۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *اندیشه همگانی*


● بعُد سوم آرمان نامه●
●اندیشه همگانی●

در زمانی که اندیشه های نویندر زندگی وشکل زندگی انسانها وعلوم ورشته های مختلف در سطح جهانی همراه با تکنولژی وفناوری های بسیاری در دنیا و درعصر جدید با چنین سرعتی رو به رشد میرود وانسانها با دیدهای مختلف وافکار گوناگون در بسیاری از زمینه های فکری به همفکری مشترکی نیزرسیده ا ند . «اندیشه ی همگانی» ازجمله چیزهائی ست که در ممالک وملل متعدد به شکلی واحد ویکسان در بین انسانها بوجود آمده و نحوه فکر واندیشه را بشکلی قابل درک برای همگان کرده است وحتی بسیاری از قوانین صادره وقانون اساسی اکثر ممالک دنیا شبیه ویکسان شده است, و به شکلی ست که دیگر سنت وفرهنگ ودین ونمونه های خاص فرهنگی وفکری کشورهای متعدد, دریکسو ونوع قوانین مندرج درقانون اساسی ممالک ازسوئی دیگر نوعی اتحاد فکر واندیشه را درمیان مردمان همه ی جهان ایجاد نموده است که درآن اندیشه های نوین وپیشرفته در سطح جوامع وممالک دنیا ,نقش اول را بازی میکند و قانونی مندرج وشناخته شده به نام:«حقوق بشر»ازجمله قوانین ونمونه های اندیشه وفکری ست که با هم اندیشی وهمفکری سران دنیا, درتمام رشته های از دانش فرهنگی واجتماعی وانسان شناسی وجامع شناسی وحتی روانشناسی گرفته تا دیگر علوم پایه تماما توسط انسانهای مجرب وعالم وآگاهی ,نوشته وتنظیم گشته است که از تمامی کشورهای دنیا بوده امند وهدف این بوده است که قانون ذکر شده درتمامی ممالک دنیا ودرجهان به یکسان کقابل اجرا باشد وتوسط سران ودولتها وملتها ی جهان بعنوان قانونی پذیرفته شده است که به شکلی قابل اجرا باحفظ تمام ضوابط قوانین در دنیا به مرجله عمل واجرادر امده است. و این قوانین درممالک غربی و اروپا وامریکا جزء قوانین اساسی درمجلس هر دولت مد نظر گرفته شده است و «حقوق بشر» جایگاه خاص خود رادر قوانین ملی کشورها دنیا داراست وبر اساس آن است که قوانین داخلی هر کشوری اجرا واعمال میشود . وعلت آن این است که درمتن قانون بشر برای انسانها مقامی شایسته با درنظر گرفتن« مقا م انسانی »و با توجه به آزادی های فردی /اجتماعی انسانها در هر کشور وهرگوشه ا ی از دنیا در نظر گرفته شده است که اجرای قوانین آن نه تنها صدمه ای بر انسان وزندگی او نمیزند بلکه حمایت وپشتبانی از حقوق انسانهاست ودرنتیجه درک وقبول قوانین مندرجه دراین قانون برای هر اندیشه ای قابل درک وحتی ارزشمند است.
لذا زمانی که دنیا به حکم قانون وقوانیتی باهم متفق الفکر ومتفق العمل باشند نیم زیادی از مشکلات جهانی ناشی از زندگی کنونی طبق این قوانین جوابهای خود وراه چاره هائی را نیز دراختیار دولتها قرار میدهد تا به یکسان با موقعیتهای مختلف برخورد کنند و درجائی نقض قانون صورت نگیرد ودرعین حال بر طبق همان قوانین کسی وکسانی نمیتوانند ضد مقرارات صادر شده دراین قانوننامه عمل کرده وحق وحقوقی را حتی براساس نوع آئین وسنت وفرهنگ خود زیر پا بگذارند وعلت آن است که قانون مندرج دراین اساسنامه ی جهانی قوانینی را داراست که به هیچ وجه ضد دین ومعرفت و آداب ورسومی نیست که برخلاف شئونات انسانی یا فردی یا اجتماعی باشد و تنها توجه ی اصلی بر حق وحقوق انسانی آدمیان در کل جهان است وهمواره نیز در این قانون به بهینه سازی ها وبهتر کردن قوانین بر اساس تاریخ ونتایجی که از اعمال آن درگذشته بدست آمده است پرداخته وبر درست کردن نواقص آن توجه بسیاری رامبذول میدارند تا قوانین مندرج درآن , با رشد دنیا وممالک تطبیق داده شودو با جوامع کنونی تطابق داشته و قادر باشد جوابگوی نیازهای مللل وملت های مختلف نیز باشد .
¤¤¤ای فردا/ سروده ی :« هوشنگ ابتهاج »¤¤¤
می خوانم و می ستایمت پر شور
ای پرده دل فریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده گلگون
ای فردا ای امید بی نیرنگ
دیری ست که من پی تو می پویم
هر سو که نگاه می کنم آوخ
غرق است در اشک و خون نگاه من
هر گام که پیش می روم برپاست
سر نیزه خون فشان به راه من
وین راه یگانه راه بی برگشت
ره می سپریم همره امید
آگاه ز رنج و آشنا با درد
یک مرد اگر به خاک می افتد
بر می خیزد به جای او صد مرد
این است که کاروان نمی ماند
آری ز درون این شب تاریک
ای فردا من سوی تو می رانم
رنج است و درنگ نیست می تازم
مرگ است و شکست نیست می دانم
آبستن فتح ماست این پیکار
می دانمت ای سپیده نزدیک
ای چشمه تابنک جان افروز
کز این شب شوم بخت بد فرجام
بر می ایی شکفته و پیروز
وز آمدن تو زندگی خندان
می ایی و بر لب تو صد لبخند
می ایی و در دل تو صد امید
می ایی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
وز بهر تو بازگشته صد آغوش
در سینه گرم توست ای فردا
درمان امیدهای غم فرسود
در دامن پاک توست ای فردا
پایان شکنجه های خون آلود
ای فردا ای امید بی نیرنگ
¤¤¤از: « هوشنگ ابتهاج »¤¤¤
درنتیجه ازهمین موضوع پی میبریم که دنیا به یک اتحادفکری رسیده است اتحادی که در آن همگان با تمامی افکار ودیدگاهای متنوع ومختلف حتی در رشته های مختلف فکر واندیشه با همه ی تضادهایئی که ممکن است در رشته ای با درشته ی دیگر باشد دراین نقطه ودراین مکان توافق فکری درستی را حاصل میگردد که همگان پذیرای آن هستند وانسانها میتوانند با دانش آنبطور یکسان ومتفق وهمسان فکرکرده وعمل نمیاید ودیگر هیچ چیزی ازجمله رنگ پوست ونوع آئین قادر نیست تفاوتی بین آدمیان قائل شده تبعیض ها وناحقی هایی به نوع بشر روا ساخته ودرنوع برخودجمعی با یکیدیگر اثر مخالف بگذارد چرا که همه دراین قانون به یکش چشم نگاه میشوند واز کودک تا پیرمردی درجهان حق وحقوق مناسب خود را بهره مند است باآنان را البته این قانونی ست جهانی که بسیار پیش ازاین می بایست در دنیای انسانی ما درک وازسوی تمام ممالک پذیرفته میشد, چراکه خداوند که خود رنگ پوست وتفاوت های بسیاری را در انسان وطبیعت آفریده است ولی هرگز فرقی بین انسان سیاه وسفید ومتفاوت خود قائل نبوده است وهرگز انسانها را براساس نوع کشور وطبقه کشوری ومرزها وقانونهای آنان نگاه نکرده و نمیکند و بشر این خلقت زیبا وحتی قدرتمند خود را یک بیک در همان جایگاهی قرار میدهد که بعنوان بهترین خلقت خود در « مقام شایسته ی انسانی» خود جایگاهی داشته وبا هر یک بشر با دیگری یکسان است وتفاوتی بین انسانها وبندگان خود با دیگری قائل نمیشود حتی با تفاوت دین وآئین وحتی با تفاوت فکر وعمل واندیشه وخوب وبد را نیز همچنان بنده خود میداند وهرکه باو نیاز داشته باشد صدایش را نیز خواهد شنمید وهمین در قانون بشر نیز به همین شکل است یعنی فرقی نمیکند که چه کسی با چه موقعیتی درچه جایگاهی باشد خطاکار ترین یا پاکدامن ترین زمانی که به قانون نیازمند شود براساس « قانون حقوق بشر» همگات ملزم به جوابگوئی باو هستند در سراسر دنیا از طریق تمامی ممالک دنیا.والبته قوانینی چون قانون بشر از قوانین تازه نوشته شده وجدید نیز نیستندو سالهاست درممالک دنیا ازآن بهره گیری شده ومیشود وهمانگونه که گفته شد هرروز به بهتر کردن این قوانین تلاش شده است تا همپای دنیا پیشرفت کرده وجوابگوی نیاز ممالک دنیا ومردمان آن باشد باتوجه براین در بسیاری از جاها هنوز میبینیم که اختلاف نظرهائی مشهود است ودرجریان که اگر درست به ریشه یابی بپردازیم در مییابیم که چنانچه قانون بشر را بدرستی اعمل میکردند مشکلی پیش نمی آمد واختلاف نظری وجود نداشت وهمواره مخالفتهاست که تولید اشکال میکند مخالفتهائی که ریشه وپایه ی درستی ندارد اما همانگونه که در دنیای ساده ی شهری خود شاهد هستیم بسیار ناحقی ها واختلاف نظرات موجود را میبینیم که تماما بر اساس اندیشه های نادرست پایه ریزی شده است وتولید کننده ی اختلافات روزانه ی مردمی در جهان میشود وتماما نیز ناشی نااگاهی آدمیان است که قادر نیستند با دیدگاهی درست اندیشه های همکانی را جذب ودرک کنند .
¤¤¤ دست میکشم... سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
دست بر شیشه میکشم
در پاک کردن ,بخار آغشته از تنفس هوا
بی انکه آنسوی پنجره ,
نگاه را بدنیائی آشنا کنم
که رنگ رنگ زندگی را
رنگین نموده است
بی آنکه در خاطرم باشد
نگاه مظلوم کودک تنهائی را
غم مشهود نگاه زن
خشم خسته ی مرد روزگار ...
و کسالت اندوهبارِ پیرمردی درک نشده را
...
دست میکشم برتن سرد پنجره
در زدودن اشک نگاه او
در بخار اندوهی که، از سرمای بیرون
گلایه ها میکند
آنگاه که دستهای نوازش
فراموش شده از« آدمی»
تنهائی را, آغوش می کشاید ...
... دست میکشم بر پنجره.....
¤¤¤ فرزانه شیدا/1388/اُسلُو -نروژ ¤¤¤
درواقع آنچه همواره وهمیشه در جامعه ای مردم را بیکدیگر بیشتر نزدیک میکند اندیشه های همگانی متحدی ست که نظام اجتماعی بر آن استوار میگردد وبدین وسیله حتی نظام سیاسی آن کشور را نیز تحت سلطه ی خود در میآورد لذا برای اینکه زندگی دریک محیط اجتماعی بر همگان ساده باشد تنها راه هماهنگ شدن با نطام فکری آن جامعه است واینکه اشنا به نوع بینش آن جامعه باشیم وبا طر ز فکر ودیدگاههای ان جامعه آشنا شویم وهمانگونه که بارها شنیده ایم در ضر بالامثلها همرنگ جماعت شدن یکی از چیزهائی ست که مداوم آزان صحیت میکنند واینکه برخلاف جهت آب نمیتوان شنا نمود ودرجائی که همه برای مثال یک یونیفورم متحد را استفاده میکنند شما نمیتوانید با لباسی که در جشن هالووین یا بالماسکه استفاده میشود وارد ایناجتماع شده توقهع داشته باشید که پذیرفته شده و.دیگرامم از تمسخر شما دست بگشند چراکه آن جامعه خواستار یونیفورم مخصوص خود است دریت مانند ارتش که همه سربازان ونظامیان لباس خاص مرتبه ودرجه ی خود را دارند وحال اگر سربازی وسرهنگی با رکابی وپیژامه به میان آنان رفته رژه برود یا اورا دیوانه میپندارند یااینکه به تمسسخر او مینشینند درنتیجه حتی برای اینکه شما تفکری جدید را نیز به جامعه ای بدهید می بایست پایه ریزی برنامه ریزی پیش بینی شده و دراز مدتی را در نظر گرفته باشید تا قادر باشید کل جامعه را با انواع تفکر واندیشه بخود مجذوب یا بااندیشه خود موافق کنید واینکه بناگاه به میدان شهر رفته واعلام بداریم ازفردا بجای اینکه دست وصورت را با صابون بشورید با مایه ظرفشوئی بشورید چراکه مایع ظرفشوئی جدید به درد دست وصورتم میخورد چیزی نیست که بلافاصله از عوام با تفکر متفاوت بدون اینکه دنباله ی آنرا بگیرند واز صحت آن مطلع ومطمئن شوند پذیرفته شود .
¤¤¤ صدسال بودن....از فرزانه شیدا¤¤¤
درون سینه ام همواره میمیرم
وگاهی خشم دل آنگونه پر آتش درونم را
به خاکستر کشد در تیره شبهای غم واندوه
که غم افسرده سر را ,
درگریبان میبرد تا درنگاه خویش
نگاهم را , نبیند درنکوهش های پر یأسی
که دران نقش « بودن» همچو« مردن»
آنچنان یکسان وبی معناست ,
که فرقی هم ندارد, درغمی بودن
و یا در شادی یک لحظه سر کردن
بخوانم , نام « هستی» را
بنام «زندکی کردن» دراین دنیا...
بسی افسوس
که دنیا پیش پای چشم من ,
بس میدود تند وشتابان درره تندی
که گر آبی شوم پرموج وپر طاقت
توانم نیست
شتابان تر روان گردم با سوی آن بلندی ها ...
که حتی چشمه ی جوشان «بودن» نیز
به سربالائی رفتن,
ندارت قدرتی هرگز بدنیائی!
ولی باید روان باشم
نه چون آبی روان درجویبار هستی بودن
نه چون چشمه
ولی دراندرون در یک زلال پاک وشفافی
که روسوی بلندی ها به گامی محکم وقاطع
توان رفتنم باشد
وهر اندیشه را یارای خود سازم که در رفتن
طنابی گردد از بهر مدد حتی
که گاهی او کشد دل را به آن بالا...
به ان بالاترین اندیشه موعود بودن ها
که هست وبوده وچشمان بسیاری
توان دیدن آنرا ندارد باز
مگر برخیزد وراهی شود تا قله ی آن کوه
بسوی روشنی های دل وفکری
که درآن عاقبت جز قدرت وحکم خدواندی
دگر چیزی نمی یابی
وراه دیگری هرگز دنیابی باز...
جهان درسرعتی همواره در راه است
ولی همواره وهمواره تا پای خدا
هر راه رفتن را, توان رفتن این آدمی ست بوده است
هرآنجا هم رسم یکروز
هرانجا هم رسی یکروز
دراخر نور رزیبای خداوندیست
که از روز ازل با آدمی میگفت
بسوی من شتابان باش
که در راهت , بجز من چیز دیگر را نخواهی یافت
مگر آنکه
توهم تکّ رهروی راه خطا باشی
که شیطان انتظارت را کشد دراخر راه رسیدن ها
ولی انسان شتابان باش
کگه عمر آدمی همواره کوتاه است
وگر صدسال هم عمر تنت باشد
توآن اندیشه را صدساله کن درروز« بودن ها ».
¤¤¤ صدسال بودن....از فرزانه شیدا¤¤¤
جنگ افکار همیشه بوده وهست وخواهد بود . اما همواره نیز هستند آنانی که بخوبی با اندیشه های نو وقوی ومنطقی پیروز میشوند ودیگران بناچار درمقابل آنان سر فرود آورده مجبور به پذیرفتن آنان میشوند چراکه منطقی قوی تر را دردست ندارند که قادر باشند با آن برعلیه ایده های نو افکار دست وتفکر واندیشه ی والائی ایستادگی کنند واین حسادتها وکمبودهای فکری ست که همواره اندیشمندان وبزرگان وانسانهای فرهیخته وصاحب علمی را ازار میدهد تاروزی فرارسد که بگویند ایکاش زودتر اورا میشناخیتم ایکاش ازاول دریافته بودیم زبان گویایافکار وقلم واندیشه ی اورا وبسی تاسف که همواره دیر در می یابند وهمیشه جز «افسوس »هیچ برای گفتن ندارند :
¤¤¤ اگر.... سروده ی پوریا فرهمند ¤¤¤
اگر تمام آن همه را دیدیم و شنیدیم
اگـر لب فـرو بستیم و نفس هم برنیاوردیم
اگر دست و دل زخمی از این همه نگفته و درشت شنیده ؛
بـی زخمه ماند
و حرفی ؛ سخنی ؛ کلامی و سلامی نگفتیم
گمان مبر ؛ که آن همه درست بود و قبول داشتیم
که قبول داشتن و نداشتن ما ؛
گره ای از کار فرو بسته نمی گشاید
تنها ، حرمت گذاشتیم
خون دل خوردیم
و سینه را از آهی پر از خون انباشتیم
تا شاید یک روز ؛ یک موسم
که می دانیم خیلی هم دور نیست
از دست و دلی که نارفیق بود ؛ بگوییم
بگوییم که می توان مثل هیچکس نبود و باشیم .
اشعار این شاعر جوان وارجمند:
سروده ی شاعر: پوریا فرهمند
¤¤¤ ثبت شده در کانون شاعران معاصر ایران می باشد ¤¤¤
لذا برای اینکه همواره قادر باشیم با دنیای همگان در یک سطح درست همراه شویم می بایست اول چگونگی تفکر ان جامعه را دریابیم وسپس خودرا بگونه ای با آنان هماهنگ کنیم که اگر ایده ونظر وفکر واندیشه ای نوین وجدید نیز برای آنان داریم قادر باشیم به روشی درست وبا پایه ریزی محکم واعتماد بنفس انرا به جامعه بدهیم بی انکه کل جامعه را نسبت بخود شورانیده وباعث شویم حتی بدون خواندن وشنیده شدن محکوم گردیم . *- افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ درنتیجه این مردم هستند که قادرند اندیشه یت فکری را به سرانجام رسانیده وقبول یا رد کنند ودولت یک کشور نیز به تنهائی بدون حمایت جامعه قادر نیست که قانون یا حرکت یا اندیشه ای را به مردم بدهد مگر آنکه پیشاپیش اذهان عمومی را با عملکرد خود ونتیجه ی آن آشنا کرده باشد.*ـ دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است . ارد بزرگلدا اگر میخوایهم که افکار واندیشه ما در جامعه وجوامعی پذیرفته شود میبایت افکار عمومی را با نحوهی عملکرد خود شانا سازیم وپیش ازاینکه ایده واندیشه ای را بیرون داده دراختیار عوام بگذاریم نمونه هائی ازکارهای خوئدد را دراختیار ایشان قرار دهیم ومنتظر اظهار نظر ایشان بمانیم ودرعین حال امادگی اینرا نیز داشته باشیم که هرسوالی را بهرشکلی پرسیده شود قادر باشیم جوابگو باشیم .
¤¤¤ مّی رنگین /شاعر: « فربود شکوهی » ¤¤¤
بیا تا مهر انگیزیم و تخم کین براندازیم
سری در گوش هم آریم و نجوایی دراندازیم

ز جام دوستی خواهیم شهد نوش آسایش
به یاد آن می رنگین، خمارش در سر اندازیم

غریو بلبلان بشنو ز شاخ دوستی ای جان
سرود عشق را مستانه بر بام و در اندازیم

به باغ دوستی ما ،‌خزان کی آشنا گردد
سپند کینه را چون ما درون مجمر اندازیم

سر و قدی چنین دلکش تو گویی چشم بردوزم
بیا واعظ تو عاشق شو که دل بر دلبر اندازیم

فساد چرخ دون پرور که ویران می‌کند یکسر
چه باک آخر که ما او را چو خار از بن براندازیم

چو آمد نام حق از در ، گریزد اهرمن آخر
بیا کاین جنگ بی حاصل به پیش داور اندازیم

به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های توفان را
چه غم ما را که صد توفان ز صد منزل براندازیم

دوام عمر یاران را بخواه از لطف حق جلوه
که بهتر زین نمی‌دانیم تا خوش درسراندازیم

به یک جو هم نمی‌ارزد سخنور در دیار ما
همان بهتر که ما خود را به ملکی دیگر اندازیم

¤¤¤ شاعر: « فربود شکوهی » ¤¤¤
همواره هرعملی هرحرفی هرحرکتی روزی باید جوابگوی خود باشد . برای مثال همین کتاب بعد سوم نیز روزی ممکن است هزار ویک سوال را برای من به همراه داشته باشد وباید قادر باشم منبع ومنابعی را که از آن استفاده میکنم دراختیار کسانی قرار دهم که نیازمند دانستن آن هسستند وبرهمین اساس همواره از منابع شناخته شده ای استفاده میکنم که درصورت نیاز بتوانم نشان دهم که هرچه از هرکجا برداشت شده پایه واساس ثابت خود را دارد وبر اساس افکاری ثبت نشده یا ناشناس نیست بلکه جنبه ای قوی تر ازاین را دارد که قادر است در اذهان جاشده وپذیرفته شود استفاده از شاعرین شناخته شده یکی ازاین منابع است که همگان زمانی که لازمک باشد میتوانند تحقیق کرده ومطمئن شوند که فلان اثر شاعری چون « هوشنگ ابتهاج »که از شعراو درهمین متن نیز استفاده شده است براستی اثر « هوشنگ ابتهاج »بوده است ونظر وفکر واندیشه ی اوست واشعارمنهم که چه از قدیم دردیوانم بوده وهست وچه هم اکنون اگر سرودهی جدید از اشعارم را استفاده کنم منبعی دارم که نماینده این باشد که این اشعار متعلق بمن است وافکار پشت این اشعار نیز متعلق بخود من میباشد .البته من نیز تمامی اشعار ومطالب خو د را ازجمله متنهای نوشته شده از دیگر نویسندگان وشعر ومطالبی درخصوص فرگردها را براساس همان فرگرد نوشته ویا ازمنابع معتبری برداشت میکنم بوا ذکر نام ارائه میدهم و با درنظر گرفتن اینکه درنتیجه وجمع بندی به چه مطلبی خواهم رسید ازنتیجه تحقیقات وپژوهش خود متن را به پایان میبرم در زمینه اندیشه وفکر وافکار انسانها نیز همواره باید منابعی باشد تا مردم قادر باشند بوسیله ی آن بر علم خود بیافزایند وچه بهتر که آنچه لازمه زندگی انسانهاست در کتب ورسانه ها واینترنت براحتی قابل دسترسی باشد که این امگان امروزه با اینترنت وکتابهای اینترنتی بسیار راحت تر دراختیار عموم قرار میگیرد واین جای خوشبختی دارد که مردم قادر باشند بر اندیشه های نوین دست یافته با آن آشنا شده وافکار عمومی نیز درسطح جهانی همزمان باهم پیشرفت کند تا انسانها همگام با هم وبا اندیشه های یکشان ویا شبیه یا موافق با یدکدیگر کمتر ازهم بدور افتاده بهتر قادر بدرک یگدیگر وهمچنین درک جهان امروزی با تمامی قوانیت درتمامی جوامع باشندچراکه هرچه بیشتر از دیگر جوامع نیز بداینم میتوانیم نکته های خوب را از آداب وروسم ونحوه ی فکری آنان برداشته کرده بر بهتر کردن افکار واندیشه خود از آن سودی مثبت گرفته ولااقل دردرک یکدیگر کمتر دچاز تفاوتهای فکری عظیمی باشیم که انسان وجامعه ای را بطور کل از دیگر انسانها جدا کرده وقبول کنیم که دنیای آنان بسیار باما وافکار ما تفاوت دارد درست مثل اینکه بخواهیم مردمانی را که هنوز درداخل جنگلها در دوردست ترین مکان از جامعه های کنونی درک کنیم که چرا هنوز با نیزه به شکار میروند وفندک برای آنان عین وسیله ای جادوئی از سوی خدایان است ودربسیاری ازافکار نیز گاه درهمین جامعه ی خود با افکاری روبرو میشویم که کمیتی ازهمین مردمان ندارد وبسی جای تاسف دارد که اسنام ببیند درجامعه شهری هنوز بسیار مطلبی ست که مردم نمیدانند وهنوز بسیاری از اخبار را نشنیده اند وهنوز بدرستی از پیشرفتهای جهانی اطلاع ندارند.
بزرگان واندیشمندان وفیلسوفان و...جهان میدانند که هرگز انسانی توان اینرا نخواهد داشت که خود راتبه جایگاه نوین وارزشمندی برساند مگراندیشه یخویش را پرورش داده واندیشه های همکانی را نیز به سطحی برساند که همگانن متفق الفکر با روشنفکری وجهان بینی قادر به دیدن ودرک دنیا وجهان خود باشند تا عدل وحق وانصاف ودرستی ونیکوئی وپاکی ودرعین حال انسانیت معنای واقعی خود را درجهان پیدا کند با اندیشه های عمیق وپر معنائی که بر زندگی معنای زنده بودن را روشنی بخشیده به آن قدرت زیستنی در صلح وارامش را به همگان ارزانی داردوچه زیباست اگر این فکر واینگونهاندیشه در نهاد وذهن وفکر تمامی آدمیان ریشه گرفته به نتیجه ای مثبت برسد که دران تمامی دستها در دست هم باشند وتمامی افکار قادر به درک شدن وتمامی اعمال به نکوئی ودراه مثبت درخیر وپیشرفت آدمی وجهان.
*- افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ
*ـ دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است . ارد بزرگ
*- خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد اندیشه ی همگانی ¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا ¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg http://www.freeuploadimages.org/images/tnwpydr5csrou7c7k2r.jpg ارد بزرگ /  Orod Bozorg

ارد بزرگ : بازده ساختار بیمار ، درد و سیاهی ست .


ارد بزرگ : در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد .


ارد بزرگ : تا ساختارها سامان نیابد رشدی هویدا نمی گردد .


ارد بزرگ : قانون اساسی هر کشور نمای ساختار آن سرزمین است و ناراستی آن ، سستی و پلشدی در پی دارد .


ارد بزرگ : ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد .


ارد بزرگ : نیرومندترین ساختارها ، نرم ترین آنهاست ، ساختارهای خشک و سخت خیلی زود نابود می گردند .


ارد بزرگ : نگاهداری ساختارهای بیمار از نادانی است باهوش کسیست که ناراستی ها را از خویش دور کند و تن به راستی دهد .


ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .


ارد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد .


ارد بزرگ : کوهستانها و دره های بی انتها در درون آدمها می بینم .


ارد بزرگ : گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست .



بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *راستی و ناراستی*

● بعُد سوم آرمان نامه●

● راستی و ناراستی ●



______سروده ی فریدون مشیری________


از خدا صدا نمیرسد :ای ستاره ها که از جهان دور


چشمتان به چشم بی فروغ ماست


نامی از زمین و از بشر شنیده اید


درمیان آبی زلال آسمان


موج دود و خون و آتشی ندیده اید


این غبار محنتی که در دل فضاست


این دیار وحشتی که در فضا رهاست


این سرای ظلمتی که آشیان ماست


در پی تباهی شماست


گوشتان اگر به ناله من آشناست


از سفینه ای که می رود به سوی ماه


از مسافری که میرسد ز گرد را ه


از زمین فتنه گر حذر کنید


پای این بشر اگر به آسمان رسد


روزگارتان چو روزگار ما سیاست


ای ستاره ای که پیش دیده منی


باورت نمیشود که در زمین


هرکجا به هر که میرسی


خنجری میان پشت خود نهفته است


پشت هر شکوفه تبسمی


خار جانگزای حیله ای شکفته است


آنکه با تو میزند صلای مهر


جز ب فکر غارت دل تو نیست


گر چراغ روشنی به راه تست


چشم گرگ جاودان گرسنه ای است


ای ستاره ما سلام مان بهانه است


عشقمان دروغ جاودانه است


در زمین زبان حق بریده اند


حق زبان تازیانه است


وانکه با تو صادقانه درد دل کند


های های گریه شبانه است


ای ستاره باورت نمی شود


درمیان باغ بی ترانه زمین


ساقه های سبز آشتی شکسته است


لاله های سرخ دوستی فسرده است


غنچه های نورس امید


لب به خنده وانکرده مرده است


پرچم بلند سرو راستی


سر به خاک غم سپرده است


ای ستاره باورت نمیشود


آن سپیده دم که با صفا و ناز


در فضای بی کرانه می دمید


دیگر از زمین رمیده است


این سپیده ها سپیده نیست


رنگ چهره زمین پریده است


آن شقایق شفق که میشکفت


عصر ها میان موج نور


دامن از زمین کشیده است


سرخی و کبودی افق


قلب مردم به خاک و خون تپیده است


دود و آتش به آسمان رسیده است


ابرهای روشنی که چون حریر


بستر عروس ماه بود


پنبه های داغ های کهنه است


ای ستاره ای ستاره غریب


از بشر مگوی و از زمین مپرس


زیر نعره گلوله های آتشین


از صفای گونه های آتشین مپرس


زیر سیلی شکنجه های دردنک


از زوال چهره های نازنین مپرس


پیش چشم کودکان بی پناه


از نگاه مادران شرمگین مپرس


در جهنمی که از جهان جداست


در جهنمی که پیش دیده خداست


از لهیب کوره ها و کوه نعش ها


از غریو زنده ها میان شعله ها


بیش از این مپرس


بیش از این مپرس


ای ستاره ای ستاره غریب


ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم


پس چرا به داد ما نمیرسد


ما صدای گریه مان به آسمان رسید


از خدا چرا صدا نمیرسد


بگذریم ازین ترانه های درد


بگذریم ازین فسانه های تلخ


بگذر از من ای ستاره شب گذشت


قصه سیاه مردم زمین


بسته راه خواب ناز تو


میگریزد از فغان سرد من


گوش از ترانه بی نیاز تو


ای که دست من به دامنت نمی رسد


اشک من به دامن تو میچکد


با نسیم دلکش سحر


چشم خسته تو بسته میشود


بی تو در حصار این شب سیاه


عقده های گریه شبانه ام


بر گلو شکسته میشود


شب به خیر


¤¤¤ شعر از فریدون مشیری ¤¤¤


در جهانی که بین خوب وبد راستی وناراستی محبت و بی مهری و دشمنی ودوستی سرگردانیم , انچه بیش ازهمه آزار دهنده بنظر میرسد ناراستی ونادرستی افراد وعملکردهائی ست که به شکلهای مختلف بر یکدیگر روا داشته وحس دشمنی ودوری قلبهاست که با حسادت ها وکینه ها وخودخواهی ها وبسیاری از احساسات بد وزشت انسانی آغشته شده وروح آدمی را مملو از رنگهای بد وزشتی میکند که در آن هرگز صداقت سپید دوستی ویاری ودرستی وراستی را نمیتوان یافت وهمین دنیای زیبا وطبیعت پاک خداوند را به چنان زشتی وپلیدی انسانی می کشاند که انسان از هرچه نام « آدمی» است مایوس میشود وتنگ نظری ها ودشمنی ها چنان انسان را آزرده خاطر میکند که آدمی نمیداند بدرستی چگونه می بایست یا اینگونه افرادی برخورد کرده و مواجه شود وجوابگوی آنان باشد چراکه از سوئی پایین کشیدن خود به سطحی که آنان در آن قرار دارند از بین بردن شخصیت خود آدمی وحتی شخصیتی ست که برای بدست آوردن آن همگان زحمت وتلاش کرده اند.


¤¤¤ پشت تصویر سیاه زندگی ¤¤¤


پشت تصویر سیاه زندگی


همه چی آروم آروم فنا میشه


بخودم میخندم از بس که دلم


باز میگه: دنیا پر از وفا میشه


طفلی دل! از بسکه ساده دل بوده


تو خیالش رنگ بی وفائی نیست


همه دنیاش پر عاشقی شده


برا اون دنیا واسه جدائی نیست


طفلی دل که صدبارم اگه شکست


باورش نبود جفا هم همینه


آسمونش اگه آفتاب اگه ابر


بخوش میگفت که زندگی اینه


باورش نبود که آدما همه....


با دلای سنگی شون زاده شدن


رسم عاشقی مرام دلها نیست


واسه دل شکستن آماده شدن


باورش نبود که وقتی واسه عشق


همه هستی شو هم رو میکنه


آب از آب تکون نمیخوره آخه


هرکسی با بدیهاش خو میکنه


دیگه فرقی ام نداره دیگری


پیش پاش قلبشو قربونی کنه


شایدم توُی دلش بازم میگه


بهتره این دلو زندونی کنه


اگه راستشو بخوای بهت بگم


گرچه هرچیز ی یه اندازه داره


دل ما ولی توی زندون غما


حالا هرروز ترکی تازه داره


اما ما قربونی همین دلیم


اینه که بازی دنیا مال ماست


تا میشد هرکسی قلب ما شکست


شاهد حرفای من همون خداست


شاهد حرفای من همون خداست.


چهارشنبه 21 فروردین1387


¤¤¤ شعر از فرزانه شیدا ¤¤¤


واز سوئی دیگر سکوت روا نیست زمانی که می دانید حقی پایمال می گردد که بر گردن یکایک ماست که به خواست خداوند خود و وجدان انسانی خود عمل کرده چشم بر وقایعی نبندیم که خود ونزدیکان و دیگران را به مشکلات وناراحتی هائی جدان عمل میشد که هیچ لزومی بر وجود چنین مشکلاتی نبود اگر بدرستی وراستی ونگاهداشتن حق ومتاسفانه دنیا کنونی سرشار از انسانهائی شده که اکثریت خواری وخوار کردن را بزرگی وقدرت خویش میدانند ویا انقدر شهامت وجسارت دارند که براحتی اینگونه اعمالی را بردیگران روا داشته مشکل ساز دیگران باشند, وهمواره نیز تعدادی طرفدار وهواه خواه که در همان سطح فکر و اندیشه ای که قرار دارند که انسانهای نادرست هستند ، چگونه می شود دنیائی داشت که درآن خوبی بر بدی پیروز شود انسان نمی تواند به مدت طولانی برده وار دنباله رو افرادی باشد که مخالف افکار وعملکرد های ایشان هستند حتی اگر این فرد پدرآدمی نیز باشد جائی مرزها تمام می شود ومی بایست این مرز را به هرگونه که هست شکست وگذشت ورفت وخود را از بندگی وبردگی رهانیده وبه زندگی فردی وشخصی واجتماعی خود فکر کرد ودراینجاست که این گونه اشخاص دربین آشنایان ومردم دچار شکست وسرخوردگی می شوند چراکه هرچه از تعداد افرادی که در بین آنان محبویت دارند کم شود قدرت ایشان نیز نزول پیدا کرده وسقوط شخصیتی و طرد شدن فردی ازسوی اجتماعی که می شناسد وبه آن تکیه ای سخت دارد تا بتواند بایستد را بیشتر احساس کرده وحتی با اینکه بر فشار میافزایند اما هرچه باشد یک یا چند انسان نمیتوانند درکقابل جمعی مخالف ایستادگی مداوم داشته باشند این است که بهترین راه برای شکست انسانهائی که می خواهند شکست وبردگی ما را شاهد باشند این است که دانش ذهن وفکر خود را افزوده وبا راه حلهای علمی وعملی همگام با کسانی با ایشان مقابله کینم که بیشتر از آنها می دانند هرانسانی منطق را حتی اگر علنا قبول نکند وبظاهر انرا نپذیرد دردرون خود بر حق وحقانیت آن اعتراف می کند وهیچ چیزی قادر نیست کسی را از پشت اسب زشتی های اعمال نادرست وناراست او پائین بکشد مگر اینکه خود نیز اسبسوار ماهری باشد وازاو جلو افتاده واو را شکست دهد .ما انسانها بهترین راه حلهای زندگی خود را زمانی بدست می آوریم که بدانیم با هرچیزی وهرعاملی چگونه بهتراست برخورد کنیم وهیچی چیزی بما این دانش را نمیدهد مگر دانش فکری خود را افزایش دهیم اتین قدرت فکریست که هم بهترین راه حل را دراخیتار ادمی میگذارد هم بهترین نقشه ها را توسط آن میتوان کشید هم در ارامش تمام میتوان اینگونه افراد را به اوج خشم کشیده واز آن بالا بالاها یا از گوشه های مودیانه ای کهدراینسو وانسو گزیده ودر پان پنهانند بیرون کشید و سرنگون کرده واز قدرت انان را ازبین برد چراکه آدمی در مواردی که خود را شکست خورده می بینید بیشتر اشتباه می کند وهمیشه بر سر اشتباهات خود اوست که سرانجام لو رفته مشتش بازمی شود ومجبور حتی به اعتراف جرم وخیانت خود می شود. در تمامی ادرات پلیس دنیا برای گرفتن مجرمین از همین شگرد استفاده می کنند وباو اینگونه القا میکنند که آنچه را برای دستگیری او نیاز دارند یافته اند واورا بدون اینکه خود بداند به سوئی رهنمون می شوند که خود او در ارائه شده مدارک جرم دست بکار شده برای اینکه بدست عوامل پلیس نیافتد بدنبال تخریب علائم ومدارک جرم رفته ویا اعمالی انجام میدهد که اثبات جرم می شود و شاهد ومدارک کافی جرم را بدست خود دراختیار آنان نهاده ودیگر نمیتواند منکر اعمالی شود که مدارک واقعی آن را نیز به آنان داده است درنتیجه حتی دشمن را نیز میتوان مغلوب کرد با کشیدن او بسوی انجام اشتباهاتی که از خشم یا ترس صورت میگیرد وبسیاری از سیاستها ی جاری نیز برهمین منوال پایه گزاری شده است که درجنگها نظامیان ارتش در ارامش کامل عملکرده اتی قبلی دشمن را سنجیده وبر اساس آن از ضعفهای اوبا مانورهای جنگی مناسب وپیش بینی نشده استفاده کرده واورا به حالات روحی وخشمم های وترسهائی فرو میبرند که سرانجام اشتباه کند وبیشتر ضعفهای خود را رو کرده وازهمان استفاده کرده وبر دشمن غلبه می کنند دشمان زندگی ما نیز در از زمره افرادی هستند که هیچ کمیتی از همینگونه افراد واز دشمنان بزرگ دنیا ندارند وکافیست ومیتواند بسیار باعث رنج واندوه آدمی در زندگی گردد وانسان در کل ازهرنوع رابطه ودوستی دوری گزیده وجهان را در تنهائی خود آرام تر وآسوده تر ببیند اما اینگونه نباید باشد وهرگز نمی بایست با کسانی ساخت که باعث اندوهند وناراحتی.


¤¤¤ غزلی باید ساخت - فرزانه شیدا 1386 ¤¤¤


غزلی باید ساخت تا بگوید منو دل تنهائیم


تا بگوید ز غم و اشک و نیاز


تا بگوید زچه رو در دل شب


آه ماتم زده ای


از دل سوخته بر میخیزد


و به همراه سرشک


در کف و دامن تو میریزد


غزلی باید ساخت


از شکستن در راه


و نشستن غمناک


و به تنهائی دل خیره شدن


غرلی باید ساخت ... غزلی باید ساخت


¤¤¤ سروده فرزانه شیدا/1386¤¤¤


درصورتی که چنین کسانی در اطراف شما هستند وبه راستی ودرستی آنان شک دارید ایشان را درفشار بگذارید آنگاه خواهید دید که دست خود را رو کرده بیشترین چیزهائی که تصور نمی کردید حتی درخوی وخلقت این انسان پیدا شود کشف می کنید آنگاه است که شما پیروز خواهید بود چرا که اینجا دیگر شما هستید که برخلاف روز اول ضعف ها را می شناسید واو دیگر نمیتواند از ضعفهای شما بر علیه شما استفاده نماید وپیروزی شما حتمی ست وبراحتی می توانید به دیگران نیز بااعمال و رفتار خود ان شخص ثابت کنید که حق باشماست واو فرد درستی نیست واو را طرد کرده واز قدرتی که بر شما وزندگی شما وپیرامون شما داشت را از او سلب نموده وبر او چیره شویدواجازه ندهید اندوه ناشی از حضور او زندگی را برشما تلخ نماید. ازاین جهت انسان درست وخوب وقتی دانش کافی را نیز داشته باشد بدون اینکه نیاز پیدا کند که به خطائی دست بزند خود شخص نادرست وناراست را وادار به این میکند که با خطاهای خود دست خویش را در نزد او ودیگران رو کند وآبرویش نیز بدست خودش ریخته میشود بی انکه شما مقصر باشید چون خطا را این اوست که کرده است وشما فقط او را وادار به این کرده اید که خود را نشان بدهد درنتیجه بدون ناراحتی وجدان میتوانید خاطر جمع باشید که ازاین پس از صدمات بعدی او رها خواهید شد واو یا انقدر خوار و پست شده که به گوشه ای فرار کند یا دیگر قدرتی ندارد که بتواند به شما ضربه وآسیبی درهرشکل روحی وروانی وعملی ورفتاری بزند واین تنها راهی ست که شما بدون صدمه دیدن خوداورا مغلوب کرده از شر اینگونه فردی در زندگی خود رهائی یابید دبدون اینکه حتی خود را بد کرده باشید یا حتی صدمه ای باوزده باشید یا درگیری ایجاد شده باشد درواقع سیاست هائی که بااین روش شکل میگیرد بسیار بیشتر از درگیری هایی که معمولا دربین افراد وجود دارد یا پیش می اید اثر گزار است و لازم نیست کسی را که دروغ پردار خوبیست وبا ناراستی خود کار خویش پیش میبرد را با کشیده ومشت ولگد ادب کرد میتوان اورا چنان با سیاست خوارنمود که خودبدنبال کار خود برود ودیگر حتی روی نشان دادن خود به دیگران را نیز نداشته باشد ونتواند دیگران را نیز با ناراستی ودروغ وبدی خویش دچار دردسر کند.


¤¤¤غزل از: « حسین منزوی » ¤¤¤


چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی


بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی


تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است


از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی


ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه


از او و ما که منم تا من و شما که تویی


تویی جواب سوال قدیم بود و نبود


چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی


به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن


قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی


به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم


از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی


جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا


کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی


نهادم اینه ای پیش روی اینه ات


جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی


تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای


نوشته ها که تویی نانوشته ها که تویی


¤¤¤غزل از: « حسین منزوی » ¤¤¤


ما موطفیم با انسانهائی که عملکرد درستی را در زندگی ندارند برخوردهای شدید داشته باشیم چراکه اگر همواره از کنار خطاهای او بگذریم وسکوت کنیم باو قدرت وقلمرو بیشتری برای ازار خود ودیگران داده ایم درنتیجه درجائی که مرزهای شما را میشکند جا دارد که شما نیز سکوت را شکسته برخورد متقابل اما عاقلانه وبر اساس سیاستی درست بااو داشته باشید چراکه اینگونه افراد معمولا بسیار سروصدا میکنند وسعی میکنند جلب توجه کرده وشما را از دیدها ی دیگران دور نگه دارند تا فرصت تخریب شما را پیدا کنند برخلاف ایشان انسان می بایست در سکوتی اندیشمندانه با ایشان به مقابله به مثل برخیزد وانتظار زمانی را بکشد که طبلهای سروصدا وخودنمائی اوخاموش شد انگاه وقت آن رسیده است که شما ازهمان اعمال دریابید که از کدامین راه میشود برعلیه خود او استفاده نمود ودست او را رو کرده ودیگران را نیز با مدرک کافی ومنطقی قانع کرد که این فرد می بایست طرد شده و از جمله دوستان واشنایان ما یا از پیرامون ما بکلی حذف ودور شود واجازه نداشته باشد به محدوده ی مرزهای ما پا بگذارد هیچکس هرگز بحد خود ما قادر نیست برای ما کاری انجام دهد که ما نیازمند انیم ودراصل هرکسی موظف است مشکلات فردی واجتماعی خود را بگونه وشیوه ی خود حل کند لذا بهترین روش این است که انسان بر اگاهی خود از مردم .جامعه افزوده باشد که راحت بدام اینگونه افراد نیافتد واگر براثر سهل انگاری نیز چنین شد قادر به مقابله با او بوده وبراحتی نیز آنگاه میتواند ازیاری وهمکاری دیگران نیز بهره مند شود چراکه دلایل وسند ومدرک کافی دارد که حقانیت خود را ثابت نماید .وچنانچه شکست خورده به گوشه ای خزیده انتظار داشته باشد دیگران ازاو حمایت کنند تنها زندگی را بدون نتیجه برخود تلخ کرده است و بیهوده نیز خلوت گرفته است که این انزوا به هیچ گونه ای مشکل واقعی و زنده را حل نمی کند مگر با تلاش وعمل وفکر خود او تا توان رهائی را نیز برای او بوجود آورد وبر درد درون وروح خویش ومشکل زندگی خود غلبه کند.


¤¤¤ ذهن مصلوب -سروده ی:« پیمان آزاد » ¤¤¤


منتظر می مانم تا حرفهای مرا دیگران بگویند


دستهایم با طناب بیهودگی بسته است


و ذهنم


مصلوب داریست


که پیش از ظهورم برپاست


گریزان از جبری


که با تازیانه خشونت بر پشتم جاریست


در معمای راههای پیچ در پیچ می مانم


زبانم بریده ی جغرافیای جهالت


و لبانم دوخته ی سوزن باورهای دیرین


در گورستانی که من زنده ام


سکوت را حرمتی است


که بودن ، با نبودن برابر است


¤¤¤ سروده ی:« پیمان آزاد »¤¤¤


همواره نیز انسانی که راه نادرست را بر درستی بر میگزیند نمیتواند تا ابد خود رادراین راه پیش برده وهمیشه موفق باشد وهمواره هستند کسانی که با او چون دیگران کنار دنیا آمده وسرانجام اورا از عرض بدیها وقدرتها پائین کشیده شکست داده واز میان جمع دیگران به بیرون انداخته خوار ومغلوب کنند.


¤¤¤ شیشه ی دل ¤¤¤


امروز به با غ نظر می کنم ولی


درگوشه های دلم، خار غم بسی است


هرروز بر سر این شیشه ی دلم


پیوسته سنگ جفا ،دست هرکسی ست


گویا بنام زندگی اندر مسیر عمر


تا هست وهست ساز خموشی بوّد روا


درگوشه ای که دلم نغمه می زند


بازهم منم به خموشی چه بیصدا


شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷


سروده فرزانه شیدا


همچنین درزمانی که با دنیای خود دچارمشکل می شویم وبا راستی وناراستی مسائل زندگی رو برو میشویم که قادر به حل آن در ذهن خود نیستیم ونمیدانیم راه روشن کدامین راهیست که به انتهائی تاریک نرسد باز به همین نکته میرسیم که هیچ چیز در دنیا قادر نیست مارا بسوی درستی ونیکی ببرد مگر آنکه اندیشه خود را بارور از اندیشه های نابی کنیم که به رشد ذهنی وبینش ودیدگاه ما کمک میکند انگاه است که غلبه بر مشکللاتی که خواهی نخواهی وجود دارد همواره آسان تر وساختن وحل کردن آن نیز راحت تر خواهد بود واعتنماد بنفس انسان یاور خوبی خواهد شد که قادر باشد با همه چیز بگونه ای مثبت سارگاری نشان داده وباآن به شیوه ی خود روبرو شده در صورت نیاز آنرا از زندگی خود محو. نموده یا با ان کنار آمده وبه گونه ای با آن بسازد که رنج ودرد واندوه زندگی او محسوب نشود حتی اگر این درد واندوه دردی واقیست ویک بیماری یا چیزی ست حل ناشدنی که نمیتوان از ان دوری جست ومی بایست که حضور آنرا در زندگی پذیرفت وبا ان ساخت.درنتیجه انسانی میتواند برخود وزندگی خویش با نگاهی مصمم وبدون ترس ونگرانی نگاه کرده واز آن لذت ببرد که بداند قادر است با نیروی فکر واندیشه خود بر هرچیزی که ممکن است امروز وفردا پیش بیاید غلبه کند وهمانگونه که بارها نوشتم تنها چیزی که انسان قدرتی در زندگی خویش برآن ندارد مرگ است دیگر مشکلات هرچه باشد چاره ای دارد ومی بایست چاره آنرا پیدا نمود .


¤¤¤ فقط قطره آب...سروده ی فرزانه شیدا : ¤¤¤


در کنار آبی


روبدریای غروب


مرغ دریائی نیز.... پرپرواز به بال


از سرم باز گذشت,


وسپس دور زمن... آسمان را پوئید


دور شد باز به بال پرواز


ودلم تنها شد !!!


قایق چوبی زیبای سفید


لنگر انداخته بر آب بروی موجی


در تکانهای لطیف


نرم و آهسته برقصی زیبا


سخن از بودن خود با من گفت


درصدائی چوبی لیک زیبا و ملیح


ومن اما تنها خیره بر دریائی


که در آن اردک وحشی در آب


پای پائی میزد !....


با دلم قصه ی تنهائی را


زیرو رو میکردم!


وه چه آرام ولطیف


آب در پهنه زیبای بلند


در تنش میرقصد درخودش میلغزد


آنور آب ولی....یک جزیره تنها


مردمی نیز در آن!!!


زندگانی زیباست


گر میان دو طرف


تو فقط موج لطیفٍ دل دریا باشی


تو فقط قطره آب....تو چو دریا باشی!!!


دل دریائی سبز... از صدای دل مرغان سرشار


وبه آرامی وزیبا ومتین...!!


و موّقر بر آب ... کشتی در گذری


روی امواج شناور باشد!


زندگی زیبا بود


گر که حتی بدمی ..در روزی


یا به شبهائی سرد...در تن بارانی


گاه طوفان بودی!


پر ز آوازه موج...


یا همان قطره بدریای بزرگ


باتمامیت کوچک بودن


قطره ای در دل دریای بزرگ


لیک یک دریائی .... لیک یک دریائی


کاش دریا بودم


یا همان قطره بدریای بزرگ!!!


سبز ودریائی و آرام وعمیق


کاش دریا بودم !!!


یایکی قطره به آب


______سروده ی فرزانه شیدا/دوشنبه ۱۷اردیبهشت


* - پیش ازآنکه ناراستی ها ،در درون ما،دره ایی مهیب پدید آورند به راستی ها باندیشیم . ارد بزرگ


* - ارزش گذاردن به خویشتن خویش نباید سدی در برابرزدودن ناراستی هایمان باشد . ارد بزرگ


* - رَد راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ


* - نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران . ارد بزرگ


* - آنکه راستی نپوید گرفتار آمیزش با اهریمن است ، فرزند این آمیزش فتنه است و شورش . اردبزرگ


¤¤¤ پایان فرگرد راستی و ناراستی ¤¤¤

¤¤¤ به قلم فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از :

http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند .


ارد بزرگ : امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش .


ارد بزرگ : پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .


ارد بزرگ : استخوان بندی شهرها در دیوار است و بزرگداشت .


ارد بزرگ : بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد .


ارد بزرگ : نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد .


ارد بزرگ : نامداران ابتدا از نام خویش گذشته اند .


ارد بزرگ : نامداری که خود را به خواری می افکند ، هزاران دل آویخته به دامان خویش را نیز به خاک می کشد .


ارد بزرگ : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .


ارد بزرگ : نامدار کهن اسطوره و راهبر دوران هاست ، سرشت او با خوی مردم سرزمین خویش همگون است نه با سرشت فرمانروایان .




بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *تنهایی*


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد تنهایی ●


انسان در چند شکل میتواند انسانی تنها باشد یکی اینکه کسی را در زندگی خود نداشته باشد یا نه دوست ودوتتانی را در زندگی خود داشته باشد ودرعین حال چه درمیان افراد خانواده چه در جامعه احساس تنهائی کند نمونه ی دیگر تنهائی ازغم به انزوا رفتن وتنهائوی کشیدن است که شخص چنان دچار اندوه روحی میشودد کهبا داشتن خانواده واقوام ودوست واشنا باز تنهائی را ترجیح داده وبه غم واندوه به خلوت خویش میشتابد ودردل وزندگی خود را برهمپان میبنند وتنهائی دیگری داریم که خواسته ی دلپذیر خود شخص است یعنی زمانی که نیازمند خلوت وتنهائی خمویش است به میل خود به خلوت رفته وزمانی که استراحت روحی خود را انجتم دادبراحتی به جمع باز میگردد نمونه ی اول ودوم معمولا تنهائی های دردناکی ست که بروی شخص اثرم منفی گذاشته وحتی نیازمند به روانشناس ویاوری ویاری دیگر کسان نیز هستند تا ازاین انزوا وبی کسی بیرون آمده به زندگی وجامعه برگردند لذا وقتی اینگونه افراد , با دکتر روانشناسی به سخن مینشینند روانشناسان در عین ریشه یابی در حدود اندوه واحساس روحی شخص تلاش میکنند که اورا در جمع ها وگروههایی برده ویا برنامه رییزی هائی با دلخواه خود او برای او ترتیب دهند که او ازاین انزوا وبی کسی بیرون بیاید ودرعین حال برای آنکه کسی که بطور کل در دینا تنهاست واقاومی ندارد قادر باشد خوف وترس تنهائی خود واحساس اندوه ناشی از آن را از دل برهاند تنها وبهترین عمل , کار کردن است وبودن در محیطهای شلوغ حتی اگر این محیط خیابانی باشد ویا گوشهی قهوه خانه وتریا ومکانی عمومی که بهرشکل انسان میتواند از تنهائی محص وسکوت رهائی یافته وهمیشه کسانی پیدا میشوند که باینگونه افراد توجه میکنند وسر سخن را باایشان باز مینمایند معمولا انسانهای تنها نیز خوی واخلاق خود را دارا هستند عده ای کم رو وخجالتی هستنئد بخشی مغرور وخود بین وگروهی نیز چون شاعران ونویسندگان ونقاشان هنرمندان وهمچنین در دنیای اندیشه, انسانهای اهل منطق وفلسفه وروحانی و...که گروهی متفکر واندیشمندند واین گروه , نه ازگروه خجالتی ها هستند ونهاز کروه خودخواهان وافراد خود پرستی که مشغول بخود بوده و خود ودنیای شخصی خودرا میپرستند وجهان را بباد مسخره میگیرند وهرگز حاضر نیستند کسی را همسطح خود حساب کنند تا بعنوان دوست در زندگی هود راه دهند . گروه شاعران وهنرمندا وبزرگان علم واندیشه ومتفکرین در اصل تنهای خودد را ارج نهاده از ان نه غمگینند نه افسرده بلکه حتی ازآن لذت میبرند وخلوت وتنهائی ایشان محفل ارامش وجای قلم آنان است تا در سکوت وارامش قادر به این باشند که تمرکز فکری خود را داشته بنویسند وبا افکار خود بازی کرده وهنری واثری بیافرینند ونوشته ای وکتابی واندیشه ای بدنیا خود ببخشند انسانها درکل از لحاظ روحی ساعاتی نیازمند تنهائی هستند که بدون حضور شخص ثالثی با خود به ارامش فکری فرو رفته وبا درون خود کنار بیایند واین قات=نون زندگی انسانهاست وهمگان میدانند کسی که مداوم مجبور با تماس وارتباط دائمی با دیگران حتی عزیزان خود باشدمیتواند به مرور انسانی عصیی شود که قاتدر به کنترل اعصاب خود نیست وهمگان در خانه وخانواده می بایست به خلوت یگدیگر نیز ارج نهاده تنهائی وسکوت لحطات نیاز یکدیگر را به هم خراب نکنند این موارد را در فرگردهای پیشین نیز گفتیم وگاه حس میکنم تکرار مکرراتی ست که لزوم دوباره ای بر گفتن آنها نیست اما بهرشکل طی فرگردهای فیلسوف عزیز ایران م * ارد بزرگ نیز دقیقا همان گروهی از تنهائی بهره می برند که درحال انجام کار مثبتی دراین خلوت تنهائی باشند حتی اگر این سکوت وخلوت چشم برهم نهادن وکاوشی درخود نیز باشد باز در روح انسان بی ثمر نیست چراکه لحظات اندیشه وفکر لحظات ارزشمندی در زندگی اسنان است که او را میسازد
*- تنها , «تنهایی »کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ
ودر همین خلوتهاست که اشعار شاعران ونویسندگان ونقاشان و.... شکل میگیرد واحساس خلوت تنهائی انان نیز بما میرسد واز آن بهره مند میشویم وگاه لذت میبریم وگاه حتی احساس خوش همدلی را نیز با شاعر ونویسنده ونقاش ودیگر هنرمندان یا حتنی اندیشمندان درخود حس میکنیم
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
نه... نه... نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است
¤¤¤ «حمید مصدق »¤¤¤
بسیار دلپذیر است که شخصی قادر باشد برای تنهائی وساعات تنهائی خود برنانه ریزی مناسبی داشته باشد وهمواره بداند ساعت تنهانئی وبیکاری خود را حتی چگونه می بایست سزکند وچه کارهای متنوعی انجام ده که جنبه سرگرمی داشته باشد وخسته کننده نباشد وحتی ازان لذت وافری نیز تولید کردد من از جمله کسانی هستم که کمتر برای ساعات تنهائی خود با معقوله ی « چه کنم» روبرو میشوم وحتی گاه «چه کنم »من اینگونه است که از خود بپرسم چه کنم گه وقت کنم که تنها باشم که به همان کارها برسم وچه رمانی را در نظر بگیرم که تنها بودن من بر دیگران نیز اثر نگذارد وقادر باشم به کارهای خود برسم وهمیشه نیز برای انجام یکایک آنها وقت کم میاوردم چراکه سرگرمی های بسیاری را برای خود دارم که یک بیک آنها ساعتها مرا بخود مشغول میکند حال میخواهد کار وهنرهای دستی باشد ونقاشی وشعرگفتنی یا کتاب خواندن وتماشا کردن برنامه ی مورد علاقه ای که اگر وقت نداشته باشم درساعت خاص انرا تماشا کنم حتما انرا ضبط میکنم ویا اگر اینکارا نکنم شماره پروگرام وبرنامه وساعت انرا مینویسم تا مجددانرا در اینترنت تماشا کنم ویا بهر کشل باشد برنامه را ردیف میکنم که به شکل زنده اگر برنامه ای زنده بود انرا ببینم واستفاده ببرم ومعمولا نیز دوست دارم درزمان انجام این نوع کارهای شخصی تنها باشم ومزاحم دیگران نیز نباشم چراکه بخصوص موقع نوشتن یا انجام کارهای شخصی ویا هنرهای دستی چون تزئین گل خشک شده وکارهائی که اکثرا خانمها به آن علاقمندند ومن تقریبا به همه ی آنها وارد هستم ویک بیک را نیز انجام میدهم نمیتوانم تحمل دکنم که کسی جولی دست وپای من باشد یا زیادشلوغ کند یا حتی تمرکز فکری من باعث شود که وقتی بامن سخن میگویند متوجه آنان نشوم درنتیجه خانواده خود را عادت داده ام که زمانی که مشغول هستم هیچ توقعی ازمن نداشته باشند که برایشان چیزی رادرخانه پیدا کنم که نمیدانند کجا گذاشته اند یا اینکه به سخنانی گ.ش دهم که احتیاج به توجه دارد وهمیشه اگر چینین موردی پیش بیاید که لازم باشد با خانواده باشم هرچه هست را بطور کامل جمع میکنم و کناری میگذارم چون باین شکل نه بمن لطفی میدهد که دوسه جا فکرم باشد نه گاه آنان قادرند تا تمام شدن کار من بطور کامل ازخواسته وحرف خود بگذرند درنتیجه برای تنهائی شخصی نباید خودخواه نیز بود وباید حال دیگران را نیز درککرد وبموقع با آنان هماهنگشد ودرعین حال از عصبی شدن نیز پرهیز کرد وزمانی که چیزی وکاری را کنار میگذاریم فکر آنرا هم می باییست کنار بگذاریم تا باعث آزار وازیت فکری ومشغولیت ذهنی ما نشود تا قادر باشیم در راحتی فکر نیاز خانه وخانواده را نیز برطرف کنیم ملاحظه دیگران را کردن از جمله چیزهائیست که یک یگ خانواده می بایست درقبال هم به آن احترام بگذارند ودرک کنند که حتی کودک دوساله نیز نیازمند است زمانی که با عروسک وماشین خود بازی میکنند لحظانتی حس کند که کسی کاری باو ندارد تا بتواند با ارامش وراحتی بدون سوال وجواب وحتی ناز دادن دیگران باخودش وبا بازی خود سرگرم باشد وحتی یک کودک هم میتواند از مزاحمت ما درحین بازی خود حتی اگرخمک شدن وبوسیدن او باشد ناراحت وعصبی شود در نتیجه باید بیاموزیم لحظات تنهائی برای هر سنی لازم وضروریست تا شخص یاد بگیرد با خود ساعاتی را بدون ما نیزسر کندوتمام مدت نیاز نداشته باشد که کسی دور.وبر او ومراقب او باشد چراکه هرشخصی میبایست قادر باشد درمواقع لازم به روش خود ازخود مراقبت کند وکودک دوساله را که چیسنین قدرتی ندارد می بایست بدون مزاحمت تنها در سکوت زیر نظر داشته ومراقب بود که بلائی بسرخود نیاورد یا کاری نکند که فکر کوچک او قادر به درک خطر آن نباشد این مساول از عمده مسائلیست که در ایران اصلا به آن اهمیت نمیدهند واگر حتی بگوئی لحظه ای میخواهم تنها باشم به همگان برمیخورد که حالا ما بتو چکار داشتیم! یا یعنی میخواهی بگوئی بودن ما باعث مراحمت برای توست وازاینگونه برداشتها که نهمنصفانه است نه صحیح جون مسلم است که انسان هرگز راضی نیست اطرافیان خود را برنجاند .وتارگ زمانی حس میکند باید باخود تنها باشد باید این حق را نیز داشته باشد زکه زمان شخصی خود را وآزادی فردی خود را داشته باشد وتمام مدت مجبور به بودن درمحیط شلوغ خانواده معمولا چند نفره رانداشته باشد واز جمکله مشکلات اینگونه برخورد ها مهمان بودن درخانه ایست که چون مهمانی باید تمام مدت درحال نشسته باشی تا موقع خواب وهرگز اجاطه نداری بگوئی که میخواهی تنها باشی وبه همه نیز برمیخورد البته اگر خانه خود را داشته باشیم بلند شده وبه خانه میرویم ونیازی نیست که حتی به زبان اورده شود که دیگر بهتر است باخودد تنها باشم اما اکر مهمان یکهفته یک خانه باشید مشکلات شروع میشود تمام مدت شما اسیر صاحبخانه ومقررات او خواهی شد
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار می کند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم ؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش می کنم؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟ این مباد که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
بعد از من آسمان آبی است
آبی مثل همیشه ... آبی
¤¤¤ «حمید مصدق »¤¤¤
.اینگونه مشکلات را در سفر میتوان احساس نمود و معمولا کسانی درک میکنند که چون من برای مدتی ازخارج به ایران میروند وبه اصرار زیاد مجبور میشوند بدیدار فامیل دور ونزدیک درجاهای دور ونزدیک بروند که امکان برگشت به خانه نیز به سهولت نیست وگاه یکی دوروز وگاه به اصرار یکهفته ای را نیز باید ماندوحتی درخواست اینکه اجازه بدهید درهتلی جا بگیرم وباشما هم باشم به همگان برمیخورد درحالی که انسان نیازمند این است که برای مدتت طولانی اگر جائی میماند برای خود هم اختیاری در بودن ونشستن وبرخواتسن وخواب وبیداری خود را داشته باشد وچون مهمان هخستی مجبوری تابع همه برنامه های ان خانه شوی واگر سعی کنی خحوش بیاشی واهمیت نیز ندهی بالاخره درجائی پیش میاید که نیاز داری لحظه ای خودت باشی وخودت ولی باید برای حفظ احرتام مهماندار که اونیز با حضور شما به زحمت افتاده وبنوعی نیز برنامه عادی زندگی اونیز برهم خورده است سکوت کرده وتحمل کنی ونگذاری ونخواهی اورا ناراحت کنی که هیچ هدفی نیز خز خوش گذشتن به شما ندارد درنتیجه اینگونه فرهنگی بلای جان آدمیست وهیج کجا وکمتر در فرهنگی میبینید که اسنسانها اینهمه همدیگر را معذب خد وآداب وروسومی کنند که هیچ لزومی جز اززارا وپشیمان شدن از کرده نداردارهمین روست که من چندان علاقه ای به اینگونه سفرها ندارم وبااینکه دلم میخواهد هربار که به ایران امده دور ایران بگردم هرگز حتی اجازه انرا از اقوام نمیگیرم که بحال خود باشم چهه برسد اینکه بخواهم تنها یا با خانواده شخصی خود به ایران گردی نیز بروم وگاه نیز بااین موضوع برخورد میکنی که هرجکا میخواهی بروی نیز میبایست گروهی را باخود ببری چراکه مدتها دور بوده ای همگان دلتن هستند وبه نوعی اجازه نداری ایران باشی وباز تنها باشی واین مکافاتی ست که ما مسافران ایران را مجبور میکند درنهایت بفکر خرید خانه ای برای خود درایران باشیم که حداقل چندی درایران مهمان خود باشیم ومهمانی هم بدهیم تا دیگران مارا ببینند وتازه یک بیک نیز میبایست جواب اینکه بدیدارت امده اند را نیز با رفتن به خانه تک تک انها بدهی بدون توجه باینکه شکا مدت کوتاهی درانجا هستی وهزار کار هست که میخواهی انجام بدهی چه کار اداری چه دیگر کارهای شخصی وحتی بودن با خانواده شخحصی خود درکنار دریا نه با دوست واشنا وفامیل که خبر میشوند امروز برنامه ی دریا داریم.وهمین نکات است که زندگی را چنان به یکیدیگر سخت میکنیم که هرگس ترجیح میدهد با پای خود به تنهائی برود وبیرون هم نیاید شاید درامان باشد والبته اگرچه اسنان تمام عزیزان واشنایان ودوستان خود را دوست میدارد اما جواب دادن به تمام توقعات برای یکنفر مقدور نیست وهمیشه نیز دلخوری هائی پیش میاید که انسان حتی از سفری که کرد پشیمان باز گردد چه خوب بود ما نیز یاد میگرفتیم که به همدیگر به شکل درستی احترام بگذاریم نه به اجبار نه بخاطر رودرباسی نه روی احساس وجدانی که اینکارا کنم انگار را نکنم مبادا ناراحت شومند و.... امثال اینها که جز سخت کردن وتلخ کردن زندگی برخود ودیگران هیچ فایده ثمر واثری را نیز ندارد.
¤¤¤ تنهائی از: ف.شیدا ¤¤¤
ای فلک چند به آزار تو و آرام و خموش
تا به کی مشتری مـیکده ی باده فروش؟
تا کجا همقدم اشک ، شتابان به گریز؟
او بدامن فـتد و من به لـبهِ دره ی تـیز
چند نیش همه یاران و غریبان به جفا؟
تا کـجا می بریم دهــر ؟! بدامان فنا؟
دشمنی از چه نمودی به منه بیکس و کار
در خـزانم بنـهی در دل گلـهای بهار؟
خانه ام از چه خراب است و دلم از چه پریش؟
غم به غمخانهء ایام مرا خوانده به خویش
همه جا از همه کس طعنه شنیدن به هزار
همه گل! لیک به یک شاخه سرشار ز خار
تن غــمدار به افـسردگی خـویـش مـلول
هر چه پیش آمده از سوی منه خسته ، قبول
آنـکه آنگونه مـــرا در دل خود جای نمود
از چــه رو در غـم ایام مــرا یار نبود؟
آنـکه رفـته است به امـید رسـیدن به کمال
او نـداند که دگر رفته دلـم رو به زوال
لحظه ای اشک گریبان منه خـسـته گرفت
لحظه ای درد مرا غافل و کت بسـته گرفت
هر کسی خـــنده به لب قلب نگون بار درید
وآن دگر اشـک مـــرا دید و به شادی خندید
لب چــو شد باز که گوید ز یکی زخم درون
هـر زبان تیر شــد و ســینه ما چشمه خون
نه پـناهی که درآن راحــت جــانی یابم
نه امــیدی که ز آن تاب و تـوانی یابم
چــشم امـیدم من آخر به خـدا بود و خـدا
غــیر او مـنکه ندیدم ز کسی مـهر و وفا
خود تقـلا کنم و جـان دهـم و زنـده شـوم
گــر بـمیرم نشود جز به خـدا بنده شوم
من ســتم دیدم و غـم دیدم و اندوه و بلا
در دلم عـشق خدا بود و نگه سوی خـدا
به همین عشق کشیدم همه جور به دهر
مـیروم آخر از اینجا ... روم آخر زین شهر
¤¤¤ فرزانه شیدا/ 1360¤¤¤
درعین حال بسیار مواقع انسان بخاطر میاورد که چقدر زمانی که درتنهائیای تلخ زندگی تنها مانده بود همه ی این افراد اتورا بیشتر رها کرده بودند وهرگز شاید ازاحساس وحال او نیز نمیپرسیدند وخود نیز گاه خوارچشم بودند ولی درزمانخوشی همه متوقعند که به انها سرزده شود انها را تحویل بگیریم به انها احترام بگدذاریم وحتی تابع فرهنگ دیدوبازدیدی باشیم که درناراحتی ومشکل وسختی ما حتی وجود خارجی نداشت نه فرهنگی بود نه آدابی وفقط زمانی همگان همدیگر را میخواهند که شخص ساد باشد ومشکلی برایشان ایجاد نکند وتا خوشی همه میخواهند با انسان خوش باشند اما درغم هیچکس تنهائی آدمی را پر نمیکند هیچ حتی فراموش وخوار نیز میشوی ازسوی همین کسانی که امروز حتی نمیگذارند برای دمی ولحظه ای ازکنارشان دور شوی چون مدتهاست ترا ندیده اند. وهمگا ن علاقمندنتد بتو ثابت گکنند چقدر برایت ارزش قائلند ودسوتت دارنداما همانگونه که ازارد بزرگ میفرمایند: *- خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ
¤¤¤ تنها / سروده ی: «حمید مصدق »¤¤¤
دیدم در آن کویر درختی غریب را
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای
بی برگ و بار زیر نفسهای آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران
در آرزوی آب
ابری رسید
چهر درخت از شعف شکفت
دلشاد گشت و گفت
ای ابر ای بشارت باران
ایا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟
غرید تیره ابر
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت
چون آن درخت سوخته ام در کویر عمر
ای کاش
خاکستر وجود مرا با خویش
می برد باد
باد بیابانگرد
ای داد
دیدم که گرد باد
حتی
خاکستر وجود مرا با خود نمی برد
¤¤¤ سروده ی: «حمید مصدق ¤¤¤
*- تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ
*- خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ
*- تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است . ارد بزرگ
¤¤¤پایان فرگرد تنهائی ¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

باران مهر نوشته یاسمین آتشی




روزی که سپاه ایران خود را آماده می ساخت شر یونانی ها را پس از سالها بردگی از روی ایران کم کند باران بسیاری بارید یکی از جادوگران در بین مردم شایعه کرده بود این باران اشک آسمان بخاطر مرگ جوانان ما است و بزودی خبرهای بسیار بدی می رسد . این خبر را به اشک یکم نخستین پادشاه از دودمان اشکانیان دادند او هم خندید و گفت این شاد باش آسمانها به ماست باران مایه رحمت و رویش است نه پیام شوم . سپاه کوچک و پارتیزانی او خیلی زود بخش بزرگی از شمال خراسان را از شر یونان آزاد ساخت و دل ایرانیان میهن را در همه جا گرم نمود اشک های بعدی ایران را به شکل کامل آزاد ساختند .

اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : باران ، مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند .

نکته ایی را باید در این جا بنویسم و آن واژه پارتیزان است در کشورمان بسیاری فکر می کنند این واژه مربوط به مبارزین کمونیست اروپای شرقی در 50 سال پیش است حال آنکه این واژه در واقع مربوط به سپاهیان اشک یکم بود چون آنها از خاندان پارت بودند و ارتش منظمی هم نداشتند و به شکلی چریکی به سپاه حمله می کردند به آنها پارتیزان می گفتند پارتیزان ها بسیار تیراندازان باهوشی بودند و با تعداد اندک توانستند به مرور دشمن را از ایران پاکسازی نمایند .


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کار*




● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد کار●



* برو کار میکُن, مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانی ست , کار*

¤¤¤« سعدی »" بوستان " ¤¤¤
ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
به دل گفت کوی سگ این جا چراست؟
درآمد که درویش صالح کجاست؟
نشان سگ از پیش و از پس ندید
بجز عارف آن جا دگر کس ندید
خجل بازگردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث آن راز کرد
شنید از درون عارف آواز پای
هلا گفت بر در چه پایی؟ درآی
نپنداری ای دیدهٔ روشنم
کز ایدر سگ آواز کرد، این منم
چو دیدم که بیچارگی می‌خرد
نهادم ز سر کبر و رای و خرد
چو سگ بر درش بانگ کردم بسی
که مسکین تر از سگ ندیدم کسی
چو خواهی که در قدر والا رسی
ز شیب تواضع به بالا رسی
در این حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر
چو سیل اندر آمد به هول و نهیب
فتاد از بلندی به سر در نشیب
چو شبنم بیفتاد مسکین و خرد
به مهر آسمانش به عیوق برد
¤¤¤« سعدی »" بوستان " ¤¤¤
در دنیائی که رهروزهزندگی سختت تر ومشکل تر میگردد وانسان با هزاران شکل جدید از نمونه ای پیشرفت روبرومیشود که آشنائی با هریک زمان خود را تقاضا میکند وبا کمبود وقت وزمانی که دنیای ماشینی بر انسانها تحمیل میکند ماهرگز نمیتوانیم انسان بیکاره ای باقی بمانیم وتوقع داشته باشیم دنیا برای ما بخوبی چرخیده وبکام ما باشد درنتیجه همگان برای زندگی بهتر موظفیم درقبال خود وخانواده ی خویش که در کار وحرفه ودانش وشغلی خود را پیشرفت داده وبنوعی جزئی از چرخه ی زندگی باشیم بخصوص که دراین زمان کار یکنفر در خانه وخانواده جوابگوی نیازهای زندگی یک خانواده نیست وبسیاری از خانواده های جوان نسل کنونی زن ومرد درعرصضه کار وتلاش همپا وپایاپای به خدمت به خانواده وجامعه مشغولند ودنیای فعلی نیز ایجاب میکند که همواره در این دانش روزانه باشیم که ما نیز می بایست با دنیا خود را رشد و پیشرفت داده وبنوعی با آنان بسازیم که تلخخی زندگانی ما نشود واز زندگی خود بهره ای مثبت ودرست برده وزندگانی افراد وا=بسته بخود را نیز در رفاهی حتی متوسط نگاه داریم بسیار اتفاق میافتد که در روزگار فعلی میبینیم رشد اینترنت باعث گردیده بسیاری از افراد مسن که آشنائی با دنیای کامپیوتر واینترنت راندارند با مشکلاتی مواجه شوند این مشکل برای اروپا کمتر اتفاق میافتد که شخصی با کامیپوتر به هیچ وجه آشنائی نداشته باشد مگر اینکه درتمام طول زندگی یا مردی باشد که هرگز کار نکرده باشد وبا تحصیلات متوسطه ای به کاری ساده مشغول باشد که اونیز باز بگونه ای محتاج این استن که از دیگران کمک بگیرد یا خانم خانه داری باشد که بندرت اتفاق میافتد حتی یک خانم خاندار تحصیلی نکرده باشد ودرحد نیاز با آشنائی با کامیپوتر را نداشته باشد واتگرهم چنین باشد موقعیتهای زندگی دراروپا که تقریبا 99% درصد کاراهای بیرون ازخانه بدون نیاز به مراجعه به مبدائی چون بانک واداره کار وغیره با کامیپوتر انجام میشود وچنانچه کسی نیاز به یادگیری درحد سطحی نیز داشته باشد اداره کار بصورت رایگان وحتی با پرداخت حقوقی بایشان برای انان در کلاس مورد نظر کامیپوتر جایگاهی تعینن میکند چراکه بااینکار شخص میتواند خود امور داخلی زندگی خود را که مربوط به استفاده از کامیپوتر باشد بدون نیاز بدیگران وایجاد مزاحمت برای اداره کار یا مردم کارمند انجام دهد وتنها عده ی معدودی از انسانها در خارج از شکر هستند که معمولا از جمله خارجیان مهاجری هستند که از کشورهای جهان سوم چون پاکستان وافغانستان وعراق ...به اروپا وارد شده اند وهمسران همچنان درخانه بسر می برند ومردان وزنان پیر درمیان انان نه قادر به یادگیری زبان هستند نه یادگیری کامیپوتر وغیره که هربار با دنیای بیرون کاری داشته باشند دولت مجبور است یک مترجم را با آنان راهی نماید ن=تا مشکلات ایشانرا برطرف نماید دوهمین مخارج وهزینه های اضافه ای را بر گردن دتولت میگذارد که راضی نباشد از چنین کشورهائی افراد ناآزموده ویا مسن یامریض را به جمع شهروندان خود اضافه کند چراکه هیچکس نیاز به دردسر ندارد بهرشکل حتی در داخل ایران نیز درزمانی که خود من شاغل بودم زمانی که در تمامی اگهی های کار رسم شد که بنویسند: مراجعین ومتقاضیان می بایست اشنائی با تایپ برقی یا اشنائی با کامپیوترداشته باشند که درحدود 20/25 سال پیش بود بسیاری ازدوستان خودم با پیدا کردن کار مشکل پیدا کردند وباوجود اینکه در سمت کاری خود انسانهای مجربی نیز بودند مدتی را به بیکاری سرکردند تا با رفتن به اموزشگاهای کامپیوتر وغیره هبتوانند این مشکل را حل کنند ومجدد کاری بیابند حال امروز که زندگی با اینترنت وآشنائی با آن نیز یکی از موارد لازم زندگی محسوب میشود ودر بسیاری از ساده ترین کارها نیز انسان نیازمند است آشنائی سطحی با کامیپوتر داشته باشد پیدتکردن کار درجائی که خود کار با مشکل مواجه است درد دومی ایجاد کرده است چرا که چون همان روزکگار امروزه نیز هستند کسانی که نیاز مالی روزانه وهمچنین نداشتن موقعیت مالی یا سنی مناسب, ایشان رااز رفتن به کلاسهای متعدد باز میدارد وهمگی اینان بدون خواست قلبی محتاج افراد جوانتر خانواده میشوندَ چراکه درامر کار بانکی وبسیاری دیگر از کارهای همانند این که بتدریج رو به پیشرفتهای کامپیوتری میرود نیازمند یاری هستند ونمیتوان توقع داشت زن 50 وچند ساله ببالا ومرد 60 ساله ای تازه برود وکامیپوتر بیاموزد که البته یادگیری برای انسان درهمه سنی مقدور است اما زندگی پرازفشار وسخت معمولا برای سنین بالا وافراد مسن وپیر این حوصله وتحمل را برجا نگذاشته است که قادر باشند مجدد شاگرد کلاسی باشند ومشکلات بر انان بااین شکل رشد بسیار فشار میاورد .واز سودی فشار زندگی واز سوی دیگر اینگونه ناراحتی ها بر روح وجسم ایشان اثر بد گذشاته وزندگی بیشتر درنگاه آنان سخت میگردد آنهم زمانی که مشکلات متفرقه ومتعدد روزانه خئد گریبان گیر بسیاری در طول روز ودر طی زندگی برای آدمیست ومهزاران دلیلی میشود پیدا نمود تا در کسی افسردگی هاعمیق شده وبه عمی ماندنی برسد وراه جاره ای نیز نیابد ودرهمین راستا زندگی کردن هم برای مردم تبدیل به کار شود تا بهره بردن از زندگی.
¤¤¤ ز حال من چه می پرسی؟!!سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
ز حال من چه می پرسی ، توای غافل ز غمگینان
منم تنها ترین تنها،‌ ز درد سینه ام بی جان
بّود روزم شب واین شب، بّود ظلمت گهی تاریک
حصار بی کسی دورم ، ره امید من باریک
سروده خنده ام: هق هق ، و سیل اشک من دریا
مرا آواره گی ؛گردش؛ ، سفر با قلب خوش ؛رویا؛!
سرایم دشت بی پیکر ‌، بخاک تشنه ای مفروش
چراغم در ؛سما ؛ ماهی ، که با ابری شده خاموش
نگاهم انتظاری تلخ، پناهم بی پناهی ها
سکوت دل همه فریاد ، گناهم بی گناهی ها
دلم یک شیشه ی نازک ، طپشهایش بسان سنگ
همه یاران من دشمن ، به ظاهر با دلم همرنگ!
سلام دیگران با من ،‌ بواقع همچو یک نفرین
سخن با قلب من طعنه، بظاهر با دلم غمگین!
محبت با دلم حیله، نوازش چون خراش چنگ
وفا با قلب من تزویر، صداقت با دلم نیرنگ
مرا نور جهان ظلمت ،درخشش تیغه ی خنجر
به محفل گفتگو ها جنگ ، مرا تنهائیم سنگر!
حراّرت بر دلم آتش ، نسیم صبح من طوفان
مرا همدر یک انسان! ولی در باطنش شیطان!
مرا عشق جهان ، هجران؛ سرای آرزو حرمان
مرا پیوند دل زنجیر ، سزای عاشقی زندان!
زحال من چه می پرسی ، ندانستن گهی خوب است
چه سودی پرسش از قلبی، که در فریاد وآشوب است!!
بحال خود رهایم کن ، که تا میرم به کنچ غم
چو پاسخ را نمیگیری، بُکن این پرسش خود کم!!!
جوابی را اگر خواهی... درون دیده ام بنگر
بخوان دل را، ز چشمانم ، سپس چون دیگران بگذر!!!
¤¤¤ سروده فرزانه شیدا ¤¤¤
بااینوصف می بینیم که زندگی خواهی نخواهی رشد میکند وعقب ماندن از آن جز فشارهای روزانه ی روحی بر انسان چیزی باقی نگذاشته است وفردی که هرگز محتاج کسی نمیشد وهرکز برای انجام کاری به سی رو نمی انداخت ومنت نمیکشید ناچار میشود به جوانی ونوجوانی حتی رو بیاندازد تا در زمینه های کامیپوتری او را یاری دهد وبااینوصف اینکه همان جوان ونوجوان قدرت مالی درخانواده نداشته باشد که این سیستم واین دانش را بیاموزد مشکل فردای او نیز دقیقا به همین شکل خواهد بودارد بزرگ نیز مدتها میگذرذ که ایشان پیش بینی این را گرده بودند که تعداد سایتهای کامیپوتری دراینترنت روزی از تعداد جمعیت کره زمین نیز بیشتر خواهد شد وما امروز شاهد همین موضوع هستیموجالبتر اینکه ایران یکی از کشورهائی ستکه جمعیت آن بیش از تمامی کشورها اقدام به باز کردن سایت دراینجا وآنجا کرده اند وبه نوعی رکوردی هم تامدتی زده بود وهر یکنفر تعداد زیادی سایت ووبلاگ برای خود دست وپا کرده ومیکند والبته که خودم یکی از آنها هستم که تعداد وبلاگهایم از ساعات روزانه ام بیشتر است ودرهریک نیز صرفنظر از شعر به موضوعاتی آموزنده ومتنوع نیز میپردازم ودررشته ای مختلف وگوناگون از سیستم وموبایل وبرق وتکنولژی گرفته تا قدرت فکر وفلسفه ومنطق وکهکشان واقیانوس هریک را روزانه در یکی از انها مینویسم واکثرا نیزمطالب روز ومطالب مورد نیاز را انتخاب کرده و درکنار شعرم استفاده میکنم بااینوصف تصور کنید دنیای اینترنت چقدر میتواند آموزنده باشد که شما بدون پرداخت مبلغ زیادی ورفتن به کلاسهای متعدد از امکانات ان برای اموزش اینترنت ویا زبان ویا خواندن مزالب روزمره استفاده کرده وفقط با یادگیری دست کامیپوتر ونه درحد حرفه ای بلکه درحد نیاز خود را بسیار پیشرفت دهید وحتی درخانه نشسته بصورت خانگی دانش اموز ودانجوی فلان رشته در مدرسه ای ودانشگاهی باشید که این امکان نیز پیدید امده است وبسیاری حتی بصورت آن لاین درخانه درس میخوانند ومعلم برای انان تدریس میکند ویا امتحان خود را نیز در خانه برای دانشگاه میدهند وبردن کامیپوتر« بَر بار=قابل حمل» یا «کیفی » یا « لپ تاپ» مشکلی حل شده است که آنرا به جلسه ی امتحان ندرسه ودانشگاه نیز ببرند چراکه سوالات امتحانی به شکلی طرح نمیشود که کسی با داشتن کتاب و« لپ تاپ» فرصت این را داشته باشد که درساعت امتحان تقلب کند وتمام زمان داده شده صرف این میشود که یا درخود « لپ تاپ» یا بر برگه امتحانی کامیپوتری فقط به بله ونه گرینه ها جواب دهند درنتیجه واباین اوصاف بزودی تصور اینکه کسی دردنیا باقی بماند که نتواند با کامیپوتر کارکند درست عین این است که بگوید من بلد نیستم دست وصورتم را بشورم واین حرف همتانقدر بد بنظر میاید که شخصی بداند شما هرگز بخاطر نداشتن آگاهی از بهداشت دست وصورت خود را میشورید درنتیجه در زمینه ی کار در روزگار کنونی تنها پیشنهادم به خانواده ها این است که بهرشکل که میتواند نوجوان وجوان خود را با این سیستم آشنا کنید تا لااقل آینده ی او دچار مشکلات کنونی شما نشود وفردا ی او نیز با این مسئله ومشکل روبرونباشد که محتاج دیپران برای انجام کاهرای شخصی خود شود چراکه همانگونه که پس از گذر سالهای طولانی چند سالی بیش نیست که کارت عابر وبانک اینتر نتی درایران راه اندازی شده بماند که تابستان گذشته که درایران بودم ,من هرکجا رفتم برق نبود ودستگاهها ی کامیپوتر خاموش بود و مدیر ومسئول بانک با کلی معذرتخواهی ازمن درخواست کردند ساعتی منتظر بمانم و ساعتها منتظر برگشت برق شدیم وهمه عاطل وباطل وبیکار چه تدر پشتمیزها چه روی صندلیهای انتظار درنوبت خود نشسته بودیم تا رحمت الهی شامل حال ما شده برق ادیسون خدا بیامرز به ما هم نمک نمکی برسد شاید کارمان راه بیافتد و کار بانکی خود راانجام داده پولی کشیده پولی واریز کنیم ومنکه ارز مسافرت رسیدذه بودم ومجدد دنیز مسافر بودمخسته ومانده جا مانده بودم که حال چگونه روی این صندلی پسارز ساعتها مسافرت خود را نشسته نگه دارم وبسیار باعث تعجب وتاسف من شد که اینگونه جامعه روزانه ازکار وزندگی خود عقب میماند وهمین مشکلات نیز در نظام کاری جامعه تاخیرهائی ایجاد میکند که بر صنعت وتولید وکار وچرخه ی مالی ایران تاپیر ناشایست وحتی زیان های مالی بزرگی را باعث میشود که عام ازآن بی خبرند و سرمایه های ملی ماست که بااین یک ساعت قطعی برق دود شده به هوا میرود وخود این ضعف بزرگی بر ای مملکتی ست که امید پیشرفت وباروری بدون یاری دیگر کشورها را دارد ومدام نیز ادعای این را دارد که نیازمند کشوری نیستیم برق را صاد ر میکند ومردم خود را با بی برقی با هزار مشکل مادی ومعنوی وروحی مواجه میکند وحتی زیانهای ملی ناشی از آنرا نیز پوشیده از اذهان عمومی نگاه میدارد وهدر رفتن کاز ازاین سوراخ وان سوراخ منازل هم جای خود دارد که نه خانه دار نه همسابه نه هم محلی نه اداره کاز هیچکدام توجهی به آن نشان نمیدهند وبایستی در گذر از یک محل جلوی دهان خود را بگیریم تا دچار مسمومیت نشویم وفرداست که این خانه با چند خانه مجاور آن به هوا میرود وحوادث مینویسد به اداره کار مربوط است اداره گار مینویسد همشهری بی توجه است وخبر نمیدهد صاحبخانه میگویدالبته اگر بامید خدا زنده باشد که اصلا خبر نداشت نشر گازی که احساس میکند از خانه ی اوست وخیال میکرده از لوله های خیابانیست وهمیسسن بی توجهی شهروند واداره حالت ودولت باعث مرگ ومیرهائی بی دلیل وفاجعه های بزرگی میشود که در هیچ کشوری باین شکل شاهد آن نخواهید بودمگر براستی وبناگاه لوله ای سوراخ شود وپیش از کشف آن کبریتی زده شود وگرنه چه اهالی خانه چه محل چه حتی رهگذر بلافاصله امر را به ان خانه وبه ادراه گاز تلفنی خبر میدهد واینگونه انسانی بودن چیزیست که ما در محیط کاروزندگی باید بیاموزیم تا کار وروال عادی زندگی ما کمی از دیگر کشورهای پیشرفته نیز نداشته باشد
¤¤¤ حالت: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
آفاق پوشیده از فر بیخویشی است و نوازش
ای لحظه های گریزان صفای شما باد
دمتان و ناز قدمتان گرامی ،‌ سلام !‌ اندر ایید
این شهر خاموش در دوردست فراموش
جاوید جای شما باد
ای لحظه های شگفت و گریزان که گاهی چه کمیاب
این مشت خون و خجل را
در بارش نور نوشین خود می نوازید
او می پرد چون دل پر سرود قناری
از شهر بند حصارش فراتر
و می تپد چون پر بیمناک کبوتر
تن ،‌ شنگی از رقص لبریز
سر ، چنگی از شوق سرشار
غم دور و اندیشه ی بیش و کم دور
هستی همه لذت و شور
ای لحظه های بدینسان شگفت از کجایید ؟
کی ، وز کدامین ره ایید ؟
از باغهای نگارین سمتی ؟
از بودن و تندرستی ؟
از دیدن و آزمودن ؟
نه .... من
بس بودم و آزمودم ... حتی
گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم
اما .... نه
ای آنچنان لحظه ها از کجایید ؟
از شوق اینده های بلورین /
یا یادهای عزیز گذشته ؟
نه ...آینده ؟ هوم ، حیف ، هیهات
و اما گذشته .... افسوس
باز آن بزرگ اوستادم
یادم آمد
چون سیلی از آتش آمد
با ابری از دود
بدرود ای لحظه ! ای لحظه !‌ بدرود
بدرود
¤¤¤ از: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
همواره باید بخاطر داشت که زندگی را برای زندگی کردن می بایست دوست داشت اما رزمانی کهکار زندگی تبدیل باین میشود که فقط زندگی کنیم که زندگی کرده باشیم وشدت فشارها قدرت صبر وشکیبائی آدمی را به سوئی میبرد که دیگر قادر به تحمل کار زروزانه ی خود نیز نباشد انگاه دیگر زندگی معنای واقعی زندگی کردن را از دست داده است لذا برای جلوگیری ازاینگونه احساسات در روزانه ی زندگی خود لازم است هم با شوق بکاری مشغنول شویم که براستی آنرا دوست میداریم وهم اینکه اجازه نداریم کار ما بر احساسات داخلی زندگی ما وروزانه ی ما تاثیر منفی بگذارد وزمانی که بدون خانه وارد میشویم گرفتاری بیرون را پشت در گذاشته تلاش نمائیم با خانه وافراد خانواده در راامش سر کنیم تا تحمل فردا برای ما آسان شود زندگی به اندازه کافی برای فردای ما برنامه دارد که لزومی نداشته باشد شب وخوابد واستراحت خود را به افکار بیهوده بر خود خراب کنیم وهمیشه تلاض کنیم نگذاریم چیزی واحساسی بدورن دل ما راه یابد یعنی درحد کار به آن فکر کنیم نه آنکه آنقدر به افکار متفرقه وحتی جدی پروبال بدهیم که او حریف ما شده وتسلطی عمیق برما پیدا کنئ که قادر نباشیم لحظه ای از فکر آن خود را خارج کنیم واین خود قدرت فکری بزرگی میخواهد که قادر باشیم درمیان مشکلات ارامش خود را نیز حفظ کرده هرچه را درجای خود به آن فکر کنیم.
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤
با سروهای سبز جوان در شهر
از روز پیش وعده دیدار داشتم
دیوانگی ست
نیست ؟
اینک تو نیستی که ببینی
با هر جوانه خنجر فریادی ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
ای خوبتربیا
این شعله نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز
ای خوبتر بیا
که محنت برادر من غرق در الم
کوهی ست بر دلم
گفتی که
آفتاب طلوعی دوباره خواهد کرد
اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
در خلوت شبانه این شهر مرده وار
هشدار گام به آهشتگی گذار
اینجا طنین گام تو آغاز دشمنی ست
یک دست با تو نه
یک دست با تو نیست
دیدم امید من برخسات
خشمنک
خندید
ندید و خیل خوف
در خلوت شبانه من موج می گرفت
با هق هق گریستن من
دیدم طنین خنده او اوج می گرفت
افروخت مشعلی
شب را به نور شعله منور ساخت
و پشت پلک پنجره ها داد بر کشید
از پشت پلکتان بتکانید
گرد فرون مانده به مژگان را
فریاد کرد و گفت
ای چشمهایتان خورشید زندگی
خورشید از سراچه چشم شما شکفت
اما
یک پنجره گشوده نشد
یک پلک چشم نیز
و راه
راهی نه جز ادامه اندوه
و خیل خواب خستگی و رخوت
افتاده روی پلک کسان چون کوه
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤

« حافظ» نیز غرلی ناب دارد ودر مورد « کار» اینچنین میگوید:
صبح ست ساقيا قدحي پر شراب كن
دور فلك درنگ ندارد شتاب كن
زان پيش تر كه عالم فاني شود خراب
ما را ز جام باده ي صافي خراب كن

خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع كرد
گر برگ عيش مي طلبي ترك خواب كن
روزي كه چرخ از گل ما كوزه ها كند
زنهار كاسه ي سر ما پر شراب كن
ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم
با ما به جام باده ي صافي خطاب كن
كار صواب باده پرستي ست حافظا
برخيز و عزم جزم به كار صواب كن* حافظ شیرازی*
*ـ کار مابرآیند خواست وبرنامه ماست آنکه خواست وبرنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ
*ـ آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند . ارد بزرگ
*ـ خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست ، فرمانروایی می کند . ارد بزرگ
*ـ فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن کار های خویش دارند . ارد بزرگ
*ـ اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری . ارد بزرگ
*ـ کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد کار¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا¤¤¤
Farzaneh Sheida


برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : آنکه پوزش نمی داند چیست! مناسب دوستی نیست .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .


ارد بزرگ : خردمندان تاریخ همچون رشته کوههای سترگ ، دشتهای آدمیان را نگاهبانی می کنند .


ارد بزرگ : کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ، از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است .


ارد بزرگ : پشیمانی، اولین گام برای پوزش است.


ارد بزرگ : درحالی که مردم برای اشتباه ناکرده هم باید پوزش بخواهند ! سیاستمداران پر اشتباه خود را عاری از هر گونه ایراد می دانند و برای همین هیچ گاه پوزش نمی خواهند .


ارد بزرگ : آنکه پوزش نمی داند چیست! مناسب دوستی نیست .


ارد بزرگ : از پس پشیمانی می توان راههای تازه ایی را برای نجات یافت .


ارد بزرگ : پشیمانی که ما را به راه راست نکشاند ، هیچ ارزشی ندارد .


ارد بزرگ : تنها پشیمانی را باید بخشید که بر اشتباه خود آگاه شده و آن را بر زبان جاری می سازد .


ارد بزرگ : بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت .


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آرامش*


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد آرامش●

¤¤¤ بیا ز سنگ بپرسیم ¤¤¤
درون اینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون اینه ها در پی چه می گردی ؟
¤¤¤ سرو ده ی: فریدون مشیری ¤¤¤
داشتن آرامش در زندگی بمانند داشتن یکی ازموهبت های خدائی ست وانسانی که قادر باشد بادرون خود رد آرامش باشد همواره زندکی خوبی را در یپیشروی خویش خواهد داشت.
آرامش در زندگی انسان از عمده چیزهائی ست که نقشی بسیار بزرگ را در نحوه ی زندگی آدمی بازی مکیند چراکه بدون داشتن آرامش درونی وروحی وفکری وجسمی قادر نیستیم یک زندگی درست را برای خویش بسازیم انسانها کمتر به این مسئله توجه دارند که آرامش روحی بسیار در زندگی آنان میتواند اثر گذار بوده وحتی درجشم آنان ننیز بخصوص در سالم بودن وحتی داشتن بیماریها اثر شایانن توجهی را دارا باشد چراکه انسان سالم وبیمار چانانچه آرامش درونی نداشته باشد بیماری است وشخص بیمار نیز بیشتر از آنچه هستت در بیماری خود دچار کسالت ویا درد میشود چراکه روح آدمی پذیرای آنچیزی ست که ما باو میدهیم وزمانی دکه روح را در آرامش نگاه نداشته باشیم وبا آشفتگیهای روزمره وفشارهای روزانه وحرص وجوش خودرن ها وغصه خوردنهای بادلیلی وبی دلیل روح خود را پریشان میکینم قادر نخواهیم بود که بدرستی نیز زندگی کنیم ودر تصمیمات واعمال روزانه خودنیز دچار داشتباهات بیشتری میشویم ونمیتوانیم تمرگز فکری خود را حفظ کرده ومسائل را بگونه ای بازنگری کنیم که نتیجه ی درست از بررسی وبازنگری آن داشته باشیم ودرنتیجه تصمیم درستی را نیز اتخاذ کنیم ازاینرو ارامش درونی چیزیست که میتوانئد بعنوان یک حلال در زندگی ما حل کننده بسیاری از واکنش های ما در زندگی باشد بزرگان میگویند آنکه باخود وبا درون خود در آرامش نیست نمیتواند با دنیای خود نیز در ارامش بسر برد .درنتیجه آنکس که باخود مشکل ندارد وباخود دردرون خویش نیزآرام است ودنیا را نیز با نگاهی ارام وبا ارامش مینگرد ومشکلات نیز اورا از کوره بدر نمیکند چنین شخصی ,«خود برای خود» بهترین دوست خواهد بود چرا که همواره میتواند بر زندگی خود مسلط شده وزندگی را بگونه ای آرامدنبال کند ودرعین حال بهترین دوست انسان نیز میتواند برای ما باشدچراکه او , باخود ودنیای خود در آرامش فکری بسر میبرد ودرعین حال مشکلی با خود ودنیا ندارد که سرشاراز منفی گرائی ها یا بدبینی ها باشد وآنچه برای ما توصیه مینماید نیز با صداقت وپاکدلی وبدون ریشه های شخصیتی بدی ست که نمونه های آن را در افرادبدخو وبداندیش ومنفی گرا وخودخواه و...می بینیم که اثر سو برزندگی خود ودیگران دارند ,دوستی با چنین شخصی نیز میتواند چون موهبتی باشد چراکه در کنار اوتجربه ی آرامش روحی شخصی خودرا نیز پیدا خواهیم کرد ودرزندگی خود نیز روحیه ی ارامی را خواهیم داشت , یاد خواهیم گرفت که چگونه آرام باشیم وچگونه با مسائل برخورد کنیم , چراکه دیدگاه وتفکر فکری وبرخوردهای او همراه با نگاه ارام وارامش بخش او به زندگی نگاهی مختص به اوست ودرنهایت راستی ودرستی وصداقت وزیبائی, در نتیجه اوشخصیتی را داراست درخور توجه وتقدیر وبراحتی نیز میتواند با دیدگاهی زندگی را نگاه کند که بسیاری بعلت مشغله ی فکری وناراحتیهای روحی ودرونی ویاس وسرخوردگیهای خود قادر بدیدن آن نیستند وحتی میتواند ازبیرون میدانگاهی راکه شما داخل آن ایستاده اید حتی بهتر از بنگرد وبرافکار و تصمیمات شما وبخصوص خودروحیه ای مثبت بخشیده و تمامی راه زندگی نیز درهمه ی موارد یاور خوبی خواهد بود .آشنائی با اینگونه افراد شاید بهترین چیزی باشد که انسان در زندگی تجربه میکند شما بخواهید یا نخواهید درکنار ایشان نمیتوانید آشفته وپریشان باشید وحالت آرام وصبور ودوست داشتنی ایشان شمارا نیز درعین داشتن هزار مشکل یا حتی بدترین مشکل ارام میکند .بزرگی فکر این افراد یکی از دلایلی ست که شما در آنان آرامش وصبوری عمیق وخاصی را مشاهده خواهید کرد وحتی گاه انسان دچار حسرت نیز میشود وقتی که میبیند که این شخص چقدر با صبوری وآرامش برزندگی خود وروزگارنگاهکرده وچقدر تسلط عمیقی بر آن دارد وچه زیبا با هرچه پیش میاید نیز کنار آمده وباان بگونه ای برخورد میکند که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است وهمین باعث میگردد که او براحتی هر مشکلی را ازسرخود بازمیکند وبرای ان نیز مدت زیادی نیزصرف نمیکند تا انرا حل کند وصبر شکیبائی وارامش او همیشه راه حلهای متعددی را درنگاه او خواهد اورد که براحتی درانتخاب آنان با آرامش یکی را برگزیده ومعمولا نیز موفق میشود چراکه او حتی اگر موفق هم نشود خود را نمی بازد وپس از زمان کمی مجدد ارامش وتفکر وتمرکز ثابت خود را بازیافته بکارهای خود بگونه ای مشغول میشود که قادر باشد مجدد چاره ای بر مسائل پیدا کند اینگونه افراد معمولا هیچ چیز قادر نیست انها را از راهی که درپیش دارند باز دارد وانسانهای مصممی نیز هستند که پشتکار فوق العاده زیادی نیز دارند وبا انکه سرشار ازارامش هستند درعین حال انسانهائی سخت کوش وتلاشگر ومفیدنیز هستند درنتیجه دنیای ارامش دنیای سعادتی ست که هرکسی بتواند انرا در زندگی خود یافته پیدا و در روزمره ی زندگی خود آنرا جائی دهد ,انسان خوشبختی خواهد بود که با وجود داشتن تمامی مشکلات مشترک وهمسان با جامعه ی خود همواره در ثبوت روحی واخلاقی به سر میبرد ومیتواند چاره ساز مشکلات دیگران نیز باشد.
____________
پشت تصویر سیاه زندگی* فرزانه شیدا

پشت تصویر سیاه زندگی
همه چی آروم آروم فنا میشه
بخودم میخندم از بس که دلم
باز میگه: دنیا پر از وفا میشه
طفلی دل! از بسکه ساده دل بوده
تو خیالش رنگ بی وفائی نیست
همه دنیاش پر عاشقی شده
برا اون دنیا واسه جدائی نیست
طفلی دل که صدبارم اگه شکست
باورش نبود جفا هم همینه
آسمونش اگه آفتاب اگه ابر
بخوش میگفت که زندگی اینه
باورش نبود که آدما همه....
با دلای سنگی شون زاده شدن
رسم عاشقی مرام دلها نیست
واسه دل شکستن آماده شدن
باورش نبود که وقتی واسه عشق
همه هستی شو هم رو میکنه
آب از آب تکون نمیخوره آخه
هرکسی با بدیهاش خو میکنه
دیگه فرقی ام نداره دیگری
پیش پاش قلبشو قربونی کنه
شایدم توُی دلش بازم میگه
بهتره این دلو زندونی کنه
اگه راستشو بخوای بهت بگم
گرچه هرچیز ی یه اندازه داره
دل ما ولی توی زندون غما
حالا هرروز ترکی تازه داره
اما ما قربونی همین دلیم
اینه که بازی دنیا مال ماست
تا میشد هرکسی قلب ما شکست
شاهد حرفای من همون خداست
شاهد حرفای من همون خداست.
شعر از فرزانه شیدا
چهارشنبه 21 فروردین1387
ازاینرو ست که میگویند جائی که ارامش نباشد خوشبختی وراحتی وزندگی حتی وجود ندارد چراکه افراد دراشفتگی هرگز توان زندگی درستی را نخواهند داشت وبهرسو که نگاه کنند مشکلی برایشان وجود دارد که میبایست به حل آن بپردازند واین خود خستگی روحی ایجاد کرده شادی وارامش را اززندگی انان دور میکند ونمیتوانند نه خود مشکل گشای خود باشند نه برای دیگران سودی داشته باشند چونکه انقدر خود گرفتار واشفته اند که دیگر جائی برای فکرکردن به دیگری یا یاری بدیگران باقی نمیماند .انسانهای ارام معمولا دوستان بسیار زیادی را نیز درگردخود خواهند داشت چراکه نیاز ادمی به ارامش همه را جذب چنسن ادمی میکند که حضور وجود او به انان نیز ارامش روحی میدهد حتی اگر بااو درد خود را نیز بازگو نکنند. وصد البته برای هر چیزی دردنیا نیز شکل مثبت ومنفی وجود دارد آرامشی که از روی نادانی باشد هرگز نمیتواند سودمند وزندگی بخش باشد واگر همواره کسی درارامشی ناشی ازبی خیالی یا لاابالی گری بسر برد انگاه است که زندگی خودرا رو به فنا برده وباعث خشم وناارحتی دیگران نیز خواهد شد .ارد بزرگ میفرمایند : آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند . ارد بزرگ
البته باید این تفکر اشتباه ا از ذهن خواننده ی این متن نیز دور کرد که هدف ایشان از گفتن اینجمله ایننست که انسان نمی بایست ارامش داشته باشد که هدف ارامشی منفی از سر نادانی ولاابالی گری وبیفکری هائیست که بسیاری از انسانها را به انیسانهای بیکاره وبه اوباشی تبدیل میکند که زندگی دیگران را نیز درمحدوده ی وجود وحضورخود به مخاطره می اندازند
¤¤¤ .. وندانستن....از : « مهدی اخوان ثالث » »¤¤¤
شست باران بهاران هر چه هر جا بود
یک شب پاک اهورایی
بود و پیدا بود
بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند
لیک پنداری
هر کسی با خویش تنها بود
ماه می تابید و شب آرام و زیبا بود
جمله آفاق جهان پیدا
اختران روشنتر از هر شب
تا اقاصی ژرفنای آسمان پیدا
جاودانی بیکران تا بیکرانه ی جاودان پیدا
اینک این پرسنده می پرسد
پرسنده : من شنیدستم
تا جهان باقی ست مرزی هست
بین دانستن
و ندانستن
تو بگو ، مزدک !‌ چه می دانی ؟
آنسوی این مرز ناپیدا
چیست ؟
وانکه زانسو چند و چون دانسته باشد کیست ؟
مزدک : من جز اینجایی که می بینم نمی دانم
پرسنده : یا جز اینجایی که می دانی نمی بینی
مزدک : من نمی دانم چه آنجه یا کجا آنجاست
بودا : از همین دانستن و دیدن
یا ندانستن سخن می رفت
زرتشت : آه ، مزدک ! کاش می دیدی
شهر بند رازها آنجاست
اهرمن آنجا ، اهورا نیز
بودا : پهندشت نیروانا نیز
پرسنده : پس خدا آنجاست ؟
هان ؟
شاید خدا آنجاست
بین دانستن
و ندانستن
تا جهان باقی ست مرزی هست
همچنان بوده ست
تا جهان بوده ست
¤¤¤« مهدی اخوان ثالث » ¤¤¤
... والبته مشخص است که در دانستن وندانستن فرقی هست اینکه بدانیم از چه ارامیم یا ازچه پرزیشان چگونه انسانی هستیم وآرامش وپریشانی ما ز چیشت همه وهمه نماینده شناخت ما از خود مساست درهمین راستا باز ارد بزرگ میفر ماند :
آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند . ارد بزرگ
وبازهدف ایشان این نیست که بگویند آشفته زندگی کردن بهتر از ارامش است بلکه ایشان صد ارامشی هیتندکه انسان را روبه تزلزل اخلاقی وباعث نادانی وکورچشمی ادمی بر زندگی دکردد وموجب شود که انسانی چون یک شخص مزاحم همواره در زندگی دیگران نقش فردی را بازی کند که همگان باید باو برسند ویا باید خرج اورا بدهند وبه مسائل او توجه کنند ومشکلات اورا نیز حل کنند ومتوقع است که همه وهمه می بایست بفکر او باشند الا خود او ! چنین آدمی مسلم است جز یک انسان وابسته وشخصیتی مبتذل وبیهوده هیچ جیز برای ارائه ی شخصیت خود ندارد ومعمولا نیز تا اخر عمر بلای همگان وبقولی وبه زبان ساده تر آویزان دیگران است ووابستگی او از سر بیخیری یا بیتوجهی او به خود به زندگی وبه دیگران همیشه باعث میگردد که درجای ثابتی باقی مانده هرگز قدمی در زندگی ترقی نکند وهمیشه نیز دست نیاز بسوی دیگران دراز کند وحتی شرمی نیز ازاینکار احساس نمیکند اینگونه افراد معمولا با توقعات خود از خانواده وجامعه انقدر پیش میروند که گاه دیگران را به جان اورده وحتی طرد میشوند وچون معمولا خانواده وبخصوص والدین کمتر قادر به طرد فرزند خو د هستند ممکن استن پدرومادری تا اخر عمر خرج این فرزند را هم بکشد وزمانی که او با دنیا پش از انکه عمر والدین او تمام شد تنها میشود تازه شاید بخود بیاید دکه ای وای نه کسی شده است ونهدیگر زمانی دارد تا کسی بشود وباز با هرچه بجا مانده از والدین است مدتی را سرکرده سرانجام انسان بدبختی میشود که یا یکنفر دیگه را پیدا میکند به او اویزان شده بساطی را که با والدین داشت حال با همسری ودوستی واشنائی از سرگیرد یا کوچه گرد وویلان خیابان خواهد شد و.پای حرف او که بنشینید این او نیست که با دنیا نساخته است دنیاست که خوب او را نمیخواهد اما باز هم معتقد است که ارامش دنیای او بهترین سعادت زندگی اوست بی انکه بداند ارامش او بدبختی بسیاری ازانیانهای پیرامون او درخانواده جامعه اجتماع وحتی کشور اوست .درمورد جامعه یخانواده وجوامع بزرگتر نیز ارد بزرگ میفرمایند:*آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد . ارد بزرگ.افراد یک خانواده ویک جامعه, اگر به آرامشی نادرست مبنی بر تنبلی وکوته فکری خودکنند فاتحه ی ان خانه وخانواده و جامعه وملت و کشور رانیز باید خواند درواقع جائی که صلح وارامش نیست زندکی هم نیست وهرچه شما سعی کنید خود به زندگی سروسامامن بدهید نیز باز عوامل خارجی مانع آن خواهند شد که شما یک زندگی راحت را داشتهباشید ودرارامش وراحتی فکر زندگی کرده امورات بگذرانید خانه ای که حتی متاسفانه معتادی را دردرون خود جای داده است نیز بگونه ای خانه ی شمشیر است که حال او وموقعیتهای اونیز چون شمشیریست که هم بردل اعضای خانواده زخم میزند هم خود او هم زندگی او وخانوادگی او درهمین بین درهرکجا شمشیرهائی امثال این درد موجود باشد زخمه ی دل وروح واحساس نیز هشت واز آنجا ارامش رخت برخواهد بیست وشما احساس خواهید نمود که تلاش شما برای زندگی همواده به بن بست میرسد
جایی که شمشیر است آرامش نیست . ارد بزرگ ¤¤¤
در نتیجه زندگی وقتی معنای واقعی خود را خواهد داشت که کا شکل درست ارامش را نیز درآن داشته باشیم ودرتمای محیطی که در زندگی با آن سروکار داریم قادر به ساختن محیطی ارام برخود ودیگران باشیم ودیگر موقعیتهای زندگی نیز اینگونه ارامشی را ازما سلب نکند در همین موضوع می بایست گفت خانه روح ودل وفکری آرام است که روحی بزرگ واندیشه ای تعالی دران زندگی کند آنگاه خانه ی زمینی ما برسطح خاک نیز ارامش خواه گرفت پی درتمامی فرگردها بیک نتیجهی واحد رسیدیم انسان برای یک زندگی مناسب ودرخور شان وشخصیت ومقام انسانی خود دردرجه ی اول می بایست فکر روح ودرون واندیشه ودل خود را وسعت بخشیده رشد داده وبه مکانیبرساند که قاغدر باشد برتمامی مشکلات تسلط داشته با آن سازش کرده ومیا یاآن مقابله کند انسان متعالی کسی ست که خانه ای دراارمشد دل وروح وزندگی دارد وهمچننین دنیای امروز وفردای خود را نیز به ارامش میکشد وزندگی دیگران را نیز رونق وجلای خاصی بخشیده که توسط آن زندگی آرامبخش روح وقلب همگان باشد.
¤¤¤ قامت عشق ¤¤¤
بر دل و قامتت «ای عشق» اگرجا بشوم
غصه ای نیست اگر «واله و شیدا» بشوم
منتظر نیست دلم مهر تو دیدن شب و روز
بس مرا زآنکه به شوق تو شکوفا بشوم
خوش دمّی را که غم عشق تو باشد بدلم
ورنه بی عشق تو آواره ی صحرا بشوم
¤¤¤ فــرزانه شـــیدا / یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷¤¤¤
عشق از جمله چیز هائی ست که آرامش روحی دلها را فراهم میسازد واگر عشقی باشد که توسط آن ادمی روح وقلب خویش را به ارامش عرش خداوندی برساند انگاه ارامشی را خواهد یافت که در آن همواره عاشقانه میتواند ارامشی درخور تحسین نیز داشته باشد در زندگی عشق بعنوان درد خانمانسوزی شناخته شده است که آدمی را دربدر وسرگردان میکند اما همواره در زندگی شاعران ونویسندگان عشق و=بوده وهست که آنان را شاعر ونویسنده کرده ومیکند ومعمولا عشقی زمینیس که سرانجام آن شکست درونی قلبیست همواره با عشق خداوندی آمیسخته وجلائی دل وروح بشری میگردد وشاعرونویسندگانی چون شاعران ونویسندگان ب بزرگ شناخته شده ی دنیا را درتاریخ زندگی ما مانا وپایدار میکند وقلم این افراد که گاه فریاد نیز میزند باز قلم آرامشی ست بر آنان که فریاد را نمیشناسند وروح خویش را بی یاری قلم در سیاهی هائی میبینند که توان ابراز آن را ندارد وشاعر ونویسنده در جای ایشان فریاد میزند .باشد که قلم شنیده شود در صدای حق وعدالت .


¤¤¤پایان فرگرد آرامش ¤¤¤

¤¤¤به قلم: فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

طعم عشق به میهن

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد مار بدورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت به سوی شهر خویش باز گشت مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید زنی کامل در آب دیده می شد از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید . میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت . چند سال گذشت در پایان جنگ ایران سلوکیان (جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش .

آن شب در زیر نور مهتاب مهرداد به دخترش میترادات گفت ای عزیزتر از جان می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی . رایزاننم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند آیا قبول می کنی همسر او شوی ؟ دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را بیاد آورد .
در دل گفت آه ای پدر ، آه ای پدر من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت .

سرش را پایین انداخت و گفت پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم پادشاه ایران دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم .
میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست اما صدای شادی ایرانیان آرام ش می کرد همچون آرامش آغوش پدر ، و آرام گریست .
اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
سالها گذشت میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود بر لب همان جوی آب نشست خود را در آن دید اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و طعم میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت .


یاسمین آتشی

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان