۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

رنج در دیدگاه بزرگان

کار دلخواه برگزین تا رنج نبینی . کنفوسیوس



رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است . رابنیندرانات تاگور



از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند . فردوسی خردمند



رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست . فردوسی خردمند



سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ



مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی . فردوسی خردمند



آنکسی که از رنج زندگی بترسد ، از ترس در رنج خواهد بود . مثل چینی



آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد . فردوسی خردمند



کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است . فردوسی خردمند



رنجدیده ! اگر بکوشی تا چیزی از مال خویش را به مردم بذل کنی بی تردید رستگاری . جبران خلیل جبران



دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است . بزرگمهر



نگاهت رنج عظیمی است، وقتی بیادم می‌آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته‌ام . آنتوان سنت اگزوپری



از دانش آموختن هیچ زمان غافل ممان ، گرچه در این راه رنجها کشی ، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد . بزرگمهر



شاید من بهتر می دانم که چرا بشر تنها حیوانی است که می خندد.تنها انسان است که به شدت رنج می برد و مجبور است خنده را بیافریند. نیچه



بگذار شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید ، هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن . دکتر علی شریعتی



امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر



آن که گرفتار رنج و عذاب شده اما با ذاتش و هویتش همنواست همانند کشتی است که سکانش درهم شکسته و در اطراف جزایر و دریاها سرگردان است و از هر طرف محاط در خطرها ، ای بسا که غرق نشود و به قعر دریا فرو نرود . جبران خلیل جبران



به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد . فردوسی خردمند



ما انسانها اینطور آفریده شده ایم که اگر بدانیم میلیونها سال در جهان باقی خواهیم ماند ولی قرین اندوه و بدبختی خواهیم بود راضی می شویم و حتی خوشحال می گردیم لیکن اگر بفهمیم که از بین می رویم و در عوض هیچ شکنجه و رنج نخواهیم کشید اندوهگین و مایوس می شویم !!! . موریس مترلینگ



در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که انسان در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است . جبران خلیل جبران



قلب آدم ها گاهی شکوه می کند چرا که آدم ها می ترسند که بزرگترین رؤیاهایشان را متحقق کنند، چون یا فکر می کنند که لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده آن برآیند. ما قلب ها از ترس می میریم. تنها از اندیشیدن به عشق های مدفون شده و یا لحظاتی که می توانستند خیلی زیبا باشند و نبودند یا گنج هایی که می توانستند کشف شوند ولی برای همیشه در زیر خاک مدفون ماندند چون اگر هریک از این اتفاق ها بیفتد ما رنج وحشتناکی می کشیم. «قلب من از رنج کشیدن می ترسد» *** همیشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است» (تاریکترین لحظه شب لحظه قبل از طلوع آفتاب است). پائولو کوئیلو

منبع :سخنان بزرگان و جملات حکیمانه

http://bufsystem.persianblog.ir/post/9



پژوهش زیبا و خواندنی از "مسعود اسپنتمان"


ارد بزرگ می گوید : گِره هایی که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد .


درد ارد بزرگ از دیوانسالاری مرکزگرا [گره هایی که به هزار نامه دادگستری باز نمیشوند]، در گزاره ی بالا به پیشنهادی گره گشا [باز شدن گره با ندای ریش سفید] راه میگشاید.... از آغاز تاریخ، ایرانیان، گره سختی های زندگی را به دست ریش سفیدان باز میکردند. ریش سفیدان خردمندان قوم بودند که بر اساس فرهمندی و کارایی و نه سنت "برتری بر پایه سن بیشتر" برگزیده میشدند. به گفته هرودوت، دیااکو، نخستین تن از زنجیره ی ریش سفیدان گره گشای تاریخ [نگاشته شده] ایران است که داستان برگزیده شدن وی به داوری و سپس شاهی را همگان میدانند. هنداد ریش سفیدگری ویژه ایران نیست و در جای جای زمین نشانه هایی از آن را میبینیم. بزرگترین نمونه زنده آن در خاور ایران بزرگ [افغانستان کنونی] با نام نشست "لویی جرگه" تا دهه ی پیش پابرجا بود. همچنین نشست های همسان دیگر چون ریش سفیدان اسپارت و ......
نمونه گزینش آگاه و خردمندانه ی ریش سفیدگری را نخستین بار در زمان هخامنشی میبینیم. در جایی که دیوانسالاری مرکزگرای هخامنشی میتواند برای همه جهان نسخه ای یگانه بنویسد و بر بایدهای و نبایدهای اخلاقی، دیوانی، مدیریتی یکسان برای همگان پای بفشارد، شاهنشاه از نگرشی "چندگانه گرا" (پلورال) بهره میبرد و ساتراپهای 28 گانه ایران را در انجام آیینهای دیوانی؛ اخلاقی، مدیریتی آزاد میگذارد، به شرط پیروی سیاسی از قدرت مرکزی... انجامین نمونه رویارویی ریش سفیدی با دیوانسالاری به روزگار آغازین ذوره پهلوی باز میگردد که دولت برای پر کردن پسرفتهای چند صدساله ایران، با زنجیره کارهایی موازی کشور را به سوی مرکزگرایی بیش از اندازه میکشاند. برای نمونه در دادگستری، به جای آنکه از همیاری و هم اندیشی و یاری بی مزد و منت ریش سفیدان هر آب و خاک در گشودن اختلافات میان مردمی بهره بگیرد و دولتی فدراتیو پایه بگذارد بر سرسپردگی استانها و ریش سفیدان آن، از قانون دادگستری مرکزی، پای میفشارد.

اما از دید دیگر، ریش سفیدی در برابر با دادگستری دیوانسالار، راهکاری پیمان گرا دارد. ریشه ی فلسفی این گفتار به مناظره سقراط با گلاوکن بر میگردد. او به وارون سقراط برین باور پافشاری میکند که آدمیان قانون را بنیان مینهند تا آن را نقض کنند و سپس چوپانی را نمونه می آورد که همگان او را مردی نیک میدانند. اما او با نادیدنی گشتن، به کوشک پادشاه رفته، با زنش همخوابه میگردد، او را میکشد و جای وی را میگیرد، و از گفتن داستان نتیجه میگیرد آدمیان همواره در صدد نقض قانون هستند. اما در اندیشه ی ایرانی، به ویژه در شاهنامه "پیمان بانی" جایگاهی والا دارد. پهلوانان و مردم در شاهنامه، با زنجیره ی قانون به یکدیگر زنجیر نمیشوند، آنها از هیچ قانون دولتی پیروی نمیکنند، مگر داد یا قانونی که در میان همه ایرانیان و گاه جهانیان همگانی است و آن "انجام پیمان" است و پشتیبانی انجام آن بر گردن، آیین مهر، (میترایی که با هزار چشم مردم را میپاید که مبادا پیمان شکنی کنند) می باشد. آیین مهر که ردپای آن را حتا امروز در آیین زورخانه و سنت ریش سفیدگری میبینیم، به مردمان می آموزد فراتر از هر اجبار در پیروی از هر قانونی، خود ضامن انجام پیمانهای خویش با دیگران باشند، در اندیشه ایرانی، ضمانت اجرای قوانین و ضامن اخلاق، دستگاه دولت و ترس مردمان از پادافره او نیست، [به وارون اندیشه ی هگل که دولت را به وجود آورنده ی اخلاق میداند و سنگرگیری مردم در پایگاه وجدان فردی در برابر دولت را ناپذیرا میداند] بلکه آدمی خود ضامن پایستگی اخلاق و پیوندهاست. تامس هابز در کتاب لویاتان، پیمانبانی را ویژگی والاتباران و نه توده فرودست میداند ازین رو در ایران، پیمان بانی را در میان پهلوانان، ویژه تر، می یابیم. افراسیاب شوند پیمان شکنی نفرین میشود و ایرانیان آزادگانند، از آنجا که بزرگترین پیمان بانها هستند. سیاوش بدین شوند رو به انیران میگذارد تا به فرمان کیکاوس وادار نشود گروگانهای تورانی را که با آنها پیمان بسته بکشد.

یکی از سودمندیهای سنت ریش سفیدگری این است که ریش سفید کلید دل مردمان را در دست دارد، او میتواند از بیشی جویی های دو سوی درگیری بکاهد، چرا که همه احترام او را نگاه داشته، فراتر از سخن او هرزه درایی نمیکنند برای همین در جایی که مردم در دادگستری برای گرفتن بیشترین حقوق می آیند، ریش سفید کار را با میانداری به هم پذیری و آشتی میکشاند. ریش سفیدی ریشه در سنت "قدرت پدرانه" دارد.
از دیدی دیگر، ریش سفیدگری جایی در میانه ی راه "پیمانبانی فردی" و "قانون دولتی" قرار میگیرد ... او پیونددهنده آرمانگرایی فردی و دوراندیشی دولتی است. ریش سفیدی اندامواره ای مهم در هاژه است. او در پادنهادی با نهاد فردی، همنهاد دولت را میسازد. مردم در پیمان های فردی ای که به درگیری می انجامد، رو به داوری ریش سفید می آورند. دولت با مردم روبرو نیست، او دوراندیشی و سیاستهای خود را برای ریش سفید گوارده میسازد و اریش سفید آنها را برای مردم گزارش میدهد. بهره گیری از آیین ریش سفیدی، راهی سودمند برای جلوگیری از روبرو شدن مردم با خشونت لخت ابزاری دولت است.



مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com



آزادی در نگاه بزرگان




بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است . فردوسی خردمند


آزادی متعلق به یک نفر نیست ، مال همه است . اسپنسر


آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ


هرکس قادر به تملک و ارادۀ نفس خود باشد آزادی حقیقی را به دست آورده است . پرسلیس


آزادی تلاش خردمندانۀ آدمی در جستجوی علت حادثه هاست . هربرت مارکوزه


رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . ارد بزرگ


آزادی این نیست که هرکس هرچه دلش خواست بکند ، بلکه آزادی حقیقی قدرتی است که شخص را مجبور به انجام وظایف خود می کند .ماکدونال


آزادی حقیقی آن نیست که هرچه میل داریم انجام بدهیم ، بلکه آن است که آنچه را که حق داریم بکنیم . ویکتور کوزن


حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران




منبع : سخنان بزرگان و جملات حکیمانه از بزرگترین دانشمندان ، روانشناسان و جامعه شناسان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/14

امید در نگاه بزرگان

امید، نان روزانه آدمی است . رابیندرانات تاگور

امید قوه محرک زندگی است. ساموئل اسمایلز

امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ

امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر

امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی

امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر بختگان


منبع : سخنان بزرگان و جملات حکیمانه از بزرگترین دانشمندان ، روانشناسان و جامعه شناسان
http://bufsystem.persianblog.ir/post/11

آینده در نگاه بزرگان

آینده همان است که ما می اندیشیم. مارک اورل

اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است. برایان تریس

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند . فردریش نیچه

وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد . فنلون

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است . ارد بزرگ

برنامه ریزی ، آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید. آلن لاکین

راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. ژان داوید

فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد ، نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات آنها ، دلیلی بر پیروزی و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوی آنهاست . ارد بزرگ

هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد . ارد بزرگ

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار



منبع : سخنان بزرگان

http://bufsystem.persianblog.ir/post/12

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *فرهنگ*


فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی متولد 1340 و مقیم شهر اسلو در کشور نروژ است . سروده های او سرشار از احساسات پاک و زیبای یک بانوی ایرانی ست .

در ایران هم میهنان او را با بررسی اندیشه های ارد بزرگ (Orod Bozorg) می شناسند . بررسی های عمیق او بر اندیشه های یک فیلسوف بسیار خواندنی و آموزنده است .
فرزانه شیدا با نگاهی روان شناختی و گاها جامعه شناسانه افکار و نظریات ارد بزرگ را مورد پژوهش قرار می دهد .
کتاب یازده جلدی ((بعد سوم آرمان نامه)) حاصل سالها پژوهش اوست .

تسلط فرزانه شیدا بر ادبیات غنی فارسی و اشراف کامل بر صنایع ادبی ، از او یگانه ایی ساخته است ، که باعث شده بسیاری او را مرجع خویش در امر سرودن و شعر نمایند .

متاسفانه آب و هوای سرد کشور نروژ ، این شاعر سرشناس کشورمان را دچار استخوان درد های طولانی مدت نموده است در این شرایط و با این که بخش عمده ایی از فعالیتهای اجتماعی او کاسته شده اما با شور و عشق به مردم کشورش ایران همچنان می نگارد و نسل امروز را همچون یک مادر مهربان همراهی می نماید .

برای این بانوی فرهیخته کشورمان آرزوی طول عمر و سلامتی می نماییم





● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد فرهنگ●
فرهنگ هر سرزمینی از نیاکان آن کشور وگذشته ی تاریخی آن کشور شکل میگیرد وبر اساس طبع وخوی ونوع زندگی ومحیط وحتی شکل جغرافیائی آن کشور وحالت آب وهوائی را نیز شامل میشود وبر اساس آنچه که درگذشته معمول ومرسوم بوده است نسل به نسل به آیندگان رسیده وبا ترقی ورشد جوامع ونوع تفکر ها نیز تغییراتی درآن داده میشود فرهنگ رشته ها وشاخه های گوناگونی را درخود دارد که یکی فرهنگ عامی جامعه وبراساس نژاد است دیپری فرهنگ دینی فرهنگ فلسفی فرهنگ سیاسی و....بر اساس دیگر علوم هریک داری شاخص های خود هستند اما فرهنگی که بیشتر در جامعه از آن سخن گفته میشود چیزی ست که از نیاکان واز جمله ,ادات وائین وآداب وروسم مردمان هر کشوراست وبر اساس آن خلق وخوبی مردمان شکل گرفته ونوعی بینش همگانی مشترک را درجامعه ای تولید میکند که برای مثال درایران وبسیاری از کشورها رنگ سفید برای عروسی وازدواج بکار برده میشود اما درهند بعنوان لباس عزا استفاده میشود یا نوعی از غذاها بعنوان شکل سنتی آن درمراسم خاصی چون عید نوروز ویا سیزده بدر وامثال اینها استفاده میگردد ودردیگر کشورها نیز مرسوم است که غذای خاص خود را درشب تحویل سال نو آماده کنند وبسیاری ازاینگونه سنتها که ریشه در فرهنگ ونوع تفکر نوع اندیشه وآئین فرهنگی واجتماعی دارد وبسیاری ازچیزها نیز هست که درکشوری زشت محسوب شده در کشوری دیگر اصلا به آن فکر نمیکنند درجائی به آن خندیده وگروهی بر آن تعصب دارند واینگونه تفاوتهای انسانی ست که نوع فرهنگ رادرجوامعه گوناگون تغییر میدهد وآدمیان هریک به شیوه آداب وروسم وفرهنگ خود درکشوری زندگی کرده بر اساس آن سعی میکنند تابع فرهنگ خود بودهوازآن تبعیت نمایند.رشد جمعیت دردنیا ازعواملی ست که امروزه بسیاری از مشکلات کنونی جوامع را باعث گردیده است که بر اساس آن زندگی هم به دشواری بیشتری سپری میشود وهم نیاز جوامع از مسائل روزمره ی اخبار دنیا درسراسر جهان است ودر همین معقوله بسیاری از تفکرات وریشه های فکری یا به علت فشارهای کاری واقتصادی ومشکلات روزمره به فراموشی سپرده میشود یااینکه دیگر توان این نیست که بعضی از آداب و رسوم را چون گذشته بجا آورد
____گلوی شوق / از :« قیصر امین پور »____
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست
خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم -
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر ، قاب لازم نیست
_______شاعر :« قیصر امین پور »_________
یااینکه با امروز وزمان فعلی وعصر جدید هماهنگی ندارد تا مردم تابع آن باقی بمانند. درنتیجه دولت کشورهای بزرگ از طریقه آموزشهای ملی وآموزش پرورش ورسانه ها این امر را برای نسل آینده یخود برعهده گرفته است تا روزانه پرورش مردمی خود را انجام داده و از آداب روروسم وفرهنگ ملی بدور نیافتند ودرعین حال همزمان با جوامع دیگردرپیشرفت ورشد فکری جامعه ی خود تلاش میکند.که در طی فرگرد توضیحاتی نیز دراین زمینه داده خواهد شد. از جمله آداب وروسوم هائی که بسیار درتمامی جوامع کم شده است دیدوبازدیدهائی ست که به رسم تربیت واحترام به بزرگان اقوام ویا طبق سنت های مخصوص آن جامعه مرسوم بوده است ومعمولا درجوامع کوچک جزء مراسم آن کشور محسوب میشود اما امروزه مشغله کاری درهمه جوامع , درکشورهای کوچک وبزرگ باعث گردیده است که انسانها حتی کمتر وقت وزمان آن را داشته باشند که جویای حال یکدیگر از طریق تلفن شوند, چه رسد باینکه با برنامه ای همیشگی ودائمی قادر باشند روز یا شبی را حتی در محلی گرد هم جمع شده وساعاتی را باهم سرکنند ودرعین حال مشکلات وفشار اقتصادی وگرانی درجوامع بسیاری نیز علت دیگر کم شدن روابط اینگونه دربین اقوام وآشنایان ودوستان است که مسلما هیچکس مایل نیست مزاحم خانواده ای شود که میداند دچار مشکلات اقتصادیست ویا قادر به تامین کمترین نیاز مهمان خود نیز نمیباشد وهرچهرا نیز دراختیار دارد انقدر محدود است که شاید برای خانواده ی شخصی اونیز کفایت اینکه نکند.درنتیجه درچنین مکانی رسیدگی به فرهنگ خانواده وجامعه نیز از یاد میرود وتمامی تلاش تنها بر زنده ماندن صرف میشود وبه همین شکل درجوامع نقش فرهنگ کمرنگ تر شده وانسانها با دور شدن ازهم به هربهانه ای که خواه مشکل اقتصادی خواه مشغله زندگی امروزیست درهر شکل روزبروز ازنردیکی انسانها با یکدیگر کم شده وفرهنگ جامعه رو به تحلیل رفته یا حتی فراموش میگردد وبسیار نیز در فشارهای عصبی ناشی از زیادی کار وکمبودها آدمیان ازیکدیگر دورشده وبه انزاو وتنهائی خود خو میکنند وبتدریج نیز فقر فرهنگی حاصل میشود وبسیاری از ارزش ها به فراموشی سپرده شده وتعداد انسانهای بیهویت که از آداب وروسم وتاریخ وسنت خود بی خبر مانده اند وریشه ی فرهنگی خود را نیز نمیدانند رو به ازدیاد میگذارد وبرای هرجامعه ای این به نوعی فاجعه تلقی میشود که دچار فقر فرهنگی شده وافراد جامعه وجمعیت مذکور روز بروز از دیگر جوامع فاصله گرفته وسرانجام به فقط دانش وهنر و....برسند.
ــــــــــــــ فال نیک - از :« قیصر امین پور » _____
گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟
شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟
پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز ِ سرآغاز سال کو ؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو
_______شاعر :« قیصر امین پور »_______
از این نظر جوامع بزرگ برای حفظ آداب ورسوم وفرهنگ وریشه های آبا اجدادی خود نیز برنامه هائی را برای ملت خود اندیشیده اند که در فرگردهای پیشین نیز با مثالهائی از آن یاد شده است وازجمله ی آن این است که با اینکه شکل اولیه تربیت انسانی وتربیت فرهنگی هر فردی درخانه وخانواده شکل میگیرد اما در کشورهای بزرگ بعلت مشغله های زمانی وکمبود وقت وشاغل بودن پدر ومادر جهت آنکه تربیت فرزندان دچار وقفه نشده وریشه های اصلی فرهنگی جامعه همزمان با عصر جدید در روشنفکری ورشد فرهنگی پیشرفت داشته باشد بیشترین مسئولیت را آموزش وپرورش ونهادهای دولتی آموزشی آن کشوربر عهده دارند وبا کمی دقت میتوان پی برد که دیگر این خانواده نیست که بیشترین خوب وبد تربیتی یا حتی آموزش فرهنگی را به فرزند خود میدهد بودن شاگردان ومحصلین ودانشجویان در 8ساعت ازروز در محیطهای فرهنگی اموزشی چون مداری ودانشگاهها وهمچنین نمونه تکالیفی که به آنان داده میشود ودرعین حال آموزش کارهای گروهی ونوشتن وتحویل دادن دروس وتکالیف و کارهای درسی و ...بصورت گروهی باعث میگردد که زمانی را که کودک ونوجوان وجوان جامعه در خارج از منزل درمدرسه یا با دوستان جهت نوشتن وارائه ی تکالیف به شکل پوستر روزنامه ای برای مدرسه یا نوشتن پروژه های درسی و یا کنفرانس های کلاسی که اکثرا گروهی ست باعث میشود زمانی که باخانواده سر میکند روزانه جز در تعطیلات بیش از چند ساعت کوتاه در خانه نباشد واین زمان کوتاه را نیز بعلت اینکه اهل خانواده از مدرسه وکار بازگشته اند بخوردن شامی صرف میشود ومجدد اهل خانواده به کارهای روزمره ی شخصی ویا مربوط به خانه ی خود باز میگردند, مادروپدر به رسیدگی به منزل یا خرید مایحتاج خانواده و دختر وپسر خانواده نیز یا به ادامه دروسی که به تنهائی درمنزل می بایست انجام دهد, پرداخته یا اگر کاری برای انجام نداشته باشد به امور خصوصی خود چون بودن دراتاق خود ودیدن وخواندن ونوشتن چیزی مشغول شده یا با دوستی درخانه یا پای اینترنت یا درتلفن مشغول میشود وهمین نماینده این است که « خانواده» دیگر «زمانی »را برای خانواده بودن در شکل واقعی وبه معنای واقعی «خاناوده وبودن با اهل خانواده» را درخود ندارد که کسی بخواهد یا بتواند به تربیت اساسی خانواده بپردازدویا زمان را با نشست وبرخواست ها وگردهم آئی هائی که بنوعی در راه هدف والائی اتلاف وقت نیز محسوب میشود صرف کند ودرک آن بر بسیاری درجامعه امروز آسان تر از گذشته است وبرای عنوان خانواده ای که دکتر جراحی را درمیان خود دارد براحتی پذیرش این را نیز دارد که او درمیانه شب پیج شده وبه بیمارستان برای عمل خوانده شود یا پرستاری بسرعت خانه را ترک کند تا به امری ضروری چون جان یک اسنان در زمانهای صروری در بیمارستان برسد وخانه وخانواده راا در ساعات متفاوت مجبور به ترک باشد وامثال اینگونه مشاغل که برای آن خانواده درک آن بسیار عادی ست وهیچ عکس العمل بدی را نیز به همراه ندارد چراکه هرچه مربوط به مرگ وزندگی باشد حتی کسی جدا از خانواده امری انسانی وقابل درک است که برای مثال پدر یا مادری جشن تولد کودک خود را درمیانه جسن مجبور به رها کردن باشد وبه بیمارستان ومحل کار خود برگردد که این امر درخانواده من نیز امری عادیست وهر آن ممکن است همسرم را پیج کرده برای امور مهندسی دستگاههای عمل بیمارستان ودستگتاههای کامپیوتری والکترونیکی بخشهای متعدد بیمارستان در هر ساعتی به منزل وبه شماره تلفن مخصوص او به موبایل زنگ زده ووسط روز ونمیه شب روز عادی یا روز تعطیل اورا به بیمارستان فرا بخوانند ودرهر شرایطی هم که خانواده ی من باشد هیچیک ناراحت نخواهیم شد که او برای انجام کارخود سریعا خود را به بیمارستان برساند مبادا که جان انسانی درخطر باشد که چنانچه نیز دراین کار تاخیر کرده یا بموقع خود را به محل نرساند ازسوی دولت وبیمارستان نیز میبایست جوابگو باشد چراکه شغلی را پذیرفته است وشاغل بودنن درآن را,امضا کرده است که دراول بااوطی شده است که همواره باید خود را آماده به خدمت بداند وهیچ «اما واگری» دراین کار پذیرفته نیست چرا که موضع در بیمارستان بی شک مرگ وزندگی ست واگر تااینحد ضروری نباشد مزاحم وقت اودربودن با خانه وخانواده نخواهند شد وتا فردا برای رسیدگی به آن دستگاه صبر میکنند.
____ ناشناخته مانده ام از :ف.شیدا______
ناشناخته مانده ام
در مسیر تمامی رفتن ها
در غـروب بی ترانه ی فردا
در طلوع صبح ابری و بارانی
وتنها دل میدانست
که بی نصیب میروم
بی آرزو , بی امید
درجاده های مه آلوده ی تردید
التماسم را
خش خش برگهای پائیزی
بی صدا میکرد
در زیر پاهایم
کـه گوئی ,بـی هـدف میرفت
به کجا, روانم مـن
جـویبـار غـم آلـوده'
اشکم نیـز, نمیداند
مـن اما روشــنائی
,نـور خــداونــد
را جـستجـو میکنم
باتمامی تار و پودم
و اگرچه سرگــردان
راه مـی پیمایم
...
میدانم, بیـراهه نخواهد بـود
جستجـوی راه خـدا
راهــی راکه در آن
به دورازتمامی نیرنگها ...در یأس
از پنـاه بردن به آدمـی
یکـروز, روشنائی خواهد یافـت
از برکت امید به خـداوندی
که رهایم نمی سازد
در بی کسی ها
و آنـروز
دیر نخواهـد بود
_____ شعر از: فرزانه شیدا______
درنتیجه در دنیای کنونی بسیارند خانواده هائی که تک تک آن انقدر مشغول درس وکارخود هستند که نیاز تحصیلی وکاری واحتیتج به صرف زمان برای هریک وقت وزمانی را باقی نمیگذارد که به گپ زدن وبگو وبخندهای بیموردی صرف شود که اتلاف وقت جهت رسیدن به اهداف بالاتر وبهتر محسوب میشود وتک تک خانواده نیز اینرا به گونه ای احترام آمیز از یکدیکر قبول میکنند چراکه هدف والائی در میان است که ارزشمند است وبرای رسیدن به آن از هیچ فداکاری برای یکدیگر نیز دریغ نمیکنند وحتی بخشی از مسئولیتهای خانگی یکی را دیگری بعهده میگردد تا زمان بیشتری دراختیار او بگذارد تا اوقادر باشد به دروس یا کارخود در آرامش خاطر ودرزمان مناسب بپردازد واین احترام متقابل این درک وفهم یکدیگر تنها درخانواده هائی دیده میشود که از خانواده های هستند که رشد فکری وشخصیتی خود را درنظام تربیتی خانواده به شکلی آموزش داده اند که بتوانند بجای متوقع بودن از یکدیگر به یاری هم نیز پرداخته در اعتلای فردی از خانواده به مبدائی که هدف اوست اورا یاری دهند وکمترین دلخوری ونکوهشی نیز صورت نمیگیرد که چرا بیشتر زمانی را باما سر نمیکنی یا وقتی برای ما کنار نمیگذاری وهمین امر باعث میشود خانواده های کنونی با درک متقابل هم پیشرفتهای شایان توجهی را در زندگی خود وخانواده ی خود نیز شاهد باشندوبه مقامی بلند واحترامی ارزشمند در اجتماع وجامعه نیز دست یابند.
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
که من زنجير از پای واژه ها پاره کرده ام
نميدانی مگر که گرچه کلام را
در کتابخانه ی دل به الفبا چيده ام
در باغ انديشه هايم رها ساخته ام
نديده ای مگر کتابهای قصه ای را که
به کودک قلبم داده بودم
از پله های ابری آسمان
در پشت ابر های ضخيم
به فرشتگان بخشيده ام تا لالای دل بخوانند
در گوش غمناک بی کسی ها
ديگر مرا اما ,سخنی نمانده است
فقط نگاهم کن
از پنجره ی نگاه در نمار خانه ی قلب من
هيچکس نا پاکی ره نيافته است
و واژه هايم هرگز گناه نبوده است
مرا بنگر
از پنجره ی نگاه تا هزاران حرفم را دريابی
...حرفی را هرگز نگفته ام....
جز برای خدا ... به راه خدا ... خدا
________ « نميدانی مگر»از :ف.شیدا ________
لذادرخانواده هائی روزهای شنبه ویکشنبه که تعطیلات آخر هفته محسوب میشود یا تعطیلاتهای طولانی تر والدین سعی میکنند برنامه ای در ساعات مشخص برای صحبت دسته جمعی ورفع مشکلات ویا گفتن امور مهم خانه وخانواده را کنار بگذارندد که سر آن ساعت همه اهل خانواده دور هم باشند ودرمورد مسائلی که لازم به صحبت است با یکدیگر گفتگو کنند وچنانچه لازم باشد درطی روزهای عادی هفته این جلسه ی خانوادگی ترتیب داده شود ساعتی را باهم ن=تنظیم میکنند که به ساعت درسی وکار خانواده بخورد وبتوانند باهم صحبت کنند ودرعین حال ترتیب دادن مسافرتهای دسته جمعی یا در مواقعی چون کریسمس دورهم بودنهائی کهبر اساس آداب وروسم ملی است از جمله آدابی ست که با وجود مشغله یع صر جدید همچنان برای داشتن آن اصرار ورزیده میشود ادای دین برخلاف تصور همگان که میگویند اروپائی ها وامریکائی ها انسانهای سردی هستندوهمگان درحد امکان خود با توجه به نوع شغل وبودن درمناطق مختلف همواره تابع آن هستند وتلاش میکنند دراین روزها حتما با خانواده ی اولیه خود, پدربزرگ ومادربزرگ حتما گردهم آمده وادای دین کنند وهرچند همواره پیش دمی اید که هرسال مقدور نباشد که خانواده ای درشهری دیگر یا کشوری دیگر به خانه ی مادرو پدر امده یا انان را (درمراسم کریسمس وعید پاک که ازجمله مراسم مهم کشورهای امریکا واروپاست)دعوت کند اما بهرشکل پایبندی به رسوم وسنت درست که صدمه ای به فرهنگ انسانها در صحت دنیا نمیزند از جمله چیزهائی ست که بسیار برآن درجوامع پیشرفته دقت وتوجه شده وتوسط جامع شناسان وانسان شناسان وبزرگان علوم مربوطه به علوم فرهنگی واجتماعی واقتصادی وبراساس برنامه ریزی های دقیق وحساب شده در سطح پیشرفته در کاربرد وعلمکرد رسانه ای وآموزش پرورش به آن پرداخته میشود تا جامعه ای رشد یافته و نوین باافکار واندیشه های روشن دراختیار داشته باشند که نه دچار فقر فرهنگی باشد نه از لحاظ تربیتی نقصان وکممبودی را دارا باشند ونه از دنیای جدید ورشد فکری بودر افتاده باشند وحذف نوعی آداب وروسم را که به ضرر جامعه باشد به طریقهای کاملا مثبت نیز انجام میدهند که با مخالفت مردم نیز روبرو نمیگردد چراکه ملتی که بدرستی پرورش فکری یافته باشند براحتی نیز قادر به پذیرفتن منطق هر کاری نیز هستند وبرای ایشان قابل درک خواهد بود که سنتی وآدابی یا از لحاظ سلامت فکری وجسمی بر ضرر جامع وضد انسانیست یا اینکه وجود چنین رسومی دیگر ضرورت اجتماعی در دنیای جدید را ندارد واگرچه نوعی رسوم چون رسم گاوبازی در اسپانیا که برخلاف قانون حمایت از حیوانات است همچنان باوجود مخالفتهای دنیا وحتی مخالفت ملی افرادیست که تابع قانون حمایت از حیوانات هستند همچنان ادامه می یابد اما شکل انجام آن دیگر چون کذشته برای همگان ودرنگاهی ملت وجوامع دنیا دلپذیر یا سرگرم کننده نیست وبسیاری نیز بشدت از آن خشمگین وناراحت میشوند وازدیگرنمونه های این مسئله ذبح حیوانات در اسلام است که آنرا غیر انسانی وباعث درد ونارحتی حیوان میدانند وخود حیوان را با دستگاههای برقی بروی مغز بیهوش میکنند وپس از آن سر اورا میبرند که دردی را تولید نکند ویا بسیاری ضد این هستند که از حیواناتی را که خز وموی وپوست زیبائی دارند چون سمور و سنجاب , پوست وخزیا دندان های او (چون فوک وفیل ) که برداشتن تمام اینها از تن وجان حیوان وپرنده وخزنده هم همراه با درد و هم با مرگی دردناکتر همراه است درکشورهای مختلف جلوگیری شود و سالهاست قانون حمایت از حیوانات با آن میجنگد درنتیجه فرهنگ وسننی که به شکلی باعث خونریزی یا تولید صدماتی به شخص یا جامعه انسانی وبر آسیب وصدمه ودرد وزیانی برانسان داشته باشد, درتمام جوامع روشنفکر دنیا محکوم میگردد ومخالفتهای شدید را نیز از سوی این سازمانها مرتبط با آن بدنبال دارد .درنتیجه باین شکل درتمامی ملل جهان به شکلی متفکرانه وروشنفکرانه به حفظ فرهنگهای خوب جامعه پرداخته وفرهنگهای نوین را نیز به ملت خود آموزش میدهند تا جهانی در صلح وروشد فکری در سطح بالای فرهنگی واجتماعی را دارا باشند وهمگان قادر باشند دردنیائی زندگی کنند که حضوردران همراه با آسیب وزیان نباشد واز نمونه فرهنگهای اجتماعی توان بهره برداری مثبتی را نیز داشته باشند.
*- اهل بازار بر این باوراشتباهند که فرهنگ را هم می شود با زمان بندی دگرگون ساخت !. ارد بزرگ
*- افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد . ارد بزرگ
*- فرهنگ های همریشه ، انگیزه ای توانمند است که موجب همبستگی کشورها در آینده می گردد . ارد بزرگ
*- شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ارد بزرگ
*- اهل خرد و فرهنگ همیشه زنده اند . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد فرهنگ ¤¤¤
¤¤¤نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤

شورشهای آدمیان

نویسنده مطلب زیر "مسعود اسپنتمان" پژوهشگر کشورمان می باشد

sepitemann@yahoo.com



ارد بزرگ می گوید : شورشهای آدمیان ، با بسامدهای پر توان کیهانی خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گردد


اندیشه ی وجود "فانون جهانی"، بن مایه ای جهانی دارد. مسیحیان، هندیان، ایرانیان و دیگر ملتها به وجود چنین قانونی باور دارند. برای نمونه، " دارما در سنت هندو نظام اخلاقی و جهانی ست و مفهوم فضیلت و عدالت و شریعت و قانون و آیین و حتی مذهب و دین را دربردارد. " (ویکی پدیا) ..... در میان کهن بومهایی که به هستی چنین قانونی باور دارند، چیستی و چگونگی این قانون بنا بر چندی و چونی دبستان فلسفی ای که از آن برآمده دگرگونه است.
در اندیشه ی ایرانی، جهان، "داد" یا قانونی دارد که گیتی را در ویژه-راهی همسو با فلسفه ی هستی شناسی ایرانی به روند می اندازد. نام این قانون، "اشا" یا "اردیبهشت" است. "اشا" آن نیروی مینوی است که مرز میان نیک و بد را پردازش میکند و کنش بدی را با واکنش بدی، کنش نیک را با واکنش نیک پاسخ میدهد. "اشا" نگاهبان و ضامن پایداری همیشگی نیکی در جهان است. مینه ی "اشا" از پس هزاره ها به فرهنگ کنونی ایرانیان نیز راه پیدا کرده است.
مولانا میگوید::: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا/
ضرب المثل::: گندم ز گندم روید، جو ز جو
یا سقراط در مناظره اش با ثراماخوس، "اینکه بدی را بدی پاسخ دهیم، نیکی را با نیکی" را از اخلاقیات خشایارشا دانسته است.
شورشهای آدمیان، چه، نشانه ای از آشوبش روانی مردم پس از دوره ای درونریزی و خودخوری ستم باشد و چه هرگونه واکنشی در برابر کنشی آلوده به نیکی یا بدی، به هر روی میتواند تاثیری به سزا در به هم ریزی نظم یا نوآفرینی آرایشی نوین داشته باشد. خواه از دید باختریان، به این شورش، چهره ای مادی عاری از اخلاق بدهیم، خواه بر اساس فلسفه ی اشایی، این آشویش را با نمایه ای "نیک و بد اندود" به چهره بیاراییم.

در فلسفه و ریاضیات باختر، "بسامد پرتوان کیهانی" ناشی از شورشهای آدمیان را میتوان به بهترین گزارش در نظریه ی "تاثیر پروانه ای" (Butterfly effect) دید با این گفتار که : [اگر پروانه ای در نقطه ای بال بزند، کنش وی میتواند، توفانی را در چین در پی داشته باشد]
اما از آنجا که اندیشه ی ایرانی از همان آغاز با نیک و بد آمیخته است، نظریه ی "تاثیر پروانه ای" هرگز نمیتواند بی گوارده شدن در بزاق نیک و بد اخلاقی، به گوارش اندیشه و روان ایرانی برسد، آنهم در جایی که تنها گفتگو از بال زدن پروانه ای نیست، بلکه سخن از شورش آدمیان در میان است. بی گمان در نزد فرد ایرانی پر بیراه نیست اگر این آشوبش بر اثر جنگ کیهانی یا زمینی میان نیک و بد درگرفته باشد... شاید خون سیاوشی ریخته شده باشد که بر اثر آن جهانی به خروش آمده است. (گفتار سیاوش به پیران ویسه که اگر کشته شوم: جهانی ز خون من آید به جوش) و این جوشش و شورش "به سامانه درست خویش" باز نمیگردد، مگر آنکه رستم آبادبومی چون توران را ز بیخ و بن برکند و خون پسر بیگناه افراسیاب را، چون سیاوش بریزد. اینجاست که "اشا" آن بزرگ قانون اخلاقی گیتی دست به کار میشود و:
شورشهای آدمیان [را]، با بسامدهای پر توان کیهانی [اش] خیلی زود به سامانه درست خویش باز می گرد[ان] د
از همین روست که زرتشت با اقتدار میسراید::: [راه در جهان یکیست و آن راه راستیست] چرا که "اشا" ضامن پایداری همیشگی راستی است و همه ی آشوبش ها را هرچند بد، به سوی نیکی، هوده میبخشد

آدمهای فرهمند به نیرو و توان خویش باور دارند.

نویسنده مطلب زیر "مسعود اسپنتمان" پژوهشگر کشورمان می باشد

sepitemann@yahoo.com



ارد بزرگ می گوید : آدمهای فرهمند به نیرو و توان خویش باور دارند.


با واژه ی فره نخستین بار در اوستا آشنا میشویم و در سرچشمه های پهلوی و در نیکونبشتار فردوسی پاکزاد با آن خوی میگیریم... گفتار درباره ی فره میتواند موضوع کتابی سترگ قرار بگیرد، ازین رو در کوته نوشته ای که در دست دارم نمیتوانم بونده به آن بپردازم ....
فره از آغاز باشندگی انسان با وی بوده، با او به شکار میرود و او را شاهنشاه رمگان میسازد. فره آن نیروی معنوی است که فرد را توانا میسازد، فراتر از هستی و توانایی خویش ابرکارهایی انجام دهد و او را از گروه جداسر سازد. نمونه فره را میتوان در افرادی دید که با جذبه سخنان خویش، گروهی را گرد آورده بر آنها فرمانروایی میکند.
فرهمند در آغاز تاریخ، کسی بوده که در تنگناهای نخستین زندگی آدمی، با نیروی جان و روان خویش راهگشای سختیها بوده است. او یک شکارچی، یا یک پزشک بوده که آدمی نخستین را از شر درندگان و خشکسالی و بیماری رهانیده است. فره در ایران (به ویژه در شاهنامه) نیز سرگذشتی همسان با تاریخ بشریت دارد. کیومرث و هوشنگ و تهمورث زینوند راهبری فرهمندانه ای بر زیردستان دارند. آنها ازین رو فرهمندند که نیازهای نخستین آدمی را توانسته اند به خوبی برآورده کنند. کیومرث و هوشنگ (در معنی سازنده خانه خوب) خوراک و پوشاک و خانمان و آتش را به ارمغان می آورند. تهمورث نیز در جنگ با دیوان، رامش و امنیت همچنین دبیره و نوشتن را هدیه میدهد. آنها فرهمندند ازین رو که "به نیروی خویش باور دارند" آنها همانند نیاکان نخستینشان سیماچه (ماسک) ای به چهره میزنند و "من" خود را برای یاوری به قوم خویش گسترش میدهند. گونه ای دیگر از فرهمندان، جادوگران قبیله بودند که با زدن سیماچه شیر به چهره، به شکار میپرداختند، نه اینکه به شیر بودن وانمود کنند، آنها واقعا باور داشتند که شیر هستند....آنها نخستین خودآگاهانند.

البته فراموش نکنیم در سرزمینهایی که چهره روشنی از خداوند دارند، فره، ارمغانی ایزدی به شمار می آید. و همین نکته موجب گمراهی بسیاری از پژوهشگران نوین ایران گشته است. آنها میپندارند فرهمند با زور بر مردمان چیره گشته و از برای نگاهبانی از جایگاهش، باشندگی خود در پایگاه رهبری را به خداوند نسبت میدهد... و نمونه می آورند جمشید گفت (همه شهریاری، همم موبدی) یا (چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه) و یا آنکه داریوش و خشایارشا و شاهان ساسانی را با الگوی خویش کالبد میزنند.
در حالی که حقیقت به وارون اندیشه ی آنهاست. فرهمند از آن روی فرهمند است که برترین قوم خویش در راهبری است، گرچه فرمانروایی او بر مردمان از حق حاکمیت مردم زیردست وی شالوده نمیگیرد (چنانکه در الگوی باختریان است) اما او اگر نتواند خویشکاری اش در برآوردن آرزوها و خواسته های مردم را به سرانجام برساند، دیگر فرهمند نیست. برای نمونه فر، سه بار از جمشید میگسلد، چرا که او به سرچشمه ی ایزدی فره تاخته است و این مردمند که با روی آوردن به ضحاک ماردوش از او روی میگردانند. یا نوذر که راه بیدادگری میپوید و مردمان بر وی میشورند.... این نهند را، ارد بزرگ به نیکویی دریافته است که فرهمندی به نیروی توش و توان آدمی بستگی دارد. فرهمندان نخستین، جنگاورانی بودند که برای شکار یا جنگ با دیگر قبایل، قوم خود را یاوری میکردند. ماکس وبر مینویسد: فرهمندی جنگاوران، همیشگی نبوده است، چرا که در روزگار آشتی نیازی به آنها نبوده است، به همین شوند شاید فرهمندی پادشاه در ایران از زمانی رسمی و روزمره میگردد که آریاییان بر دیوان جنگجو چیره میگردند و به همین شوند کشور نیاز به جنگجویانی همیشگی پیدا میکند تا رایش و نظم را در جامعه برقرار سازند . یعنی در زمان جمشید.
فرهمندی ناب با فرهمندی روزمره اندکی تفاوت دارد. فرهمندی روزمره، بقای خویش را از "اثبات هر روزه خود" به "سنت" وامیگذارد. اما فرهمند ناب هر روز و هر ساعت شایستگی خود را باید به همگان اثبات کند. رستم و بهرام دو پهلوان ایرانی هستند که فرهمندانی ناب هستند....
ایرج و به ویژه سیاوش دو شاهزاده فرهمند هستند... آیین های ور گرم و ور سرد (گذشتن از آتش یا ریختن سرب گداخته روی سینه) از گونه آزمون شناسایی فرهمندی در آدمی است



ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است .

نویسنده مطلب زیر "مسعود اسپنتمان" پژوهشگر کشورمان می باشد

sepitemann@yahoo.com



ارد بزرگ می گوید : ایران بهشت ماست ، ایران تنها بهانه بودن است .


در بند بند اوستا میتوانیم بخوانیم که اورمزد ایران را در میانه جهان آفرید...
هارتلند یا دل زمین خواهی نخواهی، "ایران" است. به آن دسته از "واپسین ایرانیان" که بر نو بودن مینه های ملت و ملیت پافشاری میکنند تا جایی که اوج آن را در سخنرانی ارنست رنان میبینند، تکه شعری از نظامی گنجوی را پیشکش میکنم.
همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد
این بزرگ مرد، بی شک، هرگز اوستا نخوانده است، چرا که نیاکان موبدش در دوران ساسانی نیز اوستا را میخواندند اما نمیفهمیدند.
و کنت دوگوبینو میگوید: گویی این ملت بزرگ به موجب قراردادی معنوی و رازآمیز با هم پیمان بسته اند که در تعارفات، نیکو برخورد کنند اما پشت سر هم دروغ بگویند
گویی به او نیز الهام شده، رازی در کار است تا شیرازه ایران از هم نپاشد،
پیر گنجه بر بزرگی "او" میبالد، گوبینو از خواری "او" مینالد
اما گویی به هر دو الهامی شده است حاوی رازآمیز بودن پایداری ایران. هر دو میدانند ایران دل زمین است.
پیوستگی میان مردمان ایرانی و ایران پر از مردمان در درازنای تاریخ مایه ی رشک نیز بوده، چنانچه سرپرسی سایکس با خشم میگوید:
"نمیدانم چرا هر ایرانی مفلوک، آنقدر به خاک نابارور خویش میبالد؟!
پیکرینگی اندیشه و آرزوهای ایرانی در کالبد ایرانی آباد به پیدایش خاکی می انجامد سرشار از اسطوره، و همیشه بزرگ. به اندازه ای بزرگ که حتی در دورانی که بزرگی گذشته را ندارد، باشندگانش بر آنند تا به یاد گذشته، گرانسنگی خود را بسرایند.
اما ارد پا را ازین نیز فراتر میگذارد و میگوید: ایران تنها بهانه بودن است!!!
چرا که زرتشت سرود:
هستی و زندگانی هر دو نیکند
و بهانه بودن همان بهانه ی هست ماندن است و به هستی بودن همان نیکی...
پس اگر ایران نباشد که از هستی و نیکی اندیشه ی خود نگاهبانی کند، هستی جهان پای در سراشیب نابودی میگذارد، و تعادل آفرینش به هم میخورد. شاید این گفته ارد را قدرتمندان ینگه ی دنیا بهتر بفهمند که ، بدون ایرانی بزرگ و تندرست جهان در جنگ فروخواهد مرد...

"" ایرانی آباد را/ رستمی باید بود و تناور رخشی/ پیل پیکر مردی، که دل از مهر وطن آکنده/ راه بر روی انیران بسته/ اما / رخش را/ چون تفسیر کنیم؟/ پرده از راز وطن برداریم؟/ آن نگارین افزار/ رخش رخشنده/ که مر او را قیمت/ به بهای ایران میدانند/ چیست؟/ میگویم/ بال پرواز تهمتن سوی عشق میهن....../ یا که نه/ او همان ایران است/مهر ایزد/ پس به هر روی/
رستم و رخش و وطن همراهند/ تا به پایان در چاه ""




عشق واحساسات

همه ما از نوجوانی و جوانی خاطرات دلبستگی به چیز و یا کسی را در ذهن خود به عنوان خاطره همراه داریم دلبستگی هایی که گاها به اشتباه آن را عشق می نامیدیم

http://th01.deviantart.com/fs9/300W/i/2006/034/5/3/because_I_love_you_by_huetink.jpg

معمولا دختران و پسران با نزدیک شدن به سن رشد و بلوغ هر کشش عاطفی در وجود خود را به عشق تشبیه میکنند. از همان عشقهایی که به گفته مادر بزرگها شبها عاشق میشدند و روزها فارغ.کلمه عشق و عاشق دارای مفهوم و معنی والای است که افسوس در زمان حال به بازیچه زبان تبدیل گشته است.ما یا هنوز مفهوم عشق را نمی دانیم یا کلمه ای که بر احساس میان لیلی و مجنون ، شیرین و فرهاد و ....سایر عشاق معروف نام نهاده بودند عشق نبوده است
این روزها میبینیم که هر ذوستی ساده و کوتاه مدت چند روزه را عشق میخوانند . و به بهای آن در سنین نوجوانی و پاکی تمام زندگی و آینده خود را برای چند روز خوش گذرانی تباه میکنند. حال آنکه اگر به واقع دچار عشق واقعی شده باشند عاشق و معشوق حقیقی هیچگاه مانع شکوفایی و موفقیت یکدیگر نمی شوند. ارد بزرگ در این مورد میگوید : عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .
از نظر من، عشق از دیرباز بر دوگونه بوده است: عشق گل و بلبل و عشق شمع و پروانه .. براستی کدام یک برازنده و حقیقی است؟ در عشق پروانه و شمع، شمع معشوقی مغرور است که با وجود عشق آتشینی که در سینه دارد، عشقی که او را چنان به فغان و ضجه وامیدارد که پروانه- عاشق بیقرارش را از سرزمینها و محیط های دور به سوی خود فرا میخواند، عشقی که هرچند آنرا بروز نمی دهد اما حرارت وشدت آن ، ذره ذره ی وجود نازکش را می سوزاند و آب میکند، زبان در کام نگه میدارد و سکوت را تا سرحد تباهی و نفی مطلق حفظ میکند. اما با این همه خودپسند نیست و خود می سوزد اما روشنایی سوختنش، قلب عاشقش را نور و حرارت و روشنی می بخشد و با او عشق زنده است. زمانی که وجود شمع به عدم انجامید و حرارت سوزانش ، دل نازکش را بلعید، عشق به اتمام می رسد و عاشقش ناپدید.

در آنسوی قضیه، پروانه عاشقی است که فارغ از هیاهوی دنیا، دیوانه وار به شمع که چون سروسهی با سکوت و ابهتی کوه مانند بر قامت رعنایش تکیه کرده عشق می ورزد و شور عشق او را چنان از خود بیخود کرده که تمام موانع و مشکلات و پایان نامعلوم و گنگ عشقش را فراموش کرده، دل به دریا می سپارد و بی باک از توفان حوادث، سر در راه معشوق میگذارد و به سوی او می تازد و این کار را آنقدر دوام میدهد تا از سرچشمه نور و روشنایی که از قلب پاک معشوقش ساطع است سیراب گردد و بعد ...

http://haghighat-e-tanhaii.persiangig.ir/image/%d8%b9%d8%b4%d9%821.jpg

در عشق گل و بلبل، گل معشوقی است که سرسبد بهار است و مسافری زودرنج و حساس، باید با او چون گل رفتار کرد چرا که با آمدن خزان که موسم عشق نام گرفته ، گل ما غمین شده بدن ظریفش رنگ چروکیدگی به خود می گیرد و بلبل، عاشقی بیقرار است که عشق گل و بوی گل او را چنان از خود بیخود می کند و در عالم مستی فرو می برد که بی اختیار ناله سر می دهد و آنقدر می نالد که دیگر نالیدن با خون و پوست و رنگش می آمیزد و حتی اگر از گل دور باشد و در بین اغیار، باز هم به شوق او می خواند.
نکته جالب در عشق گل و بلبل اینست که این دو به ندرت به وصل هم می رسند و اگر هم دست روزگار آنها را قرین یکدیگر گرداند، این نزدیکی اندکی بیش نیست و تا کسی آن دو را و خوشبختی شان را نظاره میکند، بدون درنگ نقشه هولناکی در سر می پروراند: گل را از ماحولش جدا کرده و خودخواهانه او را بخاطر زیبایی و عطرش در دست گرفته و آنقدر این دست و آن دست میکند تا پژمرده شود و یا اگر مهربانتر باشد آنرا در گلدانی روی میز اتاقش یا پشت پنجره اش قرار می دهد و بلبل را با صد حیله و ترفند و فریب به بند میکشد و در قفسی تنگ زندانی.

عشق قرون معاصر هم اگر متهم به پاکی و صداقت و راستی باشد، عشق گل و بلبل است . چرا که دیگر ذهنیت پروانه ای و عملکردی چون شمع در بین آدمهای این دوره یافت نمی شود. عاشق امروزی همچون بلبل است، صمیمانه عشق می ورزد و دلش از شور یار می تپد و منظور و مطلوبش عشق حقیقی است. بسا اوقات این عشق به وصال می انجامد و شوره زار زندگی، دشت پرگل بهاری می شود اما همانطور که گل و بلبل را ما آدمها از هم جدا میکنیم، مردم نابخرد وعاه شهر ما و یا حوادث روزگار با حرف و حدیث و عملکردهای به ظاهر مصلحانه و خیرخواهانه ، عاشق و معشوق امروز را از هم جدا می سازند.

http://tamby.fulgan.com/pictures/siky-tigers/Lovely.jpg

اما جدای از تقسیم بندی و تعاریف بسیاری که در زبانها و ملیت های مختلف از عشق شده و بعد از این هم خواهد شد آنچه مسلم است هر گاه پای یک عشق واقعی نه یک احساس زودگذر در میان باشد حتی محکمترین انسانها نیز دست تسلیم در برابرش بالا خواهند برد.همانگونه که ارد بزرگ میگوید :عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند .

http://amirpix.persiangig.ir/image/real_love.jpg


منبع :

http://lalehkamran20hooman.blogfa.com/post-15.aspx


سخنان بزرگان

" خوشرفتار کسی است که بتواند با ادمهای بد رفتار سازش کند " . فرانسو



" درست حرف بزن و یا عاقلانه سکوت کن " . ولز هربرت



" دشمن کوچک وجود ندارد " . بنیامین فرانکلین



" دروغ مانند برف است هر چه آن را بگردانی بزرگتر میشود " . مارتین



" اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بها باشد " . قابوسنامه



" در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است " . ارد بزرگ



" خدا به ما دو گوش داده و یک زبان یعنی دوتا بشنو و یکی بیشتر نگو! " . بتوس



" خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمیسوزاند " . تاگور



" خنده بهترین سلاح جنگ با زندگی است " . آناتول فرانس



" خوشبختی در خانه شماست بیهوده آن را در باغ همسایه مجویید " . مارک اورل



" استاد پرورندۀ روان است ، و پدر مادر پرورش دهندۀ جان " . قابوسنامه



" به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش " . ارد بزرگ



" دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی " . فردوسی خردمند



" یوگا پیام خرد است و بشریت وارث این پیام " . دالایی لاما



" شما نمیتوانید با تنفر داشتن از دیگری خودتان را به خدا نزدیکتر کنید، چه معتقد باشید که این خشمی بجاست و یا نه. رابطه میان روح - که شما هستید - و خدا بر اساس عشق است. و جاییکه عشقی پاک وجود دارد، هیچ جایی برای هیچ نوع خشمی وجود ندارد " . سری هارولد کلمپ



" حقیقت زندگی این است که همه ی انسانهایی را که با آنها در تماس هستیم شاد کنیم " . دیپاک چوپرا



" هرکه سخن نسنجد از جوابش برنجد " . سعدی



" روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند " . ارد بزرگ



" آن کس که آفرینندگی و نو آفرینی می خواهد. در نیک یا بد. ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزشها آغاز کند " . فردریش نیچه



" به ما می آموزند که به خاطر بسپاریم ، چرا نمی آمزند که فراموش کنیم ؟ هیچکس نیست که زمانی در زندگی خود به این معتقد نشده باشد که حافظه همانگونه که نعمت است بلا و لعنت نیز هست " . ف – ا – دوریویچ



" برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو " . ارد بزرگ



" مقیاس ارزش انسان اهمیتی است که به وقت خود میگذارد " . رالف امرسون



" گناهکاران همیشه در دادگاه وجدان خویش مبرا هستند! " . ژورنال



" هیچ چیزی برای یاد گرفتن کوچک و هیچ چیزی برای انجام دادن بزرگ نیست " . ویلیام وان هورن



" هیچ کس نزند بر درخت بی ثمر سنگ " . سعدی



" مشعل نبوغ فروغ نیابد مگر آن زمان که نور حقیقت بر آن بتابد " . کنت دوسکور


" بكوش تا عظمت در نگاهت باشد نه در آنچه می نگری " . آندره ژید



" انسان هیچوقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی‌زند كه خیال می‌كند دیگران را فریب داده است " . لارشفوكو



" اگر بت‌ها را واژگون كرده باشی كاری نكرده‌ای، وقتی واقعاْ شهامت خواهی داشت كه خوی بت‌پرستی را در درون خویش از میان برداری " . نیچه







" وظیفه هنرها توصیف موارد خاصی از واقعیت نیست بلکه نشان دادن امور مطلق و کلی ای است که در پشت این موارد خاص و جزئی قرار دارند . به عنوان مثال یک نقاشی زنی خاص و فرزندش را به عنوان شمایل حضرت مریم و عیسی مسیح نشان می دهد اما برای اینکه این تصویر به مثابه هنری والا تلقی شود باید نشان دهنده چیزی از جوهر عشق مادری باشد . تابلوهای نقاشی بسیاری از حضرت مریم و کودک وجود دارد اما تنها هنرمندان بزرگ تصویری می آفرینند که به نظر می رسد عامل ملکوتی موجود در عطوفت مادرانه را ترسیم می کنند. به عبارتی آنچه در یک پرده نقاشی عالی مطرح است ایده یا تصوری است که تنها در یک مورد به خصوص (در اینجا عشق مادرانه) تجلی می یابد و این مورد خاص را تعالی می بخشد و از حد صرفا بازنمود آن فراتر می رود " . شوپنهاور



" برای کسب گنج سکوت ، بارگاه دانش ات را بزرگتر بساز " . ارد بزرگ



" انسان برای پیروزی آفریده شده است، او را میتوان نابود كرد ولی نمیتوان شكست داد " . ارنست همینگوی





" تعلیم به احمق ها همانقدر بی ثمر است که بخواهیم با صابون ذغال را سفید کنیم " . کیتز



" در کنارمان دلبر هست و اگر نیست ، در سفر رسیدن به اویم . پس تنهای وجود ندارد " . ارد بزرگ



" آنکه نفس خود را بالاتر و برتر از آنچه که هست داند هرگز به سرحد کمال نرسد " . فارابی



" محبت دیده را کور و گوش را کر می کند " . حضرت محمد



" کاملترین سرمایه ادب است " . امام عسکری



" نگهداری دم ماهی و دل زن از مشکلات است " . آرتور شوپنهاور



" محبت همه چیز را شکست می دهد و خود شکست نمیخورد " . تولستوی



" فرق انسان و سگ در آنست كه اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت " . تولستوی



" آنكه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌كنند " . نیچه



" با بردباری همه چیز در چنگ توست " . ارد بزرگ



" کسانیکه با افکار خوب و عالی دمساز هستند ، هرگز تنها و بی مونس نیستند " . فیلیپ سیدلی



" آن كس كه نداند ؛ خواست خویش را در چیزها چگونه بگمارد ؛ دست كم معنایی بر آن خواهد افزود ... و از آن ؛ این پندار زاده می شود كه گاهی در آن خواست بنیاد باوری بوده است " . فردریش نیچه



" کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد " . فردوسی خردمن

ز اعماق قلبم از این حقیقت که هم نوعانم تنها با تفاوت های جزیی، بی ارزش محسوب می شوند، متاسف هستم. «زیگموند فروید»

اهمیت شخصی ما ایجاب می کند که بیش تر عمرمان از کسی رنجیده باشیم. «کارلوس کاستاندا»

دنیا مشتمل بر دو دسته مردمان است: اول آنان که کارها را انجام می دهند و دوم آن ها که اعتبارش را کسب می کنند. «دوایت مورو»

بسیاری از ما در تلاش برای زندگی بهتر، زندگی کردن را از یاد می بریم. «مارگارت فولر»

تنها دو نیرو است که انسان ها را به یک دیگر می پیوندد: علاقه و ترس. «ناپلئون بناپارت»

برخی ازما توان آن را داریم تا بدبختی های دیگران را به راحتی نظاره کنیم. «لاروشنا کالا»

به برخی از مردم هرگز نمی شود گفت: «شما اشتباه می کنید! «لوئیس آرمسترانگ»

همه نمی توانند قهرمان باشند. چرا که یکی هم باید روی جدول های کنار خیابان بنشیند تا هنگامی که قهرمانان رژه می روند، کف بزند! «ویل راجرز»

بسیاری از ما ضعف در برنامه ریزی را با «بداقبالی» اشتباه می گیریم. «کین هوبارد»

هرگز نمی توانید با مشتی گره کرده دست بدهید. «ایندیرا گاندی»


به انسانی که از دیروزش عاقل تر نباشد، بهای زیادی نمی دهند. «آبراهام لینکلن»

خوشبختی؟ چیزی نیست جز سلامت و حافظه ای ضعیف. «آلبرت شوایتزر»

تنها با سه کلمه می توان همه چیز را درباره ی زندگی خلاصه کرد: «ادامه خواهد داشت». «رابرت فراست»

این عادت ما انسان ها شده است که هرگاه گم شدیم، تندتر بدویم. «رولی می»


برای برخی از مردم، هیچ نوایی دل انگیزتر از صدای سقوط هم نوعانشان نیست. «گروشد مارکوس»

«خودت باش!» بدترین نصیحتی است که می شود به بعضی از آدم ها کرد!؟ «تام میسن»

چه طور می توانید بگویید تمدن پیشرفت نمی کند؟ در هر جنگ انسان ها را به طرز جدیدی می کشند. «ویل راجرز»

«هنر» دروغی است که چشمانمان را به روی حقیقت باز می کند. «پاپلو پیکاسو»

مردمان بزرگ، شهاب سنگ هایی هستند که زمین از سوختنشان روشنایی می گیرد. «ناپلئون بناپارت»

تنها انسان های سطحی و کم مایه خود را تمام و کمال می شناسند. «اسکار وایلد»

قبل از هر چیز، اول بدان که چه چیزی می خواهی. «فردیناند فوخ»

چنان چه ندانی چگونه با زندگی بازی کنی، پس زندگی با تو بازی خواهد کرد. «مرلی شین»

اگر آدم های بد وجود نداشتند، قاضی های خوب نیز به وجود نمی آمدند. «چارلز دیکنز»

من نمی جویم، می یابم. «پابلو پیکاسو»

هرگز نمی توان بی آنکه مشکلات را حل کنی، آن ها را از پیش پای خود برداری. «ام. اسکات پک»

عطشِ قدرت، ریشه در ضعف دارد، نه قدرت! «اریک فروم»

هنگامی که چیزی برای از دست دادن نداری، آزادی. «جنیس چاپلین»

برخی عظمت و بزرگی را از بدو تولد با خود دارند. برخی به بزرگی حقیقی دست می یابند و برخی نیز دیگران را وادار می سازند تا آن ها را بزرگ خطاب کنند. «ویلیام شکسپیر»


می دانم، من و رفتارم یکی نیستیم.

می توانم هر رفتاری را که حس کنم برایم بد است تغییر دهم زیرا که همیشه نفس خوب خود را دارم که از آن استفاده کنم. «دکتر اسپنسر جانسون

برگرفته از :
http://malsouk.mihanblog.com/post/77

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان