۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

جملات فوق العاده زیبا,


نجابت برجسته ترین خوی ایرانیان است . ارد بزرگ



تنها آرامش و سکوت سرچشمه نیروی لایزال است. داستایوفسکی



راه تغییر رفتار ، درک منشا توانمندی است که تویی . وین دایر



علت هر شکستی، عمل کردن بدون فکر است. الکس‌مکنزی



آغاز اُرُد ، پایان کسی نیست . آغاز ارد ، بهار اندیشه یی ست که به آن وابسته است ، آن را خزان و زمستان نیست ، چون میوه باغی ست در کام اُرُد های دیگر ... . ارد بزرگ



من تنها یک چیز می‌دانم و آن این که هیچ نمی‌دانم. سقراط



موضوع تحصیل را همیشه بی پایان بدان و از کوشش مایست . کنفوسیوس



دانستن کافی نیست، باید به دانسته خود عمل کنید. ناپلئون هیل



ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است . ارد بزرگ

جملات فوق العاده زیبا



اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند. نیچه



آزادگان میهن پرست در مرداب خودستایی فرو نمی روند . ارد بزرگ



زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. ورنر هفته



تکبر و خست هزاران صفت خوب را می پوشاند . کنفوسیوس



برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. اشنباخ



جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می گردد . ارد بزرگ



تفکر در باب خوشبختی، عشق، آزادی، عدالت، خوبی و بدی، تفکر درباره پرسش‌هایی که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. ادگارمون



باور کن و آن را ببین . بشناس و با آن یکی شو . وین دایر



"عقلانیت باز" آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که "یکی" در "چند" است و "چند" در "یکی". ادگارمون



اگر بهار طبیعت را بیدار می کند ، نوروز نیز آدمیان را دوباره بیدار و شاداب و امیدور می سازد . ارد بزرگ



آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. اپیکارموس



در شغلی که بتو محول نیست اندیشه و تدبیر مکن . کنفوسیوس



هیچ چیز در زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. باخ‌من



جملات فوق العاده زیبا


برای آنکه پرواز کنی ، پیکر خویش را به حال خود رها مکن . ارد بزرگ



در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. آرنت



سعی کن به جای تکرار و یاد آوری گذشته ، از آن پند بگیری . وین دایر



برای آن که کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. یونک



آرزوهای خویش را ارزشمند بدان که نای پروازت به سوی آرمانهاست . ارد بزرگ



شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. دوروستان



می توان مردم را براه وظیفه آورد ولاکن نمی توان فهم و ادراک به کسی بخشید . کنفوسیوس



آدمی ساخته افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است. مترلینگ



کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او . ارد بزرگ



اگر دریچه‌های ادراک شسته بودند، انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید: بی‌انتها. بلیک



نمی توانی راستین باشی مگر آن که در مسیر جاودانی گام نهی . وین دایر



برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند. بردیر فرانسوی



آزاده ، انسان گوشه نشین و رها از غم آدمیان نیست . آزاده زندگی اش را ، به هم میهنان خویش ارزانی داشته و برای سرفرازی میهن کوشش می کند . ارد بزرگ



هیچ وقت به گمان این که وقت دارید ننشینید. زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. فرانکلین



نیست کسی که سه سال تحصیل کند و از سعی خود نتیجه نگیرد . کنفوسیوس



نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی. هیلزهام



پندار های پاک در دل و روان آزادگان آشیانه دارد . ارد بزرگ



هر قدر به طبیعت نزدیک شوی، زندگانی شایسته‌تری را پیدا می‌کنی. نیما یوشیج



از آن رو که ذهن تو قلمروی خاص توست ، می توانی هر فکر تازه ای را چند روزی بیازمایی . وین دایر

جملات فوق العاده زیبا



امیدی به آینده دانایی که چشم به دهان نادان ها دارد نمی رود . ارد بزرگ



مرد بزرگ همیشه آرام است و مرد کوچک مضطرب . کنفوسیوس



دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه دیگری است. اسکات پک



ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. اسکات پک



روان ، همواره تشنه پرواز و بالا بردن خواسته های آدمی است ، این همان ریشه بالندگی آدمی ست . ارد بزرگ



هنر کلید فهم زندگی است. اسکار وایله



تو هرگز نمی توانی همه را راضی کنی . در حقیقت ، اگر بتوانی رضایت خاطر پنجاه درصد از افراد را به دست آوری ، بسیار خوب عمل کرده ای . وین دایر



تغییر دهندگان اثرگذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. والترنیس



اهل بازار ، پرواز نمی کنند و پرنده هم نمی بینند . ارد بزرگ



اگر زیبایی را آواز سر دهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت. جبران خلیل جبران



اگر اندازه را نگاه نداریم ادب زحمت می شود و وقار کمروئی ، شجاعت به عربده جوئی می کشد و صراحت به بیحیایی . کنفوسیوس



روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. اسکات پک


جملات فوق العاده زیبا



رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . ارد بزرگ



به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. چاردینی



ولخرجی شخص را بکارهای زشت وامیدارد. خست دل را سخت می کند اما سخت دلی بهتر از زشت کاریست . کنفوسیوس



آن که خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانای کاهای بزرگ را ندارد. لاروشفوکو



پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است . ارد بزرگ



اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌رو می‌باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. اسکات پک



رفتارت سنجه بهتری است برای آنچه هستی تا گفتارت . وین دایر



زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. دوما


۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

سیمین بهبهانی

http://www.astafe.eu/rklam/shaxsit/simin_bahbahani1.jpg


سیمین بهبهانی شاعر و ادیب متولد ۱۳۰۶ تهران
- لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران
- برنده ده ها جایزه علمی و آكادمیك به خاطر اشعار و غزلیاتش، از جمله جایزه بیژن جلالی
- از معدود شاعرانی كه اشعارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.
- گزینه شعر «جامی گناه» او به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دانشگاه نیویورك منتشر شده است.
- برخی از آثار او عبارتند از: جای پا، چلچراغ، مرمر، رستاخیز، خطی زسرعت و از آتش،دشت ارژن و ...
- زن برگزیده سال ۱۳۷۷ از سوی بنیاد جهانی پژوهش های زنان
- برنده جایزه لیلیان هیلمن و راشیل هامت از طرف سازمان نظارت بر حقوق بشر ۱۳۷۸
- ترجمه ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان «فنجانی از آفتاب»
- ترجمه ۱۰۲ شعر او دركتابی با عنوان «آن سوی واژه ها» در آلمان
ز شب خستگان یاد كن شبی آرمیدی اگر
سلامی هم از ما رسان به صبحی رسیدی اگر
به حجت در این داوری ز دوزخ نشان می دهم
به دعوی، زخوش باوری بهشت آفریدی اگر
مهرانه خالقی:برای نوشتن از بهبهانی باید قبل از هر چیز نگاه دوباره ای داشت به غزلیات او چه این غزلیات گذشته از تمام ویژگی های دیگرشان نشان دهنده حساسیت شاعر به موضوعات سیاسی و اجتماعی پیرامونش است. شاید او تنها غزلسرای معاصر ماست كه اگر جنگ می شود برای جنگ و اگر زلزله رخ می دهد برای زلزله می سراید و در این میان محدودیت و دست و پاگیری قاعده وزن و قافیه نه تنها مجال او را تنگ نمی كند، بلكه گستره ای می شود برای او كه خود را متعهد به رخدادهای پیرامون خویش نشان دهد كه سیمین بهبهانی شاعر درون نیست و گرفتار انتزاعات و تراوشات ذهن نمی شود. بلكه شاعر برون است و پیرامون. او برخلاف بسیاری از زنان روشنفكر و نویسنده و شاعر معاصر، دغدغه خود را كمتر دارد و بیشتر درد اجتماع و جامعه و مردم او را به شعر گفتن وامی دارد و شعر برای او عرصه پرداختن به تعهدات و ضرورت های انسانی از جنس مردم است و نه خود. علاوه بر این شعر بهبهانی گرچه از لطافت و زنانگی به حد اعلا بهره می برد اما فیمینیسم وزنانه نیست و اگر جایی هم دغدغه اش زن بوده است، نه از زاویه تنگ نگاه های مرسوم كه از نگاه یك طبیبی كه درد و محل درد را می شناسد به موضوع و مشكلات زنان می پردازد و قصد رو درروكردن زنان با مردان و بهره بردن از این آب گل آلود - بر خلاف بسیاری از روشنفكران زن معاصر- را ندارد.
... سخن آنگه از آب گو، سرابی ندیدی اگر /
بدین خالی آسمان، میفروز خورشیدمان /
به پندار و وهم و گمان چراغی خریدی اگر /
و باید از آغازش بنویسیم. روزی كه به دنیا آمده است. باید بنویسیم سیمین بهبهانی (خلیلی) به سال ۱۳۰۶ در تهران، در خانواده ای صاحب فرهنگ و قلم متولد شد. «و اما گفتم كه زاده شدم در خانه بزرگ پدربزرگ؛ چون پیش از زادنم، مادرم همسر خود را به اشتغالاتش واگذاشته و به خانه پدری بازگشته بود. گویا مادر را تا آستانه مرگ كشیده بود نوزادی كه من بودم. زیرا نزدیك به دو منی وزن داشتم! مامای فرنگی خود را باخته بود و پدربزرگ با پای ناتوان بر بام خانه رفته و اذان گفته بود تا دخترش به سلامت فراغت یابد و یافته بود.
به دایه سپرده بودندم، زیرا مادر چنان ناتوان شده بود كه شیر نداشت. و این دایه دختر دایی مادرم بود. (گویا راست است كه می گویند: «در روزگار پیش، مناصب موروثی بوده اند»)
امیر تومان پیر كه دیگر كاری نداشت جز اندیشیدن به روزگار گذشته... سرگرمی تازه ای یافته بود: نوه نوزاد دومنی كه مجبور بودند روزهای عمرش را به دروغ بیفزایند تا از چشم زخم بیگانه آسیب نبیند. و البته دایه مهربان آنگاه كه زالوی فربه را به شیر بی اشتها می دید، تخم مرغی را با خطوط گرد زغالین سیاه می كرد و زیر فشار انگشت و پول خرد می شكست و گناه بی مبالاتی خود را به گردن «چشم شور» عمه و خاله بی گناه می انداخت و در باور او جز این گریزی نبود!» (۱)
بهبهانی اما در كودكی اولین ماتم را تجربه می كند. مرگ پدربزرگ. چنانچه می نویسد: «پدربزرگ را دیدم در بستر بی هیچ نگاهی در چشم و بی هیچ كلامی بر لب و بی هیچ نقل و كلوچه ای در دست. مادر شیون می كرد و زنان سیاهپوش نیز. و مرگ در باور من معنای گنگی یافته بود، بی آنكه به واژه آن اندیشیده باشم.»
و شاعر از همین جا طعم تلخ و گس مرگ را تجربه می كند. رؤیای كودكی از سر شاعر می پرد. نقل مكان و آغاز زندگی طاقت فرسای در غربت و ناتوانی. چه «پدر بزرگ میراثی بر جای نگذاشته بود و مادر ناچار بود برای اداره زندگی كار كند. در مدارس تازه پاگرفته آن روزگار به تدریس زبان فرانسه پرداخته بود. یك برادرش به دلایل سیاسی ناچار به گریز از مرگ محتوم و فرار از كشور شده بود و برادر دیگرش در زندان به سر می برد.»
وقت درس و مدرسه آغاز می شود. شاعر را به كودكستان می سپرند. «در گوشه باغی پیوسته به كلیسای انجیلی تهران، در خیابان قوام السلطنه. هنوز هم گاهی از برابر در ورودی آن می گذرم... هر روز صبح در كودكستان، دوشیزه دولیتل را -كه كوچك نبود و پیر هم بود - می دیدم كه در برابر خدای به چهار میخ كشیده می ایستد و نیایش می كند.»
در همین ایام است كه بیماری سختی به جان شاعر می افتد: «در زیر گوش راستم تورمی پدید آمده بود. هر روز كاسه ای تلخابه سیاه برابرم می گذاشتند كه: «بنوش!» اما تبم نمی برید.» بعدها این تلخی گله از همروزگارانش می شود و در این بیت می نشیند:
همچو برگ بید و بیخ كاسنی تلخند، لیك
تلخشان بیرون نكرد آسیب تب از پیكرم
«سرانجام، پزشك با نیشتر دمل را شكافت، روزهای پیاپی، تكه ای تنزیب را با محلولی می آغشت و بیرحمانه در جای نیشتر فرو می كرد تا زخم بهبود یافت... پزشك فریاد های كودكانه ام را به «كولی گری» تعبیر می كرد و به مادرم می گفت: «این دختر انتقام تو را از زمانه خواهد گرفت!» (۲)
«كولی گری» شاعر به صورت «كولی واره »ها در آمد و «انتقام» به این بیت بدل شد:
گر بسوزند استخوانم در نیستان همچو نی
گوید: «از ایشان گذشتم» ناله خاكسترم
سالی بعد مادر شاعر به ازدواج دوباره تن می دهد. ازدواج دوم مادر مصیبتی است برای او. چنانكه می نویسد: «در خانه پدر دوم اندوهگین بودم كه مبادا مادر نیمی از محبتش را از من باز گرفته باشد. دایه او را بیش از پیش دوست می داشتم و آرامش را در سر نهادن بر سینه اش می جستم كه همیشه بوی دود و پیاز می داد...»
با این حال تنها پناه شاعر نیز به دیار عدم می شتابد. «به سفر رفته بودیم، بی دایه، و هنگام بازگشتمان دایه دیگر در خانه نبود. مادرم می گریست و این بیت را زمزمه می كرد:
یك روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به كندن دل زین و آن گذشت»
بهبهانی در ایام دبستان و سال اول آن صاحب برادر و پسری دوقلو از پدر جدیدش می شود. می نویسد: مادرم دختری و پسری توأمان به دنیا آورده بود و من كارت پستال دختركی همسال خود را به مدرسه بردم و گفتم: خواهر من است؛ مادرم دیشب زاییده و آموزگار رندانه گفت: به همین بزرگی؟ و من در نماندم و گفتم: عكس را با برق بزرگ كرده اند!
تراژدی دیگری اما در سنین جوانی برای شاعر اتفاق می افتد: «برادر توأمان بیمار شد. به بیمارستان بردندنش، اما مادر تنها بازگشت. با اندك فاصله پس از او خواهر دوساله هم بیمار شد، همان بیماری. شب را گذراند و صبح به حال خفقان افتاد. از خانه بیرون دویده بودم، بی كفش و با جفتی جوراب كه نیمه ای از هر لنگه مچاله و لوله روی برف و گل كشیده می شد و من می دویدم... سرگشته و ناتوان بازگشتم. پزشك از در خانه بیرون می رفت. سرافكنده و كیفی در دست. كسی بدرقه اش نمی كرد. به اتاق آمدم، مادركنار دیوار نشسته بود. حتی توان گریستن نداشت: مجسمه ای مومیایی و خشك. (۳)
سال بعد اما خداوند برادری دیگر به او می دهد. كودكی رنجور كه ناچار به پانسیون می فرستندش و بیماری بچه بیش از پیش می شود و شاعر قبول می كند در ازای شبانه درس خواندن از او مراقبت كند.
اولین شعرهای بهبهانی را مادرش كشف می كند كه خود ذوق سرودن داشت. «یك روز كه دست نوشته هایم را زیر بالشم یافته وخوانده بود، پرسید: شعر می نویسی؟ سرخ شدم و گریستم این دومین باری بود كه در برابر نگاه جست وجوگرش سرخ می شدم و می گریستم.»
مادر شاعر اما اشعار او را برای پروین اعتصامی می خواند و شاعر پرآوازه از ذوق و علاقه، بهبهانی را می بوسد. وقتی رفتند مادر گفت: «او پروین اعتصامی است، بزرگترین شاعر زن. شاید نهانی آرزو می كرد كه روزی چون او باشم. در فروردین سال بعد پروین اعتصامی درگذشت، به بیماری حصبه، اما خاطره دیدارش در من نخواهد مرد و شاید گلی بر خاكم برویاند...»
بهبهانی تحصیلات خود را در رشته حقوق قضایی به پایان می برد و از ۱۴ سالگی سرودن را با چهارپاره های نیمایی آغاز می كند و سپس به غزل روی می آورد. و این آغاز تحولی نو در غزل معاصر بود.
شاعر تمام هستی اش شعر است. خودش معترف است كه «از آن هنگام كه در جامه سپید از خانه پدر بیرون خزیدم در شعر زیستم. اگر صفایی، نوری، طراوتی و رنگ و بویی بوده است در شعر است. درغزل هاست. دیگر جز در شعر با خود راست نگفته ام.»
بهبهانی با نزدیكی شگفت آورش به زبان روزمره مردم و یافتن پاره های موزون در جملات عادی زبان، دموكرات ترین زبان شعر نوكلاسیك فارسی را خلق كرد. شعر او نشانگر درگیری عمیق ذهن شاعر، با رنج ها، شادی ها و مسائل مردم است.
او كه به خاطر همین نوآوری ها در زبان و وزن غزل به «بانوی غزل» شناخته می شد و شعر عاشقانه اش، برتر از انواع دیگر شعرش می نشست؛ به تدریج شعرش را به تجلیگاه رنج ها، محرومیت ها و فریادهای مردم بدل كرد. او از معدود شاعران مطرح ایرانی است كه به جنگ ۸ ساله عراق و ایران توجه كرده است، و هم درباره قربانیان جنگ و هم دشواری های اجتماعی ناشی از آن شعر سروده است.
واقعیت آن است كه سیمین بهبهانی به خاطر زن بودن مسائل مهم را نادیده نگرفته است. در جای جای شعر سیمین بهبهانی توجه به مسائل تبعیض نژادی وطن و دغدغه های انسان معاصر به چشم می خورد. بهبهانی تفكری فرامرزی دارد و استبداد را در هر جای جهان باشد به محاكمه می كشد. او ستایشگر شرافت انسان است.
اعتبار اشعار بهبهانی از مرزهای ایران گذشته است. شعر او تاكنون به زبان های انگلیسی و آلمانی ترجمه شده است. گزینه شعر «جامی گناه» شش سال پیش به زبان انگلیسی توسط فرزانه میلانی و كاوه صفا ترجمه و در دانشگاه نیویورك منتشر شده است و این نقد توسط علی بهبهانی به فارسی برگردانده شده است.
قالب مورد اقبال سیمین بهبهانی غزل است. او با لحنی مالیخولیایی كه از حسی ژرف و عشقی رمانتیك و پاس داشتن ساختار بنیادی شعر نشان دارد، غزل سروده است. او درونمایه را گسترش می دهد و سبك را گفتارگونه می كند.
صفدر تقی زاده درباره شعر بهبهانی می گوید: «آنچه كه از درونمایه ۱۰۳شعر این گزیده سر بیرون می آورد، مسائل ناشی از قشری گری و تلفات ناشی از جنگ ایران و عراق است.بهبهانی در غزل جزئیات عینی را محورقرار می دهد. مثلاً مردی كه یك پا ندارد، بلكه دردناك تر از یك پانداشتن، سن كمتر از بیست سال اوست.
سیمین بهبهانی به تنهایی با زبانی پاك، بی حشو و حافظ گونه، در عرصه غزل می تازد. در غزل او حتی خللی و نقصی نمی بینیم. از نظر تنوع اوزان هیچ كس نتوانسته است تا به امروز به مقام مولانا برسد اما سیمین بهبهانی به تنهایی توانسته است ۴۰ وزن به وزن غزل فارسی بیفزاید، ضمن اینكه زبان قوی و قدرتمند احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث در شهر او جریان دارد و در كنار این زبان، بهبهانی از زبان مردم چشم پوشی نكرده است.»

«سیمین بهبهانی كلی گویی را در غزل، جزیی سرایی كرده است. غزل های او در نهایت سادگی، فوق العاده و بی نظیر است.» با سروده های او بیدار می شویم بیداری و آگاهی عمیقی در پس واژه های سیمین نهفته است و همانگونه که ارد بزرگ می گوید : بیداری بدون آگاهی امکان پذیر نیست .

«غزل بهبهانی غزل مكالمه است. در غزل او تركیبات فوق العاده ای به چشم می خورد، شعر او در دوران معاصر تنها شعری است كه قابل تفسیر است. حتی شعر سعدی نیز در تاریخ ادبیات ایران قابل تفسیر نیست.»
سروده بسیار زیبای خیال منی از این شاعره توانا تقدیم شما می کنم

خیال منی

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی

چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی

چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر

گمان برم که غم‌انگیز ماه وسال منی

خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام

لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی

ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم

سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی

چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف

که آرزوی فریبنده‌ی محال منی

هوای سرکشی‌ای طبع من، ‌مکن! که دگر

اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی

ازین غمی که چنین سینه‌سوز سیمین است

چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی


برگرفته از :

http://243.blogfa.com/post-156.aspx


۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی (زندگینامه)

"ارد بزرگ" ( Orod The Great ) "فیلسوف عالیقدر حکیم ارد بزرگ خراسانی" بی تردید بزرگترین فیلسوف حال حاضر جهان و چهارمین حکیم تاریخ ایرانزمین است سه حکیم پیش از او عبارتند از : حکیم بزرگمهر ، حکیم فردوسی طوسی و حکیم عمر خیام نیشابوری. سخنان او بر دو ستون «آزادی» و «انسانیت» استوار است چنانچه در نخستین جمله کتاب سرخ او می خوانیم : ((کتاب سرخ ، پنجره ای است رو به سوی «آزادی و انسانیت» .)) حکیم ارد بزرگ در حال حاضر زنده است و در غرب شهر کرج مرکز استان البرز ایران زندگی می کند ، با این وجود بسیاری از علاقمندان به اندیشه های او ، برای دیدارش از سراسر جهان به این شهر می روند . کسانی که ایشان را از نزدیک دیده اند می گویند : حکیم انسانی فوق العاده دانا ، آرام و کم حرف است ، برعکس تصور همگانی ، زندگی بسیار ساده دارد. هنگام گفتگو ، بیشتر شنونده است و تا لازم نباشد سخنی نمی گوید ، مهمترین خصلت حکیم مهربانی و آزادگی هست . ستایشی که حکیم از مهربانی در کتاب سرخ نموده است براستی در منش ، گفتار و رفتار او دیده می شود . فیلسوف حکیم ارد بزرگ ، هیچگاه در مقام پاسخگویی به مخالفین خود بر نیامده است و تنها در کتاب سرخ جمله ایی کوتاه در این مورد دارد : ((پاکترین هم که باشی دشمنان بسیار خواهی داشت .)) - فیلسوف بزرگ از کودکی عاشق طراحی ، نویسندگی و تاریخ بود از این رو به هنرستان حرفه ای سینا ی مشهد رفت و خود را در رشته معماری یافت اما هنرستان را نیمه تمام رها کرد چون روح سرکش او را پاسخگو نبود ، پس از آن بدنبال جامعه شناسی رفت و آن را هم رها نمود ، در نهایت ذهنش به فلسفه ، حکمت و چرایی زندگی آدمی معطوف شد از آن پس دیگر هیچگاه حکمت و فلسفه را رها ننمود .

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

دانلود کتاب آرمان نامه برای موبایل

logoebook
نام کتاب : آرمان نامه

حجم فایل : 176 کیلوبایت

نوع برنامه : fbook

توضیح : کتابی شامل سخنان بزرگان ، جملات زیبا و پندهای حکیمانه

نمونه ای از سخنان بزرگان : نمی توان امید داشت آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند .(ارد بزرگ)

icond

کلمات کلیدی : دانلود کتاب آرمان نامه برای موبایل ، کتاب جاوا java fbook

منبع : سایت www.ebookmob.ir
http://ebookmob.ir/adabi/316-armanname.html

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

گفتگو با ارد بزرگ پیرامون نزدیکی سه کشور فارسی زبان

http://www.avapress.com/images/docs/000015/n00015643-s.jpg


در مورد نزدیکی و همگرایی بین کشورهای همزبان و همریشه "ایران ، افغانستان و تاجیکستان" گفتگویی با اندیشمند کشورمان "ارد بزرگ" داشتیم .


درآمد:

ارد بزرگ در نظریه قاره کهن ، حوزه تمدنی ایران را در قالب یک قاره جدید مطرح می‌کند قاره ایی از کشمیر و پامیر تا مدیترانه ، این قاره شامل بیست کشور می‌شود . جایگاه ایران در قاره کهن همانند یونان در اروپاست یعنی یک مادر فرهنگی بزرگ ، که بخش اصلی گنجینه تاریخی و فرهنگی قاره را در خود دارد.

http://musecrafters.com/uploads/k/ketab/5348.jpg

او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان یاد کرده‌است نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که می‌گوید سلم و تور ، دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت می‌نمودند ایرج ، حاکم منطقه قاره کهن را به قتل می رسانند تا بتوانند منطقه ما را تحت سیطره خود در آورند . ارد بزرگ می‌گوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شده‌است. در نظریه قاره کهن ارد بزرگ ، قاره‌های آسیا و اروپا متجاوزین به حریم قاره کهن معرفی شده‌اند. قاره کهن از کوهستان پامیر و کشمیر آغاز و تا مدیترانه ادامه می‌یابند و ?? کشور در داخل آن قرار می‌گیرند . کشورهای قزاقستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال غربی هندوستان ( سرزمین کشمیر ) ، پاکستان ، ایران ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، قبرس ، جنوبی ترین بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا جنوب اکراین ، آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان در قاره کهن جای می گیرند .

http://musecrafters.com/uploads/k/ketab/5430.jpg


*سوال: چه لزومی برای ارتقا و نزدیکی کشورهای فارسی زبان وجود دارد ، با توجه به این که در افغانستان ناتو به رهبری آمریکا و در تاجیکستان نظامیان روس حضور دارند ؟

*پاسخ: کشورهای هم ریشه ایران باستان ، بدون همگرایی و نزدیکی بر اساس فرهنگ همگون خویش ، نمی توانند شکوه گذشته شان را باز یابند .



*سوال: آیا نزدیکی کشورهای فارسی زبان به تشدید رویارویی ایران و غرب منجر نمی شود ؟

*پاسخ: خاور و باختر همواره تشنه خون کشورهای لبریز از پاکی و مهر بوده و هستند . نزدیکی ما ترس زیاده خواهان را در پی دارد ، نباید خواست مردم خویش را فدای زیاده خواهی های کشورهای دیگر کنیم .



*سوال: آیا نزدیکی با کشورهای هم فرهنگ ، که تاریخ مشترکی با ما دارند می تواند توطئه های غرب را خنثی کند ؟

*پاسخ: ایران ، ریشه گاه شکوه جهان و کرانه های آن ، دهها برابر سرزمین امروز ما بوده است ما باید رویشگاه دوباره دوستی ها باشیم ما هنوز هم پناهگاه دردمندان سرزمینهای پاره پاره ، گذشته خویش هستیم ، و نشان داده ایم که فرهنگ فرهمندی و یاوری را در رگ و ریشه خویش داریم . ایران با تکیه بر بستر فرهنگی خویش می تواند دمار از روزگار هر زیاده خواهی ، چه در خاور باشد و چه در باختر ، بدر آرد .



*سوال: شما در نظریه قاره کهن ، ایران را مادر فرهنگی بیست کشور فارسی زبان معرفی نموده اید آیا این پروسه می تواند شکلی منسجم همانند اتحادیه اروپا به خود بگیرد ؟

*پاسخ: خواه ناخواه این رویداد رخ خواهد نمود ، چرا که سرزمینهای هم فرهنگ جدا از ما ، فر خویش را در نزدیکی با ما خواهند دید تنها ما باید هوشیار باشیم که این نزدیکی بر پایه فرهنگ و پیشینگی ماست تندی و کندی در این همگرایی می تواند خاور و باختر زیاده خواه را ، به پاشیدن تخم دروغ و نیرنگ وادارد تا این همبستگی به زایش و آغاز راستین خویش نرسد .



*سوال: به نظر شما پیام نزدیکی کشورهای فارسی زبان چیست ؟

*پاسخ: می گوید ما فرزندان سرزمین ایرج ، یگانه ایم و تا همیشه یار و همراه همیم .



*سوال: و به عنوان آخرین پرسش ، دورنمای نزدیکی کشورهای حوزه تمدنی ایران باستان را چگونه می بینید ؟

*پاسخ: نمایه بسیار خوبی پیش روی مردم این کشورها می بینم و امیدوارم این نزدیکی ها ، پایه بزم و خوشی کشورهای ما باشد .



برگرفته از :
http://654123.persianblog.ir/post/129/

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

زندگی نامه استاد محمد نوری

استاد محمد نوری پر کشید

روحش شاد

از این روی نگاهی کوتاه خواهیم داشت به زندگی آن استاد فرزانه :


http://meek.ir/files/downloadthumbs/noori.jpg

استاد محمد نوری در ۱ دی ۱۳۰۸ در تهران زاده شد. آواز را نزد خانم اولین باغچه‌بان و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فراگرفت. وی شیوهٔ آواز خود را متأثر از بافت و غنای زخمه‌ایِ اساتیدی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی، و محمد سریر می‌داند. دههٔ بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، به‌ویژه نسل جوان بود که بخشی را می‌توان متأثر از نشر و پخش وسیع‌تر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. «محمد نوری» در همین سال‌ها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که برروی نغمه‌های روز مغرب‌زمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شده‌بود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سال‌های بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانه‌ای به گونهٔ آوازیِ خویش دهد. آوازهای این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژه‌ای کسب کرده‌است. این هنرمند در حاشیهٔ سال‌های پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعهٔ آوازی، تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری از ترانه‌های ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او اخیراً چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظه‌های خوب و مهربانی‌های سرشار، و برای نسل امروز، آفرینندهٔ شیرین‌ترین خاطرات است. وی ترانه‌های میهنی زیادی اجرا کرده‌است. یکی از مهمترین و معروف‌ترین ترانه‌های وی، جان مریم نام دارد.

http://www.dweb.ir/pic/noori9.jpg
نوری در کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت. بعد از آن نزد اساتید هنرستان عالی موسیقی «سیروس شهردار» و «فریدون فرزانه» و« مصطفی پورتراب» رفت و از آن‌ها تئوری موسیقی، سلفژ و نوازندگی پیانو را فراگرفت. آواز کلاسیک را نزد ئولین باغچه بان و فاخره صبا آموخته و شیوه آوازی خود را با تاثیر از استادانی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی پیدا کرد و رفته رفته به شیوه منحصر به فرد خود دست یافت. شیوه‌ای که به سختی می‌توان آن را در زیر شاخه‌ای از شاخه‌هایی چون پاپ، کلاسیک و... گنجاند.

اجرای ترانه‌های مختلف محلی آذری، گیلکی، شیرازی و... او همچون «جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار» و... به لحاظ احساس و لهجه در نهایت زیبایی و استادی است.

وی به لحاظ پایبندی به اخلاقیات و پرهیز از دروغ و فریب به جایگاه والایی در بین مخاطبان و در اجتماع دست یافت. در سال ۱۳۸۵ او از سوی سازمان صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار موسیقی انتخاب و معرفی شد.

او فارغ‏‌التحصیل از هنرستان تئاتر، زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران، و مبانی تئاتر از دانشکدهٔ علوم اجتماعی بود.

سرانجام به دلیل بیماری و وخامت وضعیت جسمانی در ۹ مرداد ۱۳۸۹ در بیمارستانی در تهران درگذشت.


آلبوم‌ها


* در شب سرد زمستانی (دکلمه: احمدرضا احمدی؛ آهنگساز: فریبرز لاچینی، شعر: نیمایوشیج)

۱. در شب سرد زمستانی ۲. داستان زندگی من ۳. قو ۴. بر سر قایقش ۵. تو را من چشم‌درراهم ۶. از دور ۷. داستانی نه تازه ۸. هنگام که گریه می‌دهد ساز ۹. ری‌را ۱۰. پدرم ۱۱. خانه‌ام ابری‌ست ۱۲. اجاق سرد

* آوازهای سرزمین خورشید (آهنگساز: فریبرز لاچینی)

۱. چوپان ۲. تو بیو ۳. سرزمین خورشید ۴. ای دیار خوب من ۵. مارال ۶. شالیزار ۷. ای وطن ۸. بخفته دل ۹. نُشو نُشو ۱۰. گیلان جان ۱۱. لالایی

* دلاویزترین (آهنگساز: محمد سریر)

۱. ایران ایران ۲. دلاویزترین ۳. با نام تو ۴. قایقی باید ساخت ۵. دوران عاشق‌ها ۶. کوچ ۷. غم بیهودگی‌ها ۸. بی تو ۹. تولدت مبارک


http://www.bilder-hochladen.net/files/4t8h-g8.jpg

* در ماه باران (آهنگساز: شهرام گلپریان، شعر: علی‌اصغر محتاج)

۱. ساقی ۲. مرغ سپیده ۳. آسمان روشن ۴. از روزگاران ۵. مژده نور ۶. همه آبی ۷. در ماه باران

* جاودانه با عشق (آهنگساز: محمد سریر)

۱. اگر تو آمده‌بودی ۲. آواز با عشق ۳. باران ۴. سخن عشق ۵. روزی با غروب ۶. در سفر گم شدن ۷. کهکشان عشق ۸. شب‌های تهران

* شکوفهٔ خاطرات، گل مریم (آهنگساز: شهرام گلپریان)

۱. گل مریم ۲. گلچهره ۳. جمعه‌بازار ۴. مرغک زیبا ۵. آخرین درود ۶. رود آواره ۷. بزم خیال ۸. جنگ و جنگ‌ساز

* چراغی در افق (آهنگساز: محمد سریر)

۱. چراغی در افق ۲. آواز با عشق ۳. نوازش باران ۴. حریر مهتاب ۵. شب تنهایی ۶. عشق دیرین ۷. حسرت ۸. کوره‌راه زندگی

* شکوفه در شکوفه (آهنگساز : شهرام گلپریان)

۱. زمزمه ۲. باز اومد ۳. شکفتن ۴. خاموشی‌های ساحل ۵. رها ۶. لانهٔ متروک ۷. سرزمین محبوب من


http://hh29960.files.wordpress.com/2008/11/985d75a16b5f2fd8f77c8002f016b49f.jpg

استاد نوری یک میهن پرست به تمام معنا بود همه ما ترانه زیبای وطن او را بیاد داریم همانطور که ارد بزرگ می گوید : شورانگیزترین عشق ، دلدادگی به میهن است . و استاد نوری تا آخرین روزهای حیاتش قلبش برای شکوه و عظمت ایران می تپید . یادش گرامی


با تو هستم ، ای وطن
با تو هستم ، ای وطن
ای خورشید جاوید من

ای صدای گرم آبشاران
ای شب مهتاب کوهستان
تو چون بهاری ، بهار بی پاییز ،
ز عطرِ خاکِ ، تو گشته ام لبریز
به سینه ی من ، کلام جاویدی ،
به چشم من تو ، چو نور خورشیدی
آه ، ای وطن ! نام تو
همیشه بر لبم ،
با مهر تو ، ستاره
درخشد ، بر شبم
به دشت تشنه ، شکوه بارانی
سرودِ پاکی ، شعرِ بهارانی
غروبِ ما را ، پیامِ خورشیدی
طلوعِ بودن ، طلوعِ امیدی

تو ، سرودِ فصلِ سبزِ ما
بر لبم جاری چنان دریا
تو چون بهاری ، بهار بی پاییز ،
ز عطرِ خاکِ ، تو گشته ام لبریز
به سینه ی من ، کلام جاویدی ،
به چشم من تو ، چو نور خورشیدی
آه ، ای وطن ! نام تو
همیشه بر لبم ،
با مهر تو ، ستاره
درخشد ، بر شبم
به دشت تشنه ، شکوه بارانی
سرودِ پاکی ، شعرِ بهارانی
غروبِ ما را ، پیامِ خورشیدی
طلوعِِ بودن ، طلوعِِ امیدی

***

چهره های ماندگار
http://243.blogfa.com/post-181.aspx

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

جنگ خوب است یا بد ؟



بر دل مردم شهر نیشابور ترسی بسیار افتاده بود سپاه دشمن به نزدیکی شهر رسیده و تیراندازان و مردان نیزه بدست در پشت کنگره ها ایستاده و کمین گرفته بودند . ارگ فرمانروای شهر پر رفت و آمدتر از هر زمان دیگر بود یکی از سربازان محکم درب خانه خردمند پیر شهر را می کوبید و در نهایت پیرمرد را با خود به ارگ برد فرمانروای شهر نگاهی به صورت آرام و نگاه متین پیر مرد افکنده و گفت می دانم که گلایه ها در سینه داری اما اکنون زمان این سخن ها نیست به من بگو در این زمان چه راهی در پیش روی ماست . شهر در درون سپاه فراوان دشمن گم خواهد شد . دشمن شهرهای بین راه را به آتش کشیده و سرها بریده است . دیوارها و درهای شهر توان مقاومت زیادی ندارند . هیچ سپاهی هم به کمک ما نخواهد آمد ما هستیم و همین خونخواران پیش روی . لشکر آنها همچون نیزه ایی به سینه شهرمان فرود خواهند آمد.

ریش سفید شهر خنده اش گرفت : فرمانروا پرسید هنگامه جنگ و ستیز است نه جای خنده .
پیرمرد گفت فرمانروایی که می ترسد جان خویش را هم نمی تواند از مرگ نجات دهد چه برسد به مردم بی پناه را.
فرمانروا گفت سپاه دشمن در نزدیکی نیشابور است آن وقت من نهراسم .
ریش سفید گفت در این مواقع هر دو طرف سپاه به فرمانروای خویش و شجاعت او می اندیشند . مردم زندگی و امیدشان را در سیمای شما می بینند و سپاه دشمن هم به فرمانروای خویش .
فرمانروا اگر نباشد نه شهر باقی می ماند و نه سپاه دشمن. ریش سفید ادامه داد راه نجات ما از شمشیر های برهنه دشمن تنها و تنها در به زانو در آوردن فرمانروای آنها خلاصه می شود . شما در درون شهر هستید و آنهم در مرکز شهر و آنها در بیابان و بدون دیوار ، حال فرمانروایی که امنیت ندارد شما هستید یا دشمن ؟.
فرمانروای نیشابور گفت اکنون در اطراف فرمانروای دشمن پنجاه هزار شمشیر بدست حضور دارند چگونه به او دست یابیم . ریش سفید گفت نیشابور شهری بزرگ است بگذار دور شهر حلقه بزنند به این شکل سپاه دشمن پراکنده می شود و تعداد نگهبانان فرمانروای آنان نیز بسیار کم خواهد شد . آن گاه در زمان مناسب عده ایی را با تن پوشهایی همانند سربازان دشمن به سراغ او بفرستید و سپس سر او را بر نیزه کرده بر برج و باروهای شهر بگردانید تا ترس بر جان آنان فرو افتد در غروب همان روز طبل جنگ را به صدا درآورد به گونه ایی که همه حتی سربازان ما هم بدانند فردا کارزار در راه است. فردایش چون سپیده خورشید آسمان دشت را روشن کند سپاهی نخواهید دید.
در همین هنگام رایزنان دربار نیشابور وارد شده و پند و اندرز دادن را آغاز کردند آنها می گفتند جنگ به سود هیچ کس نیست خونریزی دوای درمان هیچ دردی نیست و قتل کردن عذاب دنیوی و اخروی خواهد داشت . فرمانروا رو به ریش سفید شهر کرده و گفت می بینی رایزنان شهر ما را . پیرمرد گفت نوک پیکان سپاه دشمن از همین جا آغاز می شود . فرمانروا با شنیدن این سخن دستور داد رایزنان ابله را به زندان بیفکنند .

اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست” را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت .
چهار روز گذشت دروازه های شهر نیشابور دوباره باز شد ، کشاورزان و باغداران به سوی محل کار خویش بازگشتند و زندگی ادامه یافت .
فرمانروای نیشابور تا پایان زندگی پیرمرد به خانه او می رفت و درس ها می آموخت .



یاسمین آتشی
http://yasamin-atashi.blogspot.com/2009/11/blog-post_1807.html

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان