۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

مجله ی فرهنگ وادبیات (واژه*)

سایت مجله ی واژه ها
( ویژه ی فرهنگ وادبیات*)
به مدیریت:
مهر انگیز رسا پور ( م. پگاه*)
  • مشتمل از:
  • مصاحبه ها
  • گفتگوها
  • مقالات
  • و مطالب متنوع از شاعران و نویسندگان معاصرین

سخنانی شیرین از بزرگان

اگر کمتر به غیر ممکن عقیده مند باشیم خیلی کارها خواهیم کرد. مال اشربر


انسان بر اثر نداشتن حوصله کارش به طلاق می کشد و بر اث نداشتن حافظه دوباره ازدواج می کند . مارسل گرانشو


فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت. تولستوی


وقتي ارتباط عاشقانه ات به انتها ميرسد ، فقط به سادگي بگوهمه اش تقصير من بود . جكسون براون


اگر از خودخواهي كسي به تنگ آمده اي او را خوار مساز ، بهترين راه آن است كه چند روزي رهايش كني . ارد بزرگ


حيله و خيانت اغلب از اشخاص ناتوان سر مي زند. لارش فوكو


به همه عشق بورز، به تعداد كمي اعتماد كن، و به هيچكس بدي نكن. شكسپير


خداوند،روي خطوط كج و معوج، راست و مستقيم مي‌نويسد. برزيلي


هيچ گاه از راستي و درستي خويش آزرده مباش چون هميشه در انتهاي هر داستان تو برنده ايي ! . ارد بزرگ


نخستين گام در راه پيروزي ، آموختن ادب است و نكو داشت ديگران . ارد بزرگ


تا زنده هستيد دل خود را زنده و شاداب نگهداريد .فرصت براي دلتنگي ومرگ بسيار زياد است . اسكار وايلد


بزرگترين بدبختي آن است كه طاقت كشيدن بار بدبختي را نداشته باشيم . باس


آنگاه كه نمي دانم چه مي گويم ، جز راستي چيزي بر زبانم جاري نيست . ارد بزرگ


 http://great-orod.blogspot.com

نصایح حکیمان


" گفتگو با خردمندان و دانشوران ، یک گوهر و پاداش کمیاب است ." اُرد بزرگ



" گیتی ، برای آدم ، آن اندازه کوچک است ، که مجالی برای کژی و ناراستی باقی نمی گذارد ." اُرد بزرگ



" گاهی تنها درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. " اُرد بزرگ



" چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید به گرمای خود ، تن هواخواهان اندیشه خویش را گرما دهند . " اُرد بزرگ

ارد بزرگ, Orod le grand, orod bozorg, Great Orod,

" خودبینی ، چنبره و محیط گیراییش درون است و افتادگی ، پیرامون و بیرون ماست و این می تواند همگان را به سوی ما بکشاند " اُرد بزرگ



" اگر برای رسیدن به خواهشها و آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم ، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان بدانها نمی رسد ." اُرد بزرگ



" خرد ، باید نخستین خواست آدمیان باشد . چرا که بی خرد ، چیزی برای خود ندارد ." اُرد بزرگ



" خودرای ، تجربه مرگبار تنهایی را ، پیش رو دارد ." اُرد بزرگ



" خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید ." اُرد بزرگ



ُ"خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست ." اُرد بزرگ



"خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است ." اُرد بزرگ



"خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است ." اُرد بزرگ



"خودت را بشناس اما به آن مبال " اُرد بزرگ



" خواهش مراد از مرید خاموشی و ژرف نگریست ، و خواهش مرید از مراد ، نشان دادن مسیر پیشرفت . " اُرد بزرگ



" انگاره ای (ذهنی) که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است ." اُرد بزرگ



" دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود ." اُرد بزرگ



" دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد و راهنمای زندگی ." اُرد بزرگ



" در هر سرنوشتی ، راز و اندیشه ای نهفته است ." اُرد بزرگ



" در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری ." اُرد بزرگ



" در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام ." اُرد بزرگ



"زیباترین خوی زن ، پاکدامنی اوست " اُرد بزرگ



"رَد راستی ، رَد خویشتن است" اُرد بزرگ



" رویش باغ سکوت ، در هنگامه غوغا ارزشش را نشان می دهد " اُرد بزرگ



" رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی " اُرد بزرگ



" رسیدن به بن و سرچشمه زندگی تنها با شستشوی اندیشه از نابخردی و پندار از ناپاکی است" اُرد بزرگ



" رازها در هنگامه شادی و پایکوبی آدمی است . اساس فراموش شده جهان فلسفه ، تعریف درست این چگونگی هاست . " اُرد بزرگ



" دارایی با ارزشتر از تندرستی ، نمی شناسم " اُرد بزرگ



" پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم بر اندیشه های ما رخنه و اثر خواهند کرد " اُرد بزرگ



" توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید" اُرد بزرگ



" ریگهای ساحل خرد ، نشیمنگاه پندارهای پاک و شبانه توست " اُرد بزرگ



" تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند " اُرد بزرگ



" پیوند پاک ، پیوندی ابدی است " اُرد بزرگ



" پرنده کوچک دلت را برای من در بند مکن" اُرد بزرگ



" پشیمانی، اولین گام برای پوزش است." اُرد بزرگ



" پرتگاه می تواند بر آورنده روان و یا کشنده تن باشد ." اُرد بزرگ



" پیران جهان دیده برای گفتگو سدی برپا نمی کنند ." اُرد بزرگ



" برای آنکه درویش شوی ، نخست با خود یکی شو ." اُرد بزرگ



" برای آنکه پرواز کنی ، پیکر خویش را به حال خود رها مکن ." اُرد بزرگ



" برای گردش دوروزه ، توشه ای سه روزه همراه ببر ، و اگر توان رسیدن به خواسته زندگی ات را دو هزار گام می دانی خود را آماده پیمودن سه هزار گام بنما ، چرا که شتاب در هنگام رهسپاری نباید کم شود ." اُرد بزرگ



" برای ماندگاری ، پنداری جز پاکی روان نداشته باش ." اُرد بزرگ



" برای نزدیکی و همگرایی دودمان خویش ، کمک بهم و ستیز با نادانی و ناراستی را در پیش گیرید . " اُرد بزرگ


ماخذ : http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=404510 

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

هشتاد و هفت جمله برگزیده :

هشتاد و هفت جمله برگزیده :

 1- اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست . ارد بزرگ


2- بهترين وسيله دفع دشمنان ، ازدياد دوستان است . بيسمارک


3- کارهاي تکراري ما نشانه شخصيت ماست . ارسطو


4- آنگاه که هنر خوار مي گردد جادو ارجمند مي شود . فردوسي خردمند


5- وظيفه چيزي است كه از ديگران انتظار انجامش را داريم. اسكار وايلد


6- مردم موفق امروز، كودكان جسور ديروز بوده اند. ديزرائلي


7- فرمانروياني که گوش به فرمان مردم دارند در زندگي جز رامش و آواي نوش نخواهند شنيد . فردوسي خردمند


8- هر كس مرتكب اشتباهي نشده ، اكتشافي هم نكرده است. گاليله


9- هيچ کس جز خود ما مسوول بدبختي ها و يا خوشبختي هاي ما نيست . بودا


10- آدم پرحرف تخم مي پاشد و آدم خاموش درو مي كند. اقليدوس


11- هنر زمانی ارزش می یابد که سخن ناتوان از گفتن است . ارد بزرگ


12- انسان وقتي در خانه نشسته است خوهان حادثه اي در زندگي و هنگامي كه دچار حادثه مي شود طالب زندگي آرام در خانه است . وايلز


13- انسان وقتي در كار سياست آسان فريب مي خورد كه تصور مي كند ديگران را فريب داده است . ژول سيمون


14- به حال سرزميني که روشنفکرش ، حرف فرمانروايان تماميت خواه را تکرار مي کند بايد گريست . ارد بزرگ


15- هيچ كس به خرد غايى نرسد، مگر آن را در خود جست وجو كند. اينشتين


16- تاريخ حقيقتى است كه سرانجام به افسانه و افسانه دروغى است كه سرانجام به تاريخ مى پيوندد. جين كاكتيو


17- بيشترين تأثير افراد خوب زمانى احساس مى شود كه از ميان ما رفته باشند. امرسون


18- به موقع از جا برخاستن و در دوره جواني تاهل اختيار كردن، كاري است كه هرگز كسي از انجام آن پشيمان نخواهد شد. بوستر


19- نيك بخت ترين مردم كسي است كه كردار به سخاوت بيارايد و گفتار به راستي . بو علي سينا


20- در جستجوي نور باش، نور را مييابي. آرنت


21- سیاستمداری که تنها به پیشروی می اندیشد دمادم برای خویش دشمن تراشی می کند . ارد بزرگ


22- اگر بخواهي بر عالم فرمانروا باشي بايد عقل بر تو حاكم باشد . سه نه ك


23- صديق ترين ،بي توقع ترين،مفيدترين و دائمي ترين رفيق براي هر كسي كتاب است. مارك تواين


24- بي خردي اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادي و رهايي است . فردوسي خردمند


25- يكي از راههاي خوشبختي اين است كه نسبت به كوچكترين نعمت ها شكرگزار باشيم . هرشل


26- اگر در اولين قدم موفقيت نصيب ما مي شد سعي و عمل ديگر معني نداشت . مترلينگ


27- شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند . ارد بزرگ


28- موفقيت براي اشخاص کم ظرفيت مقدمه گستاخي است . ضرب المثل ايتاليايي


29- دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می کنند . کوروش


30- يك انسان ناسپاس خوشبخت نشان بده . زيگ زيگلر


31- فرمان ايزد به جهانداران داد و دهش است . فردوسي خردمند


32- کسي که مي تواند انجام مي دهد و کسي که نمي تواند به ديگران ياد مي دهد . جرج برنارد شاو


33- آنچه سبب امنيت روح مي شود ايمان است . گارودي


34- کسی که آزادی می جوید زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد . ارد بزرگ


35- شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد . كلمنت استون


36- اگر باور داشته باشي كه مي تواني , حتما مي تواني . ناپلئون هيل


37- کسي که بر جايگاه خويش منم زد بخت از وي روي بر خواهد تافت . فردوسي خردمند


38- کمي عقل سليم، اندکي اغماض و قدري خوش خلقي داشته باشيد، آن وقت خواهيد ديد در اين دنيا چقدر آسوده و خوشبخت ايد. سامرست موام


39- وقتي جوانتر بودم همه چيز را به خاطر ميآوردم، حالا ميخواست اتفاق افتاده باشد يا نه! . مارك تواين


40- آنکه با تلاش بسیار اندیشه خویش را فربه نمود ، با این وجود باز گوش به سخن این و آن سپرد ، دیگر نمی توان آینده روشنی در پیش روی او دید . ارد بزرگ


41- يك انسان خردمند فرصتها و شانس ها را مي سازد , نه اينكه در انتظار آنها بنشيند . فرانسيس بيكن


42- شجاعت داشته باش تا با حقيقت رو به رو شوي . استون


43- در تاریکترین شب های ستم ، روشنترین ستاره ها زاده می شوند . ارد بزرگ


44- چيزي ساده تر از بزرگي نيست آري ساده بودن همانا بزرگ بودن است. امرسون


45- به نتيجه رسيدن امور مهم ، اغلب به انجام يافتن يا نيافتن امري به ظاهر كوچك بستگي دارد. چارديني


46- آنجا که بيم و هراس سايه افکند شادي را جايي نسيت! . ارنست اپيکور


47- آنچه هستيد شما را بهترمعرفي مي کند تا آنچه مي گوييد . بزرگمهر


48- خسروي بزرگتر ، بندگي بيشتر مي خواهد . فردوسي خردمند


49- براي آدم بهانه گير هميشه بهانه وجود دارد . ضرب المثل آلماني


50- دروغ آيين اربابان و بردگان , و حقيقت خداي انسان هاي آزاد است . ماكسيم گوركي


51- ريشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدير ناتوان است . ارد بزرگ


52- عاقل آنچه را كه مي داند ، نمي گويد ؛ ولي آنچه را كه مي گويد ، مي داند. ارسطو


53- بسيار نادر هستند کلماتي که ارزششان بيشتر از سکوت باشد. هانري دونومتر


54- بسياري از افراد خوب موفقيت را مي بينند. براي من موفقيت با تكرار خطا و درون بيني آن بدست مي آيد. در حقيقت موفقيت حاصل يك درصد كار است كه خود از 99 در صد خطا حاصل شده است. سوشيرو هوندا


55- کسي که به آباداني مي کوشد جهان از او به نيکي ياد مي کند . فردوسي خردمند


56- آنكه خود را به امور كوچك سرگرم ميكند چه بسا كه تواناي كاهاي بزرگ را ندارد. لاروشفوكو


57- اگر طالب زندگي سالم و بالندگيرو مي باشيم بايد به حقيقت عشق بورزيم. اسكات پك


58- اشتباه فرصتي است كه هوشمندتر باشيم. هنري فورد


59- هر چه شما را نمي كشد شما را قوي تر مي كند. مارلون براندو


60- آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت . ارد بزرگ


61- همة چيزي كه در اين زندگي لازم داريد بي خبري و اعتماد به نفس است و موفقيت حتمي است. مارك تواين


62- يک اراده خم نشونده ، بر همه چيز، حتي بر زمان قالب مي آيد. شاتو بريان


63- دشمن چون از همه حيلتي فرو ماند سلسله دوستي بجنباند . پس آنگه به دوستي کارها کند که هيچ دشمني نتواند . سعدي


64- جز مرگ را ، هيچ کسي از مادر نزاد . فردوسي خردمند


65- نشاط و خوشدلي ، اعتماد به نفس شما را تقويت و زندگي را دلپذيرتر مي سازد و باعث مي شود كه اطرافيان شما شادي بيشتري را احساس كنند. خوشدلي به معني خوشخيالي و فرار از مشكلات نيست بلكه نشانه هوش و ذكاوت شماست . آنتوني رابينز


66- شايد مانند كودكي باشيم كه در كنار دريا با سنگ ريزه ها و صدفهاي زيبا بازي مي كند اما غافل ار آنيم كه دريايي بس بزرگ و اقيانوسي بي كران در مقابل ديدگانمان وجود دارد كه در اعماق آن اسرار عظيم و شگفت انگيز نهفته است . نيوتن


67- آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است . ارد بزرگ


68- دوستي براي خود برگزين که به گاه سختي و درماندگي مددکارت باشد. بزرگمهر


69- وقتي ارتباط عاشقانه ات به انتها ميرسد ، فقط به سادگي بگو«همه اش تقصير من بود . جكسون براون


70- ابليس مانند نيکخواهان پيش مي آيد ، ابتدا عهد و پيمان مي گيرد ، سپس راز مي گويد . فردوسي خردمند


71- اگر به مهماني گرگ مي رويد ، سگ خود را به همراه ببريد . گوته


72- وقتي نانوا نان را با دقت و وسواس مي پزد و به دست مشتري ميدهد ، خدا با او در كنار تنور ايستاده است . كريستيان بوبن


73- تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه


74- «عقلانيت باز» آن عقلانيتي است كه فراموش نميكند كه «يكي» در «چند» است و «چند» در «يكي». ادگارمون


75- آرامش،زن دلانگيزي است كه در نزديكي دانايي منزل دارد. اپيكارموس


76- درست در همان لحظه که عشق شما خود را به نوعي ابراز مي کند حال چه از طريق آغوشي گرم ، نگاهي محبت آميز يا رفتاري مهربانه ، به قلمرو بي زمان قلب گام نهاده ايد مهم نيست پيش از آن چه اتفاقي افتاده است . تنها اين مهم است که چه اتفاقي خواهد افتاد . تمامي آن چه براستي اهميت دارد همين لحظه است . تنها اين عشق است که مهم است . باربارا دي آنجليس


77- براي آنکه دوستيمان پا برجا بماند بهتر است همواره ميانمان فاصله ايي باشد . ارد بزرگ


78- اگر نتوانيم آزاد زندگي نمائيم ، بهتر است مرگ را با آغوش باز استقبال کنيم . مهاتما گاندي


79- سعادت مثل پروانه اي است كه روي برگهاي گل بخواب رفته باشد به مجرد اينكه نزديكش بروي بالهاي خود را باز كرده و در فضا پرواز مي كند. آندره توريه


80- يکي از معجزات عشق اين است که ما از درد هاي آن نيزلذتي احساس مي کنيم . ژان ژاک روسو


81- يک بطري آب که تا نيمه داشته باشد،ازنظر يک فرد بدبين خالي وازنظريک فردخوش بين نيمه پراست . جرج برنارد شاو


82- گوش شنونده هميشه در جست و جوي سخن خردمندانه و حکيمانه است . فردوسي خردمند


83- تمام موفقيت هائي که نصيب بشر شده ، عموما”درسايه تحمل و بردباري بوده است کريستوفر مارلو


84- وقتي در کار ما ” اگر ” نباشد، پيروز خواهيم شد . نلسون


85- مي گويند رسيدن به آرامش هدف است بايد گفت آرامش تختگاه نوک کوه است آيا کوهنورد هميشه بر آن خواهد ماند ؟ بيشتر زمان زندگي او در کوهپايه و دامنه مي گذرد به اميد رسيدن به آرامشي اندک و دوباره نهيب دل و دلدادگي به فرازي ديگر . ارد بزرگ


86- اگر قصد رقابت داري، باکسي رقابت کن که از تو برتر و سرترباشد . لوئي آگاسيز


87- لحظه پيروزي براي من از آن جهت شيرين است که پيران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببينم . نادر شاه افشار 

وبلاگ شخصی کسری - امید در نگاه بزرگان

امید، نان روزانه آدمی است . رابیندرانات تاگور

امید قوه محرک زندگی است. ساموئل اسمایلز

امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود

و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ

امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر

امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی

امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست .

آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر بختگان


ماخذ : http://kasra00.blogfa.com/post-146.aspx

کانون گفتمان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی قزوین - شکوه ایران در کجاست ؟

[تصویر: 48240483.jpg]



کریمخان زند پادشاه ایران پس از شکار در نزدیکی تخت جمشید اردو زد .

از دور عظمت تخت جمشید دیده می شد یکی از فرماندهان گفت آیا شکوه ایران زمین در تخت جمشید پایان می یابد ؟

کریم خان پرسید : در زمان پادشاهی نادرشاه افشار کجا بودی ؟

گفت در تمام آن دوران در روستایمان به پدرم در کشاورزی کمک می کردم .

کریمخان خندید و گفت آن زمان همانند امروز تو از دور به پادشاه ایران زمین نادرشاه افشار نگاه می کردم و می گفتم آیا تمام شکوه ایران زمین در نادر شاه افشار پایان می یابد !؟ و امروز به تو می گویم دیگر آن بزرگی و عظمت را من در کسی و جایی ندیدم .

این سخن وکیل الرعایا کریم خان زند که از سرداران نادرشاه افشار بود خود گویای عظمت و جوهر آن یگانه دوران ها را دارد . ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : نادرشاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .

نادر شاه افشار در جمع ارتشیان ایران می گوید : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند



ماخذ : http://www.qiau.ir/thread-1503.html

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

بُعد سوم (آرمان نامه) - فر گرد گیتی



* فرگرد گیتی *
تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است . ارد بزرگ

بسامدها : امواج
_____________________


با سلام در این بخش به *فرگرد گیتی * خواهیم پرداخت

در فرگرد گیتی همانگونه که * ارد بزرگ میفرمایند:
انسان عاشقانه مجذوب این است که در دنیای خود
در تمامی جنبه های خوب زندگی غوطه ور گشته وبیآموزد
تجربه کند واز هیجان متفاوت زندگی
بهره مندگردد. ارد بزرگ
___________________

ما انسانها نمیتوانیم در تمامی طول زندگی با
یکنواختی های آن کنار آمده وهمچنان راضی باقی بمانیم
واینکه در روزمره گی زندگی گم گشته وبه آنچه
برروزگارمان می آید اکتفا کنیم در روح بشر اندوه دردناکی را بوجود خواهد آورد
که بی شک در نابود کردن تدریجی او نقشی به سزا را بازی میکند

اکثر انسا نهائی که روحی اندوهگین ونگاهی منفی دارند از این قبیل افراد هستند
اما باید پرسید *چگونه میشود" این" نبود*

بارها وبه تکرار گفتیم که تسلیم شدمن درمقابل زندگی نه تنها به سود آدمی نیست
بلکه اورا از پیشرفتهای مادی ومعنوی نیز بدور میدارد
بااینوصف چگونه میشود انسانی ببیند که رو به تاریکی پیش میرود
وهمچنان به ادامه آن بپردازد

معمولا انسانهائی که قادر به تغییر روزانگی خود نیستند نیاز به
کمکی بالاتر از سخن من یا پند واندرز دیگران را نیاز دارند
روانشناسان واندیشمندان بزرگ دنیا همواره میگویند:

هیچ شرم آور نیست که گاهی در زندگی خود را درمانده
احساس کنیم

ولی این شرم آور است که با دانش براین مسئله همچنان آگاهی
داشته باشیم

اما برای بهبود آن گامی از گام برنداشته بایمد این باشیم که روزی
درست میشود

و حتی بدون اینکه خود تلاشی بر ان داشته باشیم از دیگران نیز این
احتیاج روحی واحساسی را پنهان نموده وبه سرکردن
غمگنانه ی زندگی ادامه دهیم

در این مرحله می بایست به کمکی بالاتر از یک آشنا ویک دوست
تکیه کند ومی بایست در این زمینه به یک روانشناس مراجعه نموده
واز او یاری بطلبد وبدنبال راه حل اساسی و منطقی باشد.

اما متاسفانه ، تفکر عامه در باب روانشناس وروانشناسی در ایران
بدینگونه است که شخص شرم میکند از این راه کمکی دریافت کرده
ودیگران ازاین مطلب آگاهی پیدا کرده و اورا دیوانه بخوانند.
اما علم روانشناسی تنها برای آنان که بطور کل عقل خویش باخته اند
بنا نشده است.

ودرواقع اگر آنکه امروز بطور کامل ازخود بیخود گردیده در زمانی
مناسب طلب کمک کرده بود بی شک اونیز امروز درمیان دیگر
مردمان یک زندگی عادی را سپری میکرد صرفنظر از عده ای که برحسب
همان اتفاقاتی که گیتی بر سر راه اوقرار میدهند مانند
تصادف -پرت شدن از جائی - صدمه دیدن سر و... عقل خویش را
از دست میدهند.

پس بیائید واقع بین باشیم :
- من نمیتوانم مشکلم را حل کنم
-گفتن به اشنا هرچند نزدیک چون مادر وخواهر یا دوست جز شنیدن
پند واندرز راه بجائی نبرده ومشکلی ازمن حل نکرده است
- هرروز دچار اندوه بیشتر میگردم ونمیدانم چه کنم
- بدنم هرروز به نوعی دچار دردهای بی دلیل میشود یا بطور کامل
دلیلی برای اندوهم پیدا نمیکنم

- بی آنکه بخواهم عادت کرده ام که غمگین باشم حتی اگر آنروز
ودیگر روزها اتفاق خاصی نیفتاده باشد و.....

اینها تماما نشانه های افسردگیست
_______________________

وزمانی که راه حلی نیست چاره فقط مراجعه به دکتر مخصوص آن است

درد چه روحی باشد چه جسمی چه از روح بر جسم
وچه برعکس بدین معنی ست که بدن اعتراض میکند تا
به ما بازگو نماید که درشرایط خوبی نیست وآنرا گاه با تب
گاه با کسالت جسمی وروحی ابراز می نماید.
و در زمانی که شما، خود نمیتوانی تصمیم بگیری که چیزی را عوض کنی
ویا حتی با گرفتن این تصمیم باز راه بجائی نبرده چند روز بعد مجدد
همان میشوی که بودی.آنگاه میبایست قبول کنی

که چیزی دراین میان درست نیست وتو آنرا نمی شناسی
چیزی که لا زمه دانستن آن و شناخت وآگاهی از آن
بر عهده ودر کف دستان کسی ست که دانش آنرا کسب کرده است
یک دکتر یکروانشناس یک فرد آشنا با اینگونه دانش.
در نتیجه درهمین مکان می بایست تصمیم قطعی برای گرفتن کمک
را عملی کرده وتو نیز چون دیگران قادر باشی اززندگی
وهیجانات وشادیهای آن بهره مند گردی.
هرچه هست تسلیم شدن جواب تو یامن نخواهد بود.

* تسلیم ! *

بسه دیگه برای من , این گذرون ِلحظه ها
گذشتن و ُرفتن و ُ باز , یه رفتن ِبی انتها
بیت غموُ , زار زدنی ! , توُ خلوت تنها ئیا
رفتن تُو آغوش غزل , توُ کوچه های بیصدا!

همیشه رفتنی بودن , تسلیم زندگی شدن!
به "غم" بگم باشه ! بمون!باز غرق سادگی شدن!
همیشه با خودم بگم، که قسمتم بوده
یاکه, توُ دست زندگی, اسیر ِ بردگی شدن

نگو که سرنوشت ماست, نشستن وغم کشیدن
اشکو ُ بدل راه دادن وُ ,خنده ی "غصه" رو , دیدن!
از لحظه ها گذشتن وُ دویدنی سوی ... کجا؟
دویدنای ِبیخودی, واسه ؟! به آخر رسیدن؟!

نگو که سرنوشت ماست , نشستنی پای غمی
شادیباید یه جا باشه ، حتی یه ذره یه کمی
تا کی اسیر سادگی،هی خودمو گول بزنم؟!
بگم بدل تقصیر توست اگر که تو اسیر شدی!

کی گفته دست تقدیره ، دست قدر یا که قضا
فقط برو راهی که هست !, بدون هیچ چون و چرا!
تسلیم زندگی با شوُ ! بگو خودش درس میشه
هرجارو هم ، نگاه کنی ، نگفته اینا رو ،خدا!!

نه بخدا , برام بسه , اینجوری , آواره بودن
توُ دست غصه ها اسیر , همیشه بی چاره بودن!
بیام بشم عروسکی , توُ دست سرنوشت وغم؟!
وَِیلون و ُسرگردونِ غم ، مثله یه بیکاره بودن!

یا که بپای هر دعا "دنیا " منو ، ، دک بکنه
توسبزه زار باشم ولی ، منو "مترسک " بکنه!
بیاد بگه که سرنوشت ، اینجور واونجور نمیشه!!!
تا یه روز آخرش بیاد خودش منو " حک " بکنه!

من زیر بارش نمیرم , که تا ابد اسیر باشم
سفره ی شادیها باشه !نخورده اما سیر باشم!
همش بهانه بیارم ، بگم گناهه " هَستیه"!
مثله یه کوری توی راه ، سرگردونِ "مسیر" باشم!

هرجوریم حساب کنی، من زیر بارش نمیرم!
یه روز توی همین روزا، حقمو من پس میگیرم
خدا خودش شاهدمه ،که نون دل رو میخورم
"شیدا"م ولی وا نمیدم ، حتی اگرهم بمیرم
فرزانه شید ا/ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸
*********

گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از
یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این
جهان گذارا است .
ارد بزرگ

**ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ**

همچنین بزرگان جهان میگویند:
پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است!
*****

اینکه نپرسیم که آیا راه حلی وجود دارد یا خیر ودر نادانی خود باقی بمانیم که
شاید باید همینگونه باشد وخدا بزرگ است ودرست میشود
خود نوعی جهالت است

وخداوندگار نیز ازاینکه ببیند فردی بدون هیچ تلاش تنها
امید بهبود زندگی خویش از در غیب را دارد افسرده وناراضی میگردد
وازاین سخن از پیامبر وامامان نیز
آیه وسوره هائی داشته ایم که میفرمایند:

خداوند بندگانی را که به ستم وغم
وبدبختی ونابسامانی خویش خو میکنند،نمی بخشد.
نام وشماره آیه وسوره در خاطرم نیست اما انچه ارزشمند است
یاد اینگونه گفتار است که میبایست در ذهن آدمی ریشه
داشته باشد تا انسان آنرا ز خاطر نبرد وبیاد داشته باشد
که در قبال خود اول از همه مسئول میباشد کمااینکه شنیده ایم که
میگویند: چراغی که به خانه رواست بر مسجد حرام است
شما نمیتوانید برای دیگران انسانی نیکوکار باشید.

زمانی که هنوز در کار زندگی خود باز مانده اید یا از رسیدن بخود
دست کشیده اید انسانی که خود را دوست نداشته باشد
به هیچ وجهی نمیتواند دیگران را دوست بدارد درنتیجه نخواهید دید
که کسی نیکوکار باشد اما بخود وخانواده خود بد کند واگرچنین باشد
از آن دسته انسانهائی ست که جز چاپلوس ومغلطه کار
مردم فریب وعام فریبی ، بیش نیست!

واما درچنین مرحله ای از زندکی ست که من ،تو ،ما
می بایست چه بر اندوه خود چه دیگری یاوری باشیم و صدائی.
چه با قلم چه با حرف چه درعمل !
بهر شکل نشستن هرگز جهان وگیتی را به
چرخه درست خود نخواهد انداخت بااینوصف که همه ی ما
درچرخش این زندگی نقشی را دارا هستیم وهرگز احدی بی دلیل
پا به عرصه جهان وگیتی نگذاشته است.

* صدایم در نمی آید ...صدایت کو؟!*

صدایم در نمی آید،نه حتی کُنج تنهایی
نه در جمعی که دائم از حقیقـت قصه ،
می سازد !نه در آن باور دیروزی مطلق
که ترمیم درون زخمی من بود !

صدایم در نمی آید نه حتی در نوشتاری
که رنگ عاطفه در جوهری شبناک
وگه در تیرگی رنگ ِ شب اندوه
به جایم باز می نالد !

(حقیقت رااگرانکار می باید" حقیقت "نیست! )

صدایم در نمی آید،
نه آنجایی که می بایدبه خشم سینه فریاد
یز درد دائم این زندگانی زد !

صدایم در نمی آید ، صدایت کوُ ؟!

که در کُنجی خداونداصدای ناله واندوه می پیچدو اشک درد ،
فراوان میچکداز دیده مظلوم !

ولی تنها ، سکوتی نابسامان
کوچه گرد ِ روز وشبهایی ست

که من در بیصدایی ها !
که تو در بی خیالی ها !
که او گم کرده سیرت
غرق یک آیینه ی شفاف !
و آنها و همه مشغول لافی چند
به خود سرگرم و مشغولیم !
من اما شرم میدارم که در دستم
قلم شیون زنان تر می کند ،
چهرِ ورق ها را !
و من در آه خود گم می شومَ ،در ابر
!من آخر سخت گریانم !

ومی بارد نگاه آسمان مغموم و خون آلود !
و در خشمی ، به رعدی ....می شکافد , سینه خود را !

بگو حالا کدامین چهره گویا بود؟ً!
نگاه تو درون آینه با رنگهای مانده در صورت
نگاه لاف زنهای همیشه دائمامشغول حرافی !

نگاه دستهایی که هردم با قلم
تسخیر می گردد و روحی باز می میرد !
و یا آن آسمان با هر شکاف رعد بر سینه
ز درد و زجر وظلمی کهبه جای اشک او،‌
همواره و هر روز چو رودی
محوبه روی این زمین جاریست !
من اما بازهم خاموش ،صدایم درنمی آید !

تو هم آینه را بردار
و بر چهری که روزی پیر خواهد شد
به رنگ و روغنی دیگر ،بزن دستی !

توهم ای لاف زن هر روزه و هر روزبه گوش هرچه بیکار است
بخوان ؛یاسین؛ به گوش خود ! و در دل خنده کن بر جمع بیکاران !

به کُنجی دیدگانی باز می باردبه کنجی باز مظلومی ست
صدایش گم شده در این هیاهو ها

که در آن باز سبزی ، باز میوه
باز حرف ِ نفت وگاز وُ گالُن بنزین
و رنگ آخرین ُرژ ،بر لب مصنوعی خواننده ی غربی
تمام حرف هرروزجماعت هاست !

و اما ظلم را در کاغدی رنگیبه روبانی و تزئینی
به هرچه بی خرد تر ازخود و از خویش
چه آسان می فروشد ، در دم بازار !
صدایم در نمی آید . . . صدایت کو ؟!
که گر حتی فغان هم سر دهمچیزی به این قلبم نمی ماسد !
و آهم می رود تا ابر !
که تا در رعد جانسوز" سما "أ, من هم بگریم باز !

صدایم در نمی آید!صدایت در نمی آید !

تفاوت این میان در چیست ؟

خموشی تا ابد رنگ خموشی هاست !
___________________

صداهم تا ابد در واژه های درد حیران است
بدون حنجره در باد !
صدایم در نمیآید . . . صدایت کو !؟

من اما سخت گریانم .... من اما سخت گریانم !

فرزانه شیدا / یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶
*******

... و ما تا زمانی که درجنگ گیتی وره آورد های او خود را باخته ایم
هیچ چیز تغییری نخواهد کرد نه برای من نه تو نه دیگری
در بازی جهان وگیتی !

********
بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است .
با نگاهی به گذشته می آموزیم : اشتباهاتی همچون برده داری ، همسر سوزی
و … را آدمیان رها نموده اند ، خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد .
ارد بزرگ

*********
... وحال آنکه هستند انسانهای چاپلوس ومغلطه کار وعام فریبی که
در فکر جذب افکار عمومی بسوی خود می باشند
وتنها شهرت وخودنمائی را مد نظر دارند وچنین افرادی نیز بگونه ای
دیگر نیازمند روانکاوی هستند تا کمبودهای درونی خود را
برطرف نموده ودریابند .
که چه دنیا و چه مردم رانمیتواند تاابد بخود مشغول کرده
وذهن آنان را معطوف به فریب وریای خود نماید.
تا همیشه ی زندگی قادر نخواهد بود چنن نقشی را
در صحنه ی گیتی بازی نماید!


وسرانجام آنچه درون مایه آنهاست درجائی نمایان خواهد رفت
چون تجربه علمروانشناختی وانسان شناسی نیز ثابت نموده است
که انسان قادرنیست همیشه وبطور کامل نقابی بر صورت نهاده
و پنهان کاری کند

وسرانجام جائی تحمل خویش را زکف داده بی آنکه خود
اگاه باشد درون خویش را آشکار می سازد خواه در جائی از شدت خشم
وخواه در صحنه ی پیش بینی نشده ای که دنیا وگیتی
در مسیر راه او خواهد نهاد تا
آنچه هست را بناگهان بر اثر از دست دادن کنترل خویش
برملاسازد
وهمینجاست که میگویند:
خورشید همیشه پشت ابر باقی نمی ماند !

*آنانیکه خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای
خویشتن خویش هستند بزهکاران روزگارند.
باید گفت نشانه آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی
در کرانه دریای آدمیان نیز نخواهد بود . ارد بزرگ
******
در این جا نگاهی بر ده فرمان خواهیم داشت:
سروده ی : پیامبر اعظم شعری با استناد به ده فرمان
که بر (محمد ص) نازل گردید

"ده فرمان "
در مناجاتی پاک دستها سوی خداوند بلند
روح سرشا ر ز امواج دعایا محمد (ص)
تو مرا یاری کن
تا بگویم ز تو و نام خدا
من ز هر جمله که از سوی خداست
همچو شمعی بدرون آب شدم
غرقه در این همه آیات خدا
غرقه در این گوهر ناب شدم
من ز قرآن تو سرشار شدم
با هرآن سوره و هر آیه ی عشق
مست قرآن شده هشیار شدم
زینهمه جمله ی پرمایه ی عشق
کاش یارب که توان بود مرا
تا بدرگاهء تو راهی جویم
تا بگویم بتو از بنده گیم
راه تو همچو محمد (ص) پویم
لیک در راهء تو این می بینم
که محمد(ص) فقط او بود وهم اوست
مظهر پاکی و ایمان به خدا
این همان اوست که اینگونه نکوست
من کجا هستم و او بوده کجا
این همان مرد خداوند من است
این همان گوهره ی پاک وجود
این همان یاور دلبند من است
روح پرواز دعا همچو صعود
این همان رهبر ایمان باشد
که به غفلت زده پایانی داد
او که دل در ره ا و می کوشد
او که ایمان مرا جانی داد
او که قرآن ء تو بر دنیا داد
او که در هرسخنش پندی بود
او که عشق تو به این دلها داد
او که چشمان مرا باز نمود
دل ِ" شیدای" مرا باز نگر
زندگی با تو مرا آغاز است
روزگارم همه سرشار دعاست
روحم ازعشقء تو در پروازاس
تدل شیدائی من در ره ء عشقب
ا محمد (ص) نفسء گرم خداست
عشق تو عشق محمد (ص) بدورن
این سعادت به من شیدا بخش
تا بدرگا ه ء تو باشم مجنون
گر حقیرم تو مرا باز ببخش
که مر ا در ره تو راه بسی است
یاورم در ره تو مرد خداست
آن محمد (ص) که مرا دادرسی ست
آن محمد (ص) که تو پندش دادی
تا به قرآن بنویسد بر ما*
پند هائی ز ره آزادی*
ده سفارش که تو براو کردی
و به هر مُسلم پاک و آزاد
و محمد (ص) به منو بر ما گفت
که خداوند مرا پندی دادپ
یرو راه خدا گر هستی
بنده ی خالص آن یارب باش
که بهشت تو بدینگونه بجاست*
* ره اخلاص به خاطر بسپارآشکار است و یا پنهانی*
دادگرباش به خشنودی و خشم* گر که یک مُسلم با ایمانی*
در میانه ره خود پیش ببر* در نیازو به توانمندی خویش*
بگُذر با دل خشنود و ببخش* گر کسی کرده دل زار تو ریش*
دست یاری بده بر آنکه ترا* کرده محروم به ظلم و ستمی*
برو دیدار همان یاور و دوست*
که ترا ترک نموده به غمی* و فراموش مکن بندهء حق*
که نگاه تو بوّد عبرت و پند* یاد کن با سخن از یاد خدا*
یا لبء خویش به اندیشه ببند* و چنین بود محمد (ص) به جهان
و هم او گفت به یاران خدا :*ای مسلمان به هرآن وقت و زمان*
سخنی را تو به بیهوده مگو*باش آگاه تو از آن *حق زبان*
* که بهشتی ست* زبانی که نکوست*مکن آلوده زبان را تو به خشم
* مشو رنجی بدل دشمن و دوستو چنین بود ره مرد خدا
او همان مظهر پیمان و وفاست اوهمان مظهر پیوند خدا
او همان راه رسیدن بخداست
رستگاری تو بیآموز ز اوکه محمد (ص) ره ِ الله رَو
دبا همان او سخن از عشق بگوتا دلت همره ِ الله شود
"دل شیدائی" ما همره توست
یا محمد (ص) تو مرا یاور باش
تو بگو راه منو عشق کجاست
تو مرا در ره او رهبر باش*
* فرزانه شیدا آبانماه ۱۳۸۵ *
بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی آدمهای گوشه گیر است که عشق و احساس
را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
ارد بزرگ

*****

انسانها در راه زندگی همواره سخن از عاطفه ها باز میگویند

اما هستند عده ای که در کنج تنهائی خود از شدت اندوه به

به چنین عواطفی رو کرده وبگونه ای که در مسیر درست باشد

راه نپیموده و همواره طعم تلخ شکست را در خویش احساس میکنند

ما هرگز نمیتوانیم همه را دوست بداریم

اگرچه میتوانیم با عطوفت برهمه بنگریم

اما دراین میان هستند انسانهائی که لایق محبت ما نباشند

انسانهائی که هرچه بر آنان محبت کنی در نهایت جز پشیمانی برایت برجا نمیگذارند

وسرانجام باعث اندوه دائمی شخص میشوند

هستند کسانی که از عطوفت ومهربانی تو تنها در جهت پیشرفت خود استفاده میکنند

و زمانی که نیاز خود را برطرف کردند به

هیچ وجه بخاطر نمی آورند که چگونه وتوسط چه کسی

به موقعیت فعلی خود نائل گشته اند

وهستند کسانی که بانهادن پای خویش بر سر دیگران خود را در زندگی بالا کشیده

وزمانی که به مقامی میرسندهرگز خود را از مردم عام وعادی نمی دانند.

وهمچنان در یک خودپرستی وخود بهتر بینی وخود ستائی * حقارت آمیزی*

تنها به سود ونفع خود توجه میکنند بی انکه بدانند درنگاه عام وخاص در ظاهر شاید محترم

اما دراصل دردرون دیگران جز احساس حقارت چیز دیگری از احساس آدمی را بهره نبرده اند

چنین افرادی حتی به تملق دیگران شاد شده وباور میکنند

که کسی هستند وحتی اگر به زور قدرت وثروت خویش

کسی هم شده باشند

درقانون گیتی ودر قالب انسانی ذبون وحقیرند چرا که از مهمترین بخش

انسان بودن بی نصیب مانده اند

بنی آدم اعضای یکدیگرند ...که در افرینش زیک گوهرند

چو عضوی بدرد اورد روزگار... دگر عضوها را نماند قرار

اما اینگونهافراد چنین شعر را خواهند خواند

بنی آدم اعضای یکدیگرند

سر یک قران روی هم میپرند

چراکه در نگاه اینان هیچ چیز ارزشی ندارد مگره جز همان پول وثروت !!.

اینگونه انسانها بی شک انسانهائی بوده اند که از محبت هرگز سهمی نبرده اند

وچه در زندگی درجامعه کوچک خانواده چه در اجتماع بسیار شکست خورده بوده اند

وامروز که خود را درمقامی میبینند

بقول معروف به سایه خویش میگویند:

توکه هستی بدنبال من راه افتاده ای به دنبال من نیا !!!

_______________________

نرمش و سازگاری با گیتی از هر کمین دلهره آوری ، رهایی مان
خواهد بخشید .
ارد بزرگ

پنجره


اینــهمه پنــجـره در کوچه و شهر

پشت هر پنــجره ای خاطره ای

قصه از عشــق و محبت بسیار

قصه ها از دل این اهل دیار

قصـه ها بســیارنـد

گاه هریک چو کتابـی ست قطور

گاه ویرانی مردی ز غرور

گاه از حرمـت یک قلـب صبــور

گاه اندیشـه یــک زن به خــیال

گاه از باور پرواز ، بدون پر و بال

قصـه ها بســیار است

پشت هر پنــجره ای

لیک چون پنـــجره ها

یک لبــــی باز نشــد

تا بگوید:غــم چیســت

یا بگوید که دگر غمـــگین نیست

یا بگویــد که اصول دل شادان در چیسـت

از چه باید خندید

ازچه با گریه اندوه گریسـت

معنی بودن انسان در چیست

قــصه ها بسیارند

و پر از خاطـره ها

پشـت هر پنــجره ای

دل انسان طپشی دارد بازد

که ز سرسبـزی بودن گویـد

گرچه در عمـق سکـوت

لیک همـواره به هر ثانیـه ای

می طپـد باز پر از

حــس نیــاز

در تـمـــنای وفــا

در تـب عشـق هــنوز

نبــض بودن به امــیــد

می زند در شــب و روز

و چه غــافل دل ماســت

که اگر بودن ســبزی باید

سبـزی روح طلــب مــیدارد

و دراین باغ پر از سبــزه دهــر

گل احساس و محبــت افسـوس

جایگاهــش خالــیست

و جز این حرفــی نیســت

قــصه ها بســـیارند

پشت هر پنــجـره ای

و اگر پنــجـره ای باز نـشــد

جای تـردیدی نیســت

که ز باغ دل او هــم امــروز

جای گلهای محبت خالیست

دل او شادان نیســـت

و اگـر باز کــند پنــجـره را

شایـد از لطــف نسیـم

روح او تازه شـــود

با نگاهی به مســیر پرواز

با یکـی رنگ تبســم بر لــب

بر همان آبــی دهــر

آسمــانــی که بر او هرچـه گذشت

عاقبــت رنــگ دلــش آبــی بود

و پر از خــاطـره های پــرواز

و پــر از خــاطــره های پرواز
فرزانه شیدا/ 1382

گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال
پیدایش است .
ارد بزرگ

* باغ زندگی*
______________

به تماشای بهاری خوشرنگ
سفری سوی مکانی دیگر
با همه ذوق و شتاب در پی تازه بهاری دیگر
و رسیدن به خزان دیدن برگ به خون آلوده
رنگ زرد مردن
باغ پائیز زده افسرده
با سکوتی غمگین به نمایندگی یک فریاد
همه جا خاموشی
بهر عصیان و قیام و بیداد
آسمان ابری و تار بهر بارش حاضر
بغض از خواری باغ یاد گل در خاطر
ملتهب از اندوه سینه را فرمان داد
تو ببــار ای باران
ومن اینجا تنها زیر باران غمگین
پس چه شد آن گل سرخ ، آن بهار رنگین
به تماشای بهار آمد ه ام لیک او اینجا نیست
این خزان است خزان این خزانی خالیست
گوید اما از مرگ از همه بیرنگی
دل او بیرحم است جنس قلبش سنگی

ناگه از پشت سرم تک صدائی برخاست
گقت: دیر آمده ای از خزان هم پیداست
گل به حرف آمده بود گل پژمرده زار
اشک بر چهره زرد پیکرش خسته و زار
گفت : آن تازه بهار رفته از باغ جهان
زندگی یک رو نیست با بهار است خزان
گل شود مست غرور تا که رنگی دارد
او نداند افسوس وقت تنگی دارد
غنچه ای چون کودک بی خبر از دنیاست
آنچه او می بیند باغ نه ، یک رویاست
زندگانی هم نیز نیست کمتر ز بهار
هستی انسان هم نیست کمتر ز قمار
لحظه ای در اوجی لحظه ای در خواری
لحظه ای در خنده لحظه ای در زاری
باغ را ساده مبین در درونش هستی ست
آنچه اینجا پیداست غفلتی از مستی ست
از غرور منو تو مستی و نخوت ما
ما که غافل بودیم از خزان فردا
دیر برخاستنت شکلی از غفلت بود
آمدی آندم که باغ در ذلت بود
آدمی اینگونه ست دیر بر پا خیزد
میرود آندم که برگها میریزد
در قبال خود هم از بهاران غافل
او ندارد چون گل غیر مردن حاصل
خود همی میدانی* آدمی* آه و دم است
آه چون بیرون داد بینی از دنیار ست
باغ را الگو ساز هستی خود دریاب
آخر انسان تاکی غرق مستی در خواب
باغ خود را بنگر، گلشن دنیا را
تا که امروزت هست کو دگر تا فردا
تو کنون بر پا خیز رسم بودن آموز
توشهِ ی فردایت کار تو در امروز
فرزانه شیدا / 1362
بیائیم یاد بگیریم در هرلحظه ی زندگی " زندگی " کنیم
و به خاطر بسپاریم
که زیبائی زندگی در زیبا دیدن است
وفراموش نکنیم که:
مرگ روزی خود خواهد آمد پس تا زنده ایم , زندگی را زندگی کنیم
* فرگرد گیتی * را دراینجا به اتمام میبرم به امید
روزگاری خوش برای تمامی بشریت در سراسر دنیا
پایان این بخش
** به قلم : فرزانه شیدا**
پنجشنبه 5 شهریور 1388

ماخذ : بعد سوم آرمان نامه

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان