۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

کتابخانه نودهشتیا : بانک سخنان بزرگان

اُرد بزرگ : تن پوشی زیباتر از خوی نیکو نمی شناسم .

آلجر : مردمان غالباً نقص دلیل خویش را با خشم می پوشانند .
جبران خلیل جبران : درختان شعرهايی هستند كه زمين بر آسمان می نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ می سازيم تا نادانی و تهی مغزی خويش را در آنها به نگارش درآوريم .
اُرد بزرگ : توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.
بزرگمهر : خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد .
فردریش نیچه :خدا پنداریست ! اما چه کسی است که این پندار را بیاشامد و نمیرد؟
بورنز : ازدواج مثل اجرای نقشۀ جنگی است که اگر انسان یک مرتبه اشتباه نماید کارش تمام شده و دیگر جبران آن به هیچ صورت نمی شود .

ادوارد فیلیپس : مردی که اشتباه نکند ارزش کارهای بزرگ را نخواهد داشت .

اُرد بزرگ : ترس از جدایی ، جدایی ببار می آورد .
فردریش نیچه :حتی از میان پر دلترین کسانمان چه اندک اند آنان که دانایی خویش را تاب توانند آورد.
کمار : تمرکز در معنای اصلی و درست کلمه توانایی دقت و توجه ذهن روی یک موضوع واحد است.
بودلر : شعر راستین ، انکار بی داد است.
جبران خلیل جبران : کسی که بخشش می کند زمانی به نشاط واقعی دست می یابد که پس از جستجوی فراوان نیازمندی را پیدا کند که عطای وی را بپذیرد .تلاش برای یافتن چنین شخصی ، از ایپار لذت بخش تر است .
بولور : افکار ما بسان درختان نارنج در گلدان نگهداری می شوند . به نسبت بزرگی گلدانی که ریشه های آنها را در خود زندانی دارد رشد می کند .

بردون : با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .

کونگ تين گان : فرزانگان سخن نمي گويند، بلکه با استعدادان سخن مي گويند و تهي مغزان بگومگو مي کنند.
ارد بزرگ : چهارچوب فرازمندی شهر در دو چیز است نخست گرامی داشت آدمیان و دگر دیوار .
ادوارد یانک : تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست
فردریش نیچه :خیر و نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند.
کولتون : افرادی هستند که نور چشمی شانس و اقبالند و هر وقت سقوط می کنند مانند گربه روی دو پا بر زمین می نشینند .




۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

سایت شعر نو : سخنان ماندگار(اَُرد بزرگ)



سخنان ماندگار(اَُرد بزرگ)


به قلم فرزانه شيدا [شاعر ایرانی مقیم نروژ]


کتاب سخنان ماندگار به قلم فرزانه شيدا:

برگزیده ای از سخنان ارد بزرگ به کوشش فرزانه شیدا -( 1 )




اُرد بزرگ : آدم های بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند



اُرد بزرگ : آزادی بدون دانایی بدست نمی آید


اُرد بزرگ : آن که همزمان پرسشهای پراکنده در حوزه های گوناگون می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی شما را تباه سازد


اُرد بزرگ : آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است


اُرد بزرگ : آن که حق نپوید ، گرفتار آمیزش ، با اهریمن است ، فرزند این آمیزش ، فتنه است و شورش


اُرد بزرگ : روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را ندارد به سختی بیمار است


اُرد بزرگ : آن که در بیراهه قدم بر می دارد آرمان خویش را گم کرده است


اُرد بزرگ : آنان که از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند .


اُرد بزرگ : آنانی که خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای خویشتن و یا گهگاه افزایش قلمروی زمینی خویش هستند بزهکاران روزگارند. نشانه آنها بر گیتی هم تراز ریگ کوچکی در کرانه دریای بشری نیز نخواهد بود .


اُرد بزرگ : آدم پول دوست راه های احساسش ، کم رفت و آمد است


اُرد بزرگ : آدم بی مایه ، همه افراد را ابزار رسیدن به خواسته های خویش می سازد


اُرد بزرگ : آدمی با گرفتن کینه دشمن ، زندگی را بر دوست نیز تنگ می کند


اُرد بزرگ : آدم خودباور ، هیچ گاه برای رسیدن به پول ، ارزشهای آدمی را زیر پا نمی گذارد .


اُرد بزرگ : آدمیان امیدواراند ، جاودانه باشند که این هم جز با نیکی و از خودگذشتگی برای دیگر آدمیان بدست نمی آید


اُرد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند


اُرد بزرگ : آدم های ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند


اُرد بزرگ : اگر آماده نباشیم بهترین بخت ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست کمتر به پیروزی خواهد رسید ، آمادگی یعنی بروز بودن داشته ها و دانش بیشتر در هر پیشه و کاری .


اُرد بزرگ : آن گاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنیم نباید امید داشته باشیم همگان فرمانبردار ما باشند


اُرد بزرگ : آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد ، تنها خواسته و آرزوی آنها گواه آینده است .


اُرد بزرگ : آیا از بخشندگی و مهربانی که نخستین منشهای خداوند است ، در ما نیز نشانی هست ؟


اُرد بزرگ : آه و بردباری ، ریشه هر دیوزاد ، و بد رایی را ، خواهد کَند


اُرد بزرگ : آزمودگی آدمیان ، از زر هم با ارزشتر است


اُرد بزرگ : آسودگی آدمی ، به گنج و دینار نیست که به خرد است و روشن بینی


اُرد بزرگ : تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد و این بسیار زجر آور است چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است .


اُرد بزرگ : اگر دربند اکنونتان باشید نمی توانید گامی بسوی پیروزی بردارد .


اُرد بزرگ : اگر دیگران را با زیباترین منشها بخوانیم چیزی از ارزش ما نمی کاهد بلکه او را دلگرم ساخته ایم آنگونه باشد که ما می گویم


اُرد بزرگ : اگر دست سرنوشت را فراموش کنیم پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد .


اُرد بزرگ : ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست ناتوان است


اُرد بزرگ : زیبارویی که می داند ، زیبای ماندنی نیست ، پرستیدنی است


اُرد بزرگ : اگر بر اداره خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را خواهند ساخت .


اُرد بزرگ : اگر بپذیریم همه ما آنگونه که می بینیم و در می یابیم ، می گویم و روشنگری می کنیم باید بن زندگی را دایره ای بزرگ بدانیم که همه چیز را نیز دایره ترسیم کرده است برسان : چرخش روزها ، شکل کلی و نوع حرکت اختران و سیارها ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، جنبش اتم و ...


اُرد بزرگ : اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد .


اُرد بزرگ : اگر نتوانیم به خاندان خویش آرایشی سامان یافته دهیم همیشه در خانه ایی بی دیوار زندگی می کنیم.


اُرد بزرگ : اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد.


اُرد بزرگ : اندرز جوان ، باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد


اُرد بزرگ : ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی است


اُرد بزرگ : از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس


اُرد بزرگ : اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند


اُرد بزرگ : افزایش ناگهانی توده سبب کاهش ادب ، فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگی ها را همچون آموزگار بدرستی آموزش دهد


اُرد بزرگ : بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است .


اُرد بزرگ : بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد و بدخو عمرش کم است .


اُرد بزرگ : بیچاره توده ای که ، فرمانروایانش ، رایزن ( مشاور)! ، و رایزنشان ، فرمانروا هستند .


اُرد بزرگ : بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است


اُرد بزرگ : بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست


اُرد بزرگ : به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به نعمت اش نیز بیاندیش


اُرد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد .


اُرد بزرگ : بخش درخوری از پیروزی های آدمهای بزرگ روزگار ، از روی رایزنی و گفتگو با خردمندان ، بوده است .


اُرد بزرگ : با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید


اُرد بزرگ : با ترشرویی به میان توده رفتن ، تنها از بیماران ساخته است


اُرد بزرگ : بازده خرد برای اهل اندیشه ، کلام سکرآور است


اُرد بزرگ : بزرگواری ، بی مهرو دوستی بدست نمی آید


اُرد بزرگ : بزرگترین کارخانه نابودی توانمندیها ، آیین آموزشی نادرست است


اُرد بزرگ : بسیاری در پیچ وخم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند : ما به چه گونه بدین منزل رسیدیم . بدانها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟ همانجای که خود را پرمایه دانسته ای


اُرد بزرگ : برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم


اُرد بزرگ : برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید ، شناخت موشکافانه پدیده های شکست ، پیشرفت ما را در پی خواهد داشت


اُرد بزرگ : برای شناخت آدمیان ، بجای کنکاش در اندیشه آنها ، بدنبال شناخت پیشوای انگاره (فکر)آنها باشید


اُرد بزرگ : برای آنکه سقوط نکنی ، دست گیر آدمیان شو


اُرد بزرگ : برای آنکه همواره دوستانمان را نگاه داریم بهتر است همواره بازه ای( فاصله ای ) میان خود و آنها داشته باشیم


اُرد بزرگ : پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است


اُرد بزرگ : پیش نیاز دلیر بودن بدنی ورزیده نیست ، گاهی آدمهای سبکبار، پشت تواناترین مردان را هم به لرزه افکنده اند


اُرد بزرگ : آدمیان دون ، بزرگترین پیروزیهای پیشینه کهن خویش را به ریشخند می گیرند


اُرد بزرگ : پیامد دانایی ، پذیرفتن بایسته هاست


اُرد بزرگ : یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست


اُرد بزرگ : یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به توده است


اُرد بزرگ : هر اندازه به دیگران ارج بگزاریم ، گرامی و بزرگ خواهیم شد .


اُرد بزرگ : همیشه بدنبال سرنوشتی بهتر باش ، و اگر آن دانش است هر آنچه در این مسیر رنج ببری ارزشش را دارد


اُرد بزرگ : هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند سد پیشرفت ما شود


اُرد بزرگ : هر یک از ما در جهانی شناوریم ، از این روی در آغاز هر دیدار، با سخنی کوتاه ازآنکه پیش رویمان است بپرسیم آیا می تواند دمی اندیشه اش را به ما بسپارد ؟


اُرد بزرگ : هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز همچنین


اُرد بزرگ : هنگام گسست و بریدن از همه چیز ، می توانی بسیاری از نداشته ها را در آغوش کشی


اُرد بزرگ : پیران جهان دیده بر این باورند که برآیند دارایی ناروا (حرام) در زندگی آدمی نابودی خوشبختی است


اُرد بزرگ : هرگز هنگام رای بزرگ ، نگاهت به آنانی که دستمزد خویش را پیش از کار می خواهند مباشد ، تنها به یک چیز اندیشه کن و آن آرمانت است


اُرد بزرگ : همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد


اُرد بزرگ : هر دوست بخشی از تنهایی شما را پر می کند ، یاران دل خویش را با هم آشنا نکنید ، این آشنایی میان همه شما گسستگی می افکند


اُرد بزرگ : هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، با خود بگویم اینبار کار نا پایان را بسر می آورم


اُرد بزرگ : هرگز به کودکتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب آموزش دهید چون با داشتن ادب ، او و شما همیشه از مهر آدمیان برخوردار خواهید بود


اُرد بزرگ : همواره بین خود و همسرت بازه ای (فاصله ای) را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی


اُرد بزرگ : هیچ گاه عشق به آدمیان را همیشگی مپندار ، از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی ... و اگر خُرد شدی باز هم نامید مشو چون آرام جان دیگری در راه است


اُرد بزرگ : هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنرمند با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست


اُرد بزرگ : هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست


اُرد بزرگ : هنگامیکه می خواهی وظیفه و بایسته خویش را انجام دهی از کسی فرمان نگیر


اُرد بزرگ : هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید


اُرد بزرگ : هر آنکه خردمندتر است اهریمن بیشتر با او نبرد می کند . در میدان جنگ او ، هزاران فتنه و افسون کشته شده خواهی دید


اُرد بزرگ : وزن یک تهمت ، سنگین تر از هزار هزار دشنام است


اُرد بزرگ : نماز آسمانی عشق ، ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی بدنبال نیست


اُرد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند


اُرد بزرگ : اساس فراموش شده هوش ، باریک بینی بیشتر بر ریشه های زیبایی و مهر است


اُرد بزرگ : نمی توان امید داشت ، که آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند.


اُرد بزرگ : ارزیابی ( نقد) بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .


اُرد بزرگ : نادانی ، خودخواهی به بار می آورد .


اُرد بزرگ : نتیجه گیری زود پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است .


اُرد بزرگ : نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد .


اُرد بزرگ : ناتوان ترین آدمیان، آنانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند .


اُرد بزرگ : نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز .


اُرد بزرگ : ارزش نگاه دوست را وقتی درک می کنی که در دل دیوارهای دشمن باشی .


اُرد بزرگ : آدمیان خردمند در میان بزم ها نیستند . آنها هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند .


اُرد بزرگ : میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر .


اُرد بزرگ : آدمهای توانمند در خواب نیز ، رهسپار پیشرفتند .


اُرد بزرگ : آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای زندگی است.


اُرد بزرگ : جایی که شمشیر است آرامش نیست


اُرد بزرگ : دودمان بی ریش سفید ، همچون خانه بی پوشش و بام است .


اُرد بزرگ : فرودستی (عوام زدگی) به بهانه ، هم رنگ دیگران شدن ، باور هیچ بزرگی نبوده است .


اُرد بزرگ : لب ها به هنگام برون دهی بانگ و آواز ، بخش های مختلف بینش ما را به نمایش می گذارند .


اُرد بزرگ : ستایشگر همیشه بر ستایش شونده در حال پیشی گرفتن است . او یاد می کند و دلدار برآورده می سازد .


اُرد بزرگ : سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد .


اُرد بزرگ : سرانجام یک گره در زندگی نادان ، صدها گره باز نشدنی است .


اُرد بزرگ : سخنهای پست آدمهای کوچک را همراه ، و خردمندان را فراری می دهد .


اُرد بزرگ : سرآمد دشواری و سختی دانایست ، و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست .


اُرد بزرگ : ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .


اُرد بزرگ : سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است .


ماخذ : http://www.shereno.com/news2.php?id=6033

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

تارنگار هرگز نیمیشه فراموشت کرد : زندگی در نگاه بزرگان

زندگی در نگاه بزرگانImage and video hosting by TinyPic

زندگی به تناسب شهامت آدمی گسترش یا فروکش می‌یابد آنین نین

زندگی مانند نقش و نگارهای قالی ایرانی است که زیبا هست ولی درک معنای آن

مشکل است آلدوس هاکلی

زندگی از بودن شروع می شود و تا شدن ادامه می یابد ارد بزرگ

زندگی من همواره چون فاجعه ای بوده است که هرگز اتفاق نیافتاده بود أوئستین

وویک

زندگی انسان مانند شبنمی است که از برگ گلی می لغزد و فرو می چکد بودا

زندگی هوس یکی شدن برای عشق ورزیدن که توی جمع باشی و هم کلامی برای

خودت پیدا کنی. یکی که مکمل عشقت باشه وکاملش کنه. قرار نست که اون حتما

موافق جنست باشه، قراره که عاشق باشه وهمدل باشه بنجامین دسریل

زندگی کردن چون مجموعه ای ست از لایه های زیرین یک سازنده گی عاشقانه

ایست که دوباره و دوباره در طول زندگی بازسازی می شود اینرا زمانی باور می کنی

که آنرا امتحان کرده باشی بیورنست یئرن

زندگی بدون عشق همچون درختی است بدون شکوفه و باروبر جبران خلیل جبران

زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن جان دیوئی

زندگی چیست ؟ یک مزبلۀ کثیف ، یک قتلگاه فجیع ، یک دارالمجانین بزرگ که تا کنون

تحت هیچ قانون منظمی اداره نشده است ویر

زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسّم می کند، امّا اگر در

او دقیق شوی می گرید ژری تایلر

زندگی تراژدی است برای آن‌کسی‌که احساس می‌کند و کمدی است برای آنکه

می‌اندیشد ژان دلابرویر

زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست .آنگاه که به درون آن پای می

نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید جبران خلیل جبران

زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است رابنیندرانات تاگور

زندگی با عشق هرگز تیره نیست لئو بولیسکا

زندگی بدون موسیقی اشتباه است فردریش نیچه

زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد فررد

هاند هاین

زندگی آنقدر کوتاه است که بعضی ها فقط میرسند کارهای ضروری خود راانجام دهند

فرد هند فاین

زندگی ما ، زائیده اندیشه ماست مارک اورل

زندگی خواب است و عشق رؤیای آن موسسه

زندگی بازیچۀ دست اقبال نیست ، بلکه فرصت عظیمی است که باید از ان استفاده

کرد و مغتنمش شمرد مارون

زندگی به چیزی نمی ارزد ، اما ارزش هیچ چیزی به اندازه زندگی نیست مالرو

زندگی چیزی جز مبارزه میان عاطفه وعقل نیست مارک تواین


ماخذ : تارنگار هرگز نیمیشه فراموشت کرد



تارنگار سرباز هخامنشی : شیر زنان میهن پرست ایران

شیر زنان میهن پرست ایران ، بزرگترین نگهبانان کشورند ...

آهنگری شمشیر بسیار زیبا تقدیم شاپور پادشاه ساسانی نمود . شاپور از او پرسید چه مدت برای ساختن این شمشیر زمان گذاشته ایی و آهنگر پاسخ داد یک سال تمام . پادشاه ایران باز پرسید و اگر یک شمشیر ساده برای سربازان بسازی چقدر زمان می برد ؟ و او گفت سه تا چهار روز .

شاپور گفت آیا این شمشیر قدرتی بیشتر از آن صد شمشیر دیگری که می توانستی بسازی دارد ؟

آهنگر گفت: خیر ، این شمشیر زیباست و شایسته کمر شهریار !

پادشاه ایران گفت : سپاسگذارم از این پیشکش اما ، پادشاه اهل فرمان دادن است نه جنگیدن ، من از شما شمشیر برای سپاهیان ایران می خواهم نه برای خودم ، و به یاد داشته باش سرباز بی شمشیر نگهبان کیان کشور ، پادشاه و حتی جان خویش نیست . این سخن شاپور دوم ما را به یاد این سخن دانای ایرانی ارد بزرگ می اندازد که : فرمانروای شایسته اسیر کاخ ها نمی شود نگاه او بر مرزهای کشور است .

شاپور با نگاهی پدرانه به آهنگر گفت اگر به تو پاداش دهم هر روز صنعتگران و هنرمندان به جای توجه به نیازهای واقعی کشور ، برای من زینت آلات می سازند و این سرآغاز سقوط ایران است . پدرم به من آموخت زندگی ساده داشته باشم تا فرمانرواییم پایدارتر باشد . پس برای سربازان شمشیر بساز که نبردهای بزرگ در راه است .
=========================================
پیشگویان به بابک خرمدین ، آزادیخواه میهن پرست کشورمان گفتند در پایان این مبارزه کشته خواهی شد او گفت سالها پیش از خود گذشتم همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد می کشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را می دهد پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام .

ارد بزرگ در سخنی بسیار زیبا می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .

بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازی بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده شد :

خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است.

خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذار باچشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند! نخست دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد.فرزند آزاده مردم به پا بود٬ استواربود . خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست .

خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی ؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن! پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت : در مقابل دشمن نامرد ٬ مردانه بایدمرد ٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت . خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است ٬خلق من نمی‌پسندندکه بابک در برابرگله ء روباه ان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمد و سر. سری که هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود . هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان می دهد یادش گرامی باد .
=============================================
سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان ( نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد ) باقی ماندند جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خونریز مغول هم از شهر خارج شوند و بسوی مرزهای دور روان شوند در طی یک هفته 67 مرد میهن پرست زنگان کشته شدند رعب و وحشت بر شهر حاکم بود سربازان مغول 200 پسر زنگانی را بزور به خدمت خویش درآورده و به آنها آموزشهای پاسبانی و غیره می دادند .

اما هر روز از تعداد مغول ها کاسته می شد در طی کمتر از 30 روز فقط 120 مرد مغول در درون شهر باقی مانده بود و کسی از بقیه آنها خبر نداشت .

دیگر مردان مهاجم پی برده بودند که هر روز عده ایی از آنها ناپدید می گردد . بدین منظور تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند . و در بیرون شهر اردو بزنند .

با خارج شدن آنها از شهر هیاهویی در شهر برپا شد و همه از ناپدید شدن مهاجمین صحبت می کردند میدان شهر مملو از جمعیت بود پیر مردی که همه به او احترام می گذاشتند از پله ها بالا رفت و گفت : مردان زنگان باید از دختران این شهر درس بگیرند آنگاه رو به مردان کرد و گفت کدام یک از شما مغول خونریزی را کشته است ؟ چهار مرد پیش آمدند ، هر یک مدعی شدند مغولی را از پا درآورده است .

پیر مرد خنده ایی کرد و به گوشه میدان اشاره کرد سه دختر زیبا و قد بلند ایستاده بودند . گفت وجب به وجب کف خانه این دختران از کشته های دشمنان ایران پر است آنگاه مردان ما در سوراخ ها پنهان شده اند .

با شنیدن این حرف مردان دست بکار شدند و در همان شب بقیه متجاوزین را نابود ساختند . به یاد کلام جاودانه ارد بزرگ می افتم که : شیر زنان میهن پرست ایران ، بزرگترین نگهبانان کشورند .

کاش نام آن سه زن را می دانستم بگذار به هر سه آنها بگویم ایران ! که نام همه زن های ایران است .


ماخذ : سرباز هخامنشی



IrPlaces : جملات زیبا

عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد . مادر ترزا
عشق نخستین سبب وجود انسانیست . وونارگ
عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . ارد بزرگ
عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد . شکسپیر
عشق مانند بیماری مسری است که هر چه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا میشوی . شانفور
عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست . کوستین
عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . جبران خلیل جبران
عشق برای مرد از احساسات عمیق و غیر ارادی نیست ، بلکه قصد و عقیده است . مادام دوژیرادرن
عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است . زابوتن
عشق نخستین بخش از کتاب مفصل بیوفائی است . ژرژسان
عشق معجزه ایست . امیل زولا
عشق شیرینی زندگیست . مارسل تینر
عشق مزیت دو فردیست که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند . سنت بوو
عشق یکنوع تب و حرارت شدید است . استاندال
عشق گل کمیابی است . آندره توریه
عشق حادثه ایست . کولارن
عشق چیزیست که به هیچ چیز دیگر شباهت ندارد . ریشله
عشق ما را میکشد تا دوباره حیاتمان ببخشد . بوبن
عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید . ایوانز
عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم . کن بلانچارد
عشق یعنی ترس از دست دادن تو . مثل ایتالیائی
عشق تاریخچه زندگی است…. اما در زندگی مرد واقعه ای بیش نیست . مادام دواستال
عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند . لئوبوسکالیا
عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد. عاملیست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند . ویکتور هوگو
عشق رمز بزرگیست . افلاطون
عشق تجارت خطرناکیست که همواره به ورشکستگی می انجامد . شانفور
عشق نبوغ عقل است. توسنل
عشق دردیست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار . کراتس
عشق نمی دانم چیست و نمی دانم چگونه سپری می شود . مادموازل دوسگوری
عشق دردیست شدیدتر از تمام دردهای دیگر ، زیرا در عین حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد . ولت
عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . آلفونس کار
عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند . کرنی
عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است . برنارد شاو
عشق چیزیست که بیعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نماید و آن ها را که بیش از اندازه عاقلند را کمی بی قید می سازد .؟ د. اسمیت
عشق چیزیست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بیندازد . د. اسمیت
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل
عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ایجاد می کنند . ژرژسان


ماخذ : IrPlaces


تارنگار دختر صحرا : حرف حساب 5

گفته هاي بزرگان

آموزگاري ، عشق است چنين جايگاهي هيچگاه به دست غير مباد. ارد بزرگ

بخيل براي ثروت خود نگهبان است و براي ارث انباردار . بزرگمهر

مرور زمان به خودي خود بسياري از نگراني ها را از بين مي برد . ديل كارنگي

استوارترين پيمانها آنهايست كه با انديشه مان پذيرفته ايم . ارد بزرگ

هر چه نور بيشتر باشد ، سايه عميق تر است . گوته

همه زيبايي هاي بي پيرايه ازعشق سرچشمه مي گيرند،اماعشق از چه چيز سرچشمه مي گيرد؟ عشق از جنس چيست ؟ اين فرا طبيعي از كدامين طبيعت جاري شده است؟ زيبايي زاده ي عشق است. عشق زاده ي توجه و اعتناست ، توجه اي ساده به ساده ها . توجه اي متواضعانه به هر آنچه كه متواضع و بي پيرايه است . توجه اي زنده به همه ي زندگي ها . بوبن


تا چيزي از دست ندهي چيز ديگري بدست نخواهي آورد اين يك هنجار هميشگي است . ارد بزرگ

با تقوي و خوبي ميتوان سعادت آفريد . زنون

براي شب پيري در روز جواني چراغي بايد تهيه كرد . پلوتارك

براي پرش هاي بلند ، گاهي نياز است چند گامي پس رويم . ارد بزرگ

زماني‌ كه‌ همسرم‌ با من‌ است‌، حاضر نيستم‌ فقر و تنگدستي‌ خود را با تمول‌ معاوضه‌ كنم‌ و او را از دست‌ بدهم ‌. بوستر

انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عميق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. منتسكيو

آنكه هميشه لبخندي بر لب دارد شادي را به همگان هديه مي دهد . ارد بزرگ

مشكلات خود را بر ماسه ها بنويسيد و موفقيت هايتان را بر سنگ مرمر. پرمودا باترا

كسي كه از هيچ چيز كوچكي خوشحال نمي شود ، هيچگاه خوشبخت نخواهد شد. اپيكور

بخشيدن تخت و اورنگ به خويشاوندان ، از زبوني است . ارد بزرگ

از اشتباهات خود شرمنده نشويد و آن را جرم ندانيد. كنفسيوس

اطفال بيشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عيب جويي . ژوبر

هيچ گاه براي آغاز دير نيست ، همين بس كه به خود بگويم اين بار كار ناتمام را ، پايان مي دهم . ارد بزرگ

آرامش مدام نيز كسل كننده است. گاهي طوفان هم لازم است . فردريش نيچه

ماخذ : تارنگار دختر صحرا


تارنگار گل گندم : حرف حساب


از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش . آلبرت انیشتن


نامداران ابتدا از نام خویش گذشته اند . ارد بزرگ


تارنگار دنیای ما : جملات زیبا

۱- پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد ( ارد بزرگ )

۲- قبول حقیقت از بیان حقیقت سخت‌تر است . ( هیچکاک )

۳- تمام روز را کار کنید و هر دقیقه را هم به حساب بیاورید . ( برایان ترسی )

۴- تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. ( لورنس دورل)

۵- فرهنگ رودخانه اى است به قدمت تاریخ. ( یونگ )

۶- تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .( نادر شاه افشار )

۷- انسان آن قدر وقت ندارد که نیمی از عمرش را صرف نزاع و ستیزه کند .( لرد آوی یوری)

ماخذ : تارنگار دنیای ما


تارنگار آرشیو من : خسرو گلسرخی

خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن 1322 در شهر رشت متولد شد نام پدرش قدیر بود كه گلسرخی در سن 5/1 سالگی این تكیه گاه را از دست داد مادرش بانو شمس الشریعه وحید نام داشت كه بعد از مرگ همسرش، خسرو و برادر دو ساله اش فرهاد را نزد پدرش حاج شیخ محمد وحید كه در قم می زیست برد. وحید مرد مبارزی بود كه در كنار میرزا كوچك خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیه مبارزه در وجودش بود خسرو توسط چنین مبارزی تعلیم دید و تحت تاثیر نظرات او قرار گرفت حتی شعرهایی به نام جنگلی ها و دامون در این رابطه گفت (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است). در سال 1341 پدر بزرگش فوت كرد آن زمان خسرو دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حكیم سنایی و حكیم نظامی به پایان رسانده بود و بعد از فوت پدربزرگش می بایست چرخ معاش خانواده را بگرداند او و برادرش فرهاد به تهران عزیمت كردند و در خانه ای كوچك در محله امین حضور سكنی گزیدند او روزها كار می كرد و شب ها درس می خواند. خسرو در این سالها از ادبیات نیز غافل نبود در طی این سالها اشعار و مقالات و نقدهای بسیار بر آثار ادبی از سوی او با نام های غیر واقعی و مستعاری چون دامون – خ ، گ – بابك رستگار – افشین راد – خسرو كاتوزیان به چاپ رسید در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور كامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمه های ادبی نیز می زد.
كار جدی او در شعر از سال 45 شروع شد. در سال 48 با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفكرش ازدواج كرد زندگی در كنار عاطفه و تاثیر پذیری از افكار او آثار گلسرخی را غنی تر كرد بطوری كه دوران شكوفایی فكری و خلاقیت او در مطبوعات در سالهای 48 تا 52 می باشد البته هیچ اثری از خسرو در زمان حیاتش، به جز آنچه در مطبوعات و جنگ ها انتشار یافت به صورت كتاب چاپ نشد. تنها چیزی كه میتوان به عنوان كتاب چاپ شده در میان نوشته های او سراغ گرفت، مقاله ای ست با عنوان ” سیاستِ هنر، سیاستِ شعر” این مقاله برای اولین بار به صورت جزوه از سوی انتشارات (كتاب نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور انجام گرفت. اما بعدا” كاوه گوهرین مجموعه آثار خسرو را در دو مجموعه به نام های ”دستی میان دشنه و دل” و ” من در كجای جهان ایستاده ام” چاپ كرد كه این دفتر نیز در آن است. خسرو برای چاپ كتابهایش با (كتاب نمونه) قرارداد بسته بود كه به انجام نرسید و بعدها یكی از این دو مجموعه، با نام انتخابی خود گلسرخی “ ای سرزمین من“ چاپ شد. انتخاب نام “پرنده خیس” برای مجموعه دوم به توصیه عمران صلاحی انجام شده است. عمران صلاحی وبیژن اسدی پور كه از دوستان گلسرخی بودند تأكید كرده اند كه خسرو قصد داشت این نام را بر مجموعه ای از شعرهایش بگذارد.
او چهار سال در كنار همسرش زندگی كرد و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود مدتی بعد از دستگیری گلسرخی عاطفه گرگین نیز دستگیر شد و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محكوم شد با به زندان افتادن او سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد. (هم اكنون دامون همراه مادرش در پاریس زندگی می كند).
بیشترین علت دستگیری گلسرخی عضویت در محفلی بود كه موقع دستگیری مدت یكسال بود كه از این محفل بریده بود در اوائل ورود به آن محفل او متوجه شد كه جز حرف و خیال‏بافی و احیانا” چپ‏روی‏های نمایشی و خطرناك هیچ نیست . در آغاز ورود به آن جمعیت كذایی برای اینكه همسر و تنها پسرش را از این گرداب دور كند، ظاهرا از خانواده خود برید. و با عاطفه گرگین تبانی كرد و كوشید تا در انظار این طور جلوه دهد كه به علت اختلاف و عدم تفاهم جدا از خانواده خود زندگی می‏كند و این رشته خانوادگی در حال گسستن است. عاطفه در این ظاهرسازی مصلحتی او را یاری می‏داد،
خسرو گلسرخی در 29 بهمن 1352 به جرم شركت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی علیرغم اینكه به خاطر بودن در زندان ساواك هرگز نمی توانست چنین كاری را انجام دهد و صرفا” به خاطر دفاع از عقایدش در دادگاه نظامی به اعدام محكوم و در میدان چیت گر تیر باران شد ..
دادگاه نظامی گلسرخی و دوست همرزمش كرامت الله دانشیان و دفاعیه ای كه خسرو گلسرخی كرد هنوز در پیكره تاریخ ایران می درخشد و یكی از صحنه های باشكوه ایستادگی بر سر آرمان تا پای جان است او دفاع خود را چنین آغاز كرد:
به نام نامی مردم:
من در دادگاهی كه نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمی كنم بعنوان یك ماركسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم چرا كه هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیكترم و هر چه كینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید كه خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند.
او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بر كف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه می شویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حكومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند كه یزید گوشه ای از تایخ را اشغال كرد ولی آن چه كه در تداوم تاریخ تكرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حكومت یزید آن چه را كه خلقها تكرار كردند و می كنند راه حسین است.
وقتی دادگاه نظامی حكم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت كرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یكدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواك را برانگیخت آنها به تكاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ كنند به آنها كه با شكیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد كه از شاه تقاضای عفو كنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواك وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد كه دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود كه همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می كشید او می دانست كه دامون نقطه ضعف اوست و دامون می تواند او را به زندگی امیدوار كند زندگی كه او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل كند آری برای او مرگ یك وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه می كنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می گوید هیچ كس از زندگی در كنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را كه انتخاب كرده ایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم كمر مبارزان را خرد نكرده ام ؟؟؟
در سحرگاه 29 بهمن وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد كه چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد ..
او در وصیت نامه اش می نویسد :
من یك فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میكنم. و شما آقایان فاشیست ها كه فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدركی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید كه خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شكافت. شما ایمان داشته باشید كه حكومت غیرقانونی ایران كه در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریكا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم كشیده ایران واژگون خواهد شد
ضمنا“ یك عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یك هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.


سهراب سپهری در غم اعدام خسرو گلسرخی

شاید در گیر و دار اعدام خسرو گلسرخی

سهراب سپهری اینچنین سرود :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

خسرو گلسرخی

کار ما شاید اینست

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

و در بند آخر با کنایه می گوید در افسون گل سرخ ! که احتمالا اشک است شناور باشیم

بی اختیار بیاد این جمله ارد بزرگ می افتم که :تمنای واپسین آدمی ،شناور شدن در بسامدهای ( امواج) گیتی است . و باز همو می گوید :شناوربودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .

تاریخ مفاهیم و رازه های بسیاری را با خود می برد و رازهای جدیدی پیش روی ما می گذارد .

سهراب نگاه دردمند خود را با کلماتی کوچک اما وسیع بیان می دارد.

او همانند اخوان شمشیر از رو نبسته

مهدی اخوان ثالث

او شمشیرش اشک و احساس لطیف ش است

به یاد او یکی از اشعار زیبایش را می گذارم که با کمی دقت می توان در آن ، راز های را یافت ...

شبی سرد است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

نیرنگی است و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها سازد پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر،سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غمی هست به دل

غم من،لیک غمی غمناک است


ماخذ : http://arshiveman.mihanblog.com/post/97


نرم افزاری های بهبهان : سخنان

دست استاد خود را ببوس،زیرا او هم پدر هست هم پرورنده خرد .(ارد بزرگ)

استاد خوب کسی است که همیشه شاگرد خوبی باشد(وزیری)

شخصیت خود استاد مهمتر از چیزی است که تدریس می کند(کارل فلینگر).

شاگرد بودن از مقامتان نمی کاهد،به راستی شاگرد بودن در دنیا توانایی هایی به شما می دهد که برای افرادی که آماده ی پذیرش این نقش نیستند ،نادیدنی است(شری کارتر)

شاگردان چیزهای ساده را دشوار می کنند(ریچاردباخ)

یک پزشک ممکن است در تشخیص بیماری بسیار استاد باشد ،اما کار درمان به خوبی پیشرفت نمی کند،مگر اینکه احساس کنید پزشک به وجود شما اهمیت می دهد.(آنتونی رابینز).

ماخذ : نرم افزاری های بهبهان


تارنگار یا علی گفتیم عشق آغاز شد : جملات زیبا

آداب خوب و اخلاق ، دوستان قسم خورده اند و بزودی با یکدیگر متحد می شوند . بارتول


افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحولات و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است . آندره مورا

همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد . اُرد بزرگ

پول مانند حس ششم است که بدون آن نمی توان از پنج حس دیگر به طور کامل استفاده کرد . بدون درآمد کافی نصف امکانات زندگی به روی ما مسدود خواهد شد . سامرست مرآم

هیچ کس نمی تواند چیزی را به شما بیاموزد جز آنچه که در افق دید و خرد شما وجود داشته و شما از آن غافل بوده اید . جبران خلیل جبران

جستجوی حقیقت دیوانگی مطلق است ، چه موقعیکه به حقیقت رسیدید ممکن نیست به کسی بگویید و دشمن شما نشود . برنارد روسن پی یر

با مشکلات می جنگیم که به آسایش برسیم ، وقتی به آسایش رسیدیم آسایش را غیر قابل تحمل می دانیم .بروکس آدامز

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز . فردریش نیچه
انسان هر چه بالاتر برود احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود. ادیسون

انسان هنوز خارق العاده ترین کامپیوتر است . کندی

انسان هیچ وقت بیش تر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است . لاروشفوکولد

شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس و در روز برای اربابان و سرپرستان . اُرد بزرگ


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان