۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

*بزرگداشت*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بزرگداشت*

زآن مّی که حیات جاودانی ست ,بخور
سرمایه ی لذت جوانی ست, بخور
سوزنده چو آتش است,لیکن ,غم را
سازنده چو آب زندگانی ست , بخور*خیام

کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد بزرگداشت ●
همواره در زندگی انسان با افراد مختلفی روبرومیشود ویا از سرگذشت کسی باخبر شده ی بطریقی از افراد جدیدی مطالبی را میشنود واین اشخاص ممکن است از کسانی باشند که به بزرگداشت آنان سخنی در مورد آنها گفته میشود .معمولا به «بزرگداشت »کسانی مینشینیم که از افراد شناخته شده ی جامعه ما یا دیگر جوامع هستند
*بزرگداشت ، دروازه ای از بهشت است . *ارد بزرگ
ودر کنار این گروه که بنوعی حضور وجود خویش را جاودانی کرده اندوهمواره مردم با میل ورغبت به بزرگداشت آنان ز این گروه ی اد میکنند , افرا دی نیز هستند که شهرت کشوری وجهانی پیدا نکرده اند اما در مقام خود انسانهائی بوده که به روش خوددر زندگی موثر بوده واکارهای را انجام داده اند که مقام کاری وارزش آن را نمیتوان نادیده گرفت وشاید علت شناخته نشدن آنان این باشد که این گروه در طول مدت عمر خود یا علاقه ای به شهرت نداشته اند یااینکه خلوت خویش را بیشتر دوست داشته نخواسته اند درنگاه دیگران باشند ویا اینکه آنقدر ازما دور بوده اند که ما از حضور ایشان ونوع کارهای مثمر ثمری که داشته اند بی خبر مانده ایم وبسیار نیز رخ داده است که ما زمانی با فردی وآثار وکارهای او آشنا گشته و به بزرگذاشت او می پردازیم که دیگر درمیان ما نیست .
بزرگداشت کسانی دیدنی ست ، که از دیدگان مردم بسیار دورند .*ارد بزرگ
واین یکی از بدترین نوع ارج نهادن به شخص وافرادیست که در زمان حیات بسیار تلاش وزحمتی داشته اند وما نه تنها باآنان بدرستی اشنا نبودیم بلکه حتی یکبار نیز فرصت تقدیر ازاو را بخود او نیافتیم تا به هر گونه که هست سپاس خود را ابراز داریم . در نگاه من البته معتقدم که تنها ارج نهادن وبزرگداشت کسانی که بگونه ای دردنیای ما ارزشمند بوده اند کافی نیست .
________________________
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی , لگد همی زد بسیار
وان گِل به زبان حال با او میگفت:
« منهم چو«تو» بوده ام , مرا نیگودار*خیام*
_____________________
* بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد . *ارد بزرگ
ما می بایست به اطراف وپیرامون خود دقت داشته باشیم بسیارند انسانهائی که درجای خود ارزش والائی دارند وشناخت آنان برای ما نیز بی ثمر نبوده وبسیار مطالبی از آنان وخو واندیشه وراه کرد اینگونه افراد میتوانیم بیآموزیم
بزرگداشت در هر کجا می تواند باشد از خانه تا مدرسه و از روستا تا شهر . *ارد بزرگ
_________________________
● ناشناخته مانده ام
ناشناخته مانده ام
در مسیر تماتمی رفتن ها,
درغروب بی ترانه ی فردا,
در طلوع صبح ابری وبارانی,
وتنها دلم میدانست ,
بی نصیب میروم,
بی ارزو , بی امید ,
درجاده های مه آلوده ی تردید,
و التماسم را , خش خش برگهای پائیزی
بیصدا میکرد, در زیر پاهایم ,
که بی هدف میرفت
بـه کجا روانم من
جـویبار غـم آلوده ی اشـکم نیزنمیـداند !
من اما روشنائی«نور خـداوند »را
جستجو میکنم ,
« با تمامی تارو پودم ».
و اگرچـه « سرگردان» ,راه می پیـمایم
میدانم ,بیراهه نخـواهد بود « جـستجوی راه خــدا»
«راهی را,که درآن »,بدور از تمامی نیرنگها
« در یــاس», از پنـاه بــردن بـه آدمی
یکـروز روشنـائی خـواهد یافـت
از « برکت امیـد »,« به خداوندی »
کـه رهـایم نمی سازد
در بی کسی ها....
و آنـروز , دیـر نـخواهــد بـود .* فرزانه شیدا
____________________________

ما حتی خود را نیز می بایست بگونه ای بزرگ بداریم وباور کنیم که وجود انسانی ما که از درگاه الهی جان گرفته است وجود وجسم وروح واندیشه ایست که میبایست آنرا رشد داده , بزرگ کرده وبه جائی برسانیم
بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند . استخوان بندی شهرها در دیوار است و بزرگداشت . *ارد بزرگ
بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد . *ارد بزرگ
من اینرا نمیتوانم قبول کنم که ما آمده ایم که فقط آمده باشیم وباشیم فقط برای اینکه به خواست خود باید باشیم وزندگی کینم چراکه خداوند اینطور خواسته است که باشیم وزندگی کنیم
نه!نباید اینگونه باشد چراکه این شکل تفکر, از ما شوق بودن راهم می رباید وتلاش رانیز ازآدمی خواهد گرفت ودر نتیجه رشد وپیشرفت هم متوقف خواهد شد چراکه دیگر انگاه نمیدانیم که هدف از هستی چیست وهدف ازبودن و زنده بودن ما چه بوده است .
بزرگان واندیشمندان متفق القولند که باکمی تفکر پیرامون زندگی وهستی
در خواهیم یافت که هدفی در خلقت موجود بوده است .
عده ای باور وعقاید جالبی دارند که شنیدنی ست و معتقدند دنیا هر چندن قرن که میگذرد منهدم گردیده و باز نیز پس از طی چندین قرن دیگر مجدد منهدم میگردد ودوباره باز با آدم وحوائی دیگر وزمین و آسمانی دیگر وطبیعتی از در شکل ابتدائی واولیه خویش خلق میشود .
هیچ چیز این عقیده را به اثبات نمیرساند اما این افراد معتقدند انسان با عقل وشعوری که خداوند به انان بخشیده است به درجه ومقامی میرسند که دیگر هیچ چیز جلودار او نیست وقدرت ودانائی آدمی به جائی میرسد که دیگر خداوند را نیز قبول نداشته وبقولی خدا راهم بنده نیست وخود خدای کرده و خدای زندگی ودنیا میشود چراکه دیگر هیچکاری نیست که قادر به انجام آن نباشد :از ساختن انسان گرفته تا تمامی اختراعات وکشفیاتی که دیگر برای آدمی جائی برای گله باقی نمیگذارد. بااینوصف امروزه که طب جدید تا ساختن آدمهائی ازبهترین نوع با ژن های مثبت واستفاده از بهترین (دی .ان .آی*)شخصیتی با تمام استعداد خوب را یاد گرفته است پس باید اخر زمان هم رسیده باشد وشاید زمین بارها
«روز قیامتی »را که در دین ما وبسیاری از دیگر دین ها خبر آن را داده اند , اتفاق افتاده باشد ولی چگونه میتوانیم براین امر آگاهی کامل داشته باشیم وآنرا بعنوان سندیت زندگی خود قبول داشته باشم ؟! خاطرم هست که سالها پیش که هنوز درخانه ی مادری بودم وپیش از انقلاب جمهوری اسلامی در مجله ی« دانستنی ها» که یکی از مجلاتی بود که حتی بیشتر از کتب مدرسه وقت سر آن میگذاشتم وهرشماره ی آنرا انتظار میکشیدم وخطی نبود که نخوانده باقی بگذارم وچه بسیار چیزها از آن آموختم مطلبی دراین باب نوشته شده بود که از این خبر میداد که انسانهای قدیم یکبار به پیشرفت قابل توجهی دست یافته اند و
در اهرام مصر یا یونان قدیم (درست بخاطرم نیست)درمنطقه ای جسدی مومیائی متعلق به قرنها پیش کشف شده است که عمل جراحی پیشرفته ای بر سر او انجام شده بود درصورتی که در آنروز وآن سالی که من این مطلب را میخواندم بشر درطب جدید آنروز , تازه آنرا کشف کرده بود ,وحتی عکس این مومیائی را نیز درمجله زده بود. در صحت این مطلب آگاهی کامل ندارم جز اینکه روزنامه ها ورسانه ها موظفنداطلاعات درست وموصقی را به خواننده برسانند بخصوص اگر نام «دانستنی ها» برروی آن باشد واطلاع رسانی غلط بخصوص درچنین زمینه هائیدر چنین مجله ای می بایست بر اساس واقعیتها وحقایق باشد وبدور از انسانیت است که اطلاعات غلطی به کسانی بدهیم که مایل بدانستن اخبار درست جهانی هستند. بهرحال اگر چنین چیزی درست باشد پس انسان میتواند با قدرت فکر خود باز درجه ای نائل گردد که در آن بر قانون دنیا نیز قدرت داشته باشد هرچند که در فرگردهای قبلی ذکر کردم که ما هزار چیز را با کشفیات واخطاعات وتفکر خود درست کرده دردی را دوا میکنیم ودرکنارش درد دیگری چون انهدام بخشی از طبیعت وچرخه ی زندگی را نیز بوجود می اوریم . اما بیائید فکر کنیم که دنیا بارها توسط انسان به رشدی بسیار بزرگ رسیده که دیگر خدا را بنده نبوده است اگر چنین باشد ما براستی باید به تجلیل وبزرگذاشت انسانی بنشینیم که بهترین وکاملترینخلقت اوست .این را همگان آگاهند که قدرت فکر واندیشه وکشش مغزی آدمی تا آنحدی ست که میتواند هرروز بخشی از سلولهای مغزی خود پرورش داده وبا یادگیری وآموزش در زمینه های مختلف از خود انسانی بسازد که با دیگر آدمیان زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد,البته نه از نظر شکل ظاهری ( هرچند میگویند حجم مغز نیز بزرگتر میگردد), اما از نظر درجه هوش وعقل ودانائی.پس ما هریک میتوانیم انسانهای بزرگی باشیم که روزی دیگران به بزرگداشت ما خواهند نشست وچرا نباید چنین باشیم؟!
______________________
«همزاد عاشقان جهان»= قیصر امین پور
...اما , «اعجاز » همین است
ما عشق را ....به مدرسه بردیم
در امتداد راهروئی کوتاه ,
در آن کتابخانه ی کوچک ,
تا باز این کتاب قدیمی
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
_ یعنی همین کتاب اشارات را_
با هم یکی دولحظه بخوانیم
...
ما بیصدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها...گاهی به هم نگاهی میکردیم
ناگاه...انگشتهای «هیس» ,ما را نشانه گرفتند
...انگار...غوغای چشمهای منو تو,
سکوت رادر آن کتابخانه , رعایت نکرده بود!
سروده ی : قیصرامین پور
____________________________
در فرگرد پیشین بارها باین مطلب اشاره کرده ام که ما انسانها بقدرت فکر واندریشه و بیاری جسم وقدرت عمل میتوانیم به هرآنچه خواهان آن هستیم برسیم ودر مورد این گونه قدرتها کتابهای بسیاری نیز نوشته شده اند که دوسه موردی چون کتاب «راز» , «قدرت فکر», « بسوی کامیابی» را نیز نام بردیم واگر بخواهم نمونه های بیشتری را یاد کنم میدانم تنها کافیست به کتابفروشی محل خود رفته نگاهی باین بخش از قفسه ی کتابها بیاندازید هیچ کتابی به انتشار نمیرسد که از زندگی باشد اما محتوا نداشته باشد ومسلما چه نویسنده چه شاهر زمانی که قلم بدست میگیرد برای گفتن آنچه فکر میکند درست است خواه اندیشه ای باشد خواه احساسی در مورد آ« خود نیز تفکر کرده است وبه چند وچون آ« اندیشه ای داشته است وسوال دراین است که :چگونه انسان میتواند از موضوعی آگاهی داشته باشد یا بگونه ای آنرا بیآموزد , بشنود و بداند
که با قدرت فکر , به قدرت اراده و با میل به انجام کار و وهمچنین نیروی محرکه ای « نیاز»
گویای این بوده وهست که : «خواستن , توانستن است» واینرا بزرگان واندریشمندان وکاشفان وهمه ی بزرگان جهانی که امروز همگی را با بزرگداشت نام واثر آنان جاودانه میدانیم ثابت کرده اند , انوقت همه ی این قدرتها در اختیار ما باشد وبرای آن لازم به خرج کردن هم نباشد چرا که قدرت تفکر خرجی ندارد وآنوقت بنشیند وبگوید : نمیتوانم , امکاناتش نیست, از لحاظ مالی نمیکشم و... آدمی شاید برای پرکشیدن در چشم ما پرو پالی را دارا نیست اما در واقع روح پرواز ورسیدن به اهداف در همه ی ما موجود است که آنرا بلند پروازی نیز میخوانیم که البته دیده ایم گاه بلند پروازی را خطا ویا خیال پردازی تصور میکنند درصورتی که اندیشمندان میگویند در بلندترین شاخه آرزوهایت را بیآوزیز وبه قله ها برس این به معنای همان است که پرپرواز افکارت را رهاکن ودرعالم آرزوهایت پرپروازت را بگشا وتلاش کن با پروازی در میانه ی آیمان خواسته هایت و آنچه را آرزو میکنی بدست بیآورد وبزرگ شو یعنی رشد کن چه از لحاظ روحی وقلبی چه از لحاظ فکری واین به هیچگونه ای مقدور نیست مگر به هرشکل ممکن ب رعلم ودانش خود بیافزائیم تا روزی ما نیز یکی از بزرگانی باشیم که شاید نه در سطح جهانی وکشوری اما در محدوده وطول وعرض زندگی خود بزرگ انگاشته شویم چه در میان مردم چه در زندگی و خواستن چنین چیزی هرگز نه خودخواهیست نه خود پرستی که خود آموزشی وخود پرورشی است که در آموزش ورورش روح وفکر خود از هیچ چیز دریغ نکنیم وآسمان اندیشه های خود را وسعت بخشیدهوروزی بمانند همان پرنده احساس رهائی کنیم که این حس رهائی ازهمه مادیات ومعنویات جهان فانی موهبتی ست که بزرگانی که به بزرگداشت آنان مینشینیم به آن دست یافته وبااینکه همواره همگی معتقدند هرچه آموخته ام اما درنهایت اینرا نیز آموخته ام که هیچ نیآموخته ام! اما انسانی که تا بدین حد کمال فکری واحساسی رسیده باشد هرگز سیراب از آموزش وباز هم اموختن نخواهد شد وطبع بلند پرواز وماجراجوی آدمی چون یکبارآزادی و پیروزی را در پهنه ی اسمان اندیشه های خود پروازی کرد دیگر هرگز از لذت طعم این پرواز دست نخواهد کشید که :« همت »بال پرواز است «اراده » بالهای گشوده ی پرواز, «آرزو» آسمان آبی پر کشیدنها , وبال زدن در پهنه ی آبی این عرش زیبا یعنی « به اوج آمال ها رسیدن» وبر گسترده ی آسمانی زندگی پیروز شدن واپرچه در پروازها باد و طوفانی نیز خواهد بود اما همیشه درخت امانی هست که چندی آرام بیآسائی برای باز بال و پر گشودنی در اسمان اندیشه وآرزوها
____________________
« اوج »:
مرا در او ج خواهی یافت ,اگرچه پا بر زمین
در خیابانها و کوچه های آرام و ساکت در راهم
مرا در اوج ها خواهی یافت که با پرواز قلبم
به عرش کبود آسمان
در نیلی کنج های سینه ی « سما»
در صورتی سایه های آفتاب وبنفشی ابرهای درگذر
در پروازم...با بالهای خیال
مرا اگرچه در زمین حیاتی ست
در اسمانها پروازی ست .
مرا همراه «غروب»
در نور مهتابی « شب»
در «طلوع » سحرگاهی آسمان
تا همیشه پرواز است...
مرا روحی ست پُر پرواز
که بالهایش
هرگز از پریدن باز نخواهد ماند
« اگر عاشق » باشم ...
مرا در اوجها خواهی یافت
...با عشق....با عشق.
فرزانه شیدا
_________________________
بنظر من همواره این بهانه است وهمانطور که در فرگرد قبلی نیز اشاره کردم اگر ما کاری را نمیکنیم اگر خحود را در انجام یک کار وحرفه وهنر و... بی استعداد تصور میکنیم این درواقع:« تصمیمی است که گرفته ایم»! بدین معنی که ممکن است من در یک رشته آنقدرها استعداد نداشته باشم اما چنانچه درهمین شرایط کسی بیاید ومرا وادار کند که آنرا یادگرفته وانجام دهم اگر بیایند بگویند تو هیچ راه دومی نداری واگر برای زندگیت نان میخواهی باید از این قله بالا بروی ویا اگر چنین نکنی ترا از هرنوع کاری محروم میکنیم به شما قول میدهم آنموقع انسان همانکاررا نه تنها میآموزد بلکه اگر بداند نانی خوب هم در آن هست آنرا به بهترین وجه یاد میگیرد وموضوع دقیقا همین است که ما براستی تصمیم میگیریم که چیزی را در کاری رشته ای ویا حرفه ای دنبال نکنیم چون درخود شوق و علاقمندی به آن رشته را نمیبینیم ووقتی نان وراحتی ما در گرو آن باشد همان آدمی که دراین بی استعداد بود براحتی آنرا میآموزد من وقتی باین مسئله پی بردم که بدانشگاه میرفتم . چراکه در دانشگاهای اروپا وغرب ,
پایان فرگرد بزرگداشت
به قلم فرزانه شیدا
اسلو /نروژ


*پشیمانی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پشیمانی*


کتاب بعد سوم آرمان نامه


●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●

● فرگرد پشیمانی●

در طول زندگی انسانها با موارد مختلفی از موقعیتها روبرو میگردند که شاید از قبل پیش بینی آنرا نکرده باشند در فرگردهای پیشین به واردی از انها نیز اشاره هائی داشتیم در این فرگرد ما به بحث پشیمانی خواهیم پرداخت که معمولا از جمله پیشآمد ها ووقایعی ست که معمولا انسان مایل به رویاروی باآن نیست وترجیح میدهد که حتی المکان بگونه ای زندگی کند که در چنین شرایطی قرار نگیرد اما بهر شکل آدمی در طول زندگی ,همواره می بایست پیش بینی خطا واشتباه را نیز کرده باشد چراکه به نسبت همین وقایع است که ما تجربیات خود را در موارد مختلف کسب میکنیم. لذا زمانی که بر خلاف تصور ما اتفاقی رخ میدهد که باعث پشیمانی ما یا اطرافیان ما میگردد نمی بایست خود را باخته وبا فرورفتن به اندوه ِپشیمانی,مداوم خود را سرزنش کنیم . چراکه برای همه چیزعذاباوری راه های گشایشی نیز هست که میتوان به مدد از آنان خود را از زیر بار عذاب روحی ووجدانی واندوه مرتبط با آن نجات دهیم. بهترین راه برای رها شدن از درد پشیمانی این است که ,اگر آنچه رخ داده است در رابطه با فردی دیگر است, به هر شکل که برایمان مقدور است از دل او بدر اورده وبه او ابراز داریم که خود نیز از آنچه اتفاق افتاده نادم وپشیمان هستیم و شاید نه باندازه او وگاه بیشتر ازاو ,اما بسیار از واقعه ی پیش آمده متاسف هستیم وقصد اندوهگین کردن یا آزار اورا نداشته ایم ● اولین گام برای پوزش است. ارد بزرگ ●مسلم بدانید که انسانی پیدا نمیشود که شما با صداقت کامل با اوروبرو گشته واندوه درونی خود را آشکار ویا افشا کنید واو باز هم از سر تقصیر شما نگذرد ولی اگر چنین کرده واو همچنان بر جای خود ایستاده وشما را همچنان محکوم دانسته وبه عصبانی بودن ادامه داده وبابرخوردی بد باشما مواجه شد بهتر است بیش ازاین اصرار نورزید ,چرا که شما وظیفه خود را انجام داده اید ومهم این است که شخص متقابل شما بداند که قصد ونیت خصمانه ای درکار نبوده وحتی ازاندوه او متاثر ویا شاید حتی بیشتر از او از آنچه رخ داده متاسف واندوهناکید و کسی که باز هم شما را نبخشد دیگر بدانید که او لایق دوستی با شما هم نیست چراکه دوست واقعی ,شما را میشناسد وبخوبی میداند که چه موقع شما بااو صادق هستید ومیداند که وقتی که شما از سر پشیمانی بسوی او آمده و نیازدارید که بخشیده شوید بر پایه همان دوستی گذشته می بایست از سر تقصیر ما درگذرد .

_____همدل ____

همدلی میبینم ,

همدلی را که مرا میخواند

ودرون دل من , میبیند

وبه همراه دل من جاری ست

, تا بدریای محبت ریزد

همدل وهمراهی ,که زمن دور وُ ,
بمن نزدیک است
وچه نزدیک به او, این دل ماست.
... می شناسد دل من...گرچه حتی
زنگاهم دور است
گرچه حتی که ندیده ست مرا
لیک انکار دلم همچو کتاب
پیش روی نگهش , باز شده ست
.مرا میخواند ...ومرا میخواند.
غربتم دردی نیست
اگر از غصه ی دوری باشد
غربتم غربت دلهای بسی غمگین است
که مرا یاری آن نیست که یاور باشم
وبدینگونه دلم می بیند , که چه دستم کوتاه
وچه در مانده بجا مانده , دلم!
غربتم غربت نیست گر تو همپای دل من باشی
و به هر روز و شبی
تو بخوانی دل ما را ,از دور
غربتم غربت نیست
چونکه یک یاور دیرینه مرا
همراه است ...
یاوری دور از من....
لیک با دل همراه ...
لیک با دل همراه ...
___ ف.شیدا / 1386___
درنتیجه اگر دوستی باهمه ی این توضیحات ومعذرت خواهی وطلب بخشش بازهم چنین نکند حتما دوست اقعی ودلسوزی برای شما نیست که حاضر است ,همچنان شما را در اندوه وعذاب وجدان ببیند اما از اشتباه شما نگذرد وانسانی هم که تااینحد بی گذشت وبد کینه باشد همان بهتر که او را شناخته از او حذر کنید ,چراکه درطی زندگی کسی دوست ویاور آدمی خواهد بود که از لحظه ای که نام دوست بر خود نهاد دوستی خود را نیزنشان داده وباشما همدلی کرده ودر غم شما نیز خود را شریک بداندودر لحظاتی که حس پشیمانی شما را دریافت با شما دوستانه رفتار کرده وشما را ببخشد دوست کسی ست که وقتی به سراغ او میروید وبااو درددل کرده و از هرچه هست ونیست بااوحرف میزنید انقدر دوستی داشته باشد که گوش کرده به دلداری شما بپردازد واگر موضوع مربوط باوست به پاس روزهای گذشته ودوستی پیشین از این اتفاق گذشت کند ودوستی رامقدم دانسته به شما فرصت جبران خطا بدهد.وچنانچه کینه ای وبد پیله وبداخلاق ویا بدعُنق بود دیگر به چکار دوستی شما می آید دوست را انسان برای چه مواقعی میخواهد برای زمانی که در غم وشادیودر بیماری وتندرستی بااو لحظاتی را به آرامش وشادی گذرانده ودر لحظه ی غم نیز اورا چون خود دانسته بااو حرف دل بگوئیم ودربیماری نیز احساس کنیم که از سوی او درک میشویم ازاینروست که میگویند بهترین شریک زندگی کسی ست که دردرجه ی اول دوست غم و وشادی وبیماری وتندرستی شما باشدوبهترین دوست کسی که درکنار او احساس آرامش کنید حال با هر اتفاق وپیش آمدی که در زندگی داشته یا داشته اید ومسلما شما نز درقبال او همینگونه باید باشید چون توقع یک جانبه به هیچ وجه راهی انسانی و انسان منشانه نیست که شخصی بادیگری هرگونه خود دوست دارد رفتار کرده ولی خوداما توقع داشته باشد تمام مدت از سوی دوست درک شود! چون این دوستی در معادله نیز پایاپای ومنصفانه نیست. در پشیمانی نیز, دوستی ودوست واقعی شما ست که به غم شما در هیچ شرایطی راضی نباشد درکل : «درهیچ شرایطی».
___ پشیمانم! ____
اسیر لحظه های تلخ دیروزم
و میدانم , دراین دل واژه های تلخ اندوهم
کسی بامن نمیخواند
ومیدانم « رهائی» را
زمانی بازخواهم یافت
که قلبم را جدا سازم
زاندوه وُ...
زاین وابستگی های بسی , پوشالی وخالی
...
کدامین دل ,
برای, این طپشهایِ , دل وامانده ام ,
چندی ,
بخود ,اندوه ِ یادم, داد
که در خاطر بیاد آرد
مرا در لحظه های شوم دلتنگی
به پاس روزگار مهربانی ها!
کدامین دل...
کدامین دل, برای اینهمه عشق ومحبت ها
به شیرینی ,
فقط , با قطره ی لطفی
ز دریای محبتها
جوابم داد
پشیمانم...بلی از اندرون دل پشیمانم
که دراین زندگی ,
قلبی پرزآئین« شیدائی دل » بودم !
پشیمانم, که در این
واپسین دوران بودنهای شیدائی
هنوزم یکدل آکنده از عشقم
هنوزم یکدل غمدیده ازیاران
اسیر لحظه های تلخ دیروزم
و میدانم , دراین دل واژه های تلخ اندوهم
کسی بامن نمیخواند
ومیدانم « رهائی» را
زمانی بازخواهم یافت
که قلبم را جدا سازم
زاندوه وُ...
زاین وابستگی های بسی , پوشالی وخالی
...
کدامین دل ,
برای, این طپشهایِ , دل وامانده ام ,
چندی ,
بخود ,اندوه ِ یادم, داد
که در خاطر بیاد آرد
مرا در لحظه های شوم دلتنگی
به پاس روزگار مهربانی ها!
کدامین دل...
کدامین دل, برای اینهمه عشق ومحبت ها
به شیرینی ,
فقط , با قطره ی لطفی
ز دریای محبتها
جوابم داد
پشیمانم...بلی از اندرون دل پشیمانم
که دراین زندگی ,
قلبی پرزآئین« شیدائی دل » بودم !
پشیمانم, که در این
واپسین دوران بودنهای شیدائی
هنوزم یکدل آکنده از عشقم
هنوزم یکدل غمدیده ازیاران
پشیمانم!
چهار شنبه 4 آذر 1388
___ فرزانه شیدا ____
متاسفانه افرادی که قادر به بخشیدن وگذشت نیستند نه تنها, هرگز نمیتوانند کسی را در زندگی ببخشند , بلکه دردرون خود هم , اگر از چیزی پشیمان ونادم باشند انرا نه تنها هرگز با کسی درمیان نمی گذارند بلکه با اندوه آن دردرون حاضر به سوختن هستند ,اما حاضر به طلب بخشش از کسی نیستند وهرگزنیز در فکر چاره ای نخواهند بود که خود را هم از این غصه برهانند وحتی قادر نیستند که خود نیز در قبال اشتباهی مشابه جلو آمده واز دل شخص متقابل خود اندوه ورنجی را که سبب شده اند , بیرون آورده وعذرخواهی کنند . اینگونه انسانهای بی گذشت در چهارچوبه ها وقالبهائی زندگی میکنند که شکستن این قالب ها ویا باورها واعتقاداتی که به آن از سر خودخواهی وخود بینی پایبند هستند ,از عهده هر کسی برنمی اید چراکه درنگاه اینان از آغاز قصه و در شروع ماجرا اصلا ,هرگز, نبآید چنین اتفاقی رخ داده یا اتفاق می افتاد یعنی توقع آنان از افرادمتقابل انقدر زیاد است که همواره معتقدند کمتر خطائی نباید از سوی دوستان یا اشنایان آنها سر بزند وبااینکه خود نیز عاری از خطا واشتباه نیستد عیب وایراد همه را بخوبی می بینند اما هرگز نگاهی در آینه ی اندیشه بخود ورفتارهای نامعقول خود نمیکنند چنین انسانهائی براستی چه در محیط خانه وخانواده چه در دوستی چه درجامعه همیشه مایع عذاب دیگرانند درصورتی که در خیال خود بهترین ونمونه ی دنیا هستند چون باز درخیال خود آنان هرگز مرتکب اشتباهی نمیشوند که بخواهند ناراحت آن باشند .وبا دیگری نیزحتی اتفاقی را که به عمد یا غیر عمد پیش آمده است , مناسب با ـن لحظه وآن زمان نمیدانند یعنی ساده تر بگوئیم « چینین چیزی نباید اتفاق بیافتد هیچوقت از هیچکس» واین قانون آنها ست در نتیجه بخششی نیزدرکارنیست. وهمواره تصور میکنند در پس همه چیز, حتما چیز دیگری نیز وجود داشته که عامل این موضوع شده است و حال چه خود مقصر باشند چه شخص مقابل انها , همانگونه که خود عذر نمی طلبند هرگز نیزعذر شخص متقابل را نیز نمی پذیرند ومعمولا در دنیای کینه های خود عمری را سر میکنند. انسان زمانی میبایست باین نتیجه برسد که فردی را از زندگی خود کنار بگذارد که چندباری ازاو خطای مشابه دیده باشدولی یک خطا حتی با وجود اینکه عذربخواهی وبخشیده نشوی پس همان بهتر که بخشیده نشوی وبرای ابد چنین فردی را از صحنه ی زندگی خود حدف کنی.
● *آ نکه پوزش نمی داند چیست! مناسب دوستی نیست . ارد بزرگ●
در زندگی آدمی میبایست برای غمهای خود راه حلی بیابد خواه این غم از رنج پشیمانی باشد که این نیز غمی ست از غمهای روزگار خواه از فشارها ونامبلایمتی های زندگی بهرشکل راه چاره ای باید جسته وبرای آرامش خود تدبیری اندیشید حتی اگر چاره راه این باشد که غمی را که توان مقابله با آنرا نداریم به لطف خداوند سپرده واز او یاری خواسته وبه صبر با آن کنار آئیم تا زمان رهائی از ان نیز سر برسد که بی شک هرچیزی در زندگی انسان چون عمر پایانی دارد:
____ « هستی ومستی »: _____
در هستی ومستی به غم دلی نشستی
شکری زخدا که همچنان ,هستی ومستی
بگذارو وبرو, زینهمه غمبه روزگارت
تا آنکه نبینی به غم دلی شکستی
آری تو برو, از غم دل روی بگردان
تا آنکه ببینی ز غم دلت گُسستی
___ 15 اردیبهشت 1387/ ف.شیدا ____
بزرگان وانسانهای دانا معتقدند که هرگز کاری نکن که نیاز به ندامت باشد هرگز چیزی مخواه که جواب آن «نه » باشد وهرگز بدون فکر عملی را انجام نده اما حتی بزرگان ودانایان واندیشمندان دنیا نیز نمیشود گفت چون دیگر نوع بشر جائزالخطا نباشند که آدمی جادز الخطاست وخود اینبزرگان نیز میدانند خطا واشتباه حتی ندامت وپشیمانی نیز خود گونه ای دیگر از تجربیات آمی ست که می بایست تجربه شود ما هرگز کسی را نخواهیم یافت که بگوید درطول عمر خود کوتاه وبلند هرگز اشتباهی نکرده ویا هرگز کاری نکرده است که بابت آن همان روز یا امروز با گذر عمر و سنی بالاتر یا در اینده در سنی بالاتر پشیمان نشود ویا نشده باشد . ما بر اساس تجربیات بزرگ شده رشد میکنیم لذا باید خطای دیگران را گاه بگاه ببخشیم واگر هم بدلایل شخصی دیگر نمیخواهیم با او مراوده ودوستی داشته باشیم بهتر است این موضوع را بگونه ای برای اومشخص کنیم که همواره یاد خطائی را که از شما دیده است با خود مرور نکند وحتما عذر گناه بخواهید وبعد برای همیشه برویدچون گاهی پس از یک خطاحتی باوجود ندامت وپشیمانی آن دوستی دیگر فایده ای ندارد که ادامه داشته باشد چون گاه چیزی در میان دونفر میشکند چیزی یا بنام اعتماد یا بنام امید ,امیدی که به آن شخص داشتیم یا او بما داشت وهمین شکست درونی باعث میشود هرچه کنیم قادر نباشیم وقاد نباشد مانند گذشته با یکدیگر رفتار کرده وهمان یکرنگی را که خدشه دار شده است دوباره بدست بیاوریم وادامه آن هر چقدرهم تلاش کنیم بی ثمر باشد وهمواره, باز احساس شود که روابط دیگرچون گذشته نیست وچیزی کم دارد دراینگونه موارد بهتر است از تلاش بیهوده دست برداشته هرکه راه خودبرود. متاسفانه بدترین نوع این انسانها ی بی گذشت وبد کینه افرادی هستند در جایگاه والدین قرار دارند وهمین گروه نیز بیشترین ضربه را به اطرافیان وجامعه و دنیا خواهند زد چرا که چنانچه درمقام والدین باشند (پدر یا مادر )واز سرتقصیر واشتباه فرزند خود حال چه به عمد بوده چه غیر عمدی,نگذرند والگوی رفتاری نامناسبی درقبال اشتباه او یا اگردر شکل دیگر این خودآنها باشند که مرتکب خطاواشتباهی شده اند واگر کهدرحق فرزند اشتباه بوده ولی بر اساس غرور وخودخواهی درونی خود که مشخصه ی اینگونه افراداست هرگز ابراز ندامت نکرده از دل فرزند خود بیرون نیاورند, میتواند صدمه ای دائمی هم بخود هم به زندگی مشترک خانوادگی وهم به آینده ی آن فرزند بزند چراکه ما درمقام ووالدین بیشترین چیزی که باید داشته باشیم «گذشت» است واگر نتوانیم این بهترین آموزش رابه فرزند خود درهر سنی بیآموزیم هرگز نمیتوانیم معتقد باشیم که فرزندانی خوب وصالح تربیت کرده وبدنیای خود بخشیده ایم ویکی شاید حتی بدتر وکینه ای تر ازآدم اولی برجای میماند که عذاب فردای دنیا واطرافیان خود خواهد بود چون هیچ چیز بدتر ازاین نیست برای فرزندی که از سوی مادر یا پدر یا خانواده طرد شده وحتی باابزار پشیمانی همواره سرکوفت آنچه شد یا گذشت را سالهای سال با کنایه ها بدوش بکشد واین خوداندوهی دائم که دردل شخص بوجود خواهد آورد که تاثیر روحی آن این خواهد بود که او یاد بگیرد وقتی مهربانترین وخوبترین های دنیا که درهمه ی دنیا آنان را نمونه میدانند یعنی والدین نتوانستند مرا ببخشند پس من آدم بدی هستم ویااینکه باخود فکر کند که: وقتی پدرومادرمن که باید مظهر بخشندگی باشند مرا نبخشیده وهمواره سرزنش میکنند یاچون گذشته بامن رفتار نمیکنند پس دیگرمن چطور میتوانم خود درقبال دیگران آدم بخشنده وبا گذشتی باشم یا اصلا چرا دیگران میتوانند مرا نبخشند اما من حق نداشته باشم مقابله به مثل کنم واگر یک سری باورها ی نادرست در وجود او شکل بگیرد مانند این که: من انسان بدی هستم ویا بخشندگی معنا ندارد یا هرچیزی را باید از اول درست انجام داد وانسان اصلا نمی بایست خطا کند و..... والگو اولیه خطا ی دوم را در درون ونهاد فرزند ی به تلخی برجا گذاشت دیگر بندرت ممکن است از چنین آدمی فردی ساخته شود که قلبی مهربان باگذشت وبخشنده داشته باشد یا انسانی که گفتن: ببخشید . برای او ساده باشد
● آبروی آب « قیصر امین پور» :●
ما را بحال خود بگذارید وبگذرید
از خیل رفتگان بشمارید وبگذرید
اکنون که پا بروی دل ما گذاشته اید
پس دست بردلم مگذارید وبگذرید
تا داغ ما کویردلان , تازه تر شود
چون ابری از سراب بباریدوبگذرید
پنهان در استین شما برق خنجر است
دستی از آستین به در آرید وبگذرید
ما دل به دست هرچه که بادا سپرده ایم
مارا بدست دل بسپاریدوبگذرید
با آبروی آب, چه باک از غبار باد
نانپاره ای مگر , به کف آرید وبگذرید
● قیصر امین پور ●
این خود بزرگی منش میخواهد که انسان قادر باشد دربرابر دیگران بگوید ببخشید من اشتباه کردم واین خود نماینده دانائی آن فرداست که میداند هرچه بداند بازهم ممکن است بسیار چیزها باشد که نداند ولازمه ی آن هم خطاست وگاه حتی خطائی تا در حد پشیمانی وندامت. چیزی که مسلم است هرگز انسان نمیخواهد کاری راانجام دهد که باعث ندامت وپشیمانی او شود واگر چنین شد, مسلما ,اتفاقی است که رخ داده است , اتفاقی که او ,بر آن تسلطی نداشته واگر بر اثر حتی بیفکری هائی نیز بوده باز مشخص است که خود نیز احساس ندامت وپشیمانی میکند درنتیجه سرزنش انسان پشیمان بمانند این است که خود را کوچک کرده وازخود انسانی بی گذشت بسازیم وباو نیز بیاموزیم که یا دگیر هرگز از کسی عذری نخواهد یا دراین باور فرو رود که یا اشتباه نکن یا کردی تا ابدپشیمان بمان عذرخواهی فایده ندارد واین بدترین کاریست که ممکن است مادر حق کسی بکنیم که, نه انسانیست نه دوستانه نه منطقی نه عاقلانه ونماینده کوچکی فکر شخص متقابل که در زندگی خود وصعت دید بیشتری را ندارد که بداند درزندگی بسیار چیزها ممکن است بخصوص برای خود او اتفاق بیافتد که قادر به جبران نباشد واگر دیگران نیز ائو را نبخشند با خود واحساس خویش چه خواهد کرد درواقع باز برمیگردیم به گفته « حضرت علی(ع) »که میفرمایند :آنچه را برخود نمی پسندی بر دیگران مپسند ● بیاد " ضرب المثلی که :"خود کرده را تدبیر نیست " میافتم اما اگر عذر بطلبیم اگر تلاش کنیم جبران مافات کنیم اینرا هم تدبیر هست اگر فقط بخواهیم. من " بقدرت خواستن , توانستن است" آنقدر ایمان دارم کهمیدانم در دنیا کاری وجود ندارد کهمن از عهده انجام آن برنیایم وتابحال هرچه اراده کرده ام انجام داده ام وباز ذکر میکنم ممکن اسن بعصی ازاعمال که ما در ان استعداد نداریم برایمان مشکل باشداما چیز ی نیست برای ادمی که بر اثر تکرار آنرا یاد نگیریم ودرعین حال چیزی نیز دردنیا وجودنداردکه بتواند باعث شود ما برای همیشه از خیر مسئله ای بگذریم که در آن خودرا موفق نمیبینیم یعنی اگرهم خود تصمیم بگیریم چیزی را کنار گذاشتهودیگر ادامه ندهیم این تصمیم ماست نه جبر ما چون برای آدمی جبری وجود ندارد خداوند همه ی آنچه رانیاز آدمیست در زندگی او باو بخشیده است وباو عقل را نیز داده که هم درستکار بوده هم خطاکار هم توان ویارائی بالاترین کارها را داشته باشدوهم خودرادرمحدوده ی کوچکی اززندگی راضی نگاه دارد وبه هرچه هست قانع باشد هم دل وعقل ریسکهای کاری رادر زندگی داشته باشد هم شجاعت مقابله با شکست وحتی پشیماند وندامت چراکه هر ریسکی هر عملی زندگی میتواند بگونه ای به انتها برسد که پیش بینی نشده باشد یا باعث شکست شود یا باعث پشیمانی وندامت عاقل کسیت که در شکست درندامت در زمین خوردن بپا خواسته تلاش کند همه آنچه چه احساسی چه روحی چه معنوی چه مادری زکف داده مجدد باز پس گرفته بخود ودیگران ثابت کند که همه چیز قابل جبران است ومن قدرت اینرا دارم که خرابی رانیز جبران کنم.درواقع اگر همیشه اینگونه فکر کنیم راز موفقیت را یافته ایم راز ی که در فر گرد قبلی نیز نوشتم ,رازی در وجودآدمی وجود ندارد که برای آن راه گشایشی نباشدچراکه هیچچیز بجز همت وپشتکار وباور خود نمیتواند بما کمکی بکند وهیچکس قادر نیست بحد خود ما برای ماشادی آفرین باشد چراکه هیچکس بدرستی درون واقعی فرد دیگر را نمیشناسد وما هستیم که میدانیم چگونه باچه کاری, چه راهی میتوانیم ارامش وشادی وامنیت زندگی خود را تامین کنیم.عشق بخود وعشق بدیگران بهترین رهنمای ادمیست که خود ودیگران رابسوی کامرانی وشادی وآرامش رهنمون شویم وبیاری پروردگار به آنچه ارزومند انیم دست یابیم.
ــــــ گاه باید ــــــ
گاه باید رنگین کمان بود درنگاه نور
گاه یک قلم بر چهره ورق
گاه تصویری با نقش یک لبخند
گاه ایستاده در متن منظره ای
گاه گامهائی در راه
گاه نشسته آرام در کنار چشمه ای
اما... در راه زندگی
همواره پس از سکون در حرکت
همیشه پس از نقطه
باز بر سر خط
...
زیستن را باید سرود به واژه های نو
بودن را بایست زندگی بخشید
در حرکتی
خطی ..امضائی..عکسی
لبخندی..واژه ای
...
می بایست زندگی و طبیعت را
به نقش حضور خویش عادت داد
بودن را باید بود
زیستن را باید زیست
چون جوانه های سبز بر درخت زندگی
...بهار در راه است
بهار درون خویش را پیدا کن
__ف.شیداجمعه 10 خرداد1387 __
●* با عشق،زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق ارد بزرگ*درحالی که مردم برای اشتباه ناکرده هم باید پوزش بخواهند ! سیاستمداران پر اشتباه خود را عاری از هر گونه ایراد می دانند و برای همین هیچ گاه پوزش نمی خواهند . ارد بزرگ
*از پس پشیمانی می توان راههای تازه ایی را برای نجات یافت . ارد بزرگ
*پشیمانی که ما را به راه راست نکشاند ، هیچ ارزشی ندارد . ارد بزرگ
*تنها پشیمانی را باید بخشید که بر اشتباه خود آگاه شده و آن را بر زبان جاری می سازد . ارد بزرگ* بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت . ارد بزرگ●
وهمانگونه که گفتیم بزرگان نیز بر خطای خود آگاهند وخوب وبد خویش میدانند واشتباه وخطا نیزبسیار داشته اند ,اما آنچه باعث گردیده که آنان قادرند باتمامی خطاهائی که کرده اند به ما پند بدهند وما و دیگران باید تنها پند بگیریم از مقدار تجربه ایست که آنان در زندگی کسب کرده اند چرا که آنها از گام برداشتن در راههای ناشناس هرگز ترس ووحشتی بخود راه نمیدهند وبراساس همین است که بزرگان میگویند * تا گامی بر نداری قدمی نیز برداشته نمیشود یا اگر ریسک نکنی از کجا میدانی موفق میشوی یا اینکه شکست میخوری .*برای پیدا کردن راه رفتن اگر براه نیافتی و تلاش نکنی که آنرا پیدا کنی چگونه در خواهی یافت که راه کدام است وبیراهه کدام. * راهی را که نرفته ای چگونه انتظار داری انتهایش را ببینی؟! ویا نتیجه اش را بدانی.رفتن است که منجر به پیروزی وشکست میشود اما از نشستن شاید سایه تو با آفتاب تکانی بخورد اما مطئننا زندگی تو کمترین تکانی درخوب وبد شدن نخواهد خورد تنها روزی دیگر با با رفتن آفتاب زکف داده ای بی هیچ نتیجه ای! *اگر بیراهه ای را رفتی ودیدی بیراهه ایست, دور بزن چراکه همیشه برای شروع وقت هست اما برای ناامید شدن یا دست کشیدن یا ازخود مایوس شویم نیاز به زمان نداری همیشه میتوانی اینکار را انجام دهی وهرگز راهی را نیز پس از شکست از وحشت گذشته امتحان نکنی آنگپاه مطمئن باش راهی نیز از درغیب بروی ما باز نمیگردد که برای باز شدن در غیبی هم این تو هستی که باید دعا کنی پس همه کاری اول بدست خود تو انجام میپذیرد بعد خداوند وکائنات ترا یاری میبخنشد چه بسود باشد چه به ضرر عامل اولیه هرچیزی در زندگی خود ما هستیم نه هیچکس وهیچ چیز دیگر! آنان برای شناخت زندگی وباز یافتن خود بیشتر از عام مردم بوده است نگاهی به اینگونه گفتار نیز میکنیم:
● _ خود جستجو کن. (دیل کارنگی)
- من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم. (سقراط)
- خداوند،روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد. (برزیلی)
- بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)
- اگر می‌بینی کسی به روی تو لبخند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی ●
(«سروده ی قیصر امین پور»)
چرا عاقلان را نصیحت کنیم
بیائید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هرنماز
دورکعت گُلی را عبادت کنیم
به هنگام نیت برای نماز
به آلاله ها قصد قَربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی« بشنو از نی حکایت کنیم»
چه اشکال دارد درآئینه ها
جمال خدا را زیارت کنیم
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر « یکی» حکم «کثرت» کنیم
پراکندگی حاصل کثرت است
بیائید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چونعین « ماهیت » است
چراباز بحث « اصالت » کنیم؟
اگر عض خود علت اصلی است
چرا بحث « معلول» و« علت » کنیم؟
بیا جیب احساس واندیشه را
پر از نقل مهرو محبت کنیم
پر از گلشن« راز» , از عقل سرخ
پر از کیمیای سعادت کنیم
بیائید عین ِعین القضات
میان دل ودین قضاوت کنید
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیائید تجدید بیعت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
« بیا عاشقی را رعایت کنیم»
(«سروده ی قیصر امین پور»)
●پایان فرگرد پشیمانی / به قلم فرزانه شیدا - اسلو/نروژ●
●لینک جلد اول ودوم کتاب بعُد سوم در سایت جاودانه ها
●http://javedane-ha.blogspot.com
http://javedane-ha.blogspot.com/2009/10/blog-post_5837.html
اسلو/نروژ


*کوهستان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کوهستان*

چون کوه مقاوم باش وبر سختی ها ی زندگی « شکیبا●
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ * طَربَت,به سبزه آراسته گیر
انگآه بر ان سبزه , شبی چون شبنم
بنشسته وبامدادبرخاسته گیر
( * خیام** طربت =شادی تو)

کتاب بعد سوم آرمان نامه



● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد کوهستان●
کوهستان ها هم رامشگاه آزادگان و بی پروایان است و نهیب ماندگاران تاریخ . ارد بزرگ
___«کوهستان» راالگوی زندگی خویش کن:_____
« در پی خویش»:
کوهساری سنگی در غروبی غمناک
منم اینجا تنها
ملتهب از فریاد!
آمدم تا که در این خلوت سرد
بر سکوت دل خود چیره شوم!
آمدم تا که به فریاد بلند
بانک تکرار( مرا) داد زنم!!!
من در این پیچ و خم سنگی کوه
رو به هرسوی غریب
ناشکیبا از درد
در پی خویش فراوان گشتم
و به نومیدی و یاس
چشمه را آینه ی خود کردم!!!
لیک آخر ز چه رو
در پی اینهمه فریاد و فغان
گشتنی دور خود اندر دل کوه
گر یه ای ملتهب از جوشش درد
همچنان غمگینم ...همچنان آشفته؟
و ز بودن خالی!!!
اثری از من ِ من نیست چرا؟؟؟؟
در پی چیست که میگردم من؟!
کوله بارم خالیست ...
از امیدی که مرا راه برد!!
و من اما مغموم... بی هدف سرگردان
همچنان در راهم
و به شب نزدیکم..!
لیک این خاکی کوه
اینهمه سردی و دل سنگی او
رنگ خاکستری چهره ی او
...سبزی بودن را
از دل پر طپشم می دُزدد
و سکوتش گوئی
...بر فغان دل من میخندد!
از من‌ِ ِ من اثری نیست ولی !
در من اما طپش بیهوده ست
در تلاشی مغموم
رفتن و جُستن خویش!!!
و من آخر ز چه رو همچنان در راهم
با کدامین شوقی راه شب می پویم
کوله بارم خالیست...
از امیدی که مرا راه برد
●" سال 1374ف.شیدا ● زمانی که به طبیعت مینگریم آنچه در دیدگان ما جوله زیبای خود را بیش از همه ی زیبائی ها مشغول بخود میدارد , مقاومت زمین وزمان وطبیعنی ست که بی آنکه قادر به دریافتن راز عظمت آن بوده باشیم همواره وهمیشه پا برجا بوده است وهنوز آمیان در کشف بسیاری از آن جا مانده وهر آنچه در خلقت وجود داشته ودارد وآفرینشی که بسیار با دقت وبرروی قانونی مستحکم پایه ریزی شده است همچنان رمزیست که بشر در پی بازیافتن تمامی دلایل ئی آن در تلاش شبانه روز بسر میبردوانسان عامی نیز در حد اعتقاد وباور وتفکر خود این عظمت الهی را به نگاه نشسته است .ودراین میان کوه وکوهسار که جلوه ی بسیار زیبائی از زیبائی پر عظمت خداوند است, خود چهره ای دیگر دارد که بر استقامت وتحکم وصبر واستواری آن سخنها رفته است وهنوزدرطی سالهای سخنان بسیاری برای آدمیان جهت امید بخشیدن وآموزش صبر وبردباری ,استقامت و ایستادگی, قدرت واستحکام , برجای خود باقی ست که به گونه های مختلف هرکسی به روش خود وبزرگان نیز در سخنان خویش از آن یاد کرده وانسان را به پایداری ومقاومت وامید دعوت میکنند من نیز همواره به کوهنوردی وپیاده روی علاقه ای وافر داشته ام وهرگاه فرصتی دست دادوبدهداز دیدار ی وگردشی وقدمی در کوهستان بهره مند خواهم شد وهمواره زمانی که در راه های ساده وسخت کوه به پیش روی ادامه میدادم زیر لب باخود سخن گفته دل را به ادامه زندگی تشویقی مثبت میکردم که بخود آموخته باشم که من آمده ام تا نمونه یخوبی از «من » باشم که هرکسی در دنیا غریب وناشناس یا آشنا ومشهور, دانا ونادان, ارزشمند یا بی اثر , هرکس برای خود کسی ست هرانسانی یک «من » است واین «من » را نیز بیش از هر کس به خویش میبایست ثابت کندومن نیز « من » را همیشه در حال جستجو هستم وکوه وکوهساررا بهترین الگوی خود برای زندگی میدانم واز این رو روزی را با کوهستان سر کردن برایم روزی را باخود وخدا خلوت کردن می پندارم ودر راه رفتن زمزمه هایم با خود جز این نیست که مثبت اندیش ومقاوم راه راه کوه را هرچه سهل هرچه سخت طی کنم وکرده ام وبارها به قله های کوهی که آنرا درنوردیده ام , رسیده وحتی شبی وشبهائی را در« کولکچالوتوچال» به صبح رساندیم یا شبی با گروه کوهنوردی خود که از دوستان دبیرستانی من بودند وهرجمعه ,پاسی از شب گذشته حرکت میکردیم وصبحگاه در قله ها نشسته ودورهم چای ونوشیدنی وغذائی را که توشه راه کرده بودیم باهم تقسیم کرده واز کوه وکوهستان وکوهسار از دیدار دره و سنگ وعمق وبلندی ,از نگاه به رنگ رنگ سنگها , بوته ها , شکل دره ها غافل نبوده ایم ودرآن قله گاه باهم شعری خواندیم گاه بر هم قصه ای گفتیم گاه سخن از زندگی بودروزی سخن از جوانی روزی حرف ازامروز وفردا هرچه بود کوه در دل من دوست همیشگی ودائمی ودیرینه من پس از دفتر وخودکارم بود که با آن ها نیز در قله ها بدیدار کوه وبه فتح یاری مینشستم که هنوز برای دیدارش درهر زمانی که فرصتی دست دهد بی تابم وزمزمه ام را تا همیشه بااو نگویم واستقامتش را آفرینی, از قله ای صعود نخواهم کردچه این کوه طبیعتی باشدوقله کوهستان وکوهساری , چه کوه هدف من بوده باشد که به اوج ِ «رسیدن هائی» به قله رسیده وبه دل شادراه فرود را با موفقییت از صعودی که همواره به سختی بود ه وهمیشه در فرودوبازگشت به سهولت وآسانی , باز پیش گرفتم وهمین نیز بمن آموخته که همواره شاید صعود به قله ای سخت باشد اما می بایست رفت, ومی بایست یکایگ مسیر های گذر را طی کرد میبایست رسید به هرآنچه قله ی آمال وارزوهای ماست , به هرآنچه دل امید رسیدن به آن را میکشد,آنچه اندیشه آزوی صعودبر آن وفتح قله ای رادارد ویادگرفته ام هرآنچه را میخواهم , میبایست بدست بیآورم, می بایست بدست نیز بیآورم وتمامی سختی ها ی میانه ی راه را برخود همواره کرده بامید رسیدن به قله , هرگز نگذارم هیچ چیز مانع راه من شود وبرای آن «می بایست » از هیچ تلاشی فروگذار نکنم ورسیده ام همواره رسیده ام به هرآنچه آرزو داشته ام که برسم یا بیآموزم بامعلم یا بدون معلم هرآنچه دوست داشته ام آموخته ام از هر حرفه هر هنرهرابزار وهرچه راکه در خود میل اشنائی با آن داشته ام ومیل آموزش آن واین را بیاری کوهستان وکوهساری بدست اورده ام که الگوی مقاومت قلبم بود ومحرکه استقامت واستواری وپایداری اندیشه ام که در تفکر خود همواره میدانست که:
●آدمی هرچه بخواهد باشد,همانکه نیز خواهد شد وتنها « راز هستی» که دنیا برای شناخت آن زمین وزمان را جستجو میکند در یک کلام خلاصه میشود :«خواستن» بخواه وعمل کن,همین کافیست تا چه روح واندیشه وقلب تو ترا در رسیدن یاری دهند هم زمین آسمان وکائنات وبالاتر از هرچیز وهرکس خداوند یاریت بخشد●
_استقامت کوه را داشته باش!
_ صبر خویش از دست مده وخود را چون کوه مداوم بپندار تا پیروز شوی .
_ چون کوه مقاوم باش
_ خود را چون سنگهای محکم کوه بپندار که هیچ چیز آنرا در هم نمیشکند
_ به قله های برس وارمان وامید خود را با پرچمی در بلندتریت قله کوه استوار کن
_ هرگاه ناامید شدی به کوهستان برو واستقامت اورا بیآموز وتا آنجا که میتوانی
کوه پیمائی کن وتا آنجا که قدرت داری از هوای خنک وسرشاراز طراوت وپاکی آن بهره بگیر وآنگاه باخود بیاندیش که من نیز چون کوهم! وبیاری قدرت خداوند ونیاز من برای رسیدن به اهدافم , من از اندریشه ,وقدرت تحرکم نصیبی بیشتر خواهم برد تا خود قله های زندگی را در هر آنچه میخواهم فتح کرده پرچم پی روزیم را بنام عشق وامید به هدف بر قله های پیروزی با شادی بر افرازم وخداوند نیز یاری خواهد دادهرآنکس راکه بامیداو درراه رسیدن به هر هدف مثبتی تلاش میکند.
●* در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. (آرنت)* ●
____ بی غم ____
هرگز نشود قلبی بی درد و رها باشد
گر بود چنین قلبی از عقل جدا باشد
آنرا که بُود روحی غافل نشود از غم
گر روح ندارد او نامش نبّود آدم
گر کودک و گر پیر یست گر مرد و یا یک زن
هر دل به مرام خود دارد غم این برزن
او را که به غهمایش پیوسته فرو رفته
هر دم به خدای خود رنج و غم دل گفته
آری شب بیداری از یک دل غمدار است
از غصه بسی دلها غمدیده و بیدار است
اینگونه دلی هر شب دستی به دعا دارد
نجوای دلش هر شب ره سوی خدا دارد
در این گذر شبها هر دل که جلا گیرد
در خلوت تنهایی تقوای خدا گیرد
چون آینه ای گردد آن سینه که غمگین است
آن دل که جلا گیرد دلبسته به آیین است
آیین خداوندی هر دردی و غمی پوشد
بینی که به یکباره دل در ره حق کوشد
هرگز نکند مأوا یزدان به دل جاهل
آن دل که خدا دارد خود بوده دلی عاقل
تدبیر خداوند است قلبی چو شود غمناک
دل می شود از تقوا چون چشمه زلال و پاک
_____ فرزانه شیدا _____
از بودنت ای دوست چه داری* تیمار* ●
وز فکرت بیهوده دل وجان *افگار *
خُرم بِزی وچهان به شادی گذران
«تدبیر » نه باتو کرده اند اول کار (*«خیام» :معنای = *تیمار=اندوه*), (*افگار=آزرده ورنجور*)
●* کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ،از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ ●
___« گذر های زمان »:___
این گذر های زمان
انقدر ها که گمان میکردیم
تازه وبکر نبود
قصه تکرار همان
قصه ی دیروز وُ ...
کسان دگر است
ما فقط بار دگر
روی سن رفته
چو آن بازیگر...زندگی را
همه بازی کردیم!
تا بدانیم همه ,
گذر ازاین دنیا ،
گذری بیش نبود!
گذری بی برگشت !!
گه به لبخند وگهی در گریه
گاه افسرده دل وآزرده
گذری بیش نبود !
گذری بی برگشت!
نه بدان گونه که می باید بود!
و گر امروز بپرسند مرا
ثروت و علم کدامین خواهی؟
خواهمت گفت: بدون تردید
که بدون دل و عشق
زندگی بی معناست
چه به ثروت باشد ،
چه بدانستن علم!
گذر زندگی ماست
که بی برگشتی
گر بدون دل عاشق باشد
بس تهی بس خالیست
و به ثروت و علوم
در تهی بودن قلبی خالی
انتهایش به خراب آباداست
ثمری نیست که نیست
گر که بی عشق دلی
در خرابات جهان راه برد
جسم خالی زهمه ایمان را
جسم خالی ز خدای دل ودهر
جسم خالی ز خدای دل را .
●هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۴فرزانه شیدا-fsheida____
●روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک) ●
اما در الگوی کوه تفاوتهائی نیز بین من باکوه وجود دارد وآن اینکه من یارای تحرک داشته ودارای قدرت اندیشه بوده ومی بایست خود استقات خویش راجان داده ومقاوم باشم .اما او اگرچه پابرجا,اگرچه ماندگار, اما برطبق طبیعت زندگی وبدستان طبیعت زندگی کرده و مقاوم میماند وآنچه مراباو پیوند میدهد این است که ائو راالگوی مقاومت خویش دانسته هموچون یاری بدانم که همواره در ذهنم زندگی میکند وبه یاداوتوان ادامه راه راهمیشهدرخودتجلی بخشیده زندگی راآسان گرفته وبر سختی ها نیز فائق آمده و به آسودگی خیال بیشتری اهدافم رادنبال کنم تاجائی که من ایمان دارم خداوند بامن است وتا جائی که ایمان داشته باشم که «بخواهم =میتوانم»برای ادامه حیات کافیست:
●«خالی از باور رویا شده ام »:●
خالی از باور رویا شده ام ....
چونکه رویا به حقیقت پیوست
و دلم باز شکست!!!
و بناگه دیدم...که دلم در پی یک راه دگر
باز افتاده و خیزان ...به ره است!!!
بس عجب بود صبوری مرا !!!
خسته و زخمی و غمناک....
.. بدون رویا ...
من کجا میرفتم؟؟!!
بس عجب بود که با دیدن ِصد بار شکست!
دل من بود و یا ذهن
و یا روح درون ...
گرچه آزرده و لی
قصد افتادن و مغلوب شدن نیز
...نداشت!!!
در دلم نیروئی ...باز وادارم کرد
که بپا برخیزم...
و در این بیراهه
در پی "راه" روان باشم وُ...
صابر باشم!!!
این چه نیروست ...
ندانم هرگز!!!
گر که نیروی امید است ...
کدامین امید؟!!
گر که نیروی خداست...
پس بگوید بدلم ...
راه کجاست!!!
تا به کی رفتن و افتادن
و یکبار دگر ....
درد شکست؟؟!!
تا به کی... باز بخود دلداری؟؟!!
باز بر پا شدن و رفتن و رفتن...
به کجا؟؟!!
خود نمیدانم من... از چه بر میخیزم....
به کجا باز روان گشته
کجا خواهم بود؟!!!
لیک همواره بپا خواسته ام !
باز هم روی دو پا !
گرچه در دل همه درد وُ ... همه زخم!!!!
مانده ام باز کجا ...
ختم این راه دگر ... خواهد بود؟!
و بخود خندیدم ...
گاه در دل تنها !!!
لیک شاید دگری هم... بر من ...
در درون میخندید!!
لیک یک حس قوی ...باز وادارم کرد
که بهر باره بپا برخیزم!!!
شاید این حس غرور است ...که وادارم کرد...
شاید این نیروئی ست...
ماورای نگه و دیده ی ما؟؟!!
هر چه هست و ز هرآن نیروئی ست
باز بر خواسته ام ...
اینچنین خواسته ام!!!
تا کجا ختم همه
رفتن و رفتن باشد
مهر۲۱ -۱۳۸۳بیست ویکم
_____ فرزانه شیدا ____
همانگونه که گفتم من قدرت ویارای آنرادارم که درزندگی خویش از تفکر واندیشه بهره مند گردم که مرا یارای استقامت بیشتر خواهد داد واستقامت کوه نیز الگوی من خواهد بود تا همواره بر من صبر را یاداور شده بخود بیآموزم که زندگی اگرچه نه برای همیشه برای من است اما برای تمامی مدتی که هستم از آن من است وآنچه نیازمند آنم مقاومت وشکیبائیست در مقابل تمامی آنچه زندگی برایم به خوبی وبدی به ارمغان اورده است ویا خواهدآورد. چیزی که همیشه میداتستم واز کوهستان که بقدرت خداوند وکائنتات همواره پابرجاست آموختم وآنرا دگرباره در کتاب:
●« راز (سکرت*)=(« نوشته ی« راندآ بِرن » ,«ترجمه ی: نفیسه معتکف, بازخواندم»(« خواستن توانستن است» و ! " این " تمامی راز هستی است») !
● *هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. (نیما یوشیج)
*به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ
*کوهستانها و دره های بی انتها در درون آدمها می بینم . ارد بزرگ
*گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست . ارد بزرگ
*خردمندان تاریخ همچون رشته کوههای سترگ ، دشتهای آدمیان را نگاهبانی می کنند . ارد بزرگ● _______________
●امید در نگاه اندیشمندانی که راز استقامت کوهسا ر را نیز میدانند ,امید، نان روزانه آدمی است رابیندرانات تاگور *
● امید قوه محرک زندگی است. * ساموئل اسمایلز*
● امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
● امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر
●امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی ●امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر●
وزیبائی تنها در نشستن ونگاه کردن و دیدن زیبائی ها ی اطراف ما نیست «زیبائی» را در حرکتهای مداوم خود بسوی پیروزی نیزببین .درگامهای رفتن بسوی هدف باتمامی سختی ها ومشقاتی که ممکن است دراین راه به همراه داشته باشد زیراکه بسیار زیباست دیدن گامهای متحرکی که رفتن را بر نشستن ترجیح میدهد رفتنی که برای رسیدن به قله های آرزوئی ست که آدمی را اعتما بنفسی عمیق وقلبی ارام وزندگانی زیبائی می بخشد واینهمه زیبائی در کف ماست تنها باید در ساختن آن اقدام کنیم وهرچه زودتر بهتر که هیچکس از فردای خود خبری ندارد مبادا فردائی برای ما باقی نمانده باشد وبرای هر تصمیم مهمی که شادبی بخش زندگی ماست دیر شده باشد وروح ما ازرده باقی مانده جسم نیز از روح خالب گشته بی اینکه"لذت خود شناسی وبهره بردن از قدرت های نهانی خویش "را از دست داده باشد که دریافتن این قدرت نهانی ار هز چه در دنیاست باارش تر است وخود ثروتی ست که به متمول کردن وثروتمند بودنما نیز راهی خواهد گشود چرا که ثروت تنها در داشتن واندوختن مال نیست بلکه ثروت واقعی انسان این است که خود را شناخته خدای خویش را باز یافته وبه خود سازی تا زمانی که هست بپردازد وبا غم روزگار خو را مشغول نکند واز ایام نیز بخوبی سود برد ودرجهت شادی خود بهرگونه که هست بکوشد که معلومنیست لحظه ای دیگر هستیم یا نیستیم:
● تا کی غم این خورم که دارم یانه
وین عمر به خوشدلی گذارم یانه
پُر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم , بر آرم یانه«خیام»●
ونگاهی میکنیم بر سخنان بزرگان در باب زندگی و دیدگاه های آدمی که هریک خود گنجینه ای از معرفت وکمال ودانائی ست:
●برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)
_ برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. (بردیر فرانسوی)_ هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخ‌من)
_ تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)
_ اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید:بی‌انتها.(بلیک)
_شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)
_ تو ارباب سخنانی هستی که نگفته‌ای،ولی حرفهایی که زده‌ای ارباب تو هستند. (ضرب‌المثل تازی)
_تا زمانیکه امروز مبدل به فردا شود انسان‌ها از سعادتی که در این دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضرب‌المثل چینی)_زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)
_ برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. (اشنباخ)
_ تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی،
_ تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. (ادگارمون)
_«عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که «یکی»
_ در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)
_ آرامش،زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)
_به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضرب‌المثل چینی)
_ برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضرب‌المثل هندی)
_ برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضرب‌المثل انگلیسی)
_ به کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضرب‌المثل فارسی)
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست.(حضرت علی(ع)) ●
از غم خوردن هیچ حاصل نمیشود اما برخاستن وراهی شدن وظیفه ایست که بر گردن آدمی برای رشد خوداو نهاده است:
در دایره ی *سپهر ناپیدا * غُور
جامی ست که جمله را چشانند به * دور
نوبت چو بتو رسد , «آه» مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه* جور
* خیام* : معانی کلمات داخل شعر به ترتیب:
=_*سپهر = آسمان _ *غور=عمق وژرفای هر چیز _* دور=دوره , نوبت _*جور=ستم بیداد
پایان فرگرد کوهستان ● به قلم فرزانه شیدا / fsheida ●
اسلو / نروژ


*ساختار*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ساختار*

کتاب بعد سوم آرمان نامه



● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
●فرگرد ساختار●
از دیر زمان سخن بر این بوده است,که هرچیزی راکه انسان پایه ریزی میکنید از اساس میبایست درست پایه ریزی شودوحتی ضرب المثل هائیبر این اساس داریم که میگویند ساختمانی که پایه اش کج بنا شده باشد اگربرج هم بسازی تا به آخر کج بالا میرود,یاچیزی که از ریشه خراب استهرگز درست نمیشود .در نتیجه ازهمین گفتار ساده در می یابیم که در زندگی نیز برای ساختار وجودی خود در جسم وروح وزندگی خود فرزندان ماهمواره می بایست این رادر نظر داشته باشیم که پایه هائی که بنا مینهیم ساختاری محکم داشته وسست ولرزان وبی بنیان نباشد .واین در همه ی زمینه های زندگی کاربردی اساسی داشته وهمواره میبایست مّد نظرما باشد که در هرچه انجام میدهیم
●* بازده ساختار بیمار ، درد و سیاهی ست . ارد بزرگ ●
زمانی که بدنیا می نگریم میبینیم که طبیعت خود بهترین نمونه ی کار برای ماست چراکه نظم وقانون طبیعت نیز بر اساس همان برنامه ریزی درستی انجام گرفته است که چنانچه کمترین خللی در آن ایجاد گردد همه چیز برهم میریزد طبیعت وچرخه زندگی وزنجیره غذائی که بارها در فرگردها از آن سخن گفتیم نمونه های واضح وروشنی هستند که میبینید می بایست با عقل سلیم ودانائی برنامه ریزی شده باشد برنامه ریزی و ساختاری که کمتر هوشمندی به سهولت بدان دست می یابد ومیدانید که که کاشفین ومخترعین بسیار برای یافتن واختراع وکشف چیزی آزمایش وامتحان میکنند اما عظمت وبزرگی ودانائی خداوند که حلقت جهان وافرینش دنیا وزمین وآسمان ز اوست نماینده بزرگی ودانائی اوست وازهمین باید بخاطر داشت که بهترین خلقت او همانگونه که خود میفرماید : « اشرف مخلوقات انسان است». زمینه ی این نیز بر آدمی فراهم گشته است که هرچه را با ساختار ی درست ودرنتیجه با عقلی که باو اعطا نموده است مقدمات اینکه زندگی خود رابر پایه ریزی درست ومنظم بگذارد نیز فراهم کرده است, درکمترین چیزها نیز زمانی که درست برنامه ریزی نشده باشدوانسان نداند بدرستی چه میخواهد انجام دهد ,کارها با مشکلا ت فراوانی روبرو میشود وهمه چیز برهم میریزد,حال فکر کنیدکه این امر مربوط به موضوعی خطیر ومهم بوده باشد یا به مرگ وزندگی آدمی ربط داشته باشد دراینجاست که در می یابیم که برنامه ریزی وهدفمندی تا چه اندازه درساختار هرچیزازکمترین تابیشترین یابزرگترین وکوچکترین کارها میتواند موثر باشد
●* در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد . ارد بزرگ ●
همواره وقتی که به پیرامون ومحدوده ی دورا دور خود نگاه میکنیم باید اینرا در نظر داشته باشیم که هرچیز که میبینیم بر اساس قانونی بر زمین گذاشته شده است که ما دلایل بسیاری را کشف کرده وهنوز بسیار چیز های دیگر موجود است که از نگاه وعقل آدمی بدور مانده وهنوز یا جوابی بر آن نیافته ایم یاهنوز بطور کامل بر ان اگاهی درست ودقیق نیافته ایم سیستم بدنی انسان که نزدیکترین چیزی به آدمیست که روزانه باآن زندگی میکنیم ازجمله چیزهائیست که بطور مداوم با ماست وتنها فکر به چگونگی عمل بدن در هر یک از بخش های بدن خود شگفتی بسیاری را برای همگان بوجود آورده است .لذا درهمین حد هماگر فقط بخود نگاه کنیم ودیگر چیزها را نیز نادیده بگیریم کافیست که قدرت وعظمت خدا را دریافته پی ببریم که بهترین الگو برای رشد انسان وساختار وجود وجسم وروح انسانی نیازمندیم را با تفکربه خدا با توجه به خلقت وافرینش او در دست ودر پیش رو داشته بدون نیاز به تحقیق نیز انقدر چیزها وجود دارند که هریک را جستجو کرده وبخواهیم از آن بیشتر بدانیم خود علمیست درخود اموزش. وبیآموزیم.هرآنچه در زمان کنونی نیز داراهستیم چه درخانه وخانواده چه درجامعه چه دردنیاارزشمند ومهم است ومی بایست بر آن شکر گذار بوده در حفظ آن با برنامه ریزی درست بکوشیم وکمبود ها را نیز با برنامه ریزی دیگری جبران کرده در رفاه خود ودیگران غریب وآشنا . دوست وبیگانه.همسایه وهم محل هموطن وهمسایگان وطن وجهانیان بکوشیم و: « این وظیفه ی فرد فرد ماست » همینقدر که میداینم رشدروزمره ی دنیا و گذر روزها نیز هریک بر اساس ساختار وپایه ی اولیه آن چه از سوی خداوندچه از عقل سلیم ودانای انسان کاشف ومخترع به مکان کنونی رسیده است ونیاز های بسیاری را نیز برطرف نموده وآینده نیز ازاین چه هست بهتر خواهد شد چراکه انسان نیز به معنای برنامه ریزی وساختاری صحیح وارزش کاری آن در انجام بهترین کار بابهترین کار کرد وبازدهی پی برده است
●* تا ساختارها سامان نیابد رشدی هویدا نمی گردد . ارد بزرگ●
میدانید که آدمیان با نگرش های گوناگون وافکار مختلف حتی دریک سرزمین ویک کشور با دین وآئینی یکسان نیز میتوانند هرچیز را بگونه ی خو دریافته و به شکلیکه خود درکی میکنندآنرا معنا وتفسیر کنند گاه نیز میتوان یک چیز را به شکلهای متفاوت معنا کرد وبرای مسائل مختلفی برای مثال از یک سوژه یک شعر یک ضر ب المثل استفاده کرد که عنوان واستفاده ی آن نیز در همه ی آن شکلها اگر هدفی مثبت را در نظر داشته باشد درست است برای مثال این شعر که من به گونه ها ی مختلف آنرا برای شما معنی خواهم کرد:
● * گلستان سعدی* ●
گربه ی مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی
● * گلستان سعدی* ●
_ در درجه ی اول شخص با شنیدن این شعربه انسانی فکر میکند که ز هر موقعیتی به نفع خود استفاده میکند
_در نمونه دیگر باین فکر میکند که اگر فلانی موقعیتش را داشت نان همه را می برید
_در شکل دیگری ممکن است فکر کنیم که اگر امکاناتی برای کسی فراهم گردد میتواند از آن بخوبی استفاده کند که حداقل صلاح خویش در آن باشد ومثلا اینگونه برداشت کنیم که باید از موقعیتها استفاده کرد که البته نه به شرط آزار وازیت دیگران .درشکل بعدی میتواینم اینگونه برداشت کنیم که خداوند میداند چه میکند که به گربه بال نداد وبه خر شاخ وبه گاو عقل .در شکل دیگر میتوانیم باین اندیشه کنیم که دنیا بر اساس ساختاری درست انجام گرفته است وهرچیز در جای قانونی خود قرارد ارد وخداوند باین مساول نیز توجه داشته است که برای بقای یکی دیگری را چگونه بیافریند وبرای زندگی بهتر هریک کدامین بهتر وصلاح است.درنمونه ای دیگر میتوانیم اینطور برداشت کنیم که خوب گربه نیز نیازمند غذائی ست اماهمانگونه که خداوند گنجشک وتخم گنجشک را غدای گربه نیز کرده است اما امکان اینکه بقای همه ی گنجشکان دنیا را ز طریق گربه های جهان از بین ببرد نیز نبوده از همین جهت به این بالی بخشید وباو نه در عین حال که این طعمه ی آن دیگریست اما نه درهمه حال پس یک برنامه ریزی دقیق برای آن در نظر گرفته شده است که گربه جان دستت رسید ,هم گنجشک بینوا را بخور هم تخم جوجه شده آنرا,اما زیاد هم پررو نشو ,قرار نیست همه گنجشکان دنیا را صید کنی ! پرخوری خوب نیست زیاده روی زیان دارد (عقل سالم در بدن سالم است *حتی اگر گربه باشی چون)در قالب گربه هم,اگر چاق شوی توان گرفتن یک تخم گنجشک راهم نیز نخواهی داشت چه برسدبر خود او ,وچالاکی وسلامت بر ای ادامه زندگی لازم است .ضمنا به آنچه هم داری راضی باش وزیاده خواهی های منفی نکن , زیادخواهی مثبت باشد ایرادی ندارد چون دانش وعلم که هرچه بیآموزی , به نفع توست.اما چون تو از آدمیان نیستی به هم به « قضا »و هم به «غذای خود» رضایت بده بگدذار گنجشکها هم زندگی خودشان را بکنند که خداوند بر آنان نیز بالی و منقاری و دانه ای مقدر کرده است که پرکشیده ودانه ای به منقار برچیده گلوئی بآنان بخشیده است که در گلو ذخیره ای کرده وجوجه ز تخم در آمده خویش نیز سیر کند ,می بایست ازهمین قصه بیآموزیم به آنچه خوب است وبا آن زندگی میگذرد رضا باش زیادخواهی مکن نه بدانگونه که باعث آزار خود ودیگری شود اصراف نیز برخود ودیگری روا مدار .از هرچه میتوانی بیآموزی استفاده کن وبر دانش بیافزا وچنانچه بلند پروازی در ساختار خویش آنگونه باش که در پی بهترین هاومثبت ترین ها باشی,همواره بر خودآنگونه بخواه که به صلاح واقعی تو ونزدیکان تواست کمااینکه هر قدم تو بسوی موفقیت شادی تو وخوشبختی وطول عمر تو خواهد بود وهم بر اطرافیان وسرانجام در جامعه ی تو تاثیری مفید خواهد داشت " خیام "نیز میفرماید:
کم کن طمع از جهان و می زی (خورسند)خرسند
وز نیک وبد زمانه بگسل پیوند
مّی در کف وزلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد ونماند این روزی چند
● خیام●
از زندگی آنگونه که باید بهره ببر ودر ساختار خود وزندگی خود هشیار باش وبر شادی وغمم و مشقت ورنج دنیا صبور.
● - ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. (ادگار‌ آلن‌پو) ●
وا گر چنانچه روزی روزگاری دنیا آنگونه که می بایست بکام تو نچرخید همواره در ذهن داشته
باش کهاول ازهمه:« هیچوقت برای شروع یا باز سازی یاانجام هرکاری ,دیر نیست».وهرگاه که خود اراده کیندی همانموقع , زمانی شروع کار است در هر موقعیت هر سن وهر زمانی تنها کافیست که خود اینرا بخواهید ,تصمیم بگیرید وخود را باور داشته باشید»
"وین دایر" : خود باوری از درون می جوشد نه از تاییدات وآنچه گرد آورده ای ●
.
●« لحظه ی خط خوردن.... »: ●
صبح است ... صبحی سرد
ومن ،خیره در پنجره ی صبح!
بیرون درمیان ِخانه های
سفید ،سرخ ، قهوه ای
در سبزینه رنگهای ،
آخرین روزهای تابستان
در پرش پروازهای مرغهای دریائی
گذرپرنده های مهاجر...
گنجیشکک های تازه بال گرفته،
در صدای آرا م نسیم ِ سرد
که آهسته ،ترانه ی "بودن" را
زمزمه میکند و....
خورشید اما، ... هـنوز
به پنجره ام ،نرسیده است
وسردی صبح دربطن تن
لرزش زندگی را،
به جانم می بخشد....
واندیشه ها...آه اندیشه هائی که
درسکوت ملموس ِخانه ،
زمزمه ی صبح را،
برباد میدهد!!...آرامم؟
یا...در التهابِ همیشگی ِ چگونه زیستن !
سردرگمم؟!....پریشانم؟یادربُن اندیشه ی خویش ،
...بی تفاوت!...نمیدانم...!
هرچه هست...بخواهم یا نخواهم..صبح زندگی ست
وآغازها...!
بی هیچ تآملی...باید بود!
باید بود, تا لحظه ی خط خوردن!
سه شنبه 17 شهریور 1388
● سروده ی: فرزانه شیدا ●
وموارد زیر را نیز ز خاطر مبر که:
1/ سلامتی بزرگترین نعمت است
2/داشتن عقل بهترین سعادت
3/استفاده از بازو بهترین قدرت
4/زیستن بدرستی وراستی بهترین را داشتن شرف وابرو
5/ داشتن خانواده ویارانی مهربان بهترین یاور
6/ مهربانی وخوشروئی بهترین ثروت
7/ صبر واستقامت بهترین پشتوانه و
8/ امید وپیگیری ان بهترین شغل
9/ بدنبال آرزو رفتن ودست یابی بدان بهترین عمل
10/ شاد ماندن وبر خود سخت نگرفتن بهترین هیجان ومحرک
برای ادامه راه زندگی جهت خوشبختی وسعادت هر انسانی ست
ــــــــــــــ
اگر بخواهم , سروده ی گربه را که خواندید وهر یک از سروده هائی که در پی آن آمد را هم نیزمیتوانم به هزار مدل دیگر, یک بیک برای شما معنی یا نفسیر کنم واز آن هزار معنی دیگر بیرون بکشم که بازبگویم که زندگی براساس ساختار فکر عمل اندیشه وانجام درست آن تا چه حد میتواند در زندگی ما نقش موثر وسازنده ای را بازی کند ودر کل تعریف وتفسیر هرچیزی چنانچه با دیدی مثبت صورت بگیرد میتواند زیباترین وعمیق ترین معنا را بدان بخشیده از آن سود برد واین نیز بستگی بدین موضوع دارد که من یا شما چگونه بدنیا وساختار خلقت ینگریم چقدر دردرون از آن راضی چقدر شاکی هستیم چقدر واقع بین چقدر خیال پردار یا چقدر منفی گرا هستیم این شخصیت هریک از ما میتواند باشد که دنیا درعین اینکه برای همه ی ما تنها یک شکل ثابت دارد درنگاه ما رنگ وبو ومعنا وتفسیری متفاوت داشته باشد چه خوب است قبل از هرچیز ساختار فکری خود را به بهترین شکل رشد دهیم ." خیام "نیز چنین میگوید:
در دهر هرآنکه نیمه نانی دارد
از بهر نشستن آشیانی دارد
نه خادم کس بوده نه مَخدَوم کسی
گو شادبزی که خوش جهانی دارد
____ * خیام____
«حکایتی از گلستان» می آورم: سعدی درحکایتی میفرماید : هرگز از دور زمان ننالید م وروی از گردش آسمان هم , در هم نکشیدم, مگر وقتی پایم برهنه مانده واستطاعت پای پوشی نداشتم . به جمع کوفه در امدم دلتنگ . یکی را دیدم که پای نداشت .سپاس نعمت حق به جای آورد م وبر
بی کفشی صبر نمودم :
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتراز برگ تره بر خوان است
وآنکه را دستگاه وقوّت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
*از حکایات گلستان سعدی *«در فضیلت صبر وقناعت»
دنیا از آن ماست زمانی که بخواهیم وتصمیم بگیریم که آنرا بگونه ای که دوست داریم در بیاوریم واین بستگی بخود ما دارد که نگاهی که بر دنیا داریم چقدر مثبت ومنفی است درنتیجه آنچه برای زندگی خودانجام داده وبرای ساختار خود وشاختن خویش بکار میگیریم ریشه در فکر وشکل باور ما دارد .ما نمیتوانیم اسنانی مثبت باشیم اگر دنیا را تیره بنگریم وروشنائی وزیبائی های زندگی وپیرامون خود را ندیده انگاریم ما نمیتوانیم دمی به سود خویش ودیگران برداریم وقتی که درنهاد خود تصور زیبائی از زندگی واز باور این مطلب داشته باشیم که هیچ چیز درست نمیشود همه چیز سخت است و.... درکل ساختار فکری ما , سازنده آینده وشادی وغم روزگار ماست ومنفی گراوی های ما نیز تولید کننده مشکلات بیشتر در ساختار چیزیست که بر ی آن نقشه وبرنامه ای داشته اما به اینکه به سرانجام برسد اعتقاد نداشته وکاری را انجام دهیم چون فکر میکنیم باید انجام دهیم شاید که کاری درست شود درواقع هیچ بزرگ وعاقل واندیشمند یا مخترع وکاشفی کاری را در مسائل اساسی زندگی بااین تفکر شروع نمیکند که حالا من فعلا فلان کار را انجام میدهم و سنگی می اندازم یا میشود یا نمیشود . سنگ انداختن وشانس را امتحانی کردن وریسک در زندگی شاید بسیاری جاها بتواند سود مند وباعث ترقی آدمی باشند اما درهرگز نمیتوان اساس کاری را بر منبع شانس گذاشت چراکه حتی اگر شانسی راامتحان میکنیم جوانب کار, سختی ها , موفق شدن یا نشدن , به نتیجه رسیدن یا شکست خوردن ها را نیز باید از قبل پیش بینی کرده باشیم وآمادگی همه ی آنرا نیز بخود داده باشیم واگر کسی هستیم که,شکست در زندگی براحتی باعث از پا نشستن ما میشود که نتوانیم دیگر هرگز شانسی راامتحان کنیم اگر کسی هستیم که شانس ها یخود را با ترس نگاه کرده وازانجام آم بشدت میترسیم بهتر است آنرا انجام ندهیم چون شروع هرکاری شجاعت وشهامت آنرا نیز خواهان است وتلاش وپیگیری ما را در ساختار کار می طلبد لذا بهتر است زمانی دست به ساختن وشروع کاری بزنیم گه اول تمام جوانب را باخودطی کرده باشیم که چنانچه به موفقیت نرسید یا بسیار شکستی را باید از سر گذرانده وبسیار سختی را باید تحمل کرد باخود آنرا حل کرده باشیم چون منمعتقدم اینکه اتنسان در قبال خود وکاری که انجام میدهد چنانچه شروع کرد باید تابه انتها برود زیرا که درنیمه راه ماندن وبا حس شکست,گوشه گرفتن بیش از هرکسی خودما را خود ازما ناامید میکند وانسان هرگز در طول زندگی نیازمند این نیست که از خود ناامید باشد وچنانچه از خود ناامید شویم یعنی انتها ی تماکی موفقیت ها یعنی اینکه وقتی ازخود ناامید باشیم دیگر فکر تلاش و سازندگی را در تمامی زندگی خود کنار گذاشته واینیعنی تن به شکست دادن وعمری به نامرادی زندگی کردن در نتیجه هرچه پیش آید انسان باید قوای آنرا از پیش درخود جمع کرده باشد که دگر باره برخیزد دگر باره ادامه داده واز پا نیفتد هیچ ساختاری وقتی با فکری ضعیف پایه ای سست وایمانی تزلل یافته یاحتی در شک آغاز گردد به سرانجا م مساعدی نیز نمیرسد
«آسمان مال من است»:______
هر کجا هم باشم ..
آسمان مال من است..
گر که رنگش آبی ...
گر که گریان و پراز ابر غم است...
گر به هنگام غروب نیلی و نارنجی
آسمان مال من است !
ترسم آن است
ببینم یکروز ...
دل من بامن نیست
و ندانم که دگر
عشق کجاست
و ببینم روحم
در قفس زندانی ست..
و ببینم در باغ
آن گل پر پر سرخ
تن ویران من است
و دگر یاری نیست
وببینم که
حقیقت ز ِ"دَرِ باغ" گریخت
تا سوالش نکنیم!!!
آسمان مال من است
که مرا در شب پرواز شناخت
و مرا خوار نکرد
تا که شاعر باشم
و به هر واژه زبانم آزاد
وبه احساس دلم بالی داد
تاکه آزاده گیم... در یابم
و به عریانی روح
رنگ (زیبائی) را آسمانی بینم .
17 فروردین 1385
____ ف.شیدا ____
امااهمیت موضوع دراین بخش این است که درهمه حال نظام وهماهنگی وساختاری در دنیا بوده حتی در افرینش کرمی که بسیار معتقدند چیز بدرد بخوری نیست اما کشاورز وباغبان وانکه با زمین سروکاردارد میداند همین لولیدن کرم درخاک وبیرون وداخل شدن کرمی ساده درمیان خاک در باران نیز باعث این میشودکه اکسیژن بدورن خاک رفته وگیاه در خاکی خشک که از آن هوا وآبی رد نمیشود ریشه اش نسوخته یا خشک نگردد.پس هرچه که در دنیابنوعی زندگی میکند خواه چون درختی همواره ایستاده وبدن برداشتن گامی خواه کرمی باهمه لولیدن ها وداخل وبیرون شدنها خواه « نی» ساده ای در نیزار همه وهمه بنوعی در طبیعت اثراتی داشته اند که ساختار اولیه ان وادامه ی حیات آنان در نوع خود لزوم زندگی وگردش طبیعت به سیری درست وبدون خطر است . حال انکه آدمی با وجوددانش این گونه مسائل همواره باوجودداشتن دانش آن برای درست کردن چیزی گاه خرابیهای جبران ناپذیر ی را به سیستم حیات وارد ساخته است ودر خرابی وخرابتر کردن سیستم محیط زیست از هیچ کوششی نیز دریغ نمیکند کمایانکه همان لیوان پلاستیکی یکبار مصرفی را که از پنجره اتومبیل به بیرون رها میکند تا همیشه بدون اینکه تغییر شکلی پیدا کند بروی زمین خواهد بود مگر رفتگر وانسان دلسوزی آنرا از زمین بردارد ,چراکه پلاستیک ,آهن , مس الومینیوم, وبسیاری از دیگر چیزها که ساخته دست خود بشر است باز میبایست در صورت زباله شدن بدست خود بشرنابود گردد ودرغیر اینصورت به هیچ وجهی اینگونه چیزها منهدم یا نابود وپلاسیده نمیشوند وبرای همیشه بدون تغییر شکلی بروی زمین باقی مانده واگر به اینگونه مسائل بی توجه باشیم روزی خواهیم دید طبیعت زیبای خداوند تبدیل به زباله دانی آدمی شده که در کنار ساحل در داخل اب دریا ورود وچشمهدر جاده هائی که هرگز کسی پیاده گذر نمیکند تا کسی بداند به انداختن زباله هائی چون شیشه نوشابه یا قوطی های پلاستیکی نوشابه ومواد غذائی ودستمال کاغدی وته مانده سیگار وکاغذو.......هزار چیز دیگر دست میزنیم که هرگز کسی را یارای آن نیست که در راه جاده ای راه بیافتد ودانه دانه تمام اینها را برچیده بجای شما بفکر محیط زیست باشد واین همان چیزیست که اول بایددر خانهوخانواده وسپس درمدارس آموزش داده شود من خاطرم هست حتی یکبار که دستمال کاغذی درون دستهایم با بادازدستم رها شد دختر خودم که آن زمان سن کمی داشت وهنور مهدکودک میرفت پرسید مامان میخوای مردم مارو نگاه کنن که تو توی خیابون آشغال میریزی ،اینو اگه باد ببره به جنگلا کی برش داره واگه هی من بندازم تو بندازی جنگل وکوچه وخیابون هامون پرمیشهاز دستمال کاغذی خوب نیست مامان تو اینکارو بکنی! برش دار بندازش در سطل اشغال !وای ...وای اگه معلم مهدکودکم اینجا بود دعوا ت میکرد وسرشو تکون میدادو بهت میگفت: اینو برش دارببربنداز توی سطل آشغال , مگه که تو توی خونه ات هم اینجوری میریزی مامانت چه گناهی کرده وبعد سرش را برای من به علامت تاسف تکان دادهوگفت اونوقت مامانم خودش تو خیابون دستمال میندازه ومن خندیده خم شدم گفتم گفتم مامان جان حق باشماست این دستما ل رو باد زدواز دستم انداخت اماچون زمین افتاده,باید انداخت سطل آشغال ونه اینکه بزاریم تو خیابون بمونه واین تعلیمی بود در سن سه سالگی بدختر من در مهدکودک ! » وساختاری که از طفولیت شکل گرفته باشد ساختار شخصیتی ماندگار وجاویدیست که براحتی تغییر شکل پیدا نمیکندولیچرا ما که سنی ازما گذشته است نمی بایست باین اندیشه کنیم که هرکجا که هستیم چون خانه ی ماست وچرا با جریمه هائی در خانه در دبستان در خیابان از طریق جریمه شدن های نقدی دولتی باید بزور بما بیاموزند ؟چیزی را که بصلاح شخصی خود ماست مثل بستن کمربند ایمنی در اتومبیل در خسابانها مسلما پلیس وظیفه ندارد دنبال منو شما راه افتاده محافظ جان ما باشد که مبادا یادمان برود که بستن کمربند ایمنی سلامتی جانی خود ما را تامین مینماید اما میگذاریم مارا جریمه کنند تا یاد بگیرم اقا خانم مواظب جا ن خود .اطرافیان خود .زندگی خود جامعه ی خود طبیعت خود باش و....هزار نمونه ی دیگر که همه برای ما وسلامت خود ماست.براستی چرا ؟!مثالی دراینجا ضروری بنظر میرسد واینکه در بیشترین کشورهای دنیا برای پیک نیک رفتن نیز قانون خاصی وجود دارد چه در جاده در مسافرت , چه پیک نیک همیشه می بایست چند کیسه پاکتی یا پلاستیکی به همراه داشته باشیم آنچه را مصرف میکنیم ته مانده وآشغال آنرا بدورن این پلاستیک ها ریخته دراولین جائی کهکه سطل اشغالی مشاهده کردیم آنرا بدور بیاندازیم واگر از داخل ماشین به بیرون سیگاری پرتاب کنیم بشدن با برخورد دیگر رانندگان روبرو خواهیم شد ,چون امکان برگشت ته مانده سیگار به داخل ماشین خودمان یا ماشین او زیا د است وخدا نکند تکه کاغدی باشد که بچسبد به شیشه ماشین عقبی بلافاصله جلوی شما را میگیرند یا همزمان با موبایل به پلیس شماره تلفن شما را گزارش میدهند یا اگر ایندو را نکند از کنار شما رد خواهد شد وبا نگاهی غضب آلود وشاید گفتن چیزی که معمولا نمیشنویم اما چندان حرف جالبی نهم نیست به شما اخطار میدهد که کار درستی نکرده ای درجاده ها بوق میزنند اما در مکانهای شهری بوق زدن حتی برای اعتراض ممنوع است مگر پای جان در میان باشد وخطری. ودر کل علت اینگونه قانونها صرفنظر از آلودگی محیط زیست بازی کردن با جان خود ودیگران است. حال همه ی اینها ازکجا ریشه میگیرد ازاینکه انسان دریافته است ویاد گرفته است که محیط زیست باید پاکیزه بماند تا چرخه هستی وزنجیره غذائی دچار اشکال نشود رختن سبزه نوروز دراب دریا تولید باکتریها ئی میکند که بر سیستم آبزی دریائی بر جلبگها وسبزینه های ی دریائی تاثیر نامساعد نهاده وسبزی های داخل ودرعمق آب را تغییر داده واین جلبکها ودیگر سبزینه های دریائی که غذای بسیاری از آبزیان است را الوده کرده وباعث آلودگی آب وماهیان ودیگر ابزیان میشود اما ما معتقدیم فقط اب روان بدبختی ما را خواهد برد نه خودمان!!! وحتما 7 تاسنگ بدریا بیاندازیم وبداخل رودارزوهایمان برآورده میشود در حالی که جابجائی همان سنگ نیز در محیط زیست تائیر ناشایست دارد چرا چون در زیر همان ریزه سنگ موجوداتی زندگی میکنند که برای محیط زیست ضروری خستند وپرتاب ان به جائی که نمتعلق به انجا نیست هرساله وازطریق 70 ملیون جمعیت ایران بزودی جای آب را از آب نیز خواهد گرفت ونه تنها آرزوهایمان برآورده نمیشود با خشکسالی ,تشنگی ,مرگ کشاورزی وهزار ویک مشکل دیگر روبرو خواهیم شد . همه ی آنچه تابحال برای شما گفته ام تماما مطالبی ست که چه روزانه چه در برنامه های مختلف محیط زیست به تکرار پخش میشود که بدیگران یاداوری کنند شما که مثلا سنگهای گرد را دوست داشته وآنها را جمع کرده دور باغچه خود برای زیبائی میگذارید لطفا بروید سنگهای سائیده شده بخرید واینکاررا بکنید یا ازجاهائی بخرید که اینگونه چیزها را دارند اما از کنار دریا وچشمه برداشتن هریکی خطائیست که محیط زیست را دچار نقصان وزیانهادی میکند وحتی یکبار زیر سنگی را چه باچشم ساده چه با میکروسکوب نشان داده تعداد حشرات وحیوانات وباکتری های بسیار ریزی را که فقط در زیر یک سنگ بود نشان داده وگفتند که تمامی این حشرات شاید در زندگی شما مضر باشند .اما در محیط زیست لازم هستند وبدون این سنگ اینها امکان زندگی وادامه زندگی را از دست داده میمیرند .توجه کنید چقدر نظام وساختار هرچیز حتی قرار گرفتن سنگی درجائی روی زمین با حساب وبر قاعده انجام گرفته است که ما حق نداشته باشیم به خلقت خدا بدون دلیل قانع کننده وبدون نیاز واقعی واساسی دست زده انرا دگرگ.ن کنیم که خود شاهد دود شدید ایران بوده اید وبالارفتن تعدادافراد دچار به بیماری قلبی و«آسم »وبیماری های قلبی عروقی وبسیاری بیکاری های دیگر.... همه ی اینها خرابکاری های انسانیست که به مرگ زیست وحتی آدمی منجر میشود پس بیآموزیم که هرچیز را می بایت بر قاعده وقانونی انجام دهیم چه در محیط زیست چه در محیط پیرامون زندگی خود چه تر زندگی واعمال ورفتار چه در پرورش کودکان و انسانهای دیگری که نیازمند هر گونه آموزشی از بیسوادی یا فقر یا هر دلیل دیگری هستند چراکه هریک نفر درجای خود برای ساختاری بهتر یا متلاشی کردن وانهدام دنیائی با یابدون آگاهی میتواند دستی داشته باشد ازاینرو دنیا نیازمند انسانهای دانائی ست که حداقل سواد خواندن ونوشتن را داشته باشند وقادر باشد خود حداقل به پیشرفت مغزی وفکر وجسمی خود ودنیای خود ودنیای پیرامون خود فکر کنند .کمااینکه هر انسانی مسئول محیط زیست خود نیز هست چراکه این محیط زیست جائی ست که خود او نیز اول ازهمه از ان بهره برداری کرده وچون خانه باید ملک او وسرای او محسوب شود تا فردای فرزند او نیز همین طبیعت همین زیبائی وهمین سلامت بدنی جسمی وفکری نیز وجود داشته باشد لذا ذر ساخت خود دنیای خود فرزنادن خود زندگی خو د مسئول باشیم ودلسوز
ـــــــــ ارد بزرگ نیز می فرمایند:ـــــ
قانون اساسی هر کشور نمای ساختارآن سرزمین است و ناراستی آن ،سستی و پلشدی در پی دارد. ارد بزرگ
ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد . ارد بزرگ
نیرومندترین ساختارها ، نرم ترین آنهاست ، ساختارهای خشک و سخت خیلی زود نابود می گردند . ارد بزرگ
نگاهداری ساختارهای بیمار از نادانی است باهوش کسی ست که ناراستی ها را از خویش دور کند و تن به راستی دهد .ارد بزرگ ●
پایان فرگرد ساختار
● به قلم فرزانه شیدا ●


*باژ*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *باژ*

کتاب بعد سوم آرمان نامه



● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد باژ ●
به فرگرد باژ که درمعادل زبانی به معنای «باج» است در جلد سوم بعُد سوم آرمان نامه رسیده ایم که به پژوهشی دراین زمینه خواهیم پرداخت .در قانون ودر زندگی معمولی وهمچنین در دین ما ودیگر دین های دنیا نیز « باج دهنده وباج گیرنده »هردو خطائی را مرتکب میشوند که درقانون نیز پیگرد قانونی داشته ودر کل کسی که باج میدهد نیز باندازه همان باج گیرنده , گناهکار محسوب میگردد انسان زمانی مجبور بدادن باج به کسی میگردد مه در درجه ی اول خود خطائی را مرتکب شده باشد کهاز آشکار شدن آن در جامعه ودرمیان مردم واطرافیان در هراس باشد درنتیجه ی برای باج گیرنده زمینه ای را فراهم میسازدتا بتواند جلوآمده وتقاضای باج نماید واینکه تا چه حد این راز واسراری که باعث چنین مشکلی گردیده است مهم باشد بستگی به خود شخص دارد که آنچه انجام داده است تا چه حدودی آسیب زننده وزیان اور برای خود یااطرافیان وجامعه است در نتیجه به مقداراهمیتی که این راز وسّر داردباج گیرنده نیز میتواند تقاضای خود را که معمولا مادیست افزایش داده وخواستار مبالغی هنگفت کرده یا درخواستی غیر انسانی وغیر اخلاقی وغیر اسلامی وغیر قانونی نیز از شخص داشته باشد
* بی گمان اولین باژ ، آخرین باژ نخواهد بود . ارد بزرگ
ــــــ و کسی نیز بما گوش نکرد ــــــ
و کسی نیز بما گوش نکرد ....! :
گفتی وباز شنیدم که دلت ,
سخن از دلتنگی ست ..
سخن اینکه سکوت در دلت باز شکست
وتو گفتی با دل...
هرچه در قلبت بود...
لیک گوش همه این مردم دهر
خالی از گفت وشنود....
خالی از باورهاست
ودلی چون دل ما،
هرچه مینالد ومیگوید باز...
کس به یک چشم ونگاه ،
به رخ خسته ما نیز
نگاهی زسر شوق نکرد،
من که فریاد زدم با دل خویش
منکه گفتم همه اندوه دلم ،
منکه هر روز و هرآ ن شب به غمی
واژه در واژه به تکرار امید...
درقلم مُردم وبا اشک
به صبح دگری...
پای اندوه دلم باز کشید...
وهنوزم که هنوز...
بیصدا مانده دلم...
باهمه گفتن ها
باهمه شعر وسخن...
باهمه دفتر و گفتار وکتاب.
هیچکس گوش شنیدن که نداشت
هیچکس غصه عالم که نداشت
همه کس غرقه به خویش
...غرقه در دنیائیست
که در آن یاد دگر مردم دهر
...رفته دیگر ازیاد
ومن افسوس ...خدا...
ازچه رو اینهمه غم را بدلم
...باز کشم
من که هر فریادم
.... میخورد بردیوار!!!
منکه حتی به قلم اشک
و...به دل خون دادم

ما چه گفتیم مگر,ج
ز حقیقت جز عشق...
جز محبت.... خوبی ...
ما فقط قصه تکرار همان دیروزیم,
« شنوائی »به جهان
نیست که نیست

رمز ویران سکوت ...
عاقبت بر لب من نیز نشست
وسکوتم پس ازاین ...
نه به فریاد و قلم...
نه به اشک ونه به آه...
با کسی هیچ نخواهد گفتن
من فقط تکِرارم ...تو فقط تکراری...
و کسی نیز بما گوش نکرد
و کسی نیز بما گوش نکرد!!!
،، دل من...دل من... پرشده از گفتنها،،
،، دل من پرشده از گفتنها،،
از: فــرزانه شــیدا
یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۸۶
ـــــ از: فرزانه شیداــــ
زیرا این کار به یکبار ختم نخواهد شدووزمانی کسی راه انرا یاد بگیرد ویا به آن عادت داشته باشد ,به سهولت از راه ساده پول دراوردن ویا سواستفاده از موقعیت دیگران نخواهد گذشت ومعمولا چنین کاری از انسانهائی سرمیزند که دارای پست, بدون مایه , مبتذل وبدون دانش وعلم , بی ریشه با شخصیت کوچک وحتی صدمه دیده هستند ومعمولا کمتر اتفاق میافتد انسانی که بلوغ فکری ورشد شخصیتی ودانشی داشته باشد , دست به چنین کار دُون وپستی بزنند مگر اینکه خود نیز براساس آن راز یا انچه که از شخص باج دهنده میدانند سهمی در آن داشته باشند برای مثال در مواردی ممکن است شخص از افراد تحصیلکرده وبا درامدی خوب نیز باشد اما از مطلبی باخبر شده که برای مثال در زمینه کاری او یا شخص مورد نظراو باعث سود بیشتری برای اومیشود که اگر واضح تر بخواهیم این مطلب راعنوان کنیم میتوانیم بگوئیم که به احتمال قوی بسیاری از شما در زندگی چنانچه انرا بر دیگری و در زندگی دیگران تجربه نکرده باشید در فیلمها یا سریالها و کتابی وکتابهائی با آن آشنائی داشته ویا ازدیگران نمونه ی انرا شنیده اید که شاید دراخبار حوادث نیز کم ازاین مطالب دراین روزگار نباشد زندگی در این روزگار سخت آدمیان راانقدراز خصلت اولیه خویش بدور کرده است که میتوان گفت آدمی در جهان صرفنظر از مشکلات عادی زندگی ومشکلات ناگهانی یا پیش بینی نشده از دیگر آدمیان نیز باید ترسیده وهمیشه هوشیار بوده ومراقب اطراف واطرافیان خود باشد وبداند آنان که در پیرامون او هستند چه کسانی بوده وآیا مصلحت هست که آنان را بخود وزندگی خود نزدیک کند یا به آنان نزدیکشود یا خیر زیراگاهی برای پیشگیری نیز دیر میشود:
ـــــ چهره ها در پشت نقاب ـــــ
دیده ام آنچه را نباید دید
گفته ام آنچه را نباید گفت
درد عالم به سینه ام پیچید
دیدگانم به گریه شبها خفت
دیده ام بس به نقش هر لبخند
گوشه های تمسخری پر رنگ
دیده ام در نگاه انسانها
نقش مکاربازی ونیرنگ
دیده ام انکه را که میخندید
گرچه چشمش شراره ی غم بود
قطره اشکی بدیده غلطان داشت
سینه ی بیقرار عالم بود
دیده ام آنکه را که بس بی تاب
همچو روحی پریش وحیران بود
از زمین وزمان سخن میگفت
گوئی از لحظه ها هراسان بود
دیده ام لابلای پیچک مو
دستهای دل پریشان را
دیده ام لابلای هر حرفی
« زخمهای زبان انسان را»
...
روی خود را گرفتم از دیدن
صد تاسف که قلب من میدید
هق هق گریه در سرای دلم
در طپشهای سینه می پیچید
آخر امروز کودک دل را
« لای لای» چه قصه ای باید؟!
او که بس ناتوان ومظلوم است
در چه اسایشی بیآساید ؟!
ای خدای جهان به قدرت تو
عالمی پاک وسبز وزیبا بود
اینک انسان بدست ناپاکش
رنج وظلم و ستم بر آن افزود
چهارشنبه 23 شهریور 1384
_____ فرزانه شیدا _______
واینرا نیز میدانید که هرگز باج گیرنده به یکبار دست از درخواست باج نخواهد برداشت ویکبار که موفق شود بارها وبارها نیز آنرا تکرار خواهد کرد درنتیجه برای شخصی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد بهترین راه مراجعه به نیروی انتظامی وپلیس وقانون گذار است زیرا که فقط اوست که میتواند بصورتی قانونی بااین مسئله برخورد کرده وبطور کامل کسی را ازاین مخمصه نجات دهد
ـــــ * گلستان سعدی*ــــ
*هرکه پرهیز وعلم وزهد فروخت
خرمنی گِرد کردو پاک بسوخت
ـــــ*گلستان سعدی*ـــــ
اما برای مثال ممکن است مردی خطائی درجوانی مرتکب شده باشد وحتی انرا به فراموش سپرده باشد واکنون مرد متاهلی باشد که دارای شخصیت وابروئی درمیان خانواده وجامعه می باشد ولزومی نمی بیند اشتباه جوانی او یاخطائی که به شکلیازسوی کسی در زندگی او تاثیر ناشایست گذاشته است امروز برای کسی درمیان خانواده یااقوام و جامعه برملا گردد وشخصی باج گیرازاین مطلب باخبر شده برای استفاده از موقعیت بااو تماس گرفته ومیگوید چنانچه فلان مبلغ را به من ندهی یا فلان کار را برای من نکنی این موضوع رابه کسانی که نمیخواهی بدانند جار زده وآبروی ترا میبرم چنین انسانهای نادانی در زندگی خود نیزهرگز انسانهای موفقی نبوده وبر اساس فکر وسرشت کوچک ونادانی بزرگی که دارنداگر حتی برحسب روزگار موقعیتی ومقام ومرتبه ای بیابند یا براحتی یا آنرا زکف داده یا شیطاتینی بر روی زمین خواهند شد که انسان می بایست از آن بپرهیزد:
ــــ * گلستان سعدی *ــــ
*علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بُوّد نه دانشمند
چارپائی بر او کتابی چند!
آن تهی مغز را چه علم وخبر
که براو هیزم است یا دفتر
____-سعدی_____
همواره براین مسئله معتقد بوده ام که انسان نمی بایست در زندگی کاری کند که ضعف او محسوب شود ودر کل معتقدم بااینکه هر انسانی دارای نقطه ضعف ها و ودرعین حال نقاط قوی ونکته های مثبتی درشخصیت خود نیز هست اما ممکن است برای انسانی در زندگی پیش بیاید اما باز امکان دارد با تمام دانائی وبینش از این موضوعات باز بر اساس موقعیتی پیش بینی نشده درزندگی خود کاری انجام دهیم که دیگران توان بهره برداری منفی از آنرا داشته باشند واگرچه انجام هرکاری بدون تفکر وتوجه به نتایج آن کاری عاقلانه وهوشمندانه نیست وبهتر است همیشه در انجام هرکاری انقدر درمورد آن فکر وبرسی کرده باشیم که در چنین تگناهائی در زندگی قرار نگیریم وهمانطور که اشاره نیز کردم پیش می آید که افتادن در چنین تنگنائی هم انقدرها تقصیر ما نباشد ودرکل داشتن اسراری تا بدین حد سری باعث ایجاد مشکلاتی خواهد شد حتی اگر کسی نیز از آن باخبر نگردد درون شخص راز دارنده را خواهد سوزاند وبهتراست اگر در شرایطی بودیم که چنین رازی داشتیم انرا باکسانی که مایل نیستیم بدانند بگونه ای عنوان کنیم چراکه ما از برملا شدن راز در نزد کسانی ابا میکنیم وآنرا پنهان میکنیم که آنان را دوست داشته یا اعتبار وآبروئی نزد انان داریم ومسلم است کسی که پیش او ابروی ماارزشمند باشد ومارا نیز دوست داشته باشد گفتن این راز بهتر خواهد بود تااینکه کس دگیری حال چه یک انسان مردم آزار چه شخصی باج گیرنده بجای ما آمده وراز ما را برملا کند چراکه درک هر مطلبی ازسوی آشنایان دوستان ومردم اگراز طرف خودمان باشد بهتر وعاقلانه تراست تا کسی در پشت سرما گفته یا به دست یک باج گیر برملا شود واین خود برای ما تولید دردوناراحتی خواهد کرد وهمچنین دیگران خواهند پرسید : که تو چرا خود نگفتی وچراکسی دیگر باید مسائل مربوط به تو را برای من که از نزدیکان توام بگوید واین خود رنجش ودلخوری بیشتری برای افرادی که تحت تاثیر آن قرار میگیرند تولید خواهد نمود وبدتر ازهمه چرا باجگیری باتو تماس گرفت تو پنهان کردی وگذاشتی چنین فرد پست وذلیلی , برملا کننده رازی باشد مسلما برملا شدن آن راز برای عزیزان ما نیز پیآمدهائی دارد وباعث رنج واندوه آنان نیز خواهد شد پس بهتر است بخصوص درشرایطی که میدانیم ممکن است راز برملا شود خود انرا زودتر بازگو کنیم وچنین موقعیتی را به افرادی ناشایست محول نکنیم ودرکل در زندگی همواره مراقب این باشیم که با چه کسی وکسانی در مراوده ورفت وآمد هستیم :انسان غم ها ومشکلاتش را اگر در سینه نگاه دارد بسیار بهتر از این است که آنرا با شخصی ناصالح یا با کسی بگوید که درفرداهای او ومشکل ساز زندگی ا و گرددو یا با عنوان کردن آن شخصی از بتوان باعث رنج آزار آدمی شود
____ ( تاراج ): ______
تمام عمر من رفته به تاراج
بدریای غمی در دست امواج
منم پادشه غمها که صد غم
زذُّ ُر اشک من بر سر نهد تاج
چنان وامانده در دنیای دردم
که بر غمهای دل هم ، میدهم باج‌!!!
به غم گویم برو حتی دمّی چند
رهان پای مرااز دام این بند
روا کن بر دلم شور ونشاطی
که بر لبها نهم یک لحظه لبخند
من آخر عاشقم ؛‌ رحمی بدل کن
دلی غرق محبت ، آرزومند
مخواه از درد وغم ، گیرم تباهی
بگو آخر چرا !؟ با چه گناهی؟؟؟!!!
نهادی تاج غم بر سر ز اشکم
رساندی سینه را درغم به شاهی
چنان در غصه ها بودی کنارم
که آواره شدم در بی پناهی!!!
ولی غم گویدم : جانم فدایت
توبا آن اشکها ؛آن گریه هایت
چنان زیبا فشانی اشک غم را
که نا گیرد کسی در غصه جایت!!!
چو از غمهای خود لب میگشائی
مرا زیبا نمائی در روایت !!!
بهر کس هم غم دوران نیآید
چه کس آغوش خود بر غم گشاید؟!
من اما در دل تو خانه دارم
مرا دوری تو هرگز نشآید!!!
من آخر عاشق قلب تو هستم
مرا اشک تو عاشق تر نمآید!!!
تو که خود عاشقی دانی که عاشق
نمیخواهد شب هجران بیآید
*****
سیه بختی من اینجا چه پیداست
که در دنیا فقط غم عاشق ماست!!!!
نکرده ترک دل از شور عشقش
وجودش درنگاه وچهره پیداست!
غم آنسان کرده جا در سینه من
که در خندانی لب هم ، هویداست!!!
عجب بر طنز این دنیای جانی
که با غم ، قاتل این قلب شیداست!!!
دلم سوزد ولی بر غصه و غم
چو مجنون غمزده در کُنج اینجاست!!!
بیا ای غم به آغوشت بگیرم
که قلبت همچو من غمگین و تنهاست
عجب!!!... گویا حقیقت را تو گفتی!!!
دل ما مهربان با رنج دنیاست!!!!!
۱۳۶۲/۳/۱۵ خرداد
چنانچه مطلبی که از دیگران پنهان میداریم انقدر مهم است که بازگوئی آن به هیچ شکلی ممکن نیست ومی بایست باخود آدمی دفن گردد لااقل انرا به دردودل با هیچ کسی درمیان نگذارید که موقعیت باج وباجگیری حتی ساده ای را برای دوستی حتی ایجاد کند که بناگاه بهردلیل دشمن ما شده یا همیشه در پی فرصتی بوده تا زندگی ما را ازهم بپاشد که انسان حسود وخبر چین یا انسان زیاده از حد کنجکاوی که با عرض معذرت اورا در عام فضول میخوانند وانسانهائی که در قالب دوست , دشمنی های بسیار میکنند وشادی دیگران درد آنان است ودرکل انسانهائی که جز خود به هیچ کس دیگری فکر نمیکنند نیز بنوعی باجگیرانی هستند که ازاین نوع موقعیت ها استفاده منفی میکنند.
شبح دوست
شایسته همان است که با قلب غمینم
کنجی روم وگوشه ی دنجی بگزینم
دوری کنم از مردم بدخواه وستمگر
با درد خودم یّکه وتنها بنشیم
با دوست نگویم غم دلدادگیم را
پنهان بنمایم زهمه سادگیم را
در حال خودم باشم ودر عشق بسوزم
خود چاره کنم تیره گی زندگیم را
تا هر سخنی بر دل افسرده نتازد
این نیش زبان , قلب مرا تیره نسازد
نیشم نزد «مار دوسر» در شبح دوست
افسرده دلم بیشتر از پیش نبازد!
فرزانه شیدا 12/4/1361 تیرماه
___ فرزانه شیدا____
(*نمونه های دیگری از رازوسخنانی که نمی بایست چه از خود چه ازدیگری گفت یا بر ملا گردد از« گلستان سعدی» مثال میزنم:)
*خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم اب ز سرچشمه ببند
که چو پرشد نتوان بستن جوی
*****
سخنی در نهان نباید گفت
که بر انجمن نشآید گفت
____ گلستان سعدی ____
سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست
گردند شرم زده نشوی(گلستان سعدی):
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این وآن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کور بخت وخجل
میان دوتن آتش افروختن
نه عقل است وخود در میان سوختن
____ گلستان سعدی ____
*آنکه باژ می گیرد زندگیش بسیار کوتاه است . اگر هنجار ها و کارآگان سست باشند همان بهتر که باژ را بدهی . ارد بزرگ *
درنتیجه عاقل کسی ست که هرگز خود را درگیر چیزی نکند که از آن بدین شکل واهمه داشته باشد که بخواهد آنرا تااین حد پنهان نمیاید که کسی قادر باشد از او واز موقعیت او سواستفاده کند گاه در زندگی عواملی پیش می اید که انسان ناگزیر به انجام عملی میشود که شاید قلبا نیز باانجام آن رضایت خاطری احساس نمیکند اما به نسبت شرایط ناگزیر از انجام آن میشود واین موقعیت مطلوب را برای باج گیرنده فراهم مینماید که پیش امده وازاین فرصت به نفع خود استفاده نماید.معمولا انسانی که به باج گیری دست میزند انسان درستکار و حتی معقولی نیست چرا که انسانی با کمالات وبا شخصیت و دانا هرگز از موقعیت بد دیگران به نفع وسود خود بهره نمی جوید درنتیجه اعتماد به چنین شخصی نیز هرگز به صلاح باج دهنده نیست وتامین خواسته هتی چنین کسی نیز صلاح نمی باشدوهرگز نیز نمی بایست بر چنین شخصی که راه وروش زندگی او بدین منوال است اعتماد کرده بهتر است به هرشکل ممکن از شر او خلاص شده وخود رانجات داد و چنین درامدهائی نیز هرگز برای شخصی که آنرا در یافت میکند وبی شک انسانی مادی وبدون حس انسانی ست پولی بابرکت ویا زندگی ساز نمیشود وانکه تااینحد پول برای او مطرح باشد که حاضر باشد به هر شکل حتی بازی با ابروی دیگری آنرا بدست بیاورد .بی شک انسانی نیست که خود هم شخصیت والائی داشته باشد وجز پول ومادیات چیز بالاتری در زندگی ملاک او باشد درعین حال انسانهائی که زندگی خود را براساس مادیات بنا مینهند ومعمولا خود نیز بدرستی از آن استفاده نمیکنند این است که در پیرامون خود همواره توجه داشته باشید که اشخاص پول پرست ویااشخاصی را که ملاک زندگانی آنان تنها پول است زیادبخودنزدیک نکنید وامکان این را هم به اشخاصی ندهید که توان بازی با زندگی وسرونوشت شمارا به هر شکل ممکن داشته باشند زیرااین کاربه یکبار ختم نخواهد شدووزمانی کسی راه انرا یادبگیردویا به آن عادت داشته باشد ,به سهولت از راه ساده پول دراوردن ویا سواستفاده از موقعیت دیگران نخواهد گذشت .
● اگر باژ دادی ایمین مباش ! ک این دردرادرمانی دگر است. *ارد بزرگ*
___ سکوت: ___
گفته ام من سکوت وخاموشی
بهتر ازاینکه در سخن کوشی
نزد مردم سخن بکن کوتاه
خاصه در نزد مرد جوشی!
بهتر آدم کناره ای گیرد
خلوت جاودانه ای گیرد
ورنه انسان دائما مغرور
هردم از توبهانه ای گیرد
بهتر آدم بوّد بحال خودش
تا که راحت کند خیال خودش
یا چو مرغی که شد اسیر قفس
سر گذارد به زیر بال خودش
« گربوّد همکلام تو نادان
داغ تلخی گذاردت بر جان
چون خوری ضربه ای ز هر صحبت
لاجرم حرف خود کنی پنهان
پس همانه بّه که بی سخن مانی
تا زنیشش بدر بری جانی
ورنه آنکه زند دم از دانش
می خراشد دلت به نادانی
درجهان مردم زخود خرسند
که غریق غرور خود هستند
با غرور وتکّبر بیجا
می زند هرکجا بتو لبخند!
پر صدا پر طنین ولی خالی
طبل دارد اینچنین حالی
شخص خودخواه همچون آن طبل است
گرچه در شکل وظاهر عالی!
با چنین مردی سخن تو مگو
خاصه یاری زآن میان تومجو
تا بخواهی بوّد زیان وضرر
یاری مردمی چنین بدخو!
« حرف » دارد بخود دونوع معنا
از کنایه زنان بکن پروا
با گروهی« چنین »سخن تو مگو
گر بمانی به عالمی « تنها» !
آنکه گیرد زتو همی ایراد
بی سبب میزند سرت فریاد
خود پراز عیب وپر زاشکال است
ارزشی هم باو نباید داد !
آنکه دائم سرش بکار تواست
خوارتر, زدانه ای چو « جُو» است
آنکه دیده بخود سروسامان
آدمی در هدف میانه رواست
آنکه خود زندگی خوبی داشت
توشه ای هم ز زندگی برداشت
حرمت خود ودیگری را نیز
حرمت زندگی خود پنداشت !
هرگز از او «ستم» نمی بینی
ظلم واوندوه غم نمی بینی
لیک درمیان تمام مردم دهر
« آدم بد» تو کم نمی بینی!
1362/9/16 چهارشنبه
___فرزانه شیدا _____
*_هیچ هنجاری نمی تواند فراتر از جان بی گناهی باشد چه باژ باشد و چه غیر آن . ارد بزرگ
پایان فرگرد باژ ( باج )
● به قلم: فرزانه شیدا ●
Farzaneh Sheida
F. Sh - f sheida


جلد سوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *باژ*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ساختار*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کوهستان*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پشیمانی*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بزرگداشت*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *نامداری*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ستایشگر*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *خود*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *طبیعت*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بی باکی*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پیوند*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فریاد*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *اندیشمندان*


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آموزگار*




فهرست کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد سوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد چهارم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد پنجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد ششم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هفتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هشتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد نهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد دهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد یازدهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا



فرزانه شیدا نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه

فرزانه شیدا / شاعر /محقق و پژوهشگر ایرانی

فرزانه شیدا
شاعر ، پژوهشگر و نویسنده پیشتاز ایرانی مقیم کشور نروژ
او در عرصه شعر صاحب سبک بوده و از این بابت جزو شاعران معدود و برتر قرن حاضر است
دوری از وطن باعث شده است این شاعر برجسته آنگونه که شایسته است مورد تجلیل قرار نگیرد
او شاعری آزاده و میهن دوست است .
در مورد " یازده جلد کتاب بُعد سوم " نکته ایی را باید یادآوری کنم و آن بیماری سخت و وحشتناک درد های عضلانی بود که هر دو دست این ادیب کشورمان را به شدت آزار می داد اما او با وجود سختی های بسیار ، به عشق سرزمین خود این کتاب را به پایان رسانید .
جا دارد از طرف خود و همه ایرانیان آزاده به فرزانه شیدا ، جواهر ادب و هنر ایرانزمین خسته نباشید گفته و سپاسگذاری کنم . آرزوی بهبودی هر چه زودتر برای او می کنیم .

امیر همدانی 1388


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان