۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه





این یک مرثیه نیست - مروری بر موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان
نویسنده: مصطفی پورنجاتی
منبع:سایت وازنا


قرار است درباره‌ی «موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان»، با هم حرف بزنیم. من این موانع را متعدد می­دانم و همه را در شبکه­ای، پیوسته به هم می­بینم. آن‌ها را به چهار دسته تقسیم می­کنم: فردی، محیطی، خانوادگی و رسمی. این عنوان‌ها، البته تعریف­های خاص خود را دارند.
موانع فردی
خود مخاطبان: شاید چنین عنوانی در بحث موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان، عجیب باشد و شبیه تسلسل فلسفی. ظاهرا‌ً مثل این‌که بگوییم هوا گرم است؛ زیرا هوا گرم است! اما نه.

هر گونه الگوی ارتباطی چند جزء دارد و در مورد موضوع این نوشته، مخاطبان شعر با شاعران و معرفی­کنندگان آن، اجزای رابطه­اند. چگونه ممکن است ارتباطی شکل بگیرد، بدون خواست و تقاضای گیرندگان در این الگوی ارتباطی که مردم و مخاطبان باشند؟

چند درصد از مردم ما حاضرند به شکل مستمر و در سبد علایق و نیازهای روزانه­شان، کتاب شعر بگذارند؟ آیا جوّ شعرخواهی و شعرخوانی، فقط با مسئولیت و کوشش سرایندگان آثار و تبلیغ رسانه­ها و عواملی از این دست، شدنی است؟ نه. و البته این معضل، از فرزندان پدری است کهن­سال به نام کتاب­نخوانی مردمان ما. ما مردم هنوز نمی­دانیم و نچشیده­ایم که چگونه شعر، تلطیف روح، رفع خستگی، ایجاد سازگاری با وضعیت­های ناجور، و آرامش و شادی با خود می­آوَرَد. و بدین لحاظ به قول مولوی: تا نباشد ابر، کی خندد چمن؟/ تا نگرید طفل، کی جوشد لبن؟
موانع محیطی
یک. رسانه­ ها: بزرگ­ترین رسانه‌ی عمومی، صدا و سیما، در طول یک هفته، چند ساعت برنامه به شعر اختصاص داده است؟ از این حجم بسیار اندک ـ که گمان نمی­کنم بیش‌تر از دو سه ساعت باشد ـ چند دقیقه به شعر شاعران جوان که هنوز در مرز چاپ اولین مجموعه­ اند، و میان­سالان این راه و پیشکسوتان اختصاص دارد؟
جای این آرزو برای علاقه­مندان به شعر محفوظ است که: کاش یک دهم تبلیغی که با آن کیفیت نافذ برای «ایرانسل» می­شود، برای کتاب­های شعر می­شد..

از نظر موضوع و مضمون نیز، آیا صدا و سیما، جز به جریان شعر متعهد و انقلابی، یا گاهی شعر کلاسیک ایران در محدوده‌ی چند نام معروف، آنتن می­دهد؟

صفحات ادبی روزنامه­ ها هم بیش‌تر به درج خبر و گزارش­هایی درباره‌ی داستان و رمان‌های روز می­پردازند و شعر، تقریباً در سایه یا در محاق است. بگذریم که بارها دیده­ام فلان روزنامه‌ی معروف، صفحه‌ی ادبی­اش را هم چند مرتبه یکبار کرده، و مجال شعر را به تاریخ و سیاست وامی­گذارد..

درباره‌ی مجلات تخصصی شعر بگویم که گذشته از تعداد کم عناوین این نشریات ـ که گویا بر اساس آمار بانک اطلاعات نشریات کشور به ده عنوان هم نمی­رسند ـ با ورق زدن چند شماره از آن‌ها، در می­یابیم که عمدتاً ناشر شعر دایره‌ی بسته­ای از چهره­ها هستند؛ چهره­هایی که در شماره‌ی بعدی همان نشریه، شاهد کارهای قدیم یا جدیدشان خواهیم بود..

اکنون تنها رسانه ای که نمایشگر تنوع و تعدد سلایق شعری در گستره‌ی زبان فارسی است، اینترنت و در واقع، وبلاگ است. اما آیا دسترسی به اینترنت در کشور ما، همچون رادیو و تلویزیون و روزنامه، کاملاً همگانی، همیشگی، غیر تخصصی، و ارزان است؟ نه..

دو. ناشران: بسیاری از ناشران پُرکار و شناخته­شده، مجموعه شعر چاپ نمی­کنند. اما اگر اثر، داستان و رمان، تاریخی، یا روان­شناختی باشد ابراز تمایل می­کنند و چراغ سبز کمرنگی نشان می­دهند. ناشران شناخته­شده ـ که وقتی کارهای جدی­تر چاپ می­کنند اصطلاحا" به آن‌ها معتبر گفته می­شود ـ هاله­ای از اعتماد مخاطبان و نویسندگان را با خود دارند و طبیعی است هر کتابی توسط آن‌ها کار شود، بخت بیش‌تری برای پخش و فروش و اقبال مردم خواهد داشت. حالا ببینید که امروزه، دفترهای شعر جوانان نوقلم و کتاب­اولی را کدام ناشران چاپ می­کنند؟
آیا نگاه و چشمه و نی و ققنوس و مروارید و مرکز و هرمس؟ نه. اکنون بین شاعران، فقط نام چند ناشر پُرکار و معتبر، به عدد انگشتان یک دست، می­چرخد که آماده­اند با سرمایه‌ی صاحب اثر، کارشان را چاپ کنند: آهنگ دیگر، ثالث، آرویج، و یکی دو ناشر دیگر. این مؤسسات هم لابد با حجم گسترده‌ی آثار منتشر نشده روبرویند و خود من هم چند ماه است پشت همین ترافیک مانده­ام..

سه. مؤسسات پخش و کتاب­فروشی­ها: آن‌ها فقط به عنوان‌های چاپ چندم از نویسندگان مشهور، ویترین و قفسه و ویزیتور می­دهند و تازه­آمده­ها کم‌تر جایی در مغازه و دفتر آن‌ها دارند یا اصلا" ندارند..
موانع خانوادگی
یک. خود شاعران: شاعران جوان، در مورد انتشار شعرشان نیز مانند لحظه­های خلق شعر، به تنهایی و درون­گرایی گرایش بیش‌تری دارند، تا به حضور و شور اجتماعی برای معرفی شعرشان. تصور کنید که ده درصد از شاعران ناشناخته، تصمیم می­گرفتند با روزنامه­ها تماس بگیرند و درباره‌ی معرفی مجموعه شعرشان رایزنی کنند. یا هر شاعر جوانی تصمیم می­گرفت یکی دو معرفی کتاب برای شاعر دیگر بنویسد و در نشریات چاپ کند. آیا آن وقت هم فضای شعر، چنین فرو افتاده و سرد می­ماند؟ نه.

دو. منتقدان: بیش‌تر نویسندگانی که به شکل حرفه­ای و مستمر به کار تحلیل و نقد و معرفی مجموعه­شعرها مشغول­اند، بیش‌تر، مایل­اند به نام­های مشهور بپردازند و زیر آفتاب آن‌ها، پوستشان را برنزه کنند. گویا احساس این است که قلم­زدن برای جوان­ترها و ناشناخته­ها، اتلاف وقت و کاغذ است. بگذریم که از طرفی، دیگر توقع بجایی نیست که منتظر باشیم محمد حقوقی و عبدالعلی دستغیب بنشینند و برای یک خانم یا آقای شاعر بیست ساله تحلیل شعر بنویسند. این «بجا نبودن»، نه به این دلیل است که آن‌ها حقوقی و دستغیب هستند؛ به این علت است که باید آن‌ها را پیشکسوت بدانیم.
سه. پیشکسوتان: چه بسیار از آن‌ها که روی کتاب جوان‌ها امضا نمی­کنند و در سخنرانی­ها و میز و صندلی­هایی که در اختیارشان است، برای تازه­تر­نویس­ها خرج نمی­کنند. چند دفتر شعر چاپ اول از یک نویسنده‌ی کتاب­اولی دیده­ایم که با «تقریظ» و مقدمه‌ی یک شاعر صاحب­نام مزیّن شده باشد؟
چهار. دانشکده­های ادبیات: سخنی تکراری است نبود منابع و سرفصل­های ادبیات معاصر ایران و جهان در این دانشکده­ها. و خروجی­های چنین محیط­های آکادمیکی، قطعا" نمی­توانند با جریان شعر امروز آشنا باشند، چه رسد که تحلیلگر و منتقد و معرّف آن باشند یا در فضاسازی­ها و نظریه­پردازی­ها نقشی به عهده بگیرند. فعلاً این مسیر، برای کوفتن جاده­های نرفته، مسدود است، ولی نه به این علت که کارگران مشغول کارند.
موانع رسمی
نگاه حاکم بر وزارت ارشاد، سخنرانی­های مذهبی و رسانه­های رسمی حاکمیت جامعه، به شعر بی­اقبال است.
نشان‌هاش این که امسال برای شعر، سومین جشنواره‌ی بین­المللی فجر برگزار شد، و برای فیلم، بیست و هفتمین جشنواره.

در مورد رسانه­های مذهبی این‌که شما در عمرتان چند سخنران دینی دیده­اید که در خطابه‌اش، غیر از بخش ذکر مصیبت، شعر قرائت کند؟ حال آن‌که روزگاری بود که بیان ادبی و هنری، رسانه‌ی اصلی و یکه‌ی میدان تبلیغ دین بود: وقتی قرآن نازل می­شد. و مگر قرآن از ساختارهای زبانی برجسته­ای برخوردار نیست، چنانکه اعراب نامؤمن، از شنیدن آن می­پرهیختند تا مبادا زیر تأثیر و نفوذ کلام هنری قرار گیرند؟ آیا نهج­البلاغه، وجوه و قابلیت­های گسترده‌ی ادبی و بلاغی گوینده‌ی آن را بازنمی­تابد؟ نشاندن قرآن در کنار دیوان حافظ روی تاقچه‌ی خانه­های ایرانیان، چه مضمونی دارد؟

این نوشته، تمایل دارد به درکی متقابل برسد و با همه تفاهم داشته باشد.
«کتاب­نخوانی» مخاطبان و شعرنخوانی آن‌ها را درک می­کند؛ زیرا زمانه، اقتضا می­کند حداکثر انرژی، وقت و پول خود را صرف کسب درآمد کنیم تا پس­انداز که نه، نیازهای روزمره و اولیه‌ی خود را برآورده کنیم. پس حق می­دهم که دیگر مجالی برای رفتن به سراغ شعر نمانَد و این جور پیشنهادها، با واکنش تند مردم مواجه شود، شبیه این‌که: «ای آقا! دل‌ات خوش است».

صدا و سیما را درک می­کنم؛ زیرا پخش تیزرهای رنگارنگ مانند «ایرانسل»، درآمد کلان دارد؛ ولی تبلیغ فرهنگ و کتاب، نه. فرهنگی­ها همه­اش به دنبال گرفتن تخفیف پخش تیزر هستند، ولی اقتصادی­ها، راحت چک می­کشند. البته نگاه حاکم بر این رسانه‌ی عمومی نیز نگاه رسمی است (رجوع کنید به موانع رسمی در همین نوشته) و چاره چیست جز گاهی به ندرت گفتن در باب شعر متعهد یا مثلاً تمجیدی از ادبیات کلاسیک این سرزمین.

روزنامه­ها را درک می­کنم؛ زیرا این رسانه­های مردمی، باید در دکه­ها به فروش برسد. خوانندگانی که شعر نمی­خوانند، و بیش‌تر طرفدار رمان و سینمایند (یا این‌که نویسندگان و منتقدان این دو هنر فعال­ترند) باعث می­شوند صفحات ادبی هم بشود سینمایی و داستانی، یا حتی به سلیقه‌ی سردبیر بشود تاریخی یا سیاسی.

مجلات ادبی را درک می­کنم که کاملا" خصوصی­اند و همواره در حال نفس­تنگی اقتصادی و هزینه­ای. کسی که آگهی برایشان نمی­دهد چاپ کنند؛ پس می­کوشند با گروهی از دوستان و سلیقه­های مشابه خودشان، به هر حال ادامه‌ی حیات دهند و دیگر چه انگیزه­ای برای انعکاس صداهای متفاوت و تجربه­های در حال شکل­گیری در عالم شعر امروز؟!
ناشران و مؤسسات پخش و کتاب­فروشی­ها، این خانواده‌ی مظلوم هم که تکلیفشان تابع وضعیت کلّی فرهنگ است و علایق مطالعاتی مردم. با این اوضاع بی­حمایتی و کاغذ آزاد و نبود یارانه­های فرهنگی، همین که زود به زود تعطیل نمی­شوند، جای شکرش باقی است. آن‌ها را درک می­کنیم.

و اما شاعران. همین طور است. حق با آن‌هاست. وضعیت جوری است که گاهی ممکن است آدم­های هنرمند برای تبلیغ و فروش دفتر شعرشان، تنهایی­شان را به حراج بگذارند یا کاری کنند که در شأن و اندازه‌ی عزت و آبرویشان نیست. و البته به گمانم کمی هم درون­گرایی­های شاعران، افراط­گونه شده و حلقه­های ادبی مثلاً یا برگزار نمی­شود و یا بسیار کم­رونق است. دلم نمی­خواهد بیش از این، آن‌ها را درک کنم. جای تلاش جمعی و فردی آن‌ها، به شدت احساس می­شود.

درباره‌ی منتقدان این‌که، در کشوری مثل مملکت ما که به اهالی دانایی و ادبیات چندان ارجی نمی­گذارند، و وقت و هزینه­ها اجازه‌ی نوشتن و پژوهش آزاد و بی­دغدغه در زمینه‌ی راه­های نرفته و پژوهش­های تازه باقی نمی­گذارد، همان بهتر که مختصرِ عمر را با فکر کردن درباره‌ی بزرگ­ترها و زیر بالِ نام­آوری آن‌ها بگذرانیم.

پیشکسوتان. آن‌ها را درک می­کنم. چه بسیار از آن‌ها که عمری نوشته­اند و به هزار زحمت منتشر کرده­اند. فروش رفته؟ با چند هزار شمارگان؟ تا چاپ چندم؟ و حالا در سنین پنجاه و شصت و هفتاد، شهرت به سراغشان آمده است. دیگر چه انگیزه و فرصتی که همین اندک آوازه را خرج کم­سن و سال­ها کنند.

دانشکده­های ادبیات. آن‌ها را نمی­توانم درک کنم؛ مگر این که سایه‌ی سهمگین پیران و دلبستگان مطلق به ادب کلاسیک و مخالفان مطلق ادب امروز، مانع تدوین سرفصل­های معاصر شود، یا مسئله مربوط به اقتضائات وزارت علوم باشد، که نمی­دانم.

درباره‌ی نگاه وزارت ارشاد، چیزی ندارم بگویم؛ زیرا در فرهنگی­ترین دولت­هایمان نیز، گُلی درشت به سر شعر و شاعری زده نشده و به شکل نیمدار و کج­دار و مریز، افت و خیزهای بسیار آهسته­ای صورت گرفته است.
اما سخنرانان مذهبی. مگر آن‌ها چه تقصیری دارند؟ وقتی در آموزش­هایشان، در کتاب­های درسی، خبری از ادبیات فارسی به جز یک درس ساده نیست؟ و در آموزش­های تبلیغی­شان ایضا". بگذریم از معدود سخنرانان مذهبی که خلاف این حکم­اند.
***
این یک مرثیه نبود؛ مرور کوتاهی بود بر دردی مزمن، با نگاهی به علت­های احتمالی. نمی­دانم شما مخاطب کدام بخش این نوشته هستید، اما امیدوارم دست کم خود من، به عنوان یک سلول از پیکره­ای عظیم، در سلامت و پیشبرد فرهنگی آن، بویژه در شاخه‌ی شعر، اثرگذار و سودمند باشم..

چشم انتظار سکوت از دفتر ذات رویا _پائیز 81



خیره به آتش
رو به ششهای جنگل
تنها
در فکرم
به تولدِ رویایی تازه،
کاش می شد همچون باد
رها بودم
با پرنده های مهاجر
گاهی همسفر بودم
واندیشهء در انزوا آموختن را
اعتراف می کردم
به کارمای وجودم

تو ای سکوت
ای معشوق همیشه الهام بخش
همیشه به روح تو دلباخته ام
با تو آرامش را
در تاریکترین حالتها
در تاریکترین جاها نیز یافته ام
تو هرگز چشم انتظار کسی نیستی
همگان عاشق حسِ خویش
در خلوتِ زیبای تو و تو تنها نیستی
تو بگو چرا
روح مبهم دنیا
بالهای آزادی خواهی را
از ازل سوزانده بود
آیا تا بود همین بود؟
هر که خواستار پر واز بود
هرکه به فکر خوشبختی همگان بود
این دنیا برای دلهای خود خواه ..چرا.. هم پا بود
و برای جانهای ساد ه نجیب و بی ریا،
ای نازنین تو بگو،
من نمی دانم،
چگونه بود،چگونه بود؟
و این منم تنهای تنها در رویا هایم
پُر از سکوت پُر از سکوت پُر از سکوت
چرا هیچ کس پا به پای من
یار و یاور و همدم نبود
گویی رویا هایم در دورترین جای دنیاست
همچون ستاره ای خاموش و گمنام
در ژرف ترین سیاه چاله ای، تنهای تنهاست
خوشترین رویا هایم
انگار چیزی جز هذیان گویی نبود
سر به سر این دل وحشی گذاشتن
سر لوحهء هر دوستی با من بود
منم تنهای تنها
پر از سکوت پر از سکوت
رویای من که دور حلقهء زحل نبود
رویای من به روی همین کرهء خاکی بود


تو ای همدرد
هر جا هستی فریاد بزن
اگه هستی جواب بده
من اینجا تنهای تنهام

زمان سروده ی شاعر معاصر :م.نهانی



شاعر معاصر : م.نهانی
تاريخ تولد: شنبه 31 ارديبهشت 1362
کشور: ايران شهر: بی قافیه شعر می بارم در دنیای بی چتری...

ليست دفتر شعر ها م.نهانى
نوشته های ادبی م.نهانى
http://shereno.com/file.php?id=59252



زمان
___________:
زمان پوست می اندازد
تا عقربه بزرگ
با هم خوابی عقربه کوچک
ثانیه شمار نه ماهه ای را نزاید


زمان پوست می اندازد
شرط خواب
به گرفتاری شب و روز نیست
تا خورشید و ماه
شاه و ملیجک درد باشند


زمان پوست می اندازد
فرقی ندارد
از کجای لحاف پس بزنم
تکرار تن ات را
در مرور لحظه های بی آغوش


زمان پوست می اندازد...

شعر : م.نهانى

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

آشناتی یا سبک افراغ /سبکی از آقای فکری شاعر ونویسنده ی معاصر

گاه نمیخواهیم ببینیم گاه نمیخواهیم بشنویم وگاه نمیخواهیم بیآموزیم,
گاه ترجیح میدهیم هیچ بر اندیشه نیافزوده ,کورباشیم وکر باشیم
!درمقام حرفهای نسنجیده اما, همواره زبانی درچرخش
ودر آموزش ازدنیا وپیرامون خود, کودن!افسوس !.
فرزانه شیدا


سبک جدید واثری جدیداز آقای فکری

تاريخ تولدایشان : پنجشنبه 4 اسفند 1345
کشور: انگلستان شهر: لندن

ليست دفتر شعر ها فکری
نوشته های ادبی فکری
http://www.shereno.com/file.php?id=59038


گاه پیش می اید که ما در زندگی خود با مطالب ونوشته ها وآثار و یا چیزهای جدیدی مواجه و روبرومیشویم که برای همگان درک وقبول آن ساده نیست و بسیار دیده ایم که دراینگونه موارد برخوردهائی نیز رخ میدهد که هرکسی نظر خود را عنوان داشته وبر اساس آنچه خود می اندیشد موضوع ومتن و یا آنچه در دیدگاه او جدید است را به بررسی می نشیند درتمام جوامع دنیا همواره با آغوشی باز از هرچه نوین وجدید باشد استقبال میشود وهمواره نیز گروهی هستند که هرگز رضا به شکستن قالبها نمیشوند وحاضر نیستند هیچ چیز جدیدی را بیآزمایند ونه تنها خود اینکار را نمی کنند بلکه تلاشی سخت نیز خواهند داشت که دیگرا ن را نیز از آن محروم دارند وهمواره وهمیشه آن چیزی پیروز میشود که قادر باشد خود را معنا کند وهمیشه زمانی نیز میبرد تا ازگروه مردمان «آنان که باید» ,« آنچه را که باید» بپذیرند در زمانی که همواره وتا همیشه هستند کسانی که قادر بقول هیچ چیز جدیدی نیستند.
قالبها را بشکنیم وترس از شکستن نداشته باشیم چرا که جاهل آن کسی ست که حاضر به آشنائی با چیزهائی نباشد که قادر به فهم آن نیست و تاسف بیشتر دراین است که حتی تلاش نیز نکند که انرا درک کند واین جای تاسف دارد .
فرزانه شیدا
____________________________________
از دفتر افراغ اندیشه
به قلم اقای فکری:____________________________
در خيال جاهلان انديشه غر وب مى کند
يا که نورش زير خاکستر آتش خاموش مى شود
تکه ابرى زود گذر است جهل و نادانى
تا به اشراق انديشه معنا پیدا مى کند
نشد خاموش شمع فهم و ادارک
به فوت دهانى که خود راکند ضحاک
در هر ضربه کاوه به آهن انديشه شد حديد
ورنه می ماند داستانش قديم و نه عتيد
اگر امروز آغاز نمودم حرف و حديث
تا که افراغ کنم انديشه وبيايد جديد
از گلستان انديشه تو را گويم اى رفيق
نشو غافل از تفکر در اين سبک جديد
شاعر :جناب اقای فکری
__________________
باشگاه اندیشه ایران

با تير خرد، قلب جهل را نشانه می روم تا شايد در ريشه کن کردن بيماری فراگير نيانديشيدن سهمی هر چند ناچيز داشته باشم

شادروان دکتر شريعتي در کتاب «چه باید کرد؟» روشنفکر را این گونه معرفی می کند: "کجاي تاريخ قرار گرفته اي ؟ اگر اين را بفهمي روشنفکري ... روشنفكر در يك كلمه كسي است كه نسبت به “وضع انساني” خودش در زمان و مكان تاريخي و اجتماعي اي كه در آن است، خود آگاهي دارد و اين ” خود آگاهي ” جبرا و ضرورتا به او احساس يك مسئوليت بخشيده است... روشنفكر رسالتش رهبري كردن سياسي جامعه نيست. رسالت روشنفكر خودآگاهي دادن به متن جامعه است فقط و فقط همين و ديگر هيچ. اگر روشنفكر بتواند به متن جامعه خودآگاهي بدهد، از متن جامعه قهرماناني برخواهند خواست كه لياقت رهبری را خواهند داشت... روشنفکر یعنی يک انسان آگاه نسبت به ناهنجاري هاي اجتماعي ،آگاه به عوامل درست اين تضاد و ناهنجاري ،آگاه نسبت به نياز اين قرن و اين نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از اين وضع ناهنجار..."

روشنفکر کسی است دارای اندیشه و بینش گسترده نسبت به جامعه و پیرامون خود. روشنفکر کسی است که گستره بینش و افکار او به زمان کراندار نمی شود. روشنفکر خرد و اندیشه را اسیر و گرفتار چارچوب های فکری و سیاسی حاکم نمی کند. اندیشه و بیان او به مرزها و ملت ها کراندار نمی شود و ورای سرزمین ها می اندیشد. روشنفکر باید منتقد مردم باشد و با واپس گرایی های رخنه کرده در بستر جامعه مبارزه کند و با آگاهی دادن به جامعه و فراهم کردن زمینه رشد خود آگاهی، رهبران با درایت و بینش باز را پرورش دهد. روشنفکر منتقد دولتها نیست چون دولتها مجری تفکرات مردم هستند و برای تغییر رفتار دولت ها می بایست از تغییر رفتار مردم آغاز کرد. رفتار دولتها تابع شرایط محیطی است و از سیاست های منطقه ای و جهانی تاثیر می گیرد و هر آن انتظار می رود که با تغییر شرایط، دگرگون شود. انتقاد از سیاست های جاری وظیفه سیاستمداران و یا در زمینه های اجتماعی و اقتصاد وظیفه دانشمندان و نظریه پردازان آن علم است.

روشنفکر پیش از آن که سیاست های دولت را به نقد بکشد، سنجشگر رفتار و باورهای مردم است زیرا دولتمردان و سیاست گذاران نیز برخاسته از متن جامعه هستند. روشنفکر با باورهای نادرستی که سیاستمداران فاسد را پرورش می دهد مبارزه می کند نه با سیاست مدار فاسد. اگر بستر خرافه پروری و خرد ستیزی در جامعه پابرجا باشد، سیاستمداران و دولتمردان بی خرد و نادان بر مردم حکومت خواهند کرد و مبارزه با آنان راه به جایی نمی برد. یک روشنفکر در پی رویدادها و حوادث ناگوار، به شخص نمی نگرد و شخص را مقصر شکست و یا پیروزی نمی داند. روشنفکر روح حاکم در یک جامعه را به بوته نقد می کشد و از دل این بررسی ها، باورهای نادرست و خرافی را بیرون می کشد. روشنفکر باید چراغ راهنمای نسل آینده باشد نه فانوس دست سیاست مداران.

روشنفکر از سیاست گریزان است چون سیاست مدار به دنبال منافع شخص و یا حزبی است اما روشنفکر به دنبال منافع دراز مدت همه ملتهاست. روشنفکر مرز های جغرافیایی و سیاسی را درهم می شکند و اندیشه اش را به همه جا پرواز می دهد، اما سیاست مدار بر مرزها حکومت می کند. امروزه روشنفکر واقعی انگشت شمارند و این تعداد کم نیز زیر باران تیر زهرآلود نادانی و خرد ستیزی در حال جان دادن هستند. با خالی شدن عرصه، روشنفکر نماها که سوداگرانی بیش نیستند، برای رسیدن و به قدرت و شهرت گاهی لباس روشنفکری بر تن می کنند و گاهی لباس واپس گرایی.

روشنفکر دینی کیست؟

گروهی بر این باورند که روشنفکری و دینداری در تضادند و روشنفکر دینی معنایی ندارد! اما اگر کمی واقع بینانه به مسئله روشنفکری بیاندیشیم و رسالت یک روشنفکر را درک کنیم، خواهیم دید که روشنفکری و دینداری با هم در تعارض نیستند و می توان پیرو دینی بود و روشنفکر دینی هم شد. نمونه بارز روشنفکر دینی مارتین لوتر است که با شناخت اندیشمندانه زمان خود، تحولی بس شگرف را در دین مسیحی به وجود آورد. همانگونه که در میان دانشمندان علوم مختلف به روشنفکر نیازمندیم تا با درایت و بینش خود مانع ارتجاع و سکون شود، در بین دینداران نیز به روشنفکرانی که آزادانه می اندیشند نیاز مندیم. بیشینه متولیان دینی چارچوب های ذهنی قدیمی را برای خود ترسیم کرده اند و تلاش می کنند تا همه رویدادهای قدیم و جدید را از این چارچوب ذهنی بگذرانند و ثابت نگه داشتن ابعاد و اندازه این چارچوب، همان واپس گرایی است که دامن دینداران ما را گرفته است. اما روشنفکر دینی با اشراف کامل به فلسفه وجودی دین و بررسی نیازهای روز جامعه و همچنین فرهنگ و اندیشه حاکم، چارچوب ها را تغییر می دهد و ابعاد و اندازه آن را بر اساس خواست های روز مردم تنظیم می کند. این همان نگاه روشنفکرانه به دین است که بارها آقای محمد خاتمی در سخنرانی ها به آن اشاره کرده است.

فرهنگ و اندیشه وارسته یک ملت را روشنفکران رقم می زنند نه سیاستمداران. و برای رهایی یک ملت از یوغ نادانی، به روشنفکران نیازمندیم. یک روشنفکر می توان یک معلم باشد و یا یک نویسنده. روشنفکر حتی می تواند یک راننده تاکسی باشد و یا یک خواننده. اما مهم این است که روشنفکر به رسالت خود واقف باشد و برای تاثیر گذاری بر فرهنگ جامعه لحظه ای درنگ نکند. روشنفکر خفته، روشنفکر نیست. چون افکار سیال و در حرکت، لازمه روشنفکری است و خاموشی روشنفکر یعنی سکون و جمود. برای ساختن یک جامعه باید روشنفکران را باور کنیم و خود نیز به روشنفکری برسیم. برای رسیدن به روشنفکری، ذهن ها و اندیشه ها را از قید و بند های مرسوم باز کنیم و اجازه دهیم روح خرد و اندیشه به پرواز درآید. به تاریخ بنگریم و از او درس بگیریم و به دنیای پیرامون خود با دید باز و خوش بینی بنگریم. برای روشنفکر شدن بیش از همه به دوست داشتن نیازمندیم. جهان را با همه خوب و بدش دوست بداریم و با مهرورزی بدیها را به خوبی تبدیل کنیم.

ایرانی آزاد ایران آباد

موضوع: انديشه و فرهنگ
http://bashgah.pib.ir/157301/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1+%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F+%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF+%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA+%DB%8C%D8%A7+%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%D8%9F.html

انديشه شهيد تقديم به خانواده معظم شهدا

قلم در دست و فشارش در ا نگشتانم می چکاند بر روی صفحه سفید زندگانیم روح اندیشه....

می نویسد به رنگ قرمز عشق ...
تا که وسعت دهد در فکر ....
سوال در من فريادی کشيد گر چنين است..
چرا خون عُشاق هر دم بر زمين است...
اه بغزش ترکيد وگفت....

به خاطر لاله ای نازنين است...
شنيد آن گل زيبا و رعنا و گفت...
که سر اين داستان در انديشه شهيد است...
چو ظالم اين حرف و حديث خوب رويان شنيد...
از حسد ماشه هفت ير و تزوير کشيد...
رسید آن دم قطره خون شاعر جاری....
در کوه و صحرا و ‌نهال اندیشه شد...
چو برومند شد این درخت سبز و ماندگار...
در هر میوه اش هزاران بذر اندیشه شد

به قلم جناب اقای فکری
وبا تشکر از ایشان

آتش عشق:__ فرزانه شیدا __:



ترجمه متن: خداوند همراه ویاور تو باشد

(اصطلاحی ست برای آنکه کاری نیکو انجام میدهد وما به زبان فارسی میگویم

اجرش با خدا این جمله نیز هم برای گفتن : اجرت با خدا

وهم به عنوان دعا ی خیر به دیگران

گفته میشود ودر جائی دیگر به معنای

خداوند گناهان ترا ببخشد نیز بکار میرود. ترجمه ف.شیدا

¤¤¤¤ آتش عشق:_____________:

در آتش غم کشیدنی سوخته ام
در شعله ی غم به خود برافروخته ام
در دیده من غزل فقط قافیه نیست
من قافیه را ز عشق آموخته ام

شعری چو سروده ام ،دلی باخته ام
از عاشقیم ، ز آن غزل ساخته ام
بیهوده نباشد ار ، نخوانی دل را
« شیدادل خود», به خاک انداخته ام!

گفته ست بمن « عشق» :بخوان از دل ریش
پاینده شو در جهانِ غمناک وُپریش
با سوزش دل اگرچه ره تاریک است
با شعله ی دل ببر تو راهت را پیش

آری بدلم گفت در این شعله خداست
دروادی «او» رهت ز ,هر غصه جداست
پیدا نشوی, چو گم شوی در ره او
رسوا نشوی ,به راه او سینه « رهاست » .

پنهان نشوی اگر که معبودت اوست
حیران نشوی که این رهی پاک ونکوست
هرگز نروی زیاد او, هیچ زمان!
گر نام « خدا» بدین جهان ,داری دوست!

فرزانه شیدا
دوشنبه 16 آذر 1388


باشگاه اندیشه /تاملی بر ایدئولوژی در زمانه ما


◄ تأملى بر ايدئولوژى در زمانه ما بایاد:

دكترعلى شريعتى
http://www.bashgah.net/index.php


● نويسنده: على - عبدحق
● منبع: روزنامه - ایران

نام شريعتى با روشنفكرى، مبارزه، تفكر و جامعه شناسى و تا حدى فلسفه عجين است. اما مقارنت او با ايدئولوژى چيز ديگرى است. سال هاست كه در باب خوب و بد ايدئولوژى سخن مى گويند و اين به ويژه پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى به مثابه مظهر ايدئولوژى سكه رايج هر بازار شده كه به ايدئولوژى بد بگويند و حتى دوستان ديروزش از آن دست بشويند و نقاب ديگر در كار بياورند.

در واقع اين ماركس بود كه گفت: «تفسير عالم بس است، وقت آن رسيده است كه فيلسوف آن را تغيير دهد». ماركس بر پراكسيس به جاى ايده تأكيد مى كرد و آن را سرمنشأ معرفت مى دانست. با اين همه ماركسيسم يگانه ايدئولوژى انسان نبود. فاشيسم هم مظهر ديگرى از ايدئولوژى است كه جدال او با ماركسيسم و ليبراليسم به جنگ هاى جهانى و خونين انجاميد. شريعتى را در اين ميان به اتهام آميختن سوسياليسم با اسلام يا حداقل ارائه تفسيرى ايدئولوژيك از اسلام بسيار نواخته اند. اين به ويژه در اين چند ساله از سوى حلقه روشنفكرانى به وقوع پيوست كه از نام او روزى نان ها پخته بودند. اما با تمام شدن كار اتحاد جماهير شوروى و تحقير سوسياليسم در جهان دست از چپ گرايى شستند و تقريباً همگى سر به دامان مهربان ليبراليسم گذاردند.

اكنون شريعتى به مثابه سرشناس ترين چپگراى مسلمان كه مؤثرترين حضور را در ميان مردم يافته بود حكم ستون شيطان را داشت! حلقه روشنفكران گرد او جمع مى آمدند و با سنگ زدن بر او از «ايدئولوژى» تبرى مى جستند و پايان ايدئولوژى را جشن مى گرفتند! در يكى از نخستين سمينارهاى چنينى بود كه تخم گياه عجيبى كاشته شد و فيلسوف علم كارل پاپر (كه كتاب هاى مربوط به سياستش را مهمتر از نوشته هاى فلسفه علمش مى دانست) به مثابه دشمن اصلى ايدئولوژى ظهور كرده و در برابر شريعتى قد برافراشت. مهمترين پيام اين فيلسوف چنين معرفى شد: «ايدئولوژى را رها كن!». اين انديشمند ليبرال اكنون سمبل پايان ايدئولوژى در اقشار روشنفكر ايرانى به حساب مى آمد (و هنوز پس از گذشت ساليان در ميان برخى از جاماندگان اين قافله اصلى ترين دشمن ايدئولوژى محسوب مى شود).

نكته هاى عجيبى در داستانى كه گفتيم هست كه به يكى دو تا از آنها اشاره مى كنيم؛ يكى اين كه كسانى كه با نوشته هاى اصلى پاپر آشنايند و به ويژه آنها كه پاپر را نه به عنوان فيلسوفى يكه افتاده و امام الفلاسفه در عالم غرب كه در ميان جغرافياى فيلسوفان علم نيمه دوم قرن ۲۰ در ارتباط با آنها مى شناسند شايد از نقشايدئولوژيكى كه پاپر در ايران پيدا كرده سردرگم شوند و يا حتى حيرت كنند چه پاپر كه «قراردادگرا» است و هنجار را مقدم بر معرفت مى داند چگونه مى تواند بر ايدئولوژى شوريده باشد. در واقع خود وى نه تنها هرگز چنين نكرده بلكه مثلاً با نگاهى به صفحات نخست كتاب «منطق اكتشاف علمى» كافى است عباراتى را بيابيد كه در آن اذعان دارد كه در سراسر افكارش نوعى ايدئولوژى جريان دارد و نه تنها اين امر را آشفته گر افكار خود نمى داند بل تمام نظام انديشه اى خود را به كار مى گيرد تا نشان دهد كه حضور ايدئولوژى در علم (حتى علوم طبيعى) امرى اجتناب ناپذير است. اين موضوع البته به بحثى مفصل نياز دارد كه به وقتى ديگر وامى گذاريم.

اما ايدئولوژى اى كه پاپر از آن سخن مى گويد چيست اين دقيقاً به دومين نكته داستان مربوط مى شود. پس از فروپاشى فاشيسم و سوسياليسم تنها ليبراليسم است كه ميدان دار عرصه ايدئولوژى هاست و اين همان ايدئولوژى اى است كه پاپر صريحاً بدان معتقد است. اساساً آزاديخواهى در مركز انديشه پاپر است به نحوى كه هيچ معرفتى هر چقدر هم كه يقينى به نظر برسد در نظر او تنها در صورتى معتبر خواهد بود كه بتواند مورد قضاوت و بررسى عامه و از اين طريق نقد و بررسى قرار گيرد و بتواند تغيير كند و اين موضوع، نقطه آغاز ظهور دوباره فاشيسم در درون ليبراليسم است، مسئله اى كه بعدها شكل سياسى آن به صورت ليبرال دموكراسى هدايت شده و تزريقى در بسيارى از كشورهاى غربى ظاهر شد. از ديد پاپر انديشه اى كه تغييرناپذير باشد آزادى انسانى را مخدوش مى كند و از اينجاست كه چنين معرفتى حتى علم نيست.

پاپر را رها كنيم زيرا موضوع مهمترى در پيش است. ليبراليسم خود يك ايدئولوژى است و ايدئولوژى پيچيده اى است. اما برخى روشنفكران وطنى آن را به مثابه پادزهر ايدئولوژى مى پرستند. آرزوى رهايى از ايدئولوژى آنها را به اين سو مى كشاند كه هيچ امرى از امور معرفت را يقينى تلقى نكنند و هيچ بايدى را عينى و بى برو برگرد تصور ننمايند. بايدها و نبايدها داراى تاريخ مصرف و نسبى اند و هيچكس نبايد هنجارهايى را به مثابه دستوراتى فرازمانى و فرافردى بپذيرد. در چنين وضعيتى تنها توافق در جوامع است كه حرف اول و آخر را مى زند. هيچ معيار فرافردى براى سنجش حقيقت موجود نيست و حقيقت همواره در انديشه يك فرد محبوس خواهد ماند.

بى شك قرار دادن «آزادى» به مثابه مركزى ترين ارزش در يك نظام ارزشگانى، آن نظام را به نظامى هنجارگرا تبديل خواهد كرد. چنين نظامى حاوى بايدها و نبايدهايى خواهد بود كه مستقيماً معلول مركزيت يافتن يك مفهوم به مثابه ارزش نهايى است. در چنين اوضاعى گفتن اين كه ليبراليسم ايدئولوژى نيست غفلتى است كه تنها مى تواند زاده انس با آن باشد.

چنانچه چهره هژمونيك ليبراليسم در اين نكته نهفته است كه اجازه نمى دهد هيچ نسخه اى براى تميز حق از باطل و سره از ناسره تجويز شود و ظاهراً معارضه آرا در آن اصالت دارد كه در عمل هم چنين نيست.

در واقع هركسى (و نه تنها آزادى گرا) ارزش هاى مأنوس خود را حقيقت جاويد مى شمرد و هرگز نمى فهمد كه انديشه هايش همواره وجهى هنجارى دارد. آنچه آمد بدان معنا نيست كه آرزوى ترك اغراض و هواها و دلبستگى ها براى نيل به حقيقت آرزوى بدى است. به عكس آنچه قرن ما را به تلاطم و آشوب كشيده و انديشه ها و انديشه را مشوش كرده ايدئولوژى است. ايدئولوژى چشم بشر را كور كرده و سياست (به مثابه مهمترين ظهور اراده) همه جا تقدم دارد و اصل با اوست و چگونه مى تواند اصل نباشد در حالى كه ساز عالم ما را سياست كوك كرده است. سياست مركز تمدن جديد است و اهميت روش نزد دكارت نويد همين معناست و تكنيك و تكنولوژى ظهور نام آن. اما تمناى انديشه غيرايدئولوژيك تمناى دشوارى است. هرچه تلاش مى كنيم از اغراض فاصله بگيريم بيشتر در آن فرو مى رويم و چشممان بسته تر مى شود. تنها جايگزين ايدئولوژى كه پيش چشم ماست، شك است و عالم ما اگر پس از سقوط همه ايدئولوژى ها به سوى چيزى رفته باشد همانا شكاكيت است.

يقينى كه مردمان ما با آن مى زيستند از ميان رفته و شرف و شجاعت و غيرت دفاع از حقيقت را نيز با خود برده است. از تمام اجزاى معرفت جديدمان بوى شك برخاسته: فيزيك كوانتوم ناتوانى ما در تعيين دقيق همه حقايق عالم مادى را اصل تغييرناپذير خود قرار داده و آرزوى امثال لاپلاس را به مثابه افسانه اى خام تعبير كرده است. معرفت شناسى جديد دستيابى به حقيقت را پندار مى شمرد و فلسفه علم نمى تواند مرزى ميان خرافات و جادو و معرفت علمى ترسيم كند. آرزوهاى پرشور ابتداى قرن پيشين از ميان رفته و صلاى شورانگيز پيشرفت كه از حلقوم دودآلود قطارهاى ذغال سنگى بيرون مى آمد جاى خود را به زمزمه تلاش براى حفظ باقيمانده مدنيت در ميان جنگ و ترور داده است. ديگر هيچكس از اختراعات نو شگفت زده نمى شود و براى كشف حقايق نو خطر نمى كند. مأواى اصلى دانشمندان كه روزى صحنه طبيعت بود به كاغذهاى مجلات و صندلى هاى نرم كنفرانس ها تبديل شده: شور و يقين از ميان رفته است.

با اين حساب بى راه نيست كه شريعتى را مردى مربوط به گذشته بدانيم. گذشته اى زيبا و دلكش مانند يك تراژدى يا حماسه كه تنها مردانى با يقين و شرف را به خود مى خواندند. اما به نظر مى رسد اين هردو در سال هاى ما كالاهايى كم يابند و شايد تنها ارزشى تاريخى داشته باشند.

شريعتى مردى از مردان دوران جوانى يك مدنيت است و به نظر مى رسد كه عصر ما عصر ميانسالى مدنيتى باشد كه رو به پيرى گذارده است.

● نويسنده: على - عبدحق
● منبع: روزنامه - ایران
باشگاه اندیشه
http://www.bashgah.net/pages-21079.html

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

آيا دنبال شادي مي‌گرديد؟



سایت ایران /انگلیس

http://www.iranuk88.com/article.php?id=43910

آيا دنبال شادي مي‌گرديد؟

دوشنبه 23 نوامبر 2009 - 2 آذر 1388
شادی، احساسی زودگذر و ناپایدار است که خیلی از چیزها، از وضعیت هوا گرفته تا حساب بانکی تان، روی آن تاثیر می‌گذارد.
شماره : 7543910 [روانشناسي

آيا دنبال شادي مي‌گرديد؟

راه‌هاي رسيدن به شادي
شادي، احساسي زودگذر و ناپايدار است كه خيلي از چيزها، از وضعيت هوا گرفته تا حساب بانكي تان، روي آن تاثير مي‌گذارد.

هيچ‌كس نمي‌تواند راهي را به شما پيشنهاد كند كه فقط با ايجاد يك تغيير جزيي در زندگي كنوني‌تان، به شادي دائمي برسيد و در آن حالت باقي بمانيد، ولي راه‌هاي زيادي وجود دارد كه به كمك آنها مي‌توانيد از حالت نگراني بيش از حد، نااميدي و ناراحتي درآييد و شاد شويد.

اين مقاله راه هايي را به شما پيشنهاد مي‌كند.

شما مي‌توانيد صرفا راه يا راه‌هايي را انتخاب كنيد كه روي شما تاثير مثبت دارند.

اگر گوش ندادن به اخبار يا تهيه ليست روزانه، شما را دچار استرس‌ مي‌كند، راه ديگري را امتحان كنيد.

* در زمان حال زندگي كنيد:
به جاي افسوس خوردن به گذشته و نگران بودن براي آينده ، روي زمان حال تمركز كنيد.

* زياد بخنديد:
تنها اتفاقات خوشايند، شاد و مطلوب مي‌توانند سطح اندورفين و ديگر هورمون‌هاي نشاط آور را بالا ببرند و نيز سطح هورمون‌هاي استرس‌زا را كاهش دهند.

* خوب بخوابيد:
اكثريت ما از داشتن يك خواب كافي و راحت محروم هستيم.

يك چرت روزانه داشته باشيد، يا ساعت 9 شب به رختخواب‌ برويد. اگر خوابتان نمي آمد، مطالعه ي يك كتاب خوب قبل از خواب مي تواند به شما كمك كند تا خواب آرامي داشته باشيد.

* گاهي بگوييد نه:
كارهايي را كه ضروري نيستند و از انجام آنها لذت نمي‌بريد، كنار بگذاريد؛ مثلا اگر براي انجام امور خيريه، به اندازه‌ كافي كساني هستند كه آن را انجام دهند و شما با به عهده گرفتن اين كار دچار استرس مي‌شويد، كار را بر عهده ديگران بگذاريد.

نمي توان در يك محيط شلوغ و به هم ريخته، آرام بود و تمركز كافي داشت. مرتب كردن اتاق و انجام كارهاي تميز كاري مثل گردگيري، جارو كردن و دستمال كشيدن باعث مي‌شود قدرت تمركز شما روي كاري كه مي خواهيد انجام ‌دهيد، افزايش يابد و احساس آرامش كنيد.

* ليستي براي كارهاي روزانه تان تهيه كنيد:
نوشتن كارهايي كه مي خواهيد در طول روز انجام دهيد، باعث مي شود افكارتان منظم شود و نگراني از شما دور گردد. با چك كردن اين ليست، احساس خوبي ‌ به شما دست خواهد داد.

* دنبال انجام ‌دادن چند كار به‌طور همزمان نباشيد:
بررسي‌ها نشان داده است افرادي كه چند كار را به‌طور همزمان انجام مي‌دهند، داراي فشار خون بالاتري هستند؛ مثلا به جاي اينكه هم‌زمان با پختن غذا يا اتو كردن لباس‌ها، با تلفن هم صحبت كنيد، يك جايي بنشينيد و تمام توجه خود را روي مكالمه تلفني ‌تان بگذاريد. يا به جاي اينكه هنگام نوشتن گزارش كار، ايميل‌تان را هم چك كنيد، صفحه ايميل‌تان را ببنديد و فقط گزارش كارتان را تكميل كنيد. اين گونه تمركز فكري شما نيز بيشتر مي شود.

* به باغچه‌تان برسيد‌:
تنها استشمام هواي تازه و ورزش كردن نيست كه استرس را كاهش مي‌دهد و باعث مي شود احساس خوبي به انسان ‌دهد، بلكه تميز كردن باغچه از علف‌هاي هرز، ديدن رويش گل‌ها و هرس كردن درخت‌ها نيز با احساس رضايت و شادي همراه است.

* زياد اخبار گوش ندهيد:
يك هفته را بدون خواندن خبرهاي روزنامه، ديدن يا شنيدن اخبار از تلويزيون يا راديو يا اينترنت سپري كنيد (به خصوص اخبار حوادث و جنجالي) و به جاي آن زمان بيشتري را به پياده‌روي يا نوشتن خاطرات خود اختصاص دهيد.

* هوا را معطر كنيد:
محققان دريافته‌اند استشمام بوهاي خوشايند و معطر، در كاهش استرس و ايجاد آرامش واقعا موثرند.

در يك بررسي معلوم شد بوي رزماري سطح نگراني را كاهش مي‌دهد و باعث افزايش هوشياري و سرعت بخشيدن به حل مسايل رياضي مي‌شود.

بوي اسطوخودوس باعث افزايش امواجي از مغز مي‌شود كه احساس آرامش را افزايش مي‌دهند.

امروزه انواع مختلفي از معطركننده‌هاي هوا مثل اسپري هاي خوشبو كننده، روغن‌هاي معطر، ظروف‌ گل خشك معطر و شمع‌هاي معطر كننده وجود دارد كه مي‌توانيد از آنها استفاده كنيد.

* در بورس سهام غرق نشويد:
پيگيري مداوم و بدون وقفه ي بورس سهام، سريعا مي‌تواند فشار خون شما را بالا ببرد.

محققان چيني دريافته‌اند كه ارتباط مستقيمي بين نمايش روزانه بورس سهام و سلامت روحي- رواني افرادي كه دايما آن را دنبال مي‌كنند، وجود دارد.

سهام‌داران خبره و باتجربه مي‌دانند كه زمان، شكاف‌هاي اقتصادي را پُر مي‌كند. پس روي زمان سرمايه‌گذاري كنيد و به خودتان استراحت دهيد.

* از اماكن‌ آرامش دهنده ديدن كنيد:
رفتن به موزه‌ها، پارك‌ها و امامزاده ها، مساجد و زيارتگاه ها مي‌توانند باعث ايجاد آرامش در اين دنياي پر از استرس شوند، مثلا ممكن است يك فرد بتواند با رفتن مرتب به مسجد و خواندن نماز جماعت در آنجا، استرس هاي روزمره را از خود دور كند و آرامش عجيبي پيدا كند.

* براي كمك به ديگران داوطلب شويد:
كمك به ديگران باعث مي‌شود از مشكلات‌تان دور شويد و نيز به بهبود روابط اجتماعي شما كمك مي‌كند. همان‌طور كه افراد شاد بيشتر به فكر كمك به ديگران هستند، كمك به ديگران نيز شادي شما را افزايش مي‌دهد.

طي يك بررسي معلوم شد كمك به ديگران باعث تقويت شادي، احساس رضايتمندي از زندگي، اعتماد به نفس، سلامت جسمي و كاهش افسردگي مي شود.

گرچه داشتن روابط اجتماعي با ديگران و بودن در جمع، يكي از عوامل كاهش دهنده ي استرس است، ولي گاهي اوقات، براي فكر كردن و تجديد قوا، نياز است تنها باشيد، مثلا يك فيلم مفيد يا آرامش دهنده ببينيد، يا بعدازظهرتان را به خواندن كتاب يا گشتن در پارك بگذرانيد.

* هنگام پياده‌روي، تمركز كنيد:
حتما مي‌دانيد ورزش كردن خيلي بهتر از داروهاي آرام‌بخش براي كاهش استرس و عصبانيت مفيد است. اما تمركز فكري هنگام پياده‌روي مي‌تواند آن را بسيار سودمند‌تر كند.

در يك تحقيق، محققان 135 نفر را به 4 گروه پياده‌روي تقسيم كردند. گروه اول پياده‌روي تند انجام مي‌دادند و گروه دوم پياده‌روي آرام. گروه سوم پياده‌روي آرام همراه با تمرين تمركز و گروه چهارم يك نوع از تاي‌چي را تمرين مي‌كردند.

براي تمرين تمركز از گروه سوم خواسته شد به گام‌هاي‌شان توجه كنند و همراه با گام‌هاي‌شان 1، 2، 1، 2 را تكرار كنند و هم‌زمان اعداد را در ذهن‌شان مجسم كنند. تمركز، يك تكنيك روحي‌رواني براي دسترسي به آرامش و يك حالت جسمي است كه در آن ضربان قلب آرام مي‌شود و فشار خون پايين مي‌آيد.

نتايج اين تحقيق نشان داد كه در گروه سوم، استرس‌ به‌طور واضحي كاهش پيدا كرده بود و افراد آن كمترين حس منفي و بيشترين حس مثبت‌انديشي را درباره خود داشتند.

بالاتر از همه، اينكه مقدار كاهش استرس در گروه سوم، مشابه گروه اول بود.

* روابط صميمي داشته باشيد:
در يك تحقيق با بيش از 1300 مرد و زن از سنين مختلف مشخص شد كساني كه دوستان صميمي بسياري داشتند، داراي فشارخون بهتر، سطح كلسترول و قندخون سالم‌تر و سطح هورمون‌هاي استرس‌زاي كمتري نسبت به افرادي كه يك يا دو دوست صميمي داشتند، بودند. همچنين اين نتايج بين خانم‌ها و آقاياني كه روابط خوبي با خانواده و همسران و پدر و مادرهاي‌شان داشتند، ديده شد و نيز مشخص شد، افرادي كه احساس تنهايي مي‌كنند و افسرده و منزوي هستند، 3 تا 5 برابر بيشتر از كساني كه احساس عشق و ارتباط و اجتماعي بودن دارند، دچار مريضي و مرگ زودرس مي‌شوند.

* معنويت تان را تقويت كنيد:
براي خيلي از انسان‌ها، تقويت اعتقادات مذهبي به زندگي‌شان مفهوم خاصي مي‌دهد و درك‌شان از باورهاي ديني، باعث توجه به آخرت و دوري از گرفتاري‌هاي زندگي مي‌شود. حتي اگر مذهبي نباشيد، معنويت مي‌تواند براي‌تان سودمند باشد.

* به داشته‌هاي‌تان فكر كنيد نه به نداشته هايتان:
كساني كه هر روز آثار جنبه‌هاي مثبت زندگي‌شان (سلامتي، خانواده خوب، دوستان صميمي، تحصيلات عاليه، كار مورد علاقه و ...) را بررسي مي‌كنند، شادترند.

ترجمه: سارا جمال‌آبادي

سایت ایران /انگلیس

http://www.iranuk88.com/article.php?id=43910

سروده ای زیبا از شاعر معاصر وحید صادقی




: " تلنگر =
سروده ای زیبااز شاعر معاصر وحید صادقی
____________________________:

به ضرب آهنگ انگشتی به در ...

گاها ، تلنگر هم ...
می گویند ..!مرا با واژه و پیغام کاری نیست ...؛
که شاعر مسلکی باید ..!هر از گاهی که دل تنگ است و ...
هر سازی که می بینی ، بد آهنگ است و ...
بین آشنا و غیر هم ؛ جنگ است ...!من ژولیده دل مست ...
به ضرب آهنگ انگشتی ...
صدای نیم بند یک تلنگر ... "...شاد و مشتاقم ...!" پانوشت : استعاره های استاد "مهدی اخوان ثالث " آنچنان دلنشین است
که گویی ؛ شمیم طراوات و تازگیش ، هر روز بیشتر از دیروز است .من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ...

Vahid Sadeghi/شاعر معاصر وحید صادقی
4/8/1388 تهران

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

دوست داشتنی ترین مخلوقات /اقای سيدمحمدحسين طباطبايي بالا


دوست داشتنی ترین مخلوقات

در موضوع ادبی و هنری
در سایت شعرنو
http://www.shereno.com/news2.php?id=7118
____________________________________
آقای سيدمحمدحسين طباطبايي بالا

تاريخ تولد: یکشنبه 6 شهريور 1367
کشور: ايران شهر: تهران

ليست دفتر شعر ها سيدمحمدحسين طباطبايي بالا
نوشته های ادبی سيدمحمدحسين طباطبايي بالا
در سایت شعرنو:
http://www.shereno.com/news2.php?id=7118


_______________دوست داشتنی ترین مخلوقات ___________________

خوب ، خدا می خواست موجودی را خلق کند که لیاقت دوستی خدا را داشته باشد ، پس اراده کرد تا اشرف مخلوقات را خلق کند. آدم نه ، انسان از خاک. ببینید انسان های خاکی چقدر دوست داشتنی هستند.چقدر ساده.بی آلایش ، بی پیرایش و البته بی آرایش.
خدا به انسان دو چشم داد ، اما دایناسورها هم دو چشم داشتند ،پس فرمود:"من انسان هایی را که از بدی ها چشم خود را بپوشانند دوست دارم."
به انسان دو گوش داد ، اما درازگوش ها هم دو گوش داشتند. خیلی بزرگ . پس فرمود من انسان هایی را که گوش خود را بر پلیدی ها ببندند دوست دارم.
به انسان زبان داد ، اما گاو ها هم زبان داشتند ، تازه بسی دراز تر ، پس فرمود : " انسان هایی که زبان خود را به نا حق و نا روا و بیهوده نچرخانند دوست دارم".
خداوند دو دست به انسان داد ، همانطور که به میمون ها داده بود ، پس فرمود: "من انسان هایی را که دستشان کج نیست ، به ناحق بلند نمی شود ، نا بجا پایین نمی آید ، بخشنده و رو به آسمان است دوست دارم. مخصوصا اگر دسنشان را به بعضی میوه ها نزنند که خیلی هم دوست داشتنی تر".

خداوند به انسان دو پا داد ،اما به چهارپایان هم داده بود. پس فرمود: "من انسان هایی را که هر جایی نمی روند و جفتک نمی اندازند دوست دارم".
و خدا به انسان مغز داد تا بیاندیشد و گاگول نباشد ، تا انتخاب کند و مجبور نباشد، تا آنچه را که دید و شنید، بسنجد و فریب نخورد. آنگاه فرمود نشانه های من برای آن کسانیست که تفکر می کنند ، تعقل می کنند ، چون دوستشان دارم".
هنوز اما چیزی کم است. به کوری چشم شیطان ، خداوند قلبی تپنده و پرحرارت به انسان اعطا کرد و فرمود: "این قلب خانه ایست برای آنچه و آنکس که انسان دوستش دارد" .
پس از روح خود در انسان دمید و فرمود:
" من در این خانه ساکن می شوم تا انسان هم مرا دوست بدارد ، اما مختار است که هر که را خواست در این خانه راه دهد ، آنگاه چونان رحمان و رحیم هستم که از آن خانه بروم ، شاید دوباره روزی به آن خانه بازگردم.
و اینچنین خداوند فرمود : "من توبه کنندگان را دوست دارم ."

ترجمه هائی زیبا از خانم : مانيا وارسته



ترجمه هائی زیبا از خانم : مانيا وارسته


تاريخ تولد: سه شنبه 22 خرداد 1363
کشور: ايران شهر:

ليست دفتر شعر ها مانيا وارسته
نوشته های ادبی مانيا وارسته
در دفتر سایت شعرنو:
http://www.shereno.com/file.php?id=58930
¤¤¤¤¤¤

what can i write when nobody can't understand me ؟

نوشته هایم به سان حرفیست که تا بر زبان می آوری پنجره را بخار می گیرد و تو با پوز خندی می گذری !

why whenever i need u ,i lose u in my dreams ؟

اندکی ابر ها را پس بزن ، تلالو نگاه ات را به رویاهایم ببخش

light , mirror and wall feel unhappy withoutyou

نگذار به خواب بکشد ، نگذار اشک بریزد پنجره . . . !

¤¤¤¤¤پاورقی

معنای سطور انگلیسی زبان :

سطر اول : چه میتوانم بنویسم هنگامی که کسی نمیتواند مرا بفهمد؟

سطر دوم : چرا هر آن گاه که به تو نیاز دارم ، در رویاهایم گم ات می کنم ؟

سطر سوم : " روشنایی ، آئینه و دیوار بی تو غمگین اند"

عید غدیر خم سروده ی : ابوالفضل دادا - و فرزانه شیدا در سایت جامع ادبی ایران



سلام غدیر *) برگزیده مسابقه شماره 1 )
سایت جامع ادبی ایران

______ آقای ابوالفضل دادا :سلام غدیر _____

بر من چقدر هست ببين آشنا كلام غدير !

گويا نوشته اند به دل شرحي از مقام غدير !


قدري نشين مقابل من بي تعصّب حرف زنيم

شايد كه مهر جوشد ازين صحبت مدام غدير


دلخسته ام ز بحث پر از فتنه و عداوت و كين

وحدت نبوده است مگر آن زمان پيام غدير ؟!


دريا نمي نشست مگر رودها زلال شوند

عالم نگشت مست مگر از شراب جام غدير


غير از محبّت آندم اگر صحبتي شُـدَست بگو !

شيرين نبود بر تو مگر حفظ احترام غدير ؟!


شيرين نبود بر تو مگر باده ي تبسّم مهر ؟!

عاشق نبود بر تو مگر آن زمان امام غدير ؟!


در خاطرم نوشته شده عشق بود و شور خدا

اصلا ًنبوده تفرقه در نيّت و مرام غدير


دادا ! مزن به شرح خطا دامن از عناد و غرور

اجدادمان نداده به ما خنجري به نام غدير


بر شيعه و به سنّي و بر هركسي كه اهل دل است

باري بُــوَد به سينه ي پُر تاب و تب سلام غدير


ابوالفضل دادا

_____فرزانه شیدا = عید غدیر خم ________

هرچه میگردم بیابم واژه ای ,اما,ولی

مانده ام ,دربیکران ,گویای عشقت یا "علی"(ع*)

چهره در هم میکشم, در محضر ویران ها

گر نیابم ,همچو " تو " ,در روزگارم , همدمی

یاعلی گویان, « مدد!» ، من چاره میجویم, زتو

ای مرام و معرفت ،ای که بدنیا , مرحمی

مظهر مردان شود, آن کس, شناسد ,نام تو

گر کسی ، راه ترا چندی رود " حتی ،کمی»"

یاورم بودی, تمام زندگی ," باور " توئی

منکه هستم ، ریزه سنگی ,زیر پایت," کمتری"

یا "علی"(ع) ,درنام تو , هرگز نکردم, شبهه ای

خودهمی دانم "توئی" مولای من "مولا علی(ع*)"


فرزانه شیدا

شنبه 14 آذر 1388
عید غدیر خم بر عاشقان علی )ع) مبارکباد

سایت جامع ادبی ایران

http://beyt.ir/index.php

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان