۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

*رنج وسختی*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *رنج وسختی*

کتاب بعد سوم آرمان نامه


بُعد سوم آ رمان نامه
فرگرد رنج و سختی
در فرگرد عشق گفتیم که زندگی بدون عشق همانند زندگی بدون هواست که انسان دچار خفقان روح ودرون میگردددر فرگرد رنج ومشقت وسختی از *ارد بزرگ* زندگی را از دید گاه رنج واندوه آن به سخن می نشینیم:د رگذرگاه یکباره زندگی که انسان تنها برای یکبار مهلت زیستن را دارد ومسلما این زندگی تنها برای آنکه آفریده شویم , زندگی کنیم واز دنیا رفته وفراموش شویم , نبوده است من معتقدم حضور و وجود انسان, دلیلی از جانب خداوندگار دارد که بر ما واجب است آنرا دریافته وبه آن عمل کنیم.

بی شک اینکه در زندگی چگونه آدمی هستیم در راه زندگی پشتوانه ی زندگی ما خواهد بود . اینکه در این گذرکاه کدامین راه را برگزینیم نیزخود بخشی از زندگی ست که پرداختن به آن , خود کتابی قطور خواهد شداما این مسلم است که در این گذرگاه هزاران راه برما گشوده میگرددکه رفتن از هریک از آن در هستی ما نقشی ویژه واساسی داردمثال های بسیاری از نوع انتخابی که ما ,در زندگی خود کرده ایم را میتوان در اکثر کتب مربوط به *راه زندکی *یا *راز موفقیت وامثال آن مشاهده نمودما بسیاری از مردم نیز اعتقادی به اینگونه کتابها نداشته وخودرا در حد کافی عاقل وبالغ وباتجربه میدانند که نیازی درخواندن اینگونه آثاردر خود نمی بینندغافل ازاینکه همه انسان ها توشه ای ا زاین دست از زندگی را باخود میکشندکه بواسطه همان اینگونه کتب تحریر گردیده است حا ل باید دیدکه چه رخ میدهد که چنین انسان عاقل وبالغ وباتجربه ای بناگاه در چاه یأس وناامیدی خودفروافتاده وقادر به بیرون کشیدن خودازاین معرکه رنج ومشقت وسختی زندگی نیست
به فرموده ی ارد بزرگ:گذشتن از سختی های پیش رو ، چندان سخت تر ازآن چه پشت سر گذاشته ایم نخواهد بود . *ارد بزرگ*

من خود در این مورد بسیار در کتاب واژه های خود سخن گفته ام واما مروری تعجیلی بر آن میکنم تا برای دوستانی که واژه ها را نخوانده اند مجهول باقی نماند:ما انسانها در زمینه ی فراموش کردن شادیها و خوشی ها وحتی پندها واندرزها هریک به نوعی نابغه ایم ،اما در یادآوری غم واندوه وآنچه به روزگارمان آمده میتوانیم برای تمام عمر برای فرزند ونوه واگر زنده بمانیم(برای شما:انشالله)حتی* نتیجه ی *خود قصه های درد بگوئیم تا درخاطرشان بماند چقدر تجربه آموخته ایم وموهایمان رنگی از آسیاب ندید که هیچ چقدردرد ورنج مشقت زندگی بود که موسفید وروسفیدمان کرد!اما چطور نتوانستیم این غم ورنج را جز به گذر زمان وبه *حکمت دنیابر خود آسان کنیم جای سوال داردچون اکثر آنهائی که بسیار رنج دیده اند باتمامی تجارب اگر براستی ایستاده وراهی را برای رهائی یافته اند آنگاه میتوان گفت که اینان انسانهائی موفق بوده اندوچنانچه تنها با همان روز وحال گذشته همچنان درغم وفشاروسختی سخن از این برانیم که :دخترم پسرم من چه ها که نکشیدم تا شدم اینکه شدم ووقتی نگاه می کنی میبینی تغییر چشمگیری از انروز تا به امروزدر زندگی این فردحاصل نگشته استجز اینکه فلان مشکل بمرورزمان به قدرت دنیا وخداوند حل گردیده است .آنگاه باید پرسید : میشود بفرمائید شما چه شدید؟؟؟

* دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست . ارد بزرگ


سازش با آنچه بر سرمان می اید جدا از تلاش برای بهتر نمودن آن است اینکه دست بر دست نهاده انتظار بکشیم که همه چیز حل میگردد .مسلما عاقلانه نیست صرفنظر ازاینکه گاه مشکلی براستی از قدرت ما خارج باشد بمانند بیماری یا مرگ وامثال اینهابه گفته یکی از بزرگان:*من زمانی که میبینم دیگر قادر به حل کردن مشکلم نیستم آنرا بدست زمان رها میکنم تا کائنات خود به حل آن بپردازد*اما این به معنای اینکه تسلیم زندگی گردیم نیست .چراکه پیش ازآنکه بدانیم براستی راه حلی برای آن پیدا میشود یا خیر.اگر تنها بگوئیم خودش درست میشودیا بالاخره یکطوری میشود ,کافی نیست انسان میبایست گامی بردارد تا خدواند وکائنات نیز گامی برای او بردارند :"ازتو همت* ازخدا برکت"*واین جمله ایست کوتاه وبسیار اما جامع وگویا برای آنکه بدانیم زندگی نشستنودست روی دست نهادن نیستواین کلامی ست که از کودکی توسط والدین خود,دین خود, اجتماع خودباآن بزرگ گشته ایم وبه کرّرات آنرا شنیده ایم وقتی به افرادی که به نشستن وامید بستن باینکه بالاخره درست خواهد شد نگاه میکنیم وبسیار میبینیم که تغییری آنچنان دیدنی در هستی وزندگی آنان رخ نداده اما در مقام سخن نظر ایشان این است که همینقدر که اینهمه سال زنده مانده امباید کافی باشد !که حقیقتا چنین نیست

زنده بودن درمقام زنده بودن بیش ازاینها می بایست ارزش داشته باشد
وتلاش برای بهبود اوضاع نیز تنها باین ختم نمیشود که بگوئیم من طاقت میآوردم
خیر! ...بایستی گفت: حق من اینگونه بودن نیست! ودرتلاش بود که راهی گشود برای آنکه اینگونه نباشم .بگذارید مثالهائی بیاورم از ترجمه ی کتاب ذرات طلائی دو:
ما باندازه کافی انسانهائی داریم که بگویند :"همین است که هست "اما ما نیاز به به کسانی داریم که بگویند :میتواند اینگونه باشد!!! *روبرت أوربین*

* پر کردن زمان هرروز, بتو جوانی, سلامتی, استعداد, وامید خواهد دادبدانگونه که همه زندگی تو چون اعجازی خواهد بود با دنیائی خاطرات خوب! * پم برآ وُن*

و براستی نیز اینکه همواره در جای همیشگی خود کارهای روزانه ومتدوال خود را انجام دهیم بامید آنکه سرانجام یکطوری میشود !بمانند این است کهدرسر زیر برف فرو برده از خود واطراف ومشکلات خود غافل شدهوگول زدن خود نیست وازدقیقا از دست دادن لحظات وفرصتیهائی ست که برای بهتر زندگی کردن
وانجام دادن کاری مفید چه برای خود چه دیگریمیشد از آن استفاده کردچون براستی هر انسانی حق خوب زندگی کردن را دارداما زمانی که خود به خویش دل نمیسوزانی
چگونه انتظار خواهی داشت دیگری برتودل بسوزاندیا خانواده وجامعه دستگیر تو باشند؟حقی که من وشما از زندگی بما داده شده است زمانی کاربرد دارد که در درجه ی اول خود خود را باورکنی وبرای بهزیستی خود ودیگران تلاش نمائی .انچه مسلم است حق را به انسان نمیدهند"حق را باید گرفت وحق را باید بدست اورد"
وتنها زمانی به چنین چیزی خواهی رسید که منطق واعمال توآنقدر قوی باشد که دیگران ناگزیر به این باشند که حق ترا قبول کردهوبه آن تن در دهند درغیر اینصورت هرچقدر در زندگی تلاش کنی تا اجازه میدهی
که برتو بد بگذردبرتو بدنیز خواهد گذشت این قانون زندگیست.
وآنکه :
آنکه سختی نکشیده ، نرمی و بهکامی نخواهد داشت . ارد بزرگ
نیازی نیست که در هر قدم از زندگی بطور مدوامباخود بگوئیمکه من انسان بدشانسی هستم ویا غم همواره بدنبال من خواهد آمدچراکه باور آن بیشتر اندوه وسختی انسان را افزون نموده وبر ما زندگی را دشوار میکند برای یکبار نیز شده صبح که از خواب چشم میگشائید درزمان
ایستادن روبروی آینه برای آنکه آبی بر صورت زدن
بخود بگوئید: امروز روز خوبی ست ومن شاد خواهم بود
وهیچ جیز هیچ کس در هیچ موقعیتی قادر نخواهد بود باعث اندوه من شود
من اجازه نخواهم داد که اندوه گریبان مرا گرفته در رنج ومصیبت روزگار
مرا مچاله ی زندگی کند
که من چون بخواهم شادی از آن من است
باور کنید خرجی ندارد تنها امتحان کنید برای چندروز ونتیجه را
خود شاهد باشیدورضا نباشید که هرچه دنیا وزندگی میخواهد بر سر شما بیاورد
چرا که قدرت اولیه پس از خدا دردستهای خود شماست:
* اینگونه بودن! _____
صدایی خسته در صد واژه ی مبهم
وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک
میان خیسی هرخط دفتر . . .
در تب فریاد و چون سرخی غمبار شقایق ها
نگاهی غمزده خونین
درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه
و تکرار خطوط اشک
میان خط به خط دفتری خاموش
و اما بازهم خاموشی و اندوه
ودر صدها سوال مانده در تردید
به سرگردان سکوتی باز پیچیدن بخود . . .
در یاس نا سامان یک "بودن"
نیازی سخت درمانده به فریادی ز قعر سینه ای همواره در خاموشی مطلق
ویک نومیدی سخت وسیاه
از هرچه بودن در میان اوج نامردی
به قعر نامرادی ها اگر حق هم چنین باشد
چنین حق دل من نیست
نه حتی حق تو در بودنی تنها برای زنده بودن ها . . . فقط یکبار !
نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن . . .
( فقط یکبار ! )
ولیکن زندگانی ، زنده بودن نیست !
بسی بالاتر از این ، حق ِ بودن هاست !
و اما عشق . . .
گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما . . .
رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها !
ز دنیا حق من " اینگونه بودن "
باز هم ، حق دل من نیست . . . نه حتی تو !
خداوندی که جان بخشیده قلبی را
به هر تن در جهان خویش
تنی آزاده را روی زمین همواره می جوید
واما آدمی درحد جای خود گرفته حق بودن را ،
میان این زمینِ ِ تا ابد درگیر ناحقی !
نه دیگر ! حق تو یا حق من
"اینگونه بودن "نیست !
1388 فرزانه شیدا ــــــــ
دقیقا همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند:آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود . ارد بزرگ

آنهائی که قادر بدوست داشتن نیستن از مهمترین بخش زندگی محروم میمانند، چراکه بسیاری از آنچه در دورادور ما وجود دار دتنها زمانی دیده میشه که شخص قادر به احساس آن باشد وانسانی که ازمحبت وعشق بهره ای نبرده استاز دیدن واحساس اینگونه چیزها نیز محرومند انسانهائی ازاین دست همیشه دچار مشکلات بیشتری هستند چرا که دنیای آنان قانون دودوتا چهارتا را دنبال میکند وهرگز نخواهد آمدکه دودوتای آنان بشود سه یا پنج !اما دنیای عاشقان در بسیار اوقات پنج هم میشود!واگه به زبانه عامیانه برایش سه هم شده حسابی سه میشود!وشاید به سختی نیز صدمه ببیند!اما در یه چیز میتواند مطمئن باشد کهپای دل خود را خورده استاینگونه بسادگی این مطلب را بیان کردم ،چراکه دردنیای عامه معمولا همینگونه است که گفته شدد ر رابطه با چنین اشخاصی میتوان گفت ،لااقل اینگونه انسانها برای اینکه ادم بدی بوده اند صدمه ندیده اند ،بلکه از آن جهت که احساس دل را مقدم تر از عقل خویش قرار داده استشاید به ضربه ای دچار شود که باید گفت چنین انسانهائی حتی درقبال اینگونه صدمات نیز نخواهند شکست چراکه درباور خود براین عقیده اندکه من از سر خوبی دل وبه نیتی پاک چنین کردم ،اما اگر قدر دانسته نشد خداوندی هست که خواهد دید وباز مرا درمانده نخواهد گذاشت وبدینگونه به حسرت وتاسف نخواهند نشست، اگرچه دنیای فعلی هرگز بادنیای انسانهای رومانتیک پابپا نمیروداما یک چیز درهمه اوقات صادقاست انسان بااحساس لااقل دلش شادتر از دیگران استچراکه تنها نمیاند وهمیشه وقتی محبتی دردرون اوهست دور واطرافش پر مخواهد شد از انسانهائی که به این نوع افراد علاقمندند چون یه به زبانی ساده بمانند همان یکی یکدانه های مادرهستند وته تغاری های خدا .به این معنی که چون نیتی پاک وقلبی صاف ومهربان را دارا هستند مورد مهر ومحبت خداوند واطرافیان نیز واقع میگردند.چنین افرادی هرگز قلب خویش را از تنفر آکنده نمی کنندوهمواره با تمامی مصائبی که بر آنان میگذردسرشار از عشقی هستند که میشود گفت بگونه ای عشقی خداوندیست." که خوش به سعادتشان باشد ".*و از این دست آدمهاهم در این دنیا بسیار نادر بوده وکم پیدا میشوند.
* دیروز ...امروز ...فردا*_____
دیروز فردایم
را بی ثمر خواندم

امروز دریافتم
که بی ثمر نبود
گریز از دیروزی
که زندگیم را
عبث کرده بود
بی آنکه عبث باشد
رنگ تیره ای از گذشته را
ثمره ی فردایم کرد
چه با اشتیاق
از میله های زندان گذشته
گریخته بودم
و چه تلخ دریافتم
که هنوز
در حصار گذشته ها
در زنجیر مانده ام
با عشق یا بی عشق
به جرم گناه آلوده ی دوست داشتن
در اسارت بودم
هر چند که عشق
معنای زیبائی از محبت است
بر هر چه در دنیاست
..و دوست داشتن
سمبل قلبی ست
که هنوز
بی مهری ندیده است..
هر چند بسیار دیده بودم
بی مهری ها...اما
دوست میداشتم
آری دوست میداشتم ،
لطف دوست داشتن را
آنهم در کدامین دنیا!!
دیروز فردایم را
بی ثمر خواندنم
امروز دریافتم
که بی ثمر نبود
امروز نیز لبهای خاموش پر فریادم
در بیصدائی ها بر هم فشرده میشود
با پرده ی سکوتی که
رویاروی من و بر لبهای خموش من
فرمان خموشی صادر نموده است
و رویایم را درهم می شکند
رویای دوست داشتن را
دیروز رنج می کشیدم
چرا که دوست میداشتم
امروز رنج می کشم
زیرا می پرسند :چرا دوست میدارم
و من خاموشم
چرا که نمیدانم"
دوست داشتن "
چه معنائی
جز "دوست داشتن "
میتواند داشته باشد

و آنکه دوست میداشت
دیروز چرا مرغ شکسته بال
قفس دردانگیز عشق بود
و امروز چرا بسته پر
قفس ناباوری های
دنیای بی محبت
با من بگو چرا؟ چرا نا آشناست
دلهای امروز با محبت و عشق
چرا تردید هاست در معنای عشق
لیک بر من شرمی نیست
اگر در دنیای خالی ار عشق
توانستم
عاشقانه قلبی مملو
از محبت باشم
عاشقانه دوست بدارم
و عاشق باشم
چراکه دنیای من "دنیای محبت" بود
هرچند در نگاهها ناشناس
در باور ها پر تردید
عشق را می توان
به گلبرگ گلی نیز با تمامی وجود بخشید
اگر قلبی را توان بخششی
از مهر ،
محبت و دوست داشتن باشد
که این نیز
بر هر کس ساده نیست

اگر مهربانی را
نشناسد...
...دیروز فردایم را
بی ثمر خواندم

امروز دریافتم
که بی ثمر نبود

قلبم
ثمره ی دوست داشتن خویش را
در یادگیری عاشق بودن
دریافته بود
دل خدای عشق خویش را
یافته بود
او را که خود عشق بدل
بخشیده بود
دیگر میدانستم
از شهر بیهوده گی
گریخته ام
حتی اگر ...
از نگاه دیگری
راهی نپیموده باشم
...دیروز فردایم را بی ثمر خواندم
امروز دریافتم که بی ثمر نبود
عشق گناه بی گناهیم بود
و اگر در زندان ناباوری خویش
آزادم کرده اند
یا بنام دیوانگی
میخواهند زندانی را ببخشند !
که گناهی نکرده بود
من اما به سر بلندی
از کنار اینان
خواهم گذشت
گناه من
اگر گناهی باشد
جز "دوست داشتن" نبوده است
...آری ...امروز یا فردایم
از اثر دیروز
از "احساسِ عشق"
در درونم درامروز
میتواند
در دستهای دیگران
به ظلمت باشد
اما برای آنکه
سراپا سوخته بود
ودیگر آتش نمی گرفت
چه فرقی داشت
من اما هرگز
به" ظلمت" خو نخواهم کرد
که" دوست داشتنم"
هر گونه بود
هرگونه هست
به هر چه خواهد بود
به هر که خواهد بود
روشنائی روح و درون من است
ثروت من است در اوج تنگدستی
در دنیای مردمان خودباخته ای
که از عشق بی نصیب مانده اند
ز بخشش بی خبر
از خود خویش لبریز
از باور عشق ناکام!!
...
مرا چه باک.. مرا چه غم
آنگاه که خداوندم با من است
...دیروز فردایم را بی ثمر خواندم
... امروز دریافتم که بی ثمر نبود

1364____* فرزانه شیدا‌*
رنج آدمی را نیرومند می سازد برسان کوهستان سخت . ارد بزرگ

اینچنین پابندم:______

دیده ام خیره بر این کاغذ هاست
بر خطوطی که قلم بر آن زد
بر حروفی که گهی خط خورده
و به آشفتگی صدها حرف
که اگر باز نویسم آنرا
بازهم دل به پریشانی وغم
در پی حرف دگر میگردد
آن الفبائی را
که دبستان وکلاس
بمن آموخته بود
گوئیا گم کردم
دفتر وکیف و کتابم را هم
ودلم را پس از آن
خیره ام بر همه ء کاغذها
که من آخر ز چه رو
اینهمه کاغذ سرگردان را
اینچنین سال به سال
یک بیک می گردم
وتوان در من نیست
بگذرم از ورقی تا خورده
که درونش یکروز
در میان شعری
چشم گریانی را
کرده ترسیم تب احساسم
یا که در یک شب دیگر خطی
روی یک برگ تهی
با ز ترسیم شدو شعری شد
مانده در دفتر شعرم برجا
قدرتم نیست سپارم بر باد
چک نویسی حتی
که بر آن قطره اشکی افتاد
قدرتم نیست فراموش کنم
که به هر بیت وبه هر تک غزلی
که به هر نثر وبه هرواژه عشق
اینچنین پابندم
وتمامیت این برگ به برگ
از درخت دل پر باری بود
که به هر فصل که از راه رسید
از خود وبودن خویش
نقش خود ایفا کرد
لحظه ای سبز بهارانی بود
لحظه ای میوه به تابستان داد
در خزان
برگ وجودش خشکید
وتن لرزانی
در زمستانی شد
و هر آن دانه ءبرف
نزد او حرمت داشت
بر تنش جائی داشت
زندگی بود تمامیت این بودن ها
لیک من حیرانم
که کجاشد همه آن روز وشبی
که کنون در تقویم
بدلم میگوید
اینهمه سال گذشت
آه ای برگ سفید
که کنون منتظری
تا دگر باره به احساسی سبز
سردی بودن را
از تو واز دلها
بزدایم با شعر
از دل خود هم نیز
لیک ای برگ سفید
گوئیا هیزم تن میسوزد
شعله اش پیدا نیست
در دلم
روح الفبا هم نیز
خود شراری دارد
زندگی قصه یک پرواز است
لیک بر روی زمین
روح همواره ز جسم ,آسمان میخواهد
آسمانی که درآن
دل اگر بارانی
یا که در پائیز است
یا زمستان بدلش سردی داد
باز هم هیزم یک بودن بود
در درون آتش
بازهم هیزم یک بودن بود
گرچه تن سوخته اما سرشار
از همه احساسی
که بدل ره میداد
وبه آن دل می بست
اینچنین پابندم
اینچنین پابندم به هر آن لحظه خویش
اینچنین پابند است
دل به رویائی چند
که به عمرش همه روز
زندگانی بخشید
اینچنین پابندم ...اینچنین پابندم
نهم آذر 1385 فرزانه شیدا_______
● دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ،
ارزش فزونتر . ارد بزرگ

بیدار باشیم !
همیشه رنج وسختی درکمین آدمیست اما چگونه با آن برخورد کنیم دقیقا همان راه حلی ستکه در مطب دکتران روانشناس بدنبال آن میگردیم یا باداروهای پزشک اعصاببه آرام بخشیدن آن می پردازیم
اما ما نیازی به هیچیک از این ها نخواهیم داشت .زمانی که بدانیم چگونه مغلوب غم واندوه خویش نگردیم
وآنکه قادر باشد دراوج غم خنده ای بر لب بگذارد ولبخندی نهدر قالب نقابی بر صورت بلکه به قدرت ایمان درونی خویشکه براو میگوید: بازنده کسی است که قادر به تحمل اندوه ودرد خود نباشد وتسلیم غم گردد
وهمواره برخود وزندگی واحساسات خویش تسلطی مثبت داشته باشد بازنده نیست بلکه فردی ست که سرانجام به جائی خواهد رسید حتی اگر درتمامی گامهای زندگی سختی بسیار دیده باشد.وبزرگان نیزبه تکرار گفته اند:
* عاقل غم نمیخورد*
ارزش سختی های روزگار را باید دانست ، آنها آمده اند
تا ما را نیرومندتر سازند . ارد بزرگ
___ بنویس____
قلمت را بردار
و برای دلِ شب باز نویس
که اگرخسته نوشتم
در شب
از سر غصه ی تاریکی نیست
روزگارم پره نور
دیدگانم بیدار
دل من غمگین است
دل من غمگین است
واگر بیدارم
درگذر از شب و شبها هرشب
کوچه های شب بیدار زده
همدمم خواهد بود
ماه ومهتاب کنار دل من
و به همپائی هر نقطه زنور
در دل شب زده غمناکم
هم سخن گشته دلم
باشب و کوکب و
مهتاب و نسیم
آه افسوس ولی
کس دراین خلوت تنهائی شب
همصدا بامن و
با قلبم نیست
کوچه هم بس تنها
دل من بس غمگین
آسمان گاه بگاه
ابری وتیره وباران زده
بامن هم پاست
لیک افسوس دلم
همچنان غمزده
در کوچه ی شب
رهگذار شب غمناک ِدلاست
آسمان تنها نیست
گل ز هر شبنم شب
بوسه بخود میگیرد
من ولی باز
همان سرگردان
من همان بیدارم
دل من بس تنهاست
دل من بس تنهاست
در هرآن کوچه شب
در هرآن ساعت غمناک گذر
دل من بس تنهاست
دل من بس تنهاست

شنبه 19 آبانماه 1386
ــــــفرزانه شیداـــــ
ولی در اوج تنهائی نیز انسان میتواند برخود خویش تکیه زند وبرخدای خویش که در راه زندگی نیز همواره یده ایم هیچکس به اندازه خود ما به یاری خداوندگارقادر نخواهد بوداندوه درونی ما را بشناسد وبه چاره ی آن بپردازد چراکه هیچکسی بدرستی نمیتواند آنگونه که بایدازدرون تو باخبر باشدوباز این خود توهستی که میدانی چگونه وباکدامین راه میتوانی به آرامش دل خودبرسیوآنچه دکتر روانشناس واعصاب تو نیزبرای تو انجام میدهند چیزی نیست جز اینکه بتو یادآور شوندکه تا زمانی که خود از درون غمگین باشیهرگز دنیای اطراف توزیبا نخواهد بود وهرگز حتی بهاران نیز گلی برای تونخواهد داشت زمانی که به اندوه چشم بر زمین غم خویش دوخته از نگاه به اطراف از فرط افسردگی چشم پوشیده ای:

*مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ*

زندگی سخت است و دراین حرفی نیست اما سخت تر میگردد اگر سخت نیز بگیریدنیا را می بایست آسان گرفت لااقل بخاطر خود برخود.
*ــ...و کسی نیز بما گوش نکرد ....!*ـــ
گفتی وباز شنیدم که دلت
سخن از دلتنگی ست ..
سخن ِاینکه سکوت
در دلت باز شکست
وتو گفتی با دل
هرچه در قلبت بود...
لیک گوش همه این مردم دهر
خالی از گفت وشنود
خالی از باورهاست
ودلی چون دل ماه
رچه مینالد ومیگوید باز
کس به یک چشم ونگاه
به رخ خسته ما نیز
نگاهی زسر شوق نکرد
من که فریاد زدم
با دل خویش
منکه گفتم
همه اندوه دلم
منکه هر روز
و هرآن شب به غمی
واژه در واژه
به تکرار امید
درقلم مُردم وبا اشک
به صبح دگری...
پای اندوه دلم
باز کشید
وهنوزم که هنوز
بیصدا مانده دلم
باهمه گفتن ها
باهمه شعر وسخن
باهمه دفتر و گفتار وکتاب
هیچکس گوش شنیدن
که نداشت
هیچکس غصه عالم
که نداشت
همه کس غرقه به خویش
غرقه در دنیائیست
که در آن یاد
دگر مردم دهر...
رفته دیگر ازیادومن
افسوس ...
ای خدا
خود تو بگو
ازچه رو اینهمه غم را
بدلم باز کشم
من که هر فریادم ....
میخورد بردیوار!!!
منکه حتی به قلم ,
اشک و به دل خون دادم
ما چه گفتیم
مگرجز حقیقت جز عشق
جز محبت... خوبی ...
ما فقط
قصه تکرارِ
همان دیروزیم
شنوائی به جهان
نیست که نیست
رمز ویران سکوت ...
عاقبت بر لب من نیز نشست ...
وسکوتم پس ازاین ..
نه به فریاد و قلم
نه به اشک ونه به آه
با کسی هیچ نخواهد گفتن
من فقط تکرارم ...تو فقط تکراری
و کسی نیز بما گوش نکرد
و کسی نیز بما گوش نکرد!!!
،، دل من پرشده از گفتنها،، ،،
دل من پرشده از گفتنها،،
از: فـرزانه شـیدا
یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۸۶
نه باور کنید که این دنیا نیست که سرد شده است این ما آدمها هستیم که قلبهایمان از هم دور گردیده استوموضوع زندگی تنها دارائی وفقر وثروت وپول نیست که انسانها را ازهم دور کردهاستاین فقدان عاطفه هاست که نمیگذارد نه نتها کسی به کسی نزدیک شودبلکه حتی از ترس صدمه دیدن میل کمک کردن رانیز درخویش نمی بیندحتی بااینکه شاید قدرت انجام آنرا نیز داشته باشد ودردرون مایل به انجام آن باشددر دنیای ساعتی امروزمانند این است که انسانها به مانند "تیک تاک ساعت " قدم بقدم جلو میروندوحاضر نیستند و نمیتوانند انحرافی بسوی چپ یا راست داشته باشند ودایره وار زندگی را دور زده ودور میزنندواینگونه میشود که هرکدام تبدیل میشویمبه ساعت هائی می که فقط وظیفه گذران شب وروز رابخوبی از عهده برمیائیم وحتی نیاز نداریم جر صدای قدمهای خود در سکوت زندگی چیز دیگری را بهم گفته یا اعطا نمائیم ومتاسفانه این هدیه ی عصر جدید ماست .اما آیا می بایست فراموش کنیم که دردرون ما احساس عطوفت ومهربانی وعشق نیزاز دردگاه تعالی خداوند بخشیده شده است!؟
ـــــ برگ افتاد ــــــ
برگ افتاد ز آغوش درخت
مرغکي پر زد و بر شاخه نشست
باد در برگ درختان پيچيد ..
سيب سرخي در آب ...
در دل حوض سفيد ... همچنان ميرقصيد
عکس خورشيد چه لغزنده بر آب..
در گذر بود و... کنارش ابري
من ولی ... غرقه به يک برگ سفيد
بر دل و دامن دفتر...تنها....
غرقه در صحبت دائم با دل
منو خودکار سياه...
منو اين برگ سفيد ...
منو دنيائي حرف...
بارش اشک مداوم بر آن...
لحظه ای خيره به پائيزی سرد...
لحظه ای غرقه به خویش!
...
روز پائيز به همراهي باد
...در شتابي جدّي ...
در جدا کردن هر برگ ... پس از برگ دگر
گوئيا قصد سفر داشت که زود ...
تا زماني باقی ست
فصل پائيزي خود را اينجا
به هر آنکس که نگاهش ميکرد ...
باز پس داده و اثبات کند...
که دگر پائيز است.!
و منو دفتر من... بي هرآن پائيزي
فصل در فصل همه ؛بودن؛ را ...
در هرآن برگ... پس از برگ دگر
قصه گفتيم و کسي گوش نکرد!!
و کسي نيز نديد...که جهان‌ ِ دل ما
در کجا برفـی بود....
در کجا بارانی...
کي به پائيز رسيد
يا بهارانش را...در کجا سر ميکرد؟
...چه زمان طي ميکرد؟
مرحبا بر دل هر فصل جهان...
که اگر آمد و رفت ...لااقل در نگه مردم دهر
همه جا ديده شد و نقشي داشت....
در دل يک يک افراد جهان!
......آه و افسوس بما..
که بدون اثري...
آمده ... مانده و... آخر رفتيم

ف.شيدا 1383 مهرماه ______________
دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،
باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست . ارد بزرگ
آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود . ارد بزرگ
گذر های زمان____
این گذر های زمان
انقدر ها که گمان میکردیم
تازه وبکر نبود
قصه تکرا ر همان
قصه دیروز وکسان دگر است
ما فقط بار دگر
روی سن رفته
چو آن بازیگر
زندگی را
همه بازی کردیم
تا بدانیم همه , دنیا نیز
گذری بیش نبود
گذری بی برگشت
گه به لبخند وگهی در گریه
گاه افسرده دل وآزرده
گذری بیش نبود
گذری بی برگشت
نه بدان گونه که می باید بود
و گر امروز بپرسند مرا
ثروت و علم کدامین خواهی
خواهمت گفت: بدون تردید
که بدون دل و عشق
زندگی بی معناست
چه به ثروت باشد
چه بدانستن علم
گذر زندگی ماست که بی برگشتی
گر بدون دل عاشق باشد
بس تهی بس خالیست
و به ثروت و علوم
در تهی بودن قلبی خالی
انتهایش به خراب آباد است
ثمری نیست که نیست
گر که بی عشق دلی
در خرابات جهان راه برد
جسم خالی زهمه ایمان را
جسم خالی ز خدای دل ودهر
جسم خالی ز خدای دل را .
هفدهم ردیبهشت/ ۱۳۸۴ف . شیداــــــ
دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ،
مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ .
یادبگیریم شکر گذار خداوندگار خویش باشیم در شادی وغم ورنج ومشقت در هر روزه ی زندگی خویش که به سلامت از خانه بیرون رفته به سلامت باز میگردیمکه پدر ومادری داریم یا حتی یکی از ایندورا که شاید فرزندانی که بامید خدا به بیراهه نرفته اندوبالاتر ازهمه خداوندی که همواره پناه ماست اینها تماما معجزات زندگیست پس یادبگیریم بگوئیم خداوندا شکر تو
● احساس
اگر توانست فر یاد زند فر یاد زد
اگر چشمانش خواست بگرید، گر یست
در آینه چو خود را دید
گر لب تمایل به لبخند داشت لبخندی زد
چو خواست دیده از خویش بر گیرد برگرفت
اما نمی توان گفت اسیر نفس خویش بود
که اسیران نفس بازیگران شیطانند و شادمان
او اما اسیر احساس بود و غمگین
گویند فرمان اشک و خنده ز
ادراک ذهنی ست
و دل بازیگر نقشی
باور ندارم اینرا
که دلشکستگی را
دل بود که احساس کرد
ذهن باور کردو چشم گریست
آندم که دل گفت : بمان ...مرو
ذهن گفت : برو گر بروی غمگین نخواهی شد
و رفتی و دریافتی که غمگین تری
آندم دل بود که گفت : غمگینم
نمیدانم شاید باید شاعر بود
یا در احسـاس آزاده
تا فرمان دل
فرمان تو باشد
اما میدانم آنجا که ذهن
فرمان دهد
احسـاس زنـدانی ست
و زندانی در همه جا زندانی ست
چه در اسارت عقل
چه در میان دیواری
من این میدانم
که با دل از ورای دیوار
از مرز آسمان
از لابلای ابـر
و حتی ار آتش خورشید
میتوان گذشت
آنگاه که عقل میگوید ترا
راه گذری از دیوار نیست
به خورشید نمی توان نزدیک شد
بی پرو بال نمی توان پریــد
اسیــر نفــس نبوده ام هـرگـز
اسیــراحسـاسـم که مرا همه جا بـرد
گریانـم کـرد خنـدانم کـرد
ایــمانم داد
مهر خداونـد را
بر من بخشیـد
خـوارم کـرد بلنــدم کـرد
هـر چـه بود
هـرگز ازا حســاسـم
نرنجیــدم
هـرگـز بر او نخنـدیدم
و هـرگـز از او
جــدا نگـردیـدم
چــرا کـه خــدایـم را
بـر من بخشید
کـه بیـش از تمـامـی
آنان که باید یارم بـود!
فرزانه شید ا 25 مهر1383
امید آنکه توانسته باشم در این فرگرد نیروی دوباره بودن را از کلام بزرگان وسخنان ارد بزرگ بر دلهادوباره باز گرداند چراکه انسانها گاه نیاز به یادآوری همه ی اموخته های خویش را دارند تا با نیرو وانرژی دوباره ای قادر به ادامه روزانه زندگی خویش باشند
پایان فرگرد رنج وسختی
به قلم فرزانه شیدا

*عشق*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *عشق*

کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم (آرمان نامه)اُرد بزرگ ●
● فر گرد عشق ●
Love* - kjærlighet
*- نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . *ارد بزرگ
در فرگرد عشق به نماد عشق در زندگی انسان نگاهی میکنیم وبا درنظر گرفتن سخنان زیبا وجامع ارد بزرگ وتطبیق برخی آن با دیگر سخنان بزرگان جهان به بررسی عشق وماهیت وارزش عشق در زندگی می پردازیم هرچند که كلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا * ضرب المثل شرقی*

* عشـق *
آمدم تا در آسمان کبود
پرگشایم بسوی آزادی
خانه سازم بر آن خرابه ی دل
تا بگیرم دوباره آبادی
ره گشایم به شادی بودن
تا بخندم دوباره با شادی
آه ای خدای عشق و امید
کاش عشقی بمن نمیدادی
کاش عشقی بمن نمیدادی!!! * ف.شیدا
عشق وامید دو احساس ذاتی ست که خداوندگار چون دیگر احساسات دردرون آدمی به ارمغان نهاده است معقوله" عشق" , سخنی نا آشنا نیست که در طی قرون بسیار از ایندو دیده وشنیده ایم ،چه در جامعه وزندگی چه در ادبیات وهنر چه در همه زمینه هائی که بنوعی ااحساسات انسانی سروکار دارند.عشق تنها علاقه ای مفرد ومفرط به شخصی از جنس مخالف نیست ،که عشق در بعُد زندگی ما درهمه مراحل میتواند نقشی عمده را در سرنوشت ما بازی نماید چراکه درهر گامی که برداشته بسوی هدفی رهنمون میشویم ،اگر همراه با عشق وعلاقه نباشد در آن موفق نخواهیم بودوبسیار در کتب مختلف ازجمله کتابهای روانشناسی براین مطلب تاکید گردیده است که اگر خواهان سلامتی خود هستید هرگز تن بکاری ندهیدکه خالی از عشق وعلاقه ویا حتی استعداد شما باشد. شاید بپرسید چرا؟
پر واضح است که در راه زندگی آدمی همواره خواهان بهترین ها برای خود بوده است وعلاقه به زیبائی وزیبا دوستی وخواست بهترین ها از جمله خصایص آدمی بشمار میرود واین خود موهبتی ست الهی که خداوند در وجود ما به ارمغان گذاشته است
*- نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست .* ارد بزرگ
ما نمی توانیم بگوئیم که در زندگی خواهان زندگی زیباتر , بهتر وآسوده تر نیستیم ، ما نمیتوانیم زنده باشیم اما از پیرامون خود آنچه دیدنی ست ازجمله طبیعت و دیگر زیبائی هارا نبینیم ویا حتی ازدیدن آن طفره رویم ،اگر در چشم انسان نیاز بدیدار زیبائی ها , عشق و بهترین ها ی زندگی نبودچرا خداوند خود بدستان خویش تا اینحد در خلق آفریده های زیبائی چون طبیعت پرداخته است؟ وچه در قعر دریاها چه در عمق کهکشان ها نیز از آفرینش چنین زیبائی هائی دست نکشیده ست.بااینوصف چگونه میشود بندگان او که بگفته خود او :ذره ای از وجود تعالی او هستندخالی از احساس عشق وزیبا پرستی و....دیگر احساسات باشند؟؟!!زمانی که ما بر حسب احتیاج ونیار مجبور به انجام کاری میشویم که در آن« عشق وعلاقه ای » نیست وتنها ضرورت زندگی ایجاب میکند که در آن طاقت بیاوریم براستی باخود چه کرده ایم؟اینجاست که روانشناسان دنیا از بهترین ها ومعروف ترینها تا ساده ترین ودکتران روانشناس نشسته در مطب باهم اتفاق سلیقه ای مشترک دارند
1/ بی عشق به افسردگی خواهی رسید
2/ با افسردگی به بیماری خواهی افتاد
3/ با بیماری از زندگی روزانه ی خود باز خواهی ماند
4/ با بازماندن در روزانه ی زندگی از داشتن
زندگی بهتر و وضع مادی خوب بی بهره خواهی شد وبه فقر خواهی رسید وهمه وهمه...نشان ازاین دارد که بی عشق زیستن بمانند بی هوا نفس کشیدن استکه جز رسیدن به حالت خفقان روحی وعصبی به جائی نخواهد رسید
* عشق همچون طوفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . *ارد بزرگ
اما زمانی که انسان با شیفتگی وعلاقه بکاری, چیزی یا کسی مشغول میشود، دلگرمی او واحساس خوب او , خود راهبر او در زندگی خواهد بود.چراکه در راهی گام برمیدارد که میداند عاشقانه خواهان آن است.
* دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش فزونتر . *ارد بزرگ
*باور کن که تو چه هستی آنگاه تو همان خواهی شد وکنایه بر :هرگونه خود را باور داشته باشی همان خواهی شد**ارنست هُلمز
*زينت انسان در سه چيز است ؛ علم، محبت، آزادي. (افلاطون*)
"هدف هرچه میخواهد باشد "زمانی که عشق همراه آدمیست حتی اگر دیوارها ی بتُونی وسدهای محکم
ودره های وسیع وعمیق درپیش روباشد انسان سرانجام راهی برای گذر پیدا خواهد نمود خواه این در طبیعت زندگی وجود داشته باشدخواه تمامی این سدها ودیواره ها ودرها از وجود انسانی ساخته شده باشد که خواهان ممانعت ما از رسیدن با اهداف ماست.برای مثال: یک هنرمند, نقاش, نویسنده , شاعر وووویک مهندس, یک دکتر ودر هرزمینه شغلی دیگری که بخواهیم نام ببریم.یا حتی یک قلب درعشقی عمیق

ـــــ" بهانه": ــــ"
تو برام بهونه ای
تا به شوقی
به روزام نگا کنم
واسه من یه چاره ای
که دلم رو
به غمام رضا کنم
انگاری بودن تو
حتی یاد و خاطره ات
نفس آبی این قلب منه...
تا دل شقایقیم
با همون خال سیاه غصه هاش
واسه تو طپیدنُ و شعری کنه
انگاری بودن تو...
حتی یاد و خاطره ات
تو رگ سرخ وجودم...
مثه یک رود امید
راهی پیدا کرده از
...چشمه ی دل
که همه عاشقی رو...
تو تنم جاری کنه
مثه اون زمزمه ی
رودی که رفت...
از تموم رگ من
تا توی متن وجود.
بی تو دنیا...
مثه یک دشت سیاهه واسه من
واسه من طلوع فردا نداره
خورشید و آفتاب و مهتاب نداره
بی تو چشمامم دیگه خواب نداره
دنیا هم برای من ...مثه یک شب سیاست
.. که همه ستاره هاش...
پشت یک ابر سیا قایم شدن
توی قهر لحظه های بی کسی
تُو سکوت یه شب سرد و سیاه.
بی تو دنیا ...دیگه بودن نداره
وقتی که آسمونش ...آبی رویا نداره
وقتی حرفی از منو ما نداره
چیزی جز غصه ی فردا نداره!
بی تو دنیا...
مثه یک قاب رو دیوار میمونه
خالی از نقاشی زندگیه
رنگ سبز و سرخ و آبی نداره
طرحی از روزای شادی نداره
خالی از تصویر یک عاشقیه...
آخه قابی خالیه
بی تو دنیا دیگه بودن نداره
دل من شوقی به موندن نداره
آره تو بهانه ای...
آره عشق من برام بهانه ای
....واسه قلب عاشقم....
که به شوق بودنت
زندگی روسر کنم
به امید عشق تو....
توی راهه زندگی
خستگی رو
از تنم بدر بکنم
آخه دل محبتو ...
باتو شناخت
قاب خالی دلم
....نقشی گرفت
رنگ زیبای محبت و وفا
نقش رنگین یه باغ باصفا
همه یادآور قدرت خدا....
همه یادآور قدرت خدا.
آره دنیا
بی تو بودن نداره
وقتی که آسمونش
آبی رویا نداره
وقتی که حرفی دیگه...
از منو از ما نداره
تو برام بهونه ای...
یه بهونه ی قشنگ
تا بیادم بمونه ...
همه عشقای قشنگ رو زمین
ذره ی کوچیکی از عشق خداست
عشقی که بی انتهاست
عشقی که بی انتهاست
*" ف.شید ا "- 1383 سوم مهرماه
یک زندگی گرم مشتاقانه ورنده در یاد گرفتن ,آرزوی دانستن و دانش واحساس کردن , اندیشه کردن و عمل کردن است واین آن چیزی است که من میخواهم ونه هیچ چیز دیگر*کاترینه مانی فیلدهمه وهمه وقتی دردرون خود آن اشتیاق وخواستن را می بینند که خواهان آن هستند با وجودی گرم ومتمول از امید هر راهی را که ممکن است حاضرند در پیش گرفته به قله ی اهداف خود برسند.
*(گوته)* اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ايشان نزديك شوي عظمت وابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون کمي به آنان نزديك شوي به زودي پستي و ناچيزي خود را بر تو آشكار سازند. *(گوته)
*خاطرم هست در کلاس دکوراسیون ویترینی که میرفتم (پیش از دانشگده دیزاینری مد* )استاد ما که یک مرد دانمارکی بود و به هریک از ما کلاسور بزرگ سفیدی اهدا کرد که روی جلد آن جلدی پلاستیکی / نایلونی کشیده شده بودودرداخل آن میشد کاغذ یا عکسی را قرار دادوگفت آنچه طرح میدهیم وانجام میدهیم همراه با تمامی جزوه ها وعکسهایمان در این "کلاسور: بعنوان نمونه ی کار ما باید جمع گردد اما پیش از شروع کاراولین نقاشی و کار کلاسی ا ین ست که هریک به سلیقه ی خودباید دو نقاشی بکشید که یکی در روی جلد قرار میگیرددومی در پشت جلد که اتمام کلاس ما خواهد بود و مطلب وموضوع نقاشی این است:
*در روی صفحه :" کار را با هدف شروع می کنم *در پشت صفحه: به قله ی خواسته هایم رسیده ام!"
بنظر من این زیباترین تشویق ومحرکی بود که یک استاد میتوانست درشروع کلاس به شاگردان خود بدهد
*کمک به همگان ، عشقی است که به برجستگان کمک می کند راه های سرفرازی را بیابند . *ارد بزرگ
و...
*اگر به موفقیت خود واقعا ایمان داشته باشیدحتما پیروز خواهید شد. *داوید شوارتز *
و بازبگفته اُرد بزرگ* ما همان هستیم که میخواهیم باشیم*
به این معنا که اگر قصد کنم کسی باشم خواهم بود حال دربدترین یا بهترین شکل آن حتی در بحث روانشناسی نیز گفته میشود:
*تکرار یک حرف بخود در هرروز وهر لحظه وهر ثانیه ،باعث باور آن در درون تو میشود*وشاید اینرامیدانید که پایه ی طب روانشناسی بیش از هرچیز بر قدرت تلقین استوار میباشدمن اگر روزی صدبار بخودبگویم من شادترین آدم دنیا هستم وحتی اگر نباشم احساس سرخوشی بمن دست خواهد دا د,البته اگر خود آنرا باتمام دل باور داشته باشم!وشاد نیز خواهم شدبزرگان میگویند: سقف آرزوهايت را تا جائي بالا ببر كه بتواني چراغي به آن نصب كني.حُسن دعا بدرگاه پرورگار نیز درهمین است:گفتن وتکرار خواسته ها که بنوعی" تخلیه روحی" درجائی دیگر امید بخشیدن بما که :کسی درد مرا میداند وحرف مرا میشنودوامید به برآورده شدن دعا که وقتی درباور خود میدانیم از درگاه او شنیده میشویم هرچقدر درگرفتاری ومشکلات دردرون خود روزنه ای ازامید را میگشائیم که طاقت وتوان آدمی را بیشتر میکند تا با صبر وتحمل بانتظار بهتر شدن اوضاع باشد. پس هیچ چیز بی دلیل نیست وهمچنین عشق ووجود عشق در زندگی آدمی که در درجه ی اول دوست داشتن را در با نام مادر میآموزیم وچون عقل کودکانه به درک رسیدبا عشق بخدا آنرا آموزش می بینیم.پس عشق حتی در جنبه ی غمناک خود نیز میتواند ره گشائی باشد برای داشتن امیدی درناامیدی ها هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیزدر خویش بیـآفرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو!چرا که آرام جان دیگری در راه است . *ارد بزرگ
به اشعار شاعران ونویسندگان نگاه کنید ،آنان که از جدائی وفراق مینویسند اکثرا درمیانه ابیات وسطرهای ایشان ،روزنه ای ازامید را میتوان یافت که شاعر ونویسنده از آن درغالب کلمات حرف میزند*امید به بازدیدن وبرگشتن یار*امید حتی برای یکبار دوباره دیدن او و....یا *شاید باخود آرام گرفتنی بااین یاد که عشق او که رفته است زیباترین خاطره زندگیم بود.!که شادی دل میگردد وآرام دل عاشق.پس میبینیم درنا امیدی بازهم امیدی نهفته است. این لازمه زندگی انسانیست
*هرگز نترس برای فاصله هایئی که میان آرزوها ورویاهایت با حقایق وجود داردهمانقدر که بتوانی رویایش را داشته باشی میتوانی انجامش دهی*بلوا دیویس
عشق هم برای بودن وزیستن وادامه ی هستی لازمه ای انکار ناپذیر است .
________
*آ خرین راه*
بسیار آرام آمدم
شاید.. حتی.. پاورچین
آنقدر آرام که سایه ام نیز
احتیاط میکرد... مبادا...
..آه..!!!
گذر ازاین کوچه ها... اما...
آنگونـه که
می پنداشتم
آسان نبود
می ترسیدم
از دیدن ودیده شدن
از دوباره ...
بر لبی بودن
در نـگاهی
جستجو شـدن
وباز دلشکسته
پای پس کشیدن ورفتن
آرام ...آرامتر از
...صـدای قلبم
آرامتـر از
طپش های درون سینه ام حتی
آرامـتر آمدم

وهمینگونه آرام نیز
...خـواهم رفت
مـرا... دیگر نخواهی دید
کـلامـی زمـن دیگر...
نخواهـی شـنید
وشاید گاه قـلم
باز بگرید...
وناله ای برخـیزد
ازسـوزش نوک قلم
بر واژه های دلشکسته ام
و از اشــکهای
دردآگین شبانه ام
ردپـائی بـماند
در * شـعرم
* در آغوش تنهائی
* در آشیانه شـعر
* در آغــوش شــعر
یا * درکوچــه باغ های ترانه ام
و *در کنج خلوت شعرم
عطر... دلتنگی بپاشــد
دیگر آرام خواهم گرفت..
اگرچه بغض در گلــو
آه در سینه... تنهای تنها
در دلشکستگی ی
شـیداوش روحـم
که در هـزارباره گی
زنــدگیــم...
شــکست آری شـکست....
بی هیچ گناهی
...اما
امـا...زین پس..
مرا نخواهی دید
نه تو...نه او...نه هـیچکس
تـعجب نکن
حتی ترا نیز صدا نکنم
یا برتو چشم ببندم...
وخلوتم را زار بگیریم
دیگر جز شعر
برایم هیچ نمانده است
نه حتی آشیانه هایم
!!!
اما...من...
همیشه در سکوت میروم
من اخر...از بدرود بیزارم
از خداحافظ گفتن ها
در رنجم
بسیار آخر گفته ام: بدرود
توان بار دیگر گفتنم نیست
...نه دیگر باتو
دیگر بس است مرا!
سـلامی
آغاز نمیکنم دیگر
کـه بدرودی...
در پی داشـته بـاشـد
امـا برای تو....
برای او....
وبـرای هـمه
در دل هـزار هـزار
آرزوی خـوب را
آرزو میـکنـم
آه...
آمـدم ..
به آرامـی....
میــروم دگربار
... آهســته!
ودیگر خواهم خـواند...
حتی زیر لـب :
*هـمسفر ..آهسـته تر..
ازکـنار من گـذر
*راه تـو.. راه من اسـت..
بی تـو کـُویـک هــمسفر
*هـمسفر ایـن راه مـا ..*..
راه عـشق است و صـفا
بردی از یاد مگر؟؟؟
تـو وفـای عـشق مـا؟
....
این اما شـعری بـود
در ... روزگاری...
...
که باید فراموشش کنـم
در دوبـاره گـی... شکستن
نه... دیگر نمیخوانم ...
نمی توانم ..نمی توانم
زیـن پـس اما...
زندگانیت خــوش بـاد
که مـیدانـم زین پس ...
هــمیشه
هـزار خـاطره را
با دل مـی کشـم..
با روح مـی برم
و در خـود مـیمیرم

نمیگویمت: بامـید دیـدار
که دیداری نخواهد بود

نمی گویـم ونه حتی

تا بعد....
وآه...
چـه بـی ـمر بـود
ایـن گـذر
چـه پُـراثـر , بـر مـن
فـقط بـه فـقط ..
مـیگویم ترا
شـاد باشـی وخــوشبخت
کـامـران باشــی
و در امـان خـدا
یـادت هـمراه دلـم
مـیماند
در راه,راه ِ رفتن
یـاد تو...تو ..و حـتی تـو
___1383ف.شیدا
*هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیآفرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است .* ارد بزرگ
آرام جانی که میتواند دردرون خودتو باشد اینکه :بگوئی یادش بخیر عشق زیبائی بود ،خاطره ای دوست داشتنی روزگاری خوش.سلامت باشد وشادمان وخوشبخت وبااین حرف دل عاشق هرچند شکسته آرام میگیرد چراکه بهترین ها را برای او که دوستش میدارد خواسته است با امید اینکه اورا که دوست میدارد یا دوست داشته است خوشبخت زندگی کند حتی بودن او بى تو وحتى بدون او!واین یعنی عشق.
*عـشق همچون طوفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کندو انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . *ارد بزرگ
همین که شادی او وآرامش دل خود واورا نیز طلب می کنی بزرگترین عشق ومحبتی ست که میشود داشت:به گفته شاعران و بزرگان وانديشمندان در باره عشـق نگاهی می کنیم:*عشق آن نیست که هرلحظه کنارش باشی َعشق آن است که هرلحظه بیادش باشی ...و همچنین: همینقدر که کسی را دوست بداریم ودوستمان داشته باشد کافیستلازمه ی عشق تنها در بهم رسیدن نیست!يا:اینکه با آتشهای درونی بسوزیوشادی را همچنان در دل داشته باشیخود یک موفقیت در زندگی ست!*والتر پاتر
براى عشق:
ـــــــــــــــــــــــ
من براي بهار شعر نميگويم
بهار بي ترانه نميماند
قناري باز ميخواند
پرنده نغمه ها سر ميدهد
...من اما...
براي عشقـی ميخوانم
در آستانه در اميد
چشم براه نجاتي مـجهول
من براي عشقي ميخوانم
که تنها ميخواهد ،
زنده بماند
در بهاران ِهستی عــشق
وجايگاهي جز دل نميشناسد
چون شعله اي ست
بر شمعي خاموش
چون کودک محبت
زندگي یافته
از مادرعشق
در آغـوش عاطفه ها
...بهار آخر روزي
جا به زمستان خواهدداد
قناري يکروز خواهد رفت
عشق گاه به ويراني ...
گاه شکست رسيد....
دل اما جائي
براي رفتن نداشت
و گريست ..
در کُنج دوستت دارم ها!
نه... من براي بهار
شعر نميگويم
که دل واژه نامه
اشعار عاشقی ست

وعــشق خود
بهار دل ها
من اما...شعر ي خواهم سرود
... براي قلبـی ...
که بهارش ، عاشقي ست
ونغمه هايش
تکرار دوسـتت دارم
با من هم ترانه باش
ف.شيدا فروردين 1386جمعه
ــــــــ پايان ـــــــ
به قلم: فــرزانه شـــیدا

*آرمان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آرمان*

کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد آرمان●

نویسنده : فرزانه شیدا

مقدمه :

با سلا م
در کتاب بُعد سوم در نظر دارم ایده ها وافکار*ارد بزرگ * این مرد اندیشمند را با اشعارخود تلفیق نموده و
کتاب تازه ای در اختیار علاقمندان قرار دهم. امید این کتاب بمانند *سخنان ماندگار*و همچنين کتاب
*ذرات طلائی 2/3 * من بعنوان یادوارّه * ارد بزرگ.
در کتاب بُعد سوم در نظر دارم ایده ها وافکار * ارد بزرگ این مرد اندیشمند وفیلسوف ارجمند ایرانی را با اشعارخود تلفیق نموده و کتاب تازه ای در اختیار علاقمندان قرار دهم .امید این کتاب بمانند *سخنان ماندگار*و همچنين کتاب *ذرات طلائی 2/3 *
بعنوان یادوارّه ی از* ارد بزرگ باقى مانده وقادر باشد آنچه در جستجوی آن هستید یافته در راه زندگی از سخنان اين مرد بزرگ سود گرفته وآنرا بکار برده و موفق باشید.

("بعُد سوم")از *آرمان نامه * کتابی ست همراه با متن واشعاری ازمن تا شاید بدینوسیله توانسته باشم این بزرگمرد تاریخ را بگونه ی خودارج نهاده و در کنارنام او این کتاب ماندگار تاریخ را (آرمان نامه )‌ایشان رابه شکلی دیگرما نا تر کنم. شاید که بدینوسیله دیّن خود را به او وبه هموطنان عزیز خودبا ذره ای ناچیزاز نوشتار واشعار خود پرداخته باشم میدانید که زندگی بمانند موجهای دریاست ودر تلاطم این امواج گاه آدمی دچار لغزش ویا ناامیدی واندوه میگردد .اما آنچه بشر را سرپا نگاه داشته و میداردقدرت امیدی ست که اگر نباشد هرگز انسان قادر به ادامه زندگی نیست ،چون حتی ناامید ترین انسانها نیز در درون ناخودآگاه خود همواره بدنبال امید می گردند .تا بوسیله آن قادربه ادامه زندگی خود باشند وچنانچه کسی بگوید :من به "امید " اعتقاد ندارم ،میتوان اورا دروغگوئی بزرگ شمرد.چرا که همینقدر که او با فکر بیدار شدن در صبحی دیگر میخوابد , خود امید اوست به فردا.!وآنکس که در زندگی خود پایدار میماند وخود را از اعماق مشکل یا مشکلات
خویش سربلند بیرون میکشد کسی نیست جز انسانی که به گفته*ارد بزرگ ( آدمهای ماندگار*) خوانده میشوند. در شعر موج دریا , من نیز بگونه خود ابراز داشته ام همچنانکه ایشان میفرمایند:
آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند.*ارد بزرگ
و: پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . *ارد بزرگ
_____* موج دریا: _______
چو دریائی که خاموش است وآرام
خموش و ساکت و اُفـتاده مـوجم
نه طــوفانی ز خـشمم در بگیرد
نه موج ِ خـشم من آید به اوجـم
به نـرمی همـچو دریای خـموشم
که از تن خستگی ها ، بی خروشم
نه مــوج خــشم من، آید به ـاحل
نه لــرزد ، قایقـی بر روی دوشـم
"هــمان دریا بود آرام و خـاموش
که* عمُـقی* بیشتر دارد درونــش
و گر خـاموشی ا ش گـیرد درازا
سـکوتی نیست بر خــشم وجنونش!
که گـر خـشمی بگیر د ... ناگــهانی
ز بهُــت سینه بر جـایـت بمانی
چنان غــُرّنده وبی تاب ووحشی ست
" که نـتوانی زاو ، خشـمش برانـی"!
*مــن آن دریـای آرام و خـموشم
که در دل ، شــیون و فـریاد دارم
اگر چنـدی سـکوتی برگزیـدم
بدنبـال خــودم , بیــداد دارم*
به پشــتم ، قایقی از رنج واندوه
شـناور بوده با، پاروی تقــدیر
کــنم ویـرانه ، روزی قایـقم را
رهانـم سینه را از قـید زنجـیر
که من آخر زـین , این سکوتم
به موج خشم خود دیوانه گردم
به آشـوبی برون ریزم غم خویش
زخــشمم باهــمه , بیـگانه گردم
در آندم کس حریف قلب من نیست
که طوفانم ، هیاهوئی ، ز درد است
ز بغص و کینه و افسردگی هاست
زقلبی مانده در دنیای سرد است

۱۳۶۱دی جمعه فرزانه شیدا ـــــــــــ
همانگونه که در سروده ی موج نیز خواندید سکوت وسازش با مشکلات زندگی راه حل وراه گشائی نخواهد بود چراکه تا * قدمی برداشته نشود کاری انجام نمیگردد واین خود یکی دیگر از پند های *ارد بزرگ است
و: میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . *ارد بزرگ :
تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . *ارد بزرگ
________دایره سرنوشت:________
در سیاهی های غم گم گشته ام
در جهان آواره ای سرگشته ام
هرچه پیمودم , ره این زندگی
باز هم برجای خود برگشته ام!
سرنوشتم دایره وار است ومن
از همه تکرارها , پُر گشته ام
چون رهیدم از در تقدیر شُوم
با غم وغصه برابر گشته ام
بسکه بودم با غم وغصه شریک
دردرون همچون سماور گشته ام
از یگانه بودن و بی یاوری
عاقبت با "غصه " یاور گشته ام!
ره ندارم بیش از این در زندگی؟!
یا که من فرزانه ای سرگشته ام ؟!
جمعه 12 فروردین 1362 ف.شیدا ــــــــــــــــ
مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشندو برای رسیدن به آن در حال پیکارند .*ارد بزرگ
پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است *ارد بزرگ
یاد کن:_____________
دمی از رفیقان خود یاد کن
تو دل خستگان را کمی شاد کن
تو بنشین به پای سخنهای دوست
زآنچه شنیدی تو فریاد کن
دمی با دل خسته ام یار باش
به درد دل من , تو غمخوار باش
دمی بشنو از درد و ا ندوه یار
بیادم شبی را , تو بیدار باش
شبی بر دل زار و افسرده ام
نظر کن! ببین از چه غم خورده ام
که دل گوید از خنجر یار ودوست
چه زخم عمیقی که من خورده ام !
و زآن پس تو اشک ِ دلم پاک کن

تن ُمرده ام را ، تو در خاک کن
وگر بین مَردم ، دلی شد فنا
تو یادی ز این ، قلب غمناک کن
ـــــــــــ 10/10/1361 ف.شیدا ــــــــــــ
کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزادگان خواهد شکست . *ارد بزرگ

ـــــــــــــــــــــ فریاد ــــــــــــــــــ
دلا فریاد کن فریاد.... فریاد
بگو : ای مردمان بیُهده شاد
چرا آخر بدینسا ن شادمانید
ز پیرامون ِ خود غافل نمانید
همه دنیا بدست گرگ و روباه
همه دنبال ثروت , مکنت وجاه!
دگر "انسان" کلام پرطنین نیست
مگر "انسان" غرور این زمین نیست؟!

دلی سنگی، دلی فولادی وسخت
دل پاک وخدائی ، ازمیان رفت!
همه حا ّسد همه دشمن به کف دام
بروی هر یکی "انسان " بوّد نام!!
خدایا بنده ات ظاهر پسند است
بدستش قفل وزنجیر وکمند است
اسیرت می کند , با قفل و زنجیر
چو آبی می کند روح ِتو تبخیر
خدایا ! بنده ات ظاهر فریب است
برویش نام انسانی غریب است!!
یگانه مظهر درد و سیاهی ست
چو تصویری که ترسیم تباهی ست
تو یاری کن که نامردی بمیرد
که "انسان" نام * انسانی بگیرد
بنام آدمی... بر او ببخشا
خداوندا ... گناهِ ، آدمی را !!
رها کن سینه ی انسان ز تزویر
ز روح آدمی , زشتی ، تو برگیر
که دنیا بی تو دنیای زوال است
فقط جنگ وُ تباهی وجدال است!
به عرش تو ، نگاه ودیده ی ماست
بنام آن خـــداوندی که یکــتا ست
ببخـــشا بر دل انسان رهائی
مـبادا مهر خود ، از ما زُدائـی!
خـــدایا ... این جهان ، آباد گردان
دل ِ این مردمان را ، شـاد گردان .


13 شهریور 1361 ف.شیدا

اگر انسان در راه زندگی تنها وفقط بخود اندیشه کند هرگز زندگانی اجتماعیشکلی از هماهنگی وهمکاری بخود نخواهد گرفت اینکه سعی کنیم به آنچه بما واگذار شده است به خوبی انجام دهیم و تنها سرمان بکار خودمان باشد دوشکل داره

/ تلا ش میکنیم با دیگران در نیافتیم؟ یا فقط گلیم خود رااز آب بکشیم و فرقی برایمان نداشته باشد که چه بر سر دیگران می آید که خوب قانون جنگل نیز مهر ومحبتی بیشتر ازاین را درخودجا داده است.!
2/ اینکه با انجام درست کارخود سعی کنیم چه برای خود چه دیگران فردی مفید باشیم واز اینکه دیگری را دراندوه و ملالت ومشکل می بینیم در نام انسانی خود،تحت تاثیر آن قرار بگیریم .زیرا بسیار ناشایست است از انسانی که بگوید: من کار خودم را میکنم , دیگران هرچه میخواهندبکنند مگرفردا او می آید نان مرا بدهد؟ واگر کسی روزی دلت را شکست یا ترا بگونه ای ترا ناامید کرد آیا درست است که تونیز به مقام انتقام فردا همان کنی که او کرد وخود را درحد شأ ن اوپائین بکشی؟!

" همیشه بخاطر داشته باش که در جائی *سکوت* بهترین جواب هاست":
اگر ساکت همی ماندم , به تندیت از آن آغاز

مَپنداری زبانم نیست , که لبهایم نکردم باز

بخود گفتم خموش ایدل , سکوتت بّه ز هر پاسخ

سگی گر میگزد پایت...توهم گیری زپایش گاز؟!!!

ــــــــــــــ 1363 / ف.شیدا ـــــــــــ
این کاملا واضح است که در میان مرد م، انسانهائی یافت میشوند که دوُن وپست مایه بودهواز رنج دیگران نیز شادی کنند یا حتی مشکل ساز دیگران باشند.

اما تو خود در مقابل ایشان چه میکنی؟ و توخود را چگونه می بینی ؟اینکه در سطح یا جایگاه ا وقرار بگیر ی نه تنها بر توچیزی نخواهد افزود بلکه از حرمت تونیز خواهد کاست:


*آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویا خواسته ای پی می برند بر ادامه آن پافشاری نمی کنند . *ارد بزرگ

واین باز دو شکل دارد :
۱/ اینکه من تنها وفقط به نان وراحتی خود می اندیشم
۲/ یا اینکه میترسم ازاینکه محتاج دیگران گردم؟!
اما بگفته ی اندیشمندانه ی* ارد بزرگ: * آدم های هدفمند فرمندند ، چرا که برآیند
هدفمندی،پاکی ست و پاکی شاهراه فرمندیست .*ارد بزرگ
_________________________
وآنکه خود خوبی میکند خوبی نیز می بیند:*هدفمندان دارای دلدار ، فرهمندانند . *ارد بزرگ
...و...
* آرمان ما نباید موجب نابودی دیگران گردد و * آرمانی ارزشمند است که
بهروزی ما ودیگران را در پی داشته باشد . *ارد بزرگ
از سوی دیگر* اُرد بزرگ میفرمایند:از این روست که می بایست گفت هرگز چاه دیگران مباش که تو در کندن آن, خود زودتر ته آن را نظاره گر خواهی بود!زمانی می توانید کسی را از راهی بازدارید که ابتدا هدفش را دگرگون ساخته باشید .
تا کسی هدفش دگرگون نگردد شما راه به جایی نخواهید برد . *ارد بزرگ
*برنامه داشتن ویژه گی آدمهای کارآمد است .ارد بزرگ
واین همان لحظه ایست که باید بدنبال آرمان پری گشوده وپرواز کرد
*پر پرواز*ـــــــــــــــــــــ
در سینه ی من ناله به فریاد رسیده
اشکی دگر از دیده ی غمدیده چکیده
هر خنده به قلبم به غم وغصه در آمیخت
اندوه بسی را دل افسرده کشیده
هرروز مرا صد گذر از شهر هیاهوست
این قلب غمین جز همه آشوب چه دیده؟!
جان وتن وروحم همه آزده ز اینجاست
از شدت غم دل به یکی گوشه خزیده
دردیده ی من هرطرفی مثل قفس شد
حتی نفس راحت ازاین سینه بریده
باید که گریزی زد و زین شهر برون رفت
کاین دل به هوای دگری باز طپیده
بی تاب دلم نابگهان بال وپری یافت
باید که شود زین قفس تنگ رهیده
* کی مرغ ز پرواز حذر کرد وقدم زد؟؟!!
آن مرغ که *داند* ره پرواز *پریده!*
مرغ دل ما هم نتواند که نشیند
بر این دل من لحظه ی * پرواز رسیده
مرغ دل ما هم زتو بگذشت وگذر کرد
آری بدلم *لحظه ی پرواز* رسیده
بامن تومگو قصه زعشقی که دروغ است!
مرغ دل ما بس بوّدش هرچه شنیده!!!

______سه شنبه 6 خردادماه 1365 ف.شیدا
* اندیشه همه گیر مردمی همیشگی نیست زیرا همواره دستخوش دگرگونی بدست جوانانپس از خود است ورود جوانان به آرامی ، آرمانهای نو پدید می آورد ،و اگر آرمان گذشتگان نتواند خود را بازسازی کند ناگریز نابود می گردد . *ارد بزرگ
*گاهی هدف چندان دور از دید آدمی نیسست ولی باید کمی دور شد و آنگاه برگشت چه درخشان
هویداست . *ارد بزرگ

وگاه باید دوباره نگریست و ندیده های چشم را بازدید تا به موفقیت رسیدیا حتی قدمی بهتر وتازه تر برداشت:
ـــــــــــ حسرت ــــــــــ:
گذارم نام خود یکباره ؛حسرت؛
که شاید آورم ؛غم ؛ را به غیرت
زحرمان گر بخود نامش گذارم
نباید "غم " شود حیران ز حیرت!
چنان آورده غم بر روزگارم
که دیگر روز وشب برخود ندارم
چنان امید من درهم شکسته
که در* نومیدی خود درحصارم
ز دنیاوجهان حیرانم ومات
براین "بازندگی" هیهات ..هیهات!
که ناگه آنچنان روزم سیه شد
که منهم خود شدم جزئی ز امواّت!
گرفته آرزویم با جسارت
کمی ته مانده را غم کرده غارت!!
چنان روح ودلم در هم شکسته
که دل افتاده در رنج ومراّرت!
ولی نه....
ولی نه ( ازچه من از پا درافتم؟!)
چرا از عزم خود اینگونه گفتم؟!
بباید دل شود همچون نهالی
*که گوئی از دل *سنگی شکُفتم!*
بباید زنده باشم , پا بگیرم
نصیب خود زاین دنیا بگیرم!
نباید تن دهم بر ناامیدی
نباید دیده از فردا بگیرم
هنوزم در جهانم "زنده هستم"
هنوز از زندگی آکنده هستم!
به قلبی پر طپش در سینه *"هـستـم"!*
"چنین" باید شدن در زندگانی
که بتوانی دراین دنیا بمانی!
به شوقی زیستن راه امید است
"چنین " سرشاری از شور و جوانی

ـــــــــ اول بهمن 1362 شنبه ف.شیداــــ
واینگونه باید بود تا کیهان وکائنات نیز باتو همقدم شده وترا یاری دهند تا خود بسازی وزندگی خویش رابه رشد برسانی
*کیهان دارای ساختاری هدفمند است . این ساختار به آن پویایی بخشیده ،و برآیندی شگرف ، در آن بر جای می گذارد . *ارد بزرگ
پایان بخش * فرگرد آرمان *
به قلم فرزانه شیدا

جلد نخست کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه


برای مطالعه هر بخش بر روی لینک های زیر کلیک کنید


فهرست کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه

جلد نخست کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد دوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد سوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد چهارم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد پنجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد ششم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هفتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هشتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد نهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد دهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد یازدهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا




فهرست کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا


جلد سوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد چهارم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد پنجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد ششم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هفتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد هشتم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد نهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد دهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا

جلد یازدهم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به قلم فرزانه شیدا


*آرمان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آرمان*



نویسنده : فرزانه شیدا

مقدمه :

با سلا م
در کتاب بُعد سوم در نظر دارم ایده ها وافکار*ارد بزرگ * این مرد اندیشمند را با اشعارخود تلفیق نموده و
کتاب تازه ای در اختیار علاقمندان قرار دهم. امید این کتاب بمانند *سخنان ماندگار*و همچنين کتاب
*ذرات طلائی 2/3 * من بعنوان یادوارّه * ارد بزرگ.
در کتاب بُعد سوم در نظر دارم ایده ها وافکار * ارد بزرگ این مرد اندیشمند وفیلسوف ارجمند ایرانی را با اشعارخود تلفیق نموده و کتاب تازه ای در اختیار علاقمندان قرار دهم .امید این کتاب بمانند *سخنان ماندگار*و همچنين کتاب *ذرات طلائی 2/3 *
بعنوان یادوارّه ی از* ارد بزرگ باقى مانده وقادر باشد آنچه در جستجوی آن هستید یافته در راه زندگی از سخنان اين مرد بزرگ سود گرفته وآنرا بکار برده و موفق باشید.

("بعُد سوم")از *آرمان نامه * کتابی ست همراه با متن واشعاری ازمن تا شاید بدینوسیله توانسته باشم این بزرگمرد تاریخ را بگونه ی خودارج نهاده و در کنارنام او این کتاب ماندگار تاریخ را (آرمان نامه )‌ایشان رابه شکلی دیگرما نا تر کنم. شاید که بدینوسیله دیّن خود را به او وبه هموطنان عزیز خودبا ذره ای ناچیزاز نوشتار واشعار خود پرداخته باشم میدانید که زندگی بمانند موجهای دریاست ودر تلاطم این امواج گاه آدمی دچار لغزش ویا ناامیدی واندوه میگردد .اما آنچه بشر را سرپا نگاه داشته و میداردقدرت امیدی ست که اگر نباشد هرگز انسان قادر به ادامه زندگی نیست ،چون حتی ناامید ترین انسانها نیز در درون ناخودآگاه خود همواره بدنبال امید می گردند .تا بوسیله آن قادربه ادامه زندگی خود باشند وچنانچه کسی بگوید :من به "امید " اعتقاد ندارم ،میتوان اورا دروغگوئی بزرگ شمرد.چرا که همینقدر که او با فکر بیدار شدن در صبحی دیگر میخوابد , خود امید اوست به فردا.!وآنکس که در زندگی خود پایدار میماند وخود را از اعماق مشکل یا مشکلات
خویش سربلند بیرون میکشد کسی نیست جز انسانی که به گفته*ارد بزرگ ( آدمهای ماندگار*) خوانده میشوند. در شعر موج دریا , من نیز بگونه خود ابراز داشته ام همچنانکه ایشان میفرمایند:
آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند.*ارد بزرگ
و: پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . *ارد بزرگ
_____* موج دریا: _______
چو دریائی که خاموش است وآرام
خموش و ساکت و اُفـتاده مـوجم
نه طــوفانی ز خـشمم در بگیرد
نه موج ِ خـشم من آید به اوجـم
به نـرمی همـچو دریای خـموشم
که از تن خستگی ها ، بی خروشم
نه مــوج خــشم من، آید به ـاحل
نه لــرزد ، قایقـی بر روی دوشـم
"هــمان دریا بود آرام و خـاموش
که* عمُـقی* بیشتر دارد درونــش
و گر خـاموشی ا ش گـیرد درازا
سـکوتی نیست بر خــشم وجنونش!
که گـر خـشمی بگیر د ... ناگــهانی
ز بهُــت سینه بر جـایـت بمانی
چنان غــُرّنده وبی تاب ووحشی ست
" که نـتوانی زاو ، خشـمش برانـی"!
*مــن آن دریـای آرام و خـموشم
که در دل ، شــیون و فـریاد دارم
اگر چنـدی سـکوتی برگزیـدم
بدنبـال خــودم , بیــداد دارم*
به پشــتم ، قایقی از رنج واندوه
شـناور بوده با، پاروی تقــدیر
کــنم ویـرانه ، روزی قایـقم را
رهانـم سینه را از قـید زنجـیر
که من آخر زـین , این سکوتم
به موج خشم خود دیوانه گردم
به آشـوبی برون ریزم غم خویش
زخــشمم باهــمه , بیـگانه گردم
در آندم کس حریف قلب من نیست
که طوفانم ، هیاهوئی ، ز درد است
ز بغص و کینه و افسردگی هاست
زقلبی مانده در دنیای سرد است

۱۳۶۱دی جمعه فرزانه شیدا ـــــــــــ
همانگونه که در سروده ی موج نیز خواندید سکوت وسازش با مشکلات زندگی راه حل وراه گشائی نخواهد بود چراکه تا * قدمی برداشته نشود کاری انجام نمیگردد واین خود یکی دیگر از پند های *ارد بزرگ است
و: میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . *ارد بزرگ :
تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . *ارد بزرگ
________دایره سرنوشت:________
در سیاهی های غم گم گشته ام
در جهان آواره ای سرگشته ام
هرچه پیمودم , ره این زندگی
باز هم برجای خود برگشته ام!
سرنوشتم دایره وار است ومن
از همه تکرارها , پُر گشته ام
چون رهیدم از در تقدیر شُوم
با غم وغصه برابر گشته ام
بسکه بودم با غم وغصه شریک
دردرون همچون سماور گشته ام
از یگانه بودن و بی یاوری
عاقبت با "غصه " یاور گشته ام!
ره ندارم بیش از این در زندگی؟!
یا که من فرزانه ای سرگشته ام ؟!
جمعه 12 فروردین 1362 ف.شیدا ــــــــــــــــ
مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشندو برای رسیدن به آن در حال پیکارند .*ارد بزرگ
پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است *ارد بزرگ
یاد کن:_____________
دمی از رفیقان خود یاد کن
تو دل خستگان را کمی شاد کن
تو بنشین به پای سخنهای دوست
زآنچه شنیدی تو فریاد کن
دمی با دل خسته ام یار باش
به درد دل من , تو غمخوار باش
دمی بشنو از درد و ا ندوه یار
بیادم شبی را , تو بیدار باش
شبی بر دل زار و افسرده ام
نظر کن! ببین از چه غم خورده ام
که دل گوید از خنجر یار ودوست
چه زخم عمیقی که من خورده ام !
و زآن پس تو اشک ِ دلم پاک کن

تن ُمرده ام را ، تو در خاک کن
وگر بین مَردم ، دلی شد فنا
تو یادی ز این ، قلب غمناک کن
ـــــــــــ 10/10/1361 ف.شیدا ــــــــــــ
کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزادگان خواهد شکست . *ارد بزرگ

ـــــــــــــــــــــ فریاد ــــــــــــــــــ
دلا فریاد کن فریاد.... فریاد
بگو : ای مردمان بیُهده شاد
چرا آخر بدینسا ن شادمانید
ز پیرامون ِ خود غافل نمانید
همه دنیا بدست گرگ و روباه
همه دنبال ثروت , مکنت وجاه!
دگر "انسان" کلام پرطنین نیست
مگر "انسان" غرور این زمین نیست؟!

دلی سنگی، دلی فولادی وسخت
دل پاک وخدائی ، ازمیان رفت!
همه حا ّسد همه دشمن به کف دام
بروی هر یکی "انسان " بوّد نام!!
خدایا بنده ات ظاهر پسند است
بدستش قفل وزنجیر وکمند است
اسیرت می کند , با قفل و زنجیر
چو آبی می کند روح ِتو تبخیر
خدایا ! بنده ات ظاهر فریب است
برویش نام انسانی غریب است!!
یگانه مظهر درد و سیاهی ست
چو تصویری که ترسیم تباهی ست
تو یاری کن که نامردی بمیرد
که "انسان" نام * انسانی بگیرد
بنام آدمی... بر او ببخشا
خداوندا ... گناهِ ، آدمی را !!
رها کن سینه ی انسان ز تزویر
ز روح آدمی , زشتی ، تو برگیر
که دنیا بی تو دنیای زوال است
فقط جنگ وُ تباهی وجدال است!
به عرش تو ، نگاه ودیده ی ماست
بنام آن خـــداوندی که یکــتا ست
ببخـــشا بر دل انسان رهائی
مـبادا مهر خود ، از ما زُدائـی!
خـــدایا ... این جهان ، آباد گردان
دل ِ این مردمان را ، شـاد گردان .


13 شهریور 1361 ف.شیدا

اگر انسان در راه زندگی تنها وفقط بخود اندیشه کند هرگز زندگانی اجتماعیشکلی از هماهنگی وهمکاری بخود نخواهد گرفت اینکه سعی کنیم به آنچه بما واگذار شده است به خوبی انجام دهیم و تنها سرمان بکار خودمان باشد دوشکل داره

/ تلا ش میکنیم با دیگران در نیافتیم؟ یا فقط گلیم خود رااز آب بکشیم و فرقی برایمان نداشته باشد که چه بر سر دیگران می آید که خوب قانون جنگل نیز مهر ومحبتی بیشتر ازاین را درخودجا داده است.!
2/ اینکه با انجام درست کارخود سعی کنیم چه برای خود چه دیگران فردی مفید باشیم واز اینکه دیگری را دراندوه و ملالت ومشکل می بینیم در نام انسانی خود،تحت تاثیر آن قرار بگیریم .زیرا بسیار ناشایست است از انسانی که بگوید: من کار خودم را میکنم , دیگران هرچه میخواهندبکنند مگرفردا او می آید نان مرا بدهد؟ واگر کسی روزی دلت را شکست یا ترا بگونه ای ترا ناامید کرد آیا درست است که تونیز به مقام انتقام فردا همان کنی که او کرد وخود را درحد شأ ن اوپائین بکشی؟!

" همیشه بخاطر داشته باش که در جائی *سکوت* بهترین جواب هاست":
اگر ساکت همی ماندم , به تندیت از آن آغاز

مَپنداری زبانم نیست , که لبهایم نکردم باز

بخود گفتم خموش ایدل , سکوتت بّه ز هر پاسخ

سگی گر میگزد پایت...توهم گیری زپایش گاز؟!!!

ــــــــــــــ 1363 / ف.شیدا ـــــــــــ
این کاملا واضح است که در میان مرد م، انسانهائی یافت میشوند که دوُن وپست مایه بودهواز رنج دیگران نیز شادی کنند یا حتی مشکل ساز دیگران باشند.

اما تو خود در مقابل ایشان چه میکنی؟ و توخود را چگونه می بینی ؟اینکه در سطح یا جایگاه ا وقرار بگیر ی نه تنها بر توچیزی نخواهد افزود بلکه از حرمت تونیز خواهد کاست:


*آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویا خواسته ای پی می برند بر ادامه آن پافشاری نمی کنند . *ارد بزرگ

واین باز دو شکل دارد :
۱/ اینکه من تنها وفقط به نان وراحتی خود می اندیشم
۲/ یا اینکه میترسم ازاینکه محتاج دیگران گردم؟!
اما بگفته ی اندیشمندانه ی* ارد بزرگ: * آدم های هدفمند فرمندند ، چرا که برآیند
هدفمندی،پاکی ست و پاکی شاهراه فرمندیست .*ارد بزرگ
_________________________
وآنکه خود خوبی میکند خوبی نیز می بیند:*هدفمندان دارای دلدار ، فرهمندانند . *ارد بزرگ
...و...
* آرمان ما نباید موجب نابودی دیگران گردد و * آرمانی ارزشمند است که
بهروزی ما ودیگران را در پی داشته باشد . *ارد بزرگ
از سوی دیگر* اُرد بزرگ میفرمایند:از این روست که می بایست گفت هرگز چاه دیگران مباش که تو در کندن آن, خود زودتر ته آن را نظاره گر خواهی بود!زمانی می توانید کسی را از راهی بازدارید که ابتدا هدفش را دگرگون ساخته باشید .
تا کسی هدفش دگرگون نگردد شما راه به جایی نخواهید برد . *ارد بزرگ
*برنامه داشتن ویژه گی آدمهای کارآمد است .ارد بزرگ
واین همان لحظه ایست که باید بدنبال آرمان پری گشوده وپرواز کرد
*پر پرواز*ـــــــــــــــــــــ
در سینه ی من ناله به فریاد رسیده
اشکی دگر از دیده ی غمدیده چکیده
هر خنده به قلبم به غم وغصه در آمیخت
اندوه بسی را دل افسرده کشیده
هرروز مرا صد گذر از شهر هیاهوست
این قلب غمین جز همه آشوب چه دیده؟!
جان وتن وروحم همه آزده ز اینجاست
از شدت غم دل به یکی گوشه خزیده
دردیده ی من هرطرفی مثل قفس شد
حتی نفس راحت ازاین سینه بریده
باید که گریزی زد و زین شهر برون رفت
کاین دل به هوای دگری باز طپیده
بی تاب دلم نابگهان بال وپری یافت
باید که شود زین قفس تنگ رهیده
* کی مرغ ز پرواز حذر کرد وقدم زد؟؟!!
آن مرغ که *داند* ره پرواز *پریده!*
مرغ دل ما هم نتواند که نشیند
بر این دل من لحظه ی * پرواز رسیده
مرغ دل ما هم زتو بگذشت وگذر کرد
آری بدلم *لحظه ی پرواز* رسیده
بامن تومگو قصه زعشقی که دروغ است!
مرغ دل ما بس بوّدش هرچه شنیده!!!

______سه شنبه 6 خردادماه 1365 ف.شیدا
* اندیشه همه گیر مردمی همیشگی نیست زیرا همواره دستخوش دگرگونی بدست جوانانپس از خود است ورود جوانان به آرامی ، آرمانهای نو پدید می آورد ،و اگر آرمان گذشتگان نتواند خود را بازسازی کند ناگریز نابود می گردد . *ارد بزرگ
*گاهی هدف چندان دور از دید آدمی نیسست ولی باید کمی دور شد و آنگاه برگشت چه درخشان
هویداست . *ارد بزرگ

وگاه باید دوباره نگریست و ندیده های چشم را بازدید تا به موفقیت رسیدیا حتی قدمی بهتر وتازه تر برداشت:
ـــــــــــ حسرت ــــــــــ:
گذارم نام خود یکباره ؛حسرت؛
که شاید آورم ؛غم ؛ را به غیرت
زحرمان گر بخود نامش گذارم
نباید "غم " شود حیران ز حیرت!
چنان آورده غم بر روزگارم
که دیگر روز وشب برخود ندارم
چنان امید من درهم شکسته
که در* نومیدی خود درحصارم
ز دنیاوجهان حیرانم ومات
براین "بازندگی" هیهات ..هیهات!
که ناگه آنچنان روزم سیه شد
که منهم خود شدم جزئی ز امواّت!
گرفته آرزویم با جسارت
کمی ته مانده را غم کرده غارت!!
چنان روح ودلم در هم شکسته
که دل افتاده در رنج ومراّرت!
ولی نه....
ولی نه ( ازچه من از پا درافتم؟!)
چرا از عزم خود اینگونه گفتم؟!
بباید دل شود همچون نهالی
*که گوئی از دل *سنگی شکُفتم!*
بباید زنده باشم , پا بگیرم
نصیب خود زاین دنیا بگیرم!
نباید تن دهم بر ناامیدی
نباید دیده از فردا بگیرم
هنوزم در جهانم "زنده هستم"
هنوز از زندگی آکنده هستم!
به قلبی پر طپش در سینه *"هـستـم"!*
"چنین" باید شدن در زندگانی
که بتوانی دراین دنیا بمانی!
به شوقی زیستن راه امید است
"چنین " سرشاری از شور و جوانی

ـــــــــ اول بهمن 1362 شنبه ف.شیداــــ
واینگونه باید بود تا کیهان وکائنات نیز باتو همقدم شده وترا یاری دهند تا خود بسازی وزندگی خویش رابه رشد برسانی
*کیهان دارای ساختاری هدفمند است . این ساختار به آن پویایی بخشیده ،و برآیندی شگرف ، در آن بر جای می گذارد . *ارد بزرگ
پایان بخش * فرگرد آرمان *
به قلم فرزانه شیدا

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

گزیده ای از بهترینهای سخنان ارد بزرگ / نیما اسماعیل پور

گزیده ای از بهترینهای سخنان ارد بزرگ

نام کتاب : رهایی بی نقص ؟

گزیده ای از بهترینهای سخنان ارد بزرگ

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»


نیما اسماعیل پور

نیما اسماعیل پور

اسفند 1388




بزرگمردی که کلامش از خردی ناب و خالص سرچشمه می گیرد و همیشه سعی دارد از زهدان هستی رازی تازه و با طراوت به دنیا آورد تا به ادراک آدمی تفکری درست و پویا هدیه کند که این خاصیت بزرگان تاریخ است نکتهء بسیار مهم در سخنان این بزرگوار این است که کمترین و یا شاید هیچ تناقضی در گفتار وی مشاهده نمی کنیم بی شک پشت پردهء این افکار پرسشگری های بسیاری نهفته است که به گفته خود او پرسشگری حس کودکانه ای است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . "ارد بزرگ" ... اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . "ارد بزرگ"



آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند . ارد بزرگ


مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند . ارد بزرگ


پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . ارد بزرگ


تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . ارد بزرگ


به جای خود کم بینی و آرمان گریزی ، پای در راه نهیم که این تنها درمانگر دردهای زندگی ست . ارد بزرگ


هرگز هنگام گام برداشتن به سوی آرمان بزرگ ، نگاهت به آنانی که دستمزد خویش را پیشاپیش می خواهند نباشد ! تنها به توانایی های خود اندیشه کن . ارد بزرگ


همیشه بدنبال سرنوشتی بهتر برای خود باش ، و اگر کسب دانش آرمانت است هر آنچه در این مسیر رنج ببری ارزشش را دارد . ارد بزرگ


عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . ارد بزرگ


آنکه سختی نکشیده ، نرمی و بهکامی نخواهد داشت . ارد بزرگ


آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود . ارد بزرگ


دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ، باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست . ارد بزرگ


سرآمد دشواری و سختی دانایست و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست . ارد بزرگ


گیتی در جنگ و آوردی بزرگ در گردش است . اندیشه و تلاش خردمندان از یک سو و پوزخند اهریمن و روان دیوپیشگان از سوی دیگر ، معرکه این جهان گذارا است . ارد بزرگ


نرمش و سازگاری با گیتی از هر کمین دلهره آوری ، رهایی مان خواهد بخشید . ارد بزرگ


گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است . ارد بزرگ


مهم ترین رازهای نهان سیاست بازان ، چیزی جز پیگری اندیشه مردم کوچه و بازار نیست . ارد بزرگ


اگر نتوانیم به تبار خویش سامانی درست دهیم ، مانند این است که در خانه ایی بی دیوار زندگی می کنیم . ارد بزرگ


برآزنده نمی گوید کیست ! او می گوید چیستی ؟ و از چیستت تو را به آسمانها می کشاند . ارد بزرگ


برآزندگان بدنبال دگرگونی و رستاخیزند ، رشد در کمینگاه راه های نارفته است . ارد بزرگ


برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟... ارد بزرگ


سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند . ارد بزرگ


به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . ارد بزرگ


انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . ارد بزرگ


کشوری که گروه های هدفمند سیاسی ندارد انتخابات هر روز بیشتر به پستی می گراید . ارد بزرگ


ریش سفیدان ، زنجیر ارتباط نسل ها هستند . و خاندان بدون ریش سفید ، گذشته ای کم رنگ دارد و آیین های به جای مانده ، به هزار گونه ، تفسیر می شود . ارد بزرگ


صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند می گویند نیاز را باید از بین برد چون نیاز سبب دگرگونی می گردد و دگرگونی از دیدگاه آنان رنج آور است ! حال آنکه هدف آدمی از زیستن پیشرفت و درک زوایای پنهان دانش است .
بجای گوشه نشینی و خرده گیری باید با ابزار دانش سبب رشد میهن شد و امنیت را برای خود و آیندگان بدست آورد . ارد بزرگ


از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس . ارد بزرگ


کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند . ارد بزرگ


نادر شاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود . ارد بزرگ


بارزترین و گرامی ترین گرایش گاندی ، میهن پرستی او بود . ارد بزرگ


پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . ارد بزرگ


دشمنی به آدمی این زمان را می دهد که تواناییهای خویش را باز شناسد . ارد بزرگ


تندرستی پرشگاه روان بیدار است برای گشودن دروازه های پیروزی . ارد بزرگ


ادب ادب نمایه آغازین خرد است . ارد بزرگ


با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ . ارد بزرگ


باران مهرآسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند . ارد بزرگ


روزهای سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت . ارد بزرگ


آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ


هر حرفی راز نیست ، اگر سخنی را راز می دانید آن را به کسی نگویید و اگر گفتید دیگر نگویید این را به کسی نگو ! چرا که خود شما توان نگهداری آن را نداشته اید چه برسد به شنونده سخن شما . ارد بزرگ


گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست . ارد بزرگ


کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ، از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ


بزرگداشت کسانی دیدنیست ، که از دیدگان مردم بسیار دورند . ارد بزرگ


ستایشگری هنر است هنری که با آن می توان ناراست ترین آدمیان را هم دلپسند نمود . ارد بزرگ


آنکه خودخواه است توان ستایشگری و مهرورزی ندارد او بسیار تنهاست . ارد بزرگ


در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . ارد بزرگ


سرود طبیعت ضربانی ملایم و کشیده دارد . ارد بزرگ


نخستین دروازه بی باکی ، تهی شدن از دلبستگی هاست . ارد بزرگ


کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است. ارد بزرگ


استخوان بندی فریاد ، پاسخی ست به هزاران ستم بی صدا . ارد بزرگ


اندیشمند یگانه است و اگر از ترس سکوت نمود با آدمهای دیگر هیچ فرقی ندارد . ارد بزرگ


طبیعت ، آموزگار بزرگیست ، خردمندان از آن درس ها می گیرند . ارد بزرگ


جام عمر را جز با می دلدادگی به خرد و دانش پر مکن خرد در بستری طوفان زده رشد نمی کند . ارد بزرگ


تنها آغاز ها را باید جشن گرفت چرا که شیره جهان در رشد و زایندگیست . ارد بزرگ


پیمان با دستها و کاغذها بسته نمی شود پیمانها را با چشم ها هک می کنند . ارد بزرگ


تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجار همیشگی است . ارد بزرگ


خنده در ورای خود رازها در سینه دارد . ارد بزرگ


شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند . ارد بزرگ


فریبکار و نیرنگ باز هیچ پایگاهی نخواهد داشت آخرین و ترسناکترین درسی که خواهد آموخت تنهایی ست . ارد بزرگ


دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند . ارد بزرگ


فروتنی در برابر گردنکشان اشتباهی بزرگ است . چرا که این کار آنها را گستاختر و بی پرواتر می نماید . ارد بزرگ


بخت آدمی به گذشتگان ، آیندگان و جهان کهکشان ها گره خورده است . ارد بزرگ


فرمانروایان اگر خویی صوفیانه داشته باشند همواره دشمنان سرزمین خویش را افزون نموده و گستاخ تر می کنند . ارد بزرگ


خردمندان ترس را هم به بازی می گیرند . ارد بزرگ


آگاهی تنها راه رسیدن به آزادی ست . ارد بزرگ


آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود . ارد بزرگ


آنانی که به ناگهان رشد کرده اند همچون کسی اند که بر تنابی باریک در حال گذرند . ارد بزرگ


برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود . ارد بزرگ


پیش نیاز دلیر بودن بدنی ورزیده نیست ، گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند . ارد بزرگ


راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست . ارد بزرگ


نخستین کسی که در برابرش باید کُرنش کنی خویشتن خویش است . ارد بزرگ


خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است . ارد بزرگ


چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما جنبه آسمانی نیز پیدا می کند . ارد بزرگ


مهمتر از امنیت بیرونی ما ، امنیت درونی ماست . هیچ ارتشی نمی تواند نا امنی درون فرو ریخته مان را بهبود بخشد . تنها خود ما هستیم که می توانیم آن را سامان بخشیم . ارد بزرگ


هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است . ارد بزرگ


زمین هر روز هزاران هزار گل زیبا به ما ارزانی می دارد اما کمتر کسی زمین را می بیند . ارد بزرگ


آدمهای فرهمند و خودباور بدنبال کف زدن دیگران نیستند آنها به شکوه و ارزش کار خود باور دارند . ارد بزرگ


تنها با از خودگذشتگی برای دیگران می توان جاودانه شد . ارد بزرگ


خودخواه ، تجربه سخت تنهایی را ، پیش رو دارد . ارد بزرگ


نقادی که در انتهای ارزیابی خویش ، راه و شیوه درست را نشان نمی دهد یاوه گویی بیش نیست . ارد بزرگ


نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست . ارد بزرگ


کارمندان نابکار ، از دزدان و آشوبگران بیشتر به کشور آسیب می رسانند. ارد بزرگ


چه نشانی از بد اندیش بجاست ؟ هیچ . ارد بزرگ


ره آورد گفتگو با نادان دو چیز است : نخست از دست دادن بخشی از عمر و دیگری گرفتار شدن ، به افکار پوچ و بی ارزش . ارد بزرگ


اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری . ارد بزرگ


تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ


دل کیهان را اگر بگشاییم این سخن را خواهیم شنید ” هر کنشی واکنشی را در پی دارد ” پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود . ارد بزرگ


افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد . ارد بزرگ


اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ


آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ


میان اشک مرد و زن فاصله و بازه ای از آسمان تا زمین است . ارد بزرگ


آنکه می گوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد با کسی که همه چیز را اهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد . برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتار آمدن است تنها کسانی خوبی را خوب می بینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند . ارد بزرگ


شاگردانی که بدون نوآوری ! همواره سخن استاد خویش را تکرار می کنند هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی ، ارمغان نمی آورند . ارد بزرگ


شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ


سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ


مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد . ارد بزرگ


با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید . ارد بزرگ


اگر غرورت را گم کرده ایی به کوهستان رو ، و اگر از جنگ خسته ایی به دریا . ارد بزرگ


باور بدبختی از خود بدبختی دردناکتر است . ارد بزرگ


اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند . ارد بزرگ


بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است . ارد بزرگ


آنکس ، رستاخیز و دگرگونی بزرگی را فراهم می آورد که پیشتر بارها و بارها با تصمیم گیری های بسیار ، خود ساخته شده است. ارد بزرگ


توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید. ارد بزرگ


همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد . ارد بزرگ


آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند . ارد بزرگ


سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند . ارد بزرگ


هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست . ارد بزرگ


دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی ست . ارد بزرگ


صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد اما بیشتر بدترین گونه آن ، که همان رو راست پند گفتن است را برمی گزینیم . ارد بزرگ


جز نامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست . ارد بزرگ


آنکه فکر می کند با گذشتن از زندگی خویش می تواند همه را دلشاد دارد و مخالفی هم نداشته باشد ! سخت در اشتباه است . ارد بزرگ


بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است . ارد بزرگ


آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است . ارد بزرگ


دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. ارد بزرگ


سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد . ارد بزرگ


این سخن پذیرفته نیست که : “پیکر بزرگترین زندان روان آدمی است” باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد . ارد بزرگ


در پایان کوچه بن بست زندگی ، بارها و بارها ابله هان را دیدار خواهی کرد . ارد بزرگ


پرسشگری حس کودکانه ایی است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت . ارد بزرگ


پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است . ارد بزرگ


آنکه پرسشهای پراکنده در وادی های گوناگون را همزمان می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند . ارد بزرگ


دانش امروز فر بسیاری در پی داشته ، اما نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را بزرگان خردمند به ما می بخشند . ارد بزرگ



۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

شعر جاودانه ارد بزرگ سروده شاعر برجسته کشورمان فرزانه شیدا

ارد بزرگ Orod Bozorg / Great Orod

برای دیدن پوستر در اندازه بزرگ بر روی تصویر بالا کلیک کنید


اُرد بزرگ


دراین دنیای وانفسا

گهی ویران گهی شیدا

گهی آواره ی دهری

گهی جا مانده در دنیا



رهم تاریک و گه خاموش

نه گرمی های یک آغوش

چه افسرده رهی رفتم

به قلبی خسته و مدهوش



نه نوری در ره تارم

نه شمعی در شب زارم

نه مهری تا که جان گیرد

درآن قلب ِ گرفتارم



دراین ره وه چه بیهوده

نه دلخوش یا که آسوده

رهی رفتم , بسی گُمره

به دل صد غصه آلوده



بناگه نور رخشانی

توگوئی در زمستانی

بدل گرمیِ بودن داد

به دل زآن درد و ویرانی



از او بس پرس وجو کردم

ز او دل زیرورو کردم

به عشقی با کلام او

به" شیدائی "چه خو کردم



کلامش آسمانی بود

چو اکسیر جوانی بود

به نامش " زندگانی " بود

و " نام او جهانی" بود



سخن از "مرد " دوران است

چو فکرش مایه ی جان است

میان هرکلام او

تو گوئی راز پنهان است



در این دنیا دراین برزن

ز نام "او" بگو با من

بخوان" اندیشه ی" او را

به عشق دل, ز جان و تن



بگو: " اُرد بزرگ " ما

چه می گوید در این دنیا

"کلامِ او" چو آئین است

سخن در هر سخن گویا



سخن؛ حرفِ منو ما نیست

سخن ,از رنجِ فردا نیست

سخن," اندیشه ای ناب "است

چنین "اندیشه "هرجا نیست



کلامش روح جاویدان

وجودش مظهر ایمان

خدای فکر و اندیشه

به نام " اُرد" این ایران



کلامش روح هر شادی

به ویرانی چو" آبادی"

بخوان در هر کلام او

پیام سرخ "آزادی"



پوستر شعر استاد فرزانه شیدا با عنوان "ارد بزرگ" با کفیت خوب و حجم 308 کیلوبایت در لینک های زیر قابل دریافت است

http://avaxtm.com/out.php/i24415_ORODBOZORG.jpg

http://www.freeupload.com.au//uploads/2/OROD BOZORG.jpg

پوستر شعر استاد فرزانه شیدا با عنوان "ارد بزرگ" با کفیت بسیار بالا و حجم 788 کیلوبایت در لینک های زیر قابل دریافت است

http://avaxtm.com/out.php/i24420_ORODBOZORGnew.jpg

http://www.freeupload.com.au//uploads/1/OROD BOZORG new.jpg




پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان