۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

باران مهر نوشته یاسمین آتشی




روزی که سپاه ایران خود را آماده می ساخت شر یونانی ها را پس از سالها بردگی از روی ایران کم کند باران بسیاری بارید یکی از جادوگران در بین مردم شایعه کرده بود این باران اشک آسمان بخاطر مرگ جوانان ما است و بزودی خبرهای بسیار بدی می رسد . این خبر را به اشک یکم نخستین پادشاه از دودمان اشکانیان دادند او هم خندید و گفت این شاد باش آسمانها به ماست باران مایه رحمت و رویش است نه پیام شوم . سپاه کوچک و پارتیزانی او خیلی زود بخش بزرگی از شمال خراسان را از شر یونان آزاد ساخت و دل ایرانیان میهن را در همه جا گرم نمود اشک های بعدی ایران را به شکل کامل آزاد ساختند .

اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : باران ، مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند .

نکته ایی را باید در این جا بنویسم و آن واژه پارتیزان است در کشورمان بسیاری فکر می کنند این واژه مربوط به مبارزین کمونیست اروپای شرقی در 50 سال پیش است حال آنکه این واژه در واقع مربوط به سپاهیان اشک یکم بود چون آنها از خاندان پارت بودند و ارتش منظمی هم نداشتند و به شکلی چریکی به سپاه حمله می کردند به آنها پارتیزان می گفتند پارتیزان ها بسیار تیراندازان باهوشی بودند و با تعداد اندک توانستند به مرور دشمن را از ایران پاکسازی نمایند .


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کار*




● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد کار●



* برو کار میکُن, مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانی ست , کار*

¤¤¤« سعدی »" بوستان " ¤¤¤
ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
به دل گفت کوی سگ این جا چراست؟
درآمد که درویش صالح کجاست؟
نشان سگ از پیش و از پس ندید
بجز عارف آن جا دگر کس ندید
خجل بازگردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث آن راز کرد
شنید از درون عارف آواز پای
هلا گفت بر در چه پایی؟ درآی
نپنداری ای دیدهٔ روشنم
کز ایدر سگ آواز کرد، این منم
چو دیدم که بیچارگی می‌خرد
نهادم ز سر کبر و رای و خرد
چو سگ بر درش بانگ کردم بسی
که مسکین تر از سگ ندیدم کسی
چو خواهی که در قدر والا رسی
ز شیب تواضع به بالا رسی
در این حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر
چو سیل اندر آمد به هول و نهیب
فتاد از بلندی به سر در نشیب
چو شبنم بیفتاد مسکین و خرد
به مهر آسمانش به عیوق برد
¤¤¤« سعدی »" بوستان " ¤¤¤
در دنیائی که رهروزهزندگی سختت تر ومشکل تر میگردد وانسان با هزاران شکل جدید از نمونه ای پیشرفت روبرومیشود که آشنائی با هریک زمان خود را تقاضا میکند وبا کمبود وقت وزمانی که دنیای ماشینی بر انسانها تحمیل میکند ماهرگز نمیتوانیم انسان بیکاره ای باقی بمانیم وتوقع داشته باشیم دنیا برای ما بخوبی چرخیده وبکام ما باشد درنتیجه همگان برای زندگی بهتر موظفیم درقبال خود وخانواده ی خویش که در کار وحرفه ودانش وشغلی خود را پیشرفت داده وبنوعی جزئی از چرخه ی زندگی باشیم بخصوص که دراین زمان کار یکنفر در خانه وخانواده جوابگوی نیازهای زندگی یک خانواده نیست وبسیاری از خانواده های جوان نسل کنونی زن ومرد درعرصضه کار وتلاش همپا وپایاپای به خدمت به خانواده وجامعه مشغولند ودنیای فعلی نیز ایجاب میکند که همواره در این دانش روزانه باشیم که ما نیز می بایست با دنیا خود را رشد و پیشرفت داده وبنوعی با آنان بسازیم که تلخخی زندگانی ما نشود واز زندگی خود بهره ای مثبت ودرست برده وزندگانی افراد وا=بسته بخود را نیز در رفاهی حتی متوسط نگاه داریم بسیار اتفاق میافتد که در روزگار فعلی میبینیم رشد اینترنت باعث گردیده بسیاری از افراد مسن که آشنائی با دنیای کامپیوتر واینترنت راندارند با مشکلاتی مواجه شوند این مشکل برای اروپا کمتر اتفاق میافتد که شخصی با کامیپوتر به هیچ وجه آشنائی نداشته باشد مگر اینکه درتمام طول زندگی یا مردی باشد که هرگز کار نکرده باشد وبا تحصیلات متوسطه ای به کاری ساده مشغول باشد که اونیز باز بگونه ای محتاج این استن که از دیگران کمک بگیرد یا خانم خانه داری باشد که بندرت اتفاق میافتد حتی یک خانم خاندار تحصیلی نکرده باشد ودرحد نیاز با آشنائی با کامیپوتر را نداشته باشد واتگرهم چنین باشد موقعیتهای زندگی دراروپا که تقریبا 99% درصد کاراهای بیرون ازخانه بدون نیاز به مراجعه به مبدائی چون بانک واداره کار وغیره با کامیپوتر انجام میشود وچنانچه کسی نیاز به یادگیری درحد سطحی نیز داشته باشد اداره کار بصورت رایگان وحتی با پرداخت حقوقی بایشان برای انان در کلاس مورد نظر کامیپوتر جایگاهی تعینن میکند چراکه بااینکار شخص میتواند خود امور داخلی زندگی خود را که مربوط به استفاده از کامیپوتر باشد بدون نیاز بدیگران وایجاد مزاحمت برای اداره کار یا مردم کارمند انجام دهد وتنها عده ی معدودی از انسانها در خارج از شکر هستند که معمولا از جمله خارجیان مهاجری هستند که از کشورهای جهان سوم چون پاکستان وافغانستان وعراق ...به اروپا وارد شده اند وهمسران همچنان درخانه بسر می برند ومردان وزنان پیر درمیان انان نه قادر به یادگیری زبان هستند نه یادگیری کامیپوتر وغیره که هربار با دنیای بیرون کاری داشته باشند دولت مجبور است یک مترجم را با آنان راهی نماید ن=تا مشکلات ایشانرا برطرف نماید دوهمین مخارج وهزینه های اضافه ای را بر گردن دتولت میگذارد که راضی نباشد از چنین کشورهائی افراد ناآزموده ویا مسن یامریض را به جمع شهروندان خود اضافه کند چراکه هیچکس نیاز به دردسر ندارد بهرشکل حتی در داخل ایران نیز درزمانی که خود من شاغل بودم زمانی که در تمامی اگهی های کار رسم شد که بنویسند: مراجعین ومتقاضیان می بایست اشنائی با تایپ برقی یا اشنائی با کامپیوترداشته باشند که درحدود 20/25 سال پیش بود بسیاری ازدوستان خودم با پیدا کردن کار مشکل پیدا کردند وباوجود اینکه در سمت کاری خود انسانهای مجربی نیز بودند مدتی را به بیکاری سرکردند تا با رفتن به اموزشگاهای کامپیوتر وغیره هبتوانند این مشکل را حل کنند ومجدد کاری بیابند حال امروز که زندگی با اینترنت وآشنائی با آن نیز یکی از موارد لازم زندگی محسوب میشود ودر بسیاری از ساده ترین کارها نیز انسان نیازمند است آشنائی سطحی با کامیپوتر داشته باشد پیدتکردن کار درجائی که خود کار با مشکل مواجه است درد دومی ایجاد کرده است چرا که چون همان روزکگار امروزه نیز هستند کسانی که نیاز مالی روزانه وهمچنین نداشتن موقعیت مالی یا سنی مناسب, ایشان رااز رفتن به کلاسهای متعدد باز میدارد وهمگی اینان بدون خواست قلبی محتاج افراد جوانتر خانواده میشوندَ چراکه درامر کار بانکی وبسیاری دیگر از کارهای همانند این که بتدریج رو به پیشرفتهای کامپیوتری میرود نیازمند یاری هستند ونمیتوان توقع داشت زن 50 وچند ساله ببالا ومرد 60 ساله ای تازه برود وکامیپوتر بیاموزد که البته یادگیری برای انسان درهمه سنی مقدور است اما زندگی پرازفشار وسخت معمولا برای سنین بالا وافراد مسن وپیر این حوصله وتحمل را برجا نگذاشته است که قادر باشند مجدد شاگرد کلاسی باشند ومشکلات بر انان بااین شکل رشد بسیار فشار میاورد .واز سودی فشار زندگی واز سوی دیگر اینگونه ناراحتی ها بر روح وجسم ایشان اثر بد گذشاته وزندگی بیشتر درنگاه آنان سخت میگردد آنهم زمانی که مشکلات متفرقه ومتعدد روزانه خئد گریبان گیر بسیاری در طول روز ودر طی زندگی برای آدمیست ومهزاران دلیلی میشود پیدا نمود تا در کسی افسردگی هاعمیق شده وبه عمی ماندنی برسد وراه جاره ای نیز نیابد ودرهمین راستا زندگی کردن هم برای مردم تبدیل به کار شود تا بهره بردن از زندگی.
¤¤¤ ز حال من چه می پرسی؟!!سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
ز حال من چه می پرسی ، توای غافل ز غمگینان
منم تنها ترین تنها،‌ ز درد سینه ام بی جان
بّود روزم شب واین شب، بّود ظلمت گهی تاریک
حصار بی کسی دورم ، ره امید من باریک
سروده خنده ام: هق هق ، و سیل اشک من دریا
مرا آواره گی ؛گردش؛ ، سفر با قلب خوش ؛رویا؛!
سرایم دشت بی پیکر ‌، بخاک تشنه ای مفروش
چراغم در ؛سما ؛ ماهی ، که با ابری شده خاموش
نگاهم انتظاری تلخ، پناهم بی پناهی ها
سکوت دل همه فریاد ، گناهم بی گناهی ها
دلم یک شیشه ی نازک ، طپشهایش بسان سنگ
همه یاران من دشمن ، به ظاهر با دلم همرنگ!
سلام دیگران با من ،‌ بواقع همچو یک نفرین
سخن با قلب من طعنه، بظاهر با دلم غمگین!
محبت با دلم حیله، نوازش چون خراش چنگ
وفا با قلب من تزویر، صداقت با دلم نیرنگ
مرا نور جهان ظلمت ،درخشش تیغه ی خنجر
به محفل گفتگو ها جنگ ، مرا تنهائیم سنگر!
حراّرت بر دلم آتش ، نسیم صبح من طوفان
مرا همدر یک انسان! ولی در باطنش شیطان!
مرا عشق جهان ، هجران؛ سرای آرزو حرمان
مرا پیوند دل زنجیر ، سزای عاشقی زندان!
زحال من چه می پرسی ، ندانستن گهی خوب است
چه سودی پرسش از قلبی، که در فریاد وآشوب است!!
بحال خود رهایم کن ، که تا میرم به کنچ غم
چو پاسخ را نمیگیری، بُکن این پرسش خود کم!!!
جوابی را اگر خواهی... درون دیده ام بنگر
بخوان دل را، ز چشمانم ، سپس چون دیگران بگذر!!!
¤¤¤ سروده فرزانه شیدا ¤¤¤
بااینوصف می بینیم که زندگی خواهی نخواهی رشد میکند وعقب ماندن از آن جز فشارهای روزانه ی روحی بر انسان چیزی باقی نگذاشته است وفردی که هرگز محتاج کسی نمیشد وهرکز برای انجام کاری به سی رو نمی انداخت ومنت نمیکشید ناچار میشود به جوانی ونوجوانی حتی رو بیاندازد تا در زمینه های کامیپوتری او را یاری دهد وبااینوصف اینکه همان جوان ونوجوان قدرت مالی درخانواده نداشته باشد که این سیستم واین دانش را بیاموزد مشکل فردای او نیز دقیقا به همین شکل خواهد بودارد بزرگ نیز مدتها میگذرذ که ایشان پیش بینی این را گرده بودند که تعداد سایتهای کامیپوتری دراینترنت روزی از تعداد جمعیت کره زمین نیز بیشتر خواهد شد وما امروز شاهد همین موضوع هستیموجالبتر اینکه ایران یکی از کشورهائی ستکه جمعیت آن بیش از تمامی کشورها اقدام به باز کردن سایت دراینجا وآنجا کرده اند وبه نوعی رکوردی هم تامدتی زده بود وهر یکنفر تعداد زیادی سایت ووبلاگ برای خود دست وپا کرده ومیکند والبته که خودم یکی از آنها هستم که تعداد وبلاگهایم از ساعات روزانه ام بیشتر است ودرهریک نیز صرفنظر از شعر به موضوعاتی آموزنده ومتنوع نیز میپردازم ودررشته ای مختلف وگوناگون از سیستم وموبایل وبرق وتکنولژی گرفته تا قدرت فکر وفلسفه ومنطق وکهکشان واقیانوس هریک را روزانه در یکی از انها مینویسم واکثرا نیزمطالب روز ومطالب مورد نیاز را انتخاب کرده و درکنار شعرم استفاده میکنم بااینوصف تصور کنید دنیای اینترنت چقدر میتواند آموزنده باشد که شما بدون پرداخت مبلغ زیادی ورفتن به کلاسهای متعدد از امکانات ان برای اموزش اینترنت ویا زبان ویا خواندن مزالب روزمره استفاده کرده وفقط با یادگیری دست کامیپوتر ونه درحد حرفه ای بلکه درحد نیاز خود را بسیار پیشرفت دهید وحتی درخانه نشسته بصورت خانگی دانش اموز ودانجوی فلان رشته در مدرسه ای ودانشگاهی باشید که این امکان نیز پیدید امده است وبسیاری حتی بصورت آن لاین درخانه درس میخوانند ومعلم برای انان تدریس میکند ویا امتحان خود را نیز در خانه برای دانشگاه میدهند وبردن کامیپوتر« بَر بار=قابل حمل» یا «کیفی » یا « لپ تاپ» مشکلی حل شده است که آنرا به جلسه ی امتحان ندرسه ودانشگاه نیز ببرند چراکه سوالات امتحانی به شکلی طرح نمیشود که کسی با داشتن کتاب و« لپ تاپ» فرصت این را داشته باشد که درساعت امتحان تقلب کند وتمام زمان داده شده صرف این میشود که یا درخود « لپ تاپ» یا بر برگه امتحانی کامیپوتری فقط به بله ونه گرینه ها جواب دهند درنتیجه واباین اوصاف بزودی تصور اینکه کسی دردنیا باقی بماند که نتواند با کامیپوتر کارکند درست عین این است که بگوید من بلد نیستم دست وصورتم را بشورم واین حرف همتانقدر بد بنظر میاید که شخصی بداند شما هرگز بخاطر نداشتن آگاهی از بهداشت دست وصورت خود را میشورید درنتیجه در زمینه ی کار در روزگار کنونی تنها پیشنهادم به خانواده ها این است که بهرشکل که میتواند نوجوان وجوان خود را با این سیستم آشنا کنید تا لااقل آینده ی او دچار مشکلات کنونی شما نشود وفردا ی او نیز با این مسئله ومشکل روبرونباشد که محتاج دیپران برای انجام کاهرای شخصی خود شود چراکه همانگونه که پس از گذر سالهای طولانی چند سالی بیش نیست که کارت عابر وبانک اینتر نتی درایران راه اندازی شده بماند که تابستان گذشته که درایران بودم ,من هرکجا رفتم برق نبود ودستگاهها ی کامیپوتر خاموش بود و مدیر ومسئول بانک با کلی معذرتخواهی ازمن درخواست کردند ساعتی منتظر بمانم و ساعتها منتظر برگشت برق شدیم وهمه عاطل وباطل وبیکار چه تدر پشتمیزها چه روی صندلیهای انتظار درنوبت خود نشسته بودیم تا رحمت الهی شامل حال ما شده برق ادیسون خدا بیامرز به ما هم نمک نمکی برسد شاید کارمان راه بیافتد و کار بانکی خود راانجام داده پولی کشیده پولی واریز کنیم ومنکه ارز مسافرت رسیدذه بودم ومجدد دنیز مسافر بودمخسته ومانده جا مانده بودم که حال چگونه روی این صندلی پسارز ساعتها مسافرت خود را نشسته نگه دارم وبسیار باعث تعجب وتاسف من شد که اینگونه جامعه روزانه ازکار وزندگی خود عقب میماند وهمین مشکلات نیز در نظام کاری جامعه تاخیرهائی ایجاد میکند که بر صنعت وتولید وکار وچرخه ی مالی ایران تاپیر ناشایست وحتی زیان های مالی بزرگی را باعث میشود که عام ازآن بی خبرند و سرمایه های ملی ماست که بااین یک ساعت قطعی برق دود شده به هوا میرود وخود این ضعف بزرگی بر ای مملکتی ست که امید پیشرفت وباروری بدون یاری دیگر کشورها را دارد ومدام نیز ادعای این را دارد که نیازمند کشوری نیستیم برق را صاد ر میکند ومردم خود را با بی برقی با هزار مشکل مادی ومعنوی وروحی مواجه میکند وحتی زیانهای ملی ناشی از آنرا نیز پوشیده از اذهان عمومی نگاه میدارد وهدر رفتن کاز ازاین سوراخ وان سوراخ منازل هم جای خود دارد که نه خانه دار نه همسابه نه هم محلی نه اداره کاز هیچکدام توجهی به آن نشان نمیدهند وبایستی در گذر از یک محل جلوی دهان خود را بگیریم تا دچار مسمومیت نشویم وفرداست که این خانه با چند خانه مجاور آن به هوا میرود وحوادث مینویسد به اداره کار مربوط است اداره گار مینویسد همشهری بی توجه است وخبر نمیدهد صاحبخانه میگویدالبته اگر بامید خدا زنده باشد که اصلا خبر نداشت نشر گازی که احساس میکند از خانه ی اوست وخیال میکرده از لوله های خیابانیست وهمیسسن بی توجهی شهروند واداره حالت ودولت باعث مرگ ومیرهائی بی دلیل وفاجعه های بزرگی میشود که در هیچ کشوری باین شکل شاهد آن نخواهید بودمگر براستی وبناگاه لوله ای سوراخ شود وپیش از کشف آن کبریتی زده شود وگرنه چه اهالی خانه چه محل چه حتی رهگذر بلافاصله امر را به ان خانه وبه ادراه گاز تلفنی خبر میدهد واینگونه انسانی بودن چیزیست که ما در محیط کاروزندگی باید بیاموزیم تا کار وروال عادی زندگی ما کمی از دیگر کشورهای پیشرفته نیز نداشته باشد
¤¤¤ حالت: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
آفاق پوشیده از فر بیخویشی است و نوازش
ای لحظه های گریزان صفای شما باد
دمتان و ناز قدمتان گرامی ،‌ سلام !‌ اندر ایید
این شهر خاموش در دوردست فراموش
جاوید جای شما باد
ای لحظه های شگفت و گریزان که گاهی چه کمیاب
این مشت خون و خجل را
در بارش نور نوشین خود می نوازید
او می پرد چون دل پر سرود قناری
از شهر بند حصارش فراتر
و می تپد چون پر بیمناک کبوتر
تن ،‌ شنگی از رقص لبریز
سر ، چنگی از شوق سرشار
غم دور و اندیشه ی بیش و کم دور
هستی همه لذت و شور
ای لحظه های بدینسان شگفت از کجایید ؟
کی ، وز کدامین ره ایید ؟
از باغهای نگارین سمتی ؟
از بودن و تندرستی ؟
از دیدن و آزمودن ؟
نه .... من
بس بودم و آزمودم ... حتی
گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم
اما .... نه
ای آنچنان لحظه ها از کجایید ؟
از شوق اینده های بلورین /
یا یادهای عزیز گذشته ؟
نه ...آینده ؟ هوم ، حیف ، هیهات
و اما گذشته .... افسوس
باز آن بزرگ اوستادم
یادم آمد
چون سیلی از آتش آمد
با ابری از دود
بدرود ای لحظه ! ای لحظه !‌ بدرود
بدرود
¤¤¤ از: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
همواره باید بخاطر داشت که زندگی را برای زندگی کردن می بایست دوست داشت اما رزمانی کهکار زندگی تبدیل باین میشود که فقط زندگی کنیم که زندگی کرده باشیم وشدت فشارها قدرت صبر وشکیبائی آدمی را به سوئی میبرد که دیگر قادر به تحمل کار زروزانه ی خود نیز نباشد انگاه دیگر زندگی معنای واقعی زندگی کردن را از دست داده است لذا برای جلوگیری ازاینگونه احساسات در روزانه ی زندگی خود لازم است هم با شوق بکاری مشغنول شویم که براستی آنرا دوست میداریم وهم اینکه اجازه نداریم کار ما بر احساسات داخلی زندگی ما وروزانه ی ما تاثیر منفی بگذارد وزمانی که بدون خانه وارد میشویم گرفتاری بیرون را پشت در گذاشته تلاش نمائیم با خانه وافراد خانواده در راامش سر کنیم تا تحمل فردا برای ما آسان شود زندگی به اندازه کافی برای فردای ما برنامه دارد که لزومی نداشته باشد شب وخوابد واستراحت خود را به افکار بیهوده بر خود خراب کنیم وهمیشه تلاض کنیم نگذاریم چیزی واحساسی بدورن دل ما راه یابد یعنی درحد کار به آن فکر کنیم نه آنکه آنقدر به افکار متفرقه وحتی جدی پروبال بدهیم که او حریف ما شده وتسلطی عمیق برما پیدا کنئ که قادر نباشیم لحظه ای از فکر آن خود را خارج کنیم واین خود قدرت فکری بزرگی میخواهد که قادر باشیم درمیان مشکلات ارامش خود را نیز حفظ کرده هرچه را درجای خود به آن فکر کنیم.
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤
با سروهای سبز جوان در شهر
از روز پیش وعده دیدار داشتم
دیوانگی ست
نیست ؟
اینک تو نیستی که ببینی
با هر جوانه خنجر فریادی ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
ای خوبتربیا
این شعله نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز
ای خوبتر بیا
که محنت برادر من غرق در الم
کوهی ست بر دلم
گفتی که
آفتاب طلوعی دوباره خواهد کرد
اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
در خلوت شبانه این شهر مرده وار
هشدار گام به آهشتگی گذار
اینجا طنین گام تو آغاز دشمنی ست
یک دست با تو نه
یک دست با تو نیست
دیدم امید من برخسات
خشمنک
خندید
ندید و خیل خوف
در خلوت شبانه من موج می گرفت
با هق هق گریستن من
دیدم طنین خنده او اوج می گرفت
افروخت مشعلی
شب را به نور شعله منور ساخت
و پشت پلک پنجره ها داد بر کشید
از پشت پلکتان بتکانید
گرد فرون مانده به مژگان را
فریاد کرد و گفت
ای چشمهایتان خورشید زندگی
خورشید از سراچه چشم شما شکفت
اما
یک پنجره گشوده نشد
یک پلک چشم نیز
و راه
راهی نه جز ادامه اندوه
و خیل خواب خستگی و رخوت
افتاده روی پلک کسان چون کوه
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤

« حافظ» نیز غرلی ناب دارد ودر مورد « کار» اینچنین میگوید:
صبح ست ساقيا قدحي پر شراب كن
دور فلك درنگ ندارد شتاب كن
زان پيش تر كه عالم فاني شود خراب
ما را ز جام باده ي صافي خراب كن

خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع كرد
گر برگ عيش مي طلبي ترك خواب كن
روزي كه چرخ از گل ما كوزه ها كند
زنهار كاسه ي سر ما پر شراب كن
ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم
با ما به جام باده ي صافي خطاب كن
كار صواب باده پرستي ست حافظا
برخيز و عزم جزم به كار صواب كن* حافظ شیرازی*
*ـ کار مابرآیند خواست وبرنامه ماست آنکه خواست وبرنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ
*ـ آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند . ارد بزرگ
*ـ خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست ، فرمانروایی می کند . ارد بزرگ
*ـ فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن کار های خویش دارند . ارد بزرگ
*ـ اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری . ارد بزرگ
*ـ کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد کار¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا¤¤¤
Farzaneh Sheida


برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : آنکه پوزش نمی داند چیست! مناسب دوستی نیست .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .


ارد بزرگ : خردمندان تاریخ همچون رشته کوههای سترگ ، دشتهای آدمیان را نگاهبانی می کنند .


ارد بزرگ : کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ، از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است .


ارد بزرگ : پشیمانی، اولین گام برای پوزش است.


ارد بزرگ : درحالی که مردم برای اشتباه ناکرده هم باید پوزش بخواهند ! سیاستمداران پر اشتباه خود را عاری از هر گونه ایراد می دانند و برای همین هیچ گاه پوزش نمی خواهند .


ارد بزرگ : آنکه پوزش نمی داند چیست! مناسب دوستی نیست .


ارد بزرگ : از پس پشیمانی می توان راههای تازه ایی را برای نجات یافت .


ارد بزرگ : پشیمانی که ما را به راه راست نکشاند ، هیچ ارزشی ندارد .


ارد بزرگ : تنها پشیمانی را باید بخشید که بر اشتباه خود آگاه شده و آن را بر زبان جاری می سازد .


ارد بزرگ : بزرگداشت ، بخشش بی ریای مهر است مهری که با آن می توان بوی بهار را همیشه همراه داشت .


بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آرامش*


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد آرامش●

¤¤¤ بیا ز سنگ بپرسیم ¤¤¤
درون اینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون اینه ها در پی چه می گردی ؟
¤¤¤ سرو ده ی: فریدون مشیری ¤¤¤
داشتن آرامش در زندگی بمانند داشتن یکی ازموهبت های خدائی ست وانسانی که قادر باشد بادرون خود رد آرامش باشد همواره زندکی خوبی را در یپیشروی خویش خواهد داشت.
آرامش در زندگی انسان از عمده چیزهائی ست که نقشی بسیار بزرگ را در نحوه ی زندگی آدمی بازی مکیند چراکه بدون داشتن آرامش درونی وروحی وفکری وجسمی قادر نیستیم یک زندگی درست را برای خویش بسازیم انسانها کمتر به این مسئله توجه دارند که آرامش روحی بسیار در زندگی آنان میتواند اثر گذار بوده وحتی درجشم آنان ننیز بخصوص در سالم بودن وحتی داشتن بیماریها اثر شایانن توجهی را دارا باشد چراکه انسان سالم وبیمار چانانچه آرامش درونی نداشته باشد بیماری است وشخص بیمار نیز بیشتر از آنچه هستت در بیماری خود دچار کسالت ویا درد میشود چراکه روح آدمی پذیرای آنچیزی ست که ما باو میدهیم وزمانی دکه روح را در آرامش نگاه نداشته باشیم وبا آشفتگیهای روزمره وفشارهای روزانه وحرص وجوش خودرن ها وغصه خوردنهای بادلیلی وبی دلیل روح خود را پریشان میکینم قادر نخواهیم بود که بدرستی نیز زندگی کنیم ودر تصمیمات واعمال روزانه خودنیز دچار داشتباهات بیشتری میشویم ونمیتوانیم تمرگز فکری خود را حفظ کرده ومسائل را بگونه ای بازنگری کنیم که نتیجه ی درست از بررسی وبازنگری آن داشته باشیم ودرنتیجه تصمیم درستی را نیز اتخاذ کنیم ازاینرو ارامش درونی چیزیست که میتوانئد بعنوان یک حلال در زندگی ما حل کننده بسیاری از واکنش های ما در زندگی باشد بزرگان میگویند آنکه باخود وبا درون خود در آرامش نیست نمیتواند با دنیای خود نیز در ارامش بسر برد .درنتیجه آنکس که باخود مشکل ندارد وباخود دردرون خویش نیزآرام است ودنیا را نیز با نگاهی ارام وبا ارامش مینگرد ومشکلات نیز اورا از کوره بدر نمیکند چنین شخصی ,«خود برای خود» بهترین دوست خواهد بود چرا که همواره میتواند بر زندگی خود مسلط شده وزندگی را بگونه ای آرامدنبال کند ودرعین حال بهترین دوست انسان نیز میتواند برای ما باشدچراکه او , باخود ودنیای خود در آرامش فکری بسر میبرد ودرعین حال مشکلی با خود ودنیا ندارد که سرشاراز منفی گرائی ها یا بدبینی ها باشد وآنچه برای ما توصیه مینماید نیز با صداقت وپاکدلی وبدون ریشه های شخصیتی بدی ست که نمونه های آن را در افرادبدخو وبداندیش ومنفی گرا وخودخواه و...می بینیم که اثر سو برزندگی خود ودیگران دارند ,دوستی با چنین شخصی نیز میتواند چون موهبتی باشد چراکه در کنار اوتجربه ی آرامش روحی شخصی خودرا نیز پیدا خواهیم کرد ودرزندگی خود نیز روحیه ی ارامی را خواهیم داشت , یاد خواهیم گرفت که چگونه آرام باشیم وچگونه با مسائل برخورد کنیم , چراکه دیدگاه وتفکر فکری وبرخوردهای او همراه با نگاه ارام وارامش بخش او به زندگی نگاهی مختص به اوست ودرنهایت راستی ودرستی وصداقت وزیبائی, در نتیجه اوشخصیتی را داراست درخور توجه وتقدیر وبراحتی نیز میتواند با دیدگاهی زندگی را نگاه کند که بسیاری بعلت مشغله ی فکری وناراحتیهای روحی ودرونی ویاس وسرخوردگیهای خود قادر بدیدن آن نیستند وحتی میتواند ازبیرون میدانگاهی راکه شما داخل آن ایستاده اید حتی بهتر از بنگرد وبرافکار و تصمیمات شما وبخصوص خودروحیه ای مثبت بخشیده و تمامی راه زندگی نیز درهمه ی موارد یاور خوبی خواهد بود .آشنائی با اینگونه افراد شاید بهترین چیزی باشد که انسان در زندگی تجربه میکند شما بخواهید یا نخواهید درکنار ایشان نمیتوانید آشفته وپریشان باشید وحالت آرام وصبور ودوست داشتنی ایشان شمارا نیز درعین داشتن هزار مشکل یا حتی بدترین مشکل ارام میکند .بزرگی فکر این افراد یکی از دلایلی ست که شما در آنان آرامش وصبوری عمیق وخاصی را مشاهده خواهید کرد وحتی گاه انسان دچار حسرت نیز میشود وقتی که میبیند که این شخص چقدر با صبوری وآرامش برزندگی خود وروزگارنگاهکرده وچقدر تسلط عمیقی بر آن دارد وچه زیبا با هرچه پیش میاید نیز کنار آمده وباان بگونه ای برخورد میکند که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است وهمین باعث میگردد که او براحتی هر مشکلی را ازسرخود بازمیکند وبرای ان نیز مدت زیادی نیزصرف نمیکند تا انرا حل کند وصبر شکیبائی وارامش او همیشه راه حلهای متعددی را درنگاه او خواهد اورد که براحتی درانتخاب آنان با آرامش یکی را برگزیده ومعمولا نیز موفق میشود چراکه او حتی اگر موفق هم نشود خود را نمی بازد وپس از زمان کمی مجدد ارامش وتفکر وتمرکز ثابت خود را بازیافته بکارهای خود بگونه ای مشغول میشود که قادر باشد مجدد چاره ای بر مسائل پیدا کند اینگونه افراد معمولا هیچ چیز قادر نیست انها را از راهی که درپیش دارند باز دارد وانسانهای مصممی نیز هستند که پشتکار فوق العاده زیادی نیز دارند وبا انکه سرشار ازارامش هستند درعین حال انسانهائی سخت کوش وتلاشگر ومفیدنیز هستند درنتیجه دنیای ارامش دنیای سعادتی ست که هرکسی بتواند انرا در زندگی خود یافته پیدا و در روزمره ی زندگی خود آنرا جائی دهد ,انسان خوشبختی خواهد بود که با وجود داشتن تمامی مشکلات مشترک وهمسان با جامعه ی خود همواره در ثبوت روحی واخلاقی به سر میبرد ومیتواند چاره ساز مشکلات دیگران نیز باشد.
____________
پشت تصویر سیاه زندگی* فرزانه شیدا

پشت تصویر سیاه زندگی
همه چی آروم آروم فنا میشه
بخودم میخندم از بس که دلم
باز میگه: دنیا پر از وفا میشه
طفلی دل! از بسکه ساده دل بوده
تو خیالش رنگ بی وفائی نیست
همه دنیاش پر عاشقی شده
برا اون دنیا واسه جدائی نیست
طفلی دل که صدبارم اگه شکست
باورش نبود جفا هم همینه
آسمونش اگه آفتاب اگه ابر
بخوش میگفت که زندگی اینه
باورش نبود که آدما همه....
با دلای سنگی شون زاده شدن
رسم عاشقی مرام دلها نیست
واسه دل شکستن آماده شدن
باورش نبود که وقتی واسه عشق
همه هستی شو هم رو میکنه
آب از آب تکون نمیخوره آخه
هرکسی با بدیهاش خو میکنه
دیگه فرقی ام نداره دیگری
پیش پاش قلبشو قربونی کنه
شایدم توُی دلش بازم میگه
بهتره این دلو زندونی کنه
اگه راستشو بخوای بهت بگم
گرچه هرچیز ی یه اندازه داره
دل ما ولی توی زندون غما
حالا هرروز ترکی تازه داره
اما ما قربونی همین دلیم
اینه که بازی دنیا مال ماست
تا میشد هرکسی قلب ما شکست
شاهد حرفای من همون خداست
شاهد حرفای من همون خداست.
شعر از فرزانه شیدا
چهارشنبه 21 فروردین1387
ازاینرو ست که میگویند جائی که ارامش نباشد خوشبختی وراحتی وزندگی حتی وجود ندارد چراکه افراد دراشفتگی هرگز توان زندگی درستی را نخواهند داشت وبهرسو که نگاه کنند مشکلی برایشان وجود دارد که میبایست به حل آن بپردازند واین خود خستگی روحی ایجاد کرده شادی وارامش را اززندگی انان دور میکند ونمیتوانند نه خود مشکل گشای خود باشند نه برای دیگران سودی داشته باشند چونکه انقدر خود گرفتار واشفته اند که دیگر جائی برای فکرکردن به دیگری یا یاری بدیگران باقی نمیماند .انسانهای ارام معمولا دوستان بسیار زیادی را نیز درگردخود خواهند داشت چراکه نیاز ادمی به ارامش همه را جذب چنسن ادمی میکند که حضور وجود او به انان نیز ارامش روحی میدهد حتی اگر بااو درد خود را نیز بازگو نکنند. وصد البته برای هر چیزی دردنیا نیز شکل مثبت ومنفی وجود دارد آرامشی که از روی نادانی باشد هرگز نمیتواند سودمند وزندگی بخش باشد واگر همواره کسی درارامشی ناشی ازبی خیالی یا لاابالی گری بسر برد انگاه است که زندگی خودرا رو به فنا برده وباعث خشم وناارحتی دیگران نیز خواهد شد .ارد بزرگ میفرمایند : آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند . ارد بزرگ
البته باید این تفکر اشتباه ا از ذهن خواننده ی این متن نیز دور کرد که هدف ایشان از گفتن اینجمله ایننست که انسان نمی بایست ارامش داشته باشد که هدف ارامشی منفی از سر نادانی ولاابالی گری وبیفکری هائیست که بسیاری از انسانها را به انیسانهای بیکاره وبه اوباشی تبدیل میکند که زندگی دیگران را نیز درمحدوده ی وجود وحضورخود به مخاطره می اندازند
¤¤¤ .. وندانستن....از : « مهدی اخوان ثالث » »¤¤¤
شست باران بهاران هر چه هر جا بود
یک شب پاک اهورایی
بود و پیدا بود
بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند
لیک پنداری
هر کسی با خویش تنها بود
ماه می تابید و شب آرام و زیبا بود
جمله آفاق جهان پیدا
اختران روشنتر از هر شب
تا اقاصی ژرفنای آسمان پیدا
جاودانی بیکران تا بیکرانه ی جاودان پیدا
اینک این پرسنده می پرسد
پرسنده : من شنیدستم
تا جهان باقی ست مرزی هست
بین دانستن
و ندانستن
تو بگو ، مزدک !‌ چه می دانی ؟
آنسوی این مرز ناپیدا
چیست ؟
وانکه زانسو چند و چون دانسته باشد کیست ؟
مزدک : من جز اینجایی که می بینم نمی دانم
پرسنده : یا جز اینجایی که می دانی نمی بینی
مزدک : من نمی دانم چه آنجه یا کجا آنجاست
بودا : از همین دانستن و دیدن
یا ندانستن سخن می رفت
زرتشت : آه ، مزدک ! کاش می دیدی
شهر بند رازها آنجاست
اهرمن آنجا ، اهورا نیز
بودا : پهندشت نیروانا نیز
پرسنده : پس خدا آنجاست ؟
هان ؟
شاید خدا آنجاست
بین دانستن
و ندانستن
تا جهان باقی ست مرزی هست
همچنان بوده ست
تا جهان بوده ست
¤¤¤« مهدی اخوان ثالث » ¤¤¤
... والبته مشخص است که در دانستن وندانستن فرقی هست اینکه بدانیم از چه ارامیم یا ازچه پرزیشان چگونه انسانی هستیم وآرامش وپریشانی ما ز چیشت همه وهمه نماینده شناخت ما از خود مساست درهمین راستا باز ارد بزرگ میفر ماند :
آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند . ارد بزرگ
وبازهدف ایشان این نیست که بگویند آشفته زندگی کردن بهتر از ارامش است بلکه ایشان صد ارامشی هیتندکه انسان را روبه تزلزل اخلاقی وباعث نادانی وکورچشمی ادمی بر زندگی دکردد وموجب شود که انسانی چون یک شخص مزاحم همواره در زندگی دیگران نقش فردی را بازی کند که همگان باید باو برسند ویا باید خرج اورا بدهند وبه مسائل او توجه کنند ومشکلات اورا نیز حل کنند ومتوقع است که همه وهمه می بایست بفکر او باشند الا خود او ! چنین آدمی مسلم است جز یک انسان وابسته وشخصیتی مبتذل وبیهوده هیچ جیز برای ارائه ی شخصیت خود ندارد ومعمولا نیز تا اخر عمر بلای همگان وبقولی وبه زبان ساده تر آویزان دیگران است ووابستگی او از سر بیخیری یا بیتوجهی او به خود به زندگی وبه دیگران همیشه باعث میگردد که درجای ثابتی باقی مانده هرگز قدمی در زندگی ترقی نکند وهمیشه نیز دست نیاز بسوی دیگران دراز کند وحتی شرمی نیز ازاینکار احساس نمیکند اینگونه افراد معمولا با توقعات خود از خانواده وجامعه انقدر پیش میروند که گاه دیگران را به جان اورده وحتی طرد میشوند وچون معمولا خانواده وبخصوص والدین کمتر قادر به طرد فرزند خو د هستند ممکن استن پدرومادری تا اخر عمر خرج این فرزند را هم بکشد وزمانی که او با دنیا پش از انکه عمر والدین او تمام شد تنها میشود تازه شاید بخود بیاید دکه ای وای نه کسی شده است ونهدیگر زمانی دارد تا کسی بشود وباز با هرچه بجا مانده از والدین است مدتی را سرکرده سرانجام انسان بدبختی میشود که یا یکنفر دیگه را پیدا میکند به او اویزان شده بساطی را که با والدین داشت حال با همسری ودوستی واشنائی از سرگیرد یا کوچه گرد وویلان خیابان خواهد شد و.پای حرف او که بنشینید این او نیست که با دنیا نساخته است دنیاست که خوب او را نمیخواهد اما باز هم معتقد است که ارامش دنیای او بهترین سعادت زندگی اوست بی انکه بداند ارامش او بدبختی بسیاری ازانیانهای پیرامون او درخانواده جامعه اجتماع وحتی کشور اوست .درمورد جامعه یخانواده وجوامع بزرگتر نیز ارد بزرگ میفرمایند:*آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد . ارد بزرگ.افراد یک خانواده ویک جامعه, اگر به آرامشی نادرست مبنی بر تنبلی وکوته فکری خودکنند فاتحه ی ان خانه وخانواده و جامعه وملت و کشور رانیز باید خواند درواقع جائی که صلح وارامش نیست زندکی هم نیست وهرچه شما سعی کنید خود به زندگی سروسامامن بدهید نیز باز عوامل خارجی مانع آن خواهند شد که شما یک زندگی راحت را داشتهباشید ودرارامش وراحتی فکر زندگی کرده امورات بگذرانید خانه ای که حتی متاسفانه معتادی را دردرون خود جای داده است نیز بگونه ای خانه ی شمشیر است که حال او وموقعیتهای اونیز چون شمشیریست که هم بردل اعضای خانواده زخم میزند هم خود او هم زندگی او وخانوادگی او درهمین بین درهرکجا شمشیرهائی امثال این درد موجود باشد زخمه ی دل وروح واحساس نیز هشت واز آنجا ارامش رخت برخواهد بیست وشما احساس خواهید نمود که تلاش شما برای زندگی همواده به بن بست میرسد
جایی که شمشیر است آرامش نیست . ارد بزرگ ¤¤¤
در نتیجه زندگی وقتی معنای واقعی خود را خواهد داشت که کا شکل درست ارامش را نیز درآن داشته باشیم ودرتمای محیطی که در زندگی با آن سروکار داریم قادر به ساختن محیطی ارام برخود ودیگران باشیم ودیگر موقعیتهای زندگی نیز اینگونه ارامشی را ازما سلب نکند در همین موضوع می بایست گفت خانه روح ودل وفکری آرام است که روحی بزرگ واندیشه ای تعالی دران زندگی کند آنگاه خانه ی زمینی ما برسطح خاک نیز ارامش خواه گرفت پی درتمامی فرگردها بیک نتیجهی واحد رسیدیم انسان برای یک زندگی مناسب ودرخور شان وشخصیت ومقام انسانی خود دردرجه ی اول می بایست فکر روح ودرون واندیشه ودل خود را وسعت بخشیده رشد داده وبه مکانیبرساند که قاغدر باشد برتمامی مشکلات تسلط داشته با آن سازش کرده ومیا یاآن مقابله کند انسان متعالی کسی ست که خانه ای دراارمشد دل وروح وزندگی دارد وهمچننین دنیای امروز وفردای خود را نیز به ارامش میکشد وزندگی دیگران را نیز رونق وجلای خاصی بخشیده که توسط آن زندگی آرامبخش روح وقلب همگان باشد.
¤¤¤ قامت عشق ¤¤¤
بر دل و قامتت «ای عشق» اگرجا بشوم
غصه ای نیست اگر «واله و شیدا» بشوم
منتظر نیست دلم مهر تو دیدن شب و روز
بس مرا زآنکه به شوق تو شکوفا بشوم
خوش دمّی را که غم عشق تو باشد بدلم
ورنه بی عشق تو آواره ی صحرا بشوم
¤¤¤ فــرزانه شـــیدا / یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷¤¤¤
عشق از جمله چیز هائی ست که آرامش روحی دلها را فراهم میسازد واگر عشقی باشد که توسط آن ادمی روح وقلب خویش را به ارامش عرش خداوندی برساند انگاه ارامشی را خواهد یافت که در آن همواره عاشقانه میتواند ارامشی درخور تحسین نیز داشته باشد در زندگی عشق بعنوان درد خانمانسوزی شناخته شده است که آدمی را دربدر وسرگردان میکند اما همواره در زندگی شاعران ونویسندگان عشق و=بوده وهست که آنان را شاعر ونویسنده کرده ومیکند ومعمولا عشقی زمینیس که سرانجام آن شکست درونی قلبیست همواره با عشق خداوندی آمیسخته وجلائی دل وروح بشری میگردد وشاعرونویسندگانی چون شاعران ونویسندگان ب بزرگ شناخته شده ی دنیا را درتاریخ زندگی ما مانا وپایدار میکند وقلم این افراد که گاه فریاد نیز میزند باز قلم آرامشی ست بر آنان که فریاد را نمیشناسند وروح خویش را بی یاری قلم در سیاهی هائی میبینند که توان ابراز آن را ندارد وشاعر ونویسنده در جای ایشان فریاد میزند .باشد که قلم شنیده شود در صدای حق وعدالت .


¤¤¤پایان فرگرد آرامش ¤¤¤

¤¤¤به قلم: فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

طعم عشق به میهن

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد مار بدورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت به سوی شهر خویش باز گشت مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید زنی کامل در آب دیده می شد از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید . میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت . چند سال گذشت در پایان جنگ ایران سلوکیان (جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش .

آن شب در زیر نور مهتاب مهرداد به دخترش میترادات گفت ای عزیزتر از جان می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی . رایزاننم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند آیا قبول می کنی همسر او شوی ؟ دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را بیاد آورد .
در دل گفت آه ای پدر ، آه ای پدر من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت .

سرش را پایین انداخت و گفت پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم پادشاه ایران دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم .
میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست اما صدای شادی ایرانیان آرام ش می کرد همچون آرامش آغوش پدر ، و آرام گریست .
اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
سالها گذشت میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود بر لب همان جوی آب نشست خود را در آن دید اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و طعم میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت .


یاسمین آتشی

ارد بزرگ : بزرگترین ابزار دفاع در برابر دشمنان ، خرد و اندیشه است .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : آدم خودساخته ، بازیچه بادهایی که به هر سو روانند نمی گردد .


ارد بزرگ : آفتاب زندگی مرد و زنی که بدون هم به میهمانی می روند بسیار کم فروغ است .


ارد بزرگ : راه مبارزه با اندیشه نادرست ، پرداختن بر اندیشه درست است . هر راه دیگری ، ریشه کجروی را نیرومندتر می سازد .


ارد بزرگ : شراره های آتش دل تا به آسمانها کشیده می شود هر چند در پرگار نگاه چشم نگنجد .


ارد بزرگ : بزرگترین ابزار دفاع در برابر دشمنان ، خرد و اندیشه است .


ارد بزرگ : شمشیر نادان هایی که در برابر خردمندان می ایستند خودستایی و خودسری است .


ارد بزرگ : وابستگی زیاد به دانستن اخبار و رویدادهای پرآکنده جهان ، پس رفت ما را به ارمغان می آورد .


ارد بزرگ : کسی که اندیشه اش بازیچه اخبار و رویدادهای گوناگون است هیچ گاه به آرمان و هدف زندگی خویش نمی رسد .


ارد بزرگ : در دل هر بنایی کرشمه یاری را می شود دید ، اگر دلنوازی نباشد خشتی بر خشت نمی نشیند .


ارد بزرگ : نگهبانی از داشته های یک کشور برای فرمانروا یک قانون است و انجام آن خودستایی ندارد .


ارد بزرگ : خوی آدمی همواره بدنبال دگرگونی و هدفمندی است .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg

ارد بزرگ : رستاخیزهای اجتماعی بدون همراهی زنان شجاع غیر ممکن است چرا که زن پرچمدار وارستگی ، پاکی و از خودگذشتگی ست .


ارد بزرگ : چه بسیار اشکهایی که نوید شادی اند و چه فراوان خنده هایی که لبالب از غم و اندوه ...


ارد بزرگ : خوی آدمی همواره بدنبال دگرگونی و هدفمندی است .


ارد بزرگ : با روشنگری می توان جلوی بسیاری از آشوب های بی مورد را گرفت .


ارد بزرگ : بزرگترین کجرویها را زمانی انجام می دهیم که فکر می کنیم دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم !


ارد بزرگ : در پشت هر سرفرازی بزرگی ، نگاه و سخن مهر آمیز و دلگرم کننده ی نهفته است .


ارد بزرگ : سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا .


ارد بزرگ : روان خود را با خبرها و داده های نادرست به بند نکشیم .


ارد بزرگ : زمانی که نیروهای درون خویش را انکار کنیم نگرانی در درونمان لانه می کند .


ارد بزرگ : در جامعه ایی که هدفمندی و تلاش وجود دارد ، کار و کوشش ارزش دارد و فرمانروایان زمینه پویش را فراهم می آورند ناراستی هایی همانند دوستی نابهنجار دختر و پسر گل نمی کند .



ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : روان ، همواره تشنه پرواز و بالا بردن خواسته های آدمی است ، این همان ریشه بالندگی آدمی ست .


ارد بزرگ : ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است .


ارد بزرگ : در طبیعت فصل بهار ، تنها سه ماه است ، اما آدمی می تواند همواره بهاری باشد .


ارد بزرگ : بی پناهی و سرگردانی کودک امروز بیش از هر زمان دیگری ست .


ارد بزرگ : گاهی با سکوت نیروی خویش را ، بهتر نشان می دهی .


ارد بزرگ : مهمترین گزینه برای ساختن یک فرمانروایی بزرگ ، توانمندی و پیشرو بودن است و لازمه رسیدن به توانمندی همیاری مردم است و مردم هنگامی همراه می شوند که براستی آزاد و شاد باشند.


ارد بزرگ : و فرمانروایی که دروغ گفت ، فر و شکوه خویش را به خاک سپرد .


ارد بزرگ : گردش نظام مالی آلوده ، شمشیر دشمنان مردم را تیز می کند .


ارد بزرگ : تندرستی پیش نیاز هر آرمان باشکوهی ست .


ارد بزرگ : شناخت ما از کرانه دریای وجود بزرگان ، تنها به اندازه میدان دید چشم اندیشه ماست و نه بیشتر .


هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم




روز آغاز جشن مهرگان بود و نمایندگان کشورهای گوناگون همراه با هدایایی نفیس به کاخ فرمانروای ایران در شهر صد دروازه ( دامغان امروزی ) وارد می شدند عجیب ترین هدیه مربوط می شد به کورنلیوس سولا فرمانده ارشد روم که سه دختر بسیار زیبا به پادشاه ایران هدیه نمود .
آن سه دختر آنقدر زیبا بودند که همگان از دیدن آنها شگفت زده شدند . نماینده روم گفت فرمانروای ما به پاس آرامش مرز هایمان این سه بانوی زیبا که همه از نجیب زادگان کشورمان هستند را تقدیم پادشاه ایران زمین می کند .
پس از پایان مراسم رایزن ارشد مهرداد دوم ( اشک نهم ) که پیری سالخورده بود نزد فرمانروای ایران آمد و گفت کشور روم بزودی به ایران یورش خواهد آورد اشک نهم با تعجب گفت او امروز سه پریزاد به ما هدیه کرد ! چگونه فردا به ایران خواهد تاخت ؟
آن پیر سالخورده گفت وقتی دشمن از آرامش مرزها سخن می گوید و هدیه به این خاطر می فرستد بدین معناست که به این آرامش وفادار نیست و آن را خواهد شکست این سه خوبرو را هم از برای گرفتار نمودن دل فرمانروا فرستاده است .


اشک نهم با شنیدن این سخن سران ارتش ایران را فرا خواند و از آنها خواست لشکریان را آماده رزم نموده و به سوی باختر ایران و مرز های روم حرکت کنند . روزی که لشکر ایران از میان رودان گذشت لشکر آماده به رزم کورنلیوس سولا در پیش روی آنها ایستاده بودند .
رومیان پس از دیدن دهها هزار جنگاور آماده به رزم ایران در بهت فرو رفتند ، کورنلیوس سولا نامه ایی برای اشک نهم فرستاد و در آن نامه پایبندیش را به پیمانهای گذشته یادآوری نموده و با لشکرش از برابر سپاه ایران دور شد .
اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها .
و اشک نهم پشتیبان اندیشه های رایزنان دانای خویش بود . اندیشمندانی که پیشاپیش آینده را پیش بینی می نمودند .
و بدین گونه بود که ایران در دوران مهرداد دوم به پنهاورترین دوران دودمان اشکانیان رسید .



یاسمین آتشی
http://yasamin-atashi.blogspot.com/2009/11/blog-post_295.html

برخورد با ریشه کارمندان فاسد





سلطان سنجر پادشاه دودمان سلجوقی هنگامی که وارد شهر کرمان شد دریافت مردم شهر دچار بغض و ناراحتی هستند رایزنان خویش را فرا خواند و علت را جویا شد ، گفتند بسیاری از کارمندان دستگاه دیوانی بر مردم شهر فشار آورده و از جایگاه خویش سوء استفاده می کنند .
فرمانروای ایران همان جا استاندار کرمان را از کار بر کنار نمود با اینکه از نزدیکانش بود و یکی از اتابکان ( ریش سفیدان )را برکار گمارد . گروهی نزد فرمانروا آمده و گفتند سردی مردم از کارمندان دون پایه است نه از حاکم رشید کرمان .
سلطان سنجر خندید و گفت : مردم آنقدر دانا هستند که می فهمند بدکرداری کارمندان برخواسته از پشتیبان آنهاست .
سپس ادامه داد آبادانی ایران با مردم رنجور راه به جایی نخواهد برد .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .
سلطان سنجر پادشاه دودمان سلجوقیان به نیکی پی به ریشه درد برده و آن را بر طرف نمود .

یاسمین آتشی

http://yasamin-atashi.blogspot.com/2009/11/blog-post_2801.html

شعر زیبای از فهيمه صفاريه

امروز تمام خيالت را در چمدان تنهاييم جاي دادم
و به ميهماني چشم هاي تو آمدم
- ميهماني نا خوانده -
شايد كه ميزباني تو
التيام بخش درد هاي تنهاييم باشد ...



پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان