- پند و سخن ارد بزرگ - 50
- پند و سخن ارد بزرگ - 49
- پند و سخن ارد بزرگ - 48
- پند و سخن ارد بزرگ - 47
- پند و سخن ارد بزرگ - 46
- پند و سخن ارد بزرگ - 45
- پند و سخن ارد بزرگ - 44
- پند و سخن ارد بزرگ - 43
- پند و سخن ارد بزرگ - 42
- پند و سخن ارد بزرگ - 41
- پند و سخن ارد بزرگ - 40
- پند و سخن ارد بزرگ - 39
- پند و سخن ارد بزرگ - 38
- پند و سخن ارد بزرگ - 37
- پند و سخن ارد بزرگ - 36
- پند و سخن ارد بزرگ - 35
- پند و سخن ارد بزرگ - 34
- پند و سخن ارد بزرگ - 33
- پند و سخن ارد بزرگ - 32
- پند و سخن ارد بزرگ - 31
- پند و سخن ارد بزرگ - 30
- پند و سخن ارد بزرگ - 29
- پند و سخن ارد بزرگ - 28
- پند و سخن ارد بزرگ - 27
- پند و سخن ارد بزرگ - 26
- پند و سخن ارد بزرگ - 25
- پند و سخن ارد بزرگ - 24
- پند و سخن ارد بزرگ - 23
- پند و سخن ارد بزرگ - 22
- پند و سخن ارد بزرگ - 21
- پند و سخن ارد بزرگ - 20
- پند و سخن ارد بزرگ - 19
- پند و سخن ارد بزرگ - 18
- پند و سخن ارد بزرگ - 17
- پند و سخن ارد بزرگ - 16
- پند و سخن ارد بزرگ - 15
- پند و سخن ارد بزرگ - 14
- پند و سخن ارد بزرگ - 13
- پند و سخن ارد بزرگ - 12
- پند و سخن ارد بزرگ - 11
- پند و سخن ارد بزرگ - 10
- پند و سخن ارد بزرگ - 9
- پند و سخن ارد بزرگ - 8
- پند و سخن ارد بزرگ - 7
- پند و سخن ارد بزرگ - 6
- پند و سخن ارد بزرگ - 5
- پند و سخن ارد بزرگ - 4
- پند و سخن ارد بزرگ - 3
- پند و سخن ارد بزرگ - 2
- پند و سخن ارد بزرگ - 1
- زندگی نامه ارد بزرگ / OROD BOZORG
از دیالکتیک فیلسوف اُرُد بزرگ تا نظریات فلسفی او
۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه
سایت بررسی سخنان و جملات حکیمانه ارد بزرگ
۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه
دنيا خانه ی من است»/بخش اول/احمد افرادی به قلم آقای مهدی خطیبی

دنيا خانه ی من است»/بخش اول/احمد افرادی
* در موضوع آموزش (شعرنو) به قلم آقای مهدی خطیبی
____________________________
درود بر تمامی همراهان عزیز
در ادامه جمع خوانی و برای این که دوستان عزیز با شعر نیما بیشتر آشنا شوند به مرور مقالات ارزشمندی که در مورد گفتمان شعر نیمایی است ، حضورتان ارائه می شود امید است این مقالات حضور بیشتری بر سایت داشته باشند
با چنین امید
مهدی خطیبی
___________________________
معرفی نویسنده:
دوست خوبم احمد افرادی در سال 1331شمسی در ساری زاده شده است .
اودر سال 6 135دررشته مهندسی مکانیک ، از دانشگاه علم و صنعت فارغ التحصیل شد. مدتی در یکی دو کارخانه پست مدیریتی داشته است. آخرین شغل او ( همراه با گذراندن دوره ی تکمیلی on the job training) ، مهندسی هواپیما بود . احمد افرادی در سال 1365 به قصد ادامه ی تحصیل از کشور خارج شد و در حال حاضر در برمن آلمان زندگی می کند
«دنيا خانه ی من است»
درآمدی بر نوآوریهای نيما
بخش اول__________________:
• همان گونه که انقلاب مشروطيت ـ در نگاه و نظر پيشگامانش ـ به انقلاب فرانسه و روشنفکران و متفکران عصر روشنگري اروپا نظر داشت، شعرنو فارسي ـ اعم از تجربه ی موفق نيما، که بر يک نظام معرفتي و نظري بنا شده بود و يا آن چه که به صورت پراکنده و گذرا در «محمد مقدم»، «تندرکيا»، «ش ـ پرتو» و«هوشتگ ايراني» ميبينيم ـ از تحولات شعري اروپا متأثر بود. نيما، به جد معتقد بود که نه تنها «انقلاب ادبي»، حتي هنر شاعري ـ از یک منظرـ در گرو اشراف به تحولات ادبي در سطح جهان است.

احمد افرادی
afradi@gmx.de
______________________
جنبش اصلاحاتي که از سوي ( عباس ميرزا ـ میرزا عیسی قائم فراهانی ) شروع شد و در میرزا ابوالقاسم قائممقام ، اميرکبير، سپهسالار، ملکم خان، مستشارالدوله و ديگران ادامه يافت، به رغم آن که نتوانست بنيادهاي نظم کهن را به تمامي براندازد، اما، درطول چند دهه، و نهايتاً در بستر انقلاب مشروطیت و پی آمدهای آن ، نظم جديدي را درعرصههاي حيات انسان ايراني ايجاد کرد.
از ميان همة عوامل مؤثر در جنبش نوانديشي ایران ، ادبيات با طرح مسائل اجتماعي، انتقاد از استبداد و افشای خرافات، نه تنها نقشي استثنايي در تحول و نو کردن جامعه به عهده داشت، بلکه خود نيز، از اين رهگذر در معرض دگرگوني قرار گرفت.
جنبش مشروطه خواهی، که ـ صرفنظر از اهداف ضداستبدادي و قانونخواهانه ـ در آرمانهاي ـ بعضاً دور از دسترس ـ روشنفکران و پيشگامانش معني پيدا ميکرد، نگاهش به افقهاي روشن و گسترده در آن سوي مرزها بود و متأثر از ادبيات اروپا، نه تنها نقد جامعه بلکه نقد و بازنگري ادبيات گذشته را نيز در دستور کارش قرار داد.
« میرزا فتحعلی آخوندزاد ، آغاز گر نقد ادبی جدید [ در ایران ] است » . او اولين کسي بود که ـ حدود 130 سال قبل ـ در ايران از ژانر ادبي جديدي به نام «نقد ادبي» نام برد :
« « ... این قاعده در یوروپا متداول است و فواید عظیمه در آن مندرج . مثلأ وقتی شخصی کتابی تصنیف می کند ، شخص دیگری در مطالب تصنیفش ایرادات می نویسد به شرطی که حرف دل آزار و خلاف ادب نسبت به مصنف در میان نباشد . و هرچه گفته آید، به طریق ظرافت گفته شود . این عمل را قریتقا ، به اصطلاح فرانسه کریتیک می نامند ... نتیجه ی این عمل این است که رفته رفته نظم و نثر و انشاء و تصنیف ، در زبان هر طایفه ی یوروپا سلاست به هم می رساند و از جمیع قصورات به قدر امکان مبرا می گردد [و] مصنفان و شاعران از تکلیفات و لوازم خود استحضار می یابند . اگر این قاعده به واسطه ی روزنامه ی طهران در ایران [ روزنامه ی ایران ، در تهران ] نیز متداول شود هر آینه موجب ترقی طبقه ی آینده ی اهل ایران ... خواهد شد » . 2
ميرزا آقاخان کرماني شاعر و نويسنده و متفکر عصر ناصري، با لحني تند و عصبي از خرافات عوام، تملق مديحهسرايان و اوضاع نابسامان عصر خود انتقاد ميکند. از جمله «در باره ارزش و تأثير شعر و شاعري، به مناسبت، از حکما و ادباي فرنگستان سخن ميگويد و افسوس ميخورد که مردم ايران معني واقعي شعر را نميدانند و هر شاعر گداي گرسنة ی متملق اغراقگويي را که الفاظ قلنبه را بهتر به کار برد و عبارات را مغلقتر بيان نمايد او را شاعرتر و فصيحتر دانند و ملکالشعرايش لقب دهند...»3
پيشگامان عصر روشنگري ايران، که از طريق ادبيات اروپا، با انواع ادبي جديدي آشنا شده بودند، با درک نوين از ادبيات و کارکردهاي اجتماعي آن، دگرگوني و نوآوري در ادبيات فارسي را وجهه ی همت خود قرار دادند.
اين ضرورت را در اولين قدمهاي نوجويانه، قائممقام فراهاني درک کرد و منشاء دگرگونيهايي در نثر فارسي شد؛ که در رضاقليخان هدايت (صاحب مجمعالفصحاء)، ميرزاتقي سپهر(مؤلف ناسخالتواريخ) اديبالممالک فراهاني و محمدحسين فروغي ذکاءالملک و برخي ديگر ادامه يافت. به رغم آن که میرزا ابوالقاسم « قائممقام ، به مقدار زيادي از عبارات متکلف و متصنع و مضامين پيچيده و تشبيهات بارد و نا بهجا کاست و تا اندازهاي انشاء خود را ـ مخصوصاً در مراسلات خصوصي ـ به سادگي گفتار طبيعي نزديک ساخت»،4 اما شيوه ی نگارش او و ديگراني که نام برده شد، از سرچشمه همان نثر پيچيده ی پر تکلفِ سجعپردازانه ی و صافالحضره، نويسنده تاريخ وصاف آب ميخورد .
از عهد ناصري به اين سو است که با رواج کار ترجمه، «مترجمان، خواه نا خواه از سادگي متون اصلي تبعيت کردند و با اين ترجمهها... کوششهايي که براي پيراستن زبان از الفاظ غليظ و ترکيبات ناهموار آغاز شده بود به ثمر رسيد و نويسندگي منشيانه و پر قيد و تکلف قديم، با آن سجعها و مراعات النظيرها و استشهاد به احاديث و اقوال بزرگان عرب و عجم، در برابر سيل تجدد عقب نشست و جاي خود را به نويسندگي ساده و روان و موجز و مفهوم داد».5
شعر فارسي که در دوره صفوي به وضع رقتباري درآمده بود، راه برون رفت از بحران را در «بازگشت» به سبک و سياق عراقي و خراساني و مفاخر شعرفارسي، يعني سعدي، سنايي، فردوسي، منوچهري و... ميديد. اما از آنجايي که«بازگشت ادبي»، بناي کارش بر تقليد از پيشينيان بود ـ نه جستجوي آفاقي نو و رها ساختن احساس و انديشه در مواجهه با زندگي و هستي ـ پيشاپيش محکوم به شکست بود. به قول اخوان ثالث، «نهضت بازگشت به سان کودتايي بود براي ساقط کردن سلطنت انحصاري دودمان سبک هندي... [که نه تنها] هيچ چهره درخشانتر از پيش پيدا نکرد ، سهل است که حتي مشتي آدمهاي دروغين به وجود آورد: سعدي دروغين، منوچهري دروغين و ديگر و ديگران»6
انقلاب مشروطيت ايران، حرکتي بود ضد استبدادي و تجددخواهانه. يعني، نه تنها بر آن بود تا حکومت قانوني و نظام پارلماني را جايگزين حکومت فردي کند، بلکه سر آن داشت که هستي انسان ايراني را دگرگون کرده و نگاهش را نسبت به زندگي نو سازد. اما، اين نگاه نو نسبت به زندگي و هستي، محصول و ماحصل زندگي ما نبود. به عبارت ديگر، تحولي که قرار بود در ايران آن روزگار ايجاد شود، ادامه دگرگونيهايي نبود که ميبايست در گذشته ما رخ داده باشد .
گرچه « با برآمدن پادشاهان بویه ای و استوارشدن خرد گرایی ـ که از ویژگی های سده های چهارم و آغاز سده ی پنجم [ هچری] بود ـ مقدمات تجدید وحدت سیاسی و فرهنگی ایران زمین ، در دوره ی اسلامی و با تکیه بر اندیشه ی ایرانشهری ( آبداده شده در چالش با فلسفه ی یونانی و دیانت اسلامی ) فراهم شد . اما با چیرگی ترکان [ و چندی بعد، مغول ها ]، وضعیتی تثبیت شد که تقدیر تاریخی ایران را ، به مدت هزار سال ، یعنی تا برآمدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی [ مردم ایران] رقم زد » ( 7)
در واقع ـ از این زمان تا صدر مشروطيت ـ ایران زمین ، در چنبره ی ساختار سنتي ريشهدار وجانسختي گرفتار آمده بود که فرصت و قابليت دگرگوني بنیادی را ، از او سلب کرد . اين که ما، امروز زبان رودکي و سعدي و حافظ را به راحتي ميفهميم، به همين معني اشاره دارد که در جامعه ايراني، در بستر زمان تحول چشمگيري رخ نداده بود، والا، اين دگرگوني در بستر زبان، به راحتي قابل مشاهده بود.8
در شرایطی این گونه ، ايستايي جامعه ايراني، در حوزه معرفت نيز ، نه عجیب بود و نه غیر محتمل.
اتفاقي نيست که، ما ـ اين اواخر ـ در فلسفه، فقط ملاصدرا و «حرکت جوهري» او را داريم. بگذريم از اين که خود ملاصدرا نيز، به نوعي ادامة شيوه تفکر پيشينيانش بود، نه باني سنتی نو در فلسفه و نگاهي، از منظري ديگر به هستي .
در واقع ، « واپسین فیلسوف ایرانی ، صدرالدین شیرازی ، در همان زمان که دکارت ، تأسیس فلسفه ی جدید را وجهه ی همت خویش قرارداده بود، آمیزه ای از فلسفه ، کلام و تصوف را در منطومه ای بسته فراهم آورد . .. [ و] همه ی نتایجی را که در درون چنین ترکیبی وجود داشت استنتاج کرد و اندیشه را در مسیر اجتناب ناپذیر تعلیقه و حاشیه راند » . 9
این گونه بود، که «حکمت متعاليه ملاصدرا»، «به عنوان بيان نهايي فلسفه و حکمت اسلامي... نقطه ی پاياني برانديشيدن فلسفي در ايران نهاد»؛ و «رئيسالحکما»ها، «سيدالحکما»ها و «خاتمالحکما»هاي بعد از او، کارشان «نه انديشيدن و نوانديشي و تازهانديشي بود و نه به مسائل سياسي توجه عميق داشتند... اينان در فن خود، استادان کمنظير، برجسته و نمونهاي بودند که ناقلان و حاملان حکمت پيشين به شمار ميآمدند و کورسوي اجاق حکمتاسلامي را در دوره قاجار روشن نگه ميداشتند».10
به گمان من، به دليل همين حضور ريشهدار ساختارهاي سنت، در همه عرصههاي حيات انسان ايراني و اينجايي نبودن انديشة تحول است که انقلاب مشروطيت ، در حوزههاي حقوقی و آزاديهاي سياسي، در نيمه راه متوقف ميشود.
به قول دکترآجوداني، «شايد [ بتوان ] يکي از جهات اصلي... ناکامي و شکست [ملت ايران را ، در ايجاد يک دولت ملي دموکراتيک و قانوني] در همان ناکاميهاي نظري و عملي انقلاب مشروطه » دانست » . 11
در جريان نهضت مشروطهخواهي، رويارويي با استبداد قجر به رويارويي با استبداد زبان هم کشيده ميشود.
زبان ـ اعم از نثر و شعر ( که پيشتر, مخاطبانش، شاه و درباريان بودند ) به ميان مردم ميآيد و وسيلهاي براي تهييج و روشنگري ميشود؛ اما، ادبيات ـ به طور مشخص شعر ـ براي آن که مخاطبانش را در ميان مردم پيدا کند، ميبايست بر خلاف سنت ادبي پيش از مشروطيت 1 ـ از پيچيدگي و مغلقگويي رها شود، تا به قول اشرفالدين نسيمشمال، بتواند «به دل مردم بنشيتد و قلبها را تسخير کند» 2ـ به واقعيتهاي عمومي و زندگي اجتماعي ـ سياسي مردم بپردازد. 3ـ از آفرينشهاي هنري و صناعات شعري و استفاده از واژگان اديبانه، در حد امکان چشم بپوشد تا زبان، شفاف شود و انتقال مفهوم به سادگي صورت پذيرد.
اين گونه است که شعر، شعارهاي مشروطيت را بر دوش ميکشد و پرچمي ميشود بر بام نظم تازهاي که ميخواهد در جامعه حاکم شود.
جريان تحول در شعر فارسي ـ که چند دهه قبل از انقلاب مشروطه آغاز شده بود ـ غالباً توسط شاعراني که خود در عداد پيشگامان نهضت بودند، پي گرفته ميشود. براي اين شعرا ، عالم و آدم ميبايست در خدمت انقلاب، مسائل انقلاب و برانگيختن مردم باشد. از اينرو، ادبيات مشروطه را شايد بتوان مقدمهاي بر رئاليسم اجتماعي ـ سياسي درتاريخ ادبيات ايران دانست.
ادبيات مشروطه، در کلام ايرجميرزا، اديبالمالک فراهاني، عارف، دهخدا، عشقي و ديگران شکل ميگيرد و از شعر و نثر پيش از مشروطيت متمايز ميشود. اما اين تمايز، عمدتاً 1ـ در موضوعاتي است که شعر به آن ميپردازد 2ـ واژگاني که شاعر به کار ميگيرد.
زبان شعر مشروطيت، چه به لحاظ ساختار و چه از نظر واژگان، گرايش به زبان کوچه و بازار دارد. واژگان اروپايي ـ گاه بر حسب نياز و گاه به بهانة نوگرايي ـ تدريجاً در شعر راه مييابند. گرچه اندیشه ی برآمده از تحولات عصر روشنگری اروپا ، در نگاه شاعرنسبت به زندگي دگرگوني ايجاد کرد، اما اين دگرگوني ، با آن چه که بعدها در نگاه و نظر نيما نسبت به هستي ديده ميشود، تفاوت ماهوي دارد. در واقع، نوآوريهايي که در اين دوره ـ در صور خيال ـ ميبينيم ، متأثر از فضاي ضداستبدادي و آزاديخواهانه ـ بيشتر رنگ و بوی سياسي دارند تا بار شاعرانه، به معناي عام آن .
نوآوري در قالب شعر، عمدتاً در استفاده از قالبهاي مهجور مثل مسمط و مستزاد و... و «پس و پيش کردن» قافيهها جلوه ميکند. نگاه انتقادي به جامعه و سنتهاي آن، همينطور برجسته کردن احساسات ميهني نيز، از ويژگيهاي شعر مشروطيت است.
نگاهي اجمالي به برخي از شعراي عصر روشنگری ايران:
ايرج ميرزا، شاعري است پايبند به عنعنات شعر کلاسيک ايران، که نوآورياش به انتخاب مضامين تازه و ديد انتقادي نسبت به سنت، مسائل اجتماعي و سياسي و... محدود ميشود. او، به رغم آن که زباني نزديک به زبان گفتار را ، همراه با ضربالمثلها و پارهاي از کلمات فرنگي وارد شعر ميکند، همچنان به قالبها و قواعد شعر سنتي پايبند است و دگرگوني در صورت شعر را برنميتابد؛ و در همين پیوند است که، در شعري طنزآميز، «انقلاب ادبي» را ريشخند میکند:
درِ تجديد و تجدد وا شد
ادبيات، شلم و شوربا شد
تا شد از شعر برون وزن و رَوي
يـافت کاخ ادبيات نوي
ميکنم قافيهها را پس و پيش
تا شوم نابغة دورة خويش
همه گويند که من استادم
در سخن دادتجدد دادم
اين جوانان که تجدد طلبند
راستي دشمن علم و ادبند
...
بسکه در ليوِر و هنگام لِتِه
دوسيه کردم و کارتن تِرِته
بسکه نُت دادم و آنکِت کردم
اشتباه بروت و نت کردم . ( 12)
...
اديبالممالک فراهاني ، شاعري است مسلط به ظرافتها و ظرفيتهاي شعر فارسي ـ با اشعاري دشوار و متکلف ـ که نوآورياش در انتقاد از نابسامانيهاي اجتماعي، نکوهش مضامين تکراري در اشعار سنتي، عِرق وطن و پند و اندرز در کسب دانش مدرن... خلاصه ميشود.
اديبالممالک، شعري دارد، که در آن برخي اصطلاحات سياسي و کلمات فرنگي را، يکجا جمع آورده است:
ترقي، اعتدالي، انقلابي، ارتجاعيون
دموکراسي و راديکال و عشقي اسکناسي را
انيورسيته و فاکولته در ايران نبد يارب
کجا تعليم دادند اين گروه ديپلماسي را13
نوآوري دهخدا بيشتر در نثر است، که در مقالاتي طنزآميز مثل «چرند پرند» نمود ميکند. نثر دهخدا نثري است ساده، همراه با اصطلاحات و ضربالمثلهاي عاميانه که به شکلي طنزآميز و با ریشخند ، نابسامانيهاي اجتماعيِ آن سالهاي ايران را به تصوير ميکشد. دهخدا ـ آن گونه که خود ميگويد ـ رويکردش به شعر از سر تفنن است و «خود نميدا[ند] که اين گفتهها شعر است يا نظم». اما، به رغم اين، در شرحي برمسمط معروف و زيباي «ياد آر زشمع مرده ياد آر»، به جد يا به طنز مينويسد: «... به نظر خودم [اين شعر] تقريباً در رديف اول شعرهاي اروپا است. اگرچه دختري را که ننهاش تعريف کند، براي داييش خوب است».14
بيان فوق، ميتواند ناظر بر اين واقعيت باشد، که دهخدا تحولات شعري اروپا را پي ميگرفت .
يحيي آرينپور، در کتاب از صبا تا نيما ـ در مورد شعر «ياد آر زشمع مرده ياد آر» ـ بر اين باور است که «بعيد نيست، دهخدا، که زبان ترکي را به خوبي ميدانسته و روزنامة ملانصرالدين را ميخوانده و در اين زبان به سبک صابر[بيک] شعر ميساخته، شعر... رجاييزاده اکرم[بيک] را در روزنامة ملانصرالدين ديده و وزن و ترکيب و مضمون آن را در ذهن داشته و بعد از آن الهامي گرفته... و قطعه خود را به تقليد يا به استقبال آن ساخته باشد... شعر دهخدا در فرم و سبک و وزن و ساختمان و حتي شماره مصراعها نظيره و تقليدي است از [رجاييزاده اکرم بيک] شاعر ترک».15
قول آرينپور، در مورد تأثير پذيري دهخدا، از شاعر ترک را، محض يادآوري اين نکته آوردهام که، برخي تأثير پذيريهاي ما از غرب، به طور غيرمستقيم از طريق روسيه، ترکيه و مصر بود و از این نظر ، شهرهاي رشت و تبريز ـ به مثابه کانونهاي نشر تجدد ـ نقش مهمي در همهگير شدن انديشههاي نو و تحولات آن سالها داشتند.
سهم عارف، در نوآوري، عمدتاً در رواج تصنيفسازي است. شعر عارف، غالباً در قالب غزل سروده شده و از اين نظر فاقد نوآوري است. اما زبان اشعارش ساده و معطوف به اصطلاحات عاميانه و سياسي است. دلمشغولي عارف آزادي بود وعشق وطن. آن گونه که «بعد ازعشق وطن هم اگر سرگرمي به جايي يا دلباختگي به هوايي داشته ، بهانه [اش] اين بوده است:
مرا ز عشق وطن دل به اين خوش است که گر
زعشق هرکه شوم کشته زادة وطن است»16
استفاده خاص از نوع ادبي تصنيف، يکي از نوآوريهايي است که در روند نهصت مشروطيت، براي تحريک احساسات ميهني مؤثر ميافتاد. تصنيف ـ که حامل پيام انقلاب بود ـ بر سر زبانها ميافتاد و همهگير ميشد. عارف قزويني(که خود خواننده و آهنگسازي چيره دست بود) و ملکالشعرا بهار، از نمونههاي موفق تصنيفسازان آن دوره هستند. بديهي است که، براي القاء صريح پيام، تصنيف ميبايست به زبان مردم نزديک ميشد ، تا شمار بيشتري از آنها را زير پوشش ميگرفت. اما، عمومي شدن زبان شعرـ براي انتقال روشن و صریح پيام سياسي ـ دو مشکل اساسي به بار آورد :
اولاً ـ مانع خلاقيت شاعر، در حوزة زبان شد؛ ثانياً ـ شعر را اسير روزمرگي ساخت و آن را در حد پيامي منظوم (شعار) تقليل داد.
ادوارد براون ، در کتاب « تاریخ ادبیات و مطبوعات ایران ، در دوره ی مشروطیت » ، می نویسد :
« و ما می بینیم که ادبا و شعرای عصر ، پی بدین نکته برده اند . یعنی اِبکار [ جمع بِکر] معانی را از آن دایره ی محدود بیرون آورده و خوان الوان نظم را پیش خاص وعام گسترده ، طبقه ی عامه را از ان برخوردارکرده اند . و اغلب موضوعات این ادبیات را از وقایع یومیه و راجع به مسائل معاشی و اجتماعی گرفته اند که هر یک از افراد می تواند بدون صعوبت درک نماید و اگر همین اشعار را ، که از ابتدای انقلاب [ مشروطه ی ] ایران تا امروز انشاء شده ، جمع آوری کنند ، تقریبأ تاریخ منظوم انقلاب را تشکیل خواهد داد .» 17
اما در اين ميان، شعرايي مثل اديبالممالک فراهاني و ملکالشعرا بهار، همچنان به ويژگيهاي شعر کهن فارسي و زبان آوری وفادار ماندند؛ و به رغم آن که ، در اشعارشان به موضوعات جاري سياسي ـ اجتماعي ميپرداختند، کلامشان حد بالايي از فخامت را به نمایش می گذاشت .
از عجايب است که بهار، به رغم آن که در قصيدة «يا مرگ يا تجدد»، در ضرورت تجدد سخت پاي ميفشارد، اما اعتقاد عملياش به «تجدد ادبي» ، از طرح مسائل نو ، در قالبهاي کهنه فراتر نمی رود .
يا مرگ يا تجدد و اصلاح
راهي جز اين دو پيش وطن نيست
ايران کهن شده است سراپا
درمانش جز به تازه شدن نيست ( 18 )
در واقع ، می توان گفت که « تازه شدن » و « تجدد » ، از نگاه بهار ، در « اصلاح » معنا می یافت .
در دي ماه، 1294شمسي (تقريباً، 9سال پس از امضاء فرمان مشروطيت ، توسط مظفرالدين شاه) انجمن ادبي کوچکي، به نام «جرگة ادبي يا جرگة دانشوري»، به همت ملکالشعرا بهار در تهران تشکيل ميشود. هدف اين انجمن «ترويج معاني جديد در لباس شعر و نثر قديم و شناساندن موازين فصاحت و حدود انقلاب ادبي و لزوم احترام آثار فصحاي متقدم و ضرورت اقتباس محاسن نثر اروپايي بود». اين انجمن، حدود دو سال بعد، تحت نام «دانشکده» و با هدف «"تجديد نظر در طرز و رويه ی ادبيات ايران"، با احترام به اسلوب لغوي و تعبيرات اساتيد متقدم و مراعات سبک جديد و احتياج عمومي حال حاضر...» به کارش ادامه داد .19
طرفداران «انجمن دانشکده»، به قصد ايجاد تحول در ادبيات فارسي ، نشريهاي به همين نام ـ «دانشکده» ـ به سردبيري ملک الشعرا بهار انتشار ميدهند ، که جمعي از نويسندگان جوان آن روزها ، از جمله عباس اقبالآشتياني، رشيد ياسمي، سعيد نفيسي، يحيي ريحان و... با آن همکاري ميکنند. بهار، در سر مقالة شمارة اول اين نشريه مينويسد «... ما نميخواهيم پيش از آن که سير تکامل به ما امري دهد، خود مرتکب امري شويم... اين است که... يک تجدد آرام آرام و نرم نرمي را اصل مرام خود ساخته و هنوز جسارت نميکنيم که اين تجدد را تيشه عمارت تاريخي پدران شاعر و نياکان اديب خود قرار دهيم. اين است که ما فعلاً آنها را مرمت نموده و در پهلوي آن عمارت، به ريختن بنيانهاي نوتری که با سير تکامل، ديوارها و جرزهايش بالا روند مشغول خواهيم شد» 20
از سوي ديگر، هواداران پرشور و متعصب «تجدد ادبي و اجتماعي» ايران ـ که به کمتر از يک انقلاب تمامعيار در ادب فارسي رضايت نميدادند ـ نشرياتی به نام «آزادي ستان» و«تجدد»، به سردبيري تقي رفعت در تبريز انتشار دادند. اينان، به رغم « قال و مقال » ی که در مشاجرات قلمي ـ بر سر ضرورت دگرگوني بنيادي در ادبيات فارسي ـ با مجله دانشکده و ملکالشعرا بهار به راه انداخته بودند، نتوانستند از شعر سنتي چندان فاصله بگيرند ؛ و تجربيات شعري شان، چه از نظر فرم و چه به لحاظ مضمون، تفاوت زيادي با نمونههاي شعر مشروطيت نداشت . در واقع ، نو آوری های آن ها ، عمدتأ در تغيير مکان قافيهها خلاصه می شد .
_____________________:
اي بيستمين عصر جفا پيشة منحوس
اي عابدة وحشت و تمثال فجايع
برتاب زما آن رخ آلوده به کابوس
ساعات سياهت همه لبريز فضايع
جعفر خامنه ای (20 )
برخيز، بامداد جواني زنو دميد
آفاق خُهر را لب خورشيد بوسه داد...
برخيز! صبح خنده نثارت خجسته باد!
برخيز روز ورزش و کوشش فرا رسيد
تقي رفعت (21)
____________________
در اين ميان، خانم کسمايي، با بلند و کوتاه کردن مصراعها، به تجربة جديدي دست ميزند، که مشابه آن در دو شعر «شکسته» ی به جا مانده از ابوالقاسم لاهوري (سنگر خونين و وحدت تشکيلات) نيز ديده ميشود. اين تجربة خانم کسمايي و ابوالقاسم لاهوتي را، شايد بتوان شکل خام و ابتدايي آن تحولي دانست که بعدها به دست نيماي بزرگ، در هيئتي نظاممند و سنجيده صورت پذيرفت. مقايسه ی تجربه ی خانم شمس کسمايي و ابوالقاسم لاهوتي، با تجربه اي موفق از نيما ، ميتواند شاهدي بر اين مدعا باشد:
پرورش طبيعت
_____________________:
زبسياري آتش مهر و ناز و نوازش
از اين شدت گرمي و روشنايي و تابش
گلستان فکرم
خراب و پريشان شد افسوس
چو گلهاي افسرده افکار بکرم
صفا و طراوت زکف داده گشتند مأيوس...
شمس کسمايي ( 22)
___________________
سنگر خونين (ترجمه شعري از ويکتورهوگو)
رزم آوران سنگر خونين شدند اسير
با کودکي دلير
به سن دوازده.
ـ آن جا بدي تو هم؟
ـ بله!
با اين دلاوران.
…
ابوالقاسم لاهوتي ( 23)
خانهام ابري است
خانهام ابري است
يکسره روي زمين ابري ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد ميپيچد.
يکسره دنيا خراب از اوست
و حواس من!
آي نيزن که ترا آواي ني بردهست دور از ره کجايي!
...
نيما يوشيج 24
____________________________
به قلم :اقای مهدی خطیبی
سایت شعرنو
http://shereno.com/news2.php?id=7188
ادامه دارد...
۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه
نصایح زرتشت به پسرش
روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
هرگز ترش رو و بدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
چالاک باش تا هوشیار شوی
سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی
با هیچ کس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند
۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

این یک مرثیه نیست - مروری بر موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان
نویسنده: مصطفی پورنجاتی
نویسنده: مصطفی پورنجاتی
منبع:سایت وازنا
قرار است دربارهی «موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان»، با هم حرف بزنیم. من این موانع را متعدد میدانم و همه را در شبکهای، پیوسته به هم میبینم. آنها را به چهار دسته تقسیم میکنم: فردی، محیطی، خانوادگی و رسمی. این عنوانها، البته تعریفهای خاص خود را دارند.
موانع فردی
خود مخاطبان: شاید چنین عنوانی در بحث موانع معرفی شعر امروز به مخاطبان، عجیب باشد و شبیه تسلسل فلسفی. ظاهراً مثل اینکه بگوییم هوا گرم است؛ زیرا هوا گرم است! اما نه.
هر گونه الگوی ارتباطی چند جزء دارد و در مورد موضوع این نوشته، مخاطبان شعر با شاعران و معرفیکنندگان آن، اجزای رابطهاند. چگونه ممکن است ارتباطی شکل بگیرد، بدون خواست و تقاضای گیرندگان در این الگوی ارتباطی که مردم و مخاطبان باشند؟
چند درصد از مردم ما حاضرند به شکل مستمر و در سبد علایق و نیازهای روزانهشان، کتاب شعر بگذارند؟ آیا جوّ شعرخواهی و شعرخوانی، فقط با مسئولیت و کوشش سرایندگان آثار و تبلیغ رسانهها و عواملی از این دست، شدنی است؟ نه. و البته این معضل، از فرزندان پدری است کهنسال به نام کتابنخوانی مردمان ما. ما مردم هنوز نمیدانیم و نچشیدهایم که چگونه شعر، تلطیف روح، رفع خستگی، ایجاد سازگاری با وضعیتهای ناجور، و آرامش و شادی با خود میآوَرَد. و بدین لحاظ به قول مولوی: تا نباشد ابر، کی خندد چمن؟/ تا نگرید طفل، کی جوشد لبن؟
موانع محیطی
یک. رسانه ها: بزرگترین رسانهی عمومی، صدا و سیما، در طول یک هفته، چند ساعت برنامه به شعر اختصاص داده است؟ از این حجم بسیار اندک ـ که گمان نمیکنم بیشتر از دو سه ساعت باشد ـ چند دقیقه به شعر شاعران جوان که هنوز در مرز چاپ اولین مجموعه اند، و میانسالان این راه و پیشکسوتان اختصاص دارد؟
جای این آرزو برای علاقهمندان به شعر محفوظ است که: کاش یک دهم تبلیغی که با آن کیفیت نافذ برای «ایرانسل» میشود، برای کتابهای شعر میشد..
جای این آرزو برای علاقهمندان به شعر محفوظ است که: کاش یک دهم تبلیغی که با آن کیفیت نافذ برای «ایرانسل» میشود، برای کتابهای شعر میشد..
از نظر موضوع و مضمون نیز، آیا صدا و سیما، جز به جریان شعر متعهد و انقلابی، یا گاهی شعر کلاسیک ایران در محدودهی چند نام معروف، آنتن میدهد؟
صفحات ادبی روزنامه ها هم بیشتر به درج خبر و گزارشهایی دربارهی داستان و رمانهای روز میپردازند و شعر، تقریباً در سایه یا در محاق است. بگذریم که بارها دیدهام فلان روزنامهی معروف، صفحهی ادبیاش را هم چند مرتبه یکبار کرده، و مجال شعر را به تاریخ و سیاست وامیگذارد..
دربارهی مجلات تخصصی شعر بگویم که گذشته از تعداد کم عناوین این نشریات ـ که گویا بر اساس آمار بانک اطلاعات نشریات کشور به ده عنوان هم نمیرسند ـ با ورق زدن چند شماره از آنها، در مییابیم که عمدتاً ناشر شعر دایرهی بستهای از چهرهها هستند؛ چهرههایی که در شمارهی بعدی همان نشریه، شاهد کارهای قدیم یا جدیدشان خواهیم بود..
اکنون تنها رسانه ای که نمایشگر تنوع و تعدد سلایق شعری در گسترهی زبان فارسی است، اینترنت و در واقع، وبلاگ است. اما آیا دسترسی به اینترنت در کشور ما، همچون رادیو و تلویزیون و روزنامه، کاملاً همگانی، همیشگی، غیر تخصصی، و ارزان است؟ نه..
دو. ناشران: بسیاری از ناشران پُرکار و شناختهشده، مجموعه شعر چاپ نمیکنند. اما اگر اثر، داستان و رمان، تاریخی، یا روانشناختی باشد ابراز تمایل میکنند و چراغ سبز کمرنگی نشان میدهند. ناشران شناختهشده ـ که وقتی کارهای جدیتر چاپ میکنند اصطلاحا" به آنها معتبر گفته میشود ـ هالهای از اعتماد مخاطبان و نویسندگان را با خود دارند و طبیعی است هر کتابی توسط آنها کار شود، بخت بیشتری برای پخش و فروش و اقبال مردم خواهد داشت. حالا ببینید که امروزه، دفترهای شعر جوانان نوقلم و کتاباولی را کدام ناشران چاپ میکنند؟
آیا نگاه و چشمه و نی و ققنوس و مروارید و مرکز و هرمس؟ نه. اکنون بین شاعران، فقط نام چند ناشر پُرکار و معتبر، به عدد انگشتان یک دست، میچرخد که آمادهاند با سرمایهی صاحب اثر، کارشان را چاپ کنند: آهنگ دیگر، ثالث، آرویج، و یکی دو ناشر دیگر. این مؤسسات هم لابد با حجم گستردهی آثار منتشر نشده روبرویند و خود من هم چند ماه است پشت همین ترافیک ماندهام..
سه. مؤسسات پخش و کتابفروشیها: آنها فقط به عنوانهای چاپ چندم از نویسندگان مشهور، ویترین و قفسه و ویزیتور میدهند و تازهآمدهها کمتر جایی در مغازه و دفتر آنها دارند یا اصلا" ندارند..
موانع خانوادگی
یک. خود شاعران: شاعران جوان، در مورد انتشار شعرشان نیز مانند لحظههای خلق شعر، به تنهایی و درونگرایی گرایش بیشتری دارند، تا به حضور و شور اجتماعی برای معرفی شعرشان. تصور کنید که ده درصد از شاعران ناشناخته، تصمیم میگرفتند با روزنامهها تماس بگیرند و دربارهی معرفی مجموعه شعرشان رایزنی کنند. یا هر شاعر جوانی تصمیم میگرفت یکی دو معرفی کتاب برای شاعر دیگر بنویسد و در نشریات چاپ کند. آیا آن وقت هم فضای شعر، چنین فرو افتاده و سرد میماند؟ نه.
دو. منتقدان: بیشتر نویسندگانی که به شکل حرفهای و مستمر به کار تحلیل و نقد و معرفی مجموعهشعرها مشغولاند، بیشتر، مایلاند به نامهای مشهور بپردازند و زیر آفتاب آنها، پوستشان را برنزه کنند. گویا احساس این است که قلمزدن برای جوانترها و ناشناختهها، اتلاف وقت و کاغذ است. بگذریم که از طرفی، دیگر توقع بجایی نیست که منتظر باشیم محمد حقوقی و عبدالعلی دستغیب بنشینند و برای یک خانم یا آقای شاعر بیست ساله تحلیل شعر بنویسند. این «بجا نبودن»، نه به این دلیل است که آنها حقوقی و دستغیب هستند؛ به این علت است که باید آنها را پیشکسوت بدانیم.
سه. پیشکسوتان: چه بسیار از آنها که روی کتاب جوانها امضا نمیکنند و در سخنرانیها و میز و صندلیهایی که در اختیارشان است، برای تازهترنویسها خرج نمیکنند. چند دفتر شعر چاپ اول از یک نویسندهی کتاباولی دیدهایم که با «تقریظ» و مقدمهی یک شاعر صاحبنام مزیّن شده باشد؟
چهار. دانشکدههای ادبیات: سخنی تکراری است نبود منابع و سرفصلهای ادبیات معاصر ایران و جهان در این دانشکدهها. و خروجیهای چنین محیطهای آکادمیکی، قطعا" نمیتوانند با جریان شعر امروز آشنا باشند، چه رسد که تحلیلگر و منتقد و معرّف آن باشند یا در فضاسازیها و نظریهپردازیها نقشی به عهده بگیرند. فعلاً این مسیر، برای کوفتن جادههای نرفته، مسدود است، ولی نه به این علت که کارگران مشغول کارند.
موانع رسمی
نگاه حاکم بر وزارت ارشاد، سخنرانیهای مذهبی و رسانههای رسمی حاکمیت جامعه، به شعر بیاقبال است.
نشانهاش این که امسال برای شعر، سومین جشنوارهی بینالمللی فجر برگزار شد، و برای فیلم، بیست و هفتمین جشنواره.
نشانهاش این که امسال برای شعر، سومین جشنوارهی بینالمللی فجر برگزار شد، و برای فیلم، بیست و هفتمین جشنواره.
در مورد رسانههای مذهبی اینکه شما در عمرتان چند سخنران دینی دیدهاید که در خطابهاش، غیر از بخش ذکر مصیبت، شعر قرائت کند؟ حال آنکه روزگاری بود که بیان ادبی و هنری، رسانهی اصلی و یکهی میدان تبلیغ دین بود: وقتی قرآن نازل میشد. و مگر قرآن از ساختارهای زبانی برجستهای برخوردار نیست، چنانکه اعراب نامؤمن، از شنیدن آن میپرهیختند تا مبادا زیر تأثیر و نفوذ کلام هنری قرار گیرند؟ آیا نهجالبلاغه، وجوه و قابلیتهای گستردهی ادبی و بلاغی گویندهی آن را بازنمیتابد؟ نشاندن قرآن در کنار دیوان حافظ روی تاقچهی خانههای ایرانیان، چه مضمونی دارد؟
این نوشته، تمایل دارد به درکی متقابل برسد و با همه تفاهم داشته باشد.
«کتابنخوانی» مخاطبان و شعرنخوانی آنها را درک میکند؛ زیرا زمانه، اقتضا میکند حداکثر انرژی، وقت و پول خود را صرف کسب درآمد کنیم تا پسانداز که نه، نیازهای روزمره و اولیهی خود را برآورده کنیم. پس حق میدهم که دیگر مجالی برای رفتن به سراغ شعر نمانَد و این جور پیشنهادها، با واکنش تند مردم مواجه شود، شبیه اینکه: «ای آقا! دلات خوش است».
صدا و سیما را درک میکنم؛ زیرا پخش تیزرهای رنگارنگ مانند «ایرانسل»، درآمد کلان دارد؛ ولی تبلیغ فرهنگ و کتاب، نه. فرهنگیها همهاش به دنبال گرفتن تخفیف پخش تیزر هستند، ولی اقتصادیها، راحت چک میکشند. البته نگاه حاکم بر این رسانهی عمومی نیز نگاه رسمی است (رجوع کنید به موانع رسمی در همین نوشته) و چاره چیست جز گاهی به ندرت گفتن در باب شعر متعهد یا مثلاً تمجیدی از ادبیات کلاسیک این سرزمین.
روزنامهها را درک میکنم؛ زیرا این رسانههای مردمی، باید در دکهها به فروش برسد. خوانندگانی که شعر نمیخوانند، و بیشتر طرفدار رمان و سینمایند (یا اینکه نویسندگان و منتقدان این دو هنر فعالترند) باعث میشوند صفحات ادبی هم بشود سینمایی و داستانی، یا حتی به سلیقهی سردبیر بشود تاریخی یا سیاسی.
مجلات ادبی را درک میکنم که کاملا" خصوصیاند و همواره در حال نفستنگی اقتصادی و هزینهای. کسی که آگهی برایشان نمیدهد چاپ کنند؛ پس میکوشند با گروهی از دوستان و سلیقههای مشابه خودشان، به هر حال ادامهی حیات دهند و دیگر چه انگیزهای برای انعکاس صداهای متفاوت و تجربههای در حال شکلگیری در عالم شعر امروز؟!
ناشران و مؤسسات پخش و کتابفروشیها، این خانوادهی مظلوم هم که تکلیفشان تابع وضعیت کلّی فرهنگ است و علایق مطالعاتی مردم. با این اوضاع بیحمایتی و کاغذ آزاد و نبود یارانههای فرهنگی، همین که زود به زود تعطیل نمیشوند، جای شکرش باقی است. آنها را درک میکنیم.
و اما شاعران. همین طور است. حق با آنهاست. وضعیت جوری است که گاهی ممکن است آدمهای هنرمند برای تبلیغ و فروش دفتر شعرشان، تنهاییشان را به حراج بگذارند یا کاری کنند که در شأن و اندازهی عزت و آبرویشان نیست. و البته به گمانم کمی هم درونگراییهای شاعران، افراطگونه شده و حلقههای ادبی مثلاً یا برگزار نمیشود و یا بسیار کمرونق است. دلم نمیخواهد بیش از این، آنها را درک کنم. جای تلاش جمعی و فردی آنها، به شدت احساس میشود.
دربارهی منتقدان اینکه، در کشوری مثل مملکت ما که به اهالی دانایی و ادبیات چندان ارجی نمیگذارند، و وقت و هزینهها اجازهی نوشتن و پژوهش آزاد و بیدغدغه در زمینهی راههای نرفته و پژوهشهای تازه باقی نمیگذارد، همان بهتر که مختصرِ عمر را با فکر کردن دربارهی بزرگترها و زیر بالِ نامآوری آنها بگذرانیم.
پیشکسوتان. آنها را درک میکنم. چه بسیار از آنها که عمری نوشتهاند و به هزار زحمت منتشر کردهاند. فروش رفته؟ با چند هزار شمارگان؟ تا چاپ چندم؟ و حالا در سنین پنجاه و شصت و هفتاد، شهرت به سراغشان آمده است. دیگر چه انگیزه و فرصتی که همین اندک آوازه را خرج کمسن و سالها کنند.
دانشکدههای ادبیات. آنها را نمیتوانم درک کنم؛ مگر این که سایهی سهمگین پیران و دلبستگان مطلق به ادب کلاسیک و مخالفان مطلق ادب امروز، مانع تدوین سرفصلهای معاصر شود، یا مسئله مربوط به اقتضائات وزارت علوم باشد، که نمیدانم.
دربارهی نگاه وزارت ارشاد، چیزی ندارم بگویم؛ زیرا در فرهنگیترین دولتهایمان نیز، گُلی درشت به سر شعر و شاعری زده نشده و به شکل نیمدار و کجدار و مریز، افت و خیزهای بسیار آهستهای صورت گرفته است.
اما سخنرانان مذهبی. مگر آنها چه تقصیری دارند؟ وقتی در آموزشهایشان، در کتابهای درسی، خبری از ادبیات فارسی به جز یک درس ساده نیست؟ و در آموزشهای تبلیغیشان ایضا". بگذریم از معدود سخنرانان مذهبی که خلاف این حکماند.
***
این یک مرثیه نبود؛ مرور کوتاهی بود بر دردی مزمن، با نگاهی به علتهای احتمالی. نمیدانم شما مخاطب کدام بخش این نوشته هستید، اما امیدوارم دست کم خود من، به عنوان یک سلول از پیکرهای عظیم، در سلامت و پیشبرد فرهنگی آن، بویژه در شاخهی شعر، اثرگذار و سودمند باشم..
چشم انتظار سکوت از دفتر ذات رویا _پائیز 81

خیره به آتش
رو به ششهای جنگل
تنها
در فکرم
به تولدِ رویایی تازه،
کاش می شد همچون باد
رها بودم
با پرنده های مهاجر
گاهی همسفر بودم
واندیشهء در انزوا آموختن را
اعتراف می کردم
به کارمای وجودم
تو ای سکوت
ای معشوق همیشه الهام بخش
همیشه به روح تو دلباخته ام
با تو آرامش را
در تاریکترین حالتها
در تاریکترین جاها نیز یافته ام
تو هرگز چشم انتظار کسی نیستی
همگان عاشق حسِ خویش
در خلوتِ زیبای تو و تو تنها نیستی
تو بگو چرا
روح مبهم دنیا
بالهای آزادی خواهی را
از ازل سوزانده بود
آیا تا بود همین بود؟
هر که خواستار پر واز بود
هرکه به فکر خوشبختی همگان بود
این دنیا برای دلهای خود خواه ..چرا.. هم پا بود
و برای جانهای ساد ه نجیب و بی ریا،
ای نازنین تو بگو،
من نمی دانم،
چگونه بود،چگونه بود؟
و این منم تنهای تنها در رویا هایم
پُر از سکوت پُر از سکوت پُر از سکوت
چرا هیچ کس پا به پای من
یار و یاور و همدم نبود
گویی رویا هایم در دورترین جای دنیاست
همچون ستاره ای خاموش و گمنام
در ژرف ترین سیاه چاله ای، تنهای تنهاست
خوشترین رویا هایم
انگار چیزی جز هذیان گویی نبود
سر به سر این دل وحشی گذاشتن
سر لوحهء هر دوستی با من بود
منم تنهای تنها
پر از سکوت پر از سکوت
رویای من که دور حلقهء زحل نبود
رویای من به روی همین کرهء خاکی بود
تو ای همدرد
هر جا هستی فریاد بزن
اگه هستی جواب بده
من اینجا تنهای تنهام
زمان سروده ی شاعر معاصر :م.نهانی

شاعر معاصر : م.نهانی
تاريخ تولد: شنبه 31 ارديبهشت 1362
کشور: ايران شهر: بی قافیه شعر می بارم در دنیای بی چتری...
ليست دفتر شعر ها م.نهانى
نوشته های ادبی م.نهانى
http://shereno.com/file.php?id=59252

زمان
___________:
زمان پوست می اندازد
تا عقربه بزرگ
با هم خوابی عقربه کوچک
ثانیه شمار نه ماهه ای را نزاید
زمان پوست می اندازد
شرط خواب
به گرفتاری شب و روز نیست
تا خورشید و ماه
شاه و ملیجک درد باشند
زمان پوست می اندازد
فرقی ندارد
از کجای لحاف پس بزنم
تکرار تن ات را
در مرور لحظه های بی آغوش
زمان پوست می اندازد...
شعر : م.نهانى
۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه
آشناتی یا سبک افراغ /سبکی از آقای فکری شاعر ونویسنده ی معاصر
گاه نمیخواهیم ببینیم گاه نمیخواهیم بشنویم وگاه نمیخواهیم بیآموزیم,
گاه ترجیح میدهیم هیچ بر اندیشه نیافزوده ,کورباشیم وکر باشیم
!درمقام حرفهای نسنجیده اما, همواره زبانی درچرخش
ودر آموزش ازدنیا وپیرامون خود, کودن!افسوس !.
فرزانه شیدا

سبک جدید واثری جدیداز آقای فکری
تاريخ تولدایشان : پنجشنبه 4 اسفند 1345
کشور: انگلستان شهر: لندن
ليست دفتر شعر ها فکری
نوشته های ادبی فکری
http://www.shereno.com/file.php?id=59038

گاه پیش می اید که ما در زندگی خود با مطالب ونوشته ها وآثار و یا چیزهای جدیدی مواجه و روبرومیشویم که برای همگان درک وقبول آن ساده نیست و بسیار دیده ایم که دراینگونه موارد برخوردهائی نیز رخ میدهد که هرکسی نظر خود را عنوان داشته وبر اساس آنچه خود می اندیشد موضوع ومتن و یا آنچه در دیدگاه او جدید است را به بررسی می نشیند درتمام جوامع دنیا همواره با آغوشی باز از هرچه نوین وجدید باشد استقبال میشود وهمواره نیز گروهی هستند که هرگز رضا به شکستن قالبها نمیشوند وحاضر نیستند هیچ چیز جدیدی را بیآزمایند ونه تنها خود اینکار را نمی کنند بلکه تلاشی سخت نیز خواهند داشت که دیگرا ن را نیز از آن محروم دارند وهمواره وهمیشه آن چیزی پیروز میشود که قادر باشد خود را معنا کند وهمیشه زمانی نیز میبرد تا ازگروه مردمان «آنان که باید» ,« آنچه را که باید» بپذیرند در زمانی که همواره وتا همیشه هستند کسانی که قادر بقول هیچ چیز جدیدی نیستند.
قالبها را بشکنیم وترس از شکستن نداشته باشیم چرا که جاهل آن کسی ست که حاضر به آشنائی با چیزهائی نباشد که قادر به فهم آن نیست و تاسف بیشتر دراین است که حتی تلاش نیز نکند که انرا درک کند واین جای تاسف دارد .
فرزانه شیدا
____________________________________
از دفتر افراغ اندیشه
به قلم اقای فکری:____________________________
در خيال جاهلان انديشه غر وب مى کند
يا که نورش زير خاکستر آتش خاموش مى شود
تکه ابرى زود گذر است جهل و نادانى
تا به اشراق انديشه معنا پیدا مى کند
نشد خاموش شمع فهم و ادارک
به فوت دهانى که خود راکند ضحاک
در هر ضربه کاوه به آهن انديشه شد حديد
ورنه می ماند داستانش قديم و نه عتيد
اگر امروز آغاز نمودم حرف و حديث
تا که افراغ کنم انديشه وبيايد جديد
از گلستان انديشه تو را گويم اى رفيق
نشو غافل از تفکر در اين سبک جديد
شاعر :جناب اقای فکری
__________________
باشگاه اندیشه ایران
با تير خرد، قلب جهل را نشانه می روم تا شايد در ريشه کن کردن بيماری فراگير نيانديشيدن سهمی هر چند ناچيز داشته باشم
شادروان دکتر شريعتي در کتاب «چه باید کرد؟» روشنفکر را این گونه معرفی می کند: "کجاي تاريخ قرار گرفته اي ؟ اگر اين را بفهمي روشنفکري ... روشنفكر در يك كلمه كسي است كه نسبت به “وضع انساني” خودش در زمان و مكان تاريخي و اجتماعي اي كه در آن است، خود آگاهي دارد و اين ” خود آگاهي ” جبرا و ضرورتا به او احساس يك مسئوليت بخشيده است... روشنفكر رسالتش رهبري كردن سياسي جامعه نيست. رسالت روشنفكر خودآگاهي دادن به متن جامعه است فقط و فقط همين و ديگر هيچ. اگر روشنفكر بتواند به متن جامعه خودآگاهي بدهد، از متن جامعه قهرماناني برخواهند خواست كه لياقت رهبری را خواهند داشت... روشنفکر یعنی يک انسان آگاه نسبت به ناهنجاري هاي اجتماعي ،آگاه به عوامل درست اين تضاد و ناهنجاري ،آگاه نسبت به نياز اين قرن و اين نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از اين وضع ناهنجار..."
روشنفکر کسی است دارای اندیشه و بینش گسترده نسبت به جامعه و پیرامون خود. روشنفکر کسی است که گستره بینش و افکار او به زمان کراندار نمی شود. روشنفکر خرد و اندیشه را اسیر و گرفتار چارچوب های فکری و سیاسی حاکم نمی کند. اندیشه و بیان او به مرزها و ملت ها کراندار نمی شود و ورای سرزمین ها می اندیشد. روشنفکر باید منتقد مردم باشد و با واپس گرایی های رخنه کرده در بستر جامعه مبارزه کند و با آگاهی دادن به جامعه و فراهم کردن زمینه رشد خود آگاهی، رهبران با درایت و بینش باز را پرورش دهد. روشنفکر منتقد دولتها نیست چون دولتها مجری تفکرات مردم هستند و برای تغییر رفتار دولت ها می بایست از تغییر رفتار مردم آغاز کرد. رفتار دولتها تابع شرایط محیطی است و از سیاست های منطقه ای و جهانی تاثیر می گیرد و هر آن انتظار می رود که با تغییر شرایط، دگرگون شود. انتقاد از سیاست های جاری وظیفه سیاستمداران و یا در زمینه های اجتماعی و اقتصاد وظیفه دانشمندان و نظریه پردازان آن علم است.
روشنفکر پیش از آن که سیاست های دولت را به نقد بکشد، سنجشگر رفتار و باورهای مردم است زیرا دولتمردان و سیاست گذاران نیز برخاسته از متن جامعه هستند. روشنفکر با باورهای نادرستی که سیاستمداران فاسد را پرورش می دهد مبارزه می کند نه با سیاست مدار فاسد. اگر بستر خرافه پروری و خرد ستیزی در جامعه پابرجا باشد، سیاستمداران و دولتمردان بی خرد و نادان بر مردم حکومت خواهند کرد و مبارزه با آنان راه به جایی نمی برد. یک روشنفکر در پی رویدادها و حوادث ناگوار، به شخص نمی نگرد و شخص را مقصر شکست و یا پیروزی نمی داند. روشنفکر روح حاکم در یک جامعه را به بوته نقد می کشد و از دل این بررسی ها، باورهای نادرست و خرافی را بیرون می کشد. روشنفکر باید چراغ راهنمای نسل آینده باشد نه فانوس دست سیاست مداران.
روشنفکر از سیاست گریزان است چون سیاست مدار به دنبال منافع شخص و یا حزبی است اما روشنفکر به دنبال منافع دراز مدت همه ملتهاست. روشنفکر مرز های جغرافیایی و سیاسی را درهم می شکند و اندیشه اش را به همه جا پرواز می دهد، اما سیاست مدار بر مرزها حکومت می کند. امروزه روشنفکر واقعی انگشت شمارند و این تعداد کم نیز زیر باران تیر زهرآلود نادانی و خرد ستیزی در حال جان دادن هستند. با خالی شدن عرصه، روشنفکر نماها که سوداگرانی بیش نیستند، برای رسیدن و به قدرت و شهرت گاهی لباس روشنفکری بر تن می کنند و گاهی لباس واپس گرایی.
روشنفکر دینی کیست؟
گروهی بر این باورند که روشنفکری و دینداری در تضادند و روشنفکر دینی معنایی ندارد! اما اگر کمی واقع بینانه به مسئله روشنفکری بیاندیشیم و رسالت یک روشنفکر را درک کنیم، خواهیم دید که روشنفکری و دینداری با هم در تعارض نیستند و می توان پیرو دینی بود و روشنفکر دینی هم شد. نمونه بارز روشنفکر دینی مارتین لوتر است که با شناخت اندیشمندانه زمان خود، تحولی بس شگرف را در دین مسیحی به وجود آورد. همانگونه که در میان دانشمندان علوم مختلف به روشنفکر نیازمندیم تا با درایت و بینش خود مانع ارتجاع و سکون شود، در بین دینداران نیز به روشنفکرانی که آزادانه می اندیشند نیاز مندیم. بیشینه متولیان دینی چارچوب های ذهنی قدیمی را برای خود ترسیم کرده اند و تلاش می کنند تا همه رویدادهای قدیم و جدید را از این چارچوب ذهنی بگذرانند و ثابت نگه داشتن ابعاد و اندازه این چارچوب، همان واپس گرایی است که دامن دینداران ما را گرفته است. اما روشنفکر دینی با اشراف کامل به فلسفه وجودی دین و بررسی نیازهای روز جامعه و همچنین فرهنگ و اندیشه حاکم، چارچوب ها را تغییر می دهد و ابعاد و اندازه آن را بر اساس خواست های روز مردم تنظیم می کند. این همان نگاه روشنفکرانه به دین است که بارها آقای محمد خاتمی در سخنرانی ها به آن اشاره کرده است.
فرهنگ و اندیشه وارسته یک ملت را روشنفکران رقم می زنند نه سیاستمداران. و برای رهایی یک ملت از یوغ نادانی، به روشنفکران نیازمندیم. یک روشنفکر می توان یک معلم باشد و یا یک نویسنده. روشنفکر حتی می تواند یک راننده تاکسی باشد و یا یک خواننده. اما مهم این است که روشنفکر به رسالت خود واقف باشد و برای تاثیر گذاری بر فرهنگ جامعه لحظه ای درنگ نکند. روشنفکر خفته، روشنفکر نیست. چون افکار سیال و در حرکت، لازمه روشنفکری است و خاموشی روشنفکر یعنی سکون و جمود. برای ساختن یک جامعه باید روشنفکران را باور کنیم و خود نیز به روشنفکری برسیم. برای رسیدن به روشنفکری، ذهن ها و اندیشه ها را از قید و بند های مرسوم باز کنیم و اجازه دهیم روح خرد و اندیشه به پرواز درآید. به تاریخ بنگریم و از او درس بگیریم و به دنیای پیرامون خود با دید باز و خوش بینی بنگریم. برای روشنفکر شدن بیش از همه به دوست داشتن نیازمندیم. جهان را با همه خوب و بدش دوست بداریم و با مهرورزی بدیها را به خوبی تبدیل کنیم.
ایرانی آزاد ایران آباد
موضوع: انديشه و فرهنگ
http://bashgah.pib.ir/157301/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1+%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F+%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF+%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA+%DB%8C%D8%A7+%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%D8%9F.html
انديشه شهيد تقديم به خانواده معظم شهدا
قلم در دست و فشارش در ا نگشتانم می چکاند بر روی صفحه سفید زندگانیم روح اندیشه....
می نویسد به رنگ قرمز عشق ...
تا که وسعت دهد در فکر ....
سوال در من فريادی کشيد گر چنين است..
چرا خون عُشاق هر دم بر زمين است...
اه بغزش ترکيد وگفت....
به خاطر لاله ای نازنين است...
شنيد آن گل زيبا و رعنا و گفت...
که سر اين داستان در انديشه شهيد است...
چو ظالم اين حرف و حديث خوب رويان شنيد...
از حسد ماشه هفت ير و تزوير کشيد...
رسید آن دم قطره خون شاعر جاری....
در کوه و صحرا و نهال اندیشه شد...
چو برومند شد این درخت سبز و ماندگار...
در هر میوه اش هزاران بذر اندیشه شد
به قلم جناب اقای فکری
وبا تشکر از ایشان
گاه ترجیح میدهیم هیچ بر اندیشه نیافزوده ,کورباشیم وکر باشیم
!درمقام حرفهای نسنجیده اما, همواره زبانی درچرخش
ودر آموزش ازدنیا وپیرامون خود, کودن!افسوس !.
فرزانه شیدا

سبک جدید واثری جدیداز آقای فکری
تاريخ تولدایشان : پنجشنبه 4 اسفند 1345
کشور: انگلستان شهر: لندن
ليست دفتر شعر ها فکری
نوشته های ادبی فکری
http://www.shereno.com/file.php?id=59038

گاه پیش می اید که ما در زندگی خود با مطالب ونوشته ها وآثار و یا چیزهای جدیدی مواجه و روبرومیشویم که برای همگان درک وقبول آن ساده نیست و بسیار دیده ایم که دراینگونه موارد برخوردهائی نیز رخ میدهد که هرکسی نظر خود را عنوان داشته وبر اساس آنچه خود می اندیشد موضوع ومتن و یا آنچه در دیدگاه او جدید است را به بررسی می نشیند درتمام جوامع دنیا همواره با آغوشی باز از هرچه نوین وجدید باشد استقبال میشود وهمواره نیز گروهی هستند که هرگز رضا به شکستن قالبها نمیشوند وحاضر نیستند هیچ چیز جدیدی را بیآزمایند ونه تنها خود اینکار را نمی کنند بلکه تلاشی سخت نیز خواهند داشت که دیگرا ن را نیز از آن محروم دارند وهمواره وهمیشه آن چیزی پیروز میشود که قادر باشد خود را معنا کند وهمیشه زمانی نیز میبرد تا ازگروه مردمان «آنان که باید» ,« آنچه را که باید» بپذیرند در زمانی که همواره وتا همیشه هستند کسانی که قادر بقول هیچ چیز جدیدی نیستند.
قالبها را بشکنیم وترس از شکستن نداشته باشیم چرا که جاهل آن کسی ست که حاضر به آشنائی با چیزهائی نباشد که قادر به فهم آن نیست و تاسف بیشتر دراین است که حتی تلاش نیز نکند که انرا درک کند واین جای تاسف دارد .
فرزانه شیدا
____________________________________
از دفتر افراغ اندیشه
به قلم اقای فکری:____________________________
در خيال جاهلان انديشه غر وب مى کند
يا که نورش زير خاکستر آتش خاموش مى شود
تکه ابرى زود گذر است جهل و نادانى
تا به اشراق انديشه معنا پیدا مى کند
نشد خاموش شمع فهم و ادارک
به فوت دهانى که خود راکند ضحاک
در هر ضربه کاوه به آهن انديشه شد حديد
ورنه می ماند داستانش قديم و نه عتيد
اگر امروز آغاز نمودم حرف و حديث
تا که افراغ کنم انديشه وبيايد جديد
از گلستان انديشه تو را گويم اى رفيق
نشو غافل از تفکر در اين سبک جديد
شاعر :جناب اقای فکری
__________________
باشگاه اندیشه ایران
با تير خرد، قلب جهل را نشانه می روم تا شايد در ريشه کن کردن بيماری فراگير نيانديشيدن سهمی هر چند ناچيز داشته باشم
شادروان دکتر شريعتي در کتاب «چه باید کرد؟» روشنفکر را این گونه معرفی می کند: "کجاي تاريخ قرار گرفته اي ؟ اگر اين را بفهمي روشنفکري ... روشنفكر در يك كلمه كسي است كه نسبت به “وضع انساني” خودش در زمان و مكان تاريخي و اجتماعي اي كه در آن است، خود آگاهي دارد و اين ” خود آگاهي ” جبرا و ضرورتا به او احساس يك مسئوليت بخشيده است... روشنفكر رسالتش رهبري كردن سياسي جامعه نيست. رسالت روشنفكر خودآگاهي دادن به متن جامعه است فقط و فقط همين و ديگر هيچ. اگر روشنفكر بتواند به متن جامعه خودآگاهي بدهد، از متن جامعه قهرماناني برخواهند خواست كه لياقت رهبری را خواهند داشت... روشنفکر یعنی يک انسان آگاه نسبت به ناهنجاري هاي اجتماعي ،آگاه به عوامل درست اين تضاد و ناهنجاري ،آگاه نسبت به نياز اين قرن و اين نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از اين وضع ناهنجار..."
روشنفکر کسی است دارای اندیشه و بینش گسترده نسبت به جامعه و پیرامون خود. روشنفکر کسی است که گستره بینش و افکار او به زمان کراندار نمی شود. روشنفکر خرد و اندیشه را اسیر و گرفتار چارچوب های فکری و سیاسی حاکم نمی کند. اندیشه و بیان او به مرزها و ملت ها کراندار نمی شود و ورای سرزمین ها می اندیشد. روشنفکر باید منتقد مردم باشد و با واپس گرایی های رخنه کرده در بستر جامعه مبارزه کند و با آگاهی دادن به جامعه و فراهم کردن زمینه رشد خود آگاهی، رهبران با درایت و بینش باز را پرورش دهد. روشنفکر منتقد دولتها نیست چون دولتها مجری تفکرات مردم هستند و برای تغییر رفتار دولت ها می بایست از تغییر رفتار مردم آغاز کرد. رفتار دولتها تابع شرایط محیطی است و از سیاست های منطقه ای و جهانی تاثیر می گیرد و هر آن انتظار می رود که با تغییر شرایط، دگرگون شود. انتقاد از سیاست های جاری وظیفه سیاستمداران و یا در زمینه های اجتماعی و اقتصاد وظیفه دانشمندان و نظریه پردازان آن علم است.
روشنفکر پیش از آن که سیاست های دولت را به نقد بکشد، سنجشگر رفتار و باورهای مردم است زیرا دولتمردان و سیاست گذاران نیز برخاسته از متن جامعه هستند. روشنفکر با باورهای نادرستی که سیاستمداران فاسد را پرورش می دهد مبارزه می کند نه با سیاست مدار فاسد. اگر بستر خرافه پروری و خرد ستیزی در جامعه پابرجا باشد، سیاستمداران و دولتمردان بی خرد و نادان بر مردم حکومت خواهند کرد و مبارزه با آنان راه به جایی نمی برد. یک روشنفکر در پی رویدادها و حوادث ناگوار، به شخص نمی نگرد و شخص را مقصر شکست و یا پیروزی نمی داند. روشنفکر روح حاکم در یک جامعه را به بوته نقد می کشد و از دل این بررسی ها، باورهای نادرست و خرافی را بیرون می کشد. روشنفکر باید چراغ راهنمای نسل آینده باشد نه فانوس دست سیاست مداران.
روشنفکر از سیاست گریزان است چون سیاست مدار به دنبال منافع شخص و یا حزبی است اما روشنفکر به دنبال منافع دراز مدت همه ملتهاست. روشنفکر مرز های جغرافیایی و سیاسی را درهم می شکند و اندیشه اش را به همه جا پرواز می دهد، اما سیاست مدار بر مرزها حکومت می کند. امروزه روشنفکر واقعی انگشت شمارند و این تعداد کم نیز زیر باران تیر زهرآلود نادانی و خرد ستیزی در حال جان دادن هستند. با خالی شدن عرصه، روشنفکر نماها که سوداگرانی بیش نیستند، برای رسیدن و به قدرت و شهرت گاهی لباس روشنفکری بر تن می کنند و گاهی لباس واپس گرایی.
روشنفکر دینی کیست؟
گروهی بر این باورند که روشنفکری و دینداری در تضادند و روشنفکر دینی معنایی ندارد! اما اگر کمی واقع بینانه به مسئله روشنفکری بیاندیشیم و رسالت یک روشنفکر را درک کنیم، خواهیم دید که روشنفکری و دینداری با هم در تعارض نیستند و می توان پیرو دینی بود و روشنفکر دینی هم شد. نمونه بارز روشنفکر دینی مارتین لوتر است که با شناخت اندیشمندانه زمان خود، تحولی بس شگرف را در دین مسیحی به وجود آورد. همانگونه که در میان دانشمندان علوم مختلف به روشنفکر نیازمندیم تا با درایت و بینش خود مانع ارتجاع و سکون شود، در بین دینداران نیز به روشنفکرانی که آزادانه می اندیشند نیاز مندیم. بیشینه متولیان دینی چارچوب های ذهنی قدیمی را برای خود ترسیم کرده اند و تلاش می کنند تا همه رویدادهای قدیم و جدید را از این چارچوب ذهنی بگذرانند و ثابت نگه داشتن ابعاد و اندازه این چارچوب، همان واپس گرایی است که دامن دینداران ما را گرفته است. اما روشنفکر دینی با اشراف کامل به فلسفه وجودی دین و بررسی نیازهای روز جامعه و همچنین فرهنگ و اندیشه حاکم، چارچوب ها را تغییر می دهد و ابعاد و اندازه آن را بر اساس خواست های روز مردم تنظیم می کند. این همان نگاه روشنفکرانه به دین است که بارها آقای محمد خاتمی در سخنرانی ها به آن اشاره کرده است.
فرهنگ و اندیشه وارسته یک ملت را روشنفکران رقم می زنند نه سیاستمداران. و برای رهایی یک ملت از یوغ نادانی، به روشنفکران نیازمندیم. یک روشنفکر می توان یک معلم باشد و یا یک نویسنده. روشنفکر حتی می تواند یک راننده تاکسی باشد و یا یک خواننده. اما مهم این است که روشنفکر به رسالت خود واقف باشد و برای تاثیر گذاری بر فرهنگ جامعه لحظه ای درنگ نکند. روشنفکر خفته، روشنفکر نیست. چون افکار سیال و در حرکت، لازمه روشنفکری است و خاموشی روشنفکر یعنی سکون و جمود. برای ساختن یک جامعه باید روشنفکران را باور کنیم و خود نیز به روشنفکری برسیم. برای رسیدن به روشنفکری، ذهن ها و اندیشه ها را از قید و بند های مرسوم باز کنیم و اجازه دهیم روح خرد و اندیشه به پرواز درآید. به تاریخ بنگریم و از او درس بگیریم و به دنیای پیرامون خود با دید باز و خوش بینی بنگریم. برای روشنفکر شدن بیش از همه به دوست داشتن نیازمندیم. جهان را با همه خوب و بدش دوست بداریم و با مهرورزی بدیها را به خوبی تبدیل کنیم.
ایرانی آزاد ایران آباد
موضوع: انديشه و فرهنگ
http://bashgah.pib.ir/157301/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1+%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F+%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF+%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA+%DB%8C%D8%A7+%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%D8%9F.html
انديشه شهيد تقديم به خانواده معظم شهدا
قلم در دست و فشارش در ا نگشتانم می چکاند بر روی صفحه سفید زندگانیم روح اندیشه....
می نویسد به رنگ قرمز عشق ...
تا که وسعت دهد در فکر ....
سوال در من فريادی کشيد گر چنين است..
چرا خون عُشاق هر دم بر زمين است...
اه بغزش ترکيد وگفت....
به خاطر لاله ای نازنين است...
شنيد آن گل زيبا و رعنا و گفت...
که سر اين داستان در انديشه شهيد است...
چو ظالم اين حرف و حديث خوب رويان شنيد...
از حسد ماشه هفت ير و تزوير کشيد...
رسید آن دم قطره خون شاعر جاری....
در کوه و صحرا و نهال اندیشه شد...
چو برومند شد این درخت سبز و ماندگار...
در هر میوه اش هزاران بذر اندیشه شد
به قلم جناب اقای فکری
وبا تشکر از ایشان
آتش عشق:__ فرزانه شیدا __:

ترجمه متن: خداوند همراه ویاور تو باشد
(اصطلاحی ست برای آنکه کاری نیکو انجام میدهد وما به زبان فارسی میگویم
اجرش با خدا این جمله نیز هم برای گفتن : اجرت با خدا
وهم به عنوان دعا ی خیر به دیگران
گفته میشود ودر جائی دیگر به معنای
خداوند گناهان ترا ببخشد نیز بکار میرود. ترجمه ف.شیدا
¤¤¤¤ آتش عشق:_____________:
در آتش غم کشیدنی سوخته ام
در شعله ی غم به خود برافروخته ام
در دیده من غزل فقط قافیه نیست
من قافیه را ز عشق آموخته ام
شعری چو سروده ام ،دلی باخته ام
از عاشقیم ، ز آن غزل ساخته ام
بیهوده نباشد ار ، نخوانی دل را
« شیدادل خود», به خاک انداخته ام!
گفته ست بمن « عشق» :بخوان از دل ریش
پاینده شو در جهانِ غمناک وُپریش
با سوزش دل اگرچه ره تاریک است
با شعله ی دل ببر تو راهت را پیش
آری بدلم گفت در این شعله خداست
دروادی «او» رهت ز ,هر غصه جداست
پیدا نشوی, چو گم شوی در ره او
رسوا نشوی ,به راه او سینه « رهاست » .
پنهان نشوی اگر که معبودت اوست
حیران نشوی که این رهی پاک ونکوست
هرگز نروی زیاد او, هیچ زمان!
گر نام « خدا» بدین جهان ,داری دوست!
فرزانه شیدا
دوشنبه 16 آذر 1388
باشگاه اندیشه /تاملی بر ایدئولوژی در زمانه ما

◄ تأملى بر ايدئولوژى در زمانه ما بایاد:
دكترعلى شريعتى
http://www.bashgah.net/index.php

● نويسنده: على - عبدحق
● منبع: روزنامه - ایران
نام شريعتى با روشنفكرى، مبارزه، تفكر و جامعه شناسى و تا حدى فلسفه عجين است. اما مقارنت او با ايدئولوژى چيز ديگرى است. سال هاست كه در باب خوب و بد ايدئولوژى سخن مى گويند و اين به ويژه پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى به مثابه مظهر ايدئولوژى سكه رايج هر بازار شده كه به ايدئولوژى بد بگويند و حتى دوستان ديروزش از آن دست بشويند و نقاب ديگر در كار بياورند.
در واقع اين ماركس بود كه گفت: «تفسير عالم بس است، وقت آن رسيده است كه فيلسوف آن را تغيير دهد». ماركس بر پراكسيس به جاى ايده تأكيد مى كرد و آن را سرمنشأ معرفت مى دانست. با اين همه ماركسيسم يگانه ايدئولوژى انسان نبود. فاشيسم هم مظهر ديگرى از ايدئولوژى است كه جدال او با ماركسيسم و ليبراليسم به جنگ هاى جهانى و خونين انجاميد. شريعتى را در اين ميان به اتهام آميختن سوسياليسم با اسلام يا حداقل ارائه تفسيرى ايدئولوژيك از اسلام بسيار نواخته اند. اين به ويژه در اين چند ساله از سوى حلقه روشنفكرانى به وقوع پيوست كه از نام او روزى نان ها پخته بودند. اما با تمام شدن كار اتحاد جماهير شوروى و تحقير سوسياليسم در جهان دست از چپ گرايى شستند و تقريباً همگى سر به دامان مهربان ليبراليسم گذاردند.
اكنون شريعتى به مثابه سرشناس ترين چپگراى مسلمان كه مؤثرترين حضور را در ميان مردم يافته بود حكم ستون شيطان را داشت! حلقه روشنفكران گرد او جمع مى آمدند و با سنگ زدن بر او از «ايدئولوژى» تبرى مى جستند و پايان ايدئولوژى را جشن مى گرفتند! در يكى از نخستين سمينارهاى چنينى بود كه تخم گياه عجيبى كاشته شد و فيلسوف علم كارل پاپر (كه كتاب هاى مربوط به سياستش را مهمتر از نوشته هاى فلسفه علمش مى دانست) به مثابه دشمن اصلى ايدئولوژى ظهور كرده و در برابر شريعتى قد برافراشت. مهمترين پيام اين فيلسوف چنين معرفى شد: «ايدئولوژى را رها كن!». اين انديشمند ليبرال اكنون سمبل پايان ايدئولوژى در اقشار روشنفكر ايرانى به حساب مى آمد (و هنوز پس از گذشت ساليان در ميان برخى از جاماندگان اين قافله اصلى ترين دشمن ايدئولوژى محسوب مى شود).
نكته هاى عجيبى در داستانى كه گفتيم هست كه به يكى دو تا از آنها اشاره مى كنيم؛ يكى اين كه كسانى كه با نوشته هاى اصلى پاپر آشنايند و به ويژه آنها كه پاپر را نه به عنوان فيلسوفى يكه افتاده و امام الفلاسفه در عالم غرب كه در ميان جغرافياى فيلسوفان علم نيمه دوم قرن ۲۰ در ارتباط با آنها مى شناسند شايد از نقشايدئولوژيكى كه پاپر در ايران پيدا كرده سردرگم شوند و يا حتى حيرت كنند چه پاپر كه «قراردادگرا» است و هنجار را مقدم بر معرفت مى داند چگونه مى تواند بر ايدئولوژى شوريده باشد. در واقع خود وى نه تنها هرگز چنين نكرده بلكه مثلاً با نگاهى به صفحات نخست كتاب «منطق اكتشاف علمى» كافى است عباراتى را بيابيد كه در آن اذعان دارد كه در سراسر افكارش نوعى ايدئولوژى جريان دارد و نه تنها اين امر را آشفته گر افكار خود نمى داند بل تمام نظام انديشه اى خود را به كار مى گيرد تا نشان دهد كه حضور ايدئولوژى در علم (حتى علوم طبيعى) امرى اجتناب ناپذير است. اين موضوع البته به بحثى مفصل نياز دارد كه به وقتى ديگر وامى گذاريم.
اما ايدئولوژى اى كه پاپر از آن سخن مى گويد چيست اين دقيقاً به دومين نكته داستان مربوط مى شود. پس از فروپاشى فاشيسم و سوسياليسم تنها ليبراليسم است كه ميدان دار عرصه ايدئولوژى هاست و اين همان ايدئولوژى اى است كه پاپر صريحاً بدان معتقد است. اساساً آزاديخواهى در مركز انديشه پاپر است به نحوى كه هيچ معرفتى هر چقدر هم كه يقينى به نظر برسد در نظر او تنها در صورتى معتبر خواهد بود كه بتواند مورد قضاوت و بررسى عامه و از اين طريق نقد و بررسى قرار گيرد و بتواند تغيير كند و اين موضوع، نقطه آغاز ظهور دوباره فاشيسم در درون ليبراليسم است، مسئله اى كه بعدها شكل سياسى آن به صورت ليبرال دموكراسى هدايت شده و تزريقى در بسيارى از كشورهاى غربى ظاهر شد. از ديد پاپر انديشه اى كه تغييرناپذير باشد آزادى انسانى را مخدوش مى كند و از اينجاست كه چنين معرفتى حتى علم نيست.
پاپر را رها كنيم زيرا موضوع مهمترى در پيش است. ليبراليسم خود يك ايدئولوژى است و ايدئولوژى پيچيده اى است. اما برخى روشنفكران وطنى آن را به مثابه پادزهر ايدئولوژى مى پرستند. آرزوى رهايى از ايدئولوژى آنها را به اين سو مى كشاند كه هيچ امرى از امور معرفت را يقينى تلقى نكنند و هيچ بايدى را عينى و بى برو برگرد تصور ننمايند. بايدها و نبايدها داراى تاريخ مصرف و نسبى اند و هيچكس نبايد هنجارهايى را به مثابه دستوراتى فرازمانى و فرافردى بپذيرد. در چنين وضعيتى تنها توافق در جوامع است كه حرف اول و آخر را مى زند. هيچ معيار فرافردى براى سنجش حقيقت موجود نيست و حقيقت همواره در انديشه يك فرد محبوس خواهد ماند.
بى شك قرار دادن «آزادى» به مثابه مركزى ترين ارزش در يك نظام ارزشگانى، آن نظام را به نظامى هنجارگرا تبديل خواهد كرد. چنين نظامى حاوى بايدها و نبايدهايى خواهد بود كه مستقيماً معلول مركزيت يافتن يك مفهوم به مثابه ارزش نهايى است. در چنين اوضاعى گفتن اين كه ليبراليسم ايدئولوژى نيست غفلتى است كه تنها مى تواند زاده انس با آن باشد.
چنانچه چهره هژمونيك ليبراليسم در اين نكته نهفته است كه اجازه نمى دهد هيچ نسخه اى براى تميز حق از باطل و سره از ناسره تجويز شود و ظاهراً معارضه آرا در آن اصالت دارد كه در عمل هم چنين نيست.
در واقع هركسى (و نه تنها آزادى گرا) ارزش هاى مأنوس خود را حقيقت جاويد مى شمرد و هرگز نمى فهمد كه انديشه هايش همواره وجهى هنجارى دارد. آنچه آمد بدان معنا نيست كه آرزوى ترك اغراض و هواها و دلبستگى ها براى نيل به حقيقت آرزوى بدى است. به عكس آنچه قرن ما را به تلاطم و آشوب كشيده و انديشه ها و انديشه را مشوش كرده ايدئولوژى است. ايدئولوژى چشم بشر را كور كرده و سياست (به مثابه مهمترين ظهور اراده) همه جا تقدم دارد و اصل با اوست و چگونه مى تواند اصل نباشد در حالى كه ساز عالم ما را سياست كوك كرده است. سياست مركز تمدن جديد است و اهميت روش نزد دكارت نويد همين معناست و تكنيك و تكنولوژى ظهور نام آن. اما تمناى انديشه غيرايدئولوژيك تمناى دشوارى است. هرچه تلاش مى كنيم از اغراض فاصله بگيريم بيشتر در آن فرو مى رويم و چشممان بسته تر مى شود. تنها جايگزين ايدئولوژى كه پيش چشم ماست، شك است و عالم ما اگر پس از سقوط همه ايدئولوژى ها به سوى چيزى رفته باشد همانا شكاكيت است.
يقينى كه مردمان ما با آن مى زيستند از ميان رفته و شرف و شجاعت و غيرت دفاع از حقيقت را نيز با خود برده است. از تمام اجزاى معرفت جديدمان بوى شك برخاسته: فيزيك كوانتوم ناتوانى ما در تعيين دقيق همه حقايق عالم مادى را اصل تغييرناپذير خود قرار داده و آرزوى امثال لاپلاس را به مثابه افسانه اى خام تعبير كرده است. معرفت شناسى جديد دستيابى به حقيقت را پندار مى شمرد و فلسفه علم نمى تواند مرزى ميان خرافات و جادو و معرفت علمى ترسيم كند. آرزوهاى پرشور ابتداى قرن پيشين از ميان رفته و صلاى شورانگيز پيشرفت كه از حلقوم دودآلود قطارهاى ذغال سنگى بيرون مى آمد جاى خود را به زمزمه تلاش براى حفظ باقيمانده مدنيت در ميان جنگ و ترور داده است. ديگر هيچكس از اختراعات نو شگفت زده نمى شود و براى كشف حقايق نو خطر نمى كند. مأواى اصلى دانشمندان كه روزى صحنه طبيعت بود به كاغذهاى مجلات و صندلى هاى نرم كنفرانس ها تبديل شده: شور و يقين از ميان رفته است.
با اين حساب بى راه نيست كه شريعتى را مردى مربوط به گذشته بدانيم. گذشته اى زيبا و دلكش مانند يك تراژدى يا حماسه كه تنها مردانى با يقين و شرف را به خود مى خواندند. اما به نظر مى رسد اين هردو در سال هاى ما كالاهايى كم يابند و شايد تنها ارزشى تاريخى داشته باشند.
شريعتى مردى از مردان دوران جوانى يك مدنيت است و به نظر مى رسد كه عصر ما عصر ميانسالى مدنيتى باشد كه رو به پيرى گذارده است.
● نويسنده: على - عبدحق
● منبع: روزنامه - ایران
باشگاه اندیشه
http://www.bashgah.net/pages-21079.html
۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه
آيا دنبال شادي ميگرديد؟

سایت ایران /انگلیس
http://www.iranuk88.com/article.php?id=43910
آيا دنبال شادي ميگرديد؟
دوشنبه 23 نوامبر 2009 - 2 آذر 1388
شادی، احساسی زودگذر و ناپایدار است که خیلی از چیزها، از وضعیت هوا گرفته تا حساب بانکی تان، روی آن تاثیر میگذارد.
شماره : 7543910 [روانشناسي
آيا دنبال شادي ميگرديد؟
راههاي رسيدن به شادي
شادي، احساسي زودگذر و ناپايدار است كه خيلي از چيزها، از وضعيت هوا گرفته تا حساب بانكي تان، روي آن تاثير ميگذارد.
هيچكس نميتواند راهي را به شما پيشنهاد كند كه فقط با ايجاد يك تغيير جزيي در زندگي كنونيتان، به شادي دائمي برسيد و در آن حالت باقي بمانيد، ولي راههاي زيادي وجود دارد كه به كمك آنها ميتوانيد از حالت نگراني بيش از حد، نااميدي و ناراحتي درآييد و شاد شويد.
اين مقاله راه هايي را به شما پيشنهاد ميكند.
شما ميتوانيد صرفا راه يا راههايي را انتخاب كنيد كه روي شما تاثير مثبت دارند.
اگر گوش ندادن به اخبار يا تهيه ليست روزانه، شما را دچار استرس ميكند، راه ديگري را امتحان كنيد.
* در زمان حال زندگي كنيد:
به جاي افسوس خوردن به گذشته و نگران بودن براي آينده ، روي زمان حال تمركز كنيد.
* زياد بخنديد:
تنها اتفاقات خوشايند، شاد و مطلوب ميتوانند سطح اندورفين و ديگر هورمونهاي نشاط آور را بالا ببرند و نيز سطح هورمونهاي استرسزا را كاهش دهند.
* خوب بخوابيد:
اكثريت ما از داشتن يك خواب كافي و راحت محروم هستيم.
يك چرت روزانه داشته باشيد، يا ساعت 9 شب به رختخواب برويد. اگر خوابتان نمي آمد، مطالعه ي يك كتاب خوب قبل از خواب مي تواند به شما كمك كند تا خواب آرامي داشته باشيد.
* گاهي بگوييد نه:
كارهايي را كه ضروري نيستند و از انجام آنها لذت نميبريد، كنار بگذاريد؛ مثلا اگر براي انجام امور خيريه، به اندازه كافي كساني هستند كه آن را انجام دهند و شما با به عهده گرفتن اين كار دچار استرس ميشويد، كار را بر عهده ديگران بگذاريد.
نمي توان در يك محيط شلوغ و به هم ريخته، آرام بود و تمركز كافي داشت. مرتب كردن اتاق و انجام كارهاي تميز كاري مثل گردگيري، جارو كردن و دستمال كشيدن باعث ميشود قدرت تمركز شما روي كاري كه مي خواهيد انجام دهيد، افزايش يابد و احساس آرامش كنيد.
* ليستي براي كارهاي روزانه تان تهيه كنيد:
نوشتن كارهايي كه مي خواهيد در طول روز انجام دهيد، باعث مي شود افكارتان منظم شود و نگراني از شما دور گردد. با چك كردن اين ليست، احساس خوبي به شما دست خواهد داد.
* دنبال انجام دادن چند كار بهطور همزمان نباشيد:
بررسيها نشان داده است افرادي كه چند كار را بهطور همزمان انجام ميدهند، داراي فشار خون بالاتري هستند؛ مثلا به جاي اينكه همزمان با پختن غذا يا اتو كردن لباسها، با تلفن هم صحبت كنيد، يك جايي بنشينيد و تمام توجه خود را روي مكالمه تلفني تان بگذاريد. يا به جاي اينكه هنگام نوشتن گزارش كار، ايميلتان را هم چك كنيد، صفحه ايميلتان را ببنديد و فقط گزارش كارتان را تكميل كنيد. اين گونه تمركز فكري شما نيز بيشتر مي شود.
* به باغچهتان برسيد:
تنها استشمام هواي تازه و ورزش كردن نيست كه استرس را كاهش ميدهد و باعث مي شود احساس خوبي به انسان دهد، بلكه تميز كردن باغچه از علفهاي هرز، ديدن رويش گلها و هرس كردن درختها نيز با احساس رضايت و شادي همراه است.
* زياد اخبار گوش ندهيد:
يك هفته را بدون خواندن خبرهاي روزنامه، ديدن يا شنيدن اخبار از تلويزيون يا راديو يا اينترنت سپري كنيد (به خصوص اخبار حوادث و جنجالي) و به جاي آن زمان بيشتري را به پيادهروي يا نوشتن خاطرات خود اختصاص دهيد.
* هوا را معطر كنيد:
محققان دريافتهاند استشمام بوهاي خوشايند و معطر، در كاهش استرس و ايجاد آرامش واقعا موثرند.
در يك بررسي معلوم شد بوي رزماري سطح نگراني را كاهش ميدهد و باعث افزايش هوشياري و سرعت بخشيدن به حل مسايل رياضي ميشود.
بوي اسطوخودوس باعث افزايش امواجي از مغز ميشود كه احساس آرامش را افزايش ميدهند.
امروزه انواع مختلفي از معطركنندههاي هوا مثل اسپري هاي خوشبو كننده، روغنهاي معطر، ظروف گل خشك معطر و شمعهاي معطر كننده وجود دارد كه ميتوانيد از آنها استفاده كنيد.
* در بورس سهام غرق نشويد:
پيگيري مداوم و بدون وقفه ي بورس سهام، سريعا ميتواند فشار خون شما را بالا ببرد.
محققان چيني دريافتهاند كه ارتباط مستقيمي بين نمايش روزانه بورس سهام و سلامت روحي- رواني افرادي كه دايما آن را دنبال ميكنند، وجود دارد.
سهامداران خبره و باتجربه ميدانند كه زمان، شكافهاي اقتصادي را پُر ميكند. پس روي زمان سرمايهگذاري كنيد و به خودتان استراحت دهيد.
* از اماكن آرامش دهنده ديدن كنيد:
رفتن به موزهها، پاركها و امامزاده ها، مساجد و زيارتگاه ها ميتوانند باعث ايجاد آرامش در اين دنياي پر از استرس شوند، مثلا ممكن است يك فرد بتواند با رفتن مرتب به مسجد و خواندن نماز جماعت در آنجا، استرس هاي روزمره را از خود دور كند و آرامش عجيبي پيدا كند.
* براي كمك به ديگران داوطلب شويد:
كمك به ديگران باعث ميشود از مشكلاتتان دور شويد و نيز به بهبود روابط اجتماعي شما كمك ميكند. همانطور كه افراد شاد بيشتر به فكر كمك به ديگران هستند، كمك به ديگران نيز شادي شما را افزايش ميدهد.
طي يك بررسي معلوم شد كمك به ديگران باعث تقويت شادي، احساس رضايتمندي از زندگي، اعتماد به نفس، سلامت جسمي و كاهش افسردگي مي شود.
گرچه داشتن روابط اجتماعي با ديگران و بودن در جمع، يكي از عوامل كاهش دهنده ي استرس است، ولي گاهي اوقات، براي فكر كردن و تجديد قوا، نياز است تنها باشيد، مثلا يك فيلم مفيد يا آرامش دهنده ببينيد، يا بعدازظهرتان را به خواندن كتاب يا گشتن در پارك بگذرانيد.
* هنگام پيادهروي، تمركز كنيد:
حتما ميدانيد ورزش كردن خيلي بهتر از داروهاي آرامبخش براي كاهش استرس و عصبانيت مفيد است. اما تمركز فكري هنگام پيادهروي ميتواند آن را بسيار سودمندتر كند.
در يك تحقيق، محققان 135 نفر را به 4 گروه پيادهروي تقسيم كردند. گروه اول پيادهروي تند انجام ميدادند و گروه دوم پيادهروي آرام. گروه سوم پيادهروي آرام همراه با تمرين تمركز و گروه چهارم يك نوع از تايچي را تمرين ميكردند.
براي تمرين تمركز از گروه سوم خواسته شد به گامهايشان توجه كنند و همراه با گامهايشان 1، 2، 1، 2 را تكرار كنند و همزمان اعداد را در ذهنشان مجسم كنند. تمركز، يك تكنيك روحيرواني براي دسترسي به آرامش و يك حالت جسمي است كه در آن ضربان قلب آرام ميشود و فشار خون پايين ميآيد.
نتايج اين تحقيق نشان داد كه در گروه سوم، استرس بهطور واضحي كاهش پيدا كرده بود و افراد آن كمترين حس منفي و بيشترين حس مثبتانديشي را درباره خود داشتند.
بالاتر از همه، اينكه مقدار كاهش استرس در گروه سوم، مشابه گروه اول بود.
* روابط صميمي داشته باشيد:
در يك تحقيق با بيش از 1300 مرد و زن از سنين مختلف مشخص شد كساني كه دوستان صميمي بسياري داشتند، داراي فشارخون بهتر، سطح كلسترول و قندخون سالمتر و سطح هورمونهاي استرسزاي كمتري نسبت به افرادي كه يك يا دو دوست صميمي داشتند، بودند. همچنين اين نتايج بين خانمها و آقاياني كه روابط خوبي با خانواده و همسران و پدر و مادرهايشان داشتند، ديده شد و نيز مشخص شد، افرادي كه احساس تنهايي ميكنند و افسرده و منزوي هستند، 3 تا 5 برابر بيشتر از كساني كه احساس عشق و ارتباط و اجتماعي بودن دارند، دچار مريضي و مرگ زودرس ميشوند.
* معنويت تان را تقويت كنيد:
براي خيلي از انسانها، تقويت اعتقادات مذهبي به زندگيشان مفهوم خاصي ميدهد و دركشان از باورهاي ديني، باعث توجه به آخرت و دوري از گرفتاريهاي زندگي ميشود. حتي اگر مذهبي نباشيد، معنويت ميتواند برايتان سودمند باشد.
* به داشتههايتان فكر كنيد نه به نداشته هايتان:
كساني كه هر روز آثار جنبههاي مثبت زندگيشان (سلامتي، خانواده خوب، دوستان صميمي، تحصيلات عاليه، كار مورد علاقه و ...) را بررسي ميكنند، شادترند.
ترجمه: سارا جمالآبادي
سایت ایران /انگلیس
http://www.iranuk88.com/article.php?id=43910
سروده ای زیبا از شاعر معاصر وحید صادقی

: " تلنگر =
سروده ای زیبااز شاعر معاصر وحید صادقی
____________________________:
به ضرب آهنگ انگشتی به در ...
گاها ، تلنگر هم ...
می گویند ..!مرا با واژه و پیغام کاری نیست ...؛
که شاعر مسلکی باید ..!هر از گاهی که دل تنگ است و ...
هر سازی که می بینی ، بد آهنگ است و ...
بین آشنا و غیر هم ؛ جنگ است ...!من ژولیده دل مست ...
به ضرب آهنگ انگشتی ...
صدای نیم بند یک تلنگر ... "...شاد و مشتاقم ...!" پانوشت : استعاره های استاد "مهدی اخوان ثالث " آنچنان دلنشین است
که گویی ؛ شمیم طراوات و تازگیش ، هر روز بیشتر از دیروز است .من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ...
Vahid Sadeghi/شاعر معاصر وحید صادقی
4/8/1388 تهران
اشتراک در:
نظرات (Atom)
پژواک اندیشه در فراسوی مرزها
تاریخ بشر، داستان مبارزه بیپایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، میتواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان
کتاب انسانگرایی در برابر امپریالیسم - اختلاف نظرهای ارد بزرگ و دوگین
کتاب تفاوت های بارز اتوپیای جزیره اُرُدیسم با اتوپیای کشور جهانی هاکسلی
کتاب شباهت های فلسفه ارد بزرگ و مدل حالت پایدار
کتاب تفاوتهای اساسی، دیدگاههای زیست محیطی فیلسوف اُرُد بزرگ و ترامپ
کتاب تفاوت های بارز اتوپیای جزیره اُرُدیسم با اتوپیای کشور جهانی هاکسلی
کتاب شباهت های فلسفه ارد بزرگ و مدل حالت پایدار
کتاب تفاوتهای اساسی، دیدگاههای زیست محیطی فیلسوف اُرُد بزرگ و ترامپ
- فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
- بازتاب جهانی فلسفه اردیسم Reaction of the World to the ORODISM Philosophy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان The philosophy of Orodism in Uzbekistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا The philosophy of Orodism in Colombia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان The philosophy of Orodism in Poland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تاجیکستان The philosophy of Orodism in Tajikistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش The philosophy of Orodism in Morocco
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل The philosophy of Orodism in Brazil
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه The philosophy of Orodism in Nigeria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو The philosophy of Orodism in Nauru
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی The philosophy of Orodism in libya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک The philosophy of Orodism in Belgium
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا The philosophy of Orodism in Sri Lanka
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین The philosophy of Orodism in Philippines
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن The philosophy of Orodism in Japan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی The philosophy of Orodism in Ethiopia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی The philosophy of Orodism in Croatia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جمهوری چک The philosophy of Orodism in Czech Republic
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان The philosophy of Orodism in Serbia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک The philosophy of Orodism in Denmark
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی The philosophy of Orodism in Malaysia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور The philosophy of Orodism in Ecuador
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان The philosophy of Orodism in Kazakhstan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی The philosophy of Orodism in Hait
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس The philosophy of Orodism in Honduras
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال The philosophy of Orodism in Nepal
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند The philosophy of Orodism in Thailand
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا The philosophy of Orodism in Italy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان The philosophy of Orodism in Georgia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان The philosophy of Orodism in Bulgaria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا The philosophy of Orodism in Kenya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون The philosophy of Orodism in Cameroon
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کره جنوبی The philosophy of Orodism in South Korea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ The philosophy of Orodism in Norway
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک The philosophy of Orodism in Mexico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی The philosophy of Orodism in Indonesia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان The philosophy of Orodism in Azərbaycan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس The philosophy of Orodism in England
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق The philosophy of Orodism in iraq
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پورتوریکو The philosophy of Orodism in Puerto Rico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا The philosophy of Orodism in Ghana
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا The philosophy of Orodism in Spain
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه The philosophy of Orodism in Turkey
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه The philosophy of Orodism in Russia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش The philosophy of Orodism in Bangladesh
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان The philosophy of Orodism in Pakistan
- زندگینامه فیلسوف حکیم ارد بزرگ ( بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم Orodism)
-
* «اگر انسانها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معدهشان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.» * «اگر واقعیات با نظر...
-
سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم ميكند: ابزار و دشمن. يعني فقط يك طبقه را ميشناسند و آن هم دشمن است. فردریش نیچه بلند پروازی من ...