۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

طبیعت در ادبیات فارسی - پابلو نروادا - منتخب فرزانه شيدا

*پابلو نرودا *

شاعر شیلیایی، متولد 1904 با نام اصلی نفتالی ریکاردو ریس باسوالتو در پارال شیلی.
در تموکو دوران جوانی و نوجوانی را گذراند. از 1920 به

بعد نام پابلو نرودا را به احترام یان نرودا شاعر چک (1834 ـ 1891) برای خود برگزید.
در 1921 اولین کتابش به نام

«گرگ و میش سپیده‌دم» و یک‌سال بعد «بیست شعر عاشقانه» و «یک ترانه نومید»
را منتشر کرد .
که برایش شهرت به ارمغان آورد. در 1945 به سنای شیلی راه یافت
در حالی‌که پیش از آن به نهضتهای مردمی اسپانیا و فرانسه پیوسته بود.
در 1947 به علت سخنرانی اعتراض‌آمیز نسبت به رئیس‌جمهور وقت شیلی ـ بیده لا ـ شیلی را
مخفیانه ترک كرد و به اروپا رفت.

در 1952 به کشورش بازگشت و در 1971 جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص داد.
از آثار برجسته او می‌شود به:

تلاش انسان بی‌پایان
؛ اقامت در خاک،
اسپانیا در قلب من،
خشمها و محنتها،
آواز همگانی،
شعرهای ناخدا،
چکامه‌های بنیادین
، انگورها و باد
، صد شعر عاشقانه
، یادداشتهای ایسلانگرا،
کتاب سؤالها
، بودها و یادبودها
و دهها اثر دیگر اشاره کرد.
«بودها و یادبودها» مجموعه خاطرات ادبی و سیاسی شاعر است
که اتفاقاً به فارسی نیز ترجمه شده است.
نرودا در سال 1973 چند روز پس از کودتای پینوشه به علت سرطان خون
در ایسلانگرا فوت کرد.

شاید همین اندک برای معرفی نرودا کافی باشد.

بیوگرافی کامل‌تر از این را می‌توان در دیباچه هر کدام از کتابهایش و کامل‌ترین آنها
را در کتاب بودها و یادبودها به قلم خودش خواند.

در این کوتاه سخن برآنم به برشمردن برخی از دریافتهایم از شعر نرودا بپردازم:

*نرودا *شاعری‌ است جمیع الاطراف.
این گفته شاید برای او بیش از هر شاعر دیگری در دنیا صدق کند.

*نرودا *آنچنان عاشقانه می‌سراید که واژه‌ها تاب مستی شاعر را نمی‌آورند
و آنچنان از دردهای سرزمینش سخن می‌گوید که هر کلمه شلاقی می‌شود بر صورت متجاوز!

گاه آنچنان ساده شعر می‌گوید که چکامه‌های بنیادین شکل می‌گیرد
و گاه چنان حکیمانه و فلسفی با جهان رو‌به‌رو می‌شود که در شعر بلند
کتاب سؤالها و یا این همه نام می‌بینیم.

اما چیزی که مسلم است نرودا شاعر زمانه خویش است و از آن بالاتر انسان زمانه خویش.
نگاه لطیف و شاعرانه او گوشه گوشه جهان هستی را واکاوی می‌کند
و از دل هر جنبنده و ناجنبنده‌ای شعر بیرون می‌کشد!

مثال روشن این ادعا، چکامه‌های بنیادین‌اند که شاعر،
گوجه‌فرنگی و لیمو و شراب و ذرت و ماهی‌ت‍ُن و حتی کت‌وشلوار را
به چالش شعر می‌کشد و برای هر یک چکامه‌ای می‌نویسد!

چکامه‌هایی که شاید تنها شاعری چون *نرودا باید بپردازدشان تا به دامن ابتذال نیفتند
و هر یک در پس ظاهر ساده‌شان حکمتی عمیق را به تماشا بگذارند.

نخستین حکمت چنین اشعاری شاید این باشد که در همه مخلوقات عالم هزار حرف نگفته،
هزار تفسیر پنهان و هزار هزار درس آموختنی است اگر چشم و گوشت هوشیار باشند
و حساس و نه زیر غبار عادت و فراموشی!

از سوی دیگر *نرودا یک شهروند کاملاً سیاسی است.

گذشته از پستهای ریز و درشتش و نیز کاندیداتوری‌اش برای ریاست‌جمهوری
در سال 1969 و کناره‌گیری‌اش از انتخابات به نفع‌آلنده،
این ذهن شاعر است که به قدری درگیر اجتماع، میهن و دردهای انسانی است
که وقتی به سرایش شعری با رویکرد اجتماعی دست به قلم می‌برد،

سیاست نه به شکل یک شعار روشنفکرانه که به صورت مفهومی
که در عرصه زندگی انسان تأثیری مستقیم دارد، در سروده‌اش شکل می‌گیرد.

به عبارت دیگر او از سیاست نیز می‌گوید نه به خاطر ذات سیاست بلکه به خاطر تأثیراتش بر انسان،
و* نرودا* شاعری‌ست که کاملاً انسان‌مدار است.

و به همین دلیل است که عشق نیز با تمام نمودهای جسمی و روحی‌اش در شعر او
حضوری بسیار پررنگ دارد.
صد شعر عاشقانه او مصداق کاملی از تغزل عینی و حسی است
و درک او از معشوق درکی یگانه است
و سبب می‌شود که نام ماتیلده هم‌ردیف بلقیس نزار قبانی و آیدای بامداد و مانند آنها قرار گیرد
که البته تعداد این معشوقهای یگانه به‌رغم تعدد آثار تغزلی در دنیا چندان زیاد نیست،
چرا که اغلب، درک شاعر از عشق درکی یگانه و مختص او نیست
و لاجرم معشوق و در نتیجه عشق ماهیتی یگانه نمی‌یابند.

فرم در کارهای نرودا در خدمت محتوا و کارکرد اثر است.
مثلاً در صد شعر عاشقانه از فرم 14 مصراعی (سونات) استفاده می‌برد که فرمی مناسب
برای اشعار لطیف و تغزلی است.
در چکامه‌های بنیادین شیوه تقطیع و سرایش به گونه‌ای‌ست که شعر
در یک ستون روزنامه بگنجد!
چرا که شعرها برای نخستین بار در آنجا منتشر شده است و…

زبان* نرودا زبانی ساده و صمیمی است و کمتر به دام مغلق‌گویی می‌افتد.
تصاویر شاعر نیز کاملاً عینی‌اند و نرودا نیز مانند بسیاری از شاعران بزرگ
که حرفی برای گفتن دارند، خود را به ورطه ابهامهای مه‌آلود و لابیرنتهای معماگونه
و ذهنیتی مالیخولیایی نمی‌اندازد.
چرا که به گمان من، مضمون برای او اهمیتی بسیار دارد و خواننده را ارج می‌نهد.

نتیجه این ارج نهادن به مخاطب در داستان کوتاهی از زندگی او کاملاً هویداست که
با ذکر آن، این مقال را به پایان می‌برم:

*نرودا در خاطراتش می‌نویسد که در دوران جوانی و کمی پس از آنکه
مجموعه شفق را منتشر کرده بود
همراه دوستانش به کلوپی در پایین شهر وارد می‌شود و اتفاقاً ورودشان مصادف می‌شود
با درگیری دو تن از اوباش برجسته محل! ...
کلوپ به هم می‌ریزد
و نرودای جوان ـ شاید به واسطه همان سر پرباد جوانی!
ـ فریادکشان بر سر آن دو مرد تنومند،
آنها را به ترک محل امر می‌کند! ...
یکی از این دو ـ که به قول *نرودا قبل از چاقوکشی، بوکس‌بازی حرفه‌ای بوده
ـ به *نرودا هجوم می‌آورد که مشت سنگین رقیب اوباشش او را نقش بر زمین می‌کند! ...

کلوپ دوباره آرام می‌شود و رقیب از پا افتاده را بیرون می‌برند و رقیب پیروز
به شادمانی جمع باز می‌گردد که * نرودا او را نیز چنین خطاب می‌کند:

«همه‌تان گم شوید!... شما هم دست کمی از او ندارید!»...
ساعتی بعد به وقت ترک محل در آستانه در خروجی مرد قوی‌هیکل مست را می‌بیند
که در انتظار او ایستاده است!...
دوستان آماده گریختن‌‌اند و نرودای ـ به قول خودش پ‍َروزن!
ـ بی‌دفاع در برابر حریفی نابرابر!...
باقی را از زبان خود *نرودا بشنوید با کمی تلخیص:

... و من فکر کردم چه بی‌فایده است در برابر این هیولا عرض‌ اندام کردن.
درست مثل ببری که با بچه‌گوزنی روبه‌رو شود ... همان‌طور که شاخ به شاخ بودیم،
ناگهان دیدم که سرش را به عقب کشید و چشمانش را از هم گشود و آن حالت سبعیت
از دیدگانش محو شد و با شگفتی پرسید: شما * پابلو نرودا * هستید؟!

- «بله من خودم هستم»

بعد سر بزرگش را بین دو دست گرفت و گفت: «من چه آدم احمقی هستم.
اینجا با شاعری که او را ستایش می‌کنم روبه‌رو شده‌ام،
آن‌ وقت باید از من عملی ناشایست سر بزند»
و سرش را بین دو دست گرفت و خود را ملامت کرد:
«من چه آدم رذلی هستم! ...درست است که ما همه از یک قماشیم ...
ما تفاله‌های اجتماعیم ... اما به از شما نباشد،
در دنیا اگر یک آدم سالم باشد، نامزد من است. ...
نگاه کن * دُون پابلو!(دُون = آقا ی محترمانه*در زبان ایتالیائی )
این عکس اوست ...درست به قیافه‌اش نگاه کن! ...
من روزی به او خواهم گفت که عکس تو در دست دون پابلو بوده است ...
این او را خوشحال خواهد کرد ...»

و او عکس دخترکی خنده‌رو را که تبسمی کودکانه به لب داشت،
به دستم داد «نگاه کن دون پابلو! ...
شعر تو بود که واسطه عشق ما شد .... او مرا به خاطر شعر تو دوست دارد،
به خاطر شعر تو، که هر دو با هم آن را می‌خوانیم و از حفظ داریم».

و یک‌باره شروع کرد با صدای بلند به خواندن:
«در آستانه قلب تو
پسرکی افسرده‌حال چونان من زانو زده است
با دیدگانی دوخته به نرگس شهلای تو....»

درست در همین زمان در باز شد و دوستانم با تجدید قوا باز گشتند:
با قیافه‌های برافروخته، با مشتهای گره‌کرده و مهیا برای مقابله!

من با آرامی از در خارج شدم
و آن مرد همچنان در جای خود ترانه‌ام را مترنم بود و در جذبه سکر سرود ...

نرودا خود از این واقعه و دهها واقعه مشابه، آن‌گاه که ایتالیاییها
به نفع او و علیه نخست‌وزیرشان شعار می‌دادند،
شعرخوانی برای کارگران معدن و ترن‍ّم شعرهایش به وقت اعتصابهای کارگری
و مواردی از این دست، به عنوان
«زمانی که شعر به صحنه آمد و قدرت خود را نشان داد» نام می برد.

و این چنین است شاعری که تحسین منتقدان را تا آنجا بر می‌انگیزد
که جایزه نوبل را به او اختصاص می‌دهند،
چنان مورد توجه حتی فرودست‌ترین طبقات فرهنگی جامعه است که شعرش را از بر می‌کنند
و از آن تأثیر می‌پذیرند و به خاطر او و دکلمه شعرهایش، ساعتها بر زمین می‌نشینند
و به ترن‍ّمش گوش می‌سپارند.
او در میان مردم زیست و برای مردم شعر سرود و راز بزرگی و ماندگاری شاعر،
چیزی جز این نمی‌تواند باشد.

*منابع:ــــــــــ:

1.
یادها و یادبودها، پابلو نرودا، ترجمه هوشنگ باختری ، نشر پارسا 1378

2.
هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه، پابلو نرودا، ترجمه احمد پوری، چاپ هفتم، نشر چشمه، 1381
3.
صد شعر عاشقانه، پابلو نرودا، ترجمه نازنین میرصادقی، نشر نگاه، 1379

4.
چکامه‌ها، پابلو نرودا، ترجمه نازنین میرصادقی، نشر نگاه، 1380

سیامک بهرام پور

"تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
منتخب فرزانه شیدا / پنجشنبه 24 مرداد 1388
ماخذ:



ماخذ اوليه : تازه هاى ادبى به مديريت جناب آقاى مجتبى .م.:

* غوغای صبح *
آه...
...هوای پاک روستا
صمیمیت مردم دور از شهر
طبیعت پاک و بّکر...
لحظه ای بودن ...زیستن
بدون مشغله ودود
بدون اسارت در عقربه های ساعت...وسوسه ا م می کند
نه تنها مرا که بشریت را!
آخر دمی آسوده زیستن را...هرگز نمی تعتها ...روزها
در مشغله ی کار
تنها برای گذران * امور... یکسان شمرد!
زندگی ماست ...در گذر هر ثانیه ای
که عقربه ها ی ثانیه شمار...تکانی میخورند
ومیشمارند وشمردند ...
آوارگی روح مرا ...روح ترا
هستی را... وروح زکف داده را....
در بهای زیستنی ...که هرگز درنیافتیم
چگونه گذشت...
در مشغله ی بودنی پر تعجیل
که دیده بر خاک سپردیم...رو بسوی کار
تا بگذرد امّورات زندگی!!
ایکاش خدواند می گفت:
که راضی ست .... تا شاید دل نیز رضا می شد!
وزندگی آسان تر وبودن شاید شادتر
کاش خدا می گفت!!
فرزانه شیدا 8 مهرماه 1383

تارنگار برو سر اصل مطلب

راستی شما ها چه رنگی هستید

زن شاهکار خلقت است .. برنارد شاو

زيباترين خوی زن ، نجابت اوست . ارد بزرگ

در دنيا تنها دو چيز زيباست ، زن و گل . مالرب

انتقام شيرين است مخصوصا برای زنان . بايرون

تمدن چيست ؟ نتيجه نفوذ زنان پاکدامن است . امرسون

زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست . آناتول فرانس

اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟ . ناپلئون

مردها را شجاعت به جلو می‌راند و زنها را حسادت. برنارد شاو

نگهداری دم ماهی و دل زن از مشکلات است . آرتور شوپنهاور

به سراغ زنان می روی ؟ تازيانه را فراموش مکن ! . فردريش نيچه

مردان آفريننده کارهای مهمند و زنان به وجود آورنده مردان . رومن رولان

اگر از طبقه‌ بالا زن‌ بگيريد، به‌جای‌ خويشاوند ارباب‌ خواهيد داشت‌. لئوپول

مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند. کونته ورسيه

با زنی ازدواج کنيد که اگر مرد می بود بهترين دوست شما می شد . بردون


خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند . رابيندرانات تاگور


زن هميشه سن خود را از تاريخ ازدواج حساب می کند ، نه تاريخ تولد . ارهارد


هرچه ايمان مرد به هوشش بيشتر شود زن بهتر ميتواند گولش بزند . لرد بايرن


زن تاج سر آفرينش است ، او شريک زندگی و يار ساعات درماندگی است. گوته


زنانيکه می خواهند مرد باشند،زنانی هستند که نمی دانند زن هستند .الکساندر دوما

برای تحمل شدائد زندگی بايد عاشق چيزی بود ، کاری ، زنی ، آرمانی و ...مارکوس آنا

زن کودکی است که با اندک تبسم خندان و با کمترين بی مهری گريان می شود . هرود

منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود. لامارتين

چيزی که زن دارد و مرد را تسخير می کند ، مهربانی اوست ، نه سيمای زيبايش . ويليام شکسپير

جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترين غرايز خود دور می شود . فردريش نيچه

شيرين ترين سخنان در زندگی ، خوش آمد گويی بی غل و غش زن به شوهر خويش است . جورج ولز

زن زشت در دنيا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زيبا جلوه دهند. برنارد شاو

هر کجا مردی يافت شد که به مقامات عاليه رسيده يقيناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است . شيلر

زن عاقل به تربيت همسرش همت می گمارد, و مرد عاقل می گذارد که زنش اورا تربيت کند . مارک تواين

هيچ چيز غرور مرد را مثل شادی زنش ارضاء نمی کند ، چون هميشه آنرا مربوط به خود می داند . جونسون

مردانی که بيشتر از حقوق و هنجار زنان پشتيبانی می کنند خود بيشتر از ديگران به نهاد زن می تازند . ارد بزرگ

زنان به خوبی مردان ميتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به يکديگر می گويند تا در حفظ آن شريک باشند. داستايوفسکی

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ويژگی های درونی و بيرونی يکديگر بيشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند . ارد بزرگ

زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمايشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنايت است . اقبال لاهوری

آينده اجتماع در دست مادران است . اگر جهان به ميانجيگری زن گرفتار شود ، تنها اوست که می تواند آن را نجات دهد . ابوفور

به هر اندازه که زن آرام و مطيع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازه قدرت فرمانروايی او شديدتر و استوارتر است . ميشله

آيا برده هستی؟
پس دوست نتوانی بود
آيا خودکامه هستی؟
پس دوستی نتوانی داشت
در زن دير زمانی است که برده ای و خودکامه ای نهان گشته اند از اين رو زن را توان دوستی نيست او عشق را می شناسد و بس . فردريش نيچه

زن وقتيکه دوست بدارد ، غير از محبوب خود چيزی را نمی بيند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد . آلفونس دوده

زنان تحصيلکرده همسران خوبی از آب در می آيند , زيرا برای اينکه توضيح بدهند که چرا غذا شور يا بيمزه شده است کلمات بيشتری در اختيار دارند. باب هاپ

کسانيکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گويند زن بد است ، زيرا می خواهند فقط و فقط خودشان از اين موهبت تمتّع گيرند . ديسرائيلی

خودپسندی زنان بزرگترين علت بد بختی ايشان و زوال خانواده هاست .. هيچ چيز به اندازه خودپسندی زن ها بنای خانواده ها را ويران نکرده است . چارلی چاپلين

کشتن ميل ستيزه جوئی در بسياری زنان کاری بی اثر است و درست مانند آن است که سعی کنی با فشار بادکنکی را در زير آب نگه داری دوباره بيرون می زند!! . ورا هتريکس

زن ها علاقه زيادی به رياضيات دارند ، زيرا آنها سن خود را تقسيم بر دو و قيمت لباسهايشان را ضرب در دو و حقوق شوهرانشان را ضرب در سه می کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترين دوستان خود می افزايند . مارسل آشار


ماخذ : http://persiasanat.blogfa.com/post-31.aspx

تارنگار اصلاح الگوی مصرف - الگوی مصرف از دیدگاه امام و رهبری و بزرگان

الگوی مصرف از دیدگاه امام
زياده روي به نحو غير متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.
عدالت عبارت است از: حد وسط بين افراط و تفريط و آن از امهات فضايل اخلاقيه است.
اسلام تعديل مي‌خواهد، نه جلو سرمايه را مي‌گيرد و نه مي‌گذارد سرمايه آن طور بشود که يکي صدها ميليارد دلار داشته باشد و اين يکي شب که برود پيش بچه‌هايش نان نداشته باشد اين عملي نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انساني با اين موافق است.

الگوی مصرف از دیدگاه رهبر معظم انقلاب

اسلام عزيز و همه عقلاي عالم، بر اين نكته تأكيد مي كنند كه مصرف بايد مدبرانه و عاقلانه مديريت شود.
همه ما بخصوص مسئولان قواي سه گانه، شخصيتهاي اجتماعي و آحاد مردم بايد در سال جديد در مسير تحقق اين شعار "مهم، حياتي و اساسي" يعني"اصلاح الگوي مصرف در همه زمينه‌ها"، برنامه ريزي و حركت كنيم تا با استفاده صحيح و مدبرانه از منابع كشور، مصداق برجسته اي از تبديل احوال ملت به نيكوترين حالها، ظهور و بروز يابد.
مقابله با اسراف و صرفه جویی صحیح ، با حرف امکان پذیر نیست و قوای مقننه و مجریه موظفند با قانونگذاری صحیح و اجرا و پیگیری قاطعانه ، الگوی مصرف را از " تولید تا مصرف و باز یافت " اصلاح کنند
این حرکت ، گامی اساسی در روند پیشرفت و عدالت است چرا که بیماری اسراف ، از لحاظ اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی ، آسیبها و مشکلات گوناگونی بوجود آورده و آینده کشور را تهدید می کند .
مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است. جامعه‏ى ما بايد اين مطلب را به عنوان يك شعار هميشگى در مقابل داشته باشد؛
هم در سطح دولت، هم در سطح آحاد مردم، هم در سطح سازمانها بايستى نگاه عيب‏جويانه‏ى به اسراف وجود داشته باشد.

18سال تلاش رهبري براي اصلاح الگوي مصرف

شايد شما هم با نامگذاري امسال به عنوان "اصلاح الگوي مصرف " گمان كرديد اين بحث تازه اي است كه رهبر معظم انقلاب پيش روي ملت گشوده اند، اما با كمي بررسي متوجه خواهيد شد، اصلاح الگوي مصرف و تصحيح رفتاراسراف گرايانه ما دغدغه 18 ساله مقام معظم رهبري است.
رهبر انقلاب از روزهاي نخستين سال 1370، همزمان با شروع نبرد زر و تزوير در بين مسئولان ، نسبت به اين قضيه هشدار دادند.همان روزهايي كه "ديگر نوبت رفاه مسئولان " رسيد و كوخ نشيني رجايي به كاخ نشيني ها تبديل شد. ايشان در سال 82 حتي از صدا و سيما و هيئات وزيران خواستند تا در جهت اصلاح الگوي مصرف گام جدي بردارند و به مبارزه با تبيلغ هاي مصرف گرايانه بپردازند، كه متاسفانه با بي توجهي مسئولين نتيجه اي در برنداشت.
شايد شما هم با نامگذاري امسال به عنوان "اصلاح الگوي مصرف " گمان كرديد اين بحث تازه اي است كه رهبر معظم انقلاب پيش روي ملت گشوده اند، اما با كمي بررسي متوجه خواهيد شد، اصلاح الگوي مصرف و تصحيح رفتاراسراف گرايانه ما دغدغه 18 ساله مقام معظم رهبري است.
ايشان از روزهاي نخستين سال 1370، همزمان با شروع نبرد زر و تزوير در بين مسئولان ، نسبت به اين قضيه هشدار دادند.همان روزهايي كه "ديگر نوبت رفاه مسئولان " رسيد و كوخ نشيني رجايي به كاخ نشيني ها تبديل شد.
اين هشدارها همچنان ادامه داشت و رهبر انقلاب در فرصت هاي گوناگون به اين نكته اشاره مي كردند كه بايد فرهنگ قناعت و شيوه صحيح مصرف جايگزين شيرفه مصرف مسرفانه اي شود كه دامنگير جامعه شده است.
در سال 82 حتي از صدا و سيما و هيئات وزيران خواستند تا در جهت اصلاح الگوي مصرف گام جدي بردارند و به مبارزه با تبيلغ هاي مصرف گرايانه بپردازند، كه متاسفانه با بي توجهي مسئولين نتيجه اي در برنداشت.
اينك در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي كه به شعار پيشرفت و عدالت مزين گشته است، بيش از پيش به اصلاح الگوي مصرف براي ايجاد عدالت و پيشرفت نيازمنديم. اصلاحي كه اگر صورت گيرد مي تواند نقش اساسي در ايجاد عدالت در بين طبقات جامعه و پيشرفت براي كشور داشته باشد.

سخنان گهربار رهبري در اين 18 سال

سخنان گهربار رهبري در اين 18 سال خود بيش از همه تحليل ها مويد اين نكته است.
در اينجا نكاتي كه در لابلاي سخنان رهبري در اين 18 سال راجع به اصلاح الگوي مصرف آورده اند، جمع آوري كرده ام:
برادران! اميرالمؤمنين مى‏گويد زندگى به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهورى اسلامى، اگر ما احساس بكنيم كه زندگى به سمت اشرافيگرى مى‏رود، بلاشك اين انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم. … مردم هم نبايد اسراف و تجمل‏گرايى بكنند. اين‏طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤولان باشد. اين مهريه‏هاى گران‏قيمت كه براى عقدهاى دخترهايشان مى‏گذارند، خطاست. نمى‏گويم حرام است، اما پديده‏ى بد و زشتى در جامعه است؛ زيرا ارزشهاى انسانى را تحت‏الشعاع ارزش طلا و پول قرار مى‏دهد. 1
من به خانمهاى مسلمان، به خانمهاى جوان و به خانمهاى خانه‏دار عرض مى‏كنم: سراغ اين مصرف‏گرايى كه غرب مثل خوره به‏جان جوامع دنيا و از جمله جوامع كشورهاى درحال توسعه و كشورهاى رو به پيشرفت و از جمله كشورما انداخته است، نرويد. مصرف بايد در حدّ لازم باشد، نه در حدّ اسراف. خانمهاى كسانى كه همسرانشان يا خودشان مسؤوليتهايى در بخشهاى مختلف كشور دارند، بايد از لحاظ دورى از اسراف، نسبت به ديگران الگو باشند. بايد براى ديگران درس باشند و نشان دهند كه شأنِ زن مسلمان بالاتر از اين حرفهاست كه اسير زر و زيور و جواهر آلات و از اين قبيل شود. نمى‏خواهيم بگوييم اينها حرام است؛ مى‏خواهيم بگوييم شأن زن مسلمان بالاتر از اين است كه در دورانى كه بسيارى از مردم جامعه ما محتاج كمكند، كسانى بروند پول بدهند طلا بخرند، زينت‏آلات بخرند، وسايل زندگى رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهاى زندگى، اسراف كنند. اسراف، الگوى زن مسلمان نيست. 2
در اين روز مبارك و در اين محشر عظيم مردمى، طبق رويّه‏اى كه در سالهاى گذشته در مثل چنين روزى داشته‏ايم، با استفاده از اين فضاى روحانى، موردى را از دهها مورد كه در زندگى ما مى‏تواند مطرح شود، مطرح مى‏كنم و آن، اجتناب از اسراف و زياده‏روى است. به برادران و خواهران مسلمانمان در سراسر كشور عرض مى‏كنم كه موضوع قناعت را جدّى بگيريد. منظورم از قناعت اين نيست كه دست به نعمتهاى الهى نزنيد و از آنها بهره‏مند نشويد. مقصود اين است كه حدّ و اندازه نگه داريد؛ زياده‏روى و اسراف نكنيد؛ نعمتهاى الهى را ضايع ننماييد؛ كه متأسفانه بسيارى مى‏كنند. در جمهورى اسلامى، كسانى هستند كه دستشان به نعمتهاى الهى نمى‏رسد. نه به خاطر اين‏كه كم داريم. به خاطر اين‏كه بسيارى به خودشان حق مى‏دهند كه نعمتهاى الهى را بى‏حساب و كتاب مصرف كنند؛ بى‏اندازه مصرف كنند؛ هيچ ملاحظه‏اى نكنند؛ هيچ حدى نگه ندارند و حتّى نعمتهاى الهى را ضايع كنند. چقدر نان ضايع مى‏شود! چقدر غذاى طبخ شده ضايع مى‏شود! چقدر ميوه مصرف نشده ضايع مى‏شود و از خانه‏ها بيرون ريخته مى‏شود! چقدر لباس زيادتر از اندازه لازم - چند برابر اندازه لازم - خريدارى مى‏شود و در خانه‏ها و صندوقها مى‏ماند، براى اين‏كه يك بار در مراسمى پوشيده شود! اينها اسراف است.
مى‏خواهم اين مطلب را ملت عزيزمان بدانند كه اسراف، فعل حرام است؛ گناه است؛ خلاف شرع است؛ آنجايى كه اسراف باشد و اسراف مال و اسراف نعمتهاى الهى انجام گيرد، تضييع و تلف كردن نعمت است. تصميم بگيريد اين كار را نكنيد. البته خانواده‏هاى كم درآمد، شايد وسعشان هم نرسد كه بخواهند اسراف كنند؛ اما خانواده‏هاى پردرآمد و حتّى بسيارى از خانواده‏هاى متوسّط، متأسفانه اسراف مى‏كنند. من اين جمله را عرض كردم، برآن تأكيد و پافشارى مى‏كنم و خواهشمندم كه ملت عزيزمان، اين سخن را مورد توجّه قرار دهند، به آن اهميت دهند، براى آن حسابى باز كنند و سعى‏شان بر اسراف نكردن باشد. 3
بايد روحيه اسرافى كه در بعضى از مردم به صورت روز افزون پيدا مى‏شود، مهار گردد. 4
من ديروز در پيام اوّلِ سال، به ملت ايران عرض كردم كه صرفه‏جويى را شعار خودتان قرار دهيد. صرفه‏جويى به معناى گدابازى نيست كه بعضى بگويند چرا نمى‏گذاريد مردم از نعمتهاى خدا استفاده كنند. نه؛ استفاده كنند، ولى اسراف و زياده‏روى نكنند. اسراف در جامعه، لازمه اشرافيگرى و تقسيم نابرابر ثروت و مايه تضييع اموال عمومى و نعمت الهى است. صرفه‏جويىِ صحيح - همان كه در اسلام به آن قناعت مى‏گويند - به معناى نخوردن نيست. به معناى زياده‏روى نكردن، مال خدا را حرام نكردن و نعمت الهى را ضايع نكردن است. اگر جامعه‏اى بخواهد قناعت و صرفه‏جويى را - كه يك دستور اسلامى است - عمل كند، بايد متوجّه باشد كه در شكل كلّى به عدالت اجتماعى و مسأله عدالت پرداخته شود. براى اين كه بشود اين راه را ادامه داد، همه و همه بايد كوشش كنند .5
ببينيد اسراف چه كار مى‏كند! اسراف در نان، اسراف در آب، اسراف در برق، اسراف در مصالح ساختمانى، اسراف در انواع و اقسام كالاهاى گوناگون، اسراف در اسباب بازى بچه و در وسايل تجمّلاتى! عزيزان من! اين اسراف همان كارى را با كشور مى‏كند كه دشمن مى‏خواهد! او از آن طرف به وسيله نفت، به‏وسيله تحريم اقتصادى و انواع و اقسام ضربه‏ها بر ملت ايران ضربه وارد مى‏كند؛ از اين طرف هم خودِ ما با اسراف و صرفه‏جويى نكردن، ضربه او را تكميل مى‏كنيم! حرف من اين است.
من در پيام گفتم كه مردم را به رياضت اقتصادى دعوت نمى‏كنم؛ ابداً! چه رياضتى؟ بحمداللَّه ملت ما احتياج به رياضت ندارد. من آنها را به قناعت، به صرفه‏جويى و به اسراف نكردن دعوت مى‏كنم. اسراف، حرام است. اين هم نمى‏شود كه من و شما، مرتّب ديگران را نصيحت كنيم. همه بايد سعى كنند كه اسراف را از زندگى شخصى و از زندگى كارى خودشان دور كنند.
من در پيام عرض كردم كه مسؤولين دولتى بايد فهرستى درست كنند و موارد اسراف را به مردم ياد دهند. اين يك مطلب از مطالبى كه ما در پيام امسال عرض كرديم؛ حال هم تأكيد مى‏كنيم و توقّع داريم كه مردم، توجّه و دنبال كنند. ان‏شاءاللَّه از آن، سود كشور حاصل شود. 6
ارزش ديگر، دورى از اسراف و تجمّل در سطح زمامداران است. البته تجمّل و اسراف در همه جا بد است؛ اما آن چيزى كه مردم را وادار مى‏كرد كه نسبت به اين قضيه حسّاسيت نشان دهند، رفتارهاى مسرفانه و متجمّلانه و ولخرجيها با مال مردم در سطح حكومت بود. اين از آن چيزهايى بود كه مردم نمى‏خواستند. نظام اسلامى بر اساس اين ارزش به‏وجود آمد كه چنين چيزى نباشد. 7
منكراتى كه در سطح جامعه وجود دارد و مى‏شود از آنها نهى كرد و بايد نهى كرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومى، اتلاف منابع حياتى، اتلاف برق، اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايى، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يك منكر است؛ يك منكر دينى است؛ يك منكر اقتصادى و اجتماعى است؛ 8
مصرف‏گرايى براى جامعه بلاى بزرگى است. اسراف، روزبه‏روز شكافهاى طبقاتى و شكاف بين فقير و غنى را بيشتر و عميقتر مى‏كند. يكى از چيزهايى كه لازم است مردم براى خود وظيفه بدانند، اجتناب از اسراف است. دستگاههاى مسؤولِ بخشهاى مختلف دولتى، بخصوص دستگاههاى تبليغاتى و فرهنگى - به‏ويژه صدا و سيما - بايد وظيفه خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرف‏گرايى و تجمّل‏گرايى سوق ندهند؛ بلكه در جهت عكس، مردم را به سمت قناعت، اكتفا و به اندازه‏ى لازم مصرف كردن و اجتناب از زياده‏روى و اسراف دعوت كنند و سوق دهند. مصرف‏گرايى، جامعه را از پاى درمى‏آورد. جامعه‏اى كه مصرف آن از توليدش بيشتر باشد، در ميدانهاى مختلف شكست خواهد خورد. ما بايد عادت كنيم مصرف خود را تعديل و كم كنيم و از زياديها بزنيم. 9
توصيه من به وزيران محترمى كه اين‏جا هستند و به ديگر مسؤولان دولتى، امروز اين است و قبلاً هم هميشه همين بوده است كه روى مسأله تقويت پول ملى و به نظام آوردن خرجها و هزينه‏هاى دولتى تلاش كنند و جلوِ ريخت و پاشها و خرجهاى زيادى و اسراف‏گونه را بگيرند و در يك دايره محدودتر وزارتى، رعايت كمال عدالت را بكنند و تبعيضهاى بيجا را بردارند 10
«اجتناب از اسراف و ريخت‏وپاش» جزو برنامه‏هاى بسيار خوب شماهاست 11
آنچه كه پيشرفت هست، اين است كه ما از هر كه و هر جور، همه‏ى دانشهاى مورد نيازمان را فرا بگيريم؛ اين دانش را به مرحله‏ى عمل و كاربرد برسانيم، تحقيقات گوناگون انجام بدهيم، براى اينكه دامنه‏ى علم را توسعه بدهيم، تحقيقات بنيادى انجام بدهيم، تحقيقات كاربردى و تجربى انجام دهيم،.............درباره‏ى مشكلات اجتماعى‏اى كه در كشور وجود دارد، تحقيق كنيم و راه ريشه كردن اينها را پيدا كنيم و به دنبال اين برويم كه راه مبارزه با اسراف چيست. اسراف يك بيمارى اجتماعى است. راه مبارزه با مصرف گرايى چيست؟ راه مبارزه با ترجيح كالاى خارجى بر كالاى ساخت داخل چيست؟ اينها تحقيق مى‏خواهد. در دانشگاهها پروژه‏هاى تحقيقى بگيريد، استاد و دانشجو كار كنيد، نتيجه‏ى تحقيق را به مسئولان كشور بدهيد؛ به رسانه‏ها بدهيد تا سرريز شود و فرهنگ‏سازى شود. اين، مى‏شود پيشرفت. 12
اگر ضرورتهايى هم اين كار را در آن دوره ايجاب مى‏كرد، نبايد ديگر اين كارها در دوره‏ى بعد از جنگ، در دهه‏ى دوم و سوم، انجام مى‏گرفت؛ نبايد بيخود شركت توليد مى‏شد؛ نبايد از واگذارى شركتهاى دولتى به مردم، در آن بخشى كه قانون اساسى تصريح به آن كرده بود، كوتاهى مى‏شد؛ بايد مى‏داديم. بايد مالكيت دولت را روزبه‏روز كمتر مى‏كرديم. اين‏طور نشد، بلكه بيشتر و گسترده‏تر شد! و خيلى از درآمدهايى كه بايد در خدمت توليد، در خدمت گردش صحيح پول در جامعه قرار مى‏گرفت، صرف كارهاى غيرلازم شد؛ فعاليتهاى اسراف‏آميز، ساختمان‏سازيهاى بيخودى. و حتماً به اقتصاد كشور لطمه خورد. 13
ما مردم مسرفى هستيم؛ ما اسراف ميكنيم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در وسائل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزين. كشورى كه توليد كننده‏ى نفت است، وارد كننده‏ى فرآورده‏ى نفت - بنزين - است! اين تعجب‏آور نيست؟! هر سال ميلياردها بدهيم بنزين وارد كنيم يا چيزهاى ديگرى وارد كنيم براى اينكه بخشى از جمعيت و ملت ما دلشان ميخواهد ريخت و پاش كنند! اين درست است؟! ما ملت، به عنوان يك عيب ملى به اين نگاه كنيم. اسراف بد است؛ حتى در انفاق راه خدا هم ميگويند. خداى متعال در قرآن به پيغمبرش مي فرمايد: «لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط»؛ در انفاق براى خدا هم اينجورى عمل كن. افراط و تفريط نكنيد. ميانه‏روى؛ ميانه‏روى در خرج كردن. اين را بايد ما به صورت يك فرهنگ ملى در بياوريم. قرآن ميفرمايد: «و الّذين اذا انفقوا»؛ كسانى كه وقتى ميخواهند خرج كنند، «لم يسرفوا و لم يقتروا»؛ نه اسراف ميكنند - زياده‏روى ميكنند - نه تنگ ميگيرند و با فشار بر خودشان، زندگى ميكنند؛ نه، اسلام اين را هم توصيه نميكند. اسلام نميگويد كه مردم بايستى با رياضت و زهد آنچنانى زندگى كنند؛ نه، معمولى زندگى كنند، متوسط زندگى كنند. اينكه مى‏بينيد بعضى از فضولهاى خارجى، دولتهاى خارجى، دائم و دم‏به‏ساعت، چندين سال است كه ملت ما را تهديد ميكنند كه تحريم ميكنيم، تحريم ميكنيم، تحريم ميكنيم - بارها هم تحريم كرده‏اند - به خاطر اين است كه چشم اميدشان به همين خصوصيت منفى ماست. ما اگر آدمهاى اهل اسراف و ولنگارى در خرج باشيم، ممكن است تحريم براى آدم مسرف و ولنگار سخت تمام بشود؛ اما ملتى كه نه، حساب كار خودش را دارد، حساب دخل و خرج خود را دارد، حساب مصلحت خود را دارد، زياده‏روى نميكند، اسراف نميكند. خوب، تحريم كنند. بر يك چنين ملتى از تحريم ضررى وارد نميشود. اين نكته را از ماه رمضان به ياد نگه داريم و ان‏شاءاللَّه عمل كنيم. 14
من در شيراز اشاره كردم: اگر ما اسراف نكنيم، مي‌توانيم نياز كشور را برآورده كنيم. يكي از چيزهايي كه ما در اين كشور نتوانستيم بر خودمان فائق بياييم و اصلاح كنيم، مسئله‎ي اسراف است 15
ساده‏زيستى - بخصوص در خود آقاى رئيس‏جمهور - خوب و برجسته است و چيز باارزشى است؛ در مسئولين هم - كما بيش؛ يك جايى كمتر، يك جايى بيشتر - بحمداللَّه هست. ساده‏زيستى چيز بسيار باارزشى است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافيگرى و اسراف و زياده‏روى را - كه واقعاً بلاى بزرگى است - از جامعه‏مان ريشه‏كن كنيم، با حرف و گفتن نميشود؛ كه از يك طرف بگوئيم و از طرف ديگر مردم نگاه كنند و ببينند عملمان جور ديگر است! بايد عمل كنيم. عمل ما بايستى مؤيد و دليل و شاهد بر حرفهاى ما باشد تا اينكه اثر بكند. اين خوشبختانه هست. فاصله‏تان را با طبقات ضعيف كم كرده‏ايد و كم نگه داريد و هر چه كه ممكن است آن را كمتر كنيد. 16

الگوی مصرف از دیدگاه بزرگان

كتاب بوستان سعدي از بدي اسراف و تشويق به صرفه جويي چنين آورده است.
چو كم خوردن طبيعت شد كسي را
چو سختي پيش آيد سهل گيرد
وگر تن پرورست اندر فراخي
چو تنگي بيند از سختي بميرد
يا اينكه مي گويد:
اي قناعت، توانگرم گردان
كه وراي تو هيچ نعمت نيست
سقراط : يك زندگي مطالعه نشده ،ارزش زيستن ندارد...
ژاك دوال : اگر مي خواهي بنده كسي نشوي ،بنده هيچ چيز مشو...
با ولخرجی تنها مال نمی رود ، زمان ارزشش فراتر است ، و آن هم نابود می شود . اُرد بزرگ
هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود ، دارایی حرام در زندگی آدمی نیست . اُرد بزرگ
گوته:كسي شايسته آزادي است كه هرروز بتواند به هوسهاي خود چيره شود.
ويكتور هوگو: بدي هاي اجتماع به دست ما ساخته شده است و به جاي ناله جاي آن دارد كه درصدد رفع آن برآئيم.

پی نوشت ها :

1- ديدار با اقشار مختلف مردم (روز بيست‏ونهم ماه مبارك رمضان) 26/1/1370
2- ديدار گروهى از زنان، به مناسبت فرخنده ميلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن» 25/9/1371
3- خطبه‏ هاى نماز عيد سعيد فطر 4/1/1372
4- خطبه‏ هاى نماز جمعه سوم رمضان 1415 (14/11/1373 )
5- اجتماع بزرگ مردم در صحن امام خمينى(ره) مشهد مقدّس رضوى‏ (1/1/1376 )
6- در صحن مطهّر حضرت ثامن الحُجج، امام رضا (ع) (1/1/1377 )
7- خطبه ‏هاى نمازجمعه تهران‏ (23/2/1379 )
8- در خطبه‏ هاى نماز جمعه تهران‏ (25/9/1379 )
9- در خطبه ‏هاى نماز عيد فطر (15/9/1381 )
10- ديدار معلّمان و كارگران‏ (10/2/1382 )
11- ديدار با رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت (6/6/1385 )
12- ديدار اساتيد و دانشجويان‏ دانشگاههاى استان سمنان (18/8/1385 )
13- ديدار مسئولان اقتصادى و دست‏اندركاران اجراى اصل 44 قانون اساسى‏‏ (30/11/1385 )
14- خطبه ‏هاى نماز عيد سعيد فطر (21/7/1386 )
15- ديدار هزاران نفر از مردم و عشاير شهرستان نورآباد ممسني (15/2/1387 )
16- ديدار رئيس‏ جمهوري و اعضاى هيئت دولت (2/6/1387 )

رحیم محجوب
ماخذ : http://foonoon.blogfa.com/post-4.aspx

تارنگار just GOD

اي اميد شاپرکهاي غريب

اي دليل آيه امن يجيب

اي کليد قلبها در دست تو

کوچه هاي شهر دل، بن بست تو

ای صدای بلبلان عشقباز

آرزوی چشمهای نیمه باز

پرچم سبزت دليل آفتاب

در دل شبهاي مشتاقان بتاب

ای فدای اشکهایت،ابرها

رنگ و بوی روشن گلبرگها

وارث عدل و صداي چاه ها

در خط صبرت عدالت خواه ها

کشت مارا انتظارت، دلبرا

ازپس این ابر بی باران در آ

غرق شد دنياي ما در سرب ها

در صداي تير و خشم بمب ها

کاش چشم جغد ها بیدار بود

صبح فردا، وعده دیدار بود

__________________
گفتم: كه حاجتی هست، گفتا: بخواه از ما
گفتم: غمم بیفزا، گفتا: كه رایگان است

آدم خودباور ، هیچ گاه برای رسیدن به مادیات ، ارزشهای آدمی را زیر پا نمی گذارد . اُرد بزرگ

فرزانگی نمی تواند خود خواهانه باشد و فرزانه نمی تواند منزوی بماند . فریدریش نیچه

با سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت کنید که چشمهایشان ، چهره ی سالها را دیده و گوشهایشان ، نوای زندگی را شنیده است . جبران خلیل جبران

اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی .

اُرد بزرگ

عرصه عمل برای ابر انسان بی کرانه است . فریدریش نیچه

کامل ترین پاداش برای انسان ، بخششی است که بتواند امیال هستی اش را تغییر دهد و خواستهای دو لب خشکیده از عطش او را دگرگون سازد و تمام زندگی اش را به چشمه های همیشه جوشان و ابدی تبدیل کند . جبران خلیل جبران

بزرگی ، بی مهر و دوستی بدست نمی آید . اُرد بزرگ

درسی که از بازگشت جاودان می گیریم این است که چیز منفی باز نمی گردد. معنای بازگشت جاودان این است که هستی، انتخاب است. تنها آن چیزی باز می گردد که تصدیق کند یا تصدیق شود . فریدریش نیچه

شکنجه ها عشق به شما روا می دارد تا به رازی که در دلهایتان نهفته است پی برید و بدین وسیله جزئی از قبل حیات باشید . جبران خلیل جبران

چنانکه برگ ناچیز درخت نمی تواند رنگ سبز خود را تغییر دهد و آن را به زردی درآورد ، جز با خواست طینت درخت و نوعی شناخت که در نهاد آن به کار گرفته شده است ، کسی هم که مرتکب گناهی می شود قادر نیست بدون خواست و اراده ناپیدای شما و نیز بدون آگاهیهای مرموز دل شما مرتکب بزهکاری شود ، زیرا شما همگی در یک قافله رو به سوی ذات الهی در حرکتید (راه شمایید و رهروان شما ) . جبران خلیل جبران

اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو . اُرد بزرگ

اصولا زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا میکند که بیایم برای آن ، هدفی تعریف کنیم .و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید . فریدریش نیچه

با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید . اُرد بزرگ

جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم . فریدریش نیچه

جز نامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست . اُرد بزرگ

ماخذ : http://sheyda14.blogfa.com/post-9.aspx

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

تارنگار پابپا - ارد بزرگ ( OROD BOZORG )

ارد بزرگ نام آشنایی ست برای آنانکه اهل اندیشه هستند و به چون چرای هستی گرفتار و پرسشگر . در تعریفی مختصر از زندگی او می توان چنین گفت هر چند اجدادش در شهر شیروان زیسته اند و از طرف مادری به ایل قشقای شیراز مرتبط است اما خود او در شهر مشهد پا به هستی گذارده ، خاندان پدری و مادریش همه از بزرگان دیار خویش و بخاطر مردمداری و حسن سلوک مورد احترام همگان بوده اند .
ابعاد اجتماعی و شخصیت ارد بزرگ وجوه مختلفی دارد بخشی مربوط به نظریات او که شامل دو نظریه معروفش یعنی قاره کهن و کهکشان بزرگ اندیشه می گردد .

نظریه قاره کهن

محدوده قاره کهن را که شامل بیست کشور می باشد را در نقشه می بینید


وجه دیگر و شاید اصلی ارد بزرگ مربوط به شیوه سخنوری و نوع ادبیاتی ست که برای انتقال آموزه ها و اندیشه هایش بکار می برد . بارزترین نمونه آن را در کتاب آرمان نامه ( پر خواننده ترین کتاب حال حاضر ایران ) که به همت آقای امیر همدانی از سخنان قصار ارد بزرگ فراهم شده است می بینیم . استقبال همگانی از سخنان و جملات قصار ارد بزرگ به حدی است که حتی بسیاری از نویسندگان و اهل قلم در کشورهای فارسی زبان در نوشته ها و مقالات خویش از آن ها بهره می برند .
وجه دیگر ارد بزرگ که برای بسیاری جالب است در دوستان اوست ، دوستانی نظیر احمد شاه مسعود ، که در مورد آن بسیار نگاشته اند . عده ایی بر این اعتقادند تاکید احمد شاه مسعود در سالهای پایانی حیاتش بر اصول ملی و همگرایی منطقه ایی بیشتر برآیند ارتباطش با ارد بزرگ بوده است . همگرایی منطقه ایی مهمترین نکته ایی است که در نظریه قاره کهن ارد بزرگ بر آن پای فشرده شده است .
ارد بزرگ دارای وجه دیگری هم هست که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده و آن اینکه ، او یک طراح و نقاش بسیار زبر دست هم هست .

Tajikistan - OROD BOZORG 1

Tajikistan - OROD BOZORG 2

Tajikistan - OROD BOZORG 3

همانند جبران خلیل جبران و یا فردریش نیچه رابطه ای خاص با عالم هنر دارد . با نقل بخش پایانی کتاب برانگیختگان اثر آقای جعفر معروفی به این گفتار کوتاه در مورد ارد بزرگ پایان می دهم :

(( گفتار پایانی خود را به آرمان این سه برانگیخته [فریدریش نیچه ، ارد بزرگ و جبران خلیل جبران] اختصاص داده ام برای شناخت بهتر آرمانی که این اندیشمندان بر دوش داشته اند لازم است به نوع و شیوه آغازین انتشار فر آنها اشاره شود و حال سخنان فریدریش نیچه نیچه در چنین گفت زرتشت :
زمانی که زردشت (زردشت نیچه نمایانگر شخصیت آرمانی اوست و ربطی به زردشت ایرانی ندارد) سی ساله بود ، زادگاه و دریاچه ی زادگاهش را ترک کرد و به کوهستانها رفت . در آنجا از جان خویش سر خوش گشت و ده سال از این شادی نفرسود . ولی سرانجام دلش دگرگون شد و بامداد پگاهی با طلوع صبح برخاست و رو در روی خورشید ایستاد و چنین گفت :
" تو ای ستاره ی بزرگ ! نیک بختی تو را چه می بود اگر نبودند کسانی که تو برایشان بتابی . تو ده سال بر سر من طالع شدی ، و اگر من و عقاب و مارم نمی بودیم از تابش خود و این سفر می فرسودی . لیکن ما هر بامدادی در انتظارت بودیم ، از سرشاریت بهره می بردیم و بر تو درود می گفتیم . اکنون بنگر ! من از لبریزی دانش خویش به تنگ آمده ام ، همچون زنبوری که عسل بسیار گرد آورده است ، نیازمند دستهایی هستم که برای گرفتن آن به سویم دراز شود . بر آنم که آنرا ببخشم و بپراکنم ، تا بار دیگر خردمندان از ابلهی و بینوایان از توانگری خویش در میانه ی آدمیان شاد شوند . پس باید به دشت فرود آیم ، همچنانکه تو هر شامگاه چنین می کنی ، آنگاه که در پس دریا پنهان می شوی و با نور خویش " جهان زیرین " را نیز روشن می داری .
ای ستاره ی سر شار ! چون تو من باید بروم ، چنانکه آدمیان را چنین سخنی است ، و اکنون می خواهم به سوی ایشان فرود آیم . پس مرا خجستگی بخش ، ای چشم آرام که می توانی بی شرار رشک حتی بزرگترین خوشبختی ها را نظاره کنی . جامی را که می خواهد از سرشاری لبریز شود برکت ده تا شاید قطره های زرین از آن جاری گردد و روشنایی شادی تو را بر سراسر جهان فرو بارد . بنگر این جام را که بر آن است باز تهی گردد ، زردشت را که باز بر آن است ، آدمی شود !
و بدین سان فرود آمدن زردشت آغاز شد ."


و حال سخنان جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر :" آن برگزیده محبوب ، که سحرگاهی روشن بود به روزگار خویش ، دوازده سال به شهر اورفالیز در انتظار بود تا کشتی رفته باز آید و او را به جزیره ی زادگاهش باز برد .
و در سال دوازدهم ، و در روز هفتم از ماه ایلول ، ماه درو ، فارغ از دیوارهای شهر ، تپه را به فراز آمد و جانب دریا نگریست ، و کشتی را دید که در مه و ابهام می آمد .
آنگاه دروازه های قلبش به کمال باز گشود و شادمانیش از پهنه ی دریاها گذشت . پس چشمهای خود را فرو بست و در سکوت روح خویش به نیایش نشست .

لیکن تپه را چون به زیر آمد ، غربت اندوهی غریب در جانش گرفت و به دل اندیشه کرد :
چگونه خواهم رفت ، آسوده و آرام ، بی سودای دردی و بی سوز داغی ؟ زنهار که من این شهر را وداع نگویم مگر با جراحتی به ژرفای روان و زخمی به اعماق جان .

چه دیر پاییدند روزهای درد ، در حصار این دیوارها ، و چه سخت گذشتند لحظه های تنهایی در بلندای این همه شب . و کجاست آنکه تنهایی و درد خود ترک گوید و داغ حسرتی به دل نبرد ؟

چه فراوان که اجزا، روح خویش در این معبرها پراکندم ، و چه بسیار فرزندان آرزوهایم که برهنه در دامن این تپه راه پیمودند و سرگردان بودند . و از این همه یارای گسستنم چگونه باشد ، فارغ از بار و آسوده از درد ؟

این نه جامه ای ست که اینک از تن بدر کنم ، این پوست است که با دستهای خویش می درم .
و باز این نه اندیشهای ست که پشت سر گذارمش ، این خود دلی است حلاوت یافته از گرسنگیها و تشنگیها .

اما درنگ نیز نتوانم .
دریا که آغوش دعوت بر همه چیزی باز گشاید ، اینک مرا به خود خوانده است و من ناگزیرم از عزیمت .

و هر آینه بمانم ، آن زمان که ساعتها و لحظه هایم به شعله می سوزند در سیاهی شب ، من بلور می شوم ، و به این خاک گره می خورم .

ولی در رفتار ، شادمانی توشه کنم ، آنقدر که در این دیار یافت تواند شد ... اما این چگونه باشد ؟

...

همچنان که می رفت مردان و زنانی را دید که مزارع و تاکستانهای خود رها کرده اند و شتابان به سوی دروازه های شهر هجوم می آورند .
و صدایشان می شنید که نام وی می خواندند و باز آمدن کشتی او را به هم خبر می دادند به فریاد ، از کشتزاری به کشتزاری دیگر .

...

آه که قلب من آیا درختی تواند بود خمیده قامت از بار میوه هایی که از شاخه بچینم و در دستهاشان گذارم؟
و آیا شور من آن چشمه ی جوشان تواند شد که جامهاشان لبریز کنم؟

...

و اگر براستی این ساعتی ست که مشعل می باید گرفت ، مرا نه آتشی است که در آن شعله می بایدم کشید .
...
ندا در داد... " .


تا کنون در سخن نیچه و جبران به یک عنصر مشترک رسیدیم و آن تمایل " فرا انسان " نیچه و " برگزیده " جبران برای بخشش از داشته ها است ... هر دوی آنها آرمان و اندیشه ای برای آیندگان بر دوش دارند .

برای جاودانه شدن این اندیشه هر یک به داستانی زیبا پناه برده اند و پیرامون خود را به چهارچوبی رویایی آراسته اند تا بتوانند در این پهنه آرمان های خویش را بارور و به تکامل رسانند اما اُرد هیچ گاه تن به داستان پردازی نداده است . خواسته های فکری اش شبیه نیچه و جبران است اما زخمه کلام او در قلاف داستان نیست بلکه آشکارتر است و بدین خاطر گاه نیاز به تعمق و تخیل بیشتری دارد .


بدین خاطر در این جا تنها اشاره می کنم به آرمان مرد کهن ارد بزرگ در کتاب برآیند :
ارد بزرگ برای پیام آوری و شجاعت خرد را ره توشه می داند : " آن که به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است " .
و سپس در ایهامی جالب جهان تیره را برای مرد کهن میدانی برای قیام و مَد می بیند و می پرسد : " آن گاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟ "
و باز می گوید :" روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را ندارد به سختی بیمار است ".
در گام نهایی این جمله را مطرح می کند : " بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . با نگاهی به گذشته می آموزیم آدمیان، نابخردیهایی همچون : برده داری ، همسر سوزی و زنده بگور کردن کودکان و ... را رها نموده اند. خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد ."
بی شک یکی از زیباترین جملاتی که تا کنون شنیده ام نیز همین جمله آخر ارد بزرگ است که : خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد .

آنچه در کلام این " سرآمدان "هویداست داشتن درد ، چگونگی و بخشش از خرد است آنها زاینده اندیشه ای برتر برای انسان از خود بیگانه عصر امروزند . آنها آینده جهان را رو به رشد و خرد می بینند آنها در سه شاهکار بی نظیرشان "چنین گفت زرتشت" ، " برآیند " و " پیامبر " خط بطلانی بر نظریه تکرار تاریخ می کشند می توان از اندیشه آنها آموخت اگر یک حالت بخوبی توسط فرهیختگان درک شود و نتیجه کلی و مشخصی از آن برداشت شود می توان امیدوار بود در صورت مثبت بودن ادامه و در صورت منفی بودن برای همیشه پاک شود . آنها تاریخ را محل ایست و باز تولید آن نمی دانند بلکه در نظر آنها تاریخ آموزه ای برای رسیدن به خط رشد بشری در طول زمان است که مسیر رشد آن باید همچنان ادامه یابد.
من یک سئوال از طرفداران بازگشت اتفاقات تاریخی دارم
بطور مثال در کجای تاریخ هندوستان سراغ دارید که دموکراسی اینچنین حاکم بوده باشد و یا جوامع بسیاری که در سطح دنیا اینچنین اداره می شوند ؟
دموکراسی و مردمسالاری امروز برآیند خرد کل مردم جهان در طول تاریخ است و البته ایرانیان اولین هواداران آن بوده اند ( با تشکیل مجلسی از نمایندگان اقوام مختلف ایرانی در زمان کوروش هخامنشی ) .
شاید عده ای بگویند مگر پیشتر از زبان آنها نگفتید که انسانها همواره زاده می شوند و یا جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد؟ پس تاریخ هم خارج از آدمهایش نخواهد بود !
باید گفت منظور هر سه آنها از تکرار آدمیان نه در شکل اولیه بلکه در ادامه پایان مرحله قبل است یعنی تکامل بشری به نقطه صفر باز نمی گردد بلکه هر روز و در هر دوره به مقام عالی تری دست می یابد .
لذا تاریخ نیز مجالی برای باز گشت ندارد....
اُرد بزرگ : تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده های بشری از ناراستی هاست .
اُرد بزرگ به روشنی به این موضوع اشاره می کند : " تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده های بشری از ناراستی هاست ."

سخن من در مورد همانندی های این سه مرد به پایان رسید
با خود می گویم آیا توانستم آرمان و همانندی های آنها را درست مطرح کنم ؟ و یا اینکه واقعا آنها که هستند؟

نیچه فیلسوف است ؟ یا نوازنده پیانوی چیره دست و یا موسیقیدانی عاشق واگنر ؟
جبران شاعر است ؟ فیلسوف است ؟ و یا نقاشی چیره دست ؟
ارد حکیم است ؟ طراح طنزسیاهی توانا و پیشروست ؟ و یا نظریه پردازی در مورد ساختار جغرافیای جهان ؟

اینجاست که بر می گردم
می بینم آنها حتی در شکل هویتی خویش نیز ، نظیر هم هستند .
و نکته ظریف و مشترک در بین آنها هنرمند بودن هر سه است .

آیا هنر نمی توانست حامل اندیشه های آنان باشد ؟
آیا هنر برای آنان وسیله و ابزار بود ؟
چرا هر سه آنها از پس هنر متجلی می شوند و سپیده دم طلوع آنها از پس کوههای هنر است ؟

آیا هنر وسیله درمان روان انسانهاست ؟
و یا به وجد آورنده روان آنها ؟
اگر اینگونه باشد سخنان این سه بسیار کلی تر و همه جانبه تر است
پس می توان گفت:

هنر نمایشگر روان سرکش و برانگیخته آنهاست.
هنر باز تولید رویاهای فروخورده آنهاست.
هنر برای هر سه آنها مجالی است خلسه گونه که در آن روان خود را با گذشتگان و آیندگان گره می زنند ...

فکر می کنم باز هم باید بکاوم ...))

اثر زیبای ارد بزرگ - OROD BOZORG


سخنان بسیار خواندنی ارد بزرگ

ماخذ : http://pabepa.tdblog.ir/post1582.php

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان