۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

جلد دوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا




بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ریش سفید*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *میهن*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *سرآمدان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پیران*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *دشمنی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *تندرستی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ادب*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *باران*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *روزهای سخت*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخشندگی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *گردن کشی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ریشه ها*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *راز*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *رایزن*




جلد نخست کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا




برای مطالعه هر بخش بر روی لینک های زیر کلیک کنید

زندگی از بودن آغاز و تا شدن، پی گرفته می شود. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی



امیدی به آینده آدم هایی که مدام می گویند نمی توانم و یا نمی شود، نیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


آدمی که توان تغییر خود را ندارد، با یک تکه سنگ چه فرقی دارد؟. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


کوشش و پشتکار ما را تراش می دهد ، درخشنده می کند و در نهایت گوهری می شویم که یک سرزمین به ما می بالد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


خیزش درونی، برای بهروزی هر چه بیشتر، نیرویی است که بسیاری آن را ندارند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


درون ما نباید میدان جنگ و ستیز باشد، آرام باشیم و بجای تحقیر سرنوشت خود، خویشتن را دوست داشته باشیم و تقدیر را از یاد نبریم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


دوری از آرمان و هدف، آشفتگی و پریشانی روان ما را در پی دارد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


فریادهای درونمان، به ما می گویند که تا چه اندازه، از خویشتن خویش دوریم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان، همواره تشنه پرواز و بالا بردن خواسته های آدمی است، این سرشت خوب، همان ریشه بالندگی آدمیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان آدم های شاد، از بیماری و افسردگی، بدور است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان پاک، برای همگان، آرزوی بهروزی و شادمانی می کند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان خویش را، بازیچه دست داستان سرایان دیو سیرت نکنیم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان شایستگان، به پدید آورندگی و آفرینش گرایش دارد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


روان مردگان و زندگان، در یک گردونه می چرخد. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی



سخنانی از استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدیست های جهان)



خوشرویی همانند زر، دارایی با ارزشی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


جام زندگی را، تنها با می مهر و دوستی پر کن. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


جهان مهربان است، به یاد آر، بارش باران را، که تپش مهر و زندگیست. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


پرهای خونین برآزندگان، نما و نوای آزادی آیندگان است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


مهر و دوستی، در سرزمین آزادیخواهان، پاینده است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


همه مردم یک سرزمین، باید پیشوای آزادی و آزادیخواهی باشند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


آزادی هدیه و کادو نیست، آزادی مسئولیت است و بی شک مردم تن پرور و بی مسئولیت آزادی ندارند. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی


فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدیست های جهان)


۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

نگاهی به زندگینامه و اشعار فهیمه صفاریه سراینده خوب کشورمان

به نام یگانه زیبای عاشق زیبایی  

زمستان سال شصت و یک خورشیدی تازه متولد شده بود که آمدنم در هوای سرد دی ماه - درحالی که خداوند نقل های سپید را برای شادباش بر سر مردمان پایتخت می ریخت  - رقم خورد.
نامم را فهیمه نهادند تا با نام خواهر بزرگم قرین باشد و بدین ترتیب بود که ره آور شب یلدا ، یلدا نشد .
آخری بودم از یک جمع سه نفره و به قول قدیمی ها ته تغاری و عزیز دردانه .
شناسنامه هم را روز دوم دی ماه گرفتند تا بدین منوال هرسال بهانه ای برای سه روز پیاپی شادی داشته باشند .
از کودکی ام خاطرات چندانی به یاد ندارم مگر آنکه با خواهرم ساعت ها می نشستیم و شعرهای کودکانه میخواندیم ...
تا آنکه روزهای شاخساران پر از گیلاس به تندی پلک زدن یک کودک گذشت و اولی شدم .
و دبستان نیز مانند هفت سال اول زندگی به سرعت اما پربار سپری شد و به دورانی پای نهادم که راهنمایی می خواندندش .
نخستین نوشته شعر گونه خود را در سیزده سالگی برای درس زبان و معلم مهربان آن سرودم .
آز آن پس هرگاه لطافتی روحم را نوازش می دهد آن را بر روی سپیدی کاغذ با خودکار آبی می نگارم تا دل کاغذ نیز آسمانی گردد.
امید که روزی دل همه ما آدمیان آسمانی شود .
از دلکهاتان غمان تا جاودان مهجور باد .
                                                                   فهیمه صفاریه
                                                                    زمستان 1388


***********

1-

و صداي قدم هاي كسي مي آيد

كه پر از احساس است

نيم نگاهي مي كند و مي گويد

" دوستت مي دارم "


***********
2-

امروز تمام خيالت را در چمدان تنهاييم جاي دادم

و به ميهماني چشم هاي تو آمدم

- ميهماني نا خوانده -

شايد كه ميزباني تو

التيام بخش درد هاي تنهاييم باشد ...



***********
3-

ملخ هاي شوم احساست ،

برگ هاي سبز وجوديم را مي جوند و نابود مي كنند .

به اين هم قانعم

سبزي وجودم ،

آن ها را تا هميشه بي نياز خواهد كرد ...



***********
4-

هيچ مي داني :

كه شكفتن گل لبخند بر روي لب هاي مهربانت

مي تواند باعث سبز شدنم گردد ... ؟

و من وقتي سبز شوم ، پرندگان شادي

بر روي دستانم تخم خواهند گذاشت ؟!

و وقتي سبز شوم

ديگر هيچ طوفان اندوهي نمي تواند سبزي خيالم را از من بربايد ؟!

نه نمي داني

اگر مي دانستي

هيچ گاه ، لبخند مهربانت را از من دريغ نمي كردي

و با لبان خاموش فرياد نمي زدي :

" من بي تو بسيار خوشبختم "



***********
5-

آنقدر عشق را در چشمان زيبايت ريختي كه من از تمام دنيا غافل شدم .

مرا در ضيافت چشمانت پذيرا باش،

مي خواهم عاشق ترين شاعر دلت شوم.


***********
6-

امشب آسمان خيالم سراسر ستاره باران است .

نگاهي به آسمان مي اندازم .

- به اميد تك شهابي -

شايد كه با گذشتنش ، آرزوهاي كوچكم نيز به حقيقت بپيوندند ....



***********
7-

كاش زماني كه دلم براي دلت تنگ مي شد ،

شاپرك چشمانت پروانه وار اطراف شمع تنهاييم مي گشت و

لااقل دلم بيهوده تمام نمي گشت .

ولي افسوس كه همواره لبخند مهربانت بر روي قاب شيشه اي دلم نقش بسته است .

و واي به روزي كه اين شيشه هم به سنگ دل تو شكسته شود .



***********
8-

چندي است كه شادي از من رخت بر بسته است

و من قفس تنهاييم را در دست گرفته ام

و به دنبال

پرنده ي خوشبختي مي گردم .


***********
9-

امشب براي دل خود سياه پوشيدم

و در مرگ احساسم به سوگ نشستم ،

شايد دل بارانيت برايم ببارد .

غافل از اينكه ،

امشب آسمان دلت از هميشه مهتابي تر است .



***********
10-

دوست دارم تو را بسرايم ، اما نه

تو قبلا سروده شده اي

و مانند غزلي در ديوان زندگي ام جاي گرفته اي ،

تا مرا كه شعري ناتمام هستم ، به پايان برساني .

مرا مانند خود غزلي ساز

كه فردا تمام شاعران در سرودن اشعار خود به ما اقتدا كنند.



وب سایت شخصی فهیمه صفاریه
http://www.abitarinpanjere.blogfa.com

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg

ارد بزرگ : سازش بر روی داشته های به یغما رفته امان ، به نام آشتی جویی و دوستی از نادانی و کم خردی ست .


ارد بزرگ : کسی که گذشت و بخشش در درونش نیست تنها نام آدم را بر خود دارد .


ارد بزرگ : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .


ارد بزرگ : آیا همه باید به یک اندازه داشته باشند ؟! پایگاه مردمی همه آدمیان باید برابر باشد ؟! کسانی که اینها را می گویند یا ابلهند و یا گرگانی هستند که پوستین گوسفند به سر کشیده اند . آنگاه که عده ایی شب و روز برای رشد و بالندگی سرزمینشان تلاش می کنند از همه چیزشان می گذرند هزاران هزار نام ناشناخته در وادی های گوناگون از کیان کشور ، آزادی و مردم خویش با سینه ایی ستبر نگهبانی می کنند را چگونه می توان با کسانی یکی نمود که تنها موارد با اهمیت زندگی آنها ; زمان خواب و خوراک ، دیدار دوستان کوچه و بازار ، آخرین فیلمی که بر پرده سینماست و یا چشم و ابروی دیگری ست...


ارد بزرگ : پند و اندرز بسیار ، همچون دشنام آزار دهنده است .


ارد بزرگ : آیینی که آدمی را به گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت .


ارد بزرگ : آدمیان نیرومند در هنگامه آورد و پیکارهای سهمگین ، شادی هدیه می دهند .


ارد بزرگ : آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است .


ارد بزرگ : شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است .


ارد بزرگ : رنگ های روشن به زندگی و شادی نزدیکترند.


گفتگو با کودکان

http://kherad.parsweblog.com/files/2009/11/child-479.JPG


مکتب دار محله "مهاد مهین" (از محلات قدیمی شهر تبریز) به مادر کودک گفت فرزند شما هر روز پژمرده تر و منزوی تر می شود مادر گفت : از زمانی که پدرش در جنگ (ایران و عثمانی) گمشده است کودکم را نمی دانم چگونه شاد کنم کمک دولت کفاف زندگیمان را نمی دهد . پیر مرد مکتب دار کمی فکر کرد و گفت با او گفتگو کن .
مادر گفت فقط گفتگو ! در حالی که چشم کودک به دست من است .
پیرمرد گفت خیر عقل کودک به زبان شماست اگر با کودک گفتگو کنید بسیاری از خیالات او کاسته می شود او هم اکنون در دست رویاهای تیره اسیر است .
این همان نکته ایی ست که ارد بزرگ اندیشمند کشورمان از آن یاد می کند و می گوید : کودکان برای شاد بودن ، بیش از هر چیزی به گفتگو با ما نیاز دارند .
گفته می شود با تحول در رابطه مادر و کودک ، بتدریج روحیه کودک تغییر نموده و انزوای او در هم شکست .

یاسمین آتشی

ارد بزرگ : کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او .

ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg ارد بزرگ /  Orod Bozorg


ارد بزرگ : نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند !.


ارد بزرگ : کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او .


ارد بزرگ : فروختن مواد خام هر سرزمینی ، ننگ آور است همانند فروختن فرش است و چراغ خانه .


ارد بزرگ : بانک ها به دو مسیر می روند: یا همچون یک سد ، برای بهره برداری و رشد یک کشور بکار می روند و یا : همچون چاه های ژرف و هولناک خون یک سرزمین را می مکند .


ارد بزرگ : برای آدمهای گرسنه ، هیچ نسخه ایی ، جای خوراک آنها را نمی گیرد .


ارد بزرگ : فرمانروایان برای رشد و بهروزی جوانان رودخانه های هدفمند کار فرام آورند ، تا توان آنها به شوره زار و مرداب نرسد .


ارد بزرگ : کسی که هنگام انتخاب همسر ، یکه تازی می کند و سخن ریش سفیدان را به هیچ می گیرد بارها و بارها با اشک ، رخش را خواهد شست .


ارد بزرگ : نزدیکی به آدمهای بی خردی که همیشه در زندگیشان اشتباه می کنند تاوانی دهشتناک دارد و اگر این رویداد رخ داد سرد و سخت باشید همچون کوه ، که مار به دور گردنتان چنبره زده است .


ارد بزرگ : تنها کسانی از آرزوهای نیک جوانان واهمه دارند که بر جایگاه خویش بیمناکند .


ارد بزرگ : هیچگاه امید کسی را نا امید نکن، شاید امید تنها دارایی او باشد .




بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *امید*


● بعُد سوم آرمان نامه●
● فرگرد امید ●


در سرزمین عشق ...تا بیکرانه های رفتن
میبایست رفت
تا آنجا که مهتاب آواز میخواند
خورشید درپرتوی خویش
رقصان میدرخشد
پرنده در نغمه های دل خویش
پرواز را خاطره می کند
تا انجا که دل اوج عاشقی را
باز می یابد وخود را
¤¤¤«سروده فرزانه شیدا -جمعه/۱۷ اسفندماه1367¤¤¤
¤¤¤« سرزمین عشق »¤¤¤
● بعُد سوم آرمان نامه●
●فرگرد امید●
___________ ¤¤¤گر تو....ف.شیدا
پیش پای دل خود روز شبی سرکردم
تا جهان درنگهم باغی شد
پر گلهای محبت با عشق
پر زهرشاخه ی روینده ی لطف
پر زپروانه ی زیبای امید
...آسمانی آبی ...
...روزگاری خوشرنگ ...

زندگانی زیباست
گر که دل با دل این باغ محبت , یکروز
بسپاری به ابد بر دنیا
که درآن نقش همه شادیها
درتن پاک درخت
درهمان ریشه به خاک
درهمان بال که پروازی داشت
در تن رنگی زیبای چکاوک , بلبل
درتمامیت خلقت با عشق
شوق زیبای امیدی را داد
که درآن قلب من از شوق
طپشهائی داشت! ,
...ضربان دل عاشق هم نیز
که طپد نبض زمین را به نشاط
میرهد قلب غمین را زسقوط !
عاشقی لذت وافر دارد
زندگانی هم نیز,
گرتو با چشم دل عاشق خویش
بنگری برهمه ی هستی دهر
بازبخشی به جهان مهر وامید
زندگانی زیباست
گرتو عاشق باشی
¤¤¤« فرزانه شیدا /1388- اُسلُو نروژ» ¤¤¤
انسان همواره در طی تاریخ بشرنشان داده است که احساسات موجود دروجود او آفریننده بسیاری از تحولات چه در زندگی اوچه در جهان او بوده است از نمونه احساساتی که انسان برای ادامه زندگی نیازمند همیشگی آن است وهرگز ققادر باین نیست که بدون این احساس زندگی کند « امید» است وبمانند هوای وغذا از نیازهای اصلی بشری ست که در درون ووجود ودهن خود همواره امید را ثایت نگاهداشته وقادر باشد به یاری آن , راه زندگی خویش با روحیه وذهنی مثبت ادامه دهد هموراه بیشترین مشکلات آدمی بعلت نداشتن اعتماد بنفس برای انسان تولید میشود اعتماد بنفس چیزی ست که به اندیشه وروح وقلب آدمی توانی شگرف میدهد تا بتواند پیشرو راه خویش در طری طول عمر خود باشد وزمانی که انسان اعتماد بنفس کافی را نیز دارا باشد امید وپشتکار وتلاش نیز همراه وهمقدم او خواهد بود وبدین شکل انسانت نیازی نیز باین نخواهد داشت که کسی در این رهگذر عمر همراه وهمراه وپشتبان ویا مشوق او باشد چراکه شخصی با اعتماد بنفس کافی امید کافی را نیز دروجود خود دارد تا توان آنرا داشته باشد که به پسشرفت ورشد فکری وذهنی وقلبی وروحی خود در زندگی دست یابد مسلم است که حمایت وتشویق وپشتبانی دیگران از آدمی نیز خود نوعی آفریننده امید واعتماد بنفس درآدمی میتواند باشد اما همیشه وهمواره به ذکر این مطلب پرداخته ام که انشان تا خود نخواهد نه میتواند از خود کسی بسازد نه میتواند در راه زندگی بطور کامل موفق باشد. در این راستا می بایست به ذکر مطالب دیگری نیز اشاره شود که از جمله آن احساس «عشق ودوست داشتن » است که چه خود دوست بداریم چه دیگران مارا دموست بدارند که این نیز خود باعث دوست داشتن متقابل ما نیز میشود اما به یاری همین احساس که انسان خود را مقبول کسی یا چیزی بداند وهمچنین احساس عشق ومحبت داشتن به دنیا ,زندگی, آدمیان وتمامی آنچه در اختیا انسان یا درکنار اسوت از عزیزان گرفته تا تمامی خلقت وطبیعت ,هرچه دردرون دنیاست که آن خود باعث میگردد که آدمی فردی باشد که هرگام او برای او ارزشمند باشد وبرای یک یک روزهای زندگی خود ارزشی قائل بوده از تمامی روزهای زندگی خود نیز سود مثبت جوید.دروداقع دوست داشتن خودد درگام اولیه زندگی ودانش اینکه خداوند از آدمی خواستار این است که با دوست داشتن خود به تعلیم وتربیت وجود خود پرداخته وبر دیگران وبر دنیا نیز مثمر ثمر باشد خود به تنهانئی میبایست قادر باشد تا انسان به عشق خداوند وبه خواستخداوند خود را نیز دوست بدارد تا قادریاشد دیگران را نیز دوست بدارد بر زطندگی با دیده ی عشق وامید بنگرد ورزوگار خوب وبدرا به زیبائی درزندگی خود به تحلیل نشسته از هرچه گذشت نیز تجربه ای کسب کرده و آنرا به تحلیلی زیبا بنشیند که قادر باشد اورا در راه وادامه ی زندگی امیدوارتر به پیش برده وروحیه ای همیشه مثبت وهمیشه شاد را در درون انسان بوجود بیاورد
●امشب بيا بيا از: ف.شیدا●
لب بسته و خموش شب را نظاره ايست
در ديدگان ِمن عشق دوباره ايست
گويا در اين طريق اين راه عاشقان
بر رشته اي ز نور حرف اشاره ايست
خواند مرا به عشق اين رمز شب نوا:
با من براهِ عشق , امشب , بيا بيا
در گوش تو همي خوانم سرود عشق
آن آيدت بگوش زآن بوده اي جدا
شب را حقيقتي ست اما به اهل راز
آن مي برد نصيب کاُو در شب نياز
چشمش ز غم نخفت آرامشي نداشت
دارد رهء سفر با اين شب ِ دراز
ماندم به مثل شب بيدار و بس خموش
آمد بناگهان جاهل دلم به هوش
اين شب نظاره اي بر قلب عاشق است
تا لحظه سحر آيد فغان بگوش
اين شب شب نياز اين شب شب خداست
در خلوتي خموش هر شب شب دعاست
با آن خداي عشق گفتن ز راز دل
بر ديدگان خواب اين شب چو کيمياست .
● ف.شیدا شهریور 1367/ اسُلو-نروژ●
مسلم است که انسان درتمامی روزهای زندگی نمیتواند بدون اینکه شاهد چیزهای غمناکی نیز درجهان خود باشد بسر کند اما اینکه دیدگاه او به خوب وبد زندگی دردرون او چه احستاسی را پیدید میآورد خواسته ی شخصی خود اوست که توسط آن میتواند با شمی سیاه وتیره بدنیا بنگرد وهمه چیز را در سیاهی های زندگی جای دهد یا با وجود تمامی خوب وبد درستی وناراستی طلمو ستم صلح وآشتی همچنان به عشقی عمیق دنیا را نگریسته وبه لطف ومحبت به آن دیده دوخته همواره باامید بهتر شدن زندگی برای همگان دنیا را دوست بدارد . این خود قدرتی دردرون آدمی ست که توان آن را داشته باشد که همواره مثبت گرا باشد بقولی به زبان نروژی میگویند او فردی (اُوپتیمیسک )است یعنی همواره وهمیشه نگاهی امیدوار با امید بهتر شدن اوضاع را بدنیا وبه تمامی مسائل پیرامونخود دارد ومن فکر میکنم اینگونه بودن خود موهبتی الهی درقلب آدمی میتواند باشد چون دراین شکل ا نسان قادر است در سیاهترین روزهای زندگی خود بازهم با لااقل لبخندی برلب با دنیا کنار آمده وحتی با همه غمهائی که درگوشه دل دارد باز نیز با دیگران به روئیخوش وخندان روبرو شده وبه گفت وشنودی خوش آیند روزی وساعتی را با آنان سر کند کمااینکه بسیار انسانها را درپیرامون خود میبینیم که با ناله ها وشکایتهای مداوم درتکامی بارهایئی که باایشان به صحبت مینشینید وهمچنین با بازی روحی « اره تو راست میگی اما.....»همواره در جواب هر دلداری تو به جای اول خویش باز گشته باز ناله وشکایتی جدید سر میدهند وناامیدی را هم در قلب خود به ریشه ای قوی ومحکم تبدیل میکنند وهم قلب دیگران را انباشته از اندوه میکنند چراکه انسان اگر از لحاظ روحی بااو درنهایت همراه نشود که بگوید : آری جهان به همین سیاهیس ست که تو میگوئی همان تاثری که اسنان بخاطر اندوه این شخص دردل احساس میکند وغم اینکه به هیچ وجهی قادر نیست نگاه این فرد را بسوی خوبی ها شادی ها ونورودرخشش زندگی معطوف کند درخود دچار اندوه وحتی افسردگی میشود اگرچه دنیا به جائی رسیده است که کمتر کسی غصه دیگری را میخورد یا اهمیت میدهد که او درچه حال است وکمتر حتی درموقع نگاه به او همهی حرفهای او را گوش میکند وپس ارجدائی نیز کاملا شاید ان شخص را فراموش کند وگرفتار افکار ذهنی خود شود اما هنوز هستند انسانهائی که غم ئدیگری را چون غم خویش بردل میکشند وبرای شادی دل وروح آدمی دردل دعا میکنند وتفاوت نمیکند این شخص دوست ونزدیکی از اشنایان باشدیا رهگذری یا حتی خبری دراخباری که انسان در جایگاه انسانی میبایست به همنوع خود اندیشه کند وهمواره غم واندوه وشادی ومشکل همگان را مورد توجه قربارداده با خودخواهی های شخصی از دنیا غافل نشود اما درعین حاتل این حس اشتراک با احساس دیگران نیز نمیبایست روح اورا تبدیل به روحی مدائمم آشفته بسازد که اورا نیز از زندگی عادی دور کرده وازشادیهای زندگی او بکاهد لذا ما انسانها می بایست امید دهنده ی یکدیگر باشیم وبه هرگونه که از دست آدمی ساخته است در رفاه جامعه چه از لحاظ احساسی وفکری چه از لحاظ عملی کوشا باشیم تا با همیاری یکدیگر جهانی امیدوار وپاینده داشته باشیم که صلح ودوستی وهمدلی واتحاد در آن حرف اول را گفته وباعث این گردد که دنیا مکان آسایش همگان باشد وشادی وخوشی وامید از ان یک یک ادمیان روی زمین باشد یا حداقل اورا که دربدترین شرایط روحی ست یا دربدترین موقعیت مالی لااقل درحد توان خود یاری دهیم .
¤¤¤« قیصر امین پور »¤¤¤
چون قایق شکسته ز توفانم
ساحل مرا به خویش نمی خواند
امواج می خروشند
امواج سهمگین
ایا کدام موج
اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟
گرداب می ربایدم از اوج موجها
در کام خود گرفته مرا تاب می دهد
فریاد می کشم
ایا کدام دست
برپای این نهنگ گران بند می زند ؟
ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است
لبخند می زند
¤¤¤ شاعر:« قیصر امین پور »¤¤¤
واین مسلم است که امید درقلبی جای نمیگیرد که هنوز راه خویش نمیشناسد تا قادرباشد دیگری را نیز دوست داشته وامیددهنده ی قلب او باشد
*- امید در درون کسی که هنوز راهی را برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد .
سازمان صلیب سرخ وبسیاری از اینگونه سازمانها نیز برای همین دراختیار آدمی قرار گرفته است تا اگر اسنان قادر نیست به فردی درآن سر دنیا یاری برساند بدین شکل به یاری او برخاسته دردی هرچند کوچک را دراو کم کند که این وظیفه ای انسانیست خاطرم هست در برنامه ای از تلوزیون مردی از صلیب سرخ به دلخواه خود همراه گروه صلیب سرخ برای یاری به کودکان بی سرپرستی درکشور دیگری رفت وزمانی که درمصاحبهشرکت کرده بود تا از نوع زندگی آنان وشکل یاری رسسانیها سخن بگوید بمانند کودکی اشک میریخت ومیگفت نمیتوانستم باور کنم که وقتی لیوان پلاستیکی قرمزی را به کودک میدادم وازاو جنین ذوق سرشاری را میدیدم که انقدر شاد شده بود که انگار بهترین چیز دینا راباوداده ایم از اندوه واشک خود جلوگیری کنم چون درمقابل دنیای امروز این لیوان پلاستیکی حتی ذره ای ارزش ندارد که بتواند اینمه دل کودکی را شاد کند اگر میدانست از دنیای امروزی چه چیزهائی ازاو دریغ شده است که حق مسلم هر انسانی درزندگیست وخاطرم هست انقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود که نتوانست مصاحبه را ادامه داده وبا اجازه مجری سالن تلوزیونرا ترک نمود احساس او احساسی ارزشمند وانسانی بود که هر قلبی را متاثر کرده بهفکر وامیدارد که آیا میدانیم در دنیای کنونی چندی هزارنفر درسراسر دنیا حتی درکشور خود ما ایران
نیازمند کمترین رفاه زندگی هستند وقتی که در بسیاری ازجاهای دنیا مواد غذائی پس از یکروز برای سلامتی ملت بدور ریخته میشود وبسیاری درگوشه گوشه ی دنیا سر گرسنه بر زمین میگذارند ایکاش امید را برای همگان بخواهیم ویاری دهنده ی همه قلبها باشیم درداشتن امید به زندگی به امروز وبه فردا
¤¤¤ همزاد عاشقان جهان از: « قیصر امین پور » ¤¤¤
پاره ای از یک منظومه
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است :
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردی بهشت
یا چند شنبه بود
نمی دانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی کند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم و نام تازه ای
بر خودگذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
- فصلی که می توان متولد شد -
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ی ما ، حتما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم ، همانیم
ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم ...
¤¤¤ شاعر:« قیصر امین پور »¤¤¤
اجازه بدهیم که قلب ما کانون عشق ومحبت وامید باشد چیزی که داشتن آن دردرجه ی اول خواستن خود مارا یلب میکند وزمانی که دل را به روشنی وشادی عشق وآمید عادت دهیم قادر خواهیم بود آسایش وارامش انسانیدیگر را نیز سبب شویم وباعث گردیم او نیز درخود احساس عشق به زندگی را پرورش داده از زندگی خویش لذت برده ودرعین حال بداند که هنوز دردنیای کنونی میشود بدین دلخوش بود که آذمیانی هستند که خوب وبد زندگی دیگران برای آنان مهم است واز شادی وغم دیگری نیز غصه وغم میخورند وجزخود به دیگران نیز اندیشه میکنند که اینگونه بودن برای هرانسانی تنها زمانی امکان پذیر است که قادر باشیم دنیا را درک کنیم وبینش شخصی خود را بر دنیا با اندیشه هائی پررورش دهیم که عشق وصلح ودوستی را طلب کرده وخواستار بهترین چیزها برای بشر وآدمیان روی زمین است واینچنین انسانی بودن علم ودانش واگاهی هائی را طلب میکند که توان این دید را به آدمی بدهد تا دریابد دنیا وهرچه در آن هست متعلق باوست وآنچه در ان نیز میگذرد حتی بردیگری آدمی نیز باز چیزی ست که بر زندگی او میگذرذ نه واحرائی وفاجهعه ای وغمی برای دیگری بلکه همواره وهمیشه هرچیزی متعلق به زندگی تمامی مسات چه در جائی آتشفشانی غوغا کند چه ابری سیلی را سبب شود چه جنگی مرگی را سبب شود با دوستی دوست دیگری را به قتل برساند یا دشمنی خنجری بر پشتی فرود ارد یا عشقی به سرانجامی خوب برسد یا دلی شکسته گردد یا.... هرچه هست ونیست متعلق به قلب سک یک ماست دریابیم که امید در دردون مسات وامید بخشیدن بدنیا وآدمی نیز وظیفه ی ما وخدمت به دنیا وبشر فرمان خداوندی به بندگان خود می باشد باامید بهترین روزها بیشترین رفاه بالاترین اندیشه ها وزیباترین دنیا برای تمامی مردم دنیا
*- امید در درون کسی که هنوز راهی را برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد . ارد بزرگ
*-هیچ اهرمی همچون بردباری و امید نمی تواند مشکلات را از پیش پایت بر دارد . ارد بزرگ
*- آسیب دیده همیشه درهای رویاهایش کوچک و کوچکتر می شود ، مگر با امید که شرایط ما را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
*-با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار. ارد بزرگ
¤¤¤پایان فرگرد امید ¤¤¤
¤¤¤ به قلم فرزانه شیدا ¤¤¤

برگرفته از :
http://b4armannameh.blogspot.com

ارزش مهستان و آزادی




چند روز مانده به برگزاری مجلس تابستانه مهستان بود یکی از رایزنان اردوان یکم پادشاه ایران به او گفت آنگونه که پیداست اگر مجلس در زمان خود برگزار گردد این احتمال زیاد است که ریش سفیدان به خاطر کندی مبارزه در خاور ایران و اینکه شما نیز همانند فرهاد دوم نتوانستید نگرانی را دور نماید و سکاییان توانستند در درنگیانه ( نام پیشین سیستان ) استقرار یابند ، پادشاه ایران را برکنار نموده و کس دیگری را جای گزین شما کنند .
پادشاه به کوهستان دور می نگریست . رایزن ادامه داد در صورت دستور فرمانروا ، تاریخ برگزاری مهستان زمانی دیگر باشد !
اردوان فرمانروای ایران گفت : نیرویی که در رای مهستان است در وجود من نیست ، و ادامه داد : نمایندگان مهستان ، مردم ایران هستند و آنها نیروی پادشاهی اند ، پس من چگونه و با کدام نیرو راه خودم را از آنها جدا کنم ؟!
باید برای آنها ریشه دردها را بشکافم و آنها را از دردسرهای کشور آگاه سازم .
منش اردوان پادشاه شجاع ایران مصداق بارز این سخن ارد بزرگ اندیشمند نامدار کشورمان است که : آزادگان میهن پرست در مرداب خودستایی فرو نمی روند .
مجلس مهستان برپا شد و نمایندگان پس از شنیدن سخنان فرمانروا رای به ادامه کار او دادند و همه دلگرمش نمودند اما بدبختانه دو ماه بعد از آن در شهریور سال ۱۲4 پیش از میلاد پادشاه آزاده ایران زمین اردوان اشکانی در میدان نبرد با دشمنان میهن در حالی که در صف نخست سپاه ایران دلیرانه می جنگید کشته شد .
اردوان اداره کشور را در اوج درگیری ها بر دوش گرفت اما با این حال هیچ گاه به بهانه شرایط نامناسب کشور ، آزادی های مردم را کم نکرد و بدین خاطر در روز سوگ او از سراسر ایران آزادگان با چشمان پر اشک پیکرش را همراهی نمودند .
زمان شوم از تارک مرزهای میهن خیلی زود دور شد و جوانان ایرانی دوباره مجد و شکوه کشورمان را باز گردانیدند ...

یاسمین آتشی

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان