* فرگرد سرپرست * *_____________________* به قلم : فـــرزانه شــیدا با سلام _________ این بار نگاهی بر* فرگرد سرپرست *خواهیم انداخت: ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .ارد بزرگ ****** انسان در زندگی همواره به طریقی نیازمند به دیگران است (تلوزیون یا سایت های:*دیسکاوری * Discovery که بمعنای پژوهش های جدید وکشف شده، می باشد) سرا نجام پس از تحقیقات بسیار بروی اطفال ( *وهمچنین بزرگسالان که بآن نیز خواهیم پرداخت*) به این رسیده اند که: کودکی که رها میشود ودر نهایت بی توجهی ودر دوران نوزادی تنها باو غذا داده میشود وهیچگونه "محبت لمسی"باو نمیرسد (بعنوان نوازش ورسیدگی با محبت * یا هرگونه توجه ) بیشتر ازده روز تا یکماه زنده نمی ماند وخواهد مُرد .! ****** البته استثناهائی نیز موجود است که چنانچه چنین نوزادی بدلایل مختلفی چون : - تر ک شدن کامل از مادر وخانواده - یا مرگ مادر ویا هرگونه دلیل دیگری که مادر قادر به بودن در کنار فرزند نباشدوهمینطور، دلایلی چون: - بی توجهی کامل مادری که این فرزند را نمیخواست... - یا گرفتاری های زندگی که مانع از رسیدگی درست به طفل میگردد ویاسپرده شدن بدست اشخاص ناصالح و....همه وهمه... و در تمامی موارد ی از ا ینگونه یا مانند این سرانجام , ثابت شده است که , نوزاد ,از ترس ِ دنیای ناشناخته ای که در آن وارد شده ومهر یا نوازش یا حتی سخنی مهرآمیزی را در آن دریافت نمیکند. ( بمانند ناز دادن بچه وسخن گفتن مهربانانه بااو , که طفل بخوبی قادر بدرک حسی این محبتهای دستی وزبانی ست ) لذا طاقت نیاورده و از بین میرود. وچنانچه باقی بماند وتنها باو شیر داده و بر حسب وظیفه کارهای اولیه ای چون نظافت وغیره ....را براو انجام دهند , وهرگز کلامی با اوحرف نزده ویا نوازش نکرده وحتی به تلخی تنها بقول معروف بر سراو و بخاطر کارها وگریه های او , غّرزده وچهره ای نامهربان داشته باشند کودک تمامی آنرا احساس نموده ودر طی آنچه بر او میگذرد همینگونه نیز بار خواهد آمد . واز آنجا که الگوی توجه ومحبت را دریافت نکرده است قادر به این نیست که احساس وعواطف خود را بدیگران نیز منتقل نماید . همین مسئله بعد از سپری شدن دوران کودکی ونوزادی در خارج از خانه وخانواده در محیط مدرسه ،تکرار میشود یعنی طفل ِدبستانی همچنان بواسطه معلم ومدیر که بالاتر ازاوقرار دارند. روزی ۸ ساعت تربیت ذهنی وروحی میشود ومابقی رادرخانه وچنانچه تعادلی دراین میان برقرار نباشد و درجائی محبت دیده درجای دیگر نبیند , ویا بطور کل درهردوجا فقط بداخلاقی وسرزنش وغیره.... را شاهد باشد... آ نگاه تبدیل به طفلی پرخاش گر، عصبانی* ناراضی یا بسیار گوشه گیر واز جمع گریزان و یا حتی شلوغ تر از حد عادی وازیتگر وبقولی خرابکار( در هرجا وهرگوشه ای که هست) میشود واین نتیجه ای ست که ازاعمال بزرگتر وسرپرست به کودک وانسان فردا بر میگردد. چرا که هرگز نمیشود گفت طفلی ذاتا , بد بدنیا آمده است بلکه تمامی آنچه که او ازاین نمونه را انجام میدهد دقیقا اکتسابی ست ویاد گرفته شده است!... ***** ...وهرگزچنین چیزی درنهاد یک نوزاد بااو زاده نمیشود. وچه نوزاد باشد چه نوجوان ، جوان ، سالمند وپیر همه وهمه نیازی ژرف وعمیق به دیدن توجه ومحبت دارند واین مسئله به هیچگونه با زیاد شدن سن کمتر نمیگردد. *** خداوند انسان را آنگونه آفریده که این نیاز هرگز درون بشری تمامی نخواهد گرفت زیرا که آنگاه نخواهیم توانست شاهد دنیائی در صلح وآرامش باشیم , واگر انسانها به احساس وعاطفه ی خویش خاتمه دهند بشریت رو به نابودی خواهد رفت وهمراه با جنگ وستیز های خانگی - اجتماعی- کشوری, جهان و نسل انسانی رو به نابودی خواهد رفت *** لذا پدیده ی احساس یعنی عشق /عاطفه دوست داشتن ومهربانی ووو.... در اصل بر این اساس همین قانون , درروح وجسم انسان از سوی خداوند نهاده شده است که بواسطه ِ آن نسل ها ادامه یافته وزندگی چرخه ی خویش را بدرستی طی نماید ودر این میان * این خود ما هستیم * که درنهایتِ دیدن سختیها وخوبی بدی های زندگی پیشوای اولین ما میبایست خخداوندگار ما باشد وپیامبران بزرگان اندیشه ای که الگوئی مناسب - آگاه ودانا می باشند ـــــــــــــ ....در کجا باید , میخی کوبید...؟؟!!ــــــــــــ از عمق دل گریان شدم ، بر بودن بی حاصلم از آنهمه رنجی که دید ، از روی ناچاری دلم! بر هر دری رو کرده ام ، آن در برویم بسته شد گریان نگه ،جامانده ام ، درگوشه ای در منزلم! آید چکار از دست من ، جز غصه خوردن درخفا گردر جوانی جان دهم ، "غم " بوده تنها قاتلم *** اما جهانِ یاوه گو! با من ز عرفانت مگو! زآندم که شد" غم" همدمم ، *"دیدم ز دنیا غافلم"!! یا باید از این غصه ها ، دل را کشم دیگر بروُن یا آنکه قربانی شوم در "غم "... که بوده مشکلم! قلبم ولی در زندگی ، هرگز نشد تسلیم " تو " یا تو خودت یک جاهلی!... یا من زیادی جاهلم!!! *** همراه رودی رفتن وُ همراه او جاری شدن؟! "*فرقی میان آدمیست, " بُز" گر رَود ، راهی خطا، یک گله بی چون وچرا دنبال او راهی شود! این را تو میخواهی زمن ؟؟!!!!؟؟ **** اما جهان! من آدمم ! با عقل وهوش وفکر خود هرگز نمی بینی زمن ، " تسلیم" من با جان وتن! *** شاید خطا ...شاید فنا ... اما تو , باور کن مرا! باید گُـُل ِ شادی شدن در زندگی چون یاسمَن من میروم شاید غمین! با زندگانی در کمین! *" شـیدا " ولی داند "کجا " " میخی زخود باید زدن"!!* ۱۳۶۴/۱/۲۷ سه شنبه فروردین ماه - سروده ی فرزانه شیدا **** در ادامه مطلب می بایست تنها اشاره برآن این داشت که : کسی بد و یا دزد نمیشود چون در(* ژن /ارث خونی* ) یا * وراثت خونی* او چنین چیزی موجود است! بلکه *رفتارها*وآنچه ما انجام میدهیم ** همیشه وهمیشه اکتسابی ست .** _____________ وهرچیزی را که از لحاظ احساسی وعملی بروز میدهیم، اعمال میکنیم وانجام میدهیم تماما چیزی ست که آنرا یاد گرفته ایم حتی: قهر کردن مگراینکه جامعه ی خانه و خانواده واجتماع ، اورا بدین سمت سوق داده باشد. ودر سن بلوغ نیزاینگونه نابسامانی های روحی در نوجوان تاثیری بسزا ، خواهد داشت که آن نیز باعث پشیمانی والدین وافراد ی میشود که سرپرستی اورا بعهده دارند. ***** واین تازمان رسیدن به محدوده ی کار که رئیس ومدیر وکارفرما سرپرست افراد کارمند وزیر دست هستند، بتدریج شکلی بزرگتر بخود گرفته وباز دراین میان نقش کارمند وکارگر وزیر دست همان نقش " گیرنده "و " باز پس دهنده " گی ، را تکرار میکنند بدین معنی که چنانچه در تمامی محیط زندگی و کار فرد مهم (چون والدین ) فرد ِسرپرست ومدیر اولیه ، انسانی باشد که خود شکل درستی ازخود وازخوبی ودرستی وانسانیت ومهربانی وخوش خلقی و... را به فرزند و، کارمند و زیر دست خود انتقال نمیدهد... نتیجه آن خواهد شد که دریافتیِ او، ازاین شخص یا از کارمند وکارگرنیز آنقدرها شایان توجه نخواهد بود. **** تجربه ها پژوهشگران درتمامی دنیا ثابت کرده است که انسان هرگز بی دلیل دچار تنفریا بی تفاوتی ها واحساسات منفی در قبال دنیا وزندگی وجامعه در زندگی نمیشود وعلتهای کم کاری درخانه ، مدرسه واجتماع به اشخاصی بر میگردد که نقش اولیه را در زندگی او بازی میکنند! **** از زمان کودکی ببعد همه چیز را اکتسابی یادگرفته ایم واین بر احساس ما نقش سازنده شخصیت را بازی کرده است ومنو شما هرچه امروز هستیم دقیقا بازگشتی دوباره دارد به آنچه بوده ایم ویا باعث شده که اینگونه شویم ! **** خواه خوب ،خواه بد ،خواه کینه توز ،خواه مهربان.... تماما ناشی از آچه است که در زندگی برما گذشته وزآن مثبت ومنفی بودن در زندگی را نیز آموخته ایم. *** بدین معنی که شما تا زمانی که بیمار نشده باشید معنای سلا متی را درنمی یابی تا زمانی که تب نکرده ای معنای گرمای معمولی وحرارت عادی بدن را نخواهی فهمید. **** در شکلی دیگر از صدمات :روحی ،احساسی* جسمی شخص هرگز معنای کتک خورده بودن را نمیداند تا تا زمانی که دستی برویت بلند نشده باشد طعم تنفر وانتقام از شخصی را هرگز در خود احساس نخواهی کردمگر اینکه ازاو صدمه ای دیده باشی **** نمیتوان با کسی بد بود، بدون اینکه : *(بد بودن با دیگران را آموخته باشی)*! و نمیشود با کسی بد بود بدون اینکه دلیلی بر آن وجود داشته باشد! پس نتیجه میگیریم اکثر احساسات وعکس العمل های منفی آموخته های ما واکتسابی ست! _____________ پــروانه زندگی *_________* با زبان ساده میگویم سخن زندگی در چشم من پروانه ایست از درون پیله می آید بُرون در پی گلهای رنگین سوی باغ بال بالی میزند در باغها با سرود بلبل و گه زاغها ! گاه دور افتد ز باغ زندگی تا بیابد عطری از باغ بهار! گاه در کنجی نشیند بیصدا روز و شب در بازی تکرارها ! * * * چون بهاران عمر کوته در گذر جان دهد پروانه درکنُج خزان در شبی همراه شمعی جانفروز با تنی وامانده در حرمان و سوز تا که می میرد زمان در زندگی ! . . . او ولی در بهت و راز زندگی همچنان در بهت و رمز زندگی ! **** از چه آمد؟ از چه پر زد؟ او چه کرد ؟! رنگ و بوی زندگی را چٌون چشید ؟! لیک بی آنکه بداند قـصه را... قصه ی "بودن " به پایانش رسید !! *** من چو آن پروانه بودم در جهان باورم از " زندگانی "ساده بود گاه بال و پر زدم درعطر باغ گاه با باران ِغم پر پر زنان در خیالم، قلب من آزاده بود! در خیالم این دلم آزاده بود ! *** باز می پرسم زخود در روز وشب من چه کردم با خود ُو با زندگی چٌوُن چشیدم ، لذت ِ باغ بهار ؟؟ من ولی در پیچ وتاب زندگی همچنان در قصه ها , پروازها . . . در میان ره ، نمیدانم چرا خسته ام! از اینهمه تکرارها ! *** روز بارانی من نوری نداشت قصه بودن دگر شوری نداشت چون بهاران عمر من آسان گذشت عمر من در حیرت دوران گذشت ! آسمان من ولی آبی نبود عمر من در تاری باران گذشت ! عمر من در تاری باران گذشت ! *** همچنان در نیمه راهم بی خبر قصه ی من خط پایانش کجاست ؟ باغ من خورشید ومهتابش کجاست ؟ آسمان آبی نمی گردد چرا ؟پ رتو از نوری نمی گیرد چرا ؟! وای از این روزانه ها ,تکرارها ! * * * در بهاران اشک باران کمتر است بارش ابر بهاری کوته است آسمان من ولی ابری و تار آسمان من ولی ابری و تار از چه شبها , نور ومهتابی نشد آسمان من ولی آبی نشد! **** آنچنان هم زندگانی ساده نیست ! عمر ما کافی براین "پیمانه " نیست !پر شود پیمانه ی عمری به درد میرسد آخر خزان ابری و سرد در چنین باغی فقط پر پر زدیم روزو شب بر رنج و دردی سر زدیم زندگانی میرود آسان ز دست ! اینچنین پروانه بودن مشکل است ! اینچنین, پــروانه بودن مشکل است ! ******* با آنچه ذکر شد، در می یابیم که ما درواقع : ما آینه ی افرادی هستیم که تربیت ما را برعهده داشته اند ویا بگونه ای با رفتار واعمال خود بر ما تاثیر گذار بوده اند. نمیشود گفت : من هرگز تحت تاثیر کسی قرار نمیگیرم چرا که ما از اولین لحظات زندگی تحت تاثیر دیگران هستیم وهرچه می آموزیم بر همین واقعیت تکیه دارد. **** اما اینکه پس از دوران بلوغ فردیت وشخصیت ما دیگر شکل گرفته است واعتقادات وافکار ما متعلق به خود ما میشود شکی نیست. **** با آگاهی بر اینکه انسان با دارا بودن عقل همواره پذیرای ایده های جدیدیست که منطقی وعملی بنظر میرسد. ______________
بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت . ارد بزرگ **** چرا ما در زندگی که انسان همواره نیاز دائمی بر آشنایان ونزدیکان ودوستان دارد **** اما این جنبه های عاطفی را بیشتر در بر میگیرد تا جنبه های دیگر زندگی ! *** در زمینه ی کاری ، شروع به انجام پروژه یا کاری را شروع کرده و همیشه باید این را بخاطر داشته باشیم *** البته لازم به توضیحاتی ست در زمینه هائی که قصد سخن از آن را دارم : *** **** ***** همانگونه که :* دی-اِن -آی * متفاوت است اما * رفتارها وعادتها * همانگونه که گفتیم بیشتر اکتسابی ست _____________ واگرچه ممکن است نوه ای اخلاقی درست همانند مادربزرگ یا دائی داشته باشد اما بستگی دارد که این چگونه رفتاری ست! ودر کدام طبقه رفتاری در انسان شناسی وروانشناسی قرار دارد. **** حال هرچقدر در خانواده وفامیل شما همانند وهمگونه باشید باز در *** می بایست همواره , نظارت کافی بر آن را نیز بعهده بگیریم ***** **** درعین حال یک غریبه براحتی قادر به قبول این خواهد بود که مدیری ودرعین حال که تولید اختلاف خواهد شد از طرفی دیگر اگر باو بگوئید بتو اعتماد میکنم اینکارا ودرصورتی که اشتباهی حتی بدون قصد قبلی انجام دهد شما **** *همانگونه که مشاهده میکنید سخنان ارد بزرگ تنها **** شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس **** اکنون باید دید چرا انسان می بایست شباهنگام گویای اندوه خویش اینجا ودراین جمله معنا تنها این نیست که نامه ای نوشته ، در علم روانشناسی ، از علم گفتار درمانی ونوشتار درمانی انجام اینکار خود باعث تخلیه روحی واحساسی درون تو میشود واگر چنین هم نشود لااقل با گفتن ونوشتن آن احساس آسودگی میکند ازاین نظر معتقدند با این تفکر که من چه از درون خانه ی دل چراکه بدینوسیله فرد بطور کامل اندوه وخشم و... بااین اندیشه که : از سوی دیگر , روانکاوان جهان معتقدند که تو باید به روراستی وچنانچه ببینی اما تغییری در روش اعمال نکند در درجه اول کارفرمای قابلی نیست نمیتواند موفق باشد واحتمال ورشکستگی او نیز میرود. ودر نهایت اگر درنهایت ترا بازهم به هیچ گرفت باید بدانی ماندن تو دراین محدوده شغلی جز بیماری تو برای خود وخانواده وزندگیت سودی نخواهد داشت وزمانی که میتوانی سالها در محیط جامعه کار وخدمت کنی واینکه تصور کنی سرانجام کارفرما خودش درخواهد یافت *ـــــــــــ ساحل تنهائی ـــــــــــــــــ* " امروز " را در حسرت "دیروز" سر کردم |
از دیالکتیک فیلسوف اُرُد بزرگ تا نظریات فلسفی او
۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سهشنبه
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فرگرد سرپرست*
http://b4armannameh.blogspot.com/
| > * فرگرد گیتی * تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است . ارد بزرگ بسامدها : امواج _____________________
در فرگرد گیتی همانگونه که * ارد بزرگ میفرمایند: انسان عاشقانه مجذوب این است که در دنیای خود در تمامی جنبه های خوب زندگی غوطه ور گشته وبیآموزد تجربه کند واز هیجان متفاوت زندگی بهره مندگردد. ارد بزرگ ___________________ ما انسانها نمیتوانیم در تمامی طول زندگی با واینکه در روزمره گی زندگی گم گشته وبه آنچه بوجود خواهد آورد اکثر انسا نهائی که روحی اندوهگین ونگاهی منفی دارند از این قبیل افراد هستند بارها وبه تکرار گفتیم که تسلیم شدن درمقابل زندگی نه تنها به سود آدمی نیست بااینوصف چگونه میشود انسانی ببیند که رو به تاریکی پیش میرود معمولا انسانهائی که قادر به تغییر روزمره گی زندگی خود نیستند نیاز به کمکی بالاتر از سخن من یا پند واندرز دیگران دارند . روانشناسان واندیشمندان بزرگ دنیا همواره میگویند: هیچ شرم آور نیست که گاهی در زندگی خود را درمانده ولی این شرم آور است که با دانش براین مسئله , همچنان آگاهی بامید این باشیم که روزی درست میشود و حتی بدون اینکه خود تلاشی بر ان داشته باشیم از دیگران نیز, این احتیاج روحی واحساسی را پنهان نموده وبه سرکردن در این مرحله شخص می بایست به کمکی بالاتر از یک آشنا ویک دوست اما متاسفانه ، تفکر عامه در باب روانشناس وروانشناسی در ایران ودرواقع اگر آنکه امروز بطور کامل ازخود بیخود گردیده در زمانی پس بیائید واقع بین باشیم : - من نمیتوانم مشکلم را حل کنم - بی آنکه بخواهم عادت کرده ام که غمگین باشم حتی اگر آنروز * اینها تماما نشانه های افسردگی ست * _______________________ وزمانی که راه حلی نیست , چاره فقط مراجعه به دکتر مخصوص آن است ! درد چه روحی باشد چه جسمی چه از روح بر جسم وچه برعکس بدین معنی ست که بدن اعتراض میکند تا و در زمانی که شما، خود نمیتوانی تصمیم بگیری, که چیزی را عوض کنی آنگاه میبایست قبول کنی که چیزی دراین میان درست نیست وتو آنرا نمی شناسی. چیزی که لا زمه ی دانستن آن و شناخت وآگاهی از آن در نتیجه درهمین مکان می بایست تصمیم قطعی برای گرفتن کمک * تسلیم ! * بسه دیگه برای من , این گذرون ِلحظه ها هرجارو هم ، نگاه کنی ، نگفته اینا رو ،خدا!! فرزانه شید ا/ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸ ********* گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از **ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ** همچنین بزرگان جهان میگویند: پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است! ***** اینکه نپرسیم که آیا راه حلی وجود دارد یا خیر ودر نادانی خود باقی بمانیم که وخداوندگار نیز ازاینکه ببیند فردی بدون هیچ تلاش تنها خداوند بندگانی را که به ستم وغم نام وشماره آیه وسوره در خاطرم نیست اما آنچه ارزشمند است مسئول میباشد کمااینکه شنیده ایم که میگویند: چراغی که به خانه رواست بر مسجد حرام است شما نمیتوانید برای دیگران انسانی نیکوکار باشید. زمانی که هنوز در کار زندگی خود باز مانده اید یا از رسیدن بخود انسانی که خود را دوست نداشته باشد واگرچنین باشد از آن دسته انسانهائی ست که جز چاپلوس ومغلطه کار مردم فریب وعام فریبی ، بیش نیست! واما درچنین مرحله ای از زندکی ست که من ،تو ،ما بهر شکل نشستن هرگز جهان وگیتی را به * صدایم در نمی آید ...صدایت کو؟!* صدایم در نمی آید،نه حتی کُنج تنهایی نه در جمعی که دائم از حقیقـت قصه ، می سازد !نه در آن باور دیروزی مطلق که ترمیم درون زخمی من بود ! صدایم در نمی آید نه حتی در نوشتاری که رنگ عاطفه در جوهری شبناک وگه در تیرگی رنگ ِ شب اندوه به جایم باز می نالد ! (حقیقت رااگرانکار می باید" حقیقت "نیست! ) صدایم در نمی آید، نه آنجایی که می بایدبه خشم سینه فریاد یز درد دائم این زندگانی زد ! صدایم در نمی آید ، صدایت کوُ ؟! که در کُنجی خداونداصدای ناله واندوه می پیچدو اشک درد ، فراوان میچکداز دیده مظلوم ! ولی تنها ، سکوتی نابسامان کوچه گرد ِ روز وشبهایی ست که من در بیصدایی ها ! که تو در بی خیالی ها ! که او گم کرده سیرت غرق یک آیینه ی شفاف ! و آنها و همه مشغول لافی چند به خود سرگرم و مشغولیم ! من اما شرم میدارم که در دستم قلم شیون زنان تر می کند ، چهرِ ورق ها را ! و من در آه خود گم می شومَ ،در ابر !من آخر سخت گریانم ! ومی بارد نگاه آسمان مغموم و خون آلود ! و در خشمی ، به رعدی ....می شکافد , سینه خود را ! بگو حالا کدامین چهره گویا بود؟ً! نگاه تو درون آینه با رنگهای مانده در صورت نگاه لاف زنهای همیشه دائمامشغول حرافی ! نگاه دستهایی که هردم با قلم تسخیر می گردد و روحی باز می میرد ! و یا آن آسمان با هر شکاف رعد بر سینه ز درد و زجر وظلمی کهبه جای اشک او، همواره و هر روز چو رودی محوبه روی این زمین جاریست ! من اما بازهم خاموش ،صدایم درنمی آید ! تو هم آینه را بردار و بر چهری که روزی پیر خواهد شد به رنگ و روغنی دیگر ،بزن دستی ! توهم ای لاف زن هر روزه و هر روزبه گوش هرچه بیکار است بخوان ؛یاسین؛ به گوش خود ! و در دل خنده کن بر جمع بیکاران ! به کُنجی دیدگانی باز می باردبه کنجی باز مظلومی ست صدایش گم شده در این هیاهو ها که در آن باز سبزی ، باز میوه باز حرف ِ نفت وگاز وُ گالُن بنزین و رنگ آخرین ُرژ ،بر لب مصنوعی خواننده ی غربی تمام حرف هرروزجماعت هاست ! و اما ظلم را در کاغدی رنگیبه روبانی و تزئینی به هرچه بی خرد تر ازخود و از خویش چه آسان می فروشد ، در دم بازار ! صدایم در نمی آید . . . صدایت کو ؟! که گر حتی فغان هم سر دهمچیزی به این قلبم نمی ماسد ! و آهم می رود تا ابر ! که تا در رعد جانسوز" سما "أ, من هم بگریم باز ! صدایم در نمی آید!صدایت در نمی آید ! تفاوت این میان در چیست ؟ خموشی تا ابد رنگ خموشی هاست ! ___________________ صداهم تا ابد در واژه های درد حیران است بدون حنجره در باد ! صدایم در نمیآید . . . صدایت کو !؟ من اما سخت گریانم .... من اما سخت گریانم ! فرزانه شیدا / یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶ *******
******** بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . ********* ... وحال آنکه هستند انسانهای چاپلوس ومغلطه کار وعام فریبی که که چه دنیا و چه مردم رانمیتواند تاابد بخود مشغول کرده وسرانجام آنچه درون مایه آنهاست درجائی نمایان خواهد رفت وسرانجام جائی تحمل خویش را زکف داده بی آنکه خود وهمینجاست که میگویند: *آنانیکه خویی جانور گونه دارند و تنها در پی زدودن گرفتاریهای ****** در این جا نگاهی بر ده فرمان خواهیم داشت: "ده فرمان " _______________ در مناجاتی پاک, دستها سوی خداوند ,بلند روح سرشا ر ز امواج دعا : یا محمد (ص) تو مرا یاری کن تا بگویم ز تو و نام خدا من ز هر جمله که از سوی خداست همچو شمعی بدرون آب شدم غرقه در این همه آیات خدا غرقه در این گوهر ناب شدم من ز قرآن تو سرشار شدم با هرآن سوره و هر آیه ی عشق مست قرآن شده هشیار شدم زینهمه جمله ی پرمایه ی عشق کاش یارب که توان بود مرا تا بدرگاه ِ تو راهی جویم تا بگویم بتو از بنده گیم راه تو همچو محمد (ص) پویم لیک در راهِ تو این می بینم که محمد(ص) فقط او بود وهم اوست مظهر پاکی و ایمان به خدا این همان اوست که اینگونه نکوست من کجا هستم و او بوده کجا این همان مرد خداوند من است این همان گوهره ی پاک وجود این همان یاور دلبند من است روح پرواز دعا همچو صعود این همان رهبر ایمان باشد که به غفلت زده , پایانی داد او که دل در ره ا و می کوشد او که ایمان مرا جانی داد او که قرآن ِ تو بر دنیا داد او که در هرسخنش پندی بود او که عشق تو به این دلها داد او که چشمان مرا باز نمود دل ِ" شیدای" مرا باز نگر! زندگی با تو مرا آغاز است روزگارم همه سرشار دعاست روحم ازعشقِ ِ تو در پروازاست دل شیدائی من در ره ِ عشق با محمد (ص) نفسء گرم خداست عشق تو عشق محمد (ص) بدورن این سعادت به من شیدا بخش تا بدرگا ه ِ تو باشم مجنون گر حقیرم تو مرا باز ببخش که مر ا در ره تو راه بسی است یاورم در ره تو مرد خداست آن محمد (ص) که مرا دادرسی ست آن محمد (ص) که تو پندش دادی تا به قرآن بنویسد بر ما* پند هائی ز ره آزادی* ده سفارش که تو براو کردی و به هر مُسلم پاک و آزاد و محمد (ص) به منو بر ما گفت که خداوند مرا پندی داد پیرو راه خدا گر هستی بنده ی خالص آن یارب باش که بهشت تو بدینگونه بجاست* * ره اخلاص به خاطر بسپار, آشکار است و یا پنهانی* *دادگرباش به خشنودی و خشم* , گر که یک مُسلم با ایمانی* *در میانه ره خود پیش ببر* در نیازو به توانمندی خویش* *بگُذر با دل خشنود و بِبخش* گر کسی کرده دل زار تو ریش* *دست یاری بده بر آنکه ترا* کرده محروم به ظلم و ستمی* * برو دیدار همان یاور و دوست* که ترا ترک نموده به غمی* *و فراموش مکن بنده ِی حق* که نگاه تو بوّد عبرت و پند* * یاد کن با سخن از یاد خدا* یا لب ِخویش به "اندیشه " ببند*!! و چنین بود محمد (ص) به جهان و هم او گفت به یاران خدا : *ای مسلمان به هرآن وقت و زمان* سخنی را تو به بیهوده مگو* *باش آگاه تو از آن *حق زبان* * که بهشتی ست* زبانی که نکوست* *مکن آلوده زبان را تو به خشم * مشو رنجی بدل دشمن و دوست *** و چنین بود ره مرد خدا او همان مظهر پیمان و وفاست اوهمان مظهر پیوند خدا او همان راه رسیدن بخداست رستگاری تو بیآموز ز او که محمد (ص) ره ِ الله رَود با همان او* سخن از عشق بگو تا دلت همره ِ الله شود. "دل شیدائی" ما همره توست یا محمد (ص) , تو مرا یاور باش تو بگو راه منو عشق کجاست تو مرا در ره او رهبر باش* * فرزانه شیدا آبانماه ۱۳۸۵ * بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی آدمهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند. ***** انسانها در راه زندگی همواره سخن از عاطفه ها باز میگویند اما هستند عده ای که در کنج تنهائی خود از شدت اندوه به به چنین عواطفی رو کرده وبگونه ای که در مسیر درست باشد راه نپیموده و همواره طعم تلخ شکست را در خویش احساس میکنند ما هرگز نمیتوانیم همه را دوست بداریم اگرچه میتوانیم با عطوفت برهمه بنگریم اما دراین میان هستند انسانهائی که لایق محبت ما نباشند انسانهائی که هرچه بر آنان محبت کنی در نهایت جز پشیمانی برایت برجا نمیگذارند وسرانجام باعث اندوه دائمی شخص میشوند هستند کسانی که از عطوفت ومهربانی تو تنها در جهت پیشرفت خود استفاده میکنند و زمانی که نیاز خود را برطرف کردند به هیچ وجه بخاطر نمی آورند که چگونه وتوسط چه کسی به موقعیت فعلی خود نائل گشته اند وهستند کسانی که بانهادن پای خویش بر سر دیگران خود را در زندگی بالا کشیده وزمانی که به مقامی میرسند هرگز خود را از مردم عام وعادی نمی دانند. وهمچنان در یک خودپرستی وخود بهتر بینی وخود ستائی * حقارت آمیزی* تنها به سود ونفع خود توجه میکنند بی انکه بدانند درنگاه عام وخاص در ظاهر شاید محترماما دراصل دردرون دیگران جز احساس حقارت چیز دیگری از احساس آدمی را بهره نبرده اند چنین افرادی حتی به تملق دیگران شاد شده وباور میکنند که کسی هستند وحتی اگر به زور قدرت وثروت خویش کسی هم شده باشند درقانون گیتی ودر قالب انسانی ذبون وحقیرند چرا که از مهمترین بخش انسان بودن بی نصیب مانده اند بنی آدم اعضای یکدیگرند ...که در افرینش زیک گوهرند چو عضوی بدرد اورد روزگار... دگر عضوها را نماند قرار اما اینگونهافراد چنین شعر را خواهند خواند بنی آدم اعضای یکدیگرند سر یک قران روی هم میپرند چراکه در نگاه اینان هیچ چیز ارزشی ندارد مگره جز همان پول وثروت !!. اینگونه انسانها بی شک انسانهائی بوده اند که از محبت هرگز سهمی نبرده اند وچه در زندگی درجامعه کوچک خانواده چه در اجتماع بسیار شکست خورده بوده اند وامروز که خود را درمقامی میبینند بقول معروف به سایه خویش میگویند: توکه هستی که بدنبال من راه افتاده ای, به دنبال من نیا !!! _______________________ پنجره اینــهمه پنــجـره در کوچه و شهر فرزانه شیدا/ 1382 گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال * باغ زندگی* ______________
سینه را فرمان داد : فرزانه شیدا / 1362 بیائیم یاد بگیریم در هرلحظه ی زندگی " زندگی " کنیم و به خاطر بسپاریم که زیبائی زندگی در زیبا دیدن است وفراموش نکنیم که: مرگ روزی خود خواهد آمد پس تا زنده ایم , زندگی را زندگی کنیم. ************* * فرگرد گیتی * را دراینجا به اتمام میبرم به امید روزگاری خوش برای تمامی بشریت در سراسر دنیا پایان این بخش ** به قلم : فرزانه شیدا** پنجشنبه 5 شهريور 1388 |
پژواک اندیشه در فراسوی مرزها
تاریخ بشر، داستان مبارزه بیپایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، میتواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان
کتاب تفاوت های بارز اتوپیای جزیره اُرُدیسم با اتوپیای کشور جهانی هاکسلی
کتاب شباهت های فلسفه ارد بزرگ و مدل حالت پایدار
کتاب تفاوتهای اساسی، دیدگاههای زیست محیطی فیلسوف اُرُد بزرگ و ترامپ
- فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
- بازتاب جهانی فلسفه اردیسم Reaction of the World to the ORODISM Philosophy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان The philosophy of Orodism in Uzbekistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا The philosophy of Orodism in Colombia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان The philosophy of Orodism in Poland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تاجیکستان The philosophy of Orodism in Tajikistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش The philosophy of Orodism in Morocco
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل The philosophy of Orodism in Brazil
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه The philosophy of Orodism in Nigeria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو The philosophy of Orodism in Nauru
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی The philosophy of Orodism in libya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک The philosophy of Orodism in Belgium
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا The philosophy of Orodism in Sri Lanka
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین The philosophy of Orodism in Philippines
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن The philosophy of Orodism in Japan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی The philosophy of Orodism in Ethiopia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی The philosophy of Orodism in Croatia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جمهوری چک The philosophy of Orodism in Czech Republic
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان The philosophy of Orodism in Serbia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک The philosophy of Orodism in Denmark
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی The philosophy of Orodism in Malaysia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور The philosophy of Orodism in Ecuador
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان The philosophy of Orodism in Kazakhstan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی The philosophy of Orodism in Hait
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس The philosophy of Orodism in Honduras
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال The philosophy of Orodism in Nepal
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند The philosophy of Orodism in Thailand
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا The philosophy of Orodism in Italy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان The philosophy of Orodism in Georgia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان The philosophy of Orodism in Bulgaria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا The philosophy of Orodism in Kenya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون The philosophy of Orodism in Cameroon
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کره جنوبی The philosophy of Orodism in South Korea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ The philosophy of Orodism in Norway
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک The philosophy of Orodism in Mexico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی The philosophy of Orodism in Indonesia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان The philosophy of Orodism in Azərbaycan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس The philosophy of Orodism in England
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق The philosophy of Orodism in iraq
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پورتوریکو The philosophy of Orodism in Puerto Rico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا The philosophy of Orodism in Ghana
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا The philosophy of Orodism in Spain
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه The philosophy of Orodism in Turkey
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه The philosophy of Orodism in Russia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش The philosophy of Orodism in Bangladesh
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان The philosophy of Orodism in Pakistan
- زندگینامه فیلسوف حکیم ارد بزرگ ( بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم Orodism)
-
* «اگر انسانها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معدهشان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.» * «اگر واقعیات با نظر...
-
سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم ميكند: ابزار و دشمن. يعني فقط يك طبقه را ميشناسند و آن هم دشمن است. فردریش نیچه بلند پروازی من ...

