۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

کتاب بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ، فرگرد روان

فرزانه شیدا
فرزانه شیدا نویسنده کتاب 11 جلدی
"بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ"



خدا

¤ سروده ی : « ندا» :

از شاعرارجمند معاصر « آیا»/هیچستان¤

کسی در من خسته جان در نداست

امانم نبخشد که جانت ز ماست

همه روز و شب بامن او در نبرد

که ای بی کران این کرانت چه جاست ؟

رها کن« تن » وُ سوی من باز گرد

ترا «غفلتستان» نه دیگر رواست

نبینی تو در کوه خود باز خورد؟

کلام تو هشدار ! گفتار ماست

اگر گرم سوزان اگر سرد برد

نه از تو بل از ماست بی بیش و کاست

بهل هر چه جز ما ببر این نبرد

که بردن کنون چون تویی را بجاست

کسی که او نهاد ه است درمان و درد

بود فانی و باقی از کبریاست

شکر

¤ سروده ی»: از شاعرارجمند معاصر « آیا»/هیچستان¤

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد روان ●

*- برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

¤ غزلی در اوج سروده ی:« فریدون مشیری » ¤

ته بود خیال تو همزبان با من

که باز جادوی آن بوی خوش طلوع تو را

در آشیانه خاموش من بشارت داد

زلال عطر تو پیچید در فضای اتاق

جهان و جان را در بوی گل شناور کرد

در آستانه در

به روح باران می ماندی

ای طراوت محض

شکوه رحمت مطلق ز چهره ات می تافت

به خنده گفتی : تنها نبینمت

گفتم : غم تو مانده و شب های بی کران با من ؟

ستاره ای ناگاه

تمام شب را یک لحظه نور باران کرد

و در سیاهی سیال آسمان گم شد

توخیره ماندی بر این طلوع نافرجام

هزار پرسش در چشم روشن تو شکفت

به طعنه گفتم

در این غروب رازی هست

به جرم آنکه نگاه تو برنداشته ام

ستاره ها ننشینند مهربان با من

نشستی آنگه شیرین و مهربان گفتی

چرا زمین بخیل

نمی تواند دید

ترا گذشته یکروز آسمان با من ؟

چه لحظه ها که در آن حالت غریب گذشت

همه درخشش خورشید بود و بخشش ماه

همه تلالو رنگین کمان ترنم جان

همه ترانه و پرواز و مستی و آواز

به ه ر نفس دلم از سینه بانگ بر می داشت

که : ای کبوتر وحشی بمان بمان با من

ستاره بود که از آسمان فرو می ریخت

شکوفه بود که از شاخه ها رها می شد

بنفشه بود که از سنگ ها بیرون میزد

سپیده بود که از برج صبح می تابید

زلال عطر تو بود

تو رفته بودی و شب رفته بود و من غمگین

در آسمان سحر

به جاودانگی آب و خاک و آتش و باد

نگاه می کردم

نسیم شاخه بی برگ و خشک پیچک را

به روی پنجره افکنده بود از دیوار

که بی تو ساز کند قصه خزان با من

نه آسمان نه درختان نه شب نه پنجره آه کسی نمی دانست

که خون و آتش عشق

گل همیشه بهاری است

جاودان با من

¤ سروده ی : :« فریدون مشیری » ¤

*- نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ

روان « آدمی» دردرون جسمی فانی همواره نیازمند ایت است که چون جوانه ای در زیر خاک توسط دانش وپرورش فکر وروح وذهن واندیشه از طریق آنان ابیاری شده وکود پرورشی آنرا با افکار واندیشه ای عمیق وزیبا وباارزش به جوانه ی روح و روان برسانیم تا آنکه شادهد رشد ونمو فکر واندیشه خود باشیم برای اینکار در درجه اول ساختار خویش را برپایه ی « خودسازی» خویش میبایست بنا کرده وتلاش کنیم از معرفت وفللسفه ومنطقی غنی برای پرورش خود بهره مند شویم .انسانی که بخوایت خداوند اول از هرچیز میبایست خود را دوست بیدارد تا در « بودن » خویش ارزشهای جائیگاهی را که خدا برروی زیمن باو بخشیده است بداند می بایست در فکر زندگی خود از تمامی دیدگاههائی باشد که روح روان اندیشه وافکار اورا بسوی معنویت فکری وباورهای درست میکشاند لذا دانش وعلومی که دراین زمینه بیاری بخش آدمیان هستند بهترین منبع برای پرورش روح وروان وفکر ماست .

¤ *- پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ ¤

اندیشمندان و بزرگان اهل علم ودانش فکری وشاعران ونویسندگان .وهمچنین درعلوم روانشناسی وجامع شناسی وانسان شنماسی وفرهنگ شناسی نویسندگانی که دراین زمینه تلاشی سخت را برای بشریت بعهده گرفته اند ,از جمله کسانی هستند که اندیشه و افکار وروح وروان خویش را در خدمت بشریت بکار برده ومیبرندوبا عشقی که بدنیا وانسانیت دارند, درتلاشند تا دنیا را در قالب ابیات ونوشته ها وجملات وسخنان خود با قلم خود که زبان روح وروان واندیشه ایشان است , برای دیگران به همانگونه ای معنا کنند که خود میبینند واحساس میکنند وامید وارند که آنچه مینویسند همانگونه درک شود که می بایست درک گردد لذا درک کعنای کلمات وواژه ها در هر جائی وهر شکلی از زندگی روح وروان روشن وبازی را طلب میکند که قادر باشد حتی در میان تشبیهات ومثالها آنچه را که برای گفتن بر دفتری وکاغذی وکتابی نقش بسته میشود دریافته وبه معنای عمیق آن تفکر کنند وبرای بیشتریت درک ذهنی وروحی خویش به روشنگرائی درون وروان خود بپردازنداندیشه های ناب چون اندیشه ی فیلسوف واندیشمند عزیزمان *ارد بزرگ از جمله نمونه هائی ست که میتوانیم بیاری آن الگوی مناسبی را در زندگی برای راه زندگی خود برگزیده ازآن ثمره ای مثبت ببریم وچون یک یکاین سخنان بزرگ را از ایشان درگامهای رفتن خویش با خود همراه کنیم میتوانیم مطمئن باشیم که به بیراهه های زشتی وپلیدی ونامردادی وناکامی قدم نگذاشته که بسوی معرفت ودانش وجلای روح خویش روان هستیم.

¤ عشق یعنی ...سروده ی: فرزانه شیدا ¤

عشق یعنی عشق زیبای خدا

راه خود روسوی حق راه وفا

عشق یعنی یاری ودلدادگی

یاوری بر مردمی, در سادگی

شاه خوبان باش وبر دنیا امیر

دست محرومان دنیا را بگیر

عشق یعنی ازخودم بیرون شدن

در ره و راه خدا مجنون شدن

عشق یعنی« پای» همراهی شدن

در رهی در« یاوری» راهی شدن

عشق یعنی دل سپردن با وجود

روح خود را بر خدا ,هردم سجود

مهربان قلبی به تن, عقلی سلیم

عشق یعنی دستگیری از یتیم

در ید قدرت گرفتن دهر را

تا که مهرت پرکند این شهر را

عشق یعنی یاد زیبای خدا

تا ببینی« او »چه میخواهد زما

¤¤¤ سروده ی: فرزانه شیدا ¤¤¤

ازنمونهدانشهائی که به روح وروان انسان بطور گشترده ای میپردازد ومعنای جسمیت را با معنویت آدمی وجسم وجان را دروابستگی عمیق با روح معنا میکند وبسیاری از دلایلی روحی روانی وجسمی را بر انسان باز گشوده وحتی به مشکلات روحی وجسمی انسان نیز جواب میدهد علم روانشناسی ست که بوضوح در تشریح آدمی درنماد انسانی وروحی او در تحقیق روزانه روانشناسان بزرگ دنیا به نتیجه های شگرف وباارزشی منجر شده است که بسیاری از سوالات آدمی را پاسخگوست برای مثال به مقاله ای از دکتر روانشناس« دکتر نهضت فرنودی» درمورد روح وروان نگاهی میکنیم:

« دکتر نهضت فرنودی»: " لازمه مادیتّ ( غیبت اجزاء‌از یکدیگر) در برابر لازمه غیر مادی حضور است. به عبارت دیگر شأن ماده غیاب و احتجاب است و در برابر انسانها خود آگاهی دارند( یا می توانند داشته باشند) یعنی خودشان نزد خودشان حضور دارند و این حضور و با خبری با هیچ وسیله مادی تفسیر نمی شود(شیوه های مادی یعنی جریانهای بیو الکتریک نورونی، مغزی و داد و ستد های بیوشیمائی عصبی و غیرو...) پرسش مهم این است که نفس و بدن چگونه و با چه نیروئی به هم پیوسته اند و چه چیز این پیوستگی را پایدار می سازد. آیا آشنائی روح و بدن همچون آشنائی زندانی با زندان بان خویش است؟ یا همچون آشنائی دو دوست صمیمی است. امری جبری( غیر طبیعی) است یا یک امر طبیعی .

تعبیرات گذشتگان که روح و بدن همچون مرغ و قفس اند، سئوالات پیچیده دیگری را به میان می آورد:

1- روح در زندان مادی در بند است؟

2- آیا اگر روح در زندان ماده تصور شود این اعتراف به مادی بودن نیست؟

3- سوال دیگر این خواهد بود که چه زمان این مرغ به این قفس رانده شده است:

در جنینی؟ قبل از جنینی؟ بعد از تولد؟

4- آیا برای هر مرغی قفسی جداگانه وجود دارد یا هر مرغی را به هر قفسی می توان فرستاد؟

ملاصدرا فیلسوف حکمت متعالیه با نظریه حرکت جوهری و حدوث و پیدایش نفس در دامان ماده و بقاء و ثبات آن بی واسطه ماده، مشکلات مرغ و قفس را حل کرده(نقل به معنا از کتاب نهاد نا آرام جهان نوشته عبدالکریم سروش) توضیحاً اشاره می کنیم که حرکت جوهری ملاصدرا به معنای تحول باطنی و جوهری طبیعت است که در بالاترین سطح موجب تولّد روح و نفس می شود و این مولود بی نیاز از مادر طبیعت بر خود استوار می گردد.

تن چو مادر طفل جان را حامله مرگ درد زادن است و زلزله «مولانا»

1- در مغرب زمین ابتدا دکارت به عنوان پدر علم و پدر فلسفه جدید قائل به ثنویت و دوگانه انگاری جسم و روح یا ماده و غیر مادّه شد. تفکیک ثنوی به منظور فراهم آوردن تسهیلات در مطالعه و پیشرفت علم به وجود آمد و به دنبال آن صفات روحی از صفات مادی تفکیک شد و ماده موضوع پژوهشی علمی قرار گرفت.

«دکارت » معتقد بود: که در انسان هر دو جوهر مادی و جوهر روحی وجود دارد اما در طبیعت حتی در حیوانات صرفاً مکانیسم های مادّی یا (اتوماتان Auto matan) حضور دارند.

2- نظریه دیگری که بعدها مطرح شد نظریه اپی فنامنالیسم Epiphenomenalism یا اصالت پدیدار ثانوی است که قائل به وجود روح یا ذهن که همچون سایه نشأت گرفته از مغز و بدون «بارِ عِلّی» یعنی چیزی که دارای موجودیت مستقل باشد، نیست.

3- نظریه دیگر متعلق به رفتار گرایان مانند واتسون و اسکینراست، که این نظریه هم واگشت گرایانه است یعنی از اشاره به احساس و اندیشه دست باید شست و فقط به مطالعه آن بخشی از انسان باید پرداخت که اولاً قابل سنجش و اندازه گیری هستند و ثانیاً مشاهده پذیر می باشند. جالب است که این دو پژوهشگر هر دو روانشناس هستند و بعد از فروید یعنی پدر روانشناسی و روانکاوی مدرن سخن می گویند. در حالی که فروید آشکار اعلام کرد بخش خود آگاهی و رفتاری انسان بخش بسیار کوچکی از اوست در برابر تمام وجود او که ناخودآگاهی را نیز در بر می گیرد و این دو جنبه را به کوه یخ شناوری تشبیه کرد که بخش عظیم آن زیر اقیانوس پنهان است و ما فقط نوک آن را می بینیم.

هم اصالت پدیدار ثانوی و هم رفتارنگری هر دو وواگشت گرایانه( Reductionistic) یا فروکاهشی است.

تفاوت رفتارنگری و پدیدار ثانوی در این است که در اولی رفتار مبنا و پایه مطالعه و بررسی ولی در دومّی نبضش های بیو الکترونیکی مغز و مبنای مطالعه است. ولی هر دو مبتنی بر متافیزیک ماتریالیسم است. «هربرت فیگل »می پرسد چرا در حین تکامل چیزی به نام ذهن یا Mind به وجود آمد؟ یعنی چرا و به چه هدف و مقصودی چنین پدیده غیر مادی ظاهر شده. به عبارت دیگر اگر ذهن سایه ماده است آیا می شود چیزی با ویژگیهای کاملاً مغایر از اصل زاده او باشد؟

4- نظریه دیگر مطرح، نظریه پاراللیسم Parallelism است که خود دو شعبه می شود

الف: همه جانی یا همه روانی جهانی(Panpsychism) همه جانی یا همه روانی به این معنا است که تمام ذرات هستی حتی ماده آغازه هایی ذهن مند دارند ولی اشتداد آن در جلوه های هستی متفاوت است.

ب: همه جانی و همه روانی محدود یا ( Limited Panpsychism) می باشد و معنای آن این است که ذهن مندی در سطوح بالای سازمان یافتگی اتفاق می افتد. به عبارت ساده تر پیشرفتگی سازمان مغز رابطه ای مستقیم با پیچیدگی ذهن دارد.

پدیده ذهنی روانی در سطوح عالی تر سازمان عصبی رخ می نماید.

5- نظریه های دو جنبه ای، دو زبانی، دو محمولی است.

نظریه دو زبانی یعنی منطق مفاهیم ذهنی و روانی با منطق مفاهیم جسمانی متفاوت است. اولّی زبان عاملی و از درون و دومی زبان مشاهده گر و از بیرون. پیروان نظریه دو زبانی بر این باورند که این دو جنبه با هم در تضاد نیستند و جمع پذیرند. زبان عامل همچون حرف کسی است که از تپه ای بالا می رود و خود می داند که این راه را به منظور دیدن دریا از بلندی انجام می دهد و زبان مشاهده گر همچون توجیه عالم مشاهده گری است که به فیزیولوژی این حرکت توجه دارد و بیان می کند که در این سفر گلیکوژن خون و بازی ماهیچه و چفت و بست استخوانهای چه نقشی دارند و بدیهی است که این دو بیان در تضاد با یکدیگر نیستند.

6- نظریه دیگر از هانری برگسن متفکر قرن بیستم است که در تحلیل خود در کتاب Matter & Memory یا ماده و یاد چنین می گوید که: نوعی از تفاوت بین روح و سازمان مغز وجود دارد.

یکی «پن فیلد و دیگر اِکلسEccles » که هر دو« فیزیولوژیست مغز »هستند بر این باورند که : یک عنصر روحانی که ماهیتی متفاوت دارد قادر به کنترل مکانیسم مغزی است و اراده انسان می تواند مدارهای عصبی را به بندد یا باز کند بی آنکه از قوانین فیزیکی سرپیچی کرده باشند.

البته مبانی افکاری مشابه پن فیلد و اِکلسی که دانشمندان قرن اخیر هستند را در ادبیات عرفانی سرزمین خودمان نیز بسیار سراغ داریم- به عنوان مثال از« مولانا» می توانیم « اشعاری» را در این زمینه ارائه کنیم:

چون نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش فزون

جان ما از جان حیوان بیشتر از چه؟ زانکه فزون دارد خبر

وز ملک جان خداوندان دل باشد افزون تر تحیر را به هِل

اقتضای جان چو ای دل آگهی است هر که آگه تر بود جانش قوی است.

و در جای دیگر می گوید:

جان چه باشد با خبر از خیر و شر شاد از احسان و گریان از ضرر

چون سّر و ماهیت جان مخبر است هر که او آگاه تر با جان تر است

اقتضای جان چون ای دل آگهی است هر که آگه تر بود جانش قوی است

روح را تأثیر آگاهی بود هر که را این بیش الّهی بود

خود جهان جان سراسر آگهی است هر که بی جان است از دانش تهی است. ¤ پایان مقاله ¤

می بینید که چقدر جسم وروح دروابستگی به یکدیگر هستند وتا چه حد حالات روحی و تاثیرات روانی ناشی از آن درانسان بر جسم او تاثیرگزار بوده وچه فعل انفعالاتی در بدن, با تحریکات روح وروان وتحریک احساسات, در جسم به صورتی شیمیائی را باعث میگیرد که انسان در ممقابل آن عکس العمل های عملی واحساسی خود را نشان میدهد که « اشک ریختن » یکی ازاین نمونه هاست که با حالات روحی وتحریکات روانی وعصبی منجر به نوعی انفعالات شیمیائی گشته وبدن با اشک و گریستن, آنرا نشان میدهد. ودیگر نمونه های احساسی چون خنده وشوق یا خشم و عصبانیت...ونظیر آن.

¤ « چهار» شاعر :« ع.م. آزاد »¤

من از شوق لبخند تو، لبخند زنان

چه سرودها که نخواندم

چه فخرها که به نرگس نفروختم!

آه ، افسوس ــ

که آن دل شادان سخت بپژمرد!

....

من متولد پاییزم

فصل ِ دلسردی عشق

فصل ِ افتادن ِ برگ

فصل ِ تولد ِ رنگ!


در همان یک قدمی ها

من یخ زده بودم

دلِ من به گرمای دلت خوش بود و نمی دانست

که دلت سنگ است و خالی از هر عاطفه ای!

و تـو هم، متولد پاییز

تو هم سـرد!

تو هم باد

¤ شاعر :« ع.م. آزاد »¤

دانایان واندیشمندان جهان روح وروانی آرام تر از دیگر انسانها دارند وبا انکه دیدگاه وسیع وباز ایشان تمامی آنچه را که دیگر افراد بدان توجهی ندارند می بیند وخوانده ایم که بزرگان بسیار گریه میکنند اما در عین حال دانش فکری واندیشه ی والای ایشانبه قدرت نیروی همان دانش وآموزشی که بخود داده اند , قادر به صبوری وشکیبائی بیشتری هستند چراکه در گذر عمر خویش با کسب تجربیات گوناگون وبا پشتکاری واقعا بی نظیر روح وروان خویش را نیز ساخته وجلا داده وقدرتی برآن بخشیده اند که کمتر کسی را درلباس ایشان میتوان یافت که براحتی ناامید شده وروح وروان خویش را بدست روزگار داده وازخود به بیهوده بیرون شود وبا اینکه در هر دانش وعلوم وحرفه ای که باشند, خصوصیاتی متعلق به همان رشته را نیز دارا هستند وحساسیتهای روحی خاص خود رادارا هستند ایشان میبینند احساس میکند , غرقه در آن میشود وبا روح وروان خویش با آن آمیخته میگردند وآنگاه درک زیبای اندیشه ی ایشان رنگ شعر به خویش میگیرد شعری که درقالب هرچه باشد احساسی زیبا را تداعی کرده واحساسی زیباتر را بما القا میکند:

¤غزلک شاعر مهرداد شیدا¤

آنجا باغ بود

و سایه گل

و عشق

و بوی واژه سرخ پیراهنت

میخواهم برای تو از شاخه های گل شعر بسرایم

همین اکنون شروع کردم

همین اکنون ترا به راز گل سرخ میرسانم

با انگشت اشاره تو

تا خط آبی آسمان میروم

برای یافتن راز پنهان ستاره

برای دیدن مهتابی چشمان تو

برای نوشتن یک نامه عاشقانه

گاهی ضریب هوشی من به زیر صفر می رسد

اما از تو گفتن دوباره

مرا به رهایی می رساند

از دهان تو شنیدن یک غزل

بند دلم پاره می شود

بخوان غزلک نباید بشکنی

بخوان غزلک ...بخوان برای من

فوریه ۲۰۰۶ ...///کانادا

¤ /شاعر:« مهرداد شیدا»¤

در وادی احساس ودر نمایش روح ووران این نویسندگان وشاعران دنیا هستند که روح وروان احساسی وحساس آنان شاهکارهای بسیاری آفریده است وآثار ایشان دردنیا نیز شناخته میشود , احساسات درونی ایشان همواره به گونه ای زیبا ودرعین حال اثر گزار ودیدنی , همواره بیش از دیگران تحریک میشوند اما جنبه های مثبت این حالات روحی همواره بوجود آمدن آثاری ست که در تاریخ به یادگار ایشان باقی مانده است وما نیز از آن بهره مند میشویم .

¤ پندارها ,«شاعر: فریدون توللی »¤

پنداشتم که این دل ِ غم فرسود

مردست و دیگرش تب و تابی نیست

پنداشتم که پیک ِ جوانی را

دیگر توان ِ شور و شتابی نیست

پنداشتم گذشته سرابی بود

و آینده نیز شاخه ی بی بارست

وان عشقها که شهپر ِ جان می سوخت

خاکستری ز خرمن ِ پندارست

پنداشتم جهان ِ سبک رفتار

بازار ِ گرم هرزگی و خامیست

وین روز و شب که زندگیش خوانند

زنجیر ِ نامرادی و ناکامیست

پنداشتم که زیر و بم ِ امّید

دیریست تا به سینه ی من مردست

وان دلفروز گلبن ِ شادی بخش

پژمرده شاخسارش و افسردست

پنداشتم دلی که به حسرت سوخت

بر رنج ِ عشق ، ره نگشاید باز

وان آرزوی تشنه ی رامش سوز

تابم به چیرگی نرباید باز

دردا که هر چه بر دل ِ خونین رُست

شاخ ِ فریب و خوشه ِ رؤیا بود

وان ساحل ِ مراد ، چو دیدم باز

گرداب ِ عشق و پهنه ی دریا یود

چشم ِ تو ای ستاره ی بخت آویز

زد شعله بر سراسر ِ پندارم

وز خواب ِ سردمهری و بیزاری

بیدار کرد و سوخت دگر بارم

¤ شاعر:«فریدون توللی »¤

با دانش براینکه روان آدمی همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند سرزمینی گسترده ودنیائی دیدنی ست اما همگان بر آن تسلزط نداشته وتنها آنانی قدرت بدست گرفتن روح وروان واندیشه ی خویش را دارند که آنرا نیز چون دانش زندگی با دانش وپرورش خود کسب کرده اند وبرای آنکه قادر باشیم ما نیز این قدرت را بر خود وبر دورن خویش داشته باشیم تنها نیازمند پرورش ذهن ورشد فکری خود هستم در غیر اینصورت براحتی در مقابل زندگی وفشارهای آن از پا در خواهیم آمد واز خود بیخود شده وحتی شاهد بوده ایم که بسیاری روان خویش میبازند واز شوکها وفشارهای روحی در آسایشگاههای روانی بسر میبرند.

*- سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

لذا لازمه ی داشتن روح وروانی قدرتمند داشتن فکر واندیشه ای قدرتمند است .انسان براحتی از پا درنخواهد آمدوقتی که خویشتن خویش را بشناسد واهداف بزرگی نیز برای زندگی خود درنظر گرفته باشد و برای آن برنامه ریزی وتصمیماتی را نیز گرفته وهربا دررسیدن به آن اندیشه ی خویش را بکار گرفته وروح وروان فعال وآرزومند خویش را آماده ی دیدن انواع مشکلات نیز کرده باشد. در عین حال جوهر وجودی وعنصر روحانی درونی انسان از« آدمی» درنوع وشکل اندیشه های او

با پرورشی که انسان خود برای آن تلاش میکند قدرت شگرفی به انیان میبخشد که توسط آن بر آدمی مقدرو میشود که شاهکار های بزرگی را نیز ازخویش برجای نهاده و دنیا نیز از تاثیر آن بی بهره نماندونمونه شاهکارهای انسانی وهمچنین اختارعات وکشفیاتی که هریک بنوعی شاهکار دست بشر است تماما بقدرت همین روح وروان شکل گرفته ای است که درون مایه ی فکری وذهنی انسانی را به رشدی میرساند که قادر باشدبه دنیای خود اثر وهنر وامکاناتی راساخته و ببخشد که در زندگی عام وخاص اثری بزرگ داشته باشد.


¤ به شیدائی کسی فرزانه ات نیست* از: ف.شیدا ¤


برودیگر مرا حرفی بلب نیست

دلم میمیرد اما بر تو تب نیست!


برو کین ساحل ما موج غمهاست

مرا طوفان غم در سینه برپاست


برو... حتی نمیگویم که بازآ

نمیجویم ترا ...دیگر بفردا...


برو دیگر نمیگیرم نشانت

زخاطر میبرم آن دیدگانت


مرا از اوج عشق وشور وشادی

فرو بردی به قعرنامرادی


مرا از آن بلندای محبت

رساندی تا سیاهی های محنت


کنون همچون غریقی کنج ساحل

فتادم از غمت غمگین وبیدل


مرا این عاشقی تا غم کشانده

ولی حرفی دگر بر لب نمانده!


اگر این تک نفس هم بی تو سرشد

بدان عشق توهم از سر بدر شد


کنون دیگر برو حرفی مرا نیست!

خدای ما ...زقلب ما جدا نیست


خود او درمان کند اندوه دل را

اگرچه مانده ام غمگین وتنها!


چو نومیدی بدیدم از تو هم نیز

دگر صبرم شده از غصه لبریز


برو دیگر نمیخواهم بمانی

ولی باید فقط اینرا بدانی:


کسی هرگز چو من دیوانه ات نیست

به ؛ شیدائی؛ کسی ؛فرزانه ات ؛ نیست!


برو با قلب ما هم بی وفا باش

توهم چون دیگران جور وجفا باش


برو این زندگی را جستجو کن

تمام زندگی را زیر ورو کن


برو از کف بده این قلب ما را

نمی یابی چومن دیگر بدنیا


کنون با قلب ویران همنشینم

دگر با هجر تو "خلوت نشینم "


ترا از سوز قلبم با خبر نیست

ولی دل را شکستن هم هنر نیست!


بروکس همچومن دیوانه ات نیست؛

به شیدائی: کسی ؛؛فرزانه ات ؛؛نیست؛


۱۳ فروردین ۱۳۸۷/۱۹ آپریل۲۰۰۸

¤ سروده ی:« فـرزانه شـیدا» ¤

حتی در رابطه با احساسات عاشقانه نیز بزرگان واندیشمندان عالم بهتر از عوام قادر به بازگوئی احساس بوده اند ودرعین حال درنشان دادن عشق نیز درعمل انسانهای موفقی بوده اند چراکه عشق به هدف سرانجام باعث گردیده است که از ایشان هم شاهکار وهم اختراعات وکشفیاتی را شاهد باشیم هم این نکته را نیز بیآموزیم که عشق ایشان چقدر ممکن است قدرت معنوی وروانی قوی ونیرومندی را داشته باشد که تا اینحد به پشتکار وهمّت وتلاش ایشان در زندگی انرژی لازمه را میبخشد که با هرچه در سرراه ایشان قرار میکردد مبارزه کرده واز پیچ وخمهای بسیار بگذرند تا درنهایت نتیجه ی عمل خویش را ببینند وهدف را دردست داشته واز احساس روحی روانی وحس ارضا شدن درونی را در نتیجه تلاش ورسیدن به هدف با تمامی دل احساس کرده واز خود خویش راضی باشند تا قادر به برداشتن کامهای بعدی در زندگی خود واثر آن در زندگی ما باشند درنتیجه جسم وروان وروح در رابطه ای مستقیم بایگدیگر نیرومند گشته وانسان را به پیش میبرد البته در صورتی که خود نیز در رشد وپرورش آن تلاش خویش را کرده باشیم وتنها به نوع زندگی ساده با ادراک عامیانه دلخوش نکرده وبیش ازاین از خود ودنیای خویش توقع داشته باشیم که این توقع از نهاد ودرون وذاتی برمیخیزد که خودرا شناخته باشد وبداند که برای او هدف در زندگی فقط زندگی کردن نیست که عاشقانه زیستنی ست در دنیائی که به عشق آن توان آنرا داشته باشد که ازخود کسی بسازد وازخویش اثر ویا نامی برجای بگذارد.

● فریاد گریان عشق از ف.شیدا ●

با من حتی به سکوت

عشق و رویا و خیال

همچو یک نغمه

که آید ز بهشت

روز وشب ساز محبت میزد

تا نگاهم

به محبت يکروز

همره عشق...

وسرمست امید

تا به آن وادی

رویائی رفت

در پي عشق درون دلها

تا ببینم که هنوز

عاشقی میخواند

ليک افسرده دلم

باز آمد

همه دلها به سکوت

يا بسي تنها بود

عشق رنجيد و خزيد

کنج قلبم غمگين

و دگر نغمه عشق

رو به خاموشی رفت

و سپس

شورش فریادی شد

و پریشان,دل من

باز آمد

پس از آن عشق فقط

گریان بود

و بسي غمزده وقهر آلود

دگر او ميدانست

که تمناي دل انسان نيست

عشق شاید هر روز

از کنار تو هم آرام گذشت

در تو هم عشق نديد

لیک بامن این عشق

جسم انسانی شد

تا که فریاد شدم

و دلم سخت گریست

وای اگر عشق نیابد قلبی

و به فقری برسد

آنزمان میگرید

تو ولي باز ز خود مي پرسي :

از چه من غمگينم

____پنجم خرداد1385/فرزانه شیدا

بزرگان واندیشمندان عالم حتی در قالب شکست نیز خود خویش را نباخته بر ایمان درونی خود به عشق وخواسته ها وآرزوهای خویش پابند باشد وتلاش خویش را همواره در درون نیروی زندگی خود بداند که بی آن زندگی را کسل کننده وبیهوده دانسته وهمین احساس باعث است که باعث میگردد بزرگان در شکست نیز ازپا نمانده باز اقدام باین کنند که دوباره وصدباره درجان بخشیدن به آرزوها واهداف خویش ادامه دهندوراههای دیگر را نیز به امتحان وسنجش نهاده وتا رسیدن به قله های پیروزی با قدرتی شگرف راه خویش را طی کرده به نتیجه برسند.

درنتیجه روح وروان آدمی زمانی با جسم هماهنگ گشته وبیاری انسان برای رسیدن به اهداف او خواهد شتافت که اندیشه های درون ذهن خویش را به رشدی مثبت رسانده وتلاش کنیم دیدگاههای فکری خود را پرورش دهیم.

¤ *- روان سوار بر روان خویشتن خویش باشید ، پادشاهی بر سپاهی بی گزند ، اگر نگاهتان بر بوسه گاه زمین آسمان گره خورده باشد هیچ فراز و فرودی دلتان را نمی لرزاند . ارد بزرگ

*- ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !. ارد بزرگ

*- سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

* روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است .ارد بزرگ

*- بدن ایستگاه روان نیست. بدن هدیه و ابزار روان است . ارد بزرگ

*- گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. ارد بزرگ

*- پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ

*- برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . ارد بزرگ

*- نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ

*- هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ارد بزرگ

*- در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری . ارد بزرگ

*- خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست . ارد بزرگ

*- برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

*- روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند . ارد بزرگ

*- اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد . ارد بزرگ ¤

______پایان فرگرد روان ______

¤¤¤ نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤


منبع :

http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post_02.html

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *روان*

خدا

¤ سروده ی : « ندا» :

از شاعرارجمند معاصر « آیا»/هیچستان¤

کسی در من خسته جان در نداست

امانم نبخشد که جانت ز ماست

همه روز و شب بامن او در نبرد

که ای بی کران این کرانت چه جاست ؟

رها کن« تن » وُ سوی من باز گرد

ترا «غفلتستان» نه دیگر رواست

نبینی تو در کوه خود باز خورد؟

کلام تو هشدار ! گفتار ماست

اگر گرم سوزان اگر سرد برد

نه از تو بل از ماست بی بیش و کاست

بهل هر چه جز ما ببر این نبرد

که بردن کنون چون تویی را بجاست

کسی که او نهاد ه است درمان و درد

بود فانی و باقی از کبریاست

شکر

¤ سروده ی»: از شاعرارجمند معاصر « آیا»/هیچستان¤

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد روان ●

*- برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

¤ غزلی در اوج سروده ی:« فریدون مشیری » ¤

ته بود خیال تو همزبان با من

که باز جادوی آن بوی خوش طلوع تو را

در آشیانه خاموش من بشارت داد

زلال عطر تو پیچید در فضای اتاق

جهان و جان را در بوی گل شناور کرد

در آستانه در

به روح باران می ماندی

ای طراوت محض

شکوه رحمت مطلق ز چهره ات می تافت

به خنده گفتی : تنها نبینمت

گفتم : غم تو مانده و شب های بی کران با من ؟

ستاره ای ناگاه

تمام شب را یک لحظه نور باران کرد

و در سیاهی سیال آسمان گم شد

توخیره ماندی بر این طلوع نافرجام

هزار پرسش در چشم روشن تو شکفت

به طعنه گفتم

در این غروب رازی هست

به جرم آنکه نگاه تو برنداشته ام

ستاره ها ننشینند مهربان با من

نشستی آنگه شیرین و مهربان گفتی

چرا زمین بخیل

نمی تواند دید

ترا گذشته یکروز آسمان با من ؟

چه لحظه ها که در آن حالت غریب گذشت

همه درخشش خورشید بود و بخشش ماه

همه تلالو رنگین کمان ترنم جان

همه ترانه و پرواز و مستی و آواز

به ه ر نفس دلم از سینه بانگ بر می داشت

که : ای کبوتر وحشی بمان بمان با من

ستاره بود که از آسمان فرو می ریخت

شکوفه بود که از شاخه ها رها می شد

بنفشه بود که از سنگ ها بیرون میزد

سپیده بود که از برج صبح می تابید

زلال عطر تو بود

تو رفته بودی و شب رفته بود و من غمگین

در آسمان سحر

به جاودانگی آب و خاک و آتش و باد

نگاه می کردم

نسیم شاخه بی برگ و خشک پیچک را

به روی پنجره افکنده بود از دیوار

که بی تو ساز کند قصه خزان با من

نه آسمان نه درختان نه شب نه پنجره آه کسی نمی دانست

که خون و آتش عشق

گل همیشه بهاری است

جاودان با من

¤ سروده ی : :« فریدون مشیری » ¤

*- نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ

روان « آدمی» دردرون جسمی فانی همواره نیازمند ایت است که چون جوانه ای در زیر خاک توسط دانش وپرورش فکر وروح وذهن واندیشه از طریق آنان ابیاری شده وکود پرورشی آنرا با افکار واندیشه ای عمیق وزیبا وباارزش به جوانه ی روح و روان برسانیم تا آنکه شادهد رشد ونمو فکر واندیشه خود باشیم برای اینکار در درجه اول ساختار خویش را برپایه ی « خودسازی» خویش میبایست بنا کرده وتلاش کنیم از معرفت وفللسفه ومنطقی غنی برای پرورش خود بهره مند شویم .انسانی که بخوایت خداوند اول از هرچیز میبایست خود را دوست بیدارد تا در « بودن » خویش ارزشهای جائیگاهی را که خدا برروی زیمن باو بخشیده است بداند می بایست در فکر زندگی خود از تمامی دیدگاههائی باشد که روح روان اندیشه وافکار اورا بسوی معنویت فکری وباورهای درست میکشاند لذا دانش وعلومی که دراین زمینه بیاری بخش آدمیان هستند بهترین منبع برای پرورش روح وروان وفکر ماست .

¤ *- پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ ¤

اندیشمندان و بزرگان اهل علم ودانش فکری وشاعران ونویسندگان .وهمچنین درعلوم روانشناسی وجامع شناسی وانسان شنماسی وفرهنگ شناسی نویسندگانی که دراین زمینه تلاشی سخت را برای بشریت بعهده گرفته اند ,از جمله کسانی هستند که اندیشه و افکار وروح وروان خویش را در خدمت بشریت بکار برده ومیبرندوبا عشقی که بدنیا وانسانیت دارند, درتلاشند تا دنیا را در قالب ابیات ونوشته ها وجملات وسخنان خود با قلم خود که زبان روح وروان واندیشه ایشان است , برای دیگران به همانگونه ای معنا کنند که خود میبینند واحساس میکنند وامید وارند که آنچه مینویسند همانگونه درک شود که می بایست درک گردد لذا درک کعنای کلمات وواژه ها در هر جائی وهر شکلی از زندگی روح وروان روشن وبازی را طلب میکند که قادر باشد حتی در میان تشبیهات ومثالها آنچه را که برای گفتن بر دفتری وکاغذی وکتابی نقش بسته میشود دریافته وبه معنای عمیق آن تفکر کنند وبرای بیشتریت درک ذهنی وروحی خویش به روشنگرائی درون وروان خود بپردازنداندیشه های ناب چون اندیشه ی فیلسوف واندیشمند عزیزمان *ارد بزرگ از جمله نمونه هائی ست که میتوانیم بیاری آن الگوی مناسبی را در زندگی برای راه زندگی خود برگزیده ازآن ثمره ای مثبت ببریم وچون یک یکاین سخنان بزرگ را از ایشان درگامهای رفتن خویش با خود همراه کنیم میتوانیم مطمئن باشیم که به بیراهه های زشتی وپلیدی ونامردادی وناکامی قدم نگذاشته که بسوی معرفت ودانش وجلای روح خویش روان هستیم.

¤ عشق یعنی ...سروده ی: فرزانه شیدا ¤

عشق یعنی عشق زیبای خدا

راه خود روسوی حق راه وفا

عشق یعنی یاری ودلدادگی

یاوری بر مردمی, در سادگی

شاه خوبان باش وبر دنیا امیر

دست محرومان دنیا را بگیر

عشق یعنی ازخودم بیرون شدن

در ره و راه خدا مجنون شدن

عشق یعنی« پای» همراهی شدن

در رهی در« یاوری» راهی شدن

عشق یعنی دل سپردن با وجود

روح خود را بر خدا ,هردم سجود

مهربان قلبی به تن, عقلی سلیم

عشق یعنی دستگیری از یتیم

در ید قدرت گرفتن دهر را

تا که مهرت پرکند این شهر را

عشق یعنی یاد زیبای خدا

تا ببینی« او »چه میخواهد زما

¤¤¤ سروده ی: فرزانه شیدا ¤¤¤

ازنمونهدانشهائی که به روح وروان انسان بطور گشترده ای میپردازد ومعنای جسمیت را با معنویت آدمی وجسم وجان را دروابستگی عمیق با روح معنا میکند وبسیاری از دلایلی روحی روانی وجسمی را بر انسان باز گشوده وحتی به مشکلات روحی وجسمی انسان نیز جواب میدهد علم روانشناسی ست که بوضوح در تشریح آدمی درنماد انسانی وروحی او در تحقیق روزانه روانشناسان بزرگ دنیا به نتیجه های شگرف وباارزشی منجر شده است که بسیاری از سوالات آدمی را پاسخگوست برای مثال به مقاله ای از دکتر روانشناس« دکتر نهضت فرنودی» درمورد روح وروان نگاهی میکنیم:

« دکتر نهضت فرنودی»: " لازمه مادیتّ ( غیبت اجزاء‌از یکدیگر) در برابر لازمه غیر مادی حضور است. به عبارت دیگر شأن ماده غیاب و احتجاب است و در برابر انسانها خود آگاهی دارند( یا می توانند داشته باشند) یعنی خودشان نزد خودشان حضور دارند و این حضور و با خبری با هیچ وسیله مادی تفسیر نمی شود(شیوه های مادی یعنی جریانهای بیو الکتریک نورونی، مغزی و داد و ستد های بیوشیمائی عصبی و غیرو...) پرسش مهم این است که نفس و بدن چگونه و با چه نیروئی به هم پیوسته اند و چه چیز این پیوستگی را پایدار می سازد. آیا آشنائی روح و بدن همچون آشنائی زندانی با زندان بان خویش است؟ یا همچون آشنائی دو دوست صمیمی است. امری جبری( غیر طبیعی) است یا یک امر طبیعی .

تعبیرات گذشتگان که روح و بدن همچون مرغ و قفس اند، سئوالات پیچیده دیگری را به میان می آورد:

1- روح در زندان مادی در بند است؟

2- آیا اگر روح در زندان ماده تصور شود این اعتراف به مادی بودن نیست؟

3- سوال دیگر این خواهد بود که چه زمان این مرغ به این قفس رانده شده است:

در جنینی؟ قبل از جنینی؟ بعد از تولد؟

4- آیا برای هر مرغی قفسی جداگانه وجود دارد یا هر مرغی را به هر قفسی می توان فرستاد؟

ملاصدرا فیلسوف حکمت متعالیه با نظریه حرکت جوهری و حدوث و پیدایش نفس در دامان ماده و بقاء و ثبات آن بی واسطه ماده، مشکلات مرغ و قفس را حل کرده(نقل به معنا از کتاب نهاد نا آرام جهان نوشته عبدالکریم سروش) توضیحاً اشاره می کنیم که حرکت جوهری ملاصدرا به معنای تحول باطنی و جوهری طبیعت است که در بالاترین سطح موجب تولّد روح و نفس می شود و این مولود بی نیاز از مادر طبیعت بر خود استوار می گردد.

تن چو مادر طفل جان را حامله مرگ درد زادن است و زلزله «مولانا»

1- در مغرب زمین ابتدا دکارت به عنوان پدر علم و پدر فلسفه جدید قائل به ثنویت و دوگانه انگاری جسم و روح یا ماده و غیر مادّه شد. تفکیک ثنوی به منظور فراهم آوردن تسهیلات در مطالعه و پیشرفت علم به وجود آمد و به دنبال آن صفات روحی از صفات مادی تفکیک شد و ماده موضوع پژوهشی علمی قرار گرفت.

«دکارت » معتقد بود: که در انسان هر دو جوهر مادی و جوهر روحی وجود دارد اما در طبیعت حتی در حیوانات صرفاً مکانیسم های مادّی یا (اتوماتان Auto matan) حضور دارند.

2- نظریه دیگری که بعدها مطرح شد نظریه اپی فنامنالیسم Epiphenomenalism یا اصالت پدیدار ثانوی است که قائل به وجود روح یا ذهن که همچون سایه نشأت گرفته از مغز و بدون «بارِ عِلّی» یعنی چیزی که دارای موجودیت مستقل باشد، نیست.

3- نظریه دیگر متعلق به رفتار گرایان مانند واتسون و اسکینراست، که این نظریه هم واگشت گرایانه است یعنی از اشاره به احساس و اندیشه دست باید شست و فقط به مطالعه آن بخشی از انسان باید پرداخت که اولاً قابل سنجش و اندازه گیری هستند و ثانیاً مشاهده پذیر می باشند. جالب است که این دو پژوهشگر هر دو روانشناس هستند و بعد از فروید یعنی پدر روانشناسی و روانکاوی مدرن سخن می گویند. در حالی که فروید آشکار اعلام کرد بخش خود آگاهی و رفتاری انسان بخش بسیار کوچکی از اوست در برابر تمام وجود او که ناخودآگاهی را نیز در بر می گیرد و این دو جنبه را به کوه یخ شناوری تشبیه کرد که بخش عظیم آن زیر اقیانوس پنهان است و ما فقط نوک آن را می بینیم.

هم اصالت پدیدار ثانوی و هم رفتارنگری هر دو وواگشت گرایانه( Reductionistic) یا فروکاهشی است.

تفاوت رفتارنگری و پدیدار ثانوی در این است که در اولی رفتار مبنا و پایه مطالعه و بررسی ولی در دومّی نبضش های بیو الکترونیکی مغز و مبنای مطالعه است. ولی هر دو مبتنی بر متافیزیک ماتریالیسم است. «هربرت فیگل »می پرسد چرا در حین تکامل چیزی به نام ذهن یا Mind به وجود آمد؟ یعنی چرا و به چه هدف و مقصودی چنین پدیده غیر مادی ظاهر شده. به عبارت دیگر اگر ذهن سایه ماده است آیا می شود چیزی با ویژگیهای کاملاً مغایر از اصل زاده او باشد؟

4- نظریه دیگر مطرح، نظریه پاراللیسم Parallelism است که خود دو شعبه می شود

الف: همه جانی یا همه روانی جهانی(Panpsychism) همه جانی یا همه روانی به این معنا است که تمام ذرات هستی حتی ماده آغازه هایی ذهن مند دارند ولی اشتداد آن در جلوه های هستی متفاوت است.

ب: همه جانی و همه روانی محدود یا ( Limited Panpsychism) می باشد و معنای آن این است که ذهن مندی در سطوح بالای سازمان یافتگی اتفاق می افتد. به عبارت ساده تر پیشرفتگی سازمان مغز رابطه ای مستقیم با پیچیدگی ذهن دارد.

پدیده ذهنی روانی در سطوح عالی تر سازمان عصبی رخ می نماید.

5- نظریه های دو جنبه ای، دو زبانی، دو محمولی است.

نظریه دو زبانی یعنی منطق مفاهیم ذهنی و روانی با منطق مفاهیم جسمانی متفاوت است. اولّی زبان عاملی و از درون و دومی زبان مشاهده گر و از بیرون. پیروان نظریه دو زبانی بر این باورند که این دو جنبه با هم در تضاد نیستند و جمع پذیرند. زبان عامل همچون حرف کسی است که از تپه ای بالا می رود و خود می داند که این راه را به منظور دیدن دریا از بلندی انجام می دهد و زبان مشاهده گر همچون توجیه عالم مشاهده گری است که به فیزیولوژی این حرکت توجه دارد و بیان می کند که در این سفر گلیکوژن خون و بازی ماهیچه و چفت و بست استخوانهای چه نقشی دارند و بدیهی است که این دو بیان در تضاد با یکدیگر نیستند.

6- نظریه دیگر از هانری برگسن متفکر قرن بیستم است که در تحلیل خود در کتاب Matter & Memory یا ماده و یاد چنین می گوید که: نوعی از تفاوت بین روح و سازمان مغز وجود دارد.

یکی «پن فیلد و دیگر اِکلسEccles » که هر دو« فیزیولوژیست مغز »هستند بر این باورند که : یک عنصر روحانی که ماهیتی متفاوت دارد قادر به کنترل مکانیسم مغزی است و اراده انسان می تواند مدارهای عصبی را به بندد یا باز کند بی آنکه از قوانین فیزیکی سرپیچی کرده باشند.

البته مبانی افکاری مشابه پن فیلد و اِکلسی که دانشمندان قرن اخیر هستند را در ادبیات عرفانی سرزمین خودمان نیز بسیار سراغ داریم- به عنوان مثال از« مولانا» می توانیم « اشعاری» را در این زمینه ارائه کنیم:

چون نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش فزون

جان ما از جان حیوان بیشتر از چه؟ زانکه فزون دارد خبر

وز ملک جان خداوندان دل باشد افزون تر تحیر را به هِل

اقتضای جان چو ای دل آگهی است هر که آگه تر بود جانش قوی است.

و در جای دیگر می گوید:

جان چه باشد با خبر از خیر و شر شاد از احسان و گریان از ضرر

چون سّر و ماهیت جان مخبر است هر که او آگاه تر با جان تر است

اقتضای جان چون ای دل آگهی است هر که آگه تر بود جانش قوی است

روح را تأثیر آگاهی بود هر که را این بیش الّهی بود

خود جهان جان سراسر آگهی است هر که بی جان است از دانش تهی است. ¤ پایان مقاله ¤

می بینید که چقدر جسم وروح دروابستگی به یکدیگر هستند وتا چه حد حالات روحی و تاثیرات روانی ناشی از آن درانسان بر جسم او تاثیرگزار بوده وچه فعل انفعالاتی در بدن, با تحریکات روح وروان وتحریک احساسات, در جسم به صورتی شیمیائی را باعث میگیرد که انسان در ممقابل آن عکس العمل های عملی واحساسی خود را نشان میدهد که « اشک ریختن » یکی ازاین نمونه هاست که با حالات روحی وتحریکات روانی وعصبی منجر به نوعی انفعالات شیمیائی گشته وبدن با اشک و گریستن, آنرا نشان میدهد. ودیگر نمونه های احساسی چون خنده وشوق یا خشم و عصبانیت...ونظیر آن.

¤ « چهار» شاعر :« ع.م. آزاد »¤

من از شوق لبخند تو، لبخند زنان

چه سرودها که نخواندم

چه فخرها که به نرگس نفروختم!

آه ، افسوس ــ

که آن دل شادان سخت بپژمرد!

....

من متولد پاییزم

فصل ِ دلسردی عشق

فصل ِ افتادن ِ برگ

فصل ِ تولد ِ رنگ!


در همان یک قدمی ها

من یخ زده بودم

دلِ من به گرمای دلت خوش بود و نمی دانست

که دلت سنگ است و خالی از هر عاطفه ای!

و تـو هم، متولد پاییز

تو هم سـرد!

تو هم باد

¤ شاعر :« ع.م. آزاد »¤

دانایان واندیشمندان جهان روح وروانی آرام تر از دیگر انسانها دارند وبا انکه دیدگاه وسیع وباز ایشان تمامی آنچه را که دیگر افراد بدان توجهی ندارند می بیند وخوانده ایم که بزرگان بسیار گریه میکنند اما در عین حال دانش فکری واندیشه ی والای ایشانبه قدرت نیروی همان دانش وآموزشی که بخود داده اند , قادر به صبوری وشکیبائی بیشتری هستند چراکه در گذر عمر خویش با کسب تجربیات گوناگون وبا پشتکاری واقعا بی نظیر روح وروان خویش را نیز ساخته وجلا داده وقدرتی برآن بخشیده اند که کمتر کسی را درلباس ایشان میتوان یافت که براحتی ناامید شده وروح وروان خویش را بدست روزگار داده وازخود به بیهوده بیرون شود وبا اینکه در هر دانش وعلوم وحرفه ای که باشند, خصوصیاتی متعلق به همان رشته را نیز دارا هستند وحساسیتهای روحی خاص خود رادارا هستند ایشان میبینند احساس میکند , غرقه در آن میشود وبا روح وروان خویش با آن آمیخته میگردند وآنگاه درک زیبای اندیشه ی ایشان رنگ شعر به خویش میگیرد شعری که درقالب هرچه باشد احساسی زیبا را تداعی کرده واحساسی زیباتر را بما القا میکند:

¤غزلک شاعر مهرداد شیدا¤

آنجا باغ بود

و سایه گل

و عشق

و بوی واژه سرخ پیراهنت

میخواهم برای تو از شاخه های گل شعر بسرایم

همین اکنون شروع کردم

همین اکنون ترا به راز گل سرخ میرسانم

با انگشت اشاره تو

تا خط آبی آسمان میروم

برای یافتن راز پنهان ستاره

برای دیدن مهتابی چشمان تو

برای نوشتن یک نامه عاشقانه

گاهی ضریب هوشی من به زیر صفر می رسد

اما از تو گفتن دوباره

مرا به رهایی می رساند

از دهان تو شنیدن یک غزل

بند دلم پاره می شود

بخوان غزلک نباید بشکنی

بخوان غزلک ...بخوان برای من

فوریه ۲۰۰۶ ...///کانادا

¤ /شاعر:« مهرداد شیدا»¤

در وادی احساس ودر نمایش روح ووران این نویسندگان وشاعران دنیا هستند که روح وروان احساسی وحساس آنان شاهکارهای بسیاری آفریده است وآثار ایشان دردنیا نیز شناخته میشود , احساسات درونی ایشان همواره به گونه ای زیبا ودرعین حال اثر گزار ودیدنی , همواره بیش از دیگران تحریک میشوند اما جنبه های مثبت این حالات روحی همواره بوجود آمدن آثاری ست که در تاریخ به یادگار ایشان باقی مانده است وما نیز از آن بهره مند میشویم .

¤ پندارها ,«شاعر: فریدون توللی »¤

پنداشتم که این دل ِ غم فرسود

مردست و دیگرش تب و تابی نیست

پنداشتم که پیک ِ جوانی را

دیگر توان ِ شور و شتابی نیست

پنداشتم گذشته سرابی بود

و آینده نیز شاخه ی بی بارست

وان عشقها که شهپر ِ جان می سوخت

خاکستری ز خرمن ِ پندارست

پنداشتم جهان ِ سبک رفتار

بازار ِ گرم هرزگی و خامیست

وین روز و شب که زندگیش خوانند

زنجیر ِ نامرادی و ناکامیست

پنداشتم که زیر و بم ِ امّید

دیریست تا به سینه ی من مردست

وان دلفروز گلبن ِ شادی بخش

پژمرده شاخسارش و افسردست

پنداشتم دلی که به حسرت سوخت

بر رنج ِ عشق ، ره نگشاید باز

وان آرزوی تشنه ی رامش سوز

تابم به چیرگی نرباید باز

دردا که هر چه بر دل ِ خونین رُست

شاخ ِ فریب و خوشه ِ رؤیا بود

وان ساحل ِ مراد ، چو دیدم باز

گرداب ِ عشق و پهنه ی دریا یود

چشم ِ تو ای ستاره ی بخت آویز

زد شعله بر سراسر ِ پندارم

وز خواب ِ سردمهری و بیزاری

بیدار کرد و سوخت دگر بارم

¤ شاعر:«فریدون توللی »¤

با دانش براینکه روان آدمی همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند سرزمینی گسترده ودنیائی دیدنی ست اما همگان بر آن تسلزط نداشته وتنها آنانی قدرت بدست گرفتن روح وروان واندیشه ی خویش را دارند که آنرا نیز چون دانش زندگی با دانش وپرورش خود کسب کرده اند وبرای آنکه قادر باشیم ما نیز این قدرت را بر خود وبر دورن خویش داشته باشیم تنها نیازمند پرورش ذهن ورشد فکری خود هستم در غیر اینصورت براحتی در مقابل زندگی وفشارهای آن از پا در خواهیم آمد واز خود بیخود شده وحتی شاهد بوده ایم که بسیاری روان خویش میبازند واز شوکها وفشارهای روحی در آسایشگاههای روانی بسر میبرند.

*- سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

لذا لازمه ی داشتن روح وروانی قدرتمند داشتن فکر واندیشه ای قدرتمند است .انسان براحتی از پا درنخواهد آمدوقتی که خویشتن خویش را بشناسد واهداف بزرگی نیز برای زندگی خود درنظر گرفته باشد و برای آن برنامه ریزی وتصمیماتی را نیز گرفته وهربا دررسیدن به آن اندیشه ی خویش را بکار گرفته وروح وروان فعال وآرزومند خویش را آماده ی دیدن انواع مشکلات نیز کرده باشد. در عین حال جوهر وجودی وعنصر روحانی درونی انسان از« آدمی» درنوع وشکل اندیشه های او

با پرورشی که انسان خود برای آن تلاش میکند قدرت شگرفی به انیان میبخشد که توسط آن بر آدمی مقدرو میشود که شاهکار های بزرگی را نیز ازخویش برجای نهاده و دنیا نیز از تاثیر آن بی بهره نماندونمونه شاهکارهای انسانی وهمچنین اختارعات وکشفیاتی که هریک بنوعی شاهکار دست بشر است تماما بقدرت همین روح وروان شکل گرفته ای است که درون مایه ی فکری وذهنی انسانی را به رشدی میرساند که قادر باشدبه دنیای خود اثر وهنر وامکاناتی راساخته و ببخشد که در زندگی عام وخاص اثری بزرگ داشته باشد.


¤ به شیدائی کسی فرزانه ات نیست* از: ف.شیدا ¤


برودیگر مرا حرفی بلب نیست

دلم میمیرد اما بر تو تب نیست!


برو کین ساحل ما موج غمهاست

مرا طوفان غم در سینه برپاست


برو... حتی نمیگویم که بازآ

نمیجویم ترا ...دیگر بفردا...


برو دیگر نمیگیرم نشانت

زخاطر میبرم آن دیدگانت


مرا از اوج عشق وشور وشادی

فرو بردی به قعرنامرادی


مرا از آن بلندای محبت

رساندی تا سیاهی های محنت


کنون همچون غریقی کنج ساحل

فتادم از غمت غمگین وبیدل


مرا این عاشقی تا غم کشانده

ولی حرفی دگر بر لب نمانده!


اگر این تک نفس هم بی تو سرشد

بدان عشق توهم از سر بدر شد


کنون دیگر برو حرفی مرا نیست!

خدای ما ...زقلب ما جدا نیست


خود او درمان کند اندوه دل را

اگرچه مانده ام غمگین وتنها!


چو نومیدی بدیدم از تو هم نیز

دگر صبرم شده از غصه لبریز


برو دیگر نمیخواهم بمانی

ولی باید فقط اینرا بدانی:


کسی هرگز چو من دیوانه ات نیست

به ؛ شیدائی؛ کسی ؛فرزانه ات ؛ نیست!


برو با قلب ما هم بی وفا باش

توهم چون دیگران جور وجفا باش


برو این زندگی را جستجو کن

تمام زندگی را زیر ورو کن


برو از کف بده این قلب ما را

نمی یابی چومن دیگر بدنیا


کنون با قلب ویران همنشینم

دگر با هجر تو "خلوت نشینم "


ترا از سوز قلبم با خبر نیست

ولی دل را شکستن هم هنر نیست!


بروکس همچومن دیوانه ات نیست؛

به شیدائی: کسی ؛؛فرزانه ات ؛؛نیست؛


۱۳ فروردین ۱۳۸۷/۱۹ آپریل۲۰۰۸

¤ سروده ی:« فـرزانه شـیدا» ¤

حتی در رابطه با احساسات عاشقانه نیز بزرگان واندیشمندان عالم بهتر از عوام قادر به بازگوئی احساس بوده اند ودرعین حال درنشان دادن عشق نیز درعمل انسانهای موفقی بوده اند چراکه عشق به هدف سرانجام باعث گردیده است که از ایشان هم شاهکار وهم اختراعات وکشفیاتی را شاهد باشیم هم این نکته را نیز بیآموزیم که عشق ایشان چقدر ممکن است قدرت معنوی وروانی قوی ونیرومندی را داشته باشد که تا اینحد به پشتکار وهمّت وتلاش ایشان در زندگی انرژی لازمه را میبخشد که با هرچه در سرراه ایشان قرار میکردد مبارزه کرده واز پیچ وخمهای بسیار بگذرند تا درنهایت نتیجه ی عمل خویش را ببینند وهدف را دردست داشته واز احساس روحی روانی وحس ارضا شدن درونی را در نتیجه تلاش ورسیدن به هدف با تمامی دل احساس کرده واز خود خویش راضی باشند تا قادر به برداشتن کامهای بعدی در زندگی خود واثر آن در زندگی ما باشند درنتیجه جسم وروان وروح در رابطه ای مستقیم بایگدیگر نیرومند گشته وانسان را به پیش میبرد البته در صورتی که خود نیز در رشد وپرورش آن تلاش خویش را کرده باشیم وتنها به نوع زندگی ساده با ادراک عامیانه دلخوش نکرده وبیش ازاین از خود ودنیای خویش توقع داشته باشیم که این توقع از نهاد ودرون وذاتی برمیخیزد که خودرا شناخته باشد وبداند که برای او هدف در زندگی فقط زندگی کردن نیست که عاشقانه زیستنی ست در دنیائی که به عشق آن توان آنرا داشته باشد که ازخود کسی بسازد وازخویش اثر ویا نامی برجای بگذارد.

● فریاد گریان عشق از ف.شیدا ●

با من حتی به سکوت

عشق و رویا و خیال

همچو یک نغمه

که آید ز بهشت

روز وشب ساز محبت میزد

تا نگاهم

به محبت يکروز

همره عشق...

وسرمست امید

تا به آن وادی

رویائی رفت

در پي عشق درون دلها

تا ببینم که هنوز

عاشقی میخواند

ليک افسرده دلم

باز آمد

همه دلها به سکوت

يا بسي تنها بود

عشق رنجيد و خزيد

کنج قلبم غمگين

و دگر نغمه عشق

رو به خاموشی رفت

و سپس

شورش فریادی شد

و پریشان,دل من

باز آمد

پس از آن عشق فقط

گریان بود

و بسي غمزده وقهر آلود

دگر او ميدانست

که تمناي دل انسان نيست

عشق شاید هر روز

از کنار تو هم آرام گذشت

در تو هم عشق نديد

لیک بامن این عشق

جسم انسانی شد

تا که فریاد شدم

و دلم سخت گریست

وای اگر عشق نیابد قلبی

و به فقری برسد

آنزمان میگرید

تو ولي باز ز خود مي پرسي :

از چه من غمگينم

____پنجم خرداد1385/فرزانه شیدا

بزرگان واندیشمندان عالم حتی در قالب شکست نیز خود خویش را نباخته بر ایمان درونی خود به عشق وخواسته ها وآرزوهای خویش پابند باشد وتلاش خویش را همواره در درون نیروی زندگی خود بداند که بی آن زندگی را کسل کننده وبیهوده دانسته وهمین احساس باعث است که باعث میگردد بزرگان در شکست نیز ازپا نمانده باز اقدام باین کنند که دوباره وصدباره درجان بخشیدن به آرزوها واهداف خویش ادامه دهندوراههای دیگر را نیز به امتحان وسنجش نهاده وتا رسیدن به قله های پیروزی با قدرتی شگرف راه خویش را طی کرده به نتیجه برسند.

درنتیجه روح وروان آدمی زمانی با جسم هماهنگ گشته وبیاری انسان برای رسیدن به اهداف او خواهد شتافت که اندیشه های درون ذهن خویش را به رشدی مثبت رسانده وتلاش کنیم دیدگاههای فکری خود را پرورش دهیم.

¤ *- روان سوار بر روان خویشتن خویش باشید ، پادشاهی بر سپاهی بی گزند ، اگر نگاهتان بر بوسه گاه زمین آسمان گره خورده باشد هیچ فراز و فرودی دلتان را نمی لرزاند . ارد بزرگ

*- ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !. ارد بزرگ

*- سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

* روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است .ارد بزرگ

*- بدن ایستگاه روان نیست. بدن هدیه و ابزار روان است . ارد بزرگ

*- گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. ارد بزرگ

*- پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ

*- برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . ارد بزرگ

*- نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ

*- هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ارد بزرگ

*- در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری . ارد بزرگ

*- خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست . ارد بزرگ

*- برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

*- روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند . ارد بزرگ

*- اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد . ارد بزرگ ¤

______پایان فرگرد روان ______

¤¤¤ نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤



برگرفته : http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post_02.html

کتاب بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ، فرگرد هنر

فرزانه شیدا
فرزانه شیدا نویسنده کتاب 11 جلدی
"بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ"



سروده ی : « خوش» از شاعر معاصر : «آیا» متخلص به «هیچستان»/همراه با لوگوی ایشان *خدا

باید نشسته برخاست تا آسمان هفتم

باید چو موج طوفید هر لحظه با ترنم !

باید ترانه سرداد در خوشدلی رها شد !

باید به خوش دمادم همواره مبتلا شد !

باید که خوب گفتن قانون جانت افتد

تا خوبتر شنیدن در آن به آنت افتد !

باید که خوب دیدن هر لحظه در تو زاید

تا بهترین اثر از کردار تو بر آید !

خوش بین و خوش نما تا تصمیم خوش تر آید

تا خوش اراده گردد خوش از عمل بر آید !

خوش تر ز خوش خوش است و خوش تر ز خوشترین خوش !

آری جهان توان کرد گلزار با همین خوش !

از :شاعر معاصر آیا /هیچستان

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد هنر ●

«هنر» در زیباترین شکل طبیعی خود بدست خالق خلقت « خداوند» در جهان به ما به به ارمغان داده شده است وزیباترین نقاشی وموسیقی طبیعت با بهترین قلم موی آسمانی نقشی زیبا بر زمین واقیانوس ودریا وکهکشان را به ترسیم زیبائی ها درچشمان آدمی جلوه ای ماندگار بخشیده است به خوایت رحمت بیکران او و تبعیت از خداوندگاری که « بشر » این زیباترین خلقت دنیاو مخلوق بزرگترین هنرمند جهان, در درون خود ودر احساس وروح ودل وذهن خویش دارای ذره ای ازوجود تعالی خداوندیست که « هنر» نیز ازجمله ی این نعمات است وقتی به دنیا مینگریم در نگاه به زیبائی خلقت بهترین وزیباترین تابلوی « هستی » را تماشاگریم ودر صدای پرندگان و موج دریا ورودخانه وچشمه بهرتین وقشنگترین سمفونی عالم را از ارکستر آسمانی خداوند میشنویم با این وصف چگونه میتوانیم خود خالق زیبائی ها نباشیم وقتی بهرتین نمونه را دراختیار داریم ودر احساس نیز از بیشترین احساسات نسبت به دیگر مخلوقات زمین بهره مند هستیم واژه های عشق ومحبت شاید زیباترین واژگانی باشند که در دنیا وجود دارند وما انسانها به نعمت داشتن زبانی سخنگو عقلی سازنده وتفکر کننده دستانی قادر وتوانا ,روح ,ودرونی سرشار از احساسات معنوی قادریم زیبائی ها را درقالب هنر بدنیائی ارزانی کنیم که خواستار هنر وزیبائی ست وچه زیباست سخن از زیبائی گفتن وهنرراا تجلی زنده ای با قلم بخشیدن وقلم موی احساس را در وصف طبیعت خداوند واحساس بشری بر بومزندگی جاودانه ومانا کردن که این عرصه نیز برای نمایاندن هنر بر آدمیان نیز بخشیده استتا جلوه ی زیبای دنیا را در نام « هنر» به جهانیان هدیه کنیم

___لحظه در لحظه ی عشـق از:« ف.شیدا» ____


لحظه در لحظه ی عشق

گذر ثانیه ها

تیک تاک ساعت

زدن نـبـض وجـود

طـپش تند و شـتابان درون

لحظه در لحظه ی عــشق

بـدلم مـی گوید

عاشـق او هستـم

دوســت دارم او را

و مرا تـاب نبـاشد که ز او

لحظه ای دور شـوم

لحظه در لحظه ی عـشق

او مرا همراه است

بـا همه حس مـحبت در دل

و دلم می گو ید

که دگر , تـاب جـدائی از او

در دلم نیـسـت که نیـست

وای بی او چه کنـم ؟!

_____ شعر از :« فرزانه شیدا » _____

فیلسوف بزرگ ایران ارد بزرگ نیز در تعریف هنر, نگاهی زیبا وهنرمندانه و اندیشمندانه وهنرمندانه داشته است که احساس هنر ودرک آنرا بخوبی میتوان از گفتاروسخن ونوشته وایده ها ی فکری ایشان دریافت باا اینوصف میتوان گفت بزرگان جهان هریک به طریقی هنرمندان هنر اندیشه وفکر وذهن وخیال بوده اند که هریک قلم زبان ودل ودست خویش را به نوعی برتابلو زندکی جاودانه ساخته اند که به مدد آن منو شما قادر باشیم نگاهی عاشقانه وپراحیای را از ایشان دریافت داریم ود ر درون نیز عاشق زیبائی هستی وخلقت شده خود نیز هنرمند روزگار خود باشیم که ساده است باتنگاه دل دیدن ونقاشی « بودن » را ترسیم کردن حتی بر خاک ساحلی با چوبی دردست یا برورقی برای ماندگاری آن .

_____جام ِ عمر شاعر:« فریدون توللی »_____

من آن پیر ِ پیمانه گیرم ، که نیست

تن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ من

به پنجاه و اند ، این گرانباده جام

فلک هشته ، بر دست ِ لرزان ِ من

حریفان به لبخند و من در هراس

هراسی ، که آتش زند جان ِ من

گر این جام ِ می ، درکشم استوار

روا کی شود ، طعن ِ یایران ِ من !

ور این می ننوشم ، خروشد سپهر

که واپس زدی ، دست ِ احسان ِ من

من ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ

که هیچ است ، آغاز و پایان ِ من

همان به ، که پیمانه کوبم به سنگ

که آغوش ِ مرگ است ، درمان ِ من

_____شاعر:« فریدون توللی »_____

پیوند آدمی با دنیا وطبیعت پیوندی ناگسستنی ست که انسان در تماتمی طول عمر خود با آن شبانه روز زندگی میکند بااینوصف هرگز نمیتوان در دنیا بود واز آن بی خبر بود , چشم دیدن داشت وندید, احساسی داشت وحس نکرد که گر چنین باشد انسان در نام « آدمی» درجایگاه درست خود جا نگرفته است وکورکورانه وبی احساس وبی اندیشه زیستن را حیوان نیز کمتر انجام میدهد که حتیدر حیوانات نیز درحد نیاز احساساتی ودهنی موجود است که بواسطه ی آن نیازهای زندگی خود چون دفاع وامنیت را ببرای خویش تولید کرده وبه یُمن آن زندگی میکنند.حال چشمی که ازاین میانه ی زندگی گذری داشته باشد از آغاز تا انتها به هر شکلی که علاقمندی او آنرا میپذیرد شاهد دنیا وطبیعتی است که خواه ناخواه اورا مجبور به پذیرش بسیاری از واقعیات میکند ازجمله اینکه « هنر» دردستان خدا شکل گرفته شده است ودرانتطار آدمیان است تا آنان نیز سهم خود را دراین دنیا در جلوه هائی از هنر نشان دهند حال این جوله در جولانگاه کدامین علوم خود را نشان میدهد باز بستگی به ذات خداوندی او دارد که از خداوند در درون مایه ی هستی خود ودرنهاد خویش از ان بهره مند است بسیار گفتیم کهانسانها در قالب جسم ودردرون ودر نوع احساس ونوع افرینش خویش تفاوتی از لحاظ گوشت وخون واعضای درونی ومغز... وهرچه سازنده ی یک انسان طبیعی ست را ندارد ونمونه رنگهای پوست وچشم وحتی نوع منفی ومثبت بودن ( اِر.هاش) خونی یا امثال اینها.. نیز بگونه ای هنرمندانه در انسانها افریده شده است وتفاوتهای چهره ربطی به تفاوت انسانی ما با یکدیگر ندارد که همگان انسانیم ودارای احساسات شش گانه ومغر وروح یکشان درنتیجه آنچه مارا زیکدیکر جدا میسازد اندیشه ها ونوعی احساسیست که آدمی به تناسب نهاد واستعداد درونی خویش به یکی گرایش نشان داده به چیزی دیگر بی تفاوت میماند یا چندان علاقه ای به آن ندارد نگاه هنری نگاهی نیست که همگان داراباشند حس ودرک معنای یک سمفونی وموسیقی چیزی نیست که درهمه کس به یک شکل احساسات اورا تحریک نموده ذوق وشور وشادی وشعف وغمی را باعث گردد بسیارند انسانهائی که هرگز معنای نقاشی مدرن را درک نمیکنند ویا کلام شعری را نمیفهمند یا اصلا علاقه ای به صرف وقت برای آن ندارد وحتی فرم وشکل وزیبایی طبیعت درنگاه آنان بمانند چیزی ست که باید اینگونه باشد نه چیزی که برای ساخت آن چون بدقت نگاهی بر آن داشته باشیم, شاهکار هنری خلقت درآن دیده میشود و ایشان اماهرگز به نگاهی احساسی وهنرمندانه به شناخت ودرک آن اقدام نمیکنند اما حتی اگر در خشک ترین زاویه ی احساسی باشیم باز هم ازاحساسات ششگانه بهره ای برده ایم چرا که حتی ریاضی دان که به خشک ترینوبیاحساسترین حرفه ی دنیا مشغول است نیز درشکل دهی وساختار وساختن فرمولهای ریاضی به نوعی احساس وزیبائی وهنری خود را به کار برده است وزمانی که به یک فرمول ریاضی نگاه میکنیم وشکل ایکش وایگرگک وضرب وجمع را نگاه میکنیم میبینیم این واژه ها در شکل جایگزینی خویش در رده بندی یک فرمول که جوابگوی مسئله ای ست خود شکل زیبائی دارد و درکمترین مکان هنری میتوان ازخرده فروش یادکرد که او نیز در چیدن اجناس فروش خود تزئینی برای جلب مشتری وترتیبی برای نشان دادن آن را دارد که نوعی نگاه هنری را نیاز دارد تا دریابد که انسانی که از کنار اجناس او میکذرد میبایست درزمان گذر اجناس او جلوه ای داشته باشد تا نگاه مشتری را بخود جلب کند حتی اگر این جنس انواع کبریت باشدویا شمعی وفندکی ...امثال اینها درکنار آن.

____ لحظه ها ی پیوند/ شاعر:« فرزانه شیدا»

همچو نقشی بود رویائی

آن لحظه ی پیوند

چون ابری رنگ گرفته از خورشید

در گرگ ومیش غروب

نقشی بود رویائی

بمانند شعله ای برخاسته از دریا

نقش بسته در آسمان آبی

در جاودانگی عشقی

که بر آن قسم خوردیم

تا همیشه وفادار

باقی بماند

...نقشی بود رویائی

اما تا جاودانه

نقش بسته بر قلبی , همواره عاشق

در جاودانگی پیوند

...تنهائی را فراموش باید کرد

زمانی که عشق

جاودانه میگردد.

شاعر:« ف.شیدا16/فروردین 1386

هریک از مادرجایگاهی که بعنوان «انسان» در آن ایستاده ایم به نوعی هنرمکندیم در نقش«مادر » باتمامی زحمات وابتکار واحساسی که برای فرزند خودبه خرج میدهیم درنقش « مرد خانواده ویا پدر» با تلاش وابتکار وپشتکاروعرق جبینی که برای سازندگی زندگی همسر وفرزند خود از اندیشه ها وقدرت فکریوجسمی واحساسی خود بهره میجوئیم در جایگاه « فرزند» زمانی که در تلاش والدین نمونه ای از یک فرزند خوب بااحساس قدردان را به خانواده ی خود عرضه داشته تلاش میکنیم درحد امکان فرزندی خوب باشیم درجایپاه خواهر وبرادر وفردی از جامه ودنیا بودن نیز هریک با اندیشه وفکر وروح ودل خوئدددرشکلی هنرمندانی هستیم که زندکی را درفرم خود با شیوه ی خود هنرمندانه زندگی میکنیم وقصه ی زندگی ما خود هریک قصه های هنرمندانه زندگانی فردیست که زندگی را برای زنده بودن با بیشترین قدرتی که داشت زندگی کرد یکبار گفته ام به هزار باره نیز میگویم : زیبائی زندگی در زیبا دیدن است وقتی که اینگونه قادر باشیم دنیا وطبیعت واجتماع ,زندگی, والدین وخانواده را زیبا بنگریم و وجود هریک را بانگاهی هنرمندانه نگاه کرده بر حضور وزحمات وپشتکار وتلاش هریک ارج نهاده وقادر بدیدن واقعیاتی باشیم که بسیار فراموش میکنیم وقاعیاتی نظیر اینکه مثلا والدین برای خانواده تا چه حدی تا چه میزانی مجبور به داشتن ابتکار وپشتکار وقدرت دادن امید وعشق وعلاقه را بکار میبرند تا درنهایت فرزندی زیبا وارزشمند از لحاظ فکری وروحی واحساسی به دنیائی تحویل دهند درمییابیم زندگی کردن هنر است ونوع زندگی کردن در هر جایگاهی هم که باشد هنریست که روزانه با فکر خود آنرا نقش میدهیم رنگ میزنیم تا خاطره ای ازیک زندگی را در دل خود واطافیان ما شاخته وبرجا گذاشته باشیم ودرجای ایستادن درحاشیه ها تلاشی که برای بودن کرده ایم چون قلمموی فکر وعمل واحساسی بود که منو شما با آن نقش بودن خود را در تصویری از زندگی نقاشی کردیم.باشد که ارگرچه زندگی ناپایدار وعمر جاویدان نیست اما حداقل نقاشی ِ«هستی »ما درنگاه انسانهای امروز وفردا وآیندگان ارزشمند باشدومانا.

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

می خواند و سایه های گریزنده ی خیال

می تافت و در فروغ ِ نگاهش به روشنی :

" گیرم که بر کنی دل ِ ین ز مهر ِ من

مهر از دلم چگوته توانی که بر کنی "

دستش فشردم از سر ِ پیمان و شور و عشق

کای در سپهر ِ بخت ، فروزنده اخترم :

" گر بر کنم دل از تو و بر گیرم از تو مهر

این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم "

افسرده ؛ سر به سینه ی من بر نهاد و خواند

با آتشین دمی که دم ِ اشک و ناله بود :

" هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید

در رهگذار ِ باد ، نگهبان ِ لاله بود "

اشک از رُخش ستردم و گفتم که بی گمان

بالین ِ عشق ِ ما ، دم ِ مرگست و رستخیز :

" من در وفای ِ عهد ، چنان کند نیستم

کز دامن ِ تو دست بدارم به تیغ ِ تیز "

نالید زار و گفت فریدون وفا خوشست

آوخ که نیست در تو و نیکست روشنم :

" دردیست بر دلم که گر از پیش ِ آب ِ چشم

بردارم آستین ، برود تا بدامنم "

در چشم ِ کهربایی ِ و خیره از امید

گفتم که ای امید ِ دل غم پرست ِ من

بگشای راز و خاطر ِ نازک ، گران مدار

باشد که این گره بگشاید به دست ِ من

لرزید و گفت آنچه منش جویم ای دریغ !

خندان گلی بوَد که درین شوره زار نیست

نقش وفا و مهر به دیباچه ی حیات

زیباست لیک در دل ِ کس پایدار نیست

در هیچ سینه نیست دلی گرم و استوار

کز دور ِ روزگار نبیند تزلزلی

" بالای خاک ، هیچ عمارت نکرده اند

کز وی به دیر و زود نباشد تحولّی "

عشق ِ تو نیز با همه سوگند و اشتیاق

گرمست ، لیک جز هوسی کودکانه نیست

با من بمیر ، زانکه به جز در پناه ِ مرگ

جاوید ، عشق ِ هیچکسی در زمانه نیست

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

*- هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . ارد بزرگ

*- اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

*- در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند . ارد بزرگ

*- شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ

*- آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای طبیعت است. ارد بزرگ

*- هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است . ارد بزرگ

_____ پایان فرگرد هنر _____

_____ نویسنده : فرزانه شیدا ___



منبع :

http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post.html

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *هنر*

سروده ی : « خوش» از شاعر معاصر : «آیا» متخلص به «هیچستان»/همراه با لوگوی ایشان *خدا

باید نشسته برخاست تا آسمان هفتم

باید چو موج طوفید هر لحظه با ترنم !

باید ترانه سرداد در خوشدلی رها شد !

باید به خوش دمادم همواره مبتلا شد !

باید که خوب گفتن قانون جانت افتد

تا خوبتر شنیدن در آن به آنت افتد !

باید که خوب دیدن هر لحظه در تو زاید

تا بهترین اثر از کردار تو بر آید !

خوش بین و خوش نما تا تصمیم خوش تر آید

تا خوش اراده گردد خوش از عمل بر آید !

خوش تر ز خوش خوش است و خوش تر ز خوشترین خوش !

آری جهان توان کرد گلزار با همین خوش !

از :شاعر معاصر آیا /هیچستان

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد هنر ●

«هنر» در زیباترین شکل طبیعی خود بدست خالق خلقت « خداوند» در جهان به ما به به ارمغان داده شده است وزیباترین نقاشی وموسیقی طبیعت با بهترین قلم موی آسمانی نقشی زیبا بر زمین واقیانوس ودریا وکهکشان را به ترسیم زیبائی ها درچشمان آدمی جلوه ای ماندگار بخشیده است به خوایت رحمت بیکران او و تبعیت از خداوندگاری که « بشر » این زیباترین خلقت دنیاو مخلوق بزرگترین هنرمند جهان, در درون خود ودر احساس وروح ودل وذهن خویش دارای ذره ای ازوجود تعالی خداوندیست که « هنر» نیز ازجمله ی این نعمات است وقتی به دنیا مینگریم در نگاه به زیبائی خلقت بهترین وزیباترین تابلوی « هستی » را تماشاگریم ودر صدای پرندگان و موج دریا ورودخانه وچشمه بهرتین وقشنگترین سمفونی عالم را از ارکستر آسمانی خداوند میشنویم با این وصف چگونه میتوانیم خود خالق زیبائی ها نباشیم وقتی بهرتین نمونه را دراختیار داریم ودر احساس نیز از بیشترین احساسات نسبت به دیگر مخلوقات زمین بهره مند هستیم واژه های عشق ومحبت شاید زیباترین واژگانی باشند که در دنیا وجود دارند وما انسانها به نعمت داشتن زبانی سخنگو عقلی سازنده وتفکر کننده دستانی قادر وتوانا ,روح ,ودرونی سرشار از احساسات معنوی قادریم زیبائی ها را درقالب هنر بدنیائی ارزانی کنیم که خواستار هنر وزیبائی ست وچه زیباست سخن از زیبائی گفتن وهنرراا تجلی زنده ای با قلم بخشیدن وقلم موی احساس را در وصف طبیعت خداوند واحساس بشری بر بومزندگی جاودانه ومانا کردن که این عرصه نیز برای نمایاندن هنر بر آدمیان نیز بخشیده استتا جلوه ی زیبای دنیا را در نام « هنر» به جهانیان هدیه کنیم

___لحظه در لحظه ی عشـق از:« ف.شیدا» ____


لحظه در لحظه ی عشق

گذر ثانیه ها

تیک تاک ساعت

زدن نـبـض وجـود

طـپش تند و شـتابان درون

لحظه در لحظه ی عــشق

بـدلم مـی گوید

عاشـق او هستـم

دوســت دارم او را

و مرا تـاب نبـاشد که ز او

لحظه ای دور شـوم

لحظه در لحظه ی عـشق

او مرا همراه است

بـا همه حس مـحبت در دل

و دلم می گو ید

که دگر , تـاب جـدائی از او

در دلم نیـسـت که نیـست

وای بی او چه کنـم ؟!

_____ شعر از :« فرزانه شیدا » _____

فیلسوف بزرگ ایران ارد بزرگ نیز در تعریف هنر, نگاهی زیبا وهنرمندانه و اندیشمندانه وهنرمندانه داشته است که احساس هنر ودرک آنرا بخوبی میتوان از گفتاروسخن ونوشته وایده ها ی فکری ایشان دریافت باا اینوصف میتوان گفت بزرگان جهان هریک به طریقی هنرمندان هنر اندیشه وفکر وذهن وخیال بوده اند که هریک قلم زبان ودل ودست خویش را به نوعی برتابلو زندکی جاودانه ساخته اند که به مدد آن منو شما قادر باشیم نگاهی عاشقانه وپراحیای را از ایشان دریافت داریم ود ر درون نیز عاشق زیبائی هستی وخلقت شده خود نیز هنرمند روزگار خود باشیم که ساده است باتنگاه دل دیدن ونقاشی « بودن » را ترسیم کردن حتی بر خاک ساحلی با چوبی دردست یا برورقی برای ماندگاری آن .

_____جام ِ عمر شاعر:« فریدون توللی »_____

من آن پیر ِ پیمانه گیرم ، که نیست

تن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ من

به پنجاه و اند ، این گرانباده جام

فلک هشته ، بر دست ِ لرزان ِ من

حریفان به لبخند و من در هراس

هراسی ، که آتش زند جان ِ من

گر این جام ِ می ، درکشم استوار

روا کی شود ، طعن ِ یایران ِ من !

ور این می ننوشم ، خروشد سپهر

که واپس زدی ، دست ِ احسان ِ من

من ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ

که هیچ است ، آغاز و پایان ِ من

همان به ، که پیمانه کوبم به سنگ

که آغوش ِ مرگ است ، درمان ِ من

_____شاعر:« فریدون توللی »_____

پیوند آدمی با دنیا وطبیعت پیوندی ناگسستنی ست که انسان در تماتمی طول عمر خود با آن شبانه روز زندگی میکند بااینوصف هرگز نمیتوان در دنیا بود واز آن بی خبر بود , چشم دیدن داشت وندید, احساسی داشت وحس نکرد که گر چنین باشد انسان در نام « آدمی» درجایگاه درست خود جا نگرفته است وکورکورانه وبی احساس وبی اندیشه زیستن را حیوان نیز کمتر انجام میدهد که حتیدر حیوانات نیز درحد نیاز احساساتی ودهنی موجود است که بواسطه ی آن نیازهای زندگی خود چون دفاع وامنیت را ببرای خویش تولید کرده وبه یُمن آن زندگی میکنند.حال چشمی که ازاین میانه ی زندگی گذری داشته باشد از آغاز تا انتها به هر شکلی که علاقمندی او آنرا میپذیرد شاهد دنیا وطبیعتی است که خواه ناخواه اورا مجبور به پذیرش بسیاری از واقعیات میکند ازجمله اینکه « هنر» دردستان خدا شکل گرفته شده است ودرانتطار آدمیان است تا آنان نیز سهم خود را دراین دنیا در جلوه هائی از هنر نشان دهند حال این جوله در جولانگاه کدامین علوم خود را نشان میدهد باز بستگی به ذات خداوندی او دارد که از خداوند در درون مایه ی هستی خود ودرنهاد خویش از ان بهره مند است بسیار گفتیم کهانسانها در قالب جسم ودردرون ودر نوع احساس ونوع افرینش خویش تفاوتی از لحاظ گوشت وخون واعضای درونی ومغز... وهرچه سازنده ی یک انسان طبیعی ست را ندارد ونمونه رنگهای پوست وچشم وحتی نوع منفی ومثبت بودن ( اِر.هاش) خونی یا امثال اینها.. نیز بگونه ای هنرمندانه در انسانها افریده شده است وتفاوتهای چهره ربطی به تفاوت انسانی ما با یکدیگر ندارد که همگان انسانیم ودارای احساسات شش گانه ومغر وروح یکشان درنتیجه آنچه مارا زیکدیکر جدا میسازد اندیشه ها ونوعی احساسیست که آدمی به تناسب نهاد واستعداد درونی خویش به یکی گرایش نشان داده به چیزی دیگر بی تفاوت میماند یا چندان علاقه ای به آن ندارد نگاه هنری نگاهی نیست که همگان داراباشند حس ودرک معنای یک سمفونی وموسیقی چیزی نیست که درهمه کس به یک شکل احساسات اورا تحریک نموده ذوق وشور وشادی وشعف وغمی را باعث گردد بسیارند انسانهائی که هرگز معنای نقاشی مدرن را درک نمیکنند ویا کلام شعری را نمیفهمند یا اصلا علاقه ای به صرف وقت برای آن ندارد وحتی فرم وشکل وزیبایی طبیعت درنگاه آنان بمانند چیزی ست که باید اینگونه باشد نه چیزی که برای ساخت آن چون بدقت نگاهی بر آن داشته باشیم, شاهکار هنری خلقت درآن دیده میشود و ایشان اماهرگز به نگاهی احساسی وهنرمندانه به شناخت ودرک آن اقدام نمیکنند اما حتی اگر در خشک ترین زاویه ی احساسی باشیم باز هم ازاحساسات ششگانه بهره ای برده ایم چرا که حتی ریاضی دان که به خشک ترینوبیاحساسترین حرفه ی دنیا مشغول است نیز درشکل دهی وساختار وساختن فرمولهای ریاضی به نوعی احساس وزیبائی وهنری خود را به کار برده است وزمانی که به یک فرمول ریاضی نگاه میکنیم وشکل ایکش وایگرگک وضرب وجمع را نگاه میکنیم میبینیم این واژه ها در شکل جایگزینی خویش در رده بندی یک فرمول که جوابگوی مسئله ای ست خود شکل زیبائی دارد و درکمترین مکان هنری میتوان ازخرده فروش یادکرد که او نیز در چیدن اجناس فروش خود تزئینی برای جلب مشتری وترتیبی برای نشان دادن آن را دارد که نوعی نگاه هنری را نیاز دارد تا دریابد که انسانی که از کنار اجناس او میکذرد میبایست درزمان گذر اجناس او جلوه ای داشته باشد تا نگاه مشتری را بخود جلب کند حتی اگر این جنس انواع کبریت باشدویا شمعی وفندکی ...امثال اینها درکنار آن.

____ لحظه ها ی پیوند/ شاعر:« فرزانه شیدا»

همچو نقشی بود رویائی

آن لحظه ی پیوند

چون ابری رنگ گرفته از خورشید

در گرگ ومیش غروب

نقشی بود رویائی

بمانند شعله ای برخاسته از دریا

نقش بسته در آسمان آبی

در جاودانگی عشقی

که بر آن قسم خوردیم

تا همیشه وفادار

باقی بماند

...نقشی بود رویائی

اما تا جاودانه

نقش بسته بر قلبی , همواره عاشق

در جاودانگی پیوند

...تنهائی را فراموش باید کرد

زمانی که عشق

جاودانه میگردد.

شاعر:« ف.شیدا16/فروردین 1386

هریک از مادرجایگاهی که بعنوان «انسان» در آن ایستاده ایم به نوعی هنرمکندیم در نقش«مادر » باتمامی زحمات وابتکار واحساسی که برای فرزند خودبه خرج میدهیم درنقش « مرد خانواده ویا پدر» با تلاش وابتکار وپشتکاروعرق جبینی که برای سازندگی زندگی همسر وفرزند خود از اندیشه ها وقدرت فکریوجسمی واحساسی خود بهره میجوئیم در جایگاه « فرزند» زمانی که در تلاش والدین نمونه ای از یک فرزند خوب بااحساس قدردان را به خانواده ی خود عرضه داشته تلاش میکنیم درحد امکان فرزندی خوب باشیم درجایپاه خواهر وبرادر وفردی از جامه ودنیا بودن نیز هریک با اندیشه وفکر وروح ودل خوئدددرشکلی هنرمندانی هستیم که زندکی را درفرم خود با شیوه ی خود هنرمندانه زندگی میکنیم وقصه ی زندگی ما خود هریک قصه های هنرمندانه زندگانی فردیست که زندگی را برای زنده بودن با بیشترین قدرتی که داشت زندگی کرد یکبار گفته ام به هزار باره نیز میگویم : زیبائی زندگی در زیبا دیدن است وقتی که اینگونه قادر باشیم دنیا وطبیعت واجتماع ,زندگی, والدین وخانواده را زیبا بنگریم و وجود هریک را بانگاهی هنرمندانه نگاه کرده بر حضور وزحمات وپشتکار وتلاش هریک ارج نهاده وقادر بدیدن واقعیاتی باشیم که بسیار فراموش میکنیم وقاعیاتی نظیر اینکه مثلا والدین برای خانواده تا چه حدی تا چه میزانی مجبور به داشتن ابتکار وپشتکار وقدرت دادن امید وعشق وعلاقه را بکار میبرند تا درنهایت فرزندی زیبا وارزشمند از لحاظ فکری وروحی واحساسی به دنیائی تحویل دهند درمییابیم زندگی کردن هنر است ونوع زندگی کردن در هر جایگاهی هم که باشد هنریست که روزانه با فکر خود آنرا نقش میدهیم رنگ میزنیم تا خاطره ای ازیک زندگی را در دل خود واطافیان ما شاخته وبرجا گذاشته باشیم ودرجای ایستادن درحاشیه ها تلاشی که برای بودن کرده ایم چون قلمموی فکر وعمل واحساسی بود که منو شما با آن نقش بودن خود را در تصویری از زندگی نقاشی کردیم.باشد که ارگرچه زندگی ناپایدار وعمر جاویدان نیست اما حداقل نقاشی ِ«هستی »ما درنگاه انسانهای امروز وفردا وآیندگان ارزشمند باشدومانا.

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

می خواند و سایه های گریزنده ی خیال

می تافت و در فروغ ِ نگاهش به روشنی :

" گیرم که بر کنی دل ِ ین ز مهر ِ من

مهر از دلم چگوته توانی که بر کنی "

دستش فشردم از سر ِ پیمان و شور و عشق

کای در سپهر ِ بخت ، فروزنده اخترم :

" گر بر کنم دل از تو و بر گیرم از تو مهر

این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم "

افسرده ؛ سر به سینه ی من بر نهاد و خواند

با آتشین دمی که دم ِ اشک و ناله بود :

" هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید

در رهگذار ِ باد ، نگهبان ِ لاله بود "

اشک از رُخش ستردم و گفتم که بی گمان

بالین ِ عشق ِ ما ، دم ِ مرگست و رستخیز :

" من در وفای ِ عهد ، چنان کند نیستم

کز دامن ِ تو دست بدارم به تیغ ِ تیز "

نالید زار و گفت فریدون وفا خوشست

آوخ که نیست در تو و نیکست روشنم :

" دردیست بر دلم که گر از پیش ِ آب ِ چشم

بردارم آستین ، برود تا بدامنم "

در چشم ِ کهربایی ِ و خیره از امید

گفتم که ای امید ِ دل غم پرست ِ من

بگشای راز و خاطر ِ نازک ، گران مدار

باشد که این گره بگشاید به دست ِ من

لرزید و گفت آنچه منش جویم ای دریغ !

خندان گلی بوَد که درین شوره زار نیست

نقش وفا و مهر به دیباچه ی حیات

زیباست لیک در دل ِ کس پایدار نیست

در هیچ سینه نیست دلی گرم و استوار

کز دور ِ روزگار نبیند تزلزلی

" بالای خاک ، هیچ عمارت نکرده اند

کز وی به دیر و زود نباشد تحولّی "

عشق ِ تو نیز با همه سوگند و اشتیاق

گرمست ، لیک جز هوسی کودکانه نیست

با من بمیر ، زانکه به جز در پناه ِ مرگ

جاوید ، عشق ِ هیچکسی در زمانه نیست

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

*- هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . ارد بزرگ

*- اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

*- در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند . ارد بزرگ

*- شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ

*- آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای طبیعت است. ارد بزرگ

*- هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است . ارد بزرگ

_____ پایان فرگرد هنر _____

_____ نویسنده : فرزانه شیدا ___


برگرفته :

http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post.html


کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ، فرگرد استاد

فرزانه شیدا
فرزانه شیدا نویسنده کتاب 11 جلدی
"بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ"




بزرگترین استاد خداوند است .ف شیدا

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد استاد ●

_____زندگی سروده ی : آیا « هیچستان»______


زندگی را زندگی مشنو پسر !

زندگی را زندگی کن سر به سر !


زندگی کردن نشان زندگی است !

زندگی تیر نشان بندگی است !


کل هستی محرمانند و کسان !

با کسان بنشین ، برخیز، مان ، ران !


زندگی وقت سحر می خوردن است !

از خدا اسرار حق بشنفتن است !


خود خدا عاری است از جز خود بدان !

این نشان را کن تو حک در جسم جان !


خود خدا عشق است در قاموس عشق !

بردن عشق است عشق ، از عشقِ عشق !شکر

14/7/1388

سروده ی شاعر معاصر اقای « ایا» متخلّص به هیچستان همراه با لوگو ایشان




دنیای ما دنیا علم وعمل است وتا زمانی که انسان به پرورش فکر وروح وذهن خود می پردازد میتوانیم امیدوارباشیم که دنیائی رو به رشد را شاهد خواهیم بود دراین میان انسانهای بیشماری در سراسر دنیا در تلاشند که به بهترین شکل آموزشی نسل حاضر جوان ونسل آینده کشور خود وحتی جهانیان را به طریقه ای منطقی وبرنامه ریزی شده پیش ببرند معلمین ودبیران واستادان درتمامی جوامع دنیا از جمله افراد آموزش دیده وروشنفکری هستند که همراه با علوم در سراسر دنیا مجبور هستند پسش بروند چارکه سالیانه کتب جدید درسی وپیشرفت ورشد زمینه های فرهنگی با بوجود آمدن مکاتب جدید فکر واندیشه همواره لزوم یادگیری وپرورش ایشان را برای پرورش نسل خویش وآیندگان ضرروی میکند در بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا این آموزش بطور رایگان با حمایت دولت از طریق اموزش وپرورش به گذاشتن کلاسهائی برای اموزش کتب جدید درسی دراختیار این گروه متعهد گذاشته میشود تا با رویاروئی با دروس جدید برای آموزش در کلاسها درسطح های مختلف آموزشی آمادگی کامل را داشته باشند وتوانائی جوابگوئی به پرسش ها وسوالات دان آموز ودانشجو دانشپژوهان خود را نییز داشته باشند استادان در سطح بالائی قرار دارند که خود هموتاره بدنبال یادگیری علوم جدید وحتی ساختن روشها وشیوه های علمی در دانشگاه های متعدد دنیا هستند واکثر این گرئه خود نویسندگانی در علوم ورشته ای هستند که در آن کار میکنند وعلاقمندی ایشان به رشته ای درسی باعث گردیده است بیشتر سهم آموزش دنیا را با نوشتن کتابها وپیدا کردن ورشهای جدید تدریس وهمچنین ابتکار ونوع آوری های جالب در سطح دنیا بدست گرفته وهمواره سازنده کلاسهای بهتر با نتیجه ای مناسب تر باشند. ____ الفبای درد از « قیصر امین پور »_____

الفبای درد از لبم می تراود

نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد

سه حرف است مضمون سی پاره ی دل

الف ، لام ، میم. از لبم می تراود

چنان گرم هذیان عشقم که آتش

به جای عرق از تبم می تراود

ز دل بر لبم تا دعایی بر آید

اجابت ز هر یاربم می تراود

ز دین ریا بی نیازم ، بنازم

به کفری که از مذهبم می تراود

_____ از:« قیصر امین پور »_____

مشخص است که برای دانش آموزان در هر سطحی از تحصیل که باشندنیز بسیار مهم است که نوع آموزشی آنان به طریقی باشد که هریک به شیوه ی خود ,قادر به جذب دروس ویادگیری مطالب آن باشند در نتیجه در نظام آموزشی دنیا تمامی عالمین علوم ها متعدد چه استادین چه جانعه شناسن وروانشناس وگروههای خاض درسته بندی شده در نظام تربیتی .فرهنگی -اجتماعی و آموزشی , دست بدست هم میدهند تا بهترین روش را برای آموزش شادگردان ودانش جویان ودانش پژوهان کشور خویش برنامه ریزی نمایند وسالهای تخصیلی کشور خود را با آمارگیری در طول مدت تحصیل در سطح مدارس ودانشگاهها مورد توجه قرار دهند تا شیوه های تدریس معلمین واستادین علوم را نیز بررسی کرده دریابند که کدامین روش وشیوه اثر بهتری بر دانشآموز داشته وسطح یادگیری ونمره ومیزان آموزش اورا بالا برده است وتا چه اندازه نیز شاگردان معلم ودبیر واستادی موفق وراضی بوده اند وحتی با پرسش از دانش اموزان پیگیر این مسئله هستند که تا چه حدودی با روش یک معلم که سطح نمره ویادگیری دانش آموزخود را در کلاس خود بالابرده است, راضی بوده وایا این شیوه را میپسندد یا خیر وآیا معتقد است که همه ی معلمین بایست این شیوه را دنبال کنند یا خود را درفشار معلم دیده است .

_____ کلاس از:« امیر بخشایی » _____

زنگ اول تئوری

زنگ دوم عملی

زنگ سوم تئوری

زنگ چهارم عملی

خروس می خواند زنگ اول است

معرفی کتابهاست لوازم التحریر هاست

کتابها جلدشان سبز و خطشان سرخ

مدادهایم رنگشان سربی

می خوانم ، می نویسم

می خوانم ، می نویسم

خروس می خواند، زنگ دوم است

چکک قلمهاست

جوهرها قرمز

کارگاه نقاشی از قلم ها پر

و پر از صدای گوش آزار پاره شدن کاغذها و کاغذهای پاره

احساس در جعبه مداد رنگی محفوظ

مدادهای سیاه ، خاکستری ، قرمز ، زرد ، همه تا ته تراشیده

مدادهای سبز و سفید و آبی همه نو

خروس می خواند زنگ سوم است

کتابهای جدید لوازم التحریر جدید

جلدشان قرمز ، خطشان سبز

مدادهایم آبی

می خوانم ، می نویسم

می خوانم ، می نویسم

خروس می خواند زنگ چهارم است

کسی نمانده مشقهایم تمام شده است

_____ کلاس از:« امیر بخشایی » _____

این طریقه آمار گیری وبررسی وپرسش از معلم ودانش آموز چه در سطح دبستان چه دانشگاهها باعث گردیده است که هرروزه به شکل تربیت وآموزش دنیا چیزهای جدیدی افزوده شود ورشد بسیاری نیز در طنظام آموزشی را شاهد باشیم . در گذشته اینکه معلمی ریاضی را با گیتار در کلاس آواز بخواند وتا شاگرد کلاس او, دودوتا چهارتا , را یاد بگیرد هرگز قابل قبول نظام آموزشی نبود اما زمانی که نتایج بررسی شده نشان داد که شاگردان به شکل تفریح وبازی بهتر قادر به یادگیری دروس هتسند بازیهائی را نیز در سطح آموزشی در کشورهای بزرگ جهان اضافه نمودند همچنین بازی با رنگها , ساختن واژه ها , ساختن کارهای دستی وابتکاری وتزئینی از سوی معلم ودانش آموز باعنوان تکلیف برای دانش آموز با نام اینکه: « از ایده های خود استفاده کنید» همه وتمامی اینها برای یادگیری یک یا چند بخش درسی ونمونه های جالبی برای تدریس درکلاس همراه با تفریح وسرگرمی ....همگی باعث گردیده است تا شاگرد ومعلم در فضائی دوستانه با خنده وشادی ودرست مانند زنگ تفریحی اما با حضور معلم خود درکلاس درس به یادگیری علوم درسی بپردازند .

_____ نقاشی « سروده ی فرزانه شیدا» _____

واژه ها از چه چنین گشته دلم

هر سخن در قفس سینه گرفتار شده ست

هر چه خواهم که بگویم از دل

بی سخن میمانم

باز یک حرف بدنبال حروفی دیگر

در درون می چرخد

خیره بر دفتر خود میمانم

حرفها بسیار است لیک خاموشتر از خاموشم

دل سبک نیست به این جمله وآن جمله که

نقشی دارد در درون ذهنم

جای آن حس سبک گشتن و عاری شدن از غم

خالیست

واژه ها در نگهم همچو

یک نقاشی ست

زندگانی هم نیز

گرچه سرشار ز رنگ

لیک تنها در قاب

نقش یک تصویریست

در سکوتی مبهم

و درون دل من

همهمه غوغائیست

لیک لبها به سکوت

دیده حیران و نگه بر هر سو

باز هم چشم نبیند جائی

سر پر اندیشه پر از افکار است

لیک در جمله نمی گیرد شکل

و نمیدانم من به چه سان باید گفت

اینقدر میدانم

که بدل رنگ سکوت

باز پررنگ ترین نقاشی ست

وبسی دلگیرم

و بیادم آمد غم دلگیر فروغ

آندمی را که نوشت :

من بسی مردن را, زندگانی کردم

و دلم را دیدم که همانند فروغ

مانده در حاشیه ها

و ز غم دلگیر است

....

زندگی دورتر از من جاریست

و دلم میخواهد

رنگ پر رنگ سکوت

جای خود رابدهد

به زلالی همان اشعاری

که به نقاشی اندیشه من رنگی داد

و دلم زیست به عشق

____ ف.شیدا / یکشنبه28خرداد1385____

تحقیقات نشان داده است که هرچه کارهای گروهی را درمیان دانش آموزان ودانشجویان ودانش پژوهان بیشتر کنند جامعه ای بهتر را دارا خواهند بود چراکه لازمه کار وموفقیت در هر رشته وکار وحرفه ای حتی درسطح ساده زندگی چون زندگی با همسایه بلزمه ی آن همکاری مشترک طرفین است وبه همین نسبت زمانی که دانش آموز ازدوران کودکی تا اخرین سطح تحصیلی خود مجبور باشد با همکاری واشتراک درگروهای مختلف با اخلاقهای مختلف کار کرده کاری مشترک ودسته جمعی را به معلم تحویل دهد ناچاز میشود باهر شخصی نیز کنار بیاید وهمین تعلیم خوبی برای آینده ی اوست که درجامعه قادر باشد با انواع انسانها بسازد وبا آنان همکاری کند وکمتر دچار دردسر شود مسلم است که همواره گروهی تنبل را به کروهی زرنگ میاندازند تا این برآن وبرعکس اثر بگذاردوهردو طرف بخاطر نمره ای که مشترک است از کار گروهی درکارنامه نوشته میشود مجبور باشند که خوب کار کنندوحتی یکدیگر ر مجبور بکار کردنی اشتراکی نموده وهمگان در تلاشی یکسان باشند وبا برنامه ریزی های خود برای ارائه ی دروس وتکالیف گروهی هردانش آوزمجبور باشد بخشی ازکار را بعهده بگیردوازانجا که این دیگر تمریتن یامشق شخصی خودد نیست که بخواهد یا نخواهد آنرا بنویسد تنها خود او جوابگوی فردی بر انجام ندادن درس ومشق خود باشد لذامجبور میشودبخاطر فشار گروه وتوقع جمعی گروه سهمخود را انجام داده وفعالیت خودرا به تلاشی گروهی تبدیل کند تا دیگران بااو مشکل نداشته باشند .

_____ ندیده ای مگر !؟« سروده ی فرزانه شیدا» _____

ندیده ای مگر چگونه بوده ام؟!

از اشعارم چه یافته ای

از نگاهم چه خوانده ای

از گامهایم کدامین جاده را در رویای خویش رفته ای؟!

نمیدانی مگر من روحم را

اگر به رود بخشیدم

از پیچ های سخت

از دل سنگها به قهر گذشت

جانم را گر به موج دریا بخشیده ام

طوفانی شد

به ابر اگر نفسم را سپرده ام

رعد و برق را مهمان خویش کرد و بارید

دستانم را اگر به بوته های جنگل آویختم برگریزان شد

از پریشانی دلم آرام نداشت

هر که کمی از مرا گرفت

اما عشق را هرگز نشد به کس دیگری ببخشایم

مهر تو در سینه من

تنها از آن من بود و بس

از آن قلب من بودو بس

اگرچه روح سرگردان جان موج دیده

نفس پر طپش و دستهای بیقرارم همچنان

در پریشانی جستجو گر تو بود

اما عشق تو همیشه با من بود

همیشه با من

_____ تیرماه 1382 از: ف . شیدا _____

البته بسیارند شاگردانی که درکل دل بدرس نمیدهند ودرکار گروهی مثل بعضی از افراد جامعه افراد مصرف کننده سودجوئی هستند که از کار دیگران نمره وسود خود را میبرند اما بهرشکل ان دانش آموز برتر نیز میاموزد که در مواجه شدن با چنین افرادی چه در محیط درس ومدرسیه چه در محیط بازتر جامعه چگونه عملکردی را پیش بگیرد تا اوهم این میانبی نصیب نماند ودرعین حال به تنهایی مجبور به کشیدن بار همگان درکار گروهی نباشد چون همانگونه که میدانید دنیای ما دنیائیست که همواره از افراد برتر توقع بیشتری نیز دارند وشاگرد تنبل هم از شاگر زرنگ توقع دارد زمانی که او بهتر وموفق تراست بخشی ازکار را بعهده بگیرد که میتواند نتیجه بهتر داشته باشد وبنوعی سواستفاده از برتری دیگران است .همواره در سطح بزرگتر جامعه انسانهای بزرگترهم همینکار را با انسانهای باهوش وبرتر میکنند وبرای راه افتادن کارخود از آنان در زمینه های فکری عملی سواستفاده میکنند ویا ازاو بیشتر کار میکشند یا از فکر وعمل او بهره برداری ناحق میکنند ودرلباس دوست یا مدیر ورئیس ازاو سود میجویند وکمبودهای خود را با یاری او درپشت او پنهان میکنند زمانی که درنهایت کار انجام شده بنام این دوست واین مدیر ورئیس تمام میشود وزحمت کشیده را فرد برتر وباهوش تر کشیده است همانگونه که زحمات پرورش بعهده ی معلم ودبیر واستاد است نام آنرا وافتخار آنرا آموزش وپرورش میبرد که بگویند طریقه ی عملکرد آموزش وپرورش شیوه ای خوب برای دانش آموز در سطح جامعه بود وعرق معلم واستاد وزحمات سرو کله زدنهای روزانه در پشت این حرف کامل فراموش میشود وخستکی برتن معلمواستاد نیز باقی میماند درصورتی که توجه به معلم ودبیرواستاد امروزه با دقت نظر اموزش وپرورش در کشورهای بزرگ ودادن جوایزی ونشان دادن او در رادیو تلوزیون وتشویق وتحسین تشکر از زحمات آنان حال چه بادادن هدیه ای مادی چه با تشکر نامه های ارزشمند این شوق را در معلم ودبیرواتساد اضافه میکند که تلاش خویش را افزوده وکلاسی برتر به جامعه ای تحویل دهد که قدر زحمات اورا دانسته وکارهای او را میبیند وبر آن ارج ومنزلتی قائل است.

ازدیدگاه مردم اهل « فلسفه » به دانش وآموزش نگاهی میکنیم:زمان زیادی طول کشیده است تا از کتاب هایی مانند " فلسفه علوم " نوشته دکتر علی اکبر ترابی و یا " فلسفه علمی " نوشته «فلیسین شاله و ترجمه یحیی مهدوی »و همچنین " فلسفه علوم " نوشته« دکتر هاشم گلستانی» به «رشته فلسفه علم» به عنوان یک « رشته دانشگاهی» برسیم.

« یحیی مهدوی» در مقدمه مترجم می نویسد :" احتیاج شدید « دانش آموزان »سالهای ششم علمی و ادبی دبیرستانها به کتابی که حاوی مواد برنامه فلسفه ایشان باشد راقم این سطور را به این فکر رهبری نمود که هنگام تعطیل تابستانی رساله ای در این باب تهیه کند....کتاب فلسفه ای که " فلیسین شاله " نوشته در دو مجلد و تقریبا حاوی تمام رشته های فلسفه است.یعنی جلد اول آن روان شناسی و حکمت اولی را شامل است و جلد دوم آن فلسفه علمی ( متدولوژی یا شناخت روش علوم ) و اخلاق را."

دکتر ترابی نیز در پیشگفتار کتاب می نویسد" فلسفه علوم مطابق برنامه های دانشگاههای بزرگ جهان منجمله دانشگاههای کشور فرانسه ( پاریس و بردو ) شامل : متدولوژی ( روش شناسی یا شناخت روشهای علوم )- علم و معرفت علمی –انسان شناسی-تاریخ-روان شناسی-جامعه شناسی-علوم ریاضی-علوم ظبیعت ( علوم فیزیکی – علوم زیستی ) است."او در ادامه می افزاید " در برنامه تفصیلی فلسفه علوم دانشگاههای ایران نیز که ناظر به برنامه های کشورهای پیشرفته است.همین مطالب و موضوعات مهم شمرده شده بویژه شناخت انسان و فرهنگ انسانی محور اصلی فلسفه علوم در نظر گرفته شده است."

دکتر هاشم گلستانی نیزدر پیشگفتار کتاب می نویسد"کتاب حاضر که از نظر خوانندگان ارجمند میگذرد بیش از هر چیز کتاب درسی دانشگاهی است که با توجه به محتوی درس فلسفه علوم تهیه و تدوین گردیده است."با این حال با نگاهی به قسمت مراجع از میان 51 منبع ذکر شده تنها 7 منبع به زبان عربی و بقیه از کتاب های فارسی استفاده شده است.

با نگاهی به محتوای این کتابها فاصله آنها از " فلسفه علم " به معنی امروزی آن آشکار خواهد شد.البته هنوز هستند افرادی که با چنین کتاب هایی درباره رشته فلسفه علم داوری می کنند.

از کتاب هایی که در حوزه " فلسفه علم " هستند می توان به کتاب " علم شناسی فلسفی " دکتر سروش اشاره کرد.

کتاب " علم شناسی فلسفی " با ترجمه عبدالکریم سروش با ویراست جدید روانه بازار کتاب شده است.چاپ اول این کتاب در سال هزار و سیصد و هفتاد و دو از طرف موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه ) نشر یافته بود.

بطوری که دکتر سروش در مقدمه مترجم نوشته است " کتاب در بردارنده مقاله هایی از دانشنامه فلسفه ویراسته " پل ادواردز " است ".البته در ویراست جدید که پس از شانزده سال انتشار می یابد سه مقاله تالیفی نیز به مقاله های ترجمه شده افزوده شده است.در چاپ اول ذکر شده بود" شمار اندکی از مقالات ترجمه شده در غایت ایجازست و می توان گفت که فقط به کار منتهیان و متخصصان می آید.بقیه درخور متوسطان است.و هیچکدام چنان نوشته نشده است که مبتدیان را به کار آید."در چاپ جدید از طرف ناشر کتاب که انتشارات صراط است عنوان شده است " دانشجویان فلسفه ( به ویژه فلسفه علم ) و اساتید فلسفه مخاطبان اصلی کتاب اند."

بنظر می رسد که آرام آرام اساتید و دانشجویان رشته فلسفه علم به عنوان گروه مخاطبان در پشت جلد کتاب ها ظاهر می شوند . پایان بحث فلسفه ●

همانگونه که در بخش فوق خواندید اینهم نمونه ای از عملکردهای انتخاب شده از سوی انسانهاست وهمواره مکاتب بسیاری وجود دارند که استادان آن از بزرگان فلسفه ومنطق یا دیگر علوم بوده اند در هر شکل آنچه بیش از همه می باید مورد توجه انسانها قرار بگیرد این است که انسان برای اموزش هرچی با تکرار وتمرین ووقت گذاشتن بروی آن میتواند خود را تا به مقام استادی درحرفه وفن وحتی اندیشه ای پیش ببرد ولازمه ی آن آشنائی با آن فن ویا حرفه ویا مبانی ومکاتب متعدد فکری ست که دانش ]ریک برای همگان ضروری بنظر میرسد تا قادر باشند با دیده ای روشن در جهانی زندگی کنند که گاه در سیاهی های ندیدن چشمان کور بسیار از چشم میافتد وممشکل ساز انسانهائی میشود که زحمت کش وخود ساخته تنها هدف خویش را بر یک زندگی با اعتقادی راستین وراه ومنش وبینشی پاک گذاشته اند وهمواره نیز در مقام استادی میتوان بهترین بود وبدترین همانگونه که خدا بهترین وبزرگترین استاد دنیاست وشیطان نیز به شهم خود استاد خوبیست وانساهنا نیز ازاین دواستاد خود یکی را برگزیده به مقام استادی یکی ازاینها در روی زمین برمی آیند اما میبایست این را بخاطر بسپاریم که همواره خوب بودن بااینکه زیانهائی را نیز به همراه خواهد داشت درمقابل استادان فن زشتی وبدی اما هریک درجای خویش جواب خود زا نیز دردنیا وآخرت خویش باز پس خواهند گرفت لذا چه زیباست وچه انسانی درمقام خوب بودن استاد باشیم که لازمه ی آن دانش واموزش وساختار فکر واندیشه وروح ودل ماست.

* - بالاترین مکتب در دنیا مکتب خداوند است است وبهترین درس «عشق» : فرزانه شیدا

____________________-

*- شاگردانی که بدون نوآوری ! همواره سخن استاد خویش را تکرار می کنند هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی ، ارمغان نمی آورند . ارد بزرگ

*- ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است . ارد بزرگ

*- بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست . ارد بزرگ

*- دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ارد بزرگ

_____'پایان فرگرد استاد ______

¤¤¤ نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤


برگرفته از : http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_687.html

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *استاد*

بزرگترین استاد خداوند است .ف شیدا

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد استاد ●

_____زندگی سروده ی : آیا « هیچستان»______


زندگی را زندگی مشنو پسر !

زندگی را زندگی کن سر به سر !


زندگی کردن نشان زندگی است !

زندگی تیر نشان بندگی است !


کل هستی محرمانند و کسان !

با کسان بنشین ، برخیز، مان ، ران !


زندگی وقت سحر می خوردن است !

از خدا اسرار حق بشنفتن است !


خود خدا عاری است از جز خود بدان !

این نشان را کن تو حک در جسم جان !


خود خدا عشق است در قاموس عشق !

بردن عشق است عشق ، از عشقِ عشق !شکر

14/7/1388

سروده ی شاعر معاصر اقای « ایا» متخلّص به هیچستان همراه با لوگو ایشان




دنیای ما دنیا علم وعمل است وتا زمانی که انسان به پرورش فکر وروح وذهن خود می پردازد میتوانیم امیدوارباشیم که دنیائی رو به رشد را شاهد خواهیم بود دراین میان انسانهای بیشماری در سراسر دنیا در تلاشند که به بهترین شکل آموزشی نسل حاضر جوان ونسل آینده کشور خود وحتی جهانیان را به طریقه ای منطقی وبرنامه ریزی شده پیش ببرند معلمین ودبیران واستادان درتمامی جوامع دنیا از جمله افراد آموزش دیده وروشنفکری هستند که همراه با علوم در سراسر دنیا مجبور هستند پسش بروند چارکه سالیانه کتب جدید درسی وپیشرفت ورشد زمینه های فرهنگی با بوجود آمدن مکاتب جدید فکر واندیشه همواره لزوم یادگیری وپرورش ایشان را برای پرورش نسل خویش وآیندگان ضرروی میکند در بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا این آموزش بطور رایگان با حمایت دولت از طریق اموزش وپرورش به گذاشتن کلاسهائی برای اموزش کتب جدید درسی دراختیار این گروه متعهد گذاشته میشود تا با رویاروئی با دروس جدید برای آموزش در کلاسها درسطح های مختلف آموزشی آمادگی کامل را داشته باشند وتوانائی جوابگوئی به پرسش ها وسوالات دان آموز ودانشجو دانشپژوهان خود را نییز داشته باشند استادان در سطح بالائی قرار دارند که خود هموتاره بدنبال یادگیری علوم جدید وحتی ساختن روشها وشیوه های علمی در دانشگاه های متعدد دنیا هستند واکثر این گرئه خود نویسندگانی در علوم ورشته ای هستند که در آن کار میکنند وعلاقمندی ایشان به رشته ای درسی باعث گردیده است بیشتر سهم آموزش دنیا را با نوشتن کتابها وپیدا کردن ورشهای جدید تدریس وهمچنین ابتکار ونوع آوری های جالب در سطح دنیا بدست گرفته وهمواره سازنده کلاسهای بهتر با نتیجه ای مناسب تر باشند. ____ الفبای درد از « قیصر امین پور »_____

الفبای درد از لبم می تراود

نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد

سه حرف است مضمون سی پاره ی دل

الف ، لام ، میم. از لبم می تراود

چنان گرم هذیان عشقم که آتش

به جای عرق از تبم می تراود

ز دل بر لبم تا دعایی بر آید

اجابت ز هر یاربم می تراود

ز دین ریا بی نیازم ، بنازم

به کفری که از مذهبم می تراود

_____ از:« قیصر امین پور »_____

مشخص است که برای دانش آموزان در هر سطحی از تحصیل که باشندنیز بسیار مهم است که نوع آموزشی آنان به طریقی باشد که هریک به شیوه ی خود ,قادر به جذب دروس ویادگیری مطالب آن باشند در نتیجه در نظام آموزشی دنیا تمامی عالمین علوم ها متعدد چه استادین چه جانعه شناسن وروانشناس وگروههای خاض درسته بندی شده در نظام تربیتی .فرهنگی -اجتماعی و آموزشی , دست بدست هم میدهند تا بهترین روش را برای آموزش شادگردان ودانش جویان ودانش پژوهان کشور خویش برنامه ریزی نمایند وسالهای تخصیلی کشور خود را با آمارگیری در طول مدت تحصیل در سطح مدارس ودانشگاهها مورد توجه قرار دهند تا شیوه های تدریس معلمین واستادین علوم را نیز بررسی کرده دریابند که کدامین روش وشیوه اثر بهتری بر دانشآموز داشته وسطح یادگیری ونمره ومیزان آموزش اورا بالا برده است وتا چه اندازه نیز شاگردان معلم ودبیر واستادی موفق وراضی بوده اند وحتی با پرسش از دانش اموزان پیگیر این مسئله هستند که تا چه حدودی با روش یک معلم که سطح نمره ویادگیری دانش آموزخود را در کلاس خود بالابرده است, راضی بوده وایا این شیوه را میپسندد یا خیر وآیا معتقد است که همه ی معلمین بایست این شیوه را دنبال کنند یا خود را درفشار معلم دیده است .

_____ کلاس از:« امیر بخشایی » _____

زنگ اول تئوری

زنگ دوم عملی

زنگ سوم تئوری

زنگ چهارم عملی

خروس می خواند زنگ اول است

معرفی کتابهاست لوازم التحریر هاست

کتابها جلدشان سبز و خطشان سرخ

مدادهایم رنگشان سربی

می خوانم ، می نویسم

می خوانم ، می نویسم

خروس می خواند، زنگ دوم است

چکک قلمهاست

جوهرها قرمز

کارگاه نقاشی از قلم ها پر

و پر از صدای گوش آزار پاره شدن کاغذها و کاغذهای پاره

احساس در جعبه مداد رنگی محفوظ

مدادهای سیاه ، خاکستری ، قرمز ، زرد ، همه تا ته تراشیده

مدادهای سبز و سفید و آبی همه نو

خروس می خواند زنگ سوم است

کتابهای جدید لوازم التحریر جدید

جلدشان قرمز ، خطشان سبز

مدادهایم آبی

می خوانم ، می نویسم

می خوانم ، می نویسم

خروس می خواند زنگ چهارم است

کسی نمانده مشقهایم تمام شده است

_____ کلاس از:« امیر بخشایی » _____

این طریقه آمار گیری وبررسی وپرسش از معلم ودانش آموز چه در سطح دبستان چه دانشگاهها باعث گردیده است که هرروزه به شکل تربیت وآموزش دنیا چیزهای جدیدی افزوده شود ورشد بسیاری نیز در طنظام آموزشی را شاهد باشیم . در گذشته اینکه معلمی ریاضی را با گیتار در کلاس آواز بخواند وتا شاگرد کلاس او, دودوتا چهارتا , را یاد بگیرد هرگز قابل قبول نظام آموزشی نبود اما زمانی که نتایج بررسی شده نشان داد که شاگردان به شکل تفریح وبازی بهتر قادر به یادگیری دروس هتسند بازیهائی را نیز در سطح آموزشی در کشورهای بزرگ جهان اضافه نمودند همچنین بازی با رنگها , ساختن واژه ها , ساختن کارهای دستی وابتکاری وتزئینی از سوی معلم ودانش آموز باعنوان تکلیف برای دانش آموز با نام اینکه: « از ایده های خود استفاده کنید» همه وتمامی اینها برای یادگیری یک یا چند بخش درسی ونمونه های جالبی برای تدریس درکلاس همراه با تفریح وسرگرمی ....همگی باعث گردیده است تا شاگرد ومعلم در فضائی دوستانه با خنده وشادی ودرست مانند زنگ تفریحی اما با حضور معلم خود درکلاس درس به یادگیری علوم درسی بپردازند .

_____ نقاشی « سروده ی فرزانه شیدا» _____

واژه ها از چه چنین گشته دلم

هر سخن در قفس سینه گرفتار شده ست

هر چه خواهم که بگویم از دل

بی سخن میمانم

باز یک حرف بدنبال حروفی دیگر

در درون می چرخد

خیره بر دفتر خود میمانم

حرفها بسیار است لیک خاموشتر از خاموشم

دل سبک نیست به این جمله وآن جمله که

نقشی دارد در درون ذهنم

جای آن حس سبک گشتن و عاری شدن از غم

خالیست

واژه ها در نگهم همچو

یک نقاشی ست

زندگانی هم نیز

گرچه سرشار ز رنگ

لیک تنها در قاب

نقش یک تصویریست

در سکوتی مبهم

و درون دل من

همهمه غوغائیست

لیک لبها به سکوت

دیده حیران و نگه بر هر سو

باز هم چشم نبیند جائی

سر پر اندیشه پر از افکار است

لیک در جمله نمی گیرد شکل

و نمیدانم من به چه سان باید گفت

اینقدر میدانم

که بدل رنگ سکوت

باز پررنگ ترین نقاشی ست

وبسی دلگیرم

و بیادم آمد غم دلگیر فروغ

آندمی را که نوشت :

من بسی مردن را, زندگانی کردم

و دلم را دیدم که همانند فروغ

مانده در حاشیه ها

و ز غم دلگیر است

....

زندگی دورتر از من جاریست

و دلم میخواهد

رنگ پر رنگ سکوت

جای خود رابدهد

به زلالی همان اشعاری

که به نقاشی اندیشه من رنگی داد

و دلم زیست به عشق

____ ف.شیدا / یکشنبه28خرداد1385____

تحقیقات نشان داده است که هرچه کارهای گروهی را درمیان دانش آموزان ودانشجویان ودانش پژوهان بیشتر کنند جامعه ای بهتر را دارا خواهند بود چراکه لازمه کار وموفقیت در هر رشته وکار وحرفه ای حتی درسطح ساده زندگی چون زندگی با همسایه بلزمه ی آن همکاری مشترک طرفین است وبه همین نسبت زمانی که دانش آموز ازدوران کودکی تا اخرین سطح تحصیلی خود مجبور باشد با همکاری واشتراک درگروهای مختلف با اخلاقهای مختلف کار کرده کاری مشترک ودسته جمعی را به معلم تحویل دهد ناچاز میشود باهر شخصی نیز کنار بیاید وهمین تعلیم خوبی برای آینده ی اوست که درجامعه قادر باشد با انواع انسانها بسازد وبا آنان همکاری کند وکمتر دچار دردسر شود مسلم است که همواره گروهی تنبل را به کروهی زرنگ میاندازند تا این برآن وبرعکس اثر بگذاردوهردو طرف بخاطر نمره ای که مشترک است از کار گروهی درکارنامه نوشته میشود مجبور باشند که خوب کار کنندوحتی یکدیگر ر مجبور بکار کردنی اشتراکی نموده وهمگان در تلاشی یکسان باشند وبا برنامه ریزی های خود برای ارائه ی دروس وتکالیف گروهی هردانش آوزمجبور باشد بخشی ازکار را بعهده بگیردوازانجا که این دیگر تمریتن یامشق شخصی خودد نیست که بخواهد یا نخواهد آنرا بنویسد تنها خود او جوابگوی فردی بر انجام ندادن درس ومشق خود باشد لذامجبور میشودبخاطر فشار گروه وتوقع جمعی گروه سهمخود را انجام داده وفعالیت خودرا به تلاشی گروهی تبدیل کند تا دیگران بااو مشکل نداشته باشند .

_____ ندیده ای مگر !؟« سروده ی فرزانه شیدا» _____

ندیده ای مگر چگونه بوده ام؟!

از اشعارم چه یافته ای

از نگاهم چه خوانده ای

از گامهایم کدامین جاده را در رویای خویش رفته ای؟!

نمیدانی مگر من روحم را

اگر به رود بخشیدم

از پیچ های سخت

از دل سنگها به قهر گذشت

جانم را گر به موج دریا بخشیده ام

طوفانی شد

به ابر اگر نفسم را سپرده ام

رعد و برق را مهمان خویش کرد و بارید

دستانم را اگر به بوته های جنگل آویختم برگریزان شد

از پریشانی دلم آرام نداشت

هر که کمی از مرا گرفت

اما عشق را هرگز نشد به کس دیگری ببخشایم

مهر تو در سینه من

تنها از آن من بود و بس

از آن قلب من بودو بس

اگرچه روح سرگردان جان موج دیده

نفس پر طپش و دستهای بیقرارم همچنان

در پریشانی جستجو گر تو بود

اما عشق تو همیشه با من بود

همیشه با من

_____ تیرماه 1382 از: ف . شیدا _____

البته بسیارند شاگردانی که درکل دل بدرس نمیدهند ودرکار گروهی مثل بعضی از افراد جامعه افراد مصرف کننده سودجوئی هستند که از کار دیگران نمره وسود خود را میبرند اما بهرشکل ان دانش آموز برتر نیز میاموزد که در مواجه شدن با چنین افرادی چه در محیط درس ومدرسیه چه در محیط بازتر جامعه چگونه عملکردی را پیش بگیرد تا اوهم این میانبی نصیب نماند ودرعین حال به تنهایی مجبور به کشیدن بار همگان درکار گروهی نباشد چون همانگونه که میدانید دنیای ما دنیائیست که همواره از افراد برتر توقع بیشتری نیز دارند وشاگرد تنبل هم از شاگر زرنگ توقع دارد زمانی که او بهتر وموفق تراست بخشی ازکار را بعهده بگیرد که میتواند نتیجه بهتر داشته باشد وبنوعی سواستفاده از برتری دیگران است .همواره در سطح بزرگتر جامعه انسانهای بزرگترهم همینکار را با انسانهای باهوش وبرتر میکنند وبرای راه افتادن کارخود از آنان در زمینه های فکری عملی سواستفاده میکنند ویا ازاو بیشتر کار میکشند یا از فکر وعمل او بهره برداری ناحق میکنند ودرلباس دوست یا مدیر ورئیس ازاو سود میجویند وکمبودهای خود را با یاری او درپشت او پنهان میکنند زمانی که درنهایت کار انجام شده بنام این دوست واین مدیر ورئیس تمام میشود وزحمت کشیده را فرد برتر وباهوش تر کشیده است همانگونه که زحمات پرورش بعهده ی معلم ودبیر واستاد است نام آنرا وافتخار آنرا آموزش وپرورش میبرد که بگویند طریقه ی عملکرد آموزش وپرورش شیوه ای خوب برای دانش آموز در سطح جامعه بود وعرق معلم واستاد وزحمات سرو کله زدنهای روزانه در پشت این حرف کامل فراموش میشود وخستکی برتن معلمواستاد نیز باقی میماند درصورتی که توجه به معلم ودبیرواستاد امروزه با دقت نظر اموزش وپرورش در کشورهای بزرگ ودادن جوایزی ونشان دادن او در رادیو تلوزیون وتشویق وتحسین تشکر از زحمات آنان حال چه بادادن هدیه ای مادی چه با تشکر نامه های ارزشمند این شوق را در معلم ودبیرواتساد اضافه میکند که تلاش خویش را افزوده وکلاسی برتر به جامعه ای تحویل دهد که قدر زحمات اورا دانسته وکارهای او را میبیند وبر آن ارج ومنزلتی قائل است.

ازدیدگاه مردم اهل « فلسفه » به دانش وآموزش نگاهی میکنیم:زمان زیادی طول کشیده است تا از کتاب هایی مانند " فلسفه علوم " نوشته دکتر علی اکبر ترابی و یا " فلسفه علمی " نوشته «فلیسین شاله و ترجمه یحیی مهدوی »و همچنین " فلسفه علوم " نوشته« دکتر هاشم گلستانی» به «رشته فلسفه علم» به عنوان یک « رشته دانشگاهی» برسیم.

« یحیی مهدوی» در مقدمه مترجم می نویسد :" احتیاج شدید « دانش آموزان »سالهای ششم علمی و ادبی دبیرستانها به کتابی که حاوی مواد برنامه فلسفه ایشان باشد راقم این سطور را به این فکر رهبری نمود که هنگام تعطیل تابستانی رساله ای در این باب تهیه کند....کتاب فلسفه ای که " فلیسین شاله " نوشته در دو مجلد و تقریبا حاوی تمام رشته های فلسفه است.یعنی جلد اول آن روان شناسی و حکمت اولی را شامل است و جلد دوم آن فلسفه علمی ( متدولوژی یا شناخت روش علوم ) و اخلاق را."

دکتر ترابی نیز در پیشگفتار کتاب می نویسد" فلسفه علوم مطابق برنامه های دانشگاههای بزرگ جهان منجمله دانشگاههای کشور فرانسه ( پاریس و بردو ) شامل : متدولوژی ( روش شناسی یا شناخت روشهای علوم )- علم و معرفت علمی –انسان شناسی-تاریخ-روان شناسی-جامعه شناسی-علوم ریاضی-علوم ظبیعت ( علوم فیزیکی – علوم زیستی ) است."او در ادامه می افزاید " در برنامه تفصیلی فلسفه علوم دانشگاههای ایران نیز که ناظر به برنامه های کشورهای پیشرفته است.همین مطالب و موضوعات مهم شمرده شده بویژه شناخت انسان و فرهنگ انسانی محور اصلی فلسفه علوم در نظر گرفته شده است."

دکتر هاشم گلستانی نیزدر پیشگفتار کتاب می نویسد"کتاب حاضر که از نظر خوانندگان ارجمند میگذرد بیش از هر چیز کتاب درسی دانشگاهی است که با توجه به محتوی درس فلسفه علوم تهیه و تدوین گردیده است."با این حال با نگاهی به قسمت مراجع از میان 51 منبع ذکر شده تنها 7 منبع به زبان عربی و بقیه از کتاب های فارسی استفاده شده است.

با نگاهی به محتوای این کتابها فاصله آنها از " فلسفه علم " به معنی امروزی آن آشکار خواهد شد.البته هنوز هستند افرادی که با چنین کتاب هایی درباره رشته فلسفه علم داوری می کنند.

از کتاب هایی که در حوزه " فلسفه علم " هستند می توان به کتاب " علم شناسی فلسفی " دکتر سروش اشاره کرد.

کتاب " علم شناسی فلسفی " با ترجمه عبدالکریم سروش با ویراست جدید روانه بازار کتاب شده است.چاپ اول این کتاب در سال هزار و سیصد و هفتاد و دو از طرف موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه ) نشر یافته بود.

بطوری که دکتر سروش در مقدمه مترجم نوشته است " کتاب در بردارنده مقاله هایی از دانشنامه فلسفه ویراسته " پل ادواردز " است ".البته در ویراست جدید که پس از شانزده سال انتشار می یابد سه مقاله تالیفی نیز به مقاله های ترجمه شده افزوده شده است.در چاپ اول ذکر شده بود" شمار اندکی از مقالات ترجمه شده در غایت ایجازست و می توان گفت که فقط به کار منتهیان و متخصصان می آید.بقیه درخور متوسطان است.و هیچکدام چنان نوشته نشده است که مبتدیان را به کار آید."در چاپ جدید از طرف ناشر کتاب که انتشارات صراط است عنوان شده است " دانشجویان فلسفه ( به ویژه فلسفه علم ) و اساتید فلسفه مخاطبان اصلی کتاب اند."

بنظر می رسد که آرام آرام اساتید و دانشجویان رشته فلسفه علم به عنوان گروه مخاطبان در پشت جلد کتاب ها ظاهر می شوند . پایان بحث فلسفه ●

همانگونه که در بخش فوق خواندید اینهم نمونه ای از عملکردهای انتخاب شده از سوی انسانهاست وهمواره مکاتب بسیاری وجود دارند که استادان آن از بزرگان فلسفه ومنطق یا دیگر علوم بوده اند در هر شکل آنچه بیش از همه می باید مورد توجه انسانها قرار بگیرد این است که انسان برای اموزش هرچی با تکرار وتمرین ووقت گذاشتن بروی آن میتواند خود را تا به مقام استادی درحرفه وفن وحتی اندیشه ای پیش ببرد ولازمه ی آن آشنائی با آن فن ویا حرفه ویا مبانی ومکاتب متعدد فکری ست که دانش ]ریک برای همگان ضروری بنظر میرسد تا قادر باشند با دیده ای روشن در جهانی زندگی کنند که گاه در سیاهی های ندیدن چشمان کور بسیار از چشم میافتد وممشکل ساز انسانهائی میشود که زحمت کش وخود ساخته تنها هدف خویش را بر یک زندگی با اعتقادی راستین وراه ومنش وبینشی پاک گذاشته اند وهمواره نیز در مقام استادی میتوان بهترین بود وبدترین همانگونه که خدا بهترین وبزرگترین استاد دنیاست وشیطان نیز به شهم خود استاد خوبیست وانساهنا نیز ازاین دواستاد خود یکی را برگزیده به مقام استادی یکی ازاینها در روی زمین برمی آیند اما میبایست این را بخاطر بسپاریم که همواره خوب بودن بااینکه زیانهائی را نیز به همراه خواهد داشت درمقابل استادان فن زشتی وبدی اما هریک درجای خویش جواب خود زا نیز دردنیا وآخرت خویش باز پس خواهند گرفت لذا چه زیباست وچه انسانی درمقام خوب بودن استاد باشیم که لازمه ی آن دانش واموزش وساختار فکر واندیشه وروح ودل ماست.

* - بالاترین مکتب در دنیا مکتب خداوند است است وبهترین درس «عشق» : فرزانه شیدا

____________________-

*- شاگردانی که بدون نوآوری ! همواره سخن استاد خویش را تکرار می کنند هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی ، ارمغان نمی آورند . ارد بزرگ

*- ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است . ارد بزرگ

*- بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست . ارد بزرگ

*- دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ارد بزرگ

_____'پایان فرگرد استاد ______

¤¤¤ نویسنده : فرزانه شیدا ¤¤¤


منبع :

http://b4armannameh.blogspot.com/2010/01/blog-post_687.html

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان