۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

تارنگار افشین عباسی - نظریه قاره کهن "ارد بزرگ" بهترین راه حل برای مقابله با تجزیه طلبی

“ارد بزرگ” Orod Bozorg

این روزها افکار بسیاری از جوانان معطوف به اندیشه های "ارد بزرگ" (Orod Bozorg) اندیشمند نامدار کشورمان است . برای آنهایی که اهل مطالعه هستند و چند چون افکار ، مسلما نظریه قاره کهن ارد بزرگ ذهنشان را بیش از هر چیز دیگر به خود مشغول نموده است .به طور خلاصه اگر بخواهیم در مورد نظریه قاره کهن صحبت کنیم باید بگویم که ارد بزرگ در آنجا به چرایی وجود قاره ها و چگونگی شکل گیری آنها اشاره می کند و در نهایت پرده از رازی شگرف بر می دارد او می گوید اروپا در زیر سیطره فرهنگ یونان است و در آسیا دو بخش فرهنگ چین و عرب دایه دار میدان هستند حال آنکه تمدن ایران باستان با این که حوزه تمدنی بسیار بزرگتر و غنی تری داشته است اما بخاطر بذر استعمار و خود خواهی بعضی از کشورها کم رنگ شده است . کشورهای محدوده قاره کهن عبارتند از : قزاقستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال باختری هندوستان ( سرزمین کشمیر ) ، پاکستان ، ایران ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، قبرس ، نیمروزی ترین (جنوبی ترین ) بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا نیمروز اکراین ، آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان .

http://bookdl.ir/myadmin/wp-content/uploads/2007/10/great-orod-ghareh-kohan-2.jpg

قسمت صورتی رنگ محدوده قاره کهن را به نمایش می گذارد


او معتقد است این حوزه که شامل بیست کشور می شوند باید تحت عنوان قاره کهن گرد هم آیند . البته ریشه بحث ارد بزرگ حماسی و تاریخی است . او در بخشی از نظریه خود چنین می گوید:

اگر به پیشینه فر و شکوه کشورهای قاره کهن نگاهی بیفکنیم خواهیم دید همه ما خویشاوندانی بسیار نزدیک هستیم به نیرنگهای گوناگون از هم بدور افتاده ایم و بدبختانه امروز هر یک سنگی به سینه می زنیم .

بی هیچ بزرگ نمایی استاد فردوسی والاترین خدمت را در همگرایی این سرزمین به خرج داده است . در اثر جاودانه او می خوانیم که فریدون پادشاه اساطیری سه فرزند داشت به نامهای تور و سلم و ایرج .

تور را به خاور (سرزمین امروزی چین ) و فرزندی را به باختر کشورش که اروپا باشد فرستاد و مرکز فرمانروایی خویش که قاره کهن است را به ایرج ، پاک ترین فرزندش سپرد . جالب است که بدانید نخستین کسی که از این میان کشته می شود همان ایرج است!
او با نیرنگ برادرانش در خاور و باختر کشته می شود . و گویا این آرزوی دیرین سلم و تور امروز به بار نشسته است !!!

فرزندان ایرج هنوز نتوانسته اند سرچشمه خرد جهان را در قاره کهن همگن کنند.

بزرگترین تحدیدی که امروزه بر کل منطقه قاره کهن سایه افکنده است بحث تجزیه طلبی است . نمونه های بارز آن در کشورهای پاکستان، افغانستان ، ترکیه ، عراق و گرجستان دیده می شود .

اجرای نظریه قاره کهن این خطر را به کلی از بین می برد و مجموع این بیست کشور را تحت یک قاره همانند قاره اروپا همگن و یکدست می کند .

همه ایرانیان بدنبال دیدن دوباره مجد و عظمت ایران هستند ایجاد این قاره که تنها بر بستر فرهنگ مشترک شکل می گیرد قسمتی از این خواست دیرین را تحقق می بخشد .

دکتر شیوا صولتی در رابطه با نظریه قاره کهن می گوید : به نظر من ارد بزرگ با این دیدگاه توانسته در حساس ترین مقطع تاریخی از تجزیه کشورهای این ناحیه و خرد شدن در فرهنگهای غیر بومی جلوگیری کند چین در قالب پیمان شانگهای و قراردادهای دو جانبه سعی در حضوری بلند مدت در این منطقه را دارد و از سوی دیگر عربها به جان مردم منطقه افتاده اند با القاعده و شبکه الجزیره ، و از سوی دیگر ، اتحادیه اروپا سعی در اختلاف افکنی در منطقه را دارد . درمان این همه سختی و پلشتی را می توان در این نظریه دید . ایران باید نقش محوری داشته باشد این تنها پیمانی خواهد بود که ما محور اصلی خواهیم بود و اگر ما نباشیم وضع هر روز بدتر از این خواهد شد …

این همان نکته ای است که من هم به آن اشاره نمودم امروز به خاطر سکوت و شاید عدم توجه نخبگان سیاست خارجی ما منطقه قاره کهن محل نقل انتقالات نظامی و گاها سیاسی شرق و غرب شده است حال آنکه ایران و دیگر کشورهای منطقه می توانند با تعامل بر روی تاریخ و فرهنگ مشترک این جریان را به سود کشورهای منطقه تمام کنند .

دکتر رحمت محمدی در مورد نظریه قاره کهن می گوید : به نظر من این نظریه می تواند یک همگرایی بزرگ در سطح منطقه و همین طور در داخل کشورها ایجاد کند .
به جرات می توان گفت این نظریه برجسته ترین نظر و دیدگاهی است که تا کنون برای مقابله با موج تجزیه طلبی مطرح شده است . ارد بزرگ از ریشه ها سخن می گوید ریشه های که هیچ یک از کشورهای منطقه با آن مشکلی ندارند او به زنجیره اتحاد به زیباترین شکل ممکن اشاره می نماید . او بر ما نهیب می زند مبادا گرفتار امپریالیسم شرقی شویم او از ما می خواهد دست به زانوی خویش بگیریم از ما می خواهد در تعاملی مشترک با کشورهای اطراف حقوق تاریخی خویش در سطح جهان را مطالبه کنیم . سخن او برای همه این کشورها نوید بخش و در عین حال می تواند کشورهای شرقی و حوزه جنوب خلیج فارس را به موضع گیری وا دارد . غرب چنانچه در طول تاریخ نشان داده بسیار اندک اما با فکر و منطق پیش خواهد آمد و انتظار نمی رود بتواند در کوتاه مدت بر پتانسیلی که به این شکل آزاد می گردد غلبه کند . پیدایش نظریه قاره کهن باعث ایجاد غرور ملی و جلوگیری از افسردگی جوانان منطقه خواهد شد و خواهد توانست موجب مجد و عظمت کشورمان شود .این حقیر هم با این نظریه کاملا موافقم. امیدوارم با تشکیل قاره کهن به عنوان ششمین قاره جهان ، آینده شکوهمندتری در انتظار کشور عزیزمان ایران باشد .

نظریه قاره کهن برای نقش آفرینی کشور ما به مراتب از گروه بندیهای حال حاضر منطقه ایی کارا تر و مفیدتر خواهد بود پیمان منطقه ایی اکو یا همان سازمان اکو ، پیمان شانگهای و غیره هیچکدام نمی توانند همچون اجرای نظریه قاره کهن تضمین کننده منافع ملی ما باشند .


منابع :

نظریه قاره کهن

دانشنامهٔ آزاد ویکی‌پدیا

ماخذ : http://gloryvista.persianblog.ir/post/45/

تارنگار فیلسوف - چهار سخن زیبا


آنچه هستيد شما را بهترمعرفي مي کند تا آنچه مي گوييد . بزرگمهر

“ارد بزرگ” Orod Bozorg

هنر زمانی ارزش می یابد که سخن ناتوان از گفتن است . ارد بزرگ

فریدریش نیچه Nietzsche

تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه


جبران خلیل جبران Gibran Khali

چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران


ماخذ : http://100100.blogfa.com/post-9.aspx


تارنگار عکس های مشاهیر - عکسی از ارد بزرگ

ارد بزرگ "Orod Bozorg"

پایگاه تخصصی پرورش اندام - سورنا

سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان از سوی اشک سیزدهم ( ارد orod * ) پادشاه دلاور اشکانی فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره می‌کردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد ارد پادشاه ایران که خود در شرق ایران در حال جنگ با مهاجمین بود ، یکی از فرماندهان بسیار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومیها فرستاد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت . در جنگی که در جلگه‌های میان رودان ( بین‌النهرین ) و در نزدیکی شهر کاره Carrhae «حران» روی داد. در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران ***** که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.،دولت روم در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.

مرگ سورنا ، باعث شد اروپائیان مرگ او را برگردن اشک سیزدهم بیافکنند تا بدین گونه انتقام از پادشاه مقتدر امپراتوری ایران بگیرند .
و متاسفانه این دسیسه کارگر افتاد بگونه ای که زخم این نیرنگ سپاه ایران را ضعیف و ضعیف تر نمود .
و تا پایان دوره سلسله اشکانی دیگر سپاهی به اقتدار و بزرگی دوران اشک سیزدهم پدید نیامد .
اروپائیان هر گاه در صحنه قدرت نتوانسته اند پیش روند ، دست به حیله گری و دروغ گویی زده اند و فاحش ترین نمونه آن دسایس آنها در طی سلسله اشکانی است...


(*) ارد سیزدهمین پادشاه سلسله اشکانی بود او مقتدرترین حکمران آن سلسله است . فرماندهان بسیار شجاعی همچون سورنا را در اختیار داشت . در ضمن ارد نام اندیشمند و مصلح کشورمان ارد بزرگ هم هست او دارای درسهای زیادی در حوزه اخلاق و حکمت است و صاحب نظریاتی همچون قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه و ...

ماخذ : http://www.powerbuilding.ir/forums/showthread.php?t=6963&page=3

تارنگار عکس های مشاهیر - سورنا سردار بزرگ ايراني

سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان از سوی اشک سیزدهم ( ارد orod * ) پادشاه دلاور اشکانی فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره می‌کردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد ارد پادشاه ایران که خود در شرق ایران در حال جنگ با مهاجمین بود ، یکی از فرماندهان بسیار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومیها فرستاد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت . در جنگی که در جلگه‌های میان رودان ( بین‌النهرین ) و در نزدیکی شهر کاره Carrhae «حران» روی داد. در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.،دولت روم در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.

مرگ سورنا ، باعث شد اروپائیان مرگ او را برگردن اشک سیزدهم بیافکنند تا بدین گونه انتقام از پادشاه مقتدر امپراتوری ایران بگیرند .
و متاسفانه این دسیسه کارگر افتاد بگونه ای که زخم این نیرنگ سپاه ایران را ضعیف و ضعیف تر نمود .
و تا پایان دوره سلسله اشکانی دیگر سپاهی به اقتدار و بزرگی دوران اشک سیزدهم پدید نیامد .
اروپائیان هر گاه در صحنه قدرت نتوانسته اند پیش روند ، دست به حیله گری و دروغ گویی زده اند و فاحش ترین نمونه آن دسایس آنها در طی سلسله اشکانی است...


(*) ارد سیزدهمین پادشاه سلسله اشکانی بود او مقتدرترین حکمران آن سلسله است . فرماندهان بسیار شجاعی همچون سورنا را در اختیار داشت . در ضمن ارد نام اندیشمند و مصلح کشورمان ارد بزرگ هم هست او دارای درسهای زیادی در حوزه اخلاق و حکمت است و صاحب نظریاتی همچون قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه و ...

برگرفته از :

http://www.ayoot.com/news/1387/12/684


ماخذ : http://mashahirphoto.webphoto.ir/945680.htm

سایت سخن بزرگان

آنچه هستيد شما را بهترمعرفي مي کند تا آنچه مي گوييد . بزرگمهر

“ارد بزرگ” Orod Bozorg

هنر زمانی ارزش می یابد که سخن ناتوان از گفتن است . ارد بزرگ

فریدریش نیچه Nietzsche

تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه


جبران خلیل جبران Gibran Khali

چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران


ماخذ : http://sokhanan.ir/myadmin/?p=327

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

تالار گفتگوي آسمان زندگی - محبوبترین های ایران


محبوبترین های ایران



محبوبترین شاعر ایران = سیمین بهبهانی
تعداد یافته های گوگل : حدود 87,600
اشعار زیبای او همانند ( دوباره می سازمت وطن ) بر لبان ایرانیان جاریست .



محبوبترین پیشوای مذهبی حال حاضر ایران = آیه الله العظمی سیستانی
تعداد یافته های گوگل : حدود 32,900
او در حال حاضر دارای بیشترین مقلد در بین شعیان ایران است.


محبوبترین متفکر و اندیشمند ایران = ارد بزرگ
تعداد یافته های گوگل : حدود 283,000
اندیشمند میهن پرست کشورمان که سخنان و نظریات او بیشترین استقبال نسل جوان ایران را به همراه داشته است .



محبوبترین شاهنامه شناس ایران = جلال خالقی مطلق
تعداد یافته های گوگل : حدود 28,700
دهها سال از عمر خویش را صرف پیرایش شاهنامه حکیم فردوسی نموده است .



محبوبترین خواننده ایرانی = داریوش اقبالی
تعداد یافته های گوگل : حدود 73,800
او یکی از اندک هنرمندان عرصه موسیقی است که در دل پیر و جوان ایران جا دارد .



محبوبترین ادیب ایرانی = میر جلال الدین کزازی
تعداد یافته های گوگل : حدود 66,900
گویش پارسی او با استفاده از کلمات سره موجب علاقه مردم وطن دوست ایران نسبت به او شده است .



محبوبترین فیلمساز ایرانی = داریوش مهرجویی
تعداد یافته های گوگل : حدود 108,000
فیلم های او دارای نمایشنامه بسیار نیرومند و خوش ساخت هستند مهرجویی هنرمندی میهن دوست است .



محبوبترین پزشک ایرانی = مجید سمیعی
تعداد یافته های گوگل : حدود 33,900
بزرگترین جراح مغز و اعصاب جهان که زحماتش در این عرصه باعث غرور ملی ایرانیان شده است .


ماخذ : http://lailimojtabae.lefora.com/2009/04/06/20090406140249/page1/#post14558068

جامعه مجازی iran20.com - در بسته ایی وجود ندارد

alt
آخرین عکس ستار خان پیش از مرگ در کنار باقر خان

با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود .
در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند .
در زمانی که همه فکر می کردند ستارخان نیز همانند بسیاری از آزادیخواهان کشته شده است یکی از یارانش در حضور باقر خان به او گفت قشون دولتی رحمی ندارند و به ما مزدور می گویند، ستارخان پاسخ داد : اگر مزدور هم باشیم مزدور مردمیم نه اجنبی . باقرخان هم گفت : حکیم فردوسی هم وقتی شاهنامه را می نوشت در ایران غریب بود . ستارخان در حالی که به دور دست نگاه می کرد گفت : بزودی مردم آزادیخواه ایران تومار اجنبیان را در هم خواهند پیچید .
این نشان میدهد حتی در بدترین شرایط مبارزین آزادیخواه نا امید نشدند و دل به تقدیر نسپردند ، منتظر دگرگونی اوضاع توسط این و آن هم نشدند .
به سخن ارد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
و دیدیم در اندک زمانی ورق برگشت و مشروطه خواهان وارد تهران شدند و حاکمیت ملی را بار دیگر زنده نمودند .


ماخذ : http://www.iran20.com/blog.php?user=AHMAD10200&blogentry_id=24577

تارنگار ندای عشق - فردوسي استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي


فردوسي استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است .
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي
فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري نظام جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي م***** و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است.
سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است.
زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .
آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن

زندگی نامه



حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.
فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.
همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.
چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.
او خود می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.
عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.
ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.
تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.
فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.


در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.
اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.
فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.
او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

ویژگیهای هنری شاهنامه
"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.
اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود .
ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.
شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.
فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.
در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.
زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.
حکیم فردوسی خود توصیه می کند:
تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.
جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.
تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.
زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.
برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.
پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.
شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.
آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.
قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.
اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.
نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.


تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.
تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.
چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر
***
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک
***
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید
موسیقی
موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.
علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.
اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب

منبع داستانهای شاهنامه
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.
این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.
اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.
علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.
پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.
دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.
او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.
دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.
دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.
فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.
از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

بخش های اصلی شاهنامه
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.
در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)
در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.
پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.
مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.
دوره تاریخی
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.
در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.
پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.


ماخذ : http://mahfel-adab.blogfa.com/post-26.aspx


تارنگار حرفه و فن از نگاه نو - گريه كنيد!!



اما آیا می‌دانید که اشک ریختن می‌تواند چقدر برای روح و جسم ما مفید باشد؟

حتماً تعجب می‌کنید البته فراموش نکنید اشک ریختن ممکن است از طریق محرک‌های بسیاری ایجاد شود اما آنچه که ما در این بحث می‌خواهیم مطرح کنیم اشک ریختن به واسطه تحریک احساسات است.

محققان عقیده دارند گریه و خنده هر دو ریشه در یک بخش از مغز دارند و همان‌طور که خنده فواید زیادی برای بدن دارد که می‌توان از آنها به پایین آوردن فشار خون، افزایش قدرت ایمنی بدن و بهبود حالت روحی اشاره کرد گریه نیز خواص مشابهی دارد.

متخصصان مغز و اعصاب که روی گریه تحقیقات زیادی انجام داده‌اند می‌گویند گریه می‌تواند براثر هر محرک بیرونی مانند شنیدن یک موسیقی، تماشای یک فیلم یا محرک درونی مثل یادآوری خاطرات تلخ و یا هر چیز دیگری ایجاد شود اما آنچه اهمیت دارد این است که بدین ترتیب تخلیه احساسی که بسیار ضروری است انجام می‌گیرد.

باید بدانید که به طور عادی زنان 4 برابر بیشتر از مردان گریه می‌کنند و بررسی‌های انجام شده نشان داده است که 85 درصد از زنان و 72 درصد از مردان پس از گریه احساس بهتری دارند.البته گریه مردها و زنان با هم تفاوت بسیار دارد به قول ارد بزرگ :میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است .

همچنین یکی از تأثیرات اجتماعی گریه نیز این است که وقتی ما گریه می‌کنیم اطرافیان نرمش و انعطاف پذیری بیشتری نشان داده و تمایل به حمایت بیشتری از ما پیدا می‌کنند. نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که گاهی اوقات گریه کردن بسیاری از مسائل نهفته احساسی را آشکار می‌کند.
به عبارت دیگر گاهی اوقات ما تا گریه نکنیم نمی‌دانیم که ناراحت هستیم. به قول نویسنده کتاب «راز اشک‌ها» ما از
طریق گریه کردن درباره احساسات خود بیشتر می‌آموزیم و بدین ترتیب می‌توانیم با این احساسات کنار بیاییم.شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که درست وقتی که حالتان به‌ظاهر خوب است با کوچک‌ترین اشاره و بهتر بگویم با جرقه‌ای به گریه می‌افتید، این همان آشکار کردن احساسات نهفته است، یعنی امکان دارد شما در اعماق قلب خود احساس تنهایی، ناراحتی، عصبانیت، یأس و طرد شدگی کنید اما به آنها اهمیت ندهید تا این که انباشته شود و بالاخره در جایی بروز کند.

نکته دیگر این است که همان‌طور که اشک ریختن و تخلیه احساسی مفید است انباشته کردن خشم و ناراحتی و نگاه داشتن اشک هم مضر است. مطالعات نشان داده است که انباشت احساسات منفی موجب افزایش فشار خون، مشکلات قلبی، سرطان و بسیاری از عوارض دیگر می‌شود.به یاد داشته باشید که ما از نظر طبیعی و ژنتیکی باید در مواردی اشک بریزیم. پس اگر بخواهیم جلوی آن را بگیریم ضربات جبران‌ناپذیری به سلامت خود وارد می‌کنیم.
حتماً تا به حال با افرادی که عزیزی را از دست داده‌اند اما سعی کرده‌اند که گریه نکنند روبه‌رو شده‌اید. چنین افرادی پس از مدتی مبتلا به انواع اختلالات جسمی و روحی خواهند شد چرا که به تعبیر روانشناسان به‌موقع سوگواری نکرده‌اند و این احساسات جمع شده و از آنجایی که راه تخلیه و بروز نداشته‌اند مانند یک دیگ زودپز عمل کرده و با انفجار خود روح و جسم خود را ویران کرده‌اند.

اگر از نظر شیمیایی هم به مسئله نگاه کنیم مواد تشکیل دهنده اشکی که به واسطه بروز احساسات جاری شده با اشکی که تحریکات فیزیکی مانند خارش و یا پیاز ایجاد شده تفاوت دارد.

اشکی که منشاء احساس دارد حاوی پروتئین بیشتری است و مقداری کورتیزول هم دارد (کورتیزول هورمونی است که در شرایط بحرانی و توأم با استرس در بدن ترشح می‌شود). پس این قضیه نشان می‌دهد که اشک ریختن در چنین مواقعی موجب سم زدایی از بدن می‌شود. برخی از روانشناسان اشک را به کریستال‌های یخ تشبیه می‌کنند که در تماس با گرمای زندگی آب شده و مانند رود از چشم‌ها سرازیر می‌شوند.

این نکته نیز لازم به ذکر است که وقتی اشک‌های ما منشاء ناراحتی یا درد دارند بدن احساس به تماس فیزیکی پیدا می‌کند. برای مثال وقتی فرزندان گریه می‌کنند و والدین آنها را در آغوش می‌گیرند زودتر آرام می‌شوند و این تأثیر وقتی شدت می‌گیرد که این در آغوش گرفتن همراه با احساس همدردی و محبت باشد.

این یک حالت اثبات شده طبیعی است که با رعایت آن روند تخلیه احساسات زودتر و راحت‌تر سپری می‌شود. به‌علاوه آنجا که چشم‌ها پنجره‌ای رو به قلب انسان هستند، اشک‌های ما نیز که از چشمان‌مان سرازیر می‌شود نشانگر حالت ناآرامی‌، ترس، نگرانی، خشم و آسیب‌پذیری روح ما هستند.

پس بیایید از حالا سعی کنیم بر گریه و اشک واقع‌بینانه نگاه کنیم و این تصور اشتباه که هر فردی که قوی باشد تحت هیچ شرایطی اشک نمی ریزد را کنار بگذاریم زیرا بدن و روح ما به‌طور طبیعی با مسائل و مشکلاتی روبه‌رو می‌شود که نیاز به تخلیه و اشک ریختن دارد. سخن ارد بزرگ در این رابطه گویای واقعیت است :آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند .


مریم منصوری خواه
ماخذ: http://herfe1386.blogfa.com/post-140.aspx


تالار PersianDown Forums - بررسی حالت های خنده و شوخی



تا ده پانزده سال پیش، همة رویکردهای روان‌شناسی اصرار داشتند که شوخ‌طبعی و خنده روی سلامت روان اثر مثبت دارد.

روانکاوان پیرو فروید، شوخی را یک شیوة دفاعی پخته و متمدن می‌دانستند که ما آدم‌ها در مقابل اضطراب به کار می‌گیریم، البته ناخودآگاه! گروهی به نام شناخت‌گراها می‌گفتند شوخی یک توانایی شناختی‌ است؛ توانایی فهمیدن، بازسازی، به یاد آوردن و البته خلق لطیفه‌‌ها.

عده‌ای مثل رفتارگراها آن را در حد یک عادت پایین‌ آوردند و در مقابل، انسان‌گراها شوخی را به اندازة یک نگاه ویژه به جهان، بالا می‌بردند. اما همة این گروه‌ها در یک چیز موافق بودند: شوخی چیز خوبی است!
البته همه آنها این را اذعان دارند که شوخی و خنده برای هر موقعیت نمیتوان بهترین نسخه باشد و شوخی کردن و خندیدن هم جا و مکان خاص خود را میطلبد اما به طور کلی همه اندیشمندان با خنده درمانی به نوعی موافقند
ارد بزرگ در این رابطه میگوید: خنده طبیعی زیباست و نوای زندگیست .


همة استادان که نظرشان را دادند، کم‌کم‌ عده‌ای شروع کردند برای شوخی تست درست کردن. یکی از این جدیدترها به نام رُد. ای. مارتین (Rod A.Martin) هم مثل بقیه مشغول شد.

مارتین اولش از پر و پا قرص‌ترین طرفدارهای شوخ‌طبعی بود. او فکر می‌کرد شوخی در مقابل استرس معجزه می‌کند. تست‌های اولش را هم بر همین پایه ساخت. اما در سال‌های آخر قرن بیستم (1998 تا 2000) کشف کرد که یک جای کار می‌لنگد.

او و همکارش کوپر دریافتند که شوخی در بهترین حالت، رابطة بسیار ضعیفی با سلامت روان دارد.

شوخی‌ها، انواع و اقسام

مارتین در ادامة تحقیقاتش در سال 2003 اعلام کرد که چهار سبک شوخی را تشخیص داده است و فهمیده است کدامشان سالم‌اند و کدامشان ناسالم. این سبک‌‌ها عبارت‌اند از:

1 ـ شوخی خودفزاینده (self - enhancing)
ما با این شوخی‌ها خودمان را بالاتر از حد واقعی می‌بریم بدون این که دیگران را تحقیر کنیم. مثلا یک فرد با قیافة معمولی به دوستش می‌گوید: «لامسب این خوش‌تیپی هم شده دردسر برای ما!»

2 ـ شوخی پیونددهنده (af f iliative)
این شوخی، بدون این که ما یا دیگران را بالا و پایین ببرد، رابطه را محکم‌تر می‌کند. مثلا وقتی از دو هنرپیشة مرد که زیاد با همدیگر همبازی شده‌اند با شیطنت به یک زوج سینمایی تعبیر می‌کنیم، از این شوخی استفاده کرده‌ایم.

3 ـ شوخی پرخاشگرانه (aggressive)
شوخی‌هایی که با به کاربردنش طرف مقابل را تحقیر می‌کنیم. مثال‌هایش متأسفانه زیادند. وقتی توی یک جمع، کسی به شما می‌گوید «گدا» و بعد که ناراحت می‌شوید می‌گوید «شوخی کردم بی‌جنبه!»، دو بار از شوخی پرخاشگرانه استفاده کرده است.

4 ـ شوخی‌ خودشکنانه (self –defeating)
با استفاده از این شوخی‌ها ما خودمان را تحقیر می‌کنیم تا دیگران لبخند بزنند. مثلا: «ما سگ شما نیستیم دوستان!»

می‌شود حدس زد که شوخی‌های اول و دوم، شوخی‌های سالم و سومی و چهارمی ناسالم هستند. و البته می‌شود با توجه به این دسته‌بندی آدم ها را هم روان‌شناسی کرد:

شوخی‌های خودفزاینده: این آدم‌ها نگاه شوخ طبعانه به زندگی دارند. از شوخی برای مقابله با استرس و غمگینی استفاده می‌کنند. اضطراب کمتری دارند. برون‌گرا، صادق، سرزنده، دارای عزت نفس بالا و البته خوش‌بین هستند.

شوخی‌‌های پیونددهنده: این آدم‌ها، هم خوب شوخی می‌کنند هم زیاد! بیشتر از دیگران لطیفه می‌گویند. دوست دارند جمع را سرگرم کنند. این آد‌م‌ها هم اضطراب و افسردگی کمتری دارند. و البته برون‌گرایی، صداقت، سرزندگی، عزت نفس و خوش‌بینی بالا را هم کپی کنید!

شوخی‌های پرخاشگرانه: این آدم‌ها توی جنبه‌های دیگر زندگی‌شان هم پرخاشگری و خصومت را بروز می‌دهند. این موجودات، صمیمیت و درستکاری کمی دارند. روابط دوستانه را خراب می‌کنند و کمتر مورد پذیرش دیگران قرار می‌گیرند.

شوخی‌های خودشکنانه: آدم‌هایی که با شوخی خودشان را تحقیر می‌کنند، افسردگی و اضطراب بیشتر دارند. جالب است که این آدم‌ها خصومت و پرخاشگری را هم بیشتر تجربه می‌کنند، البته احتمالا به صورت پنهان. این افراد، عزت نفس و صمیمت پایین‌تری دارند و از حجم حمایت اطرافیان، چندان راضی نیستند. (رجوع کنید به ستون «شوخی روی نمودار»)

شوخی ایرانی: می‌دانید چند تحقیق عمیق و واقعی در مورد روان‌شناسی شوخی در ایران انجام شده است؟ دقیقا هیچی! این در حالی است که یک مجلة معتبر علمی به نام «نشریة بین‌المللی تحقیقات شوخی» در دنیا وجود دارد.

تنها اشاره‌ای که به شوخی در تحقیقات ایرانی شده است، مربوط به هیجان‌جویی دانشجویان تهرانی در خوابگاه است. هم دختران و هم پسران دانشجو، در ده اولویت اول هیجان جویی‌شان، از شوخی با یکدیگر نام برده بودند.

ما ایرانی‌ها آستانة خندیدن بالاتری نسبت به کشورهای غربی داریم. یعنی ما را دیرتر و دشوارتر می‌توان خنداند. زبان فارسی که به گفتة دکتر نجم آبادی تبدیل به یک زبان ادبی و پر از ایهام شده است، بستر مناسبی برای استفاده و سوءاستفاده در قالب شوخی است. می‌گویند از هر صد جملة فارسی، شصت جمله کژتابی دارد، یعنی می‌توان از آن برداشت‌های گوناگون کرد.





کاری که مارتین و همکارانش در غرب انجام دادند، مبتنی بر روشی آماری به نام تحلیل عوامل بود. آن‌ها با مراجعه به فرهنگ عامة مردم و جمع‌آوری شوخی‌ها از پرسشنامه‌های بسیار طولانی، به این 4نوع شوخی اصلی رسیدند.

چه بسا اگر چنین کاری در ایران انجام شود، ما به انواع دیگر شوخی هم دست پیدا کنیم. می‌توان حدس زد که متأسفانه «طعنه» به عنوان یک شوخی، هم عرض با شوخی پرخاشگرانه به شدت بین ما رواج دارد. شوخی کنایه‌آمیز شاید پیچیده‌ترین نوع شوخی باشد.

ما در کلماتمان دیگران را بالا می‌بریم اما در واقع، هدفمان تحقیر طرف مقابل است. وقتی ما به دوستمان که تازگی‌ها مشروط شده است می‌گوییم «دکتر!» هدفی جز تحقیرش نداریم.(رجوع کنید به نمودار «شوخی طعنه آمیز»)

شوخی‌های زنانه، شوخی‌ها ی مردانه
همان‌طور که حدس می‌زنید، مردها بیشتر از شوخی‌های پرخاشگرانه استفاده می‌کنند و همان‌طور که حدسش را نمی‌زنید شوخی خودشکنانه هم در مردها شایع‌تر است، اما در شوخی‌های دیگر تفاوت چندانی بین زن و مرد وجود ندارد.

این‌ها نتایج تحقیقات مارتین است، اما محققان دیگر هم بیکار نبوده‌اند و در بحث شوخی به نتایج جالبی رسیده‌اند؛ مثلا اریک برسلر روان‌شناس دانشگاه مک مستر کانادا، دریافت که خانم‌ها و آقایان برای شوخی‌های مشابه، معنای مشابهی قائل نیستند.

او در پژوهش‌هایش از زنان و مردان متعددی درخواست کرد به پرسش‌نامه‌ای جواب بدهند که تمایل به انواع شوخی را در فرد مقابل می‌سنجید و نتیجه این شد که: «زنان عمدتا دوست دارند که مردان، مولد یا آغازگر شوخی باشند و مردان عمدتا دوست دارند که زن‌ها پذیرندة شوخی‌هایشان باشند.»

جان مورال، استاد روان‌شناسی بالینی در کالج ویلیامزبورگ ایالت ویرجینیا هم تحقیقاتی با موضوع «شوخی» داشته است. او می‌گوید: «مردها گاهی برای تحقیر دیگران از شوخی استفاده می‌کنند؛ یعنی گاهی شوخی را ابزاری برای یک توهین خودمانی می‌دانند، چیزی شبیه شوخی‌های پرخاشگرانة خودمان، اما به ندرت از شوخی برای تحقیر دیگران استفاده می‌کنند.»

به نظر او، این یک تفاوت پایه‌ای بین مردان و زنان است که مردان عمدتا برای رقابت با سایر مردان از شوخی استفاده می‌کنند، اما زنان عمدتا برای پیوند با زنان دیگر.

«مردان بامزه جذاب ترند.» این جمله بدیهی را هم نیلسون به زبان علمی تبیین کرده است. او می‌گوید مردان شوخ‌طبع دو ویژگی مهم دارند: اول این که، خلاق هستند و دوم این که، چشم‌انداز مضاعفی دارند.

یعنی هم از دید خودشان به قضایا نگاه می‌کنند و هم از دید شوخی شونده. نیلسون تأکید دارد که: «این دو صفت به ویژه برای زنان بسیار جذاب است.»

جالب است بدانید که در یکی از روش‌های رایج درمان افسردگی، موسوم به شناخت درمانی، یکی از اهداف مهم درمانگر، ایجاد تغییر در نوع نگاه فرد افسرده به جهان است. شناخت‌ درمانگران از شوخی برای تأمین این منظور استفاده می‌کنند.

شناخت آدم‌ها بر مبنای شوخی‌هایشان
گروهی از روان‌شناسان از حدود شصت سال پیش شروع کردند به جست‌و‌جوی صفات عمدة شخصیتی افراد. روش آن‌ها این بود که لغت نامه‌ها را ورق می‌زدند، صفات انسانی را انتخاب می‌کردند و آن‌ها را تبدیل می‌کردند به پرسشنامه.

بعد آن‌ها را روی یک گروه از آدم‌ها که نمایندة جامعه محسوب می‌شدند اجرا می‌کردند و در نهایت یک سری فرایندهای پیچیدة آماری انجام می‌دادند تا برسند به چند صفت عمده.

جدیدترین و پذیرفته شده‌ترین این صفات، پنج عامل بزرگ شخصیت هستند که آقایان مک کرا و کوستا آن‌ها را کشف کرده‌اند. این پنج صفت عبارت‌اند از:

«روان نژندگرایی»، یعنی این که شما چقدر هیجان‌هایتان پایدار است؟ «برون گرایی»، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با جمع باشید و در گروه‌ها فعالیت کنید؟، «پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید»، یعنی این که شما چقدر دوست دارید با عقاید جدید، جاهای جدید، هنرهای جدید و کلا موقعیت‌های جدید آشنا شوید؟، «توافق پذیری»،یعنی این که شما وقتی در یک جمع قرار می‌گیرید چقدر با آن جمع همرنگ می‌شوید و فروتنانه قوانینش را می‌پذیرید؟ و بالاخره «وظیفه شناسی»، که منظم بودن، با وجدان بودن و دقیق بودن شما را می‌سنجد.

این مقدمة بلند به این خاطر بود که بگوییم آن سبک‌های شوخی که به آن‌ها اشاره کردیم، با این عوامل شخصیتی رابطه دارند؛ بدین ترتیب که:
کسانی که عمدتا از شوخی‌های خودفزاینده استفاده می‌کنند، هیجانات پایدارتری دارند و به قول معروف دمدمی مزاج نیستند. این افراد غالبا برون‌گراترند و نسبت به تجربه‌های جدید هم پذیراترند. بد نیست بدانید که این گروه معمولا صفات مردانة بیشتری هم دارند، چه زن باشند و چه مرد.


کسانی که عمدتا از شوخی‌های پیونددهنده استفاده می‌کنند، بیشتر تمایل دارند که با جمع باشند یعنی برون‌گراترند و مثل خودفزاینده‌ها به حضور در موقعیت‌های جدید هم تمایل دارند اما این افراد بر عکس خودفزاینده‌ها صفات زنانة بیشتری دارند.


کسانی که از شوخی‌های پرخاشگرانه استفاده می‌کنند، پایداری هیجانی‌شان پایین‌تر است، یعنی دمدمی‌ مزاج‌ترند و زودتر از کوره در می‌روند. آن‌ها وقتی در جمعی قرار می‌گیرند معمولا ساز خودشان را می‌زنند یعنی «توافق پذیری» پایینی دارند و بالاخره این که این گروه معمولا آدم‌های وظیفه‌شناسی نیستند. قابل حدس است که شوخی‌های پرخاشگرانه را هم باید جزو شوخی‌های مردانه محسوب کرد.



کسانی که از شوخی‌های خودشکنانه استفاده می‌کنند، پایداری هیجانی‌شان به شدت پایین است و به همین خاطر نمرات اضطراب و افسردگی‌شان بالاست. آن‌ها هم مثل پرخاشگرها در جمع، توافق‌پذیری پایینی دارند و آدم‌های چندان با وجدانی نیستند و جالب‌تر این که این شوخ طبعی هم با صفات مردانه‌تر رابطه دارد.

شوخی، نوعی دیگر
به خودتان اجازه بدهید که راحت‌تر بخندید. این را هم در محدودة باورهایتان وارد کنید، هم در محدودة رفتارهایتان. به زندگی‌ به چشم یک کمدی رمانتیک نگاه کنید، نه یک تراژدی وحشتناک.

عادت‌های ناخوشایندتان را با «قصد متناقض» نابود کنید! مثلا اگر می‌ترسید در حضور جمع صحبت کنید مبادا نامناسب ارزیابی شوید، عمدا در به وجود آمدن این فاجعه مبالغه کنید.

عمدا همان کار را انجام بدهید تا بر ترستان غالب شوید. مثلا می‌توانید در مورد آن موقعیت، مطلب بنویسید: شما به شدت عرق کرده‌اید، طوری که از پیشانی‌تان فواره‌های عرق بیرون می‌زند. از این بدتر که نمی‌شود!

در مورد کلماتی که استفاده می‌کنید حساس باشید. ممکن است به مرور زمان نوع خاصی از کلمات در صحبت‌های شما رسوب کرده باشند. می‌توانید با افکارتان آن‌ها را تغییر دهید.

با دوست یا همسرتان در مورد شوخی‌ها یک «واژه شناسی» خلق کنید. این باعث می‌شود که بتوانید از تفسیرهای همدیگر در مورد شوخی‌ها آگاه شوید، در صورت لازم آن‌ها را تغییر دهید و ارزیابی کنید که کدام یک از آن‌ها واقعا بهترند.




جمله‌های داغ
رابرت فراست : شوخی بیجا و خنده بی دلیل، دلنشین‌ترین نوع بزدلی است.
ارد بزرگ : خنده های بلند و پیگیر ، نفیر فرا رسیدن هنگامه رنج و سختی ست.
مارک تواین : شوخی، ریشه‌اش شادی نیست. ریشه‌اش غم است. گمان نمی‌کنم توی بهشت، خبری از شوخی باشد!
گروچو مارکز : شوخی، عقلی است که زده باشد به صد.سرش.

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان