۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *شکست*


● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد شکست●
« غزلی شکسته برای ماه غمگین نشسته از:فریدون مشیری »
گل بود و می شکفت بر امواج آب ماه
می بود و مستی آور
مثل شراب ماه
شبهای لاجوردی
بر پرنیان ابر
همراه لای لای خموش ستاره ها
می شد چراغ رهگذر دشت خواب ماه
روزی پرنده ای
با بال آهنین و نفس های آتشین
برخاست از زمین
آورد بالهای گران را به اهتزاز
چرخید بر فراز
پرواز کرد تا لب ایوان آفتاب
آمد به زیر سایه بال عقاب ماه
اینک زنی است آنجا
عریان و اشکبار
غارت شده به بستر آشفته شرمسار
غمگین نشسته خسته و خرد و خراب ماه
داوودی در شب سپید هزار پر
سر بر نمی کند به سلام ستاره ها
برگرد خویش هاله ای از آه بسته است
تا روی خود نهان کند از آفتاب ماه
از قعر این غبار
من بانگ می زنم
کای شبچراغ مهر
ما با سیاهکاری شب خو نمی کنیم
مسپارمان به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد
از دولت نگاه تو نومید
نوری به ما ببخش
بر ما دوباره از سر رحمت بتاب ماه
____« سروده ای از:از:فریدون مشیری »____
زمانی که انسان برای زندگی خود تلاش میکند همواره در راههای بسیاری قدم میگذارد که خواسته وناخواسته با مشکلات ومشقات وزحماتی نیز به همراه است که انسان برای گذر از هریک از آن تجریبههای بسصیاری نیز بدست اورده وشالوده ی زندگی خود را بر مبنای آن پایه ریزی میکند تا در راه های بعدی رفتن کمتر دچار مشکل شود ومسلم است که تمامی آدیمان در هرمقام ومرتبه ای اززندگی نیز که قرار داشته باشند در طول زندگی بارها طعم شکست را احساس خواهند کرد واینکه چگونه با آن روبرو شده عکس العمل نشان داده باآن کنار بیایند ویا آنرا از سر بگذرانند همه وهمه بستگی باین دارد که اندیشه های فردی او بر اساس چه مبنی ای استوار گشته است انسانها هریک بگونه ای با مشکلات مواجه میشوند ,طی فرگردها نیز بسیار گفته شد که اندیشه وتفکر آدمی برروی خود آنچه در باره ی خویش می اندیشد ,بسیار تاثیر گزار زندگی درراهای بعدی ما در گذر عمر میشود وباز گفتیم عده ای نیازمند این هستند که خود را با برنامه ریزی دقیقی در راه زندگی پیش برند وگروهی همواره منتظر یاری وتشویق یا تائید دیگرانند زندگی میکنند وتابع مطلق نظریه عام وخاص وفرق نمیکند چه کسی همینقدر که اورا تائید کنند برای او کافی ست تا توان رفتن به راهی را درخود پیدت کند وحتی به شوق وذوق راهی شود . دیگر گروه ,گروهی افراد ی بی انگیزه هستند که در بیتفاوتی مطلق اصلا برایشان مهم نیست امروز چگونه سر شد دیروز چگونه گذشت فردا چه خواهد داشت وتنها مصرف کنندگان بی سود وبی فایده ی جامعه هستند که حتی به زور کارهای خود راانجام میدهند وپیروزی وشکست هم مثل بقیه ی امور فرقی ندارد که اتفاق بیافتد یا نیافنتد موفق باشند یا نباشند مهم این است که امروز نه کسی کار بکارشان داشتهباشد نهنیازی باشد خود بدیگران کاری داشته باشند وتا حتیالمکان فقط بودن آنان درجامعه برای مصرف نیازهای سخصی وضروری آدمیست و نه بیشتر که این دسته همانگونه که بی ثمکر بدنیا امده زندگی میکنند بیثمر نیز میمرند وهرگز نه برخود سودی داشته اند نه بردیگران. تعدادی دیگر نیز , درهدف بی تفاوت دربودن خودر در زندگی همواره یا به فکر سودند هم هیچ چیز برای ایشان مهم نیست وروزگاررا با آنگونه میگذرانند که هرجا بهتر بود درهمانجا چادر میزنند وهرکجا بارانی وسردوبرفی مهارجرت کرده وهمواره آماده ی مهاجرت به محلی دیگر دراندیشه وفکر وزاه زندگی خود هستند وقانون فکری انان بدین شکل برای آنان معنی نیشود که هرکجا دیگران درآن بهتر امروزرا میگذرانند همانجا برای ماندن خوب وایده آل است وییلاق ویشلاق فکری آنان بنا بر اب وباد وهوائی ست که سود فعلی آنان را درامروز جابگو باشد وفردا راهم خدابزرگ است وباز میشود دید بقیه کجا هستند وهمانجا رفت وبود وماند تافردای دگر واین شکل اندیشه ی ذهنی وتصمیم گیری درنحوه ی نو زندگی نه هدفمنداست نه رییشه ای در ایده آلی دارد ایده آل انان درامروزیست که فردائی داشته باشد یا خیر نفع وسد امروزی را جوابگوست وبرای ایشانن همین کافی ست ودرنتیجه اینگونه اندیشه ای نه بر مبنای اندیشه ی بزرگی وعالمی استوار ورشد یافته است نه هدفمند بوده نه سرانجامی را دنبال میکند وشکست وموفقیت نیز اگرچه بی تاثیر برعوالم آنان نیست اما اگرهم شکست خوردند باز هستند دیگرانی که جای خوبی اطراق کرده باشند که او بتواند ازآنان نمونه گرفته همانجا را امتحان کند که صدالبیته اینگونه الگو برداری از یک الگوی مشخصه ی موفق نیست بلکه درست بمانند چادرنشینان صحراست که فقط حائی اطراق میکنند که لزوم زندگی آنان ایجاب میکند وبااینکه قبیله های اینگونه ای هرگز انسانهای بیخودی نبوده نیستند اما این گرئه یاد شده ازافرادی ساخته شده اند که تنا سود ومنفعت امروزی برای آنان مطرح است وفرقی نمیکند دنیا چگونه بگذردهرکه بهتر براو گذشت باهمان او همراه میشود و برخی نیز با هرچه پیش اید خوش آید زندگی میکنند وهدفی جدی را برای امروز وفردا در سر ندارند وتنها هستند که باشند نمیدانم بدرستی کدامین بیشتر از زندگی لذت میبرد ادکه راحتی امرزو را با هرچه هست ورضایت از اوضاع برخود ساده میکند یا آنکه تمامی روز وشب برای رسیدن به ادهداف خویش زندگی میکند وکمتر اسودگی وراحتی روز را هدف خویش قرار میدهد وساعات استراحت نیز به شکلی در روح وفکر ودهن خوددرگیر برنانه ی بعدی ست واگرچه چنین انسانیبه سرانجامی خوب نیز میرسد اما عمری شکست وپیروزیرا با دست وخواست خود تجربه میکند چرا که خود بدنبال آین است که راههای بیشماری را رفته در نتیجه برای هرتجربه ای شکست وپیروزی های بسیاری را نیز متحمل میشود که شاید اگر کمتر بخود برای رسیدن فشار آورده بود کمتر مشکاتی را میدید وکمتر نیز صدمات راه را متحمل میشد اودرنهایت میرسم به گروه تابع که همواره وهمیشه هدفهای ایشان را دیگران تعینن میکنند یا اگر خود اندیشه وفکر ارزو ونظری داشته باشد تا دیگری اورا هل ندهد گامی برنمیدارد وهمچنین ئاتید وتوشیق یا رد ونفی هخواسته ی او در نظر دیگران برای او مهم است وتا آنان تائیدی وموافقتی ازخود نشان ندهند او نیز گامی برنخواهد داشت وهمچنین به همین راحتی وسهولت نیزمردم ودیگران میتوانند اورا به اوج وقعرشادی وغم یا پیروزی وشکست ببرند بااینوصف گروه اخر که شناخته شده به گروه باد هستند باقی میماند که هرسو باد بوزد همان سو متمایل وییلاق قشراق فکری آنان سازنده ی زندگی امروز آنان است وفردا هم که هیچ اصلا به فردا فکری ندارند بکنند چرامکه ایده آلی را جیستجو نمیکنند وامروز که خود راشاد وخوشبخت اساس میکنند برایشان کافی ست درنتیجه نمونه تجربیاتی که هریک از این گروه نیز درگیروزی وشکست خود بدست میاورند همانقدر متفاوت ومتضاد است که نوع زندگی آنان هست واین گروها نیز درهمه جوامع دنیا وجود دارند که اگر به سنت وآئین وآداب وروسوم واندیشه های همگانی نیز خود را مقید کنند تنها برای همان لحظاتی ست که نیاز است اینکاررابکنند.
___ بوسه ی سلام /از« ف.شیدا»_____
بی گمان درپس رفتن ها
" باز گشتی " نهفته بود ..
تا در حریم میان
کلام ودست وگرمی،
نگاه وآتش وسوزندگی،
سلام را بوسه ای باشد،
میان گنگی احساسی
که دورافتاده از نزدیکی ها..
به دگربار شراری می گرفت ،
تا نقش دلواپس دلتنگی ،
گم شود ،
در لمس دستها،
ودر آغوش نگاه ،
و ختم" بدرود" را ،
به انباری ببخشد
که تا دیروز
پشت پرچین های سبز،
اما بی روح ،پنهان بود!
اگرچه همیشه وهمواره
حس میشد در میانه ی دل!!!
ورنج می بخشید بر " بدرود" دیروز
و شتابی داشت
بر " سلامِ" دوباره ی همیشه ماندن،
واز سفر دست کشیدن!!!
و نقش آبی یک عمر ،،دوستت دارم ،،
را بر قاب هستی عشق میکشید ...!!!
اما نه بر دیواراتاق پشتی خانه،
که بر خلوت ِهمیشه ساکت شبانه ای،
که قلم،در بی قلمی ها ،
هزار واژه را نقاشی میکرد !
تا او بداند بی واژه نمانده است
در دوری نگاه
در ندیدن چهره ناشناخته ای
که آشنا میزد و غریبه نبود!!
میدانی آخر،
در بین حروف و واژه و قلم
دلبستگی بسیار بود،
با دستهای نوشتن ...
مرتبط به رگهای ره کشیده
از دل بر قلمى که
بسیار گفتنى داشت!!
تا " بدورد" را،
به آبی احساسی بسپارد،
که میدانست ،
در عمق آسمان بی انتها ،
جایگاهی دارد،
از تبلور احساسی که ،
اگرچه بی سخن مانده بود...
اما قلم را از،،
دستهای گرم قلبی،،
بر خطوط کاغذ میکشید !!!
که تنها واژه سلام ،
میدانست وبس !!!...
اینگونه نیز، در رسم
باز هم گذشتن از شبی،
میشد باز هم دوباره نوشت
و تکرار مداوم دوستت دارم
را به واژه سپرد
تا هزار نقش تازه
را رنگ زند بر بوم بودنها...
ویکروز سرانجام
در نگاه تو بگوید: سلام....
در رسم واژه و شعر تو!!...
در رسم هزار بار عاشقى ،
هزار بار
تکرار دلواژ ه هاى ناگفته!
گاه دلتنگی غروب میکند
در کنج آسمان دل
و،« سه باره »
شاعر میشوم !!!
«هزار باره » عاشق!!!
¤¤¤ پنجشنبه 22 آذر۱۳۸۶سروده ی : فرزانه شیدا ¤¤¤
ودرواقع تنها گروه اول انسانهای موفق واقعی دنیا هستند که نام این گروئه را «گروه عاشقان» میگذارم« عاشقان رسیدن».چرا که در این گروه انسانهای هدفمند وزحمتکش وکوشا بیشترازهمه بار سختی وزحمت وشکست وپیروزی خود وهمچنین زندگی اجتماعی وحتی گذران چرخه ی زنگی کشور وملت خویش را بردوش کشیده وسختی های بسیاری نیز می بینند ودرنتیجه درجایگاهی که ایستاده اند واقعا و براستی لایق آن هستند چرا که زحمات شبانه روزی بسیاری را نیز برای آن متحمل شده اند و بار زندگی همگان را بردوش داشته اند تا درپیشرفت خود به پیشرفت جامعه نیز توان یاری رساندن داشته باشندوهمواره دقت نظر با ارج نهادن به تمامی ریشه های فرهنگی اجتماعی سنتی دینی و....همراه با توجه واندیشه ای والا همراه با حرمت نگاهداشتن وحتی دلسوزی انسان دوستانه ای برای جامعه عمر خود را باارزش وسبز زندگی کرده اند تا سرسبزی دهنده ی زندگی همگان باشند.
____ «هفتخوان از:فریدون مشیری »_____
چه توفان درین باغ بگشودد ست
که سرو بلند تناور شکست ؟
چه شوری در آن جان والا فتاد
که آن مرد چون کوه از پا فتاد
چه نیرو سر راه بر او گرفت
که نیرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟
چه خشکی در آن کام آتش فشاند
که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟
چه ابری از آن کوه سر بر کشید ؟
که سیمرغ از قله ها پر کشید
چه نیرنگ در کار سهراب رفت ؟
که با مرگ پیچید و در خواب رفت
چه جادو دل از دست رستم ربود ؟
که بیرون شد از هفتخوانش نبود
خمار کدامین می اش درگرفت ؟
که از ساقی مرگ ساغر گرفت
پدر را ندانم چه بیداد رفت
که تیمار فرزندش از یاد رفت
« سروده ای از:از:فریدون مشیری »
من به شخصه معتقدم که انسان درطول عمر شاید زمان عمراو اجازه اینرا ندهد که به تمامی آرزوهای خوئد دست یابد ولی میبایست تلاش کند که به بیشترین آنها برسد ودراینراه انتظار شسکت وپیروزی را نیز داشته باشد ودرخود این قدرت ونیروی فکری را ایجادکند که همینقدر که تلاش میکنم کافی یست باید کافی باشد تا بتواند مطمئن باشد که کم کاری برای رسیدن به آرزوها واهداف خود نکرده ام وتمام هم وغم خود را نیز بکار برده ام تا همان باشم که میخواهم باشم و درهمان جایگاهی قرار بگیرم که دوست دارم آنجا باشم و به همان چیزهایی دست یابم که آرزوی دست یافتن به آنرا داشته ودارم واین گونه تفکری خود نیازمند این است که انسان بر اعتماد بنفس خویش بیافزایدبراحتی ازراه رفته با تشویق وحتی تنبیه وازار همکاری نکردن دیگرانی که همیشه درزندگی انسانها هستنداز راه رفته باز نگردد ومغلوبب خود ودیگران وجهان وزندگی نشود حتی وقتی که شکست میخورد باز ایستاده بخود بگوید ایرادی ندارد من میرم ومیرسم باورکنید اینگونه فکری بهترین مشوق ادمی برای خود اوست بی اینکه نیاز داشته باشد که حتی دیگران بااو همفکری وهمکاری کند میرود ومیرسد من خود اینگونه آدمی بوده وهستم که اگرچه شاید با شنیدن مخالفتها متاسف شوم اما ازکارخویش متاسف نوشتم ازنوع ایده ونظر دیگران است که متاسف میگردم چراکه من میدانم به کجا روانم چرا میخواهم درجستجوی چه هستم چه را ارزوی خود میدانم چه مراشاد وغمگین میکند چیزی که برای رسیدن به هریک از آنان هیچ کسی نه گامی برایم برخواهد داشت نه زحمت حتی فکر کردن انرا بخود خواهد داد نه لااقل آنقدر که برای خود من مهم است کهباشم چه باشم کجا باشم درنتیجه هرچه بشنوم هرچه بگویند هرگونه افکاری را درمورد خود ببینم تنها باین فکرز میکنم هدفی دارم که برای من مهم است چه برای دیگران باشد چه نباشد برای من مهم است واین منم که زندگی خود را زندگی میکنم درنتیجه این منم که میبایست شادی وغم خود را رنگ ببخشم این منم که می بایست شکست وپیروزی خود را تحمل کنم این منم کهمیبایست دگرباره بیاستم ومادامه دهم تا زمانی که هستم باید باشم بگونه باشم که باید باشم برای خود تا بااین برای خود بودن قادر باشم برای دیگران نیزر باشم چه خانواده ام باشد چه آشنایانتم چه کشورم چه جهانم وحتی اگر عددی نیز دردنیائی نباشم همانقدر که تلاش خود را میکنم کافیست تا بدانم بودنم هرچه هست پرکردن یک فضا نیست که نه ثمر بخش باشد نه اثر گزار نه بی فایده نه دردامور لااقل برای خود وکسان من بودنم ارزش داشته باشد که بدانم هستیم بی ثمر نبود حال براین قدر بدانند یا ندانند این به حال.احوال وذهن ودرون خود آنان بازخواهد گشت وحرفی واصرای نیست که اسنام همواره وهمیشه محبوب دیگران باشد همینقدر که ازار کسی نباشد وسعی کند چنین نباشد کافیست تا حضور او حضوری باشد که لااقل اگر خدمتگزار نیست آسیب رسان وزیان دهنده هم نیست وزندگیخود را مبکند به بهترین نخحوی که قادراست تلاش کند تا هستی خودرا رنگی بخشد که حداقل برای خودش آبی ترین اسمان را داشته باشد حتی گاه در پشت ابر اما همواره باز آبی آفتابی. که آسشمان همیشه آبی ست همیشه درآن خورشید هست این مائیم که وقتی ابراست وخورشید پیدا نیست درون وبر ون به ابر میسپاریم و برسیاهی .لذا تنها زمانی میتوانیم که اززندگی خود خشن.ود باشیم که بداینم برای خود بیاثر بی ثمر وبیهوده نبوده ایم چه در شکست چه درپیروزی.
____ دریاب : از ف.شیدا _____
من برای دل خود میگوشم
گرچه در چشم تو
بیهوده به کار
روزگاران خوش خویش
به سختی دادم
گرچه در دیده ی تو
بی ثمراز هستی وبود
دل به ویرانه ی هستی دادم
من ولی آبادم !
تو خودت را دریاب
وبه ویرانی خود دیده بدوز
وبه آبادی خود ایمن باش
که ترا نیست اگر چشم دلی
دل ما لیک تماما نگه است
____فرزانه شیدا /1388_____
*_ گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد . ارد بزرگ
*_ فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند . ارد بزرگ ___ پایان فرگرد شکست ____ نویسنده فرزانه شیدا_____





فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی متولد 1340 و مقیم شهر اسلو در کشور نروژ است . سروده های او سرشار از احساسات پاک و زیبای یک بانوی ایرانی ست .

در ایران هم میهنان او را با بررسی اندیشه های ارد بزرگ (Orod Bozorg) می شناسند . بررسی های عمیق او بر اندیشه های یک فیلسوف بسیار خواندنی و آموزنده است .
فرزانه شیدا با نگاهی روان شناختی و گاها جامعه شناسانه افکار و نظریات ارد بزرگ را مورد پژوهش قرار می دهد .
کتاب یازده جلدی ((بعد سوم آرمان نامه)) حاصل سالها پژوهش اوست .

تسلط فرزانه شیدا بر ادبیات غنی فارسی و اشراف کامل بر صنایع ادبی ، از او یگانه ایی ساخته است ، که باعث شده بسیاری او را مرجع خویش در امر سرودن و شعر نمایند .

متاسفانه آب و هوای سرد کشور نروژ ، این شاعر سرشناس کشورمان را دچار استخوان درد های طولانی مدت نموده است در این شرایط و با این که بخش عمده ایی از فعالیتهای اجتماعی او کاسته شده اما با شور و عشق به مردم کشورش ایران همچنان می نگارد و نسل امروز را همچون یک مادر مهربان همراهی می نماید .

برای این بانوی فرهیخته کشورمان آرزوی طول عمر و سلامتی می نماییم



دوست از دیدگاه بزرگان

بهترین دوست
هیچ گاه هماورد و دشمن خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش می دهد . ارد بزرگ


ابله ترین دوستان
ابله ترین دوستان ما، خطرناک ترین دشمنان هستند.سقراط


دوست یا برادر
پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند . امیل فاگو


شر دوست
خدایا ! مرا از دوستانم محافظت بفرما . چون می دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم ! . ولتر


نابودی زمان
دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. ارد بزرگ


رابطه دشمن و دوست
آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت


دوست واقعی
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . مارکز


تاثیر دوست
صفات هر کس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست. کارلایل


رفیق بازی
هرگز بخاطر دوستت ، از انجام وظیفه ای چشم مپوش. سن لانبر


نگه داشتن دوست
دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. باتلر


توبیخ دوست
دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد


بعضی
بعضی ها طوری هستند که دوستانشان هرقدر از آنها پایین تر باشند بیشتر دوستشان دارند . چترفیلد


دوستان تو
همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند. مثل آلمانی


بهترین چیز جهان
چیزی در جهان بهتر از دوست واقعی نیست . آکویناس


پایداری در دوستی
در دوستی درنگ کن ، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش . سقراط


فاصله با دوستان
برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه ای میان خود و آنها داشته باشیم . ارد بزرگ


دوستی و خانواده
دوستان عبارت از خانواده ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است . آلفونس کار


دوست نیکو
نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و تو را پند دهد و رازت را آشکار نکند . پور سینا


برای اهل اندیشه
هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست . ارد بزرگ


جزر و مد در دوستی
اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد ، زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی ، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی ؟ . جبران خلیل جبران


گاه سختی
دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد . بزرگمهر


تو بی نظیری
در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست و روی آن بنویس : « از طرف کسیکه فکر میکند تو بی نظیری » . براون


بدگویی از دوستان
خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است . ارد بزرگ


روزهای بارانی
دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد . پل نرولا


آن دوست
بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد . جبران خلیل جبران


شکارگاه دشمنان
دوستان برای نخجیر دشمنان ، چون تیر و پیکان اند . بزرگمهر


قلب دو دوست
رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران


حد دوست و دشمن
هر بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی


ارزش دوست
بهترین وسیله برای کاهش دشمنان ازدیاد دوستان است . انوره دوبالزاک


در روز سختی
به ارزش نگاه دوست را هنگامی پی می بری که در بند دشمن و بدسگالان باشی . ارد بزرگ


راز دوستی و ثروت
بهترین و حقیقی ترین دوستانم از تهی دستانند . توانگران از دوستی چیزی نمی دانند . موزارت


شراکت با دوست
اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو . ارد بزرگ


زمان سختی
دوست زمان احتیاج ، دوست حقیقی است . ضرب المثل انگلیسی


دلداری
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند . گابریل گارسیا مارکز


دوست انسان
نفرت به همان اندازه دوست داشتن ، خوب است . یک دشمن می توان به خوبی یک دوست باشد . برای خود زندگی کن، زندگیت را بزیی، سپس به راستی دوست انسان خواهی شد . جبران خلیل جبران


دوستی دشمن
دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند . سعدی


درک دوست
اگر دوستت را در تمامی شرایط درک نکنی. او را هرگز درک نخواهی کرد. جبران خلیل جبران


تفسیر دوستان
بیشتر بدبختی های ما قابل تحمل تر از تفسیرهایی است که دوستانمان درباره آنها می کنند . کولتون


ترس از دوست
از دشمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین


دوست نیکو
نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و رازت آشکار نکند. بوعلی سینا


نیکی به دوستان
اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید . کورش


دوستان زیاد
بهترین وسیله دفع دشمنان ، ازدیاد دوستان است . بیسمارک


تنها دوست
من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام ! . ناپلئون


دوستان محافظه کار
دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ارد بزرگ

برگرفته از : جملات حکیمانه از بزرگترین دانشمندان ، روانشناسان و جامعه شناسان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/193

مسعود اسپنتمان از فلسفه ارد بزرگ می گوید


ارد بزرگ می گوید : بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و …


یکی از تفاوتهای بنیادین اندیشه ی ایرانی و سامی، نگرش گردونه ای آریاییان به هستی و پدیده هایش است. جهان اندیشه ی ایرانی، "پس از مرگ" نیز دارد چرا که آنها هرگز به "آخر خط" نمیرسند، هر پایانی برای ایشان سرآغازی دیگر است، زیرا مرگ را پسرفتی اهریمنانه میدانند. به وارون، در اندیشه ی سامیان، هستی و به ویژه زمان ساختاری راسته ای [خطی] دارد. سامیان بر این باورند که جهان روزی آغازیده است و روزی میمیرد، آنها زمان را دارای آغاز و پایان میدانند. در حالی که هندیان آریایی به تناسخ [گردش همیشگی روانها در تن] باور دارند. ایرانیان زروانگرا نیز، زمان را به چهار دوره سه هزار ساله بخش میکردند دوره نخست که آفرینش، مینوی است. دوره دوم یا بندهشن که اورمزد هستی را می آفریند، بی آنکه اهریمن را بدان راهی باشد. دوره سوم یا گمیچشن که اهریمن هستی را با بدی می آلاید و در پایان، سه هزاره انجامین یا ویچارشن که در میان نیکی و بدی جداسری می افتد..... و این چرخه تا همیشه پایدار و پیوسته است. گواه این نگرش، واژه ی "یاره" در ادب پارسی [در چم دستبند، طوق] است که با واژه ی "year" در زبان انگلیسی همریشه اند و هر دو بر گردونگی و گردی و بی پایانی دلالت دارند.... به همین شوند، یهودیان سامی نژاد به دو گروه بخش میشوند، صدوقیان و فریسیان, که نخستین دسته، به جهان پس از مرگ باور ندارند اما گروه دوم در چیرگی ایرانیان بر بابل، اندبشه ی آریایی گردونگی زمان و پیرو آن نگرش چهان پس از مرگ را پذیرا شدند. گردونگی و گردش، گونه ای پویایی است، هر باشنده ی سامانه، در هر کجای اندامواره که میپوید، خود را آغاز و پایان نمیداند و نمی ایستید،

او در هر درنگ از "بودن" به "شدن" میرسد. ازین روست که واژه ی منفعل و بیکنش "تقدیر" که دلالت بر "سرنوشتی بی دگرگونی و کم و کاست برای آدمی" دارد، در اندیشه ی ایرانی با واژه ی کنشگر "بُوِش" به گفتار میرسد، که از مصدر "بودن" که در گذشته و اکنون روی میدهد، با "ش" به آینده پیوند میخورد، ازین رو پویایی و جنبش از بودن به شدن را نشان میدهد. این پویایی گردونه ای، با شادی در همپیوندی اند. چرا که جمعه و شنبه و یکشنبه (آدینه های سامی مسلمانان، یهودیان، مسیحیان) از گونه ی آرامش همراه با رخوت و سستی، همانند "خدا 6 روزه جهان را آفرید و روز هفتم استراحت کرد" میباشند، اما ایرانیان، درازگاهی؛ "هفته" نداشتند بلکه در درازای هر ماه، روزهای رامش را، با شادی و پویایی در جنبش بودند.
نوروز که در آغاز هر سال شکوه خود را بر پهنه ی بهار میگستراند، یکی دیگر از گردونگی های طبیعت است. (تنی چند از پژوهشگران باختری و پیرو آنها مهرداد بهار، آیین نوروز را دنباله رو آیین زنده گردی خدای شهید در میان رودان، و پیرو آن جشنی سامی میداند)
از جلوه گاههای مهم گردونگی گیتی میتوان چامه پارسی را نمونه آورد:
"گردش" سال فقط یک شب یلدا دارد / من بدون تو هزاران شب یلدا دارم
پراکند "گرد" جهان موبدان / نهاد از بر آذران، "گنبدان" (فردوسی پاکزاد)
درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری "چرخ" نیلوفری را (پروین اعتصامی)
و ..........
در اوستا میخوانیم که "مهر فراخ چراگاه" هر روز سوار بر "گردونه خورشید" از فراز کوه هرابرزئیتی به جنبش در می آید و سراسر گیتی را میپیماید ........ در هنر دبیره ی ایرانی نیز گردی و گردونگی بر راستا-نگاری میچربد که خود نمونه ای از روان عرفانی-ایرانی است. به ویژه در معماری که مزگت های ایرانی کهسازه هایی همسان با نمونه ی آسمانی خود هستند.


مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


زندگی در نگاه بزرگان

زندگی به تناسب شهامت آدمی گسترش یا فروکش می‌یابد. آنین نین

زندگی مانند نقش و نگارهای قالی ایرانی است که زیبا هست ولی درک معنای آن مشکل است . آلدوس هاکلی

زندگی از بودن شروع می شود و تا شدن ادامه می یابد . ارد بزرگ

زندگی من همواره چون فاجعه ای بوده است که هرگز اتفاق نیافتاده بود !!! . أوئستین وویک

زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد. بودا

زندگی هوس یکی شدن برای عشق ورزیدن که توی جمع باشی و هم کلامی برای خودت پیدا کنی. یکی که مکمل عشقت باشه وکاملش کنه. قرار نست که اون حتما موافق جنست باشه، قراره که عاشق باشه وهمدل باشه . بنجامین دسریل

زندگی کردن چون مجموعه ای ست از لایه های زیرین یک سازنده گی عاشقانه ایست که دوباره و دوباره در طول زندگی بازسازی می شود اینرا زمانی باور می کنی که آنرا امتحان کرده باشی!!! . بیورنست یئرن

زندگی بدون عشق همچون درختی است بدون شکوفه و باروبر. جبران خلیل جبران

زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن. جان دیوئی

زندگی چیست ؟ یک مزبلۀ کثیف ، یک قتلگاه فجیع ، یک دارالمجانین بزرگ که تا کنون تحت هیچ قانون منظمی اداره نشده است . ویر

زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسّم می کند، امّا اگر در او دقیق شوی می گرید . ژری تایلر

زندگی تراژدی است برای آن‌کسی‌که احساس می‌کند و کمدی است برای آنکه می‌اندیشد.ژان دلابرویر

زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید . جبران خلیل جبران

زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است. رابنیندرانات تاگور

زندگی با عشق هرگز تیره نیست. لئو بولیسکا

زندگی بدون موسیقی اشتباه است . فردریش نیچه

زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد. فررد هاند هاین

زندگی آنقدر کوتاه است که بعضی ها فقط میرسند کارهای ضروری خود راانجام دهند!!! . فرد هند فاین

زندگی ما ، زائیده اندیشه ماست. مارک اورل

زندگی خواب است و عشق رؤیای آن . موسسه

زندگی بازیچۀ دست اقبال نیست ، بلکه فرصت عظیمی است که باید از ان استفاده کرد و مغتنمش شمرد . مارون

زندگی به چیزی نمی ارزد ، اما ارزش هیچ چیزی به اندازه زندگی نیست. مالرو

زندگی چیزی جز مبارزه میان عاطفه وعقل نیست. مارک تواین

ماخذ : سخن بزرگان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/10

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *اندیشه*

از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه که آرزویش را داریم

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد اندیشه ●
والاترین« اندیشه» اندیشه ای ست که قادر باشد بردیگر اندیشه های جاری در زندگی مردم اثر منطقی گذاشته واندیشه ای برتر باشد تا در فکر اندیشمندان ودر اندیشه همگانی تحولّی را ایجاد نماید .
ما انسانها به چه اندیشه میکنیم چه افکاری را در درون خود زیر ورو میکنیم با کدامین دیدگاهی دنیا را نگریسته باکدامین تفسیری آنرا برخود معنا میکنیم تا کجای افکار درست تفکر میکنیم وآیا دهن ما در راه درستی گام برمیدارد آیا بدرستی اندیشه های خود اطمینان داریم آیا دید روشنی بر زندگی داشته وداریم .آیا اندیشه های ما الگوئی دارد ویا اینکه تمامی آنچه در ذهن وفکر وروح ودل ما میکذرد تنها براساس احساس ماست یا تربیت ما یا اینکه شکل آموزش خانوادگی واجتماعی ما ؟مامی این سوالات از جمله سوالاتی ست که انیان میبایست برای خود جوابی بر آن داشته باشد وبداند که ازکدامین منبع ریشه ی افکار خود را گرفته یا دوست دارد چه منبعی را برای شکل ذهنی خود بکار بگیرد کگروهی علوم منطق وفلسفه را انتخاب کرده ویکی از هراز شاخه ی این علوم برای ایشان جلب توجه کرده وبا آن تفکر واندیشه خود را پیش میبرند عده ای دنیا را ازنگاه خشک تری می بینند چون ریاضیدانان و علومی نظیر این تعدادی به دنیای فکری جامعه واندیشه های همگانی خو کرده ونیازی در پرورش شخصی نمیبینند چراکه در جواب دادن بدنیای اجتماعی خود آنچه را آموخته اند کافی ومناسب میدانند و برخی به چون وچرا همه چیز از دیدگاه های مختلف پرداخته مایلند جنبه های علمی مختلفی را در دست داشته باشند که زمانی که به هریک ازاین علوم نیاز پیدا میکنند قادر باشند از اگاهی های همان علم در آن زمینه استفاده نمایند .
____ مبهوت شعری از: « حمید مصدق »____
در این جهان چون برهوت مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چهقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری
آری عقاب شیطان را
من در بهشا دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
دراین زمین زندان
و رنج جاودانه انسان
دیدم مرا
این غرق در ملال
دیو محیط من این دوی اضطراب
می کاهد از درون چو چناران دیرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق رایح ای مست می کند
گفتی که باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله های مرمر
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق و وسوسه می آورد
دیدم که دستهای سپیدش
انبوه گیسوان سیاهش را
آشفته می کند
دیدم که انعطاف نگاهش
پرواز پاک چلچله ها بود
ناگاه دیدگان چو گشودم
چه وحشتی
دیدم فریب بود فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت او
ازهم گسیخت
ریخت فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را
پنداشتم
نقش حقیقتی ست
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله های رویا
بردوخته
چه شعله های سرکش
در باغهای پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعلههای سرکش آن عشق
سوخته بودم
_____ شعر از: « حمید مصدق »______
اینگونه افراد وهمچنین اشخاصی که بهرشکل علوم وپایه های علمی را برای تفکر خویش را انتخاب کرده اند بی شک از افراد ساده وعامی جامعه نیستند وگروه اندیشمندانی هستند که چه در مقام های فکری بالا خود را رساند وجایگاهی برای خوددر جامعه ودر دنیا به ثبت برسانند چه درسطح عامی خودرا میان عوام نگاهداشته اما بگونه ای دیگر تفکر کنند که استادین و دانشجویان وافرادی با اندیشه های پرورش یافته از این جمله اند که این گروه نیز تعدادی خود را به ماقم بالا رسانیده وخود را مشخص ومجزا میکنند عده ای درسطح استادی ومدرس بودن خود عمری از دانش خویش بهره گرفته ودیگران را آموزش میدهند که در هرشکل این هدف نیز ارزشمند است وقابل احترام ودر کل این دوگروه ازافرادی هستند که جوامع دنیا را رو به رشد وپیشرفت برده یا حداقل افکار واندیشه ی آنان بر پیرامون آنان اثری مثبت نهاده و ارزشمند است وحضور و وجود ایشان بر هرکه وهرچه در اطراف این گروه باشد تاثیر داشته .
____ « هلال ماه» از : ف.شیدا ______
باز شب دیگری ماه ِ دلم جان گرفت
«آن » مَه کامل شد ُو «این دل سوزان» گرفت
لحظه ی سبزِ دعا... قصهء عشق و وفا
او که در این لحظه ها ،وعده و پیمان گرفت
من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی
او که ز ره آمد ُو سینه چه حرمان گرفت
حسرتِ دیدارِ او.... لحظه ی شوق وصال
عقل مرا او زمن ... این دم حیران گرفت
من به چه شوقی روم زین شب غم بی امید
او که ز ره آمد ُو قلب ِ من , آسان گرفت
او شده در چشمِ من... همچو خدا ی زمین
وای خداوند من ... او ز من ایمان گرفت
او زمن ایمان گرفت
جمعه 7 دیماه ۱۳۸۶
_____ سروده ی : فرزانه شیدا _____
حضور این گروه ها نیز, بتدریج مردم عامی, تفاوتهای فکری میان خود رابا این گروه احساس میکند ودرمی یابند که ایشان پله وپلکانی در اندیشه وعملکرده بالاتر از مردم عام ایستاده اند . از آن جهت که طرز فکر واندیشه این دوگروه متضاد با جامعه ی عام ودنیای ساده شهری وکشوری مردمیست که زیستن را به معنای زندگی کردن در شبانه روز ورسیدن به خواسته ای عادی زندگی میدانند در فرگردهای آرمان نامه ی ارد بزرگ همواره اشاره به آدمیانی شده اند که ازاین گروهند ودسته ی اندیشمندان جوامع را تشکیل میدهند که دراصل دنیا وقدرت دنیوی وقدرت فکری وحتی اجتماعی دنیا در دست ایشان است خواه درلباس کاشفی ومخترعی باشد خواه در دست اهل قلمی ویا در جایگاههای سیاسی واجتماعی کشوری وبسیار دیگر از سازمانهای بزرگ دنیا که ایشان بنوعی وبه شکلی مدیر گرداننده یا اثر گزار برآن هستند
ــــــ بانوی شب از ف.شیدا ــــــ
بر واژه ها چنگ میزنم
و دلم ، دلم بر آفتاب میسوزد
که مرا بر پرتو خویش باز میخواند
و من ... آه ... من ...
در سایه های ناماندگار
هنوز بخود می پیچم ، می پیچم
و کلام عشق محو تر از همیشه
آفتاب را فریب میدهد
در درخشش شیشه ی شکسته خویش
این میان تصویر قلب شکسته ام
درخششی دیگر دارد
بر چهره شیشه ای عشق
و سنگی در کنار آن
آری بخند....
آفتاب برای من نبود
نه مگر برای
به رخ کشیدن تصویر شکسته ی دلم
بر شیشه تکه تکه ی عشقی نابسامان
اما بانوی شب بودن نیز
عالمی دارد
حتی اگر شکسته دلی
بیش نباشم
و فراموش شده ای
در دیدگان آبی خورشید گون عشقم
و غمزده ای
از نگاه خورشید افتاده
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی اگه همه شب آسمان آبیم
نوری از حضور عشق نداشته باشد
و شهاب گونه
به مرگ نزدیک گردم
حتی اگر هرگز باز نیاید
و هرگز باز نپذیرم شکسته دل را
دوباره عاشقی کردن
بانوی شب بودن نیز عالمی دارد
حتی در تنهائی که
آه چرا کتمان کنم
همیشه بانوی تنهای شب بوده ام
همین
و گم شده در دروغ
دلباخته بر خیال
همیشه بانوی شب بوده ام!!
¤¤¤ ف . شیدا - چهارشنبه 21 فروردین1387¤¤¤
دراین میان اندیشه هائی هستند که در درون فکر« آدمی » جایگزین میگردند که اینگونه اندیشه ها همواره قادر است سازنده عوامل وعملکرده ها وعکس ا لعملهائی در زندگی آدمی باشد و در زندگی ما عامل رخ دادها وفرایند های بسیاری میگردد که در شکل وفرم زندگی انسان گاه تغییرات اساسی بوجود میاورد واندیشه ای در صدر تمامی افکار ما میشوند فکر وششکلی از تفکر که در نوع خود میتواند تمتامی اندیشه وذهن آدمی را بخویش مشغول ساخته ودرسرنوشت آدمی تغییراتی را ایجاد کند که تا دیروز شاید در باور خویش نیز نمیدیدیم که اینگونه مسیر زندگی خود را تغییر داده یا سازگار با راهی جدید کنیم که تحولی در تمامی اندیشه وذهن وعملکرد وحتی روزمره گی ما داشته باشد واینگونه افکار واندیشه ها گاه میتواند تا پای مرگ مخرب باشد وگاه نجات دهنده ی روح آدمی وگاه پیشتوانه هدفهای زندگی وحامی تلاش در راه پیشبرد اهداف وآرزوها لذا میبایست همواره به اندیشه هائی که پیرامون ماست دقت کافی داشته باشیم وخود را درگیر تفکراتی دنکنیم که مارا از مسیر اصلی اهداف درست ما بدور میدارد مبادا که به خطا رفته وآنچه را که داشته ایم نیز از دست بدهیم یا در مسیری بیافتیم که بازگشت از آن برای من با سهولت مقدور نباشد یا اسیر انسانهائی شویم که عمدا چنین مسیری را در سر راه دیگر آدمیان قفرار میدهند وارا در پندار. اندیشه خویش طعمه ی خوبی می بیینند که توسط او به اهداف شخصی خود دست یابند در نتیجه اتنخاب انواع اندیشه های تازه ای که در راه ما قرار میگیرد وفکر .ذهن مارا مشغول میدارد بسیار مهم است که از کدامین ریشه ومسلک ومرام وتفکری برخاسته اند وآیا تبعیت از آن بسوی روشنائیست یا آدمی را به یساهی دنیائی میکشد که حتی درآن خود را نیز از خاطره برده وتماتمی اهداف خویش را نیز از کف میدهیم ودرنهایت در وادی « چه کنم » اسیر راههایی شویم که نه قدرت بازگشت از آن را داشته باشیم نه حتی فرصت بازگشت ونه بدانیم چگونه باز گردیم این است که همواره می بایست با اندیشه های جدید بشدت مراقب بود وهرگز بدون دریافتن ریشه ومنبع آن دل به تفکری نبندیم که در راه ما بیش از آنکه سودمند باشد منحرف کننده ی افکار واقعی وحقیقی آدمی باشند دراین راستا میتوان ایرنا نیز گفت که بسیار راحت میشو.ددر کادو پیچی واژه های زیبا زشت ترین کلام را زیبا جلوه دادوبدترین مقصود رابه رنگ خوبیها به مردم تحویل داده واز آن سود برد براحتی میسر است که تفسیری به بیراهه ها راه برد وسخنی وایده ای وفکری بمانند باغ بهشتی در زمین شادی بخش ومسرور دهئده باشد وبراستی باعث جلای فکر روح آدمی شود .
ــــــــــ سروده ی: « فریدون مشیری
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه میبینم ؟
به چشم هم زدنی روزگار برگشته است
به قول پیر سمرقند
همه زمانه دگر گشته است
چگونه پخنه خاک
که ذره ذره آب و هوا و خورشیدش
چو قطره قطره خون در وجود من جاری است
چنین به دیده من ناشناس می اید ؟
میان اینهمه مردم میان اینهمه چشم
رها به غربت مطلق
رها به حیرت محض
یکی به قصه خود آشنا نمی بینم
کسی نگاهم را
چون پیشتر نمی خواند
کسی زبانم را
چون پیشتر نمی داند
ز یکدیگر همه بیگانه وار می گذریم
به یکدیگر همه بیگانه وار می نگریم
همه زمانه دگر گشته است
من آنچه از دیوار
به یاد می آرم
صف صفای صنوبرهاست
بلوغ شعله ور سرخ سبز نسترن است
شکفته در نفس تازه سپیده دمان
درست گویی جانی به صد هزار دهان
نگاه در نگه آفتاب می خندد
نه برج آهن و سیمان
نه اوج آجر و سنگ
که راه بر گذر آفتاب می بندد
من آنچه از لبخند
به خاطرم ماندهاست
شکوه کوکبه دوستی است بر رخ دوست
صلای عشق دو جان است و اهتزاز دو روح
نه خون گرفته شیاری ز سیلی شمشیر
نه جای بوسه تیر
من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره تاب زرتشت است
شراب روشن خورشید و
گونه ساقی است
سرود حافظ و جوش درون مولانا ست
خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی که شعله سیال
به لحظه ای بدن صد هزار انسان را
بدل کند به زغال
همه زمانه دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت
نه پرتو ایمان
فروغ راستی از خاک رخت بربسته است
و ‌آدمی افسوس
به جای آنکه دلی را ز خاک بردارد
به قتل ماه کمر بسته است
نه غار کهف
نه خواب قرون چه فاتاده ست ؟
یکی یه پرسش بی پاسخم جواب دهد
یکی پیام مرا
ازین قلمرو ظلمت به آفتاب دهد
که در زمین که اسیر سیاهکاریهاست
و قلب ها دگر از آشتی گریزان است
هنوز رهگذری خسته را تواند دید
که با هزار امید
چراغ در کف
در جستجوی انسان است
ـــــــــــ سروده ی: « فریدون مشیری*
براساس آنچه تاکنون گفته شد ما میبایست وقتی به سخنی وایده ای وافکاری برخورد میکنیم گوینده وارائه دهندذه ی آن اندیشه را نیز بطور کامل بررسی کینم وببینیم آیا او در زندگی خود درعملکردهای زندگی خود در تجربه های زندگی خود همان هست که ادعا میکند یا خودرا شناسانده است یبا تنها قالبی درجسمی زیباست که روح در اون خود نیز تبعیت از گفتار خویش نمیکند وایا براستی ادم موفق هست یا تنها ازاو رحف شنیده ایم که چیشت وکیست وتحقیقوبررسی درشخصیت وزندگی او بهترین چاره راه ماست که بدانیم ازچه کسی چه ایده ای را باید برداشت کرده بر افکار خودداضافه کنیم.
______« خلوت عشق» ______

ترک دل را گر کنم در زندگی
دفتر قلبم تهی گردد تهی

شعر معبودم گریزد از دلم
ره نیابم بعد از این در هر رهی

گم شوم در لحظه های روزگار
گیج وسرگردان ... نمیگیرم قرار

خلوتم خالی شود از عشق او
از نیایش بر در پروردگار

همچو درویشم به کنج شاعری
بر لبم نام محمد(ص) ... یا علی(ع)

خلوتم را میبرم تا اوج ...ذن...!
بال بگشایم به پرواز و پری

آسمانم آبی و مهد خداست
سینه ام آبی به رنگ کبریاست

اندرین خلوت منم با شعر خویش
روزگارم از همه مردم جداست

کس به عرفانش نمیفهمد مرا
یا دل «شیدا » به عرفان خدا

گر بگویم در دلم چون وچراست
در نمییابد دل ِ« فرزانه» را

من به «شیدائی »خود دل بسته ام
این چنین شاید دلی وارسته ام

در تواضع سر بدامان خدا
اینچنین با مهر او پیوسته ام
چهارشنبه 13 دی1385
____از : (ف.شیدا) ______
برای مثال «عشق» درزندگی آدمی میتواند بطور گشترده ای تغییر دهنده ی ذهن و فکر آدمی باشد بگونه ای که انسان بههرچه وهرچیز که عشق میوزرد چون عشق به خداوند وخلقت او , میتواند آنچنان آدمی را به خویش مشغول سازد که تمامی فکر ودهن آدمی معطوف به آن شده وتمامی ریشه های فکری انسان را تحت اختیار وتسلط خود بگیرد ودراین راه نیز می بایست به روشنی راه رفتن را پیش گرفت که گاه به نام خداوند نیز بدورغ میشود به خطا وبه گمراهی رفت ودر سیاهی های ذهن کسانی گم شد که به نام او دشمن اندیشه ی آدمی بوده ودر درون خود به اهداف دیگری را دنبال میکنند که با یاری گرفتن از عشق آدمی به خداوند بره جسته وبا کلامی زیبا انیان را به بیراهه های فکری میکشند بگونه ای که بناگاه متوجه میشویم که راه شطان را در خطا پیموده ایم وهرگز در مسیر اصلی ودرستی نبوده ایم اینجاست که اگر ذهنی بیدارو هشیار باشد کمتر دچار اینگونه دامها میگردد وکتر به بیراهه های ادمیانی خواهد رفت که در پی انسانهای سادته دل عاشقی میگردند که در جستجوی خویش ودرنهایت خداوندگار خویش همواره غرق سوالندد واینان نیز این سوالات را به زیبائی پاسجگو خواهند بود اما نه د راه خیر که شر وجود وحضور وسخن آنان زمانیبرانسان ثابت میگردد که زیان وآسیب رسیده وطعم تلخ آنرا چشیده باشیم لذا برای انکه آدمی در زندگی خود اندیشه های درستی را پیگیری کند دردرجه اول به رشد فکری نیازمند است به شناخت خوب وبد واقعی زندگی اندیشه های همگانی مثبت ونگاه به اندیشه های والا ومنطقی که دارای ریشه ها وپایه های درست بوده وبر اشخاص دیگر نیز سود معنوی وفکری بخشیده است دراینصورت است که انسان میتواند با شناخت در راه اندیشه های نوین نیز گامبرداشته وبا دقت نظر ونگاه به الگوی بیان کننده آن ایده ونظر واندیشه دریابد که ایا براستی راه او به انتهائی رسیده است که دنباله روئی را باخود همراه کند ویا اورا به راه خویش بخواند یاخیر .در انتها واتمام وختم کلام باز باین نتیجه میرسیم که هیچ چیز برای انسان بهتر ازپرورش فکر ودرون خود نیست تا بتواند آگاهانه خود را در زندگی بالا کشیده وبا روشنفکری دید ونگاه بسوی گامهای بعدی رهنمون شود با این ثبات عقیده واین راحتی خیال که مطمئن باشد به بیراهه نخواهد رسید وبن بستی در سر راه اندیشه او یافت نخواهد شد آنگاه است که انسان میتواند حتی خود بوجود آورنده افکار واندیشه های جدید باشد که دیگران را نیز مجذوب نوع تفکر ونکاه خویش گرداند وخود نیز به جمع اندیشمندانی بپیوندد که آگاهی از افکار آنان دراو نیز دیدگاهی روشن تر را بوجود آورده تا بتواند بهتر ببیند فکر کن وبه دید دیگری زندگانی را ببیند نگاهی که لازمه ی رشد فکریست ولازمه ی آنکه انسان را هه اهداف زندگی خوئد برساند پس درتمامی فرگردها ما همواره به یکنتیجه ی کلی رسیده ایم وآن اینکه « فکر ودهن خود را پرورش داده وبر دانش خویش بیافزائیم » تا قادر باشیم جهانی بهتر دنیائیمطلوب تر واحساسی زیباتر به زندکی داشته وبه اهداف خود بهتر دست یافته ارزوها ی زندگی خود را از رویا به حقیقت مبدل کینم تا همانگونه که در آغاز اسین فرگرد گفتیم لیاقت بدست آوردن ودست یافتن به ارزوهای خود را داشتنه باشیم وبتوانیم یکی یک آن را برآورده نمائیم وحس رضایت دراز خویش را درخود پرورش دهیم رضایتی که مبنی بر درستی کردار ورفتا وپندار ما داشته باشد وبداینم در بیراهه نیستیم وبه مبدا اولیه خود یعنی خداوند وبه پاکی او وروح بزرگ او نزدیک میشویم تا خویشتن را بدرستی شناخته وپیدا کنیم وچون اینگونه ازخود راضی باشیم در راه واهدافی گام خواهیم نهاد که پیروزی مثبتی را نیز به همراه خواهد داشت وباعث شرمساری ما ازخود نخواهد بود وسربلندی انسان را نیز به همراه خواهد داشت همراه با رضای خداوند ی که خود خواهان این است که اول ازهرچیز به بخود پرداخته وخود ساخته ای باشیم که قادر باشدجهان پیرامون خویش را نیز درخدمت بشری چه با اعمال چه باافکار خویش بسازد با آرزوی اینکه شاهد این باشیم که جهانی مملو وسرشار از انسانهائی را صاحب هستیم که وجودد هریک روشنی بخش وسازنده ی جهان ماست وخود نیز یکی از انهمه باشیم
____________________
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ
آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ
پایان فرگرد اندیشه _____
¤¤¤ نویسنده: فرزانه شیدا¤¤¤






فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی متولد 1340 و مقیم شهر اسلو در کشور نروژ است . سروده های او سرشار از احساسات پاک و زیبای یک بانوی ایرانی ست .

در ایران هم میهنان او را با بررسی اندیشه های ارد بزرگ (Orod Bozorg) می شناسند . بررسی های عمیق او بر اندیشه های یک فیلسوف بسیار خواندنی و آموزنده است .
فرزانه شیدا با نگاهی روان شناختی و گاها جامعه شناسانه افکار و نظریات ارد بزرگ را مورد پژوهش قرار می دهد .
کتاب یازده جلدی ((بعد سوم آرمان نامه)) حاصل سالها پژوهش اوست .

تسلط فرزانه شیدا بر ادبیات غنی فارسی و اشراف کامل بر صنایع ادبی ، از او یگانه ایی ساخته است ، که باعث شده بسیاری او را مرجع خویش در امر سرودن و شعر نمایند .

متاسفانه آب و هوای سرد کشور نروژ ، این شاعر سرشناس کشورمان را دچار استخوان درد های طولانی مدت نموده است در این شرایط و با این که بخش عمده ایی از فعالیتهای اجتماعی او کاسته شده اما با شور و عشق به مردم کشورش ایران همچنان می نگارد و نسل امروز را همچون یک مادر مهربان همراهی می نماید .

برای این بانوی فرهیخته کشورمان آرزوی طول عمر و سلامتی می نماییم





رنج در دیدگاه بزرگان

کار دلخواه برگزین تا رنج نبینی . کنفوسیوس



رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است . رابنیندرانات تاگور



از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی خردمند



رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی خردمند



سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ



مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی خردمند



آنکسی که از رنج زندگی بترسد ، از ترس در رنج خواهد بود . مثل چینی



آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی خردمند



کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی خردمند



رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری . جبران خلیل جبران



دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است . بزرگمهر



نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام . آنتوان سنت اگزوپری



از دانش آموختن هیچ زمان غافل ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد . بزرگمهر



شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند. نیچه



بگذار شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید ، هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن . دکتر علی شریعتی



امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر



آن که گرفتار رنج و عذاب شده اما با ذاتش و هویتش همنواست همانند کشتی است که سکانش درهم شکسته و در اطراف جزایر و دریاها سرگردان است و از هر طرف محاط در خطرها ، ای بسا که غرق نشود و به قعر دریا فرو نرود . جبران خلیل جبران



به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی خردمند



ما انسانها اینطور آفریده شده ایم که اگر بدانیم میلیونها سال در جهان باقی خواهیم ماند ولی قرین اندوه و بدبختی خواهیم بود راضی می شویم و حتی خوشحال می گردیم لیکن اگر بفهمیم که از بین می رویم و در عوض هیچ شکنجه و رنج نخواهیم کشید اندوهگین و مایوس می شویم !!! . موریس مترلینگ



در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که انسان در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است . جبران خلیل جبران



قلب آدم ها گاهی شکوه می کند چرا که آدم ها می ترسند که بزرگترین رؤیاهایشان را متحقق کنند، چون یا فکر می کنند که لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده آن برآیند. ما قلب ها از ترس می میریم. تنها از اندیشیدن به عشق های مدفون شده و یا لحظاتی که می توانستند خیلی زیبا باشند و نبودند یا گنج هایی که می توانستند کشف شوند ولی برای همیشه در زیر خاک مدفون ماندند چون اگر هریک از این اتفاق ها بیفتد ما رنج وحشتناکی می کشیم. «قلب من از رنج کشیدن می ترسد» *** همیشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است» (تاریکترین لحظه شب لحظه قبل از طلوع آفتاب است). پائولو کوئیلو

منبع :سخنان بزرگان و جملات حکیمانه

http://bufsystem.persianblog.ir/post/9



پژوهش زیبا و خواندنی از "مسعود اسپنتمان"


ارد بزرگ می گوید : گِره هایی که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد .


درد ارد بزرگ از دیوانسالاری مرکزگرا [گره هایی که به هزار نامه دادگستری باز نمیشوند]، در گزاره ی بالا به پیشنهادی گره گشا [باز شدن گره با ندای ریش سفید] راه میگشاید.... از آغاز تاریخ، ایرانیان، گره سختی های زندگی را به دست ریش سفیدان باز میکردند. ریش سفیدان خردمندان قوم بودند که بر اساس فرهمندی و کارایی و نه سنت "برتری بر پایه سن بیشتر" برگزیده میشدند. به گفته هرودوت، دیااکو، نخستین تن از زنجیره ی ریش سفیدان گره گشای تاریخ [نگاشته شده] ایران است که داستان برگزیده شدن وی به داوری و سپس شاهی را همگان میدانند. هنداد ریش سفیدگری ویژه ایران نیست و در جای جای زمین نشانه هایی از آن را میبینیم. بزرگترین نمونه زنده آن در خاور ایران بزرگ [افغانستان کنونی] با نام نشست "لویی جرگه" تا دهه ی پیش پابرجا بود. همچنین نشست های همسان دیگر چون ریش سفیدان اسپارت و ......
نمونه گزینش آگاه و خردمندانه ی ریش سفیدگری را نخستین بار در زمان هخامنشی میبینیم. در جایی که دیوانسالاری مرکزگرای هخامنشی میتواند برای همه جهان نسخه ای یگانه بنویسد و بر بایدهای و نبایدهای اخلاقی، دیوانی، مدیریتی یکسان برای همگان پای بفشارد، شاهنشاه از نگرشی "چندگانه گرا" (پلورال) بهره میبرد و ساتراپهای 28 گانه ایران را در انجام آیینهای دیوانی؛ اخلاقی، مدیریتی آزاد میگذارد، به شرط پیروی سیاسی از قدرت مرکزی... انجامین نمونه رویارویی ریش سفیدی با دیوانسالاری به روزگار آغازین ذوره پهلوی باز میگردد که دولت برای پر کردن پسرفتهای چند صدساله ایران، با زنجیره کارهایی موازی کشور را به سوی مرکزگرایی بیش از اندازه میکشاند. برای نمونه در دادگستری، به جای آنکه از همیاری و هم اندیشی و یاری بی مزد و منت ریش سفیدان هر آب و خاک در گشودن اختلافات میان مردمی بهره بگیرد و دولتی فدراتیو پایه بگذارد بر سرسپردگی استانها و ریش سفیدان آن، از قانون دادگستری مرکزی، پای میفشارد.

اما از دید دیگر، ریش سفیدی در برابر با دادگستری دیوانسالار، راهکاری پیمان گرا دارد. ریشه ی فلسفی این گفتار به مناظره سقراط با گلاوکن بر میگردد. او به وارون سقراط برین باور پافشاری میکند که آدمیان قانون را بنیان مینهند تا آن را نقض کنند و سپس چوپانی را نمونه می آورد که همگان او را مردی نیک میدانند. اما او با نادیدنی گشتن، به کوشک پادشاه رفته، با زنش همخوابه میگردد، او را میکشد و جای وی را میگیرد، و از گفتن داستان نتیجه میگیرد آدمیان همواره در صدد نقض قانون هستند. اما در اندیشه ی ایرانی، به ویژه در شاهنامه "پیمان بانی" جایگاهی والا دارد. پهلوانان و مردم در شاهنامه، با زنجیره ی قانون به یکدیگر زنجیر نمیشوند، آنها از هیچ قانون دولتی پیروی نمیکنند، مگر داد یا قانونی که در میان همه ایرانیان و گاه جهانیان همگانی است و آن "انجام پیمان" است و پشتیبانی انجام آن بر گردن، آیین مهر، (میترایی که با هزار چشم مردم را میپاید که مبادا پیمان شکنی کنند) می باشد. آیین مهر که ردپای آن را حتا امروز در آیین زورخانه و سنت ریش سفیدگری میبینیم، به مردمان می آموزد فراتر از هر اجبار در پیروی از هر قانونی، خود ضامن انجام پیمانهای خویش با دیگران باشند، در اندیشه ایرانی، ضمانت اجرای قوانین و ضامن اخلاق، دستگاه دولت و ترس مردمان از پادافره او نیست، [به وارون اندیشه ی هگل که دولت را به وجود آورنده ی اخلاق میداند و سنگرگیری مردم در پایگاه وجدان فردی در برابر دولت را ناپذیرا میداند] بلکه آدمی خود ضامن پایستگی اخلاق و پیوندهاست. تامس هابز در کتاب لویاتان، پیمانبانی را ویژگی والاتباران و نه توده فرودست میداند ازین رو در ایران، پیمان بانی را در میان پهلوانان، ویژه تر، می یابیم. افراسیاب شوند پیمان شکنی نفرین میشود و ایرانیان آزادگانند، از آنجا که بزرگترین پیمان بانها هستند. سیاوش بدین شوند رو به انیران میگذارد تا به فرمان کیکاوس وادار نشود گروگانهای تورانی را که با آنها پیمان بسته بکشد.

یکی از سودمندیهای سنت ریش سفیدگری این است که ریش سفید کلید دل مردمان را در دست دارد، او میتواند از بیشی جویی های دو سوی درگیری بکاهد، چرا که همه احترام او را نگاه داشته، فراتر از سخن او هرزه درایی نمیکنند برای همین در جایی که مردم در دادگستری برای گرفتن بیشترین حقوق می آیند، ریش سفید کار را با میانداری به هم پذیری و آشتی میکشاند. ریش سفیدی ریشه در سنت "قدرت پدرانه" دارد.
از دیدی دیگر، ریش سفیدگری جایی در میانه ی راه "پیمانبانی فردی" و "قانون دولتی" قرار میگیرد ... او پیونددهنده آرمانگرایی فردی و دوراندیشی دولتی است. ریش سفیدی اندامواره ای مهم در هاژه است. او در پادنهادی با نهاد فردی، همنهاد دولت را میسازد. مردم در پیمان های فردی ای که به درگیری می انجامد، رو به داوری ریش سفید می آورند. دولت با مردم روبرو نیست، او دوراندیشی و سیاستهای خود را برای ریش سفید گوارده میسازد و اریش سفید آنها را برای مردم گزارش میدهد. بهره گیری از آیین ریش سفیدی، راهی سودمند برای جلوگیری از روبرو شدن مردم با خشونت لخت ابزاری دولت است.



مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com



آزادی در نگاه بزرگان




بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است . فردوسی خردمند


آزادی متعلق به یک نفر نیست ، مال همه است . اسپنسر


آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ


هرکس قادر به تملک و ارادۀ نفس خود باشد آزادی حقیقی را به دست آورده است . پرسلیس


آزادی تلاش خردمندانۀ آدمی در جستجوی علت حادثه هاست . هربرت مارکوزه


رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . ارد بزرگ


آزادی این نیست که هرکس هرچه دلش خواست بکند ، بلکه آزادی حقیقی قدرتی است که شخص را مجبور به انجام وظایف خود می کند .ماکدونال


آزادی حقیقی آن نیست که هرچه میل داریم انجام بدهیم ، بلکه آن است که آنچه را که حق داریم بکنیم . ویکتور کوزن


حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران




منبع : سخنان بزرگان و جملات حکیمانه از بزرگترین دانشمندان ، روانشناسان و جامعه شناسان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/14

امید در نگاه بزرگان

امید، نان روزانه آدمی است . رابیندرانات تاگور

امید قوه محرک زندگی است. ساموئل اسمایلز

امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ

امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر

امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی

امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر بختگان


منبع : سخنان بزرگان و جملات حکیمانه از بزرگترین دانشمندان ، روانشناسان و جامعه شناسان
http://bufsystem.persianblog.ir/post/11

آینده در نگاه بزرگان

آینده همان است که ما می اندیشیم. مارک اورل

اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است. برایان تریس

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند . فردریش نیچه

وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد . فنلون

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است . ارد بزرگ

برنامه ریزی ، آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید. آلن لاکین

راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. ژان داوید

فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد ، نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها ، دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوی آنهاست . ارد بزرگ

هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد . ارد بزرگ

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار



منبع : سخنان بزرگان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/12

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *فرهنگ*


فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی متولد 1340 و مقیم شهر اسلو در کشور نروژ است . سروده های او سرشار از احساسات پاک و زیبای یک بانوی ایرانی ست .

در ایران هم میهنان او را با بررسی اندیشه های ارد بزرگ (Orod Bozorg) می شناسند . بررسی های عمیق او بر اندیشه های یک فیلسوف بسیار خواندنی و آموزنده است .
فرزانه شیدا با نگاهی روان شناختی و گاها جامعه شناسانه افکار و نظریات ارد بزرگ را مورد پژوهش قرار می دهد .
کتاب یازده جلدی ((بعد سوم آرمان نامه)) حاصل سالها پژوهش اوست .

تسلط فرزانه شیدا بر ادبیات غنی فارسی و اشراف کامل بر صنایع ادبی ، از او یگانه ایی ساخته است ، که باعث شده بسیاری او را مرجع خویش در امر سرودن و شعر نمایند .

متاسفانه آب و هوای سرد کشور نروژ ، این شاعر سرشناس کشورمان را دچار استخوان درد های طولانی مدت نموده است در این شرایط و با این که بخش عمده ایی از فعالیتهای اجتماعی او کاسته شده اما با شور و عشق به مردم کشورش ایران همچنان می نگارد و نسل امروز را همچون یک مادر مهربان همراهی می نماید .

برای این بانوی فرهیخته کشورمان آرزوی طول عمر و سلامتی می نماییم





● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد فرهنگ●
فرهنگ هر سرزمینی از نیاکان آن کشور وگذشته ی تاریخی آن کشور شکل میگیرد وبر اساس طبع وخوی ونوع زندگی ومحیط وحتی شکل جغرافیائی آن کشور وحالت آب وهوائی را نیز شامل میشود وبر اساس آنچه که درگذشته معمول ومرسوم بوده است نسل به نسل به آیندگان رسیده وبا ترقی ورشد جوامع ونوع تفکر ها نیز تغییراتی درآن داده میشود فرهنگ رشته ها وشاخه های گوناگونی را درخود دارد که یکی فرهنگ عامی جامعه وبراساس نژاد است دیپری فرهنگ دینی فرهنگ فلسفی فرهنگ سیاسی و....بر اساس دیگر علوم هریک داری شاخص های خود هستند اما فرهنگی که بیشتر در جامعه از آن سخن گفته میشود چیزی ست که از نیاکان واز جمله ,ادات وائین وآداب وروسم مردمان هر کشوراست وبر اساس آن خلق وخوبی مردمان شکل گرفته ونوعی بینش همگانی مشترک را درجامعه ای تولید میکند که برای مثال درایران وبسیاری از کشورها رنگ سفید برای عروسی وازدواج بکار برده میشود اما درهند بعنوان لباس عزا استفاده میشود یا نوعی از غذاها بعنوان شکل سنتی آن درمراسم خاصی چون عید نوروز ویا سیزده بدر وامثال اینها استفاده میگردد ودردیگر کشورها نیز مرسوم است که غذای خاص خود را درشب تحویل سال نو آماده کنند وبسیاری ازاینگونه سنتها که ریشه در فرهنگ ونوع تفکر نوع اندیشه وآئین فرهنگی واجتماعی دارد وبسیاری ازچیزها نیز هست که درکشوری زشت محسوب شده در کشوری دیگر اصلا به آن فکر نمیکنند درجائی به آن خندیده وگروهی بر آن تعصب دارند واینگونه تفاوتهای انسانی ست که نوع فرهنگ رادرجوامعه گوناگون تغییر میدهد وآدمیان هریک به شیوه آداب وروسم وفرهنگ خود درکشوری زندگی کرده بر اساس آن سعی میکنند تابع فرهنگ خود بودهوازآن تبعیت نمایند.رشد جمعیت دردنیا ازعواملی ست که امروزه بسیاری از مشکلات کنونی جوامع را باعث گردیده است که بر اساس آن زندگی هم به دشواری بیشتری سپری میشود وهم نیاز جوامع از مسائل روزمره ی اخبار دنیا درسراسر جهان است ودر همین معقوله بسیاری از تفکرات وریشه های فکری یا به علت فشارهای کاری واقتصادی ومشکلات روزمره به فراموشی سپرده میشود یااینکه دیگر توان این نیست که بعضی از آداب و رسوم را چون گذشته بجا آورد
____گلوی شوق / از :« قیصر امین پور »____
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست
خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم -
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر ، قاب لازم نیست
_______شاعر :« قیصر امین پور »_________
یااینکه با امروز وزمان فعلی وعصر جدید هماهنگی ندارد تا مردم تابع آن باقی بمانند. درنتیجه دولت کشورهای بزرگ از طریقه آموزشهای ملی وآموزش پرورش ورسانه ها این امر را برای نسل آینده یخود برعهده گرفته است تا روزانه پرورش مردمی خود را انجام داده و از آداب روروسم وفرهنگ ملی بدور نیافتند ودرعین حال همزمان با جوامع دیگردرپیشرفت ورشد فکری جامعه ی خود تلاش میکند.که در طی فرگرد توضیحاتی نیز دراین زمینه داده خواهد شد. از جمله آداب وروسوم هائی که بسیار درتمامی جوامع کم شده است دیدوبازدیدهائی ست که به رسم تربیت واحترام به بزرگان اقوام ویا طبق سنت های مخصوص آن جامعه مرسوم بوده است ومعمولا درجوامع کوچک جزء مراسم آن کشور محسوب میشود اما امروزه مشغله کاری درهمه جوامع , درکشورهای کوچک وبزرگ باعث گردیده است که انسانها حتی کمتر وقت وزمان آن را داشته باشند که جویای حال یکدیگر از طریق تلفن شوند, چه رسد باینکه با برنامه ای همیشگی ودائمی قادر باشند روز یا شبی را حتی در محلی گرد هم جمع شده وساعاتی را باهم سرکنند ودرعین حال مشکلات وفشار اقتصادی وگرانی درجوامع بسیاری نیز علت دیگر کم شدن روابط اینگونه دربین اقوام وآشنایان ودوستان است که مسلما هیچکس مایل نیست مزاحم خانواده ای شود که میداند دچار مشکلات اقتصادیست ویا قادر به تامین کمترین نیاز مهمان خود نیز نمیباشد وهرچهرا نیز دراختیار دارد انقدر محدود است که شاید برای خانواده ی شخصی اونیز کفایت اینکه نکند.درنتیجه درچنین مکانی رسیدگی به فرهنگ خانواده وجامعه نیز از یاد میرود وتمامی تلاش تنها بر زنده ماندن صرف میشود وبه همین شکل درجوامع نقش فرهنگ کمرنگ تر شده وانسانها با دور شدن ازهم به هربهانه ای که خواه مشکل اقتصادی خواه مشغله زندگی امروزیست درهر شکل روزبروز ازنردیکی انسانها با یکدیگر کم شده وفرهنگ جامعه رو به تحلیل رفته یا حتی فراموش میگردد وبسیار نیز در فشارهای عصبی ناشی از زیادی کار وکمبودها آدمیان ازیکدیگر دورشده وبه انزاو وتنهائی خود خو میکنند وبتدریج نیز فقر فرهنگی حاصل میشود وبسیاری از ارزش ها به فراموشی سپرده شده وتعداد انسانهای بیهویت که از آداب وروسم وتاریخ وسنت خود بی خبر مانده اند وریشه ی فرهنگی خود را نیز نمیدانند رو به ازدیاد میگذارد وبرای هرجامعه ای این به نوعی فاجعه تلقی میشود که دچار فقر فرهنگی شده وافراد جامعه وجمعیت مذکور روز بروز از دیگر جوامع فاصله گرفته وسرانجام به فقط دانش وهنر و....برسند.
ــــــــــــــ فال نیک - از :« قیصر امین پور » _____
گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟
شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟
پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز ِ سرآغاز سال کو ؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو
_______شاعر :« قیصر امین پور »_______
از این نظر جوامع بزرگ برای حفظ آداب ورسوم وفرهنگ وریشه های آبا اجدادی خود نیز برنامه هائی را برای ملت خود اندیشیده اند که در فرگردهای پیشین نیز با مثالهائی از آن یاد شده است وازجمله ی آن این است که با اینکه شکل اولیه تربیت انسانی وتربیت فرهنگی هر فردی درخانه وخانواده شکل میگیرد اما در کشورهای بزرگ بعلت مشغله های زمانی وکمبود وقت وشاغل بودن پدر ومادر جهت آنکه تربیت فرزندان دچار وقفه نشده وریشه های اصلی فرهنگی جامعه همزمان با عصر جدید در روشنفکری ورشد فرهنگی پیشرفت داشته باشد بیشترین مسئولیت را آموزش وپرورش ونهادهای دولتی آموزشی آن کشوربر عهده دارند وبا کمی دقت میتوان پی برد که دیگر این خانواده نیست که بیشترین خوب وبد تربیتی یا حتی آموزش فرهنگی را به فرزند خود میدهد بودن شاگردان ومحصلین ودانشجویان در 8ساعت ازروز در محیطهای فرهنگی اموزشی چون مداری ودانشگاهها وهمچنین نمونه تکالیفی که به آنان داده میشود ودرعین حال آموزش کارهای گروهی ونوشتن وتحویل دادن دروس وتکالیف و کارهای درسی و ...بصورت گروهی باعث میگردد که زمانی را که کودک ونوجوان وجوان جامعه در خارج از منزل درمدرسه یا با دوستان جهت نوشتن وارائه ی تکالیف به شکل پوستر روزنامه ای برای مدرسه یا نوشتن پروژه های درسی و یا کنفرانس های کلاسی که اکثرا گروهی ست باعث میشود زمانی که باخانواده سر میکند روزانه جز در تعطیلات بیش از چند ساعت کوتاه در خانه نباشد واین زمان کوتاه را نیز بعلت اینکه اهل خانواده از مدرسه وکار بازگشته اند بخوردن شامی صرف میشود ومجدد اهل خانواده به کارهای روزمره ی شخصی ویا مربوط به خانه ی خود باز میگردند, مادروپدر به رسیدگی به منزل یا خرید مایحتاج خانواده و دختر وپسر خانواده نیز یا به ادامه دروسی که به تنهائی درمنزل می بایست انجام دهد, پرداخته یا اگر کاری برای انجام نداشته باشد به امور خصوصی خود چون بودن دراتاق خود ودیدن وخواندن ونوشتن چیزی مشغول شده یا با دوستی درخانه یا پای اینترنت یا درتلفن مشغول میشود وهمین نماینده این است که « خانواده» دیگر «زمانی »را برای خانواده بودن در شکل واقعی وبه معنای واقعی «خاناوده وبودن با اهل خانواده» را درخود ندارد که کسی بخواهد یا بتواند به تربیت اساسی خانواده بپردازدویا زمان را با نشست وبرخواست ها وگردهم آئی هائی که بنوعی در راه هدف والائی اتلاف وقت نیز محسوب میشود صرف کند ودرک آن بر بسیاری درجامعه امروز آسان تر از گذشته است وبرای عنوان خانواده ای که دکتر جراحی را درمیان خود دارد براحتی پذیرش این را نیز دارد که او درمیانه شب پیج شده وبه بیمارستان برای عمل خوانده شود یا پرستاری بسرعت خانه را ترک کند تا به امری ضروری چون جان یک اسنان در زمانهای صروری در بیمارستان برسد وخانه وخانواده راا در ساعات متفاوت مجبور به ترک باشد وامثال اینگونه مشاغل که برای آن خانواده درک آن بسیار عادی ست وهیچ عکس العمل بدی را نیز به همراه ندارد چراکه هرچه مربوط به مرگ وزندگی باشد حتی کسی جدا از خانواده امری انسانی وقابل درک است که برای مثال پدر یا مادری جشن تولد کودک خود را درمیانه جسن مجبور به رها کردن باشد وبه بیمارستان ومحل کار خود برگردد که این امر درخانواده من نیز امری عادیست وهر آن ممکن است همسرم را پیج کرده برای امور مهندسی دستگاههای عمل بیمارستان ودستگتاههای کامپیوتری والکترونیکی بخشهای متعدد بیمارستان در هر ساعتی به منزل وبه شماره تلفن مخصوص او به موبایل زنگ زده ووسط روز ونمیه شب روز عادی یا روز تعطیل اورا به بیمارستان فرا بخوانند ودرهر شرایطی هم که خانواده ی من باشد هیچیک ناراحت نخواهیم شد که او برای انجام کارخود سریعا خود را به بیمارستان برساند مبادا که جان انسانی درخطر باشد که چنانچه نیز دراین کار تاخیر کرده یا بموقع خود را به محل نرساند ازسوی دولت وبیمارستان نیز میبایست جوابگو باشد چراکه شغلی را پذیرفته است وشاغل بودنن درآن را,امضا کرده است که دراول بااوطی شده است که همواره باید خود را آماده به خدمت بداند وهیچ «اما واگری» دراین کار پذیرفته نیست چرا که موضع در بیمارستان بی شک مرگ وزندگی ست واگر تااینحد ضروری نباشد مزاحم وقت اودربودن با خانه وخانواده نخواهند شد وتا فردا برای رسیدگی به آن دستگاه صبر میکنند.
____ ناشناخته مانده ام از :ف.شیدا______
ناشناخته مانده ام
در مسیر تمامی رفتن ها
در غـروب بی ترانه ی فردا
در طلوع صبح ابری و بارانی
وتنها دل میدانست
که بی نصیب میروم
بی آرزو , بی امید
درجاده های مه آلوده ی تردید
التماسم را
خش خش برگهای پائیزی
بی صدا میکرد
در زیر پاهایم
کـه گوئی ,بـی هـدف میرفت
به کجا, روانم مـن
جـویبـار غـم آلـوده'
اشکم نیـز, نمیداند
مـن اما روشــنائی
,نـور خــداونــد
را جـستجـو میکنم
باتمامی تار و پودم
و اگرچه سرگــردان
راه مـی پیمایم
...
میدانم, بیـراهه نخواهد بـود
جستجـوی راه خـدا
راهــی راکه در آن
به دورازتمامی نیرنگها ...در یأس
از پنـاه بردن به آدمـی
یکـروز, روشنائی خواهد یافـت
از برکت امید به خـداوندی
که رهایم نمی سازد
در بی کسی ها
و آنـروز
دیر نخواهـد بود
_____ شعر از: فرزانه شیدا______
درنتیجه در دنیای کنونی بسیارند خانواده هائی که تک تک آن انقدر مشغول درس وکارخود هستند که نیاز تحصیلی وکاری واحتیتج به صرف زمان برای هریک وقت وزمانی را باقی نمیگذارد که به گپ زدن وبگو وبخندهای بیموردی صرف شود که اتلاف وقت جهت رسیدن به اهداف بالاتر وبهتر محسوب میشود وتک تک خانواده نیز اینرا به گونه ای احترام آمیز از یکدیکر قبول میکنند چراکه هدف والائی در میان است که ارزشمند است وبرای رسیدن به آن از هیچ فداکاری برای یکدیگر نیز دریغ نمیکنند وحتی بخشی از مسئولیتهای خانگی یکی را دیگری بعهده میگردد تا زمان بیشتری دراختیار او بگذارد تا اوقادر باشد به دروس یا کارخود در آرامش خاطر ودرزمان مناسب بپردازد واین احترام متقابل این درک وفهم یکدیگر تنها درخانواده هائی دیده میشود که از خانواده های هستند که رشد فکری وشخصیتی خود را درنظام تربیتی خانواده به شکلی آموزش داده اند که بتوانند بجای متوقع بودن از یکدیگر به یاری هم نیز پرداخته در اعتلای فردی از خانواده به مبدائی که هدف اوست اورا یاری دهند وکمترین دلخوری ونکوهشی نیز صورت نمیگیرد که چرا بیشتر زمانی را باما سر نمیکنی یا وقتی برای ما کنار نمیگذاری وهمین امر باعث میشود خانواده های کنونی با درک متقابل هم پیشرفتهای شایان توجهی را در زندگی خود وخانواده ی خود نیز شاهد باشندوبه مقامی بلند واحترامی ارزشمند در اجتماع وجامعه نیز دست یابند.
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
که من زنجير از پای واژه ها پاره کرده ام
نميدانی مگر که گرچه کلام را
در کتابخانه ی دل به الفبا چيده ام
در باغ انديشه هايم رها ساخته ام
نديده ای مگر کتابهای قصه ای را که
به کودک قلبم داده بودم
از پله های ابری آسمان
در پشت ابر های ضخيم
به فرشتگان بخشيده ام تا لالای دل بخوانند
در گوش غمناک بی کسی ها
ديگر مرا اما ,سخنی نمانده است
فقط نگاهم کن
از پنجره ی نگاه در نمار خانه ی قلب من
هيچکس نا پاکی ره نيافته است
و واژه هايم هرگز گناه نبوده است
مرا بنگر
از پنجره ی نگاه تا هزاران حرفم را دريابی
...حرفی را هرگز نگفته ام....
جز برای خدا ... به راه خدا ... خدا
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
لذادرخانواده هائی روزهای شنبه ویکشنبه که تعطیلات آخر هفته محسوب میشود یا تعطیلاتهای طولانی تر والدین سعی میکنند برنامه ای در ساعات مشخص برای صحبت دسته جمعی ورفع مشکلات ویا گفتن امور مهم خانه وخانواده را کنار بگذارندد که سر آن ساعت همه اهل خانواده دور هم باشند ودرمورد مسائلی که لازم به صحبت است با یکدیگر گفتگو کنند وچنانچه لازم باشد درطی روزهای عادی هفته این جلسه ی خانوادگی ترتیب داده شود ساعتی را باهم ن=تنظیم میکنند که به ساعت درسی وکار خانواده بخورد وبتوانند باهم صحبت کنند ودرعین حال ترتیب دادن مسافرتهای دسته جمعی یا در مواقعی چون کریسمس دورهم بودنهائی کهبر اساس آداب وروسم ملی است از جمله آدابی ست که با وجود مشغله یع صر جدید همچنان برای داشتن آن اصرار ورزیده میشود ادای دین برخلاف تصور همگان که میگویند اروپائی ها وامریکائی ها انسانهای سردی هستندوهمگان درحد امکان خود با توجه به نوع شغل وبودن درمناطق مختلف همواره تابع آن هستند وتلاش میکنند دراین روزها حتما با خانواده ی اولیه خود, پدربزرگ ومادربزرگ حتما گردهم آمده وادای دین کنند وهرچند همواره پیش دمی اید که هرسال مقدور نباشد که خانواده ای درشهری دیگر یا کشوری دیگر به خانه ی مادرو پدر امده یا انان را (درمراسم کریسمس وعید پاک که ازجمله مراسم مهم کشورهای امریکا واروپاست)دعوت کند اما بهرشکل پایبندی به رسوم وسنت درست که صدمه ای به فرهنگ انسانها در صحت دنیا نمیزند از جمله چیزهائی ست که بسیار برآن درجوامع پیشرفته دقت وتوجه شده وتوسط جامع شناسان وانسان شناسان وبزرگان علوم مربوطه به علوم فرهنگی واجتماعی واقتصادی وبراساس برنامه ریزی های دقیق وحساب شده در سطح پیشرفته در کاربرد وعلمکرد رسانه ای وآموزش پرورش به آن پرداخته میشود تا جامعه ای رشد یافته و نوین باافکار واندیشه های روشن دراختیار داشته باشند که نه دچار فقر فرهنگی باشد نه از لحاظ تربیتی نقصان وکممبودی را دارا باشند ونه از دنیای جدید ورشد فکری بودر افتاده باشند وحذف نوعی آداب وروسم را که به ضرر جامعه باشد به طریقهای کاملا مثبت نیز انجام میدهند که با مخالفت مردم نیز روبرو نمیگردد چراکه ملتی که بدرستی پرورش فکری یافته باشند براحتی نیز قادر به پذیرفتن منطق هر کاری نیز هستند وبرای ایشان قابل درک خواهد بود که سنتی وآدابی یا از لحاظ سلامت فکری وجسمی بر ضرر جامع وضد انسانیست یا اینکه وجود چنین رسومی دیگر ضرورت اجتماعی در دنیای جدید را ندارد واگرچه نوعی رسوم چون رسم گاوبازی در اسپانیا که برخلاف قانون حمایت از حیوانات است همچنان باوجود مخالفتهای دنیا وحتی مخالفت ملی افرادیست که تابع قانون حمایت از حیوانات هستند همچنان ادامه می یابد اما شکل انجام آن دیگر چون کذشته برای همگان ودرنگاهی ملت وجوامع دنیا دلپذیر یا سرگرم کننده نیست وبسیاری نیز بشدت از آن خشمگین وناراحت میشوند وازدیگرنمونه های این مسئله ذبح حیوانات در اسلام است که آنرا غیر انسانی وباعث درد ونارحتی حیوان میدانند وخود حیوان را با دستگاههای برقی بروی مغز بیهوش میکنند وپس از آن سر اورا میبرند که دردی را تولید نکند ویا بسیاری ضد این هستند که از حیواناتی را که خز وموی وپوست زیبائی دارند چون سمور و سنجاب , پوست وخزیا دندان های او (چون فوک وفیل ) که برداشتن تمام اینها از تن وجان حیوان وپرنده وخزنده هم همراه با درد و هم با مرگی دردناکتر همراه است درکشورهای مختلف جلوگیری شود و سالهاست قانون حمایت از حیوانات با آن میجنگد درنتیجه فرهنگ وسننی که به شکلی باعث خونریزی یا تولید صدماتی به شخص یا جامعه انسانی وبر آسیب وصدمه ودرد وزیانی برانسان داشته باشد, درتمام جوامع روشنفکر دنیا محکوم میگردد ومخالفتهای شدید را نیز از سوی این سازمانها مرتبط با آن بدنبال دارد .درنتیجه باین شکل درتمامی ملل جهان به شکلی متفکرانه وروشنفکرانه به حفظ فرهنگهای خوب جامعه پرداخته وفرهنگهای نوین را نیز به ملت خود آموزش میدهند تا جهانی در صلح وروشد فکری در سطح بالای فرهنگی واجتماعی را دارا باشند وهمگان قادر باشند دردنیائی زندگی کنند که حضوردران همراه با آسیب وزیان نباشد واز نمونه فرهنگهای اجتماعی توان بهره برداری مثبتی را نیز داشته باشند.
*- اهل بازار بر این باوراشتباهند که فرهنگ را هم می شود با زمان بندی دگرگون ساخت !. ارد بزرگ
*- افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد . ارد بزرگ
*- فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ
*- شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ارد بزرگ
*- اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد فرهنگ ¤¤¤
¤¤¤نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان