۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

همسر خویش


ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg



ارد بزرگ می گوید : همسر خویش را از شهر و دیار خویش برگزینید ، نبود ریشه های فرهنگی همسو ، سختی به بار می آورد .


ارد بزرگ می گوید : رود مهر در این سرزمین جاریست ... آزادی و آزادگی خواست همیشگی ایرانیان بوده است .


ارد بزرگ می گوید : در کاخ های ویران شده نامداران سرزمینمان ایران می توان هزاران هزار چشمه جاری دید ...می توان فریادهای دادگستر آنها را شنید ... و تنهایی را از یاد برد ...


ارد بزرگ می گوید : عشقی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند ارزشی ندارد عشق باید توان پرتاب انسان به سوی هدفهای راستین را داشته باشد .


۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

شعر آزاده از شاعر معاصر: مشکوة توکل


شعر آزاده از شاعر معاصر: مشکوة توکل

صبح است و درون خانه ما

از پنج نفر یکی است بیدار

آری پدرم که مرد کار است

از صبح سپید تا شب تار



هر روز برای لقمه ای نان

قبل از همه می رود ز خانه

تا ناظر دست ما نباشد

دستان زیاد و سفره خالی

ای وای نگفته ام کی ام من

شرمنده

......

اسم من آزاده

موی من خرمایی

وای گفتم خرما

دهنم آب افتاد

سن من سن بلوغ

بچه اول مام و پدرم

خوا هری هم دارم

یک برادر دارم

می رود مدرسه کودکی ام

درس بابا نان داد

تا که من یادم هست

همه جا نکبت بود

خانه و مدرسه مان

دوستمان

سفره مان خالی بود

دستهامان بسیار

پدرم کارگر نانوایی است

جای شکرش باقی است

لا اقل نان داریم

تا که من یادم هست

گاه ماهی یک بار

او مرا بوسیده است

آنچه از بوسه او یادم هست

اثر سوزن ریش

بوی سم سیگار

بهترین دلخوشیم

رادیو یک موجی است

که یکی داد به من

در ازای .....

بگذر

تا که من دلگیرم

او مرا دمساز است

یا دم آمد قبلا



" گفته بود از بوسنی

این برادرها و خواهران دینی

هان مسلمان هستند

ما مسلمان هستیم

دینشان گردن ماست "



باز هم شرمنده

باز از مرحله پرت افتادم

داشتم می گفتم

خانه مان ، خانه که نه

یک اتاق رهنی است

من نمی دانم چند

در حیاتش حوضی است

شیر آبی آنجاست

دور تا دور اتاق

در اتاق بغلی

پسری شیطان هست

نه !

خود شیطان است

هرزه و خیره و چشمش نا پاک

نشئه از بنگ و حشیش و تریاک

بگذریم

گفتنش آسان نیست

یک موالی هم هست

آن طرف کنج حیاط

که برای قضای حاجت

در صفی از زن و مرد

صبح ها می ایستیم

از جهاتی این هم

عین تمرین دموکراسی هست

باز دلگیر شدم

همدمم باز کجاست

شانس من اخبار است



" در فلسطین امروز

شیخ حسن باز ترور گردیده

جان سالم در برد

دو نفر هم دیروز

کشته با تیر شدند

هان مسلمان هستند

ما مسلمان هستیم

دینشان گردن ماست "

"

باز معذور بدار

باز پرت افتادم

مادرم رخت کسان می شوید

جامه ی پاک خودش هم به نگاه آلودست

نگه خیره مردان پلید

او جوان است هنوز

گرد پیری به رخش ننشسته

پشت او گشته کمان

تا به یادش هستم

خاطرم آزردست

باز دلگیر شدم

رادیو محض خدا

بنواز آهنگی



" امروز عراق صحنه درگیری است

بصره و در اربیل

کوفه و کرب و بلا

کشته ها بسیارند

هان مسلمان هستند

ما مسلمان هستیم

دینشان گردن ماست "



وای بس کن دیگر

پاک از یادم رفت

چه می گفتم من

هان

امروز که خواهرم ترانه

وحشت زده و پریش احوال

در گوش دلم یواشکی گفت :

"دیشب که به خواب ناز بودم

وز بهر قضا پریدم از خواب

دست پدرم به قصد کشتن

بر گردن مادرم فشرده

وز بهر خلاص دست و پا زد

افسوس نبرد کاری از پیش

وقتی نفسش شماره افتاد

از کشتن مام منصرف گشت "

ای وای کجاست مام اکنون

خجلت زده گفتم اوست حمام

باری تو مشو پریش احوال

بهر تو به خواجه میزنم فال

بردار بیار رادیو را

کز یاد برم غم زمانه

چون گوش دهم دوباره می گفت


" از سوریه و دمشق و لبنان

از کابل و قند هار و افغان

هان مسلمان هستند

ما مسلمان هستیم
شعر آزاده از شاعر معاصر: مشکوة توکل

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●فرگرد تنهایی●


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد تنهایی ●
انسان در چند شکل میتواند انسانی تنها باشد یکی اینکه کسی را در زندگی خود نداشته باشد یا نه دوست ودوتتانی را در زندگی خود داشته باشد ودرعین حال چه درمیان افراد خانواده چه در جامعه احساس تنهائی کند نمونه ی دیگر تنهائی ازغم به انزوا رفتن وتنهائوی کشیدن است که شخص چنان دچار اندوه روحی میشودد کهبا داشتن خانواده واقوام ودوست واشنا باز تنهائی را ترجیح داده وبه غم واندوه به خلوت خویش میشتابد ودردل وزندگی خود را برهمپان میبنند وتنهائی دیگری داریم که خواسته ی دلپذیر خود شخص است یعنی زمانی که نیازمند خلوت وتنهائی خمویش است به میل خود به خلوت رفته وزمانی که استراحت روحی خود را انجتم دادبراحتی به جمع باز میگردد نمونه ی اول ودوم معمولا تنهائی های دردناکی ست که بروی شخص اثرم منفی گذاشته وحتی نیازمند به روانشناس ویاوری ویاری دیگر کسان نیز هستند تا ازاین انزوا وبی کسی بیرون آمده به زندگی وجامعه برگردند لذا وقتی اینگونه افراد , با دکتر روانشناسی به سخن مینشینند روانشناسان در عین ریشه یابی در حدود اندوه واحساس روحی شخص تلاش میکنند که اورا در جمع ها وگروههایی برده ویا برنامه رییزی هائی با دلخواه خود او برای او ترتیب دهند که او ازاین انزوا وبی کسی بیرون بیاید ودرعین حال برای آنکه کسی که بطور کل در دینا تنهاست واقاومی ندارد قادر باشد خوف وترس تنهائی خود واحساس اندوه ناشی از آن را از دل برهاند تنها وبهترین عمل , کار کردن است وبودن در محیطهای شلوغ حتی اگر این محیط خیابانی باشد ویا گوشهی قهوه خانه وتریا ومکانی عمومی که بهرشکل انسان میتواند از تنهائی محص وسکوت رهائی یافته وهمیشه کسانی پیدا میشوند که باینگونه افراد توجه میکنند وسر سخن را باایشان باز مینمایند معمولا انسانهای تنها نیز خوی واخلاق خود را دارا هستند عده ای کم رو وخجالتی هستنئد بخشی مغرور وخود بین وگروهی نیز چون شاعران ونویسندگان ونقاشان هنرمندان وهمچنین در دنیای اندیشه, انسانهای اهل منطق وفلسفه وروحانی و...که گروهی متفکر واندیشمندند واین گروه , نه ازگروه خجالتی ها هستند ونهاز کروه خودخواهان وافراد خود پرستی که مشغول بخود بوده و خود ودنیای شخصی خودرا میپرستند وجهان را بباد مسخره میگیرند وهرگز حاضر نیستند کسی را همسطح خود حساب کنند تا بعنوان دوست در زندگی هود راه دهند . گروه شاعران وهنرمندا وبزرگان علم واندیشه ومتفکرین در اصل تنهای خودد را ارج نهاده از ان نه غمگینند نه افسرده بلکه حتی ازآن لذت میبرند وخلوت وتنهائی ایشان محفل ارامش وجای قلم آنان است تا در سکوت وارامش قادر به این باشند که تمرکز فکری خود را داشته بنویسند وبا افکار خود بازی کرده وهنری واثری بیافرینند ونوشته ای وکتابی واندیشه ای بدنیا خود ببخشند انسانها درکل از لحاظ روحی ساعاتی نیازمند تنهائی هستند که بدون حضور شخص ثالثی با خود به ارامش فکری فرو رفته وبا درون خود کنار بیایند واین قات=نون زندگی انسانهاست وهمگان میدانند کسی که مداوم مجبور با تماس وارتباط دائمی با دیگران حتی عزیزان خود باشدمیتواند به مرور انسانی عصیی شود که قاتدر به کنترل اعصاب خود نیست وهمگان در خانه وخانواده می بایست به خلوت یگدیگر نیز ارج نهاده تنهائی وسکوت لحطات نیاز یکدیگر را به هم خراب نکنند این موارد را در فرگردهای پیشین نیز گفتیم وگاه حس میکنم تکرار مکرراتی ست که لزوم دوباره ای بر گفتن آنها نیست اما بهرشکل طی فرگردهای فیلسوف عزیز ایران م * ارد بزرگ نیز دقیقا همان گروهی از تنهائی بهره می برند که درحال انجام کار مثبتی دراین خلوت تنهائی باشند حتی اگر این سکوت وخلوت چشم برهم نهادن وکاوشی درخود نیز باشد باز در روح انسان بی ثمر نیست چراکه لحظات اندیشه وفکر لحظات ارزشمندی در زندگی اسنان است که او را میسازد
*- تنها , «تنهایی »کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ
ودر همین خلوتهاست که اشعار شاعران ونویسندگان ونقاشان و.... شکل میگیرد واحساس خلوت تنهائی انان نیز بما میرسد واز آن بهره مند میشویم وگاه لذت میبریم وگاه حتی احساس خوش همدلی را نیز با شاعر ونویسنده ونقاش ودیگر هنرمندان یا حتنی اندیشمندان درخود حس میکنیم
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
نه... نه... نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است
¤¤¤ «حمید مصدق »¤¤¤
بسیار دلپذیر است که شخصی قادر باشد برای تنهائی وساعات تنهائی خود برنانه ریزی مناسبی داشته باشد وهمواره بداند ساعت تنهانئی وبیکاری خود را حتی چگونه می بایست سزکند وچه کارهای متنوعی انجام ده که جنبه سرگرمی داشته باشد وخسته کننده نباشد وحتی ازان لذت وافری نیز تولید کردد من از جمله کسانی هستم که کمتر برای ساعات تنهائی خود با معقوله ی « چه کنم» روبرو میشوم وحتی گاه «چه کنم »من اینگونه است که از خود بپرسم چه کنم گه وقت کنم که تنها باشم که به همان کارها برسم وچه رمانی را در نظر بگیرم که تنها بودن من بر دیگران نیز اثر نگذارد وقادر باشم به کارهای خود برسم وهمیشه نیز برای انجام یکایک آنها وقت کم میاوردم چراکه سرگرمی های بسیاری را برای خود دارم که یک بیک آنها ساعتها مرا بخود مشغول میکند حال میخواهد کار وهنرهای دستی باشد ونقاشی وشعرگفتنی یا کتاب خواندن وتماشا کردن برنامه ی مورد علاقه ای که اگر وقت نداشته باشم درساعت خاص انرا تماشا کنم حتما انرا ضبط میکنم ویا اگر اینکارا نکنم شماره پروگرام وبرنامه وساعت انرا مینویسم تا مجددانرا در اینترنت تماشا کنم ویا بهر کشل باشد برنامه را ردیف میکنم که به شکل زنده اگر برنامه ای زنده بود انرا ببینم واستفاده ببرم ومعمولا نیز دوست دارم درزمان انجام این نوع کارهای شخصی تنها باشم ومزاحم دیگران نیز نباشم چراکه بخصوص موقع نوشتن یا انجام کارهای شخصی ویا هنرهای دستی چون تزئین گل خشک شده وکارهائی که اکثرا خانمها به آن علاقمندند ومن تقریبا به همه ی آنها وارد هستم ویک بیک را نیز انجام میدهم نمیتوانم تحمل دکنم که کسی جولی دست وپای من باشد یا زیادشلوغ کند یا حتی تمرکز فکری من باعث شود که وقتی بامن سخن میگویند متوجه آنان نشوم درنتیجه خانواده خود را عادت داده ام که زمانی که مشغول هستم هیچ توقعی ازمن نداشته باشند که برایشان چیزی رادرخانه پیدا کنم که نمیدانند کجا گذاشته اند یا اینکه به سخنانی گ.ش دهم که احتیاج به توجه دارد وهمیشه اگر چینین موردی پیش بیاید که لازم باشد با خانواده باشم هرچه هست را بطور کامل جمع میکنم و کناری میگذارم چون باین شکل نه بمن لطفی میدهد که دوسه جا فکرم باشد نه گاه آنان قادرند تا تمام شدن کار من بطور کامل ازخواسته وحرف خود بگذرند درنتیجه برای تنهائی شخصی نباید خودخواه نیز بود وباید حال دیگران را نیز درککرد وبموقع با آنان هماهنگشد ودرعین حال از عصبی شدن نیز پرهیز کرد وزمانی که چیزی وکاری را کنار میگذاریم فکر آنرا هم می باییست کنار بگذاریم تا باعث آزار وازیت فکری ومشغولیت ذهنی ما نشود تا قادر باشیم در راحتی فکر نیاز خانه وخانواده را نیز برطرف کنیم ملاحظه دیگران را کردن از جمله چیزهائیست که یک یگ خانواده می بایست درقبال هم به آن احترام بگذارند ودرک کنند که حتی کودک دوساله نیز نیازمند است زمانی که با عروسک وماشین خود بازی میکنند لحظانتی حس کند که کسی کاری باو ندارد تا بتواند با ارامش وراحتی بدون سوال وجواب وحتی ناز دادن دیگران باخودش وبا بازی خود سرگرم باشد وحتی یک کودک هم میتواند از مزاحمت ما درحین بازی خود حتی اگرخمک شدن وبوسیدن او باشد ناراحت وعصبی شود در نتیجه باید بیاموزیم لحظات تنهائی برای هر سنی لازم وضروریست تا شخص یاد بگیرد با خود ساعاتی را بدون ما نیزسر کندوتمام مدت نیاز نداشته باشد که کسی دور.وبر او ومراقب او باشد چراکه هرشخصی میبایست قادر باشد درمواقع لازم به روش خود ازخود مراقبت کند وکودک دوساله را که چیسنین قدرتی ندارد می بایست بدون مزاحمت تنها در سکوت زیر نظر داشته ومراقب بود که بلائی بسرخود نیاورد یا کاری نکند که فکر کوچک او قادر به درک خطر آن نباشد این مساول از عمده مسائلیست که در ایران اصلا به آن اهمیت نمیدهند واگر حتی بگوئی لحظه ای میخواهم تنها باشم به همگان برمیخورد که حالا ما بتو چکار داشتیم! یا یعنی میخواهی بگوئی بودن ما باعث مراحمت برای توست وازاینگونه برداشتها که نهمنصفانه است نه صحیح جون مسلم است که انسان هرگز راضی نیست اطرافیان خود را برنجاند .وتارگ زمانی حس میکند باید باخود تنها باشد باید این حق را نیز داشته باشد زکه زمان شخصی خود را وآزادی فردی خود را داشته باشد وتمام مدت مجبور به بودن درمحیط شلوغ خانواده معمولا چند نفره رانداشته باشد واز جمکله مشکلات اینگونه برخورد ها مهمان بودن درخانه ایست که چون مهمانی باید تمام مدت درحال نشسته باشی تا موقع خواب وهرگز اجاطه نداری بگوئی که میخواهی تنها باشی وبه همه نیز برمیخورد البته اگر خانه خود را داشته باشیم بلند شده وبه خانه میرویم ونیازی نیست که حتی به زبان اورده شود که دیگر بهتر است باخودد تنها باشم اما اکر مهمان یکهفته یک خانه باشید مشکلات شروع میشود تمام مدت شما اسیر صاحبخانه ومقررات او خواهی شد
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار می کند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم ؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش می کنم؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟ این مباد که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
بعد از من آسمان آبی است
آبی مثل همیشه ... آبی
¤¤¤ «حمید مصدق »¤¤¤
.اینگونه مشکلات را در سفر میتوان احساس نمود و معمولا کسانی درک میکنند که چون من برای مدتی ازخارج به ایران میروند وبه اصرار زیاد مجبور میشوند بدیدار فامیل دور ونزدیک درجاهای دور ونزدیک بروند که امکان برگشت به خانه نیز به سهولت نیست وگاه یکی دوروز وگاه به اصرار یکهفته ای را نیز باید ماندوحتی درخواست اینکه اجازه بدهید درهتلی جا بگیرم وباشما هم باشم به همگان برمیخورد درحالی که انسان نیازمند این است که برای مدتت طولانی اگر جائی میماند برای خود هم اختیاری در بودن ونشستن وبرخواتسن وخواب وبیداری خود را داشته باشد وچون مهمان هخستی مجبوری تابع همه برنامه های ان خانه شوی واگر سعی کنی خحوش بیاشی واهمیت نیز ندهی بالاخره درجائی پیش میاید که نیاز داری لحظه ای خودت باشی وخودت ولی باید برای حفظ احرتام مهماندار که اونیز با حضور شما به زحمت افتاده وبنوعی نیز برنامه عادی زندگی اونیز برهم خورده است سکوت کرده وتحمل کنی ونگذاری ونخواهی اورا ناراحت کنی که هیچ هدفی نیز خز خوش گذشتن به شما ندارد درنتیجه اینگونه فرهنگی بلای جان آدمیست وهیج کجا وکمتر در فرهنگی میبینید که اسنسانها اینهمه همدیگر را معذب خد وآداب وروسومی کنند که هیچ لزومی جز اززارا وپشیمان شدن از کرده نداردارهمین روست که من چندان علاقه ای به اینگونه سفرها ندارم وبااینکه دلم میخواهد هربار که به ایران امده دور ایران بگردم هرگز حتی اجازه انرا از اقوام نمیگیرم که بحال خود باشم چهه برسد اینکه بخواهم تنها یا با خانواده شخصی خود به ایران گردی نیز بروم وگاه نیز بااین موضوع برخورد میکنی که هرجکا میخواهی بروی نیز میبایست گروهی را باخود ببری چراکه مدتها دور بوده ای همگان دلتن هستند وبه نوعی اجازه نداری ایران باشی وباز تنها باشی واین مکافاتی ست که ما مسافران ایران را مجبور میکند درنهایت بفکر خرید خانه ای برای خود درایران باشیم که حداقل چندی درایران مهمان خود باشیم ومهمانی هم بدهیم تا دیگران مارا ببینند وتازه یک بیک نیز میبایست جواب اینکه بدیدارت امده اند را نیز با رفتن به خانه تک تک انها بدهی بدون توجه باینکه شکا مدت کوتاهی درانجا هستی وهزار کار هست که میخواهی انجام بدهی چه کار اداری چه دیگر کارهای شخصی وحتی بودن با خانواده شخحصی خود درکنار دریا نه با دوست واشنا وفامیل که خبر میشوند امروز برنامه ی دریا داریم.وهمین نکات است که زندگی را چنان به یکیدیگر سخت میکنیم که هرگس ترجیح میدهد با پای خود به تنهائی برود وبیرون هم نیاید شاید درامان باشد والبته اگرچه اسنان تمام عزیزان واشنایان ودوستان خود را دوست میدارد اما جواب دادن به تمام توقعات برای یکنفر مقدور نیست وهمیشه نیز دلخوری هائی پیش میاید که انسان حتی از سفری که کرد پشیمان باز گردد چه خوب بود ما نیز یاد میگرفتیم که به همدیگر به شکل درستی احترام بگذاریم نه به اجبار نه بخاطر رودرباسی نه روی احساس وجدانی که اینکارا کنم انگار را نکنم مبادا ناراحت شومند و.... امثال اینها که جز سخت کردن وتلخ کردن زندگی برخود ودیگران هیچ فایده ثمر واثری را نیز ندارد.
¤¤¤ تنهائی از: ف.شیدا ¤¤¤
ای فلک چند به آزار تو و آرام و خموش
تا به کی مشتری مـیکده ی باده فروش؟
تا کجا همقدم اشک ، شتابان به گریز؟
او بدامن فـتد و من به لـبهِ دره ی تـیز
چند نیش همه یاران و غریبان به جفا؟
تا کـجا می بریم دهــر ؟! بدامان فنا؟
دشمنی از چه نمودی به منه بیکس و کار
در خـزانم بنـهی در دل گلـهای بهار؟
خانه ام از چه خراب است و دلم از چه پریش؟
غم به غمخانهء ایام مرا خوانده به خویش
همه جا از همه کس طعنه شنیدن به هزار
همه گل! لیک به یک شاخه سرشار ز خار
تن غــمدار به افـسردگی خـویـش مـلول
هر چه پیش آمده از سوی منه خسته ، قبول
آنـکه آنگونه مـــرا در دل خود جای نمود
از چــه رو در غـم ایام مــرا یار نبود؟
آنـکه رفـته است به امـید رسـیدن به کمال
او نـداند که دگر رفته دلـم رو به زوال
لحظه ای اشک گریبان منه خـسـته گرفت
لحظه ای درد مرا غافل و کت بسـته گرفت
هر کسی خـــنده به لب قلب نگون بار درید
وآن دگر اشـک مـــرا دید و به شادی خندید
لب چــو شد باز که گوید ز یکی زخم درون
هـر زبان تیر شــد و ســینه ما چشمه خون
نه پـناهی که درآن راحــت جــانی یابم
نه امــیدی که ز آن تاب و تـوانی یابم
چــشم امـیدم من آخر به خـدا بود و خـدا
غــیر او مـنکه ندیدم ز کسی مـهر و وفا
خود تقـلا کنم و جـان دهـم و زنـده شـوم
گــر بـمیرم نشود جز به خـدا بنده شوم
من ســتم دیدم و غـم دیدم و اندوه و بلا
در دلم عـشق خدا بود و نگه سوی خـدا
به همین عشق کشیدم همه جور به دهر
مـیروم آخر از اینجا ... روم آخر زین شهر
¤¤¤ فرزانه شیدا/ 1360¤¤¤
درعین حال بسیار مواقع انسان بخاطر میاورد که چقدر زمانی که درتنهائیای تلخ زندگی تنها مانده بود همه ی این افراد اتورا بیشتر رها کرده بودند وهرگز شاید ازاحساس وحال او نیز نمیپرسیدند وخود نیز گاه خوارچشم بودند ولی درزمانخوشی همه متوقعند که به انها سرزده شود انها را تحویل بگیریم به انها احترام بگدذاریم وحتی تابع فرهنگ دیدوبازدیدی باشیم که درناراحتی ومشکل وسختی ما حتی وجود خارجی نداشت نه فرهنگی بود نه آدابی وفقط زمانی همگان همدیگر را میخواهند که شخص ساد باشد ومشکلی برایشان ایجاد نکند وتا خوشی همه میخواهند با انسان خوش باشند اما درغم هیچکس تنهائی آدمی را پر نمیکند هیچ حتی فراموش وخوار نیز میشوی ازسوی همین کسانی که امروز حتی نمیگذارند برای دمی ولحظه ای ازکنارشان دور شوی چون مدتهاست ترا ندیده اند. وهمگا ن علاقمندنتد بتو ثابت گکنند چقدر برایت ارزش قائلند ودسوتت دارنداما همانگونه که ازارد بزرگ میفرمایند: *- خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ
¤¤¤ تنها / سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
دیدم در آن کویر درختی غریب را
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای
بی برگ و بار زیر نفسهای آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران
در آرزوی آب
ابری رسید
چهر درخت از شعف شکفت
دلشاد گشت و گفت
ای ابر ای بشارت باران
ایا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟
غرید تیره ابر
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت
چون آن درخت سوخته ام در کویر عمر
ای کاش
خاکستر وجود مرا با خویش
می برد باد
باد بیابانگرد
ای داد
دیدم که گرد باد
حتی
خاکستر وجود مرا با خود نمی برد
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق ¤¤¤
*- تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ
*- خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ
*- تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است . ارد بزرگ
¤¤¤پایان فرگرد تنهائی ¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا ¤¤¤

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

سخنان بزرگان در مورد کودکان

http://www.nooshi.ir/archives/Cdeb.jpg


هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد.ارد بزرگ

اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور

هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . اُردبزرگ

تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند .ارد بزرگ

فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . اُرد بزرگ

ای مهر مادری که مقدس ترین محبت ها هستی ، از وصف عظمت آسمانی تو زبان زمینی ما عاجز است .وباهاروف

مادر و پدر ، زندگیشان را با فروتنی به فرزند می بخشند . اردبزرگ

کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست . اُردبزرگ

اطفال بیشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عیب جویی . ژوبر

خوشبختی میان خانه ی شماست، بیهوده آن را در میان باغ دیگران می جویید. مارک اورل

قبل از ازدواج دربارۀ تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، حالا شش فرزند دارم ولی دارای هیچ گونه نظریه ای نیستم .روچستر

مردم موفق امروز کودکان جثور دیروز بوده اند . دیسرائیلی



برگرفته از :

http://bufsystem.persianblog.ir/post/176/

رنج در دیدگاه بزرگان

کار دلخواه برگزین تا رنج نبینی . کنفوسیوس



رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است . رابنیندرانات تاگور



از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی خردمند



رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی خردمند



سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ



مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی خردمند



آنکسی که از رنج زندگی بترسد ، از ترس در رنج خواهد بود . مثل چینی



آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی خردمند



کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی خردمند



رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری . جبران خلیل جبران



دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است . بزرگمهر



نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام . آنتوان سنت اگزوپری



از دانش آموختن هیچ زمان غافل ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد . بزرگمهر



شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند. نیچه



بگذار شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید ، هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن . دکتر علی شریعتی



امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر



آن که گرفتار رنج و عذاب شده اما با ذاتش و هویتش همنواست همانند کشتی است که سکانش درهم شکسته و در اطراف جزایر و دریاها سرگردان است و از هر طرف محاط در خطرها ، ای بسا که غرق نشود و به قعر دریا فرو نرود . جبران خلیل جبران



به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی خردمند



ما انسانها اینطور آفریده شده ایم که اگر بدانیم میلیونها سال در جهان باقی خواهیم ماند ولی قرین اندوه و بدبختی خواهیم بود راضی می شویم و حتی خوشحال می گردیم لیکن اگر بفهمیم که از بین می رویم و در عوض هیچ شکنجه و رنج نخواهیم کشید اندوهگین و مایوس می شویم !!! . موریس مترلینگ



در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که انسان در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است . جبران خلیل جبران



قلب آدم ها گاهی شکوه می کند چرا که آدم ها می ترسند که بزرگترین رؤیاهایشان را متحقق کنند، چون یا فکر می کنند که لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده آن برآیند. ما قلب ها از ترس می میریم. تنها از اندیشیدن به عشق های مدفون شده و یا لحظاتی که می توانستند خیلی زیبا باشند و نبودند یا گنج هایی که می توانستند کشف شوند ولی برای همیشه در زیر خاک مدفون ماندند چون اگر هریک از این اتفاق ها بیفتد ما رنج وحشتناکی می کشیم. «قلب من از رنج کشیدن می ترسد» *** همیشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است» (تاریکترین لحظه شب لحظه قبل از طلوع آفتاب است). پائولو کوئیلو

برگرفته از :

http://bufsystem.persianblog.ir/post/9

آزادی از دیدگاه ارد بزرگ







* آزادی چیست ؟
ابزار پیراستن نارستی های آدمیان است .


* دشمنان آزادی چه کسانی اند ؟
خودکامگان
گروه هایی که بی هماورد ، دستگاه فرمانروایی را در اختیار می گیرند .


* آیا آزادی بستر هرج و مرج ، شورش و بی بند و باریست ؟
آزادی خود بزرگترین مانع هر نوع هرج و مرجی است .


* عده ایی می گویند آزادی غرب را به فساد رساند ؟
آنها پیشینه اروپا و باختر را نمی دانند
این بخش از جهان امروز پاکترین دوران خویش را تجربه می کند .


* بدترین تعریف از آزادی چیست ؟
همین موردی که شما گفتید ، برابر دانستن آزادی با بی بند و باری !


* چرا عده ایی این تعریف را از آزادی دارند ؟
چون بیم دارند داشته هایشان از دست برود
آنها می دانند وجود آزادی رسوایشان می کند
پس به بدترین شکل ممکن آن را هجو می کنند .


* آزادی فکر و بیان کی بدست می آید ؟
آن گاه که بتوان خودکامگان را با قوانین و هنجاری درست مهار کرد .


* چه کسانی بزرگترین مدافعان آزادیند ؟
از خود گذشتگان
آنانی که قدرت را بدون ترس به دیگری واگذار می کنند .


* آزادی دارای چه ویژه گی اساسی است ؟
ارزیابی و نقد ، بزرگترین ویژه گی آن است .
آنگاه که ارزیابی نباشد کاستی ها بر ملا نمی شود .
پلشتی روز افزون می گردد و نامردمان به نابکاری خود ادامه می دهند .


* آیا از دیدگاه شما آزادی تنها در اندیشه و بیان خلاصه می شود ؟
رسیدن به چنین هدفی خود موجب پیدایش آزادی در میدانهای دیگری همچون اقتصاد می گردد .


* آیا واژه آزادی برای ایرانیان وارداتی است ؟
ایرانیان خود نخستین منادیان آزادی بوده اند
آزادی همواره یکی از خواسته های مهم مردم ایران بوده است
مجلس ریش سفیدان در تمامی سلسله های باستانی ما وجود داشته است .
در دوره اشکانیان بارها این مجلس پادشاه ایران را تغییر داد .
حال آنکه اروپا در دست فرمانده هان نظامی بود .
آزادی در ایران نه تنها وارداتی نیست بله زایشگاه و رویشگاه آن نیز هست .


* چرا خودکامگان نمی توانند خواست رسیدن به آزادی را ، از اذهان مردم پاک کنند ؟
چون آزادی آمیخته است با سرشت آدمی .
آدمها می خواهند در سرنوشت خود و فرزندانشان سهیم باشند .
نداشتن آزادی موجب بغض و کینه همگانی می گردد .


* چرا عده ایی آزادی خواهی را نتیجه و برآیند میل حیوانی انسان می دانند ؟
آزادیخواهی برآیند پاک ترین منش آدمیست .
نتیجه خرد است .
خواستی است آسمانی .
تنها کسانی در راه آزادی گام بر می دارند که از خواسته های فردی خویش گذشته اند .



برگرفته از : پایگاه گفتگوی ایران و غرب
http://iran.forum2u.org/ei-nc-i-cni-eon-t141.html

دیاکو پادشاه ایران / انجمن فرهيختگان ايران

برف سرزمین پاک ایران را سفید پوش و مرواریدگون نموده بود از سراسر ایران ریش سفیدان سفید پوش و زنان دانای سپید موی رو به سوی پایتخت ایران هگمتانه داشتند خردمندان نیکنام و نیکخوی در مجلس بزرگان ایران بایسته ها و خواسته های مردم و مردمداری را یک به یک برشمردند و پادشاه ایران و رایزنان و سرپرستان دیوان سالار مو به مو شنیده و همراهی می نمودند .
در پایان راه بزمگاه اندیشه و خرد ، دیاکو پادشاه ایران به رسم پیشین به سخن آمده و گفت : ایران سرآمد مردم گیتی شده است چرا که ندای آزادگان در گلو نمی ماند و دیگر آنکه ایران برای ما و فرزندان ما گهواره دلدادگیست عشقی که ما را از کودکی تا پیری همراه است و می پرورد .

سخنان بنیانگذار ایران ، دیاکوی دانا به ما می آموزد آزادگی پیشه کنیم و به گفته دانای سرزمینمان ارد بزرگ : آزادی پنجره رشد و شکوفایی کشور است بستن آن سیاهی ها در پی دارد .
آنگاه که دانایی و خرد پرستیدنی می شود همه کارها بر پایه و ریشه راستی ، ماندگار و درست می گردد .

دیاکو از روزی که فرمان ایجاد ایران را از سوی ریش سپیدان سه تبار ( پارت ، پارس و ماد ) ایران دریافت نمود همواره بر آزادی و آزادگی پای فشرد و همواره می گفت ایران را پرورانده و ساختم تا پناهگاه آزادگان باشد .
دیاکو از عشق به میهن می گوید . این گفته ارد بزرگ که : آزادیخواهی و مهین پرستی تنها راه رسیدن به شکوه دوباره ایران است . چکیده اندیشه دیاکو پدر سرزمینمان ایران است .
نگاهی به پیشینه کهن گیتی به ما می گوید کمتر سرزمینی همانند ایران راست پیکر همچون کوه ایستاده است .
این استواری ریشه در اندیشه پاک بنیانگذاران سرزمین عشق ، ایران گرامی تر از جان دارد...


برگرفته از :
انجمن فرهيختگان ايران
http://www.iran-far.com/showthread.php?p=374750#post374750

پانصد جمله بزرگ از ارد بزرگ


وارونگی آدمیان و جانوران در پویایی اندیشه و دانش است ولی آدمی هر دم می تواند به رفتار و خوی بسیار بربرگونه دست یابد و دست به هر بزهی بزند که پلیدترین جانوران هم در بایسته ترین هنگامه از انجام آن می پرهیزند . ارد بزرگ


هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . ارد بزرگ


شورشهای آدمیان ، با بسامدهای پر نیروی کیهان خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد . ارد بزرگ


سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است . ارد بزرگ


سربازی که می ترسد ، جان خود و دیگر سربازان را به خطر می افکند . ارد بزرگ


همواره آدمیان محیط و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند . ارد بزرگ


بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است . ارد بزرگ


خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید . ارد بزرگ


فزون خواهی برای داشته های ما زیانبار است . ارد بزرگ

ادامه در آدرس زیر : وبلاگ جستجو گر گرگان
http://gorgan-sabz.blogfa.com/post-44.aspx

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

جشن سده آئین کهن و زیبای ایرانی را گرامی داریم

دهم بهمن، سالروز جشن سده، جشن آتش است. این روز فرخنده که صد روز پس از اول آبان و پنجاه روز و شب مانده به عید نوروز برگزار میشود یکی دیگر از شکوفاترین و زیباترین آیین مهر ایرانیان است. جاییکه مردمان انسان دوست و مهربان، گرد آتش حلقه میزنند و با حرارت، دوستی های خود را گرمی می بخشنداگر بخواهیم بی طرفانه به این گونه جشن ها بیاندیشیم، خواهیم دید که پایکوبی هایی اینچنین چگونه در راه ایجاد دوستی و زیبایی در میان انسانها نقش بسزایی ایفا می کند. به هر گوشه از این آیین بنگریم ندای دوستی و مهربانی است .به گفته « گاتها » توجه کنید که: "همیشه انسانهایی دوست داشتنی هستند که مرگ را برای دیگران آسان نمی شمرند". آری اینچنین است که پس از گذشت هزاران سال این آیین فرخنده دگربار سر از خاکستر برون میزند و گرما بخش دلها می گردد.امیدوارم که بتوانیم بیش از پیش به این آیین زیبای ایرانیمان بپردازیم

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان