فهيمه صفاريه : بهارتان مبارک
آرزوها در انتظار برآورده شدن با تو به بهار مي آيند . بر تن وسوسه هاي تمام نشدني
لباس اعتدال بپوشان . فصل اخم و حرفهايي كه در سردي هواي شبانه بخار مي شوند
گذشته ، لبخندت را در آينه زلال آب چشمه ها ، براي خود تكرار كن .
كلمات كهنه را در سپيدي برف هاي آب شده ي رود بشوي
و حرفهاي تازه را چون ماهي پولك نقره اي صياد باش .
بگذار دو شكوفه ي تازه رسته براي لحظه اي در مردمك چشمهايت قاب شوند و
نگاهت عطرمهرباني به خود بگيرد .
هيزم شكن كنده ي غم هايت باش و در آتش چهارشنبه ات آنها را بسوزان . از پيله ي
سخت تنهايي بيرون بيا ، پروانه شو . هواي دشت سبز عاشقي در انتظار بال هاي
توست .
به تكرار سريع برف پاك كن روي شيشه ي ماشين زمان در جاده ي زندگي نگاه كن .
تابلوي بازگشت ممنوع را به خاطر بسپار ، مقصد نرفته هاست .
گاهي خرمالوها سهم گنجشك ها مي شوند . برگ هاي بي وفا را فراموش كن .
جوانه ها تازه روييده اند .
دستكش هاي چرمي قهر را با دندان سپيد محبت بيرون بكش ،
بگذار دستهايت هواي آشتي بخورند .
همه ي درها كه بسته باشد ، گريبان تنهايي امن ترين جا براي گريستن است .
گريه ، فهم چشم ها را بالا مي برد . تنهايي را از حس تكرار خاطرات شيرين گذشته
لبريز كن .
گاهي لازم است كه اسم روي شيشه ي بخار گرفته را فراموش كني و نامي تازه را
برروي ديواراحساست بنويسي . فاصله هايي در انتظار فرو ريختن اند .
آن بهار را كه دستت به زنگ نمي رسيد ، به ياد بياور و فراموش نكن زماني مي رسد
كه هرچه زنگ مي زني هيچكس در خانه نيست تا در را به رويت باز كند .
اين فاصله را زندگي كن ....
بهار طبيعت بر تو عزيز تهنيت باد ....
نظرات