۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

::::: سخن سراي بست آي آر :::::

لحظاتی در زندگی پیش می آید که باید به اقدام پرداخت و جلو رفت، حتی اگر نتوان بهترین دوستان را با خود برد. همیشه به هنگامی که چند وظیفه با هم تصادم پیدا می کنند باید " صدای ضعیف و آرام" درونی داور نهایی باشد . ماهاتما گاندی

هدف ، همـواره از ما دور می شـود ، هر چه به پیشــرفتهای بزرگـتری نائل آییــم، بیش تر به بی ارزشی خود پی می بریم. شادمانی در تلاش نهفته اسـت نه در دستیابی به هدف. تلاشٍ تمام و کمال، عین پیروزی است . ماهاتما گاندی

آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد . ارد بزرگ

از قضاوت کردن دست بکش تا آرامش را تجربه کنی. دیپاک چوپرا

تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. داستایوفسکی

آرامش گهواره ای ست بر دامن خاک و سنگ پله هایی به جانب افلاک . جبران خلیل جبران

وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم . ماهاتما گاندی

اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد. ارد بزرگ

محبت نیرومندترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیرویی است که بتوان تصور کرد . ماهاتما گاندی

ما در بین کسانی که با ما هم عقیده اند، احساس آرامش داریم، ولی وقتی بزرگ می شویم که بین کسانی باشیم که با ما هم عقیده نباشند. فرانک

وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است.لارو شفوکو

آرامش،زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. اپیکارموس

جایی که شمشیر است آرامش نیست . ارد بزرگ

دانش امروز فر بسیاری در پی داشته ، اما نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را بزرگان خردمند به ما می بخشند . ارد بزرگ

آرامش مدام نیز کسل کننده است. گاهی طوفان هم لازم است . فردریش نیچه



منبع :
.:.Best-ir.com.:.: تالار گفتمان
http://www.best-ir8.com/ftopic-41180-3180.html

کتاب پر محتوایی از فرزانه شیدا پژوهشگر و شاعر کشورمان




سخن ناشر :

فرزانه شیدا
سراینده ایرانی مقیم نروژ

پانزدهم مهر 1340 در تهران چشم به جهان گشوده است
در خانواده ای با 6 فرزند ، او دومین فرزند خانواده است
در سن 15 سالگی اولین دوبیتی خود را سرود:

گفتی که مگیر سخت بر دهر
تا باتو نکرده این جهان قهر
کیکی ست جهان ولی ندانی
در مایهء آن زده شده زهر

رشته فرهنگ وادب را در دبیرستان رابعه بپایان رسانید

هفت سال پس از آن ازدواج نمود و پس از یک سال صاحب فرزندی پسر گشت
در سال 1367 به خانواده اش به کشور نروژ مهاجرت نمود
پس از فراگرفتن زبان نروژی در رشته دکوراسیون ویترین و بوتیک دوره های فشره ای را گذراند
در سال 1373 صاحب دومین فرزند خود که دختریست شد
در سال 1376 در دانشکده (اس مد) دیزاین ووطراحی مد در دو رشته دوخت وهمچنین طراحی( دیزاین) نام نویسی نموده ودر سال 2000 فارغ التحصیل شد.
در حال حاضر پنج دفتر شعر را دارا ست که در سبکهای کلاسیک (غزل/ قصیده /رباعی..) و همچنین شعر نو وشعر طنز و ترانه می باشد
برگزیده ای از سرودهایش توسط نشر اینترنتی جاودانه ها منتشر شده است که با استقبال بی نظیر هم وطنان روبرو گشته است

نشر اینترنتی جاودانه ها



پیشگفتاری از فرزانه شیدا نویسنده کتاب


افتخار پیدا کردم که در باب اُرد بزرگ مطالبی از دیدگاه خود را بیان دارم
با ذکر سخنان این مرد بزرگ تاریخ
زندگی همواره چرخش گردانه ایست به نام چرخهء زندگی و انسان در گذر عمر تجارب بسیار می آموزد .

در این میان بهره برداری و نقل حدیث از سخنن بزرگان و مشاهیر در ایران همواره وجود داشته و بسیاری از ریش سفیدان جامعه نیز در حین کسب تجارب شخصی ، از این تمثیل ها , اشعار , سخنان آنها بهره جسته و برای زندگی بهتر از آن استفاده کرده اند .

این پند و اندرزها سینه به سینه تا بامروز نقل گردیده
و بسیاری نیز به تجربه دوباره آن رسیده اند و خود بر آن افزوده اند .

آنچه منتخب من از سخنان اُرد بزرگ بوده است در نتیجه تجارب شخصیم می باشد

و خود نیز سروده ام:

زندگی یه کوره راهه که باید ازش گذر کرد
واسه یه لحظه خنده عمری رو باید هدر کرد
توی کوره راه هستی پیچ وخم یکی دوتا نیست
دل بیچاره رو باید آشنا با صد خطر کرد!!
(فرزانه شیدا)


ادامه در آدرس زیر :

http://muovafaghiat.blogsky.com

صفحه سیزدهم : سخن بزرگان ، اندیشمندان و حکیمان


شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید. کیم وو چونگ



انسان اگر ناخوش باشد و کار کند بهتر از این است که سلامت باشد و بیکار بنشیند . کازوبون



انسان با استقامت قدرت و نفوذ تعقل واستدلال میتواند حتی بر وبا و طاعون غلبه کند . ناپلئون بناپارت



به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن . سعدی



در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام . ارد بزرگ



ما در رویدادهای زندگی خود نقشی نداریم، اما در اینکه چگونه آنها را تعبیر کنیم، مؤثر هستیم . نیچه



نفرت به همان اندازه دوست داشتن ، خوب است . یک دشمن می توان به خوبی یک دوست باشد . برای خود زندگی کن، زندگیت را بزیی، سپس به راستی دوست انسان خواهی شد .جبران خلیل جبران



هرکس همان گونه است که فکر می کند پس مراقب افکار خود باشید . ذهن همچون ساعتی پیوسته درحال کار کردن است و باید هر روز با اندیشه های خوب آن را کوک کرد . جی.پی.واسوانی



میان دانستن و دریافت کردن فاصله زیادی است. دانستن دشوار نیست اما دریافت کردن دشوار است. شو کینگ


ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید :
http://muovafaghiat.blogsky.com/1386/04/02/post-13/

هم اندیشی اندیشمندان از مجله موفقیت

با کمال افتخار مدتی پیش سخنان اندیشمند معاصر کشورمان ارد بزرگ را مطالعه نمودم و مدتها به دنبال درک صحیح این جملات پر معنی بودم بعد از ماهها مطالعه و بررسی دقیق و با توجه به مطالعه سخنان سخنور بزرگ امریکایی آنتونی رابینز به نکات مشترکی در این عقاید برخوردم که من را به تهیه و گردآوری این مجموعه واداشت باشد که مورد قبول اهل فضل و کمال قرار گیرد

سیمین کوثری




ارد بزرگ : آنکه بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی شک آموزگار آیندگان خواهد شد .

آنتونی رابینز : من و شما نیز می توانیم زندگانی خود رابه صورت یکی ازاین افسانه ها در آوریم ، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد به دستگیریم.



ارد بزرگ : آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی .

آنتونی رابینز : در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما رقم زده می شود .



ارد بزرگ : انتخاب امروز ما ، برآیند اندیشه ها و راه بسیار درازیست که تا کنون از آن گذشته ایم . این انتخاب می تواند سیمای نوی را از ما به نمایش بگذارد .

آنتونی رابینز : من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست.


ادامه مطلب را در مجله موفقیت بخوانید :
http://muovafaghiat.blogsky.com/1387/05/06/post-61/

جملات زیبا از بزرگان جهان

آنانيکه هميشه در آرامش هستند لاابالي ترين آدمهايند . ارد بزرگ
با سنگهایی که در سر راهت میگذارند هم میتوانی چیز قشنگ بسازی.(اریک کستنر نویسنده المانی)
كاش میمردم و دوباره زنده میشدم و میدیدم كه هیچ كس دور خانه اش دیوار نكشیده است. (فروغ فرخزاد)
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقیقت را جز در اعماق فكر نمی توان كشف كرد. (ویكتور هوگو)
كارهای بزرگ تنها از مردان بزرگ ساخته است و مردان هنگامی بزرگ می شوند كه بخواهند.(شارلدوگل)
یا چنان نمای كه هستی؛ یا چنان باش كه می نمایی. (بایزید بسطامی)

منبع :
http://parisacom.blogfa.com/post-2.aspx

مقایسه دیوار دو مهد کودک در اروپا و ایران


منبع :

http://parisacom.blogfa.com/post-9.aspx

زیبا باش همچون طبیعت


ارد بزرگ : زمین هر روز هزاران هزار گل زیبا به ما ارزانی می دارد اما کمتر کسی زمین را می بیند .

ایجاد امنیت وظیفه فرمانرواست

ParthianHorseman



لشکر پادشاه قدرتمند سلوکی دمتریوس را افسران مهرداد یکم در ماد شکست داده و "دمتریوس" فرامانروای آنان را نزد مهرداد یکم پادشاه اشکانی به دشت اترک (شیروان ، بجنورد و گرگان امروزی) فرستادند . مهرداد با آمدن دمتریوس جشنی برگزار نمود و دختر خویش را به توصیه ریش سفیدان پارت به او داد . که این کار در آینده چنان نتیجه مثبتی برای ایران داشت که کسی تصور نمی کرد و آن انهدام کامل سلسله سلوکی بود . مدتی بعد در هنگامه جشن و سرور سالروز زاده شدن مهرداد فرمانروای ایران یکی از تاجران سرشناس بارها از او به بزرگی یاد کرد و گفت امنیت امروز ایران به دست با کفایت شما بوده است و چنین و چنان ، می گویند مهرداد که از آغاز مجلس خموش بود و به سخن رایزنان و بزرگان گوش می داد به سخن آمده و گفت : آرامش مردم کار من است و اگر از این کار برنیایم شایسته این تخت و تاج نیستم . ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : نگهبانی از داشته های یک کشور برای فرمانروا یک قانون است و انجام آن خودستایی ندارد .

مهرداد یکم جنگاوری به تمام معنا بود او در طی زندگی تا هنگام مرگ در سال 138 پیش از میلاد همواره در حال پاکسازی مناطق مختلف سرزمین باستانی ایران از شر خونخواران باقی مانده سلوکی و اقوام بدوی بود.


وب سایت : یاسمین آتشی


دلربایی پیش از مرگ

shakiba_persiangraphic003


اندیشمند و متفکر برجسته ایرانی " ارد بزرگ " می گوید : (( نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند )) اما این حقیقت را قرنها پیش سردار متجاوز مغول نمی دانست ده سال بود که حاکم نظامی کرمانشاه شده و در این مدت مدام چشم چرانی می کرد و پی عیش و نوش بود.

برای چندمین بار عاشق گشته و بی قرار دختر یکی از معتمدین کرمانشاه شده بود پس از چند روز خودخوری بلاخره اختیار از کف بداد و به خانه آن آدم آبرومند یورش برده و گیسوی دختر را در چنگال گرفته و بر زمین می کشید .

تیغ شمشیر در زیر گلوی خانواده دختر بود پس کسی حتی نمی توانست التماس و خواهش کند چون دختر را به قلعه سیاه خویش برد کنیزکان دخترک را احاطه کردند دستی بر سر رویش کشیده آرایشش کرده و به اتاقی فرستادند که آن مرد نانجیب انتظارش را می کشید . دخترک دیگر چه امیدی می توانست داشته باشد ، چون مرغ اسیری در چنگال اژدها . گلویش پر از بغض بود و چشمانی مضطرب . با خود گفت خودم را می کشم تا از این ننگ خلاصی یابم . اما ناگهان فکری به سرش زد و به سردار گفت من آماده ام تا تو را امشب از خویش راضی کنم اما پیش از آن باید از پدرم اجازه بخواهم و چون پدرم در خانه اسیر است بگویید کاتب بیاید تا بگویم نامه ی برای پدرم نوشته و از او برای همیشه خداحافظی کنم . سردار کاتب را خواست کاتب جوانی زشت رو و مغول که تازه نوشتن را آموخته بود.

نامه نوشتن را آغاز نمود سردار چون از آن دو دور شد ، دختر به کاتب گفت : تو جوان برازنده و فوق العاده زیبایی هستی جوانک بر خود لرزید و دختر گفت سیمای تو همان سیمایی مردی است که من قبلا در خواب دیده بودم جوانک سکوت کرده و سرخ شده بود دخترک باز گفت تو تا به امشب کجا بودی که من خودم را فدایت کنم .

قلم در دست کاتب می لرزید ! پریزادی بی مانند و خوشبو را می دید که او را چنین وصف می کند به دختر گفت : اما من اینجا یک کاتب هستم و شما همسر حاکم !

دختر با کرشمه خاصی گفت فرمانروای من تویی ! اگر او را از پا درآوری !!

کاتب نگاهی به چشمان زیبای دختر افکند و دل از دست بداد ، دختر گفت اگر سردار به من دست زد دیگر عشق و مهری از من نخواهی دید کاتب از شدت هیجان سرخ شده بود مرکب از دستش افتاد بر زمین از صدای آن حاکم باز آمده و گفت بس است نامه را بردار و برو . حاکم دست بر شانه دخترک نهاده و به او گفت بلند شو برویم چون کاتب دست حاکم را بر شانه دختر بدید قرار از کف بداد و تیغ تیز کردن قلم خویش را بیرون کشید از پشت بر گردن حاکم کشید چون فریاد مرگ حاکم به آسمان کشیده شد محافظین به درون اتاق ریخته و در دم کاتب تیغ بدست را کشتند . دخترک گریه می کرد نگهبانان با احترام به او گفتند شما از اینجا بروید چند روز بعد سردار جدیدی به کرمانشاه وارد شد مستخدمین و زنان سردار قبلی اجازه خروج از آن اسارتکده مجلل را پیدا نمودند و آن دختر نجیب توانست بار دیگر به خانه پدری پا گذارد .


یاسمین آتشی

سفر کن تا خوبتر ببینی

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود.

شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.

نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.

مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم. چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.

ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.

مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد. ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.

مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.

ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود...

چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.

چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت.

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: "سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو. لبخند آدمیان اندیشه‎های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. "

شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.


--------------------------------------------------------------------------------

باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند.(فردریش نیچه)


منبع : سایت تبیان

پارمیس که بود ؟

لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فروانروای ایران خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش یومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی را که با خود به همراه آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می دهد کورش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت. ارد بزرگ فیلسوف کشورمان می گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند .


korush


می گویند سالها بعد آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند . نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .


یاسمین آتشی

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان