۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

دکتر شهناز خاتمی Dr Shahnaz Khatami - کنفوسیوس

اشتباه را تصحيح نکردن خود اشتباه ديگريست. کنفوسیوس


چرا عده ایی اصرار بر آن دارند که راه اشتباه را ادامه دهند؟
و عده ایی براحتی مسیر اشتباهی را که رفته اند را رها نموده به سوی درستی و نیک رفتاری باز می گردند .
انسان موجود بسیار پیچیده ایی است .
بزرگترین مشکل آن است که عده ایی رشد و ترقی خویش را در به زحمت انداختن دیگران می بینند.
کسی را می شناختم که خود مدعی بود میداند انسان حقه باز و دغل کاریست ! اما در عین حال می گفت زندگی یعنی همین !
و کسی دیگر که می گفت یاد گرفته ام مانند سگ رفتار کنم دوست دارم همه از من فرار کنند . و اگر فرار نکنند پاچه آنان را خواهم گرفت !
براستی مگر نیکی و مصلحت جویی و ملاطفت چه بدی دارد که عده ایی باز هم مسیر بد را طی می کنند .
اشتباه اشتباست !!!
نباید گذاشت ادامه یابد.
کسی را می شناختم که با اندک کاری که از طرف دیگران بر خلاف میلش انجام می شد شروع می کرد به سر و صدا و گاها بد و بیراه گفتن . تا اینکه یکبار به خاطر همین کارش چند نفر ریختن بر سرش و حسابی ادبش کردند .
همو الان چنان آرام و محجوب است که همه دوستش دارند !
چرا در زمانی که می توانست خود را براحتی و بدون آنکه کتک بخورد اصلاح نکرد ؟!
باید یاد گرفت مسیر درست را در زندگی دنبال کرد و اشتباهات و لغزش ها را کم کرد ، بقول ارد بزرگ : زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم ، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآيند آن ، از دست دادن همه عمر است .




مجله اینترنتی زیلان - کتاب سخنان بزرگان جلد اول را دانلود کنید.

مشخصات کتاب الکترونیکی:
نام : 100 سخن از بزرگان
موضوع : سخنان قصار و نیکو از اندیشمندان و روشنفکران و ضرب المثل های تامل برانگیز
مخاطب : تمام رده های سنی
تعداد صفحات : 7 صفحه
حجم کتاب : 203 کیلوبایت
ناشر : مجله اینترنتی زیلان
پسورد : ندارد

This Book Download Link


ماخذ : http://persianok.ir/

سایت مقاله دات نت maghaleh.net - تیترها جای متن را می گیرند !

"باید خود را از قید کلمات آزار دهند و تعارفات بی پایان خلاصی بخشیم و به اصل مطلب بپردازیم در غیر این صورت در دنیای مجازی مطالب مان خواننده ایی نخواهد داشت

اینترنت همه چیز را تحت شعاع خود قرار داده است حوزه های مختلف علمی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی و غیره …. اما فکر می کنم مهمترین حوزه ایی که تحت تاثیر دنیای مجازی قرار گرفته است حوزه ادبیات است . همانگونه که می دانیم مهمترین خصیصه اینترنت سرعت در داده ها و انتقال سریع آنهاست . کدهایی که در برگیرنده حجم عظیمی از اطلاعات هستند . موتورهای جستجو وظیفه سرچ آن چه شما در ذهن دارید را بر عهده دارند . آنها برای انتقال پیام به هیچ چیز جز همان کلمات کلیدی که شما نوشته اید نمی پردازند شاید اگر به جای سرچ ، همین سئوال را از فرد آگاهی بپرسید برای شما ساعت ها مقدمه چینی کند و یا اصلا بگوید شما باید فلان حوزه ها را بیاموزید و بعد به دنبال این پاسخ باشید . احساسات ، عواطف و حتی دانش آنها باعث می شود بسیاری از چیزها را به شما نگویند اما موتورهای جستجو نه احساس دارند و نه به میزان اطلاعات و جنسیت شما کار دارند آنها یک راست شما را به سوی موضوعی که جستجو کرده اید می کشانند ، آن هم با کلی مطلب در مورد یک موضوع ، مطالعه این پاسخ ها می تواند به شما یک دید کلی از آن چه در ذهن دارید ارایه نماید. بسیاری اوقات شما به دنبال املا و یا معنای یک کلمه هستید موتور جستجو داده هایی را به شما می دهد که با استفاده از همان داده ها مشکل تان حل می شود و دیگر نیازی نیست حتی وارد سایت های مربوطه شوید . در اینجا آنچه توانسته کار شما را راحت و سریع کند تیتریست که پاسخ شما در آن قرار دارد . پس شما به یک عصاره دست یافته اید . آیا حس کرده اید که شوق و اشتیاق نسل امروز نسبت به خواندن رمان های طولانی شدیدا کم شده است ؟ دگر جوانان نمی توانند ساعتها وقت بگذارند که توده عظیمی از نوشته ها را دنبال کنند . نویسندگان داستانهای بلند به اساطیر نویسندگی می پیوندند و جای آنها را نویسندگانی نظیر پائولو کوئلیو می گیرند چرا که داستانهای کوئلیو تنها چند سطر است . بدون کوچکترین وقت کشی انگیزه و ایده فکری خویش را منتقل می سازد . در حوزه فلسفه و جامعه شناسی هم همین اتفاق افتاده ، دیگر جوانان نوشته های فیلسوفانی نظیر شوپنهاور و یا فردریش نیچه را در کتابهای آنها جستجو نمی کنند جملات و چکیده سخنان آنها جای کتابهای قطور آن ها را گرفته است اسقبال از نوشته های جبران خلیل جبران هم به همین خاطر است چون خلاصه و زیباست متفکرین و اندیشمندانی همچون ارد بزرگ و یا دالایی لاما هم پاسخ دهنده به نیازهای فکری جوانان به همین شیوه هستند در وادی شعر هم کدگرایی نمود یافته است اشعار کوتاه شدیدا مورد استقبال قرار گرفته و در این راه اشعار حکیمانی نظیر فردوسی ویا سعدی هم در حد یک بیت و یا حتی در حد یک مصرع مورد استفاده قرار می گیرد . در حوزه اطلاع رسانی و اخبار هم می بینید : در بسیار از روزنامه ها و یا سایتهای خبری شورایی تحت عنوان شورای تعیین تیتر وجود دارد . کمبود زمان و گذرایی چشم مخاطب بر روی مطالب باعث شده تیتر ها بسیار داغ و پر حرارت باشند تا مخاطب را به خواندن متن ترغیب کنند تازه در این مرحله هم متولیان اخبار فهمیده اند که مخاطب بدنبال چکیده خبر است و نه اصل خبر ! برای همین یک چکیده و خلاصه اول هر خبر می گذارند تا مخاطبی که زمانی برای صرف وقت ندارد پی به اصل جریان ببرد . سخنرانی های طولانی هم دیگر خریداری ندارد امروزه سیاستمداران بجای آن به مصاحبه های متنوع و تیتر وار می پردازند تا مخاطب خسته نشود . صدا و سیما هم به جای پخش کردن سخنرانی های طولانی به ارایه گزیده های آنها بسنده می کند . اینترنت تعارفات را برداشته و به همه گوشزد می کند که دنیای امروز دنیای ثانیه ها و چکیده ها ست . شاید بهتر باشد من هم به این بحث در همین جا خاتمه بخشم چون هدفم این بود که بگویم (( باید خود را از قید کلمات آزار دهند و تعارفات بی پایان خلاصی بخشیم و به اصل مطلب بپردازیم در غیر این صورت در دنیای مجازی مطالب مان خواننده ایی نخواهد داشت )) اکرم صادقی http://nokte.tumblr.com "


ماخذ : http://maghaleh.net/article200.html

شرح شیدایی عشق

عشق همچو ن طوفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد
و باروری روزافزون می گردد . ارد بزرگ (آرمان نامه)*


● عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . ارد بزرگ

_____________________


شرح شیدائی:


کی ز لبهایم بر آید

" شرح شیدائی " عشقم

من باین شو ر یدگی ها


مایه جان را سرشتم

هـمره هر قطره اشکی


گفته ام فریاد عاشق

با هر آن تک قطره اشکی


قصه ی دل ر ا نوشتم

من که در اوج کمالی


عشق را در سینه دارم

کی عجب باشد اگر من


"حرف" ر ا در سینه کشتم

گفته های عاشقانه


کی زبان عاشقان است

منکه عاشق تر ز عشقم


از سخن دیگر گذشتم

فرق عاشق دل بدنیا


با دگر مردم همین است

عشق چون باری به قلبم


کوله بار غم به پشتم

گفتگو حاصل ندارد


تک نگاهی صد کلام است

منکه دید م آن نگه ر ا


همچو حوری در بهشتم

شعر "شیدائی " سرودن


مذهب عاشق دلان نیست

عشق گر پرده دریدم


شاعری خودخواه و زشتم

پختگی ها د ر سکوت است


بلااخص در عشق عاشق

گر سخن گو یم به خامی


کمتر از آن تازه خشتم

عشق پرشو ر چو داری


خو د دگر رسوا ی عشقی

منکه حرفی هـم نگفتم


حرفائی مانده پشتم !!

گـفتن از احساس عاشق

چو گنه کرد بدنیاست

حرف من ماند ه بــه چشمم


همره اشک درشتم

گا ه در شوریدگی هها "


حرف گو یای دلم نیست

در پی تازه گلامی


بس درون سینه گشتم

گر به الفاظ زمینی


عشق را آلوده سازم

آسمانی عشق خود را


گوئیا بیهوده کشتم !!

سروده ی فرزانه شیدا

26 بهمن چهارشنبه 1362


هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی

این * نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی

و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است . *ارد بزرگ*(آرمان نامه)*

نویسنده کیست ؟به قلم آقای عباس معروفی /منتخب فرزانه شیدا


نويسنده کيست؟
*شنیدن فایل صوتی*= شنیدن فایل صوتی در آدرس ذکر شده در پائین صفحه در
(سایت اختصاصی آقای عباس معروفی*)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ:
برخی معتقدند که هر کس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، می‌تواند نويسنده شود.
بعضی می‌گويند انسان بايد از استعداد، و بلکه از موهبت الهی برخودار باشد تا داستان بنويسد.
عده‌ای نيز بر اين باورند که نويسندگی نياز به يک جنم ويژه دارد. اما هر کس که می‌تواند چيزی بنويسد،
لزوماً داستان‌نويس نيست.

**نويسنده کيست؟ـــــــــــــــــــــــــ:
در زندگی همواره اتفاقاتی که رخ می‌دهد، و آدم‌ها هر روزه چيزهايی می‌بينند که دل‌شان
می‌خواهد می‌توانستند آن را بنويسند و معمولاً بسياری از افراد در ذهن‌شان نوشتن را می‌نويسند،
يا خيال می‌کنند که دارند می‌نويسند. اما همين که پشت ميز می‌نشينند تا بنويسند، درمی‌يابند که نمی‌توانند.

مثلاً يک پيکرتراش کوه سنگ را دستمايه‌ی کار خود می‌کند، اما نويسنده با هيچ مواجه است يعنی
با کاغذ سفيد.
بنابراين نوشتن داستان و رمان کار ساده‌ای نيست. اينکه تو همه‌ی بافته‌های ذهنی‌ات را با خود
به پشت ميز بياوری ساده است، اما چه‌جوری آن را بر کاغذ منتقل کنی، سختی کار آغاز می‌شود.

يک کاغذ سفيد، يک پنجره که بتوان تخيل را پرواز داد، يک مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی،
خواندن کتاب‌های داستان و نمونه‌های درجه‌ يک ادبيات ايران و جهان،

شرايط لازم نويسنده شدن است، اما کافی نيست.
نويسنده صد صفحه می‌خواند و يک صفحه می‌نويسد.

ما آثار آنتوان چخوف را می‌خوانيم که ببينيم چکار کرده که ما نکنيم، و آثار همينگوی را می‌خوانيم که
ببينيم چکار نکرده تا ما انجام دهيم.نويسنده نياز به تربيت کردن ذهنش دارد؛ برای داستان ديدن همه چيز.
يک داستان‌نويس جوری چهارچوب ذهنش را برای ساختار داستان تربيت می‌کند که حتا روياهايش
هم ساختار داستانی پيدا کند.اما چگونه می‌توان يک موضوع خوب برای يک داستان پيدا کرد؟
اين سئوالی است که همواره در ذهن داستان‌نويسان جوان مطرح می‌شود، هيچ پاسخی مناسب‌تر از
اين پرسش دوباره نيست که:
داستان خوب را چگونه بايد نوشت، زيرا موضوع بد وجود ندارد. اگر به اطراف خود نگاه کنيد،
روزنامه‌ها را ورق بزنيد، در همه‌ی اتفاقات و حوادث و اخبار حتماً دستمايه‌هايی برای يک داستان خوب
وجود دارد.
اما آيا هر داستانی که نوشته شد، می‌تواند در اين هياهوی توليد، خودی از خود نشان بدهد،
وشانه به شانه‌ی آثار هنری بزرگ بايستد؟
بله، موضوع بد وجود ندارد. فقط داستان خوب وجود دارد، و داستان بد در درازای زمان،
وجود خود را خود انکار می‌کند.
مثلاً چقدر داستان و رمان خوانده‌ايم
که وقتی زمانی بعد به جلد کتاب نگاه می‌کنيم، چيزی يادمان نمی‌آيد، چقدر فيلم ديده‌ايم
که بعدها وقتی به عکسی از آن فيلم برمی‌خوريم،
يادمان نيست که موضوع فيلم چه بود.
چقدر فيلم‌های هاليوودی ديده‌ايم با هنرپيشه‌های معروف!
چقدر کتاب‌های جنجالی خوانده‌ايم که زمانی بعد هيچ چيزی از آن در ذهن‌مان نمانده، و برعکس،
چه کسی می‌تواند "گربه در باران" همينگوی را از ياد ببرد؟

يا چطور ممکن است "بيگانه" کامو فراموش شود،
و "ژرمينال" اميل زولا، و "رگتايم" دکتروف، و "ناطور دشت" سالينجر؟
هيچ کتاب يا فيلم، و به طور کلی هيچ اثری به صرف تبليغات و جنجال برپا نمی‌ماند.

هنر با کمک عصای زير بغل جز چند قدم بيش‌تر نمی‌تواند راه برود،

هنر بايد بر پاهای خودش بايستد.
ما تصميم می‌گيريم داستان خوب بنويسيم، داستانی که بهترش را کسی نتواند بنويسد.
يعنی خودمان جوری داستان را بنويسيم که بهترين نوع و نمونه‌ی روايت آن داستان باشد.
اين کار ساده نيست، اما دشوار هم نيست،
وگرنه چخوف، هدايت، گلشيری، مالامود، همينگوی، سالينجر، بکت، و خوان رولفو وجود نداشتند.

فقط بايد از جا بلند شويم و خود را برای کاری بزرگ و هيجان‌انگيز آماده کنيم.
*داستان کوتاه *
ــــــــــــــــــــــــ:
ادبيات در قالب‌ها و فرم‌های مختلفی ارائه می‌شود؛ داستان، رمان، نمايشنامه، فيلمنامه، انکدوت،
حکايت، افسانه، شعر، و متن‌های ديگر.
من در اين برنامه بيش‌تر درباره‌ی ساختار داستان حرف می‌زنم. اگر ساختار رمان را يک باغ تصور
کنيم که معمولاً با بيل شکلش می‌دهند، داستان کوتاه يک باغچه است که با دست مرتب می‌شود.
من ترجيح می‌دهم البته رمان را هم با دست بنويسم. هرچند که اين، کاری‌ست کشنده،
اما کار دل را دست می‌کند.
داستان کوتاه مثل باغچه با دست مرتب می‌شود، و در يک نظر در چشم می‌نشيند.
صفدر تقی‌زاده، مترجم و داستان‌شناس ارزشمند معاصر درباره‌ی داستان کوتاه چنين می‌نويسد:
«داستان کوتاه انعطاف‌پذيرترين نوع ادبيات داستانی است. داستان ممکن است
مجموعه‌ای از چند حادثه يا تک‌گويی يا توصيفی ساده از واقعه‌ای بدون شخصيت باشد.
"کوتاه" بودن آن هم می‌تواند چيزی بين يک صفحه تا ده هزار کلمه را در بر گيرد. اما از
ويژگی‌های مشخص داستان کوتاه اين است که پس از خواندن به علت بيان حالات انسانی
و اجتماعی بلند "جلوه" کند.

داستان کوتاه که در اوايل قرن نوزدهم يتيمی بی نام و نشان بود، به صورت متداول‌ترين و
مردم‌پسندترين قالب ادبيات داستانی وارد قرن بيستم شد. يکی از دلايل آن، علاوه بر تحولات صنعتی
و احتماعی و فرهنگی، رواج فراوان نشريه و مجله در قرن بيستم بود.
اين نشريه‌ها به سبب خوی سرعت‌طلب خوانندگان خود، به متون کوتاه و تصاوير بسيار،
و مطالبی که حوصله‌ی خوانندگان را سر نبرد، نياز وافر داشتند.

بدين ترتيب، داستان کوتاه خوانندگان فراوان يافت و نياز بدان موجب افزايش کيفيت شد،
و رفته رفته به مرحله‌ی تکامل رسيد، و سرانجام به صورت شاخه‌‌ی ادبی و هنری مستقلی
با امکانات بيانی مؤثر از حالات برون و درون انسان درآمد.
* آنتوان چخوف، اين داستان‌نويس نازنين
آنتوان چخوف، نويسنده بزرگ روس جايی می‌نويسد:

«من هنوز ديدی فلسفی و سياسی از زندگی پيدا نکرده‌ام، و هر ماه که می‌گذرد، عقيده‌ام را عوض می‌کنم.
بنابراين ذهن خودم را تنها به توصيف اين‌که قهرمانان آثارم چگونه عاشق می‌شوند و ازدواج می‌کنند
و بچه‌دار می‌شوند و حرف می‌زنند و می‌ميرند، محدود و مشغول نکرده‌ام.»

درونمايه‌ی اصلی آثار آنتوان چخوف، انزوا، تنهايی، و سرخوردگی طبقات زجرکشيده و به‌ويژه
محروميت‌های دهقانان، و نيز زندگی ملال‌آور و بی‌حاصل اشراف است.

چخوف انسانی رئوف بود، و فقط يک جنبه‌ی زندگی را نمی‌ديد؛ و هرگز از ديدن اندکی نور و
زيبايی در ورای يک حادثه‌ی غم‌انگيز و تراژيک غافل نبود.
مشخص‌ترين ويژگی هنر چخوف، سادگی به شکل‌های گوناگون است. داستان‌هايی سخت ساده که
برای ابديت نوشته شده است.* موزيک اين برنامه از ويتاس خواننده جوان روس است.

به قلم: جناب اقاى عباس معروفی*نويسنده معروف مقىم خارج از کشور*
ماخذ:سایت آقای عباس معروفی:نویسنده



ماخذ اوليه: تازه هاى ادبى به مديريت جناب آقای مجتبی .م.



نویسنده متن : فرزانه شیدا

تارنگار یک تنهایی چهار نفره - سخن کوتاه کوتاه





اهل سیاست پاسخگو هستند ! البته تنها به پرسشهایی که دوست دارند !!!.

ارد بزرگ


شکست های زندگی ، درهای پیروزی را می گشاید و خودپسندی درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد . ارد بزرگ

شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است .

ارد بزرگ

انانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند .

ارد بزرگ



ماخذ : http://kavire-por-moj.blogfa.com/post-42.aspx


سایت جاودانه ها - جملات کوتاه و حکیمانه یوهان ولفگانگ گوته

>


استقبال بی نظیری که از سخنان نادرشاه افشار ، حکیم فردوسی و سپس ارد بزرگ و فردریش نیچه شد مرا واداشت جملاتی از جبران خلیل جبران را نیز از کتابهای او گلچین کنم و امروز سخنان و جملات کوتاه و آموزنده یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی:‎Johann Wolfgang von Goethe ‏) (متولد: ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت ؛ درگذشت: ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده بزرگ آلمانی را که عاشق حافظ شیرازی ما بود را تقدیم می کنم . امیدوارم مفید واقع شود .


آنها كه غايبند ، كمال مطلوب اند . حاضرين معمولي و پيش پا افتاده اند . گوته


از استثنائـات است كه كسي را بـه خاطر آنچه كه هست دوست بدارند . اكثر آدمها چيزي را در ديگران دوست دارند كه خود به آنها امانت مي دهند : خودشان را ، تفسير و برداشت خودشان را از او ... گوته


استعداد در فضاي آرام رشد ميكند و شخصيت در جريان كامل زندگي . گوته


اگر به مهماني گرگ مي رويد ، سگ خود را به همراه ببريد . گوته


اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ايشان نزديك شوي عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون كمي به آنان نزديك شوي به زودي پستي و ناچيزي خود را بر تو آشكار سازند. گوته


بشر، بر صفحه‌ي شطرنج ابديت، چون پياده‌اي در دست خدا و شيطان است. گوته


با داشتن اراده قوي مالک همه چيز هستيد . گوته


تنها شرط رسيدن به پيروزي داشتن اراده قوي است شرايط ديگراهميتي ندارد. گوته


پيش از آن كه كاري بكني ، بايد كسي باشي . گوته


خدايا هنر چقدر بلند و عمر چه اندازه کوتاه است. گوته


زيبايي ناپايدار و فضيلت جاودانه است . گوته


در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آميزي نهفته است.گوته


سخن گفتن يک نوع احتياج است ولي گوش دادن هنر . گوته


جواني نيز مانند پاک ترين و بهترين عشقها سرانجامي ندارد . گوته


كار ما نماينگر قابليت هاي ماست . گوته


كسي كه داراي عزمي راسخ است ،جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند . گوته


كوشش اولين وظيفه انسان است. گوته


فعاليت تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاكت است . گوته


قلب معزور و خودخواه هرگز نمي تواند از سرگيجه و بي حوصلگي بگريزد. گوته


طوفان هاي حوادث، اخلاقيات و روحيات انسان را تقويت مي كند. گوته


مردان شجاع فرصت مي آفرينند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت مي نشينند . گوته


هر چه نور بيشتر باشد ، سايه عميق تر است . گوته


هر آنچه را که مي توانيد انجام دهيد ، و يا در رؤياي خود مي بينيد که قادر به انجام آن هستيد شروع کنيد ، جسارت در بطن خود، نبوغ و قدرت جاودانه اي را نهفته دارد . گوته


هرکس بايد روزانه يک آواز بشنود ، يک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقي بزند . گوته


هر كس با استعدادهايي خلق شده كه بايد آنها را به كار بندد . به كار بستن آنها ، بزرگترين سعادت در زندگي هر فرد است . گوته


هيچ کس نمي تواند ما را بهتر از خودمان فريب دهد . گوته


نياسائيد ، زندگي در گذر است . برويد و دليري کنيد ، پيش از آنکه بميريد ، چيزي نيرومند و متعالي از خود بجاي گذاريد ، تا بر زمان غالب شويد . گوته


وظيفه اي را که از همه به شما نزديک تر است انجام دهيد. گوته



ماخذ :
http://javedane-ha.blogspot.com/2009/08/blog-post_17.html

جملات کوتاه و حکیمانه یوهان ولفگانگ گوته



استقبال بی نظیری که از سخنان نادرشاه افشار ، حکیم فردوسی و سپس ارد بزرگ و فردریش نیچه شد مرا واداشت جملاتی از جبران خلیل جبران را نیز از کتابهای او گلچین کنم و امروز سخنان و جملات کوتاه و آموزنده یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی:‎Johann Wolfgang von Goethe ‏) (متولد: ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت ؛ درگذشت: ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده بزرگ آلمانی را که عاشق حافظ شیرازی ما بود را تقدیم می کنم . امیدوارم مفید واقع شود .


آنها كه غايبند ، كمال مطلوب اند . حاضرين معمولي و پيش پا افتاده اند . گوته


از استثنائـات است كه كسي را بـه خاطر آنچه كه هست دوست بدارند . اكثر آدمها چيزي را در ديگران دوست دارند كه خود به آنها امانت مي دهند : خودشان را ، تفسير و برداشت خودشان را از او ... گوته


استعداد در فضاي آرام رشد ميكند و شخصيت در جريان كامل زندگي . گوته


اگر به مهماني گرگ مي رويد ، سگ خود را به همراه ببريد . گوته


اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ايشان نزديك شوي عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون كمي به آنان نزديك شوي به زودي پستي و ناچيزي خود را بر تو آشكار سازند. گوته


بشر، بر صفحه‌ي شطرنج ابديت، چون پياده‌اي در دست خدا و شيطان است. گوته


با داشتن اراده قوي مالک همه چيز هستيد . گوته


تنها شرط رسيدن به پيروزي داشتن اراده قوي است شرايط ديگراهميتي ندارد. گوته


پيش از آن كه كاري بكني ، بايد كسي باشي . گوته


خدايا هنر چقدر بلند و عمر چه اندازه کوتاه است. گوته


زيبايي ناپايدار و فضيلت جاودانه است . گوته


در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آميزي نهفته است.گوته


سخن گفتن يک نوع احتياج است ولي گوش دادن هنر . گوته


جواني نيز مانند پاک ترين و بهترين عشقها سرانجامي ندارد . گوته


كار ما نماينگر قابليت هاي ماست . گوته


كسي كه داراي عزمي راسخ است ،جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند . گوته


كوشش اولين وظيفه انسان است. گوته


فعاليت تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاكت است . گوته


قلب معزور و خودخواه هرگز نمي تواند از سرگيجه و بي حوصلگي بگريزد. گوته


طوفان هاي حوادث، اخلاقيات و روحيات انسان را تقويت مي كند. گوته


مردان شجاع فرصت مي آفرينند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت مي نشينند . گوته


هر چه نور بيشتر باشد ، سايه عميق تر است . گوته


هر آنچه را که مي توانيد انجام دهيد ، و يا در رؤياي خود مي بينيد که قادر به انجام آن هستيد شروع کنيد ، جسارت در بطن خود، نبوغ و قدرت جاودانه اي را نهفته دارد . گوته


هرکس بايد روزانه يک آواز بشنود ، يک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقي بزند . گوته


هر كس با استعدادهايي خلق شده كه بايد آنها را به كار بندد . به كار بستن آنها ، بزرگترين سعادت در زندگي هر فرد است . گوته


هيچ کس نمي تواند ما را بهتر از خودمان فريب دهد . گوته


نياسائيد ، زندگي در گذر است . برويد و دليري کنيد ، پيش از آنکه بميريد ، چيزي نيرومند و متعالي از خود بجاي گذاريد ، تا بر زمان غالب شويد . گوته


وظيفه اي را که از همه به شما نزديک تر است انجام دهيد. گوته



انجمن فرهيختگان ايران - جنگ خوب است یا بد ؟

جنگ خوب است یا بد ؟
بر دل مردم شهر نیشابور ترسی بسیار افتاده بود سپاه دشمن به نزدیکی شهر رسیده و تیراندازان و مردان نیزه بدست در پشت کنگره ها ایستاده و کمین گرفته بودند . ارگ فرمانروای شهر پر رفت و آمدتر از هر زمان دیگر بود یکی از سربازان محکم درب خانه خردمند پیر شهر را می کوبید و در نهایت پیرمرد را با خود به ارگ برد فرمانروای شهر نگاهی به صورت آرام و نگاه متین پیر مرد افکنده و گفت می دانم که گلایه ها در سینه داری اما اکنون زمان این سخن ها نیست به من بگو در این زمان چه راهی در پیش روی ماست . شهر در درون سپاه فراوان دشمن گم خواهد شد . دشمن شهرهای بین راه را به آتش کشیده و سرها بریده است . دیوارها و درهای شهر توان مقاومت زیادی ندارند . هیچ سپاهی هم به کمک ما نخواهد آمد ما هستیم و همین خونخواران پیش روی . لشکر آنها همچون نیزه ایی به سینه شهرمان فرود خواهند آمد.

ریش سفید شهر خنده اش گرفت : فرمانروا پرسید هنگامه جنگ و ستیز است نه جای خنده .
پیرمرد گفت فرمانروایی که می ترسد جان خویش را هم نمی تواند از مرگ نجات دهد چه برسد به مردم بی پناه را.
فرمانروا گفت سپاه دشمن در نزدیکی نیشابور است آن وقت من نهراسم .
ریش سفید گفت در این مواقع هر دو طرف سپاه به فرمانروای خویش و شجاعت او می اندیشند . مردم زندگی و امیدشان را در سیمای شما می بینند و سپاه دشمن هم به فرمانروای خویش .
فرمانروا اگر نباشد نه شهر باقی می ماند و نه سپاه دشمن. ریش سفید ادامه داد راه نجات ما از شمشیر های برهنه دشمن تنها و تنها در به زانو در آوردن فرمانروای آنها خلاصه می شود . شما در درون شهر هستید و آنهم در مرکز شهر و آنها در بیابان و بدون دیوار ، حال فرمانروایی که امنیت ندارد شما هستید یا دشمن ؟.
فرمانروای نیشابور گفت اکنون در اطراف فرمانروای دشمن پنجاه هزار شمشیر بدست حضور دارند چگونه به او دست یابیم . ریش سفید گفت نیشابور شهری بزرگ است بگذار دور شهر حلقه بزنند به این شکل سپاه دشمن پراکنده می شود و تعداد نگهبانان فرمانروای آنان نیز بسیار کم خواهد شد . آن گاه در زمان مناسب عده ایی را با تن پوشهایی همانند سربازان دشمن به سراغ او بفرستید و سپس سر او را بر نیزه کرده بر برج و باروهای شهر بگردانید تا ترس بر جان آنان فرو افتد در غروب همان روز طبل جنگ را به صدا درآورد به گونه ایی که همه حتی سربازان ما هم بدانند فردا کارزار در راه است. فردایش چون سپیده خورشید آسمان دشت را روشن کند سپاهی نخواهید دید.
در همین هنگام رایزنان دربار نیشابور وارد شده و پند و اندرز دادن را آغاز کردند آنها می گفتند جنگ به سود هیچ کس نیست خونریزی دوای درمان هیچ دردی نیست و قتل کردن عذاب دنیوی و اخروی خواهد داشت . فرمانروا رو به ریش سفید شهر کرده و گفت می بینی رایزنان شهر ما را . پیرمرد گفت نوک پیکان سپاه دشمن از همین جا آغاز می شود . فرمانروا با شنیدن این سخن دستور داد رایزنان ابله را به زندان بیفکنند .

اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست” را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت .
چهار روز گذشت دروازه های شهر نیشابور دوباره باز شد ، کشاورزان و باغداران به سوی محل کار خویش بازگشتند و زندگی ادامه یافت .
فرمانروای نیشابور تا پایان زندگی پیرمرد به خانه او می رفت و درس ها می آموخت .


ماخذ : http://www.iran-far.com/showthread.php?t=12383

تالار هواداران لیورپول LIVERPOOL F.C. / Iranian Official Site Forum

آدمهای فرهمند و خودباور بدنبال کف زدن دیگران نیستند آنها به شکوه و ارزش کار خود باور دارند . ارد بزرگ

برتری همیشه منفور بوده است ، و هنگامیکه برتر از همه ای بیشتر منفوری .گراسیان

بدگویی ، رسوایی در پی دارد . ارد بزرگ



ماخذ : http://forum.liverpoolfc.ir/showthread.php?p=55092

دکتر شهناز خاتمی Dr Shahnaz Khatami - رالف امرسون

مقیاس ارزش انسان اهمیتی است که به وقت خود میگذارد . رالف امرسون


همه از ارزش وقت و زمان سخن می گویند اما واقعا کمتر کسی تمام زمان خود را به شکل درست و هدفمند به کار می گیرد . برایان تریسی معتقد است باید به گونه ایی زندگی کنیم که انگار فرصت کافی برای انجام یک کار را به شکل محدود در اختیار داریم واضح تر آنکه این حرف به معنای داشتن استرسی دایمی می باشد او می گوید این استرس به ما کمک می کند تا امور خود را سریعتر انجام بدهیم و در نتیجه زودتر به موفقیت برسیم .

بسیاری وقت خود را با مجالس همگانی و دید و بازدیدهای کاذب پر می کنند و در نهایت نمی توانند مدارج رشد را طی کنند . ارد بزرگ در این ارتباط جمله جالبی دارد که : دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. همو در جای دیگر می گوید : با ولخرجی تنها مال نمی رود ، زمان ارزشش فراتر است ، و آن هم نابود می شود .

برای آنکه درست از لحظه ها بهره برد باید دانست که زندگی خودش یک فرصت است . محدوده ایی که انسان باید از آن به بهترین شکل ممکن بهره برد به قول مارون : زندگی بازیچۀ دست اقبال نیست ، بلکه فرصت عظیمی است که باید از ان استفاده کرد و مغتنمش شمرد .

برای همین است که اهل فکر و دانش از بسیاری امور بی ارزش کم می کنند تا بتوانند فرصت بیشتری را برای فکر و عمل خویش فراهم سازند بقول ارد بزرگ : مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند .




گوشه ایی از شهر وین


ماخذ : http://drshahnazkhatami.blogspot.com/2009/08/blog-post_8827.html

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان