۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

نكته ها

 - آنها  که به عهد خود وفا می کنند برگزیده ترین مردم هستند. (حضرت علی«ع»)
- دانش  پزشکی در عرض چند سال گذشته چنان پیشرفت حیرت انگیزی کرده، که امروز برای یک پزشک غیرممکن است در بیمار خود عضو سالم پیدا کند. (اریل وینسون)
- مایوس  مباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری، قفل را بگشاید. (تروتی ویک)
- من  جز یک چیز نمی دانم و آن اینست که هیچ چیز نمی دانم. (سقراط)
- آدمی  با کینه، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند. (ارد بزرگ)



ماخذ : http://omomi.mihanblog.com/post/32110

مهدی اخوان ثالث(م.امید)


چون پرده حرير بلندي
خوابيده مخمل شب تاريك مقل شب
آيينه سياهش چون آينه عميق
سقف رفيع گنبد بشكوهش
لبريز از خموشي و ز خويش لب به لب
امشب به ياد مخمل زلف نجيب تو
شب را چو گربه اي كه بخوابد به دامنم من ناز ميكنم
چون مشتري درخشان چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا ميزنم تو را
نام تو را به هر كه رسد مي دهم نشان
آنجا نگاه كن
نام تو را به شادي آواز ميكنم
امشب به سوي قدس اهورايي پرواز ميكنم



مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث،از برجسته ترین شاعران معاصر ایران، متخلص به م امید، در سال 1307 در توسنو ( مشهد) به دنیا آمد و چهارم شهریور سال 1369 در تهران درگذشت.
وی در سال 1326از هنرستان صنعتی دیپلم آهنگری گرفت و در سال 1327 به تهران آمد و معلمشد. در دهه سی شمسی وارد مبارزات سیاسی شد و به زندان افتاد.
مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال 1330 منتشر کرد.

من نه سبک شناس هستم نه ناقد .... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...

مهدی اخوان ثالث

اگرچه اخوان دردهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار سومین دفترشعرش، زمستان، در سال 1336، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.
مهارت اخوان درشعر حماسی است. او درونمایه های حماسی را در شعرش به کار می گیرد و جنبه هایی از این درونمایه ها را به استعاره و نماد مزین می کند.
به گفته برخی ازمنتقدان، تصویری که از م . امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که اواز نظر شعری به نوعی نبوت و پیام آوری روی آورده و از نظر عقیدتی آمیزه ایاز تاریخ ایران باستان و آراء عدالت خواهانه پدید آورده است و در این راهگاه ایران دوستی او جنبه نژاد پرستانه پیدا کرده است.
اما اخوان این موضوع را قبول نداشت و در این باره گفته است: "من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می شناسد، عقده عدالت دارد،قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیزداشته ام."

اخوان از نگاه دیگران
جمال میرصادقی،داستان نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته است: من اخوان را از آخرشاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شدکه نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی ودرونی من بود.

هنر اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آوردکه خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل های بعد گذاشت
نادر نادرپور

نادر نادر پور،شاعر معاصر ایران که در سال های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعراو آشنا شد معتقد است که هنر م . امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی وسوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در همنسلان او و نسل های بعد گذاشت.
نادرپور گفته است: "شعر او یکی ازسرچشمه های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهماست. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه ای ایجادکرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامینخاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن بر می گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشاراز سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیلدر او هم تاثیری از گذشته می توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگرانیعنی در نسل بعدی می توان مشاهده کرد."
اما خود اخوان زمانی گفت نه درصدد خلق سبک تازه ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اشپیروی کرده : "من نه سبک شناس هستم نه ناقد ... من هم از کار نیما الهامگرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته ام که می کوشم اعصابو رگ و ریشه های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچهمربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهمیا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...."

ارد بزرگ متفکر واندیشمند برجسته کشورمان می گوید: مهدی اخوان ثالث سراینده میهن پرستی بودکه در دل ایرانیان آشیانه داشت روانش شاد .
هوشنگ گلشیری،نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می داند از تبار خیام بازبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می گوید تعلق خاطراخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع وتکرار می توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعاتالنظیر و جناس و غیره.
اسماعیل خویی :اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته است وآشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبانرا به راستی از آن خود کرده است.
تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم درالتزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می توان دید و هم درتبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره
هوشنگ گلشیری





غلامحسین یوسفیدر کتاب چشمه روشن می گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصرخود را از خلال اسطوره ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده است.
شعر زمستان در دیماه 1334 سروده شده است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی وتاریکی فضای پس از 28 مرداد 1332 است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی رااحساس می کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز درجان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز می کند:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است.

علاوه بر زمستانو ارغنون، از آخر شاهنامه، از این اوستا و در حیاط کوچک پاییز در زندان میتوان به عنوان دیگر آثار مهدی اخوان ثالث یاد کرد.
م . امید پس ازانقلاب مجموعه تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم را منتشر کرد. آرامگاه م .امید در توس، در کنار آرامگاه فردوسی است، شاعری که به او ارادت خاصی میورزید


سال هایی چند پساز کودتای 28 مرداد سال 1332 هجری ی شمسی ، مهدی اخوان ثالث ، شاعر روزهایخسته گی و درد ، خود را مزدشتی خواند . او اعلام کرد زردشت و مزدک را دردل و دنیای خویش آشتی داده و بر حاصل این آشتی پیام های بودا و مانی رانیز افزوده است
پناه به مزدشت واکنش مردی تنها به زمانهای پر جور وزخم بود؛ واکنش مردی که مزدکهای زمانهاش را عارف میخواست؛ مانیهایزمانهاش را عادل. پیامبرانی که پیشازآنکه شمشیر در راه عشق کشند،آنچه در سر دارند بنهند، آنچه در کف دارند بدهند و آنچه بر آنها آیدنجهند. مهدی اخوانثالث نیکپنداریی زردشت، عدالت­جوییی مزدک وبینیازیی مانی را یکجا می خواست. بازگشت او به سوی شرفِ طبیعی و خانهیپدری نشان نیاز به جهانی دیگر بود؛ نیاز به سروریی نیکانی رسته از بندِهرچه هست. افلاطون گفته بود مدینهی فاضله آن جا است که مردان خوب حکممیرانند و مهدی اخوان ثالث همهی خوب­ها را گردآورده بود تا مدینهیفاضلهای در دل برپا کند که جهان را امید رستگاری نبود.
واکنش مهدیاخوان ثالث به جهان، واکنش انسانی بود که از بدعهدیی رؤیافروشان زخمهابه دل و شانه داشت؛ از بدعهدیی رؤیافروشانی که رؤیاهای بزرگ را به برگِامانی فروخته بودند و از صدایشان هیچ نمانده بود، مگر آه حسرتی که از گلویدرراهماندهگان برمیخواست. مهدی اخوانثالث طراوت مدینهی فاضلهیدلاش را پادزهر اندوه بدعهدیها میخواست. تاریخ اما در بدهیبتترینلحظههایش، چنان در شعر او نشسته بود، که از حاکمان مدینهی فاضلهیدلاش نیز کاری برنیامد.

2
بخش عمدهی شعرفارسی در سالهای 1320تا 1357هجریی شمسی را میتوان واقعیتِ مستحیل درترفندهای شاعرانه خواند؛ تصویرکنندهی مراحل گوناگون یک نبرد در مقابلقدرت حاکم. در این دوران همهی تشبیهها، استعارهها، نمادها، تغییراتدستوری، همهی هنجارشکنیها و قاعدهافزاییها (2) در خدمت شعر بیانبهکار گرفته شد؛ بیان چهگونهگی، چرایی و چهبایدیی جهانی که حضورقدرتمندان را خوش نمیداشت. شعر بیان در تقابل با قدرت و بر مبنای باوربه ارزشی همهگانی سروده میشد. در این نوع شعر، حسرت، ستایش و یا مرثیهتنها موقعیت اردوی خیر در مقابل قدرت را استعاری میکرد؛ موقعیت آرزو درمقابل نظم سیاسی را.
فضای حاکم بر شعرفارسی در فاصلهی سالهای 1320 تا 1357 را در قامتِ چهار واژه یا عبارت میتوان بازخواند: بشارت، یأس، سرگردانی و ستایش قهرمانان. سقوط رضاخان واطمینان به توان انسان برای برپاییی جهانی دیگر در فاصلهی سالها 1320تا1332 شعر بشارت را ساخته است؛ کودتای 28مرداد ماه سال 1332 و باور به مرگهمیشه ی حماسه سازان در فاصله ی سال های 1332 تا 1341 شعر یأس را آفریدهاست ؛ ظهور دوباره ی مبارزان در صحنه و باور به کورسویی دیگر ، در فاصله یسال های 1341 تا 1349 شعر سرگردانی را ساخته است ؛ نبرد سیاهکل و شگفتی ازتوان ایثار انسان در فاصله ی سال های 1349 تا 1357 شعر حماسی را آفریدهاست . دمی به صدای مهدی اخوان ثالث در همه ی این سال ها گوش فرا دهیم ؛ بهصدای یأس و خسته گی .
3
سال های 1320 تا1332 ، سالهای گریز رضاخان، پایان جنگ جهانیی دوم، ورود و خروجبیگانهگان، فرارروییی احزاب سیاسی و نبرد مستمر برای کسب قدرت بود. امابیش از همهی اینها، سالهای تولد رؤیاهای مردمی بود که پس از خوابیشانزده ساله چشم میمالیدند و در جستوجوی غبار سمضربههای مرکب سواررهایی به هر سو نظر میکردند. بقایای گروه پنجاهوسه نفر خاک زندان را ازشانه های خود تکانده و حزب توده را بنیان گذاشته بودند. محمد مصدق خشممردم از جور تاریخیی بیگانهگان را نمادین میکرد. افسران خراسان شتاببرای پیروزی را تجسم میبخشیدند. جنبشهای کارگری رؤیای جهانی خالی ازطبقات را در سر میپروردند. و هیچکس جز به رؤیاها نمیاندیشید.
در آن سال­هاباور به تولد روزی دیگر، ایمان به توان خویش و حس بهبازیگرفته شدن درصحنهی سیاسی، همهی ذهنیت مردمی را میساخت که به تغییر تقدیر خویش چشمامید داشتند. آن سالها، روزگار شوق و خیال معصومانه بود و جهان شعر فارسیهرگز نتوانست از خضوع در مقابل وسعت این شوق و خیال شانه خالی کند.
در آن سال­هاهوشنگ ابتهاج با نگاه به همسایهی شمالی که تبلور همهی نیکبختیهایسترگ شمرده می شد، چنین سرود: "در نهفت پردة شب دختر خورشیدنرم میبافددامن رقاصة صبح طلایی را". سیاوش کسرایی جان شاعر فردا را تصویر کرد؛شاعری که اندوه را خاطرهای دور میانگارد. یقین او به تولد سرایندهای کهبر شعرهایش عطر گل نارنج مینشیند، بی خدشه بود: "پس از من شاعری آیدکهمی خندند اشعارشکه می بویند آواهای خودرویش چون عطر سایه دار و دیرمانیک گل نارنج".
مهدی اخوانثالث نیز محوِ روزگارش بود. او در سال 1328امید پیروزیی رنجبران را پای کوبید: "عاقبت حال جهان طور دگر خواهدشدزبر و زیر یقین زیر و زبر خواهد شد... گوید امید سر از بادة پیروزیگرمرنجبر مظهر آمال بشر خواهد شد". در آن سالها، مهدی اخوانثالث طراحطرحی دیگر بود؛ مایل به برافکندن بنیان جهان: "برخیزم و طرح دیگر اندازمبنیاد سپهر را براندازم...هر جا که روم، سرود آزادیچون قافیه مکرراندازم". جان پراندوه و دیرباور او اما بسیار پیش از دیگران به استقبالروزهای بد رفت. در پشت همهی فریادها و شعارها مردمی ایستاده بودند کهرخوتشان دیرپا بود و آرزوهایشان به لقمه نانی خریدنی: "ملت گاهی بخواب،گاهی بیدارو آبروی خود نهاده در گرو نان...گاه گرفتار جلوه های دروغینگاهبکف، پتک و داس، سرکش و غصبان". تردید در دل مهدی اخوان ثالث جوانه زدهبود؛ تردید به معبر آرزوها:"دیگر بگو کدام خدا را کنم سجود؟یا شیوة کدامپیمبر برم بکار". مهر زردشت و مزدک و مانی و بودا باید همان روزها به دلاو نشسته باشد.

4
سرانجام آنروزفرا رسید. 28 مرداد ماه سال 1332 تنها روز سقوط حکومت محمدمصدق و پیروزیییاران شعبان جعفری نبود. تنها روز به بارنشستن"خیانتها" یا خطاهای حزبتوده، تنها حاصل محافظهکاری یا ناتوانیی"حکومت ملی" در شناخت تضادهایجهانی، تنها روز بازگشت محمدرضاشاه به تخت سلطنت، تنها روز سخنرانییفلسفی در فواید وجود شاهان نبود. 28 مرداد ماه روز پایان یک باور بود. روزتجسم بدعهدیی مردم، روز در نور آمدن تزلزل رهبران، روز از سکه افتادناطمینان به خویش و به دیگری بود. آخرین فریادهای کسانی که فاصلهی هستی ونیستیشان آبی بود که خونها را از سنگ فرشها می شست، دیگر آبستن هیچرؤیایی نبود. گویی آنها تنها به خاک می افتادند تا کسب مخفیانهیقاریهای مسلول را رونق ببخشند.
هیچ کس نمی دانددر آن روز نخست چه کسی تنهایی و ترس را احساس کرد؛ نخست چه کسی یاردیروزی را به انگشت به گزمهها نشان داد یا زیر مشت گرفت؛ اما چهرهیرنجور مصدق در آستانهی دادگاه، دستی که کاشانی به مهربانی به پشت زاهدیزد، هجوم شرکتهای نفتیی انگلیسی- آمریکایی به ایران، کشف محل اختفایفاطمی، لورفتن سازمان افسریی حزب توده، درج تنفرنامههای رنگارنگ درروزنامهها و حتا تصویر چهرههای پرخشم آنان که تا دم مرگ بر اعتقاد خودپایفشردند، تجلیی خود را در ناباوری و حیرت همهگانی یافت؛ ناباوری وحیرت مردمی که ناگهان خود را هیچ یافتند و تکیهگاههای خود را فروریخته.28 مردادماه سال 1332 روز آغاز یک سقوط بود؛ روز ترس و آه؛ روز کوچک شدنِآدمی.
اوج شعر مهدیاخوان ثالث در چنین روزگاری نطفه بست؛ شعر او تبلور فریاد کسانی بود که باکوچکی پیوند نمیتوانستند و بزرگیی دوبارهی کوچکشدهگان را نیز باورنداشتند؛ تبلور فریاد کسانی که عقربههای آرزوهایشان با چنین جهانیهمخوانی نشان نمیداد. شعر مهدی اخوان ثالث اندوه همهی جانها وهرزهگیی خاک جهان را پشتوانه داشت. او به هیچ چراغی دل نبست؛ نه چراغی ونه سواری. پهنهی برآمده از خیال او دورتر از آن بود که دست یافتنیبنماید. مهدی اخوان ثالث از پرنده سوختهگیی بالها را باور داشت و ازانسان بیسرانجامی را. چنین بود که روزگار پس از کودتا را هیچ کس چون اونسرود.
بعد از کودتای 28مردادماه سال 1332 واژهی شب، به مثابه نماد اختناق، در شعر بسیاری نشست.نیما یوشیج به حضور شب چون کوچهگردی بیطرف شهادت داد؛ بیآنکه آن رامیرا یا مانا بینگارد: "هست شب یک شبِِ دم کرده و خاکرنگ رخ باخته است".نادر نادرپور به زردیی دلفریب نور دل بست؛ هر چند که به ناتوانیی خویشدر ستیز با حریف اعتراف کرد: "اندام من اندام شمعی واژگون استکز جنگ با شبپای تا سر غرق خون است... هر چندکه می داند که این نوراز مرگ با او دورترنیستاما در این غم نیز می سوزد که افسوساز آن آتش دیرین که در او شعلهمی زد دیگر خبر نیستدیگر اثر نیست".
اسماعیلشاهرودی در هنگامهی حضور یأسها و شکستها چشم آرزو فرو نبست: "تنها منمانده امو چله نشینی یأسها و شکستها...خرابه این تنهایی را امّابه جایخواهم گذارد...و خواهم پیمودتنگه وحشتزایی راکه در فاصله اکنونو دنیایفرداست". محمد زهری از مرگ امیدها خبر داد؛ از مرگ مردی که تاواندلبستگیهای بیسرانجاماش را پرداخته بود: "آن مرد خوش باور که با هرگریه، می گریید و با هر خنده، می­خندید... نومیدواری دشنه در قلبشفروبرده استاینک به زیر سایة غم، مرده است". مهدی اخوانثالث امّا، نهروز دیگری را انتظار میکشید و نه چون یک شاهد بیطرف به شب مینگریست. اوفتوا می داد که خاک جهان را جز سیاهی رنگ دیگری بر پیشانی نیست؛ هر چند کهگاه عاصی از ستمِ کمرشکن، اسکندری طلب میکرد و گاه خستهخاطردوست را بهسفری بیفرجام فرا میخواند.

5
نخستینمجموعهشعرِ مهدی اخوانثالث بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ،مجموعه شعر زمستان است . بگذشته از اشعاری که پیش از روزهای کودتا سرودهشدهاند، فضای حاکم بر این مجموعه، آمیختهای است از حس تنهایی و حسرتِروزگاران شیرین بر باد. زمستان فریادکنندهی زخمهای تازه است. رنج مهدیاخوان ثالث در این مجموعه اما، نه برخاسته از تقدیر نوع انسان، که برخاستهاز سرگذشت انسانی است که راه به خطایی معصومانه برگزیده و چون چشم گشوده،جز رهزنانی که به تاخت دور می شوند، هیچ ندیده است: "هر که آمد بار خودرا بست و رفت،ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب". زمستان روایت تقدیر انسانعصری ویژه در سرزمینی ویژه است؛ روایتِ تقدیرِ انسانی که گذشتهیبهیغمارفتهی خود را هنوز پرمعنا می­یابد. و

یأس مهدیاخوانثالث در زمستان با حیرت آمیخته است؛ یأس مردی که سوزِ زخمهایشفرصت اندیشیدن به چراییها را از او گرفته است: "هر چه بود و هر چه هست وهر چه خواهد بود،من نخواهم برد این از یاد :کآتشی بودیم که بر ما آبپاشیدند". انطباق جان و جهانِ انسانِ مجموعه شعر زمستان هنوز به فرجامنرسیده است. زمستان چشم جستوجو نبسته است: "در میکدهام؛ دگر کسی اینجانیستواندر جامم دگر نمی صهبا نیستمجروحم و مستم و عسس می­بردممردی، مددی،اهل دلی، آیا نیست"؟ پاسخ انسانِ زمستان اما، ناشنیده روشن است: مددینیست. نه مددی، نه دستی، نه کلامی: "سلامت را نمیخواهند پاسخ گفتسرها درگریبان است.... و گر دست محبت سوی کس یازی؛به اکراه آورد دست از بغلبیرون؛که سرما سخت سوزان است".

تردیدها اما هنوز به جای خویشباقی است؛ در دیار دیگری شاید برسر خستهگان سقف دیگری باشد : « بیا ایخسته خاطر دوست / ای مانند من دلکنده و غمگین !/ من اینجا بس دلم تنگ است./ بیا ره توشه برداریم ، / قدم در راه بی فرجام بگذاریم » زیر هیچ سقفیاما ، صدایی دیگر نیست ؛ ثالث پیام کرک ها را لبیک می گوید:"بده... بدبد.چه امیدی؟ چه ایمانی؟ کرک جان خوب می خوانی". مجموعه شعر زمستان تردیدیاست که به یقین میگراید، زخمی است که کهنه میشود، حیرتی است که عادتمیشود؛ زمزمهای که در غار تنهاییی انسان مکرر میشود: "چه امیدی؟ چهایمانی"؟

دومین مجموعه شعر مهدی اخوان ثالث در سالهای بعد ازکودتای 28 مرداد ماه سال 1332، آخر شاهنامه است. ثالث که در مجموعه شعرِزمستان با کرکها هم آواز شده بود، در آخر شاهنامه به جهانِ پرتناقضِخویش باز میگردد؛ به جهانی که آدمی در آن از وحشتِ سترونیی زمانه،نخبخیههای رستگاری را در روزگاران کهن میجوید:"سالها زین پیشتر مننیزخواستم کین پوستین را نو کنم بنیاد.با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدماز جگر فریاد:این مباد! آن باد!ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست". شاعر آخرشاهنامه هنوز دست به سوی یاری خیالی دراز می کند، هرچند نیک می داند که درزمانهاش شیفتهجانی نیست: "شب خامش است و خفته در انبان تنگ ویشهرپلیدِ کودنِ دون، شهر روسپی،ناشسته دست و رو.برف غبار بر همه نقش و نگاراو". و

شهرِ مهدی اخوان ثالث چونان دهشتناک است که او راهی ندارد،جز اینکه اندکاندک از زمانهی خود برگذرد و در تلخفرجامیی انسان عصرِخود، تلخفرجامیی نوعِ انسان را دریابد. هنگام که زخمها از ماندهگیسیاه میشوند، ثالث سیاهیی روزگارش را با سرنوشت ازلیی انسان پیوندمیزند. خوف حضور دقیانوس ماندهگار است: "چشم میمالیم و میگوییم: آنک،طرفه قصر زرنگارِ صبح شیرینکارهلیک بی مرگ است دقیانوس. وای، وای،افسوس". آخر شاهنامه به زخم فاجعه ناامیدانهتر مینگرد، به سرنوشتمجروحان زمانه رنگی ازلی می زند و همهی اندوه زمانه را در دل مردانی کهدرمانی نمی جویند، انبوه میکند:"قاصدک ابرهای همه عالم شب و روزدر دلممیگریند".

از این اوستا، سومین مجموعه شعرِ مهدی اخوانثالث بعد ازکودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ، آخر شاهنامهای است که قد کشیده است.نگاهی از دور تا فاجعه پُررنگتر بهچشم بیاید. اینک اگرچه ابری چون آواربر نطع شطرنجِ رؤیایی فرودآمده است، اینک اگر چه دیری است نعش شهیدان بردست و دل مانده است، اینک اگر چه هنوز باید پرسید: "نفرین و خشم کدامین سگصرعی مستاین ظلمت غرق خون و لجن راچونین پر از هول و تشویش کرده است"؟اما چه پاسخ این سئوال، چه چراییی گستردهگیی آن ابر و چه عمق اندوهبرخاسته از حضور نعش شهیدان را باید در سرنوشت نوعِ انسان جست؛ چه اینهاهمه نمودهایی است از آن تقدیرِ ازلی که بر لوحی محفوظ نوشته شده است؛ خطیبر کتیبهای:"و رفتیم و خزان رفتیم، تا جایی که تخته سنگ آنجا بودیکی ازما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند: کسی راز مرا داندکه ازاینرو به آنرویم بگرداند." و چون کتیبه به جهد و شوق بگردد، نوشته استهمان: "کسی راز مرا داند،که از اینرو به آنرویم بگرداند".

درازاین اوستا، مهدی اخوانثالث از زمانهی خویش فاصله میگیرد تا آنراآیینهی بیفرجامیهای نوعِ انسان بینگارد. اگر زمستان از سرمایناجوانمردانه مینالد، ازاین اوستا تعبیر سرما است. اگر زمستان مرثیهایبر مرگ یاران است، از این اوستا نوحهای در سوکِ پیشانیی سیاه انسان است.اگر زمستان اندوه برخاسته از پیروزیی تن بهقدرت سپردهگان است، ازایناوستا افسوس بیمرگیی دقیانوس است؛ پژواک صدای همهی رهجویان در همهیروزها؛ صدایی در غارِ بیرستگاری: "غم دل با تو گویم، غار!بگو آیا مرادیگر امید رستگاری نیست؟صدا نالنده پاسخ داد: آری نیست".


6
سالهامی گذرند. فاصلهی سالهای 1341 تا 1349 سالهای دیگری است. محمدرضا شاهپهلوی پرچمدار انقلاب سفید میشود. سرمایهداری به روستاها سر میزند.طبقهی متوسط سر بر میآورد؛ کالاهای غربی بازار ایران را تصرف میکنند.جبههی ملی و نهضت آزادی به میدان می آیند، جلال آل احمد غرب­زدگی رامینویسد؛ جنبش اسلامی روح الله خمینی را مییابد. حسنعلی منصور ترور میشود. طیب حاج رضایی شورش پانزدهم خرداد ماه سال 1342را علمداری میکند.خلیل ملکی و یاراناش محاکمه می شوند. محمدرضاشاه در کاخ خود مورد سوءقصد قرار میگیرد. تشییع جنازهی غلامرضا تختی، صحنهی اعتراض به رژیمشاهنشاهی میشود. کانون نویسندهگان ایران پا میگیرد و اگرچه محمدرضا شاهتاج میگذارد، شاعران نیم­خیز میشوند و غبار جامه می تکانند؛ در برزخیمیان جستوجوی چشم انداز و دلی پر از اندوههای پایا. و

در آنسالها اسماعیل خویی بر خیزش خشمی گواهی می دهد که دوزخ را ویران خواهدکرد: "دیر یا زودخشمی از دوزخ خواهد گفت:"آتش". نادر نادر پور اما، ازآوازهای کهنه دلزده است: "در زیر آفتاب، صدایی نیست... غیر از صدایرهگذرانی که گاهگاه،تصنیف کهنهای را در کوچههای شهربا این دو بیت ناقصآغاز می کنند:آه ای امید غایب!آیا زمان آمدنت نیست"؟ محمود مشرف آزادتهرانی به تداوم سیاهیها شهادت می دهد؛ به بیپناهیی کودکانی کهخوابهایشان خالی است: "عروسکها را در شب تاراج کردهاند... در شهرچهرهها را در خواب کردهاند". حمید مصدق به محمود مشرف آزاد تهرانی اززبان قطرههای باران پاسخ میدهد: "و گوش کن که دیگر در شبدیگرسکوتنیستاین صدای باران است". محمدرضا شفیعیکدکنی در کنار حمید مصدقمیایستد: "امروزاز کدورت تاریک ابرها در چشم بامدادانفالی گرفتهامپیغامروشنایی باران". فریدون مشیری به پیشبینیی کدکنی اعتقادی ندارد: "کاشمیشد از میان این ستارگان کورسوی کهکشان دیگری فرار کرد". فروغ فرخزاد درطالع جهان نقش برابری میبیند: "کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازیمیآیدو سفره میاندازدونان را قسمت میکند". خسرو گلسرخی طراوت جنگل رادست نیاز دراز میکند: "جنگلای کتاب شعر درختیبا آن حروف سبز مخملیتبنویسبر چشمهای ابر بر فراز،مزارع متروک:بارانباران". منصور اوجی از اینهمهتناقض خسته است:"در دیاری کهیکی از شور میگوید، یکی از پردةبیداد...میشود آیا کسانی یافتراهشان یکراهفکرشان یکجورجادههای دوستیشاناز کجی بس دور"؟

در روزگاری چنین آشفته، مهدی اخوانثالث که ساززمانه را با آوای جان خویش همخوان نمییابد، با زبانی که در آن سماجت وپَرخاش به جای آرامش مأیوسانه و اتکاءبهنفس نشسته است، دلخوشیهایخامسرانه را هشدار میدهد. اکنون تناقضهای او تناقضهای خسته مردی استکه گاه سر در گریبان دارد و گاه میاندیشد همدلی با رهروان را باید شعریسرود؛ سرگردانی که گاه فالی میگیرد: "ز قانون عرب درمان مجو، دریاباشاراتمنجات قوم خود را من شعاری دیگر دارم...بهین آزادگر مزدشت، میوهیمزدک و زردشتکه عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم". او نوید میدهد که ازتنهایی و اندوه دل خواهد کند اگر یاران شهری در خور بیارایند: "دلم خواهدکه دیگر چون شما و با شما باشم ... طلسم این جنون غربتی را بشکنم شاید،ودر شهر شما از چنگ دلتنگیها رها باشم ...که تا من نیز،به دنیای شما عادتکنم، یکچندهوای شهر را با صافی پاکیزه و پاکی بپالایید".

شهرِمهدی اخوان ثالث اما، سر بلند نخواهد کرد: "چه امیدی؟ چه ایمانی؟نمیدانیمگر؟ کی کار شیطان استبرادر! دست بردار از دلم، برخیزچه امروزی؟ چهفردایی"؟ پاسخی نیست؛ تنها باد زمانه به سویی دیگر میوزد؛ چنان به شتابکه مهدی اخوان ثالث دست به تسلیم بلند میکند: "اینک بهار دیگر، شاید خبرنداری؟یا رفتن زمستان، باور دگر نداری"؟ تسلیم مهدی اخوان ثالث در مقابلمنادیان بهار اما، چندان نمیپاید. سرمازدهگان مرگ زمستان را باورندارند.

7
حملهبه پاسگاهی متروک در جنگل های انبوه سیاهکل ، تنها آزمون یک روش مبارزاتیبود . 19 بهمن ماه 1349 پایانی بود بر سال ناباوری ؛ آغازی برای آنان کهظهور " منجیان " را در طالع جهان دیده بودند . چه حضور تصویرتیربارانشدهگانِ نبرد سیاهکل بر صفحههای اول روزنامهها و چه حضورتصویر گریختهگان بر پهنهی دیوارها، جز نمادهای پایان یک دوران نبود. بهچشم آرزومندان کسانی به میدان آمده بودند که چشمهایشان پُر از"باغهایبیدار" بود. جنبش روشنفکری ـ سیاسیی ایران که سالها از ناهمخوانییسخن و عمل مدعیان رنج بُرده بود، ناگاه قهرمانانی مییافت که پریزادانیبیعیب را میمانستند؛ قهرمانانی که محک صداقتشان خاک جهان را رنگینمیکرد. حمله به پاسگاه سیاهکل کسان دیگری را به سوی جهان شعر خواند.شاعران قهرمانان خویش را یافته بودند. و
زمانهیشوقزده و حماسهساز اما در شعر مهدی اخوان ثالث پژواکی نیافت. او خستهتراز آن بود که صدایی دلمشغولاش کند؛ کوچهگردی بود که در خویش سفرمیکرد: "سحرگاهان که خاک از ماه و از مِهنم نِزم و دَمِ مهتاب میخورددلمگهوارة غمهای عالم از مشرق تا به مغرب تاب میخورد".
8
روززخم و تلخی و تنهایی گذشت و جهان به هزار راه رفت. مهدی اخوان ثالث اما،به یاد ساعتِ سقوط در میخانهی پُردود و هقهق ماند؛ که جهان به چشمگریان او جز هیچ نبود: "هیچیم و چیزی کمما نیستیم از اهل این عالم کهمیبینیداز اهل عالمهای دیگر همیعنی چه پس اهل کجا هستیماز عالم هیچیم وچیزی کم".


ماخذ : http://forum.downloadworld.ir/showthread.php?t=1421

داستانهای خیلی جالب از تاریخ ایران

شاپور ساسانی
و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس




پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند .
پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست .
می گویند شاپور برافروخت و رو به سرداران کشور نموده و گفت تا جزایر ایران امن نشده کسی حق استراحت ندارد . همان شب شاپور و لشکریان بر اسب رزم نشسته و به سوی جنوب ایران تاختند . آنها جنوب خلیج فارس را که پس از دودمان اشکانیان رها شده بود را بار دیگر به ایران افزودند و دزدان تبهکار را به زنجیر عدالت کشیده و به ایران آوردند .
به گفته ارد بزرگ اندیشمند ایرانی : فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد .
گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده و پوزش خواست .


شکوه ایران در کجاست؟



پادشاه ایران کریمخان زند
کریمخان زند پادشاه ایران پس از شکار در نزدیکی تخت جمشید اردو زد .
از دور عظمت تخت جمشید دیده می شد یکی از فرماندهان گفت آیا شکوه ایران زمین در تخت جمشید پایان می یابد ؟
کریم خان پرسید : در زمان پادشاهی نادرشاه افشار کجا بودی ؟
گفت در تمام آن دوران در روستایمان به پدرم در کشاورزی کمک می کردم .
کریمخان خندید و گفت آن زمان همانند امروز تو از دور به پادشاه ایران زمین نادرشاه افشار نگاه می کردم و می گفتم آیا تمام شکوه ایران زمین در نادر شاه افشار پایان می یابد !؟ و امروز به تو می گویم دیگر آن بزرگی و عظمت را من در کسی و جایی ندیدم .
این سخن وکیل الرعایا کریم خان زند که از سرداران نادرشاه افشار بود خود گویای عظمت و جوهر آن یگانه دوران ها را دارد . ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : نادرشاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .
نادر شاه افشار در جمع ارتشیان ایران می گوید : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند. پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند. و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.



تیس کوپان





مسابقات تیس کوپان (1265 تا 550 پیش از میلاد مسیح)
اونتاش گال پادشاه سرزمین ایلام ( نام قدیم سرزمین ایران ) در 1265 سال پیش از میلاد ، دو فرزند داشت به نامهای تیس و کوپان این دختر و پسر که دو قلو بودند همواره بر سر تواناییهای خویش جنگ و ستیز داشتند .
پدر یک دوره مسابقات ورزشی بین این دو برگزار نمود . پس از آن مسابقه پادشاه اونتاش گال بر آن شد این کار را به شکل بسیار گسترده تری انجام دهد و از این رو در همان محل که امروزه به نام تیس کوپان ( در نزدیکی بندر چابهار ) شهرت دارد مسابقات جهانی تیس کوپان را هر ساله برگزار می نمود یعنی 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان .
نکته مهم این است که این مسابقات ۷۱۵ سال یعنی تا پایان دودمان مادها در ایران ادامه یافت .
اونتاش گال پادشاه ایران که در آن زمان ایلام نامیده می شد و حکومتش از شهر نیمروز (در افغانستان کنونی ) بود تا رود دجله ، پس از رسیدن به قدرت در سال 1265 پیش از میلاد دو کار بزرگ انجام داد اول آنکه شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت ، دیگر آنکه مسابقات و آوردهای ورزشی برگزار می نمود که ورزشکاران از خاور و باختر جهان به تیس کوپان ( محلی در نزدیکی چابهار کنونی ) می آمدند تا آورد جانانه ایی را برگزار نمایند .
مسابقات تیس کوپان در سرزمین ایران باستان 291 سال پیش از مسابقات المپیک در یونان برگزار می شد . و البته نکته اساسی در اینجا این بود که مسابقات تیس کوپان صرفا ورزشی بود اما در بازیهای المپیک یک جشن مذهبی بود که برای ادای احترام به زئوس (پادشاه خدایان یونان) در صحن مربوط به او برگزار می‌شد . و شرکت کنندگان آن مسابقات همه اهل شهر آتن بودند و حتی در حد کشور یونان هم نبود . اینجاست که به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته بیشتر پی می بریم که : ایران زایشگاه تمدنهاست .
آوردهای تیس کوپان هر سال در فصل پاییز از پانزده مهر آغاز و تا سوم آبان ماه ادامه می یافت . باستانشناسان معتقدند پایان فصل تابستان و کشاورزی باعث می شد همه با خیالی آسوده در این مسابقات شرکت کنند این آوردها در نه دسته ، در رشته های کشتی ( تنها برای مردان ) ، تیر و کمان (زنان و مردان ) ، شنا ( فقط مردان )، چوگان (مردان و زنان ) و شمشیربازی ( تعدادی از شمشیر های چوبی آن مسابقات امروزه از تپه باستانی تیس کوپان بدست آمده ، شمشیر بازی هم برای زنان و هم مردان بود است ) ، وزنه برداری ( فقط برای مردان و به شیوه ای خاص ) ، دو ( زنان و مردان ) ، اسب دوانی ( مردان و زنان ) و پرتاب نیزه ( مردان و زنان ) برگزار می شد .
جوایز تنها به نفرات نخست داده می شد البته جوایز آن آوردها در نوع خود بی نظیر بوده است چرا که به هر یک از قهرمانان صدفی پر از مروارید اهدا می گشت صدف ها را از جزیره لاوان می آوردند .



آیوت ها


آیوت ها ثروتمندترین خاندان بازرگان دودمان اشکانیان بودند آنها در مدت 470سال کالاهای مورد نیاز مردم خاور و باختر جهان را فراهم و برایشان می فرستادند . آیوت یکم در جوانی پس از کمی تجارت برای بازرگانان خورده پا تصمیم گرفت خود این راه را ادامه دهد و تبدیل به بزرگترین بازرگان ایران گردد روزی که نخستین سفر بازرگانی خویش را در پیش داشت مردی میانسال پیش او آمد و گفت من بازرگانم همان جایی می روم که شما در پی آنید . آیا می خواهید همراه با هم این راه را برویم ؟
آیوت گفت هدف شما از سفر چیست ؟
آن مرد گفت : هم اکنون می خواهم بازرگانی کنم . شاید در بین راه و یا در آن شهر که می رویم کار پر درآمدتری یافتم . هدف من این است هر کاری که بهتر بود به آن بپردازیم .
آیوت جوان به او خندید و گفت من با آدمی که برنامه مشخصی برای زندگی خویش ندارد همراه نخواهم شد و از او جدا شد . اندیشمند ایرانی ارد بزرگ می گوید : برنامه داشتن ویژگی آدمهای کارآمد است .
اگر آیوت با آن مرد همراه می شد شاید هیچ وقت نمی توانست امپراتوری بازرگانی آیوت ها را ایجاد کند . چون برای آیوت تنها یک هدف مهم وجود داشت و آن تبدیل شدن به بزرگترین بازرگانی ایران بود .



ماخذ :
http://ciirang.com/showthread.php?t=34075

دانلود چند کتاب ارزشمند

دانلود کتاب : تاریخ تمدن ویل دورانت
دانلود مجموعه مقالات از دکتر عبدالکریم سروش، پیرامون دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب های دکتر محمد مصدق
دانلود کتاب : آرمان نامه ، امیرهمدانی که دربرگیرنده سخنان ارد بزرگ است
دانلود کتاب : بسط تجربه نبوی ، دکتر عبدالکریم سروش
دانلود کتاب : مولوی و جهان‏بینی‏ها ، علامه محمد تقی جعفری
دانلود کتاب : تهوع ، ژان پل سارتر
دانلود کتاب : کتاب خاطرات (مخصوص موبایل) محسن قرائتی
دانلود کتاب : فاطمه فاطمه است ، دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب : سلمان فارسی استاندار مدائن
دانلود کتاب : راز (Secret)
دانلود کتاب های دکتر علی شریعتی
دانلود کتاب : جهانی که من می شناسم ، ژان برتراند راسل
دانلود کتاب : تاریخ تمدن ، ویل دورانت - دورۀ کامل
دانلود کتاب : تاریخ جامع طبری تالیف محمد جریر طبری
دانلود کتاب : اخلاق خدایان
دانلود کتاب : مظلومی گمشده درسقیفه
دانلود کتاب : دیدگاههاى دو خلیفه
دانلود کتاب : شرح داستانهای مثنوی معنوی مولانا 6
دانلود کتاب : اسلام در یک نگاه
دانلود کتاب : دعا معراج مؤمنین و راه زندگى
دانلود کتاب : قیام قیامت (موبایل)
دانلود کتاب : اصول حكمت اسلامى و دیدگاههاى فلسفه بشر
دانلود کتاب : روحانیت ستیزی در تاریخ معاصر ایران
دانلود کتاب : احكام خانواده و آداب ازدواج
دانلود کتاب : خواص انواع نگین انگشتر - موبایل
دانلود کتاب : مبانی فلسفه علمی
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : تاریخ آنگلوساکسون و واقعه کربلا
دانلود کتاب : صحیفه سجادیه - ویژه موبایل
دانلود کتاب : ایمان و آزادی
دانلود کتاب : مفاهیم یجب أن تصحح
دانلود کتاب : معجزات علمی قرآن کریم (3)
دانلود کتاب : اسلام و مقتضیات زمان جلد 1و 2(موبایل)
دانلود کتاب : مذهب علیه مذهب
دانلود کتاب : مبانی فلسفه علمی
دانلود کتاب : مقدمه‌ای بر جامعه شناسی و فلسفه
دانلود کتاب : شیعه وتصحیح
دانلود کتاب : رساله آیت الله بهجت(موبایل)
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : تمدن و تجدد
دانلود کتاب : sahifeh 4 mobile صحیفه سجادیه
دانلود کتاب : منتخب احادیث(موبایل)
دانلود کتاب : امامت و سیاست تاریخ خلفا بن قتیبه
دانلود کتاب : مجموعه کتابهای احمد کسروی
دانلود کتاب : مجموعه مقالات مرتضی آوینی (قسمت سوم)
دانلود کتاب : مجموعه مقالات مرتضی آوینی




مطلبی زیبا در مورد ارد بزرگ و بزرگمهر

سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران



اگر به تاریخ ایران خوب بنگریم تنها به دو اندیشمند برخورد می کنیم که جملات قصارشان بر سر زبانها افتاده و امروز در جهان مجازی به وفور از سخنان آنها بهره گرفته می شود ابتدا بزرگمهر وزیر انوشیروان عادل پادشاه ساسانی  و دیگری ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای حال حاضر کشورمان .
نکته مهم در مورد این دو متفکر کشورمان آنست که هر دوی آنها پرورش یافته یک ناحیه از خراسان بزرگ هستند یکی در مرو و دیگری در شیروان که فاصله این دو شهر بسیار اندک است هر چند مرو از کشور ما جدا شده و امروزه بخشی از استان ماری ترکمنستان می باشد .

در این مجموعه مختصر سعی کرده ام جملاتی از این دو اندیشمند برتر ایرانی را در کنار یکدیگر قرار دهم . با دقت بر روی هر جمله می توان به غنای دانش و خرد ایرانی پی برد .

ادامه در یادداشتهای دو دانشجو


سایت شیران شیروان


رنج از دیدگاه بزرگان ایران

آرشیت : کدام رنج بی ثمر بوده است ؟


امیر کبیر : رنج بردن برای آبادی ایران بزرگترین جایگاه برای من است


بانو ورتا : رنج بال پرواز است اگر نباشد پروازی نیست


بزرگمهر :رنج را نمی شود خرید بلکه باید کشید و کسی که رنج نکشیده باشد فرمانروای دیگران نمی شود


دیاکو : آخرین یاور من در تمام آوردهای زندگیم رنجی بوده است که پیشتر کشیده بودم


ارد بزرگ : در هنگامه رنج و سختی می توانی آهنگ پیروزی های آینده خویش را بشنوی


خواجه نصیرالدین توسی : رنج اگر نبود شکوه کار خود را هیچگاه باور نمی کردیم



ماخذ : http://regak.blogfa.com/post-64.aspx


نظریه "قاره کهن" ارد بزرگ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


قارهٔ کهن نظریه‌ای از ارد بزرگ است مبنی بر اتحاد کشورهای با فرهنگ مشترک ساکن غرب آسیا.

اصول نظریه قاره کهن

در این نظریه ارد بزرگ دنیا را از نگاه منش و خوی مردمانش به چند بخش تقسیم می‌کند. خاور (شامل نواحی شرق آسیا)، باختر (اروپا)، قارهٔ کهن (آسیای میانه و غرب آن، مصر)و بومیان (ساکنان آفریقا بجز کشور مصر).

در این نظریه او سرزمین‌های کوچ نشینی نظیر آمریکا تقسیم بندی نشده‌اند زیرا به عقیده او دارای ترکیبی از فرهنگ‌های دیگر هستند اما با این وجود آنان را به علت تسلط باختری‌ها بر ان تا حدودی باختری می‌داند.

ارد بزرگ معتقد است که مردم قارهٔ کهن باید با هم متحد شوند.

مختصات جغرافیایی قارهٔ کهن

قارهٔ کهن سرزمین‌هایی از کشمیر تا مدیترانه را در بر می‌گیرد.سرزمین‌هایی که در این جغرافیا می‌گنجند شامل قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، افغانستان، کشمیر، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، سوریه، لبنان، قبرس، ، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان سایر بخش‌های جنوبی ترین بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا جنوب اکراین می‌شوند.

جدول زیر نام این مناطق به ترتیب الفبا است.


سرزمین  ↓ پرچم  ↓ زبان ها  ↓ اقوام عمده  ↓
آدیغیه

آبخاز زبان آبخازی
آذربایجان ترکی آذربایجانی
آستراخان

ارمنستان ارمنی ارمنی
ازبکستان ازبکی، فارسی ازبک
افغانستان فارسی، پشتو، ازبکی، ترکمنی پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، ایماق، بلوچ، پشه‌ای، نورستانی، اسماری (گجر)، قزلباش و...
ایرستون (اوستیا) اوستیایی ایرن
ایران فارسی، ترکی آذربایجانی، کردی، بلوچی، ترکمنی، لری، گیلکی فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن، لر، گیلک
اینگوشتیا زبان اینگوشی، روسی قفقازی
پاکستان اردو، پشتو، بلوچی
تاجیکستان فارسی، ازبکی
تاشکورگان
اویغوری ، فارسی اویغور ،تاجیک
ترکمنستان ترکمنی
ترکیه ترکی، کردی
چچن چچنی، روسی
داغستان
نژاد متحد داغستان، روس
سوریه عربی، کردی
عراق عربی، کردی
قبرس ترکی، یونانی
قزاقستان

قرقیزستان

کاباردینو-بالکاریا زبان کاباردینی , روسی , زبان بالکاری کاباردین، روسی، بالکاریا
کاراچای-چرکسیا روسی و ترکی , چرکسی ,کاراچایی , نوگایی , آبازایی کاراچای، چرکس، آبخاز، روسی
کشمیر کشمیری، بالکارها
گرجستان

لبنان عربی


ماخذ : دانشنامه آزاد ویکی پدیا

در مورد کورش پادشاه هخامنشی

درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار میباشد. در اینجا فهرست‌وار به نکته‌هایی اشاره میکنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
۱. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه میباشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یادشده را «فرشته بالدار!!» میخوانند.

مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی میکند.
افسر کورش هخامنشی برگرفته از آیینی مغانه میباشد که در مصر نیز راه یافته بود و نمونه‌ای از آن به جای مانده است. (بنگرید به کتاب: سکندر و دارا/ استاد بهروز). گیسوان شقیقه را بلند میکردند و پس از بافتن، به گونه‌ای در پشت گوش می‌پیچاندند که بسان شاخ قوچ میشد. آن ستاره‌ای که شما می‌بینید در واقع موهای بافته شده بود! این رسم مغانه را امروزه در میان خاخامهای یهودی میتوان دید که موهای شقیقه را میبافند و البته نمیپیچند.
۲. در دست راست شاهنشاه چوبدست شاهی (اشترای جمشید) به چشم میخورد که امروزه محو شده است. همانند آن در نگاره‌های زرتشت میباشد و شاید هم بَرسَم (شاخه مقدس) بوده است.
۳. بر فراز افسر شاه، سه گوی را نهاده بودند. تاکنون کسی به چیستی این گویها پی نبرده است. من گمان میکنم که اینها مروارید هستند؛ یکی از نمادهای آیین مهر که در نوشتارهای رمزآمیز عیسوی نیز یاد شده است. در سروده‌ای به زبان سریانی خطاب به عیسا، او را به مروارید همانند کرده و گفته است: بزرگ است شکوه تو؛ در آن تاجی که تو را نشانده‌اند، همانند نداری.
در «تاق بستان» نیز فرشته‌ای دارای دیهیم مروارید نشان بوده و فرشته دیگر، پیاله‌ای پر از مروارید دارد. (بنگرید به: جستار درباره مهر و ناهید/ م. مغدم). نگاره‌ای از یک شاهین هخامنشی نیز سه مروارید (یکی روی سر و دو تای دیگر در چنگالها) را نشان میدهد. آیا این عقاب همان لقب کورش بزرگ در تورات، یعنی«شاهین شرق» میباشد؟
۴. مرواریدها بر روی گل نیلوفر جای دارند که این گیاه نیز از ارجمندترین نمادهای میتراییسم به شمار میرود. در تندیسکی از آلمان می‌بینیم که ایزد میترا از میان نیلوفر زاده میشود. در جشن مهرگان، موبدموبدان در خوانچه‌ای که نزد شاه میبرد، گل نیلوفر مینهاد.
۵. زیرسازه افسر شاهنشاه کورش، شاخهای قوچ است که هرکدام به سوی مخالف دیگری کشیده شده و همسو نیستند. در انجیل، قوچ نشانه خدایی، و بز نشانه اهریمنی است. در تورات (پیشگوییهای دانیال) پادشاهی کورش به گونه قوچ، و الکساندر مقدونی به چهره بز نموده شده‌اند. در بنایی ویران، نزدیک به آرامگاه کورش بزرگ، که آن را آتشکده میدانند، روی برخی سنگها نقش شاخ قوچ دیده میشود.
۶. چهار بالی که پیکر کورش را پوشانده، نشانه سروری بر چهار گوشه جهان میباشد و نیز سخن از آن دارد که خدایگان کورش هخامنشی به درجه ایزدان رسیده است. در تورات (کتاب اشعیای نبی) میخوانیم که خداوند کورش را مسح کرده و روح ایزدی در اوست. کورش پرتو و فروغی برای انسانهاست و خدا او را بسیار دوست دارد. یادآور میگردم که نام کورش همریشه با «خور» و به معنای روشنی‌بخش است.
۷. پایه آرامگاه کورش بسان زیگورات، و آن تابوت بزرگ سنگی با تاق شیب‌دارش، نمایه‌ای از مهرازی (معماری) ناهیدپرستی میباشد. آناهیتا و میترا از ایزدانی بوده‌اند که در کنار اهورامزدا در سنگنبشته‌های هخامنشی، یاد گردیده‌اند. آرامگاه دارای هفت (عدد مقدس و نشانه هفت ایزد ـ سیاره) پله میباشد.


[برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: منم کورش شاه جهان/ انتشارات آشیانه کتاب]

روزهای سخت :

بانو کاساندان نزد فرزند خویش کمبوجیه آمد و گفت : پدرت مدتهاست تا دیر وقت درگیر رایزنی با رایزنان دربار است و من از این همه کار او نگرانم . تن درستی پادشاه فراتر از هر چیز دیگریست . کمبوجیه نزد پدر خویش ، فرمانروای ایران کوروش آمد و دید سخت در اندیشه است و رایزنان از آنچه رخ می دهد می گفتند . پس از پایان کار فرزند رو به پدر کرد و گفت مادر از این همه کار شما نگران است پدر گفت : روزهای سخت امروز ، فر بسیاری برای بهروزی میهنمان در پی دارد و این ارزشی بیش از تن درستی دارد .

تلاش ها و از خودگذشتگی کورش بزرگ باعث شد امروز اینگونه شیفته او باشیم . همانگونه که ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : روزهای سخت بهایی ست که باید برای سرافرازی پرداخت .


ماخذ : http://koroushkabir.blogfa.com


کتاب سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران

سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران

سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران



اگر به تاریخ ایران خوب بنگریم تنها به دو اندیشمند برخورد می کنیم که جملات قصارشان بر سر زبانها افتاده و امروز در جهان مجازی به وفور از سخنان آنها بهره گرفته می شود ابتدا بزرگمهر وزیر انوشیروان عادل پادشاه ساسانی  و دیگری ارد بزرگ اندیشمند نام آشنای حال حاضر کشورمان .
نکته مهم در مورد این دو متفکر کشورمان آنست که هر دوی آنها پرورش یافته یک ناحیه از خراسان بزرگ هستند یکی در مرو و دیگری در شیروان که فاصله این دو شهر بسیار اندک است هر چند مرو از کشور ما جدا شده و امروزه بخشی از استان ماری ترکمنستان می باشد .

در این مجموعه مختصر سعی کرده ام جملاتی از این دو اندیشمند برتر ایرانی را در کنار یکدیگر قرار دهم . با دقت بر روی هر جمله می توان به غنای دانش و خرد ایرانی پی برد .

سیما زند
http://kandokave.persianblog.ir

کتابهایی دیگر من :
1- پندار متفکرین
2- رازهای ارد بزرگ و پائولو کوئلیو



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



مال هم مایه سربلندی و آسایش است ، و هم سبب خواری و پریشانی . اگر به آیین خرد صرف شود آفریننده شادی و برآورنده نام نیک است ، اما اگر بنهند و نخورند یا چنانکه باید بکار نبرند بهای سنگ و گوهر شاهوار یکی است . بزرگمهر

کسی که ترازوی راستی در وجودش همواره به یک سو سنگین است ، نمی تواند از خشم دست بردارد چون خشم و زور تنها ابزار ناراستی برای ماندن است .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



خردمند  هرگز غم آنچه را  از دستش رفته نمی خورد ، حتی اگر عزیز ترین کسش مرد و وی را به خاک سپرد ، شکسته غم و درد نمی گردد ، دیگر آنکه مرد خردور از نادیدنیها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد . بزرگمهر

کسانی که بیم از دست دادن جایگاه خویش را دارند ، همواره فریاد می کشند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



روشندل  و نکته دان کسی است که سخنان کوتاه و پر معنی بگوید . بزرگمهر

آنکه ناراستی پیشه نموده ، خموشی دیگران هم برایش ترسناک است . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دل  اهل دانش وقتی شاد می گردد که بردبار بوده و مردم بی شرم را به خویش نزدیک نکند . بزرگمهر

برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



هر که تن درست و نیرو دارد هرگز سخن نادرست نمی گوید . دروغگویان همه بیمار و ناتوان و زبون اند . بزرگمهر

مردانی که بیشتر از جایگاه و هنجار زنان پشتیبانی می کنند خود بیشتر از دیگران به نهاد زن می تازند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دانش برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است ،  بزرگمهر

زیبارویی که می داند زیبایی ماندنی نیست پرستیدنی ست. ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دل کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است . بزرگمهر

تنها با از خودگذشتگی برای دیگران می توان جاودانه شد . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



به هنگام نبرد هوشیار و نگهدار تن خویش باش . چون دشمن در برابر تو ایستاد بر آشفته مشو و تدبیر نیکو کن .  بزرگمهر

با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



کسی که زبانش را از بد گفتن باز دارد ، و دل هیچ کس را به گفتن سخنان زشت نیازارد . بزرگمهر

آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



هرکس گوش نصیحت نیوش داشته باشد ، و دل به آموختن بسپارد ، بسا سخنان سودمند که از دانایان بشنود . بزرگمهر

نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دل در آرزوی آنچه دسترسی بدان متصور نیست نباید بست ، از آنکه مایه رنج تن و بلای جان است . بزرگمهر

تنها کسانی شایسته هستند که اشتباهی را دو بار انجام نمی دهند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد . بزرگمهر

غم ، می تواند از پایمان درآورد و اگر خود ساخته باشیم نیروی سرفرازیمان خواهد شد . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید . بزرگمهر

خودخواه ترین آدمیان آنانی هستند که چشمشان را بر سرنوشت هم میهنانشان بسته اند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



به نزدیک خردمندان چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار داشتن رای خردمندان ، شتابزدگی و نا آرامی و بیقراری در کارها . بزرگمهر

کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست . بزرگمهر

تا اندیشه ایی پاسخگو در بین نباشد کجروی ادامه خواهد داشت . ارد بزرگ




--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



سخنی که سودی در آن نیست نگفتن بهتر ، چه سخن بی سود در مثل مانند، آتشی است که دودش بسیار و گرمی و فروغش سخت اندک باشد . بزرگمهر

ارمغان کُرنش در برابر نادان ، سختی دو چندان است . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دیو کین و دیو سخن چینی گزنده است . سخن چین هرگز جز به دروغ لب نمی گشاید . گفتارش همیشه بی فروغ است .دو روی و سخن چین از مهر یزدان بی بهره اند و از او در هراسند . بزرگمهر

آزادی ، عنوانی برای زینت کاخ دیوان سالاران نیست ، آزادی کوچکترین حق مردم است که اگر نباشد هیچ دودمانی برجای نخواهد بود . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



کسی که به حکمت پروردگار معتقد و خستو باشد به بد ونیک روزگار نمی پردازد چنین بنده ای در پرستیدن یزدان بیشتر می کوشد و از بد سکالی و پیروی دیوان می پرهیزد ، ناکردنی نمی کند و از رنجه کردن بی گناهان بیزاری می جوید . بزرگمهر

شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



نام جستن بی دلیری میسر نمی گردد ، و زمانه از بددلان بیزار است . بزرگمهر

آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



فرخنده روزگار کسی است که اهرمن او را از راه راست بیرون نبرد و همواره بی گناه زندگی کند . بزرگمهر

کسی که آزادی می جوید زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



هر کس را سرنوشتی مقدر است . یکی روز و شب در طلب سربلندی و سروری به جان  می کوشد و بهر ه اش جز خستگی و فرسودگی و نامرادی چیزی نیست . به تعبیر دیگر در کنار چشمه روشن و گوارا تشنه  می ماند. از سوی دیگر بی هنری بختیار ، بی آنکه تن به کار و کوشش بسپارد ، روزگار بر او می خندد و از همه گونه آسایش و آرامش برخوردار می گردد . پروردگار چنین خواسته و تدبیر بر تقدیر کارگر نمی افتد . بزرگمهر

مردمان توانمند در میان جشن و بزم  نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند  و برای رسیدن به آن  در حال پیکارند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



کسی در شمار دانایان است که بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد  ، از نایافته به رنج نباشد ، چون در طلب مرادی با سختی رویا رو شود سست نگردد و دل به ناامیدی نسپارد . بزرگمهر

بسیار یاد کردن از سختی های زندگی ، بردگی می آورد .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد . بزرگمهر

ستایش گران میهن ،  زنان و مردان آزاده اند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



اگر  کوه با همه سنگینی و عظمت و صلابت  که وی راست فرمان شاه را سبک دارد تیره رای خیره سری بیش نیست . بزرگمهر

مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است . بزرگمهر

دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه می سپاری . بزرگمهر

اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



اگر شاه به تو مهربان باشد دلیر و گستاخ مشو ، از آنکه طبع شاه چون آتش است و دل شیر از آن می هراسد . بزرگمهر

ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



آنکه طالب آسایش جان و تن است باید شکیبا و بردبار باشد ، در دوستی  و داد و ستد با مردم کژی و کاستی و فریبکاری نکند . چون گناهی از کسی بیند و بر او دست یابد ببخشد ، و کینه خواه و تیز خشم و دشمن سوز و نا بردبار نباشد .  بزرگمهر

ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



آنکس بر خویشتن نگهبان دارد که برای رسیدن به هوس و آرزوهای کوچک  قدر نیکخویی و جوانمردی را نشکند ، و اگر فزونی و کامیابی بد روزگار را دید تن به پستی و زبونی نسپارد .  بزرگمهر

کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



بخشنده نیکخوی آن کس است که به بخشش جانش را آراسته گرداند . دور از جوانمردی است که بخشنده بر آن کسی که چیزی به او داده یا خیری رسانده منت نهد .  بزرگمهر

دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد . بزرگمهر

از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



آدمی باید از گناه بپرهیزد ، هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد . بزرگمهر

پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



خرد بر سر جان چون افسری تابنده است و مدارا و مهربانی به قدر همسنگ خرد است . بزرگمهر

آدمیانی مانند گل های لاله ، زندگی کوتاه در هستی  و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد . بزرگمهر

برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



برترین دانش ها یزدان پرستی است . بزرگمهر

خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد ، و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالایم . بزرگمهر

خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر . بزرگمهر

اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



آنکه به خداوند پاک و مهربان بیش از دگران امید و بیم بسته است ، بیش از همه در خور ستایش است . بزرگمهر

در پشت هیچ در بسته ای ننشینید  تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید  و اگر نیافتید همان در را بشکنید . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



زورمندترین  و پر گزنده ترین اهرمن آز است ، که دیوی است ستمکار و دیر ساز . بزرگمهر

دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند . ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--



پادشاهان مردم دوست برگزیدگان پروردگارند . بزرگمهر

برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود .  ارد بزرگ



--::(([سخنان خردمندانه اندیشمندان ایران]))::--

 

پایان

 

منبع

http://sedaipayzendegi.wordpress.com



فلاسفه


تقريبا هر چيزي كه وجود دارد در معرض تاويل است؛ زندگي خود چيزي نيست جز ستيزه و جدال ارزش ها و مبارزه براي تاويل انديشه ها و آرمان ها . فردريش نيچه

 

گيتي همواره در حال زايش است و پويشي آرام در همه گونه هاي آن در حال پيدايش است . ارد بزرگ

 

من بين ديوانگي و مست فرقي نمي بينم جزاينكه ديوانگي مدت طولانيتري دارد . سه نه ك

 

زندگي رنج و درد نيست هديه ايي است براي شاد بودن . مادر گيتي جام زهر بر دهان کودک خويش نمي گذارد ، او مي پروراند براي بهروزي و خوشبختي . ارد بزرگ



راستی بکارید که تنها از دانه پاک درخت تناور رشد می کند . آرشیت



هيچ گاه عشق به همدم را پاينده مپندار و از روزي که دل مي بندي اين نيرو را نيز در خويش بيافرين که اگر تنهايت گذاشت نشکني و اگر شکستي باز هم ناميد نشو  چرا که آرام جان ديگري در راه است . ارد بزرگ

 

گاه لازم است که انسان ديدگان خود راببندد ، زيرا اغلب خود را به نابينايي زدن نيز نوعي خوشبختي است . نيوتون

 

نفرت همان خشم و غضب است که روي هم انباشته شده است . سيسرون

 

برنامه داشتن ويژه گي آدمهاي کارآمد است . ارد بزرگ

 

کسي که فکر نمي کند ، به ندرت دم فرو مي بندد . نيوتن

 

جملات زیبا


به نتيجه رسيدن امور مهم ، اغلب به انجام يافتن يا نيافتن امري به ظاهر كوچك بستگي دارد. چارديني

 

آنجا که بيم و هراس سايه افکند شادي را جايي نسيت! . ارنست اپيکور

 

آنچه هستيد شما را بهترمعرفي مي کند تا آنچه مي گوييد . بزرگمهر



آزادی پنجره رشد و شکوفایی کشور است بستن آن سیاهی ها در پی دارد . ارد بزرگ

 

براي آدم بهانه گير هميشه بهانه وجود دارد . ضرب المثل آلماني

 

دروغ آيين اربابان و بردگان , و حقيقت خداي انسان هاي آزاد است . ماكسيم گوركي

 

ريشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدير ناتوان است .  ارد بزرگ

 

يک اراده خم نشونده ، بر همه چيز، حتي بر زمان قالب مي آيد. شاتو بريان

 

زرتشت به وسيله فلسفه خود بشر را از بار سنگين مراسم ظاهري آزاد ساخت و اساس آئينش را بر آموزشهاي اخلاقي نهاد . رابيندرانات تاگور



مردان پیشآهنگ ، راه را با داشته های میهنی خویش باز می کنند و نه کمک اجنبی  . ارد بزرگ




پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان