۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

هیس! آمد علیرضا قزوه

ناصر فیض، طنزپرداز معاصر در جلسه شب گذشته شاعران جوان و پیشکسوت با رهبر معظم انقلاب، شعر طنزی در وصف «علیرضا قزوه» مجری برنامه شب شعر شاعران با رهبر معظم انقلاب خواند که مورد توجه حضار قرار گرفت.

با سر آمد علیرضا قزوه

شد سر آمد علیرضا قزوه

همه باید به یک طرف بروند

تا شود رد علیرضا قزوه

شعرهایش در ابتدا بودند

یک مجلد علیرضا قزوه

چاپ آثار او پس از چندی

شد مجدد علیرضا قزوه

نیست جایی و نیست ارگانی

که نباشد علیرضا قزوه

شک ندارم که بیش تر از صد

شغل دارد علیرضا قزوه

بیت رهبر علیرضا قزوه

توی مرقد علیرضا قزوه

هر کجا می روی پی کاری

می رسد عد! علیرضا قزوه

کنگره نیست کنگره، وقتی

که ندارد علیرضا قزوه

هیچکس مصرعی نخواهد خواند

تا نیاید علیرضا قزوه

نمره ی دیگران اگر شد بیست

شد ولی صد علیرضا قزوه

به یقین رشد کرده از هر حیث

خاصه از قد علیرضا قزوه

شکر ایزد که زن گرفت و نماند

یک مجرد علیرضا قزوه

بوق تک تک تمام شاعر ها

بوق ممتد علیرضا قزوه

یک نفر گفت:مخلصیم آقا

گفت:باشد،علیرضا قزوه

وای بر حال تو اگر با تو

بشود بد علیرضا قزوه!

من که می ترسم از عواقب آن

به محمد، علیرضا قزوه!

قزوه یک شاعر است اما، کاش...!

هیس! آمد علیرضا قزوه

گزارش خبرآنلاین از این دیدار را اینجـــا بخوانید و تصاویر دیدار را اینجـــا ببینید.



زنده یاد محمدرضا آقاسي

http://media.farsnews.net/Media/8403/Images/jpg/A0099/A0099604.jpg

محمدرضا آقاسي كه در 24 فروردين سال 1338 در تهران متولد شد،‌ ششمين فرزند خانواده‌اي مذهبي و شاعر بود. وي كه به علت اختلاف نظر با معلمان و مسؤولان مراكز آموزشي خود نتوانست ادامه تحصيل دهد، به مدرك سيكل اكتفا كرد و چون در خانواده‌اي شاعر و مداح به دنيا آمده بود، به سرودن شعر علاقه‌مند شد و در اين عرصه به فعاليت پرداخت.
وي درباره چگونگي ترك تحصيل خود چنين مي‌گويد: «آخرين مدرك تحصيلي من سوم راهنمايي است. دو سال هم در هنرستان تجسمي پسران درس خواندم، اما به قدري با ناظم و استادان آنجا اختلاف نظر داشتم، كه در سن 16 و يا 17 سالگي دو سال مردودم كردند و سپس از آنجا اخراج شدم.»
آقاسي كه در خانواده‌اي شعر دوست و شاعرپيشه زندگي مي‌كرد، بعد از ترك تحصيل در كنار خانواده خود به شاهنامه‌خواني و حافظ‌خواني پرداخت و توانست در دهه چهارم از زندگي خود و در سال‌هاي 1368 به بعد، اشعاري را در حوزه مذهب و دفاع مقدس بسرايد، كه در اين حوزه از شعر جريان‌ساز باشد.
وي در گفت‌گو با سايت اينترنتي «حاج حميد» در اين باره مي‌گويد:« برادران ‌بزرگترم‌، به نام‌هاي محمدحسن و محمدمهدي، در مسائل شعر قبل از من كار مي‌كردند؛ بنابراين اين تلاش‌ها خواه ناخواه بر من تاثيرگذار بود، البته نبايد تاثيري كه از شاهنامه‌خواني،حافظ‌خواني و يا تذكرة‌ الاولياء خواني برادرانم و مادرم، كه مداح اهل بيت بود، گذشت، چون صداي شعر هميشه در گوش ما مي‌پيچيد.»
وي در سال‌هاي 51 و 52 اولين‌بار به سرودن شعر پرداخت، بعد از آن با حضور در نشست‌هاي شعر‌خواني و ارايه اشعارش به اين انجمن‌ها نام خود را در سرودن اشعار مذهبي مطرح كرد. وي بعد از انقلاب هم در كلاس‌ها و جلاسات شعرخواني حاضر شد و توانست از افرادي چون مهرداد اوستا، موضوعات فراواني را بياموزد.
آقاسي در اين‌باره چنين مي‌گويد:« تقريبا سال‌هاي 51 و 52 بود كه اولين كلمه‌ها را به هم بافتم و به مرور و با همان سن كم و با همان ديدگاه‌هاي آن زمان قبل از انقلاب خودمان، به سر هم كردن كلماتي پرداختم. قبل از انقلاب اسلامي (سال‌هاي 55 و 56) به بعضي از انجمن‌هاي ادبي مي‌رفتم. در ابتدا اشعار شعرا را مي‌شنيدم، اما در روزهاي بعد نوشته‌هاي خودم را كه فكر مي‌كردم، شعر هست، مي‌خواندم؛ تا به نوعي خودم را محك بزنم. يواش يواش رسيدم به انقلاب و بعد از آن از محضر بعضي از دوستان و اساتيد خوب چون استاد مهرداد اوستا و استاد يوسف ميرشكاك درس‌ها گرفتم.»
اين شاعر و مداح اهل بيت با شروع جنگ تحميلي در جبهه‌هاي جنگ حاضر شد، به طوري كه مدت كوتاهي در شوش دانيال بود، سپس از آنجا به جزيره مجنون، سه راه جفير و شلمچه رفت و به مبارزه پرداخت. وي در اين دوران از سرودن شعر هم غافل نشد به طوري كه اشعاري چون (دلم تنــگ شهيـدان اسـت امشب/ كه همرنگ شهيدان است امشب/ من از خـون شهيـــدان شـرم دارم/ كه خلقي را به خود سرگـرم دارم)
آقاسي همچنين شعري را در وصف مقام معظم رهبري به شرح زير سروده است:
بنگـر رحمــــــــــاء و بينهــم را/ تكـــرار تـب غـــديـر خــــم را/ امروز علي غريب و تنهاست/ آماج هجوم اهرمن هاست/ او كيست؟ گلي زباغ زهرا (س)/ پرورده درد و داغ زهرا (س)/ او نـور دل بسيجيــان اســت/ چون مادر خويش مهربان است/ مستــم ز تبســم نمـــازش/ لبخند چو غنچه، دل نوازش/ چشمانش بوي عشق دارد/ مستي ز سبوي عشق دارد/ چون فاطمه پشتوانه اوست / تا هستم و هست دارمش دوست
محمدرضا آقاسي در سن 46 سالگي، به علت عارضه‌اي قلبي صبح امروز در بيمارستان تخصصي قلب تهران درگذشت.


شعری در رثای شهید سید مرتضی آوینی توسط مرحوم محمدرضا آقاسی

ايشان مثنوي هاي بلند محدودي دارند كه يكي از آن ها در رثاي سيد شهيدان اهل قلم سروده شده است.

خدايا مرا از خود آگاه كن
پر از ذكر «الحكم لله كن»

كه بي وقفه اين وقف را بشكنم
به پروازي اين سقف را بشكنم

گريزم به معنا، ز قيد حروف
به روح شهادت بيابم وقوف

كه آنان كه بر سر حق واقفند
سليمان تأويل را آصفند

به تعداد اگر چند آنان كمند
ولي همچو پولاد مستحكمند

به امر ولي استقامت كنند
اشارت نمايد قيامت كنند

رهاتر ز طوفان ، شتابان چو برق
چنان خنده رعد بر غرب و شرق

فراخ زمين سايه بالشان
فروغ زمان در پر شالشان

نبرد آفرينند و آشوبناك
ندارند در دل هراس از هلاك

دل آگاه و مرگ آزمونند و مرد
سرآغاز نورند و طوفان درد

به قاموس مردان عقب گرد نيست
كسي كاو گريزد ز حق ، مرد نيست

بشارت به مردان شورآفرين
خدا بندگان شعور آفرين

زنور ولايت جهان روشن است
دل آشكار و نهان روشن است

جهان پر شد از نعره يا صمد
ولي گوش شيطان از آن مي‌رمد

گر ابليس درنزد ما خم نشد
ز مقدار ما ذره‌اي كم نشد

خدا تا جهان را پر از نور كرد
جهولان بدكيش را كور كرد

به خفاش ها چشم بينش نداد
پر پرسه در آفرينش نداد

از اين رو گرفتار خودبيني اند
فرو رفته در ظلمت آييني‌اند

فرومايه ي گندخوارند و بس
زبان بهر انكار دارند و بس

زبان گر نگويد ز حق لال باد
چنان خار و خس پست و پامال باد

زباني كه لغزد به شرك و نفاق
چه دارد بجز خرقه افتراق

بكوشد به تعميم فسق و فساد
كشد تيغ تعقيب بر عدل و داد

زباني كه سرگرم نشخوار شد
حقايق بر او سخت دشوار شد

زبان نيست ، آن بوق اهريمن است
زبان بسته مخلوق اهريمن است

ني انبان نان است و شيپور نام
به هر گوشه خاك گسترده دام

فريب آشنا شيطنت مي‌كند
به واخوردگان سلطنت مي‌كند

چنين غول از شيشه برون زده
درختي است بي ريشه بيرون زده

درختي خبيث و شرافت ستيز
كه هر شاخ و برگش بود فتنه خيز

ولي در مقابل زباني دگر
كه سرخ است اما ز خون جگر

زباني چنان تيغ حيدر دو دم
كه لبريز نور است در هر قدم

زباني كه حق گوي و حق باور است
چنان كشتي نوح پهناور است

ندارد ز طوفان هراسي به دل
نيفتد به گردابه ي آب و گل

بود متصل بر سرانديب وحي
بچرخد چو پرگار بر امر و نهي

به تيغ خروش و به تير دعا
حفاظت كند از حدود خدا

زباني كه حق را ستايش كند
شب و روز خورشيد زايش كند

چه گويم كه با دل چه ها مي‌كند
به هر جمله طوفان به پا مي‌كند

چنان سيل از خود رها مي‌شود
عصا در كفش اژدها مي‌شود

زباني كه لغزد به سطح دروغ
نخواهد رسيدن به حد بلوغ

بلوغ زبان در سخن آوري است
بلوغ بشر در خداباوري است

خداباوري چيست؟ انكار خويش
رهايي ز نفس گرفتار خويش

هلا اي مسلمان تسليم نفس!
تو اي بنده نفس از بيم نفس!

چو بر نفس اماره پل مي زني
به تمجيد شيطان دهل مي زني

ز تنهايي و شام هجران منال
چو خود در مياني چه جاي وصال

كه هر قطره‌اي هستي خويش ديد
به درياي هستي نخواهد رسيد

دل از خويش كندن جنون بارگي است
عطش در تكاپوي آوارگي است

خدابندگي كن نه خودبندگي
رها شو ، رها زين سرافكندگي

خدابندگي كن ،خداوند باش
سحر باش، سرشار لبخند باش

خدابندگي چيست؟ فاني شدن
به امر ولي آسماني شدن

شبانگه سر از خواب برداشتن
به محراب خون قامت افراشتن

وضويي ز خون جگر ساختن
پس آنگه به تسبيح پرداختن

چراغ مناجات افروختن
و در انتظار سحر سوختن

ز خاكستر چشم خون ريختن
نماز و عطش در هم آميختن

دو ركعت تماشا، دو ركعت حضور
دو ركعت توجه به آفاق نور

دو ركعت تقرب ، دو ركعت صفا
به آيين آيينه مصطفي (ص)

به هنگام هنگامه روزگار
بجز درگه مرتضي (ع) رو مدار

علمدار آهنگ خون كرد باز
جنون زاده عزم جنون كرد باز

به «نون» بست نقش و «مايسطرون»
جنون كرد وز خويشتن شد برون

نشان داد كاين جاده بن بست نيست
عدم در سراپرده هست نيست

هلا بوالفضولان خرد و كلان
چه دانيد از خاستگاه يلان

فرو خفته در نفس اهريمنيد
در اين دخمه تا كي نفس مي زنيد

به همدستي اهرمن آمديد
به توحيد جاري شبيخون زديد

به هفت آسمان ريسمان بافتيد
ز خلط مباحث چه ها يافتيد؟

غرض زين همه شطح و طامات چيست؟
رهاورد اين نفي و اثبات چيست؟

شما را هدف چيست زين التقاط
گهي انقباض و گهي انبساط

خداوند در بست وهم شماست
كه كوتاه چون سقف وهم شماست

شكم بارگان گريزان ز جنگ
نشستيد بر سفره نان و ننگ

غبار عناوين و القابتان
نشسته است بر چشم پرخوابتان

بجز قطب تزوير و قطر شكم
چه خوانديد در مكتب بوالحكم؟

به فردا كه عذري پذيرفته نيست
اگر اهل درديد بايد گريست

مبنديد بر ديدگان راه را
ببينيد مرد دل آگاه را

كسي را كه عزمش چو پولاد بود
پر از ذكر و تسبيح و فرياد بود

دلش رنگ بي رنگي كردگار
به عزم رسيدن به حق بيقرار

به اسرار پرواز آگاه بود
كزين خاكدان سوي حق پرگشود

چو جام پر از زهر را سركشيد
چو عنقا به هفت آسمان پركشيد

به هنگامه ي رزم «اهل قلم»
چو او كم بود مرد ثابت قدم

كه او سيدي رند و آزاده بود
ز تقدير در غربت افتاده بود

به همت كمر بست و باز و گشاد
به سر حلقه امر گردن نهاد

به هنگام بر نفس خود پاگذاشت
سفر كرد و ما را به خود واگذاشت

اجل تيغ برسينه او گشود
خدا، «رو» به آيينه او گشود

شهيدانش ديدند همدوش خويش
گرفتند او را در آغوش خويش

كه بود آن خدايي يل رادمرد
پيام آور عصه‌هاي نبرد

يلان را به آواي خود مي‌نواخت
چو خورشيد از داغشان مي‌گداخت

چو طوفان گذشت از خم هفت خوان
زداغش سيه پوش هفت آسمان

ندانستم اين آهنين مرد كيست
كه چشم ولايت به سوگش گريست

كدامين قلم مي‌تواند سرود
كه شمشير حق جمع اضداد بود

زبان شعله، فرهيخته، استوار
ستيهنده، بالنده، اميدوار

مصيب كش و در مصائب صبور
تقلا، تكاپو، ترنم، عبور

تشرف، تشرع، تضرع، نياز
توكل، توسل، توجه، نماز

شريعت، طريقت، حقيقت، معاد
عنايت، ولايت، رضايت، جهاد

تأمل، تحمل، تحول، كلام
تفاهم، تلاطم، تهاجم، قيام

ترحم، تظلم، تكلم، تپش
تقدس، تفحص، تشخص، منش

اشارت، بشارت، نظارت، سفر
سيادت، سعادت، شهادت، ظفر

الا روح طوفاني مرتضي
سليمان تسليم امر قضا

از آن دم كه در خون شنا كرده‌اي
مرا با جنون آشنا كرده‌اي

جنون را به حيرت درآميختي
قلم را ز غيرت برانگيختي

بگو نسبتت با شهيدان چه بود
كه مرغ دلت سويشان پرگشود

چه ها كرد حق با تو در شام قدر
كه همسفره‌اي با شهيدان بدر

ببخشاي اگر از تو دم مي‌زنم
و يا در حريمت قدم مي‌زنم

برآنم كه درك ولايت كنم
مبادا كه ترك «ولايت» كنم

كنون خالي از عجب و خودبيني ام
پر از سكر آواي آويني‌ام

به صحرا روانم من هرزه گرد
مهياي تيغم به عزم نبرد

به خون مي‌تپد توسن سركشم
سزد تا چو تير از كمان پر كشم

زبان سرخ و سر سبز و دل زخمناك
خوش آن دم كه در خون فتم چاك چاك

سر سبز گر سرخ گردد رواست
كه اين شيوه شيعه مرتضاست

مرا غير از آهنگ خون چاره نيست
جنون زاده را جز جنون چاره نيست

به فرداي قحطي ، به امر امير
كشم نعره‌اي گرم و طوفان ضمير

به مردانگي خامه را بشكنم
هياهوي هنگامه را بشكنم

قلم باز آهنگ خون مي‌كند
جنون زاده عزم جنون مي‌كند

چند شعر از قيصر امين پور

اتفاق

افتاد

آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد-

می افتد

افتاد
آنسان که مرگ

- آن اتفاق سرد- می افتد

اما
او سبز بود وگرم که
افتاد

آذر 58

**************

روز مبادا!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما

چونانکه بایدند

نه بایدها...

مثل همیشه آخر حرفم

وحرف آخرم را
با بغض می خورم

عمری است

لبخندهای لاغر خود را

دردل ذخیره می کنم:

باشد برای روز مبادا!

اما

در صفحه های تقویم

روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هرچه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درستمثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند؟

شاید

امروزنیز روزمبادا

باشد!

وقتی تونیستی

نه هست های ما

چوانکه بایدند

نه بایدها...

هرروز بی تو

روز مباداست!


*********


حسرت همیشگی

حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !


پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!

**********

نان ماشینی



آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تب دار بیابان بکشم

دستمالم را اما افسوس

نان ماشینی

در تصرف دارد

......

......

......

آبروی ده ما را بردند!

گتوند-تابستان57

************
اگر دل دلیل است

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

***

فال نیک

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

***

از این
نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم



بگذار بگویمت
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد

ای عشق
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی

(برگرفته از گزینه اشعار قیصرامین پور/ انتشارات مروارید)


: قیصر امین پور

زندگینامه




تصویر
قیصر امین‏پور متولد دوم اردیبهشت 1338 دزفول است .وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران در سال 1376اخذ کرد. وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .

در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.

در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.

در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود. »
"آینه ‏هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود.

در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید.

در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید. "گل‏ها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد.

دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هم‏اکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کند وبه کارهاى پژوهشى مشغول است.

ویژگی سخن




تصویر
قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست. از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.

در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:

چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟

چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟




قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:چهارپارهغزلدو بیتی- قالب نیمایی- مثنوی

ویژگی های شعری


الف: مضمون بکر

هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران سبک هندی)

ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.

مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن

ب: اندیشه های نو

یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.

قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.

در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

ج: زبان امروزی

امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

د: گوناگونی موضوعات

موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

هـ: وزن

یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.

نمونه شعر


خلاصه خوبیها برای امام خمینی، از کتاب تنفس صبح



تصویر
لبخند تو خلاصه خوبیهاست ----- لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست


قصیر امین پور، در حوزه ی شعر کودک و نوجوان نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه ی شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)- به قول پرستو(1375)- تنفس صبح(1363)- در کوچه انقلاب (1363)

راز زندگی: از کتاب به قول پرستو- نشر زلال- چاپ اول 1375

غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!


آثار

1- تنفس صبح
2- در کوچه آفتاب
3- مثل چشمه ، مثل رود
4- ظهر روز دهم
5- آینه‏ های ناگهان
6- گل‏ها همه آفتابگردانند
7- گزینه اشعار « مروارید »
8- بی بال پریدن
9- طوفان در پرانتز
10- به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان »
11-سنت و نو آوری در شعر معاصر

شیرین فرهاد

شیرینی زندگی توام

اگر فرهادوار

بیستون فاصله را بشکافی .

تیشه ات را محکم تر بزن .

فاصله ها بسیارند .

فهیمه صفاریه

http://www.abitarinpanjere.blogfa.com/


هاکسلي

راز سعادت در اين است که کاري که به تو واگذارشده دوست بداري.


جورج نيکولا

طبيعت درمقابل عهد وپيمان بشري بي اعتناست.

مثل آلماني


سند پاره ميشود، قول پاره نميشود.


۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

نوازش مادر ، کودک مرده را زنده کرد !

امروز در شهر سیدنی استرالیا خانم کیت اوگ در هفتمین ماه بارداری دو فرزند به دنیا آورد یکی از این بچه به علت وزن کم(حدود 900 گرم) در زمان زایمان مُرد و پزشکان به او و همسرش خبر مرگ کودک دوم را دادند اما خانم و آقای اوگ از پزشکان خواستند فرزندشان را برای لحظاتی در اختیارشان قرار دهند . جیمی کوچک پس از دو ساعت نوازش مادر و گفتگوی او در کمال ناباوری زنده می شود .

در این دو ساعت مادر با فرزند مرده خویش صحبت می کند و از خواهر دوقلوی او می گوید و از برنامه های آینده شان ...

گویا مادر می دانسته کودک مرده اش هم بیش از هر چیز به نوازش و هم آوایی او نیاز دارد بقول ارد بزرگ (Great Orod) فیلسوف و اندیشمند برجسته : (کودک و مادر ، با نفس های یکدیگر زندگی می کنند) . کم کم پاهای بچه به حرکت در می آید و او چشم باز می کند .

پزشکان اول حاضر به پذیرش حرف مادر نمی شوند اما پس از آنکه مادر چند قطره از شیرش را بر لبان کودک چکاند جیمی کوچلو از خواب مرگ بیدار شد .

پدر و مادر این نوزاد با شور و شوق از این معجزه شگفت‌انگیز و الهی یاد می‌کنند.

کیت و دیوید اوگ پدر و مادر نوزاد در شهر سیدنی استرالیا زندگی می‌کنند.

مادر این نوزاد در این خصوص گفت: ما خوش‌شانس‌ترین آدم‌های دنیا هستیم. این پایان خوش با درمان‌های پوست به پوست و مادر- فرزند قابل توضیح است. این درمان‌ها به کودکان بیمار کمک می‌کنند که زنده بمانند. این درمان در استرالیا با عنوان نوازش کانگرو شناخته می‌شود.

این مادر استرالیایی افزود: دست‌ها و پاهای کوچکش بدون پاسخ به تحریکات افتاده بودند و حرکت نمی‌کردند. من آن را به خودم چسباندم و شروع به حرف زدن با جیمی کردم و اسمش را صدا زدم و به او درباره خواهرش و پروژه‌های آینده خانواده گفتم و بعد ناگهان اولین علائم حیات را نشان داد. کم کم چشمانش را باز کرد. من دکترها را صدا زدم اما هیچ‌کس حرف من را باور نمی‌کرد.

پزشکان معتقدند که اعلام خبر مرگ این نوزاد به دلیل تشخیص اشتباه پزشکی بوده است با وجود این، این زوج معتقدند که معجزه الهی جیمی را به آنها بازگردانده است.

دیوید در این خصوص به تلویزیون استرالیا گفت: ما خوش‌شانس‌ترین والدین دنیا هستیم. اگر کیت در کار خود پافشاری نمی‌کرد اکنون احتمالا جیمی در بین ما نبود.



Cuddles bring baby back from dead

Baby WardAn Australian mother who hugged her premature baby for two hours, believing him to be stillborn, has apparently brought him 'back from the dead', through cuddles.

When he was delivered at 27 weeks, Jamie Ogg showed no signs of life, and doctors at a Sydney hospital said that he was already dead.

His stunned parents, Kate and David, were given his 'body' to say goodbye, and he was held against his mother's skin for nearly two hours, lying against her chest.

Jamie's twin sister Emily had survived in a healthy condition, and the couple were getting ready to come to terms with the loss of their son.

Two hours later, after being spoken to by both parents and held in close skin-to-skin contact, Jamie began to gasp.

Initally doctors thought his movements were just reflexes, but then he opened his eyes and took a few drops of breast milk from Kate's finger.

Five months later, Kate and David have made television appearances to tell their story, and to speak about the importance of skin-to-skin contact for neonatal health.

Kate appeared with Jamie sleeping soundly in her arms and described her son's recovery as a miracle.

"I told my mum, who was there, that he was still alive. Then he held out his hand and grabbed my finger," she said.

"He opened his eyes and moved his head from side to side."

Doctors are baffled by the baby's survival. David Ogg said he was glad that his wife had followed her own instincts in holding the baby and not just let him go.

In Britain, mothers of newborns are encouraged to have skin-to-skin contact with their babies as much as possible.

There are documented health benefits, and the child feeds, bonds and settles more quickly.

Touch can be a challenge in premature births when the baby is placed in a incubator, however, because of the medical equipment getting in the way.

Nonetheless, parents of premature infants are still encouraged to touch them as much as possible during their time in the incubator.


منابع :

http://www.telegraph.co.uk/health/healthnews/7966095/Mothers-cuddles-brings-baby-back-from-dead.html

http://www.hc2d.com/content.php?contentId=15927

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان