگر درامریکا، چند ناشر کوچک‌ دراسپانیا و پرتغال‌، آن‌ را منتشر کرده‌ بودند. اما این‌ کتاب‌ تاسال‌ 1995، در فهرست‌ کتاب‌های پرفروش‌ اسپانیا قرار نگرفت‌. هفت‌ سال‌ بعد، درسال‌ 2001، اتحادیه‌ی‌ ناشران‌ اسپانیا اعلام‌ کرد که‌ کیمیاگر ازپرفروش‌ترین‌ کتاب‌های‌ اسپانیاست‌.

ناشر اسپانیایی‌ پائولو (پلنتا)، در سال‌ 2002 مجموعه‌ی‌ آثار کوئلیو را منتشر کرد. فروش‌ آثار کوئلیو درپرتغال‌، بیش‌ ازیک‌ میلیون‌ نسخه‌ بوده‌ است‌.

در سال‌ 1993، مونیکا آنتونس‌ که‌ از سال‌ 1989، بعد ازخواندن‌ اولین‌ کتاب‌ کوئلیو بااو همکاری‌ می‌کرد، بنگاه‌ ادبی‌ سنت‌ جوردی‌ را در بارسلون‌ تاسیس‌ کرد تابه‌ نشر کتاب‌های‌ پائولو نظ‌م‌ ببخشد. در ماه‌ مه‌ همان‌ سال‌، مونیکا کیمیاگر رابه‌ چندین‌ ناشر بین‌المللی‌ معرفی‌ کرد. اولین‌ کسی‌ که‌ این‌ کتاب‌ را پذیرفت‌، ایوین‌ هاگن‌، مدیر انتشارات‌ اکس‌ لیبرس‌ از نروژ بود. کمی‌ بعد، آن‌ کاریر، ناشر فرانسوی‌ برای‌ مونیکا نوشت‌: «این‌ کتاب‌ فوق‌العاده‌ است‌ و تمام‌ تلاشم‌ را می‌کنم‌ تا در فرانسه‌ موفق‌ شود

در سپتامبر سال‌ 1993، کیمیاگر درصدر کتاب‌های‌ پرفروش‌ استرالیا قرار گرفت‌. در آوریل‌ سال‌ 1994، کیمیاگر درفرانسه‌ منتشر شدو بااستقبال‌ عالی‌ منتقدان‌ و خوانندگان‌ مواجه‌ شد و درفهرست‌ پرفروش‌ها قرار گرفت‌. کمی‌ بعد، کیمیاگر پرفروش‌ترین‌ کتاب‌ فرانسه‌ شد و تاپنج‌ سال‌ بعد، جای‌ خود را به‌ کتاب‌ دیگری‌ نداد. بعد از موفقیت‌ خارق‌العاده‌ در فرانسه‌، کوئلیو راه‌ موفقیت‌ را درسراسر اروپا پیمود و پدیده‌ی‌ ادبی‌ پایان‌ قرن‌ بیستم‌ دانسته‌ شد.

از آن‌ هنگام‌، هریک‌ ازکتاب‌های‌ پائولو کوئلیو که‌ در فرانسه‌ منتشر شده‌، بی‌درنگ‌ پرفروش‌ شده‌ است‌. حتا دریک‌ دوره‌، سه‌ کتاب‌ کوئلیو هم‌زمان‌ در فهرست‌ ده‌ کتاب‌ پرفروش‌ فرانسه‌ قرار داشت‌.

انتشار کنار رود پیدرا نشستم‌ و گریستم‌ در سال‌ 1994، موفقیت‌ بین‌المللی‌ پائولو راتثبیت‌ کرد. دراین‌ کتاب‌، پائولو درباره‌ی‌ بخش‌ مادینه‌ی‌ وجودش‌ صحبت‌ کرده‌ است‌. در سال‌ 1995، کیمیاگر درایتالیا منتشر شد و فروش‌ بی‌نظ‌یری‌ داشت‌. سال‌ بعد، پائولو دوجایزه‌ی‌ مهم‌ ادبی‌ ایتالیا، جایزه‌ی‌ بهترین‌ کتاب‌ سوپر گرینزا کاور، و جایزه‌ی‌ بین‌المللی‌ فلایانو رادریافت‌ کرد.

در سال‌ 1996، انتشارات‌ ابژتیوای‌ برزیل‌، حق‌ امتیاز کتاب‌ کوه‌ پنجم‌ را خرید و یک‌ میلیون‌ دلار پیش‌پرداخت‌ داد. این‌ رقم‌، بالاترین‌ مبلغ‌ پیش‌پرداختی‌ است‌ که‌ تا کنون‌ به‌ یک‌ نویسنده‌ی‌ برزیلی‌ پرداخت‌ شده‌ است‌. همان‌ سال‌، پائولو نشان‌ شوالیه‌ی‌ هنر و ادب‌ رااز دست‌ فیلیپ‌ دوس‌ بلازی‌، وزیر فرهنگ‌ فرانسه‌ دریافت‌ کرد. دوس‌ بلازی‌ دراین‌ مراسم‌ گفت‌: «تو کیمیاگر هزاران‌ خواننده‌ای‌. کتاب‌های‌ تومفیدند، زیرا توانایی‌ ما را برای‌ رویا دیدن‌، و شوق‌ ما را برای‌ جست‌ و جو تحریک‌ می‌کنند

پائولو درسال‌ 1996، به‌ عنوان‌ مشاور ویژه‌ی‌ برنامه‌ی‌ «همگرایی‌ روحانی‌ و گفت‌ و گوی‌ بین‌ فرهنگ‌ها» برگزیده‌ شد. همان‌ سال‌، انتشارات‌ دیوگنس‌ آلمان‌، کیمیاگر رامنتشر کرد. نسخه‌ی‌ نفیس‌ آن‌ شش‌ سال‌ تمام‌ در فهرست‌ کتاب‌های‌ پرفروش‌ نشریه‌ی‌ اشپیگل‌ قرار داشت‌ و در سال‌ 2002، تمام‌ رکوردهای‌ فروش‌ آلمان‌ را شکست‌.

در نمایشگاه‌ بین‌ المللی‌ فرانکفورت‌ سال‌ 1997، ناشران‌ پائولو با همکاری‌ انتشارات‌ دیوگنس‌ و موسسه‌ی‌ سنت‌ جوردی‌، یک‌ میهمانی‌ به‌ افتخار پائولو کوئلیو برگزار کردند و در آن‌، انتشار سراسری‌ و بین‌المللی‌ کتاب‌ کوه‌ پنجم‌ را اعلام‌ کردند. درماه‌ مارس‌ 1998، نمایشگاه‌ بزرگی‌ در پاریس‌ برگزار شد و کوه‌ پنجم‌، به‌ زبان‌های‌ مختلف‌، و توسط‌ ناشران‌ کشورهای‌ مختلف‌، منتشر شد. پائولو هفت‌ ساعت‌ تمام‌ مشغول‌ امضا کردن‌ کتاب‌هایش‌ بود. همان‌ شب‌، میهمانی‌ بزرگی‌ به‌ افتخار اودر موزه‌ی‌ لوور برگزار شد که‌ مشاهیر سراسر جهان‌، درآن‌ میهمانی‌ شرکت‌ داشتند.

پائولو در سال‌ 1997 ، کتاب‌ مهمش‌ کتاب‌ راهنمای‌ رزم‌آور نور را منتشر کرد. این‌ کتاب‌، مجموعه‌ای‌ ازافکار فلسفی‌ اوست‌ که‌ به‌ کشف‌ رزم‌آور نور درون‌ هر انسان‌ کمک‌ می‌کند. این‌ کتاب‌، تاکنون‌ کتاب‌ مرجع‌ میلیون‌ها خواننده‌ شده‌ است‌. اول‌، بومپیانی‌، ناشر ایتالیایی‌ آن‌ را منتشر کرد که‌ با استقبال‌ زیادی‌ مواجه‌ شد.

در سال‌ 1998، باکتاب‌ ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد، به‌ سبک‌ روایی‌

داستان‌سرایی‌ بازگشت‌ و مورد استقبال‌ منتقدان‌ ادبی‌ قرار گرفت‌. در ژانویه‌ی‌ سال‌ 2000، اومبرتو اکو، فیلسوف‌، نویسنده‌ و منتقد ایتالیایی‌، درمصاحبه‌ای‌ با نشریه‌ی‌ فوکوس‌ گفت‌: «من‌ از آخرین‌ رمان‌ کوئلیو خوشم‌ آمد. تاثیر عمیقی‌ بر من‌ گذاشت‌.» و سینئاد اوکانر، درهفته‌نامه‌ی‌ ساندی‌ ایندیپندنت‌، گفت‌: «ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد ، شگفت‌انگیزترین‌ کتابی‌ است‌ که‌ خوانده‌ام‌

پائولو درسال‌ 1998، تور مسافرتی‌ موفقی‌ را پشت‌ سر گذاشت‌. در بهار به‌ دیدار کشورهای‌ آسیایی‌ رفت‌ و در پائیز، از کشورهای‌ اروپای‌ شرقی‌ دیدن‌ کرد. این‌ سفر از استانبول‌ آغاز و به‌ لاتویا ختم‌ شد.

در ماه‌ مارس‌ سال‌ 1999، نشریه‌ی‌ ادبی‌ لیر، پائولو کوئلیو را دومین‌ نویسنده‌ی‌ پرفروش‌ جهان‌، درسال‌ 1998 اعلام‌ کرد.

در سال‌ 1999، جایزه‌ی‌ معتبر کریستال‌ را از انجمن‌ جهانی‌ اقتصاد دریافت‌ کرد و داوران‌ اعلام‌ کردند: « پائولو کوئلیو، بااستفاده‌ از کلام‌، پیوندی‌ میان‌ فرهنگ‌های‌ متفاوت‌ برقرار کرده‌، که‌ اورا سزاوار این‌ جایزه‌ می‌سازد

در سال‌ 1999، دولت‌ فرانسه‌، نشان‌ لژیون‌ دونور را به‌ اواهدا کرد. همان‌ سال‌، پائولو کوئلیو باکتاب‌ ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد درنمایشگاه‌ کتاب‌ بوئنوس‌ آیرس‌ شرکت‌ کرد. رسانه‌ها شگفت‌زده‌ شدند، درمیان‌ آن‌ همه‌ نویسندگان‌ برجسته‌ی‌ امریکای‌ لاتین‌، استقبالی‌ که‌ از پائولو کوئلیو بود، بی‌نظ‌یربود. مط‌بوعات‌ نوشتند: «مسئولانی‌ که‌ از 25 سال‌ پیش‌ در این‌ نمایشگاه‌ کتاب‌ کار می‌کرده‌اند، ادعا می‌کنند که‌ هرگز چنین‌ استقبالی‌ ندیده‌اند، حتا درزمان‌ حیات‌ بورخس‌. خارق‌ العاده‌ بود.» مردم‌ ازچهار ساعت‌ پیش‌ از شروع‌ مراسم‌، پشت‌ درهای‌ نمایشگاه‌ تجمع‌ کردند و مسوولان‌ نمایشگاه‌ اجازه‌ دادند که‌ آن‌ روز، نمایشگاه‌ به‌ ط‌وراستثنا چهار ساعت‌ دیرتر تعط‌یل‌ شود.

در ماه‌ مه‌ 2000، پائولو به‌ ایران‌ سفر کرد. او اولین‌ نویسنده‌ی‌ غیرمسلمانی‌ بود که‌ بعد از انقلاب‌ سال‌ 1357، به‌ ایران‌ سفر می‌کرد. اواز سوی‌ مرکز بین‌المللی‌ گفت‌ و گوی‌ تمدن‌ها، وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌، و ناشر ایرانی‌اش‌ (کاروان‌) دعوت‌ شده‌ بود. پائولو با انتشارات‌ کاروان‌ قرارداد همکاری‌ بست‌ و با توجه‌ به‌ این‌ که‌ ایران‌ معاهده‌ی‌ بین‌المللی‌ کپی‌رایت‌ را امضا نکرده‌ است‌، اواولین‌ نویسنده‌ای‌ بود که‌ رسما ازایران‌ حق‌ التالیف‌ دریافت‌ می‌کرد. پائولو هرگز تصورش‌ را نمی‌کرد که‌ درایران‌، باچنین‌ استقبال‌ گرمی‌ روبه‌رو شود. فرهنگ‌ ایران‌ کاملا با فرهنگ‌ غرب‌ متفاوت‌ بود. هزاران‌ خواننده‌ی‌ ایرانی‌ در کنفرانس‌ها و مراسم‌ امضای‌ کتاب‌ پائولو کوئلیو در دو شهر تهران و شیراز شرکت‌ کردند.

در ماه‌ سپتامبر همان‌ سال‌، رمان‌ شیط‌ان‌ و دوشیزه‌ پریم‌، همزمان‌ در ایتالیا، پرتغال‌، برزیل‌ و ایران‌ منتشر شد. در همان‌ زمان‌، پائولو اعلام‌ کرد که‌ ازسال‌ 1996، به‌ همراه‌ همسرش‌، کریستینا اویتیسیکا، موسسه‌ی‌ پائولو کوئلیو را به‌ منظ‌ور حمایت‌ از کودکان‌ بی‌سرپرست‌ و سالمندان‌ بی‌خانمان‌ برزیلی‌، تاسیس‌ کرده‌ است‌.

کتاب‌ شیط‌ان‌ و دوشیزه‌ پریم‌ در سال‌ 2001 در بسیاری‌ از کشورهای‌ جهان‌ منتشر شدو درسی‌ کشور درصدر کتاب‌های‌ پرفروش‌ قرار گرفت‌.در سال‌ 2001، پائولو، جایزه‌ی‌ بامبی‌، یکی‌ ازمعتبرترین‌ و قدیمی‌ترین‌ جوایز ادبی‌ آلمان‌ رادریافت‌ کرد. ازنظ‌ر هیات‌ داوران‌، ایمان‌ پائولو به‌ این‌ که‌ سرنوشت‌ و سرانجام‌ هر انسان‌، این‌ است‌ که‌ سرانجام‌ در این‌ دنیای‌ تاریک‌، به‌ یک‌ رزم‌آور نور تبدیل‌ شود، پیامی‌ بسیار عمیق‌ و انسانی‌ است‌.

در اوایل‌ سال‌ 2002، پائولو برای‌ اولین‌ بار به‌ چین‌ سفر کرد و شانگهای‌،پکن‌ و نانجینگ‌ را دید. در 25 جولای‌ سال‌ 2002، پائولو به‌ عضویت‌ فرهنگستان‌ ادب‌ برزیل‌ انتخاب‌ شد. هدف‌ این‌ فرهنگستان‌ که‌ در ریودوژانیرو مستقر است‌، حفاظ‌ت‌ از فرهنگ‌ و زبان‌ برزیل‌ است‌. دو روز بعد ازاعلام‌ این‌ انتخاب‌، پائولو سه‌ هزار نامه‌ی‌ تبریک‌ از سوی‌ خوانندگانش‌ دریافت‌ کرد و مورد توجه‌ تمام‌ مط‌بوعات‌ کشور قرار گرفت‌. وقتی‌ از خانه‌اش‌ بیرون‌ آمد، صدها نفر جلو خانه‌اش‌ جمع‌ شده‌ بودند و اورا تشویق‌ کردند. هرچند میلیون‌ها خواننده‌، شیفته‌ی‌ پائولو هستند، اما اوهمواره‌ مورد انتقاد منتقدان‌ ادبی‌ بوده‌ است‌. انتخاب‌ او به‌ عضویت‌ فرهنگستان‌ برزیل‌، در حقیقت‌ نقض‌ نظ‌ر این‌ منتقدان‌ بود.

در ماه‌ سپتامبر سال‌ 2002، پائولو به‌ روسیه‌ سفر کرد و به‌ شدت‌ تحت‌تاثیر قرار گرفت‌. پنج‌ کتاب‌ او، همزمان‌ در فهرست‌ کتاب‌های‌ پرفروش‌ قرار داشت‌. شیط‌ان‌ و دوشیزه‌ پریم‌، کیمیاگر، کتاب‌ راهنمای‌ رزم‌آور نور، و کوه‌ پنجم‌. در مدت‌ دو هفته‌، بیش‌ از 250000 نسخه‌ از کتاب‌های‌ او در روسیه‌ به‌ فروش‌ رفت‌. مدیر کتابفروشی‌ ام‌.د.کا اعلام‌ کرد: «ما هرگز این‌ همه‌ آدم‌ راندیده‌ بودیم‌ که‌ برای‌ امضا گرفتن‌ از یک‌ نویسنده‌، جمع‌ شده‌ باشند. ما قبلا مراسم‌ امضای‌ کتاب‌ برای‌ آقای‌ بوریس‌ یلتسین‌ و آقای‌ گورپاچف‌ و حتا آقای‌ پوتین‌ برگزار کرده‌ بودیم‌، اما با این‌ همه‌ استقبال‌ مواجه‌ نشده‌ بود. باورنکردنی‌ است‌

در اکتبر سال‌ 2002، پائولو جایزه‌ی‌ هنر پلانتاری‌ را از باشگاه‌ بوداپست‌ در فرانکفورت‌ دریافت‌ کرد و بیل‌ کلینتون‌، پیام‌ تبریکی‌ برای‌ او فرستاد. پائولو همواره‌ از حمایت‌ بی‌دریغ‌ و گرم‌ ناشرانش‌ برخوردار بوده‌ است‌. اما موفقیت‌ او به‌ کتاب‌هایش‌ محدود نمی‌شود. او درزمینه‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ دیگر نیز موفق‌ بوده‌ است‌. کیمیاگر تاکنون‌ توسط‌ ده‌هاگروه‌ تاتر حرفه‌ای‌ در پنج‌ قاره‌ی‌ جهان‌، به‌ روی‌ صحنه‌ رفته‌ است‌ و سایر آثار وی‌ همچون‌ ورونیکا تصمیم‌ می‌گیرد بمیرد، کنار رود پیدرا نشستم‌ و گریستم‌، و شیط‌ان‌ و دوشیزه‌ پریم‌ نیز تاکنون‌ بر صحنه‌ی‌ تاتر موفق‌ بوده‌اند.

پدیده‌ی‌ «پائولو کوئلیو» به‌ همین‌ جا ختم‌ نمی‌شود. وی‌ همواره‌ مورد توجه‌ مط‌بوعات‌ است‌ و از مصاحبه‌ دریغ‌ ندارد. همچنین‌، به‌ ط‌ور هفتگی‌، ستون‌هایی‌ در روزنامه‌های‌ سراسر جهان‌ می‌نویسد که‌ بخشی‌ از این‌ ستون‌ها، در کتاب‌ مکتوب‌ گرد آمده‌اند.

در ماه‌ مارس‌ 1998، اوشروع‌ به‌ نوشتن‌ مقالات‌ هفتگی‌ در روزنامه‌ی‌ برزیلی‌ «اوگلوبو» کرد. موفقیت‌ این‌ مقالات‌ چنان‌ بود که‌ روزنامه‌های‌ کشورهای‌ دیگر نیز برای‌ انتشار آن‌هاعلاقه‌ نشان‌ دادند. تاکنون‌ مقالات‌ او در نشریات‌ «کوریر دلا سرا» (ایتالیا)، «تا نئا» (یونان‌)، «توهورن‌» (آلمان‌)، «آنا» (استونی‌)، «زویرکیادلو» (لهستان‌)، «ال‌ اونیورسو» (اکوادور)، «ال‌ ناسیونال‌» (ونزوئلا)، «ال‌ اسپکتادور» (کلمبیا)، «رفرما» (مکزیک‌))، «چاینا تایمز» (تایوان‌)، و «کامیاب‌ و جشن کتاب» (ایران‌)، منتشر شده‌ است‌.

یکی‌ از ترانه‌هایی‌ که‌ پائولو کوئلیو سروده‌ است‌:

من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌.

روزی‌، درخیابان‌، درشهر،

پیرمردی‌ را دیدم‌، نشسته‌ برزمین‌،

کاسه‌ی‌ گدایی‌ درپیش‌، ویولونی‌ در دست‌،

رهگذران‌ باز می‌ماندند تا بشنوند،

پیرمرد سکه‌هارا می‌پذیرفت‌، سپاس‌ می‌گفت‌،

و آهنگی‌ سرمی‌داد،

و داستانی‌ می‌سرود،

که‌ کمابیش‌ چنین‌ بود:

من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌

و دراین‌ دنیا هیچ‌ چیز نیست‌

که‌ قبلا نشناخته‌ باشم‌.

پایان

تهران 1387


ماخذ :‌ http://kandokave.persianblog.ir/


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان