*فروتنی* / بخش نخست
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فروتنی*
بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
به قلم فرزانه شیدا
●فرگرد فروتنی ● بخش نخست :
یک روز زبند عالم آزاد نِی ام
یک دم زدن از وجود خود شاد نِی ام
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نِی ام* خیام
●بخش اول : دردنیای بزرگان واندیشمندان وعالمین جهان وایران همواره افراد بزرگی را مشاهده میکنیم که سرشارازعلم ودانش وفضلیت هستند اما چیزی که در یک یک آنان جالب ومشترک است این است که در مقام و جایگاهی که هستند برخلاف آن,اوجی که در آن قرار دارند همواره سرشار از فروتنی وتواضع هستند اگربه علتهاتوجه کنیم,در می بایم که,این بزرگان باآنکه سالها عمر وتجربه درجمع آوری,دانش خودبکار برده انداماهمگی براین,اندیشه اندکه,هنوز بسیارچیزهاست که میبایست بیآموزندودرمقابل دانش ومنطق وفلسفه ی دنیاوجهان و *یونیورس وکائنات هنوز,حتی, اندک چیزی نیآموخته,وهنوزبسیاراست,تمامی,آنچه که, می بایست یادگرفته وبیآموزندودرعین حال میدانندکه,دنیاواسرارآن بحدی زیاداست که عمرآدمی به تمامی آن نمیرسدکه خودرادر نقطه عطف ویادر مرکز دایره ی زندگی یادراوج واقعی دانش هابدانندوهمین دانش وآگاهی ست که باعث میگرد که هرگزدر قبول اینکه درمقام بزرگی هستند راقبول نداشته وحتی در جامعه نیزچون بنامهای بزرگی آنان ر خطاب میکنند گاه علنی گاه,دردل,این القاب را بسیاربزرگترازخود می بینند,چراکه,در بر خلاف ِمردم عامی,دانش آنرادارن که بدانندهنوز,هیچ نمیدانندواگرچه شایددر مقام انسانی خودازدیگرمردم درمقام بالاتر قرارگرفته باشندودانش وعلم آموخته واندوخته های علمیواندیشه های آنان بسیا باشداماهمانند ضرب المثلی که میگوید:هرچه درخت پر بارتر باشد سرافتاده تراست.
این انسانهای بزرگ نیزدرفروتنی وتواضع ازشدت دانش است که, بسیارانسانهائی فروتن ودرحد بسیارزیاد متواضعی میشوندونام بزرگ فیلسوف واندیشمندوپروفسورواستادرادر مقابل دنیائی پرازاسرارشایسته ی خودنمیدانندوحتی شایداینرا نیز درذهن داشته باشندکه,درمیان انسانهائی در طبقه ای هماننداوهستند بسیار کسانی که ازاوآزموده تروبهترهستند.درواقع تواضع وفروتنی نیزخودنوعی"دانش"است چراکه,انسان باعلم به آنچه دردنیاست درمی یابدکه برای زیستن وادامه ی حیات بسیارمیبایست کوشش وتلاش کندوخودراآزموده,ودردنیانیزآزموده ترشودوهرچه,میداندوآموخته است شایدباز کفاف همه ی سوالهای زندگی ایشان را ندهدواگرچه انسانهای بزرگ بهترازمردم عامی,جواب سوالات خودرامیداننداماتفاوت آنان باعامه,دراین است که,اگرچیزی برآنان سوال شده باشدبدنبال,آن نیزرفته,وآنرانیزدرکاوش وتحقیق خو تاگرفتن جواب نهائی,دنبال میکنند.امامردم,معمولی, به دوسه باری پرسیدن,ازاین وآن,واینکه یاجوابی پیدا میکنندیانه,ووقتی هم جواب گرفتهیا یانگرفته انددرهمین حدجستجو وکاوش راکافی دانشته وحتی مطلب وسوال رابه فراموشی میسپارنددرواقع انسانهای,زیادی تازمانی که, دچار مشکل ودرگیری,وگرفتاری,وسختی هائی نشودمعمولاکمتر بدنبال کشف دنیاویادگیری دانش زمین وزمان هستندوهمین حدکه دروزانه ی زندگی,آنچه میدانند کفاف زندگی آنان رابکندنیز برای هریک کافیست.وچون بپرسی چرابدنبال,این سوالی اوآن جواب,نمیروی به راحتی نیزمیگویند:ای بابا نه وقت داریم,نه حوصله!اماحالا که,اینجا نشسته ام,اگر توچیزی دراین باب میدانی برایم بگو!وجالب اینجاست,که شایددرآن موقع که,درموردانچه میدانیم برای ایشان, شروع به صحبتی میکنیم ومواردی رانیز مثال میزنیم , متوجه میشویم آنقدرها هم فرقی برای ایشان نمیکند که دراین مورد چیزی بدانندوفقط برایتان سری تکان میدهند وشاید در فکروخیال اینکه " امروز ناهارچی بخورم بهتره!هستندوحتی نتیجه این گفت وشنود معمولا یکطرفه,همیشه یکسان است آنکه خود بدنبال جواب سوال خود نمیرود معمولا یا تا انتهای پاسخ تو دوام نمی آوردیابه شکلی ونوعی موضوع راعوض میکند چراکه کمترانسانی پید خواهی نمودکه بحث وتبادل نظررا,راهی برای سرگرمی بداندودرمجلس ویامهمانی هاراضی باشدکه,این ساعات به,بحث,درموارد مهم زندگی ویاحتی, ازدانش هاوعلوم,باشد یادر زمینهها ی فلسفی,واز منطق زندگی.وبدینگونه است که,در جوامع دنیاتعدادافرادخاص,ودانشمند واندیشمند,تعدادی,انگشت شماراست ودربرابرکل مردم سرزمین ودنیاوجهان,این افرادخاص نیزمجزا گذاشته میشوندونام نوابغ واندیشمند وفیلسوف و...رابرایشان میگذارند.واین یکی ازدلایلی ست که,همین بزرگان بسیاربیشتراز معرفت های انسانی بهره مند هستند,تامردمی عامی .
____ شهریار_____
عمر بکذشت به کُوچیدن ایامی چند
بسته این قافله صبحی دوسه با شامی چند
صبح وشاهی به حساب است, که چون حافظ نقد
صرف ساقی کنی وخرج گلندامی چند
____ شهریار_____
چراکه,دانش مردم عامی فقط, دانش جمعی ست ,بدینگونه,که, دانش وتجربه ای که مردم عامی میآموزرند,یک دانش اجتماعی, به فراخورنوع کارواجتماعی ست که,د آن زندگی یاکار میکنند ودرهمین حدنیز آموزشهائی می بینند وتجربه هائی کسب میکنندکه,دربسیاری مواردنیززندگی کوچک ومتوسط وحتی تاحدود متوسطی سطح بالای اورا,از لحاظ طبقه ی ذهنی,و فکری,از بزرگان عالم جدامیکند.همیشه ومعمولا هرجاکه,حرف,ازطبقه میزنیم,ومیگوئیم که فلانی,در طبقه یپائین تریابالاتری,از فلان کس قراردارد,افکار عموم بسوی"طبقه ی مادی" کشیده,میشود,درصورتی که طبقه ی فکری وذهنی وسطح اندیشه ی آدمیان درهرسه طبقه نیز میتوانددرحدزیادی یکسان باشد. بدین معنی که تازمانی که کسی بیش ازاطلاعات عمومی جامعه که روزانه آنرادریافت میکندودرسطح معمولی ارتباط بامردم است وبدون خواندن روزنامه ومجلات یاخواندن کتابی ودرکل استفاده از رسانه های ملی خودزندگی رادر محدوده ی ساده خانه ومحل ومحیط کارورفت وآمد شهری میگذراند مجموعه دانش او یک نوع دانش عمومی اجتماعی ست که میتوان آنرا دانش عامی در زندگی روزمره نامید.یعنی,این گروه که,تنهابه رفت وباز گشتی به خانه,ومحل کاروارتباط ساده ی مردمی روزگارمیگذرانندمعمولا باافکار عمومی جامعه سروکاردارنددرنتیجه آنچه روزانه از زندگی یادگرفته ودرفکرواندیشه خودبادیدگاه خودجایگزین میکنندافکاری عامی, در سطح عمومی ست ودراین میان کمتر این مردم باافرادی رفت وآمدونشست وبرخاست میکنندکه,اهل فلسفه ومنطق وگردهم آئی هائی باشندکه,درآن به,بحث وصحبت درمواردسنگین تری زندگی صورت گیردواگراین قشرجامعه که,درچنین حال وهوائی زندگی میکننددر کنارزندگی خانوادگی وعمومی خود به نشست وبرخاست باگروه آزموده ترجامعه باافرای بپردازندکه,اندیشه,وتفکر خودرا بسط داده,وبه گسترش آگاهی فکری خودعلاقمندومشغولندواز بودن درچنین محافلی لذت میبرند.مسلما پایه ای بالاترازدیگر مردم جامعه قراردارندودرکل هرچه شکل یادگیری انسان,وسعت بیشتری داشته باشدشخص درسطح بالاترفکری قرارمیگیرد.امامعمولا درجامعه عامی,زمانی که حرف از طبقه زده میشودافکار بلافاصله بسوی طبقه مادی کشیده میشود درصورتی که ماطبقه ی دومی نیزداریم که درآن طبقات فکری جامعه دسته بندی میشوندوهیچ ربطی نیز بهثروت ودارائی نداردممکن است یک تاجرومردوزنی ثروتمندد محدوده ی کاری خو دانش گسترده ای نیزداشته باشد,امااینگونه آگاهی ها معمولا بیشتربرای,همان کاری مورداستفاده خواهد بودکه بیشتردرزمینه ی تجارت ومربوط به نوع زندگی اوست.اماشکل آگاهی های زندگی هریک بنوعی سازنده ی شخصیت بشرهستند وممکن است فرد تاجر وثرزوتمند آدم گجته وآدم شناس وتاجر قابلی هم باشد ما در زمینه های فلسفی ومنطق ودانش های پایه ای زندگی درکمبود دانش باشد.هدف از گفتن این مطالب این است که,بگوئیم,هرچه دانش فردی گسترده ترباشدوزمینه ی آموزش های فکری واندیشه ی آدمی,وسعت بیشتری داشته باشد خصلت وخوی"آدمی ساختارعمیق تری "گرفته,وشخص دیدگاه های بزرگتر واندیشمندانه تری راداراخواهد بود.در دنیای بزرگان هیچکس کوچک وبی ارزش نیست هیچکس تحقیر نمیشود هیچکس توهین, نمی بیندوحتی, آنکس که,دیوانه شده باشدیادیوانه بدنیا آمده باشدنیز,جایگاه انسانی خودوارزشهای انسانی خودرادارد,چراکه,دیدگاهِ,بزرگان,انقدر گسترده هست که بدانندهرکه باهرچه آفریده شدودررویاروئی بازندگی هرچه,از سرگذراندحتی,واگرعمری مداوم شخصی بودکه,به علل گوناگون شکست خورده ای باشد.بازدرجایگاه انسانی خودنباید تحقیر یا حتی سرزنش شودزیراکه,هرانسانی درزندگی بارها وبارهاطعم شکست,رامیکشدتابه پیروزیهایی حتی,درحد نسبی برسد.بزرگان عالم, اگرانسانهائی,فروتن ومتواضع, هستندبه,همین جهت است که خوددرزندگی, برای,رسیدن به هرجایگاهی بسیاروبارها طعم شکستهای متعددراچشیده اندتا تجربیات زندگی خودرا تکمیل کرده,وراههای دیگری رابه بوته ی آزمایش گذاشته اند, که,همین گوناگونی راههای رفتن ایشان,علم زندگی آنان,رانیزبیشتر کرده,وافزایش داده ودیدگاه وسیعی را در مقابل آنان گسترده,است به شکلی که بسیاری مواقع درک حرفهای ایشان برما مقدورنیست وعقل ساده ی ماقادر به درک عمق مطالبی نیست که شایدحتی بسادگی,نیزعنوان شده باشدمعمولا درمجلس وجمعی که تعدادی ازاینگونه افرادهستند ممکن است شاهدحضور یکی دونفری باشیم,که تمام مدت سعی,در"بزرگ نمائی "خودداشته,برای آنکه,خودراهمسطح آن جمع,احساس کنندحتی به غّلوها وساختن افسانه هائی ازخودنیز, می پردازندیااگر فردی شکست خورده باشندمدام سعی میکنندعنوان کنندکه آن دوران طی دیگرطی شده است تا,اودر غلتک زندگی افتاده وراه وچاه زندگی خودرا پیداکرده است,بی آنکه بدانند,درجمع بزرگان کسی خوارنمیشودوکسی بخاطرزندگی ونوع زندگی اومورد سرزنش قرار نمیگیردوهرگز بخاطر شکست هایی براو به دیده ی تحقیر یا کم بودن ویا بی ارزش بودن, نگریسته,نمیشود,حتی,اگرعامل شکستهای ا خوداوونداشتن دانش زندگی باشد."تواضع وفروتنی, راصل,از بزرگی نهادآدمیست" شمادرمیان,انسانهائی که عمری به تحقیر وسرزنش سرکرده اندی اتحقیر شده اندیا تحقیرکرده اندهرگز انسان بزرگ وفروتنی راپیدا نمیکنیدهرگزدرمیان,انسانها قلب مهربانی,رانخواهید یافت که,انسان کوچکی باشد."بی شک انسان مهربان انسانی فروتن وانسانی متواضع انسانی بااندیشه ای بزرگ,است",چراکه شکل مهربانی وخوش قلبی اوکه همگان رابیک چشم مینگردوبرمهر ومحبت خو میان کسی بادیگری,فرق نمیگذارد,خودگویای این است که بینش او برآدمی بینشی بزرگ وهمراه,بااحترام است وفرقی میان افرادحتی ا لحاظ سنی نیز نمیگذاردچراکه,از کودکی نیز هم, میشود بسیارچیز هاآموخت مانندهمان سادگی واخلاص عملی که درسادگی نهاداودرزمان تولدبااو بوده وهمچنان دردنیای کودکی او بجا مانده است واشتباهات او نیز به چشم گناه کبیره دیده نمیشود که انسان عاقل میداند کودک باید تربیت گردد تا خوب وبد راتشخیص ده وبرای یادگیری نیازمند اشتباه کردن نیزهست وبه تنبیه کودک برنمی خیزند,که تو چرااشتباه کردی وتوباید بهتر بدانی درصورتی که او وقتی بهتر وبیشتر میداند که اشتباه را انجام دادعه باشد وشما دریابید که درکجا باید چیزی را درچه موردی به او آموزش دهید.نمونه ی دیگروبرای مثال,درکشورهای غربی هرگزکسی راکه بعلت نوشیدن نوشابه های غیرمجاز مست گردیده,وخطائی مرتکب شده یا راه میرود وبدوبیراه میگوید,راکتک نمی زنندواگر ببینند که,اوبخاطر مصرف چنین, چیزی عقل وهوش خود را باخته است وممکن,است خطری برای خودودیگران, باشد ت بهتر شدن حال او, اوراتحت نظر خود دربازداشت نگه میدارند,بی آنکه صدمه ای باوبزنند چراکه میدانندعقل اواکنون دردست خود اونیست ودرحالت وشرایطی نیست که,درک کندودرست ماننداین است که,شمادیوانه ای راببینید واورابخاطر دیوانه بودن ودیوانگی کردن,ببا کتک گرفته,وتا میخورد اورابه جرم,دیوانگی کتک بزنیددرصورتی که,وقتی عقلی بهردلیل قادربه کار کردن نیست, انسان,اگرانسان باشد,سعی میکند این انسان راکه هنوز نمیداند تااینحد عقل باختن خودنماینده ی کم عقلی اوست حال چه با نوشابه ای الکی چه با مواد مخدر و... باشد بهرشکل نمونه ی کم عقلی این شخص است انسان متشخص هرگز راضی باین نمیشود که عقل خود را با هرچیزی تااین حد از هوشیاری دور کند که اعمالی انجام دهد که شایسته ی او نیست وشاید وقتی به حال ادمده از آن باخبر شود شرمنده ی خود ودیگران نیز میگردد اما بهرحال جنین آدمی را هم که بهرشکل عقل خود را برای ساعاتی میبازد وچون کودکی نادان ویا دیوانه ای رفتار میکند را نیز حمایت میکند تانگذارداو بخودیادیگری صدمه بزندچراکه,وجودهریک انسان درهر اندازه ی فکرذی ای که هست ,ارزشمنداست که اگر نبودخلق نمیشد, که, گر نبودازسوی خداوند بدنیا نمیآمدواگر نبوددردنیازندگی نمیکردواگر لازم بود وخدا چنین میخواست لازم نبود منو شما اورا تنبیه کنیم واز روی زمین محو کنیم خدواند وظیفه ی خویش میداند وحق مرگ زندگی حقی است از آن خداوند نه منو شما وحق تنبیه نیز باز درخطا ازآن اوست ومرزهای انسانی نیز اجازه این رابه هیچ انسانی نمیدهدکه,انسان دیگری رابخاطراشتباهات ویاخطاها وگناههای, او به تنبیهی غیر انسانی با خدای ناکرده به قتل او مجاز کند. چراکه دراینجاودراین مرحله,تتتتت خوداو گناهی صدبرابر شخص اول مرتکب شده است که برخلاف خواست خدا جانی را آزارداده یا تنی را,از زندگی محروم کرده باشد ودرتمام, دنیا چنین انسانی را محکوم کرده وبه زندان میاندازند که باعث آسیب یا ممرگ دیگران بهردلیلی باشد.واینکه کسی نیز از ندانمکاری ها یا بچگی کردن ها یاگاه جوانی کردن ها,به خطای خودانقدرمست وازخود بیخودگردد,حال باهرچه, که مصرف کرده است,اگرچه خطای اووکم عقلی اوست که با جان خود درددرجه ی اول بازی میکندوسمی, رابه بدن خود میرساندواینرا نیز نمیداند که,ازدیادمصرف,هرچیزی تولید مسمومیت دربدن کرده,وحتی باعث مرگ میشودبخصوص دخانیات غیر قانونی یامشروبات الکی که خداوند نیز هرچه را که به تن وعقل انسان صدمه زده واورا ازحال عادی بیخود کند نیز منع کرده است ودرتمام دین ها نیز برآن تاکید شده است که برای انسان چنین حالاتی مناسب نیست وبر بدن انسان ضرر میرساند وممکن است باعث مرگ جان خود یا دیگری شود.امابازهیچکس رابه جرم اینکه,اکنون درحال خود نیست نه, مردمی در خیابان آزار میدهند, نه پلیس ودولت,وهرچقدراوراه برودوزمین وزمان رابه بدوبیراه بگیردهمه چون براین,امرآگاهندکه, اودرحال خود نیست وعقل او نیست که اکنون سخن میگوید واثرات چیزیست که مصرف کرده است براو خرده نمیگیرند ومیگذارند بحال خود باشد,هرچه بدهم بگویدوبه هررهگذری هم بگوید,بازاهمیت نمیدهندوناراحت نمیشوندوحتی,اگر او سعی کند باکسی عمداهم درگیر شود,کسی بااودرگیر نمیشودوهمگان سعی میکنندفقط کار بکاراوکاری, نداشته باشندواگراودراین میان بناگاه, از شدت مصرف هرچه هست,از هوش برود هرکه,در نزدیکی او باشدبلافاصله, بااورژانس تماس گرفته,وموظف است تارسیدن آمبولانس بالای سراو بماندوهرچه راازدست,او برمیآید نیزبرای نجات اوانجام دهددرغیراینصورت خوداونیز مجرم محسوب میشد که دیده باشد واهمیت ندهد وبگذرد وبرود.همه ی اینهاازدانش,انسانی آدمیان,است که میدانندحتی باعاقل نیزدرگیرشدن وکتک کاری کردن, کارعقلانی وشایسته شخصیت یک,انسان نیست که تاته ماشین این یکی به آن یکی میخورد پیاده میشوندوتا میتوانند همدیگر را بباد کتک میگیرند.اینگونه رفتارها هیچ دلیلی نداردجز کمبود فرهنگی دریک جامعه,تا بدین وسیله بتواند,به انسان بیآموزد که تودرجایگاه خودباارزش ومحترمی وهمشهری وهم محل تو نیز باارزش ومحترم,وهرگونه که خود رفتارکنی دردرجه ی اول نماینده بزرگی روح وشخصیت توستوهرچه ببینی عامل رفتاریست که خوداز خودبرزو داده ای کسی بی دلیل بیاتو نمیجنگد مگر دلیلی برای آن به دست کسی داده باشی ورنجش وخشمی, ایجادکرده باشید .درنتیجه,انسان فروتن انسانی بزرگ است وبا شخصیت
کتاب «وجود خدا» اثری ازجان هیگ با برگردان عبدالرحیم گواهی کتاب دیگری است که "نشرعلم" منتشر کرده است. جان هیک فیلسوف ومتکلم مشهور قرن بیستم انگلستان، است که آثارمتعددی درباره ادیان نوشته و این کتاب را هم برای دو گروه نوشته است: یکی برای استفاده درکنار دوره های دانشگاهی در موضوع فلسفه دینی و دیگری خطاب به گروه,روزافزون خوانندگان اهل تعقل و غیردانشجویی,که جداازهرگونه مقصودآموزش رسمی،به واسطه اهمیت ذاتی موضوع به سراغاین کتاب می روند. جهان, نسان شدوانسان جهانی»اثر شیخ آبر،محی الدین ابن عربی باترجمه قاسم انصاری است که نشرعلم منتشر کرده است. عنوان, اصلی کتاب مذکور «التدبیرات الالهیه فی اصلاح مکله الانسانیه» است که بعدازکتاب های فصوص الحکم وفتوحات مکیه ازمهم ترین و معتبرترین کتاب های ابن عربی است ودراین مور می گوید:این کتاب اندک حجم و لطیف مایه و بسیار فایده,وافزون علم راازدانش لدنی و القاب عدنانی که,در امام مبین نام,برده شده است و شک و تردید و حدس و تخمین د آن نیست، بیرون آوردم.
نگاهی میگنیم به مطلبی,از:«جان هیک»فروتنی در پیشگاه حقیقت دینی؛مروری براندیشه های جان هیک .جان هیک، بیتردیداز تاثیرگذارترینوبرجستهترین فیلسوفان دین,درجهان معاصر به شمار میآید.هیک باتاثیرپذیری ازاندیشههای فلسفی کانت تلاش دا تاازطریق ایده کثرتگرایی دینی، مبنایی برای گفتوگو وهمزیستی ادیان پیریزی کند. «جان هیک»در 1922 در"یورکشایرانگلستان" زاده شد,ونخستین آموزشهای دینی رادر حلقه کشیشان پرسبیتری فراگرفت.اگرچهآن گونهکهخودوی نقل میکند,درآغاززندگیاش به,ره یافتی مطلقگراازمسیحیت گرایش داشت،اقامت,در"ادینبورگ" وایجاد فرصت پژوهش و مطالعه درفلسفه دین ودیداربا پیروان ادیان دیگردرآن سامان وبعدها د "آکسفورد"ذهنیت ویراتغییرداد.دراینهنگام جنگ دوم جهانیدرگرفتهبودو"هیک" که,بهواسطه جنگ،درس وبحثرارهاکردهبود،به جرگهمعترضان,اینفاجعه پیوست.اودرسال 1953 میلادیرسمابه کسوت کشیشان پرسبیتری درآمد.سپس ، بهسمت استادی درامریکامنصوب شد نخست درانشگاه"کورنل"و سپس درمدرسه "پرینستون".درهمین مدرسه,بودکهاندیشههای کثرتگرایانه,دینی والهیات آزادمنشانه,وی,موجی از مناقشهها وبحثهارابرانگیخت. «هیک» مدت پانزده سال,کرسی فلسفه دین دردانشگاه "بیرمنگام"انگلیس را در دست داشت.اودراین زمان چه بهلحاظ دانشگاهی وچهازنظرارتباطات محلی واجتماعی تاثی بسزایی بر پیرامون خودگذاشت.ویتاکنون سخنرانیهای زیادی درسطح جهانانجامدادهو کتابها و مقالات بیشماریدرباب فلسفه ی دین،کثرتگرایی دینی،معنای حیات، گفتوگوی,دیان،اخلاق جهانی،رهایی ورستگاری و...نگاشته,است.«جانهیک »بهنثری,روان،روشنودرعین حالاستوارمینویسد.اوهماینک عضو"مؤسسه پژوهشهای پیشرفته درهنروعلوم اجتماعی" دردانشگاه بیرمنگام است.
"فلسفه ادیان و کثرتگرایی دینی ":
جان هیک، شاخص ترین نظریهپرداز کثرتگرایی دینی وبسترساز گفتوگوی میان,ادیان درغرب بوده است. مشاهده وبررسی سیر زندگانی اونشان,ازتحول ژرف اعتقادی ودرونی وی همگام باگسترش نظریههاو ندیشههایش میدهدبدین معناکه,او نخستین گام,اساسی را,در نقدتفسیرهای انحصارگرایانه دینی,ازاعتقادات مسیحی برداشت."هیک" که,درآغاز زندگی-به تعبیرخودش-یک مسیحی ازنوعِ,انجیلی وبنیادگرابودو به تبع آن،حقانیت راتنهاازآن مسیحیت میدانست، بعدها چنان دستخوش تغییر شد که از آن به نوگروی دینی به مسیحیت نام میبرند.
ورودبهعرصه مطالعات فلسفی در1967 در بیرمنگام وآشنایی و برخوردوی باجماعتهای هندو،سیک و مسلمانوتامل درباورهاومراسم عبادیآنها،اوراروزبهروز بهاین نکتهآگاهکر کهادیان دیگر نیز بهرههایی از حقیقت بردهاندواین اندیشه کهآنهابرخطاهستندوراهی ناصواب میپیمایند،نادرست است.ازاینرهگذرنخستین پرسش فلسفی,درذهن "هیک" نقش بست:چگونه میتوان حقانیت برابرهمه ادیانراپذیرفت؟هیک در کتاب خداوند نامهای بیشماریدارد،میگوید:"حضور گاهبه گاهد مسجد، کنیسه، معبد و...آشکار میسازدکهاساساآنچیزیدرآنهارخ میدهدکهدر کلیسای مسیحی رخ میدهد بدین معناکه موجودات انسانیروحوذهنشان رابهواقعیت برترالهی میگشایند،(همان چیزی)کهبهعنوانیکامرشخصیوخیر شناخته شدهولازمهراستکاریوعشق میانآدمیان است."این بیانات بروشنی نشان میدهدکهاو بتدریج بهایدهکثرتگرایی دینی نزدیک میشود تااینکهدرسال 1973 با نگارش کتاب خداوندوجهانادیاناین چرخش کامل میشود.این کتاب دیدگاههای کثرتگرایانه"جان هیک "راپایهریزی کرد.بهنظروی بایدبهادیان جهان چونان "پاسخهای متعددانسان بهواقعیت الهی نگریست."اماکاملترین پیشرفتایندیدگاهرامیتواندر"کتاب تفسیریازدین" مشاهده کرد. هیک دراین کتابابتداباارائهنظریهایجامع،پدیدهدین راتوضیح میدهد.ازنظرهیک "دین یعنی فهم جهانهمراهباشیوه مناسب زندگی مطابقآن،که مستلزم اشارهای فراترازجهان طبیعی به خدا، خدایان،وجود مطلق یانظمویافرایندی متعالیاست".چنانکه مشاهده میشوددراین تعریفادیانیمانند"بودایی:کهدرظاهربهوجودیمتعالینظر ندارد.وی"هندوییسم"کهآیینیغیروحدانیاست،لحاظشدهاند.به نظرهیک بایدادیانرادرمتن فرهنگ وتاریخی که ظهورو گسترش یافتهاند،بررسی کرد.ازاین روآنحقیقت برت بهطور تاریخیوفرهنگی مشروط شدهاست."هیک"دراین بارهدو نکتهاساسی رااستخراج میکند:1
/از حدود سال 800 پیش ازمیلاد مسیح که"عصر خلاقیت دینی"نامدارد،با شخصیتهای بزرگی چونزردشت، لائوتسه، کنفوسیوس،بودا، پیامبرانیهودودرنهایت مسیح (ع)و محمد (ص)روبهرو میشویم.این سیر نشاناز گسترش وپراکندگی پروژه حقیقتیابی دارد.
2. نکته دوم کهاز مورداولاستنتاج میشود،ایناست کهادیاندورههای تاریخی متفاوت،مفاهیم گوناگونی رادررابطه باامر مطلقوحقیقی پدید آوردهاند.ازاین روادیاندرجوامعوفرهنگهایمختلفوبر حسب نیازهای متنوع رشدکردهاند.«هیک »درمقالهای باعنوان"در باب درجهبندی ادیان"میگوید:"نمیتواناعتقاد داشت کههمهادیاندریک سطح برابرازارزش واعتبار هستنداماهیچ کس همقادربهدرجهبندی آنهانیست."امااین نکته کهادیان متفاوتی بااعتقاداتودکترینهای گوناگونی وجوددارند،از نظرالهیاتی چگونه قابل فهم است؟این مسئله موقعی حادمیشودکهبدانیمادیان بیانکننده مسائل متضادو گاه متناقضی هستند.هیک برای حلاین معضل بهدو نکته مهماشاره میکند: اولآنکه خداوندیاامر مطلق،نامتناهی وفراسوی فهم ماست.به نظرویاگربتوانیمخداوندراکاملا توصیفکنیمووجوددرونیوحدودبیرونی ویراوضیح دهیم،آن دیگرخداوندنیست.خداوندی کهبتوانیم باذهنمانبهوجودویرسوخ کنیموباکشتی اندیشههایمان بهکرانههایآن برانیم،صرفا تصویری جزئیومحدود است.دوم آنکه،وقتی به نیایشهاورازونیازسنتهای دینی متفاوت نظر میافکنیم، متوجه نوعیهمپوشانی وهمآمیزی بینآنهامیشویم.این مسئله نکتهای اساسیدرتفکر"جانهیک "است.از دیدگاه هیک روایات متعد از واقعیتالهیدرست هستند،بهرغماینکههمهآنهادر تمثیلهاوقیاسهای ناقابیان شدهاندوهیچ کدامحقیقت کامل نیستند.بنابراین مفاهیم متفاوت خداوند بهعنوانیهوه، الله، کریشنا،یاراماآتما، تثلیث مقدسونیز مفاهیم گوناگون ناشیاز ساختارپنهانواقعیت همچون صدورازلی برهمن، یافرایند کیهانی گستردهمنجر بهنیرواناکه بیانگر تصاویر قدسی هستندوهیچ کدامذاتا کامل بهنحو جامعی مطابق باسرشت نامتناهی آن واقعیت غایی نیستند. البته «هیک» تاکید میکندکههر مفهومی از خداوند یا وجود متعالی معتبر نیست بلکه تنهاآن مفهومی کهاز تجربهوحیانی واز طریق یک سنت بزرگ عبادی آزموده شود و ایمان انسان رادرطول سدههای متوالی تداوم واستمرار بخشد، بهطور محتمل مواجهه اصیل باواقعیت الوهی را بازمینمایاند. ازاین رونگاه"هیک "بهچگونگی ظهوروگسترش امرالوهی یاقدسی تنه منحصر بهادیان توحیدی نیست.اومانند اکهارت میان خداوندوامر الوهی قائل به تفکیک میگردد.برایناساس در کتاب خداوندنامهای بیشماریدارد معتقد است که"امرالوهی یاالوهیت تنها" یکی است,امادر زمینههای فرهنگی متعدد،نمودهای گوناگونیداشتهاست.در همین رابطه"هیک"در بابادیان غیرتوحیدی مینویسد:"بهبیان خیلی محتاطانه،تصور میکنمکه معنایالوهیت به عنوانامری غیرشخصی میتواندبازتاب جنبهایازهمانواقعیت نامتناهی باشدکه بهعنوان امر شخصی در تجربههایدینی توحیدی با آن مواجهیم."هیک"حتی درتوجیه اعتقادات هندوهانسبت به "نیگونابرهمن" و"ساگونا برهمن" تلاش میورزدتاازچشماندازی کثرتگرایانه به آنها بنگردوحتی به نحوی عمومیت بخشدوآنهارابه عنواندونحوه متفاوت رویارویی آدمی با"امرالوهی"بشناساند.بدین معنا کهاولی را نمایانگرخدای شخصیودومی رانمایانگر خدایغیرشخصی میداند."هیک" بر این هردو جنبه تاکید میکند. به طور خلاصه،"هیک "فلسفه دین خودرابرمبنایاصل حقیقت محوری کههمانامر قدسی یاالوهی باشد،استوار میسازدبهنظروی فلسفه وجودی همه ادیان فرارفتن از خودمحوری به سوی حقیقت محوریاست.ازاین رو هر دینی که معتقدان خودرا بدین حقیقت رهنمون سازد،ازحقانیت برخوردار است. به قول"هیک" همهادیاندر طول تاریخ ثابت کردهاند که قلمروهایی هستند کهدرآنهاانسانها قادرنددر مسیر تبدیل خودمحوری به خدامحوری پیشرفت کنند.پس نهتنها باید حقانیت ادیان دیگر را پذیرفت وراهنجات رامنحصر به خودندانست، بلکه بای اذعان کردکه چه بس دیگرانازمابهحقیقت نزدیکترند.امااگرادیان بیانگرآن حقیقت غایی هستند،چگونه میتوانادعاهای حقانیت متناقض درآنهارافهمید؟اگرهریکازادیان حقیقتواحدیرابیان میکنند، پس چراد ظاهرباهم متفاوت،متضادو بعضا متناقضند؟بهبیاندیگر فرضیهکثرتگرایانه"جانهیک "بایدتوضیح دهدکهچگونه سنتهای دینی گوناگون میتوانندادعاهای حقانیت متضادیداشته باشند،امادرهمان حالتجلی اصیلآنواقعیت متعالیهمباشند؟این مسئله مارابه نقطه چالشبرانگیزدیدگاههایهیک سوق میدهد بهتراستابتدابهفهم مبانی فلسفی کثرتگراییازدیدگاه "هیک" نظریبیندازیم.
ادامه در
نظرات