۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

نگاهی به زندگینامه و اشعار فهیمه صفاریه سراینده خوب کشورمان

به نام یگانه زیبای عاشق زیبایی  

زمستان سال شصت و یک خورشیدی تازه متولد شده بود که آمدنم در هوای سرد دی ماه - درحالی که خداوند نقل های سپید را برای شادباش بر سر مردمان پایتخت می ریخت  - رقم خورد.
نامم را فهیمه نهادند تا با نام خواهر بزرگم قرین باشد و بدین ترتیب بود که ره آور شب یلدا ، یلدا نشد .
آخری بودم از یک جمع سه نفره و به قول قدیمی ها ته تغاری و عزیز دردانه .
شناسنامه هم را روز دوم دی ماه گرفتند تا بدین منوال هرسال بهانه ای برای سه روز پیاپی شادی داشته باشند .
از کودکی ام خاطرات چندانی به یاد ندارم مگر آنکه با خواهرم ساعت ها می نشستیم و شعرهای کودکانه میخواندیم ...
تا آنکه روزهای شاخساران پر از گیلاس به تندی پلک زدن یک کودک گذشت و اولی شدم .
و دبستان نیز مانند هفت سال اول زندگی به سرعت اما پربار سپری شد و به دورانی پای نهادم که راهنمایی می خواندندش .
نخستین نوشته شعر گونه خود را در سیزده سالگی برای درس زبان و معلم مهربان آن سرودم .
آز آن پس هرگاه لطافتی روحم را نوازش می دهد آن را بر روی سپیدی کاغذ با خودکار آبی می نگارم تا دل کاغذ نیز آسمانی گردد.
امید که روزی دل همه ما آدمیان آسمانی شود .
از دلکهاتان غمان تا جاودان مهجور باد .
                                                                   فهیمه صفاریه
                                                                    زمستان 1388


***********

1-

و صداي قدم هاي كسي مي آيد

كه پر از احساس است

نيم نگاهي مي كند و مي گويد

" دوستت مي دارم "


***********
2-

امروز تمام خيالت را در چمدان تنهاييم جاي دادم

و به ميهماني چشم هاي تو آمدم

- ميهماني نا خوانده -

شايد كه ميزباني تو

التيام بخش درد هاي تنهاييم باشد ...



***********
3-

ملخ هاي شوم احساست ،

برگ هاي سبز وجوديم را مي جوند و نابود مي كنند .

به اين هم قانعم

سبزي وجودم ،

آن ها را تا هميشه بي نياز خواهد كرد ...



***********
4-

هيچ مي داني :

كه شكفتن گل لبخند بر روي لب هاي مهربانت

مي تواند باعث سبز شدنم گردد ... ؟

و من وقتي سبز شوم ، پرندگان شادي

بر روي دستانم تخم خواهند گذاشت ؟!

و وقتي سبز شوم

ديگر هيچ طوفان اندوهي نمي تواند سبزي خيالم را از من بربايد ؟!

نه نمي داني

اگر مي دانستي

هيچ گاه ، لبخند مهربانت را از من دريغ نمي كردي

و با لبان خاموش فرياد نمي زدي :

" من بي تو بسيار خوشبختم "



***********
5-

آنقدر عشق را در چشمان زيبايت ريختي كه من از تمام دنيا غافل شدم .

مرا در ضيافت چشمانت پذيرا باش،

مي خواهم عاشق ترين شاعر دلت شوم.


***********
6-

امشب آسمان خيالم سراسر ستاره باران است .

نگاهي به آسمان مي اندازم .

- به اميد تك شهابي -

شايد كه با گذشتنش ، آرزوهاي كوچكم نيز به حقيقت بپيوندند ....



***********
7-

كاش زماني كه دلم براي دلت تنگ مي شد ،

شاپرك چشمانت پروانه وار اطراف شمع تنهاييم مي گشت و

لااقل دلم بيهوده تمام نمي گشت .

ولي افسوس كه همواره لبخند مهربانت بر روي قاب شيشه اي دلم نقش بسته است .

و واي به روزي كه اين شيشه هم به سنگ دل تو شكسته شود .



***********
8-

چندي است كه شادي از من رخت بر بسته است

و من قفس تنهاييم را در دست گرفته ام

و به دنبال

پرنده ي خوشبختي مي گردم .


***********
9-

امشب براي دل خود سياه پوشيدم

و در مرگ احساسم به سوگ نشستم ،

شايد دل بارانيت برايم ببارد .

غافل از اينكه ،

امشب آسمان دلت از هميشه مهتابي تر است .



***********
10-

دوست دارم تو را بسرايم ، اما نه

تو قبلا سروده شده اي

و مانند غزلي در ديوان زندگي ام جاي گرفته اي ،

تا مرا كه شعري ناتمام هستم ، به پايان برساني .

مرا مانند خود غزلي ساز

كه فردا تمام شاعران در سرودن اشعار خود به ما اقتدا كنند.



وب سایت شخصی فهیمه صفاریه
http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg

ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .


ارد بزرگ : کسی که گذشت و بخشش در درونش نیست تنها نام آدم را بر خود دارد .


ارد بزرگ : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .


ارد بزرگ : آیا همه باید به یک اندازه داشته باشند ؟! پایگاه مردمی همه آدمیان باید برابر باشد ؟! کسانی که اینها را می گویند یا ابلهند و یا گرگانی هستند که پوستین گوسفند به سر کشیده اند . آنگاه که عده ایی شب و روز برای رشد و بالندگی سرزمینشان تلاش می کنند از همه چیزشان می گذرند هزاران هزار نام ناشناخته در وادی های گوناگون از کیان کشور ، آزادی و مردم خویش با سینه ایی ستبر نگهبانی می کنند را چگونه می توان با کسانی یکی نمود که تنها موارد با اهمیت زندگی آنها ; زمان خواب و خوراک ، دیدار دوستان کوچه و بازار ، آخرین فیلمی که بر پرده سینماست و یا چشم و ابروی دیگری ست...


ارد بزرگ : پند و اندرز بسیار ، همچون دشنام آزار دهنده است .


ارد بزرگ : آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت .


ارد بزرگ : آدمیان نیرومند در هنگامه آورد و پیکارهای سهمگین ، شادی هدیه می دهند .


ارد بزرگ : آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است .


ارد بزرگ : شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است .


ارد بزرگ : رنگ های روشن به زندگی و شادی نزدیکترند.


گفتگو با کودکان

http://kherad.parsweblog.com/files/2009/11/child-479.JPG


مکتب دار محله "مهاد مهین" (از محلات قدیمی شهر تبریز) به مادر کودک گفت فرزند شما هر روز پژمرده تر و منزوی تر می شود مادر گفت : از زمانی که پدرش در جنگ (ایران و عثمانی) گمشده است کودکم را نمی دانم چگونه شاد کنم کمک دولت کفاف زندگیمان را نمی دهد . پیر مرد مکتب دار کمی فکر کرد و گفت با او گفتگو کن .
مادر گفت فقط گفتگو ! در حالی که چشم کودک به دست من است .
پیرمرد گفت خیر عقل کودک به زبان شماست اگر با کودک گفتگو کنید بسیاری از خیالات او کاسته می شود او هم اکنون در دست رویاهای تیره اسیر است .
این همان نکته ایی ست که ارد بزرگ اندیشمند کشورمان از آن یاد می کند و می گوید : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .
گفته می شود با تحول در رابطه مادر و کودک ، بتدریج روحیه کودک تغییر نموده و انزوای او در هم شکست .

یاسمین آتشی

ارد بزرگ : کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند !.


ارد بزرگ : کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او .


ارد بزرگ : فروختن مواد خام هر سرزمینی ، ننگ آور است همانند فروختن فرش است و چراغ خانه .


ارد بزرگ : بانک ها به دو مسیر می روند: یا همچون یک سد ، برای بهره برداری و رشد یک کشور بکار می روند و یا : همچون چاه های ژرف و هولناک خون یک سرزمین را می مکند .


ارد بزرگ : برای آدمهای گرسنه ، هیچ نسخه ایی ، جای خوراک آنها را نمی گیرد .


ارد بزرگ : فرمانروایان برای رشد و بهروزی جوانان رودخانه های هدفمند کار فرام آورند ، تا توان آنها به شوره زار و مرداب نرسد .


ارد بزرگ : کسی که هنگام انتخاب همسر ، یکه تازی می کند و سخن ریش سفیدان را به هیچ می گیرد بارها و بارها با اشک ، رخش را خواهد شست .


ارد بزرگ : نزدیکی به آدمهای بی خردی که همیشه در زندگیشان اشتباه می کنند تاوانی دهشتناک دارد و اگر این رویداد رخ داد سرد و سخت باشید همچون کوه ، که مار به دور گردنتان چنبره زده است .


ارد بزرگ : تنها کسانی از آرزوهای نیک جوانان واهمه دارند که بر جایگاه خویش بیمناکند .


ارد بزرگ : هیچگاه امید کسی را نا امید نکن، شاید امید تنها دارایی او باشد .




بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *امید*


● بعُد سوم آرمان نامه●
● فرگرد امید ●


در سرزمین عشق ...تا بیکرانه های رفتن
میبایست رفت
تا آنجا که مهتاب آواز میخواند
خورشید درپرتوی خویش
رقصان میدرخشد
پرنده در نغمه های دل خویش
پرواز را خاطره می کند
تا انجا که دل اوج عاشقی را
باز می یابد وخود را
¤¤¤«سروده فرزانه شیدا -جمعه/۱۷ اسفندماه1367¤¤¤
¤¤¤« سرزمین عشق »¤¤¤
● بعُد سوم آرمان نامه●
●فرگرد امید●
___________ ¤¤¤گر تو....ف.شیدا
پیش پای دل خود روز شبی سرکردم
تا جهان درنگهم باغی شد
پر گلهای محبت با عشق
پر زهرشاخه ی روینده ی لطف
پر زپروانه ی زیبای امید
...آسمانی آبی ...
...روزگاری خوشرنگ ...

زندگانی زیباست
گر که دل با دل این باغ محبت , یکروز
بسپاری به ابد بر دنیا
که درآن نقش همه شادیها
درتن پاک درخت
درهمان ریشه به خاک
درهمان بال که پروازی داشت
در تن رنگی زیبای چکاوک , بلبل
درتمامیت خلقت با عشق
شوق زیبای امیدی را داد
که درآن قلب من از شوق
طپشهائی داشت! ,
...ضربان دل عاشق هم نیز
که طپد نبض زمین را به نشاط
میرهد قلب غمین را زسقوط !
عاشقی لذت وافر دارد
زندگانی هم نیز,
گرتو با چشم دل عاشق خویش
بنگری برهمه ی هستی دهر
بازبخشی به جهان مهر وامید
زندگانی زیباست
گرتو عاشق باشی
¤¤¤« فرزانه شیدا /1388- اُسلُو نروژ» ¤¤¤
انسان همواره در طی تاریخ بشرنشان داده است که احساسات موجود دروجود او آفریننده بسیاری از تحولات چه در زندگی اوچه در جهان او بوده است از نمونه احساساتی که انسان برای ادامه زندگی نیازمند همیشگی آن است وهرگز ققادر باین نیست که بدون این احساس زندگی کند « امید» است وبمانند هوای وغذا از نیازهای اصلی بشری ست که در درون ووجود ودهن خود همواره امید را ثایت نگاهداشته وقادر باشد به یاری آن , راه زندگی خویش با روحیه وذهنی مثبت ادامه دهد هموراه بیشترین مشکلات آدمی بعلت نداشتن اعتماد بنفس برای انسان تولید میشود اعتماد بنفس چیزی ست که به اندیشه وروح وقلب آدمی توانی شگرف میدهد تا بتواند پیشرو راه خویش در طری طول عمر خود باشد وزمانی که انسان اعتماد بنفس کافی را نیز دارا باشد امید وپشتکار وتلاش نیز همراه وهمقدم او خواهد بود وبدین شکل انسانت نیازی نیز باین نخواهد داشت که کسی در این رهگذر عمر همراه وهمراه وپشتبان ویا مشوق او باشد چراکه شخصی با اعتماد بنفس کافی امید کافی را نیز دروجود خود دارد تا توان آنرا داشته باشد که به پسشرفت ورشد فکری وذهنی وقلبی وروحی خود در زندگی دست یابد مسلم است که حمایت وتشویق وپشتبانی دیگران از آدمی نیز خود نوعی آفریننده امید واعتماد بنفس درآدمی میتواند باشد اما همیشه وهمواره به ذکر این مطلب پرداخته ام که انشان تا خود نخواهد نه میتواند از خود کسی بسازد نه میتواند در راه زندگی بطور کامل موفق باشد. در این راستا می بایست به ذکر مطالب دیگری نیز اشاره شود که از جمله آن احساس «عشق ودوست داشتن » است که چه خود دوست بداریم چه دیگران مارا دموست بدارند که این نیز خود باعث دوست داشتن متقابل ما نیز میشود اما به یاری همین احساس که انسان خود را مقبول کسی یا چیزی بداند وهمچنین احساس عشق ومحبت داشتن به دنیا ,زندگی, آدمیان وتمامی آنچه در اختیا انسان یا درکنار اسوت از عزیزان گرفته تا تمامی خلقت وطبیعت ,هرچه دردرون دنیاست که آن خود باعث میگردد که آدمی فردی باشد که هرگام او برای او ارزشمند باشد وبرای یک یک روزهای زندگی خود ارزشی قائل بوده از تمامی روزهای زندگی خود نیز سود مثبت جوید.دروداقع دوست داشتن خودد درگام اولیه زندگی ودانش اینکه خداوند از آدمی خواستار این است که با دوست داشتن خود به تعلیم وتربیت وجود خود پرداخته وبر دیگران وبر دنیا نیز مثمر ثمر باشد خود به تنهانئی میبایست قادر باشد تا انسان به عشق خداوند وبه خواستخداوند خود را نیز دوست بدارد تا قادریاشد دیگران را نیز دوست بدارد بر زطندگی با دیده ی عشق وامید بنگرد ورزوگار خوب وبدرا به زیبائی درزندگی خود به تحلیل نشسته از هرچه گذشت نیز تجربه ای کسب کرده و آنرا به تحلیلی زیبا بنشیند که قادر باشد اورا در راه وادامه ی زندگی امیدوارتر به پیش برده وروحیه ای همیشه مثبت وهمیشه شاد را در درون انسان بوجود بیاورد
●امشب بيا بيا از: ف.شیدا●
لب بسته و خموش شب را نظاره ايست
در ديدگان ِمن عشق دوباره ايست
گويا در اين طريق اين راه عاشقان
بر رشته اي ز نور حرف اشاره ايست
خواند مرا به عشق اين رمز شب نوا:
با من براهِ عشق , امشب , بيا بيا
در گوش تو همي خوانم سرود عشق
آن آيدت بگوش زآن بوده اي جدا
شب را حقيقتي ست اما به اهل راز
آن مي برد نصيب کاُو در شب نياز
چشمش ز غم نخفت آرامشي نداشت
دارد رهء سفر با اين شب ِ دراز
ماندم به مثل شب بيدار و بس خموش
آمد بناگهان جاهل دلم به هوش
اين شب نظاره اي بر قلب عاشق است
تا لحظه سحر آيد فغان بگوش
اين شب شب نياز اين شب شب خداست
در خلوتي خموش هر شب شب دعاست
با آن خداي عشق گفتن ز راز دل
بر ديدگان خواب اين شب چو کيمياست .
● ف.شیدا شهریور 1367/ اسُلو-نروژ●
مسلم است که انسان درتمامی روزهای زندگی نمیتواند بدون اینکه شاهد چیزهای غمناکی نیز درجهان خود باشد بسر کند اما اینکه دیدگاه او به خوب وبد زندگی دردرون او چه احستاسی را پیدید میآورد خواسته ی شخصی خود اوست که توسط آن میتواند با شمی سیاه وتیره بدنیا بنگرد وهمه چیز را در سیاهی های زندگی جای دهد یا با وجود تمامی خوب وبد درستی وناراستی طلمو ستم صلح وآشتی همچنان به عشقی عمیق دنیا را نگریسته وبه لطف ومحبت به آن دیده دوخته همواره باامید بهتر شدن زندگی برای همگان دنیا را دوست بدارد . این خود قدرتی دردرون آدمی ست که توان آن را داشته باشد که همواره مثبت گرا باشد بقولی به زبان نروژی میگویند او فردی (اُوپتیمیسک )است یعنی همواره وهمیشه نگاهی امیدوار با امید بهتر شدن اوضاع را بدنیا وبه تمامی مسائل پیرامونخود دارد ومن فکر میکنم اینگونه بودن خود موهبتی الهی درقلب آدمی میتواند باشد چون دراین شکل ا نسان قادر است در سیاهترین روزهای زندگی خود بازهم با لااقل لبخندی برلب با دنیا کنار آمده وحتی با همه غمهائی که درگوشه دل دارد باز نیز با دیگران به روئیخوش وخندان روبرو شده وبه گفت وشنودی خوش آیند روزی وساعتی را با آنان سر کند کمااینکه بسیار انسانها را درپیرامون خود میبینیم که با ناله ها وشکایتهای مداوم درتکامی بارهایئی که باایشان به صحبت مینشینید وهمچنین با بازی روحی « اره تو راست میگی اما.....»همواره در جواب هر دلداری تو به جای اول خویش باز گشته باز ناله وشکایتی جدید سر میدهند وناامیدی را هم در قلب خود به ریشه ای قوی ومحکم تبدیل میکنند وهم قلب دیگران را انباشته از اندوه میکنند چراکه انسان اگر از لحاظ روحی بااو درنهایت همراه نشود که بگوید : آری جهان به همین سیاهیس ست که تو میگوئی همان تاثری که اسنان بخاطر اندوه این شخص دردل احساس میکند وغم اینکه به هیچ وجهی قادر نیست نگاه این فرد را بسوی خوبی ها شادی ها ونورودرخشش زندگی معطوف کند درخود دچار اندوه وحتی افسردگی میشود اگرچه دنیا به جائی رسیده است که کمتر کسی غصه دیگری را میخورد یا اهمیت میدهد که او درچه حال است وکمتر حتی درموقع نگاه به او همهی حرفهای او را گوش میکند وپس ارجدائی نیز کاملا شاید ان شخص را فراموش کند وگرفتار افکار ذهنی خود شود اما هنوز هستند انسانهائی که غم ئدیگری را چون غم خویش بردل میکشند وبرای شادی دل وروح آدمی دردل دعا میکنند وتفاوت نمیکند این شخص دوست ونزدیکی از اشنایان باشدیا رهگذری یا حتی خبری دراخباری که انسان در جایگاه انسانی میبایست به همنوع خود اندیشه کند وهمواره غم واندوه وشادی ومشکل همگان را مورد توجه قربارداده با خودخواهی های شخصی از دنیا غافل نشود اما درعین حاتل این حس اشتراک با احساس دیگران نیز نمیبایست روح اورا تبدیل به روحی مدائمم آشفته بسازد که اورا نیز از زندگی عادی دور کرده وازشادیهای زندگی او بکاهد لذا ما انسانها می بایست امید دهنده ی یکدیگر باشیم وبه هرگونه که از دست آدمی ساخته است در رفاه جامعه چه از لحاظ احساسی وفکری چه از لحاظ عملی کوشا باشیم تا با همیاری یکدیگر جهانی امیدوار وپاینده داشته باشیم که صلح ودوستی وهمدلی واتحاد در آن حرف اول را گفته وباعث این گردد که دنیا مکان آسایش همگان باشد وشادی وخوشی وامید از ان یک یک ادمیان روی زمین باشد یا حداقل اورا که دربدترین شرایط روحی ست یا دربدترین موقعیت مالی لااقل درحد توان خود یاری دهیم .
¤¤¤« قیصر امین پور »¤¤¤
چون قایق شکسته ز توفانم
ساحل مرا به خویش نمی خواند
امواج می خروشند
امواج سهمگین
ایا کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟
گرداب می ربایدم از اوج موجها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
ایا کدام دست
برپای این نهنگ گران بند می زند ؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
لبخند می زند
¤¤¤ شاعر:« قیصر امین پور »¤¤¤
واین مسلم است که امید درقلبی جای نمیگیرد که هنوز راه خویش نمیشناسد تا قادرباشد دیگری را نیز دوست داشته وامیددهنده ی قلب او باشد
*- امید در درون کسی که هنوز راهی را برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد .
سازمان صلیب سرخ وبسیاری از اینگونه سازمانها نیز برای همین دراختیار آدمی قرار گرفته است تا اگر اسنان قادر نیست به فردی درآن سر دنیا یاری برساند بدین شکل به یاری او برخاسته دردی هرچند کوچک را دراو کم کند که این وظیفه ای انسانیست خاطرم هست در برنامه ای از تلوزیون مردی از صلیب سرخ به دلخواه خود همراه گروه صلیب سرخ برای یاری به کودکان بی سرپرستی درکشور دیگری رفت وزمانی که درمصاحبهشرکت کرده بود تا از نوع زندگی آنان وشکل یاری رسسانیها سخن بگوید بمانند کودکی اشک میریخت ومیگفت نمیتوانستم باور کنم که وقتی لیوان پلاستیکی قرمزی را به کودک میدادم وازاو جنین ذوق سرشاری را میدیدم که انقدر شاد شده بود که انگار بهترین چیز دینا راباوداده ایم از اندوه واشک خود جلوگیری کنم چون درمقابل دنیای امروز این لیوان پلاستیکی حتی ذره ای ارزش ندارد که بتواند اینمه دل کودکی را شاد کند اگر میدانست از دنیای امروزی چه چیزهائی ازاو دریغ شده است که حق مسلم هر انسانی درزندگیست وخاطرم هست انقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود که نتوانست مصاحبه را ادامه داده وبا اجازه مجری سالن تلوزیونرا ترک نمود احساس او احساسی ارزشمند وانسانی بود که هر قلبی را متاثر کرده بهفکر وامیدارد که آیا میدانیم در دنیای کنونی چندی هزارنفر درسراسر دنیا حتی درکشور خود ما ایران
نیازمند کمترین رفاه زندگی هستند وقتی که در بسیاری ازجاهای دنیا مواد غذائی پس از یکروز برای سلامتی ملت بدور ریخته میشود وبسیاری درگوشه گوشه ی دنیا سر گرسنه بر زمین میگذارند ایکاش امید را برای همگان بخواهیم ویاری دهنده ی همه قلبها باشیم درداشتن امید به زندگی به امروز وبه فردا
¤¤¤ همزاد عاشقان جهان از: « قیصر امین پور » ¤¤¤
پاره ای از یک منظومه
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است :
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردی بهشت
یا چند شنبه بود
نمی دانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی کند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازه ای
بر خودگذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
- فصلی که می توان متولد شد -
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ی ما ، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم ، همانیم
ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم ...
¤¤¤ شاعر:« قیصر امین پور »¤¤¤
اجازه بدهیم که قلب ما کانون عشق ومحبت وامید باشد چیزی که داشتن آن دردرجه ی اول خواستن خود مارا یلب میکند وزمانی که دل را به روشنی وشادی عشق وآمید عادت دهیم قادر خواهیم بود آسایش وارامش انسانیدیگر را نیز سبب شویم وباعث گردیم او نیز درخود احساس عشق به زندگی را پرورش داده از زندگی خویش لذت برده ودرعین حال بداند که هنوز دردنیای کنونی میشود بدین دلخوش بود که آذمیانی هستند که خوب وبد زندگی دیگران برای آنان مهم است واز شادی وغم دیگری نیز غصه وغم میخورند وجزخود به دیگران نیز اندیشه میکنند که اینگونه بودن برای هرانسانی تنها زمانی امکان پذیر است که قادر باشیم دنیا را درک کنیم وبینش شخصی خود را بر دنیا با اندیشه هائی پررورش دهیم که عشق وصلح ودوستی را طلب کرده وخواستار بهترین چیزها برای بشر وآدمیان روی زمین است واینچنین انسانی بودن علم ودانش واگاهی هائی را طلب میکند که توان این دید را به آدمی بدهد تا دریابد دنیا وهرچه در آن هست متعلق باوست وآنچه در ان نیز میگذرد حتی بردیگری آدمی نیز باز چیزی ست که بر زندگی او میگذرذ نه واحرائی وفاجهعه ای وغمی برای دیگری بلکه همواره وهمیشه هرچیزی متعلق به زندگی تمامی مسات چه در جائی آتشفشانی غوغا کند چه ابری سیلی را سبب شود چه جنگی مرگی را سبب شود با دوستی دوست دیگری را به قتل برساند یا دشمنی خنجری بر پشتی فرود ارد یا عشقی به سرانجامی خوب برسد یا دلی شکسته گردد یا.... هرچه هست ونیست متعلق به قلب سک یک ماست دریابیم که امید در دردون مسات وامید بخشیدن بدنیا وآدمی نیز وظیفه ی ما وخدمت به دنیا وبشر فرمان خداوندی به بندگان خود می باشد باامید بهترین روزها بیشترین رفاه بالاترین اندیشه ها وزیباترین دنیا برای تمامی مردم دنیا
*- امید در درون کسی که هنوز راهی را برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد . ارد بزرگ
*-هیچ اهرمی همچون بردباری و امید نمی تواند مشکلات را از پیش پایت بر دارد . ارد بزرگ
*- آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود ، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
*-با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار. ارد بزرگ
¤¤¤پایان فرگرد امید ¤¤¤
¤¤¤ به قلم فرزانه شیدا ¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارزش مهستان و آزادی




چند روز مانده به برگزاری مجلس تابستانه مهستان بود یکی از رایزنان اردوان یکم پادشاه ایران به او گفت آنگونه که پیداست اگر مجلس در زمان خود برگزار گردد این احتمال زیاد است که ریش سفیدان به خاطر کندی مبارزه در خاور ایران و اینکه شما نیز همانند فرهاد دوم نتوانستید نگرانی را دور نماید و سکاییان توانستند در درنگیانه ( نام پیشین سیستان ) استقرار یابند ، پادشاه ایران را برکنار نموده و کس دیگری را جای گزین شما کنند .
پادشاه به کوهستان دور می نگریست . رایزن ادامه داد در صورت دستور فرمانروا ، تاریخ برگزاری مهستان زمانی دیگر باشد !
اردوان فرمانروای ایران گفت : نیرویی که در رای مهستان است در وجود من نیست ، و ادامه داد : نمایندگان مهستان ، مردم ایران هستند و آنها نیروی پادشاهی اند ، پس من چگونه و با کدام نیرو راه خودم را از آنها جدا کنم ؟!
باید برای آنها ریشه دردها را بشکافم و آنها را از دردسرهای کشور آگاه سازم .
منش اردوان پادشاه شجاع ایران مصداق بارز این سخن ارد بزرگ اندیشمند نامدار کشورمان است که : آزادگان میهن پرست در مرداب خودستایی فرو نمی روند .
مجلس مهستان برپا شد و نمایندگان پس از شنیدن سخنان فرمانروا رای به ادامه کار او دادند و همه دلگرمش نمودند اما بدبختانه دو ماه بعد از آن در شهریور سال ۱۲4 پیش از میلاد پادشاه آزاده ایران زمین اردوان اشکانی در میدان نبرد با دشمنان میهن در حالی که در صف نخست سپاه ایران دلیرانه می جنگید کشته شد .
اردوان اداره کشور را در اوج درگیری ها بر دوش گرفت اما با این حال هیچ گاه به بهانه شرایط نامناسب کشور ، آزادی های مردم را کم نکرد و بدین خاطر در روز سوگ او از سراسر ایران آزادگان با چشمان پر اشک پیکرش را همراهی نمودند .
زمان شوم از تارک مرزهای میهن خیلی زود دور شد و جوانان ایرانی دوباره مجد و شکوه کشورمان را باز گردانیدند ...

یاسمین آتشی

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *رسانه*


● بعُد سوم آرمان نامه●
● فرگردرسانه ●

دنیای ما دنیای رسانه هاست وبیشترین امکان پیوستگی انسانها در دنیا وگرفتن آگاهی وآموزش واخبار جدید درهمه ی زمینه ها درتمامی نقاط بعنوان وسیله ارتباطی مهمی برای تربیت افکار واندیشه ها وهمچنین آگاهی دادن از علوم مختلف واختراعات وکشفیات وپیشرفت تکنولوژی شناخته شده است بهشکلی که از طریق رسانه ها بخصوص تلوزیون بیشترین آموزش را به نسل حاضر وهمچنین کودک ونوجوان وجوان نسل آینده ی خود داده همگان را درسطحی به رشد فکر میرسانند که بدون اینکه خود آپاه باشند روزانه بسیاری بر معمولات آنان افزوده میگردد این امر از کمترین پروگرام وبرنامه تلوزیون چون برنامه کودک گرفته تا سنگین ترین برنامه ها چون (کانالهای دیسگاوری=پژوهش وکشفیات جدید)یا (نشنال جغرافی) وامثال این کانالها برای افرادعلاقمند به اینگونه برنامه های بر اساس برنامه ریزی درستی اجرا وپخش میگردد که چنانچه بصورت مداوم یا درسطحی برنامه ریزی به آن پرداخته شود بر آگاهی ودانش آدمی به شکلی ناخوداگاه افزوده میگردد وزمانی میرسدکه انسان متوجه میشود از علوم گوناگون اطلاعات خوب وارزشمند گوناگونی را دارد که حتی خود نمیدانسته است که بادیدن فلان برنامه کسب کرده است در فرگزدهای قبلی نیز اعلام شد که انسان درخواب نیز اگر به چیزی بطور مداوم گوش دهد آن چیز بمانند کلاس درس درمغز او انباشته میشود همانگونه که در روزگار کنونی کاست ها وسی دی هائی یافت میشود که شما میتوانیدد درخواب به آن گوش داده وزبان بیاموزید درجائی که برای جنین متولد نشده در رحم مادر میتواند مادر ترانه ای را زمزمه کند ویا نه خود ترانه ای را دوست داشته باشد ومداوم انرا زیر لب بخواند وزمانی که طفل بدنیا امد با شنیدن این اهنگ وترانه عکس العملی نشان دهد چرا که سیگنالهای مغزی حتی در رحم مادر نیز گیرنده ی صداس ودرحافظه ضبط کننده ی مطالب است وپس از تولد عکس العملی که بر آن ترانه نشان میدهد گویای آشنائی او با این ترانه می باشد وحتی در صورت زبان بازکردن خواهید دید که انرا همراه شما یا خواننده میخواند بی انکه پیش ازاین تمرینی بروی شعر مذکور کرده باشد . چنین مطلبی را من با دخترم درزمان پس ارتولد نیز تجربه کردم که اهنگ دلخواه مرا تا از تلوزیون میشنید بلافاصله عکس العمل نشان میداد ودرصورتی که به شکلی خوابیده بود که قادر بدیدن تلوزیون نبود تلاش میکرد سرش را بچرخاند وبهرشمل هست ترانه را درتلوزیون ببیند وبا صدراوردن صدا وشلوغ کردن مرا متوجه خود میکرد که تا اورا بگونه ای قرار دهم که تلوزیون را ببیند وزمانی که زبان باز کرد براحتی ان ترانه را همراه من وخواننده میخواند حتی با لرزش صدائی همگون بازیر وبم صدای خواننده آنهم در سن دوسالگی وچنان بخوبی تکرار میکرد که کمتر بدون تمرین قبلی میتوان از ادم بزرگی نیز چنین شکلی از بالا وپائین بردن صدا ومکث های بجا وهمراهی حتی به آهنگرا با زمزمنه خود آهنگ وقتی خواننده سکوت میکرد , دید وبخصوص از طفل دوساله ای کمتر دیده میشود که اینگونه با دقت شعری را بازیروبم صدای خواننده همراه شده و خود نیز همانگونه انرا با صدای خود اجرا کند که گوئی سالهاست آنرا شنیده است واین درصورتی بود که حتی سر بلندنکرد که به خواننده نگاه کند ومشغول بازی بود اما همپای خواننده انرا اجزا وتمام کرد وبا تشویق من روبرو شد که اول مات ومبهوت این اجرای زنده وناگهانی , مانده بودم وسپس غرق دراین صدای کودکانه لبریز لذت شدم که او دقیقا به ترانه ای توجه نشان میداد که از پیش ازتولد او , من برایش میخواندم وبااو حتی سخن میگفتم چراکه میدانستم که نوزاد درحالت جنینی تمامی صداها وبخصوص صدای مادر را میشنود وبخوبی نیز با صدای مادر وصدای قلب او اشناست و اگر بااو سخن بگوئیم بخصوص وقتی که آشفته میشویم وبه او ارامش بدهیم که حال ما خوب است ونگران نباشد ارامش قلب وطپش قلب وصدای شما که به گوش او میرسد اورا نیز درارامش خاطر فرو میبرد واگر مادری در پریشانی وناراحتی یا آشوبی باشد تمامی آن بطور مسقیم برحال جنین نیز اثر گذاشته وحتی طپش قلب وبیقراری اورا در رحم مادر باعث میگردد وگاه به حرکتاهی تندی نیز دست میزند وبیقراری او معلوم میشود وگاهی حتی به مرگ جنین نیز ختم میشود که این درصورتی ست که مادری بیش از اندازه بیقراری کرده یا آشفته شده باشد یا بناگاه شوکی بخورد که خون رسانی درقلب وجان او همراه با طپش قلبی تند بمدت کوتاهی قطع شود ونه تنها ازلحاط جسمی به جنین بلکه به شکل روحی وروانی نیز گاه برای مادام العمر آن جنین صدمه میبیند ومن نیز با اگاهی براین احوالات جنین ومادرَ گاه که جای دست وپای اورا در حرکتها ی آرام او که جنین برای رفع خستگی بدن خود انجام میدهد را حس میکردم به نوازش اوپرداخته وبااو سخن میگفتم و گاه برایش ترانه ای را زمزمه میکردم تا درآرامش روحی باشد وترانه ای چون این ترانه که به زبان دیگری نیز بود و نه حتی زبان مادری هرگز نمیتواند یادگرفته شود مگر اینکه کودک تمرینی مداوم برروی آن شعر داشته باشد واین تمرین را بامن زمانی کرده بود که هرروز برایش میخواندم واو تنها جنینی درحال رشد برای تولد .این نیز خود نوعی گویای شکل وشیوه ی رسانه ای برای اموزش به یک انسان است .انسانی که در طول زندگی خود نیازمنند دانستنی های بسیار است واز طریق رسانه ها بیشترین آموزش خود را درمحیط اجتماعی زندگی خود بدست میآورد وآنچه درنهاد واندیشه او ذخیره میگیرد نماینده تمامی آموزشهائی است که سیگنالهای مغزی او از دنیا وجهان ومردمان واخبار ودیدگاههای کلی وجزئی دریافت میدارد تا ازاو انسانی بسازد که خوب وبد شخصیت او را نیز درزندگی ودرمیان مردم مشخص میکند.
¤¤¤ گل دل در آتش از : فرزانه شیدا ¤¤¤
سینه میسوزد ،گل قلبم درون آتشی
نزد شمع روشنی , نجوای قلب سَر کِشی
باز میبینم که دل جان میدهد در سوز وداغ
باز میسوزد دلم در غصه های فاحشی
...ای جهان رحمی ,که من در زندگانی بی کسم
دارم از لطف خداوند بزرگم , خواهشی
یا خدا در سوز تنهائی ,مرا یاور توئی
ای خدا ...
ای خدا ,کی, سر براین ,سوزنده قلبم می کشی ؟
یاربآ... در روزگارِ پستی وُ جهل وستیز
من فروافتاده ام در شعله های سرکشی
تن همی سوزد, دلم هم ,روزگارم پابپا
دیده میگردد, بدنبال دل ِزیبا وشی
رقص دنیا بادلم آهنگ تنهائی چو گفت
کو به آهنگ دلم رقصی, به شادی !...دلخوشی!
قصه ام گر قصه ای بوده ست همسان با غریب
شانه ی اشک غریبم, را چو ,یاور بالشی
کس نمی پرسد غریب لحظه های غصه کیست
تا بگویم «این جهان »درغصه وُ «من» نزد او درچالشی

کس نمیجوید خبر از قلبِ یاری ها دگر
جای آن افتاده بس دلها بپای ترکِشی
جنگهای آدمی, با خود مگر, کافی نبود؟
«آدمی» آخر چرا؟ با دست خود , قلبی دگر را میکُشی
فرزانه شیدا 4 بهمن 1388 fsheida

25.01.2010/اُسلو -نروژ
واینگونه است که متوجه میشوید که چقدر ذهن انسانی از لحظه ای که حتی رشد کامل خود را نکرده است قادر به جذب نکات ودانستنی هائی ست که حتی بدون توجه به ودقت شخص برآن موضوع , باوداده میشود درزمانی ممکن است که تنها آنرا بشنود مثل گفتگوی دونفر دیگر که او نیز درهرحالی هست انرا میشنود یا گوش دادن به رادیو درحیتا نجام کاری دیگر ودر شکل دیگری با نگاه کردن وتوجه نشان دادن ودنبال کردن مطالب با دقت بیشتر درهر زمینه ای که باشد ,درتلوزیون یا درکتابی یا بادیدن عکسها ی کتاب ذوبهرشکل بشصورت خواندنی دیدنی وتصویری که اثر خود را در مغز گذاشته شده ودر حافظه ثبت گردیده واموزش کافی را به انسان میدهد ودرزمان لزوم نیز از بخش حافظه بیاد انسان آمده ودرمی یابید که بسیاری چیزها را آموخته اید که حتی از دانستن ودانش انها در مغز خود خبر نیز نداشتید .ازاین مطلب بسیار درفرگردهای پیشین سخن گفته شد
حال آنچه که در زمینه رسانه ها باید مورد توجه ما باشد این است که نقش رسانه در زندگی ما می بایست چگونه باشد ملم ایت که رسانه یک وسیله ی ارتباط جمعی ست که توسط آن در کشور وهمجنان دیکر ممالک دنیا اخنرا های روز جهانی به مردم داده میشود وبا پیشرفت اینترنت سرعت رسانه ها ورسیدن اطلاعات واخبار درموارد متعدد ومختلف بسیار سریع تر شده است وروزانه ما اطلاغتی دریاف میکنیم که از سوئی خبری واز سوئی آموزشیست اما رسانه تنها باید گویای خبر ورساندن متن موضوع به هماتن شکلی که هست باشد ودراخبار نمی بایست وقانون در اخباررسانی به اذهان عمومی چیزی جز خبر اصلی را عنوان کردیعنی مُخّبر یا خبرگزار یاگوینده ی خبر موظف است خبر را دقیقا به شکلی به همگان برساند که فقط متن خبر گفته شود وهرگونه اظهار نظری دراینمورد را به افکار عمومی وبه شنونده ی خود بدهد واز تفسیر خبر ویا دادن نظر درمورد ان پرهیز نماید ودر بخشی از اخبار نیز که متعلق به سیاستهای دولتی وکشوری وجهانی نیز میباشد گوینده ی خبر قانون به هیچ وجه اجازه ندارد حتی با نشان دادن حالت صورت به عنوان شادی غم تاثر یا عصبانیت متن را خوانده وعکس العمل نشان دهد چرا که خبر می بایست دقیقا بدون هیچ تاثیری از سوی خبردهنده به مردم از طرق رسانه ها برسد وقانون خبری جهاننی حکم میکند که تفسیر خبر را در بخشی جداگانه نشان داده وزمان خواند خبر گوینده لحنی کاملا آرام وتنها لحن خبری را دنبال کندوچنانچه گوینده ای در چهره حتی بنوعی عکس العملی نشان دهد در پشت صحنه توبیخ خواهد شد. چرا که حقیقت بگونه ای باید بگوس مردم برسد که اتفاق افتاده است ونشان دادن احساسات درجائی جای دارد که اخبار مربوط به بلایای طبیعی ویا صدمه ای به انسانی ها در اتفاقی بوده باشد حال اگر یک شخص خیابانی حتی با چاقو یا تفنگی به مردم کوچه حمل کرد باز خبر گزار موظف است تنهاا خبر را بخواند واز اعلام احساس شخصی خودئ بپرهیزد چراکه هرگو.نه عکس العملی ممکن است بر احساسات ملی مردم تاثیر گذاشته وزمانی که موعد دادگاهی این فرد میشود احساسات تحریک شده ی مردم باعث نگردد که حکم اورا بدون دادگاه صادر کرده باشند وبراساس شکل گفتن خبر اورا محکوم بدانند درست بمانند دکتری که چه مریضی ساده را موظف است عمل کند چه قاتلی را که ساعتی پیش حای کودکی را کشته است این وظیفه اجتماعی محسوب میشود که در گفتن خبر بدون جنجال سازی یا شایعه پراکنی یا اعمال احساسات خشم وشادی وتنفر خبر را به مردم رسانده واجازه داده شود مردم با دیدگاه وفکر خود خیر را درک ودر مورد آن فکر کرده یا فکر ونظری داشته باشند وبه جای آنان فکر نکرده وبر احساسات وافکار ملی تاثیر نادرست یا حتی درست برجا نگذارند تا همگان به دیدگاه خود به تفسیر فکری خبر درذهن خود بنشینند درست یمانند هیئت ژوری که تا زمانی که حکم محکومی را ارائه نداده اند از اخبار رسانه ای وازمردم بدور نگه داشته میشوند وتنها عضو هیئت منصفه یا ژوری با همدیگر درارتباط خواهند بود تا بافکر شخصی خود بتوانند حکم صادر کنند درنتیجه اخبار جهانی نیز موظف است بگونه ای پخش ودراختیار مردم قرار کیرد کهمردم حق درک آنرا بگونه خود داشته باشند وخوب وبد انرا با فکرواندیشه خود تشخیص دهند.
¤¤¤ عصر جدید : قیصر امین پور ¤¤¤
ما
در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت نگاه تو
دین من است
من از تو ناگزیرم
من
بی نام ناگزیر تو می میرم
¤¤¤ « شاعر : قیصر امین پور »¤¤¤
حال اگر خبری قراراست به تفسیر .وسخن گذاشته شود میبایست بخش تفسیر با بخش اخبار دردوبرنامه ی جداگانه پخش گردد وچنانچه نیاز به تفسیر آدم مجربی درآن زمینه بود واین شخص به استودیو خبری یا دفتر رادیو یا روزنامه برای مصاحبه دعوت شد ایشان نیز موظف است تفسیر خبر را بگونه ای بیطرفانه به تفسیر بنشیند وتنها نظریات علمی خود را بیان دارد نه نظریات شخصی مبتنی بر احساس را وتفسیر کننده می بایست به تفسیر حقایق وشباهت دادن های متن اخبار بادیگر وقایع روز در برنامه ی تفسیری پرداخته وحقایق را همانگونه که هست به تفسیر وپژوهش وتحقیق بنشیند.تا حقایق به شکل حقیقتی وبه همانگونه که اتفاق افتاده است به مردم داده شده باشد.
¤¤¤ حقیقت از: ف.شیدا ¤¤¤
حقیقت را
پشت دروازه های خیال,جا نهادم
نه از آنرو ...
که تلخیش آزارم میداد , که بودنش...
رویایم را برهم میریخت
وآرزویم را بر باد میداد!
اما حقیقت را به باد بخشیدم
که در گذر خویش همگان را هشیار کند!!
اما دلم...آه ... دلم...غمگنانه
بر مزارآرزوهایم, گریان بود
آخر تفاوت, میان ِحقیقت با حقیقت
بسیار بود
حقیقت من رنجباره ی , سنگین روزگاری بود
که کوله بارش را
بدرازای عمر ...بردوش میکشیدم!!!
وحقایق... تلخ وشیرین...
در آلبوم یادواّره های دیروزم
گاه میخندید , گاه تبسمی داشت
گاه نگاهی بود بدون عمق !
حقیقت اما ...عبور لحظه های ممتد عمر بود
که ریزش باران پائیز را بیاد میآورد
آنگاه که چتر اندوهم بازنمیشد
تا خیس واژه های درد نگردم
¤¤¤ شنبه 24 فروردین 1387/فرزانه شیدا ¤¤¤
نقش رسانه های خبری نقشی بسیار مهم را در زندگی اجتماعی تمام مکمالک دنیا بازی میکند چراکه با اذهان عمومی سروکار دارد وخبری میتواند چنان در احساسات جمعی مردم واندیشه ههای همگانی اثر سو بگذارد که حتی هرج ومرج یا ترسو وخوفی ایجاد کند که شهر وجامعه ای را برهم بریزد.
*- وقتی ناگهان رخداد مهمی از درون دیوان سالاری کشور به رسانه ها کشیده می شود ، نکته بسیار مهم تری از دید همگان پنهان می گردد . ارد بزرگ
*- رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد . ارد بزرگ
رسانه ها موظف به این هستندکه اخبار مهم ملی واخبارسایرملل جهان را بصورتی درست بدون کم وزیاد کردن متن ومطلب دراختیار شهروندان ملت خود قرار دهند واز هرگونه باز سازی یا دست بردن به واقایع وتصویر وفیلمها خودداری نمایند چراکه از نظر قانونی اینکار تدرتمامی ملل دنیا جرم شناخته میشود .سانسور خبری در برخی از کشورهای جهان صورت میگیرد که الیته شکل سانسور نیز قوانین مخصوص بخود را دراست وتنها زمانی میتواند قانونی باشد که خبر یا اخبار مربوط به گونه درهرج ومرج فکری واندیشه ی مردمی اثر سو گذاشته ویا بااحساست مردمی بازی شود درعین حال نوعی اخبار هستند که پخش آنان واجب است اما پیش از ذکر وگفتن خبر گوینده وزسانه موظف است به با توجه به نوع خبر وصحنه ی خبری پیش از اعلام یا نشان دادن فیلم وتصویر اعلام بدارد که صحنه های دردناکی درفیلم ممکن است مشاهده شود .اعلام کنند که : افراد زیر سن رااز دیدن آن بازدارید. همچنین اعلام شود که افرادی که ناراحتی قلبی داشته یا قادر بدیدن خون وخشونت نیستند یا انسانهای حساسی هستند از دیدن وشنیدن ونکاته به ان خبر وتصویر وفیلم آن بپرهیزند این بعلت این است که خبری ممکن است برای فردی درگروه های سنی خاص باشند که لازم نیست بعضی ازاخبار را نیز کودکان یا نوجوانان ببینند یا از آن مطلع شوند یا تحت تاثیر آن بعلت کمی سن دچار ناراحتی های روحی روانی شوند وهدف حمایت انسان درمقابل تاثیرات ناشایست اخبار بدی ست که درجهان متاسفانه اتفاق میافتند وحقیقت داشته ومیبایست به گوش جهانیان نیز رسیده شود.ونمی بایست یا احساسات وافکار شخصی فردی که از لحاظ سلامتی وجسمی وروحی دارای شرایط مساعد وخوبی نیست بی خبر بازی شود ویا باعث شوک یا اندوه فراوان تا حد بیماری برای آن فرد گردد درنتیجه رسانه ها اجازه پخش هیچ عکس وتصویروخبری را بدون اعلام این مطلب در هیچ یک از کشورهای دنیا درعالم ندارندوبسیار درامر خبرگزاریها مهم است که نمونه های خشم وخشونا وطلم وستم بصورتی روشن واشکار در مجامع همگانی بصضورت دسته جمعی در اختیار افراد نباشد وبخصوص توجه به سن کودک ونوجوان ازجمله مسائل عمده ومهمی ست که در نشان دادن وگفتن بسیاری از اخبارها تصویر ها وفیلمها وحتی سریالهای وفیلم سینمائی ها ممنوعیت سنی آن پیش از شخش اعلام میگردد ودر معرفی فیلم وبرنامه کانالها نیز ذکر میکردد که فلان فیلم بسیار ترسناکیا بسیار خشونت بار است ومردمی که علاقه ای باین نوع برنامه ها ندارند یا قادر به تماشای آن نیستند را پیشاپیش مطلع میسازند وحتی دربخش تکس برنامه های روزانه که قرارا ست در ساعتی خاص چخش شود نیز درکنار هر برنامه اگر ازاینوع باشد اعلام خبر کرده واگاهی لابزم را به ببیننده میدهند درواقع اخبار میتواند گاه اثرات بد وسُو و خطرناکی بردیگران بگذارد اگر با توجه به اینگونه موارد وبا توجه به اذهان مردمی پخش نگردد .حتی شکل نشان دادن بعضی تصاویر میتواند کشوری ثروتمند را با نشان دادن نقاط کثیف با مردمان ولگرد خیابانی در اذهان دیگران به کشوری تبدیل کند که بنظر کشور فقط وردبدری بنظر بیاید که گاه نیز درنشان دادن ایران تنها به مناطقی سر زده وفیلم برداری میکنند که تاثیرا تت فکری آن بر ملل دیگر اینگونه باشد که ایران کشوری بی فرهنگ فقیر کثیف وحتی مملو از انسانهائی با لباسهای پتاره وکارتون خوابهائی ست که ادر بیسوادی وبی خبری محض بسر میبرند وحتی درگوشه ای نیز یکی ازخیابانهای تمیز یا مدرن یا اتوبانها را نشان نمیدهند که نماینده این باشد که ایران نیز دربسیاری از مناظق زیبائیها ی خود را دارد و بجای خیابانهای خوب ومردم تمیز وشیک پوش واتومبیلهاداخلی وخارجی به نشان دادن گوسفندها یا شترها در خیابان یا حتی نشان دادن این بخش را به نمایش میگذارند , که مردم در میان میدانهای درحال رفت وآمد سریع ماشین( چون میدان انقلاب یا میدان آزادی* بدون توجه از لابلای سرعت ماشینها میدوند یا از وسط میدان پای خود را بلند کرده از نرده ای که برای جلوگیری از گذر عابر پیاده است رد میشوند وبه میان خیل ماشینهائی میروند که هریکی اگر به انها توجه نکنند مرگ عابر پیاده حتمی ست و آنگاه درهمین تصویر میشود دید که در دوقدمی این اشخاص خط عابر پیاده نیز قرار دارد انا احدی ازروی آن رد نمیشود وقتی مردم درمیان انبوهماشینها از منارهم وازلابلای اتومبیلها میگذرندمتاسفانه مندر ماهواره در کانالهای یک دو وسه که برای ماایرانیان خارج کشور نیز پخش میشود میبینم که در اخبار وسریالها حتی بدون توجه به این بی قانونیها مردم را درحال عبور از وسط خیابانها ونرده ها نشان میدهد ویا حتی دررانندگی هنرپیشه سریال دستمال خود را به بیرون انداخته یا شیشه نوشابه خود را به وسط خیابان پرت میکند یا حتی با چشم اشکبار از حادثه ی شکل یافته در سریال رانندگی میکند که اگر چنین بخشی در فیلم خارجی نشان داده شود معمولا برای اموزش تصادفی هم برنامه ریزی میشود تا بگویند با چشم پراشک وتار رانندگی نکن وکمر بند را ازخشم به گوشه ای پرتاب نکن بلکه حتی دربدترین شرایط کمر بند ایمنی خود را ببند وحرکت کنویا چنانچه میخواهی گریه کنی بزن بغل سر بروی فرمان بگذار زار بزن اما متاسفانه اینگونه توجهات در برنامههای خود کشور ما نیز نمیشود واین نکته که تلوزیون یکی از اموزندگان مهم در زندگی است به نکات ایمنی وقانونی درسریالهای خود توجهی نشان نمیدهد والبته علت نشان دادن این خطاهای اتز سوی دیگر کشورها درمورد یک کشور بی دلیل نیست بلکه قصد وغرضی نیز در پشت آن نهفته است ومخصوصا هدف رساندن این مطلب به جوامع اروپائی سات که بگویند که این مردمان انسانهائی بی فرهنگ هشتند که نه تنها به جان خود نیز رحم نمیکنند بلکه به قانون کشوری وقوانین راهنمائی رانندگی کشور خود نیز بی توجهند, بگذریم که براستی اینگونه چیزها راا من به چشچ خود از مردم خود نیز دیده ام وتمامی اینها بر افکار جهانی درمورد فرهنگ نظام فکری ما اثری بد وناشایستی میگذاردکه شایسته یک کشور وملت ان نیست که با زحمت وتلاش با اینهمه فشارهای دیگر ملل جهان سعی در بازسازی وخود سازی خویش داشته وناموفق نیز نبوده است وبسیار در امر پیشرفت خود تلاش کرده ومیکند وبه موفقیتهائی نیز رسیده است ومن بعنوان یک ایرانی هرگز ازدیدن چنین صحنه هائی خوشحال نمیشوم چراکه میدانم ریشه این نوع تصویرها درخارج ازکشور تنها خراب نمودن ذهن مردم نسبت به ایران وایرانی ستنتا مارا مردم از آئین وحش وبی قانون وهرج ومرج طلب وبی فرهنگ نشان دهند که شایسته ی نژاد ایرانی وآریائی .پارسی ما نیست که از فرزندان کوروش هستیم ووارث سرزیمن ایران باستان که هرروزه بسیاری از توریستها را جذب زیبائی معماری باستانی وتاریخ ما مینماید . در نتیجه می بینید حتی نوع فیلم برداری از صحنه های خبری ونشان دادن بخشی از زندگی یک کردم بعنوان خبر یا اشنا کردن حتی یک ملت بیا ملتی دیگر در برنامه های مشخصی که به اشناسازی مردمان جهان از لحاظ اقیلمی وجغرافیائی وتاریخی به ملت خود می گردازد میتواند به شکلی صورت گیرد که برداشته در اندیشه همگانی از آن کشور برداشتی منفی یا مثبت باشد این است که نقش رسانه ها نقشی قدرتمند رادر نوع وشیوه ی اندیشه و فکر و نگاه آدمیان در جهان بازی میکند وبراحتی قادر به بازی گرفتن یا ساختن وآموزش دادن ذهن واندیشه مردمی در سطح جهانی یا در ملت یک کشوراست ومیتواندافکار وطرز نگاه ونوع بینش را بگونه ای دلخواه درآورده و به آن شکلی که خود مایل است آموزش دهد .لذا دانش وآگاهی های شخصی ست که میتواند ازاینوع بازیهای فکری در رسانه ها جان سالم بدر برده از دیدگاه وبینش شخصی خود اخبار .اطلاعات را بررسی وتحلیل ودرک کرده به ماهیت واقعی آن پی برده .وتفکری را درخود بسازد که درست وبراساس واقعیت وحقایق باشد.بااین توصیف باز درمیابیم که رسانه نیز خود نوعی دانش علمی در بالا بردن سطح دانش بشری ست که توسط آن میتوان آدمیان را به قعر سیاهی های فکری فرو برد یا باوج روشنائی ذهن رساند .این بستگی به نوع نگاه آن رسانه وآن کشور دارد. ومعراج انسانی نیز در دانشی شخصی ست که بوسیله ی خود او صورت کگرفته دنیا را ازدیدگاه شخصی خود شناخته وبازیچه دست افکاری نگردد که قصد منحرف نمودن افکار عمومی یا فردی کسی را داشته باشد و.حتی خبرهای ساده زندگی را نیز به گونه ای عادی دریافته ونیاز به مُفسّر وتفسیر کننده ی فکری در زمینه های مختلف نیز نداشته باشد مگر آن علم بیرون از حیطه ی داانش اوو باشد ونیازمند انسانی مجرب که با آگاهی دادن در آن زمینه فکر او را روشن ساخته وآموزش دهد.
¤¤¤ معراج ¤¤¤
گفت : آنجا چشمه خورشید هاست
آسمان ها روشن از نور و صفا است
موج اقیانوس جوشان فضا است
باز من گفتم که : بالاتر کجاست
گفت : بالاتر جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست
باز من گفتم که بالاتر کجاست
گفت : بالاتر از آنجا راه نیست
زانکه آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست
بازمن گفتم که : بالاتر کجاست
لحظه ای در دیگانم خیره شد
گفت : این اندیشه ها بس نارساست
گفتمش : از چشم شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دورتر از چشمه خورشید ها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
¤¤¤ فریدون مشیری ¤¤¤
*- فیلسوف ارجمند وعزیز ایران زمین ارد بزرگ میفرمایند
:رسانه می تواند:
1- رسانه می تواند در کوتاه مدت موجب شجاعت و یا ترس همگانی گردد .
2- رسانه می تواند نشان دهنده فر و یا بیچاره گی یک کشور در گستره جهانی باشد .
3- رسانه می تواند ذهن مردم را آرام و یا دگرگون و در هم بریزد .
4- رسانه می تواند گزارش های دروغ و رویدادهای غیر مستند را هم در میان اخبار درست به خورد آدمیان ده.
5- رسانه می تواند با بستر سازی سیاه ، موج های همگانی ایجاد نموده و برای کسانی اسباب رشد یک شبه را فراهم سازد .
6- رسانه می تواند اموری همانند مراسم های سنتی و یا بزم های همگانی را کاهش و یا گسترش دهد .
7- رسانه می تواند در کوتاه مدت ابله ترین آدمیان را روشنفکر و روشنفکران را خانه نشین بنماید .
8- رسانه می تواند ابزاری باشد برای همبستگی و یا جدایی طلبی در یک کشور .
9- رسانه می تواند موجب افزایش آگاهی های شهروندی گردد .
,وهمچنین ارد بزرگ معتقد است که: رسانه نمی تواند1
- رسانه نمی تواند عشق و خواست های میهنی مردم را نابود و یا حتی سبک بشمارد .
2- رسانه نمی تواند برای همیشه اسطوره ها و بزرگان یک کشور را نادیده بگیرد .
3- رسانه نمی تواند در بلند مدت ، راستی حقیقتی را پنهان و دروغی را راست جلوه دهد .
4- رسانه نمی تواند برای همیشه آدمهای ناشایست را شایسته جلوه دهد.
5- رسانه نمی تواند یک خواست همگانی را برای همیشه کم اهمیت جلوه دهد .
6- رسانه نمی تواند خواهان پس رفت خواسته های مردمی باشد .
7- رسانه نمی تواند گریزگاهی برای سردمداران یک کشور به خاطر انجام ندادن درست کارهای آنان باشد .
8- رسانه نمی تواند خشونت و بخشش بی اندازه از خزانه کشور را توجیه کند .
9- رسانه نمی تواند خودکامگی و پستی هیچ گروه و دسته ایی را پنهان سازد و سعی برای انجام آن رسوایی به بار می آورد .امید
¤¤¤ پایان فرگرد رسانه ¤¤¤
¤¤¤ به قلم فرزانه شیدا ¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *اندیشه همگانی*


● بعُد سوم آرمان نامه●
●اندیشه همگانی●

در زمانی که اندیشه های نویندر زندگی وشکل زندگی انسانها وعلوم ورشته های مختلف در سطح جهانی همراه با تکنولژی وفناوری های بسیاری در دنیا و درعصر جدید با چنین سرعتی رو به رشد میرود وانسانها با دیدهای مختلف وافکار گوناگون در بسیاری از زمینه های فکری به همفکری مشترکی نیزرسیده ا ند . «اندیشه ی همگانی» ازجمله چیزهائی ست که در ممالک وملل متعدد به شکلی واحد ویکسان در بین انسانها بوجود آمده و نحوه فکر واندیشه را بشکلی قابل درک برای همگان کرده است وحتی بسیاری از قوانین صادره وقانون اساسی اکثر ممالک دنیا شبیه ویکسان شده است, و به شکلی ست که دیگر سنت وفرهنگ ودین ونمونه های خاص فرهنگی وفکری کشورهای متعدد, دریکسو ونوع قوانین مندرج درقانون اساسی ممالک ازسوئی دیگر نوعی اتحاد فکر واندیشه را درمیان مردمان همه ی جهان ایجاد نموده است که درآن اندیشه های نوین وپیشرفته در سطح جوامع وممالک دنیا ,نقش اول را بازی میکند و قانونی مندرج وشناخته شده به نام:«حقوق بشر»ازجمله قوانین ونمونه های اندیشه وفکری ست که با هم اندیشی وهمفکری سران دنیا, درتمام رشته های از دانش فرهنگی واجتماعی وانسان شناسی وجامع شناسی وحتی روانشناسی گرفته تا دیگر علوم پایه تماما توسط انسانهای مجرب وعالم وآگاهی ,نوشته وتنظیم گشته است که از تمامی کشورهای دنیا بوده امند وهدف این بوده است که قانون ذکر شده درتمامی ممالک دنیا ودرجهان به یکسان کقابل اجرا باشد وتوسط سران ودولتها وملتها ی جهان بعنوان قانونی پذیرفته شده است که به شکلی قابل اجرا باحفظ تمام ضوابط قوانین در دنیا به مرجله عمل واجرادر امده است. و این قوانین درممالک غربی و اروپا وامریکا جزء قوانین اساسی درمجلس هر دولت مد نظر گرفته شده است و «حقوق بشر» جایگاه خاص خود رادر قوانین ملی کشورها دنیا داراست وبر اساس آن است که قوانین داخلی هر کشوری اجرا واعمال میشود . وعلت آن این است که درمتن قانون بشر برای انسانها مقامی شایسته با درنظر گرفتن« مقا م انسانی »و با توجه به آزادی های فردی /اجتماعی انسانها در هر کشور وهرگوشه ا ی از دنیا در نظر گرفته شده است که اجرای قوانین آن نه تنها صدمه ای بر انسان وزندگی او نمیزند بلکه حمایت وپشتبانی از حقوق انسانهاست ودرنتیجه درک وقبول قوانین مندرجه دراین قانون برای هر اندیشه ای قابل درک وحتی ارزشمند است.
لذا زمانی که دنیا به حکم قانون وقوانیتی باهم متفق الفکر ومتفق العمل باشند نیم زیادی از مشکلات جهانی ناشی از زندگی کنونی طبق این قوانین جوابهای خود وراه چاره هائی را نیز دراختیار دولتها قرار میدهد تا به یکسان با موقعیتهای مختلف برخورد کنند و درجائی نقض قانون صورت نگیرد ودرعین حال بر طبق همان قوانین کسی وکسانی نمیتوانند ضد مقرارات صادر شده دراین قانوننامه عمل کرده وحق وحقوقی را حتی براساس نوع آئین وسنت وفرهنگ خود زیر پا بگذارند وعلت آن است که قانون مندرج دراین اساسنامه ی جهانی قوانینی را داراست که به هیچ وجه ضد دین ومعرفت و آداب ورسومی نیست که برخلاف شئونات انسانی یا فردی یا اجتماعی باشد و تنها توجه ی اصلی بر حق وحقوق انسانی آدمیان در کل جهان است وهمواره نیز در این قانون به بهینه سازی ها وبهتر کردن قوانین بر اساس تاریخ ونتایجی که از اعمال آن درگذشته بدست آمده است پرداخته وبر درست کردن نواقص آن توجه بسیاری رامبذول میدارند تا قوانین مندرج درآن , با رشد دنیا وممالک تطبیق داده شودو با جوامع کنونی تطابق داشته و قادر باشد جوابگوی نیازهای مللل وملت های مختلف نیز باشد .
¤¤¤ای فردا/ سروده ی :« هوشنگ ابتهاج »¤¤¤
می خوانم و می ستایمت پر شور
ای پرده دل فریب رویا رنگ
می بوسمت ای سپیده گلگون
ای فردا ای امید بی نیرنگ
دیری ست که من پی تو می پویم
هر سو که نگاه می کنم آوخ
غرق است در اشک و خون نگاه من
هر گام که پیش می روم برپاست
سر نیزه خون فشان به راه من
وین راه یگانه راه بی برگشت
ره می سپریم همره امید
آگاه ز رنج و آشنا با درد
یک مرد اگر به خاک می افتد
بر می خیزد به جای او صد مرد
این است که کاروان نمی ماند
آری ز درون این شب تاریک
ای فردا من سوی تو می رانم
رنج است و درنگ نیست می تازم
مرگ است و شکست نیست می دانم
آبستن فتح ماست این پیکار
می دانمت ای سپیده نزدیک
ای چشمه تابنک جان افروز
کز این شب شوم بخت بد فرجام
بر می ایی شکفته و پیروز
وز آمدن تو زندگی خندان
می ایی و بر لب تو صد لبخند
می ایی و در دل تو صد امید
می ایی و از فروغ شادی ها
تابنده به دامن تو صد خورشید
وز بهر تو بازگشته صد آغوش
در سینه گرم توست ای فردا
درمان امیدهای غم فرسود
در دامن پاک توست ای فردا
پایان شکنجه های خون آلود
ای فردا ای امید بی نیرنگ
¤¤¤از: « هوشنگ ابتهاج »¤¤¤
درنتیجه ازهمین موضوع پی میبریم که دنیا به یک اتحادفکری رسیده است اتحادی که در آن همگان با تمامی افکار ودیدگاهای متنوع ومختلف حتی در رشته های مختلف فکر واندیشه با همه ی تضادهایئی که ممکن است در رشته ای با درشته ی دیگر باشد دراین نقطه ودراین مکان توافق فکری درستی را حاصل میگردد که همگان پذیرای آن هستند وانسانها میتوانند با دانش آنبطور یکسان ومتفق وهمسان فکرکرده وعمل نمیاید ودیگر هیچ چیزی ازجمله رنگ پوست ونوع آئین قادر نیست تفاوتی بین آدمیان قائل شده تبعیض ها وناحقی هایی به نوع بشر روا ساخته ودرنوع برخودجمعی با یکیدیگر اثر مخالف بگذارد چرا که همه دراین قانون به یکش چشم نگاه میشوند واز کودک تا پیرمردی درجهان حق وحقوق مناسب خود را بهره مند است باآنان را البته این قانونی ست جهانی که بسیار پیش ازاین می بایست در دنیای انسانی ما درک وازسوی تمام ممالک پذیرفته میشد, چراکه خداوند که خود رنگ پوست وتفاوت های بسیاری را در انسان وطبیعت آفریده است ولی هرگز فرقی بین انسان سیاه وسفید ومتفاوت خود قائل نبوده است وهرگز انسانها را براساس نوع کشور وطبقه کشوری ومرزها وقانونهای آنان نگاه نکرده و نمیکند و بشر این خلقت زیبا وحتی قدرتمند خود را یک بیک در همان جایگاهی قرار میدهد که بعنوان بهترین خلقت خود در « مقام شایسته ی انسانی» خود جایگاهی داشته وبا هر یک بشر با دیگری یکسان است وتفاوتی بین انسانها وبندگان خود با دیگری قائل نمیشود حتی با تفاوت دین وآئین وحتی با تفاوت فکر وعمل واندیشه وخوب وبد را نیز همچنان بنده خود میداند وهرکه باو نیاز داشته باشد صدایش را نیز خواهد شنمید وهمین در قانون بشر نیز به همین شکل است یعنی فرقی نمیکند که چه کسی با چه موقعیتی درچه جایگاهی باشد خطاکار ترین یا پاکدامن ترین زمانی که به قانون نیازمند شود براساس « قانون حقوق بشر» همگات ملزم به جوابگوئی باو هستند در سراسر دنیا از طریق تمامی ممالک دنیا.والبته قوانینی چون قانون بشر از قوانین تازه نوشته شده وجدید نیز نیستندو سالهاست درممالک دنیا ازآن بهره گیری شده ومیشود وهمانگونه که گفته شد هرروز به بهتر کردن این قوانین تلاش شده است تا همپای دنیا پیشرفت کرده وجوابگوی نیاز ممالک دنیا ومردمان آن باشد باتوجه براین در بسیاری از جاها هنوز میبینیم که اختلاف نظرهائی مشهود است ودرجریان که اگر درست به ریشه یابی بپردازیم در مییابیم که چنانچه قانون بشر را بدرستی اعمل میکردند مشکلی پیش نمی آمد واختلاف نظری وجود نداشت وهمواره مخالفتهاست که تولید اشکال میکند مخالفتهائی که ریشه وپایه ی درستی ندارد اما همانگونه که در دنیای ساده ی شهری خود شاهد هستیم بسیار ناحقی ها واختلاف نظرات موجود را میبینیم که تماما بر اساس اندیشه های نادرست پایه ریزی شده است وتولید کننده ی اختلافات روزانه ی مردمی در جهان میشود وتماما نیز ناشی نااگاهی آدمیان است که قادر نیستند با دیدگاهی درست اندیشه های همکانی را جذب ودرک کنند .
¤¤¤ دست میکشم... سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
دست بر شیشه میکشم
در پاک کردن ,بخار آغشته از تنفس هوا
بی انکه آنسوی پنجره ,
نگاه را بدنیائی آشنا کنم
که رنگ رنگ زندگی را
رنگین نموده است
بی آنکه در خاطرم باشد
نگاه مظلوم کودک تنهائی را
غم مشهود نگاه زن
خشم خسته ی مرد روزگار ...
و کسالت اندوهبارِ پیرمردی درک نشده را
...
دست میکشم برتن سرد پنجره
در زدودن اشک نگاه او
در بخار اندوهی که، از سرمای بیرون
گلایه ها میکند
آنگاه که دستهای نوازش
فراموش شده از« آدمی»
تنهائی را, آغوش می کشاید ...
... دست میکشم بر پنجره.....
¤¤¤ فرزانه شیدا/1388/اُسلُو -نروژ ¤¤¤
درواقع آنچه همواره وهمیشه در جامعه ای مردم را بیکدیگر بیشتر نزدیک میکند اندیشه های همگانی متحدی ست که نظام اجتماعی بر آن استوار میگردد وبدین وسیله حتی نظام سیاسی آن کشور را نیز تحت سلطه ی خود در میآورد لذا برای اینکه زندگی دریک محیط اجتماعی بر همگان ساده باشد تنها راه هماهنگ شدن با نطام فکری آن جامعه است واینکه اشنا به نوع بینش آن جامعه باشیم وبا طر ز فکر ودیدگاههای ان جامعه آشنا شویم وهمانگونه که بارها شنیده ایم در ضر بالامثلها همرنگ جماعت شدن یکی از چیزهائی ست که مداوم آزان صحیت میکنند واینکه برخلاف جهت آب نمیتوان شنا نمود ودرجائی که همه برای مثال یک یونیفورم متحد را استفاده میکنند شما نمیتوانید با لباسی که در جشن هالووین یا بالماسکه استفاده میشود وارد ایناجتماع شده توقهع داشته باشید که پذیرفته شده و.دیگرامم از تمسخر شما دست بگشند چراکه آن جامعه خواستار یونیفورم مخصوص خود است دریت مانند ارتش که همه سربازان ونظامیان لباس خاص مرتبه ودرجه ی خود را دارند وحال اگر سربازی وسرهنگی با رکابی وپیژامه به میان آنان رفته رژه برود یا اورا دیوانه میپندارند یااینکه به تمسسخر او مینشینند درنتیجه حتی برای اینکه شما تفکری جدید را نیز به جامعه ای بدهید می بایست پایه ریزی برنامه ریزی پیش بینی شده و دراز مدتی را در نظر گرفته باشید تا قادر باشید کل جامعه را با انواع تفکر واندیشه بخود مجذوب یا بااندیشه خود موافق کنید واینکه بناگاه به میدان شهر رفته واعلام بداریم ازفردا بجای اینکه دست وصورت را با صابون بشورید با مایه ظرفشوئی بشورید چراکه مایع ظرفشوئی جدید به درد دست وصورتم میخورد چیزی نیست که بلافاصله از عوام با تفکر متفاوت بدون اینکه دنباله ی آنرا بگیرند واز صحت آن مطلع ومطمئن شوند پذیرفته شود .
¤¤¤ صدسال بودن....از فرزانه شیدا¤¤¤
درون سینه ام همواره میمیرم
وگاهی خشم دل آنگونه پر آتش درونم را
به خاکستر کشد در تیره شبهای غم واندوه
که غم افسرده سر را ,
درگریبان میبرد تا درنگاه خویش
نگاهم را , نبیند درنکوهش های پر یأسی
که دران نقش « بودن» همچو« مردن»
آنچنان یکسان وبی معناست ,
که فرقی هم ندارد, درغمی بودن
و یا در شادی یک لحظه سر کردن
بخوانم , نام « هستی» را
بنام «زندکی کردن» دراین دنیا...
بسی افسوس
که دنیا پیش پای چشم من ,
بس میدود تند وشتابان درره تندی
که گر آبی شوم پرموج وپر طاقت
توانم نیست
شتابان تر روان گردم با سوی آن بلندی ها ...
که حتی چشمه ی جوشان «بودن» نیز
به سربالائی رفتن,
ندارت قدرتی هرگز بدنیائی!
ولی باید روان باشم
نه چون آبی روان درجویبار هستی بودن
نه چون چشمه
ولی دراندرون در یک زلال پاک وشفافی
که روسوی بلندی ها به گامی محکم وقاطع
توان رفتنم باشد
وهر اندیشه را یارای خود سازم که در رفتن
طنابی گردد از بهر مدد حتی
که گاهی او کشد دل را به آن بالا...
به ان بالاترین اندیشه موعود بودن ها
که هست وبوده وچشمان بسیاری
توان دیدن آنرا ندارد باز
مگر برخیزد وراهی شود تا قله ی آن کوه
بسوی روشنی های دل وفکری
که درآن عاقبت جز قدرت وحکم خدواندی
دگر چیزی نمی یابی
وراه دیگری هرگز دنیابی باز...
جهان درسرعتی همواره در راه است
ولی همواره وهمواره تا پای خدا
هر راه رفتن را, توان رفتن این آدمی ست بوده است
هرآنجا هم رسم یکروز
هرانجا هم رسی یکروز
دراخر نور رزیبای خداوندیست
که از روز ازل با آدمی میگفت
بسوی من شتابان باش
که در راهت , بجز من چیز دیگر را نخواهی یافت
مگر آنکه
توهم تکّ رهروی راه خطا باشی
که شیطان انتظارت را کشد دراخر راه رسیدن ها
ولی انسان شتابان باش
کگه عمر آدمی همواره کوتاه است
وگر صدسال هم عمر تنت باشد
توآن اندیشه را صدساله کن درروز« بودن ها ».
¤¤¤ صدسال بودن....از فرزانه شیدا¤¤¤
جنگ افکار همیشه بوده وهست وخواهد بود . اما همواره نیز هستند آنانی که بخوبی با اندیشه های نو وقوی ومنطقی پیروز میشوند ودیگران بناچار درمقابل آنان سر فرود آورده مجبور به پذیرفتن آنان میشوند چراکه منطقی قوی تر را دردست ندارند که قادر باشند با آن برعلیه ایده های نو افکار دست وتفکر واندیشه ی والائی ایستادگی کنند واین حسادتها وکمبودهای فکری ست که همواره اندیشمندان وبزرگان وانسانهای فرهیخته وصاحب علمی را ازار میدهد تاروزی فرارسد که بگویند ایکاش زودتر اورا میشناخیتم ایکاش ازاول دریافته بودیم زبان گویایافکار وقلم واندیشه ی اورا وبسی تاسف که همواره دیر در می یابند وهمیشه جز «افسوس »هیچ برای گفتن ندارند :
¤¤¤ اگر.... سروده ی پوریا فرهمند ¤¤¤
اگر تمام آن همه را دیدیم و شنیدیم
اگـر لب فـرو بستیم و نفس هم برنیاوردیم
اگر دست و دل زخمی از این همه نگفته و درشت شنیده ؛
بـی زخمه ماند
و حرفی ؛ سخنی ؛ کلامی و سلامی نگفتیم
گمان مبر ؛ که آن همه درست بود و قبول داشتیم
که قبول داشتن و نداشتن ما ؛
گره ای از کار فرو بسته نمی گشاید
تنها ، حرمت گذاشتیم
خون دل خوردیم
و سینه را از آهی پر از خون انباشتیم
تا شاید یک روز ؛ یک موسم
که می دانیم خیلی هم دور نیست
از دست و دلی که نارفیق بود ؛ بگوییم
بگوییم که می توان مثل هیچکس نبود و باشیم .
اشعار این شاعر جوان وارجمند:
سروده ی شاعر: پوریا فرهمند
¤¤¤ ثبت شده در کانون شاعران معاصر ایران می باشد ¤¤¤
لذا برای اینکه همواره قادر باشیم با دنیای همگان در یک سطح درست همراه شویم می بایست اول چگونگی تفکر ان جامعه را دریابیم وسپس خودرا بگونه ای با آنان هماهنگ کنیم که اگر ایده ونظر وفکر واندیشه ای نوین وجدید نیز برای آنان داریم قادر باشیم به روشی درست وبا پایه ریزی محکم واعتماد بنفس انرا به جامعه بدهیم بی انکه کل جامعه را نسبت بخود شورانیده وباعث شویم حتی بدون خواندن وشنیده شدن محکوم گردیم . *- افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ درنتیجه این مردم هستند که قادرند اندیشه یت فکری را به سرانجام رسانیده وقبول یا رد کنند ودولت یک کشور نیز به تنهائی بدون حمایت جامعه قادر نیست که قانون یا حرکت یا اندیشه ای را به مردم بدهد مگر آنکه پیشاپیش اذهان عمومی را با عملکرد خود ونتیجه ی آن آشنا کرده باشد.*ـ دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است . ارد بزرگلدا اگر میخوایهم که افکار واندیشه ما در جامعه وجوامعی پذیرفته شود میبایت افکار عمومی را با نحوهی عملکرد خود شانا سازیم وپیش ازاینکه ایده واندیشه ای را بیرون داده دراختیار عوام بگذاریم نمونه هائی ازکارهای خوئدد را دراختیار ایشان قرار دهیم ومنتظر اظهار نظر ایشان بمانیم ودرعین حال امادگی اینرا نیز داشته باشیم که هرسوالی را بهرشکلی پرسیده شود قادر باشیم جوابگو باشیم .
¤¤¤ مّی رنگین /شاعر: « فربود شکوهی » ¤¤¤
بیا تا مهر انگیزیم و تخم کین براندازیم
سری در گوش هم آریم و نجوایی دراندازیم

ز جام دوستی خواهیم شهد نوش آسایش
به یاد آن می رنگین، خمارش در سر اندازیم

غریو بلبلان بشنو ز شاخ دوستی ای جان
سرود عشق را مستانه بر بام و در اندازیم

به باغ دوستی ما ،‌خزان کی آشنا گردد
سپند کینه را چون ما درون مجمر اندازیم

سر و قدی چنین دلکش تو گویی چشم بردوزم
بیا واعظ تو عاشق شو که دل بر دلبر اندازیم

فساد چرخ دون پرور که ویران می‌کند یکسر
چه باک آخر که ما او را چو خار از بن براندازیم

چو آمد نام حق از در ، گریزد اهرمن آخر
بیا کاین جنگ بی حاصل به پیش داور اندازیم

به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های توفان را
چه غم ما را که صد توفان ز صد منزل براندازیم

دوام عمر یاران را بخواه از لطف حق جلوه
که بهتر زین نمی‌دانیم تا خوش درسراندازیم

به یک جو هم نمی‌ارزد سخنور در دیار ما
همان بهتر که ما خود را به ملکی دیگر اندازیم

¤¤¤ شاعر: « فربود شکوهی » ¤¤¤
همواره هرعملی هرحرفی هرحرکتی روزی باید جوابگوی خود باشد . برای مثال همین کتاب بعد سوم نیز روزی ممکن است هزار ویک سوال را برای من به همراه داشته باشد وباید قادر باشم منبع ومنابعی را که از آن استفاده میکنم دراختیار کسانی قرار دهم که نیازمند دانستن آن هسستند وبرهمین اساس همواره از منابع شناخته شده ای استفاده میکنم که درصورت نیاز بتوانم نشان دهم که هرچه از هرکجا برداشت شده پایه واساس ثابت خود را دارد وبر اساس افکاری ثبت نشده یا ناشناس نیست بلکه جنبه ای قوی تر ازاین را دارد که قادر است در اذهان جاشده وپذیرفته شود استفاده از شاعرین شناخته شده یکی ازاین منابع است که همگان زمانی که لازمک باشد میتوانند تحقیق کرده ومطمئن شوند که فلان اثر شاعری چون « هوشنگ ابتهاج »که از شعراو درهمین متن نیز استفاده شده است براستی اثر « هوشنگ ابتهاج »بوده است ونظر وفکر واندیشه ی اوست واشعارمنهم که چه از قدیم دردیوانم بوده وهست وچه هم اکنون اگر سرودهی جدید از اشعارم را استفاده کنم منبعی دارم که نماینده این باشد که این اشعار متعلق بمن است وافکار پشت این اشعار نیز متعلق بخود من میباشد .البته من نیز تمامی اشعار ومطالب خو د را ازجمله متنهای نوشته شده از دیگر نویسندگان وشعر ومطالبی درخصوص فرگردها را براساس همان فرگرد نوشته ویا ازمنابع معتبری برداشت میکنم بوا ذکر نام ارائه میدهم و با درنظر گرفتن اینکه درنتیجه وجمع بندی به چه مطلبی خواهم رسید ازنتیجه تحقیقات وپژوهش خود متن را به پایان میبرم در زمینه اندیشه وفکر وافکار انسانها نیز همواره باید منابعی باشد تا مردم قادر باشند بوسیله ی آن بر علم خود بیافزایند وچه بهتر که آنچه لازمه زندگی انسانهاست در کتب ورسانه ها واینترنت براحتی قابل دسترسی باشد که این امگان امروزه با اینترنت وکتابهای اینترنتی بسیار راحت تر دراختیار عموم قرار میگیرد واین جای خوشبختی دارد که مردم قادر باشند بر اندیشه های نوین دست یافته با آن آشنا شده وافکار عمومی نیز درسطح جهانی همزمان باهم پیشرفت کند تا انسانها همگام با هم وبا اندیشه های یکشان ویا شبیه یا موافق با یدکدیگر کمتر ازهم بدور افتاده بهتر قادر بدرک یگدیگر وهمچنین درک جهان امروزی با تمامی قوانیت درتمامی جوامع باشندچراکه هرچه بیشتر از دیگر جوامع نیز بداینم میتوانیم نکته های خوب را از آداب وروسم ونحوه ی فکری آنان برداشته کرده بر بهتر کردن افکار واندیشه خود از آن سودی مثبت گرفته ولااقل دردرک یکدیگر کمتر دچاز تفاوتهای فکری عظیمی باشیم که انسان وجامعه ای را بطور کل از دیگر انسانها جدا کرده وقبول کنیم که دنیای آنان بسیار باما وافکار ما تفاوت دارد درست مثل اینکه بخواهیم مردمانی را که هنوز درداخل جنگلها در دوردست ترین مکان از جامعه های کنونی درک کنیم که چرا هنوز با نیزه به شکار میروند وفندک برای آنان عین وسیله ای جادوئی از سوی خدایان است ودربسیاری ازافکار نیز گاه درهمین جامعه ی خود با افکاری روبرو میشویم که کمیتی ازهمین مردمان ندارد وبسی جای تاسف دارد که اسنام ببیند درجامعه شهری هنوز بسیار مطلبی ست که مردم نمیدانند وهنوز بسیاری از اخبار را نشنیده اند وهنوز بدرستی از پیشرفتهای جهانی اطلاع ندارند.
بزرگان واندیشمندان وفیلسوفان و...جهان میدانند که هرگز انسانی توان اینرا نخواهد داشت که خود راتبه جایگاه نوین وارزشمندی برساند مگراندیشه یخویش را پرورش داده واندیشه های همکانی را نیز به سطحی برساند که همگانن متفق الفکر با روشنفکری وجهان بینی قادر به دیدن ودرک دنیا وجهان خود باشند تا عدل وحق وانصاف ودرستی ونیکوئی وپاکی ودرعین حال انسانیت معنای واقعی خود را درجهان پیدا کند با اندیشه های عمیق وپر معنائی که بر زندگی معنای زنده بودن را روشنی بخشیده به آن قدرت زیستنی در صلح وارامش را به همگان ارزانی داردوچه زیباست اگر این فکر واینگونهاندیشه در نهاد وذهن وفکر تمامی آدمیان ریشه گرفته به نتیجه ای مثبت برسد که دران تمامی دستها در دست هم باشند وتمامی افکار قادر به درک شدن وتمامی اعمال به نکوئی ودراه مثبت درخیر وپیشرفت آدمی وجهان.
*- افکار عمومی جایگاه آدمها را مشخص می کنند نه بر تخت نشینان . ارد بزرگ
*ـ دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است . ارد بزرگ
*- خود را برای پیشرفت مردم ارزانی دار تا مردم پشتیبان تو باشند . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد اندیشه ی همگانی ¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا ¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg http://www.freeuploadimages.org/images/tnwpydr5csrou7c7k2r.jpg ارد بزرگ /  Orod Bozorg

ارد بزرگ : بازده ساختار بیمار ، درد و سیاهی ست .


ارد بزرگ : در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد .


ارد بزرگ : تا ساختارها سامان نیابد رشدی هویدا نمی گردد .


ارد بزرگ : قانون اساسی هر کشور نمای ساختار آن سرزمین است و ناراستی آن ، سستی و پلشدی در پی دارد .


ارد بزرگ : ساختاری که با سرشت آدمی سازگار نباشد توان پایداری ندارد .


ارد بزرگ : نیرومندترین ساختارها ، نرم ترین آنهاست ، ساختارهای خشک و سخت خیلی زود نابود می گردند .


ارد بزرگ : نگاهداری ساختارهای بیمار از نادانی است باهوش کسیست که ناراستی ها را از خویش دور کند و تن به راستی دهد .


ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .


ارد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد .


ارد بزرگ : کوهستانها و دره های بی انتها در درون آدمها می بینم .


ارد بزرگ : گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست .



بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *راستی و ناراستی*

● بعُد سوم آرمان نامه●

● راستی و ناراستی ●



______سروده ی فریدون مشیری________


از خدا صدا نمیرسد :ای ستاره ها که از جهان دور


چشمتان به چشم بی فروغ ماست


نامی از زمین و از بشر شنیده اید


درمیان آبی زلال آسمان


موج دود و خون و آتشی ندیده اید


این غبار محنتی که در دل فضاست


این دیار وحشتی که در فضا رهاست


این سرای ظلمتی که آشیان ماست


در پی تباهی شماست


گوشتان اگر به ناله من آشناست


از سفینه ای که می رود به سوی ماه


از مسافری که میرسد ز گرد را ه


از زمین فتنه گر حذر کنید


پای این بشر اگر به آسمان رسد


روزگارتان چو روزگار ما سیاست


ای ستاره ای که پیش دیده منی


باورت نمیشود که در زمین


هرکجا به هر که میرسی


خنجری میان پشت خود نهفته است


پشت هر شکوفه تبسمی


خار جانگزای حیله ای شکفته است


آنکه با تو میزند صلای مهر


جز ب فکر غارت دل تو نیست


گر چراغ روشنی به راه تست


چشم گرگ جاودان گرسنه ای است


ای ستاره ما سلام مان بهانه است


عشقمان دروغ جاودانه است


در زمین زبان حق بریده اند


حق زبان تازیانه است


وانکه با تو صادقانه درد دل کند


های های گریه شبانه است


ای ستاره باورت نمی شود


درمیان باغ بی ترانه زمین


ساقه های سبز آشتی شکسته است


لاله های سرخ دوستی فسرده است


غنچه های نورس امید


لب به خنده وانکرده مرده است


پرچم بلند سرو راستی


سر به خاک غم سپرده است


ای ستاره باورت نمیشود


آن سپیده دم که با صفا و ناز


در فضای بی کرانه می دمید


دیگر از زمین رمیده است


این سپیده ها سپیده نیست


رنگ چهره زمین پریده است


آن شقایق شفق که میشکفت


عصر ها میان موج نور


دامن از زمین کشیده است


سرخی و کبودی افق


قلب مردم به خاک و خون تپیده است


دود و آتش به آسمان رسیده است


ابرهای روشنی که چون حریر


بستر عروس ماه بود


پنبه های داغ های کهنه است


ای ستاره ای ستاره غریب


از بشر مگوی و از زمین مپرس


زیر نعره گلوله های آتشین


از صفای گونه های آتشین مپرس


زیر سیلی شکنجه های دردنک


از زوال چهره های نازنین مپرس


پیش چشم کودکان بی پناه


از نگاه مادران شرمگین مپرس


در جهنمی که از جهان جداست


در جهنمی که پیش دیده خداست


از لهیب کوره ها و کوه نعش ها


از غریو زنده ها میان شعله ها


بیش از این مپرس


بیش از این مپرس


ای ستاره ای ستاره غریب


ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم


پس چرا به داد ما نمیرسد


ما صدای گریه مان به آسمان رسید


از خدا چرا صدا نمیرسد


بگذریم ازین ترانه های درد


بگذریم ازین فسانه های تلخ


بگذر از من ای ستاره شب گذشت


قصه سیاه مردم زمین


بسته راه خواب ناز تو


میگریزد از فغان سرد من


گوش از ترانه بی نیاز تو


ای که دست من به دامنت نمی رسد


اشک من به دامن تو میچکد


با نسیم دلکش سحر


چشم خسته تو بسته میشود


بی تو در حصار این شب سیاه


عقده های گریه شبانه ام


بر گلو شکسته میشود


شب به خیر


¤¤¤ شعر از فریدون مشیری ¤¤¤


در جهانی که بین خوب وبد راستی وناراستی محبت و بی مهری و دشمنی ودوستی سرگردانیم , انچه بیش ازهمه آزار دهنده بنظر میرسد ناراستی ونادرستی افراد وعملکردهائی ست که به شکلهای مختلف بر یکدیگر روا داشته وحس دشمنی ودوری قلبهاست که با حسادت ها وکینه ها وخودخواهی ها وبسیاری از احساسات بد وزشت انسانی آغشته شده وروح آدمی را مملو از رنگهای بد وزشتی میکند که در آن هرگز صداقت سپید دوستی ویاری ودرستی وراستی را نمیتوان یافت وهمین دنیای زیبا وطبیعت پاک خداوند را به چنان زشتی وپلیدی انسانی می کشاند که انسان از هرچه نام « آدمی» است مایوس میشود وتنگ نظری ها ودشمنی ها چنان انسان را آزرده خاطر میکند که آدمی نمیداند بدرستی چگونه می بایست یا اینگونه افرادی برخورد کرده و مواجه شود وجوابگوی آنان باشد چراکه از سوئی پایین کشیدن خود به سطحی که آنان در آن قرار دارند از بین بردن شخصیت خود آدمی وحتی شخصیتی ست که برای بدست آوردن آن همگان زحمت وتلاش کرده اند.


¤¤¤ پشت تصویر سیاه زندگی ¤¤¤


پشت تصویر سیاه زندگی


همه چی آروم آروم فنا میشه


بخودم میخندم از بس که دلم


باز میگه: دنیا پر از وفا میشه


طفلی دل! از بسکه ساده دل بوده


تو خیالش رنگ بی وفائی نیست


همه دنیاش پر عاشقی شده


برا اون دنیا واسه جدائی نیست


طفلی دل که صدبارم اگه شکست


باورش نبود جفا هم همینه


آسمونش اگه آفتاب اگه ابر


بخوش میگفت که زندگی اینه


باورش نبود که آدما همه....


با دلای سنگی شون زاده شدن


رسم عاشقی مرام دلها نیست


واسه دل شکستن آماده شدن


باورش نبود که وقتی واسه عشق


همه هستی شو هم رو میکنه


آب از آب تکون نمیخوره آخه


هرکسی با بدیهاش خو میکنه


دیگه فرقی ام نداره دیگری


پیش پاش قلبشو قربونی کنه


شایدم توُی دلش بازم میگه


بهتره این دلو زندونی کنه


اگه راستشو بخوای بهت بگم


گرچه هرچیز ی یه اندازه داره


دل ما ولی توی زندون غما


حالا هرروز ترکی تازه داره


اما ما قربونی همین دلیم


اینه که بازی دنیا مال ماست


تا میشد هرکسی قلب ما شکست


شاهد حرفای من همون خداست


شاهد حرفای من همون خداست.


چهارشنبه 21 فروردین1387


¤¤¤ شعر از فرزانه شیدا ¤¤¤


واز سوئی دیگر سکوت روا نیست زمانی که می دانید حقی پایمال می گردد که بر گردن یکایک ماست که به خواست خداوند خود و وجدان انسانی خود عمل کرده چشم بر وقایعی نبندیم که خود ونزدیکان و دیگران را به مشکلات وناراحتی هائی جدان عمل میشد که هیچ لزومی بر وجود چنین مشکلاتی نبود اگر بدرستی وراستی ونگاهداشتن حق ومتاسفانه دنیا کنونی سرشار از انسانهائی شده که اکثریت خواری وخوار کردن را بزرگی وقدرت خویش میدانند ویا انقدر شهامت وجسارت دارند که براحتی اینگونه اعمالی را بردیگران روا داشته مشکل ساز دیگران باشند, وهمواره نیز تعدادی طرفدار وهواه خواه که در همان سطح فکر و اندیشه ای که قرار دارند که انسانهای نادرست هستند ، چگونه می شود دنیائی داشت که درآن خوبی بر بدی پیروز شود انسان نمی تواند به مدت طولانی برده وار دنباله رو افرادی باشد که مخالف افکار وعملکرد های ایشان هستند حتی اگر این فرد پدرآدمی نیز باشد جائی مرزها تمام می شود ومی بایست این مرز را به هرگونه که هست شکست وگذشت ورفت وخود را از بندگی وبردگی رهانیده وبه زندگی فردی وشخصی واجتماعی خود فکر کرد ودراینجاست که این گونه اشخاص دربین آشنایان ومردم دچار شکست وسرخوردگی می شوند چراکه هرچه از تعداد افرادی که در بین آنان محبویت دارند کم شود قدرت ایشان نیز نزول پیدا کرده وسقوط شخصیتی و طرد شدن فردی ازسوی اجتماعی که می شناسد وبه آن تکیه ای سخت دارد تا بتواند بایستد را بیشتر احساس کرده وحتی با اینکه بر فشار میافزایند اما هرچه باشد یک یا چند انسان نمیتوانند درکقابل جمعی مخالف ایستادگی مداوم داشته باشند این است که بهترین راه برای شکست انسانهائی که می خواهند شکست وبردگی ما را شاهد باشند این است که دانش ذهن وفکر خود را افزوده وبا راه حلهای علمی وعملی همگام با کسانی با ایشان مقابله کینم که بیشتر از آنها می دانند هرانسانی منطق را حتی اگر علنا قبول نکند وبظاهر انرا نپذیرد دردرون خود بر حق وحقانیت آن اعتراف می کند وهیچ چیزی قادر نیست کسی را از پشت اسب زشتی های اعمال نادرست وناراست او پائین بکشد مگر اینکه خود نیز اسبسوار ماهری باشد وازاو جلو افتاده واو را شکست دهد .ما انسانها بهترین راه حلهای زندگی خود را زمانی بدست می آوریم که بدانیم با هرچیزی وهرعاملی چگونه بهتراست برخورد کنیم وهیچی چیزی بما این دانش را نمیدهد مگر دانش فکری خود را افزایش دهیم اتین قدرت فکریست که هم بهترین راه حل را دراخیتار ادمی میگذارد هم بهترین نقشه ها را توسط آن میتوان کشید هم در ارامش تمام میتوان اینگونه افراد را به اوج خشم کشیده واز آن بالا بالاها یا از گوشه های مودیانه ای کهدراینسو وانسو گزیده ودر پان پنهانند بیرون کشید و سرنگون کرده واز قدرت انان را ازبین برد چراکه آدمی در مواردی که خود را شکست خورده می بینید بیشتر اشتباه می کند وهمیشه بر سر اشتباهات خود اوست که سرانجام لو رفته مشتش بازمی شود ومجبور حتی به اعتراف جرم وخیانت خود می شود. در تمامی ادرات پلیس دنیا برای گرفتن مجرمین از همین شگرد استفاده می کنند وباو اینگونه القا میکنند که آنچه را برای دستگیری او نیاز دارند یافته اند واورا بدون اینکه خود بداند به سوئی رهنمون می شوند که خود او در ارائه شده مدارک جرم دست بکار شده برای اینکه بدست عوامل پلیس نیافتد بدنبال تخریب علائم ومدارک جرم رفته ویا اعمالی انجام میدهد که اثبات جرم می شود و شاهد ومدارک کافی جرم را بدست خود دراختیار آنان نهاده ودیگر نمیتواند منکر اعمالی شود که مدارک واقعی آن را نیز به آنان داده است درنتیجه حتی دشمن را نیز میتوان مغلوب کرد با کشیدن او بسوی انجام اشتباهاتی که از خشم یا ترس صورت میگیرد وبسیاری از سیاستها ی جاری نیز برهمین منوال پایه گزاری شده است که درجنگها نظامیان ارتش در ارامش کامل عملکرده اتی قبلی دشمن را سنجیده وبر اساس آن از ضعفهای اوبا مانورهای جنگی مناسب وپیش بینی نشده استفاده کرده واورا به حالات روحی وخشمم های وترسهائی فرو میبرند که سرانجام اشتباه کند وبیشتر ضعفهای خود را رو کرده وازهمان استفاده کرده وبر دشمن غلبه می کنند دشمان زندگی ما نیز در از زمره افرادی هستند که هیچ کمیتی از همینگونه افراد واز دشمنان بزرگ دنیا ندارند وکافیست ومیتواند بسیار باعث رنج واندوه آدمی در زندگی گردد وانسان در کل ازهرنوع رابطه ودوستی دوری گزیده وجهان را در تنهائی خود آرام تر وآسوده تر ببیند اما اینگونه نباید باشد وهرگز نمی بایست با کسانی ساخت که باعث اندوهند وناراحتی.


¤¤¤ غزلی باید ساخت - فرزانه شیدا 1386 ¤¤¤


غزلی باید ساخت تا بگوید منو دل تنهائیم


تا بگوید ز غم و اشک و نیاز


تا بگوید زچه رو در دل شب


آه ماتم زده ای


از دل سوخته بر میخیزد


و به همراه سرشک


در کف و دامن تو میریزد


غزلی باید ساخت


از شکستن در راه


و نشستن غمناک


و به تنهائی دل خیره شدن


غرلی باید ساخت ... غزلی باید ساخت


¤¤¤ سروده فرزانه شیدا/1386¤¤¤


درصورتی که چنین کسانی در اطراف شما هستند وبه راستی ودرستی آنان شک دارید ایشان را درفشار بگذارید آنگاه خواهید دید که دست خود را رو کرده بیشترین چیزهائی که تصور نمی کردید حتی درخوی وخلقت این انسان پیدا شود کشف می کنید آنگاه است که شما پیروز خواهید بود چرا که اینجا دیگر شما هستید که برخلاف روز اول ضعف ها را می شناسید واو دیگر نمیتواند از ضعفهای شما بر علیه شما استفاده نماید وپیروزی شما حتمی ست وبراحتی می توانید به دیگران نیز بااعمال و رفتار خود ان شخص ثابت کنید که حق باشماست واو فرد درستی نیست واو را طرد کرده واز قدرتی که بر شما وزندگی شما وپیرامون شما داشت را از او سلب نموده وبر او چیره شویدواجازه ندهید اندوه ناشی از حضور او زندگی را برشما تلخ نماید. ازاین جهت انسان درست وخوب وقتی دانش کافی را نیز داشته باشد بدون اینکه نیاز پیدا کند که به خطائی دست بزند خود شخص نادرست وناراست را وادار به این میکند که با خطاهای خود دست خویش را در نزد او ودیگران رو کند وآبرویش نیز بدست خودش ریخته میشود بی انکه شما مقصر باشید چون خطا را این اوست که کرده است وشما فقط او را وادار به این کرده اید که خود را نشان بدهد درنتیجه بدون ناراحتی وجدان میتوانید خاطر جمع باشید که ازاین پس از صدمات بعدی او رها خواهید شد واو یا انقدر خوار و پست شده که به گوشه ای فرار کند یا دیگر قدرتی ندارد که بتواند به شما ضربه وآسیبی درهرشکل روحی وروانی وعملی ورفتاری بزند واین تنها راهی ست که شما بدون صدمه دیدن خوداورا مغلوب کرده از شر اینگونه فردی در زندگی خود رهائی یابید دبدون اینکه حتی خود را بد کرده باشید یا حتی صدمه ای باوزده باشید یا درگیری ایجاد شده باشد درواقع سیاست هائی که بااین روش شکل میگیرد بسیار بیشتر از درگیری هایی که معمولا دربین افراد وجود دارد یا پیش می اید اثر گزار است و لازم نیست کسی را که دروغ پردار خوبیست وبا ناراستی خود کار خویش پیش میبرد را با کشیده ومشت ولگد ادب کرد میتوان اورا چنان با سیاست خوارنمود که خودبدنبال کار خود برود ودیگر حتی روی نشان دادن خود به دیگران را نیز نداشته باشد ونتواند دیگران را نیز با ناراستی ودروغ وبدی خویش دچار دردسر کند.


¤¤¤غزل از: « حسین منزوی » ¤¤¤


چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی


بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی


تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است


از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی


ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه


از او و ما که منم تا من و شما که تویی


تویی جواب سوال قدیم بود و نبود


چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی


به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن


قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی


به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم


از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی


جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا


کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی


نهادم اینه ای پیش روی اینه ات


جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی


تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای


نوشته ها که تویی نانوشته ها که تویی


¤¤¤غزل از: « حسین منزوی » ¤¤¤


ما موطفیم با انسانهائی که عملکرد درستی را در زندگی ندارند برخوردهای شدید داشته باشیم چراکه اگر همواره از کنار خطاهای او بگذریم وسکوت کنیم باو قدرت وقلمرو بیشتری برای ازار خود ودیگران داده ایم درنتیجه درجائی که مرزهای شما را میشکند جا دارد که شما نیز سکوت را شکسته برخورد متقابل اما عاقلانه وبر اساس سیاستی درست بااو داشته باشید چراکه اینگونه افراد معمولا بسیار سروصدا میکنند وسعی میکنند جلب توجه کرده وشما را از دیدها ی دیگران دور نگه دارند تا فرصت تخریب شما را پیدا کنند برخلاف ایشان انسان می بایست در سکوتی اندیشمندانه با ایشان به مقابله به مثل برخیزد وانتظار زمانی را بکشد که طبلهای سروصدا وخودنمائی اوخاموش شد انگاه وقت آن رسیده است که شما ازهمان اعمال دریابید که از کدامین راه میشود برعلیه خود او استفاده نمود ودست او را رو کرده ودیگران را نیز با مدرک کافی ومنطقی قانع کرد که این فرد می بایست طرد شده و از جمله دوستان واشنایان ما یا از پیرامون ما بکلی حذف ودور شود واجازه نداشته باشد به محدوده ی مرزهای ما پا بگذارد هیچکس هرگز بحد خود ما قادر نیست برای ما کاری انجام دهد که ما نیازمند انیم ودراصل هرکسی موظف است مشکلات فردی واجتماعی خود را بگونه وشیوه ی خود حل کند لذا بهترین روش این است که انسان بر اگاهی خود از مردم .جامعه افزوده باشد که راحت بدام اینگونه افراد نیافتد واگر براثر سهل انگاری نیز چنین شد قادر به مقابله با او بوده وبراحتی نیز آنگاه میتواند ازیاری وهمکاری دیگران نیز بهره مند شود چراکه دلایل وسند ومدرک کافی دارد که حقانیت خود را ثابت نماید .وچنانچه شکست خورده به گوشه ای خزیده انتظار داشته باشد دیگران ازاو حمایت کنند تنها زندگی را بدون نتیجه برخود تلخ کرده است و بیهوده نیز خلوت گرفته است که این انزوا به هیچ گونه ای مشکل واقعی و زنده را حل نمی کند مگر با تلاش وعمل وفکر خود او تا توان رهائی را نیز برای او بوجود آورد وبر درد درون وروح خویش ومشکل زندگی خود غلبه کند.


¤¤¤ ذهن مصلوب -سروده ی:« پیمان آزاد » ¤¤¤


منتظر می مانم تا حرفهای مرا دیگران بگویند


دستهایم با طناب بیهودگی بسته است


و ذهنم


مصلوب داریست


که پیش از ظهورم برپاست


گریزان از جبری


که با تازیانه خشونت بر پشتم جاریست


در معمای راههای پیچ در پیچ می مانم


زبانم بریده ی جغرافیای جهالت


و لبانم دوخته ی سوزن باورهای دیرین


در گورستانی که من زنده ام


سکوت را حرمتی است


که بودن ، با نبودن برابر است


¤¤¤ سروده ی:« پیمان آزاد »¤¤¤


همواره نیز انسانی که راه نادرست را بر درستی بر میگزیند نمیتواند تا ابد خود رادراین راه پیش برده وهمیشه موفق باشد وهمواره هستند کسانی که با او چون دیگران کنار دنیا آمده وسرانجام اورا از عرض بدیها وقدرتها پائین کشیده شکست داده واز میان جمع دیگران به بیرون انداخته خوار ومغلوب کنند.


¤¤¤ شیشه ی دل ¤¤¤


امروز به با غ نظر می کنم ولی


درگوشه های دلم، خار غم بسی است


هرروز بر سر این شیشه ی دلم


پیوسته سنگ جفا ،دست هرکسی ست


گویا بنام زندگی اندر مسیر عمر


تا هست وهست ساز خموشی بوّد روا


درگوشه ای که دلم نغمه می زند


بازهم منم به خموشی چه بیصدا


شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷


سروده فرزانه شیدا


همچنین درزمانی که با دنیای خود دچارمشکل می شویم وبا راستی وناراستی مسائل زندگی رو برو میشویم که قادر به حل آن در ذهن خود نیستیم ونمیدانیم راه روشن کدامین راهیست که به انتهائی تاریک نرسد باز به همین نکته میرسیم که هیچ چیز در دنیا قادر نیست مارا بسوی درستی ونیکی ببرد مگر آنکه اندیشه خود را بارور از اندیشه های نابی کنیم که به رشد ذهنی وبینش ودیدگاه ما کمک میکند انگاه است که غلبه بر مشکللاتی که خواهی نخواهی وجود دارد همواره آسان تر وساختن وحل کردن آن نیز راحت تر خواهد بود واعتنماد بنفس انسان یاور خوبی خواهد شد که قادر باشد با همه چیز بگونه ای مثبت سارگاری نشان داده وباآن به شیوه ی خود روبرو شده در صورت نیاز آنرا از زندگی خود محو. نموده یا با ان کنار آمده وبه گونه ای با آن بسازد که رنج ودرد واندوه زندگی او محسوب نشود حتی اگر این درد واندوه دردی واقیست ویک بیماری یا چیزی ست حل ناشدنی که نمیتوان از ان دوری جست ومی بایست که حضور آنرا در زندگی پذیرفت وبا ان ساخت.درنتیجه انسانی میتواند برخود وزندگی خویش با نگاهی مصمم وبدون ترس ونگرانی نگاه کرده واز آن لذت ببرد که بداند قادر است با نیروی فکر واندیشه خود بر هرچیزی که ممکن است امروز وفردا پیش بیاید غلبه کند وهمانگونه که بارها نوشتم تنها چیزی که انسان قدرتی در زندگی خویش برآن ندارد مرگ است دیگر مشکلات هرچه باشد چاره ای دارد ومی بایست چاره آنرا پیدا نمود .


¤¤¤ فقط قطره آب...سروده ی فرزانه شیدا : ¤¤¤


در کنار آبی


روبدریای غروب


مرغ دریائی نیز.... پرپرواز به بال


از سرم باز گذشت,


وسپس دور زمن... آسمان را پوئید


دور شد باز به بال پرواز


ودلم تنها شد !!!


قایق چوبی زیبای سفید


لنگر انداخته بر آب بروی موجی


در تکانهای لطیف


نرم و آهسته برقصی زیبا


سخن از بودن خود با من گفت


درصدائی چوبی لیک زیبا و ملیح


ومن اما تنها خیره بر دریائی


که در آن اردک وحشی در آب


پای پائی میزد !....


با دلم قصه ی تنهائی را


زیرو رو میکردم!


وه چه آرام ولطیف


آب در پهنه زیبای بلند


در تنش میرقصد درخودش میلغزد


آنور آب ولی....یک جزیره تنها


مردمی نیز در آن!!!


زندگانی زیباست


گر میان دو طرف


تو فقط موج لطیفٍ دل دریا باشی


تو فقط قطره آب....تو چو دریا باشی!!!


دل دریائی سبز... از صدای دل مرغان سرشار


وبه آرامی وزیبا ومتین...!!


و موّقر بر آب ... کشتی در گذری


روی امواج شناور باشد!


زندگی زیبا بود


گر که حتی بدمی ..در روزی


یا به شبهائی سرد...در تن بارانی


گاه طوفان بودی!


پر ز آوازه موج...


یا همان قطره بدریای بزرگ


باتمامیت کوچک بودن


قطره ای در دل دریای بزرگ


لیک یک دریائی .... لیک یک دریائی


کاش دریا بودم


یا همان قطره بدریای بزرگ!!!


سبز ودریائی و آرام وعمیق


کاش دریا بودم !!!


یایکی قطره به آب


______سروده ی فرزانه شیدا/دوشنبه ۱۷اردیبهشت


* - پیش ازآنکه ناراستی ها ،در درون ما،دره ایی مهیب پدید آورند به راستی ها باندیشیم . ارد بزرگ


* - ارزش گذاردن به خویشتن خویش نباید سدی در برابرزدودن ناراستی هایمان باشد . ارد بزرگ


* - رَد راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ


* - نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران . ارد بزرگ


* - آنکه راستی نپوید گرفتار آمیزش با اهریمن است ، فرزند این آمیزش فتنه است و شورش . اردبزرگ


¤¤¤ پایان فرگرد راستی و ناراستی ¤¤¤

¤¤¤ به قلم فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از :

http://b4armannameh.blogspot.com

ارد بزرگ : بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند .


ارد بزرگ : امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش .


ارد بزرگ : پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .


ارد بزرگ : استخوان بندی شهرها در دیوار است و بزرگداشت .


ارد بزرگ : بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد .


ارد بزرگ : نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد .


ارد بزرگ : نامداران ابتدا از نام خویش گذشته اند .


ارد بزرگ : نامداری که خود را به خواری می افکند ، هزاران دل آویخته به دامان خویش را نیز به خاک می کشد .


ارد بزرگ : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .


ارد بزرگ : نامدار کهن اسطوره و راهبر دوران هاست ، سرشت او با خوی مردم سرزمین خویش همگون است نه با سرشت فرمانروایان .




پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان