۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

سخنان حکیم ارد بزرگ در مورد دلدادگی

حکیم ارد بزرگ ، hakim orod bozorg


1. دلدادگی همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . حکیم ارد بزرگ


2. دلدادگی چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند . حکیم ارد بزرگ


3. نماز دلداده ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . حکیم ارد بزرگ


4. هیچ گاه دلدادگی به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم ناامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است . حکیم ارد بزرگ


5. کمک به همگان ، دلبستگی و دلباختگی برجستگان است . حکیم ارد بزرگ


6. دلدادگی نباید آدمی را به گوشه نشینی وادار کند ، این شیفتگی باید توان پرتاب انسان به سوی آرمان های راستین را داشته باشد . حکیم ارد بزرگ


7. دلباختگی ، خواستی جاودانه است ، هر کششي دلدادگی نيست . حکيم ارد بزرگ


8. دلدادگی تنها با از خودگذشتگي ارزش مي يابد . حکيم ارد بزرگ


9. دلدادگی ، خشن ترين مردان را هم ، آرام و رام کرده است . حکيم ارد بزرگ


10. دلدادگی را از زندگي بگيريم ، تنها و آواره ايم . حکيم ارد بزرگ


11. خود را تا هنگاهی همراه داری که دلداده نشده ایی ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است . حکیم ارد بزرگ


12. دلدادگی و شیفتگی باید توان آن را داشته باشد که مهر و مهربانی نهفته در درون ما را بیدار و جاری سازد . حکیم ارد بزرگ


13. آدمهای کوچک همه چیز را سیاه و سپید می بینند ، تنها دلباختگی است که ما را نرم می سازد و نمی گذارد در برابر تندبادها  بشکنیم . حکیم ارد بزرگ


14. آدمیان فرهمند ، دلدادگی را همواره در درون خویش جاری می بینند . حکیم ارد بزرگ


15. تنها وادادگی و سستی ، شیفتگی و دلباختگی را از ما دور می کند چرا که براستی دلدادگی نامیراست . حکیم ارد بزرگ

سخنان زیبا و ارزشمند حکیم ارد بزرگ در مورد مهربانی

http://up.behtarin.com/uploads/bdf2ed79ed5.jpg




1. سوگند به مهر که هيچ انديشه ايی بی آن توان ايستايی ندارد . حکيم ارد بزرگ


2. زيبايی در مهربانی است . حکيم ارد بزرگ


3. ماندگارترين نوا ، آهنگ مهربانی است . حکيم ارد بزرگ


4. مهری ماندگار مي ماند ، که در آن ادب و برخورد درست هويدا باشد . حکيم ارد بزرگ


5. مردي که نفس و مهر يک زن همراهي اش نمی کند ، همواره خويشتن را می خراشد . حکيم ارد بزرگ


6. مهر و مهربانی درخشش باورهای پاک درون آدميان است . حکيم ارد بزرگ


7. پاکترین آرزوها ، در سینه مهربانان است . حکیم ارد بزرگ


8. آدمیان تنها با مهر ، به یکدیگر گره می خورند . حکیم ارد بزرگ


9. بی هيچ چشم داشتی ، همواره مهربان باش . حکيم ارد بزرگ


10. درازای زندگی در بخشندگی و مهربانی است . حکيم ارد بزرگ


11. تنها نوای آموزگارانی در سینه شاگردان جاودانه می ماند که نوای مهربانی سر می دهند . حکیم ارد بزرگ


12. کسانی که از درون مهربان خویش دور شده اند همواره زندگي را بر خود سخت می کنند . حکيم ارد بزرگ


13. آواز مهربانی از هر سنگ نگاره ی ماندگار تر است . حکیم ارد بزرگ


14. خوی مهربان ، ریشه در سرشت گل ها دارد . حکیم ارد بزرگ


15. مهربانی گرامی ترین خوی آدمیست . حکیم ارد بزرگ


16. هیچ دری به روی مهربانان بسته نخواهد ماند . حکیم ارد بزرگ


17. مهربان باش تا هرگز تنها نشوی . حکیم ارد بزرگ


18. مهربانان را باید ستایش نمود . حکیم ارد بزرگ


19. مهربانان دستان نوازشگر آسمانند . حکیم ارد بزرگ


20. برگزیده ایی ، چرا که با دلی خونین از نامردمی ها ، باز هم مهربانی و همراه ... حکیم ارد بزرگ


21. براستی مهربانان ، فرمانروایان گیتی اند . حکیم ارد بزرگ


22. جهان مهربان است ، به یاد آر بارش باران را ، که تپش زندگی و مهربانیست .  حکیم ارد بزرگ


23. مهربانان ، از بد اندیشان می گذرند و با نوای پاکان روزگار ، همراه می گردند . حکیم ارد بزرگ


24. خوبان در میانه مردم اند و پیش از آنکه نوای بینوایی برخیزد غمخوار و پرستارش می گردند .  حکیم ارد بزرگ


25. مهربانان شادی آفرینند . حکیم ارد بزرگ


26. مهربانان ، سرشت آسمانی و پاک خویش را به نمایش گذاشته اند . حکیم ارد بزرگ


27. دلباختگی ، پرواز بلند مهر است ، پس دلدادگان را باید ستود که مهربانی تنها پناه آنهاست . حکیم ارد بزرگ


28. رستگاری در مهربانی است . حکیم ارد بزرگ


29. آیا ما مهربان هستیم ؟! آنگاه که در هنگامه دیدار نزدیکان و یا رهایی از رنج و سختی ، جانداری را سر می بریم و با ریختن خونش و خوردن گوشتش جشن می گیریم ؟ به جای این کارها درخت بکاریم ، نان و شیرینی ببخشاییم  و دستگیر تنگدستان بوده و براستی مهربان باشیم. حکیم ارد بزرگ


30. مهرورزان نان و شیرینی می بخشایند ، گیاهی بر زمین می کارند ، با گفتار شیرین و شادی بخش خود ، لبخند را بر چهره همگان می آورند . حکیم ارد بزرگ


31. خوشبخت کسی است که در او مهر و دوستی لانه دارد . حکیم ارد بزرگ


32. آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد . حکیم ارد بزرگ


33. تنها راه ماندگاری هر کشش دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری یگانه است . حکیم ارد بزرگ


34. دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی است . حکیم ارد بزرگ


35. دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است . حکیم ارد بزرگ


36. هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اندیشمندان در هنگامه بالندگی و پختگی نیست . حکیم ارد بزرگ


37. برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان بازه ایی باشد . حکیم ارد بزرگ


38. اگر می خواهی دوستی ات پا برجا بماند ، هیچ گاه با دوستت همباز مشو . حکیم ارد بزرگ
همباز : شریک

39. به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری ، که در بند دشمنان و بدسگالان باشی .  حکیم ارد بزرگ


40. دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار بر تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد بود .  حکیم ارد بزرگ


41. هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار ، چون او بهترین دوست و انگیزه پیشرفت و پویش است .  حکیم ارد بزرگ


42. خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .  حکیم ارد بزرگ


43. دوستی و مهر ، امید می آفریند ، و امید نیاز زندگیست .  حکیم ارد بزرگ


44. کسی که در درون دوست ، در پی خود می گردد ، هیچ گاه او را نخواهد شناخت .  حکیم ارد بزرگ


45. دوستان زیاد برای یک نوجوان ، همانند آشیانه ساختن دهها کلاغ ، بر تاج نهال گلی نازک است .  حکیم ارد بزرگ


46. کاشانه ایی که جایگاه دوستان کوچه و بازار شد ، نوای گریه ها در سینه دارد .  حکیم ارد بزرگ


47. دوستی با کسی که باورهایت را نمی پذیرد به جایی نخواهد رسید .  حکیم ارد بزرگ


48. مهر و سخنی که در یک شاخه گل است ، در سبد سبد شکوفه نیست .  حکیم ارد بزرگ


49. سنگدلی ، تنهایی به بار می آورد .  حکیم ارد بزرگ


50. خوشرویی هدیه ای است ، که کادو ندارد .  حکیم ارد بزرگ


51. خوشرویی ، دارایی با ارزشی است. حکیم ارد بزرگ


52. جام زندگی را تنها با می ، مهر و دوستی پر کن .  حکیم ارد بزرگ

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

خنده
آنکه همیشه لبخندی بر لب دارد شادی را به همگان هدیه می دهد . ارد بزرگ
خنده در ورای خود رازها در سینه دارد . ارد بزرگ
خنده طبیعی زیباست و نوای زندگیست . ارد بزرگ

Le sourire
Celui qui sourit, offre la joie à tous. Orod le grand
Le rire a beaucoup de secret au delà de soi. Orod le grand
Le rire naturel est très beau, c’est la mélodie de la vie. Orod le grand
مرگ تدریجی طاق کسري

تاق خسروانی، یادگار شکوه ایران باستان، با بی توجهی عراق، روز به روز به پایان خود نزدیکتر می‌شود. پرسش اینجاست، کشورمان تا کنون برای حفظ این میراث ایرانی، چه کرده است؟
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، روزانه ایرانیان بسیاری با هدف زیارت به کشور عراق سفر می‌کنند، با وجود این، درصد اندكی از آنان حتی می‌دانند یکی از با شکوه ترین آثار معماری ساخته دست پدرانشان، در این کشور واقع است.طاق كسری یا تاق خسرو (ایوان مدائن)، در شهر مدائن و در 35 كیلومتری جنوب بغداد در استان دیاله قرار گرفته است و به نظر می‌رسد اتفاق بدی نمی‌افتد اگر تورهای زیارتی و سیاحتی که وظیفه گرداندن ایرانیان را بر عهده دارند، تدابیری بیندیشند که ایرانیان بتوانند از تاق خسروانی نیز دیدن کنند.این کار دو مزیت دارد: نخست اینکه ایرانیان زائر، با تاریخ کشورشان نیز بیشتر آشنا می‌شوند و دوم اینکه عراق در صورت افزایش شمار بازدیدکنندگان از این اثر تاریخی مجبور می‌شود حفظ و مرمت و رسیدگی به زیرساخت‌های گردشگری این اثر تاریخی ایرانی را جدی تر بگیرد.تا هنگامی که خودمان جهت حفظ و نگهداری از میراث فرهنگی سرزمینمان کوشا نباشیم، نه تنها دیگران برای حفظ و نگاهبانی از داشته‌های فرهنگیمان دل نمی‌سوزانند، چه بسا (با تجربه‌ای که در این زمینه وجود دارد)، در جهت نابودی هر آنچه در منطقه به نام آثار ایرانی وجود دارد، همه ابزارهای خود را به کار گیرند.به جایی بر نمی‌خورد اگر از بودجه‌های هنگفتی که برای سازندگی عراق سرازیر می‌شود، مبلغ ناچیزی نیز به حفظ، نگهداری و مرمت طاق کسری و توسعه زیرساخت‌های گردشگری این بنای ایرانی اختصاص یابد.

• نابودگران تاریخی طاق کسریخوشبختانه توده مردم عراق با توجه به ریشه‌های مشترک تاریخی با ایران، هیچگاه درصدد نابودی آثار ایرانی کشور خود نبوده و نیستند. مشکل اصلی در این زمینه، حکومت‌های نژادپرست و خودکامه و افراد متعصبی هستند که با ایران و ایرانی دشمنی و کینه تاریخی دارند؛ دشمنی و کینه‌ای که باید از لحاظ جامعه شناسی، درباره آن کنکاش تاریخی صورت گیرد.هارون الرشید، خلیفه عباسی کوشید طاق کسری را کاملا ویران کند، ولی در انجام هدف خود ناکام ماند.• صدام و تلاش برای نابودی کاخ خسروانیتاق خسرو تا اواخر حكومت رژیم بعث عراق، به عنوان یكی از مهمترین تفریح‌گاه‌‌های اعراب شناخته می‌شد، اما رژیم بعث كه تاب این استقبال را نداشت، اقدام به تخریب بیشتر این مكان كرد.نخست به دستور صدام، موزه ‌ای از عكس ‌های وی به شیوه‌ ای مدرن نزدیك این مجموعه تاریخی ساخته شد كه هدف از آن، تغییر مكان تجمع مردم از ایوان مدائن به آن مكان بود. اما این موزه نتوانست جایگاه باارزش ایوان مدائن را نزد مردم تغییر دهد؛ از این رو صدام دستور تخریب برخی مكان‌ها و دیوارهای باستانی این مجموعه را صادر كرد.

این جنایتکار نژادپرست حتی در نوشته‌‌های سنگی قدیمی مجموعه نیز دست برد و به عمد، اسم خود را وارد آنها كرد تا با خدشه‌ دار كردن این مجموعه تاریخی، مردم را از تجمع در آن باز دارد. این عمل وی سبب شد تا یونسكو، با ارسال نامه‌ ای از این اقدام دولت عراق شكایت كرده و پس از آن، طاق كسری و ایوان مدائن را از فهرست آثار ثبت شده یونسكو حذف كند.پس از مدتی، رژیم بعث، سفر به این مكان را ممنوع اعلام كرد و با گذشت یك سال از منع سفر به آن، صد و هفتاد نفر از متخلفان را به جرم رفتن به این مكان، اعدام كرد. پس از این واقعه، این مكان متروك باقی ماند و هیچ اعتنایی به آن نشد و روز به روز بر فرسودگی و خرابی‌‌های آن افزوده شد.• تاق خسرو و تروریست‌های فرهنگیدر پی تصرف عراق به دست نظامیان آمریكا و هم پیمانانش در سال 2003، آسیب‌های بسیاری به این مكان وارد شد؛ به گونه ‌ای كه در پی درگیری‌های پیاپی نظامیان خارجی با نظامیان بعثی، این مكان نیز هدف گلوله و بمب ‌های دو طرف قرار گرفت. این در حالی بود كه پس از آن، امكان سفر به این مكان برای مردم مهیا شده بود و رونق از دست رفته، به تدریج دوباره به آن باز می‌گشت.با شروع فعالیت گروه‌های تروریست در عراق، وضع مجموعه ایوان مدائن باز هم بدتر شد. در ماه فوریه 2005، تروریست‌‌ها با انجام یك عملیات تروریستی، قسمتی از ایوان مدائن را تخریب كردند كه از آن به عنوان بزرگ ‌ترین آسیب به این مجموعه پس از اشغال عراق یاد شده است.
در پی اعلام خطر نابودی این مجموعه تاریخی ارزشمند در عراق، مقامات میراث فرهنگی ایران اعلام كردند قصد دارند با كمك یونسكو، این مكان تخریب شده را بازسازی كنند و دوباره آن را به جمع آثار ثبت شده در اسناد میراث فرهنگی یونسكو بازگردانند.بر خلاف انتظار، این عمل پسندیده ایرانی ‌ها را اعراب افراطی و تندرو، مداخله در امور عراق و راهی برای حاكمیت بر این كشور تعبیر كردند؛ به گونه‌ ای كه یكی از پایگاه‌های اینترنتی عرب، موسوم به الصوت العروبه نوشت: «ایرانی‌‌ها با كمك سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات خود، به بهانه‌ بازسازی ایوان مدائن كه یادآور ستیز پیشینیان آنها ضد پیغمبر اسلام (ص) است، می‌ خواهند عراق را به تصرف خود درآورده و یاد و خاطره سلسله‌ گذشتگان كفار خود را زنده كنند.»البته مقامات عراقی نه فقط تا كنون پاسخ منفی‌ به مقامات ایرانی نداده ‌اند، بلكه حاضر به همكاری و ادامه مذاكرات با مقامات ایرانی در این باره نیز شده ‌اند. البته این مذاكرات به سبب وجود ناامنی در عراق به تعویق افتاده است. اما مقامات عراقی اطمینان داده ‌اند كه به حرف‌‌های مغرضانه برخی رسانه ‌های عربی گوش نخواهند داد و با كمك ایرانیان، میراث فرهنگی خود را كه مشتركات زیادی با ایرانیان دارد، بازسازی و زنده خواهند كرد.
• چیستی تاق خسروانی...طاق کسری (تاق خسرو) یا ایوان مدائن، کاخ پادشاهان ساسانی در شهر «اسبانبار» در ساحل خاوری رود دجله و از مهم ترین سازه ‌های دوران ساسانیان است، محلی که در شهر مدائن در 35 كیلومتری جنوب بغداد کنونی در استان دیاله که از استان‌های مرزی و شرقی عراق است، قرار گرفته است.بیشتر گمان می‌ شود که طاق کسری در تیسفون جای‌ دارد، ولی تیسفون، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل می‌ دادند. طاق اصلی این کاخ، بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان است. بلندای این طاق 35 متر، پهنایش 25 متر و درازایش 50 متر است.بنا بر آنچه در نوشتار پهلوی خدای‌ نامگ آمده ‌است، این کاخ به دستور شاپور اول ساخته ‌شده ‌است.بسیاری نیز ساخت این کاخ را به نوشیروان بزرگ، شاه مشهور و مقتدر ساسانی نسبت می‌دهند.برخی نیز اینچنین می‌گویند که تاریخ ساخت این بنا، به زمان اشكانیان باز می‌‌گردد كه در زمان ساسانیان به دستور انوشیروان ساسانی بازسازی و توسعه یافته است.گفتنی است شیوه معماری این بنا پارتی است.مدائن در حقیقت همان تیسفون، پایتخت سلسله ساسانی است كه با حمله اعراب و تصرف آن به دست آنها، به مدائن تغییر نام یافت.این شهر در روزگار خود، از چنان زیبایی‌ ای برخوردار بود كه اعراب ساده سپاه اسلام وقتی آن را فتح كردند، به چنان حیرتی دچار شدند كه گفتند تیسفون همان بهشت موعودی است كه پیغمبر وعده ‌اش را به ما داده بود !پس از آن، این شهر تبدیل به تل ویرانه ‌ای شد كه زیبایی گذشته خود را هرگز باز نیافت.این كاخ پس از حمله اعراب، به كلی نابود شد و جز ویرانه ‌های طاق آن كه ارتفاعی در حدود 70 متر دارد و شماری از دیوارهای كاخ هیچ چیز باقی نماند.در گذر زمان، شهر پویایی خود را باز یافت. قرن‌ها بعد، این مكان به یك تفرج‌گاه زیبا برای مردم تبدیل شد كه همه ساله پذیرای خیل عظیمی از مردم عراق بود كه با وجود هوای بسیار خوش و باغ ‌های وسیع به آنجا سفر كرده و وقت خود را در كنار بقایای طاق كسری و دیوارهای اطراف آن می‌ گذراندند.مردم عراق و اعراب منطقه از این بنا نه به سبب پیشینه تاریخی، بلكه به علت سندیت اسلامی آن مبنی بر اینكه روزی كه پیامبر اسلام (ص) به دنیا آمد، طاق بلند آن شكاف خورد، از آن یاد می‌ كنند.طاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق حالیه، که جزء کاخ سلطنتی بزرگ معروف به ایوان کسری بوده ‌است؛ طول و عرضش را به ترتیب حدود 365 و 275 متر تخمین زده‌اند. این ایوان در محله جنوبی تیسفون موسوم به اسفانبر یا اسانبر واقع بود.در مجاورت طاق، چهار دسته ویرانه مشاهده می‌شود که جالب‌ ترین آنها تلّی است معروف به حرم کسری؛ این ویرانه ‌ها جزء ایوان کسری بوده ‌است. به فاصلهٔ حدود ۴۶۰ متری جنوب شرقی طاق، بقایای ساختمان ‌هایی مشاهده می‌شود که تا گوشهٔ دیوار معروف به بستان کسری، که شاید حصار باغ وحش بوده ‌است، امتداد دارد.در فاصله حدود 190 متری جنوب غربی بستان، تلی به ارتفاع 6 الی 5/ 7 متر واقع است که قاعده ‌اش چهارگوش است. معروف به تل‌ الذهب (تل طلا) یا خزانهٔ کسری است و آن ظاهراً در اصل بنای واحدی بوده که خسرو پرویز برای خزائن خود ساخته بوده ‌است.طاق کسری که بزرگ‌ترین و نظرگیرترین یادبود عظمت گذشته تیسفون است، در وسط ویرانه‌‌های مدائن قرار دارد.• فردوسی پاکزاد و تاق خسروانفردوسی در شاهنامه خود پس از اشاره به داستان ساخت این بنای باشکوه، چنین می‌گوید که در برابر ایوان تیسفون، پرده بسیار مجللی آویزان شده بود جواهرنشان که پس از یورش اعراب توسط مهاجمان، قطعه قطعه و میان آنها تقسیم شد.هنگامی که کاخ تسیفون برپا بود، در روز بار عام، شاهنشاه روی تخت طلای خود می‌نشست و چون تاجی که باید برسر بگذارد، بسیار سنگین بود، آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق، طوری آویزان می‌‌کردند که در بالای سر وی قرار گیرد. (همین کارها را در همین اواخر برای پادشاهان قاجاریه انجام می‌ دادند و این نشانه این است که این رسوم، از دهان به دهان تا دوره ‌های جدید ادامه یافته ‌است)سپس اعیان و طبقات مختلف امپراتوری در بیرون پرده، صف می‌‌کشیدند و طی مراسمی، پرده را کنار می‌‌زدند و شاهنشاه ایران باشکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار می‌گشت و به طبقات مختلف بار می‌ داد.
• هان ای دل عبرت بین ...و چه خوش گفت خاقانی به شاهان و رهبران خودکامه همه اعصار تاریخ، هنگامی که شکوه بر باد رفته تاق خسروان را مشاهده کرد:هان ای‌ دل‌ عبرت‌ بین‌ از دیده‌ نظر كن‌ هان‌ایوان‌ مدائن‌ را آیینه‌ عبرت ‌دان‌.. مست‌ است‌ زمین زیرا؛ خورد است‌ به جای‌ می‌در كاس‌ سر هرمز، خون‌ دل‌ نوشروان‌كسری‌ و ترنج‌ زر، پرویز و تر‌ زرین‌ بر
بر باد شده‌ یكسر، با خاك‌ شده‌ یكسان

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

دو جمله قابل تامل از ارد بزرگ

http://a367.yahoofs.com/blog/49ad5d76z46675616/83/__sr_/c109.jpg?mgwFCIoCbHHbPk.W

همیشه پشت هر مرد پیروز ، دست و یا خنجر ! یک زن را می توان دید ! . «ارد بزرگ»

دوست داشتن و دوست داشته شدن ، نیازیست همیشگی . «ارد بزرگ»




۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

ترور شخصیتی لطیف پدرام و تلاش برای حذف کامل او

http://www.ncafg.org/dr%20pedram.jpg

متاسفانه این روزها افغانستان مسیر دهشتناکی را طی می کند که پایانی شوم را رقم خواهد زد . پس از پایان جنگ های گسترده با طالبان و شبه نظامیان عرب و پاکستان ... افغانستان به جای حرکت به سوی دموکراسی و مردمسالاری دچار دگم اندیشی قبیله یی گشته و اکنون پشتونها با تکیه بر اهرمهای تاریخی و شبه قانونی خویش ، موتور مردمسالاری را در افغانستان خاموش نموده و باند بازی و قبیله گرایی را در دستور کار خویش قرار داده اند . حذف یاران احمدشاه مسعود از همه مصادر امور دولتی به حذف پارلمانی نیز رسیده است . اکنون اشخاص آزاد اندیشی همچون "لطیف پدرام" مورد حمله حامد کرزی و ایل و تبار پشتونش قرار گرفته تا آرای او را باطل کنند خفقان سیاه در افغانستان قبیله ایست و پشتونها از قدرت حتی برای لحظه ایی هم چشم نمی پوشند .
پشتونهای تندروی حامی کرزی دشمن زبان فارسی و تاجیکها هستند و شخصی همانند "لطیف پدرام" که استاد زبان فارسی و شاعری درد آشناست برای پشتونهای عاشق قدرت ، همچون خاری در چشم است .
حمله به لطیف پدرام از چند سو بوده است اول تروریست ها او را در پکتیا مرتد اعلام نموده و برای ترور او همپیمان شدند سپس فیلم های جعلی ناموسی برای تضعیف جایگاه او ساختند ! .

http://musecrafters.com/uploads/k/ketab/5344.jpg

بعد از آن ، او را بخاطر حمایت از تغییر نام افغانستان به خراسان ، دست پرورده فیلسوف نامدار "ارد بزرگ" (دوست ایرانی احمدشاه مسعود) اعلام نمودند به این هم غناعت ننموده و لطیف پدرام را جاسوس روسیه و در نهایت دست نشانده ایران خواندند .
باید پرسید چرا به یک شاعر ، ادیب و سیاستمدار تاجیک همچون "لطیف پدرام" این همه ستم می شود ؟
برای روشن تر شدن اذهان شما در مورد شخصیت و فکر لطیف پدرام نوشته ایی از او را می خوانیم در مورد احمدشاه مسعود :

"نام مسعود احيا كننده‌ي حيثيت هاي ازدست رفته،‌ غرور هاي شكسته شده وآرمان هاي برباد رفته‌ي ملي ماست. اگر "كفرآباد"ها و "اسلام آباد" هاي زيادي،‌ نامردي ها ونا آزادگي ها دست در دست هم از او انتقام گرفتند به خاطر آن بود كه در به در وكوه به كوه به دنبال وبه فكر برتخت نشاندن آزادگي،‌ استقلال وسربلندي ملي بود ... در ميان جنبه هاي بارز شخصيت او استقلال رأي، استقلال طلبي، مستقل بودن، در برابر قدرت ها کرنش نکردن، زير بار زور نرفتن برجسته ترين آنها بود. نه تيغ، نه طلا، نه تسبيح "به بيان دکتر شريعتي" هيچ چيزي نمي توانست در اراده‌ي آهنين او نسبت به آزادي و استقلال وطنش خلل وارد کند. قارون ها، فرعون ها و بلعم با عورها باربار در برابر او و در مسير او ازين دام ها گستردند، ولي هر بار و هميشه سربلند بيرون برآمد. راه ديگري نيافتند جز آنکه با حيله ها ونيرنگ هاي بزدلانه به حذف فزيکي او اقدام نمايند. با وجود او امکان نداشت برنامه هاي استعماري تحقق پيدا کنند ".

http://wahdat.net/images/pics/4013.jpg

و شعری از "لطیف پدرام" :


غــزل بــدخــشــان

با تو،

هزار چهرهء بيباک سرفرازي ام

نگاهت اطمينان عجيبي است

ميتوانم هزار گلوي زخمي را بسرايم



سرود آناني باشم که خاموش شان کرده اند

ترانهء مرداني که خاموش اند



غزل هزار دختر عاشق

که قلب هاي توفاني شان

اندک،

اندک،

خاموش مي شوند

يکسره بدخشانم با تو،

استقامتِ بي بديل کوهستان هايش :

شکيب سواحل آمو،

در نبرد زلزله و توفان

قدرت آباد کردنم؛

از هيچ ، از صفر

کابلم ، سر بر افراشته از خاکستر خويش

با تو،

ني، تو اي شبانه ئي چوپان هاي هندو کشم!

رهائي

آزادي ام !


نویسنده : ماندانا پاک سرشت

۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

اردیسم ، فلسفه یی برای شاد زیستن



اردیسم ، اردیست orodism orodist sorkh

وجه تمایز فلسفه اردیسم Orodism با دیگر مکاتب فلسفی در بها دادن به ماهیت و ارزش شادی و بزم است . در کتاب سرخ جایگاه شادی و جشن ، ممتاز و ویژه است . ارد بزرگ برای شاد بودن هیچ محدودیتی نمی بیند و می گوید : برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . شاید آدمهای سطحی نگر بگویند شادی هم مانند دیگر حالات آدم است . حال آنکه اینگونه نیست شادی قوه و بایسته روح ماست . همان عنصری است که امید را تحریک می کند همان عنصریست که جوشش و تحرک آدمی را در پی دارد . جامعه ی غمزده هیچ آینده ایی ندارد چون افق دید محدود و یاس بر همه امور سوار است . در بعد شخصی هم به افسردگی و خودخوری منتهی می گردد .
ارد بزرگ می گوید : «خنده در ورای خود رازها در سینه دارد.» و در جای دیگر اشاره می کند : «رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است . نکته فراموش شده جهان اندیشه ، تعریف درست این حالت هاست.» شناخت و پیگیری ماهیت شادی در اردیسم یک بحث دائمی است . اردیست ها خنده را روان زندگی می دانند و این سخن ارد بزرگ را می گویند: «زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن . »

فلسفه اردیسم بر جشن های بزرگ میهنی تاکید دارد و می گوید : «جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می گردد.» و نیز «جشن های پیاپی میهنی نرم خویی و دوستی را در بین مردم زیاد می کند .» شادی در اردیسم ریشه ایی بومی دارد ارد بزرگ یک فیلسوف وطن پرست ایرانی است و از این رو اردیسم آمیخته است با هویت ملی ما ، او می گوید: « شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است.» تاکید بر شادی در این فلسفه به معنای تکروی در تامین نیاز و میل شخصی افراد برای دسترسی به شادی نیست در کتاب سرخ می خوانیم : «زندگی خوب ، تنها در دلشادی ما نیست همزیستی و مهر به خوبان بهترین زندگی را برای ما می سازد .»
یک فرمان کلیدی در کتاب سرخ وجود دارد که با دقت بر آن می توان به هویت و گنجینه اصلی اردیسم دست یافت : «شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند .» ...
این نوشته را با نخستین اصل فلسفه اردیسم به پایان می رسانم : «اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست .»

شادیتان هر روز افزونتر


برگرفته از :
http://orodism.blogspot.com/2010/10/blog-post_30.html


۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

بیست مکتب فلسفی

http://www.kanoonandisheh.com/UserFiles/Image/artificial-intelligence.jpg

تعریفی کوتاه از بیست مکتب فلسفی


* هرمنوتیک
* پراگماتیسم
* تجربه‌گرایی
* فمینیسم
* رواقی گری
* سوسیالیسم
* آرمان‌گرایی
* رئالیسم
* اثبات‌گرایی
* پدیده‌شناسی
* اردیسم
* نسبی‌گرایی اخلاقی
* اگزیستانسیالیسم
* ماتریالیسم
* تحلیلی
* جبرگرایی
* ساختارگرایی
* پساساختارگرایی
* اومانیسم
* مکتب فرانکفورت


* هرمنوتیک
هرمنوتیک (Herméneutique) به معنای خبردادن و ترجمه کردن و تعبیر کردن، علم یا نظریهٔ تأویل است. علمی که مسئلهٔ فهم متون و چگونگی ادراک و فهم و روند آن را بررسی می‌­کند. این عنوان از قرنِ هفدهم کاربرد یافته‌است، اما تازه در آغازِ قرنِ نوزدهم است که با تلاشِ فکری فردریک شلایرماخر رواجِ عمومی می‌یابد. یکی از منتقدان سرسخت هرمنوتیک، هانس آلبرت، خردگرای انتقادی آلمانی است.


* پراگماتیسم
پراگماتیسم یا عمل‌گرائی (pragmatism)، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی معنی می­دهد.
پراگماتیسم روشی در فلسفه مدرن است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آن‌ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفان، این گروه را میانه‌رو (یا محافظه‌کار) و منفعت‌طلب می‌خوانند. از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت‌ها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند، اما «حقیقت» آن‌ها تنها در سودمندی عملی آن‌ها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات می‌شود.
دولت­مردان و سیاست­مداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می­شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می­شمارند و به عبارت دیگر برای پیش­رفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان می­دهند.


* تجربه‌گرایی
تجربه‌گرایی یکی از گرایش‌های اصلی در شناخت‌شناسی و نقطهٔ مقابل عقل‌گرایی است. بر اساس این دیدگاه همهٔ معرفت‌های بشری مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه است. تجربه از منظر این دیگاه نه فقط ادراک حسی بلکه دریافتهایی مانند حافظه یا گواهی دیگران را هم در بر میگیرد.
برمبنای نظریهٔ مبناگرایی همهٔ باورهای ما با واسطهٔ استدلال نهایتاً از منبعی به دست آمده اند که آن منبع نیاز به توجیه یا استدلال ندارد. تجربه‌گرایی - که یکی از زیرمجموعه‌های مبناگرایی است - تنها تجربه را به عنوان چنین منبعی بی نیاز از توجیه می‌دانند. تجربه‌گرایی با استفاده از حسیات در مقابل عقل‌گرایی می‌باشد.تجربیات عقلی از علم حصولی است و روش اثبات غیر حسی دارد.طبق نظر دکارت اگر همه حواس چند گانه ما از کار بیافتند ولی مغز هنوز بتواند فکر کند حتماً ما وجود داریم پس تجربهٔ این که ما می دانیم که هستیم از حواس چند گانه نیست و علم حصولی است.
تجربه‌گرایی در فلسفه علم بر مبنای آزمایش است. عقل‌گرایی گزاره( 2*2=4 )را یک قانون فلسفی می‌داند و بدیهی.اما تجربه گرایی آن را با آزمایش اثبات می‌کند: 2 تا سبد داریم هر یک با 2 تا سیب... با شمردن حس بینایی به ما می‌گوید که 4 تا سیب داریم! این دیدگاه بعد از رنسانس به صورت جدی طرح شد. بارکلی، جان لاک و دیوید هیوم از فیلسوفان تجربه‌گرا هستند. ابوریحان بیرونی در آزمایش عدم سمی بودن الماس؛ تجربه گرایی را بعنوان روش اثبات بکار برد.این کار او را در ردیف اولین فیلسوفان تجربی قرار می‌دهد.


* فمینیسم
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثه‌ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگون تشکیل شده‌است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.
واژهٔ فمینیسم را نخستین بار شارل فوریه، سوسیالیست قرن نوزدهمی برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد.
فمینیسم مجموعهٔ گسترده‌ای از نظریات اجتماعی، جنبش‌های سیاسی، و بینش‌های فلسفی است که عمدتاً به وسیلهٔ زنان برانگیخته شده‌اند یا از آنان الهام گرفته‌اند، مخصوصا در زمینه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن‌ها. به عنوان یک جنبش اجتماعی، فمینیسم بیش‌ترین تمرکز خود را معطوف به تحدید نابرابری‌های جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان کرده‌است.


* رواقی گری
رواقی (رَ) یا Stoicism مذهبی فلسفی که بوسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تاسیس شد. نام این فلسفه در زبانهای اروپایی و نیز عنوان رواقی برای آن بدین مناسبت است که حوزه ایشان در یکی از رواقهای آتن منعقد میشد. مذهب رواقی در قرن 2 میلادی در روم نفوذ یافت و حکمایی مانند سنکا(Seneca)، اپیکتتوس (Epictetus) و مارکوس آورلیوس (Marcus Aurelius) به آن گرویدن. پیروان این فلسفه رواقیون یا رواقیان خوانده می شوند. زنون فلسفه را منقسم به طبیعیات، منطق و اخلاق می دانست. منطق وی مبتنی بر ارغنون (Organon) ارسطو (Aristotle) اما می گفت که هر معرفتی بالمآل به ادراکات حواس باز می گردد. نظریه رواقیون در طبیعیات اساساً مادی بود، درنظر آنها هرچه حقیقت دارد مادی است. توده و ماده یا جسم و جان، حقیقت واحد و بایکدیگر مزج کلی دارند. وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است. در اخلاق رواقیان فضیلت را مقصود بالذات می دانستند و معتقد بودند که زندگی باید سازگار با طبیعت و قوانین آن باشد و می گفتند آزادی واقعی وقتی حاصل می‌شود که انسان شهوات و افکار ناحق را به یکسو نهد و در وارستگی و آزادگی اهتمام ورزد. رواقیان بسبب پیروی از این اصول نزد عامه مردم به لاقیدی معروف بودند.


* سوسیالیسم
سوسیالیسم (Socialism) اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌باشند.
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع.


* آرمان‌گرایی
ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می‌دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.
آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد وجود خارجی ندارند و همهٔ جهان را خیال و پندار می‌دانندو می‌گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می‌نامیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک حواسی خود، و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی‌دهد.
به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً تولید ذهن خود می‌دانند و نظرشان این است که ما فکر می‌کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی‌دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا خیر؟


* رئالیسم
واژه رئالیسم از رئل(Real) که به معنای واقع است، مشتق شده و در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است.
مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می‌داند.
رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است. ایده آلیست‌ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می‌کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می‌دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می‌کنم نباشم، دیگر نمی‌توانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان‌ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می‌داند.می داند.
باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیست‌ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.
کلمه رئالیسم در طول تاریخ به معانی مختلفی غیر از معنایی که گفته شد، استعمال شده‌است. مهمترین این استعمال‌ها و کاربردها، معنایی است که در فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته‌است.
بعدها در رشته‌های مختلف هنر مانند ادبیات نیز سبک‌های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است. سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی. اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده.
رئالیسم نوعی«واقع گرایی» است در رمان و نمایشنامه که خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از بین می‌برد و به مشاهدهٔ واقعیت‌های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل و بیان تشریح و تجسم آنها می‌پردازد.
هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت‌های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپهاً یی است که در اجتماع معینی به وجود آمده‌است.


* اثبات‌گرایی
اثبات‌گرایی (یا پوزیتیویسم یا تحصل‌گرایی) به هر گونه نگرش ِ فلسفی که تنها شکلِ معتبر از اندیشه را متعلق به روش علمی بداند اطلاق می‌گردد.
اثبات‌گرایی اصطلاحی فلسفی است که حداقل به دو معنیِ متفاوت به کار رفته‌است. این اصطلاح در قرنِ هجدهم توسطِ فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی آگوست کنت (Auguste Comte) ساخته و به کار رفته شد. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی می‌ماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است. در این عصرِ جدیدِ تاریخ نهادهایِ اجتماعیِ مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.


* پدیده‌شناسی
پدیده ­شناسی یا فنومنولوژی (به انگلیسی: Phenomenology) مکتب و روشی است که توسط ادموند هوسرل به هدف نظام‌بخشیدن به فلسفه و علوم انسانی پایه‌گذاری شده‌است. این مکتب به دنبال پژوهش و آگاهی مستقیم نسبت به تجربیات و مشاهدات، یا به عبارت دیگر نسبت به پدیدارهایی است که بی واسطه در تجربه ما ظاهر می‌شوند.
پدیده‌شناسی یکی از دو سنت بزرگ فلسفی سده بیستم است که با پیروان چون ماکس شلر، مارتین هیدگر، مرلوپونتی، سارتر، گادامر و پل ریکور فراسوی فلسفه در حوزه‌هایی چون جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و دیگر علوم انسانی کاربرد دارد.


* اردیسم
اردیسم (Orodism) به معنای ارزشمندی شادی است. این مکتب در مقابل غم دوستی و اندوه پرستی مطرح شد. این فلسفه می گوید شادی یک آرزو نیست جهان هدیه ایی است برای شاد زیستن است. اردیسم بر اساس افکار ارد بزرگ (Great Orod) در کتاب سرخ بنیان‌گذاری شده است .
اردیسم با تکیه بر شرایط و تجربه اجتماعی به تقدم شادی بر هر کُنش ساختاری اشاره دارد و شاد بودن را لازمه و پیش شرط هر رستاخیز و رشد اجتماعی می داند در این مکتب تامین آزادیهای فردی یک اصل می باشد و میهن دوستی یکی از سه شعار اصلی آن است . شعار اردیست ها ارزش گذاری بر سه مورد است : شادی ، آزادی و میهن . آنها این سه اصل را لازم و ملزوم هم برای رشد و ترقی جوامع می دانند .


* نسبی‌گرایی اخلاقی
نسبی‌گرایی اخلاقی نظریه مخالف خردگرایی اخلاقی است. نسبی‌گرایان اخلاقی معتقدند که انسان با استنتاج و استدلال نمی‌تواند اعتقادهای اخلاقی و سیاسی درست را کشف کند. نسبی‌گرایی اخلاقی اصولاً وجود هرگونه اعتقاد اخلاقی و سیاسی درست را رد می‌کند.
بنابر نسبی‌گرایی اخلاقی، چنین نیست که چیزی صرفاً درست یا نادرست باشد؛ بلکه ممکن است چیزی مطابق با جامعه‌ای درست و مطابق با جامعه‌ای دیگر نادرست باشد. نسبی‌گرایان معتقدند که قضاوت انسان درباره درستی و نادرستی به زمان و مکان و شرط‌های دیگری بستگی دارد. پیشوای نسبی‌گرایی اخلاقی در یونان باستان، پروتاگوراس بود.


* اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم (Existentialism) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسوولیت و نیز نسبیت‌گرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هر انسان، وجودی یگانه‌است که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است.
اگزیستانسیالیسم از واژه اگزیستانس به معنای وجود بر گرفته می‌شود. سورن کی‌یرکگارد را نخستین اگزیستانسیالیست می‌نامند، میان «اگزیستانسیالیسم بی‌خدایی» و «اگزیستانسیالیسم مسیحی» تفاوت هست. از میان شناخته شده‌ترین اگزیستانسیالیست‌های مسیحی می‌توان از سورن کی‌یرکگارد ، گابریل مارسل، و کارل یاسپرس نام برد.
پس از جنگ جهانی دوم جریان تازه‌ای به راه افتاد که می‌توان آن را اگزیستانسیالیسم ادبی نام نهاد. از نمایندگان این جریان تازه می‌توان سیمون دوبووآر، ژان پل سارتر، آلبر کامو و بوری ویان را نام برد.


* ماتریالیسم
ماتریالیسم به معنای ماده‌گرایی فلسفی است. شاخه‌های مهم آن ماتریالیسم مکانیکی و ماتریالیسم دیالکتیک می‌باشد. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیان‌گذاری کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را مارکس.
ماتریالیسم با تکیه بر علوم و تجربه اجتماعی به تقدم ماده بر شعور باور دارد و ماده را واقعیت موجود خارج از ذهن انسان و مستقل از شعور بی نیاز از آفرینش و جاودانی می‌داند.


* تحلیلی
فلسفهٔ تحلیلی(Analytic philosophy) فلسفهٔ آکادمیک حاکم بر دانشگاه‌های کشورهای انگلیسی زبان (آنگلو-ساکسون) است. فلسفه تحلیلی را در مقابل فلسفه قاره‌ای یا فلسفه اروپایی قرار می‌دهند. بنیان‌گزاران اصلی فلسفه تحلیلی فیلسوفان کمبریج برتراند راسل و جرج ادوارد مور بودند. این دو از ریاضیدان و فیلسوف آلمانی گوتلوب فرگه تأثیر پذیرفته بودند. این گونه فلسفه بر روشن بودن، بامعنی بودن و ریاضی‌وار بودن جستارهای فلسفی تاکید فراوان دارد. و به تفکر مابعدالطبیعی سازنده به دیدهٔ شک یا دشمنی می‌نگرند. معتقدند که روش تحلیل خاصی وجود دارد که فلسفه فقط از آن طریق می‌تواند به نتایج مطمئن دست یابد تا حد زیادی از حل و فصل تدریجی مسائل فلسفی جانبداری می‌کنند. فیلسوفان تحلیلی قرن ۲۰ توجه خود را در اصل نه بر تصورات موجود در ذهن بلکه بر زبانی که اندیشیدن ذهنی از طریق آن بیان می‌شود معطوف داشته‌اند. برتراند راسل و جورج ادوارد مور فلسفهٔ تحلیلی را با به کار انداختن منطق جدید -که راسل سهم زیادی در آن داشته است- به عنوان ابزار تحلیل بنیاد نهادند. منطق و فلسفه زبان از همان ابتدا از بحثهای محوری فلسفه تحلیلی بودند. چند تفکر از بحثهای مربوط به زبان و منطق در فلسفه تحلیلی پدید آمد مانند پوزیتویسم منطقی، تجربه گرایی منطقی، اتمیسم منطقی، منطق‌گرایی و فلسفه زبان متعارف. فلسفه تحلیلی بعدها بحثهای وسیعی را در حوزه‌های زیر مطرح ساخت: فلسفه اخلاق (هر و مکی)، فلسفه سیاسی (جان رالز)، زیبایی شناسی (ریاچارد ولهایم)، فلسفه دین (الوین پلانتینگا)، فلسفه زبان (ساول کریپکی، هیلری پاتنم، کواین)، فلسفه ذهن (جیگون کیم، دیوید چالمرز، هیلری پاتنم). متافیزیک تحلیلی نیز اخیراً در کارهای فیلسوفانی همچون دیوید لوئیس و پیتر استراوسن شکل گرفته‌است.


* جبرگرایی
جبرگرایی، تعین‌گرایی یا دترمینیسم (determinism) یک موضوع فلسفی ست که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنش‌های آدمی به صورت علی توسط یک زنجیرهٔ پیوسته‌ای از رخدادهای پیشین تعیین شده‌است. جبرگرایی را به شکل دیگری نیز می‌توان تعریف نمود: فرضیه‌ای که بر طبق آن در هر لحظه یک و تنها یک آیندهٔ فیزیکی ممکن و شدنی وجود دارد. در نتیجهٔ جدال‌های تاریخی بیشماری که بر سر مساله جبرگرایی صورت گرفته‌است دیدگاه‌های فلسفی گوناگونی در این باره وجود دارد.


* ساختارگرایی
ساختارگرایی (Structuralism) یکی از اندیش راه‌های رایج در علوم اجتماعی است. بر پایه این طرز فکر تعدادی ساختار باطنی و ناملموس، چارچوب اصلی در پشت پدیده‌های ظاهری اجتماع را تشکیل می‌دهند. روش ساختارگرایی در نیمه دوم سدهٔ بیستم از سوی تحلیلگران زبان، فرهنگ، فلسفهٔ ریاضی و جامعه به گونه‌ای گسترده بکار برده می‌شد. اندیشه‌های فردینان دو سوسور را می‌توان آغازگاه این مکتب دانست. هرچند پس از وی ساختارگرایی تنها به زبان‌شناسی محدود نشد و در راه‌های گوناگونی بکار گرفته شد و مانند دیگر جنبش‌های فرهنگی، اثرگذاری و بالندگی آن بسیار پیچیده است.
ساختارگرایی به دنبال راهی است برای شرح و گزارش پیوند درونی‌ای که از طریق آن معنایی در یک فرهنگ ساخته می‌شود. کاربرد دوم آن که به تازگی دیده شده است در فلسفهٔ ریاضی می‌باشد. بر پایهٔ اندیشهٔ ساختارگرا معنا در یک فرهنگ از راه پدیده‌ها و کارکردهای گوناگونی که سامانه معنایی را می‌سازند، بارها پدیدار می‌شود. ساختارگرایی می‌تواند به پژوهش در ساختارهای نشانه‌مندی مانند آیین‌های پرستش، بازیها، نوشتارهای ادبی و غیر ادبی، رسانه‌ها و هر چه که در آن معنایی از درون فرهنگی بدست آید، بپردازد و ساختار آن را بررسی نماید.


* پساساختارگرایی
پساساختارگرایی به مجموعه‌ای از افکار روشنفکرانه فیلسوفان اروپای غربی و جامعه‌شناسانی گفته می‌شود که با گرایشات فرانسوی، مطلب نوشته‌اند. تعریف دقیق این حرکت و تلخیص آن کار دشواری است ولی به شکل عمومی می‌توان گفت که افکار این دانشمندان، توسعه و پاسخ به ساختارگرایی بوده‌است و به همین دلیل پیشوند «پسا» را به آن اضافه کرده‌اند. پساساختارگرایی و پسامدرنیسم بعضاً به جای یکدیگر به‌کار می‌روند.
افرادی مانند ژاک دریدا و میشل فوکو از پیشگامان این مکتب فکری هستند که به نظر عده‌ای به شکل تنگاتنگی با پسامدرنیسم و پدیدارشناسی مرتبط است. این ارتباط تا حدی است که بعضی متفکران مدعی شده‌اند که پساساختارگرایی را می‌توان به شکلی صحیح پسا پدیدارشناسی نامید.


* اومانیسم
انسان‌گرایی (اومانیسم) (Humanism) مکتبی‌ست فکری که بر پایة آن انسان قادر به انجام هر کاری است و اصل و ریشه هر چیزی به انسان بر می‌گردد. واژه Humanism نهضت فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت به آثار برجسته یونانی و رومی پدید آمده است. این واژه از واژه لاتینی Humus به معنی خاک یا زمین اخذ شده و از آغاز در مقابل دو امر قرار داشته است: الف)موجودات خاکی و مادی دیگر غیر از انسان، مانند حیوانات. deus Ldivus ب) مرتبه دیگر از هستی; یعنی مجردات در انتهای دوران باستان و در قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشات می گرفت و ;humanitas یعنی حوزه هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می شده است، فرق گذاشتند. و از آنجا که حوزه دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته‌های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند. انسان‌گرایی انسان را مالک همه هستی می‌داند و خاستگاه و فرجام همه‌چیز معرفی می‌کند.


* مکتب فرانکفورت
در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت. این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی می‌باشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت می‌گرفت. این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می‌نمود. یکی از معروفترین تألیفات آن به نام «دیالکتیک روشنگری» اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش تئودور آدورنو، می‌باشد.
پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد. در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارت‌اند از: هورکهایمر- آدورنو- اریک فروم- هربرت مارکوزه- فرانس نویمان - بنیامین.
نسل جوانتر مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس و آلفرد شمیت هستند. این مکتب از آغاز سال‌های دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیه‌های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته‌است.



۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

رودکی » قصاید و قطعات

بسا که مست در این خانه بودم وشادان

چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک

کنون همانم و خانه همان و شهر همان

مرا نگویی کز چه شده‌ست شادی سوک؟

رودکی » قصاید و قطعات

ای لک، ار ناز خواهی و نعمت

گرد درگاه او کنی لک و پک

یخچه بارید و پای من بفسرد

ورغ بر بند یخچه را ز فلک

رودکی » قصاید و قطعات

رهی سوار و جوان و توانگر از ره دور

به خدمت آمد، نیکو سگال و نیک اندیش

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال

که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان