بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ بقلم فرزانه شیدا جلد نخست - فصل سوم
- بعد دیگر فرگر د کودک
در این بخش از فرگرد آرمان نامه به بخش جذابی برخورد می کنیم که هر یک جمله ی آن سرشار از دانستنی هائی ست که می بایست همگان در زندگی مد نظر داشته باشد نمونه ی آن:
* هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . *ارد بزرگ
شاید بدانید که اطفال وکودکان در تمامی مدت از زمان تولد تا سن 18 سالگی( ونه پس از آن!*) اکثرا در حال آزمایش والدین خود هستند وطب روانشناسی بر اساس بررسی ها ی بسیار بر کودکان از لحظه ی تولد تا سن 18 سالگی باین نتیجه رسیده است که حتی در دوره ی نوزادی صرفنظر از « زمان ِواقعی ِ نیاز », نوزاد هم با گریه وایجاد صدا از خود قصد جلب توجه اطرافیان بخصوص مادر وپدر را دارد وزمانی که متوجه میشود که با هربار درآوردن صدائی ازخود یا گریستن توجه دیگران را بخود جلب میکند, می آموزد که چنانچه اینکار را انجام دهد میتواند, هرموقع که بخواهد در آغوش دیگران باشد . شاید دیده باشید مادری را که تمام مدت کودک را در آغوش گرفته وبا دلیل وبی دلیل درحال تکان دادن اوست. این خود نماینده این است که طفل توانسته است توجه مادر را جلب کرده وهربار به زمین گذاشته شود باز به گریه خواهد افتاد ویا شباهنگام بارها بیدار شده و با گریه تقاضای شیر می نماید وجالبتر است که بدانید کودک دراین زمان خواهان تنها آغوش ونوازش است وکمتر اتفاق میافتد که درنیمه شب گرسنه باشد البته اگر بخوبی در طی روز از لحاظ غذائی تامین شده باشد . در رابطه بااین سخن ارد بزرگ نیز باز به همان موضوع باز میگردیم که فرزندان ما در پی فرصتهای مناسبی هستند تا از آن بهره برداری کنند و علت آن این است که مادر وپدردرتمامی مدت حکم آمر وقانون گذار وتربیت کننده را دارند و در تمامی ساعات روز مجبورند این را به کودک یاد آوری نمایند که آنکه تصمیم گیرنده است من هستم از قوانین مهم ووظایف والدین نیز همین است که در ذهن کودک این حکم را بصورت قانون در آورده وبر او تسلط داشته باشند تسلطی همراه بامحبت و از روی وظیفه جهت حمایت وتربیت وایجاد امنیت مناسب برای کودک. علت اینکه کودک بایست این را بیآموزد که والدین تصمیم میگیرند نه او این نیست که قرار است بچه ها وفرزندان ما قربانی ها ویا زیر دستان منو شما باشند ویا با بی مهری وتندی ما روبرو باشند . درست برعکس این عمل در اصل بسیار زیرکانه واز روی مهربانی ست و هدف چیزی بااهمیت تر ازاین است که ما فقط کودکان وفرزندان خود را کنترل کنیم چرا که کنترل بیش ازحد بجز آنکه فرزند را برای همیشه ازما دور خواهد کرد , باعث این نیز خواهد شد که برای همیشه ما محبت واعتماد فرزند خود را از دست بدهیم ازاین رو, ما می بایست درتمامی مدتی که وظیفه ی « والدین بودن» را بعهده داریم با سیاست وشکیبائی وصبر وحوصله با بسیاری از رفتارها وکارهای کودکان کنار بیائیم
چراکه کودک نامش بر خود اوست = ( کودک*)
بدین معنی که اگر عاقل وبالغ ودرحد کافی پختگی وتجربه وسیاست زندگی را داشت , دیگر نام او کودک نبود ونیازی به حضور والدین درتمامی مدت زندگی خود تا زمان ایستادن بروی پای خویش نداشت . ازاین جهت زمانی که ما درطی روز وشب بااو درارتباط هستیم همیشه ودرهمه وقت می بایست هشیار باشیم که او می بیند میشنود درک می کند یاد میگیرد استفاده وحتی گاه سواستفاده می کند واین ما هستیم که می بایست قدرت تشخیص این را داشته باشیم که چه زمانی جواب درخواست او می بایست : (نه * باشد وزمانی دیگر با یک « آری» )* حساب شده درعین اینکه تمامی جوانب جواب خود را درنظر گرفته ایم و جوابگوی اوباشیمزمانی که درخانواده ای والدین با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند مادر چیزی بگویند پدر نفی کند یا دربرابر یکدیگر همواره حالت جبهه گیری داشته و یا با نظرات یکدیگر مخالف باشند او که بیشتر ازهمه دچار سردرگمی میشود ونمیداند کدامین حرف درست است وچه کسی راست میگوید وکدامین را باید باور یا قبول کند کودک ماست(چرا که او جز مادر وپدر الگوی دیگری نمی شناسد تا بتواند یاد گرفته وآموزش ببیند )!
ودرعین حال آنچه در جامعه می بیند اگر به سن درک رسیده باشد نیز با ما درمیان خواهد گذاشت تا نظر وتفکر ما را باب این وآن موضوع بداند .... ومسلم است کودک با ما معمولا از وقایعی حرف میزند که به گونه ای بر احساس او تاثیر داشته باشد و منفی یا مثبت این ما هستیم که دنیای خودوتفکر شخصی خود را به همانگونه که خود بدان اندیشه میکنیمبا فرزند شاید در شکلی ساده تر آنهم جهت درک او درمیان میگذاریم و این دقیقا همان برداشتهای ما از وقایع پیرامون ما و نحوی عکس العمل ما در مقابل وقایع است که به فرزند خود منتقل میکنیم .... ویعنی
« دیدن دنیا را نیز ازچشم خود برای او نگاه میکنیم »
یعنی همان
« دید ودیدگاهی را برای او میسازیم که خود دیده ایم خواه نگاهی خصمانه باشد یا نگاهی سرشار ازمحبت یا نگاهی مایوس وافسرده یا نگاهی از سر دادخواهی »!وهمین ها را نیز کودک خواهد آموخت:
------
در پشت نقاب
به هر جا جستجو گر دیده خود را کنم راهی
نگاه بی فروغم ...خسته ای سر درگریبان رادوباره باز می یابد
که غمگین مانده ورنجور
به هرسو دیده گانم میدود...مأیوس وسرخورده...
نگاه پُر زفریادی
بروی چهره ی من میشود خیره!!!
وناگه سر فرود آرد ...
به معنای همه تن خستگی های پُر از حرمان!!...
بدون آنگه آرامش بگیرد باز!!!
به هر کس دیده گانم چشم میدوزدبه هر سوئی...
تبسم های تقلیدی , برویم میشود جاری!!!
که گر حتی بخواهم ...بر دلم رنگی نمی بخشد!!!
(چو بی معناست)*!!!
اگربینم زنی، مردی..جوانی ...پیر سالی را
بروی چهره ها پاشیده رنگ تیره ی اندوه!!!
وحتی ...خنده ها جز رنگ تزویری..
دروغین نیست!!!
ز رنگ زرد وبی حال دوروئی ها!!!
ز ناچاری گهی شاید ...برای حفظ ظاهر...
در ورای چهر ه ای پُر بغض،،لبخندی،،.
.درخشش های اشکی در نگه جاوید!!!
ورنگ سرخ خونباریبروی گونه ای بی رنگ...
که از سوز دروناله ام میگیرد!!!
به هرجا دیده پُر وحشتم گردد
هراس ِ دیدگان ِدیگران...
بیم دل ِ پُر التهابم رافزونی میدهد از درد !!!
خدایا قصه ها ،گر قصه ی فقر است وگر اندوه!!!
چرا تنها ،،همین،، در دیده من میشود تکرار؟؟!!
کجا را بنگرم آخر؟!
کدامین سونظر دوزم؟!
کجا را بنگرم یارب؟!
که آنجا شور وشوق وخنده ای در نور...
،،صداقت،، را میان چهره ای شادان
بدون آن نقاب پُر ز تزویر...
,تظاهرهای آلوده ،ولی غمگین!
دوباره بردلم نوری بپاشد باز؟!
دلم از سوز ودرد آدمی ...سوزان وغمگین است
توان دیدنم را ازکجا یابم؟!که این بسیار غمگین است!
کجا را بنگرم یارب؟!
کجا را بنگرم یارب؟!
فقط یکجا...فقط یکجا
خدایا ...،، آه ،،
فقط یکسو توان ِدیدن ِدل هست
نگاهم بیقراری را ... فقط یکجا
ز خاطر می بردبا شوق
به میدانگاهِ اطفالیکه در بازی بدون فکر واندیشه
جدا ازهر تضاد وُِ رنگ وافکاری
به شادی بی غم وسرخوش
وحتی ،،بی کلامی،، غرقه در خویشند
ودر شور وشر بازی...چه خندانند!!!
نه اما میشود دیدن
چنین شوروشّری را درمیان بچه های جنگ!!!
که غمگینند وبس تنها!!!
همین میدانگه بازی
یگانه مظهر امید ودلگرمی ست
برای این دل حیران
که در اینجا ؛حقیقت؛معنی خود میکند پیدا!!!!
بغیر ازاین ؛حقیقت؛ نیزبی معناست
بی معناست!!!
که تنها شوق وشور ِکودک این ِ زندگانی
،، شادمانی،،را دهد معنا!!!
وگر اوهم به فقر وظلم وجنگی باز
در سوگ وغمی ...گریان نگردد باز!!!
کنون اما ...
نه دیگر چهره ای یکرنگ خواهی یافت!!!
نه حتی در لبی لطف کمی ،،لبخند،،!
جهان وزندگی پابند ِاندوه ِزمان ...
هرروز,بسوی قهقرا ...ره میبرد ,افسوس!!!
وطفل زندگانی
گرچه شادان است
به فردایش نشآید گفت که فردای دگر ...
خالی ز تکرار ِ,حوادث های "انسانی ست"!
جدا آخر ز خشم این طبیعت
باز باید درهراس تلخ ،،بودن ،،بود
که ،،انسان،، بر سر انسان
چه خواهد آورد فردا !!!
که اکنون ظلم انسانی...
حوادثهای اخبار جهان شد,درهمه دنیا !!!
اگر سیلی نیآزارد ....وگر آتشفشانی
سخت خاموش است ولی دست بشر
همواره در هرروز وُ...در هرشب بسان زلزله ...
با قلب سوزانی زآتشها...
به جان آدمی افتاده وخود ریشه ی خود را ..
ز بُن از جا کَند با ظلم انسانی!!!
خداوندا ...تو شاهد باش
که اینک قرن کشتار است
همان قرنی که میگفتند
جهانی میرود تا بهترین قرن ِجهان باشد!!!
عجب برما...عجب برما!
که گویا هردم وُ هر روز وشب
امید می بستیم ...
که فردای دگر"نوری" دگر دارد,ولی ..اما....
هنوزم بر جنایتهای دیروزی
که بر انسان روا کردند
دگرباره، هزاران صحبت وبحث است
دوباره قصه از جنگ است!!!
دوباره یا که شاید صدهزاران باره ،
انسانی تفنگی در کف وُدر قتل عام آدمی
در راه رفتن هاست!!!
خدایا کودک دنیا بسی تنهاست!!!
که انسانی به رشد وعقل ودیدن ها
چوُنان کوری... پُر ازخشم وپر ازکینه
جهانی میکند نابود!
خداوندا...فقط چشمم بروی هر سیاهی باز میگردد
وتنها آتش ودود وُتفنگ وُبمب وبمب افکن
جواب تازه ی قرن جدید ماست!
خدایا کودک ِدنیای تو
بس بی پناه وبیگناه وُِبی خبر اینجاست
خدایا کودک ِ دنیای تو تنهاست!!!
فرزانه شیدادرست مثل اینکه کودک کلاس اولی بیاید وبگوید:
مامان بچه های کلاس سوم منو هی میزنن!
وتو درجواب بگوئی - هرکه ترا زد توهم بزن
- یا بگوئی به مدیر مدرسه اورا نشان بده
-یا بگوئی مگر تو چه رفتاری میکنی که آنها ترا میزنند
ودرپی علت آن باشی که بدانی چرا امروز کودک من
کتک خورده ونیازمند من شده است
تا اورا در موقعیت فعلی کمک کنم
ودراین سه مرحله منو شما سه چیز مختلف را به بچه خود یاد داده ایم
- بادنیا ومردم مثل خودشان رفتار کن!
- یاد گرفتن شکایت کردن از اوضاع حال به هرکه میخواهد باشد
- پیگیری علت ها
بنظر شما کدامین درست تر است؟جواب را به خود شما وا میگذارم
* چون جنگ آوری ؛ با کسی بر ستیز
که ازوی گریزت بوّد یا گریز!!
گلستان سعدی
در کانون خانه وخانواده نیز , چون درخواست چیزی از سوی فرزند
میشود باید پدر ومادر با فکر مشترک جوابگوی کودک باشند
وچنانچه اختلاف سلیقه ای درمیان است
می بایست به طریقی منطقی وقابل درک به حل آن نشست
برای مثال : اگر من بعنوان مادر بگویم :
فرزندم اینکا ر را انجام بده
وهمسرم برخلاف من بگوید:
«نه من میگویم نباید اینکاررا بکند »
باید (دلیل محکم ومنطقی*) خویش را ارائه بدهد .
چه درمقابل همسر چه درمقابل فرزند خود !
*زبان در دهان ای خردمند چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چودربسته باشد چه داند چه کس
که جوهر فروش است یا پیله ور؟
* گلستان سعدی *
انسان تنها زمانی میتواند با چیزی مخالفت داشته باشد
که دلیلی بر آن وجود داشته باشد ودلیلی منطقی وحساب شده
وزمانی که حرف قابل قبول باشد ومنطقی دیگر
جای اعتراض برای فرد مقابل نیز بجا نخواهد ماند.
اگر من بگویم « نه وفقط نه »
وتوضیحی هم درباب آن نداشته باشمتا بدهم وتنها باین اکتفا کنم که بگویم:
چون من میگویم نه!یعنی نه ! و دیگرهم سوال نکن! بدترین کار را درخانواده ی خود انجام داده است
منطق منطق است
چه برای یک انسان بالغ چه حتی برای یک کودک!
* به شیشه کس نخراشد زروی خارا گِل
چنانکه بانک درشت تو میخراشد دل
*سعدیوقتی شما چیزی بگوئید که قابل درک باشد و دلیلی ارائه بدهید
که منطقی ست
دیگر کسی قادر به مخالفت با آن نخواهد بود .
وزمانی که خواستار چیزی هستید
فرقی نمیکند با همسر باشد یا فرزند یا حتی اجتماع همواره باید
خواهان چیزی باشید که عملی باشد
چراکه آنچه بر حسب
زور وخودخواهی ولجبازی یا غرور بی حد واندازه ی شما
وفقط بر پایه ی " من میخواهم .همین وبس !"
استوار باشد
به جائی جز شکست
نخواهد رسید ...و هم خود را بدردسر انداخته اید هم دیگران را.
لااقل اگر چنین هستیم بهتراست درراهی مثبت باشد که انسان
را بجلو پیشرفت دهد وپاسخ دریافتی آن عمل مثبت باشد
زمانی که عمل د«ر نتیجه ی خود ودر عکس العمل متقابل» جواب
ما« منفی» باشد باید دریافت که خواسته ی ما بی جهت بوده
وجز خوار کردن خود در نزد دیگران نتیجه ای نخواهد داشت
چون چنانچه دلیل شما منطقی نباشد
حتی بدون خبر شما
آنچه باید انجام شود, میشود چه بخواهید چه نخواهید,
چرا که نتوانسته اید دلیلی عنوان کنید که
جوابگوی سوال فرد متقابل شما باشد وتفاوتی نیز نمیکند چه کسی
فرزند هم درهر سن وسالی وقتی
« ناحقی ناحقی باشد »آنرا به خوبی درک میکند
وجائی که پای تهدید یا لاف زدن درمیان باشد
که چون چنین وچنان نکنی من چنین وچنان خواهم کرد ...
مطمئن باشید اینکار را پیشاپیش
به محله ی اجرا از طرف شخص مقابل خود گذاشته اید
بس کن این صحبت وُعمل بنما
َورنه هر گفته ای , بوّد بی جا
مردِ کاری , نشان بده جانم
لاف بیهوده تا به کی ؟ آقا!!!!
ف.شیدا 1362
حتی فرزند دبستانی شما هم " آن " کاری رامیکند که
بنظرش درستمی آید و تا شما نتوانید بگوئید
که چرا اینکار درست نیست انتظار اینرا
نیزنداشته باشید که او حرف شنوی نماید
نه تنها او, بلکه بدین شکل« هیچکس» ,در زندگی شما
چنین نخواهد کرد که
« شما فقط دوست دارید انجام شود ودلیلی برای آن ندارید. »
یادمان باشد دنیا بدل ما نمی چرخد
بلکه آنگونه میچرخد که باید بچرخد
واین خود ما هستیم که تلخی وناکامی را به کام خود ودیگران
میدهیم و نباید انتظار داشته باشیم
همه کس حتی فرزند ما بدون دلیل قاطع ومحکم ومنطقی تابع ما باشد
واینگونه اگر باشیم درقدم اولیه
: جز خوار کردن خود هیچ نکرده ایم:
چنانچه در جامعه ی کوچک خانواده رفتاری داشته باشیم و
کاری کنیم که در درون خانه ی ما ,
کسی از اهالی خانه دیگر منوشما را
قبول نداشته باشد وامر ونهی ها بدلیل
غیر منطقی بودن به حساب اورده نشود انگاه دیگر نمیتوانیم
انتظار داشته باشیم که درجامعه بزرگتر
انسانی موفق باشیمشاید پس کارخویشتن , بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن .
* گلستان سعدی*
******
گر یک نفست به زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه ی سودای جهان
عمر است چنان کِش , گذرانی گذرد .خیام
(*کش=که آنرا )
در زمینه رفتار والدین با یکدیگر وبا کودکان
نیز این مطلب صدق میکند . چرا که
محیط خانه وخانواده صحنه ی جنگ وقدرت طلبی
وخودنمائی نیست
ودرست برعکس می باید
محیط امنی باشد که زمانی که به آن میرسیم در آن احساس آرامش
داشته ودرامنیت خاطر ساعات بقیه ی روز را سرکنیموخانه ای که پدر ومادر در آن با یکدیگرمخالفند
نمیتواند محیط مناسبی برای رشد کودک وفرزندان ما باشند .
همسر و خانه و فرزندانی که از خود ویا ازوجود خود ماهستند:
*اومدم رنجش بدم رنج کشیدم
اومدم غمش بدم غصه رودیدم
اومدم بچینمش خودم رو چیدم
( آخه در وجود اون خودم رودیدم)
* ف.شیدا
* تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی
بر آورده می سازند .* ارد بزرگ
●●●
● لالائی
لالا گل پونه ، دل از غمها به زندونه
برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه
دیگه شوقی نمیمونه
دیگه شوقی نمیمونه
لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم
نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ و گونه
تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه
دل هر آدمی خونه!
لالا گل سوسن ، توُ این دنیا، تُو این برزن
تمومه قصه ها مردن ، دلا از بسکه حیرونه...
دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه!
لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها
توُ این دنیای دیوُنه ،دل عاشق چه پنهونه
سکوتش گریه ی قلبه ، همش در خود پریشونه
همش درخود پریشونه !
لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم
توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه!
به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه
دیگه شعری نمیخونه!
لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده
برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه
همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه
تماما بر دل اونه!
لالا گل نازم، توئی در شعر و آوازم
به رسم زندگی روزی، توهم میری ازاین خونه
دل تو در کنار من ، فقط چندروزی مهمونه
فقط چندروزی مهمونه!
لالا گل عشقم ، نبینم در نگاهت غم
به هر قطره به هر اشکت ، دلم با غم هراسونه
دلم معنای بودن رو ، به لبخند تو میدونه
به لبخند تو میدونه!
بخواب آروم لالا.. لالا ، تو دلبندم ، گل زیبا
اگرچه زندگی سخته ، همه رنجش روی شونه
لبات وقتی که می خنده ، برام دنیا چه آسونه
برام دنیا چه آسونه!
( فرزانه شیدا - یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷ )
در کانون خانواده
والدین می بایست انقدر سیاست داشته باشند که چنانچه در امری
با یکدیگر مخالفند
این موضوع از چشم فرزندان آنان پوشیده بماند
وزمانی که قرار است درمورد چیزی هردو نظر بدهند
بهتر است با یکدیگر درنبود کودکان صحبت کرده باشند
وبه نتیجه رسیده آنگاه مطلب را با فرزند وخانواده مطرح کنند
وچنانچه مسئله , جریانی خصوصی است بین خود آنها
هیچ مورد ودلیلی ندارد که اینگونه بحث ها درحضور فرزندان
عنوان شود
و اینکارنه تنها آرامش درونی کودک وخانواده را برهم میزنند
بلکه فرزندان را نیز را در یک فشار روحی قرار میدهد.
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن بّه که در سخن کوشی
دوچیز طَیرهِ ی عقل است: دم فروبستن
به وقت گفتن , وگفتن به وقت خاموشی
* گلستان سعدی
برای فرزندان هیچ چیز بدتر ازاین نیست که والدین باهم اختلاف
داشته باشند ومدام با یکدیگر بحث وجدل داشته باشند
ومطمئن باشید آنگاه دردرون خود همیشه دچار ترس وناامنی از
بهم خوردن کانون خانواده را دارند
همیشه باید بخاطر داشت روزی که ازدواج میکنیم با
تمامی آرزوهای خود بخانه مشترک میرویم ازاینرو خانه می بایست
برای ما محل آرامش وامنیت ما باشد.
جائی که به امیدبر آورده کردن آرزوهای خود بعنوان
شخصی متاهل
وبعنوان« زندگی مشترک » قدم در آن نهاده
ودر هدف هر یک در جای خود قصد آنرا داریم که
سازنده یک زندگی مشترک
وحامی همسرخود باشیم و او را خوشبخت کرده
وفرزندان آینده خود را نیز دراین مکان
یعنی خانه به رشد وبالندگی برساینم
وخواه فرزندی میان باشد یا نه , حرمت همسر چه زن چه مرد
میبایست جایگاه خاص وهمیشگی خود را داشته باشد
چراکه در گذر زندگی نیز روزی خواهد رسید
که ما خود والدین خواهیم شد ووالدین خود ما
نیز تا همیشه و نمیتوانند همرا ه وهمپای ما باشندونمیتوانیم تا ابد
والدین را درکنار داشته باشیم یا خود تا همیشه
حامی فرزندان خود باشیم
چراکه عمر انسانی کفاف آنرا نمی دهد
نمیدهد که با آسودگی خاطر
فکر کنیم که همیشه آنان که نیازمندشان بودیم
درکنارما خواهند بود یا خود هستیم تا نیاز فرزندان خود را
تا اخرین نفس برای همه ی عمر آنان بر آورده کنیم.
وحال اگر این خانه خانه جدال وگفتگو باشد ما نه به همسر خود
خوشبختی داده ایم ونه به آینده خود وفرزندان خود
و در محیط خانواده ای با داشتن فرزند چنانچه
بین پدر ومادر یکی بردیگری فائق آمده وقدرت وارج واعتبار
آن دیگری را درجلوی فرزند بشکند
بنوعی بازنده ای بیش نیستیم که هم اعتبار خود را
ازدست داده ایم هم همسر وهم فرزند خود را
ازاینرو نام زندگی مشترک می بایست همانگونه که
اشتراک را درنا م خود دارد,
و درعمل نیز حرکتی مشترک برای ادامه حیاتی درست
در خانه وخانواده باشدبخصوص در جایگاه بزرگی چون جایگاه والدین
کمااینکه سعدی در گلستان خود میگوید:
دودانا را نباشد کین وپیکار
نه دانائی ستیزد با سبکسار( با نادان)
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
وگر بر هرو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زت خوئی داد دشنام
تحمل کرد وگفت:ای خوب فرجام
بَّتر زآنم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی!
* سعدی
بدین گونه که گفته شد ما با اینگونه اعمال ورفتار وسخن خود
نه تنها تربیت درستی را به فرزند خود منتقل نکرده است
بلکه اعتماد وامنیت واحترام فرد دوم خواه مادر باشد خواه پد ر ,
را نیز ازبین برده است و باز بقول سعدی:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ؛ شر مرسان!!
* سعدی
واگر زمانی بدلایلی چون سفر ویا هر دلیلی شخص اول درخانه
حضور نداشته باشد , فرزندان هرگز باو که اینگونه از طرف همسر
خوار وخفیف شده اهمیتی نخواهند داد واز موقعیت سواستفاده نیز کرده
وهرچه بخواهند انجام میدهند وباید توجه داشت که همین
امنیت جانی وروحی فرزندان ما را نیز به مخاطره
خواهد انداخت
چراکه هریک ازوالدین موظفند در بود ونبود دیگری
حمایت وامنیت کودکان خود را تضمین کنند
اما چگونه انتظار دارید همسر خود را درنزد فرزندان به هیچ بگیرید
وبعد درنبود خود توقع داشته باشید که او بدرستی از پس فرزندان شما
وتربیت آنها بر بیاید ؟!
واتفاقی هم نیافتد وهمه چیز همانگونه که آنرا ترک کردید ورفتید
درزمان بازگشت بر جای خود باشد ومطمئن باشید اتفاقات بسیاری
درنبودشما خواهد افتاد
واین درواقع دست پخت خود شما در نوع تربیت شماست:
* فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . ارد بزرگ
چرا که شما خود زمینه ی آنرا در بودن خود درخانه
فراهم کرده اید که کودک شما محلی برای جولان خواسته های خود
در نبود شما داشته باشد
وهرآنچه را درحضور شما جرات انجام آنرا نداشت
درنبود شما انجام دهد
چراکه آزادی عمل را درزمان بودن خود
ازاو سلب کرده
ونیاز آرامش را نیز ازاو گرفته ایدواکنون او هم این را میداند که از شخص دوم
(مادر خرد شده یا پدر به هیچ گرفته شده) کاری برنمیآید
وانقدر باو اهمیت داده نمیشود که چه شکایتی را فردا به شما عنوان
کند چه نه راه به جائی ببرد ودرعین حال خود نیز ازاو حساب نمی برد .
درواقع در این مرحله , شما هردو را از کف داده اید
هم همسر وهم فرزند خویش را وبی انکه هدف شما این بوده باشد
هردو را بسوی انچه نباید می بودند یا میشدند سوق داده اید:
* مرغ ودرخت *روزی آن مرغ پای بسته ی دهر
پروبالی برای رفتن یافت
پرکشید و به شادی وامید
" قفسی" از برای "بودن" ساخت
این سرائی که لانه ی او شد
به خیالش که آشیانه ی اوست
بی خبر زآنکه شد اسیر قفس
در سرائی که همچو خانه ی اوست!
نیست فرقی میان مرغ ودرخت
" سرنوشتی " اگر "اسارت " بود
" نه درختی توان رفتن داشت"
"نه که مرغی در قفس بگشود"!!
1365 بهمن ماه جمعه .ف.شیدا
کودک نیز در ذهن کودکانه ی خود انسانی را می پروراند
اوچون شما درک میکند , میفهمد , درذهن خویش با افکار کودکانه ی
خود تحلیل وبررسی میکند
شناخت او از جهان واطرافیانی چون خود شما ,
شناختی ست که خود شما باو میدهید .
وصرفنظر از تجارب شخصی بمانند مثلا :
یادگرفتن حرف زدن
راه رفتن وزمین خوردن وبتدریج معنای داغ , سرد سوختن , لرزیدن
که بسیاری اکتسابی ست آنچه از شما کسب کرده ومیآموزد دقیقا
همان منابعی ست که شما در اختیار او قرار میدهید
پدر بداخلاق مادر خسته زندگی تلخ یا
پدرومادری مهربان درموقع مناسب سخت گیر در جای خود
بخشنده وفروتن
اینها تماما یا داده های خود شماست وبس!ومیداند کسی که ازخود, توان دفاع ندارد از دیگری هم
قادر نیست دفاع کند خواه فرزندش باشدخواه همسایه
واین بدترین سیاستی ست که شما میتوانید
درخانه وخانواده بر همسر خود وفرزندان خود روا دارید
مسلم است که با چنین اعمالی شما همیشه در زندگی
یک بازنده خواهید بود
وفرزندان وخانواده خود را نیز بسوی ناکامی وافسردگی دائمی
در زندگی پیش برده و
فنای خود زندگی مشترک وآینده فرزندان خود را
تضمین میکنید
اگرچه بقول شاعر بزرگ ایران پروین اعتصامی:
گل بی علت و بی عیب خداست !
وهریک ازما بی شک اشتباهاتی در زندگی داریم واشتباهاتی را نیز
مرتکب میشویم اما هرپز برای جلوگیری یا باز پس گرفتن اشتباه خود
چه درحرف باشد چه درعمل دیر نیست
وهمیشه انسان می بایست دری را برای خود جهت عذرخواهی
ویا بدست آوردن دلی یا جبران خطائی که انجام داده است
باز بگذارد واین تنها متعلق به کانون خانواده نیست که دراجتماع
نیز چنانچه چنین عمل کنیم هم از خطاهای خود برای ما
عبرتی حاصل میشودهم همواره محبوب همگان خواهیم بود
چرا که نگاهداشتن حرمت وحق دیگران صرفنظر
از وظیفه ی دینی ما دردرجه ی اول وظیفه ی انسانی ماست
حال درنظر بگیرید که درکانون صمیمی تر خانواده این
گشاده روئی و نرمی دل وزبان با مهر ومحبت چقدر می بایست
وسعت بیشتری داشته باشد.
من خود ناظر وشاهد این بوده ام که پدری با وجود پی بردن به اشتباه خود
می گفت : من از فرزند خود معذرت بخواهم من مثلا پدر هستم!
غروری بنام پدر بودن بر جای خود ,چونکه حرمت پدر ومادر همیشه
واجب است
اما اشتباه وخطا از بزرگترین انسانها نیز سر میزند واگر باز بسوی
همان بزرگان نیز بنگریم فروتنی وتواضع آنان را درمقابل حتی کوچکتر
ازخود خواهیم دید وبدین جهت است که در مثل میگویند
گذشت از بزرگان است
چراکه درخت هرچه پربارتر باشد افتاده تراست
بدین معنا که فروتنی او بیشتر وگذشت وتواضع او نیز
به همین اندازه دردل ووجود او سنگین تر جای میگیرد
وعلت آن است که شاید باعمری
تجارب و داشتن موقعیتها وموفقیت های بسیار ,
تازه به این نتیجه رسیده که از
همه چیز هیچ نمیداند وبسیارند چیزهائی
که می بایت بیاموزند وشاید عمر نیز یاری نکند.
این دیدگاه اشتباه است که بپنداریم مرد توانا ،
فرزندی همچون خود خواهد داشت . ارد بزرگ
وتصور نکنید که هرگز با آنچه دقیقا خود هستید درفرزند خود روبرو شوید
چراکه همواره در ذات اواگرچه بسیاری ازخوی ما یافت خواهد شد
اما همانطور که بارها در باب انسان سخن گفتیم نهاد او وشخصیت او درطی
عمر با آنچه میبیند واحساس میکند وفکر میکند در رشدی اکتسابی ست.
ودرعین حال فردیت هر فردی متعلق به ذات فردی اوست
خداوند همانگونه که خود یکتاست بندگان خویش
را نیز بگونه ای آفریده است که
هیچ یک بادیگری همانند نیستتند حتی دردوقلوها
که شکل ظاهر یکیست
علاقمندی واستعداد وطرز فکرها متفاوت است
یکی عاشق کتاب خواندن میشود
وآن دیگری تحصیل در موسیقی را بیشتر دوست دارد و....
وهمچنین درمیان فرزندان نیز تفاوتها گاه
بسیار شگرف وتعجب آور است
* از دست وزبان که برآید
کز عهده ی شکرش بدر آید* گلستان سعدی
فرگرد کودک را درهمینجا به پایان میبریم
باامید آنکه
زندگانی بر همگان به شادی وخوشبختی باشد وهمواره در زندگی "آن"
کینم که وظیفه ی ما وبه نفع ما وعزیزان وجامعه ی ماست
موفق باشید
به قلم: فــرزانه شـــیدا
---------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
- بعد دیگر فرگر د فرمانروا
آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب از خاک ایران عوض نمی کنم. «عارف قزوینی»
دراین بخش نگاهی اجمالی خواهیم داشت بر تاریخ فرمانروایان ایران وجهان و بر اساس آن به نام جدید فرمانروا خواهیم رسید که بنام پرزیدنت یا رئیس جمهور تغییر یافته است.
....
تاریخ گذشتگان نشان می دهد که همانگونه که از نام فرمانروا نیز برمی خیزد درزمان های گذشته فرمانروا کسی بود که درجامعه پیشین فرمان دهنده وآمر و امر دهنده بر دیگران بود و انتخاب یک فرمانروا نیز بدست مردم نبود واز پدر به پسر میرسید درنتیجه مردم یک کشور هیچگونه انتخابی دراین زمینه نداشتند وبدین شکل فرمانروا انسانی صالح بود یا خیر فرقی بحال جوامع آنزمان نمیکرد . وهمچنان نیز درکشورهائی که پادشاه یا فرمانروا حکفرمائی میکند نسل به نسل این مقام به فرزند بعدی به ارث میرسد تفاوت کوچکی که دراین میان صورت گرفته است از لحظ انتخاب در جامعه ی امروزی این است که درصورتی که فرزند اول پادشاهی در ممالک اروپائی دختر باشد دیگر منتظر اینکه فرزند بعدی شاید پسر باشد و یا اینکه حتما پادشاهی پسر دار شود نمی مانند ، و همان دختراول بعنوان اولین وارث پادشاه برای آینده ی سلطنتی ان کشور انتخاب می شود و با نام ملکه ی ان کشور ادامه ی سلطنت پادشاهی پدر را بر عهده خواهد گرفت وملکه الیزایت در انگلیس نیز نمونه بارزی ازاین استکه پس ازمرگ پادشاه چون همسر او بود وشاهزاده در سن مناسب نبود تاکنون بر تخت سلطنت نشسته است و بر اساس همان میراث پادشاهی بالاخره سرانجام که خدا میداند کی ! سلطنت به پسر او میرسد البته اگرلطف خداوندی مرحمت نموده و عمری براو باقی بگذارد چون درحال حاضر پدربزرگ منو شما شده است! بهرشکل..... در گذ شته و در زمانهای دور دربین فرمانروایان از مهربانی وعطوفت کمتر خبری بود وتنها وقتی محبت ومهری صورت میگرفت که هدیه و سوغاتی از جانب مردم فقیر می رسید ویا از مالیات مردم بخت برگشته ی آنزمان بود که باعث جشن وسرور همگان در قصرها وبارگاه آنان میشد وگاه کسی هدیه ای به مقام فرمانروا پادشاه اهدا میکرد که در صورت خوش نیامدن پادشاهان وفرمانروایان معلوم نبود چه برسر اهدا کننده می آمد . وبطورکل فرمانروایانی که اینگونه به ظلم و ستم عمل میکرده اند بسیار بوده وچنانچه صدائی از او بر میخواست آنگاه بااو برخوردی ناعادلانه کرده حتی به مرگ نیز محکوم میکرد ند چراکه در چشم اینگونه فرمانروایان چنین افرادی یک تهدید به حساب می آمده اند و(ناسازگار وهرج ومرج طلب وآشوبگر )شمرده میشدند.
هرکه فریادرس روز نصیبت خواهد
پو در ایّام سلامت ، به جوانمردی کوش
بنده ی حلقه بگوش ار ننوازی ، بـِرود!
لطف کن ، لطف ، که بیگانه شود حلقه بگوش!
گلستان سعدی
●●●●
** ره بهتر**
نه هرکس راه " بدخلقی " بداند
تواند ره به خوشبختی کشاند
فغان سر میدهد , روزی سر آخر
وگر ظلمی به دیگر کس رساند
" ره بهتر " بباید, او بیابد
رهی صلح وصفا گر می تواند!
ره دنیا ره ظلم وستم نیست
چو این شد از جهان چیزی نماند!
ف.شیدا
------
* فرمانروایان بی خرد ، مردم را شاگرد خویش می پندارند . ارد بزرگ
اینگونه اعمال باعث میشد که مردم واشخاص عام وخاص با قتل هائی که فرامانروا وحاکمان زیر دست او ویا اطرافیانش اجرا میکردند همه به وحشت افتاده و با تولید این ترس در جامعه دیگران را وادار به سکوت کرده وهم فرمانداری ومقام خود را حفظ میکردند و هم به آنچه میل و اراده آنان بود رسیده بیشتر زندگی خود را درعیش ونوش وخوشگذرانی سر میکردند ودیکتاتوری وخفقا ن ظالمانه ای بر ملت ومملکت وملت وشهرها سایه انداخته بود.ازاین رو بسیاری ازاینان درتاریخ ملتها ی دنیا، سرنوشتی جز انقراض را فرمانروائی خود را شاهد نبوده اند.
* فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندائی با کُشتن خفه نمی شود . ارد بزرگ
-----
درکمین
نه آن دل میشود شادان ،که " تنها وغمین" باشد
نه ثروت میدهد شادی ، چو " تنها " بر زمین باشد
ببین دنیا ی فانی را ! نماند تا ابد انسان !
که مرگی بی خبر روزی , همیشه درکمین باشد!ف.شیدا
بد نیست روایتی از گلستان سعدی را مروری داشته باشیم
در وصف پادشاهان وفرمانروایان گذشته :
پادشاهی کمر به قتل مردی بست وازانجا که مرد دست
ازجان شسته بود شروع به بدوبیراه گفتن ودشنام دادن
به پادشاه وملک ودولت اوکرد
چراکه وقتی که کسی دست از جان شسته باشد دیگر
هرچه دلش بخواهد برزبان آورده ومیگوید زیرا که دیگر دلیلی
برای ترس ازچیزی ندارد ومیداند خواه ناخواه کشته خواهد شد
پادشاه از وزیران خود پرسید که این مرد چه میگوید
وزیر اول بخاطر مصلحت اوضاع گفت: تقاضا میکنند که شما خشم خود
را فروخورده واز
کشتن او صرفنظر کنید .دل پادشاه برحم آمد واورا بخشید
وزیر دوم که ضد این مرد بود گفت :
این درست نیست که در خدمت خدائی چون شما باشیم
وزبان بدروغ بازکنیم
و به شما دروغ بگوئیم این محکوم زندانی شمارا به ناسزاه وبدوبیراه
گرفته است
پادشاه ابروهایش درهم رفت وگفت :آن دروغ مصلحت امیز را بهتر پسندیدم تا راستی که اینطور مرا ناراحت کرد!
نشنیده ای مگر ک" ه بزرگان وانسانهای عاقل"
میگویند که :
-دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز است! (متن اصلی از * گلستان سعدی*):
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری
اشارت کرد بیچاره در آن حالت نومیدی مَلَک را دشنام دادن گرفت
(دشنام میداد)
وسقط گفتندوبیراه وناسزا گفتن، که" گفته اند:
*هرکه دست از جان بشوید ، هرچه دردل دارد بگوید!
ملک پرسید: چه میگوید ؟ یکی از وزرا گفت : ای خداوندگار، همی گوید:" والکاظمین الغَیط و العالفینَ عُن الناس" ۱.
ملک را رحمت آمد واز سرخون او درگذشت.
وزیر دیگر که ضد او بود گفت " ابنای"۲ ٬جنس مارا " نشآید " ۳،در "حضرت " ۴ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن!!"
این، مَلک را دشنام داد و ناسزا گفت!
مَلک روی ازاین سخن درهم کشید وگفت " ان دروغ وی پسندیده تر آمد!
مرا زین راست که تو گفتی، که روی ان مصلحتی بود
وبنای این بر "خـُـبـتی"۵!وخردمندان گفته اند:
دروغ مصلحت آمیزبّه ز راست فتنه انگیز!
توضیح کلمات پارسی:
۱/والکاظمین...(آل عمران/۱۳۴*)
وخشم خود را فروخورند واز مردم درگذرد!۲/ابناء : پسران ، فرزندان (اینجا به معنی گروه وطایفه ی ما
۳/نشآید: شایسته نباشد
۴/حضرت(حضور، پیشگاه)
۵/خُبت : پلیدــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
... هرکه شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید!!!
*___________*
....و... برطاق ایوان فریدون نیزنوشته بود:
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند وبس
*_____*
مکن تکیه بر ُملک دنیا وپشت
که بسیار کس چون تو پرورد وکـُشـت!
چو آهـنگ رفـتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه برروی خاک!!!
* گلستان سعدی
...وبدینگونه بود
که بیشتر فرمانروایان فقط گوشی , برای شنیدن آنچه
دوست داشتند، بودند !
ودیگر سخنان مردم واطرافیان کمترین اثری در راه وروش آنان
میگذاشت !.
چرا که درآن دوره خداوندگار ملک و کشور ومردم محسوب میشدندواین قدرت کمی نبود بخصوص ووقتی " قدرت مقابله "
برای دیگران باقی نمانده باشد
وتوان خدائی کردن نیز از" ترس وخوف " به او داده شده باشد.
ودرعین حال اکثرا نیز هیچگونه احساس مسئولیتی را
درقبال کشور وملت احساس نمیکردند و همواره با کمترین مخالفتی
با بیشترین قدرت به سرکوب کردن آن می پرداختند
ومردم بینوا را نیز با گرفتن مالیاتهای سنگین
و خرج های کمرشکن زندگی سرگرم کارخود میکردند .
بااین ترتیب دیگر اَحدّی "نای" و"قدرت" مقابله با ایشان را نداشته
و ازاینروتاریخ ایران باتمامی گستردگی وزیبائی وجذابیتی که برای
دیگر ملل دنیا داشته است
برای مردم خود ایران سالهای درد واندوه بود ه است....
و همواره و همیشه سرشار ازانسانهای خرد ودرشت معتادی بود که
بوسیله حکومت به دلیل درسکوت نگاهداشتن وخاموش کردن هر
صدائی وهر اعتراضی به دام اعتیاد می انداختند ،
در آنزمان امکان دسترسی
به مواد مخدر راحت تر بود که البته
( در گذشته بیشتر تریاک وافیون یافت می شد*)و براحتی در دسترس عام وخاص قرار داشته وخود
فرمانروایان ودرباریان نیز،
درعیش ونوش مجلسی خود به همین کار مشغول
بودند و بی هیچ مشغله ونگرانی و غمی ،مطمئن بودند که کسی برجا
نمانده است که بر علیه آنان قیامی تدارک دیده یا مشکلی درجهت سلطنت
وفرمانروائی آنان فراهم آورد.* بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن ! ، و رایزنانشان
فرمانروا هستند . ارد بزرگ
...و مردم این دوران نیز که چاره راهی نداشتند،
تنها چشم امید به این داشتند که کسی ازراه رسیده یاور آنان گردد
وبه نان وبخور نمیر فرمانروایان که با سختی ومشقت نیزفراهم
میشد، سر کرده وناامیدی ویاس درمیان مردم گسترشی
عمیق داشت.* سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ،
دوری از فرمانروایی آنها را می ترساند ! . ارد بزرگ
تا جائی که پیر وجوان تنها به زنده بودن واینکه روزی خود را
فراهم آوردند ،اندیشه میکردند وبس!
وهرگاه جارچیان فرمانروا ویا پادشاه وامپراطوری ها به میدانهای شهر
جهت اطلاع رسانی می آمدند مردم با هزاران امید درانتظار
خبرهائی بودند که ذره ای درحال وروز آنان اثری بگذارد.
* مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند!
آنان دگرگونی و بهروزی زندگی خویش را خواستارند !! . ارد بزرگ
چراکه آنان که بر اثر فقرمعتاد میشدند
بگونه ای مشغول خود بودند
وآنان که بعلت داشتن خانواده پر جمعیت
گرفتار نان وبدهی مالیاتی خود بدولت و...
بودند نیز دیگر
وقت وزمانی برای اعتراض برایشان باقی نمیماند
و از سوئی کشاورز ودامدار نیز بنوعی دیگر سرکیسه میشد .
وهمگان خدمتگزاران نوکران وکنیزان فرمانروا واطرافیان آنان
محسوب می شدند
ازاین دست داستانهای تاریخی هرچه بخواهید در تاریخ ایران وجهان
میتوان یافت نمود
* سیاست بازان بدانند که فرمانروا همیشه به مردم بدهکار است . ارد بزرگ
چیزی که مسلم است , ما نمیتوانیم تاریخ ِ حقیقت ِواقعی ِآنچه گذشت را
هرگز انکار کنیم
وهرچه که تا کنون بر ایران وسایر کشورهای جهان گذشته است
مورخان تمامی دنیا,
نویسندگان معاصر آن بوده اند
ومورخین معاصر فعلی
نیز همچنان به نوشتن تاریخ ادامه داده وخواهند داد
لذا هرچه اتفاق افتاده باشد
اگرچه میتواند درصورتی که روایت ویا داستان باشد
تفسیر شخصی توصیف شود
اما یک مورخ تاریخ نگار
هرگز نمیتواند اعتقادات وافکار شخصی خود را
در تحقیقات خو د بعنوان تاریخ بنگارد یا بنویسد!>
وچنانچه حتی خود در میان آنچه گذشت, باشد
واز احساسات شخصی خود نیز درباب کسی و چیزی
بر آنچه گذشت
بنویسدآنگاه نیز
تاریخ شناسان وحتی مردم دانا
اینرا بخوبی میدانند که برای مثال
فلان فرمانروا وفلان پادشاه
که روایات بسیاری ازاو نیز درجامعه هست یا
از پیش بوده است
نمیتواند چیزی جز آن باشد که
اکثریت مورخین به اتفاق نوشته ومینویسند .!
وآنچه مسلم است این است که چنانچه
کم کاری یا حتی سوء قصد فکری وسوء تعبیری در نوشته مورخیصورت گیرد
آنگاه دیگر مورخین وتاریخ شناسان جهان درهمان زمان وحتی
پس ازاو به انتقاد ومخالفت بااو خواهند پرداخت
وواضح است که تاریخی که برخلاف واقعیت نوشته شود
با
مخالفتهای همگانی جهانی- کشوری - دولتی ومردمی
درسراسر دنیا روبرو خواهد شد
اینکه من به شخصه بیایم وبنویسم :
که همسایه سر کوچه ی ما مدتی شهردار بود
وعجب مرد نیکوئی بود ودست به بخشش وانسان دوستیش
حرف نداشت ودر میان عام وخاص شهرتی داشت !...
وچنانچه این گفتار برخلاف واقعیت باشد
نه کسی زحمت خواندن آن را تا باتمام متن بخود خواهد داد
ونه از سر تقصیرات نویسنده ی متن خواهد گذشت.!
حال درنظر بگیرید
مورخ کسی است که شناخته شده است ودر بین افراد بسیاز ازجمله
دیگر مورخین،تاریخ نگاران ، سران کشوری وکشورها فردیست
که نام او شناخته شده است.
درنتیجه
نه تنها چنین فردی با آبروی خود واعتبار خویش بازی نمیکندبلکه خود را
موظف به نوشتن واقعیات روز مینماید
چراکه فردامی بایست جوابگوی جمع کثیر دیگری باشد
که کتاب ونوشته ی اورا بررسی خواهند کرد ,
وبه صحت سخن یا به تشویق وانتقاد آن خواهند نشست .
درنتیجه کسی را نخواهید یافت
که شهرتی در قلم داشته باشد وبا مرتبه ای که جوامع باو داده اند
بگونه ای غیر منطقی مواجه شود.
درنتیجه تاریخی واقعی است که:
در بیشترین کتب به یک شکل ویک گونه درسراسردنیا
یافت گردد .
خواه از معاصر همان زمان بوده باشد خواه از معاصرین محقق.
در تاریخ جهان وآنچه که مشخص است این است که
همواره کسی وکسانی در ظالمترین وبدترین دوران تاریخی " بوده اند "
که درخفا آنچه میبایست مینوشتند ,چه با
پادشاه وفرمانروا ئی مخالف بوده اند یا اینکه از سر
محبتی که باو داشتند
علاقمند به جمع آوری یادگارها وخاطرات او بنام خاطره ی خود بودند ,
که بی شک دراینگونه نوشتار , خود این شخص نیز حضور داشته استدر نتیجهاگر خود آن شخص نیز فردی صالح یا ظالم بوده باشد دیگرانی نیز حضور
داشتند که بر صحت گفتار او سند باشند یا اورا نفی کنند.
تا حقیقت را همانگونه که بواقع بوده است حفظ کرده باشند
وچنین افرادی معمولااز افراد عادی جامعه نبودند
بلکه نویسندگان ویا حتی درباریان یا مورخین نزدیک به دربار بوده اند.
******
در روزگار فعلی که بیشتر آنچه آموختنی ست از طریق کتابها واینترنت
در دسترس همگان قرار دارد .
وقتی درکتابخانه ها و همچنین اینترنت ,
تاریخ ایران و دیگرکشورهای جهان را مرور می کنیم
و ازخود می پرسیم که براستی :
* فرمانروای مهربان تاریخ ایران که بود؟
تنها نام " کوروش کبیر" بارها وبارها در مورد ایران وتاریخ ملی او
تکرار میگردد
واو کسی بود که
درتاریخ دیگر کشورهای جهان نیز تاریخ سلطنتی او
مورد بحث وبررسی قرار گرفته است .
واگرچه تاریخ ِ تمامی دولتهای دنیا , توسط تاریخ نگاران ایران وجهان مورد
بررسی قرار میگیرد...
اما کوروش کبیر بعلت علاقه ی وافری که به ایران داشت وسخنان عمیقی
که در زمان سلطنت خویش بازگو نمود
نمونه ای از شخصیت های بزرگ تاریخ است که در ممالک دنیا
نیز توجه زیادی باو داشته ودارند.و زمانی که به بررسی (آثار سخنان بزرگان*) مشغول هستیم نام او نیز
به کررّات دیده و سخنان اونیز بسیار تکرار گشته ونامی شناخته شده
در اینگونه کتب جهانی ست
زیرا که
او شاید یکی از بهترین مدبر ترین عاقل ترین مهربان ترین
وانسان ترین
پادشاهی بود که در آن زمان نمونه اش بسیار کم بود
از اینرو در سخنان او همواره عشق به ایران با محبتی وطن پرستانه
و عشق به ایران وایرانی مشهود بود
وهمه ی تاریخ سلطنت او با تمامی اعمالی که انجام داده
وسخنانی که از خویش بجا گذاشته است ،
از او شخصیتی را بوجود میآورد
که در تاریخ ایران وجهان نامی ازاو بیادگار
باقی بماند وهمواره نیز جاودانی خواهد بود .
کوروش کبیرنه تنها ایران می پرستید وبسیار وطن دوست بود
بلکه گوئی مانند این بود
که محبت به ایران وایرانی درخون او عجین شده بود .
سرگذشت اوسرشار است از سخنان عمیق و هوشمندانه
بازیبا ئی پرعطوفتی که در مورد ایران وفرمانروائی و ملت
ومیهن وحتی درباب دشمنان خویش گفته است
که ازاو فلسفه دانی بزرگومردی عمیق و درعین حال باهوش وبا ذکاوت
را میتوان تجسم کرد
ودرعین حال در دوران پادشاهی خود نیز نه تنها به سلطنت خود ودوران
حکومت خویش رونق وبهائی بخشید ،
بلکه
آثار تاریخی باارزشی ازخود به نماد ایران وسلطنت ایرانیان بجا نهاد
که تا همیشه بیادگار باقی خواهد ماند
حتی اگر خدای ناکرده بر اثر بلایای طبیعی
خللی دراین بنا های قدیمی وامارات باارزش ایجاد شود
باز نیزیادگار او در تاریخ توسط عکسها وفیلمهای گرفته شده تا ابد
باقی خواهند ماند .
کمااینکه همواره ازدیگر کشورها نیزجهت بازدید وفیلم برداری توریست ها
وفیلمبرداران محقق تاریخی وبسیاری دیگر...
به اینگونه اماکن در سراسر دنیا از جمله ایران سفر میکنند
ویکی از این اثار نیز تخت جمشید است
وهمچنین بسیاری دیگر از بناهای تاریخی دوران او....
که ازاو برجا مانده است.
* فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به
گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . ارد بزرگ
صرفنظر از آن
تاکنون گفتیم* کوورش کبیر همواره به مردم خود توجه بسیاری
معطوف میداشت ورضایت آنان را خواهان بود.
او بعلت دانش وعقل وهوش وتفکر ارزشمندی
که داشت میدانست توجه به
مملکت وملت یکی از قوانین اصلی سلطنت درحکم وقانون
یک فرمانروای ستوهمواره
گوش شنوائی بر دردهای مردم ونگاه بازی بر زندگی مردم خود
داشت وآبروی مردم ِپارسی زبان خود رابه عدل وعدالت وخوشنامی
حفظ نموده
در تاریخ ایران ابهت وآبروئی برای ایرانیان برجا نهاده است
که تا همیشه ایران وایرانی
میتواند به یاد ویادوّاره وتاریخ حضور او در ایران
افتخار کند* خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری
او به نابودی اش می انجامد . ارد بزرگ
شاید بهتر است کمی بیشتر ازاو بدانیم:
کورش کبیر: از دیدگاه بزرگان:
آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا شخصیتی
مانند کوروش که جهان در برابر بزرگی او شگفت زده است
و مشهورترین مورخین و باستان شناسان و خاورشناسان دنیا
از او به نام ایر مرد تاریخ جهان یاد کرده اند،به آن صورت اسمی
از او در ایران برده نشده است؟
یا هیچ حرکتی که شایسته او باشد در جهان انجام نشده است؟
آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهان نمی تواند راه نجات ملل باشد؟
آیا ایران که کوروش را در تاریخ خود دارد و خود مهد حقوق بشر
جهان بوده است،نمی بایست بیشتر به ایرانیان وجهانیان شناسانده شود؟
کوروش پدر ملت ها، بزرگ قهرمان آن روزگار، سرور آسیا،
کسی که دشمن او را به نیکی ستایش کرد و او را نمونه یک
شهریار والا می دانست ،امروز کجاست؟
ودر کدامین خاطره ای زنده است؟؟؟
این مطلب را ایرانیان باید بدانند که کوروش در حد یک پیامبر دلسوز برای
ایران خدمت کرد و ایران یعنی کوروش و کوروش یعنی ایران.
چراکه راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی
(به جز پیامبر و ائمه ی اطهار) نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد.
در این جا نظر برخی از پرفسورها و مورخان را در مورد کوروش،
می خوانیم:پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:در جهان امروز، بارزترین شخصیت تاریخی ایران * کوروش*
شناخته شده است, زیرا
نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی
شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده
که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است
از شگفتی های اوست.
* دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب
و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح
ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که
شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و
همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر
و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.* پروفسور آلبر شاندور:در تاریخ شاهنشاهی
*کوروش بزرگ است* که بر طبق تاریخ هرگز بر اساس خشونت
پی ریزی نشد زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شده بود.
پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود
عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند
که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است.نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی
نشان می دهد.
آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای
آیندگان نیز خواهد ماند.
* ژنرال سرپرسی سایکس:مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی
همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است.
مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش.
ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که
سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی
و درخشان داشته است.
* ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری
نیز در آن جا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام
که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی
نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام.
به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای
دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر
و مهم تر باشد.
* افلاطون:پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی
را نگاه می داشتند.
از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور
بسیاری از ملت های جهان شدند.
در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند
و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند.
مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند.
از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت
می کردند و آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق اجتماعی به زیبایی
انجام می گرفت.
* هرودوت- تاریخ هرودوت:هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کوروش مقایسه کند.از این رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا
کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم
هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود. کوروش سرداری بزرگ بود.در زمان او
ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از
ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند.
سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او از
هر خطری استقبال می کردند.
* پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام:کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد.
کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که
هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب
می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود.
او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش
تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را
مسیح خداوند می خواندند.
* کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران(مورخ فرانسوی):تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان
باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد.
من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول
جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد
و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و
قوانینی که حضرت مسیح که در دین مسیحیت صادر کرده است نیز
در زمانی بود که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان
می شدند و این بی سابقه بود.
کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت.
این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.
* پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است.
این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است.
در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای
دیگر وجود داشته است
و سرلوحه دولتش بوده که این" قوانین امروز بین الملل" نام گرفته است.
ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:
کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود.به گفته امرسون همه از وجود کوروش شاد بودند.
روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود.* فرمانروای اندرزگو شایسته فرمانروای نیست تنها آنانی شایسته اند
که اهل کارند . ارد بزرگ
او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود.
* همواره سودجویان خود را
نگهبانان راستین فرمانروا می دانند .
حال آنکه فرمانروای پاکزاد ،
به شمار مردم خویش پاسبان دارد . ارد بزرگ
به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند
و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند
و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند.
او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد
و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود.* فرمانروایان نیرومند ، رایزنانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند .ارد بزرگ
کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان
محبوبیت داشت و پایه های سلطنت خود را بر سخاوت و جوانمردی
بنیان گذاشت.*
* یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است . ارد بزرگ
* کلمان هوار- تمدن ایرانی:کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست.
وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود
به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود.
کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود.
او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت.
پادشاهی که روا دارد ستم بر زیر دست
دوستداراش روز سختی ،دشمن زور آور است!
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زآنکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است!! سعدی
* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ
که بدین معنا نیز میتوان گرفت که چنین میرابی میتواند
خود حکمران وفرمانروا باشد
یا مردم آن حکومت که سرسبزی را زمیراب وجود خویش باز پس می گیرد!
یا بدیگران نیز می بخشد وهمه جارا چون خود از تشنگی
رهانیده و سبز میکند .!چراکه فرمانروای عادل
با همگان یکسان رفتار میکند
وانسان عادل درهر مقامی همچنان و تا همیشه ,عادل باقی میماند.
* فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . ارد بزرگ
...
وتاریخ نیز همچنان نشان میدهد که کوروش پادشاه ایران
درتاریخ سلطنت خود اولین دولت مقتدرو منظم را در جهان پایه ریزی کرد.
و برای احترام به مردمان کشورهای دیگرمعابدشان را بازسازی کرد.
او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود
ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.
* فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند . ارد بزرگ
* مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت
و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.
* اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید.
خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.
*******
... همانطور که دیدید
تاریخ همواره از پادشاهان وفرمانروایان خوب وبد و
خاطرات وحقایق وتلخی وشادی های بسیاری را با خود کشیده و میکشد
و بر اساس آنچه در روزگاران از طریق فرمانروایان بر سر ممالک
آمده است گذشته از تاریخ ،درمیان عامه نیز
روایات و حکایات بسیاری موجود است که یاخود بدکردند
یا اطرافیان آنان باعث انقراض سلطنت وحکومت شده
و یا انقدر ادامه دادند تا به انقلابی از سوی مردم بجان آمده
سرنگون شدند
وگفتند ما بد نبودیم اطرافیان ما بد کردند وما بیخبر بودیم
اما حاکمی که از آشنائی نزدیک خود بیخبر باشد
چگونه میتواند از دولت وکشوری ومردم آن ,خبر داشته وبداد آن ملت وبرسد؟!
* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی
و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . ارد بزرگ
* پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری
نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . ارد بزرگ
* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان
تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . ارد بزرگ
دنیا اما روزبروز با پیشرفت وداشتن امکانات بیشتر
واختراعات ودانش روزانه امروزه به جائی رسیده است
که انسانها نیر به نسبت همین تغییرات
بسیار با گذشتگان تفاوت پیدا کرده اند وبقولی:
هرکه بامش بیش برفش بیشتربا تغییرات جهانی نوع توقعات وخواسته های آدمی نیز بزرگتر و
گسترده تر شده
بلندپروازی های مخترعین کاشفین انسانهائی از دسته ی برآزندگان
ودانشوران ودانشمندان دنیا چنان بوده است که امروزه
شما با دیدن تکنولژی نوین وامکانات ساخته شد بدست آنان
گاه به حیرت فرو رفته ودر باور آدمی نمی گنجد
که آنچه میبیند ویا حتی دراختیار بشر قرار گرفته استواقعیتی از زندگی ست "اما هست و واقعی ست"!.در نتیجه انسان امروزیانسانی ست با شناختی بسیار بالاتر از گذشته با درک واندیشه ای
که شاید دراقوام گذشته ودر گذشتگان تاریخ بندرت
میشد نمونه اینگونه افراد را یافت واگر بودند خود جز کاشفین وافراد ممتاز
میشدند که بی شک خود نیز خدمتی به جامعه ی آنروز خود کرده بودند
گاه با کشف واختراع گاه حتی با قلم ...
که نمونه ی آ نان را طی فرگردهای پیشین ذکر کرده ام
اما کسی که امروزه فرمانروائی کشوری را بعهده میگیرد بر طبق
همان روال امروزی حتی درنام نیز با گذشته تفاوت میکند
وبحد گذشته نیز دستهایش برای اوامر وجنایات وقدرت طلبی ها
وخودخواهی ها باز نیست
اگرچه شاید شکل قضیه فرق کرده باشد ودر درون بسیاری
ازممالک همچنان افراد قدرت طلب در زیر پوشش های بسیار،
قدرت و سلطه وتسلط خویش را حفظ کرده اند
اما اینان نیز سرنوشت بهتری از گذشتگان
نخواهند داشت.
* خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری
او به نابودی اش می انجامد . ارد بزرگ
...
اما امروزه بیش از اینکه
فرمانروائی درنام امروزی:پرزیدنت ورئیس جمهورامری را بطور مستقیم صادر نماید با بازیهای سیاسی همان میکند که در
گذشته صورت میگرفت
وبراحتی نیز
در زمان لازم به کتمان آن خواهد کوشید
چرا که هرگز نه به زبان نه دربرگه ای که منو شما دیده باشیم وسندی
برآن باشد دستور وامری را امضا یا ارسال نمیکند
و هرآنچه که در گفتار
به صلاح دولت او نباشد مانند خانم کارتر با عنوان اینکه:
سیاستی ملی ایجاب نمیکند!که
جواب این وآن سوال را بدهم با اسم سیاست برنفع دولت وملت از
اقرار ویا بازگوئی مطالب واخبار لازمه ی آن خود داری مینماید
* بیچاره مردمی که فرمانروایانشان ، شاگردان رسانه ها باشند . ارد بزرگ
چراکه امروزه دیگر بزرگان ملل تنها
در مقابل مردم خود پاسخگو نیستندبلکه نه تنها مردم بنام دمکراسی
حق سخن وپرسش دارند بلکه چشم جهان به یکایک دوّل دنیا
دوخته شده است تا خطائی بیابدوبر او بتازدواین مطلب تنها
به کشورهای جهان سوم باز نمیگردد وربط پیدا نمیکند بلکه
تمامی ممالک دنیا در اتحادیه های یا کنگره های جهانی
در نام های مختلف چون یُُوُاِن, ناتو و...ادامه دارد.
* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه
خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . ارد بزرگ
سرنوشت صدام و افراد فامیل واشنایان تازه به دوران رسیده اش
که بنا گاه قدرتی یافته و خود را گم کردند وبه یاری همان اودر پست های مهم
درزمان حکومت او و عوامل فساد در دستگاه حکومت وقدرت او بودندو...
ولی " سرانجام " نیز "سرنوشت وسرانجام اوو آنان" را نیز دیدیم
* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ
* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را
بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ
* فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از" دست دهد"
چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . ارد بزرگ
...
و مانیز درنتیجه دیدیم , که گاه خداوند برروی همین زمین برکسی
جهنم را می گشاید
وتقاص خویش را برمرگ وقتل عام دیگران ازخود او
با مرگ او پس میگیرد!
نمونه دیگر اینوع فجایع و پیش تر از آن
"هیتلر وتاریخ نفرت انگیز جنایا ت او وحکومت "و....
که با ز جز به شکست وانقراض حکومتش به جائی نرسید
* چراکه خداوند اگرچه خاموش
است" اما برحق است " ودر زمانی که" صلاح بداند خود جوابگو "
خواهد بود.
* وقتی دیوانسالاران از نزدیکان فرمانروایان شدند دیگر
امیدی به رشد کشور نیست . ارد بزرگ
* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ
امروزه سردمداران ملل مختلف , وظایفی در قبال کشور ودیگر ممالک دارند
و موظفند که کارکرد وعملکرد سالیانه وبرنامه سالیانه ای
اقتصادی وسیاسی،احتماعی وفرهنگی خود را
به اتحادیه ها وکنگره های جهانی مختلف مربوط به آن بخش
خواه فرهنگی /اجتماعی باشد خواه سیاسی و....
ارائه داده وآنچه را که درکشور خود انجام داده اندو
در صورت مجلس برنامه ی خویش حاضر وفراهم ونوشته شده
ومکتوب داشته باشد
تا جوابگوی ملل دیگر نیز باشند
* فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به
گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . ارد بزرگ
چراکه ترقی بشر و دانش انسانی نشان داده است ،
که حتی کندن یک درخت در افریقای جنوبی وجابجائی یک قورباغه
از محل آبزی خویش به محلی نامناسب
میتواند زنجیره غذائی دنیا را برهم بریزد
وبر دیگر ممالک نیز صدماتی از لحاظ طبیعت ایجاد کند!
برای مثال چندی پیش دراخبار نروژ اعلام نمود که
(فقط یک عدد شاه خرچنگ یا سلطان خرچنگ نروژی *)
* " ازنمونه های بزرگ خرچنگ "*
از منطقه آبگرم نروژ به منطقه سردتری نقل مکان کرده است
ودرپی علت آن
نه تنها خرچنگ مذکور را به منطقه ای که می بایست می بود, بازگرداندند ,
بلکه بمدتی طولانی درهمان حوالی بدنبال دیگر خرچنگها بودند
که چنانچه تعداد دیگری نیز هست آنا ن را مجدد
به جای خود انتقال دهند●●●●
از فرمانروا به خرچنگ رسیدن مطلب جالبی از آب درآمد !
ولی هدفی دراین گفتار هست که عرض میکنم !...
زمانی که جابجائی یک خرچنگ
در زنجیره غذائی آدمیان تا به این حد تاثیر داشته باشد که کشوری
مجبور به پرداخت هزینه ای هنگفت شود تا سراسر
منطقه گرم وسرد دریائی واقیانوسی را بررسی کند
مبادا یکی شده باشد دوتا یا بیشتراهمیت موضوع روشن میشود:
یک خرچنگ + زنجیره غذائی = حیات انسان وانهدام نسل انسان=
از گرسنگی در آینده ،از نداشتن یک محیط زیست مناسب
برای ادامه ی حیات و......
حال وقتی خرچنگی تا بدین حد در زندگی انسانها موثر باشد
وحتی مورچه وپشه ای که براحتی ما آنرا میان دستهای خود له میکنیم
(البته بنده اینکاررا ، هم نمیکنم تا بتوانم براحتی بگویم:
من آزارم به یک مورچه هم تابحال نرسیده
وپشه ومگسها رانیز تا جائی که بتوانم ازخانه بیرون میکنم ،
درغیر اینصورت همسرم موظف به اخراج آنان به شکل خود می باشد !
واین عین واقعیت است)!
حال چگونه میشود کشته شدگانی در سیل در زلزله وعوامل طبیعی
و کشت وکشتاری درجنگ یا در میان ملل یا اقوام یا جنگهای داخلی
واز دست رفتن انسان وانسانهائی
در سیستم زنجیره ای دنیا بی اثر باشد؟؟؟
ازاین روست
که امروزه نمیتوان نه بعنوان یک پرزیدنت نه بعنوان یک سرمایه دار
نه بعنوان یک تاجر ودارا وقدرتمندووووووووو
قاتل وستمگر بود ونیازی به پاسخ دادن نباشد چراکه اینک مردم فقیر
آن کشور نیستند که چون گذشته وبه تنهائی ودر بی زبانی
بدون رسیدن صدائی بدادخواهی به محکمه ای قربانی ظلم شده
یا حق وحقوق آنان سلب گردد
امروز" دنیا " سوال میکند!
نه فقط یک کشوربلکه تمامی کشورها تمامی مردم دنیا هستند
که میپرسند وسال میکنند :چرا وبه کدامین حق
وتاریخ نیزباقی خواهد ماند .
مانند جنایات هیتلر که سرپوشیده نماند
یا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بدست امریکا
یا یازدهم سپتامبرفاجعه ی ساختمانهای دوقلوی آمریکا
در نیویورک (بنام= وُُرُوُد ـ تِرید . سِنتِر*)
word trade senter
که همچنان هر ساله درسالروز هر یک از آنان
مردم دنیا سر ساعت مشخصی بمدت یکدقیقه سکوت میکنند
ودرکنار آن فجایع طبیعی مثل سونامی زلزله ی بم ووووو
و یکایک فجایع تاریخ
" چه بدست طبیعت چه بدست آدمی!.
●●●●
زخم ناباور....
دلم گرفته ...آری ...
دلم گرفته به هزار، زخم ناباور...
در این جهان،که کسی... با کسی ،برابر نیست!
هزار وزنه اگر، بر زمان بیآویزم
کسی به چشم محبت ،به دیده برتر نیست!!!
تمامِ بودن ِانسان ،به خواری ونفرت
که آنچه بجا مانده جز ،
"حقارت نیست" !
سروده ی"منم ها" تمام وکامل و تام ،
بجز سرایش "خود بینی " از حماقت نیست!!!
...کنون جماعت دنیا،چه دلخوشی دارد؟!
چودر سروده ی "تو ومن" ،
هیچ....
جز ستایش نیست!
خدای را، ستایش ،نکرده ایم وسپاس...
که از سرای خدائی
"نیازو خواهش" نیست!!!
...منو تمامی دنیا... اگر بهم ریزیم...
کسی به " خلقت وبودن" ،
نظر نخواهد کرد!
دریغ ودرد ...که این روزگار امروزی...
حکایت دردی ست
در سرای کهنه وسرد!
اول خرداد 1387 فرزانه شیدا
امروز روزگاری ست که براستی
همه برای یکی یکی برای همه
هستند واگرچه این از آنچه همه ساله درجنگها اتفاق میافتد نکاسته است
اما لااقل اینگونه نیست که صدام ها ودیگر جنایتکاران
چون فرمانروایان پیشین
توان شانه خالی کردن از اعمال خود را داشته باشند
ودربرابر ملت وکشور خود از سوئی ودربرابر دنیا از سوئی دیگر
می باست جوابگو باشند ودرنهایت ازهمه بالاتر درپیشگاه خداوند
چراکه دیگر"هر یک نفر یک نفر است"که می بایست باشد
واین خواست خدادرخلقت اوبوده.ووجود وحضور اونیز به حکم خداوندگار تعیین گشته استواحدی دراوج قدرت نیز
حق سلب وگرفتن زندگی اورا یا حتی ظلم
باو راندارد .درزمانی که سازمان حمایت از حیوانات ظلم به حیوان را در
سراسر دنیا محکوم میکند
روشن است که
ظلموستم به اشرف مخلوقات به انسان صدبرابر
ارزشی بیشتر داشته باشد
وسرانجام:
تن آدمی عزیز است به جان آدمیت
نه همان لباس زیباست نشان آدمیت!
واز سوئی دیگر:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که از افرینش زیک گوهرند
چون عضوی بدرد اورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
این است که ما دیگر
" نام " (فرمانروا*)
را هم در زمان امروزی پذیرا نیستیم
اما امید که در نامی دیگر فقط کادو پیچی وروبان آن
عوض نشده باشد
وداخل جعبه ای خالی را انتظار بکشیم
که دردنیا اثر هرگام او وآنان
میتواند برمن تو وتمامی مردمان جهان اثری اثر گذار در نسل و
هستی وبودن انسان ها ودرحد مرگ وزندگی همگان داشته باشد
فرگرد فرمانروا را درهمینجا به اتمام میبریم
*" باامید روزگاران بهتری که
انسان"" بنام"" * نامی* انسان ""
سربلند باشد درپیشگاه خداوند
ودرنزد خودودر برابر دیگران !! "*
آمین
___**__*" بنام ِ * نامی" انسان"* !!! __**___
مکن ظلمی بیک انسان،
نه بر مرغ وُنه برحیوان
مکن از روی بدخواهی
,دلی غمگین وسرگردان
جهان همواره "میگردد"!
تو( نیکو ) "گِـرد" دلها باش
مشو ویرانی دلها !
بکن ویرانه را ، عمـران!
مرنجان هردلی ازخود،
مشو دردِ دلِ ریشی
که آن دل در پریشانی ،
دهد قلب ترا سامان
مبر از خاطرت هرگز که "عمرت "درجهان فانی ستسری بالا بباید داشت ،" بنام *نامی انسان"!!!
به بدخواهی چو سر آری ،
بدی ها را بخود بینی
که دنیا ،روزگارت را ،
دهد بر "بی کسی " فرمان !
دراین ره ، گرنمیخواهی ،
دل ِ آزرده ای باشی
مشو بر کس دلیل غم !
مشو جزئی ز بدخواهان
" خدا" بر" حق وانصاف " است تو" مُنصف " درجهانت باشنیارزد زندگی آن حد ، که خود خود را کنی ویران!!
فرزانه شیدا
* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ
فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . ارد بزرگ
* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . ارد بزرگ
* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ
فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . ارد بزرگ
* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . ارد بزرگ
* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . ارد بزرگ
* پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . ارد بزرگ
* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ
پایان این فرگرد
به قلم: فــرزانه شـــیدا
---------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
- بعد دیگر فرگرد انتخابات
دراین بخش به بررسی افکار اُرد بزرگ در باره *فرگرد انتخابات* خواهیم پرداخت در جهان امروز همانگونه که می دانید چه کشور پادشاهی باشد چه جمهوری هر ۴سال یکبار انتخاباتی جهت انتخاب رئیس جمهور یا نخست وزیر( در کشور پادشاهی *) بدین شکل که نخست وزیر وقت، زیر نظر پادشاه حکومت ان کشور را اداره می کند*)،صورت می گیرد که در طی آن تعدادی به نمایندگی در این انتخابات :" کاندیدا " شده و خود را بعنوان نماینده درانتخابات معرفی می کنند و مردم نیز از طریق رسانه ها وبا تبلیغات رسانه ای و حزبی آن" کاندیدا یا نماینده"بااو وشرایط وتحصیلات و عقاید سیاسی /اجتماعی /فرهنگی... او آشنا می شوند
ومسلم است که تنها کسانی میتوانند دراین انتخابات تقاضای نمایندگی نمایند که شرایط لازم برای اداره کشور در زمینه های مختلف سیاسی را دارا باشند و بر طبق قانون اساسی همان کشور و همچنین بر اساس دموکراسی ، این انتخاب صورت می گیرد.
و این مطلب کاملا مشخص است که مردم دردرجه ی اول ، زمانی که در انتخاباتی شرکت می کنند جز نیک بختی وصلاح خود وجامعه ی خود به چیز دیگری اندیشه نمی کند. در کل همانگونه که در" فرگرد فرمانروا " نیز اشاره شد
انتخاب یک فرد بعنوان سردمدار ورئیس جمهور و نخست وزیر نه تنها در سرنوشت دولت وملت آن کشور سهمی به سزا را بازی می کند بلکه دیگر کشورهای جهان نیز گام به گام مراحل کاندیداتوری (نمایندگی ) تا انجام انتخابات ومنتخب شدن یک فرد را دنبال میکنند وتفاوتی نمی کند
که آن کشور از کدامین قاره دنیا یا تا چه حدودی کشور مذکور فقیر یا داراست ویا چگونه درامر کشوری , کشور خود را اداره می نماید.
چرا که برای مثال اگر این کشور درمیان جنگلهای آمازون نیز قرار داشته باشد وهمچنان درآن آدمخواری نیز رواج داشته باشد آنگاه دیگرکشورهای دنیا، بی خبر نمانند که چند دیگ دیزی آدم روزانه بار گذاشته شده است تاسرشماری جهانی در آمارگیری سالیانه ودرتاریخ اشتباه نشود!!! ودرعین حال از چگونگی وضع دیگر کشورها بی خبر نمانند.!
(البته این مثال تنها جنبه مزاح داشته وهدف از آن جلوگیری از خمیازه های شما در طی خواندن این مطالب بود و گرنه درکل مردم آدمخوار از انتخابات چیزی نمی دانند! ما هم از آنها ومزه دیزی های آنان بی خبریم !)
... بهر شکل ، اثر انتخاب یک فرد در یک جامعه بر دیگر جوامع وملل دنیا ،تاثیر گذار خواهد بود وبمانند همان زنجیره غذائی را می ماند که در" فرگرد فرمانروا" بر آن اشاره شد بدین معنی که زنجیره ی " اعمال سیاسی -اجتماعی و همچنین نگاهداری و رسیدگی کشوری / قانونی / دولتی هر رئیس جمهور وقت یا نخست وزیر نیز در کلِ ماهیت جهانی اثری به سزا دارد
انتخابات و منتخب شدن ریاست جمهوری و یا نخست وزیر در هر کشوری سرنوشت ساز کشور ملت و حتی دیگر کشورهای دنیاست .
-انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . ارد بزرگ*
از اینرو نه تنها دست مردم می بایست درانتخاب آزاد باز گذاشته شود بلکه انتخابات می بایست " صددرصد آگاهانه" صورت گرفته شود و مردم با شناسائی کامل " نماینده وکاندیدا " ی خود ، اقدام به انجام اینکار کنند چرا که هر آنچه پس از انتخابات انجام شود وبدست هر رئیس جمهور و نخست وزیری که باشد،" نتیجه ی این و آن انتخاب"" درروال زندگی مردم در کشور ودر دنیا نیز،به مرور زمان مشاهده خواهد شد. و اگر نماینده ای به راستی وطن پرست، و خواهان صلاح جامعه ی خود باشد ، تنها زمانی اقدام به تقاضای نمایندگی میکند که اطمینان کامل داشته باشد که قادر به گرداندن چرخه ی سیاسی یک کشور هست و صلاحیت لازم در این امور را نیز دارد. و لذا خود نیز می بایست اولین کسی باشد که خواهان انتخابات آزاد است چراکه چنانچه یک نماینده خود با آزادی انتخابات "مخالف "باشد خود نیزنماینده این خواهد بود در هیچ زمینه ای نیز آزادی در آن کشور برقرار نخواهد بود . چون در " ساده ترین شکل آزادی " (مخالفت ) خویش را نشان داده است ودرنتیجه صلاحیت لازم جهت کاندیدائی یا حتی انتخاب شدن بعنوان سردمدار یک کشور را ندارد. بسیار دیده ایم که درانتخاب ریاست جمهوری در آمریکا پیش یا پس از آن افرادی چون "کارتر" چگونه پرونده فساد آنان بارها وبارها باز وگشوده شد است وتا زمانی که بر این مقام بوده ا ند آنرا ,هرچه که بود, انکار نموده وپس از اینکه دوره انتخاباتی ۴ ساله ی آنان به پایان رسید اعتراف به خطاهای خود نمودند ! یادربرنامه های تلوزیونیوزرای دیگر .وهمکاران ونزدیکان او به افشاگری واقعیتها دست زده اند. یکی از این نمونه ها رابطه او با زن جوانی بود که شکایت کرده و حتی همسر کارترخانم کارتر نیز در طرفداری از او در رسانا ها اعلام کرد که اعتماد کامل به همسر خود دارد وبعد از گذشت دوره ی ریاست جمهوری او وپس از سالها که خبرنگاران ومنتقدان سیاسی بطور مداوم این پرونده را می گشودند ،سرانجام اعتراف به خطای خود نموده واقرار کرد که چنین چیزی بوده است وشکایت خانم مورد نظر بر اساس حقیقت انجام شده است. در واقع میشود گفت که درخفا ودر پشت صحنه همچنان وهمواره سیاستمداران بزرگ دنیا چون فرمانروایان پیشین همچنان در زمان قدرت خود " اما بانوعی امروزی تر "به همان اعمال گذشته ادامه می دهند. وتاسف دراین است که انسان با " بدست آوردن قدرت " معمولا تغییر شخصیت داده و براحتی اسیر وسوسه های " قدرت " میگردد. و کمتر کسی در طی قرون برجا مانده که در پشت نقاب خیرخواهی های بظاهر ملی خود, براستی حتی اگردر گذشته نیز انسان خوبی بود همچنان قلب انسانی ومعرفت فضیلتی خود را بعنوان یک انسان درستکارحفظ نماید واینگونه "خود باختن "ها متاسفانه تا بدانجا میرسد که طعم قدرت ازهمه چیز دردنیا نیز شیرین تر می نماید !... و گذشتن از این لذت براحتی بر همگان مقدور نیست. ودراین میان آنان که همچنان درستی وپاکدامنی وصداقت ووطن پرستی واحساس ملیو خوب خود به کشور ومملکت و ملت حفط می نماید هرگز دلیلی بر این نمی بیند که مشکلی با افشا شدن وبیرون آمدن حقایق زندگی سیاسی /اجتماعی خود در دوره ی انتخابات یا پس از آن داشته باشد وبا خیال راحت ووجدان آسوده از معرفی خود وسرگذشت واعمالنامنه ی زندگی خود افتخار نیز کرده وخوشحال نیز خواهند شد. کمااینکه در ضرب المثلی از قدیم گفته اند:
" طلا که پاک است چه منتش به خاک است "!
وآنکه بر خود شک ندارد واهمه ا ی نیز نخواهد داشت که درطی جریانات سیاسی دوره انتخاباتی
" آنچه هست وآنکه هست "
برای اطلاع عموم در دسترس همگان قرار گیرد. زیرا که معمولا در طی دوره ی پیش از شروع انتخابات تمامی شجرنامه ی اعمال وزندگینامه فرد را جستجو می کنند تا بهترین اگاهی را برای انتخاب بهترین نماینده در اختیار مردم قرار دهند ، در نتیجه نماینده موظف است تمامی آنچه را که در زندگی او اعم از اعمال واخلاقیات وتحصیلات که براو گذشته یا انجام داده است
بدون کم وکاستی در اختیار یک انتخابات آزاد قرار داده واجازه خواهد داد که مردم اورا دقیقا باتمامی افکار واندیشه ها واعمال سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی و.... او بشناسند تا بهتر بتوانند کاندیدای محبوب خود را انتخاب نمایند
*امروزه ، انتخابات آزاد تنها راهکار ادامه زندگی سیاسی فرمانروایان است . ارد بزرگ
درعین حال درتمامی کشورهای جهان این امری عادیست که حزب های مختلفی بانامهای راستی /چپی /کارگر ودیگر نامها وحزبها ... در انتخاباتی آزاد شرکت کنند که در اروپا این" احزاب" را "پارتی "های سیاسی میخوانند که درمجلس وقت کشوری خود و درهر کشور ,ازهمه ی این گروهک ها نیز تعدادی حضور دارند.
و درصورت انتخاب شدن هر یک ازاینها دیگر حزبها نیز دریک قانون دموکراسی که جز اساس نامه قانون آن کشور است" نمایندگانی"نیز در مجلس آن کشور به طرفداری از حزب خود ومردمان موافق باخود ,در مجلس و در آینده ی سیاسی آن کشور حضور خواهند داشت.
* انتخابات نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد بزرگ
تنها در این میان مثلا زمانی که یک حزب انتخاب میشود ( که خود نامی برا آن می گذارم تا در سخن , آزادی گفتار بهتر وبیشتری داشته باشم*)... :
برای مثال اگر سه حزب داشته باشیم با نامهای
۱/حزب سنجاقک
۲/حزب پروانه
و
۳/حزب گنجشک
حال اگر حزب پروانه در این انتخابات به تعداد رای مردمی انتخاب شد
آنگا ه از حزب سنجاقک و گنجشک
نیز نمایندگانی به نمایندگی از مردم در مجلس ان کشور
انتخاب می شوند
اما حق تقدم وزرای مجلس" پروانه"
بیشتر خواهد بودکه " شاه پروانه ی اصلی"
انتخابات شناخته وانتخاب شده است
تا " برای مثال " حزب پروانه " ده نفر یا اعضای بیشتری را "
در مجلس وقت , معرفی می نماید
دیگر حزبها مثلا هریک ۵ نفر را به نمایندگی از حزب خود
به مجلس معرفی می نمایند.
وحزب پروانه منتخب شده ,
اجازه انتخاب دیگر پروانه های منتخب خود را پس از انتخابات
در طی برگزاری برنامه ای دولتی درمجلس
انتخاب ومعرفی خواهد نمود .
واین قانون تنها برای این است که
حزبها ی منتخب مردمی, همگی نقشی در سیاست ملی آن کشور
را دارا بوده و" نظرات مردمی همگان "
(به نسبت رای کل مردم )
درآن کشور برای انجام امور سیاسی و...
بدرستی اعمال شده و انجام گیرد.
واین حقیّ مردمی براساس دمکراسی داخلی و جهانی ست که به
ملت آن کشور تعلق دارد .
* دیوان سالاران بر این باور نباشند که انتخابات حقی است که
آنها به مردم می دهند ! . ارد بزرگ*
کما اینکه اُرد بزرگ نیز درگفتارهای بسیار میفرمایند:
*انتخابات آزاد ، دشمن هیچ یک از باورهای توده مردم نیست . ارد بزرگ
* انتخابات درست و سازنده ، ناجی کشور و نادیده گرفتن آن
، پگاه رستاخیزی هولناک است . ارد بزرگ*
کشوری که گروه های هدفمند سیاسی انتخابات
ندارد هر روز بیشتر به پستی می گراید . ارد بزرگ
تکرار وبازگوئی
" تعریف قانون انتخابات" در زمان کنونی
امروزه شاید باید ، بیشتر درمدارس ,آموزش داده شود
چرا که در حال حاضر
تمامی مردم در کل ملل دنیا
با قوانین انتخاباتی آشنائی کامل دارند.
در اروپا وامریکا نیزدر طی انتخابات معمولا حزب ها ی دولتی،
تبلیغاتی وسیع راراه اندازی میکنند ومبالغ هنگفتی نیز خرج آن میشود
و دراین میانه خبرنگار ونویسندگان
کشوری نیز تمامی هّم وغم خود را برروی این متمرکز میکنند
که آنچه ضروریست به مردم وملت اطلاع رسانی شود ,
حتی دراین میان عده ای در قالب طنز وکاریکاتور از
نمایندگان انتقاد ویا به دست انداختن کاندیدا ونماینده ای
دیگری می پردازند که او را لایق این انتخابات نمیداند
یا اینکه خود مخالف او وحزب اوهستند.
واین کاملا عادی ومعموللیست وپس ازانتخابات
نیز بسیار پیش آمده ومیآید که " نویسندگان طنز نویس که در
قالب طنز معمولا به بازگوئی دردهای جامعه وحقایق کشوری مشغولند"
ب طور هفتگی وحتی روزانه
کاریکاتورها وطنز هائی برای مثال برای
پرزیدنت امروزی امریکا
" اوباما " کشیده وبه دست نشر روزانه ای
در روزنامه بسپارند واینگونه اعمال
نه تنها از جانب دیگران با برخوردی
نامناسب روبرو نخواهد شد بلکه
حتی بعضی از" پرزیدنت ها "و
"رئیس جمهوری وقت" و حتی " وزرای مملکتی" نیز
چه در بازی انتخاباتی چه بعد از آن هرچه برای خود او
کشیده یا نوشته باشد و
بعنوان هرچه هست را خوب وبد بعنوان
خاطره ی دوران کاری خود جمع آوری کرده وبیادگار
نگاه میدارند.
در امریکا برنامه ای در تلوزیون بصورت هفتگی پخش میشود
بنام (۶۰ دقیقه /سیکستی مینوت*)که این برنامه درکل یک برنامه ی کاملا سیاسی ست
که به اخبار روز جهان میپردازد وبدون هیچگونه ممانعت ملی
دولتی /کشوری یا حتی جهانی
وبدون مخالفتی از سوی جهانیان با هریک از افراد سیاسی
که خود صلاح بداند در هرکجای دنیا
هم که باشد بصورت شفاف وبقولی رک وپوست کنده
حرف زده مصاحبه میکند و شخص مصاحبه شونده هم
موظف است که به تمامی سوالات پاسخ دهد. که برنامه ای بسیار دیدنیست
وچه مچ ها که در این میان سیاستمداران در این برنامه
گشوده نمیشود!
== درد عــالـــم ==:
درد عالم را چه سـودی ناله ها
گـــفتن شــــعری بیــاد لاله ها
زین میان کی بر قلم پرواز بود؟!
آنهمه حرف وسخن در راز بود!
کـــس توان گفــــتنی هرگز نیافت
عمر کودک ره به مرگی میشتافت
ای که باخـــود ناله ها را میکشی
قــلب خود را در غم دل میکُشی
درقفـــس چـــیدند بال مــرغ را
وای بر پرواز او... در این سرا !!!
در جـــهانی که بپای درد ودلچ
یده شد بال وپری، گشتم خجل !
دیــگر آخر درکـدامـــین دفتر ی
باز گردانم دگــــر بال وپری؟ !
با دلم گفــــتم دلا خــاموش باش
تا توانی در سکوتی گوش باش
پندها دادن ، نشــد درمان درد
این جــهان افتاده در اقلیم سرد
کس به کس کی اعتنائی می کند؟
یا "شکایت از جدائی می کند"!!
*(بشنو از نی) چون حکایت میکند
" او" فقط اینجا شکایت می کند!!
قلب ِ انسانی ، دگر غمخوار نیست
جز به سودی با دل ما یار نیست
ازچه باخود می کشی این سینه را
تاکجا غم میخوری دل ! تاکجا؟ !
بس کن این افسانه ها را بعد ازاین
زندگی با چشم این مردم ببین!
چون کسی غمخواری قلبی نکرد
ای دریغا دل کشد همواره درد
قلب من آرام باش وبس خموش
تا توانی خود دراین عالم بکوش
تا توانی خود دراین عالم بکوش
شنبه 4 خرداد 1387*
فرزانه شیدا/ f sheida*
توضیح بیشتری که درمورد این
*(سیکستی مینوت * یا برنامه شصت دقیقه باشما*)
میتوانم بدهم
این است که پروگرام یا برنامه هفتگی یکی از ان برنامه های
جنجالی ست که هربار با شخص مهمی که مورد بحث
جامعه ی روز است
صورت میگیرد ودقیقا در طی ۶۰دقیقه از مطالب گوناگونی نیز
سخن به میان میاید وسه نفر از
بهترین مجریان امریکا که یکی از انان خانم هست
دراین برنامه
طی شصت دقیقه به بررسی بسیاری از مطالب
روز بطوری کوتاه مدت اما کامل و جامع
میپردازند
وحتی درانتهای متن اقای مسنی هست که به مرفعی
کالاهای روز امریکا میپردازد وبا شکلی طنز گونه
نمونه های مشابه را باهم مقایسه
وا زلحاظ قیمت ومرغوبت درصورتی که ناسب واستاندارد نباشد
ابروی شرکت وکارخانه ی
تولید کننده وصادرکننده را نیز میبرد
ودراین برنامه به هیچ وجه شما کمترین ممانعتی
در گویا بودن ویا حتی تعارف کردن ودلسوزی و مراعاتی در
سخنان آنان نخواهید دید
گویا که این افراد درپشت این دوربین فیلمبرداری
ودر روی( ایر= درحال پخش مستقیم در تلوزیون*)
که بصورت پخش زنده برنامه ی (سیکستی مینوت*)
یا ۶۰ همان دقیقه انجام میشود اینان
خدای صحنه ی برنامه ی خود هستند.
درواقع
این یکی از آن برنامه هائی ست که من کمتر
آنرا ازدست میدهم وبا اشتیاق کامل نیز آنرا نگاه میکنم چون صرفنظر
از اگاهی هائی که درمورد کشورهای مختلف درآن میشود
وبرنامه دقیقا به انچه همان ماه وهفته وروز پیش آمده
میپردازد بلکه
طرز سخن وکلام آنان درعین اینکه
بسیار جدیست گاه سرشار از حالت طنز گونه ایست
که دیدن چهرهی مخاطب ومصاحبه شونده در آن
موقعیت بسیار دیدنیست وشنیدن پاشخ های آنان نیز
خود لطف دیگری دارد
معمولا اگر یکی از کشانی که باو از طرف برنامه شصت دقیقه
پیشنهاد مصاحبه داده شود واو قبول نکند
درواقع آبروی اورا در برنامه بعدی خواهند برد وحتی
نشان خواهند داد که چگونه بااوتماس تلفنی گرفته یا
حتی تا دم خانه ی او رفته اند واو راضی به قبول
وشرکت دراین مصاحبه نشده است
بقولی قدرت این برنامه بحدی ست که کسی جرات اینرا بخود نمیدهد کهبا
مصاحبهی انان مخالفت کند واینکه در پشت صحنه ی این برنامه
قدرتی دولتی قرار داردکه از سوی دولت آزاد
حمایت میشود شکی نیست
واین افراد بطور کامل مصونیت جانی از سوی
دولت ودیگران را دارا هستند
وحتی کل اروپا نیز
حمایت ازاین گروه را بعهده دارند ومراقب انان
هستند همین سبب میشود که مدیریت ومجریان این برنامه با
امنیت خاطر واعتماد بنفسی قوی
که پشتوانه آن ملت هاست به کار خویش
با جدیت کامل ادامه دهند .
درکل کشوری ودولتی که قانونی ازاد دارد
اینگونه مسائل را نیز براحتی
در کنار برنامه ی روزانه ی خود داشته
وکمترین اهمیتی نیز به ان نمیدهد.درنتیجه کسی درقبال دولت وقانون
کشور خود احساسی نداردجز اینکه او فردی مسئول وموظف است
که میبایست
ازهمه انچه درکشورش میگذرد خبر داشته باشد
حتی اگر یک
شهروندمعمولی وعامی باشد که حتی تحصیلات بالائی ندارد
ویا حتی دریکی از ساکت ترین
وکم جمعیت ترین محل درکشور خود زندگی کند
درواقع این نوعی احساس ملی ووظیفه ملی محسوب میشود
که همگان در جامعه ای ازاد می بایت
اخبار روز کشوری خود را درهمه ی زمینه هائی
که به زندگی افراد آن جامعه مربوط میشود بطور روزانه
پیگیری کرده وخود را موظف به انجام وظایف
شهروندی میداند
کمااینکه درهمین نروز وقتی سوار مترو اتوبوس قطار شهری میشوید
میبیند همگی روزنامه های مختلف صبح ووروز
را دردست داشته
ودرحال مطالعه هستند ونه تنها کسی به کسی نگاه نمیکند
بلکه هیچکش اصلا جز روزنامه ی خود وقت نگاه کردن به
چیز دیگری را ندارد و
خواندن روزنامه را نیز از زمان دبستان به مردم این
مملکت آموزش میدهند
وحتی در برنامه هفتگی مدارس یا ماهانه مدارس است
که یکی از تکالیف خواندن روزمنامه یمثلا همان روز باشد
وفردا به معلم پاسخگو باشند که سطح آن در مراحل دبستان
تا پایان دیپلم متغیر وبراساس سن دانش اموز دبستانی،
یا نوجوان و در سطح بالاتر دانشجو می باشد
وحتی داشتن این اگاهی از اخبار را نیز جز وظایف فردی خود میدانند
چرا که معتقد است ان کس که بر راس قدرت کشور
او قرار دارد بیش از هرکس دیگری در نتیجه هیچگونه احساس بالا پائین تر بودنی بین خود واو احساس نمیکند وحتی درنروژ با گادشاه برای رنگ کردن قصر او مخالفتهای ازسوی مردم صورت گرفت که همانگونه که ما از جیب خود باید نمای داخل وبیرون خانه ی خود را رنگ کنیم پادشاه مانیز دارد حقوق پادشاهی میگیرد باید ازجیب خود کاخ خود را رنگ بزند وحق استفاده از بیت المال را که حق فقرا ورسیدگی به منافع آنان است وپرداخت مخارج راه و جاده سازی وشهرسازی و آب وبرق....... و خدا داند چه!!! درنتیجه این صدر نشینان دولتتند که روزانه جوابگو ی دائمی به مردم هستند:
با چنین شمشیر دولت ، تو زبون مانی چرا؟
گوهری باشی واز سنگی فرومانی چرا
می کشد هر " کرکسی" احزاب را هرجانبی
چون نه مرداری تو بلک باز جانانی چراسد
دیده ات را چون نظر از دیده ی باقی رسید
دیده ات شرمین شود از دیده ی فانی چرا!؟...
کلیات: شمش تبریزی
------
انتخابات پرشگاه سیاسیون برای رسیدن به دستگاه دیوانی نیست اینجا خواست توده آدمیان برای درمان ناراستی هاست . ارد بزرگ
کوچک کنندگان دایره انتخابات ، با بن و ریشه آن دشمن اند . ارد بزرگ
آدمیانی که انتخابات نیک را بی ارزش می انگارند و آنانی که دانسته در بازی انتخابات نادرست رای می دهند هر دو به یک اندازه به سرزمین خویش پشت کرده اند . ارد بزرگ
فکر می کنم دراین فرگرد نیز درحد مناسب وکافی درلابلای نوشتار خود مطالب ارزشمند ارد بزرگ را گشوده وبه تفسیر ان از دیدگاه خود بحد کافی
پرداخته باشم لذا سخن کوتاه می کنیم و فرگرد انتخابات را نیز درهمین جا به پایان می بریم
پایان این فرگرد
به قلم: فــرزانه شـــیدا
---------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
پایان جلد نخست آرمان نامه ارد بزرگ
به قلم فرزانه شیدا
نروژ - 1388
-----------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
پایان جلد نخست آرمان نامه ارد بزرگ
به قلم فرزانه شیدا
نروژ - 1388
کتاب را در لینک های زیر ببینید
نظرات