۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

نامهای زیبای ایرانی با معنی های انها

آرمیلا نام دختران در ایران باستان
آرمیتان شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آروشا درخشان – نورانی – باهوش
آرتا نام شهر در زمان زند که به روی دختران میگذاشتند
ارنواز شخصیتی در شاهنامه و دختر جمشید
آرتمیس گوینده راستی- نام دریاسالار زن
آرتنوس صادق – راستگو – نام دختر داریوش
آسا نام دختر شاپور دوم ساسانی- بزرگ و علیحضرت
آتاناز نامی ایرانی
آتنا نامی ایرانی
آتوسا دختر کورش بزرگ همسر داریوش بزرگ مادر خشیار
آتوشه نام عمه یا خاله شاپور شاه
آوید نامی ایرانی
آویسا آب پاک و تمیز
آیدا همچون ماه و مهتاب
آیدان چهره زیبا همچون ماه – آیسان
آیلا نور ماه و مهتاب- آیناز
آذرمهر آتش مقدس ایرانیان- آذرمینا
آذرنوش نام زنان ساسانی و همچنین آتش مقدس ایران
آزیتا نام شاهزاده – ملکه و پرنسسز در ایران
آرش نام قهرمان وطن پرست ملی ایران
آراد نام فرشته
آرآسب نام کورش اول
اَفشین نام یکی از شاهزادگان ساسانی که به بابک خرمدین خیانت کرد
آبتین شخصیتی در شاهنامه – پدر فریدون
آترین نام یکی از پادشاهان خوزستانی در زمان داریوش بزرگ
آرتاباز نام فرمانده ارشد گردونه های کورش بزرگ
آرتام نام والی فریگیه در زمان کورش بزرگ
آریاداد برخواسته از نسل آریا – داده شده آریایی
آرتین نام هفتمین پادشاه ماد
آریا نام فرمانده ارتش کورش بزرگ در جنگ کوناکزا
آریامس آریای بزرگ – از شاهزادگان سغد در زمان اسکندر گجستک
آریوداد ایرانداد اوستا
آریومهر از سرداران داریوش سوم
آلیش قابل اشتعال
آمیتریس نام دختر داریوش دوم و همسر خشایارشا
آموتیا نام دوشیزه در زمان زندیه
آناهیتا نام فرشتگان اهورامزدا
آندیا همسر اردشیر اول
آنیتا نام دختران در زمان زند- به معنی پرورش گیاه
آیوت یکی از بهدینان در فروردین یشت
آرتامن از همپیمانان داریوش بزرگ در براندازی بردیا
آریاناز نامی ایرانی
آذرگون دختران در زمان اشکانی ویس و رامین
آریارمن از نخستین پادشاهان ایران در ۲۶۰۰ سال پیش – نیای داریوش
آرتاباز یکی از فرماندهان کورش بزرگ
آذرمهر آتش مهر
آرتونیس دختر ارته باذ و خواهر برسین
آرمه به معنای فروتنی – پاکی – نگهبان زمین
آذرمیدخت دختر همیشه جوان – دختر خسروپرویز – زنی که شاه شد
آسیمن نامی که همان سیمین امروزی است
آماستریس دختر داریوش سوم
اَدرک دختر یزدگرد سوم ساسانی
اَردویسور فرشته آب در ایران باستان
آرته دخت شهبانو اشکانی همسر اردوان
اَرشیت دوست ترین – نامی از دوره هخامنشی
اَمِستریس شهبانوی خشایارشا
اوراشی زن پسر سیامک
آتری به معنی آتش – از نامهای باستانی
آپامه خوشرنگ و زیبا – دختر اردشیر دوم هخامنشی
آرتا از نامهای باستانی
آندیا زن اردشیر درازدست شاهنشاه هخامنشی
آئیریک نیای یازدهم زرتشت
آئین کیش – راه و روش
آئین گُشنَسب سپهبد ایرانی در نبرد با بهرام چوبینه
آپاسای منشی شاهنشاه شاپور یکم ساسانی
آتروترسه پسر اسفندیار
آتروپات سردار ایرانی که والی آذربایجان بود – سردار داریوش
آترونوش آذرنوش – پاکدین زرتشتی
آرتاپارت نگهبان ویژه کوروش بزرگ
آرتام یکی از والی های شهنشاهی کوروش بزرگ
آریاز راهنما و راهبر – نامی اوستایی
آبنوش از زنان ویس و رامین
آپاما دختر سپیتمن سردار ایرانی
آرتادخت وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستون دختر کورش بزرگ – زن داریوش
آرگون شهبانوی اردشیر یکم هخامنشی
آروکو فرزند کوروش هخامنشی
آریابد نگهبان و سردار سرزمینهای آریایی
آریاراد پسر آریامنش پادشاه کپدوکیه
آیوت یکی از بهدینان زرتشتی
اَرتاریا پسر خشایارشاه
اَرتامن از متحدین داریوش بزرگ بر ضد مغ دروغین
اَرتاوند فرمانده ناوگان خشیارشا
اَرتور در کتاب ماتیکان هزاردستان از برزگان بوده است
اَرتَمَن یکی از سرداران ماد در روزگار کوروش
اَرتَبرزین در اوستا یعنی برترین راستی – سرداری هخامنشی
اَردین راستین و بزرگوار
اَرزین فرمانده امپراتوری ایران در حمله اسکندر گجستک
اَرسیما نماینده داریوش سوم برای گفتگو با سکندر ملعون
اِستاتیرا همسر داریوش سوم
اشتوکان نامی اوستایی و رقیب زریر
اشاداد کسی که از راستی و نیکی سود جسته است
ائیریه من ایران منش در روزگار ساسانی
ادیشه نامی از سرداران کورش بزرگ
اُمید یا اُمیت – از نویسندگان دینکرد زرتشتیان
افروز
آریانا متعلق به نسل آریا
اشکان شاهان سلسله اشکانیان
اوتانا هم پیمان داریوش اول
ارشان شاهزاده در نزد ایرانیان و فرزند اردشیردوم
ارشام نام پدر بزرگ داریوش بزرگ
ارشانوش از نام نامه نخعی
ارشین از شاهدخت های هخامنشی
ارشنوش نام نامه نخعی – نام باستانی
ارشکان کنیه فرهاد دوم و اردوان دوم شاهنشاه اشکانی
ارد نام پادشاه اشکانی و همچنین اندیشمند بزرگ معاصر ارد بزرگ
اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانیان – اردشیر بابکان
اردوان نام شاهان پارتی و برادر داریوش اول
اردا نام کشیشی در زمان ساسانیان
ارشاما نام پدر بزرگ داریوش اول
ارشک نام اولین پادشاه سلسله اشکانیان
اریکا مرتبط با زمین
افرا ستایش کردن
افشید شکوه خورشید
انوشه نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی
الیکا مادر زمین – شکوفه – نام دهی در شما ایران
الیا نام گل
الیزه نام مکانی در رودبار
المیرا فدا کننده
ایرسا رنگین کمان
اوراش فرزند کوچک اردشیر شاهنشاه ایران
اُوَرَش پسر اردشیر سوم
اُورداد از سرداران کوروش بزرگ
انوشیروان نام پادشاه دادگستر ایران
انوش جاودانه
انوشا خوشحالی و سرور و شادی
انوشک نام زنان در زمان ساسانیان- به معنی جاوید و ابدی

بکتاش شاه خوارزم
برسام به معنای آتش بزرگ
بامشاد از موزیسین های دوره ساسانی
بامداد پدر مزدک
بابک بابک خرمدین تندیس وطن پرستی ایرانیان
باربَد نوازنده و رامشگر مشهور خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی
برتهم از سرداران نامی ایران
برسام از سردارن یزدگرد شاهنشاه ساسانی
بیارش کی بیارش – همان آرمین شاهنامه
بهرو بهشاد – بهرخ – بهتاب
بینا دانا و بیننده
باتیس ازسرداران داریوش سوم در حمله اسکندر گجستک
باوَند از سپهبدان مازندران
بَردیا – بَردیه فرزند کوروش بزرگ
بروسا پدر بهرام – از موبدان یزد
بَستام برادر زن هرمز چهارم ساسانی
بهداد نیک آفریده شده
به رَوِش نیکترین راه – بهترین انتخاب زندگی
بیارش کی بیارش – همان آرمین شاهنامه
برسین دختر داریوش سوم که اسکندر با او ازدواج کرد
بهنوش خوش مشرب – مطبوع – دلپذیر
بهشید نامی ایرانی به معنی بهترین روشنایی
بیتا زیبا و خوش چهره
برسین زن ایرانی اسکندر گجستک

پارمیس نوه کورش بزرگ
پروشات در اوستایی به معنی بسیار شاد
پریزاد زن داریوش دوم هخامنشی
پورچیستا پردانش-دختر زرتشت-زن جاماسب
پانته آ شاهزاده ای که اسیر کورش بزرگ شد
پریساتیس همسر داریوش دوم و نام شاهزادگان
پارمیس دختر ارشد کورش بزرگ
پوریا از پهلوانان ایران زمین
پویان جستجو کننده راستی و درستی
پردیس باغ و بهشت – واژه پارادیز انگلیسی از همین است
پریوش پریزاد – پریسا – پریداد – پری تن
پُرشاد خواهر داریوش سوم هخامنشی
پری ویس دختری در ویس و رامین
پاپَک دبیر انوشه روان دادگر و بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی
پاردیک پدربزرگ ساسان بنوشته کتیبه کعبه زرتشت
پِدرام نبیره سام – بدرود – شادباش
پرهام از نامهای ایران باستان – تازی شده اش ابراهیم
پِرشان از نامهای اوستایی به معنی رزمجو
پرشه جرقه – دختر ایرانی
پروشات همسر داریوش دوم

تورک پسر شیدسب پادشاه زابلستان از نوادگان جمشید شاه
تیران پسر اردشیر سوم پادشاه اشکانی ارمنستان
توشنامئیتی فرشته مهر و دوستی
تیتک از نامهای زرتشتیان امروزی
تنسر بزرگ روحانی زرتشتی که اوستا را گرد آوری کرد
تهمتن بزرگ پیکر و دارنده اندام نیرومند
تیرداد پادشاه رمنستان- پادشاه اشکانی
تیگران از سرداران نامی خشیارشا – پادشاه ارمنستان
تارا ستاره
تناز مادر لهراسب – دختر آرش کمانگیر
تینا عاشق نوازش

جمشید سومین شاه پیشدادی در حدود ۶۰۰۰ سال پیش
جاماسب حکیم و فیلسوف ایرانی و داماد زرتشت اسپنتمان
جویان از شخصیت های شاهنامه
جهانگیر پسر رستم ذال
جاماسبه شهبانوی اردشیر درازدست

چیستا فرشته دانش و خرد
چوبین کنیه بهرام سپهسالار ارتش هرمزد انوشیروان

خشایار شاهنشاه ایران و فرزند داریوش بزرگ
خسرو در اوستا به معنی نیکنام – شاهنشاه ساسانی

دادمهر فرستاده شهر از طرف فرشته مهر
دارمان خسرو پرویز شاه ایران
داریوش شاه شاهان – شاههنشاه بزرگ تاریخ ایران
دارا نهمین پادشاه کیانی – پسر رستم – داریوش
دانوش دیانوش دوانوش – دارنده جاودانگی
داتام فرمانده ایران در کاپادوکیه
داریو از پادشاهان ایرانی در زمان پایان دوران سلوکیان
دانین از خاندانهای ایرانی
دیااکو پادشاه ماد ایرانی
داماسپیا شهبانوی اردشیر یکم
دینا نامی ایرانی
دل آسا نامی ایرانی
درسا همچون مروارید

راتین رادترین-با داد و دهشترین-از سرداران ارشیر دوم
رسام نام پیکرنگار بهرام گور شاهنشاه ایران
رامین از فرزندان کیخسرو و برادر رامی
روزبه یا روژوه- وزیر بهرام شاهنشاه ساسانی
روشاک از سرداران ایرانی در جنگ با اسکندر گجستک
راتین از سرداران اردشیر دوم – رادترین مرد
رام برزین پیشکار دربار انوشیروان دادگر
رایش پسر زادشم
رتوشتر برادر بزرگ اشو زرتشت
ریوشاد نامی ایرانی
ردیمه همسر کمبوجبه – شاهزادگان هخامنشی
رکسانا دختر داریوش دوم
رُدگون مادر داریوش اول – پرنس در اشکانیان
رائیکا پسندیده و دوست داشتنی
رادنوش بانوی شهرین
رائیکا پسندیده و دوست داشتنی
راتا فرشته بخشش و مهربانی در وندیداد

زرشام دختری از خاندان جمشید
زوپیر همپیمان داریوش بزرگ که گوش و بینی خود را در فتح بابل برید

ژوپین نام فرزند کیکاوس
ژاله اشک

سیاوش فرزند کیکاوس – شخصیت اسطوره ای ایرانیان
سورنا فرمانده نظامی اشک سیزدهم پادشاه اشکانی
سام پدر بزرگ رستم
سپنتا نامی مقدس در ایران باستان
سپاکو همسر مهرداد چوپان که کوروش بزرگ را پرورش داد
سَتوِش ستاره باران
سریرا زیبا – خوش چهره
سندوس خواهر خشایارشاه
سی سی کام کامروا – مادر داریوش سوم – دختر اُستان برادر اردشیر دوم
سیندخت دختر مهراب پادشاه کابل
سامیار از نامهای کهن زرتشتی ایران
سپاکو زن مهرداد چوپان که کورش بزرگ را تربیت کرد
سپنتا مقدس ایرانی
ساینا سیمرغ
سپند مهر در اوستا سپنته میتر – قاتل خشایارشا
سپهرداد در اوستا سپیتریدات – داده خداوند
سپیتا از درباریان آستیاگ ماد
سروش گوش دادن به صدای وجدان – پیک ایزدی در دین بهی
سهراب تابش سرخ – پسر زال
سیامک پسر کی کاووس
سینا در اوستا سَئنا – از پیروان زرتشت

شاه بهرام نام زرتشتیان امروزی – نام بهرام گور
شروین از شاهان باوندی
شهروی چهره شاهانه – از موبدان ساسانی
شیروان از شاهان شیروانی ایران
شیروی از شاهان ساسانی
شراره از نامهای رایج امروزی
شاهیده پارسا – پرهیزکار
شیددخت دختر روشنایی و نور
شهداد داده شده از شاه
شایگان مرد بزرگ
شاهین سردار بزرگ خسرو پرویز از خاندان وهمنزاد
شهروز وزیر شاهنشاه شاپور
شیراک پدر هرمزد – نگارنده کعبه زرتشت

فرهود پسر زیبا
فَرَوَهَر نماد مقدس انسان بالدار از دوره ما قبل زرتشت
فریان نام یکی از شاهان گذشته
فَربُد به معنی راست و درست
فرمنش از پادشاهان ایرانی در گرجستان
فرامین از پادشاهان ساسانی
فرزام لایش و شایسته
فرزین نامی ایرانی
فَرَه وَشی سمبول ملی ایرانیان همان فَرَوَهَر است
فرورتیش دومین پاشاه ماد در بیستون نیز نامش هست
فرهاد نام بسیاری از شاهان ایرانی – فرهاد عاشق شیرین
فرنوش از نامهای رایج امروزی
فرنو مادر بزرگ اشو زرتشت
فرگون نام زنان در ایران باستان

کارین از خاندانهای اصیل ایرانی همان کارن
کامیار نامی ایرانی
کُردان پسر مرزبان
کورش بنیانگذار شاهنشاهی و حقوق بشر جهان
کیخسرو از شاهان پیشدادی – فرزند سیاوش- نوه کیکاوس
کیان ستاره
کامبیز یا کمبوجیه یا کامبوزیا فرزند کورش بزرگ
کی آرمین پسر کی قباد
کیازند نامی ایرانی
کیانوش برادر شاه فریدون پیشدادی
کیوان پسر موبد سروش
کیومهر نامی ایرانی
کارن فرزند کاوه – شخصیت ایرانی در شاهنامه- یکی از خاندانها
کیارش دومین پسر کیغباد- پسر کی اپیوه
کیانوش برادر فریدون شاه پیشدادی
کیانمهر کیامنش – کیافر – کیانزاد
کیانا برخواسته از نسل کیانیان
کاساندان همسر کورش بزرگ
کتایون مادر اسفندیار در شاهنامه

گلدیس از واژه اوستایی دَئسه به معنی همچون گل
گشتاسب از شاهان ایران باستان
گودرز پهلوان اسطوره ایی تاریخ ایران
گیو پسر گودرز

لُهراسب پسر کیخسرو شاه کیانی
لبینا نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران
لیدا مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
لیشام از وطنپرستان دیلمی

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی
مهشید مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
ملیسا مرهم – نام زنبور عسل در یونانی
ماندان ماندانا – مادر کورش بزرگ – همسر کمبوجیه اول
مرسده ملکه در ایران
میترا فرشتگان مقدس ایران باستان
مازیار از سرداران مادی کورش بزرگ – ماه یزد یار – همسنگر بابک
مزدک از نامهای دوران هخامنشی – آفریننده مزدا – آئین آورنده مزدکیان
مهراب پادشاه ایرانی در کابل و پدر رودابه
مهران همان میتران – از خاندانهای اصیل ساسانی
ماندوی شهبانوی اردشیر سوم شاه ارمنستان
مهدیس از ماه دیس گرفته شده است به معنی گل چهره
مهرو به معنی چهره ای همچون ماه
مهدخت به معنی دختری همچون ماه
مهر آریا مهر دختر آریایها
مهر آئین کیش مهر ایرانی
میرتو از زنان شاهنشاهان هخامنشی
مهرک نام شاپور اول
مهراشک نام ایرانی
مهرساد نام ایرانی
مکابیز نام ایرانی
مهر نوش نامهای رایج امروزی
مانی نقاش دوره ساسانی که دعوی پیغبری کرد
مِهربُد نامی از دوره هخامنشی
مهیار نامی ایرانی

نازنوش نامی ایرانی
نیسا دختر یکی از شاهان پارتی
نیوشه نیوشا- گوش دهنده- نوشه
نوشا پرنس در زمان ساسانیان
نیکا نام رودخانه ای در ایران
نائیریکا بانوان پارسا در دین زرتشتی
نوشید مادر مانی نقاشی در دوره ساسانی
نِیشام فرشته نگهبان آذرخش
نرسی از شاهان ساسانی
نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت
نیما از دانشمندان ایرانی
نیوتیش برادر کوچک اشو زرتشت
ناهید اناهیت – اناهیتا – فرشته آب
نیسا دختر مهرداد و خوهر میترادات اشکانی
نیشام نام فرشته نگهبان آذرخش
نوشید نام مادر مانی نقاش که خود را پیامبر نامید

ورتا نامی به معنی گل
ویس معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
ویرا ویشکا- ویدا – ویستا
وارتان یکی از شاهان ایران
وانوشه نام گل
وستا پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ
ورجاوند نورانی – مقدس – دارای احترام
وَندا امید – آرزو – سپهبد تبرستان
وَهرام همان بهرام
ویسپار هم پیمان داریوش بزرگ در براندازی مغ دروغین

هورام واژه ای به معنی خوش رام – خنده رو
هُرمُز نام بسیاری از شاهان ایران
هژبر شیر
هومان پسر ویسه و برادر پیران
هیراد ظاهر سالم و زیبا
هیتاسب از فرمانده هان داریوش بزرگ
هیربد روحانی گذشته ایران در زمان زرتشت
هژیر یکی از پهلوانان ایرانی
هما هفتمین پادشاه کیانی – دختر کیگشتاسب

یوتاب خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین یا یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین


منبع : مجله الکترونیکی سده لنجان

http://www.sedehlenjan.com/?p=497

فهرست 3 جلد از کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ / بقلم فرزانه شیدا

فهرست 3 جلد از کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ / بقلم فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه




فهرست دوم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ نوشته فرزانه شیدا


کتاب بعد سوم آرمان نامه



جلد یکم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ نوشته فرزانه شیدا


کتاب بعد سوم آرمان  نامه



فرزانه شیدا نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه

فرزانه شیدا / شاعر /محقق و پژوهشگر ایرانی

فرزانه شیدا
شاعر ، پژوهشگر و نویسنده پیشتاز ایرانی مقیم کشور نروژ
او در عرصه شعر صاحب سبک بوده و از این بابت جزو شاعران معدود و برتر قرن حاضر است
دوری از وطن باعث شده است این شاعر برجسته آنگونه که شایسته است مورد تجلیل قرار نگیرد
او شاعری آزاده و میهن دوست است .
در مورد " یازده جلد کتاب بُعد سوم " نکته ایی را باید یادآوری کنم و آن بیماری سخت و وحشتناک درد های عضلانی بود که هر دو دست این ادیب کشورمان را به شدت آزار می داد اما او با وجود سختی های بسیار ، به عشق سرزمین خود این کتاب را به پایان رسانید .
جا دارد از طرف خود و همه ایرانیان آزاده به فرزانه شیدا ، جواهر ادب و هنر ایرانزمین خسته نباشید گفته و سپاسگذاری کنم . آرزوی بهبودی هر چه زودتر برای او می کنیم .

امیر همدانی 1388


فهرست جلد سوم کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ نوشته فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه




فرزانه شیدا نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه

فرزانه شیدا / شاعر /محقق و پژوهشگر ایرانی

فرزانه شیدا
شاعر ، پژوهشگر و نویسنده پیشتاز ایرانی مقیم کشور نروژ
او در عرصه شعر صاحب سبک بوده و از این بابت جزو شاعران معدود و برتر قرن حاضر است
دوری از وطن باعث شده است این شاعر برجسته آنگونه که شایسته است مورد تجلیل قرار نگیرد
او شاعری آزاده و میهن دوست است .
در مورد " یازده جلد کتاب بُعد سوم " نکته ایی را باید یادآوری کنم و آن بیماری سخت و وحشتناک درد های عضلانی بود که هر دو دست این ادیب کشورمان را به شدت آزار می داد اما او با وجود سختی های بسیار ، به عشق سرزمین خود این کتاب را به پایان رسانید .
جا دارد از طرف خود و همه ایرانیان آزاده به فرزانه شیدا ، جواهر ادب و هنر ایرانزمین خسته نباشید گفته و سپاسگذاری کنم . آرزوی بهبودی هر چه زودتر برای او می کنیم .

امیر همدانی 1388


*آموزگار*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آموزگار*

کتاب بعد سوم آرمان نامه



●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد آموزگار●
در فرگردهای گذشته بسیاردرمورد نقش مهم آموزگار در زندگی انسانها صحبت به میان آمد ونیز بارهاگفته شد که بهترین شکل سازنده گی درست انسانی تربیت درست وریشه داروبااصالت فرهنگی در زمانی میتواند رشد درست و مثبت خود راداشته باشد,که,این روندتعلیم وتربیت در کودکی واز زمان طفولیت آغاز گردد درسالهای اول,زندگی کودک تا دوره 3 سالگی شخصیت اولیه کودک شکل میگیرد ودولتها وکشورهای متعدد دنیا نیز بر آگاهی به اینکه,جامعه ای دارای فرهنگی رشد کرده ومثبت خواهد بود که ساختار وریشه ی اولیه آن محکم وپابرجا وبدرستی تربیت وپرورش داده شود.لذا,ازدوران کودکی,چه دریاری خانواده,چه درمهدکودک ومدرسه مشاورین واموزگاران متعددی رادراختیار مردم قرار میدهند وآموزگار نیز تنها با گذراندن دوره تربیت معلمی ویادگاری فنون تحصیلی درجایگاه معلم مهدکودک ودبستان وآموزگارو...تاآخرین سطح تحصیلی وعلمی مستقیم ودر پایان دوره تحصیلی خود به محل کار اعزام نمیگردد بلکه پیش ازآن وحتی,درطی هرسالها بارها به کلاسهائی برای,آموزش فرستاده میشود که لزوم دانش آن برای معلم راضروری میشناسند.ازجمله کمکهای اولیه,رفتار با کودک ووالدین ,کلاسهای ساده اما جامع روانشناسی درسطح ساده,در موردرفتارمتقابل با کودک ووالدین, یادگیری کمکهای اولیه ی آتش سوزی وزلزله,ودیگرموارد بلاهای طبیعی... وسالیانه نیز بطور مجزا,هرآنچه راکه,به مِتُدوروش آموزش وآموزگاری وپرورش کودک وآموزشهای نوین افزوده گردد ویا حتی کتابی به دسته کتابهای مورد نیاز دبستان ومهدکودک اضافه گردد توسط کلاسهائی به معلمین آموزشهای لازمه,داده میشود,درنتیجه آموزگار درسطح زیادی خودفردی بسیار تحصیل کرده ودرسطح بالائی آموزش دیده ومجرب وحرفه ای ست.درواقع درهرسازمانی در هرکار وهر حرفه ای نیزهم باشد اینگونه اموزشهای مهم سالیانه داده میشود دررابطه با مدد رسانی های اولیه ومقابله با اتش ودیگربلایا..., وهمچنین رفتار متقابل با دیگران , بااینوصف مشهوداست,که جامعه ای که,سالیانه بارهاوبارها به آموزشهای سالیانه ی دولتی ومردمی در همه سطوح کار وزندگی پرداخته واقدام کرده,وهزینه کند ,دارای افرادی,درجامعه خواهد بود که بیشترین دانش های لازمه در سطح زندگی روزانه را,بخوبی آموخته,وهمگان قدرت یاری یکدیگر را چه در مددجوئی,چه کمک رسانی بهم,رادارندواین خود یک خوشبختی ست که انسان بداند در پیرامون خود همگان قادر هستئد که دروقت نیاز ودر اتفاقات ناگهانی یاری دهنده ی انسانهای دیگر به شکل علمی ودرست آن باشند.
____ گفتار اندر پروردن فرزندان ____
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت
پسر چون زده بر گذشتش سنین
ز نامحرمان گو فراتر نشین
بر پنبه آتش نشاید فروخت
که تا چشم بر هم زنی خانه سوخت
چو خواهی که نامت بماند به جای
پسر را خردمندی آموز و رای
که گر عقل و طبعش نباشد بسی
بمیری و از تو نماند کسی
بسا روزگارا که سختی برد
پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش برآر
گرش دوست داری بنازش مدار
به خردی درش زجر و تعلیم کن
به نیک و بدش وعده و بیم کن
نوآموز را ذکر و تحسین و زه
« ز توبیخ و تهدید استاد بّه »
بیاموز پرورده را دسترنج
وگر دست داری چو قارون به گنج
مکن تکیه بر دستگاهی که هست
که باشد که نعمت نماند به دست
بپایان رسد کیسهٔ سیم و زر
نگردد تهی کیسهٔ پیشه‌ور
چه دانی که گردیدن روزگار
به غربت بگرداندش در دیار
چو بر پیشه‌ای باشدش دسترس
کجا دست حاجت برد پیش کس؟
ندانی که« سعدی» مرا از چه یافت؟
نه هامون نوشت و نه دریا شکافت
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا
هر آن کس که گردن به فرمان نهد
بسی بر نیاید که فرمان دهد
هر آن طفل کو جور آموزگار
نبیند، جفا بیند از روزگار
پسر را نکودار و راحت رسان
که چشمش نماند به دست کسان
هر آن کس که فرزند را غم نخورد
دگر کس غمش خورد و بدنام کرد
نگه‌دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بی ره کند چون خودش
____ بوستان سعدی_____
بااین تفضیل نقش معلم که خود آموزنده اصلی در آموزش بسیاری از علوم است آشکار میگردواینکه معلم میتواند یک کلاس ویک دوره تحصیلی ودانش آموزان ودانش پژوهان دوره خود را رو به نیستی برده یا به اوج برساند, چراکه تشویق وتنبیه و رفتار او در محصل درهر سنی بی تاثیر نیست وبسیارند معلمینی که مشکلات زندگی خود را نیز به سر کلاس درس برده وناراحتی های بسیاری از طریق رفتاری وبا عملکردههای نادرست برای شاگرد ومحصل خودبه کلاس آورده و مشکلات فراوانی برای شاگردان ایجاد میکنند یا معلمینی که خود نیازبه استراحت داشته وانسانهای کاملا سالمی ار لحاظ جسمی یا روحی نیستند وتدریس آنان تحت تاثیر شرایط جسمی وروحی صدمه های جبران ناپذیر ی رابر کودکان یا محصلین دوره های بالاتر وارد می سازد چراکه بنحو احسن به یاد دادن وتدریس نپرداخته ومحصل یا از دیگران عقب میماند یا مردود میشود یاحتی دیده شده که ترک تحصیل میکند. ازاین موارد ذکر شده در پیرامون من در ایران بسیار اتفاق افتاده است وشاهدآن بوده ام و وقتی که به ریشه درد محصل نزدیک شدیم به اسم وعملکرد کاری وشکل تربیتی وتدریس معلم رسیده ودریافتیم معلم باعث این دلسردی یا مردود ی یا شکست شاگرد بوده است.متاسفانه قدرت معلم درایران و همچنین مدیران مدارس بحدی ست که هیچ شکایتی راه بجائی نبرده و معمولا طرف وجانب معلم, نادرست وبقولی نامعلمی که نام معلمی براو شرم است گرفته میشود وفرزندان ما که نسل آینده ی ماهستند بااینگونه انسانها درحریم مقدس دانش وتربیت وآموزش وپرورش به جمع بی سوادانی,می پیونددکه یا ترک تحصیل کرده یاسواد درست آموزشی رادریافت نکرده اند,وبه راههای مختلف ،مدارک بی ارزشی را تا سطح آخر تحصیلی داراهستند وزمانی که درخارج,از کشوربه شکل بورسیه,وارد دانشگاههائی میشوند درحد یک دیپلمه نیز یارایی وکشش تحصیلی در رشته دانشگاهی,خود را,دارا نیستندو بااینکه مهندسی یا حتی لیسانس خود را نیز دردست دارند نمیتوانند جوابگوی ساده ترین سوالات رشته تحصیلی خودباشند بدترین آن رشته های مهم شیمی ست که ساده ترین فرمولها را نیز نمیدانند ومن از طریق دوستی لیسانسه دررشته شیمی که درنروژ فارغ التحصیل شده بود میشنیدم کهفلان ایرانی که یا بابورس تحصیلی آمده است وویزای تحصیلی را دراست در آزمایشگاه دانشکده چگونه شرمزده برجا مانده است که,نتوانسته محلول ساده ای را,ترکیب یا حتی نام آنرا بگوید وازدیگر ضعفهای بسیار مهم دانشجویان وفارغ التحصیلان ایرانی درخارج از کش.ور که بسیارتعجب آوراست ضعف شدید آنان در زبان انگلیسی ست چراکه کسی که,مدرک دیپلم را دارا باشد,درحدمکالمه ای ساده ودرحد روزمره گی می بایست قادربه صحبت باشد .
درحالی که خودمن وقتی دیپلم خودرا گرفته بودم باوجود شدت علاقه ام به زبان واینکه شاگرد بدی درزبان نبودم.اما بسیار بروی زبان انگلیسی خود بعلت علاقه شخصی کارمیکردم وپبیش از خروج ازایران در سطح وسیعتری شروع,به خواندن کتب اموزش زبان کردم تا درسطح امروزی یک شاگرد دیپلمه درخارج بتوانم در بدو ورود به نروژ صحبت کنم واینن تنها یاور من در بدو ورود بود که زبان نروژی نمیدانستم ومیبایست بگونه ای زندگی راتا رفتن به کلاس زبان میگذراندم وگلیم خودرا,از آب بکشیدم,امادر سطح دانشگاهی,این کمبودعمیق تروزشت تر بنظر میرسد چراکه یک لیسانسه ایرانی در بدّو, ورودبه دانشگاه های غرب در هر رشته ای که میباشد بازمی بایست دوسال تحصیلی را بگذرانند تادرجوامع اروپائی مدرک آنان بعنوان لیسانس یا فوق دیپلم یادیگر مدارک پذیرفته شود وبسیار دیده ام که در سطح اموزشی بخصوص از لحاظ زبان انگلیسی شخص بامدرک مهندسی ولیسانس,آنقدر ضعیف بوده است,که درفکراستادان دانشگاه,اینگونه نقش بسته است,که این مدرک یا جعلی وخریداری شده است, یااینکه,این شخص از طریق تقلب تواسنسته است مدرک بگیرد واینگونه کمبودها در سطح کلاسی نیز اثر میگذارد چراکه وقتی زبان بلد نباشی ودردانشگاهی, درکلاس باشی,روزی درس به زبان انگلیسی ست فردا نروژی والبته با,دانستن انگلیسی کامل,استاد میتواند به شخصی که توریست کشوراوست تاحدودی, درسهای زبان کشور خودراآموزش دهد.امااگراین راهم نداند,هم مبلغ شهریه پرداختی خودرا,ازکف داده است,هم مزاحم دیگر دانشجویان واستادان,درسطح کلاسی شده,وقتی که قادر نباشد لااقل به زبان انگلیسی ساده سوالات را پاسخ گوید یاسوالی بپرسد یا همگام با دیگران پیش برود وتزهای کلاسی راکه معمولا چند تا از آ«ها به شکل گروهیست ,راهم تحویل دهد وزمانی که کار گروهی باشد,این شخص با ضعف زبانی خودمشکل ساز,دیگر افراد گروه میشود چراکه درجائی بایدبنویسد,وکتبی تحویل دهد.درجائی میبایست شفاهی جوابگو باشدونمره ای که گروهی میگیرند وهرشاگرد نیز می بایست بخش خودرابدرستی,انجام دهدبر نمرات دیگر دانشجویان تائیر منفی میگذارد واین خشم گروه رابر میانگیزد,که تلاش خود راکرده,اما یکفرد ضعیف باعث پائین آمدن نمره ی همگی آنان میشود.این است که,تاجائی که دیده ام,تبصورت اجباری استادی شاگردان را باهم,درگروه نگذارد مسلم است که,دانشجو نروژی یا هر کش.ری سعی میکند,ازدوستانِ همزبان خود,درگروه,استفاده کند,که شناخت فرهنگی وزبانی او دریک سطح باشد وبااودچارمشکل نشود.بااین شکل بیشتر بیشتر به نقش سازنده استاد واموزگار ومعلم درسطح ملی خود پی میبریم وباید پرسید چگونه,فوق دیپلم, ولیسانسه ی کشور ما انگلیسی بلد نیست امامدرک دارد.چرامکالمه تااینحد ضعیف,است.اینها تماما,آبروی کشور ماست در دیگر کشورها که میبایست فکری جامع واساسی,درسطح ملی,ودرآموزش پرورش ودر محدوده های علمی کشوری بخصوص دانشگاههائی که دانشجو اعزام میکنند مورد توجه شدید قرارگرفته دانشجو را همسطح یک دانشجوی لیسانسه بالا کشیده,وازدانش رشته ی اووزبان اونیز مطمئن بوده سپس باو بورس تحصیلی,اهداگرددوتادرخارج ازکشورهم برای خودهم,دانشگاهها,هم استادان مشکل سازنباشدومهمتر ازهمه,نامِ خودایران,بعنوان کشوری ضعیف,ازلحاظ تحصیلی درمیان استادان برده نشود.درحالی که ما هنوز با مشکلات پیش وپاافتاده ای چون معلمی مواجه هستیم که,ازهمان سطح دبستان و راهنمائی ودبیرستان, شاگردان را,ازهرچه درس ومدرسه است,بیزار میکنندونسل آینده ی ما,توسط معلمی که کارآمد ویاحتی انسان,درست ومسئولیت پذیری,نیست وی تنهابرای نیاز به حقوق روزانه,به کلاس درس می آید,دچارصدمه ای میشود که متاسفانه در جامعه به یک دونفر شاگرد معمولی ختم نمیشود,که شایدهمان یک دوشاگردهم, برای خودکسی میشدند,اگر مورد بی مهری وبیتوجهی معلمی قرارنمیگرفتند ولی سالهای دراز تدریس چنین معلمی,ریشه خودرا,درنسل ما نیز میگذاردوافرادی به جامعه پیوند میخورند که,اول,ازهمه یادگرفته اند,معلم وآموزگاریعنی چوب بالای سر نه مهربانی آموزش دهنده که به,اوعلم آموخته وهنری ودانشی.وباید دراین زمینه,آنچه رالازم است,انجام دادوآنچه راضرروری ست برنامه ریزی کرد,باید مشکلات وچاره رهها را بررسی کرده وبایدایرادواشکالهای موجود راعنوان کرده,وگفت وبفکر چاره بود وگرنه درهیچ زمینه ای هیچ پیشرفتی حاصل نمیگردد,وآموزش وتعلیم وتربیت چیزی ست که می بایست همگان دلسوزآن بوده وبفکرهرچه بهتر ساختن کانون آموزش کشوری,باشندوباید توجه داشت ودقت کرد, که چه چیزراآموزش میدهیم ودقت داشت که نتیجه چگونه بوده است ونتایج رامصرانه دنبال کرد وباز وبازبه بهترکردن ودوباره سازی پرداخت,تاآنچه لازمه ی یک فرهنگ ودانش نوینِ, اجتماعیست به شکل درست پا گرفته وقدرت بگیرد بایدآموخت وبدیگر کشورها نیز توجه داشت وبهترین های هر کشوری را بر کشور خود افزود,تاسطح ملی جامعه,درهمه سطوح بالا برود وباید مشکلات رادرعرصه ای وسیع,دنبال کرده,وگفت وسوال کرد وبدنبال جواب بود دیدن مشکلات وساختن باآن ,هرگزهیچ تغییری ایجاد نمیکند.
____ بگو ... ____
بگو گفتن هم راهی ست
...بر فریادهای فروخورده
حتی اگر بی تفاوت
از کنار آن بگذرند ...
باز
بهتر از ناگفتن هاست !
اگر سکوت میدانست ,
چگونه لبهای دل را ,
به اسارت
کشیده است ,
شاید خود
فریاد میکشید
اما حروف را
کنارهم بگذار,
شاید وصل کلمات ,
جدائی ها را کمتر کند
وروزی دستهای ما
با وصل دوباره آشتی کند
در شادی زیستن
____ فرزانه شیدا 1384 _____
وفرزندان مانسل آینده مابا قدرت مدیر معلم دردبستان وکلاس وهمچنین دردیگر مراکز آموزشی نقش حکمرانی بر کودکان وفرزندان ما درسطح وسیع آموزشی تا آخرین گامها چون انسانهائی هستند که «عروسک های مومی» را به زیر دست داشته باشند وهرآنچه بخواهند باو از خوبی وبدی منتقل میکنند وبه هرگونه که دلخواه,آنان است فرزندان مارا شکل داده,راهی جامعه ای میکند که نیازمند دانش وآگاهی ودرستی اخلاق است,ومی بایست خالی از دردهای فروخورده سرزنشهای مداوم والدین وآموزگار باشدیاتربیت نادرست آموزشی,درهرمکانی ومنطقه,از آموزش وتحصیل چه خصوصی ,چه دولتی وبیادداشته باشیم هر یک از ما,در مقابل کشور خود مسئولیم,ومی بایست مسئولیت پذیر نیز بوده,اثروثمری داشته باشیم,درجهات مثبت درراههای هموار وناهموار زندگی.
____ آخر او قلب نداشت____
برق زیبای نگاهی آبی...
در نگاهش شادی
بر لبش خنده
همیشه جاری
و براین
چهره ی آرام وصبور...
رنگی از غصه وغم
پیدا نیست
واگر ماه بماه
...گوشه ای می افتاد
وکسی یاد نمیکرد
ز او روز و شبی
رنجشی نیز نداشت
همچنان خندان بود
همچنان آسوده!!!
آخر او قلب نداشت!
و زبازیچه شدن
شرم نداشت
و رها بود
ز آزرده شدن
شاید او میخندید
زآنکه خود
شادی یک کودک بود
شاید اومی خندید
زآنکه احساس نداشت
غبطه میخورد دلم
بر نگهش
و به آن لبخندی
که بر آن چهره ی شاد...
تا ابد جاری بود
وبه آن چهره...
که شادی میداد..
به دل وروح لطیف کودک...
با نگاهی براق
هدیهء بود ز من ....
من ِ مادر
به شب جشن تولد
یک شب
به یکی دخترکم ...
که مداوم
به نگه میخندید ...
برلبش نیز مداوم لبخند
وعروسک ز دل جعبه
به بیرون آمد...
. دخترم ذوقی کرد
وعروسک هم نیز
همچنان میخندید...
همچنان خندان است...
تا ابد میخندد
این عروسک , اما...
همچنان ساده مرا می نگرد
لااقل
خنده واین دیده ی او...
خالی از کینه ی
این دنیا بود
لااقل
مظهر یک شادی بود
لااقل کودک من ...
با لبش می خندید
...
این عروسک اما
همچنان ساده مرا
می نگرد
و دگر کارش نیست
که چه سان
روز و شبی می گذرد
آخر او قلب نداشت
ما ولی در دل خود...
از عروسک شدنی می ترسیم!!
که مبادا یکروز
بازی دست جهانی باشیم
بی خبر زآنکه عروسک ؛هستیم؛ !
لیک خالی ز نگاهی براق
خالی از نقش همان لبخندی ...
که تواند روزی
شادی یک دل دیگر باشد
(ما) عروسک هستیم!!!
لیک در سینه ما قلبی هست
که گهی سوخته دل..
ازهمان روزن چشم
ازته قلب و وجود...
اشکها میریزد...
اشکها میریزددر غم دنیائی
که درآن قصه ی بازیچه شدن
نه بدست کودک که ...
به دست دنیاست!
لیک در سینه ی ما ...طپش اندوهی
ضربان تلخی
نبضی از گردش دهر
همچنان بانک مداوم میزد ...
درسکوت دل ما ...
در همه خاموشی
زمستان ۱۳۸۲
___ سروده ی: فرزانه شیدا _____
ازاینرو دراکثر کشورهای اروپائی وغربی معلم به شکل بسیار دقیقی تحت نظر مدیر وآموزش وپرورش کشوران قرار داردوبا متحاناتی که بی خبراز مدارس میگیرند سطح تحصیلی ودانش آن مدرسه مشخص شده وپی میبرند,کدامین معلم,درکدامین رشته ضعیف بوده,ونتوانسته دانش آموزان را بدرستی پرورش دهد.در نروژدرسالهای پیش سطح ریاضی بچه های دبستان بسیارپائین امده بود.بگذریم که درمقطع تحصیلی وبخصوص ریاضی استفاده ازماشین حساب درکلاس درتمرینات خانگی وحتی در امتحان,آزاداست ودیگر نمونه ها,این است که,حتی میشودکتاب درسی را,نیز به جلسه امتحان بردشاید بپرسید چگونه تقلب نمیشود چون نمیتواند تقلب بشود,زیراکه شکل سوالات بگونه ایست که شاگردان,محصلین,ودانشجویان تاکتاب رانخوانده باشند, قادر به جوابگوئی نیستند وطرح سوال به شکلی صورت میگیردکه,شخص محصل بایدازخودجواب راحت باجملات خود بنویسد برای همین شاگرد قادرنیست جواب بدهد وکپی برداری ازکتاب و,نوشتن درزیرسوال مشخص کننده این است,که,اودرس رانخواندوکپی برداشته است,درنتیجه نمره ای باوداده نمیشود.در نتیجه,درروندآموزشی نقش معلم یکی از,بالاترین شکلهای رادرروحیه شاگرد,دارد بدین معنی که وقتی معلم بداند چگونه بیآموزدکه,از شاگردان جوابها را به همین شکلی که ذکر شده, تحویل بگیرد آنگاه,شاگرد,درطول کلاسهاآموخته است که,هم تقلب,راه بجائی نمیبرد هم میبایست خوانده باشدتانمره بیآوردوهم,اگر بدرستی تعلیم داده شده باشدیکبارخواندن کل کتاب درموقع امتحان برای,اوکافیست باذکراین مطلب کهانسانها بگونه های متفاوت میآموزند واین یکی از دروسی ست که به,آموزگاران داده میشود که دریابد,که شاگرد,ازجمله افرادیست که بشکل تصویری یاد میگیرد یابانوشتن یاخواندن یاکافیست,درکلاس گوش دهد,کمااینکه شکل تصویری یکبار در فرگردها توصیف شد بدینگونه است که شاگردی وقتی کتابی,رامیخواند مغز اواز آن کتاب عکس برمیدارد وزمانی که سوال درامتحان مطرح میشود,درذهن آن شاگردان صفحه کتاب باز میشود وعکس انرامیبیند من خودازنمونه های تصویری هستم که حتی شماره صفحه کتاب رادرآن صفحه نگاهم عکس گرفته وگاه بیادم میایدکه درگوشه آن صفحه ی کتاب مثلا یک ضربدر یاخطی گذاشته ام سری دیگر تنهاوقتی یادمیگیرند که یکباراز,روی متن بنویسند سری سوم به کلاس ساکت نیازمندند تاآنچه میشنونددرمغز ثبت کنند,سری آخرکسانی که حتما بایددرخلوت کتاب رایاآرام یاباصدای بلند بخوانند تا مغزآنان ثبت کند وتمامی اینها وظیفه معلم است که بداندهرشاگردچگونه میاموزد زیادبه معلمین ایران نمیشود سخت گرفت بعلت جمعیت بالای کلاسهاامادراینجا بیشترین حدود شاگردان یک کلاس خیلی شلوغ نهایت 20 نفر دیگر چاره نباشد تا 30 نفراست که 30 نفر بندرت میشود دریک کلاس باشند وسعی میشودهرچه زودتر منتقل وتقسیم به دیگر کلاسیهاشوندکه شاگردومعلم قادر باین باشند بهم کمک کرده کمکم بگیرند وشناخت کافی بروی هم داشته باشند.در نتیجه «مقام معلم »که بعنوان تعلیم دهنده ای بمدت 8 ساعت درروز برای نسل آنیده کشوریست مقام کوچکی نیست که بسادگی ازآن گذر کرده وهرکه رادر هرسطح فکری وتربیتی وعلمی در جایگاه مقدس معلم,به دبستان وغیره,راهی کنیم.ازاین روست که فرهنگ وتربیت واموزش در رفاه وخوشبختی ورشدفرهنگی هر ملتی بسیار نقش بسزائی را,دارست.
باشد که مانیز در راه کشوری بهترومردمانی خرسندترز وآگاه ترازهیچ تلاشی فروگذارنکنیم حال در هر آت رشته وفن ودانش ومرتبهومقامی که هستیم خواه ریزه سنگی,درکنار ساحل معرفت وعلم ودانش,خواه قلوه سنگی,دردنیای"انسانیت" پابرجا,ویاکوهی استواردرنماد علم ودانش در جایگاه,ارزشمند معلم وآموزگارو استاد.
● *آموزگار بالهای بزرگی ست که دانش آموز را به فرای آنچه می داند می برد،آن فرااگر روشنی باشد دودمانهای آینده راشکوهی شگفت انگیز فراخواهد گرفت .*ارد بزرگ
*یک آموزگار می تواند با رفتار و گفتارش کشوری را دگرگون سازد .*ارد بزرگ
*آموزگاری ، عشق است چنین جایگاهی هیچگاه به دست غیر مباد. *ارد بزرگ
*دانش آموزان جوانه های برخواسته از وجود آموزگاران اند که با آسمانها می آمیزند و ریشه گاهشان همان خاک پر ارزش است . *ارد بزرگ
*یک آموزگار خام می تواند شاگردان خویش را برای همه زندگی سرگردان کند .* ارد بزرگ
* طبیعت ، آموزگار بزرگیست ، خردمندان از آن درس ها می گیرند .* ارد بزرگ ●
● پایان جلد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ
● به قلم فرزانه شیدا -اُسلو نروژ ●

*اندیشمندان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *اندیشمندان*


کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد اندیشمند ●
هرکه را جامه پارسا بینی
پارسا دان ونیکمرد انگار
ور ندانی که در درونش چیست
محتسب را دررون خانه چکار
__ ● گلستان سعدی ●___
در پیرامون ما همواره انسانهای بسیاری زندگی میکنند که شاید شناخت هریک ویک به یک آنان برای ما مقدور نباشد اما اگر انسان فردی باشد که به آدمی وافکار واندیشه های او اهمیت داده از انسانهائی باشد که آشنائی با نوع تفکر مردمی حال هرانسانی درهرمقام و سن وجایگاهی که هست ,خشنود میشود آنگاه شناسائی مردم برای او خود نوعی کار وعلاقمندی محسوب میشودوتنها کسانی به آن توجه کرده واهمیت میدهند وبه کسانی باز میگردد که بنوعی از شناخت آدمی وجهان فکر ودهن واندیشه وروح انسانی مردمان امروز , بنوعی با کار یا حرفه ی آنان مربوط میگردد چون جامعه شناسان وانسان شناسان وراونشناسان واگر درزمینه کاری نباشدوعلاقمندی فرد به شناخت آدمی ومسائل پیرامون آن باشداینگونه افرادی نیز از دسته مردمان اندیشمندی هستند که بتنوعی شناخت بشر رالازمه شناخت درست زندگی می دانند ومسلم است که این اندیشه بدی نیست ونمیشود گفت ازسر بیکاری به چنین علاقمندی غیر طبیعی علاقمند است چرا که بدین گونه نیست وعلت آن این است که کسی که زندگی برای اومهم باشد میداند شناخت آدمی نیز در مجموعه مسائلی که دررابطه بازندگی باشدهمانقدر مهم است که شناخت ماهیت اصلی خود زندگی.
_ شاید بپرسید چرا ؟!
آنچه مشخص است این است که آدمی نمیتوانددرزندگی تنها ی تنها وبدون رابطه با دیگرانسانها زندگی کند اینکه شخصی در خانه ای بصورت مجردی هم زندگی کند,باز دلیل بر قطع رابطه ی او با دنیای بیرون وارتباطات ناشی از زندگی روزمره نیست مگر اینکه بطور کامل درخانه خود را زندانی کرده باشد وهرگز از خانه خارج نگردد که این نیز غیر ممکن نمی نماید اما نمىتواند به همىن شکل ادامه ىابد چراکه برای گذران زندگی به هیچ چیزهم نیاز نداشته باشد، به مواد غذائی ودىگر نیازهای روزمره زندگی نیازمند است واگراز طریق کسی نیز این مایحتاج برای اوفراهم گردد بازاین خودداشتن ارتباطی با دنیای بیرون است که به وسیله ی این شخص دوم ،ارتباط برقرار میگرددواز جانب او بالاخره آنچه لازمه دانستن است را از دنیا ی حداقل پیرامون خود توسط همین شخص ، شنیده ونیاز های دانستنی خود را نیز میداند مثل اینکه مواد غذائی بالاخره باید خریده شود ومبلغی باید بابت آن پرداخت گردد که او نیز می بایست یا خود گنجینه ای از پول داشته باشد که نیاز به بیرون رفتن وکار نداشته باشد یا ازطریق کس کسانی مایحتاج او خریده وبه او داده شود. درهرشکل حتی اگر شخص خدای نکرده مریض رختخوابی هم باشد افرادی در دورادور,او هستند، که این ارتباط بگونه ای هرچند محدود حفظ گردد. یک شخص اگر حتی فردی باشد که بعللی مجبور باشد درخانه سر کند باز دلیل براین نمیشود که خود رااز لحاظ فکری در دری بسته نگاه دارد ومیتواند توسط تلوزیون وخواندن روزنامه وخواندن کتاب همچنان به آموزش فکری خود ادامه داده واندیشه تعالی را درخود پرورش دهد وخود شخصی باشد که دنیای پیرامون خود را بدرستی مینگرد ودیدگاهی مختص بخود را داشته واز آن بهره ور گردد وبه نیکی زندگی نماید چرا که اندیشه درست نوری ست پیشاروی هرآنکه در تاریکی جهان جهل راه پیش برده ومسیر رفتن خود را نمی شناسند ویا درگیر باز شناسی راهای زندگیست که با آموزش فکری خود بسیار میتواند راه های عبور خود را همواره کرده بدرستی بداند بکدامین راه بهتراست راهی شده به تعالی فکری وروحی واندیشه رسیده وهمواره بقدرت فکر واندیشه چراغی دردست ودیده ای روشن ازفکرواندیشه داشته ودرتاریکی های زندگی درمانده باقی نماندکه اگرچه گاه اندیشمندی نیز سرگردانی هائی رادر طول زندگی از سر میگذراند اماآنچه یاوراست قدرت اندیشه ونیروی ذهنی وفکری اوست وزندگانی را بسیار زیباتر میبیند که بسیاری درمشکل وگرفتاری قادر بدیدن حتی پیش روی خود نیز نیستند چه رسدبه زندگی وزیبائی های آن,هرچند که اندیشمند با بسیاری مشکلات از سوی خود
دنیای مردمی روبروست وبسیار با مخالفتهای نادانی مواجه میگرددبه شعر نیمایوشیج توجه بفرمائید که خود این گویای این مطلب نیز هست:
____ میتراود مهتاب ____
* "همراه با ترجمه ی انگلیسی" :
میتراود مهتاب ,
میدرخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب
به چشم کس ولیک
غم این خفته چند...
خواب درچشم ترم میشکند
Trikning the moonlight
Bringhet the glowworm.
Not is dream to onse eye an hour,but
The sadness of this sleep-head
That `s sleeplessness in my tearful eye.
نگران بامن ایستاده سحر
, صبح میخواهد ازمن
کز مبارک دم ات و,
این قوم جان باخته را, بلکه خبر
Dawn is anxious along with me
Morning requests to me.
I bring of his blessed breeze news the nation were
Beredved of Their possession
وبه جان دادمش آب ,
ای دریغا ,به برم میشکند.
دستها می سایم , تادری بگشاید
I irrigate it with heartliy
Oh! That rose faded by my side.
My hands serche for opning ray of hop
بر عبث که به کس در آید
درودیوار بهم ریخته شان
بر سرمن میکوبد
But my wuest is vain for
One who opens ray of hop
Not only slove their problem
But also make problem.
می تراود مهتاب , میدرخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بردم دهکده مردی تنها
Teickling the noonligt
Brighten the glowworm
An alone man with blister foot in the long way
. Standa near the village
کوله بارش بردوش , دست او بر در, میگوید باخود:
« غم این خفته چند , خواب درچشم ترم میشکند
With the knapsacke upon his shoulder
His handonthe door, telling himself
( The sadness of this sleepy-head )
(` That`s sleep nessness in my tearful eye );
_____ نیما یوشیج _____
وبراستی درچشمان کسی که اندیشه های بسیار را داشته ودرزندگی بیش ازدیگران برآنچه هست آگاهی داشته وغم را بیشتر میبیند ودرد را بیشتر احساس میکند خوابی نیز نیست.و حال آنکسی که بطور معمول وطبیعی با دنیای خارج ازخانه مجبور به زندگیست نیازمند این است که اطرافیان اصلی زندگی خود از جمله اشنایان نزدیک .فامیل .همکاران .رئیس .بانک وعوامل بانکی ودیگر اداره جات دولتی را که روزانه باآن سروکاردارد بشناسد,حتی نیاز به شناختن بقال سرکوچه هم نیاز ماست چراکه ما مسلمااز کسی خرید نمیکنیم که ازاو خوشمان نیاید ویا از رفتار ویا رقم اجناس اوراضی نباشیم ,پس می بینید در سهل وساده ترین شکل زندگی ما نیازمند شناخت همدیگریم وهرکسی درطول زندگی خود شناختی از دنیا ی پیرامون خود وآدمیان دورادور خود دارد کولی اندیشمندی را شناختن خود برای شناخت بیشتر اندیشمند بودن راهم نیاز دارد.وکسی بدنبال این شناخت خواه درست خواه غلط میرودکه نیازاو به شناخت ایجاب میکند که دیدگاههای متنوع جامعه را دنبال نمودهوبا آنشائی با گروه های مختلف فکری در سطوح مختلف دانش آشنا شودواین شخص هر آنچه را بااین پیگرد فکری خود در ذهن میپروراندازهرکس وهرچیزی مسلما سازنده افکار ذهنی ودرونی اوست.
___ شبگرد ( رهگذر شب ) ___

قدم درکوچه های شب گذارم
به گامی کوچه ها را می سپارم

نمیدانم بدنبال چه هستم
هدف یا مقصدی ثابت ندارم

مرا امشب محیط خانه تنگ است
پریشانم , ملولم , بیقرارم

زاینرو من زدم از خانه بیرون
که شب را درخیابانها سر آرم

خیابان تهی غرق سکوت است
فقط من عابر این رهگذارم

درمیخانه هابستند ورفتند
ولی پیمانه ای آید بکارم

که مستانه روم در کوی وبرزن
بگریم نیمه شب برحال زارم

منم آن غمدل شبگرد وتنها
که آرامی ندارد روزگارم

کنون دراین شب پائیزی وسرد
منم آواره ای ،غمگین وشبگرد

سکوت خالی این کوچه ها را
صدای پای من امشب فنا کرد

کنون تنها به اشکی غمگنانه
خموشم در نداری های همدرد

مرا تنهائی وبی همزبانی
به شبها رهگذار کوچه ها کرد

14/11/1362جمعه بهمن ماه
___ فرزانه شیدا ____
وچون کسی درخود احساس نیاز کرده وبدنبال به شناخت اندیشمندان وبزرگان وعلما میرود ودراین اندیشه است که از فکر واندیشه وذهن وشناسائی عالم ازدیدگاه اندیشمندان نیز چیزی بیآموزد «آنگاه مسلم است که چنین شخصی خود می بایست انسانی اندیشمندوفکور باشد» که در طول زندگی خود برای آموختن زندگی هرروزه وهمچنین در طول عمر خودبسیار اقدام کرده دانش فکر واندیشه را,دوران خود را به شکل فکورانه وبا شوق دنبال مینمایدوبدین شکل خود نیز به مروراز دسته ی اندیشمندانی خواهد شد که تنوع فکری اودر سطح خوبی قابل استفاده , یادگرفتنی وشنیدنی است ,چراکه ا وبسیار نیز می آموزد وواین آموزش باعث میگردد که مطمئن شویم که او انسان ساده ویا فردی عامی نیست بلکه خود فردی درخور شناخت است که چنانچه به گروه اندیشمندان ومتفکرین علاقمند باشیم شناخت این شخص نیز تنوع بسیار جالبی برای آدمی ئخواهد بود شکل اندیشه وتفکر هرکسی متعلق بخود اوست واپرچه سخننان بزرگان در نهایت امر چون درکنار هم گذاشته شود همگی گوینده ی واحدی در زمینه عشق و زندگی وهستی و... است اما هر اندیشمندی شخصی مجزاست که بی شک بسیار افکاری دراو میتوان یافت که حالب توجه باشد بسیار اندیشه هایی داردکه درنوع خودبا شکل گفتار اوبا دیدگاهاواندیشه ی او,ارزش شنیدن ویاد گرفتن دارد.اینگونه اندیشمندان خود بگونه ای لغتنامه جدیدفرهنگی هستند بدین معنا که حتی شاید ضرب المثلها و شکل گرفتاری حتی شکل گفتن جوک وطنز وکنایه وانتقاد آنان نیز دیدنی وشنیدنی ست که هریک لطف خود را دارد ودانشی جدید بر اندیشمند یا فردی حتی عام است که دوست دارددنیا را به دید بهتر وجامع تر وکامل تر, بادرکی زیباترواندیشه ای نوین تر ببیند واحساس کند وزندگی کند.ودرنتیجه شما نخواهید دید که کسی انباری ازاندیشه هایزیبا یا خوب وبد یا سخنان بزرگان باشد بدون اینکه خود این شخص درخود چیزی راداراباشد که او را بسوی اینگونه افراد سوق میدهد وهرآنکه به شکلی ازاشنائی بازندگی بزرگان درهرمقام علمای دین یا علمای علم یا شاعران وبزرگان اندیشه فکروفلسفه ومنطق ... وغیره همه وهمه ...وقتی توجه کنیم میبینیم که به هریک یا اگر به همه ی آنان شخصی علاقمند باشد خود نمیتواند انسانی سبکسر یا غیر منطقی یا ساده لوح یاحتی آدمی ساده واز جزء عامیان بسیار ساده ای زندگی باشد که نه دانش وسوادی دارد نه ازخود وزندگی چیزی درنتیجه همین امر نماینده این است که چه کشانی در زندگی با وبدون مدرک اندیشمندانی محسوب میشوند که در زندگی بر دیگران نیزاثرگذار خواهند بودخواه به نامی برسند خواه در حد زندگی معمولی از طرف اطرافیان درمحدوده زندگی خود شناخته شوند.
___ گلستان سعدی * ___
شنیدم که مردان راه خدا
دل دشمنان را نکردندتنگ
تو را کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلاف است جنگ .
___ گلستان سعدی * ___
«اندیشمندان» همواره در تجلی تفکّرنو و جدید وساختار دنیایی بهتر بسیار ارزشمند وفعال بوده اند واینانند که همواره دردنیای دیروز وتامروز با افکار واندیشه ها وپسنهادات وراهکار های خود جهانی بهتر را برای آدمیان در زمان حضور خویش ساخته اند وزندگی نوین را در هرزمان مطابق با نیازهای آن موقع شکلی جدیدر وماارزشمند داده اند ونبوغ اندیشمندان همواره در طی روزگاران گذشته تا به امروز برهمکان ثابت گردیده است ونیاز آدمی ودنیا به حضور ووجود اندیشمندانی که به بهتر ساختن شکل تفکر واندیشه پرداخته اند نیازی مداوم وضروری دارد ما اندیشمندان را درهر قشری از جامعه میتوانیم ببینیم وگاه در میان این عده درسنین مختلف نیز دچاز شگفتی هائی از نظر شکل اندیشه ودیدگاه میشویم بسیارند کسانی که بگونه ای بسیار زیبا ودر خور فهم همگان به دنیاارائه میدهندودر تلاش هرچه ساده تر نمودن شکل گرفتاری اندیشه های خود هستند چراکه جامعه میبایست به یکسان در تعالی فرهنگ واندیشه خود بکوشد واینکه اندیشمندی تنها با جملات قصاروکلماتی درخور فهم گروهی بکار پرداخته چه درنوشتن کتاب ودر آموزش مطلبی از اینگونه راکه استفاده کند نمیتواند همواره موفقیت آمیز باشد وعلت بوضوح مشخص است که ما نیازمند این هستیم که فرهنگ ودرون مایه وافکار تمامی مردم کشورمان به یک گونه مساوی در پیشرفت وترقی فکری باشد دنیا با شکل جدید خود دگرگونی فکری بسیاری را درتمامی جوامع دنیا شاهد بوده است. لذا ایران نیز چون دیگر کشورها نیازمند ساختار فکری جدی وبازسازیهای دوباره فرهنگی اجتماعی در سطحی وسیع میباشد اینکار ازعهده هیچکس جز اندیشمندان ومتفکرین وروشنفکران جامعه بر نمی آید وساده گوئی اندیشه از جمله روشی ست که میبایست در تداعی اندیشه ودر فهم عام جامعه به شکلی مثبت وسودمند بکار گرفته شود وباانکه اندیشمند خودبسیار درتبانی وسازش با دنیای پیرامون خود دچار دردها ومشکلات بسیار میشود اما همان اوست که می بایست چاره جوئی دردهای دیگری بوده وفریادرس مردمانی باشد که نیازمنددانش وعلمودانائی او هستندو اندیشمند نیز درپس تمامی ناملایمات زندگی آنگونه که بسیار دیده ایم همواره زودتر به نتایج خوب زندگی دست میابد واگر توجه کرده باشید ایمان وپذیرش خداوند تعالی ویکتا یکی از بزرگترین دست آوردهای اندیشمند بودن است که اورا نیز در راهاوحمایت کرده یاری دهنده ی راه اودر تمامی زندگی خواهد بود چراکه خداوند میخواهدکه اوبه سرانجامی مثبت رسیدذه ونتیجه ای گرانبار از این بنده ی زمینی خود را در روی زمین شاهد باشد حال درهر راهی که هست بی شک اندیشمند نیز برای همین به زمین ازسوی خداوندآمده وانسانیست جهت رهنمائی بشر بسوی تعالی فکر واندیشه.
___ کجاست ____
دست براین دلِ غمگین
مگذار
کز شرار دل من
میسوزد
و دگر آینه هم
با افسوس
همره دیده ی من
گریه کنان
دیده بر دیده ی من
می دوزد
با دلم
هیـچ مگو
که ز بُغضی سـوزان
شاخه ی صبـرو تحمل
در آن
بی امان میشکند
در اندوه
و دلم,
همچو غروبی غمناک
پشت کوهی تنها
در پریشانی روح
به دعا دست نیازی دارد
پس خدای
منه سرگشته کجاســت
که ببیند ,
دلِ ویرانم را
دیده ی
خسته و گریانم را
بغض پنهان شده
در جانم را
...
از دلم هیچ مپرس
که هر آن شب
به مناجاتی پاک
در پس شعله ی شمعی آرام
تا سحرگاه خـدا
دیده ای بیدار است
و دراین
نیم ره رفته ی خویش
در سوال دل خود
وامانده سـت
که خدای
منه سرگشته کجاست
که اگر از سر رحمت
بردل
در شادی را بست
با دلم باز بگوید
ز چه رو
همچنان درب محبت
بر دل
قفل وزنجیر شده ست
و کدامین روزی
پاسخی خواهد داد
بر مناجات
منه حیرانـی
که بسـی آزرده
که بسـی وامـانده
همچنان گریانم
همچنان گریانــم
پس خدای منه سرگشته
کجاسـت
که مرا دریابد ،
که مرا دریابد
منکه در این شب تردید سیاه
بس باو محتا جـم
بس باو محتاجـم
1382 /2003
___ فرزانه شیدا ____
ما نیازمند این هستیم که اندیشمندان امروز ما در هر سطح ومقام ورشته وعلمی که حضور دارند درخدمت همگان بوده وخود را متعلق به یک بخش خاص فکری ندانسته وهمانقدر که دراندیشه ی خود وجامعه ی اندیشمندانی چون خوددرحال پیشروی وبازسازی های فکری اندیشه ای هستند,در سطح ملی, نیز آنچه را درتوان آنان است با همه ی مردم شریک شده وآموخته های خویش راچه از طریق رسانه هاچه نوشتار کتبی سادهوجامع امادرخور فهم همگان به ملت وجامعه ی خود هدیه دادهو« وظیفه ی ملی »خود را که رفاه جامعه بااندیشه ای نوین است بدین شکل به همگان عرضه دارند چرا کهاندیشمند بمانند همان تولید کننده مواد غذائی در تغذیه ی فکری جامعه موثراست ودر تولیدانبوده می بایست به همگان این موارد,اندیشه وذهن را رسانده وهمه رادر ترازوی خود به یکسان دانسته وبه یکسان به تمامی قشرهای دریک جامعه بپردازدوبه هریک بگونه ای درخور فهم همان گروهاین تغدیه فکری واندیشه های نوین را برساندواینکه چه راهی برای پیشرفت بیشتر یک جامعه درهمه سطوح میتواند موفق وکار ساز باشد درتمامی دنیا ثابت گردیده است که رادیو تلوزیون ورسانه های گروهی بالاترین نقش را دراطلاع رسانی وتفکر جامعه بعهده دارندوصرفنظر ازآن ما نیازمند این هستیم گکه اندیشمندان مادر سطوح تحصیلی اعم ازدبستان تاآخرین مرحله تحصیلات دانشگاهی حضوردائم ومثبت داشته ونقش سازنده خودرادرنوشتم کتابهای تحصیلی جامع ودرخور سن هرگروه نوشته,چاپ وبه آموزش پرورش ارائه نمایند,ودولت هرگشوری نیز موظف است در جهت بهتر ساختن جامعه خوددرزمینه تحصیلی همه نوع یاری رابه اندیشمندان جامعه مابرساند,خواه بدین شکل که خود هزینه اینگونه کتابها رابعهده بگیردخواه راه وروشی رادراختیاراندیشمندان قراردهد که بواسطه آن اندیشمند جامعه ما بتواند افکار خودرابه سرزمین خود منتقل کرده ودنیائی بهتر وسازنده تررا شاهد باشیم.به امیداینکه شاهد روزهای بهتر,زندگی متنوع تر با درک ودانش وامیدی بیشتر درراهکار اجتماعی ونوع اندیشه های نوین روبرو شده اندیشمندان جامعه ما نیزحضور گشترده ای درجامعه ی فکری ایران رادر همه قشرهای جامعه حفظ نمایند چراکه اندیشمند نیز خود کسی ازمیان همین جامعه است ونیاز دیگران به او نیازی ست که برای اووظیفه ایجاد میکند برای انکه میداند با روش تفکر خود میتواند چاره ساز فکری بسیاری از مسائل برای دولت وملت خود باشد واگرچه همواره فکر جدید با مشکلات بسیاری از جانب کسانی روبرو میشود که خواهان تغییر نیستند اما همواره اندیشمند پیروز بوده است وخواهد بود واندیشمندی وفادار جامعه ی خود میباشد که خود را متعلق به میهن دانسته وهموراه در تلاش سازنده ی خود را بکار گرفته سکوت را شکسته وافکار خود را بادیگران تقسیم کرده ودر کنار آن باوجود مخالفتها سکوت نکرده خود راازا مسئول ویاور مردم وملت وکشور خویش بداند ودرمیان مردم حضور جدی وواقعی واثر گذار داشته باشد.
●*اندیشمند همواره بدنبال پیدا کردن راهی مناسب برای بهبود زندگی آدمیان است .ارد بزرگ
*اندیشمندان را شاید بتوان نادیده گرفت و یا بزور خفه شان نمود ! اما تاریخ ، گواه هزاران سال فریاد رسای آنان بوده و هست . ارد بزرگ
*اندیشمند یگانه است و اگر از ترس سکوت نمود با آدمهای دیگر هیچ فرقی ندارد . ارد بزرگ
*اندیشمندانی همواره ناآشنا می مانند که راه سخن گفتن با مردم خویش رانمی دانند.ارد بزرگ
*راه های آینده ابتدا در اندیشه خردمندان رسم می گردد سپس مردم با کوششی بسیار آن راه ها را خواهند ساخت. ارد بزرگ ●
●پایان فرگرد اندیشمند ● به قلم فرزانه شیدا-اُسلو/نروژ ●

*فریاد*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فریاد*

آنکس که زمین وچرخ وافلاک نهاد
بس داغ که او بردل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل وزلفین چو مشک
در طبل زمین وُ* حُقّه ی خاک نهاد * خیام
(* حُقّه-*جعبه ی کوچک*)

کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
●فرگرد فریاد●
ای چرخ فلک , خرابی از کینه ی توست
بیدادگری شیوه ی دیرینه ی توست
ای خاک! اگر سینه ی تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست *خیام
____ *خیام ____
در زمانی که انسان در سکوت زندگی خود درآرامشی نسبی وبی هیچ اندوه مهمی, زندگی را در سر میکند ,همواره در هرگام برای رسیدن به آنچه نیاز درونی اوست در تلاش است گاه فردی این تلاش را به ارامی وفردی دیگر در شتاب وهستند افرادی نیز که به آنچه هست رضا بوده وروزمره گی زندگی را در نوع زندگی خود انتخاب کرده اند که همیشه در این فکر فرومیروم که تا کجا میتوان قانع بود ،هرروز،را همیشه به یک شکل سرکردن ،که من تنوع زندگی خود راهرروز تغییر میدهم وروزی را به کتابی دلخوش میدارم وفردا بکاری هنری ودستی وروز دیگر به نوشتن شعری و در طول روز درکنار برنامه های زندگی که خواه ناخواه می بایست برروی ساعت وزمان تعیین شده انجام شود همیشه چیز های دیگری را هم ,که برای روزگارم نظر دارم , که از یکی به آن دیگری پرداخته وآنقدر سرگرم میشوم که گذر زمان برایم خاطره ای ست از یک دایره با 12 ساعت کاشته شده برروی آن, وهیچ معنائی ندارد جز چرخش درروی همان صفحه که چگونگی چرخیدن آن انقدر برایم بسرعت میگذرد که دگیر توجهی نیز به آن ندارم ومعمولاوقت نیز کم میآورم بجز زمان و وقتی که حتما قراری در بیرون ازخانه داشته باشم وروز وشب وبراساس آن دقتم را بروی ساعت بگذارم که چگونه برنامه ریزی کنم که دیر به محل نرسم و معمولا همواره سر قراراداری کمی نیز جلوتراز ساعت حاضرم ودرخانه نیز همواره به علت داشتن تنوع کارها با کمبود ساعت نیز مواجه میشوم چراکه همیشه کارهای بسیاری دارم که هنوز برای انجام آن روزها وساعات بیشتری را نیازمندم وحتی میتوانم هفته هادرخانه بمانم بی اینکه ذره ای احساس بیکاری وکسالت کنم وآنقدردر دوروبر خود,کارها و سرگرمی های مختلفی درست کرده ام که هرگز این را درخود نبینم که دست بروی پا فقط نشسته باشم وکاری نکنم که این مرا تااوج ومرزدیوانگی رهنمون میشود وهیچ چیز بیشتر ازبیکاری نمیتواند باعث کسالت وحتی بیماری من شود. برای آدمی نیزهیچ چیزبه اندازه ی روزمره گی واندوه واینکه انسان بداندراه چاره ای بر رنج ودرد ومشکل خود نمی یابدو کسی را فریاد رس نداشته وحس تنهائی قلبی دردناک نیست که اینچنین قلبی را به دردواندوه دورنی کشیده وقلبی راسرانجام به فریاد می کشاند:
____ کاشکی :سروده ی فرزانه شیدا: ____
کاشکی با ترانه ی غم ،دلی همصدا نمی شد
یا که باغم جدائی ، دلی آشنا نمی شد
...
کاشکی که دلای عاشق ، غم دوری رو نمی دید
از کسی که عاشقش بود، اینجوری جدا نمی شد
...
توی بازیهای تقدیر ، دل به نومیدی نمی داد
توی دنیا تک وتنها ، اینجوری رها نمی شد
...
کاشکی مرحمی میساختن ، واسه دلهای شکسته
تا دیگه قلب یه عاشق ،اینجوری فنا نمی شد
...
اگه قلبی تو ی دنیا ، طاقت جدا شدن داشت
که دیگه دلای عاشق اینجوری دریا نمیشد!
...
اگه عاشقی دلی رو اینطوری فنا نمی کرد
(دل عاشق رو شکستن)*" رسم این دنیا"* نمی شد!
...
اگه دنیا هم به قلبم غم دوریت رو نمیداد
واسه دل قصه ی بودن, پوچ وبی معنا نمیشد!
...
کاشکی میشد که دوباره دلی برگرده به دیروز
تا امید باتو بودن واسه من " رویا "نمی شد !
___ فرزانه شیدا ___
دراین میان تصور کنید که زندگی با تمامی مشکلاتی که همگان به شکل وگونه ی خود با آن دست وپنجه نرم میکنند وگاه پیروزه شده گاه شکست میخورند برای ساختن باآن شکست ویا ادامه دادن آن پیروزی چه چیزی را در نظر میگیرند که روزگار خود را رو به تباهی وکسالت وحتی درد فریاد نرسانند
___ لحظه های کاغذی:: ___
خسته ام از ارزوها , ارزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی , بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را, روز وشب تکرار کردن
خاطرات بایگانی, زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین,پله های رو به پائین
سقفهای سرد وسنگین ,آسمانها ی اجاری
با نگاهی سرشکسته,چشمهای پینه بسته
خسته از درهای بسته ؛ خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده, میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده , گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی, پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی , نیمکت های خماری
رونوشت روزها را, روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی , جمعه های بیقراری
عاقبت پرونده ام را, با غبار ارزوها
خاک خواهم بست روزی , باد خواهد برد , باری
روی میز خالی من, صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها, نامی ازما یادگاری
قیصر امین پور
_________________
رنج روزمرگی زندگی بی هیجان امروزی عصری که فریاد در آن سرخورده میگردد سکوت دائمی رنج ماندنی سخن بی اثر دنیا بی ثمر اگر همه اینها به فریادی سرانجتام نگیرد آدمی میمیرد در رنجی وفریادی سر نداده که میبایست سر داده شود وطغیان دائم اندوه را آرامی بخشد در صدای فریاد: من لطف فریاد را دوست دارم فریادی در کوهستانوشنیدن انعکاس صدای خود .فریادی ازته دل در باد وباران وطوفان و....ودلیل؟ فریاد درد درون رابه بیرون سر میدهد ودرکل فریاد تخلیه خشم وشادی وهیجانی ست که می بایست به شکل فریاد از درون دل خارج شده وبه بیرون سوق داده شود واین نیز چون دیگر احساسات آنسانی برای آدمی ضروریست.تصور میکنید چرا انسانها تا بدین حد اشتیاق دارند در تماشای فوتبالی ورزشی بوکس ومسابقه ای دیدن فیلمی فریاد بزنند ؟! این به همان دلیل است که فریاد نیز تخلیه ی روحی از هیجان منفی ممثبت است شکل مثبت آن فریادهای ماست در بازی فوتبال یا دیگر ورزشها وشکل غمگنانه ی آن فریادی ست از سر درددر بادی بارانی طوفانی ویادر سکوتی کاملا خاموش, فریادی از سر عصیان در مقابل نا توانی از درد وبی صبری لحظه ها:
●*_خاموشی بیشه نبرد ، فریادها در سینه دارد . ارد بزرگ ●
___ترانه :" سروده ی زندگی "___
تمام زندگی من
یه قصه وترانه بود
قصه ی تنهائی من
خودش یه جور فسانه بود

انگار توُ عالم دلم
کسی دلم رو نمیدید
کسی که توُ تنهائی هاش
دنیای غم رو‌، می کشید
انگار همش ترانه بود
این زندگی برای من
قصه ی بی بهانه ای
برای آواره شدن !
آره همش یه قصه بود
تولحظه های پرطپش
یه مرغ غمگین توی باغ
با تیر غم توی پرش
آره فقط یه قصه بود
تولحظه ی ، بی انتهام
گرچه یه روز تموم میشد
هم قصه ...هم خاطره هام!
انگار ولی بودن من
یه قصه و یه بازیه
کسی نپرسید از دلم
دلت ،چه جوری راضیه!؟
آره یه جور ترانه بود
این لحظه های سرنوشت
انگار کسی به جای من
قصه دل رو می نوشت!
خدا خودش گواهمه
دلم فقط یه عاشقه
تولحظه ی تنهائیاش
اسیر این دقایقه
آره یه جور غصه شده
این زندگی با غصه هاش!
برام همش قصه میگه
از خوبیای ، فرداهاش
بسه دیگه برای من
قصه شدن توُ زندگی
میخوام یه آزاده باشم
نه برده ای، تو بندگی
بسه دیگه برای من
گریه ی شب تا به سحر
شکسته بودن دلم
با قلبی زار ودربدر
نه این یه جور شکستنه
این لحظه های سرنوشت
انگار کسی به جای من
قصه ی من رو می نوشت
● فرزانه شیدا●
وقتی انسان در سکوت به نظاره روزگار نشسته است وبدنبال هم ودردو اندوه او بر هم افزوده میگردد وحس ناحقی ویا نامرادی درون اورا انباشته میکند کم کم سکوت وصبر بی رنگ گشته وقلب آدمی سرشار از خشم وظغیانی میشود که جز به فریادی رساآرام نمیگیردو فریادی که از سرعصیانی باشد همواره بدنبال خشم خاموشی ست که مدتها در سینه بر جامانده است وآنگاه که این فریاد سرداده شود در بی شک برآن به سادگی آرامی نخواهد بودمگر نقش این فریاددر جوابی وپاسخی اثر خود را بگذارد.
●استخوان بندی فریاد،پاسخی ست به هزاران ستم بی صدا.ارد بزرگ ●
بدین معنی که فریاد نیز بدنبال هدفی ست ونهایتی را بر علل خود میجوید فریاد سر داده میشود تا به نتیجه ای برسد انسان اگرچه گاه تنها به بیرون ریختن این خشم به فریادی ارام میگیرد اما این تنها در وقتی است که این هیجان روحی ریشه ای عمیق ودرد آور نداشته باشد وبر اثر خشم یا حسی طاقت فرسا در لحظه نباشد در صورتی که فریاد دادخواهی تا به سرانجام نرسد آرام نمیگیرد
●*_فریاد سیمای آغازین هر شورش و رستاخیزیست ، پژواک آن آینده را می سازد . ارد بزرگ ●
___ فریاد را بخاطر بسپار ...___
پر میزنم در آسمان اندیشه های عشق
پروازی بر فراز ... هیاهوی شهر
آنگاه که سکوت در گوشه ای آرام
کز کرده بود!!!
...
وهیاهو غوغا میکرد!
؛فریاد؛ اما بیصدا , نگاه میکرد
...
در حنجره های بُغض !!!
و صدای بال پروازم ...آه...
در هیاهو ... گم میشد!!!
چون من چون تو چون ما!!!
...
شاید می بایست بر شانه فریاد بنشینم
وفغانی برآورم ، با رسا ترین صدا
تا بازگویم ترا
....
فریاد را بخاطر بسپار!!!
سکوت مردنیست !!!
...
آنگاه که انسان در
؛هستی ونیستی ؛ می میرد!!!
آندم که ؛ آه ؛را ه ِنفس میبندد
وآندم که عشق وانسانیت میمیرد
در دستهای ظلم!!!
فریاد را بخاطر بسپار ...
سکوت مردنی ست!!!
●شعر از: فرزانه شیدا دوشنبه بیستم اسفند ۱۳۸۶●
در پس این فریاد گوشهائی نیز هست که شنونده این طغیان این عصیان واین خشم باشد وآنکس که پاسخگوئی برعدل باشد کسی ست که در پاکی عمل نیز شناخته شده است وازمیان انسانها بسیارندآنان که فریاد رس باشند هرچند دنیادلهاراروبه سختی برده است اما فریاد رس میداند هیچ فریاد درد وغم وعصیانی بی سبب نیست مگر که ناحقی وظلم وستمی صورت گرفته باشد وانسانی بیهوده فریاد نمیکند مگر خشم او بر دل اوسنگینی کرده باشدوبداند حقّی ازاو گرفته شده عدالتی پایمال گشته ونامردمی ونامرادی هائی رادر پی داشته است
*_فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند .ارد بزرگ ●
___ دلم فریاد میخواهد ____
میان حسرت و دیدار ...
میان لحظه های تار
منم آن ماهی دریا
... و دنیا مرغ ماهیخوار
منم دل کنده از بودن
... دمی ازغم نیآسودن
کنارم سایه های دوست
...ولی در بی کسی بودن!
نشان عشق وشادی ها
... بدل همواره بس مبهم
به هر مهری، سپردن دل...
شکستن بازهم محکم!
دلم فریاد میخواهد ,
میان دشت بی مهتاب
کمی آسودگی دیدن، دمی
چندی ..بوقت خواب
دلم سوزان وبس گریان
رها گشته زهر پیمان
ز زخم حیله و نیرنگ
، دگر باره دلی بی جان
مرا آغوش تنهائی ,
یگانه می کشد در بر
مرا آخر به تنهائی ,
بَرد در ؛؛ خلوت آخر؛؛
در آن خلوتگه قبری
، که برآن چشم گریان است
ولی تا "بودی وهستی"
زمردم دل پریشان است!
نمیخواهم بریزد اشک،
بوقت مردنم چشمی
فقط یاد آورد روزی، که داده بر دلم خشمی
نمیخواهم فراغم را ، کسی با سوز دل خواند
که آندم را که هستم من ، نیازم را نمیداند
دلم فریاد میخواهد
... دلم فریاد میخواهد
ولی این خلوت شبها ...
مرا خاموش میدارد
... مرا خاموش میدارد!!!
چهارشنبه 21 فروردین1387 -
●سروده فرزانه شیدا ●
ازاینروست که فریاد نیز نوعی حق طلبی ست ودرپی عدالت وبی شک دررستاخیزی در پی خود خواهد داشت که این فریاد چو سرداده شود درهرکجا به هر عنوانی باشد در خانه ای یا محلی یا اجتماعی یا کشوری ودنیائی در پی خود انعکاس صدای خود را برتمامی آنانی دارد که پیرامون این صدای خشم واندوه وحق طلبی وجود دارد وقتی که کوه انعکاس فریاد ترا جواب میدهد بی شک فریاد تو نیزدر زمانی دیگر جائی دیگر پژواک وبازگشتی خواهد داشت شنیده خواهد شد وجواب خواهد گرفت.
●*_خاموشی بیشه نبرد ، فریادها در سینه دارد . ارد بزرگ
*_فریاد سیمای آغازین هر شورش و رستاخیزیست ، پژواک آن آینده را می سازد . ارد بزرگ
*_استخوان بندی فریاد ، پاسخی ست به هزاران ستم بی صدا . ارد بزرگ
*_فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند . ارد بزرگ
*_فریادرس پاکزاد است ، او گوشش پیشتر تیز شده و آماده کمک رسانی ست . ارد بزرگ ●
پایان فرگرد فریاد● به قلم فرزانه شیدا ●اُسلو /نروژ


*پیوند*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *پیوند*

*به خداوند وبه عشق وبه محبت سوگند
نبرد جز اجلی قلب مرا زین پیوند
توبدیوانگیم باز بخند وبه جفا
دیده را بردیوانه ی عاشق بربند
من نگاهم به درو دیده پر از اشک غم است
تو مرا درغم خود اینهمه غمگین مپسند
فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه


● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد پـیوند●
سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور
شنیدم که بر لحن خنیاگری
به رقص اندر آمد پری پیکری
ز دلهای شوریده پیرامنش
گرفت آتش شمع در دامنش
پراگنده خاطر شد و خشمناک
یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟
تو را آتش ای یار دامن بسوخت
مرا خود به یک‌باره خرمن بسوخت
اگر یاری از خویشتن دم مزن
که شرک است با یار و با خویشتن
چنین دارم از پیر داننده یاد
که شوریده‌ای سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نخورد و نخفت
پسر را ملامت بکردند و گفت
از انگه که یارم کس خویش خواند
دگر با کسم آشنایی نماند
به حقش که تا حق جمالم نمود
دگر هرچه دیدم خیالم نمود
نشد گم که روی از خلایق بتافت
که گم کرده خویش را باز یافت
پراگند گانند زیر فلک
که هم دد توان خواندشان هم ملک
زیاد ملک چون ملک نارمند
شب و روز چون دد ز مردم رمند
قوی بازوانند و کوتاه دست
خردمند شیدا و هشیار مست
گه آسوده در گوشه‌ای خرقه دوز
گه آشفته در مجلسی خرقه سوز
نه سودای خودشان، نه پروای کس
نه در کنج توحیدشان جای کس
پریشیده عقل و پراگنده هوش
ز قول نصیحت گر آگنده گوش
به دریا نخواهد شدن بط غریق
سمندر چه داند عذاب الحریق؟
تهیدست مردان پر حوصله
بیابان نوردان بی قافله
ندارند چشم از خلایق پسند
که ایشان پسندیده حق بسند
عزیزان پوشیده از چشم خلق
نه زنار داران پوشیده دلق
پر از میوه و سایه ور چون رزند
نه چون ما سیهکار و ازرق رزند
بخود سر فرو برده همچون صدف
نه مانند دریا برآورده کف
نه مردم همین استخوانند و پوست
نه هر صورتی جان معنی در اوست
نه سلطان خریدار هر بنده‌ای است
نه در زیر هر ژنده‌ای زنده‌ای است
اگر ژاله هر قطره‌ای در شدی
چو خرمهره بازار از او پر شدی
چو غازی به خود بر نبندند پای
که محکم رود پای چوبین ز جای
حریفان خلوت سرای الست
به یک جرعه تا نفخهٔ صورمست
به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ
که پرهیز و عشق آبگینه‌ست و سنگ
ــــــ بوستان سعدی ـــــ
در نمونه های شناخته شده ی پیوند ما با 5 پنج) نوع از پیوند بیش ازدیگر پیوند ها اشنائی داریم
۱ _ «پیوند »مادر وفرزند
۲_ احساس مشترک بین دوقلوها
۳_شکل سوم« پیوند عشقی » میان دوفرد
۴ـ« پیوند عشقی واحساسی یا عاطفی.... مابین یک فرد با فرد دیگری که در جهان باقیست»
۵ـ یک انسان با یک حیوان است
مانیز هریک ازاین نمونه ها را مورد بررسی قرار خواهیم داد:ازنمونه اینگونه پیوندها که از نمونه ای شناخته شده آن است پیوند مادر وفرزندیست که بسیار از آن شنیده ایم و نمونه های بسیاری از یک پیوند احساسی عمیق وعاطفی که چون ریسمان یا بندی قوی مابین مادر وفرزنده برقرار است را در تجربه های زندگی خود یا دیگران, دیده ,خوانده یا شنیده ایمواین احساس عاطفی واین پیوند روحی وقلبی آنقدر عمیق وژرف وزیباست که گاه باعث بسیاری از پدیده های شگفت انگیزاحساسی شده است که آن را حتی نمیتوان بگونه ای منطقی معنا ویا تعبیر وتفسیر نمود وگاه دارای چنان قدرت شگفت انیزی نیز می باشد که آدمی راانگشت بدهن نشان میدهد از نمونه آن پروگرامی بود که دراین رابطه در تلوزیون دیدم و مادری لاغر اندام وضعیف الچثه بود که فرزند بسیار کوچکش وتپل وشیطان خود که بتازگی چهار دست وپا راه میرفت درحیاط خانه با مادر روی چمنها بازی میکرد ومادر درحال باغبانی خانه بود که همسایه با اتومبیل جیپ بزرگ وسنگین خود در همسایگی آنان به پارکینگ جلوی خانه خود آمده اتومبیل را پارک میکند واز انجا که در بیشتر کشورهای اروپائی دیوارهای خانه ها را گل وبوته مابین حیاطها جدا میکند ویا کاشی کاری وسنگریزه ای که در جای مرزمابین دوخانه می ریزند پس از پارک ماشین بسوی خانه میرود بی آنکه بداند ترمز دستی کشیده نشده است ودرحالی که آن جبپ آرام آرام بسوی عقب وبطرف خیابان اصلی درحال رفتن بود ,کودک که توجه اش به اتومبیل وصدای آن جلب شده بود,در فاصله ی یک لحظه سرگرم شدن مادر چهار ودست وپا از مادر دورشده بسوی پارکینگ رفته ودرست به زیر ماشین میرود مادر بناگاه متوجه میشود وبسوی فرزند میدود اما امکان اینکه به زیرماشین در حال حرکت رفته, کودک را بیرون بیاورد واز احساس عمیق ترس وناچاری به پشت ماشین دویده وبه تنهائی درحالی که همسایه را فریاد میزده پشت اتومبیل جیپ سنگین را گرفته با دودست باچنان قدرت خارق العاده غیر قابل باوری جیپ رااز دوچرخ عقب بلند میکند که در حال طبیعی برای یک مرد بسیار قوی نیز بدین سرعت یا بدون گرم کردن خود اینگونه کاری ممکن نیست وهمسایه که فریاد را میشنیده بیرون می آید اما کودک بدون اینکه بداند چه خطری ازاو گذشته است از زیر جبپ واز طرف دیگر آتن از سروصدای مادر بیرون آمده ودر کنار اتومبیل هراسان مینشیند وبه مادر خیره میشود مادر از ترس اینکه مبادا اکنون که اودستهایش بند است مجدد بچه به زیر جیپ رفته در زیر چرخها بماند همانطور ماشین را بالا نگه میدارد تا همسایه بانها رسیده ودرماشین را گشود وترمزدستی آنرا پائین کشیده وترمز دستی راقفل میکند بر این رخ داد,هیج دلیل قابل درک ومنطقی یاعلمی نمیتوان در واقعیات علمی پیدا نمود که گویای این باشد که چگونه چنین چیزی ممکن است اما در بسیاری از گفته های بزرگان دیده ام که انسان با قدرت اراده وقتی با چنین « پیوند عمیق مادر وفرزند »که سرشار از عشقی آسمانی ست بیش ازاینها نیز بوده است وحتی جالب تر اینکه بااین حادثه ای ازهیچگونه درد در بازو های مادر یا کمردرد یا امثال این برای مادر رخ نداده است ومتخصصین امور باینگونه حوادث غیر طبیعی , این پیشآمد وانجام اینکار را از مادری لاغر اندام وضعیف الجثه چیزی غیر عادی نمیدانند چراکه ثابت شده است که انسان در شرایط بسیار استثنائی از قدرتهای ماورالطبیعه ای قادر به استفاده بوده است که خود نیز نمیدانسته که دراو چنین چیزی وجود دشته است وانگیزه ی نجات از آن شرایط یا اجبار زمان وعشق یدید وقوی مادری او را وادار باینکار کرده است که ازاین شرایط به هر شکل خواستار بیرون آمدن باشد ودر نتیجه برای او ممکن شده است که خود را آزموده وحتی به نتیجه ی جالب آن نیز که انجام کاری خارج از قدرت انسانی او بوده است ,موفق گردد و درواقع تنها لزوم واجبار وشرایط موقعیت آن لحظه باعث گردیده است که او از خود بیش از آنچه همیشه انتظار داشته طلب کند وبدین شکل موفق به انجام کاری فوق العاده یا خارق العاده یا حتی شگفت انگیز میگردد این است که بسیار از « قدرت فکر» در آدمی صحبت شده است وانگیز ه «عشق : نیز از دیگر چیزهائیست که بر قدرت « پیوند» افزوده وآنرا تا حد ی پیش برده است که برآن هیچگونه دلیلی را نمیتوان ارائه داد که علمی ویا عادی بنظر برسد.بااینکه باور کردنی نیست تاحدی اینگونه پیشآمدها بخصوص پیوند مادر وفرزند در زندگی بسیار اتفاق می افتد که از آن فیملها وگزارشهائی نیز در رسانه های بین اللملی دنیا پخش میگردد.
●پیوند ما تنها با زندگان نیست همه ما پیوندی ابدی با نیاکان و اسطوره های سرزمین خویش داریم . *ارد بزرگ●
فیلمهای حقیقی بسیاری نیز دراروپاودیگر نقاط دنیا نشان داده میشود که براساس حقیقت ساخته شده اند وعلمای روانشناسی نیزمیگویند بااینکه اینگونه اتفاقات ونتیجه ی آن چیزی بسیار شگفت انگیز است.اما واقعیت عملی نیز داشته است ومیگویند که اینگونه "پیوند های عاطفی "چنان قدرتی به طرفین می بخشد که بسیاری از کارهای غیر طبیعی وبدون پاسخ وبدون منطق اما واقعی را میتوان دیده وشاهد بود در واقع پیوند های عاطفی عمیقی چون پیوند مادر وفرزندیکی از زلال ترین وعمیق ترین پیوند هایست که بین دوفرد میتواند وجود داشته باشد و گوئی که بند های این "پیوند ابدی" بین قلب مادر وفرزند در آسمانها ریشه داشته وبه هیچ وجه ازمیان برداشتنی نیست .من خود نیز بعنوان یک مادر تجربه هائی داشته ام که گویای رابطه وپیوند عمیق عاطفی میان کودک ومادر است از جمله اینکه پیش آمده , کودکی درجای دیگری گریه میکند وبدل مادر میافتد که عین این مطلب زمانی برای من اتفاق افتاد که سرکار یکدفعه صدای گریه کودکم راکه از زمان کودکی بیش نبود شنیدم ونگران شدم لحظه ای بعد از مدرسه تماس گرفته گفتند لطفا بیائید دخترشما زمین خورده و ودست او آسیب دیده وبهتر است به دکتر برده شود ویادر منزل استراحت کند ومن بدنبال اورفته اورا به منزل بردم .اینگونه پیش آمد ها بسیار نیز برای دیگر مادران اتفاق افتاده است وهمان کلمه بدل مادر می افتد را معنا میدهد که ما درایران باآن آشنائیم اما کمتر دیگر کشورها به آن به دیده ای جدی نگاه میکنند ودر کنار آن پیوند حیوان وانسان است که باز بسیار دیده شده است که رابطه عاطفی تا بحدی بوده که گاه سگی , خوکی , پرنده ای باعث نجات صاحب خود با زبان بی زبانی بوده است وبرای نجا ت او یا از تلفن استفاده کرده ویا به بیرون رفته وکسی را با خود برای نجات صاحب خود به منزل آورده است و(لازم به ذکر است مه در پژوهش دیسکاوری خوک حیوانی بسیارباهوش حتی باهوشتر از سک ودیگر حیوانات شناخته شده است ) و برای مثال نمونه ای بود از زنی تنها در خانه ای بیرون ازمحوطه ی شهر که با خوک خود زندگی میکرده است وزن سکته میکند وبه زمین میافتد وخوک در مییابد که صاحب او حال مساعدی ندارد وازخانه خارج شده خود رابه راه اصلی ماشین رو میرساند ودر وسط جاده مینشیند ماشینی که از انجا رد میشود هرچه پیاده شده اورااز جاده کنار میزند کنارنمیرودوبا رگرفتن پاچه ی شلوار اومسیری را باو نشان میدهد سرانجام مرد راننده مشکوک میشود وبدنبال او راه میافتد وزن را درحال وخیمی پیدا کرده به امبولانس زنگ میزند وباین شکل از مرگ حتمی نجات پیدا میکند .این یک برنامه حقیقی بود کهبراساس حقیقت ساخته شده بودو من در سری برنامه هائی از حقایق وشگفتی های دنیا در تلوزیون نروژ شاهد آن بودم
● *پیوند پاک ، پیوندی ابدی است . ارد بزرگ
*پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ●
در پیونهای عمیق عشقی عاطفی واحساسی ست که فردی شادی وغم ,خوبی ها وبدیهای واحساسات زندگی واندیشه های خود را بااو شریک شود ودراین راستا بدنبال ایده آل زدگی خود خواهد بود.میدانید که در زندگی" «ایده آل» به معنی واقعی کلمه "وجود ندارد وهمه چیز وقتی دردیدگاه کسی ایده ال جلوه میکند که لااقل نیم بیشتری از خواسته های دورنی وفکری واحساسی خود را درآن می بیند وبا آنچه دراین میان بدست آورده یا احساسی که دراین زمینه در او تولید شده خود را یکی ببیند وافکار خود را نیز همگون با آنچه هست بیابد درنتیجه این جیز یا این شخص ایده آل او وتمامی خواسته های درونی او میشود زمانی این احساس تبدیل به عشقی پرشور میگردد وبا پیوندی نا گسستنی در قلب آدمی تبدیل به ریشه ای میگرددکه دل واحساس بی آن هرگز قادر به ادامه زندگی نیست .پیوند با هرانچه که باشد آنچنان رابطه عمیقی با قلب آدمی برقرار میکند که جدائی از آن برای شخص بسیار دردآور وغم انگیز خواهد بود وحتی تا پای جان باختن نیز میتواند اندوه پیوندی پیش برود چراکه بند ورشته ای پیوندهای حقیقی آنچنان است که گوئی در آسمانها این پیوند بسته شده باشد,اینگونه پیوندها ریشه در روح وقلب آدمی دارد ومختص به کسانی ست که بسیار عاطفی هستند ودر اشخاصی که دنیای آنان دنیائی خشک وبر اساس آمار و قوانین منطق وعلم دارند چنین چیزی حتی معنا نداشته واز گوش دادن به آنهم با لبخند ناباورانه ای برلب گذر کرده وزود نیز آن را فراموش میکنند ومعمولا انسانهائی خشک و جدی وسرد هستند که کمتر با معنای واقعی عشق وپیوند آشنائی دارند .آنهم در دنیائی که عشق بالاترین قدرتها را درزندگی انسان به نمایش گذاشته وبسیار از آن سخن گفته شده استزندگی کردن در دنیای دسرداینگونه افراد بحدی کسل کننده است که انسان خود را در چارچوبی از قالبهای هرمی مربع مستطیل ودینائی شاید سنگی وآهنی احساس میکند چرا که معنای پیوند دراینجا فقط امضائی برروی کاغذ بیش نبوده واگر عقد نامه ای باشد چه زن چه مرد دنیای سرد وکسل کننده ای را تنها بر مبنای قانونی ونه احساسی آن خواهند گذراند که هرچه برای همانجام میدهند تنها بر اساس وظیفه است نه از سر مهر وعشق ومعنائی والا چون پیوند. چه اگر پیوندی باشد دل بریدن بسیار دردناک وبی آن سر کردن بسیار دهشتناک خواهد بود
●یک پیوند پاک ، فرو ریزی دهشتناکی ست . ارد بزرگ بریدن
●_قیصر امین پور":فوت وفن عشق●
پیش بیا ! پیش بیا ! پش تر
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هرچه دوست
ای تو بمن از خودمن خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ ترا ازهمه دارا ترم
درد ترا از همه درویش تر
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت وفن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیش تر*
●از قیصر ا مین پور●
ازنمونه اینگونه پیوندها در علم روانشناسی موارد بسیاری شناخته شده وحتی هریک اسمی نیز بخود دارد میان آدمی با مورد پیوندی او از جمله موارد شناخته شده ایست که گونه های متفاوتی از آن ذکرونوشته شده است. ازموارد دیگر تله پاتی ست که نمونه ی آنرااز ویکیپدیای نروژ برایتان آورده وترجمه میکنم تارابطه پیوند ذهنی وروحی را بهتر توضیح داده باشم
●(= Telepati =تله پاتی ●*)
Telepati, også kalt tankeoverføring og tankelesning, er det å få vite om en annen persons tanker og følelser uten å bruke kjente sanser, det vil si oppnå direkte mental kontakt med en annen person uten at man meddeler seg ved hjelp av språk, koder, tegn eller andre fysiske signalformer.
Studier av telepati er en viktig del av parapsykologien, et fag der en bedriver systematisk forskning på overnaturlige fenomener, særlig ekstrasensorisk persepsjon. Gjennom årene er det blitt utført flere vitenskapelige eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer. Positive resultater har senere vist seg å bero på metodefeil, eller de har ikke latt seg repetere av uavhengige forskere. Dette gjør at studier av telepati generelt betraktes som en pseudovitenskap. Telepati er imidlertid beskrevet i mange religiøse tekster, og innen skjønnlitteraturen, først og fremst innen science fiction og fantasy.
Telepati som underholdningstriks kalles vanligvis tankelesning og foregår ved at en tryllekunstner skal gjette hva en tilfeldig person blant publikum har tenkt. Ofte får tankeleseren hjelp av et medium som er hans eller hennes assistent og som skal formidle tankene fra publikummeren. Slike tryllekunstnere kan benytte et skjult kodespråk mellom tankeleser og medium, avtalt spill med en tilsynelatende tilfeldig tilskuer, god kjenneskap til å se og tolke små, psykologiske reaksjoner og manipulering av offerets underbevissthet gjennom avledninger og antydninger. Ikke sjelden bruker en også fingerferdighet, for eksempel for å bytte ut lapper der en på forhånd skal ha skrevet svaret. Underholdning med tankelesing, hypnose og andre «paranormale» fenomener kan omtales som mentalisme.
کلیک کنید(ترجمه: اینجا را نیزببین=*Se også [rediger]
سایت ویگی پدیا:
http://no.wikipedia.org/wiki/Telepati
" ترجمه فارسی /نروژی":
Telepati, også kalt tankeoverføring og tankelesning, er det å få vite om en annen persons tanker og følelser uten å bruke kjente sanser, det vil si oppnå direkte mental kontakt med en annen person uten at man meddeler seg ved hjelp av språk, koder, tegn eller andre fysiske signalformer.
Studier av telepati er en viktig del av parapsykologien, et fag der en bedriver systematisk forskning på overnaturlige fenomener, særlig ekstrasensorisk persepsjon. Gjennom årene er det blitt utført flere vitenskapelige eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer
««تله پاتی »= که انرا انتقال فکری وخواندن فکر یکدیگر نیز بین دوفردمیخوانندودرمورد کسانی ست که قادر باشند کر واندیشه شخصی دیگر را خوانده وافکارذهن اورا دریافته واحساسات اورا درک کند بدون اینکه از احساس های شناخته شده موجود در بدن آدمی استفاده کرده باشد,درواقع و از احساس حس ششم خود ویا احساسات ناشناخته ومرموز وناشناسی برای این کار بهره میجوید که هنوز مبنای دقیق وواقعی آن بر کسی روشن وآشکار نیست واین یک ارتباط کاملا مستقیم میان ذهن با ذهن است وبدین شکل است که انسان فکر واحساس شخص را بدون نیاز به صحبت کردن یا تبادل فکری یا حتی اشاره وعلامتی و بدون هرنوع حالت فیزیکی دریابدو از آن آگاه وباخبر شود بدون گرفتن حتی سیگنال یا اشاره یا مواردی مانند این درطی سالهای گذشته نیز اطلاعات علمی بسیاری دراین زمینه نیز بدست آمده است .« تله پاتی » یکی از بخشهای مهم تدریس وآموزش دانشجویان در علم روانشناسی می باشد.رشته ای که با تحقیقات سیتماتیک( یعنی با یک سیستم مخصوصیا بطوری سیتم وار ومتداوم), از دنیای ماورالطبیعه وناشناخته وغیر طبیعی وبخصوص از احساسات ششم واحساسهای ناشناخته موجود در آن, دراین رشته اموزش وآگاهی داده میشود.
eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer. Positive resultater har senere vist seg å bero på metodefeil, eller de har ikke latt seg repetere av uavhengige forskere. Dette gjør at studier av telepati generelt betraktes som en pseudovitenskap. Telepati er imidlertid beskrevet i mange religiøse tekster, og innen skjønnlitteraturen, først og fremst innen science fiction og fantasy.
تحقیقاتی که بر اساس آن صورت گرفته اشت , نشان داده است که اینگونه تجربیات از طریق اشخاص به شکلی ست,ایشان قادر به این نیستندکه آنرا به وضوح ثابت کنندوهنوز علم روانشناسی وبا تحقیق پژوهشگران این علم قادر این نبوده اند که حقایق تله پاتی را بصورت عملمی افشا کرده وبه پژوهش بیشتری دراین باب ادامه میدهند و تحقیق دراین امر همچنان ادامه داردامانتیجه های مثبتی نیز نشان داده است که متد وروشهای شناخت دراین تحقیقات ,اشتباه بوده است ویااینکه, اینگونه افراد اجازه نداده اند که از طریق محققین وپژوهشگران غیر وابسته مجددا وبصورت تکراری, دوباره اینگونه تحقیقات بروی آنان صورت بگیرد . در نتیجه تحقیقات درمورد تله پاتی بصورت مداوم به شکل تحقیقاتی صورت گرفته است که مداوم در میان آن وقفه هائی ایجاد گردیده وبشکل مرتب برای رسیدن به نتیجه گیری نهای هرگز کامل نبوده یا به اتمام نرسیده است
"تله پاتی "از سوی بسیاری از دین های مختلف به شکل خود تعریف شده ای به مناسبت همان دین ,نوشته یا تفسیر شده است وگاه همراه با ادبیات وشعر نیز به تفسیر آن پرداخته انداما بیشترو دردرجه اول, بیش از هرچیزی انرا درشکل " وحشت آور و تخیلی" به تعریف نشسته اند.
Telepati som underholdningstriks kalles vanligvis tankelesning og foregår ved at en tryllekunstner skal gjette hva en tilfeldig person blant publikum har tenkt. Ofte får tankeleseren hjelp av et medium som er hans eller hennes assistent og som skal formidle tankene fra publikummeren..
حتی «تله پاتی» به شکل یک نوع "جادو وشعبده بازی "نیز بکار گرفته ویا تعریف شده است و خواندن افکار از طرف شخصی جادوگر یا شعبده باز یا فالگیر درمیان تماشاچیانی نیز صورت گرفته است که افکار آنان را خوانده وبرای ایشان بازگو میکردند. ومعمولا هم اینگونه افراد که به خواندن افکار دیگران می پرداخته انداز طریق واسطه یا رابطی که بااین زن و آن مرد مورد نظر درارتباط بوده اند ,اطلاعات لازمه درمورد آن شخص راازاو دریافت کرده ومجدد برای همان او بازگو میکردند وباعث شگفتی آن شخص وتماشاگران میشدند و به زبان ساده نوعی کلاهبرداری وحقه بازی درکار این افراد بوده است و بواقع از قدرت واقعی « تله پاتی» استفاده نمی شد.
Slike tryllekunstnere kan benytte et skjult kodespråk mellom tankeleser og medium, avtalt spill med en tilsynelatende tilfeldig tilskuer, god kjenneskap til å se og tolke små, psykologiske reaksjoner og manipulering av offerets underbevissthet gjennom avledninger og antydninger. Ikke sjelden bruker en også fingerferdighet, for eksempel for å bytte ut lapper der en på forhånd skal ha skrevet svaret. Underholdning med tankelesing, hypnose og andre
«paranormale» fenomener kan omtales som mentalisme
درواقع اینگونه رفتارهای جادوگرانه وبقولی پیشگویی کردنها از طریف سیگنالها ونشانه ی نادیدنی از طریق همگان دیده نمیشد ما بین شخص پیشگو و شخص واسطه ورابط میان او ,وفرد سوم که افکارش خواده میشد صورت میگرفت وگاه از چیرهای اتفاقی بجا یا نزدیک با روحیه شخص وهمچینین از روانشناسی در سطح ساده ای نیز دراین میانه استفاده میشد وبه شکل موذیانه وهنرمندانه وتردستی های فکری به مغلطه ی فکری تماشاچی وشخص مورد نظر استفاده نیشد که بیشتر به حقیقت نزدیک بوده وبهتر بتواند در باور دیگران جا بگیرد که این خواندن فکر از سوی پیشگو ویا جادوگر یا شعبده باز حقیقی بنظر بیاید وبندرت پیش می آمد که در اینگونه پیشگوئی هابین پیشگوو وشخص پشت صحنه ی اوکه بااو" همکاری" داشته , کاغذ کوچکی رد وبدل شودکه در آن اطلاعات لازمه درمورد فرد به پیشگو داده شود وگاه از شکلهای مختلف روانشناسی چون هیپنوتیزم نیز دراینگونه نمایشها استفاده گردیده است وشخص پیشگو تا حدی با علم روانشناسی نیز آشنا بوده است و از مِتُد وروشهائی چون چگونگی " روح وروان وحالات فردی شخص "درحد روانشناختی ساده ای اورا میشناخته وبا این روش قادر به خواندن فکر وحتی شناخت محدودی از روان او وبازگوئی بخشی و نمونه هائی از شخصیت آن فرد هم او ودیگران را فریب داده وشخص مورد نظر را نیز باین باور برساند که فکر او را بدرستی میتواند بخواند وبه واقع به شکل نوعی کلاهبرداری ازاین علم استفاده شده است .«پایان ترجمه متن ویکی پدیا » ●
" تله پاتی " و قدرت آن امروزه بخوبی شناخته شده است در دنیای طب وروانشناسی ودر وابستگی فکری دو شخص ممکن است این علم تا بدانجا پیش رود که حتی درد یکدیگر رادر فاصله ای دور حتی یکی دریک شهر ودیگری در شهر یا کشوری دیگر احساس کند واین قدرت انتقال بخاطر نزدیگی بسیار عمیق آن دو فرد است که نمونه های آن تا در بسیاری از مقالات روانشناسی وکتب روانشناسی بررسی و تحقیق شده و ثابت گردیده است که بااینکه احساسی ناشناخته وماورالطبیعه وناشناسی ست که نمیتوان آنرا توضیح داده وبه نوعی از احساسات بشری وابسته نمود وانرا نیز جز احساسات دیدنی وقابل درک بشر به حساب آورداما چیزیست که وجود دارد وعلم نیز با اینکه نمیتواند بدرستی آنرا تعریف نماید آنرابعنوان یک پدیده واقعی وحقیقی در انسان پذیرفته است وهیچ چیزی نمیتواند عامل چنین "احساس ژرفی" در انسان یا بین دوفرد باشد مگر "پیوند عمیقی" که به یاری از آن این دوشخص میتوانند کاملا از روحیه هم خبر داشته باشند دوقلوها دیگر نمونه های پیوند احساسی در همه شکل پیوند هستند بطوری که احساس درد بر یکی آنقدر در افراد,دوقلو دوم واضح به ثبت میرسدوچنان احساس میگردد که دوقلوها کاملا میدانند اگرآن دیگری اشک میریزد حتی چرا گریه میکند واگر دردی دارد در کدامین قسمت بدن است واگر فکری دارد وتصمیمی آن فکر ونقشه چیست وعین همین موضوع در زندگی افراد عادی با پیوندی عمیق نیز واقعیت دارد که من خود نمونه هائی رادر زندگی شخصی خودتجربه کرده ام کهازگفتن یکایک این تجارب جهت آنکه متن طویل وخسته کننده نشود صرفنظر میکنم از نمونه حالات احساسی پیوند رادر این" شعر حافظ "میتوانیم بخوبی تصویر سازی کینم:
بعد ازاین دست منو دامن آن سرو بلند
که ببالای چمن از بُن وبیخم برکند
حاجت مطرب ومّی نیست تو برقع بگشا
که برقص آوردم آتش رویت چو سپند
هیچ روئی نشود آئینه ی حجله ی بخت
مگر آن روی که مالند در آن سُم سمند
گفتم اسرار غمن, هرچه بّود گو میباش
صبرازاین بیش ندارم چکنم تاکی وچند؟َ
کُش آن اهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دارو مَبندش به کَمند
من خاکی که ازاین در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
با زمستان دل ای آهوی مشگین «حافط»
زآنکه دیوانه همان بّه که بّود اندر پند
_____ حافظ شیرازی _____
از دیگر گونه های آن پیوندهای عاطفی عمیق بین افرادی که ازهم دور شده ولی همچنان ذهن وفکر واحساس فرد با آن شخص همراه است وهرچه براو میگذرد هم بمانند الهامی بدل شخص می افتد هم حتی دردها وناراحتیها واتفاقات رخ داده بر او به مانند وحی خبر داده میشود من خود نیز اینگونه پیدیدههائی را تجربه کردم .درهر شکل پیوند چیزی بسیار عمیق وحتی ماوالطبیعه ایست که آدمی را انگونه بخود وابسته نگاه میدارد که فقدان وجود این پیوند دردناکترین غم روحی وقلبی انسانی گشته وذهن ودل را بگونه ای دردناک آزار میدهد ,درعین حال که این احساسی بسیارقدرتمند باارزش ونافذ ودوست داشتنی ست واما این پیوند وعشق است که با وجود دوری هاوجدائی ها باز قلبی را به قلبی بندمیزند وایشان را از حال هم باخبر میسازد ویا حتی دردی میشود که باعث دق کردن ومرگ از غصه یکی ازایندو میشود. وگاه این شکل ازجدائی همانند مرگی ست که حتی اگر در واقع امر, به مرگ منتهی نشود ,باعث مرگ روحی ودرونی شخص میشود وبه هیچ عنوان راه حلی براین درد یافت نمیشود تا التیام درد واندوه آن دل وآن شخص گردد مگر انسان بطور کامل ریشه های خود را باهمه آنچه گذشت قطع نموده وسعی نماید هرگونه چیزی را که یاد آوری این پیوند رادر پی دارد بطور کامل ازخود دور کندوحتی اگر لازم باشد محیط ومکانی را که در آن زندگی میکند یا درانجا خاطرات او را حفط میکند ترک کرده ودرجای دیگری سکنی گزیند که درهرقدم وهرنگاه وهرلحظه با دیدن ویاداوری خاطرات او و آثار او ویا چیزهائی چون هدایا یا مثلا لباسها ویا هرچه که بنوعی مربوط باو میشود راازخود دور کند. در باب مرگ یکی از دوشخص که کسی ازایندو بدلایلی فوت میکندچنانچه که پیوندعمیقی درمیان آنان وجود داشته ,معمولا دیگران همین روش را بکار برده وتمام خاطارتی را که ازاو میتواند باعث شخص عزادار باشد ازاو دور میکنند ولوازم وخاطرات شخصی آن فرد را از نگاه کسی که داغدار اوست دور کرده وسعی میکنند تا او رابدین شکل التیام خاطری دهند وحتی تا تغییر محل زندگی نیز پیشروی میکنند که اشیای آن شخص و پس ازجمع آوری لوزام او نیز جای خالی آنها واتاقهاومکانها ومحلی را که بگونه ای باعث یادآوی خاطره فرد از دنیا رفته رالااقل تغییر دهند تا کمتر اندوه ویاد ازدنیا رفته ای در جلوی چشم شخص داغدارباقی مانده باشد, واین روشی است که روانشناسان برآن اعتقاد داشته ومعتقدند تنها راه کمتر کردن درداو انجام دادن همین گونه کارهاست و بدین شکل برای کسی که شوهر , همسر یا فرزند خود رااز دست داده رفت وآمد درخانه ومحل زندگی ,ساده ترشده وآرام گرفتن وتسکین او ازاین درد واندوه به سرعت بیشتری انجام میگیرد.
اما در باب عشق نیز در دل عاشقی که پیوندی ناگسستنی با کس دارد آنقدر این خاطرات عمیق هستند که عاشق قادر به قبول ازدست دادن اینگونه خاطره ها واشیا متعلق باو نیست ,درصورتی که تنها راه برای رهائی محبوبی که دیگر متعلق به او نیست ویا برای همیشه ازاو جدا شده است همین است تاکه از چنین دردی باجدائی کامل ومطلق از همه ی خاطره ها , خود را التیام داده وتسکین پیدا کرده وزندگی خود را مجدد از سرگرفته وادامه دهد زیرا چه به مرگ باشد چه جدائی نشسیتن بر مزار کسی با یادها وخاطره ها یا خلوت کردن بادرد عشقی در همه ی عمر , عمری که یکبار نیز یبیشتر نخواهد بود جز شکست دائمی برای شخص وافسردکی مدام چیز دیگری را در پی نخواهد داشت , هرچند که گاهی پیوند های بسیار عمیق با اینکار نیز قطع نمی گردد و پس از سالها همچنان دل شخص بیاد اوست ودردرون از حال وروز عشق خود نیزهمواره با خبر است حتی اگر او را نبیند وهمین باعث میگردد که هرگونه تلاش برای فراموشی بی ثمر گردد.
____ می بازمت */ آبی عشق من* ____
می بازمت به هیـچ,آری به هیـچ وهیـچ
آنگه که قلب من سرشار عاشـقی ست
میگریمت به درد, آری به اشـک ِسوز
آنگه که روح من,آبی تر از تو بود
...
در قطره ها ببین , این قطره های اشک
صادقترین سکوت ، در حرف قطره بود
میخواندمت به عشق ,آنگه که راه تو
همراه من نبود
...
آگـه نشـد دلم , بار دگر زغـم
تکرار قصه بود ,این دم دوباره هـم
آری بپـای دل , میسـوزم وسـکوت
بُغضی دوباره داشت ,در خلوت وجود
....
آخر چه گویـمت ؟؟! میترسم از نگاه
شاید که چشم من ,خواند ترا به آه
میترسم از کلام,از واژه های درد
ترسم بسوزدت , ترسم بسوزیم
...
غمگین تر از دلم,امشب کسی نبود
آری دوباره عشق ,( من را زمن ربود)
گفتی که رازتوست ,این عشق آتشین
آه ای خدا ... خدااا,اشک مرا ببین
....
کردم گنه مگر؟,در شور عاشقی
جز راز عاشقی , چیزی زمن نبود
در آشیان شعر,در کُنج خلوتم
آغوش شعر من,شد تکیه گاه من
....
با من کسی نبود ,جز واژه و قلم
خلوت چه خلوتی , سرشار درد وغم
اما به خلوتم ,گه دل نفـس کشـید
گه شور گریه ها,نقشی دگر کشـید
....
شـدحامی دلم ,هر واژه در سکوت
میراث من ز دهر, جز خلوتی نبود
اُنسـی شـبانه بود,در کنج خلوت
از چه زدی,چرا؟,این خلوت بهم؟
...
می بازمت کنون ,درمانده, بیقرار
میمیرم از درون ,درعین انتظار
میسـوزم از درون,اما به آشکار
روحم هــلاک غم,در آتش وشرار
...
اشکم بپای تو,آری برو ... برو
بی یک نگه به پشت ,در راه خودبرو !
...
میگریمت کنون ,درمرزی از جنون
میخواهمت زدل ,در چشم پر ز خون
میگویـمت ترا ,در اوج عاشـقی
:"آبی عشــق من" پرواز من توئی
...
اما قفس مرا در بست وساده گفت
از خلوت قفـــس , جائی دگر مرو
اینجا حریم توست ,تنهائی و قلم
شعرت بخوان به عشق, دنیا بهم مزن
...
شــکم بپــای تو ,آری برو ... برو
اینک که با خلوص دل , دل داده ام بتو
● فرزانه شیداـ ۲۶دیماه 1385 ____
پیوند از پس تنهایی رخ می دهد ، ارزش می یابد و توان را چندین برابر می کند ، پس باید هر پیوند پاکی را شاد باش گفت . ارد بزرگ
پیوند پاک ، پیوندی ابدی است . ارد بزرگ
کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است. ارد بزرگ
بریدن یک پیوند پاک ، فرو ریزی دهشتناکی ست . ارد بزرگ
پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ
پیوند ما تنهابازندگان نیست همه ماپیوندی ابدی با نیاکان واسطوره های سرزمین خویش داریم.ارد بزرگ
پایان فرگرد پیوند
__●__به قلم : فرزانه شیدا __●__
اسلو - نروژ

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان