این مردم زمینی نویسنده : م.عروج از سایت: گوهر شب چراغ .-همراه با سروده ی فرزانه شیدا: من آن قوی ام

منم ...آری ..
.همان قوی سفید ِمانده در رنگ سیاهی ها ی یک"بودن"
،به اوج یک زمان تار و بی فردا...
اکه در آن " رنگ بودن ها"
،اصالت های رنگی ...ازهمه رنگینه ها بودن خود رازخاطر برد
ه در اندیشه های تلخ نومیدی!.
.بنام زندگی... حتی ..." کسی بودن "
ندارد حرمتی از تلخی چشمان بدخواهی!
من اما بر تن غمگین مردابی
به نیلوفر سلامی میکنم از مهر...
ومی پرسم زاو ...احوال ِتلخِ روزگارش را
... سوالی چند..
که اینک درمیان اینهمه گلها..
.تو ای زیباترین گل
مانده درمرداب تنهائی ..
بیا تنهابگو با من
ِزحال تلخ غمگین "جدا بودن "
....سری از دیگران حتی سوا بودن...
.وحتی بودنت را،دل سپردن...
تا فراموشی های بی مهری..
میان اینهمه هستی وبودن ها...
میان نرگس وآن لاله وگلهای دیگر نیز
که آغوشی ز باغ زندگی ....روزی بر آنها بود ..
.وپائیزی تن هریک، بسوی نامردای های بود
نرو به فرسودن ...
تنی پژمرده را درباغ ،نمایش میدهد هرروز...!!!
بگو نیلوفرم..بامن ... بگو ا ی مانده ی تنها:
(همیشه یکّه بودن در جهانی را ...
وآن تنهاترین بودن میان اینهمه گلها!!..
چه حالی میدهد در
" خلوت نیزاِر" تنهائی " ؟!
...منم چون تو...به شکل دیگر ی
بازیچه ی این روزگار تلخ بی حرمت
وگرچه درتنِ ِ ...زیبای قوئی...د ر سپیدی ها
تنی را میکشم در خلوت خاموش نیزاری......
رها دردیدگان آنکه
""معنای رهائی"" را
نمیداند!
ولی این قصه میدانم
که من ، قوی سپید رفته از یادم
و می بینم... که دیگر رسم پرواز ی ...
به کوچ زندگانی , درمیان اینهمه
چشمان باز وُخیره ای ...
بر یک خاک
نمیگیرد دگر شوقی ...برای لحظه ای حتی..
ه شوقی،آبی آن آسمان را
"یک نظر دیدن"!
که دیگر درنگاه اینهمه انسان
که ""رنگ خاک ""را بهتر شناسد
ازهمه رنگینه ی دنیا
" "بسی دل آشنا تر کرده بر رنگ سیاهی ها""
....دگر قوی سپیدی در تن پرواز
ندارد دیدنی در پهنه ی " یک آسمان پرواز"
و ا ی نیلوفر تنها... کنون شاید دگر
ختم
همه پروازهای قلب روشن بر د ل...هر قوی ِ تنهائی ست
ودر چشمان نیزاری
که در زردی چهر خود
" هراس باد" را "هرلحظه میلرزد "!!!
من آن قوی ام ...که میمیرم...
به تنهائی ....ه نیزاری!!!
فرزانه شید ا/2 د وم مهر ۱۳۸۸

گوهر شب چراغ

نویسنده : م.عروج

:::::::::::::::::::


اگر فکر می‌‌کنید که قرار است این نوشته را تا آخر بخوانید

پس لطفاً آن را با دقت بخوانید.

اگر حجم مطلب زیاد است آن را ذخیره کرده و سپس آف لاین بخوانید


تا دغدغه کاهش کارت اینترنتتان

باعث نشود سرسری آن را بخوانید.

اگر خواندید و برایتان مفید بود عاجزانه خواهش دارم خواندنش


را به دیگران نیز توصیه کنید.

دقت کنید این برای نگارش این مطلب از علوم الهیات، فلسفه،


روانشناسی و جامعه شناسی


و شاید علوم دیگری که من خبر ندارم کمک گرفته شده.


مطلب را از استادی شنیدم و سعی می‌‌کنم به


همان شیوایی استاد گرانقدرم برای شما بنویسم.


فقط یادتون باشه اگر گاهی اخلاقیات کنار گذاشته می شه


به اقتضای فهم کامل مطلبه و لاغیر...
امروزه نه تنها جامعه غرب که در آن بی ایمانی موج می‌زند،

بلکه مشرق زمین که مهد ادیان بزرگ الهی و به خصوص اسلام است

و از جمله کشور خود ما از پدیده ای به اسم فساد اخلاقی رنج می‌‌برند.

(این جمله خیلی کتابی شد اجازه بدین از اینجا به بعدش رو خودمونی بنویسم)

با هم تعارف که نداریم. کافیه یه نگاه به دور و بر خودمون بندازیم.

همین تهران خودمون. یه موقعی بود خیلی سال پیش اگه یکی سالم بود
و با خدا معلوم بود. هم از نوع پوشش و هم از نوع اخلاق و رفتار ولی امروز وقتی

یه جوونی رو تو خیابون می‌‌بینی اصلا نمی‌‌تونی تشخص بدی

فرد سالمی هست یعنی پایبند اخلاقیات هست یا نه.

البته از ظاهر که بخوای قضاوت کنی می‌‌تونی خیلی ها
رو بد و بدکاره بگیری ,در صورتی که نصف بیشترشون
هنوز سالم هستند.

__:: __ :: . پس مشکل کجاست؟.::؟_::__
تا اینجا داشته باشید تا بعد.

وقتی خدا می‌‌خواست جهان را خلق کند. خواست نماینده‌‌ای در زمین داشته باشد تا
وظیفه سنگین خلفة الله ای را به او بسپارد. این وظیفه به هرچه عرضه شد
هیچ کدام از موجودات تاب تحمل آن را نداشت.

ولی انسان از آنجایی که همه جا باید حماقت خودش رو نشون بده

این وظیفه رو با کمال میل پذیرفت.


آیه مربوطه در قرآن هست که الان یادم نیست.

ولی بیت حافظ مرتبط با این موضوع رو یادمه:


آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند


این بود که چیزی در وجود انسان به ودیعه گذاشته شد.

تا با فعال شدن آن چیز در وجودش بتواند خلیفة الله در زمین شود.


و تا زمانی که آن چیز فعال نشود انسان هیچ فرق فیزیکی با دیگر موجودات ندارد.

حتی قدرت تعقل و تفکر هم انسان را متمایز نمی‌‌کند.


زیرا که این قدرت‌‌ها به واسطه پیشرفته‌‌تر بودن فیزیک انسان است و نه چیز دیگری.

اگر قبول داشته باشیم که خدا ابتدا مرد را آفرید

( اشاره به آفرینش حضرت آدم )


پس این وظیفه سنگین ابتدا بر دوش مردها است.

آن چیزی که در وجود مردهاست.

را داخل جعبه‌‌ای فرض کنید که درش قفل است. و مردها نمی‌‌توانند


وظیفه والای هستی خود را به اجرا بگذارند


تا زمانی که قفل این جعبه باز شود.

اما کلید آن دست خود مرد نیست.

کلیدش در وجود زن‌‌ها گذاشته شده است.


این زن‌‌ها هستند که مردها برای باز کردن این قفل به آنها نیاز دارند.

البته زنها این کلید را به رایگان در اختیار مردها نمی‌‌گذارند.

بلکه مردها باید با آنها مثل یک موجود برابر با خود رفتار کنند.
ایراد کار همین جا است. وقتی مرد ( به طور عام )

به زن ( باز هم به طور عام )
به عنوان وسیله ای برای ارضای نیاز جنسی اش نگاه می‌‌کند.

وقتی در استخدام با انجام کار مساوی زن گاهی تا نصف مرد حقوق می‌‌گیرد.


وقتی روزنامه ها پر می‌‌شود از آگهی استخدام منشی از 8 تا 12 شب!!!

گاهی از شب تا صبح!!

وقتی دخترها و زن‌‌های ما برای اینکه دیده شوند مجبورند


تا آنجا که ممکن است لباس‌‌های تنگ و کوتاه بپوشند،

خود را هفت قلم آرایش کنند و برای هر مردی عشوه‌‌های دلبرانه بیایند.


فقط و فقط برای اینکه دیده شوند. و زمانی هم که دیده می شوند

فقط قسمت جنسیتی آنها مهم است،


تا زمانی که اوضاع چنین است و ارزش‌‌های والای انسانی در زنها دیده نمی‌‌شود،

زنها هرگز آن کلید را در اختیار مردها نمی‌‌گذارند.



_::_ می‌‌دانید آن کلید چیست؟ _::_


عشق پاکی است که یک زن باید بی دریغ نثار مرد کند.

__::__ چیزی شبیه عشق مادر به پسر.__::__

بخاطر همین است


که پسرها باید مادرانه تربیت شوند و نه پدرانه. دقت کنید.

بسیاری از معصومین ما از سمت دختر پپامبر هستند نه پسرش.

دقت کنید که یکی از والاترین القاب دختر پیامبر ام ابیها بوده است.

یعنی مادر پدر. یعنی آنکه عشق مادرانه نثار پدرش می‌‌کرده است.

وقتی ما با دخترها و زنهای مان به عنوان ماشین‌‌های ارضای میل جنسی
نگاه می‌‌کنیم


چطور انتظار داریم که این عشق مادرانه را که کلید قفلی است که


مردها به شدت برای رسیدن به جایگاهی که خداوند


بر دوش آنها گذاشته است به آن احتیاج دارند،


در اختیار مردها قرار دهند.


اگر این کلید در اختیار مردها قرار گیرد.
مردها نه تنها فقل جعبه‌‌ای را باز می‌‌کنند


که در وجودشان است و به واسطه آن چیزی که در آن هست می‌‌توانند


به بار سنگین خلیفة الله ای عمل کنند.


بلکه کلیدی از این جعبه خارج می‌‌شودکه قفلی را باز می‌‌کند


که بر جعبه‌‌ای است که در وجود زن‌‌ها است.


و درون این جعبه دقیقا همان چیزی است که زن‌‌ها بدان برای رسیدن


به خلیفة الله ای نیاز دارند.


در حقیقت این یک رابطه دو طرفه است.


مردها باید با زنها مثل یک موجود برابر در همه زمینه‌‌ها و
جدا از نگاه سوء به جنسیت آنها نگاه کنند
تا زنها کلید قفلی را در اختیار آنها بگذارند که در آن، هم چیزی است

که وظیفه اصلی مرد است و هم کلیدی که قفل وجودی زن را باز می‌‌کند


و در آن قفل کلید وجودی زن است. امیدوارم مطلب را روشن بیان کرده باشم.

اینکه مردها باید آغاز گر این رابطه دو طرفه باشند برای


این است که آنها ابتدا خلق شده اند و در طول تاریخ بشریت
مدام به زنها ظلم کرده اند و در حق آنها اجحاف کرده اند.


بند اول این نوشته خاطرتان هست؟


___:::___(مشکل کجاست؟)___:::_


مشکل اینجاست که زنها از آنجایی که سالیان سال به آنها
از سوی مردها ظلم و ستم شده است.


و همچنان هم می‌‌شود. فقط شکل این ستم فرق کرده است.

برای کنترل این حیوان وجودی مردها دیگر عشق جواب نمی‌‌دهد.

عشق پاکی که نمونه والایش عشق مادر به فرزند است.
در نتیجه مجبورند از قسمت‌‌های جنسیتی خود استفاده کنند.


زیرا این تنها چیزی است که مردان از زنانگی آنها برایشان باقی گذاشته‌‌اند.

این می‌‌شود که پوشش زنان ما روز به روز تنگ‌‌تر و کوتا‌‌ه‌‌تر می‌‌شود.

این معضل جامعه ما نیست. بلکه سرتاسر عالم گرفتار این معضل است.

علاجش تقوا و ایمان مردان و پسران ماست.

مردها باید بفهمند که زن نیز از همان دست موجودی است که خودشان هستند.

زن انسان درجه دو نیست. با آنها برابر است.

وقتی زنی ببیند مردش با او مثل کلفت خود و موجودی پست تر از خود با او رفتار نمی‌‌کند.

او هم عشق پاکش را نثار مرد می‌‌کند. نه اینکه زن مجبور باشد

جنسیت خود را به عنوان گرو از او دریغ کند تا او زنش را مثل خودش ببیند.

اگر این نشود. و مرد بفهمد که باید برای
زن شخصیتی برابر با خود ببیند.

زن هم عشقش را نثار او و فرزندانش به خصوص پسرانش

که به شدت به آن نیاز دارند می‌‌کند.

این عشق باعث می‌‌شود که پسران در آینده به زن به

عنوان موجودی برابر بنگرند.

اگر این فرایند دو طرفه درست و صحیح اجرا شود،

تمام دنیا در تمام جهات ایمن می‌‌شود.

امیدوارم که توانسته باشم آنچه را که استادم بیان کرد درست

و صحیح بیان کرده باشم و قابل فهم هم باشد.
تمام سعی ‌ام را کردم که آن را با کلماتی ساده و روان بیان کنم.

باز هم تاکید می‌‌کنم اگر فکر می‌‌کنید که این متن برای شما مفید بوده است

خواندنش را به دیگران هم توصیه کنید.
::__:: _ساحل وصخره_::__::
من یه دریای لطیف
تو ولی ساحل یک صخره ی سخت
تو تن نرم مرا می شکنی
من به فرسایش تومشغولم
لیک بااینهمه جنجال وستیز
ما بهم محتاجیم
ما بهم محتاجیم!!

ف.شیدا

متن از:
::**::**:: سایت: گوهر شب چراغ :::**:::**:::




به قلم:_::_* م .عروج*_::__**

با تشکر از ایشان و همچنین مطلب خوب ایشان

موفق باشید: فرزانه شیدا

نظرات

iman rezaei گفت…
dorud bar to ghye ziba
م.عروج گفت…
سلام خوبيد؟ شعرتون خيلي زيبا بود.
ممنون كه افتخار داديد و متن من رو گذاشتيد. ولي انصافا خيلي قشنگ تر از اوني شده كه خودم تو وبلاگم گذاشتم.
هنوز خصوصي هام رو نخوندم. مي خونم بر مي گردم.
بازم ممنون
‏م.عروج گفت…
بازم سلام. باعث افتخاره منه كه بتونم براتون مطلب بفرستم. فقط يه سوال مي شه آدرس سايت روزنه رو هم برام همراه كد بفرستيد؟
يعني بايد ميل بزنم به آدرس سايت روزنه؟
.
راستي يه نكته اي من همه مطلبام اينجوري نيستا. يعني شايد از هر ده تا يكي اينجوري بدرد بخور از آب در بياد.

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار